نهج البلاغه با ترجمه فارسي روان

مشخصات كتاب

سرشناسه : علي بن ابي طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40 ق.

عنوان قراردادي : نهج البلاغه . فارسي - عربي

عنوان و نام پديدآور : نهج البلاغه با ترجمه فارسي روان / به قلم محمدجعفر امامي، محمدرضا آشتياني؛ زير نظر مكارم شيرازي.

مشخصات نشر : قم: انتشارات امام علي بن ابي طالب(ع)، 1387.

مشخصات ظاهري : 855 ص.

شابك : 60000 ريال : 978-964-8139-54-9

يادداشت : فارسي-عربي

يادداشت : چاپ پنجم.

موضوع : علي بن ابي طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق -- خطبه ها

موضوع : علي بن ابي طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- نامه ها

موضوع : علي بن ابي طالب (ع)، امام اول، 23 قبل از هجرت - 40ق. -- كلمات قصار

شناسه افزوده : امامي، محمدجعفر، 1329 -

شناسه افزوده : كمالي آشتياني، محمدرضا، 1350 -

شناسه افزوده : مكارم شيرازي، ناصر، 1305 -

رده بندي كنگره : BP38 /041 1387

رده بندي ديويي : 297/9515

شماره كتابشناسي ملي : 1638002

ص: 1

الجزء الأول

پيشگفتار

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

جاذبه نهج البلاغه

سخن از نهج البلاغه و برترى آن، پس از قرآن و سخنان پيامبر صلى الله عليه و آله بر ساير گفته ها و انديشه ها، سخنى است در رديف توضيح واضحات، و موضوعى است كه هيچ محقّق اسلامى و غير اسلامى، در شرايط كنونى، خود را نيازمند به بحث پيرامون آن نمى بيند.

كشش و جاذبه نيرومند خطبه ها، نامه ها، كلمات قصار على عليه السلام كه توسّط سيّد رضى (ره)(1) در نهج البلاغه جمع آورى گشته كاملًا محسوس و قابل لمس است.


1- در سال 359 هجرى قمرى در بغداد در منزل ابواحمد حسين بن موسى( 304- 400) از بانويى پاك يعنى« فاطمه» دختر« حسين بن ابى محمّد اطروش» كودكى چشم به جهان گشود كه او را« محمّد» نام گذاردند و بعدها به« شريف رضى» ذوالحَسَبَيْن معروف گرديد. او در تمام آنچه از نياكان پاك خود به ارث برده بود نمونه و شخصى ممتاز شد. مرحوم سيّد رضى( ره) از اساتيد بزرگ همچون« شيخ مفيد» متوفّاى 413« ابن نباته» متوفّاى 394« هارون بن موسى تلعكبرى» متوفّاى 385 و« ابو على فارسى» متوفّاى 377 و« عبداللَّه بن مرزبان» نحوى معروف به« سيرافى» متوفّاى 368 استفاده كرده است. پدر شريف رضى( كه طبق قانون وراثت قسمت قابل ملاحظه اى از فضايل او به فرزندش رسيده) مردى با شخصيّت و صاحب نفوذ و متفكّر بود و شايد به همين جهت بود كه« عضدالدوله» از نفوذ اجتماعى او به وحشت افتاد و دستور داد او را به زندان بيفكنند و تا زنده بود او را آزاد نساخت، هنگامى كه عضدالدوله از دنيا رفت و فرزندش« شرف الدوله» به حكومت رسيد دستور داد وى را از زندان آزاد كنند. و در همان ايّام زندان بود كه مادر سيّدرضى سرپرستى آنها را به عهده داشت و دست او و برادرش سيّد مرتضى را گرفت و براى درس خواندن به شيخ مفيد سپرد. شريف رضى( ره)« نقابت» و سرپرستى طالبيين و امارت كاروان هاى حجّ در مملكت اسلامى و نظر به مظالم و امور حسبيه را در سال 380 به عهده گرفت؛ در حالى كه 21 بهار از عمرش بيش نگذشته بود،« بهاء الدوله» تمام امور طالبيين را در تمام بلاد اسلامى در سال 403 به عهده او گذاشت، و« نقيب النقبا» خوانده شد كه گفته اند: از ميان اهل بيت پيامبر جز امام على بن موسى الرضا عليه السلام ديگرى اين منصب را نيافته است. قرآن را در مدّت كوتاهى پس از آن كه سى سال از عمرش گذشته بود، حفظ كرد و در« فقه» و احكام قوى و نيرومند بود. م ض شريف رضى( ره) در ششم محرّم سال 406 هجرى از جهان چشم بربست. به هنگام وفاتش شخصيّت هاى مهمّ از هر طبقه پياده و پابرهنه در منزل او حاضر شدند و در خانه اش كه در محلّه كرخ قرار داشت، مراسم فوق العاده اى برگزار شد و پس از مدّتى جسد او را به كربلا منتقل ساختند و او را كنار قبر پدرش دفن نمودند و آنچنان كه از تاريخ بر مى آيد قبر او از آغاز در حائر مقدّس امام حسين عليه السلام معروف و مشهور بوده است. سيّد مرتضى برادر سيّدرضى بر جنازه او حضور نيافت و بر او نماز نخواند، همچنان با ناراحتى فراوان به سوى قبر امام موسى بن جعفر عليه السلام حركت كرد و براى تخفيف امواج غم و اندوه در كنار قبر امام هفتم نشست. شعراى بسيارى پس از مرگ برايش مرثيه سرودند.

ص: 16

مهم اين است كه بدانيم چرا و به چه دليل نهج البلاغه چنين كششى دارد كه ارواح قلوب را به تسخير خود در مى آورد، تا آن جا كه آشنايى با اين كتاب، مسير فكر و زندگى جمعى را دگرگون ساخته و فصل نوينى از حيات و زندگى آميخته با آگاهى وسيع و احساس مسؤوليّت، و جذبه لطيف عرفانى براى آنها فراهم ساخته است.

به عقيده نگارنده، اين موضوع دلايل زنده اى دارد كه مهمترين آنها عبارت است از:

1- در نهج البلاغه همه جا سخن از همدردى با طبقات محروم و ستمديده انسان ها است، همه جا سخن از مبارزه با ظلم و بى عدالتى و بى دادگرى هاى استثمارگران و طاغوت هاست.

2- نهج البلاغه همه جا در مسير آزادى انسانها از زنجير اسارت هوا و هوس هاى سركشى كه آنها را به ذلّت و بدبختى مى كشاند، از زنجير اسارت ستمگران خودكامه، و طبقات مرفّه پر توقّع، از زنجير اسارت جهل و بى خبرى، گام بر مى دارد، و از هر فرصتى براى اين هدف استفاده مى كند، و هشدار مى دهد كه هرجا نعمت هاى فراوانى روى هم انباشته شده، حقوق از دست رفته اى در كنار آن به چشم مى خورد.

3- جذبه هاى عرفانى نهج البلاغه چنان است كه ارواح تشنه را با زلال خود آن چنان سيراب و مست مى كند كه نشئه شراب طهورش از تمام ذرّات وجود آدمى آشكار مى گردد.

4- در هر ميدانى كه گام مى نهد چنان حقّ سخن را ادا مى كند و دقايق را مو به مو شرح مى دهد كه گويى گوينده اين سخن تمامى عمر را، به بحث و بررسى روى همين موضوع اختصاص داده و نه غير از آن.

آيا به راستى اين صحنه هاى مختلف نهج البلاغه كه هر كدام در نوع خود كم نظير يا بى نظير است از اعجاب انگيزترين ويژگى هاى اين كتاب بزرگ محسوب نمى شود؟!

ص: 17

چرا از نهج البلاغه دوريم؟

ما كه چنين گنجى در خانه داريم، چرا تهيدستيم؟

ما كه چنين چشمه زلال، گوارا و جوشنده اى در دسترس داريم، چرا تشنه ايم؟

ما كه داراى اين ميراث بزرگ اسلامى هستيم، چرا دست به سوى ديگران دراز مى كنيم؟

همه اين پرسش ها جوابى جز اين ندارد كه نهج البلاغه را نشناخته ايم و بر ارزش واقعى اين مجموعه بزرگ واقف نگشته ايم.

دوختن چشم به دروازه هاى غرب سرچشمه اصلى اين ضايعه بزرگ است، همان غربى كه از ميان تمام ارزش ها تنها تكنولوژى را برگزيده و در باقيمانده زندگى درمانده است، همان غربى كه توفان هاى بحران هاى سياسى و اقتصادى و اخلاقى به زانويش در مى آورد، آرى به غرب چشم دوخته ايم، و بر اثر خود كم بينى، حتّى اجازه بررسى ميراث هاى بزرگ خود را به خويش نمى دهيم.

در هر حال، هدف از نشر اين كتاب اين بوده كه گامى- هرچند كوچك- براى كم كردن اين فاصله برداشته شود و همه فارسى زبانان- به خصوص نسل جوان- بتوانند بيش از پيش با اين اثر بزرگ اسلامى آشنا گردند؛ از زلال جان پرورش سيراب گردند و راه زندگى را بيابند و مفاهيم و ارزش هاى اسلامى را بهتر ارزيابى كنند.

اين كتاب كه با زحمت و تلاش هاى پيگير و مداوم دانشمندان محترم «آقاى محمّدرضا آشتيانى و آقاى محمّد جعفر امامى» (زير نظر اين جانب) تهيّه شده و به طرزى جالب و روان و دور از تعقيد و پيچيدگى ترجمه خطبه ها و ساير گفته هاى اميرمؤمنان عليه السلام در آن منعكس شده است، نه آن چنان محدود و مقيّد كه به صورت ترجمه كلمه به كلمه درآيد و نه آن چنان آزاد كه محتواى كلام امام عليه السلام را منعكس نسازد.

اميدواريم اين گام كوچك در راه شناخت اسلام و شناخت مكتب انسان ساز على عليه السلام از همه ما پذيرفته شود و براى همگان مفيد و نافع باشد.

قم- حوزه علميّه

ناصر مكارم شيرازى

رجب 1397 ه. ق

ص: 18

ص: 19

مقدمه سيّد رضى (رحمه اللَّه)

چرا نهج البلاغه را جمع آورى كردم؟

پس از ستايش خداوندى كه حمد را بهاى نعمتها و پناهگاه از بلاها، و وسيله رسيدن به نعمت و بهشت جاويدان و موجب افزايش احسان و كرمش قرار داده است.

درود بر پيامبر رحمت، و پيشواى رهبران الهى و چراغ روشنى بخش امّت كه ريشه هاى وجودش بزرگوارى، و شاخسار آن، شخصيت و عظمت با سابقه؛ و سرچشمه پيدايش وجودش سراسر افتخار، و شجره اصل و نسبش پربركت و پرثمر بوده است و بر اهل بيتش چراغهاى روشنى بخش تاريكيها، و وسيله نجات امتها، و نشانه هاى روشن دين، و مركز ثقل فضيلت و برترى درود باد. درودى كه با فضل و بزرگوارى آنها برابرى كند و پاداش اعمال آنها قرار گيرد. پاداشى كه مناسب با پاكيزگى اصل و فرع آنهاست. درود بر آنها باد تا زمانى كه سپيده صبح گريبان شب را مى شكافد، ستارگان طلوع و غروب مى كنند.

من در آغاز جوانى و طراوت زندگى دست به تأليف كتابى در «خصايص و ويژگيهاى اهل بيت عليهم السلام» زدم كه مشتمل بر خبرهاى جالب و سخنان برجسته آنها بود. انگيزه اين عمل را در آغاز آن كتاب يادآور شدم و آن را آغاز سخن قرار داده ام. پس از جمع آورى خصايص اميرمؤمنان على عليه السلام مشكلات و حوادث روزگار مرا از اتمام بقيه كتاب بازداشت.

من آن كتاب را باب بندى نموده و به فصل هاى مختلفى تقسيم كرده بودم، در پايان آن فصلى بود كه متضمّن سخنان جالب امام عليه السلام، از سخنان كوتاه در مواعظ، حكم، امثال و آداب نه خطبه هاى طولانى و نه نامه هاى گسترده بود. برخى از دوستان آن را جالب و شگفت انگيز از جنبه هاى گوناگون دانستند و از من خواستند كتابى تأليف كنم كه سخنان برگزيده اميرمؤمنان على عليه السلام در جميع فنون و بخشهاى مختلف از خطبه ها، نامه ها؛ مواعظ و ادب در آن گِرد آيد زيرا مى دانستند اين كتاب متضمّن شگفتيهاى بلاغت و نمونه هاى ارزنده فصاحت و جواهر سخنان عرب و نكات درخشان از سخنان دينى و دنيوى خواهد بود كه در هيچ كتابى جمع آورى نشده و در هيچ نوشته اى تمام جوانب آن گِردآورى نگرديده است. چرا كه على عليه السلام منشأ فصاحت

ص: 20

است و منبع بلاغت و پديدآورنده آن مى باشد. مكنونات بلاغت به وسيله او آشكار گرديده، و قوانين و اصول آن از او گرفته شده، تمام خطبا و سخنرانان به او اقتدا نموده؛ و همه واعظان بليغ از سخن او استمداد جسته اند. با اين همه او هميشه پيشرو است و آنها دنباله رو، او مقدّم است و آنها مؤخّر، زيرا سخن او كلامى است كه آثار علم الهى و رايحه سخن پيامبر را به همراه دارد.

من خواسته آنها را اجابت كردم و اين كار را شروع نمودم، در حالى كه يقين داشتم سود ونفع معنوى آن بسيار است، و بزودى همه جا را تحت سيطره خود قرار خواهد داد. منظورم اين بود كه علاوه بر فضايل بى شمار ديگر، بزرگىِ قدر و شخصيت على عليه السلام را از اين نظر روشن سازم، و او تنها فردى است از ميان تمام گذشتگان كه به آخرين مرحله فصاحت و بلاغت رسيده، گفتار او اقيانوسى است بى كرانه، كه سخن هيچ بليغى به پاى آن نمى رسد.

من خواستم در اين مورد در افتخار به امام به قول شاعر معروف «فرزدَق» متمثل شوم كه: در مورد افتخار به پدران خود به شخصى به نام «جرير» خطاب مى كند:

اولئِكَ آبائى فَجَئْنى بِمِثْلِهِمُ اذا جَمَعَتْنا يا جَريرُ الَمجامِعُ

«اى جرير! اينها پدران و نياكان من هستند اگر مى توانى در آن هنگام كه در مجمعى گِرد آمديم همانند آنها را براى خود برشمار». ديدم سخنان حضرت بر مدار سه اصل مى چرخد:

نخست خطبه ها و اوامر؛ دوّم نامه ها و رسائل و سوّم كلمات حكمت آميز و مواعظ.

من با توفيق الهى تصميم گرفتم ابتدا خطبه ها، پس از آن نامه ها، و سپس كلمات حكمت آميز جالب آن حضرت را جمع كنم؛ به هر كدام بابى اختصاص دادم تا اينكه مقدّمه اى باشد براى بدست آوردن آنچه به آن دسترسى ندارم و ممكن است در آينده به آن برسم.

و هر گاه به سخنى از آن حضرت دست يافتم ولى جزء هيچ يك از اين سه بخش نبود آن را در مناسبترين و نزديكترين بخش قرار دادم؛ و بسا در ميان آنچه برگزيدم فصول غير منظم و سخنان جالب غير مرتبى آمده، به خاطر آن است كه من نكته ها و جملات درخشان آن حضرت را جمع مى كنم و منظورم حفظ تمام پيوندها و ارتباطات كلامى نيست.

از شگفتيهاى سخن امام عليه السلام كه او خود در اين زمينه تنها فرد است، و شريك و همتايى در آنها ندارد اين است كه سخن آن حضرت را كه درباره زهد و مواعظ است هر گاه كسى تأمل كند و خود را از اين جهت بيگانه دارد كه اين سخن شخصى عظيم القدر و نافذ الامر است كه همه در برابر او سر فرود مى آورند؛ شك و ترديد نخواهد كرد كه گوينده اين سخن كسى است كه جز در وادى زهد و پارسايى قدم نگذاشته و هيچ اشتغالى مگر عبادت نداشته است. يقين مى كند كه اين سخن از كسى است كه در گوشه خانه اى تنها و دور از اجتماع يا در يكى از غارها قرار گرفته كه جز صداى خودش را نمى شنود و غير خويش ديگرى را نمى بيند، و همواره مشغول عبادت مى باشد.

ص: 21

و هيچ گاه نمى تواند باور كند كه اين سخن كسى است كه به هنگام جنگ در درياى لشكر دشمن فرو مى رفت و پهلوانان و جنگجويان نيرومند را بر زمين مى افكند. و او با اين حال يكى از زهّاد است و يكى از افراد صالح و پاك كه نمونه اى برايش پيدا نمى توان كرد.

اين است فضايل عجيب و شگفتى زا و ويژگيهاى لطيف او كه جمع ميان اضداد كرده است.

بسيار مى شد كه من در اين باره با برادران مذاكره مى كردم و شگفتى آنها را از اين ويژگى خاص امام عليه السلام بر مى انگيختم و راستى اين خود جاى عبرت و شايسته انديشه و فكر است.

اگر در ميان سخنان انتخاب شده لفظ مردد و يا معناى مكررى آمده است عذر من در اين باره اين است كه در روايات مربوط به سخنان امام عليه السلام اختلاف شديدى است گاه سخنى را در روايتى يافتم و همان طور كه بوده آن را نقل كردم. سپس روايت ديگرى به دستم رسيده در همان موضوع، اما با روايت قبل يكسان نبوده، يا به خاطر مطالب بيشترى كه داشته، و يا به خاطر لفظ جالب ترى كه در آن به كار رفته، لازم بود آن را نيز بياورم.

اين نيز ممكن است بر اثر طولانى شدن مدت، آنچه در پيش نوشته بودم فراموش شده باشد و قسمتى از آن در اثر سهو نسيان، نه عمداً دوباره آورده شده است.

با اين حال ادعا نمى كنم كه من به همه جوانب سخنان امام عليه السلام احاطه پيدا كرده ام به طورى كه هيچ كدام از سخنان او از دستم نرفته باشد، بلكه بعيد نمى دانم كه آنچه نيافته ام بيش از آن باشد كه يافته ام و آنچه در اختيارم قرار گرفته است كمتر از آنچه به دستم نيامده.

اما وظيفه من غير از تلاش و كوشش و سعى فراوان براى يافتن اين گمشده ها نيست، و از خدا مى خواهم در اين راه مرا راهنمايى كند.

بعد از تمام شدن كتاب، چنين ديدم كه نامش را «نَهْجُ الْبَلاغَه» بگذارم زيرا اين كتاب درهاى بلاغت را به روى بيننده مى گشايد، و خواسته هايش را به او نزديك مى سازد.

اين كتاب هم مورد نياز دانشمند و عالم و هم دانشجو و متعلّم، و خواسته شخص بليغ و زاهد در آن يافت مى شود.

در ميان كلمات امام عليه السلام سخنان شگفت انگيزى در مورد توحيد، عدل و تنزيه خداوند از شباهت به خلق مى بينيم كه تشنگان را سيراب كرده، وپرده ها را از روى تاريكى شبهات برمى گيرد.

از خداوند بزرگ توفيق و نگهدارى از لغزش را خواستارم، و نيز مى خواهم كه به من در اين راه مقاومت و يارى بخشد و به او پناه مى برم، از خطاى فكر پيش از خطاى زبان، و از خطاى سخن، پيش از لغزش قدم؛ او مرا كفايت مى كند و بهترين حافظ و ياور است.

ص: 22

خُطَبُ أميرالمُؤمِنين (ع)

و من خطبة له (ع) (1)

اشاره

يذكر فيها ابتداء خلق السماء و الأرض، و خلق آدم و فيها ذكر الحج (و تحتوي على حمد اللَّه. و خلق العالم. و خلق الملائكة. و إختيار الانبياء. و مبعث النبي. و القرآن. و الأحكام الشرعية).

الحمدُ لِلَّهِ الَّذي لَا يَبْلُغُ مِدْحَتَهُ الْقَائِلُونَ، وَ لَا يُحْصِي نَعْمَاءَهُ الْعَادُّونَ، وَ لا يُؤَدّي حَقَّهُ الُمجْتَهِدُون، الّذِي لا يُدْرِكُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَلا يَنَالُهُ غَوْصُ الْفِطَنِ، الَّذي لَيْسَ لِصِفَتِهِ حَدٌّ مَحْدُودٌ، وَ لا نَعْتٌ مَوْجُودٌ، وَ لا وَقْتٌ مَعْدُودٌ، وَ لا أَجَلٌ مَمْدُودٌ. فَطَرَ الْخَلائِقَ بِقُدْرَتِهِ وَ نشَرَ الرِّياحَ بِرَحْمَتِهِ، وَ وَتَّدَ بِالصُّخُورِ مَيَدَانَ أرْضِهِ.

أَوَّلُ الدِّينِ مَعْرِفَتُهُ وَ كَمالُ مَعْرِفَتِهِ التَّصْدِيقُ بِهِ، وَ كَمالُ التَّصْدِيقِ بِهِ تَوْحِيدُهُ، وَ كَمالُ تَوْحِيدِهِ الْإِخْلاصُ لَهُ، وَ كَمالُ الْإِخْلاصِ لَهُ نَفْيُ الصّفَاتِ عَنْهُ، لِشَهَادَةِ كُلّ صِفَةٍ أَنَّها غَيْرُ الْمَوْصُوفِ، وَ شَهَادَةِ كُلّ مَوْصُوفٍ أَنَّهُ غَيْرُ الصّفَةِ: فَمَنْ وَصَفَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ

ص: 23

ص: 24

فَقَدْ قَرَنَهُ، وَ مَنْ قَرَنَهُ فَقَدْ ثَنَّاهُ، وَ مَنْ ثَنَّاهُ فَقَدْ جَزَّأَهُ وَ مَنْ جَزَّأهُ فَقَدْ جَهِلَهُ وَ مَنْ جَهِلَهُ فَقَدْ أَشَارَ إِلَيْهِ، وَ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ، فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ قالَ «فِيَم» فَقَدْ ضَمَّنَهُ، وَ مَنْ قَالَ «عَلامَ؟» فَقَدْ أَخْلى مِنْهُ.

كائِنٌ لاعَنْ حَدَثٍ مَوْجُودٌ لاعَنْ عَدَمٍ. مَعَ كُلِّ شَي ءٍ لا بِمُقارَنَةٍ وَ غَيْرَ كُلِّ شَي ءٍ لا بمُزَايَلَةٍ فَاعِلٌ لا بِمَعْنَى الْحَرَكاتِ وَ الآلَةِ، بَصِيرٌ إِذْ لا مَنْظُورَ إِلَيْهِ مِنْ خَلْقِهِ مُتَوَحّدٌ إِذْ لا سَكَنَ يَسْتَأْنِسُ بِهِ وَ لا يَسْتَوْحِشُ لِفَقْدِهِ.

خلق العالم

أَنْشَأَ الْخَلْقَ إِنْشَاءً، وَ ابْتَدَأَهُ ابْتِدَاءً، بِلا رَوِيَّةٍ أَجَالَها وَ لا تَجْرِبَةٍ اسْتَفَادَهَا، وَ لا حَرَكَةٍ أَحْدَثَها، وَ لا هَمَامَةِ نَفْسٍ اضْطَرَب فِيها. احَالَ الْأَشْيَاءَ لِأَوْقاتِها وَ لأَمَ بَيْنَ مُخْتَلِفَاتِها وَ غَرَّزَ غَرَائِزَهَا وَ أَلْزَمَها أَشْبَاحَهَا عَالِماً بِهَا قَبْلَ ابْتِدَائِها، مُحِيطاً بِحُدُودِهَا وَ انْتِهَائِها، عارِفاً بقَرائِنِها، وَ أَحْنَائِها.

ثُمَّ أَنْشَأَ- سُبْحَانَهُ- فَتْقَ الْأَجْوَاءِ وَ شَقَّ الْأرْجَاءِ، وَ سَكائِكَ الْهَواء فَأَجْرَى فِيهَا مَاءً مُتَلاطِماً تَيَّارُهُ مُتَراكِماً زَخَّارُهُ. حَمَلَهُ عَلَى مَتْنِ الرّيحِ الْعَاصِفَةِ وَ الزَغْزَعِ القاصِفَة، فَأَمَرَهَا بِرَدِّهِ وَسَلَّطَها عَلَى شَدّهِ، وَ قَرَنَها إِلَى حَدّهِ. الْهَواءُ مِنْ تَحْتِها فَتِيقٌ وَ الْمَاءُ مِنْ فَوْقِهَا دَفيقٌ. ثُمَّ أَنْشَأ سُبْحَانَهُ رِيحاً اعْتَقَمَ مَهَبَّها وَ أَدامَ مُرَبَّها، وَ أَعْصَفَ مَجْرَاهَا، وَ أَبْعَدَ مَنْشَأَهَا، فَأَمَرَهَا بِتَصْفِيقِ الْمَاءِ الزَّخَّارِ وَ إثَارَةِ مَوْج الْبِحَارِ، فَمَخَضَتْهُ مَخْضَ السّقَاءِ، وَعَصَفَتْ بِهِ عَصْفَها بِالْفَضَاءِ. تَرُدُّ أَوَّلَهُ إِلَى آخِرِهِ، وَ سَاجِيَهُ إِلَى مَائِرِهِ حَتَّى عَبَّ عُبَابُهُ.

وَ رَمَى بِالزَّبَدِ رُكامُهُ، فَرَفَعَهُ في هَوَاءٍ مُنْفَتِقٍ وَ جَوٍّ مُنْفَهِقٍ فَسَوَّى مِنْهُ سَبْعَ سَمواتٍ،

ص: 25

ص: 26

جَعَلَ سُفْلاهُنَّ مَوْجاً مَكْفُوفاً وَ عُلْيَا هُنَّ سَقْفاً مَحْفُوظاً، وَ سَمْكاً مَرْفُوعاً، بِغَيْرِ عَمَدٍ يَدْعَمُهَا، وَ لا دِسَارٍ يَنْظِمُهَا ثُمَّ زَيَّنَها بِزِينَةِ الْكَوَاكِبِ، وَ ضِيَاءِ الثَّوَاقِبِ وَ أَجْرَى فِيها سِراجاً مُسْتَطِيراً وَ قَمَراً مُنِيراً: فِي فَلَكٍ دَائِرٍ، وَ سَقْفٍ سَائِرٍ، وَ رَقِيمٍ مَائِرٍ.

خلق الملائكة

ثُمَّ فَتَقَ مَا بَيْنَ السَّمواتِ الْعُلا، فَمَلَأَهُنَّ أَطْوَاراً مِنْ مَلائِكَتِهِ مِنْهُمْ سُجُودٌ لا يَرْكَعُونَ، وَ رَكُوعٌ لا يَنْتَصِبُونَ، وَ صَافُّون لا يَتَزَايَلُونَ، وَ مُسَبّحُونَ لايَسْأَمُونَ، لا يَغْشَاهُمْ نَوْمُ الْعَيُونِ، وَ لا سَهْوُ الْعُقُولِ، وَ لا فَتْرَةُ الْأَبْدَانِ، وَ لا غَفْلَةُ النّسْيَانِ. وَ مِنْهُمْ أُمَنَاءُ عَلَى وَحْيِه، وَ أَلْسِنَةٌ إِلَى رُسُلِهِ، وَ مُخْتَلِفُونَ بِقَضَائِهِ وَ أَمْرِهِ، وَ مِنْهُمُ الْحَفَظةُ لِعِبَادِهِ، وَ السَّدَنَةُ لِأَبْوابِ جِنَانِهِ. وَ مِنْهُمُ الثَّابِتَةُ في الْأرْضِينَ السُّفْلَى أَقْدَامُهُمْ، وَ الْمَارقَةُ مِنَ السَّماءِ الْعُلْيَا أعْناقُهُمْ، وَ الْخَارِجَةُ مِنَ الْأَقْطارِ أَرْكانُهُمْ، وَ الْمُنَاسِبَةُ لِقَوَائِمِ الْعَرْشِ أَكْتَافُهُمْ. ناكِسَةٌ دُونَهُ أَبْصَارُهُمْ مُتَلَفّعُونَ تَحْتَهُ بِأَجْنِحَتِهِمْ، مَضْرُوبَةٌ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَنْ دُونَهُمْ حُجُبُ الْعِزَّةِ، وَ أَسْتَارُ الْقُدْرَةِ. لَا يَتَوَهَّمُونَ رَبَّهُمْ بِالتَّصْوِيرِ، وَ لا يُجْرُونَ عَلَيْهِ صِفَاتِ الْمَصْنُوعِينَ، وَ لَا يَحُدُّونَهُ بِالْأَماكِنِ، وَ لا يُشِيرُونَ إِلَيْهِ بِالنَّظَائِرِ.

صفة خلق آدم عليه السلام

ثُمَّ جَمَعَ سُبْحَانَهُ مِنْ حَزْنِ الْأَرْضِ وَ سَهِلْهَا، وَ عَذْبِها وَ سَبَخِها تُرْبَة سَنَّها بالْمَاءِ حَتَّى خَلَصَتْ. وَ لَاطها بِالْبَلَّةِ حَتَّى لَزَبَتْ فَجَبَلَ مِنْهَا صُورَةً ذَاتَ أَحْنَاءٍ وَ وُصُولٍ وَ أَعْضَاءٍ وَ فُصُولٍ: أَجْمَدَهَا حَتَّى اسْتَمْسَكَتْ وَ أَصْلَدَهَا حَتَّى صلْصَلَتْ لِوَقْتٍ مَعْدُودٍ،

ص: 27

ص: 28

وَ أَمَدٍ مَعْلُومٍ؛ ثُمَّ نَفَخَ فِيها مِنْ رُوحِهِ فَمَثُلَتْ إنْساناً ذَا أَذْهَانٍ يُجِيلُهَا، وَ فِكَرٍ يَتَصَرَّفُ بِها، وَ جَوَارِحَ يَخْتَدِمُها وَ أَدَوَاتٍ يُقَلّبُها، وَ مَعْرِفَةٍ يَفْرُقُ بِهَا بَيْنَ الْحَقّ وَ الْبَاطِلِ وَ الْأَذْوَاقِ وَ الْمَشَامّ وَ الْأَلْوانِ وَ الْأَجْنَاسِ، مَعْجُوناً بِطِينَةِ الْأَلْوَانِ الُمخْتَلِفَةِ وَ الْأَشْبَاهِ الْمُؤْتَلِفَةِ، وَ الْأَضْدَادِ الْمُتَعَادِيَةِ وَ الْأَخْلاطِ الْمُتَبَايِنَةِ، مِنَ الْحَرّ وَ الْبَرْدِ، وَ الْبَلَّةِ وَ الْجُمُودِ، وَ اسْتَأْدَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ الْمَلائِكَةَ وَدِيعَتَهُ لَدَيْهِمْ وَ عَهْدَ وَصِيَّتِهِ إِليهِمْ، في الْإِذْعَانِ بِالسُّجُودِ لهُ، وَ الْخُنُوعِ لِتَكْرِمَتِهِ، فَقَالَ سُبْحانَهُ: (اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ) اعْتَرَتْهُ الْحَمِيَّةُ وَ غَلَبَتْ عَلَيْهِ الشّقْوَةُ وَ تَعَزَّزَ بِخِلْقَةِ النَّارِ وَ اسْتَوهَنَ خَلْقَ الصَّلْصَالِ، فَأَعْطاهُ اللَّهُ النَّظِرَةَ اسْتِحْقاقاً لِلسُّخْطَةِ، وَ اسْتِتْماماً لِلْبَلِيَّةِ وَ إِنْجَازاً لِلْعِدَةِ، فَقَالَ (إِنَّكَ مِنَ الْمُنْظَرِينَ إِلَى يَوْمِ الْوَقْتِ الْمَعْلُومِ).

ثُمَّ أسْكَنَ سُبْحَانَهُ آدَمَ دَاراً أَرْغَدَ فِيهَا عَيْشَهُ، وَ آمَنَ فِيها مَحَلَّتَهُ، وَ حَذَّرَهُ إِبْلِيسَ وَ عَدَاوَتَهُ، فَاغْتَرَّهُ عَدُوُّهُ نَفَاسَةً عَلَيْهِ بِدَارِ الْمُقامِ وَ مُرَافَقَةِ الْأَبْرارِ فَبَاعَ الْيَقِينَ بِشَكّهِ، وَ الْعَزِيمَةَ بِوَهْنِهِ، وَ اسْتَبْدَلَ بِالْجَذَلِ وَجَلًا، وَ بِالْاغْتِرَارِ نَدَماً ثُمَّ بَسَطَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لَهُ في تَوْبَتِهِ، وَ لقَّاهُ كَلِمَةَ رَحْمَتِهِ، وَ وَعَدَهُ الْمَرَدَّ إِلَى جَنَّتِهِ، وَ أَهْبَطَهُ إِلَى دَارِ الْبَلِيَّةِ وَ تَنَاسُلِ الذُّرّيَّةِ.

اختيار الأنبياء

وَ اصْطَفَى سُبْحانهُ مِنْ وَلَدِهِ أَنْبِياءَ أَخَذَ عَلَى الْوَحْيِ مِيثاقَهُمْ، وَ عَلَى تَبْلِيغِ الرّسَالَةِ أَمَانَتَهُمْ، لَمَّا بَدَّلَ أَكْثَرُ خَلْقِهِ عَهْدَ اللَّهِ إِلَيْهِمْ فَجَهِلُوا حَقَّهُ وَ اتَّخَذُوا الْأَنْدَادَ مَعَهُ

ص: 29

ص: 30

وَ اجْتَالَتْهُمُ الشَّيَاطِينُ عَنْ مَعْرِفَتِهِ وَ اقْتَطَعَتْهُمْ عَنْ عِبَادَتِهِ، فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ، وَ وَاتَرَ إِلَيْهِمْ أَنْبِياءَهُ لِيَسْتَأْدُوهُمْ مِيثاقَ فِطْرَتِهِ وَ يُذَكّرُوهُمْ مَنْسِيَّ نِعْمَتِهِ، وَ يَحْتَجُّوا عَلَيْهِمْ بِالتَّبْلِيغِ، وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُولِ وَ يُرُوهُمُ الآياتِ الْمُقَدَّرَةَ: مِنْ سَقْفٍ فَوْقَهُمْ مَرْفُوعٍ، وَ مِهادٍ تَحْتَهُمْ مَوْضُوعٍ، وَ مَعَايِشَ تُحْيِيهِمْ وَ آجَالٍ تُفْنِيهِمْ، وَ أَوْصَابٍ تُهْرِمُهُمْ وَ أَحْدَاثٍ تَتَابَعُ عَلَيْهِمْ؛ وَ لَمْ يُخْلِ سُبْحانَهُ خَلْقَهُ مِنْ نَبِيّ مُرْسَلٍ، أَوْ كِتَابِ مُنْزَلٍ، أَوْ حُجَّةٍ لازِمَةٍ، أَوْ مَحَجَّةٍ قائِمَةٍ: رُسُلٌ لا تُقَصّرُ بِهِمْ قِلَّةُ عَدَدِهِمْ، وَ لا كَثْرَةُ الْمُكَذّبينَ، لَهُمْ: مِنْ سَابِقٍ سُمّيَ لَهُ مَنْ بَعْدَهُ، أَوْ غَابِرٍ عَرَّفَهُ مَنْ قَبْلَهُ: عَلَى ذلِكَ نْسِلَتِ الْقُرُونُ، وَ مَضَتِ الدُّهُورُ، وَ سَلَفَتِ الآبَاءُ. وَ خَلَفَتِ الْأَبْنَاءُ.

مبعث النبي صلى الله عليه و آله

إِلَى أَنْ بَعَثَ اللَّهُ سُبْحانَهُ مُحَمَّداً رَسُولَ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ لِإنْجَازِ عِدَتِهِ وَ اتمَامِ نُبُوَّتِهِ مَأْخُوذاً عَلَى النَّبِيّينَ ميثاقُهُ، مَشْهُورَةً سِمَاتُهُ كَرِيماً مِيلادُهُ. وَ أَهْلُ الْأَرْضِ يَوْمَئِذٍ مِلَلٌ مُتَفَرّقَةٌ، وَ أَهْواءٌ مُنْتَشِرَةٌ وَ طَرَائِقُ مُتَشَتّتَةٌ، بَيْنَ مُشَبِّهٍ لِلَّهِ بِخَلْقِهِ أَوْ مُلْحِدٍ في اسْمِهِ، أَوْ مُشِيرٍ إِلَى غَيْرِهِ، فَهَدَاهُمْ بِهِ مِنَ الضَّلالَةِ، وَ أَنْقَذَهُمْ بِمَكَانِهِ مِنْ الْجَهالَةِ. ثُمَّ اخْتَارَ سُبْحَانَهُ لُمحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم لِقَاءَهُ، وَ رَضِيَ لَهُ مَا عِنْدَهُ، وَ أَكْرَمَهُ عَنْ دَارِ الدُّنْيا وَ رَغِبَ بِهِ عَنْ مَقامِ الْبَلْوَى، فَقَبَضَهُ إِلَيْهِ كَرِيماً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ خَلَّفَ فِيكُمْ مَا خَلَّفَتِ الْأَنْبِياءُ في أُمَمِها- إِذْ لَمْ يَتْرُكُوهُمْ هَمَلًا، بِغَيْرِ طَرِيقٍ وَاضِحٍ، وَ لا عَلَمٍ قائِمٍ.

ص: 31

ص: 32

القرآن والأحكام الشرعية

كِتابَ رَبّكُمْ فِيكُمْ. مُبَيّناً حَلالَهُ وَ حَرَامَهُ وَ فَرائِضَهُ وَ فَضَائِلَهُ، وَ نَاسِخَهُ وَ مَنْسُوخَهُ، وَ رُخَصَهُ وَ عَزَائِمَهُ، وَ خَاصَّهُ وَ عَامَّهُ وَ عِبَرَه وَ أَمْثَالَهُ، وَ مُرْسَلَهُ وَ مَحْدُودَهُ، وَ مُحْكَمَهُ وَ مُتَشابِهَهُ، مُفَسّراً مُجْمَلَهُ، وَ مُبَيّناً غَوَامِضَهُ، بَيْنَ مَأْخُوذٍ مِيثاقُ عِلْمِهِ، وَ مُوَسَّعٍ عَلَى الْعِبَادِ فِي جَهْلِهِ، وَ بَيْنَ مُثْبَتٍ في الْكِتابِ فَرْضُهُ وَ مَعْلُومٍ في السُّنَّةِ نَسْخُهُ، وَ وَاجِبٍ في السُّنَّةِ أَخْذُهُ، وَ مُرَخَّصٍ في الْكِتَابِ تَرْكُهُ، وَ بَيْنَ واجِبٍ بِوَقْتِهِ، وَ زَائِلٍ في مُسْتَقْبلِهِ، وَ مُبايَنٌ بَيْنَ مَحَارِمِهِ. مِنْ كَبِيرٍ أَوْعَدَ عَلَيْهِ نِيرَانَهُ، أَوْ صَغِيرٍ أَرْصَدَ لَهُ غُفْرَانَهُ. وَ بَيْنَ مَقْبُولٍ في أَدْنَاهُ، مُوَسَّعٍ في أَقْصَاهُ.

و منها في ذكر الحج

وَ فَرَضَ عَلَيْكُمْ حَجَّ بَيْتِهِ الْحَرَامِ، الَّذِي جَعَلَهُ قِبْلَةً لِلْأَنامِ، يرِدُونَهُ وُرُودَ الْأَنْعامِ، وَ يَأْلُهَونَ إلَيْهِ وُلُوهَ الْحَمام وَ جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ عَلامَةً لِتَوَاضُعِهِمْ لِعَظَمَتِهِ، وَ إِذْعانِهِمْ لِعِزَّتِهِ، وَ اخْتَارَ مِنْ خَلْقِهِ سُمَّاعاً أَجَابُوا إِلَيْهِ دَعْوَتَهُ، وَ صَدَّقُوا كَلِمَتَهُ، وَ وَقَفُوا مَوَاقِفَ أَنْبِيائِهِ، وَ تَشَبَّهُوا بِمَلائِكَتِهِ الْمُطِيفِينَ بِعَرْشِهِ. يُحْرِزُونَ الْأَرْباحَ في مَتْجَرِ عِبَادَتِهِ، وَ يَتَبادَرُونَ عِنْدَهُ مَوْعِدِ مَغْفِرَتِهِ، جَعَلَهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لِلْإِسْلامِ عَلَماً، وَ لِلْعَائِذِينَ حَرَماً، فَرَضَ حَقَّهُ، وَ أَوْجَبَ حَجَّهُ، وَكَتَبَ عَلَيْكُم وِفادَتَهُ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَ لِلَّهِ عَلَى النّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا، وَ مَنْ كَفَرَ فَإِنَّ اللَّهَ غَنيٌّ عَنِ الْعالَمِينَ).

ص: 33

ص: 34

و من خطبة له (ع) (2)

اشاره

بعد انصرافه من صفّين

(و فيها حال الناس قبل البعثة و صفة آل النبي ثمّ صفة قوم آخرين)

أَحْمَدُهُ اسْتِتْماماً لِنِعْمَتِهِ، وَ اسْتِسْلاماً لِعِزَّتِهِ، وَ اسْتِعْصاماً مِنْ مَعْصِيَتِهِ. وَ أَسْتَعِينُهُ فَاقَةً إِلَى كِفَايَتِهِ؛ إِنَّهُ لا يَضِلُّ مَنْ هَدَاهُ، وَ لا يَئِلُ مَنْ عَادَاهُ، وَ لا يَفْتَقِرُ مَنْ كَفَاهُ؛ فَإِنَّهُ أَرْجَحُ ما وُزِنَ، وَ أَفْضَلُ مَا خُزِنَ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لا إِلهُ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ، شَهَادَةً مُمْتَحَناً إِخْلاصُهَا، مُعْتَقَداً مُصَاصُها نَتَمَسَّكُ بها أَبَداً ما أَبْقانا، وَ نَدَّخِرُها لِأَهاوِيلِ مَا يَلْقَانا، فَإِنَّها عَزِيمَةُ الْإِيمانِ، وَ فَاتِحَةُ الْإِحْسانِ، وَ مَرْضاةُ الرَّحْمن، وَ مَدْحَرَةُ الشَّيْطَانِ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ بِالدّينِ الْمَشْهُورِ، وَ الْعَلَمِ الْمَأْثُورِ وَ الْكِتَابِ الْمَسْطُورِ، وَ النُّورِ السَّاطِعِ، وَ الضّيَاءِ اللَّامِع، وَ الْأَمْرِ الصَّادِعِ، إِزاحَةً لِلشُّبُهاتِ وَ احْتِجاجاً بِالْبَيّناتِ، وَ تَحْذِيراً بِالْآياتِ، وَ تَخْوِيفاً بِالْمَثُلاتِ. وَ النَّاسُ في فِتَنٍ انْجَذَمَ فِيها حَبْلُ الدّينِ وَ تَزَعْزَعَتْ سَوارِي الْيَقِينِ وَ اخْتَلَفَ النَّجْرُ وَ تَشَتَّتَ الْأَمْرُ، وَ ضَاقَ الَمخْرَجُ وَ عَمِيَ الْمَصْدَرُ فالهُدَى خَامِلٌ، وَ الْعَمَى شَامِلٌ. عُصِيَ الرَّحْمنُ، وَ نُصِرَ الشَّيْطَانُ، وَ خُذِلَ الْإِيمانُ فَانْهارَتْ دَعَائِمُهُ، وَ تَنَكَّرَتْ مَعَالِمُهُ وَ دَرَسَتْ سُبُلُهُ وَ عَفَتْ شُرُكُهُ. أَطَاعُوا الشَّيْطَانَ فَسَلَكُوا مَسَالِكَهُ، وَ وَرَدُوا مَنَاهِلَهُ بِهِمْ سَارَت أَعْلامُهُ وَ قَامَ لِوَاؤُهُ، في فِتَنٍ دَاسَتْهُمْ بِأَخْفَافِها، وَ وَطِئَتْهُمْ بِأَظْلافِها وَ قَامَتْ عَلَى سَنَابِكِها، فَهُمْ فِيها تَائِهُونَ حَائِرُونَ جَاهِلُونَ مَفْتُونُونَ، في خَيْرِ دارٍ، وَ شَرّ جِيرانٍ نَوْمُهُمْ سُهُودٌ وَ كُحْلُهُمْ دُمُوعٌ، بِأرْضٍ عَالِمُها مُلْجَمٌ وَ جَاهِلُها مُكْرَمٌ.

ص: 35

ص: 36

و منها يعنى آل النبي صلى الله عليه و آله

همْ مَوْضِعُ سِرَّهِ، وَ لَجَأُ أَمْرِهِ، وَ عَيْبَةُ عِلْمِهِ، وَ مَوْئِلُ حُكْمِهِ، وَ كُهُوفُ كُتُبِهِ، وَ جِبَالُ دِينِهِ، بِهِمْ أَقامَ انْحِناءَ ظَهْرِهِ، وَ أذْهَبَ ارْتِعَادَ فَرائِصِهِ.

و منها يعنى قوماً آخرين

زَرَعُوا الْفُجُورَ، وَ سَقَوْهُ الْغُرُورَ، وَ حَصَدُوا الثُّبُورَ، لايُقاسُ بِآلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله و سلم مِنْ هذِهِ الْأُمَّةِ أَحَدٌ، وَ لا يُسَوَّى بِهِمْ مَنْ جَرَتْ نِعْمَتُهُمْ عَلَيْهِ أَبَداً: هُمْ أَسَاسُ الدينِ، وَ عِمَادُ الْيَقِينِ. إِلَيْهِمْ يَفِيُ الْغَالي، وَ بِهِمْ يُلْحَقُ التَّالي وَ لَهُمْ خَصَائِصُ حَقّ الْوِلايَةِ، وَ فِيهِمْ الْوَصِيَّةُ وَ الْوِرَاثَةُ؛ الآنَ إِذْ رَجَعَ الْحَقُّ إِلَى أَهْلِهِ وَ نُقِلَ إِلَى مُنْتَقَلِهِ!

و من خطبة له (ع) (3)

اشاره

وَ هِي الْمَعْرُوفة بالشّقْشِقيّة

(و تشتمل على الشكوى من أمر الخلافة ثمّ ترجيح صبره عنها ثمّ مبايعة الناس له)

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ تَقَمَّصَها فُلانٌ وَ إِنَّهُ لِيَعْلَمُ أَنَّ مَحَلّي مِنْهَا مَحَلُّ الْقُطْبِ مِنَ الرَّحَا.

يَنْحَدِرُ عَنّي السَّيْلُ وَ لا يَرْقَى إلَيَّ الطَّيْرُ؛ فَسَدَلْتُ دُونَها ثَوْباً، وَ طَوَيْتُ عَنْها كَشْحاً.

وَ طَفِقْتُ أَرْتَئي بَيْنَ أَنْ أَصولَ بِيَدٍ جَذَّاءَ أَوْ أَصْبِرَ عَلَى طَخْيَةٍ عَمْياءَ يَهْرَمُ فِيها الْكَبِيرُ، وَ يَشِيبُ فِيهَا الصَّغِيرُ، وَ يَكْدَحُ فِيها مُؤْمِنٌ حَتَّى يَلْقَى رَبَّهُ.

ص: 37

ص: 38

ترجيح الصبر

فَرَأَيْتُ أَنَّ الصَّبْرَ عَلَى هَاتا أحْجَى فَصَبَرْتُ وَ في الْعَيْنِ قَذىً، وَ في الْحَلْقِ شَجاً أَرَى تُراثي نَهْباً.

حَتَّى مَضَى الْأَوَّلُ لِسَبيلِهِ، فَأَدْلَى بِها إِلَى فُلانٍ بَعْدَهُ (ثُمَّ تَمَثَّلَ بِقَوْلِ الْأَعْشَى).

شَتّانَ مَا يَوْمِي عَلَى كُورِهَاوَ يَوْمُ حَيَّانَ أَخِي جَابِرِ

فَيَاعَجَبا!! بَيْنا هُوَ يَسْتَقِيلُها في حَياتِهِ إِذْ عَقَدَهَا لِآخَرَ بَعْدَ وَفاتِهِ- لَشَدَّ مَا تَشَطَّرَا ضَرْعَيْها!- فصيّرها في حَوْزَةٍ خَشْنَاءَ يَغْلُظُ كَلْمُها، وَ يَخْشُنُ مَسُّها، وَ يَكْثُرُ الْعِثَارُ فِيها، وَ الْاعْتِذَارُ مِنْهَا، فَصَاحِبُها كَرَاكِبِ الصَّعْبَةِ إِنْ أَشْنَقَ لَها خَرَمَ، وَ إِنْ أَسْلَسَ لَهَا تَقَحَّمَ، فَمُني النَّاسُ لَعَمْرُ اللَّهِ- بِخَبْطٍ وَ شِماسٍ وَ تَلَوُّنٍ وَاعْتِرَاضٍ؛ فَصَبَرْتُ عَلَى طُولِ الْمُدَّةِ، وَ شِدَّةِ الِمحْنَةِ.

حَتَّى إِذَا مَضَى لسَبيله جَعَلَهَا فِي جَمَاعَةٍ زَعَمَ أَنّي أَحَدُهُمْ، فَيَاللَّهِ وَ لِلشُّورَى! مَتَى اعْتَرَضَ الرَّيْبُ فِيَّ مَعَ الْأَوَّلِ مِنْهُمْ، حَتَّى صِرْتُ أُقْرَنُ إِلَى هذِهِ النَّظَائِرِ!! لكِنّي أَسْفَفْتُ إذْ أسَفُّوا وَ طِرْتُ إذْ طَارُوا؛ فَصَغَى رَجُلٌ مِنْهُمْ لِضغْنِهِ وَ مَالَ الْآخَرُ لِصِهْرِهِ مَعَ هَنٍ وَهَنٍ إِلَى أَنْ قامَ ثالِثُ الْقَوْمِ نافِجاً حِضْنَيْهِ بَيْنَ نَثِيلِهِ وَ مُعْتَلَفِهِ، وَ قَامَ مَعَهُ بَنُو أَبِيهِ يَخْضَمُونَ مَالَ اللَّهِ خِضْمَة الْإِبِلِ نِبْتَةَ الرَّبِيعِ إِلَى أَنِ انْتَكَثَ عَلَيْهِ فَتْلُهُ، وَ أَجْهَزَ عَلَيْهِ عَمَلُهُ وَ كَبَتْ بِهِ بِطْنَتُهُ.

مبايعة علي

فَمَا رَاعَني إِلَّا وَ النَّاسُ كَعُرْفِ الضَّبُعِ إِلَيَّ يَنْثالُونَ عَلَيَّ مِنْ كُلّ جَانِبٍ

ص: 39

ص: 40

حَتَّى لَقَدْ وُطِئَ الْحَسَنَانِ، وَ شُقَّ عِطْفايَ، مُجْتَمِعِينَ حَوْلي كَرَبِيضَةِ الْغَنَمِ فَلَمَّا نَهَضْتُ بِالْأَمْرِ نَكَثَتْ طَائِفَةٌ، وَ مَرَقَتْ أُخْرَى، وَ قَسَطَ آخَرُونَ كَأَنَّهُمْ لَمْ يَسْمَعُوا اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «تَلْكَ الدَّارُ الْآخِرَةُ نَجْعَلُهَا لِلَّذِينَ لا يُرِيدُونَ عُلُوَّا في الْأَرْضِ وَ لَا فَسَاداً وَ الْعَاقِبَةُ لِلْمُتَّقِينَ» بَلَى! وَ اللَّهِ لَقَدْ سَمِعُوهَا وَ وَعَوْهَا، وَ لكِنَّهُمْ حَلِيَتِ الدُّنْيَا في أَعْيُنِهِمْ وَرَاقَهُمْ زِبْرِجُها. أَمَا وَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ لَوْ لا حُضُورُ الْحَاضِرِ وَ قِيامُ الْحُجَّةِ بِوُجُودِ النَّاصِرِ، وَ مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى الْعُلَمَاءِ أَلَّا يُقَارُّوا عَلَى كِظَّةِ ظَالِمٍ، وَ لا سَغَبِ مَظْلُومٍ، لَأَلْقَيْتُ حَبْلَها عَلَى غَارِبِها، وَ لَسَقَيْتُ آخِرَهَا بِكَأْسِ أَوَّلِها، وَ لَأَلْفَيْتُمْ دُنْيَاكُمْ هذِهِ أَزْهَدَ عِنْدي مِنْ عَفْطَةِ عَنْزٍ.

قالوا: و قام إليه رجل من أهل السواد عند بلوغه إلى هذا الموضع من خطبته فناوله كتاباً (قيل إن فيه مسائل كان يريد الاجابة عنها)، فأقبل ينظر فيه (فلما فرغ من قراءته)، قال له ابن عباس: يا أميرالمؤمنين، لو اطَّردتْ خُطْبتُكَ من حيث أفضيت.

فَقَالَ: هَيْهَاتَ يابْنَ عَبَّاسٍ! تِلْكَ شِقْشِقَةٌ هَدَرَتْ ثُمَّ قَرَّتْ.

قال ابن عباس: فواللَّه ما أسفت على كلام قط كأسفي على هذا الكلام ألَّا يكون أميرالمؤمنين عليه السلام بلغ منه حيث أراد.

قال الشريف رضى الله عنه: قوله عليه السلام «كواكب الصعبة إن اشنق لها خرم، و إن أسلس لها تقحم» يريد أنّه إذا شدد عليها فى جذب الزمام و هي تنازعه رأسها خرم أنفها، و إن أرخى لها شيئاً مع صعوبتها تقحمت به فلم يملكها؛ يقال: أشفق الناقة، إذا جذب رأسها بالزمام فرفعه، و شنقها أيضاً: ذكر ذلك ابن السكيت فى «إصلاح المنطق»، و إنما قال: «أشنق لها» و لم يقل «أشنقها» لأنّه جعله في مقابلة قوله «أسلس لها» فكأنّه عليه السلام قال: إن رفع لها رأسها بمعنى أمسكه عليها بالزمام.

ص: 41

ص: 42

و من خطبة له (ع) (4)

(و هي من أفصح كلامه عليه السلام و فيها يعظ الناس و يهديهم من ضلالتهم)

(و يقال إنّه خطبها بعد قتل طلحة و الزبير)

بِنَا اهْتَدَيْتُمْ في الظَّلْمَاء، وَ تَسَنَّمْتُمْ ذُرْوَةَ الْعَلْيَاءَ، وَ بِنا أَفَجَرْتُمْ عَنِ السّرَارِ. وُقِرَ سَمْعٌ لَمْ يَفْقَهِ الْوَاعِيَةَ وَ كَيْفَ يُرَاعِي النَّبْأةَ مَنْ أَصمَّتْهُ الصَّيْحَةُ. رُبَطَ جَنَانٌ لَمْ يُفَارِقْهُ الْخَفَقَانُ مَا زِلْتُ أَنْتَظِرُ بِكُمْ عَوَاقِبَ الْغَدْرِ، وَ أتَوَسَّمُكُمْ بِحِلْيَةِ الْمُغْتَرّينَ حَتَّى سَتَرَنِي عَنْكُمْ جِلْبَابُ الدّينِ وَ بَصَّرَنِيكُمْ صِدْقُ النّيَّةِ، أَقَمْتُ لَكُمْ عَلَى سَنَنِ الْحقّ فِي جَوَادّ الْمَضَلَّةِ حَيْثُ تَلْتَقُونَ وَ لا دَلِيلَ، وَ تَحْتَفِرُونَ وَ لَا تُمِيهُونَ. الْيَوْمَ أُنْطِقُ لَكُمُ الْعَجْمَاءَ ذَاتَ الْبَيَانِ! عَزَبَ رَأْيُ امْرِى ءٍ تَخَلَّفَ عَنّي! مَا شَكَكْتُ في الْحَقّ مُذْ أُرِيتُهُ! لَمْ يُوجِسْ مُوسَى عليه السلام خِيفَةً عَلَى نَفْسِهِ بَلْ أَشْفَقَ مِنْ غَلَبَةِ الْجُهَّالِ وَ دُوَلِ الضَّلالِ! الْيَوْمَ تَوَاقَفْنَا عَلَى سَبِيلِ الْحَقّ وَ الْبَاطِلِ. مَنْ وَثِقَ بِماءٍ لَمْ يَظْمَأ!

و من خطبة له (ع) (5)

اشاره

لمّا قبض رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم و خاطبه العبّاس و أبوسفيان ابن حرب في أنْ يبايعا له بالخلافة (و ذلك بعد أن تمت البيعة لأبي بكر في السقيفة، و فيها ينهى عن الفتنة و يبين عن خلقه و علمه)

ص: 43

ص: 44

النهي عن الفتنة

أَيُّها النَّاسُ، شُقُّوا أَمْوَاجَ الْفِتَنِ بِسُفُنِ النَّجَاةِ، وَ عَرِّجُوا عَنْ طَريقِ الْمُنَافَرَةِ، وَضَعُوا تِيجَانَ الْمُفَاخَرَةِ أَفْلَحَ مَنْ نَهَضَ بِجِنَاحٍ، أَوِ اسْتَسْلَمَ فَأَرَاحَ. هذَا مَاءٌ آجِنٌ وَ لُقْمَةٌ يَغَصُّ بِهَا آكِلُها. وَ مُجْتَني الَّثمَرَةِ لِغَيْرِ وَقْتِ إينَاعِهَا كالزَّارِعِ بِغَيْرِ أَرْضِهِ.

خلقه و علمه

فَإِنْ أَقُلْ يَقُولُوا: حَرَصَ عَلَى الْمُلْكِ، وَ إِنْ أَسْكُتْ يَقُولُوا: جَزِعَ مِنَ الْمَوْتِ هَيْهَاتَ بَعْدَ اللَّتَيَّا وَ الَّتي وَ اللَّهِ لَابْنُ أَبي طَالِبٍ آنَسُ بِالْمَوْتِ مِنَ الطَّفْلِ بِثَدْيِ أُمه، بَلِ انْدَمَجْتُ عَلَى مَكْنُونِ عِلْمٍ لَوْ بُحْتُ بِهِ لَاضْطَرَبْتُمُ اضطِرابَ الْأَرْشِيَةِ في الطَّوِيّ الْبَعِيدَةِ.

و من خطبة له (ع) (6)

لمّا أشير عليه بألّايتبع طلحة و الزبير و لا يرصد لهما القتال

و فيه يبين عن صفته بأنّه عليه السلام لايخدع

وَ اللَّهِ لَا أَكُونُ كالضَّبُعِ: تَنَامُ عَلَى طُولِ اللَّدْمِ، حَتَّى يَصِلَ إِلَيْها طَالِبُهَا، وَ يَخْتِلَهَا رَاصِدُها، وَ لكِنّي أضْرِبُ بِالْمُقْبِلِ إِلَى الْحَقّ الْمُدْبِرَ عَنْهُ، وَ بِالسَّامِعِ المُطِيعِ الْعَاصِيَ الْمُرِيبَ أَبَداً، حَتَّى يَأْتِيَ عَلَيَّ يَوْمِي. فَوَاللَّه مَازِلْتُ مَدْفُوعاً عَنْ حَقّي مُسْتَأْثَراً عَلَيَّ مُنْذُ قَبَضَ اللَّهُ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله و سلم حَتَّى يَوْمِ النَّاسِ هذَا.

ص: 45

ص: 46

و من خطبة له (ع) (7)

يذم فيها أتباع الشيطان

اتَّخَذُوا الشَّيْطَانَ لِأَمْرِهِمْ مِلاكاً وَ اتَّخَذَهُمْ لَهُ أَشْرَاكاً، فَبَاضَ وَ فَرَّخَ فِي صُدُورِهِمْ وَ دَبَّ وَ دَرَجَ فِي حُجُورِهِمْ فَنَظَرَ بِأَعْيُنِهِمْ، وَ نَطَقَ بِأَلْسِنَتِهِمْ، فَرَكِبَ بِهِمْ الزَّلَلَ، وَ زَيَّن لَهُمُ الْخَطَلَ فِعْلَ مَنْ قَدْ شَرِكَهُ الشَّيْطانُ في سُلْطَانِهِ، وَ نَطَقَ بِالْبَاطِلِ عَلَى لِسَانِهِ.

و من خطبة له (ع) (8)

يعني به الزبير في حال اقتضت ذلك و يدعوه للدخول في البيعة ثانية

يَزْعُمُ أَنَّهُ قَدْ بايَعَ بِيَدِهِ، وَ لَمْ يُبَايِعْ بِقَلْبِهِ؛ فَقَدْ أَقَرَّ بِالْبَيْعَةِ، وَ ادَّعَى الْوَلِيجَةَ فَلْيَأْتِ عَلَيْهَا بِأَمْرٍ يُعْرَفُ؛ وَ إِلَّا فَلْيَدْخُلْ فِيما خَرَجَ مِنْهُ.

و من خطبة له (ع) (9)

في صفته و صفة خصومه و يقال إنّها في أصحاب الجمل

وَ قَدْ أَرْعَدُوا وَ أَبْرَقُوا، وَ مَعَ هذَيْنِ الْأَمْرَيْنِ الْفَشَلُ؛ وَ لَسْنَا نُرْعِدُ حَتَّى نُوْقِعَ وَ لَانُسِيلُ حَتَّى نُمْطِرَ.

ص: 47

ص: 48

و من خطبة له (ع) (10)

يريد الشيطان او يكني به عن قوم

أَلا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ جَمَعَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ خَيْلَهُ وَ رَجْلَهُ، وَ إِنَّ مَعِي لَبَصيِرَتِي:

مَا لَبَّسْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ لَا لُبّسَ عَلَيَّ. وَايْمُ اللَّهِ لأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ! لَا يَصْدِرُونَ عَنْهُ، وَ لَايَعُودُونَ إِلَيْهِ.

و من خطبة له (ع) (11)

لابنه محمّد بن الحنفية لمّا أعطاه الراية يوم الجمل

تَزُولُ الْجِبَالُ وَ لَاتَزُلْ! عَضَّ عَلَى نَاجِذِكَ. أَعِرِ اللَّهَ جُمْجُمَتَكَ. تِدْ فِي الْأَرْضِ قَدَمَكَ. ارْمِ بِبَصَرِكَ أَقْصَى الْقَوْمِ وَ غُضَّ بَصَرَكَ وَ اعْلَمْ أَنَّ النَّصْرَ مِنْ عِنْدِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ.

و من خطبة له (ع) (12)

لمّا أظفره اللَّه بأصحاب الجمل، و قد قال له بعض أصحابه: وددت أنّ أخي فلانا كان شاهدنا ليرى ما نصرك اللَّه به على أعدائك

فَقَالَ لَهُ عليه السلام: أَهَوَى أَخِيكَ مَعَنا؟ فَقَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَقَدْ شَهِدنَا،

ص: 49

ص: 50

وَ لَقَدْ شَهِدَنا فِي عَسْكَرِنا هذَا أَقْوَامٌ فِي أَصْلابِ الرّجَالِ، وَ أَرْحَامِ النّسَاءِ، سَيَرْعَفُ بِهِمُ الزَّمانُ وَ يَقْوَى بِهِمُ الْإِيمانُ.

و من خطبة له (ع) (13)

في ذمّ أهل البصرة بعد وقعة الجمل

كُنْتُمْ جُنْدَ الْمَرْأةِ، وَ أَتْبَاعَ الْبَهِيْمَةِ؛ رَغَا فَأَجَبْتُمْ، وَ عُقِرَ فَهَرَبْتُمْ. أَخْلَاقُكُمْ دِقَاقٌ وَ عَهْدُكُمْ شِقَاقٌ، وَ دِينُكُمْ نِفَاقٌ، وَ مَاؤُكُمْ زُعاقٌ وَ الْمُقِيمُ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ مُرْتَهَنٌ بِذَنْبِهِ، وَ الشَّاخِصُ عَنْكُمْ مُتَدَارَكٌ بِرَحْمَةٍ مِنْ رَبّهِ، كَأَنّي بِمَسْجِدِكُمْ كَجُؤجُؤِ سَفِينَةٍ قَدْ بَعَثَ اللَّهُ عَلَيْهَا الْعَذَابَ مِنْ فَوْقِهَا وَ مِنْ تَحْتِهَا وَ غَرِقَ مَنْ فِي ضِمْنِها.

وَ في رواية: وَايْمُ اللَّهِ لَتغْرَقَنَّ بَلْدَتُكُمْ حَتَّى كَأَنَّي أَنْظُرُ إِلَى مَسْجِدِهَا كَجُؤْجُؤِ سَفِينَةٍ، أَوْ نَعَامَةٍ جَاثِمَةٍ.

و في رواية: كَجُؤْجُؤِ طَيْرٍ فِي لُجَّةِ بَحْرٍ.

و في رواية اخرى: بِلَادُكُمْ أنْتَنُ بِلادِ اللَّهِ تُرْبَةً: أَقْرَبُها مِنَ الْمَاءِ وَ أَبْعَدُهَا مِنَ السَّمَاءِ، وَ بِهَا تِسْعَةُ أَعْشارِ الشَّرّ، الُمحْتَبَسُ فِيهَا بِذَنْبِهِ، وَ الْخارِجُ بِعَفْوِ اللَّهِ كَأَنّي أنْظُرُ إِلَى قَرْيَتِكُمْ هذِهِ قَدْ طَبَّقَهَا الْمَاءُ، حَتَّى مَا يُرَى مِنْهَا إِلَّا شُرَفُ الْمَسْجِدِ، كَأَنَّهُ جُؤْجُؤُ طَيْرٍ في لُجَّةِ بَحْرٍ!

ص: 51

ص: 52

و من خطبة له (ع) (14)

في مثل ذلك

أَرْضُكُمْ قَرِيبَةٌ مِنَ الْمَاءِ، بَعِيدَةٌ مِنَ السَّمَاءِ. خَفَّتْ عَقُولُكُمْ، وَ سَفِهَتْ حُلُومُكُمْ، فَأَنْتُمْ غَرَضٌ لِنَابِلٍ، وَ أُكْلَةٌ لآكِلٍ، وَ فَرِيسَةٌ لِصَائِلٍ.

و من خطبة له (ع) (15)

فيما ردّه على المسلمين من قطائع عثمان

وَ اللَّهِ لَوْ وَجَدْتُهُ قَدْ تُزُوّجَ بِهِ النّسَاءُ، وَ مُلِكَ بِهِ الْإِمَاءُ؛ لَرَدَدْتُهُ؛ فَإنَّ فِي الْعَدْلِ سَعَةً. وَ مَنْ ضَاقَ عَلَيْهِ الْعَدْلُ، فَالْجُوْرُ عَلَيْهِ أضْيَقُ.

و من خطبة له (ع) (16)

اشاره

لمّا بويع في المدينة و فيها يخبر الناس بعلمه بما تؤول إليه أحوالهم

و فيها يقسمهم إلى اقسام

ذِمَّتي بِمَا أَقُولُ رَهِينَةٌ وَ أَنَا بِهِ زَعِيمٌ. إِنَّ مَنْ صَرَّحَتْ لَهُ الْعِبَرُ عمّا بَيْنَ يَدَيْهِ مِنَ الْمَثُلاتِ حَجَزَتْهُ التَّقْوَى عَنْ تَقَحُّمِ الشُّبُهَاتِ. أَلَاوَ إِنَّ بَلِيَّتَكُمْ قَدْ عَادَتْ كَهَيْئَتِهَا يَوْمَ بَعَثَ اللَّهُ نبيَّه صلى الله عليه و آله

ص: 53

ص: 54

وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقٌ لَتُبَلْبَلُنَّ بَلْبَلَةً وَ لَتُغَرْبَلُنَّ غَرْبَلَةً، وَ لَتُسَاطُنَّ سَوْطَ الْقِدْرِ حَتَّى يَعُودَ أسْفَلُكُمْ أَعْلاكُمْ، وَ أَعْلاكُمْ أَسْفَلَكُمْ، وَ لَيَسْبِقَنَّ سَابِقُونَ كانُوا قَصَّرُوا، وَ لَيُقَصّرَنَّ سَبَّاقُونَ كانُوا سَبَقُوا وَ اللَّهِ مَا كَتَمْتُ وَشْمَةً وَ لَا كَذَبْتُ كِذْبَةً، وَ لَقَدْ نُبّئْتُ بِهذَا الْمَقَامِ وَ هذَا الْيَوْمِ. أَلَا وَ إِنَّ الْخَطَايَا خَيْلٌ شُمُسٌ حُمِلَ عَلَيْهَا أَهْلُهَا، وَ خُلِعَتُ لُجُمُهَا، فَتَقَحَّمَتْ بِهِمْ فِي النَّارِ أَلا وَ إِنَّ التَّقْوَى مَطَايَا ذُلُلٌ، حُمِلَ عَلَيْها أَهْلُها وَ أُعْطُوا أَزِمَّتَها، فَأَوْرَدَتْهُمُ الْجَنَّةَ. حَقٌّ وَ باطِلٌ، وَ لِكُلٍّ أَهْلٌ، فَلَئِنْ أَمِرَ الْبَاطِلُ لَقَدِيماً فَعَلَ، وَ لَئِنْ قَلَّ الْحَقُّ فَلِرَبَّما وَ لَعَلَّ، وَ لقَلَّما أَدْبَرَ شَيْ ءٌ فَأَقْبَلَ!

قال السيد الشريف: و أَقُولُ: إِنَّ فِي هذَا الْكَلَامِ الْادْنَى مِنْ مَوَاقِعِ الْإِحْسَانِ مَالَا تَبْلُغُهُ مَوَاقِعُ الْاسْتِحْسَانِ، وَ إِنَّ حَظَّ الْعَجَبِ مِنْهُ أَكْثَرُ مِنْ حَظّ الْعُجْبِ بِهِ، وَ فِيهِ- مَعَ الْحَالِ الَّتي وَصَفْنَا- زَوَائدُ مِنَ الْفَصَاحَةِ لَا يَقُومُ بِها لِسَانٌ وَ لَا يَطَّلِعُ فَجَّهَا إِنْسَانٌ وَ لَا يَعْرِفُ مَا أَقُولُ إِلَّا مَنْ ضَرَبَ فِي هذِهِ الصّنَاعَةِ بِحَقٍّ، وَ جَرَى فِيها عَلَى عِرْقٍ. «وَ مَا يَعْقِلُهَا إِلَّا الْعَالِمُونَ».

و من هذه الخطبة وفيها يقسم الناس الى ثلاثة:

شُغِلَ مَنِ الْجَنَّةُ وَ النَّارُ أَمَامَهُ سَاعٍ سَرِيعٌ نَجَا، وَ طَالِبٌ بَطِيٌ رَجَا، وَ مُقَصّرٌ فِي النَّارِ هَوَى. الَيمِينُ وَ الشّمالُ مَضَلَّةٌ، وَ الطَّرِيقُ الْوُسْطَى هِيَ الْجَادَّةُ عَلَيْها بَاقي الْكِتَابِ وَ آثارُ النُّبُوَّةِ، وَ مِنْها مَنْفَذُ السُّنَّةِ، وَ إِلَيْها مَصِيرُ الْعَاقِبَةِ. هَلَكَ مَنِ ادَّعَى، وَ خَابَ مَنِ افْتَرى. مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقّ هَلَكَ وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ. لَا يَهْلِكُ عَلَى التَّقْوَى سِنْخُ أَصْلٍ، وَ لَا يَظْمأُ عَلَيْهَا زَرْعُ قَوْمٍ. فَاسْتَتِرُوا فِي بُيُوتِكُمْ، وَ أصْلِحُوا ذَاتَ بَيْنِكُمْ، وَ التَّوْبَةُ مِنْ وَرَائِكُمْ، وَ لَا يَحْمَدُ حَامِدٌ إِلَّا رَبَّهُ، وَ لَا يَلُمْ لَائِمٌ إِلَّا نَفْسَهُ.

ص: 55

ص: 56

و من خطبة له (ع) (17)

في صفة من يتصدى للحكم بين الأمة و ليس لذلك بأهل

و فيها: أبغض الخلائق إلى اللَّه صنفان

الصنف الاول: إِنَّ أَبْغَضَ الْخَلائِقِ إِلَى اللَّهِ رَجُلانِ: رَجُلٌ وَكَلَهُ اللَّهُ إِلَى نَفْسِهِ؛ فَهُوَ جَائِرٌ عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، مَشْغُوفٌ بِكَلامِ بِدْعَةٍ، وَ دُعَاءِ ضَلالَةٍ، فَهُوَ فِتْنَةٌ لِمَنِ افْتَتَنَ بِهِ، ضَالٌّ عَنْ هَدْيِ مَنْ كانَ قَبْلَهُ، مُضِلٌّ لِمَنِ اقْتَدَى بِهِ فِي حَيَاتِهِ وَ بَعْدَ وَفَاتِهِ، حَمَّالٌ خَطَايَا غَيْرِهِ، رَهْنٌ بِخَطِيئَتِهِ.

الصنف الثاني: وَ رَجُلٌ قَمَشَ جَهْلًا مُوضِعٌ فِي جُهَّالِ الأُمَّةِ عَادٍ في أَغْبَاشِ الْفِتْنَةِ، عَمٍ بِما فِي عَقْدِ الْهُدْنَةِ قَدْ سَمَّاهُ أَشْبَاهُ النَّاسِ عَالِماً وَ لَيْسَ بِهِ، بَكَّرَ فَاسْتَكْثَرَ مِنْ جَمْعٍ مَا قَلَّ مِنْهُ خَيْرٌ مِمَّا كَثُرَ حَتَّى إِذَا ارْتَوَى مِنْ مَاءٍ آجِنٍ، وَاكْتَثَرَ مِنْ غَيْرِ طائِلٍ، جَلَسَ بَيْنَ النَّاسِ قَاضِياً ضَامِناً لِتَخْلِيصِ مَا الْتَبَسَ عَلَى غَيْرِهِ، فَإِنْ نَزَلَتْ بِهِ إِحْدَى الْمُبْهَمَاتِ هَيَّأَ لَها حَشْواً رَثًّا مِنْ رَأْيِهِ، ثُمَّ قَطَعَ بِهِ، فَهُوَ مِنْ لَبْسِ الشُّبُهَاتِ فِي مِثْلِ نَسْجِ الْعَنْكَبُوتِ:

لَا يَدْرِي أَصَابَ أَمْ أَخْطَأَ؛ فإِنْ أَصَابَ خَافَ أَنْ يَكُونَ قَدْ أَخْطَأَ وَ إِنْ أَخْطَأَ رَجَا أَنْ يَكُونَ قَدْ أَصَابَ، جَاهِلٌ خَبَّاطُ جَهَالاتٍ. عَاشٍ رَكَّابُ عَشَوَاتٍ لَمْ يَعَضَّ عَلَى الْعِلْمِ، بضِرْسٍ قَاطِعٍ. يُذْرِو الرّوَايَاتِ ذَرْوَ الرّيحِ الْهَشِيم لَامليٌّ- وَ اللَّهِ- بِاصْدَارِ مَا وَرَدَ عَلَيْهِ، وَ لَا أَهْلٌ لِما قُرِّظَ بِهِ لَا يَحْسَبُ الْعِلْمَ فِي شَيْ ءٍ مِمَّا أَنْكَرَهُ، وَ لَا يَرَى أَنَّ مِن وَرَاءِ مَا بَلَغَ مَذْهَباً لِغَيْرِهِ، وَ أِنْ أَظْلَمَ عَلَيْهِ أَمْرٌ اكْتَتَمَ بِهِ لِما يَعْلَمُ مِنْ جَهْلِ نَفْسِهِ، تَصْرُخُ مِنْ جَوْرِ قَضَائِهِ الدّمَاءُ، وَ تَعَجُّ مِنْهُ الْمَوَارِيثُ. إِلَى اللَّهِ أَشْكُو مِنْ مَعْشَرٍ يَعِيشُونَ جُهَّالًا

ص: 57

ص: 58

وَ يَمُوتُونَ ضلَّالًا، لَيْسَ فِيهِمْ سِلْعَةٌ أَبْوَرُ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُليَ حَقَّ تِلاوَتِهِ وَ لَا سِلْعَةٌ أَنْفَقُ بَيْعاً وَ لَا أَغْلَى ثَمَناً مِنَ الْكِتَابِ إِذَا حُرّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ، وَ لَا عِنْدَهُمْ أَنْكَرُ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لَا أَعْرَفُ مِنَ الْمُنْكَرِ.

و من خطبة له (ع) (18)

اشاره

في ذمّ اختلاف العلماء في الفتيا

و فيه يذم أهل الرأي و يكل أمر الحكم في أمور الدين للقرآن

ذم اهل الرأي

تَرِدُ عَلَى أَحَدِهُم الْقَضِيَّةُ فِي حُكْمٍ مِنَ الْأَحْكامِ فَيَحْكُمُ فِيها بِرَأْيِهِ، ثُم تَرِدُ تِلْكَ الْقَضِيَّةُ بِعَيْنِهَا عَلَى غَيْرِهِ فَيَحْكُمُ فِيهَا بِخِلافِ قَوْلِهِ، ثُمَّ يَجْتَمِعُ الْقُضَاةُ بِذلِكَ عِنْدَ الْإِمَامِ الَّذِي اسْتَقْضَاهُمْ فيُصَوّبُ آرَاءَهُمْ جَمِيعاً- وَ إِلهُهُمْ وَاحِدٌ! وَ نَبِيُّهُمْ وَاحِدٌ! وَ كِتَابُهُمْ وَاحِدٌ!

أَفَأمَرَهُمُ اللَّهُ- سُبْحَانَهُ- بِالْاختِلافِ فَأَطَاعُوهُ! أَمْ نَهَاهُمْ عَنْهُ فَعَصَوْهُ!

الحكم للقرآن

أمْ أَنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً ناقِصاً فَاسْتَعَانَ بِهِمْ عَلَى إِتْمامِهِ! أَمْ كانُوا شُرَكاءَ لَهُ، فَلَهُمْ أَنْ يَقُولُوا وَ عَلَيْهِ أَنْ يَرْضَى؟ أمْ أنْزَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ دِيناً تَامًّا فَقَصَّرَ الرَّسُولُ صلى الله عليه و آله عَنْ تَبْلِيغِهِ وَ أَدَائِهِ، وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: (مَا فَرَّطْنَا فِي الْكِتَابِ مِنْ شَيْ ءٍ)

ص: 59

ص: 60

فِيهِ تِبْيَانٌ لِكُلّ شَيْ ءٍ وَ ذَكَرَ أَنَّ الْكِتَابَ يُصَدّقُ بَعْضُهُ بَعْضاً، وَ أَنَّهُ لا اخْتِلافَ فِيهِ فَقَالَ سُبْحَانَهُ: (وَ لَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيْرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلافاً كَثِيراً). وَ إِنَّ الْقُرْآنَ ظَاهِرُهُ أَنِيقٌ وَ بَاطِنُهُ عَمِيقٌ، لَا تَفْنَى عَجَائِبُهُ، وَ لَا تَنْقَضِي غَرَائِبُهُ، وَ لَا تُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِهِ.

و من خطبة له (ع) (19)

قاله للأَشعث بن قيس و هو على منبر الكوفة يخطب، فمضى في بعض كلامه شي ء اعترضه الأشعث فيه، فقال: يا أميرالمؤمنين هذه عليك لا لك فخفض عليه السلام إليه بصره، ثمّ قال:

مَا يُدْرِيكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي، عَلَيكَ لَعْنَةُ اللَّهِ وَ لَعْنَةُ اللَّاعِنِينَ! حَائِكٌ ابْنُ حَائِكٍ مُنَافِقٌ ابْنُ كافِرٍ وَ اللَّهِ لَقَدْ أَسَرَكَ الْكُفْرُ مَرَّةً وَ اْلِاسْلامُ أُخْرَى. فَمَا فَدَاكَ مِنْ وَاحِدَةٍ مِنْهُمَا مَالُكَ وَ لَا حَسَبُكَ، وَ إِنَّ امرَأً ادَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّيْفَ، وَ سَاقَ إِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِيٌ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ، وَ لَا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ.

قال السيد الشريف: يريد عليه السلام أنه أسر فى الكفر مرة و فى الاسلام مرة. و أما قوله:

دل على قومه السيف: فأراد به حديثاً كان للأشعث مع خالد بن الوليد باليمامة غرّ فيه قومه و مكر بهم حتى أوقع بهم خالد، و كان قومه بعد ذلك يسمونه «عُرْفَ النار» و هم اسم الغادر عندهم.

ص: 61

ص: 62

و من خطبة له (ع) (20)

و فيه ينفر من الغفلة وينبه إلى الفرار للَّه

فَإِنَّكُمْ لَوْ قَدْ عَايَنْتُمْ مَا قَدْ عَايَنَ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ لَجَزِعْتُمْ وَ وَهِلْتُمْ وَ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَ لكِنْ مَحْجُوبٌ عَنْكُمْ مَا قَدْ عَايَنُوا، وَ قَرِيبٌ مَا يُطْرَحُ الْحِجَابُ! وَ لَقَدْ بُصّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ، وَ أُسْمِعْتُمْ إِنْ سَمِعْتُمْ، وَ هُدِيْتُمْ إِنْ اهْتَدَيْتُمْ، وَ بِحَقّ أَقُولُ لَكم: لَقَدْ جَاهَرَتْكُمُ الْعِبَرُ، وَ زُجِرْتُمْ بِما فِيهِ مُزْدَجَرُ. وَ مَا يُبَلّغُ عَنِ اللَّهِ بَعْدَ رُسُلِ السَّماءِ إِلَّا الْبَشَرُ.

و من خطبة له (ع) (21)

و هي كلمة جامعة للعظة و الحكمة

فَإِنَّ الْغَايَةَ أَمَامَكُمْ وَ إِنَّ وَرَاءَكُمُ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ؛ تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا فَإِنَّما يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرَكُمْ.

قال السيد الشريف: أقول: إِن هذا الكلام لو وزن، بعد كلام اللَّه سبحانه و بعد كلام رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم، بكل كلام لمال به راجحاً، و برَّز عليه سابقاً. فأما قوله عليه السلام: «تخففوا تلحقوا» فما سمع كلام أقل منه مسموعا و لا أكثر منه محصولا، و ما أبعد غورها من كلمة! و أنقع نطفتها من حكمة! و قد نبهنا في كتاب «الخصائص» على عظم قدرها و شرف جوهرها.

ص: 63

ص: 64

و من خطبة له (ع) (22)

اشاره

حين بلغه خبر الناكثين ببيعته

و فيها يذم عملهم و يلزمهم دم عثمان و يتهددهم بالحرب

ذم الناكثين

أَلَا وَ إِنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ذَمَّرَ حِزْبَهُ، وَ اسْتَجْلَبَ جَلَبهُ، لِيَعُودَ الْجَوْرُ إِلَى أَوْطَانِهِ، وَ يَرْجِعَ الْبَاطِلُ إِلَى نِصابِهِ. وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَ لَا جَعَلُوا بَيْني وَ بَيْنَهُمْ نَصَفاً.

دم عثمان

وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقًّا هُمْ تَرَكُوهُ، وَ دَمَاً هُمْ سَفَكُوهُ؛ فَلَئِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ فَإِنَّ لَهُمْ لَنَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ لَئِنْ كانُوا وَلُوهُ دُونِي، فَمَا التَّبِعَةُ إِلَّا عِنْدَهُمْ، وَ إِنَّ أَعْظَمَ حُجَّتِهِمْ لَعَلَى أَنْفُسِهِمْ يَرْتَضِعُونَ أُمًّا قَدْ فَطَمَتْ وَ يُحْيُونَ بِدْعَةً قَدْ أُمِيتَتْ. يا خَيْبَةَ الدَّاعِي! مَنْ دَعَا! وَ إِلَامَ أُجِيبَ! وَ إِنَي لرَاضٍ بِحُجَّةِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ وَ عِلْمِهِ فِيهِمْ.

التهديد بالحرب

فَإِنْ أَبَوْا أَعْطَيْتُهُمْ حَدَّ السَّيْفِ وَ كَفَى بِهِ شَافِياً مِنَ الْبَاطِلِ، وَ نَاصِراً لِلْحَقّ! وَ مِنَ الْعَجَبِ بَعْثُهُمْ إِلَيَّ أَنْ أَبْرُزَ لِلطّعَانِ! وَ أَنْ أَصْبِرَ لِلْجِلادِ، هَبِلَتْهُمُ الْهَبُولُ! لَقَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحرْبِ، وَ لَا أُرْهَبُ بِالضَّرْبِ! وَ إِنّي لَعَلَى يَقِينٍ مِنْ رَبّي، وَ غَيْرِ شُبْهَة مِنْ دِيني.

ص: 65

ص: 66

و من خطبة له (ع) (23)

اشاره

و تشتمل على تهذيب الفقراء بالزهد و تأديب الاغنياء بالشفقة

تهذيب الفقراء

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ الْأَمْرَ يَنْزِلُ مِنَ السَّمَاءِ إِلَى الْأَرْضِ كَقَطَرَاتِ الْمَطَرِ إِلَى كُلّ نَفْسٍ بِما قُسِمَ لَها مِنْ زِيادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ، فَإِنْ رَأَى أَحْدُكُمْ لِأَخِيهِ غَفيِرَةً فِي أَهْلٍ أَوْ مَالٍ أَوْ نَفْسٍ فَلا تَكُونَنَّ لَهُ فِتْنَةً؛ فَإِنَّ الْمَرْءَ الْمُسْلِمَ مَالَمْ يَغْشَ دَنَاءَةً تَظْهَرُ فَيَخْشَعُ لَها إِذَا ذُكِرَتْ، وَ يُغْرَى بِها لِئَامُ النَّاسِ، كانَ كالْفَالِجِ الْيَاسِرِ الَّذِي يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ تُوجِبُ لَهُ الْمَغْنَمَ، وَ يُرْفَعُ بِهَا عَنْهُ الْمَغْرَمُ، وَ كَذلِكَ الْمَرْءُ الْمُسْلِمُ الْبَرِي ءُ مِنَ الْخِيَانَةِ يَنْتَظِرُ مِنَ اللَّهِ إِحْدَى الْحُسْنَيَيْنِ: إِمَّا دَاعِيَ اللَّهِ فَمَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لَهُ، وَ إِمَّا رِزْقَ اللَّهِ فَإِذا هو ذُو أَهْلٍ وَ مَالٍ، وَ مَعَهُ دِينُهُ وَ حَسَبُهُ. وَ إِنَّ الْمَالَ وَ الْبَنِينَ حَرْثُ الدُّنْيَا، وَ الْعَمَلَ الصَّالِحَ حَرْثُ الْآخِرَةِ، وَ قَدْ يَجْمَعُهُمَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَقْوَامٍ، فَاحْذَرُوا مِنَ اللَّهِ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَ اخْشَوْهُ خَشْيَةً لَيْسَتْ بِتَعْذيرٍ وَ اعْمَلُوا فِي غَيْرِ رِيَاءٍ وَ لَاسُمْعَةٍ؛ فَإِنَّهُ مَنْ يَعْمَلْ لِغَيْرِ اللَّهِ يَكِلْهُ اللَّهُ لِمَنْ عَمِلَ لَهُ. نَسْأَلُ اللَّهَ مَنَازِلَ الشُّهَدَاءِ، وَ مُعَايَشَةَ السُّعَدَاءِ، وَ مُرَافَقَةَ الْأَنْبِيَاءِ.

تأديب الاغنياء

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَايَسْتَغْني الرَّجُلُ- وَ إِنْ كانَ ذَا مالٍ- عَنْ عَتْرَتِهِ، وَ دِفَاعِهِمْ عَنْهُ بِأَيْديهِمْ وَ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ هُمْ أَعْظَمُ النَّاسِ حَيْطَةً مِنْ وَرَائِهِ، وَ أَلَمُّهُمْ لِشَعَثِهِ،

ص: 67

ص: 68

وَ أَعْطَفُهُمْ عَلَيْهِ عِنْدَ نازِلَةٍ إِذَا نَزَلَتْ بِهِ. وَ لِسَانُ الصّدْقِ يَجْعَلُهُ اللَّهُ لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يَرِثُهُ غَيْرَهُ.

و منها: أَلَا لَايَعْدِلَنَّ أَحَدُكُمْ عَنِ الْقَرابَةِ يَرَى بِهَا الْخَصَاصَةَ أَنْ يَسُدَّهَا بِالذِي لا يَزِيدُهُ إِنْ أَمْسَكَهُ وَ لَا يَنْقُصُهُ إِنْ أَهْلَكَهُ وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشِيرَتِهِ، فَإِنَّمَا تُقْبَضُ مِنْهُ عَنْهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ، وَ تُقْبَضُ مِنْهُمْ عَنْهُ أَيْدٍ كَثِيرَةٌ؛ وَ مَنْ تَلِنْ حَاشِيَتُهُ يَسْتَدِمْ مِنْ قَوْمِه الْمَوَدَّةَ.

قال السيد الشريف: أقول: الغفيرة ها هنا الزياة و الكثرة، من قولهم للجمع الكثير: الجم الغفير، الجماء الغفير. و يروى «عفوة من أهل أو مال» والعفوة: الخيار من الشي ء، يقال: أكلت عفوةَ الطعام، أى خياره. و ما أحسن المعنى الذى أراده عليه السلام بقوله:

«و من يقبض يده عن عشيرته ....» الى تمام الكلام، فان الممسك خيره عن عشيرته انما يمسك نفع يد واحدة؛ فإذا احتاج إلى نصرتهم، و اضطر الى مرافدتهم قعدوا عن نصره، و تثاقلوا عن صوته، فمنع ترافد الأيدى الكثيرة، و تناهض الأقدام الجمة.

و من خطبة له (ع) (24)

و هي كلمة جامعة له، فيها تسويغ قتال المخالف، و الدعوة إلى طاعة

اللَّه و الترقي فيها لضمان الفوز

وَ لَعَمْرِي مَا عَلَيَّ مِنْ قِتَالِ مَنْ خَالَفَ الحَقَّ وَ خَابَطَ الْغَيَّ مِنْ إِدْهَانٍ وَ لَا إيهانٍ.

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ، وَفِرُّوا إِلَى اللَّهِ مِنَ اللَّهِ، وَ امْضُوا فِي الَّذِي نَهَجَهُ لَكُمْ، وَ قُومُوا بِما عَصَبَهُ بِكُمْ. فَعَلِيٌّ ضَامِنٌ لِفَلْجِكُمْ آجِلًا، إِنْ لَمْ تُمْنَحُوهُ عَاجِلًا.

ص: 69

ص: 70

و من خطبة له (ع) (25)

و قد تواترت عليه الأخبار باستيلاء أصحاب معاوية على البلاد و قدم عليه عاملاه على اليمن، و هما عبيد اللَّه بن عباس و سعيد بن نَمْرَان لمّا غلب عليهما بُسْرُ بن أبي أرْطَاة فقام عليه السلام على المنبر ضجرا بتثاقل أصحابه عن الجهاد، و مخالفتهم له في الرأي، فقال:

مَا هِيَ إِلَّا الْكُوفَةُ، أَقْبِضُهَا وَ أَبْسُطُهَا، إِنْ لَمْ تَكُوني إِلَّا أَنْتِ، تَهُبُّ أَعَاصِيرُكِ فَقَبَّحَكِ اللَّهُ!

و تمثل بقول الشاعر:

لَعَمْرُ أَبِيكَ الْخَيْرِ يَا عَمْرُو إِنَّني عَلَى وَضَرٍ- مِنْ ذا الْإِنَاءِ- قَلِيلِ

ثم قال عليه السلام:

أُنْبِئْتُ بُسْراً قَدِ اطَّلَعَ الَيمَنَ، وَ إِنّي وَ اللَّهِ لَأَظُنُّ أَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ سَيُدَالوُنَ مِنْكُمْ بِاجْتَماعِهِمْ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقّكُمْ، وَ بِمَعْصِيَتِكُمْ إِمَامَكُمْ فِي الْحَقّ، وَ طَاعَتِهِمْ إِمَامَهُمْ في الْبَاطِلِ، وَ بِأَدَائِهِمُ الْأَمَانَةَ إِلَى صَاحِبِهِمْ وَ خِيَانَتِكُمْ، وَ بِصَلاحِهِمْ فِي بِلادِهِمْ وَ فَسَادِكُمْ. فَلَوِ ائْتَمَنْتُ أَحَدَكُمْ عَلَى قَعْبٍ لَخَشِيتُ أَنْ يَذْهَبَ بِعِلاقَتِهِ! اللَّهُمَّ إِنّي قَدْ مَلِلْتُهُمْ وَ مَلُّونِي وَ سَئِمْتُهُمْ وَ سَئِمُونِي، فَأَبْدِلْني بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ، وَ أَبْدِلْهُمْ بِي شرًّا مِنّي، اللَّهُمَّ مِثْ قُلُوبَهُمْ كَمَا يُماثُ الْمِلْحُ فِي الْمَاءِ، أَمَا وَ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنَّ لي بِكُمْ أَلْفَ فَارِسٍ مِنْ بَني فِرَاسِ بْنِ غَنْمٍ.

هُنَالكَ، لَوْ دَعَوْتَ، أَتَاكَ مِنْهُمْ فَوَارِس مِثْلُ أَرْمِيَةِ الْحَمِىّ

ثم نزل عليه السلام من المنبر.

ص: 71

ص: 72

قال السيد الشريف: أقول: الأرمية جمع رمىّ و هو السحاب، و الحميم هاهنا: وقت الصيف، و انما خص الشاعر سحاب الصيف بالذكر لأنه اشد جفولًا، و أسرع خفوفاً، لأنه لا ماء فيه، و انما يكون السحاب ثقيل السير لأمتلائه بالماء، و ذلك لا يكون فى الأكثر الَّا زمان الشتاء و إنما أراد الشاعر و صفهم بالسرعة اذا دعوا، و الاغاثة اذا استغيثوا، و الدليل على ذلك قوله: «هناك لو دعوت، أثاك منهم ...»

و من خطبة له (ع) (26)

اشاره

و فيها يصف العرب قبل البعثة ثمّ يصف حاله قبل البيعة له

العرب قبل البعثة

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَ أَمِيناً عَلَى التَّنْزِيلِ، وَ أَنْتُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ عَلَى شَرِّ دِينٍ، وَ فِي شَرِّ دَارٍ، مُنيخُونَ بَيْنَ حِجَارَةٍ خُشْنٍ، وَ حَيَّاتٍ صُمٍّ تَشْرَبُونَ الْكَدِرَ، وَ تَأْكُلُونَ الجَشِبَ، وَ تَسْفِكُونَ دِمَاءَكُمْ، وَ تَقْطَعُونَ أَرْحَامَكُمْ. الْأَصْنَامُ فِيُكمْ مَنْصُوبَةٌ وَ الْآثَامُ بِكِمْ مَعْصُوبَةٌ.

و منها صفة قبل البيعة له

فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي مُعِينٌ إِلَّا أَهْلُ بَيْتي، فَضَنِنْتُ بِهِم عَنِ الْمَوْتِ، وَ أَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى، وَ شَرِبْتُ عَلَى الشَّجَا، وَ صَبَرْتُ عَلَى أَخْذِ الْكَظَمِ وَ عَلَى أَمَرَّ مِنْ طَعْمِ الْعَلْقَمِ.

و منها: وَلَمْ يُبَايِعْ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ عَلَى الْبَيْعَةِ ثَمَناً، فَلا ظَفِرَتْ يَدُ الْبَائِعِ،

ص: 73

ص: 74

وَ خَزِيَتْ أَمَانَةُ الْمُبْتاعِ، فَخُذُوا لِلْحَرْبِ أُهْبَتَهَا، وَ أَعِدُّوا لَها عُدَّتَهَا، فَقَدْ شَبَّ لَظَاهَا، وَ عَلا سَنَاهَا، وَاسْتَشْعِرُوا الصَّبْرَ فَإِنَّهُ أَدْعَى إِلَى النَّصْرِ.

و من خطبة له (ع) (27)

اشاره

و قد قالها يستنهض بها الناس حين ورد خبر غزو الأنبار بجيش معاوية فلم ينهضوا.

و فيها يذكر فضل الجهاد و يستنهض الناس و يذكر علمه بالحرب و يلقي

عليهم التبعة لعدم طاعته

فضل الجهاد

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْجِهَادَ بَابٌ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، فَتَحَهُ اللَّهُ لِخَاصَّةِ أَوْلِيَائِهِ، وَ هُوَ لِبَاسُ التَّقْوَى، وَ دِرْعُ اللَّهِ الْحصِينَةُ، وَ جُنَّتُهُ الْوَثِيقَةُ. فَمَنْ تَرَكَهُ رَغْبَةً عَنْهُ أَلْبَسَهُ اللَّهُ ثَوْبَ الذُّلّ وَ شَمِلَهُ الْبَلاءُ، وَدُيّثَ بالصَّغَارِ وَ الْقَمَاءة، وَ ضُرِبَ عَلَى قَلْبِهِ بِالْإِسْهَابِ، وَ أُدِيلَ الْحَقُّ مِنْهُ بِتَضْيِيعِ الْجِهَادِ، وَ سِيمَ الْخَسْفَ وَ مُنِعَ النَّصَفَ.

استنهاض الناس

أَلَا وَ إِنّي قَدْ دَعَوْتُكُمْ إِلَى قِتالِ هؤُلَاءِ الْقَوْمِ لَيْلًا وَ نَهَاراً، وَ سِرًّا وَ إِعْلاناً، وَ قُلْتُ لَكُمُ: اغْزُوْهُمْ قَبْلَ أَنْ يَغْزُوكُمْ، فَوَ اللَّهِ مَا غُزِيَ قَوْمٌ قَطُّ فِي عُقْرِ دَارِهِمْ إِلَّا ذَلُّوا فَتَوَاكَلْتُمْ وَ تَخَاذَلْتُمْ حَتَّى شُنَّتْ عَلَيْكُمُ الْغارَاتُ، وَ مُلِكَتْ عَلَيْكُمُ الْأَوْطانُ. وَ هذَا أَخُو غَامِدٍ وَ قَدْ وَرَدَتْ خَيْلُهُ الْأَنْبَارَ وَ قَدْ قَتَلَ حَسَّانَ بْنَ حَسَّانِ الْبَكْرِيَ

ص: 75

ص: 76

وَ أَزَالَ خَيْلَكُمْ عَنْ مَسَالِحِهَا وَ لَقَدْ بَلَغَني أَنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمْ كانَ يَدْخُلُ عَلَى الْمَرْأَةِ الْمُسْلِمَةِ، وَ الْأُخْرَى الْمُعَاهَدَةِ، فَيَنْتَزِعُ حِجْلَها وَ قُلْبَهَا وَ قَلَائِدَهَا وَرُعُثَهَا ما تَمْتَنِع مِنْهُ إِلَّا بالْاسْتِرْجَاعِ وَ الْاسْتِرْحَامِ. ثُمَّ انْصَرَفُوا وَافِرِينَ مَا نَالَ رَجُلا مِنْهُمْ كَلْمٌ، وَ لا أُرِيقَ لَهُمْ دَمٌ؛ فَلَوْ أَنَّ امْرَءاً مُسْلِماً مَاتَ مِنْ بَعْدِ هذَا أَسَفاً مَا كانَ بِهِ مَلُوماً، بَلْ كانَ بِه عِنْدِي جَدِيراً؛ فَيَا عَجَباً! عَجَباً- وَ اللَّهِ- يُمِيتُ الْقَلْبَ وَ يَجْلِبُ الْهَمَّ مِنَ اجْتَماعِ هؤُلاءِ الْقَوْمِ عَلَى بَاطِلِهِمْ، وَ تَفَرُّقِكُمْ عَنْ حَقّكُمْ! فَقُبْحاً لَكُمْ وَتَرَحاً حِينَ صِرْتُمْ غَرَضاً يُرْمَى: يُغَارُ عَلَيْكُمْ وَ لَا تُغِيرُونَ، وَ تُغْزَوْنَ، وَ لَا تَغْزُونَ، وَ يُعْصَى اللَّهُ وَ تَرْضَوْنَ! فَإِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي أَيَّامِ الحَرّ قُلْتُمْ: هذِهِ حَمَارَّةُ الْقَيْظِ، أَمْهِلْنَا يُسَبَّخْ عَنَّا الْحَرُّ، وَ إِذَا أَمَرْتُكُمْ بِالسَّيْرِ إِلَيْهِمْ فِي الشّتَاءِ قُلْتُمْ: هذِهِ صَبَارَّةُ الْقُرّ، أَمْهِلْنَا يَنْسَلِخْ عَنَّا الْبَرْدُ؛ كُلُّ هذَا فِراراً مِنَ الْحَرّ وَ الْقُرّ؛ فَإِذَا كُنْتُمْ مِنَ الْحَرّ وَ الْقُرّ تَفِرُّونَ؛ فَأَنْتُمْ وَ اللَّهِ مِنَ السّيْفِ أفَرّ!

البرم بالناس

يا أَشْبَاهَ الرّجَالِ وَ لَا رِجَالَ! حُلُومُ الْأَطْفَالِ، وَ عُقُولُ رَبَّاتِ الْحِجَالِ، لَوَدِدْتُ أَنّي لَمْ أَرَكُمْ وَ لَمْ أَعْرِفْكُمْ مَعْرِفَةً- وَ اللَّهِ- جَرَّتْ نَدَماً، وَ أَعْقَبَتْ سَدَماً. قَاتَلَكُمُ اللَّهُ! لَقَدْ مَلَأْتُمْ قَلْبي قَيْحاً، وَ شَحَنْتُمْ صَدْرِي غَيْظاً، وَ جَرَّعْتُمُونِي نُغَبَ التَّهْمَامِ أَنْفاساً، وَ أَفْسَدْتُمْ عَلَيَّ رَأْيِي بِالعِصْيَانِ وَ الخِذْلانِ؛ حَتَّى لَقَدْ قَالَتْ قُرَيْشٌ: إِنَّ ابْنَ أَبِي طَالِبٍ رَجُلٌ شُجَاعٌ، وَ لكِنْ لا عِلْمَ لَهُ بِالْحَرْبِ.

لِلَّهِ أَبُوهُمْ! وَ هَلْ أَحَدٌ مِنْهُمْ أَشَدُّ لَها مِرَاساً، وَ أَقْدَمُ فِيهَا مَقَاماً مِنّي!

ص: 77

ص: 78

لَقَدْ نَهَضْتُ فِيها وَ مَا بَلَغْتُ الْعِشْرِينَ، وَ هأَنَذَا قَدْ ذَرَّفْتُ عَلَى السّتّينَ! وَ لكِنْ لا رَأْيَ لِمَنْ لا يُطَاعُ!

و من خطبة له (ع) (28)

و هو فصل من الخطبة الّتى أولها «الحمد للَّه غير مقنوط من رحمته»

و فيه أحد عشر تنبيها

أَمَّا بَعْدُ؛ فَإِنَّ الدُّنْيا قَدْ أَدْبَرَتْ، وَ آذَنَتْ بِوَدَاعٍ، وَ إِنّ الآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ وَ أَشْرَفَتْ بِاطّلاعٍ، أَلَا وَ إِنَّ الْيَوْمَ الْمِضْمَارُ وَ غَداً السّبَاقُ، وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ، وَ الْغايَةُ النَّارُ؛ أَفَلَا تائِبٌ مِنْ خَطِيئَتِهِ قَبْلَ مَنِيَّتِهِ! أَلَا عَامِلٌ لِنَفْسِهِ قَبْلَ يَوْمِ بُؤْسِهِ! أَلَا وَ إِنَّكُمْ فِي أَيَّامِ أَمَلٍ مِنْ وَرَائِهِ أَجَلٌ؛ فَمَنْ عَمِلَ في أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ فَقَدْ نَفَعَهُ عَمَلُهُ، وَ لَمْ يَضْرُرْهُ أَجَلُهُ. وَ مَنْ قَصَّرَ فِي أَيَّامِ أَمَلِهِ قَبْلَ حُضُورِ أَجَلِهِ، فَقَدْ خَسِرَ عَمَلَهُ، وَ ضَرَّهُ أَجَلُهُ. أَلَا فَاعْمَلُوا فِي الرَّغْبَةِ كَمَا تَعْمَلُونَ فِي الرَّهْبَةِ، أَلَا وَ إِنّي لَمْ أَرَكَالْجَنَّةِ نَامَ طَالِبُهَا، وَ لَا كالنَّارِ نَامَ هَارِبُهَا، أَلَا وَ إِنَّهُ مَن لا يَنْفَعُهُ الْحَقُّ يَضْرُّهُ الْبَاطِلُ، وَ مَنْ لَا يَسْتَقِيمُ بِهِ الْهُدَى، يَجُرُّ بِهِ الضّلَالُ إِلَى الرَّدَى. أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ، وَ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ؛ وَ إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَتَانِ: اتّبَاعُ الْهَوَى، وَ طُولُ الْأَمَلِ، فَتَزَوَّدُوا فِي الدُّنْيَا مِنَ الدُّنْيَا مَا تَحْرُزُونَ بِه أَنْفُسَكُمْ غَداً.

قال السيد الشريف و أقول: إنه لو كان كلام يأخذ بالأعناق إلى الزهد فى الدنيا، ويضطر إلى عمل الآخرة لكان هذا الكلام، و كفى به قاطعاً لعلائق الآمال،

ص: 79

ص: 80

وقادحاً زناد الاتعاظ و الازدجار، ومن أعجبه قوله عليه السلام: «ألا وَ إنَّ اليَوْمَ المِضْمَارَ وَ غَداً السّبَاقَ، وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةَ، وَ الْغايَةُ النَّارُ» فإن فيه- مع فخامة اللفظ، وعظم قدر المعنى، وصادق التمثيل، وواقع التشبيه- سراً عجيباً، ومعنى لطيفاً، وهو قوله عليه السلام: «وَ السَّبَقَة الْجَنَّة، وَ الْغايَةُ النَّارُ» فخالف بين اللفظين لاختلاف المعنيين، ولم يقل: «السبقة النار» كما قال: «السبقة الجنّة»؛ لأن الاستباق إنما يكون إلى أمر محبوب، وغرض مطلوب، وهذه صفة الجنّة وليس هذا المعنى موجوداً فى النار، نعوذ بالله منها! فلم يجز أن يقول: «والسبقة النّار» بل قال: «والغاية النار» لأن الغاية قد ينتهى إليها من لا يسره الانتهاء إليها، ومن سيره ذلك، فصلح أن يعبر بها عن الأمرين معاً فهي في هذا الموضع كالمصير والمآل، قال الله تعالى: «قُل تَمَتَّعُوا فإنّ مَصِيرَكُمْ إلى النارِ» ولا يجوز في هذا الموضع أن يقال: سبقتكم- بسكون الباء- إلى النار، فتأمل ذلك، فباطنه عجيب، وغوره بعيد لطيف. وكذلك أكثر كلامه عليه السلام. وفى بعض النسخ: وقد جاء فى رواية أخرى «والسبقة الجنة»- بضم السين- والسبقة عندهم: اسم لما يجعل للسابق إذا سبق من مال أو عرض؛ والمعنيان متقاربان، لأن ذلك لا يكون جزاءً على فعل الأمر المذموم و إنما يكون جزاءً على فعل الأمر المحمود.

و من خطبة له (ع) (29)

بعد غارة الضحاك بن قيس صاحب معاوية على الحاج بعد قصّة الحكمين

و فيها يستنهض أصحابه لمّا حدث في الأطراف

أَيُّهَا النَّاسُ، الُمجْتَمِعَةُ أَبْدَانُهُمْ، الُمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، كَلامُكُمْ يُوهِي الصُّمَّ الصّلابَ، وَ فِعْلُكُمْ يُطْمِعُ فِيكُمُ الْأَعْدَاءَ! تَقُولُونَ فِي الَمجَالِس: كَيْتَ وَ كَيْتَ، فَإِذَا جَاءَ الْقِتَالُ قُلْتُمْ:

ص: 81

ص: 82

حِيدِي حَيَادِ! مَا عَزَّتْ دَعْوَةُ مَنْ دَعَاكُمْ، وَ لَا اسْتَرَاحَ قَلْبُ مَنْ قَاسَاكُمْ أَعَالِيلُ بِأَضَاليِلَ، وَ سَأَلُتمُوني التَّطْويلَ دِفَاعَ ذِي الدَّيْنِ الْمَطُولِ لَا يَمْنَعُ الضَّيْمَ الذَّلِيلُ! وَ لَا يُدْرَكُ الْحَقُّ إِلَّا بِالْجِدّ. أَيَّ دَارٍ بَعْدَ دَارِكُمْ تَمْنَعُونَ، وَ مَعَ أَيِّ إِمَامٍ بَعْدِي تُقَاتِلُونَ؟

الْمَغْرُورُ وَ اللَّهِ مَنْ غَرَرْتُمُوهُ، وَ مَنْ فَازَبِكُمْ فَقَدْ فَازَ- وَ اللَّهِ- بِالسَّهْمِ الْأَخْيَبِ، وَ مَنْ رَمَى بِكُمْ فَقَدْ رَمَى بِأَفوَقَ نَاصِلٍ. أَصْبَحْتُ وَ اللَّهِ لا أُصَدّقُ قَوْلَكُمْ، وَ لَا أَطْمَعُ فِي نَصْرِكُمْ، وَ لَا أُوعِدُ الْعَدُوَّ بِكُمْ. مَا بالُكُمْ؟ مَا دَوَاؤُكُمْ؟ مَا طِبُّكُمْ؟ القَوْمُ رِجَالٌ أَمْثَالُكُمْ. أَقَوْلًا بِغَيْرِ عِلْمٍ! وَغَفْلَةً مِنْ غَيْرِ وَرَعٍ، وَ طَمَعاً فِي غَيْرِ حَقّ!

و من خطبة له (ع) (30)

في معنى قتل عثمان

و هو حكم له على عثمان و عليه و على الناس بما فعلوا و براءة له من دمه

لَوْ أَمَرْتُ بِهِ لَكُنْتُ قَاتِلًا، أَوْ نَهَيْتُ عَنْهُ لَكُنْتُ نَاصِراً، غَيْرَ أَنَّ مَنْ نَصَرَهُ لَا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ: خَذَلَهُ مَنْ أَنا خَيْرٌ مِنْهُ، وَ مَنْ خَذَلَهُ لا يَسْتَطِيعُ أَنْ يَقُولَ: نَصَرَهُ مَنْ هُوَ خَيْرٌ مِنّي. وَ أَنا جَامِعٌ لَكُمْ أَمْرَهُ، اسْتَأْثَرَ فَأَسَاءَ الْأَثَرَةَ، وَ جَزِعْتُمْ فَأَسَأْتُمُ الْجَزَعَ وَ لِلَّهِ حُكْمٌ وَاقِعٌ فِي الْمُسْتَأْثِرِ وَ الْجازِعِ.

ص: 83

ص: 84

و من خطبة له (ع) (31)

لمّا أنفذ عبداللَّه بن عباس إلى الزبير يستفيئه إلى طاعته قبل حرب الجمل

لا تَلْقَيَنَّ طَلْحَةَ، فَإِنَّكَ إِنْ تَلْقَهُ تَجِدْهَ كالثَّوْرِ عَاقِصاً قَرْنَهُ، يَرْكَبُ الصَّعْبَ وَ يَقُولُ:

هُوَ الذَّلُولُ. وَ لكِنَ الْقَ الزُّبَيْرَ، فَإِنَّهُ أَلْيَنُ عَرِيكَةً، فَقُلْ لَهُ: يَقُولُ لَكَ ابْنُ خَالِكَ:

عَرَفْتَني بِالْحِجَازِ وَ أَنْكَرْتَني بِالْعِرَاقِ، فَمَا عَدَا مِمَّا بَدَا.

قال السيد الشريف: و هو عليه السلام أول من سمعت منه هذه الكلمة، اعنى: «فما عدا مما بدا»

و من خطبة له (ع) (32)

اشاره

و فيها يصف زمانه بالجور، و يقسم الناس فيه خمسة أصناف

ثم يزهد في الدنيا

معنى جورالزمان

أَيُّها النَّاسُ، إِنَّا قَدْ أَصْبَحْنَا فِي دَهْرٍ عَنُودٍ، وَ زَمَنٍ كَنُودٍ يُعَدُّ فِيهِ الُمحْسِنُ مُسِيئاً، وَ يَزْدَادُ الظَّالِمُ فِيهِ عُتُوًّا، لَا نَنْتَفِعُ بِما عَلِمْنَا، وَ لَا نَسْأَلُ عَمَّا جَهِلْنَا، وَ لَا نَتَخَوَّفُ قَارِعَةً حَتَّى تَحِلَّ بِنَا.

أصناف المسيئين

وَ النَّاسُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَصْنَافٍ: مِنْهُمْ مَنْ لَا يَمْنَعُهُ الْفَسَادَ في الْأَرْضِ إِلَّا مَهَانَةُ نَفْسِهِ

ص: 85

ص: 86

وَ كَلَالَةُ حَدّهِ وَ نَضِيضُ وَفْرِهِ، وَ مِنْهُمُ الْمُصْلِتُ لِسَيْفِهِ، وَ الْمُعْلِنُ بِشَرّهِ، وَ الُمجْلِبُ بِخَيْلِهِ وَ رَجْلِهِ، قَدْ أَشْرَطَ نَفْسَهُ، وَ أَوْبَقَ دِينَهُ لِحُطَامٍ يَنْتَهِزُهُ، أَوْ مِقْنَبٍ يَقُودُهُ، أَوْ مِنْبَرٍ يَفْرَعُهُ. وَ لَبِئْسَ الْمَتْجَرُ أَنْ تَرَى الدُّنْيَا لِنَفْسِكَ ثَمَناً، وَ مِمَّا لَك عِنْدَ اللَّهِ عِوَضاً! وَ مِنْهُمْ مَنْ يَطْلُبُ الدُّنْيَا بِعَمَلِ الآخِرَةِ، وَ لَا يَطْلُبُ الآخِرَةَ بِعَمَلِ الدُّنْيَا، قَدْ طَامَنْ مِنْ شَخْصِهِ، وَ قَارَبَ مِنْ خَطْوِهِ، وَ شَمَّرَ مِنْ ثَوْبِهِ، وَ زَخْرَفَ مِنْ نَفْسِهِ لِلْأَمَانَةِ، وَ اتَّخَذَ سِتْرَ اللَّهِ ذَرِيعَةً إِلَى الْمَعْصِيَةِ. وَ مِنْهُمْ مَنْ أَبْعَدَهُ عَنْ طَلَبِ الْمُلْكِ ضُؤُولَةُ نَفْسِهِ، وَ انْقِطَاعُ سَبَبِهِ، فَقَصَرَتْهُ الْحَالُ عَلَى حَالِهِ، فَتَحَلَّى بِاسْمِ الْقَنَاعَةِ، وَ تَزَيَّنَ بِلِبَاسِ أَهْلِ الزَّهَادَةِ، وَ لَيْسَ مِنْ ذلِكَ فِى مَرَاحٍ وَ لَا مَغْذًى.

الراغبون في اللَّه

وَ بَقِيَ رِجَالٌ غَضَّ أَبْصَارَهُمْ ذِكْرُ الْمَرْجِعِ، وَ أَرَاقَ دُمُوعَهُمْ خَوْفُ الَمحْشَرِ، فَهُمْ بَيْنَ شَرِيدٍ نَادٍّ، وَ خَائِفٍ مَقْمُوعٍ، وَ سَاكِتٍ مَكْعُومٍ، وَدَاعٍ مُخْلِصٍ، وَ ثَكْلَانَ مُوجَعٍ، قَدْ أَخْمَلَتْهُمُ التَّقِيَّةُ وَ شَمَلَتْهُمُ الذُلِّةُ، فَهُمْ فِي بَحْرٍ أُجَاجٍ، أَفْوَاهُهُمْ ضَامِزَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ قَرِحَةٌ، قَدْ وَ عَظُوا حَتَّى مَلُّوا، وَ قُهِرُوا حَتَّى ذَلُّوا، وَ قُتِلُوا حَتَّى قَلُّوا

التزهيد في الدنيا

فَلْتَكُنِ الدُّنْيَا فِي أَعْيُنِكُمْ أَصْغَرَ مِنْ حُثَالَةِ الْقَرَظِ، وَ قُرَاضَةِ الْجَلَمِ وَ اتَّعِظُوا بِمَنْ كانَ قَبْلَكُمْ، قَبْلَ أَنْ يَتَّعِظَ بِكُمْ مَنْ بَعْدَكُمْ، وَ ارْفُضُوهَا ذَمِيمَةً؛ فَإِنَّهَا قَدْ رَفَضَتْ مَنْ كانَ أَشْغَفَ بِهَا مِنْكُمْ.

ص: 87

ص: 88

قال الشريف- رضى الله عنه-: أقول: و هذه الخطبه ربما نسبها من لا علم له الى معاويه، و هي من كلام أميرالمؤمنين عليه السلام الذي لا يشك فيه، و أين الذهب من الرّغام! و أين العذب من الأجاج! و قد دلّ على ذلك الدليل الخريِت و نقده الناقد البصير عمرو بن حر الحاحظ؛ فأنه ذكر هذه الخطبة فى كتاب «البيان و التبيين» و ذكر من نسبها الى معاويه، ثم تكلم من بعدها بكلام في معناها، جملته أنه قال: و هذا الكلام بكلام على عليه السلام أشبه، و بمذهبه في تصنيف الناس، و في الاخبار عما هم عليه من القهر و الإذلال، و من التقية و الخوف، أليق قال: و متى وجدنا معاوية في حال من الاحوال يسلك في كلامه مسلك الزهاد، و مذاهب العبّاد!

و من خطبة له (ع) (33)

اشاره

عند خروجه لقتال أهل البصرة و فيها حكمة مبعث الرسل

ثم يذكر فضله و يذم الخارجين

قال عبداللَّه بن عباس- رضي اللَّه عنه-: دخلت على أميرالمؤمنين عليه السلام بذي قار و هو يخصِف نعله فقال لي: ما قيمة هذا النعل؟ فقلت: لا قيمةَ لها! فقال عليه السلام: و اللَّه لَهِيَ أَحبُّ إِليَّ من إِمرتكم، إِلا ان أقيم حقًّا، أو أدفع باطلا، ثم خرج فخطب الناس فقال:

حكمة بعثة النبي

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله و سلم، وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً، وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً، فَسَاقَ النَّاسَ حَتَّى بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، وَ بَلَّغَهُمْ مَنْجَاتَهُمْ فَاسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ، وَ اطْمَأَنَّتْ

ص: 89

ص: 90

صَفَاتُهُمْ.

فضل علي

أَمَا وَ اللَّهِ إِنْ كُنْتُ لَفِي سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا: مَا عَجَزْتُ وَ لَا جَبُنْتُ، وَ إِنَّ مَسِيرِي هذَا لِمِثْلِهَا؛ وَ فَلأَنَقُبَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى يَخْرُجَ الْحَقُّ مِنْ جَنْبِهِ.

توبيخ الخارجين عليه

مَالِي وَ لِقُرَيْشٍ! وَ اللَّهِ لَقَدْ قَاتَلْتُهُمْ كَافِرِينَ، وَ لَأُقَاتِلَنَّهُمْ مَفْتُونِينَ وَ إِنّي لَصَاحِبُهُمْ بِالْأَمْسِ، كَمَا أَنَا صَاحِبُهُمُ الْيَوْمَ! وَ اللَّهِ مَا تَنْقِمُ مِنَّا قُرَيْشٌ إِلَّا أَنَّ اللَّهَ اخْتَارَنَا عَلَيْهِمْ، فَأَدْخَلْنَاهُمْ في حِيّزِنا، فَكَانُوا كَمَا قَالَ الْاوَّلُ:

أَدَمْتُ لَعَمْرِي شُرْبَكَ الَمحْضَ صَابِحاًوَ أَكْلَكَ بِالزُّبْدِ الْمُقَشَّرَةَ الْبُجْرا

وَ نَحْنُ وَ هَبْنَاكَ الْعَلاءَ وَ لَمْ تَكُنْ عَلِيًّا، وَ حُطْنَا حَوْلَكَ الْجُرْدَ وَ السُّمْرا

و من خطبة له (ع) (34)

اشاره

في استنفار الناس إلى أهل الشام بعد فراغه من أمر الخوارج

و فيها يتأفف بالناس و ينصح لهم بطريق السداد

أُفّ لَكُمْ! لَقَدْ سَئِمْتُ عِتَابَكُمْ! أَرَضِيتُمْ بِالحَيْاةِ الدُّنْيَا مِنَ الآخِرَةِ عوَضاً؟ وَ بِالذُّلّ مِنَ الْعِزّ خَلَفاً! إِذَا دَعَوْتُكُمْ إِلَى جِهَادِ عَدُوّكُمْ دَارَتْ أَعْيُنُكُمْ، كَأَنَّكُمْ مِنَ الْمَوْتِ فِي غَمْرَةٍ، وَ مِنَ الذُّهُولِ فِي سَكْرَةٍ. يُرْتَجُ عَلَيْكُمْ حَوَارِي فَتَعْمَهُونَ وَ كَأَنَّ قُلُوبَكُمْ

ص: 91

ص: 92

مَأْلُوسَةٌ فَأَنْتُمْ لَا تَعْقِلُونَ. مَا أَنْتُمْ لِي بِثِقَةٍ سَجِيسَ اللَّيَالِي وَ مَا أَنْتُمْ بِرُكْنٍ يُمَالُ بِكُمْ، وَ لَا زَوَافِرُ عِزٍّ يُفْتَقَرُ إِلَيْكُمْ. مَا أَنْتُمْ إِلَّا كَإِبِلٍ ضَلَّ رُعَاتُها، فَكُلَّما جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ انْتَشَرَتْ مِنْ آخَرَ، لَبِئْسَ- لَعَمْرُاللَّهِ- سُعْرُ نارِ الْحَرَبِ أَنْتُمْ! تُكادُونَ وَ لَا تَكِيدُونَ، وَ تُنْتَقَصُ أَطْرَافُكُمْ فَلا تَمْتَعِضُونَ لَا يُنَامُ عَنْكُمْ وَ أَنْتُمْ فِي غَفْلَةٍ سَاهُونَ، غُلِبَ وَ اللَّهِ الْمُتَخاذِلُونَ! وَايْمُ اللَّهِ إِنّي لَأَظُنُّ بِكُمْ أَنْ لَوْ حَمِسَ الْوَغَى، وَ اسْتَحَرَّ الْمَوْتُ؛ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طالِبٍ انْفِرَاجَ الرَّأْسِ. و اللَّهِ إِنَّ امْرَءًا يُمَكّنُ عَدُوَّهُ مِنْ نَفْسِهِ يَعْرُقُ لَحْمَهُ، وَ يَهْشِمُ عَظْمَهُ، وَ يَفْرِي جِلْدَهُ؛ لَعَظِيمٌ عَجْزُهُ ضَعِيفٌ مَا ضُمَّتْ عَلَيْهِ جَوَانِحُ صَدْرِهِ. أَنْتَ فَكُنْ ذَاكَ إِنْ شِئْتَ؛ فَأَمَّا انَا فَواللَّهِ دُونَ أَنْ أُعْطِي ذلِكَ ضَرْبٌ بِالْمَشْرَفِيَّةِ تَطِيرُ مِنْهُ فَراشُ الْهَامِ، وَ تَطِيْحُ السَّوَاعِدُ وَ الْأَقْدَامُ، وَ يَفْعَلُ اللَّهُ بَعْدَ ذلِكَ مَا يَشَاءُ.

طريق السداد

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنّ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا، وَ لَكُمْ عَلَيَّ حَقٌّ: فَأَمَّا حَقُّكُمْ عَلَيَّ فَالنَّصِيحَةُ لَكُمْ، وَ تَوْفِيرُ فَيْئِكُمْ عَلَيْكُمْ، وَ تَعْلِيمُكُمْ كَيْلا تَجْهَلُوا، وَ تَأْدِيبُكُمْ كَيَما تَعْلمُوا. وَ أَمَّا حَقّي عَلَيْكُمْ فَالْوَفَاءُ بِالْبَيْعَةِ، وَ النَّصِيْحَةُ فِي الْمَشْهَدِ وَ الْمَغِيبِ، وَ الْإِجَابَةُ حِينَ أَدْعُوكُمْ، وَ الطَّاعَةُ حِينَ آمُرُكُم.

و من خطبة له (ع) (35)

اشاره

بعد التحكيم و ما بلغه من أمر الحكمين و فيها حمد اللَّه على بلائه ثم بيان سبب البلوى

الحمد على البلاء

ص: 93

ص: 94

الْحَمْدُ لِلَّهِ وَ إِنْ أتَى الدَّهْرُ بِالْخَطْبِ الْفَادِحِ وَ الْحدَثِ الْجَليلِ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إلهَ إِلَّا اللَّهُ لَا شَرِيكَ لَهُ، لَيْسَ مَعَهُ إِلهٌ غَيْرُهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ.

سبب البلوى

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَعْصِيَةَ النَّاصِحِ الشَّفِيقِ الْعَالِمِ الُمجَرِّبِ تُورِثُ الْحَسرَةَ، وَ تُعْقِبُ النَّدَامَةَ. وَ قَدْ كُنْتُ أَمَرْتُكُمْ فِي هذِهِ الْحُكُومَةِ أَمْرِي، وَ نَخَلْتُ لَكُمْ مَخْزُونَ رَأْيِي لَوْ كَانَ يُطَاعُ لِقَصِيرٍ أمْرٌ! فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِباءَ الُمخَالِفيِنَ الْجُفَاةِ، وَ الْمُنَابِذِين الْعُصَاةِ حَتَّى ارْتابَ النَّاصِحُ بِنُصْحِهِ، وَ ضَنَّ الزَّنْدُ بِقَدْحِهِ، فَكُنْتُ أَنَا وَ إِيَّاكُمْ كَمَا قَالَ أَخُو هَوَازِنَ:

أَمَرْتُكُمُ أَمْرِي بِمُنْعَرَجِ اللّوَى فَلَمْ تَسْتَبينُوا النُّصْحَ إِلَّا ضُحَى الْغَدِ

و من خطبة له (ع) (36)

في تخويف أهل النهروان

فَأَنا نَذِيرٌ لَكُمْ أَنْ تُصْبِحُوا صَرْعَى بِأَثْنَاءِ هذَا النَّهْرِ، وَ بِأَهْضَامِ هذَا الْغَائِطِ عَلَى غَيْرِ بَيّنَةٍ مِنْ رَبّكُمْ، وَ لَا سُلْطَانٍ مُبِينٍ مَعَكُمْ: قَدْ طَوَّحَتْ بِكُمُ الدَّارُ، وَ احْتَبَلَكُمُ الْمِقْدَارُ، وَ قَدْ كُنْتُ نَهَيْتُكُمْ عَنْ هذِهِ الْحُكُومَةِ فَأَبَيْتُمْ عَلَيَّ إِباءَ الْمُنَابِذِينَ، حَتَّى صَرَفْتُ رَأْيِي إِلَى هَوَاكُمْ، وَ أَنْتُمْ مَعَاشِرُ أَخِفَّاءُ الهامِ، سُفَهَاءُ الْأَحْلامِ؛ وَ لَمْ آتِ- لَا أبَا لَكُمْ- بُجْراً، وَ لَا أَرَدْتُ لَكُمْ ضُرًّا.

ص: 95

ص: 96

و من خطبة له (ع) (37)

يجرى مجرى الخطبة و فيه يذكر فضائله عليه السلام قاله بعد وقعة النهروان

فَقُمْتُ بِالْأَمْرِ حِينَ فَشِلُوا، وَ تَطَلَّعْتُ حِينَ تَقبَّعُوا وَ نَطَقْتُ حِينَ تَعْتَعُوا، وَ مَضَيْتُ بِنُورِ اللَّهِ حِينَ وَقَفُوا. وَ كُنْتُ أخْفَضَهُمْ صَوْتاً، وَ أَعْلَاهُمْ فَوْتاً، فَطِرْتُ بِعِنَانِها، وَ اسْتَبْدَدْتُ بِرِهَانِها. كالْجَبَلِ لَا تُحَرّكُهُ الْقَوَاصِفُ، وَ لَا تُزِيلُهُ الْعَواصِفُ. لَمْ يَكُنْ لِأَحَدٍ فِيَّ مَهْمَزٌ وَ لَا لِقَائِلٍ فِىَّ مَغْمَزٌ. الذَّلِيلُ عِنْدِي عَزِيزٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ لَهُ، وَ الْقَوِيُّ عِنْدِي ضَعِيفٌ حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُ. رَضِينَا عَنِ اللَّهِ قَضَاءَهُ، وَ سَلَّمْنا لِلَّهِ أَمْرَهُ، أَتَرَاني أَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ سَلَّمَ؟ وَ اللَّهِ لَأَنَا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ، فَلَا أَكُونُ أَوَّلَ مَنْ كَذَبَ عَلَيْهِ. فَنَظَرْتُ فِي أَمْرِي فَإِذَا طَاعَتي قد سَبَقَتْ بَيْعَتي، وَ إِذَا الْمِيثَاقُ فِي عُنُقِي لِغَيْرِي.

و من خطبة له (ع) (38)

و فيها علّة تسمية الشبهة شبهة ثمّ بيان حال الناس فيها

وَ إِنَّما سُمَّيَتِ الشُّبْهَةُ شُبْهَةً لِأَنَّها تُشْبِهُ الْحَقَّ: فَأَمَّا أَوْلِيَاءُ اللَّهِ فَضِيَاؤُهُمْ فيهَا الْيَقِينُ، وَ دَلِيلُهُمْ سَمْتُ الْهُدَى وَ أَمَّا أَعْدَاءُ اللَّهِ فَدُعَاؤُهُمْ فِيَها الضَّلالُ، وَ دَلِيلُهُمُ الْعَمَى، فَما يَنْجُو مِنَ الْمَوْتِ مَنْ خَافَهُ، وَ لَا يُعْطَى الْبَقَاءَ مَنْ أَحَبَّهُ.

ص: 97

ص: 98

و من خطبة له (ع) (39)

خطبها عند علمه بغزوة النعمان بن بشير صاحب معاوية لعين التمر،

و فيها يبدي عذره، و يستنهض الناس لنصرته

مُنيتُ بِمَنْ لَا يُطِيعُ إِذَا أَمَرْتُ وَ لَا يُجِيبُ إِذَا دَعَوْتُ، لا أبالَكُمْ! مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ رَبَّكُمْ؟ أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ، وَ لَا حَمِيَّةَ تُحْمِشُكُمْ! أَقُومُ فِيكُمْ مُسْتَصْرِخاً، وَ أُنادِيكُمْ مُتَغَوّثاً، فَلَا تَسْمَعُونَ لِي قَوْلًا، وَ لَا تُطِيعُونَ لِي أَمْراً، حَتَّى تَكَشَّفَ الْأُمُورُ عَنْ عَوَاقِبِ الْمَسَاءَةِ؟ فَمَا يُدْرَكُ بِكُمْ ثارٌ، وَ لَا يُبْلَغُ بِكُمْ مَرَامٌ دَعَوْتُكُمْ إِلَى نَصْرِ إِخْوَانِكُمْ فَجَرْجَرْتُمْ جَرْجَرَةَ الْجَمَلِ الْأَسَرّ، وَ تَثَاقَلْتُمْ تَثَاقُلَ الْنّضْوِ الْأَدْبَرِ، ثُمَّ خَرَجَ إِلَيَّ مِنْكُمْ جُنَيْدٌ مُتَذَائِبٌ ضَعِيفٌ (كَأَنَّما يُسَاقُونَ إِلَى الْمَوْتِ وَ هُمْ يَنْظُرُونَ).

قال السيد الشريف: أقول: قوله عليه السلام: «متذائب» أى مضطرب، من قولهم: تذاءبت الريح، أى اضطرب هبوبها. و منه سمى الذئب ذئباً، لاضطراب مشيته

و من خطبة له (ع) (40)

في الخوارج لمّا سمع قولهم: «لا حكم إلّاللَّه»

قال عليه السلام: كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ! نَعَمْ إِنَّهُ لَا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ، وَ لكِنَّ هؤُلَاءِ يَقُولُونَ:

لَا إِمْرَةَ إِلَّا لِلَّهِ، وَ إِنَّهُ لَابُدَّ لِلنَّاسِ مِنْ أَمِيرٍ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ يَعْمَلُ فِي إِمْرَتِهِ الْمُؤْمِنُ، وَ يَسْتَمْتِعُ فِيهَا الْكَافِرُ، وَ يُبَلّغُ اللَّهُ فِيهَا الْأَجَلَ، وَ يُجْمَعُ بِهِ الْفَي ءُ، وَ يُقَاتَلُ بهِ الْعَدُوُّ،

ص: 99

ص: 100

وَ تَأْمَنُ بِهِ السُّبُلُ، وَيُؤْخَذُ بِهِ لِلضَّعِيفِ مِنَ الْقَوِيّ؛ حَتَّى يَسْتَرِيحَ بَرٌّ، وَ يُسْتَرَاحَ مِنْ فَاجِرٍ.

و في رواية اخرى أَنه عليه السلام لما سمع تحكيمهم قال: حُكْمَ اللَّهِ أَنْتَظِرُ فِيكُمْ.

و قال: أَمَّا الْإِمْرَةُ الْبَرَّةُ فَيَعْمَلُ فِيهَا التَّقِيُّ؛ وَ أَمّا الْإِمْرَةُ الْفَاجِرَةُ فَيَتَمَتَّعُ فِيهَا الشَّقِيُّ؛ إِلَى أَنْ تَنْقَطِعَ مُدَّتُهُ، وَ تُدْرِكَهُ مَنِيَّتُهُ.

و من خطبة له (ع) (41)

و فيها ينهى عن الغدر و يحذر منه

أَيُّها النَّاسُ، إِنَّ الْوَفَاءَ تَوْأمُ الصّدْقِ، وَلَا أَعْلَمُ جُنَّةً أَوْقَى مِنْهُ وَ مَا يَغْدِرُ مَنْ عَلِمَ كَيْفَ الْمَرْجِعُ. وَ لَقَدْ أَصْبَحْنا فِي زَمَانٍ قَدِ اتَّخَذَ أَكْثَرُ أَهْلِهِ الْغَدْرَ كَيْساً وَ نَسَبَهُمْ أَهْلُ الْجَهْلِ فِيهِ إِلَى حُسْنِ الحِيْلَةِ. مَا لَهُمْ! قَاتَلَهُمُ اللَّهُ! قَدْ يَرَى الْحُوَّلُ الْقُلَّبُ وَجْهَ الْحِيلَةِ وَ دُونَها مَانِعٌ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ وَ نَهْيِهِ، فَيَدَعُهَا رَأيَ عَيْنٍ بَعْدَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَ يَنْتَهزُ فُرْصَتَهَا مَنْ لَا حَرِيجَةَ لَهُ فِي الدّينِ.

و من خطبة له (ع) (42)

و فيه يحذر من إتباع الهوى و طول الأمل في الدنيا

أَيُّهَا الناسُ، إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ: اتّبَاعُ الْهَوَى، وَ طولُ الْأَمَلِ؛

ص: 101

ص: 102

فَأَمَّا اتّبَاعُ الْهَوَى فَيَصُدُّ عَنِ الْحَقّ، وَ أَمَّا طُولُ الْأَمَلِ فَيُنْسِي الآخِرَةَ. أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ وَلَّتْ حَذَّاءَ؛ فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلَّا صُبَابَةٌ كَصُبَابَةِ الْإِناءِ اصْطَبَّهَا صَابُّها. أَلَا وَ إِنَّ الآخِرَةَ قَدْ أَقْبَلَتْ، وَ لِكُلٍّ منْهُمَا بَنُونَ، فَكُونُوا مِنْ أَبْنَاءِ الآخِرَةِ، وَ لَا تَكُونُوا منْ أَبْنَاءِ الدُّنْيا، فَإِنَّ كُلَّ وَلَدٍ سَيُلْحَقُ بأَبِيهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ إِنَّ الْيَوْمَ عَمَلٌ وَ لَا حِسَابَ، وَ غَداً حِسَابٌ، وَ لَا عَمَلَ.

قال الشريف: أقول: الحذاء، السريعة، و من الناس من يرويه «جذّاء».

و من خطبة له (ع) (43)

و قد أشار عليه أصحابه بالاستعداد للحرب أهل الشام بعد إرساله جرير بن عبداللَّه البجلي إلى معاوية و لم ينزل معاوية على بيعته

إِنَّ اسْتِعْدَادِي لِحَرْبِ أَهْلِ الشَّامِ وَ جَرِيرٌ عِنْدَهُمْ، إِغْلاقٌ لِلشَّامِ، وَ صَرْفٌ لِأَهْلِهِ عَنْ خَيْرٍ إِنْ أَرَادُوهُ. وَ لكِنْ قَدْ وَقَّتُّ لِجَرِيرٍ وَقْتاً لَا يُقِيمُ بَعْدَهُ إِلَّا مَخْدُوعاً أَوْ عَاصِياً.

وَ الرَّأْيُ عِنْدِي مَعَ الْأَنَاةِ فَأَرْوِدُوا، وَلَا أَكْرَهُ لَكُمُ الْإِعْدَادَ.

وَ لَقَدْ ضَرَبْتُ أَنْفَ هذا الْأَمْر وَ عَيْنَهُ، وَ قَلَّبْتُ ظَهْرَهُ وَ بَطْنَهُ، فَلَمْ أَرَ لِي فيهِ إِلَّا الْقِتَالَ أَوِ الْكُفْرَ بِما جَاءَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله و سلم. إِنَّهُ قَدْ كَانَ عَلى الْأُمَّةِ وَالٍ أَحْدَثَ أَحْدَاثاً، وَ أَوْجَدَ النَّاسِ مَقَالًا، فَقَالُوا، ثُمَّ نَقَمُوا فَغَيَّرُوا.

ص: 103

ص: 104

و من خطبة له (ع) (44)

لمّا هرب مَصْقَلة بن هُبيرةَ الشيباني إلى معاوية، و كان قد ابتاع سَبْيَ بني ناجية من عامل أميرالمؤمنين عليه السلام و أعتقهم فلمّا طالبه بالمال خاس به و هرب إلى الشام

قَبَّحَ اللَّهُ مَصْقَلَةَ! فَعَلَ فِعْلَ السَّادَةِ، وَ فَرَّ فِرَارَ الْعَبِيدِ! فَمَا أَنْطَقَ مَادِحَهُ حَتّى أَسْكَتَهُ، وَ لَا صَدَّقَ وَاصِفَهُ حَتَّى بَكَّتَهُ، وَ لَوْ أَقَامَ لَأَخَذْنا مَيْسُورَهُ وَ انْتَظَرْنا بِمَالِهِ وُفُورَهُ.

و من خطبة له (ع) (45)

اشاره

و هو بعض خطبة طويلة خطبها يوم الفطر، و فيها يحمد اللَّه و يذم الدنيا

حمداللَّه

الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَقْنُوطٍ مِنْ رَحْمَتِهِ، وَ لَا مَخْلُوٍّ مِنْ نِعْمَتِه، وَ لَا مَأْيُوسٍ منْ مَغْفِرَتِهِ، وَ لَا مُسْتَنْكَفٍ عَنْ عِبَادَتِهِ، الَّذِي لَا تَبْرَحُ مِنْهُ رَحْمَةٌ، وَ لَا تُفْقَدُ لَهُ نِعْمَةٌ.

ذمّ الدنيا

وَالدُّنْيَا دَارٌ مُنِيَ لَها الْفَنَاءُ، وَ لِأَهْلِهَا مِنْهَا الْجَلاءُ، وَ هِيَ حُلْوَةٌ خَضْرَاءُ، وَ قَدْ عَجِلَتْ لِلطَّالِبِ، وَ الْتَبَسَتْ بِقَلْبِ النَّاظِرِ؛ فَارْتَحِلُوا مِنْهَا بِأَحْسَنِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ، وَ لَا تَسْأَلُوا فِيهَا فَوْقَ الْكَفَافِ، وَ لَاتَطْلُبُوا مِنْهَا أَكْثَرَ مِنَ الْبَلَاغِ.

ص: 105

ص: 106

و من خطبة له (ع) (46)

عند عزمه على المسير إلى الشام

و هو دعاء دعا به ربّه عند وضع رجله في الركاب

اللَّهُمَّ إِنّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ وَعْثاءِ السَّفَرِ، وَ كَآبَةِ الْمُنْقَلَبِ وَ سُوءِ الْمَنْظَرِ فِي الْأَهْلِ وَ الْمَالِ وَ الْوَلَدِ. اللَّهُمَّ أَنْتَ الصَّاحِبُ فِي السَّفَرِ، وَ أَنْتَ الْخَلِيفَةُ فِي الْأَهْلِ، وَ لَا يَجْمَعُهُما غَيْرُكَ؛ لِأَنَّ الْمُسْتَخْلَفَ لا يَكُونُ مُسْتَصْحَباً، وَ الْمُسْتَصْحَبُ لَا يَكُونُ مُسْتَخْلَفاً.

قال السيد الشريف رضي اللَّه عنه: وابتداء هذا الكلام مرويّ عن رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم، و قد قفَّاه أميرالمؤمنين عليه السلام بأبلغ كلام و تممه بأحسن تمام؛ من قوله: «وَلَا يَجْمَعُهُمَا غَيْرُكَ». إِلى آخر الفصل.

و من خطبة له (ع) (47)

في ذكر الكوفة

كَأَنّي بِكِ يَاكُوفَةُ تُمَدّينَ مَدَّ الْأَدِيمِ الْعُكَاظِيّ، تُعْرَكِينَ بِالنَّوَازِلِ، وَ تُرْكَبِينَ بِالزَّلازِلِ، وَ إِنّي لَأعْلَمُ أَنَّهُ مَا أَرَادَ بِكِ جَبَّارٌ سُوءاً إلّاابْتَلَاهُ اللَّهُ بِشَاغِلٍ، وَ رَمَاهُ بِقاتِلِ.

ص: 107

ص: 108

و من خطبة له (ع) (48)

عند المسير إلى الشام

قيل إنه خطب بها و هو بالنخيلة خارجاً من الكوفة إلى صفّين

الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّمَا وَقَبَ لَيْلٌ وَ غَسَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ كُلَّمَا لاحَ نَجْمٌ وَ خَفَقَ، وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ غَيْرَ مَفْقُودِ الْإِنْعَامِ وَ لَا مُكَافَإِ الْإِفْضَالِ.

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ مُقَدّمَتِي وَ أَمَرْتُهُمْ بِلُزُومِ هذَا الْمِلْطَاطِ، حَتَّى يَأْتِيَهُمْ أَمْرِي، وَقَدْ رَأَيْتُ أَنْ أَقْطَعَ هذِهِ الْنُّطْفَةَ إِلَى شِرْذِمَةٍ مِنْكُمْ، مُوَطّنِينَ أَكْنَافَ دَجْلَةَ فَأُنْهِضَهُمْ مَعَكُمْ إِلَى عَدُوّكُمْ، وَ أَجْعَلَهُمْ مِنْ أَمْدَادِ الْقُوَّةِ لَكُمْ.

قال السيد الشريف: أقول: يعنى عليه السلام بالملطاد هاهنا السّمت الذى أمرهم بلزومه، هو شاطى ء الفرات، و يقال ذلك أيضاً لشاطى ء البحر، و أصله ما استوى من الأرض و يعنى بالنطفة ماء الفرات، و هو من غريب العبارات و عجيبها.

و من خطبة له (ع) (49)

و فيه جملة من صفات الربوبية و العلم الإلهي

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي بَطَنَ خَفِيَّاتِ الْأُمُورِ. وَ دَلَّتْ عَليْهِ أَعْلَامُ الظُّهُورِ، وَ امْتَنَعَ عَلَى عَيْنِ الْبَصِيرِ؛ فَلَا عَيْنُ مَنْ لَمْ يَرَهُ تُنْكِرُهُ، وَ لَا قَلْبُ مَنْ أَثْبَتَهُ يُبْصِرُهُ: سَبَقَ فِي الْعُلُوّ فَلَا شَي ءَ أَعْلَى مِنْهُ. وَ قَرُبَ فِي الدُّنُوّ فَلا شَيْ ءَ أَقْرَبُ مِنْهُ

ص: 109

ص: 110

فَلَا اسْتِعْلَاؤُهُ بَاعَدَهُ عَنْ شَيْ ءٍ مِنْ خَلْقِهِ، وَ لَا قُرْبُهُ سَاوَاهُمْ فِي الْمَكَانِ بِهِ. لَمْ يُطْلِعِ الْعُقُولَ عَلَى تَحْدِيدِ صِفَتِهِ، وَ لَمْ يَحْجُبْهَا عَنْ وَاجِبِ مَعْرِفَتِهِ، فَهُوَ الَّذِي تَشْهَدُ لَهُ أَعْلَامُ الْوُجُودِ، عَلَى إِقْرَارِ قَلْبِ ذِي الْجُحُودِ، تَعَالَى اللَّهُ عَمَّا يَقُولُهُ الْمُشَبّهُونَ بِهِ وَ الْجَاحِدُونَ لَهُ عُلُوًّا كَبِيراً.

و من خطبة له (ع) (50)

و فيه بيان لما يخرب العالم به من الفتن و بيان هذه الفتن

إِنَّما بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ، وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ، يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ، وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا، عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ، فَلَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ مِنْ مِزَاجِ الْحَقّ لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ؛ وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ، انْقَطَعَتْ عَنْهُ أَلْسُنُ الْمُعَانِدِينَ؛ وَ لكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هذَا ضِغْثٌ، وَ مِنْ هذَا ضِغْثٌ، فَيُمْزَجَان! فَهُنَا لِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ، وَ يَنْجُو «الَّذِينَ سَبَقَتْ لَهُمْ مِنَ اللَّهِ الْحُسْنَى».

و من خطبة له (ع) (51)

لما غلب أصحاب معاوية أصحابه عليه السلام على شريعة الفرات بصفّين و منعوهم الماء

قَدِ اسْتَطْعَمُوكُمُ الْقِتَالَ، فَأَقِرُّوا عَلَى مَذَلَّةٍ، وَتَأْخِيرِ مَحَلَّةٍ؛ أَوْ رَوَّوا السُّيُوفَ مِنَ الدّمَاءِ

ص: 111

ص: 112

تَرْوَوْا مِنَ الْماءِ؛ فَالْمَوْتُ فِي حَيَاتِكُمْ مَقْهُورِينَ، وَ الْحَيَاةُ فِي مَوْتِكُمْ قَاهِرِينَ. أَلَا وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ قَادَلُمَةً مِنَ الْغُوَاةِ. وَ عَمَّسَ عَلَيْهِمِ الْخَبَر، حَتَّى جَعَلُوا نُحُورَهُمْ أَغْرَاضَ الْمَنِيَّةِ.

و من خطبة له (ع) (52)

اشاره

و هي في التزهيد في الدنيا، و ثواب اللّه للزّاهد، و نعم الله على الخالق

التزهيد في الدنيا

أَلَا وَ إِنَّ الدُّنْيَا قَدْ تَصَرَّمَتْ، وَ آذَنَتْ بِانْقِضَاءٍ، وَ تَنَكَّرَ مَعْرُوفُهَا، وَ أَدْبَرَتْ حَذَّاءَ، فَهِيَ تَحْفِزُ بِالْفَنَاءِ سُكَّانَهَا، وَ تَحْدُو بِالْمَوْتِ جِيرانَهَا، وَ قَدْ أَمَرَّ فِيهَا مَا كانَ حُلْواً، وَ كَدِر مِنْهَا مَا كانَ صَفْواً فَلَمْ يَبْقَ مِنْهَا إِلا سَمَلَةٌ كَسَمَلَةِ الَّإِدَاوَةِ أَوْ جُرْعَةٌ كَجُرْعَةِ الْمَقْلَةِ، لَوْ تَمَزَّزَهَا الصَّدْيَانُ لَمْ يَنْقَعْ. فَأَزْمِعُوا عِبَادَ اللَّهِ الرَّحِيلَ عَنْ هذِهِ الدَّارِ الْمَقْدُورِ عَلَى أَهْلِهَا الزَّوَالُ وَ لَا يَغْلِبَنَّكُمْ فِيهَا الْأَمَلُ، وَ لَا يَطُولَنَّ عَلَيْكُمْ فِيَها الْأَمَدُ.

ثواب الزهاد

فَوَاللَّهِ لَوْ حَنَنْتُمْ حَنِينَ الْوُلَّهِ الْعِجَالِ، وَ دَعَوْتُمْ بِهَدِيْلِ الْحَمَامِ، وَ جَأَرْتُمْ جُؤَارَ مُتَبَتّلي الرُّهْبَانِ، وَ خَرَجْتُمْ إِلَى اللَّهِ مِنَ الْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلادِ؛ الِتمَاسَ الْقُرْبَةِ إِلَيْهِ فِي ارْتِفَاعِ دَرَجَةٍ عِنْدَهُ، أَوْ غُفْرَانِ سَيّئَةٍ أَحْصَتْهَا كُتُبُهُ، وَ حَفِظَتْهَا رُسُلُهُ- لَكَانَ قَلِيلًا فِيَما أَرْجُو لَكْمُ مِنْ ثَوَابِهِ، وَ أَخَافُ عَلَيْكُمْ مِنْ عِقَابِهِ.

ص: 113

ص: 114

نعم اللَّه

وَ تَاللَّهِ لَوِ انْمَاثَتْ قُلُوبُكُمُ انْمِيَاثاً، وَ سَالَتْ عُيُونُكُمْ مِنْ رَغْبَةٍ إِلَيْهِ أَوْ رَهْبَةٍ مِنْهُ دَماً ثُمَّ عُمّرْتُمْ فِي الدُّنْيا- مَا الدُّنْيَا باقِيَةٌ؛ مَا جَزَتْ أَعْمَالُكُمْ عَنْكُمْ- وَ لَوْ لَمْ تُبْقُوا شَيْئاً مِنْ جُهْدِكُمْ- أَنْعُمَهُ عَلَيْكُمُ الْعِظَامَ، وَ هُدَاهُ إِيَّاكُمْ لِلْإِيمَانِ.

و من خطبة له (ع) (53)

في ذكرى يوم النحر و صفة الأضحية

وَ مِنْ تَمامِ الْأُضْحِيَةِ اسْتِشْرَافُ أُذُنِهَا، وَ سَلامَةُ عَيْنِهَا، فَإِذَا سَلِمَتِ الْأُذُنُ وَ الْعَيْنُ سَلِمَتِ الْأُضْحِيَةُ وَ تَمَّتْ، وَ لَوْ كانَتْ عَضْبَاءَ الْقَرْنِ تَجُرُّ رِجْلَهَا إِلَى الْمَنْسَكِ.

قال السيد الشريف: و المنسك ها هنا المذبح.

و من خطبة له (ع) (54)

و فيها يصف أصحابه بصفّين حين طال منعهم له من قتال أهل الشام

فَتَدَاكُّوا علَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ يَوْمَ وِرْدِهَا، وَ قَدْ أَرْسَلَهَا رَاعِيَها، وَ خُلِعَتْ مَثَانِيَها؛ حَتَّى ظَنَنْتُ أَنَّهُمْ قَاتِلِيَّ، أَوْ بَعْضُهُمْ قَاتِلُ بَعْضٍ لَدَيَّ. وَ قَدْ قَلَّبْتُ هذَا الْأَمْرَ بَطْنَهُ وَ ظَهْرَهُ حَتَّى مَنَعَنِي النَّوْمَ، فَما وَجَدْتُنِي يَسَعُنِي إِلَّا قِتَالُهُمْ أَوِ الْجُحُودُ بِما جَاءَ بِهِ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله؛

ص: 115

ص: 116

فَكانَتْ مُعَالَجَةُ الْقِتَالِ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مُعَالَجَةِ الْعِقَابِ، وَ مَوْتَاتُ الدُّنْيَا أَهْوَنَ عَلَيَّ مِنْ مَوْتاتِ الآخِرَةِ.

و من خطبة له (ع) (55)

و قد استبطأ أصحابه إذنه لهم في القتال بصفّين

أَمَّا قَوْلُكُمْ: أَكُلَّ ذلِكَ كَرَاهِيَةَ الْمَوْتِ؟ فَواللَّهِ مَا أُبالِي؛ دَخَلْتُ إِلَى الْمَوْتِ أَوْ خَرَجَ الْمَوْتُ إِلَيَّ. وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ شَكّاً فِي أَهْلِ الشَّامِ! فَوَاللَّهِ مَا دَفَعْتُ الْحَرْبَ يَوْماً إِلَّا وَ أَنا أَطْمَعُ أَنْ تَلْحَقَ بِي طَائِفَةٌ فَتَهْتَدِيَ بِي، وَ تَعْشُوَ إِلَى ضَوْئِي، وَ ذلِكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَقْتُلَهَا عَلَى ضَلَالِهَا، وَ إِنْ كَانَتْ تَبُوءُ بِآثامِهَا.

و من خطبة له (ع) (56)

يصف أصحاب رسول اللَّه و ذلك يوم صفّين حين أمر الناس بالصلح

وَ لَقَدْ كُنَّا مَعْ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ؛ نَقْتُلُ آباءَنا وَ أَبْنَاءَنا وَ إِخْوَانَنَا وَ أَعْمَامَنَا: مَا يَزِيدُنا ذلِكَ إِلا إِيمَاناً وَ تَسْلِيماً، وَ مُضِيًّا عَلَى اللَّقَمِ، وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الْأَلَمِ، وَ جِدًّا فِي جِهَادِ الْعَدُوّ؛ وَ لَقَدْ كَانَ الرَّجُلُ مِنَّا وَ الآخَرُ مِنْ عَدُوّنا يَتَصَاوَلَانِ تَصَاوُلَ الْفَحْلَيْنِ، يَتَخَالَسانِ أَنْفُسَهُما: أَيُّهُما يَسْقِي صَاحِبَهُ كَأْسَ الْمَنُونِ، فَمَرَّةً لَنَا مِنْ عَدُوِّنا،

ص: 117

ص: 118

وَ مَرَّةً لِعَدُوّنا مِنَّا، فَلَمَّا رَأَى اللَّهُ صِدْقَنَا أَنْزَلَ بَعدُوّنا الْكَبْتَ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْنا النَّصْرَ، حَتَّى اسْتَقَرَّ الْإِسْلامُ مُلْقِياً جِرَانَهُ، وَ مُتَبَوّئاً أَوْطَانَهُ. وَ لَعَمْرِي لَوْ كُنَّا نَأْتِي مَا أَتَيْتُمْ، مَا قَامَ لِلدّينِ عَمُودٌ، وَ لَااخْضَرَّ لِلإِيمانِ عُودٌ. وَ أيْمُ اللَّهِ لَتَحْتَلِبُنَّهَا دَماً وَ لَتُتْبِعُنَّهَا نَدَماً!

و من خطبة له (ع) (57)

في صفة رجل مذموم ثمّ في فضله هو عليه السلام

أَمَّا إِنَّهُ سَيَظْهَرُ عَلَيْكُمْ بَعْدِي رجُلٌ رَحْبُ الْبُلْعُومِ، مُنْدَحِقُ الْبَطْنِ، يَأْكُلُ مَا يَجِدُ، وَ يَطْلُبُ مَا لَا يَجِدُ، فَاقْتُلُوهُ، وَ لَنْ تَقْتُلُوهُ! أَلَا وَ إِنَّهُ سَيَأْمُرُكُمْ بِسَبّي وَ الْبَرَاءَةِ مِنّي؛ فَأَمَّا السَّبُّ فَسُبُّونِي؛ فَإِنَّهُ لِي زَكاةٌ، وَ لَكُمْ نَجَاةٌ؛ وَ أَمَّا الْبَرَاءَةُ فَلَا تَتَبَرَّأُوا مِنّي؛ فَإِنّي وُلدْتُ عَلَى الْفِطْرَةِ، وَ سَبَقْتُ إِلَى الْإِيمَانِ وَ الْهِجْرَةِ.

و من خطبة له (ع) (58)

كلم به الخوارج حين اعتزلوا الحكومة و تنادوا: أن لا حكم إلّاللَّه

أَصَابَكُمْ حَاصِبٌ، وَ لَا بَقِيَ مِنْكُمْ آثِرٌ. أَبَعْدَ إِيمَانِي بِاللَّهِ، وَ جِهَادِي مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم، أَشْهَدُ عَلَى نَفْسِي بِالْكُفْر! لَقَدْ ضَلَلْتُ إِذاً وَ مَا أَنَا مِنَ الْمُهْتَدِينَ!

ص: 119

ص: 120

فَأُوبُوا شَرَّ مَآبٍ، وَ ارْجِعُوا عَلَى أَثَرِ الْأَعْقَابِ. أَمَا إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِي ذُلَّا شَامِلًا، وَسَيْفَاً قَاطِعاً، وَ أَثَرَةً يَتَّخِذُهَا الظَّالِمُونَ فِيكُمْ سُنَّةً.

قال الشريف: قوله عليه السلام «ولا بقى منكم آبر» يروي على ثلاثه أوجه:

أحدها أن يكون كما ذكرناه: «آبرٌ» بالراء، من قولهم للذي يأبر النخل- أي: يصلحه- و يروي «آثرٌ و هو الذي يأثر الحديث و يرويه أي يحكيه، و هو أصح الوجوه عندي كأنه عليه السلام قال: لا بقي منكم فخبر! و يروي «آبز»- بالزاى المعجمة- و هو الواثب، و الهالك أيضاً يقال له: آبز.

و من خطبة له (ع) (59)

لمّا عزم على حرب الخوارج، و قيل له:

إنّ القوم عبروا جسر النهروان:

مَصَارِعُهُمْ دُونَ النُّطْفَةِ، وَ اللَّهِ لَا يُفْلِتُ مِنْهُمْ عَشَرَةٌ، و لا يَهْلِكُ مِنْكُمْ عَشَرَةٌ.

قال الشريف: يعني بالنطفة ماء النهر، و هي أفصح كناية عن الماء و إن كان كثيراً جماً و قد أشرنا إلى ذلك فيما تقدم عنه مضيّ ما أشبهه.

و من خطبة له (ع) (60)

لمّا قتل الخوارج فقيل له: يا أميرالمؤمنين، هلك القوم بأجمعهم!

كَلَّا وَ اللَّهِ؛ إِنَّهُمْ نُطَفٌ فِي أَصْلَابِ الرّجَالِ، وَ قَرَارَاتِ النّسَاءِ، كُلَّمَا نَجَمَ مِنْهُمْ قَرْنٌ قُطِعَ، حَتَّى يَكُونَ آخِرُهُمْ لُصُوصاً سَلَّابِينَ.

ص: 121

ص: 122

و من خطبة له (ع) (61)

لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي؛ فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ، كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَهُ.

قال الشريف: يعني معاوية و أصحابه.

و من خطبة له (ع) (62)

لمَّا خُوّفَ مِن الغيلة

وَ إِنَّ عَلَيَّ مِنَ اللَّهِ جُنَّةً حَصِينَةً فَإِذَا جَاءَ يَوْمِي انْفَرَجَتْ عَنّي وَ أَسْلَمَتْنِي؛ فَحِينَئِذٍ لَا يَطِيشُ السَّهْمُ، وَ لَا يَبْرَأُ الْكَلْمُ.

و من خطبة له (ع) (63)

يحذر من فتنة الدنيا

أَلَا إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ لَا يُسْلَمُ مِنْهَا إلَّافِيهَا وَ لَا يُنْجَى بِشَيْ ءٍ كانَ لَها: ابْتُلِيَ النَّاسُ بِهَا فَتْنَةً، فَما أَخَذُوهُ مِنْهَا لَها، أُخْرِجُوا مِنْهُ وَ حُوسِبُوا عَلَيْهِ، وَ مَا أَخَذُوهُ مِنْهَا لِغَيْرِهَا قَدِمُوا عَلَيْهِ وَ أَقَامُوا فِيهِ؛ فَإِنَّهَا عِنْدَ ذَوِي الْعُقُولِ كَفَي ءِ الظّلّ، بَيْنَا تَرَاهُ سَابِغاً حَتَّى قَلَصَ، وَ زَائِداً حَتَّى نَقَصَ.

ص: 123

ص: 124

و من خطبة له (ع) (64)

في المبادرة الى صالح الأعمال

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ، وَ بَادِرُوا آجالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ، وَ ابْتَاعُوا مَا يَبْقَى لَكُمْ بِمَا يَزُولُ عَنْكُمْ، وَ تَرَحَّلُوا فَقَدْ جُدَّ بِكُمْ، وَ اسْتَعِدُّوا لِلْمَوْتِ فَقَدْ أظَلَّكُمْ، وَ كُونُوا قَوْماً صِيحَ بِهِمْ فانْتَبَهُوا، وَ عَلِمُوا أَنَّ الدُّنْيَا لَيْسَتْ لَهُمْ بِدارٍ فاسْتَبْدَلُوا؛ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى، وَ مَا بَيْنَ أَحَدِكُمْ وَ بَيْنَ الْجَنَّةِ أَوِ النَّارِ إِلَّا الْمَوْتُ أَنْ يَنْزِلَ بِهِ. وَ إِنَّ غَايَةً تَنْقُصُهَا اللَّحْظَةُ، وَ تَهْدِمُهَا السَّاعَةُ، لَجَدِيرَةٌ بِقِصَرِ الْمُدَّةِ. وَ إِنَّ غَائِباً يَحْدُوهُ الْجَدِيدَانِ: اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ، لَحَرِيٌّ بِسُرْعَةِ الْأَوْبَةِ. وَ إِنَّ قَادِماً يَقْدُمُ بِالْفَوْزِ أَوْ الشّقْوَةِ لَمُسْتَحِقٌّ لِأَفْضَلِ الْعُدَّةِ. فَتَزَوَّدُوا في الدُّنْيا، مِنَ الدُّنْيَا، مَا تَحْرُزُونَ بِهِ أَنْفُسَكُمْ غَداً. فَاتَّقَى عَبْدٌ رَبَّهُ، نَصَحَ نَفْسَهُ، وَ قَدَّمَ تَوْبَتَهُ، وَ غَلَبَ شَهْوَتَهُ، فَإِنَّ أَجَلَهُ مَسْتُورٌ عَنْهُ، وَ أَمَلَهُ خَادِعٌ لَهُ، وَ الشَّيْطَانَ مُوَكَّلٌ بِهِ، يُزَيّنُ لَهُ الْمَعْصِيَةَ لِيَرْكَبَها، وَ يُمَنّيهِ التَّوْبَةَ لِيُسَوّفَهَا، إِذا هَجَمَتْ مَنِيَّتُهُ عَلَيْهِ أَغْفَلَ مَا يَكُونُ عَنْهَا. فيا لَها حَسْرَةً عَلَى كُلّ ذِي غَفْلَةٍ أَنْ يَكُونَ عُمُرُهُ عَلَيْهِ حُجَّةً، وَ أَنْ تُؤَدّيَهُ أَيَّامُهُ إِلَى الشّقْوَةِ! نَسْأَلُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَجْعَلَنَا وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ لَا تُبْطِرُهُ نِعْمَةٌ، وَ لَا تُقَصّرُ بِهِ عَنْ طَاعَةِ رَبّهِ غَايَةٌ، وَ لَا تَحُلُّ بِهِ بَعْدَ الْمَوْتِ نَدَامَةٌ وَ لَا كَآبَةٌ.

ص: 125

ص: 126

و من خطبة له (ع) (65)

و فيها مباحث لطيفة من العلم الإلهى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ تَسْبِقْ لَهُ حَالٌ حَالًا، فَيَكُونَ أَوَّلًا قَبْلَ أَنْ يَكُونَ آخِراً، وَ يَكُونَ ظَاهِراً قَبْلَ أَنْ يَكُونَ بَاطِناً؛ كُلُّ مُسَمَّى بِالْوَحْدَةِ غَيْرَهُ قَلِيلٌ، وَ كُلُّ عَزِيزٍ غَيْرَهُ ذَلِيلٌ، وَ كُلُّ قَوِيٍّ غَيْرَهُ ضَعِيفٌ، وَكُلُّ مَالِكٍ غَيْرَهُ مَمْلُوكٌ، وَ كُلُّ عَالِمٍ غَيْرَهُ مُتَعَلّمٌ، وَ كُلُّ قَادِرٍ غَيْرَهُ يَقْدِرُ وَ يَعْجَزُ، وَكَلُّ سَمِيعٍ غَيْرَهُ يَصَمُّ عَنْ لَطِيفِ الْأَصْوَات؛ وَ يُصِمُّهُ كَبِيرُها، وَ يَذْهَبُ عَنْهُ مَا بَعُدَ مِنْهَا، وَ كُلُّ بَصِيرٍ غَيْرَهُ يَعْمَى عَنْ خَفِيِّ الْأَلْوَانِ وَ لَطِيفِ الْأَجْسَامِ، وَ كُلُّ ظَاهِرٍ غَيْرَهُ غَيْرُ بَاطنٍ، وَ كُلُّ بَاطِنٍ غَيْرَهُ غَيْرُ ظَاهِرٍ، لَمْ يَخْلُقْ مَا خَلَقَهُ لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ، وَ لَا تَخَوُّفٍ مِنْ عَوَاقِبِ زَمَانٍ، وَ لَااسْتِعَانَةٍ عَلَى نِدٍّ مُثَاوِرٍ، وَ لَاشَرِيكٍ مُكَاثِرٍ، وَ لَا ضِدٍّ مُنَافِرٍ؛ وَ لكِنْ خَلائِقُ مُرْبُوبُونَ، وَ عِبَادٌ دَاخِرُون، لَمْ يَحْلُلْ فِي الْأَشْيَاءِ فَيُقَالُ: هُوَ كائِنٌ، وَ لَمْ يَنْأَ عَنْهَا فَيُقَالُ: هُوَ مِنْهَا بَائِنٌ. لَمْ يَؤُدْهُ خَلْقُ مَا ابْتَدَأَ، وَ لَا تَدْبِيرُ مَا ذَرَأَ، وَ لَا وَقَفَ بِهِ عَجْزٌ عَمَّا خَلَقَ، وَ لَاوَلَجَتْ عَلَيْهِ شُبْهَةٌ فِيما قَضَى وَ قَدَّرَ، بَل قَضَاءٌ مُتْقَنٌ، وَ عِلْمٌ مُحْكَمٌ، وَ أَمْرٌ مُبْرَمٌ. الْمَأْمُولُ مَعَ النّقَمِ، المَرْهُوبُ مَعَ النّعَمِ.

ص: 127

ص: 128

و من خطبة له (ع) (66)

في تعليم الحرب و المقاتلة

و المشهور أنّه قاله لأصحابه ليلة الهرير أو أول اللقاء بصفّين

مَعَاشِرَ الْمُسْلِمِنَ: اسْتَشْعِرُوا الْخشْيَةَ، وَ تَجَلْبَبُوا السَّكِينَةَ وَ عَضُّوا عَلَى النَّواجِذِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ. وَ أَكْمِلُوا اللَّأْمَةَ وَ قَلْقِلُوا السُّيُوفَ فِي أَغْمَادِهَا قَبْلَ سَلّهَا. وَ الْحَظُوا الْخَزْرَ وَ اطْعُنُوا الشَّزْرَ وَ نَافِحُوا بِالظُّبَا، وَ صِلُوا السُّيُوفَ بِالْخُطَا وَ اعْمَلُوا أَنَّكُمْ بِعَيْنِ اللَّهِ، وَ مَعَ ابْنِ عَمّ رَسُولِ اللَّهِ. فَعَاوِدُوا الْكَرَّ، وَ اسْتَحْيُوا مِنَ الْفَرّ فَإِنَّهُ عَارٌ فِي الْأَعْقَابِ، وَ نَارٌ يَوْمَ الْحِسَابِ، وَ طِيبُوا عَنْ أَنْفُسِكُمْ نَفْساً، وَ امْشُوا إلَى الْمَوْتِ مَشْياً سُجُحاً، وَ عَلَيْكُمْ بِهذَا السَّوَادِ الْأَعْظَم، وَ الرَّواقِ الْمُطَنَّب، فَاضْرِبُوا ثَبَجَه، فَإِنَّ الشَّيْطَانَ كامِنٌ في كِسْرِهِ، وَ قَدْ قَدَّمَ لِلْوَثْبَةِ يَداً، وَ أَخَّرَ لِلنُّكُوصِ رِجْلًا.

فَصَمْداً صَمْداً! حَتَّى يَنْجَليَ لَكُمْ عَمُودُ الْحَقّ «وَ أَنْتُمُ الْأَعْلَوْنَ، وَ اللَّهُ مَعَكُمْ، وَ لَنْ يَتِرَكُمْ أَعْمَالَكُمْ».

و من خطبة له (ع) (67)

قالوا: لمّا انتهت إلى أميرالمؤمنين عليه السلام أنباء السقيفة بعد وفاة رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و سلم، قال عليه السلام: ما قالت الأنصار؟ قالوا: قالت: منا أمير و منكم أمير؛ قال عليه السلام:

فَهَلَّا احْتَجَجْتُمْ عَلَيْهِمْ بِأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله و سلم وَصَّى بأَنْ يُحْسَنَ إِلَى مُحْسِنِهِمْ،

ص: 129

ص: 130

وَ يُتَجَاوَزَ عَنْ مُسِيئهِمْ؟

قالوا: و ما في هذا من الحجة عليهم؟

فقال عليه السلام:

لَوْ كَانتِ الْإِمَامَةُ فيهِمْ لَمْ تَكُنِ الْوَصِيَّةُ بِهِمْ.

ثم قال عليه السلام:

فَمَاذا قَالَتْ قُرَيْشٌ؟ قالوا: احتجت بأَنَّها شجرة الرسول صلى الله عليه و آله و سلم، فقال عليه السلام: احْتَجُّوا بِالشَّجَرَةِ، وَ أَضاعُوا الَّثمَرَةَ.

و من خطبة له (ع) (68)

لمّا قلد محمد بن أبي بكر مصر فمُلِكَتْ عليه و قُتِل

وَ قَدْ أَرَدْتُ تَوْلِيَةَ مِصْرَ هَاشِمَ بْنَ عُتْبَةَ؛ وَ لَوْ وَلَّيْتُهُ إِيَّاهَا لَما خَلَّى لَهُمُ الْعَرْصَةَ، وَ لَا أَنْهَزَهُمُ الْفُرْصَةَ، بِلاذَمٍّ لُمحَمَّدِ ابْنِ أَبي بَكْرٍ، وَ لَقَدْ كانَ إِلَىَّ حَبِيباً، وَ كَانَ لِي رَبِيباً.

و من خطبة له (ع) (69)

فى توبيخ بعض أصحابه

كَمْ أَدَارِيكُمْ كَمَا تُدَارَى الْبِكَارُ الْعَمِدَةُ، وَ الثّيَابُ الْمُتَدَاعِيَةُ كُلَّمَا حِيصَتْ مِنْ جَانِبٍ

ص: 131

ص: 132

تَهِتَّكَتْ مِنْ آخَرَ، كُلَّما أَطَلَّ عَلَيْكُمْ مَنْسِرٌ مِنْ مَناسِرِ أَهْلِ الشَّامِ أَغْلَقَ كُلُّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بَابَهُ، وَ انْجَحَرَ انْجِحَارَ الضَّبَّةِ فِي جُحْرِها، وَ الضَّبُعِ فِي وِجَارِهَا. الذَّلِيلُ وَ اللَّهِ مَنْ نَصَرْتُمُوهُ! وَ مَنْ رُمِيَ بِكُمْ فَقَدْ رُمِيَ بَأَفْوَقَ ناصِلٍ. إِنَّكُمْ- وَ اللَّهِ- لَكَثِيرٌ فِي الْبَاحَاتِ، قَلِيلٌ تَحْتَ الرَّايَاتِ، وَ إِنّي لَعَالِمٌ بِمَا يُصْلِحُكُمْ، وَ يُقِيمُ أَوَدَكُمْ، وَ لكِنّي لا أَرَى إصْلَاحَكُمْ بِإِفْسَادِ نَفْسِي. أَضْرَعَ اللَّهُ خُدُودَكُمْ، وَ أَتْعَسَ جُدُوْدَكُمْ! لَا تَعْرِفُونَ الْحَقَّ كَمَعْرِفَتِكُمُ الْبَاطِلَ، وَ لَا تُبْطِلُونَ الْبَاطِلَ كَإِبْطَالِكُمُ الْحَقَّ!

و من خطبة له (ع) (70)

في سحرة اليوم الذي ضرب فيه

مَلَكَتْني عَيْنِي وَ أَنَا جَالِسٌ، فَسَنَحَ ليَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، فَقُلْتُ: يَا رَسولَ اللَّهِ، مَاذَا لَقِيتَ مِنْ أُمَّتِكَ مِنَ الْأَوَدِ وَ اللَّدَدِ؟ فَقَالَ: «ادْعُ عَلَيْهِمْ» فَقُلْتُ: أَبْدَلَنِي اللَّهُ بِهِمْ خَيْراً مِنْهُمْ، وَ أبْدَلَهُمْ بِي شَرًّا لَهُمْ مِنّي.

قال الشريف: يعنى بالأود الاعوجاج، و باللد الخصام و هذا من أفصح الكلام.

ص: 133

ص: 134

و من خطبة له (ع) (71)

في ذمّ أهل العراق

و فيها يوبخهم على ترك القتال و النصر يكاد يتم ثمّ تكذيبهم له

أَمَّا بَعْدُ يا أَهْلَ الْعِرَاقِ، فَإِنَّما أَنْتُمْ كَالْمَرْأَةِ الْحَامِلِ! حَمَلَتْ فَلَمَّا أَتَمَّتْ أَمْلَصَتْ وَ مَاتَ قِيّمُهَا، وَ طَالَ تَأَيُّمُهَا، وَ وَرِثَهَا أَبْعَدُهَا. أَمَا وَ اللَّهِ مَا أَتَيْتُكُمُ اخْتِيَاراً؛ وَ لكِنْ جِئْتُ إِلَيْكُمْ سَوْقاً. وَ لَقَدْ بَلَغَني أَنَّكُمْ تَقُولُونَ: عَلِيٌّ يَكْذِبُ، قَاتَلَكُمُ اللَّهُ تَعَالَى! فَعَلَى مَنْ أَكْذِبُ؟ أَعَلَى اللَّهِ؟ فَأَنَا أَوَّلُ مَنْ آمَنَ بِهِ! أَمْ عَلَى نَبِيّهِ؟ فَأَنا أَوَّلُ مَنْ صَدَّقَهُ! كَلَّا وَ اللَّهِ، لكِنَّهَا لَهْجَةٌ غِبْتُمْ عَنْهَا، وَ لَمْ تَكُونُوا مِنْ اهْلِهَا. وَيْلُ امّهِ كيْلًا بِغَيْرِ ثَمَنٍ! لو كانَ لَهُ وِعاءٌ. «وَ لَتَعْلَمُنَّ نَبَأَهُ بَعْدَ حِين».

و من خطبة له (ع) (72)

اشاره

علم فيها الناس الصلاة على النبي صلى الله عليه و آله

و فيها بيان صفات اللَّه سبحانه و صفة النبي و الدعاء له

صفات اللَّه

اللَّهُمَّ دَاحِيَ الْمَدْحُوَّاتِ، وَدَاعِمَ الْمَسْمُوكاتِ، وَ جَابِلَ الْقُلُوبِ عَلَى فِطْرَتِها: شَقِيّهَا وَ سَعِيدِهَا.

ص: 135

ص: 136

صفة النبي

اجْعَلْ شَرَائِفَ صَلَوَاتِكَ، وَ نَوَامِيَ بَرَكَاتِكَ، عَلَى مُحَمَّدٍ عَبْدِكَ وَ رَسُولِكَ الْخَاتِمِ لِما سَبَقَ، وَالْفَاتِحِ لِما انْغَلَقَ، وَ الْمُعْلِنِ الْحَقَّ بِالْحَقّ، وَ الدَّافِعِ جَيْشَاتِ الْأَباطِيلِ، وَ الدَّامِغِ صَوْلاتِ الْأَضَالِيلِ، كَما حُمّلَ فَاضْطَلَعَ قَائِماً بِأَمْرِكَ مُسْتَوْفِزَاً في مَرْضَاتِكَ، غَيْرَ ناكِلٍ عَنْ قُدُمٍ، وَ لَا وَاهٍ فِي عَزْمٍ، وَاعِياً لِوَحْيِكَ، حَافِظاً لِعَهْدِكَ، مَاضِياً عَلَى نَفَاذِ أَمْرِكَ؛ حَتَّى أَوْرَى قَبَسَ الْقَابِسِ، وَ أَضَاءَ الطَّرِيقَ لِلْخَابِطِ، وَ هُدِيَتْ بِهِ الْقُلُوبُ بَعْدَ خَوْضَاتِ الْفِتَنِ وَ الآثامِ، وَ أَقَامَ بِمُوضِحَاتِ الْأَعْلامِ، وَ نَيّرَاتِ الْأَحْكامِ، فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ، وَ خازِنُ عِلْمِكَ الَمخْزُونِ، وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدّينِ، وَ بَعِيثُكَ بِالْحَقّ، وَ رَسُولُكَ إِلَى الْخَلْقِ.

الدعاء للنبي

اللَّهُمَّ افْسَحْ لَهُ مَفْسَحاً فِي ظِلّكَ؛ وَ اجْزِهِ مُضَاعَفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ. اللَّهُمَّ وَ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ، وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ مَنْزِلَتَهُ، وَ أَتْمِمْ لَهُ نُورَهُ، واجْزِهِ مِنِ ابتِعاثِكَ لَهُ مَقْبُولَ الشَّهَادَةِ، مَرْضِيَّ الْمَقَالَةِ، ذَا مَنْطِقٍ عَدْلٍ، وَ خُطْبَةٍ فَصْلٍ. اللَّهُمَّ اجْمَعْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ فِي بَرْدِ الْعَيْشِ وَ قَرَارِ النّعْمَةِ، وَ مُنَى الشَّهَواتِ، وَ أَهْوَاءِ اللَّذَّاتِ، وَ رَخَاءِ الدَّعَةِ، وَ مُنْتَهَى الطُّمَأْنِينَةِ، وَ تُحَف الْكَرَامَةِ.

ص: 137

ص: 138

و من خطبة له (ع) (73)

قاله لمروان بن الحكم بالبصرة

قالوا: أُخِذَ مروان بن الحكم أسيراً يوم الجمل، فاستشفع الحسن و الحسين عليهما السلام إلى أميرالمؤمنين عليه السلام؛ فكلماه فيه. فخلى سبيله، فقالا له: يبايعك يا أميرالمؤمنين؟

فقال عليه السلام:

أَوَ لَمْ يُبَايِعْني بَعْدَ قَتْلِ عُثْمانَ! لا حَاجَةَ لِي فِي بَيْعَتِهِ! إِنَّها كَفٌّ يَهُودِيَّةٌ، لَوْ بَايَعَني بِكَفّهِ لَغَدَرَ بِسُبَّتِهِ أَمَا إِنَّ لَهُ إِمْرَةً كَلَعْقَةِ الْكَلْبِ أَنْفَهُ، وَ هُوَ أَبُو الْأَكْبُشِ الْأَرْبَعَةِ، وَ سَتَلْقَى الْأُمَّةُ مِنْهُ وَ مِنْ وَلَدِهِ يَوْماً أَحْمَرَ.

و من خطبة له (ع) (74)

لمّا عزموا على بيعة عثمان

لَقَدْ عَلِمْتُمْ أَنّي أَحَقُّ النَّاسِ بِهَا مِنْ غَيْرِي؛ وَ وَاللَّهِ لُأَسْلِمَنَّ مَا سَلِمَتْ أُمُورُ الْمُسْلِمِنَ؛ وَ لَمْ يَكُنْ فِيها جَوْرٌ إِلَّا عَلَيَّ خَاصَّةً، الِتمَاساً لِأَجْرِ ذلِكَ وَ فَضْلِهِ، وَ زُهْداً فِيما تَنَافَسْتُمُوهُ مِنْ زُخْرُفِهِ وَ زِبْرِجهِ.

ص: 139

ص: 140

و من خطبة له (ع) (75)

لمّا بلغه اتهام بني أمية له بالمشاركة في دم عثمان

أَوَلَمْ يَنْهَ بَني أُمَيَّةَ عِلْمُهَا بِي عَنْ قَرْفِي، أَوَ مَا وَزَعَ الْجُهَّالُ سَابِقَتي عَنْ تُهَمَتي! وَ لَمَا وَ عَظَهُمُ اللَّهُ بِهِ أَبْلَغُ مِنْ لِسَانِي. أَنَا حَجِيجُ الْمَارِقِينَ، وَ خَصِيمُ النَّاكِثِينَ الْمُرْتابِينَ، وَ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تُعْرَضُ الْأَمْثَالُ، وَ بِمَا فِي الصُّدُورِ تُجَازَى الْعِبَادُ.

و من خطبة له (ع) (76)

في الحثّ على العمل الصالح

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً سَمِعَ حُكْماً فَوَعَى، وَدُعِيَ إِلَى رَشَادٍ فَدَنَا، وَ أَخَذَ بِحُجْزَةِ هَادٍ فَنَجَا، رَاقَبَ رَبَّهُ، وَ خَافَ ذَنْبَهُ، قَدَّمَ خَالِصاً، وَ عَمِلَ صَالِحاً، اكْتَسَبَ مَذْخُوراً، وَ اجْتَنَبَ مَحْذُوراً، وَ رَمَىَ غَرَضاً، و أَحْرَزَ عِوَضاً كابَرَ هَوَاهُ، وَ كَذَّبَ مُنَاهُ. جَعَلَ الصَّبْرَ مَطِيَّةَ نَجَاتِهِ، وَ التَّقْوَى عُدَّةَ وَفَاتِهِ. رَكِبَ الطَّرِيقَةَ الْغَرَّاءَ، وَ لَزِمَ الَمحَجَّةَ الْبَيْضَاء. اغْتَنَمَ الْمَهَلَ، وَ بَادَرَ الْأَجَلَ، وَ تَزَوَّدَ مِنَ الْعَمَلِ.

ص: 141

ص: 142

و من خطبة له (ع) (77)

و ذلك حين منعَه سعيد بن العاص حقّه

إِنَّ بَني أُمَيَّةَ لَيُفَوّ قُونَني تُرَاثَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، تَفْوِيقاً، وَ اللَّهِ لَئِنْ بَقِيتُ لَهُمْ لَأَنْفُضَنَّهُمْ نَفْضَ اللَّحَّام الْوِذَامَ التَّرِبَةَ!

قال الشريف: و يروي «التّرَابَ الْوَذَمَةَ»، وَ هوَ على القلب.

قال الشريف: و قوله عليه السلام «لَيُفوقُونَنَى» أي: يعطونني من المال قليلًا كفواق الناقة، و هو الحبلة الواحدة من لبنها. والوذام: جمع و ذمة، و هي الحزة من الكرش أو الكبد تقع في التراب فتنفض.

و من خطبة له (ع) (78)

و من كلمات كان، عليه السلام، يدعو بها

اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا أَنْتَ أَعْلَمُ بِهِ مِنّي، فَإِنْ عُدْتُ فَعُدْ عَلَيَّ بِالْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَا وَأَيْتُ مِنْ نَفْسِي، وَ لَمْ تَجِدْ لَهُ وَفَاءً عِنْدِي. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي مَاتَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَيْكَ بِلِسَانِي، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبي. اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِي رَمَزَاتِ الْأَلْحَاظِ، وَ سَقَطَاتِ الْأَلْفَاظِ، وَ شَهَوَاتِ الْجَنَانٍ، وَ هَفَوَاتِ اللّسَانِ.

ص: 143

ص: 144

و من خطبة له (ع) (79)

قاله لبعض أصحابه لمّا عزم على المسير إلى الخوارج، و قد قال له: إن سرت يا أميرالمؤمنين، في هذا الوقت، خشيت ألّا تظفر بمرادك، من طريق علم النجوم.

فقال عليه السلام:

أَتَزْعَمُ أَنَّكَ تَهْدِي إِلَى السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيهَا صُرِفَ عَنْهُ السُّوءُ؟ وَ تُخَوّفُ مِنَ السَّاعَةِ الَّتي مَنْ سَارَ فِيها حَاقَ بِهِ الضُّرُّ؟ فَمَنْ صَدَّقَكَ بِهذَا فَقَدْ كَذَّبَ الْقُرْآنَ، وَ اسْتَغْنَى عَنِ الْاسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ فِي نَيْلِ الَمحْبُوبِ وَ دَفْعِ الْمَكْرُوهِ؛ وَ تَبْتَغِي فِي قَوْلِكَ لِلْعَامِلِ بِأَمْرِكَ أَن يُولِيَكَ الْحَمْدَ دُونَ رَبّهِ؛ لِأَنَّكَ- بزَعْمِكَ- أَنْتَ هَدَيْتَهُ إِلَى السَّاعَةِ الَّتي نَالَ فِيها النَّفْعَ، وَ أَمِنَ الضُّرَّ!!

ثم أقبل عليه السلام على الناس فقال:

أَيُّهَا النَّاسُ، إِيَّاكُمْ وَ تَعَلُّمَ النُّجُومِ، إِلَّا مَا يُهْتَدَى بِهِ فِي بَرٍّ أَوْ بَحْرٍ، فَإِنَّها تَدْعُو إِلَى الْكَهَانَةِ، وَ الْمُنَجّمُ كالْكَاهِنِ، وَ الْكَاهِنُ كالسَّاحِرِ، وَ السَّاحِرُ كالْكَافِرِ! وَ الْكَافِرُ فِي النَّارِ، سِيرُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ.

و من خطبة له (ع) (80)

بعد فراغه من حرب الجمل، في ذم النساء ببيان نقصهن

مَعَاشِرَ النَّاسِ؛ إِنَّ النّسَاءَ نَوَاقِصُ الْإِيمَانِ، نَوَاقِصُ الْحُظُوظِ، نَوَاقِصُ الْعُقُولِ:

ص: 145

ص: 146

فَأَمَّا نُقْصَانُ إِيمانِهِنَّ فَقُعُودُهُنَّ عَنِ الصَّلاةِ وَ الصّيَامِ فِي أَيَّامِ حَيْضِهِنَّ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ عُقُولِهِنَّ فَشَهَادَةُ امْرَأَتَيْنِ كَشَهَادَةِ الرَّجُلِ الْوَاحِدِ، وَ أَمَّا نُقْصَانُ حُظُوظِهِنَّ فَمَوارِيثُهُنَّ عَلَى الْأَنْصَافِ مِنْ مَوَارِيثِ الرّجَالِ. فَاتَّقُوا شِرَارَ النّسَاءِ، وَ كُونُوا منْ خِيَارِهِنَّ عَلَى حَذَرٍ، وَ لَا تُطِيعُوهُنَّ فِي الْمَعْرُوفِ حَتَّى لا يَطْمَعْنَ فِي الْمُنْكَرِ.

و من خطبة له (ع) (81)

في الزهد

أَيُّها النَّاسُ؛ الزَّهَادَةُ قِصَرُ الْأَمَلِ، وَ الشُّكْرُ عِنْدَ النّعَمِ، وَ التَّوَرُّعُ عِنْدَ الَمحَارِمِ فَإِنْ عَزَبَ ذلِكَ عَنْكُمْ فَلا يَغْلِبِ الْحَرَامُ صَبْرَكُمْ، وَ لَا تَنْسَوْا عِنْدَ النّعَمِ شُكْرَكُمْ؛ فَقَدْ أَعْذَرَ اللَّهُ إِلَيْكُمْ بِحُجَجٍ مُسْفِرَةٍ ظَاهِرَةٍ، وَ كُتُبٍ بَارِزَةِ الْعُذْرِ وَاضِحَةٍ.

و من خطبة له (ع) (82)

في ذمّ صفة الدنيا

مَا أَصِفُ مِنْ دَارٍ أَوَّلُهَا عَنَاءٌ، وَ آخِرُهَا فَنَاءٌ! فِي حَلَالِها حِسَابٌ، وَ في حَرَامِهَا عِقَابٌ. مَنِ اسْتَغْنَى فِيهَا فُتِنَ، وَ مَنِ افْتَقَرَ فِيهَا حَزِنَ، وَ مَنْ سَاعَاهَا فَاتَتْهُ، وَ مَنْ قَعَدَ عَنْهَا وَ اتَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ بِهَا بَصَّرَتْهُ، وَ مَنْ أَبْصَرَ إِلَيْهَا أَعْمَتْهُ.

ص: 147

ص: 148

قال الشريف: أقول: إذا تأمل المتأمل قوله عليه السلام «و مَن أبصر بها بصرتْه» وجد تحته من المعنى العجيب، و الغرض البعيد، ما لاتبلغ غايته و لا يدرك غوره، لاسيما إذا قرن إليه قوله: «و من أبصر إليها أعمتهُ» فانه يجد الفرق بين «أبصر بها» و «أبصر إليها» واضحاً نيراً، و عجيباً باهراً! صلوات الله و سلامه عليه.

و من خطبة له (ع) (83)

اشاره

و هى الخطبة العجيبة و تسمّى «الغراء»

و فيها نعوت اللَّه جل شأنه ثم الوصية بتقواه ثم التنفير من الدنيا، ثم ما يلحق من دخول القيامة، ثم تنبيه الخلق إلى ما هم فيه من الاعراض، ثم فضله عليه السلام في التذكير

صفته جلّ شأنه

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي عَلا بِحَوْلِهِ، وَ دَنَا بِطَوْلِهِ، مَانِحِ كُلّ غَنِيمَةٍ وَ فَضْلٍ، وَ كاشِفِ كُلّ عَظِيمَةٍ وَ أَزْلٍ. أَحْمَدُهُ عَلَى عَوَاطِفِ كَرَمِهِ، وَ سَوَابِغِ نِعَمِهِ، وَ أُومِنُ بِهِ أَوَّلًا بَادِياً، وَ أَسْتَهْدِيهِ قَرِيباً هَادِياً، وَ أَسْتَعِينُهُ قَاهِراً قَادِراً، وَ أَتَوَكَّلُ عَلَيْهِ كَافِياً ناصِراً، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ لإِنْقَاذِ أَمْرِهِ، وَ إِنْهَاءِ عُذْرِهِ وَ تَقْدِيمِ نُذُرِهِ.

الوصية بالتقوى

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي ضَرَبَ الْأَمْثَالَ، وَ وَقَّتَ لَكُمُ الآجَالَ، وَ أَلْبَسَكُمُ الرّيَاشَ، وَ أَرْفَغَ لَكُمُ الْمَعَاشَ، وَ أَحَاطَ بِكُمُ الْإِحْصَاءَ، وَ أَرْصَدَ لَكُمُ الْجَزَاءَ، وَآثَرَكُم بِالنِّعَمِ السَّوَابِغِ، وَ الرّفَدِ الرَّوَافِغِ، وَ أَنْذَرَكُمْ بِالحُجَجِ الْبَوَالِغِ فَأَحْصَاكُمْ عَدَداً،

ص: 149

ص: 150

وَ وَظَّفَ لَكُمْ مُدَداً، فِي قَرَارِ خِبْرَةٍ، وَ دَارِ عِبْرَةٍ، أَنْتُمْ مُخْتَبَرُونَ فَيها؛ وَ مُحَاسَبُونَ عَلَيْهَا.

التنفير من الدنيا

فَإِنَّ الدُّنْيا رَنِقٌ مَشْرَبُهَا رَدِغٌ مَشْرَعُهَا، يُونِقُ مَنْظَرُهَا، وَ يُوبِقُ مَخْبَرُهَا. غُرُورٌ حَائِلٌ، وَ ضَوْءٌ آفِلٌ، وَ ظِلٌّ زَائِلٌ، وَ سِنَادٌ مَائِلٌ، حَتَّى إِذَا أَنِسَ نَافِرُهَا، و اطْمَأَنَّ نَاكِرُهَا؛ قَمَصَتْ بِأَرْجُلِهَا، وَ قَنَصَتْ بِأَحْبُلِهَا، وَ أَقْصَدَتْ بِأَسْهُمِهَا، وَ أَعْلَقَتِ الْمَرْءَ أَوْهَاقَ الْمَنِيَّةِ، قَائِدَةً لَهُ إِلَى ضَنْكِ الْمَضْجَعِ، وَ وَحْشَةِ الْمَرْجِعِ وَ مُعَايَنَةِ الَمحَلّ، وَ ثَوَابِ الْعَمَلِ، وَ كَذالِكَ الْخَلَفُ بِعَقْبِ السَّلَفِ، لا تُقْلِعُ الْمَنِيَّةُ اخْتِرَاماً، وَ لَا يَرْعَوِي الْبَاقُونَ اجْتِرَاماً، يَحْتَذُونَ مِثَالًا، وَ يَمْضُونَ أَرْسَالًا، إِلَى غَايَةِ الْانْتِهَاءِ، وَ صَيُّورِ الْفَنَاءِ.

بعد الموت البعث

حَتَّى إِذَا تَصَرَّمَتِ الْأُمُورُ، وَ تَقَضَّتِ الدُّهُورُ، وَ أَزِفَ النُّشُورُ، أَخْرَجَهُمْ مِنْ ضَرَائِحِ الْقُبُورِ، وَ أَوْكارِ الطُّيُورِ، وَ أَوْجِرَةِ السّبَاعِ، وَ مَطَارِحِ الْمَهَالِكِ، سِرَاعاً إِلَى أَمْرِهِ، مُهْطِعِينَ إِلَى مَعَادِهِ، رَعِيلًا صُمُوتاً، قِيَاماً صُفُوفاً، يَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَ يُسْمِعُهُمُ الَّداعِي، عَلَيْهِمْ لَبُوسُ الإسْتِكَانَةِ، وَ ضَرَعُ الْإِسْتِسْلَامِ وَ الذّلَّةِ. قَدْ ضَلَّت الْحِيَلُ، وَ انْقَطَعَ الْأَمَلُ، وَ هَوَتِ الْأَفْئِدَةُ كاظِمَةً، وَ خَشَعَتِ الْأَصْوَاتُ مُهَيْمِنَةً، وَ أَلْجَم الْعَرَقُ، وَ عَظُمَ الشَّفَقُ، وَ أُرْعِدَتِ الْأَسْمَاعُ لِزَبْرَةِ الَّداعِي إِلَى فَصْلِ الْخِطَابِ، وَ مُقَايَضَةِ الْجَزَاءِ، وَ نَكالِ الْعِقَابِ، وَ نَوَالِ الثَّوَابِ.

ص: 151

ص: 152

تنبيه الخلق

عِبَادٌ مَخْلُوقُونَ اقْتِدَاراً، وَ مَرْبُوبُونَ اقْتِسَاراً، وَ مَقْبُوضُونَ احْتِضاراً، وَ مُضَمَّنُونَ أَجْدَاثاً، وَ كَائِنُونَ رُفاتاً، وَ مَبْعُوثُونَ أَفْرَاداً، وَ مَدِينُونَ جَزَاءً، وَ مُمَيَّزُونَ حِسَاباً. قَدْ أُمْهِلُوا فِي طَلَبِ الَمخْرَجِ، وَ هُدُوا سَبِيلَ الْمَنْهَجِ؛ وَ عُمّرُوا مَهَلَ الْمُسْتَعتِبِ، وَ كُشِفَتْ عَنْهُمْ سُدَفُ الرّيَبِ، وَ خُلُّوا لِمِضْمارِ الْجِيَادِ، وَ رَوِيَّةِ الْارْتِيَادِ، وَ أَنَاةِ الْمُقْتَبِسِ الْمُرْتادِ، فِي مُدَّةِ الْأَجَل، وَمْضُطَرَبِ الْمَهَلِ.

فضل التذكير

فَيَالَها أَمْثَالًا صَائِبَةً، وَ مَوَاعِظَ شَافِيَةً، لَوْ صَادَفَتْ قُلُوباً زَاكِيَةً، وَ أَسْمَاعاً وَاعِيَةً، وَ آرَاءَ عَازِمَةً، وَ أَلْبَاباً حَازِمَةً! فَاتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ سَمِعَ فَخَشَعَ، وَاقْتَرَفَ فَاعْتَرَفَ، وَ وَجِلَ فَعَمِلَ، وَ حَاذَرَ فَبَادَرَ، وَ أَيْقَنَ فَأَحْسَنَ، وَ عُبّرَ فَاعْتَبَرَ، وَ حُذّرَ فَحَذِر، وَ زُجِرَ فَازْدَجَرَ، وَ أَجَابَ فَأَنَابَ، وَ رَاجَعَ فَتَابَ، وَاقْتَدَى فَاحْتَذَى، وَ أُرِيَ فَرَأَى، فَأَسْرَعَ طَالِباً، وَ نَجَا هَارِباً، فَأَفَادَ ذَخِيرَةً، وَ أَطَابَ سَرِيرَةً، وَ عَمَّرَ مَعَاداً، وَ اسْتَظْهَرَ زَاداً، لِيَوْمِ رَحِيلِهِ وَ وَجْهِ سَبِيلِهِ، وَ حَالِ حَاجَتِهِ، وَ مَوْطِنِ فَاقَتِهِ، وَ قَدَّمَ أَمَامَهُ لِدَارِ مُقَامِهِ.

فَاتّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ جِهَةَ مَا خَلَقَكُمْ لَهُ، وَاحْذَروا مِنْهُ كُنْهَ مَا حَذَّرَكُمْ مِنْ نَفْسِهِ، وَ اسْتَحِقُّوا مِنْهُ مَا أَعَدَّ لَكُمْ بِالتَّنَجُّزِ لِصِدْقِ مِيعَادِهِ، وَ الْحَذَرِ مِنْ هَوْلِ مَعَادِهِ.

التذكير بضروب النعم

و منها: جَعَلَ لَكُمْ أَسْمَاعاً لِتَعِيَ مَا عَنَاهَا، وَ أَبْصَاراً لِتَجْلُوَ عَنْ عَشَاهَا،

ص: 153

ص: 154

وَ أَشْلاءً جَامِعَةً لِأَعْضَائِهَا، مُلائِمَةً لِأَحْنَائِهَا، فِي تَرْكِيبِ صُوَرِهَا، وَ مُدَدِ عُمُرِهَا، بِأبْدَانٍ قَائِمَةٍ بِأَرْفَاقِهَا وَ قُلُوبٍ رَائِدَةٍ لِأَرْزَاقِهَا، فِي مُجَلّلَاتِ نِعَمِهِ وَ مُوجِبَاتِ مِنَنِهِ، وَ حَوَاجِزِ عَافِيَتِهِ. وَ قَدَّرَ لَكُمْ أَعْمَاراً سَتَرَهَا عَنْكُمْ، وَ خَلَّفَ لَكُمْ عِبَراً مِنْ آثارِ الْمَاضِينَ قَبْلَكُمْ، مِنْ مُسْتَمْتَعِ خَلَاقِهِمْ، وَ مُسْتَفْسَحِ خَنَاقِهِمْ. أَرْهَقَتْهُمُ الْمَنَايَا دُونَ الآمَالِ، وَ شَذَّ بِهِمْ عَنْهَا تَخَرُّمُ الآجَالِ، لَمْ يَمْهَدُوا فِي سَلَامَةِ الْأَبْدَان، وَ لَمْ يَعْتَبِرُوا فِي أُنُفِ الْأَوَانِ.

فَهَلْ يَنْتَظِرُ أَهْلُ بَضَاضَةِ الشَّبَابِ إِلَّا حَوَانِي الْهَرَمِ؟ وَ أَهْلُ غَضَارَةِ الصّحَّةِ إِلَّا نَوَازِلَ السَّقَمِ؟ وَ أَهْلُ مُدَّةِ الْبَقَاءِ إِلَّا آوِنَةَ الْفَناءِ؟ مَعَ قُرْبِ الزّيَالِ وَ أُزُوفِ الْانْتِقَالِ، وَ عَلَزِ الْقَلَقِ، وَ أَلَمِ الْمَضَضِ وَ غُصَصِ الْجَرَضِ، وَ تَلَفُّتِ الْاسْتِغَاثَةِ بِنُصْرَةِ الْحَفَدَةِ وَ الْأَقْرِبَاءِ، وَ الْأَعِزَّةِ وَ الْقُرنَاءِ، فَهَلْ دَفَعَتِ الْأَقَارِبُ، أَوْ نَفَعَتِ النَّوَاحِبُ، وَ قَدْ غُودِرَ فِي مَحَلَّةِ الْأَمْوَاتِ رَهِيناً، وَ فِي ضيقِ الْمَضَجَعِ وَحِيداً، قَدْ هَتَكَتِ الْهَوامُ جِلْدَتَهُ، وَ أَبْلَتِ النَّوَاهِكُ جِدَّتَهُ، وَ عَفَتِ الْعَوَاصِفُ آثَارَهُ، وَ مَحَا الْحَدَثَانِ مَعَالِمَهُ، وَ صَارَتِ الْأَجْسَادُ شَحِبَةً بَعْدَ بَضَّتِهَا، وَ الْعِظَامُ نَخِرَةً بَعْدَ قُوَّتِهَا، وَ الْأَرْوَاحُ مُرْتَهَنَةً بِثِقَلِ أَعْبَائِهَا، مُوقِنَةً بِغَيْبِ أَنْبَائِهَا، لَا تُسْتَزَادُ مِنْ صَالِحِ عَمَلِها، وَ لَا تُسْتَعْتَبُ مِنْ سَيّى ءِ زَلَلِهَا.

أَوَ لَسْتُمْ أَبْنَاءَ الْقَوْمِ وَ الآبَاءَ، وَ إِخْوَانَهُمْ وَ الْأَقْرِبَاءَ؟ تَحْتَذُونَ أَمْثِلَتَهُمْ، وَ تَرْكَبُونَ قِدَّتَهُمْ، وَ تَطَؤُونَ جَادَّتَهُمْ؟! فَالْقُلُوبُ قَاسِيَةٌ عَنْ حَظّهَا، لَاهِيَةٌ عَنْ رُشْدِهَا، سَالِكَةٌ فِي غَيْرِ مِضْمَارِهَا! كأنَّ الْمَعْنِيَّ سِوَاهَا، وَ كأَنَّ الرُّشْدَ فِي إِحْرَازِ دُنْيَاهَا.

التحذير من هول الصراط

وَاعْلَمُوا أَنَّ مَجَازَكُمْ عَلَى الصّرَاط وَ مَزَالِقِ دَحْضِهِ، وَأَهَاوِيلِ زَلَلِهِ، وَ تَارَاتِ أَهْوَالِهِ

ص: 155

ص: 156

فَاتَّقُوا اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ؛ تَقِيَّةَ ذِي لُبٍّ شَغَلَ التَّفَكُّرُ قَلْبَهُ، وَ أَنْصَبَ الْخَوْفُ بَدَنَهُ، وَ أَسْهَرَ التَّهَجُّدُ غِرَارَ نوْمِهِ، وَ أَظْمَأَ الرَّجَاءُ هَوَاجِرَ يَوْمِهِ، وَ ظَلَفَ الزُّهْدُ شَهَوَاتِهِ، وَ أَوْجَفَ الذّكْرُ بِلِسَانِهِ، وَ قَدَّمَ الْخَوْفَ لِأَمَانِهِ، وَ تَنَكَّبَ الَمخَالِجَ عَنْ وَضَحِ السَّبِيلِ، وَ سَلَكَ أَقْصَدَ الْمَسَالِكَ إِلَى النَّهْجِ الْمَطْلُوبِ؛ وَ لَمْ تَفْتِلْهُ فَاتِلاتُ الْغُرُورِ، وَ لَمْ تَعْمَ عَلَيْهِ مُشْتَبِهَاتُ الْأُمُورِ، ظَافِراً بِفَرْحَةِ الْبُشْرَى، وَ رَاحَةِ النَّعْمَى، فِي أَنْعَمِ نَوْمِهِ، وَ آمَنِ يَوْمِهِ. وَ قَدْ عَبَرَ مَعْبَرَ الْعَاجِلَةِ حَمِيداً، وَ قَدَّمَ زَادَ الآجِلَةِ سَعِيداً، وَ بَادَرَ مِنْ وَجَلٍ، وَ أَكْمَشَ فِي مَهَلٍ، وَ رَغِبَ فِي طَلَبٍ، وَ ذَهَبَ عَنْ هَرَبٍ، وَ رَاقَبَ فِي يَوْمِهِ غَدَهُ، وَ نَظَرَ قُدُماً أَمَامَهُ فَكَفَى بِالْجَنةِ ثَوَاباً وَ نَوَالًا، وَ كَفَى بِالنَّارِ عِقَاباً وَ وَبَالًا! وَ كَفَى بِاللَّهِ مُنْتَقِماً وَ نَصِيْراً! وَ كَفَىِ بِالْكِتَابِ حَجِيجَاً وَ خَصِيماً!

الوصية بالتقوى

أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أعْذَرَ بِمَا أَنْذَرَ، وَاحْتَجَّ بِمَا نَهَجَ، وَ حَذَّرَكُمْ عَدُوًّا نَفَذَ فِي الصُّدُورِ خَفِيًّا، وَ نَفَثَ فِي الآذَانِ نَجِيًّا، فَأَضلَّ وَ أَرْدَى، وَ وَعَدَ فَمَنَّى، وَ زَيَّنَ سَيّئاتِ الْجَرَائِمَ، وَ هَوَّنَ مُوبِقَاتِ الْعَظَائِمِ، حَتَّى إِذَا اسْتَدْرَجَ قرينَتَهُ. وَ اسْتَغْلَقَ رَهِينَتَهُ؛ أَنْكَرَ مَازَيَّنَ؛ وَ اسْتَعْظَمَ مَا هَوَّنَ وَ حَذَّرَ مَا أَمَّنَ.

و منها في صفة خلق الانسان:

أَمْ هذَا الَّذِي أَنْشَأَهُ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ، وَ شُغُفِ الْأَسْتَارِ؛ نُطْفَةً دِهَاقاً، وَ عَلَقَةً مِحَاقاً، وَ جَنِيناً وَ رَاضِعاً، وَ وَلِيداً وَ يَافِعاً ثُمَّ مَنَحَهُ قَلْباً حَافِظاً، وَ لِسَاناً لَافِظاً،

ص: 157

ص: 158

وَ بَصَراً لَاحِظاً، لِيَفْهَمَ مُعْتَبِراً، وَ يُقَصّرَ مُزْدَجِراً؛ حَتَّى إِذَا قامَ اعْتِدَالُهُ، وَ اسْتَوَى مِثَالُهُ؛ نَفَرَ مُسْتَكْبِراً، وَ خَبَطَ سَادِراً؛ مَاتِحاً فِي غَرْبِ هَوَاهُ، كَادِحاً سَعْياً لِدُنْيَاهُ، فِي لَذَّاتِ طَرَبِهِ، وَ بَدَوَاتِ أَرَبِهِ؛ ثُمَّ لَا يَحْتَسِبُ رَزِيَّةً، وَ لَا يَخْشَعُ تَقِيَّةً؛ فَماتَ فِي فِتْنِتِهِ غَرِيراً، وَ عَاشَ فِي هَفْوَتِهِ يَسِيراً، لَمْ يُفِدْ عِوَضاً، وَ لَمْ يَقْضِ مُفْتَرَضاً. دَهِمَتْهُ فَجَعَاتُ الْمَنِيَّةِ فِي غُبَّرِ جِمَاحِهِ، وَ سَنَنِ مِرَاحِهِ، فَظَلَّ سَادِراً، وَ بَاتَ سَاهِراً، فِي غَمَرَاتِ الْآلَامِ، وَ طَوَارِقِ الْأَوْجَاعِ وَ الْأَسْقَامِ، بَيْنَ أَخٍ شَقِيقٍ، وَ وَالِدٍ شَفِيقٍ، وَ دَاعِيَةٍ بِالْوَيْلِ جَزَعاً، وَ لَادِمَةٍ لِلصَّدْرِ قَلَقاً؛ وَ الْمَرْءُ فِي سَكْرَةٍ مُلْهِثَةٍ، وَ غَمْرَةٍ كَارِثَةٍ وَ أَنَّةٍ مُوجِعَةٍ، وَ جَذْبَةٍ مُكْرِبَةٍ، وَ سَوْفَةٍ مُتْعِبَةٍ. ثُمَّ أُدْرِجَ فِي أَكْفَانِهِ مُبْلِساً، وَ جُذِبَ مُنْقَاداً سَلِساً، ثُمَّ أُلْقِيَ عَلَى الْأَعْوَادِ رَجِيعَ وَصَبٍ، وَ نِضْوَ سَقَمٍ، تَحْمِلُهُ حَفَدَةُ الْوِلْدَانِ وَحَشَدَةُ الْإِخْوَانِ، إِلَى دَارِ غُرْبَتِهِ، وَ مُنْقَطَعِ زَوْرَتِهِ، وَ مُفْرَدِ وَحْشَتِهِ، حَتَّى إِذَا انْصَرَفَ الْمُشَيّعُ، رَجَعَ الْمُتَفَجّعُ، أُقْعِدَ فِي حُفْرَتِهِ نَجِيًّا لِبَهْتَةِ السُّؤَالِ، وَ عَثْرَةِ الْامْتِحَانِ. وَ أَعْظَمُ مَا هُنَالِكَ بَلِيَّةً نُزُولُ الْحَمِيمِ، وَ تَصْلِيَةُ الْجَحِيمِ، وَ فَوْرَاتُ السَّعِيرِ، وَ سَوْرَاتُ الزَّفِيرِ، لَافْتَرَةٌ مُرِيحَةٌ، وَ لَادَعَةٌ مُزِيحَةٌ، وَ لَا قُوَّةٌ حَاجِزَةٌ وَ لَا مَوْتَةٌ نَاجِزَةٌ، وَ لَا سِنَةٌ مُسَلّيَةٌ، بَيْنَ أَطْوَارِ الْمَوْتَاتِ وَ عَذَابِ السَّاعَاتِ! إِنَّا بِاللَّهِ عَائِذُونَ!

عِبَادَاللَّهِ، أَيْنَ الَّذِينَ عُمّرُوا فَنَعِمُوا، وَ عُلّمُوا فَفَهِمُوا، وَ أُنْظِرُوا فَلَهوا وَ سُلّمُوا فَنَسُوا! أُمْهِلُوا طَوِيلًا، وَ مُنِحُوا جَمِيلًا، وَ حُذّرُوا أَلِيماً، وَ وُعِدُوا جَسِيماً! احْذَرُوا الذُّنُوبَ الْمُوَرّطَةَ، وَ الْعُيُوبَ الْمُسْخِطَةَ.

أُولِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ، وَ الْعَافِيَةِ وَ الْمَتَاعِ، هَلْ مِنْ مَنَاصٍ، أَوْ خَلَاصٍ، أَوْ مَعَاذٍ أَوْ مَلَاذٍ، أَوْ فِرَارٍ أَوْ مَحَارٍ! أَمْ لَا؟ «فَأَنَّى تُؤْفَكونَ!» أَمْ أَيْنَ تُصْرَفُونَ؟ أَمْ بِمَاذَا تَغْتَرُّونَ؟

ص: 159

ص: 160

وَ إِنَّمَا حَظُّ أَحَدِكُمْ مِنَ الْأَرْضِ، ذَاتِ الطُّولِ وَ الْعَرْضِ، قِيْدُ قَدّهِ، مُتَعَفّراً عَلَى خَدّهِ.

الآنَ عِبَادَاللَّهِ وَ الْخِنَاقُ مُهْمَلٌ، وَ الرُّوحُ مُرْسَلٌ، فِي فَيْنَةِ الإِرْشَادِ، وَ رَاحَةِ الْأَجْسَادِ، وَ بَاحَةِ الْاحْتِشَادِ، وَ مَهَلِ الْبَقِيَّةِ، وَ أُنُفِ الْمَشِيَّةِ، وَ إِنْظَارِ التَّوْبَةِ، وَ انْفِسَاحِ الْحَوْبَةِ، قَبْلَ الضَّنْكِ وَ الْمَضِيقِ، وَ الرَّوْعِ وَ الزُّهُوقِ وَ قَبْلَ قُدُومِ الْغَائِبِ الْمُنْتَظَرِ وَ اخْذَةِ الْعَزِيزِ الْمُقْتَدِرِ.

قال الشريف: و في الخبر: أنه لما خطب بهذه الخطبة اقشعرت لها الجلود، و بكت العيون، و رجفت القلوب. و من الناس من يسمي هذه الخطبة: «الغراء».

و من خطبة له (ع) (84)

في ذكر عمرو بن العاص

عَجَباً لِابْنِ النَّابِغَةِ! يَزْعُمُ لِأَهْلِ الشَّامِ أَنَّ فِيَّ دُعَابَةً، وَ أَنّي امْرُوءٌ تِلْعَابَةٌ: أُعَافِسُ وَ أُمَارِسُ! لَقَدْ قَالَ بَاطِلًا، وَ نَطَقَ آثِماً. أَمِا- وَ شَرُّ الْقَوْلِ الْكَذِبُ- إِنَّهُ لَيَقُولُ فَيَكْذِبُ، وَ يَعِدُ فَيُخْلِفُ، وَ يُسْأَلُ فَيَبْخَلُ، وَ يَسْأَلُ فَيُلْحِفُ، وَ يَخُونُ الْعَهْدَ، وَ يَقْطَعُ الْإِلَّ؛ فَإِذَا كَانَ عِنْدَ الْحَرْبِ فَأَيُّ زَاجِرٍ وَ آمِرٍ هُوَ! مَا لَمْ تَأْخُذِ السُّيُوفُ مَآخِذَهَا، فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كَانَ أَكْبَرُ مَكِيدَتِهِ أَنْ مَنَحَ الْقِرْمَ سُبَّتَهُ. أَمَا وَ اللَّهِ إِنّي لَيمْنَعُنِي مِنَ اللَّعِبِ ذِكْرُ الْمَوْتِ، وَ إِنَّهُ لَيمْنَعُهُ مِنْ قَوْلِ الْحَقّ نِسْيَانُ الآخِرَةِ، إِنهُ لَمْ يُبَايِعْ مُعَاوِيَةَ حَتَّى شَرَطَ أَنْ يُؤْتِيَهُ أَتِيَّةً، وَ يَرْضَخَ لَهُ عَلَى تَرْكِ الدّينِ رَضِيخَةً.

ص: 161

ص: 162

و من خطبة له (ع) (85)

و فيها صفات ثمانٍ من صفات الجلال

وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَريكَ لَهُ: الْأَوَّلُ لَا شَيْ ءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرُ لَا غَايَةَ لَهُ، لَا تَقَعُ الْأَوْهَامُ لَهُ عَلَى صِفَةٍ، وَ لَا تُعْقَدُ الْقُلُوبُ مِنْهُ عَلَى كَيْفِيَّةٍ؛ وَ لَا تَنَالُهُ التَّجْزِئَةُ وَ التَّبْعِيضُ، وَ لَا تُحِيطُ بِهِ الْأَبْصَارُ وَ الْقُلُوبُ.

و منها: فَاتَّعِظُوا عِبَادَ اللَّهِ بِالْعِبَرِ النَّوَافِعِ، وَ اعْتَبِرُوا بِالآيِ السَّوَاطِعِ، وَ ازْدَجِرُوا بِالنُّذُرِ الْبَوَالِغِ، وَ انْتَفِعُوا بِالذّكْرِ وَ الْمَوَاعِظِ، فَكَأَنْ قَدْ عَلِقَتْكُمْ مَخَالِبُ الْمَنِيَّةِ، وَ انْقَطَعَتْ مِنْكُمْ عَلَائِقُ الْأُمْنِيَّةِ، وَ دَهِمَتْكُمْ مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ، وَ السّيَاقَةُ إِلَى الْوِرْدِ الْمَوْرُودِ، ف «كُلُّ نَفْسٍ مَعَهَا سَائِقٌ وَ شَهيدٌ» سَائِقٌ يَسُوقُهَا إِلَى مَحْشَرِهَا؛ وَ شَاهِدٌ يَشْهَدُ عَلَيْهَا بِعَمَلِهَا.

و منها في صفة الجنّة:

دَرَجَاتٌ مُتَفَاضِلَاتٌ، وَ مَنَازِلُ مُتَفَاوِتَاتٌ، لَا يَنْقَطِعُ نِعِيمُهَا، وَ لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا، وَ لَا يَهْرَمُ خَالِدُهَا، وَ لَا يَبْأَسُ سَاكِنُهَا.

ص: 163

ص: 164

و من خطبة له (ع) (86)

اشاره

و فيها بيان صفات الحق جلّ جلاله، ثمّ عظمة الناس بالتقوى و المشورة

قَدْ عَلِمَ السَّرَائِرَ، وَ خَبَرَ الضَّمَائِرَ، لَهُ الْإِحَاطَةُ بِكُلّ شَيْ ءٍ، وَ الْغَلَبَةُ لِكُلّ شَيْ ءٍ، وَ الْقُوَّةُ عَلَى كُلّ شَيْ ءٍ.

عظة الناس

فَلْيَعْمَلِ الْعَامِلُ مِنْكُمْ فِي أَيَّامِ مَهَلِهِ قَبْلَ إِرْهَاقِ أَجَلِهِ، وَ فِي فَرَاغِهِ قَبْلَ أَوَانِ شُغْلِهِ، وَ فِي مُتَنَفَّسِهِ قَبْلَ أَنْ يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ، وَلُيمَهّدْ لِنَفْسِهِ وَ قَدَمِهِ، وَلْيَتَزَوَّدْ مِنْ دَارِ ظَعْنِهِ لِدَارِ إِقَامَتِهِ. فَاللَّهَ اللَّهَ أَيُّهَا النَّاسُ، فِيَما اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ، وَ اسْتَوْدَعَكُمْ مِنْ حُقُوقِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يَتْرُكْكُمْ سُدًى، وَ لَمْ يَدَعْكُمْ فِي جَهَالَةٍ وَ لَا عَمًى، قَدْ سَمَّى آثَارَكُمْ، وَ عَلِمَ أَعْمَالَكُمْ، وَ كَتَبَ آجَالَكُمْ، وَ أَنْزَلَ عَلَيْكُمُ «الْكِتَابَ تِبْيَاناً لِكُلّ شَيْ ءٍ»، وَ عَمَّرَ فِيكُمْ نَبِيَّهُ أَزْمَاناً؛ حَتَّى أَكْمَلَ لَهُ وَ لَكُمْ- فِيما أَنْزَلَ مِنْ كِتَابِهِ- دِينَهُ الَّذِي رَضِيَ لِنَفْسِهِ؛ وَ أَنْهَى إِلَيْكُمْ- عَلَى لِسَانِهِ- مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ وَ مَكَارِهَهُ، وَ نَوَاهِيَهُ وَ أَوَامِرَهُ، وَ أَلْقَى إِلَيْكُمُ الْمَعْذِرَةَ، وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ، وَ قَدَّمَ إِلَيْكُمْ بِالْوَعِيدِ، وَ أَنْذَرَكُمْ بَيْنَ يَدَيْ عَذَابٍ شَدِيدٍ.

فَاسْتَدْرِكُوا بَقِيَّةَ أَيَّامِكُمْ، وَاصْبِرُوا لَهَا أَنْفُسَكُمْ؛ فَإِنَّهَا قَلِيلٌ فِي كَثِيرِ الْأَيَّامِ الَّتِي تَكُونُ مِنْكُمْ فِيهَا الْغَفْلَةُ، وَ التَّشَاغُلُ عَنِ الْمَوْعِظَةِ، وَ لَا تُرَخّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ؛ فَتَذْهَبَ بِكُمُ الرُّخَصُ مَذَاهِبَ الْظَّلَمَةِ، وَ لَا تُدَاهِنُوا فَيَهْجُمَ بِكُمُ الْإِدْهَانُ عَلَى الْمَعْصِيَةِ.

ص: 165

ص: 166

عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ أَنْصَحَ النَّاسِ لِنَفْسِهِ أَطْوَعُهمْ لِرَبّهِ؛ وَ إِنَّ أَغَشَّهُمْ لِنَفْسِهِ أَعْصَاهُمْ لِرَبّهِ؛ وَ الْمَغْبُونُ مَنْ غَبَنَ نَفْسَهُ، وَ الْمَغْبُوطُ مَنْ سَلِمَ لَهُ دِينُهُ، «وَ السَّعِيدُ مَنْ وُعِظَ بِغَيْرِهِ»، وَ الشَّقِيُّ مَنِ انْخَدَعَ لِهَوَاهُ وَ غُرُورِهِ. وَاعْلَمُوا «أَنَّ يَسِيرَ الرّيَاءِ شِرْكٌ»، وَ مُجَالَسَةَ أَهْلِ الْهَوَى مَنْسَاةٌ لِلْإِيمَانِ. و مَحْضَرَةٌ لِلشَّيطَان جَانبوا الكَذِب فانَّهُ مُجانِبٌ لِلإِيمانِ الصَّادِقُ عَلَى شَفَا مَنْجَاةٍ وَ كَرَامَةٍ، وَ الْكَاذِبُ عَلَى شَرَفِ مَهْوَاةٍ وَ مَهَانَةٍ. وَ لَا تَحَاسَدُوا؛ فَإِنَّ الْحَسَدَ يَأْكُلُ الْإِيْمَانَ «كَمَا تَأْكُلُ النَّارُ الْحَطَبَ»، «وَ لَا تَبَاغَضُوا فَإِنَّهَا الْحَالِقَةُ»؛ وَ اعْلَمُوا أَنَّ الْأَمَلَ يُسْهِي الْعَقْلَ، وَ يُنْسِي الذّكْرَ. فَأَكْذِبُوا الْأَمَلَ فَإِنَّهُ غُرُورٌ، وَ صَاحِبُهُ مَغْرُورٌ.

و من خطبة له (ع) (87)

اشاره

و هي في بيان صفات المتقين و صفات الفسّاق و التنبيه

إلى مكان العترة الطيبة و الظنّ الخاطئ لبعض الناس

عِبَادَاللَّهِ، إِنَّ مِنْ أَحَبّ عِبَادِاللَّهِ إِلَيْهِ عَبْداً أَعَانَهُ اللَّهُ عَلَى نَفْسِهِ، فَاسْتَشْعَرَ الْحُزْنَ، وَ تَجَلْبَبَ الْخَوْفَ؛ فَزَهَرَ مِصْبَاحُ الْهُدَى فِي قَلْبِهِ، وَ أَعَدَّ الْقِرَى لِيَوْمِهِ النَّازِلَ بِه، فَقَرَّبَ عَلَى نَفْسِهِ الْبَعِيدَ، وَ هَوَّنَ الشَّدِيدَ. نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ ذَكَرَ فَاسْتَكْثَرَ، وَ ارْتَوَى مِنْ عَذْبٍ فُرَاتٍ سُهّلَتْ لَهُ مَوَارِدُهُ، فَشَرِبَ نَهَلًا، وَ سَلَكَ سَبِيلًا جَدَداً. قَدْ خَلَعَ سَرَابِيلَ الشَّهَوَاتِ، وَ تَخَلَّى مِنَ الْهُمُومِ، إِلَّا هَمًّا وَاحِداً انْفَرَدَ بِهِ، فَخَرَجَ مِنْ صَفَةِ الْعَمَى، وَ مُشَارِكَةِ أَهْلِ الْهَوَى، وَ صَارَ مِنْ مَفَاتِيحِ أَبْوَابِ الْهُدَى، وَ مَغَالِيقِ أَبْوَابِ الرَّدَى.

ص: 167

ص: 168

قَدْ أَبْصَرَ طَرِيقَهُ، وَ سَلَكَ سَبِيلَهُ، وَ عَرَفَ مَنَارَهُ، وَ قَطَعَ غِمَارَهُ، واسْتَمْسَكَ مِنَ الْعُرَى بِأَوْثَقِهَا، وَ مِنَ الْحِبَالِ بِأَمْتَنِهَا، فَهُوَ مِنَ الْيَقِينِ عَلَى مِثْلِ ضَوْءِ الشَّمْسِ، قَدْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلَّهِ- سُبْحَانَهُ- فِي أَرْفَعِ الْأُمُورِ؛ مِنْ إِصْدَارِ كُلّ وَارِدٍ عَلَيْهِ، وَ تَصْيِيرِ كُلّ فَرْعٍ إِلَى أَصْلِهِ. مِصْباحُ ظُلُمَاتٍ، كَشَّافُ عَشَوَاتٍ، مِفْتَاحُ مُبْهَمَاتٍ، دَفَّاعُ مُعْضِلَاتٍ، دَلِيلُ فَلَوَاتٍ، يَقُولُ فَيُفْهِمُ، وَ يَسْكُتُ فَيَسْلَمُ. قَدْ أَخْلَصَ لِلَّهِ فَاسْتَخْلَصَهُ، فَهُوَ مِنْ مَعَادِنِ دِينِهِ، وَ أَوْتَادِ أَرْضِهِ. قَدْ أَلْزَمَ نَفْسَهُ الْعَدْلَ، فَكَانَ أَوَّلَ عَدْلِهِ نَفْي الْهَوَى عَنْ نَفْسِهِ، يَصِفُ الْحَقَّ وَ يَعْمَلُ بِهِ، لَا يَدَعُ لِلْخَيْرِ غَايَةً إِلَّا أَمَّهَا، وَ لَا مِظَنَّةً إِلَّا قَصَدَهَا، قَدْ أَمْكَنَ الْكِتَابَ مِنْ زِمَامِهِ فَهُوَ قَائِدُهُ وَ إِمَامُهُ، يَحُلُّ حَيْثُ حَلَّ ثَقَلُهُ، وَ يَنْزِلُ حَيْثُ كَانَ مَنْزِلُهُ.

صفات الفسّاق

وَ آخَرُ قَدْ تَسَمَّى عَالِماً وَ لَيْسَ بِه، فَاقْتَبَسَ جَهَائِلَ مِنْ جُهَّالٍ، وَ أضَالِيلَ مِنْ ضُلَّالٍ، وَ نَصَبَ لِلنَّاسِ أشْرَاكاً مِنْ حَبَائِلِ غُرُورٍ، وَ قَوْلِ زُورٍ؛ قَدْ حَمَلَ الْكِتَابَ عَلَى آرائِهِ؛ وَ عَطَفَ الْحَقَّ عَلَى أَهْوَائِهِ، يُؤْمِنُ النَّاسَ مِنَ الْعَظَائِمِ وَ يُهَوّنُ كَبِيرَ الْجَرائِمِ، يَقولُ: أَقِفُ عِنْدَ الشُّبُهَاتِ، وَ فِيهَا وَقَعَ؛ وَ يَقْولُ: أَعْتَزِلُ الْبِدَعَ، وَ بَيْنَهَا اضْطَجَعَ، فَالصُّورَةُ صُورَةُ إِنْسَانٍ، وَ الْقَلْبُ قَلْبُ حَيَوَانٍ، لَا يَعْرِفُ بَابَ الْهُدَى فَيَتَّبِعَهُ، وَ لَا بَابَ الْعَمَى فَيَصُدَّ عَنْهُ. وَ ذلِكَ مَيّتُ الْأَحْيَاءِ.

ص: 169

ص: 170

عترة النبي

«فَأَيْنَ تَذْهَبُونَ؟» «وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ!» وَ الْأَعْلَامُ قَائِمَةٌ! وَ الْآيَاتُ وَاضِحَةٌ؛ وَ الْمَنَارُ مَنْصُوبَةٌ، فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! وَ كَيْفَ تَعْمَهُونَ؟ وَ بَيْنَكُمْ عِتْرَةُ نَبِيّكُمْ! وَ هُمْ أَزِمَّةٌ الْحَقّ، وَ أَعْلَامُ الدّينِ وَ أَلْسِنَةُ الصّدْقِ، فَأَنْزِلُوهُمْ بِأَحْسَنِ مَنَازِلِ الْقُرْآنِ، وَرِدُوهُمْ وُرُودَ الْهِيمِ الْعِطَاشِ.

أَيُّهَا النَّاسُ؛ خُذُوهَا عَنْ خَاتَمِ النَّبِيّينَ صلى الله عليه و آله: «إِنَّهُ يَمُوتُ مَنْ مَاتَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِمَيّتٍ، وَ يَبْلَى مَنْ بَلِيَ مِنَّا وَ لَيْسَ بِبَالٍ» فَلَا تَقُولُوا بِمَالا تَعْرِفُونَ؛ فَإِنَّ أَكْثَرَ الْحَقّ فِيَما تُنْكِرُونَ، وَ اعْذِرُوا مَنْ لَا حُجَّةَ لَكُم عَلَيْهِ- وَ هُوَأَنَا-، أَلَمْ أَعْمَلْ فِيكُمْ بِالثَّقَلِ الْأَكْبَرِ؟ وَ أَتْرُكْ فِيكُمُ الثَّقَلَ الْأَصْغَرَ، قَدْ رَكَزْتُ فِيكُمْ رَايَةَ الْإِيَمَانِ، وَ وَقَفْتُكُمْ عَلَى حُدُودِ الْحَلَالِ وَ الْحَرَامِ، وَ أَلْبَسْتُكُمُ الْعَافِيَةَ مِنْ عَدْلِي، وَ فَرَشْتُكُمُ الْمَعْرُوفَ مِنْ قَوْلِي وَ فِعْلِي، وَ أَرَيْتُكُمْ كَرَائِمَ الْأَخْلَاقِ مِنْ نَفْسِي، فَلَا تَسْتَعْمِلُوا الرَّأْيَ فِيَما لَا يُدْرِكُ قَعْرَهُ الْبَصَرُ، وَ لَا تَتَغَلْغَلُ إِلَيْهِ الْفِكَرُ.

ظن خاطئ

وَ مِنها: حَتَّى يَظُنَّ الظَّانُّ أَنَّ الدُّنْيَا مَعْقولَةٌ عَلَى بَنِي أَمَيَّةَ؛ تَمْنَحُهُمْ دَرَّهَا؛ وَ تُورِدُهُمْ صَفْوَهَا، وَ لَايُرْفَعَ عَنْ هذِهِ الْأُمَّةِ سَوْطُهَا وَ لَا سَيْفُهَا، وَ كَذَبَ الظَّانُّ لِذلِكَ. بَلْ هِيَ مَجَّةٌ مِنْ لَذِيذِ الْعَيْشِ يَتَطَعَّمُونَهَا بُرْهَةً، ثُمَّ يَلْفِظُونَهَا جُمْلَةً.

ص: 171

ص: 172

و من خطبة له (ع) (88)

و فيها بيان للأسباب التي تهلك الناس

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَقْصِم جَبَّارِي دَهْرٍ قَطُّ إِلَّا بَعْدَ تَمْهِيلٍ وَ رَخَاءٍ؛ وَ لَمْ يَجْبُرْ عَظْمَ أَحَدٍ مِنَ الْأُمَمِ إِلَّا بَعْدَ أَزْلٍ وَ بَلَاءٍ؛ وَ فِي دُونِ مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ عَتْبٍ وَ مَا اسْتَدْبَرْتُمْ مِنْ خَطْبٍ مُعْتَبَرٌ! وَ مَا كُلُّ ذِي قَلْبٍ بِلَبِيبٍ، وَ لَا كُلُّ ذِي سَمْعٍ بِسَمِيع؛ وَ لَاكُلُّ نَاظِرٍ بِبَصِيرٍ، فَيَاعَجَباً! وَ مَا لِي لَا أَعْجَبُ مِنْ خَطَإِ هذِهِ الْفِرَقِ عَلَى اخْتِلَافِ حُجَجِهَا فِي دِينِهَا! لَا يَقْتَصُّونَ أَثَرَ نَبِيّ، وَ لَا يَقْتَدُونَ بِعَمَلِ وَصِيّ، وَ لَا يُؤْمِنُونَ بِغَيْبٍ، وَ لَا يَعِفُّونَ عَنْ عَيْبٍ، يَعْمَلُونَ فِي الشُّبُهَاتِ، وَ يَسِيِرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ. الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا، و الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا، مَفْزَعُهُمْ فِي الْمُعْضِلَاتِ إِلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ تَعْوِيلُهُمْ فِي الْمُهِمَّاتِ عَلَى آرَائِهِمْ، كَأَنَّ كُلَّ امْرِى ءٍ مِنْهُمْ إِمَامُ نَفْسِهِ، قَدْ أَخَذَ مِنْهَا فِيَما يَرَى بِعُرًى ثِقَاتٍ، وَ أَسْبَابٍ مُحْكَمَاتٍ.

و من خطبة له (ع) (89)

في الرسول الأعظم صلى الله عليه و آله و بلاغ الإمام عنه

أرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ، وَ اعْتِزَامٍ مِنَ الْفِتَنِ، وَ انْتِشَارٍ مِنَ الْأُمُورِ، وَ تَلَظّ مِنَ الْحُرُوبِ، وَ الدُّنْيَا كَاسِفَةُ النُّور، ظَاهِرَةُ الْغُرُورِ؛

ص: 173

ص: 174

عَلَى حِينِ اصْفِرَارٍ مِنْ وَرَقِهَا، وَ إِيَاسٍ مِنْ ثَمَرِهَا، وَ اغْوِرَارٍ مِنْ مَائِهَا، قَدْ دَرَسَتْ مَنَارُ الْهُدَى، وَ ظَهَرَتْ أَعْلَامُ الرَّدَى، فَهِيَ مُتَجَهّمَةٌ لِأَهْلِهَا عَابِسَةٌ فِي وَجْهِ طَالِبِهَا.

ثَمَرُهَا الْفِتْنَةُ، وَ طَعَامُهَا الْجِيفَةُ، وَ شِعَارُهَا الْخَوْفُ، وَ دِثَارُهَا السَّيْفُ. فَاعْتَبِرُوا عِبَادَاللَّهِ، وَ اذْكُرُوا تِيكَ الَّتِي آبَاؤُكُمْ وَ إِخْوَانُكُمْ بِهَا مُرْتَهَنُونَ، وَ عَلَيْهَا مُحَاسَبُونَ. وَ لَعَمْرِي مَا تَقَادَمَتْ بِكُمْ وَ لَابِهِمُ الْعُهُودُ، وَ لَا خَلَتْ فِيَما بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمُ الْأَحْقَابُ وَ الْقُرُونُ، وَ مَا أَنْتُمُ الْيَوْمَ مِنْ يَوْمَ كُنْتُمْ فِي أَصْلَابِهِمْ بِبَعِيد. وَ اللَّهِ مَا أَسْمَعَكُمُ الرَّسُولُ شَيْئاً إِلَّا وَهَا أَنا ذَا مُسْمِعُكُمُوهُ، وَ مَا أَسْمَاعُكُمُ الْيَوْمَ بِدُونِ أَسْمَاعِكُمْ بِالْأَمْسِ، وَ لَا شُقَّتْ لَهُمُ الْأَبْصَارُ، وَ لَا جُعِلَتْ لَهُمُ الْأَفْئِدَةُ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ، إِلَّا وَقَدْ أُعْطِيْتُمْ مِثْلَهَا فِي هذَا الزَّمَانِ. وَ وَللَّهِ مَا بُصِرْتُمْ بَعْدَهُمْ شَيْئاً جَهِلُوهُ، وَلَا أُصْفِيْتُمْ بِهِ وَحُرِمُوهُ، وَ لَقَدْ نَزَلَتْ بِكُمُ الْبَلِيَّةُ جَائِلًا خِطَامُهَا، رِخْواً بِطَانُهَا، فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ مَا أَصْبَحَ فِيهِ أَهْلُ الْغُرُورِ، فَإِنَّمَا هُوَ ظِلٌّ مَمْدُودٌ، إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ.

و من خطبة له (ع) (90)

و تشتمل على قدم الخالق و عظم مخلوقاته، و يختمها بالوعظ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، و الْخالِقِ مِنْ غيرِ رَوّيةٍ الَّذِي لَمْ يَزَلْ قَائِماً دَائِماً؛ إِذْ لَاسْمَاءٌ ذَاتُ أَبْرَاجٍ، وَ لَا حُجُبٌ ذَاتُ إِرْتَاجٍ، وَ لَا لَيْلٌ دَاجٍ، وَ لَا بَحْرٌ سَاجٍ، وَ لَا جَبَلٌ ذُو فِجَاجٍ، وَ لَا فَجٌّ ذُو اعْوِجَاجٍ، وَ لَا أَرْضٌ ذَاتُ مِهَادٍ، وَ لَا خَلْقٌ ذُو اعْتِمادٍ:

ذلِكَ مُبْتَدِعُ الْخَلْقِ وَ وَارِثُهُ، وَ إِلهُ الْخَلْقِ وَ رَازِقُهُ، وَ الشَّمْسُ وَالْقَمَرُ دَائِبَانِ فِي مَرْضَاتِهِ:

ص: 175

ص: 176

يُبْلِيَانِ كُلَّ جَدِيدٍ، وَ يُقَرّبَانِ كُلَّ بَعِيدٍ.

قَسَمَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ أَحْصَى آثَارَهُمْ وَ أَعْمَالَهُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفُسِهِمْ، وَ خَائِنَةَ أَعْيُنِهِمْ، وَ مَا تُخْفِي صُدورُهُمْ مِنَ الضَّمِيرِ وَ مُسْتَقَرَّهُمْ وَ مُسْتَوْدَعَهُمْ مِنَ الْأَرْحَامِ وَ الظُّهُورِ، إِلَى أَنْ تَتَنَاهَى بِهِمُ الْغَايَاتُ. هُوَ الَّذِي اشْتَدَّتْ نِقْمَتُهُ عَلَى أَعْدَائِهِ فِي سَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَ اتَّسَعَتْ رَحْمَتُهُ لِأَوْلِيَائِهِ فِي شِدَّةِ نِقْمَتِهِ، قَاهِرُ مَنْ عَازَّهُ، وَ مُدَمّرُ مَنْ شَاقَّهُ، وَ مُذِلُّ مَنْ نَاوَاهُ، وَ غَالِبُ مَنْ عَادَاهُ، مَنْ تَوَكَّلَ عَلَيْهِ كَفَاهُ، وَ مَنْ سَأَلَهُ أَعْطَاهُ، وَ مَنْ أَقْرَضَهُ قَضَاهُ، وَ مَنْ شَكَرَهُ جَزَاهُ.

عِبَادَ اللَّهِ، زِنُوا أَنْفُسَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُوزَنُوا، وَ حَاسِبُوهَا مِنْ قَبْلِ أَنْ تُحَاسَبُوا، وَ تَنفَّسُوا قَبْلَ ضِيقِ الْخِنَاقِ، وَ انْقَادُوا قَبْلَ عُنْفِ السّيَاقِ، وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَنْ لَمْ يُعَنْ عَلَى نَفْسِهِ حَتَّى يَكُونَ لَهُ مِنْهَا وَاعِظٌ وَ زَاجِرٌ؛ لَمْ يَكُنْ لَهُ منْ غَيْرِهَا لَا زَاجِرٌ وَ لَا وَاعِظٌ.

و من خطبة له (ع) (91)

اشاره

تعرف بخطبة الأشباح، و هي من جلائل خطبه عليه السلام و كان سأله سائل أن يصف اللّه حتّى روي مسعدة بن صدقة عن الصادق جعفر بن محمد عليهما السلام أنّه قال: خطب أمير المؤمنين عليه السلام بهذه الخطبة على منبر الكوفه، و ذلك أنّ رجلًا أتاه فقال له: يا أمير المؤمنين صف لنا ربّنا مثلما نراه عياناً لنزداد له حبّاً و به معرفة، فغضب و نادى: الصلاة جامعة، فاجتمع الناس حتّى غص المسجد بأهله، فصعد المنبر و هو مغضب متغيّر اللون، فحمد الله و أثنى عليه و صلّى على النبى صلّى الله عليه و آله، ثمّ قال:

ص: 177

ص: 178

وصف اللَّه تعالى

الْحَمْدُ للَّهِ الَّذِي لَا يَفِرُهُ الْمَنْعُ وَالْجُمُودُ، وَ لَا يُكْدِيهِ الْإِعْطَاءُ وَالْجُودُ؛ إِذْ كُلُّ مُعْطٍ مُنْتَقِصٌ سِوَاهُ، وَ كُلُّ مَانِعٍ مَذْمُومٌ مَا خَلَاهُ، وَ هُوَ الْمَنَّانُ بِفَوَائِدِ النِّعَمِ، وَ عَوَائِدِ الْمَزِيدِ وَ الْقِسَمِ، عِيَالُهُ الْخَلَائِقُ، ضَمِنَ أَرْزَاقَهُمْ، وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَهُمْ، وَ نَهَجَ سَبِيلَ الرَّاغِبِينَ إِلَيْهِ، وَ الطَّالِبِينَ مَا لَدَيْهِ، وَ لَيْسَ بِمَا سُئِلَ بِأَجْوَدَ مِنْهُ بِمَا لَمْ يُسْأَلْ. الْأَوَّلُ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لَهُ قَبْلٌ فَيَكُونَ شَيْ ءٌ قَبْلَهُ، وَ الآخِرُ الَّذِي لَيْسَ لَهُ بَعْدٌ فَيَكُونَ شَيْ ءٌ بَعْدَهُ، وَ الرَّادِعُ أَنَاسِيَّ الْأَبْصَارِ عَنْ أَنْ تَنَالَهُ أَوْ تُدْرِكَهُ، مَا اخْتَلَفَ عَلَيْهِ دَهْرٌ فَيَخْتَلِفَ مِنْهُ الْحَالُ، وَ لَا كَانَ فِي مَكَانٍ فَيَجُوزَ عَلَيْهِ الْانْتِقَالُ، وَ لَوْ وَهَبَ مَا تَنَفَّسَتْ عَنْهُ مَعَادِنُ الْجِبَالِ، وَ ضَحِكَتْ عَنُه أَصْدَافُ الْبِحَارِ، مِنْ فِلِزّ اللُّجَيْنِ وَ الْعِقْيَانِ، وَ نُثَارَةِ الدُّرّ وَ حَصِيدِ الْمَرْجَانِ، مَا أَثَّرَ ذلِكَ فِي جُودِهِ، وَ لَا أَنْفَدَسَعَةَ مَا عِنْدَهُ، وَ لَكَانَ عِنْدَهُ مِنْ ذَخَائِرِ الْأَنْعَامِ مَا لَا تُنْفِدُهُ مَطَالِبُ الْأَنَامِ، لِأَنَّهُ الْجَوَادُ الَّذِي لَا يَغِيضُهُ سُؤَالُ السَّائِلِينَ وَ لَا يُبْخِلُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحّينَ.

صفاته تعالى بالقرآن

فَانْظُرْ أَيُّهَا السَّائِلُ: فَمَا دَلَّكَ الْقُرْآنُ عَلَيْهِ مِنْ صِفَتِهِ فَائْتَمَّ بِهِ، وَ اسْتَضِى ءْ بِنُورِ هِدَايَتِهِ، وَ مَا كَلَّفَكَ الشَّيْطَانُ عِلْمَهُ مِمَّا لَيْسَ فِي الْكِتَابِ عَلَيْكَ فَرْضُهُ، وَ لَا فِي سُنَّةِ النَّبِيّ صلى الله عليه و آله وَ أَئِمَّةِ الْهُدَى أَثَرُهُ، فَكِلْ عِلْمَهُ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ، فَإِنَّ ذلِكَ مُنْتَهَى حَقّ اللَّهِ عَلَيْكَ. وَ اعْلَمْ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الَّذِينَ أَغْنَاهُمْ عَنِ اقْتِحَامِ السُّدَدِ الْمَضْرُوبَةِ دُونَ الْغُيُوبِ، الْإِقْرَارُ بِجُمْلَةِ مَا جَهِلْوا تَفْسِيرَهُ مِنَ الْغَيْبِ الَمحْجُوبِ،

ص: 179

ص: 180

فَمَدَحَ اللَّهُ- تَعَالَى- اعْتِرَافَهُمْ بِالْعَجْزِ عَنْ تَنَاوُلِ مَا لَمْ يُحِيطُوا بِهِ عِلْماً، وَ سَمَّى تَرْكَهُمُ التَّعَمُّقَ فِيَما لَمْ يُكَلّفْهُمُ الْبَحْثَ عَنْ كُنْهِهِ رُسُوخاً، فَاقْتَصِرْ عَلَى ذلِك، وَ لا تُقَدّرْ عَظَمَةَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عَلَى قَدْرِ عَقْلِكَ فَتَكُونَ مِنَ الْهَالِكِينَ. هُوَ الْقَادِرُ الَّذِي إِذَا ارْتَمَتِ الْأَوْهَامُ لِتُدْرِكَ مُنْقَطَعَ قُدْرَتِهِ، وَ حَاوَلَ الْفِكْرُ الْمُبَرَّأُ مِنْ خَطَرَاتِ الْوَسَاوِسِ أَنْ يَقَعَ عَلَيْهِ فِي عَمِيقَاتِ غُيُوبِ مَلَكُوتِهِ، وَ تَوَلَّهَتِ الْقُلُوبُ إِلَيْهِ، لِتَجْرِيَ فِي كَيْفِيَّةِ صِفَاتِهِ، وَ غَمَضَتْ مَدَاخِلُ الْعُقُولِ فِي حَيْثُ لاتَبْلُغُهُ الصّفَاتُ لِتَنَاوُلِ عِلْمِ ذَاتِهِ، رَدَعَهَا وَ هِيَ تَجُوبُ مَهَاوِيَ سُدَفِ الْغُيُوبِ، مُتَخَلّصَةً إِلَيْهِ- سُبْحَانَهُ- فَرَجَعَتْ إِذْ جُبِهَتْ مُعْتَرِفَةً بِأَنَّهُ لَا يُنَالُ بِجَوْرِ الاعْتِسَافِ كُنْهُ مَعْرِفَتِهِ، وَ لَا تَخْطُرُ بِبَالِ أُولِي الرَّوِيَّاتِ خَاطِرَةٌ مِنْ تَقْدِيرِ جَلَالِ عِزَّتِهِ.

الَّذِي ابْتَدَعَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ امْتَثَلَهُ، وَ لَا مِقْدَارٍ احْتَذَى عَلَيْهِ، مِنْ خَالِقٍ مَعْبُودٍ كانَ قَبْلَهُ، وَ أَرَانَا مِنْ مَلَكوُتِ قُدْرَتِهِ، وَ عَجَائِبِ مَا نَطَقَتْ بِهِ آثَارُ حِكْمَتِهِ، وَ اعْتِرَافِ الْحَاجَةِ مِنَ الْخَلْقِ إِلَى أَنْ يُقِيمَهَا بِمِسَاكِ قُوَّتِهِ، مَادَلَّنَا بِاضْطِرَارِ قِيَامِ الْحُجَّةِ لَهُ عَلَى مَعْرِفَتِهِ، فَظَهَرَتِ الْبَدَائِعُ الَّتِي أَحْدَثَتْهَا آثارُ صَنْعَتِهِ، وَ أَعْلَامُ حِكْمَتِهِ، فَصَارَ كُلُّ مَا خَلَقَ حُجَّةً لَهُ وَ دَلِيلًا عَلَيْهِ، وَ إِنْ كَانَ خَلْقاً صَامِتاً، فَحُجَّتُهُ بِالتَّدْبِيرِ نَاطِقَةٌ، وَ دَلَالَتُهُ عَلَى الْمُبْدِعِ قَائِمَةٌ.

فأَشْهَدُ أَنَّ مَنْ شَبَّهَكَ بِتَبَايُنِ أَعْضَاءِ خَلْقِكَ، وَ تَلاحُمِ حِقَاقِ مَفَاصِلِهِمِ الُمحْتَجِبَةِ لِتَدْبِيرِ حِكْمَتِكَ، لَمْ يَعْقِدْ غَيْبَ ضَمِيرِهِ عَلَى مَعْرِفَتِكَ، وَ لَمْ يُبَاشِرْ قَلْبَهُ الْيَقِينُ بِأَنَّهُ لَا نِدَّ لَكَ، وَ كَأَنَّهُ لَمْ يَسْمَعْ تَبَرُّؤَ التَّابِعِينَ مِنَ الْمَتْبُوعِينَ إِذْ يَقُولُونَ: (تَاللَّهِ إِنْ كُنَّا لَفِي ضَلَالٍ مُبِينٍ، إِذْ نُسَوّيكُمْ بِرَبّ الْعَالَمِينَ) كَذَبَ الْعَادِلُونَ بِكَ، إِذْ شَبَّهُوكَ بِأَصْنَامِهِمْ،

ص: 181

ص: 182

وَ نَحَلُوكَ حِلْيَةَ الَمخْلُوقِينَ بِأَوْهَامِهِمْ، وَ جَزَّأُوكَ تَجْزِئَةَ الُمجَسَّمَاتِ بِخَوَاطِرِهِمْ، وَ قَدَّرُوكَ عَلَى الْخِلْقَةِ الُمخْتَلِفَةِ الْقُوَى، بِقَرَائِحِ عُقُولِهِمْ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مَنْ سَاوَاكَ بِشَيْ ءٍ مِنْ خَلْقِكَ فَقَدْ عَدَلَ بِكَ، وَ الْعَادِلُ بِكَ كَافِرٌ بِمَا تَنَزَّلَتْ بِهِ مُحْكَمَاتُ آيَاتِكَ، وَ نَطَقَتْ عَنْهُ شَوَاهِدُ حُجَجِ بَيّنَاتِكَ، وَ إِنَّكَ أَنْتَ اللَّهُ الَّذِي لَمْ تَتَنَاهَ فِي الْعُقُولِ، فَتَكُونَ فِي مَهَبّ فِكْرِهَا مُكَيَّفَاً، وَ لَا فِي رَوِيَّاتِ خَوَاطِرِهَا فَتَكُونَ مَحْدُوداً مُصَرَّفاً.

و منها: قَدَّرَ مَا خَلَقَ فَأَحْكَمَ تَقْدِيرَهُ، وَ دَبَّرَهُ فَأَلْطَفَ تَدْبِيرَهُ، وَ وَجَّهَهُ لِوِجْهَتِهِ فَلَمْ يَتَعَدَّ حُدُودَ مَنْزِلَتِهِ، وَ لَمْ يَقْصُرْ دُونَ الانْتِهَاءِ إِلَى غَايَتِهِ، وَ لَمْ يَسْتَصْعِبْ إِذْ أُمِرَ بِالْمُضِيّ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا صَدَرَتِ الْأُمُورُ عَنْ مَشِيئَتِهِ؟ الْمُنْشِئُ أَصْنَافَ الْأَشْيَاءِ بِلَا رَوِيَّةِ فِكْرٍ آلَ إِلَيْهَا، وَ لَا قَرِيحَةِ غَرِيزَةٍ أَضْمَرَ عَلَيْهَا، وَلَا تَجْرِبَةٍ أَفَادَهَا مِنْ حَوَادِثِ الدُّهُورِ، وَ لَا شَرِيكٍ أَعَانَهُ عَلَى ابْتِدَاعِ عَجَائِبِ الْأُمُورِ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، وَ أَجَابَ إِلَى دَعْوَتِهِ، لَمْ يَعْتَرِضْ دُونَهُ رَيْثُ الْمُبْطِى ءِ، وَ لَا أَنَاةُ الْمُتَلَكّى ءِ، فَأَقَامَ مِنَ الْأَشْيَاءِ أَوَدَهَا، وَ نَهَجَ حُدُودَهَا، وَ لَاءَمَ بِقُدْرَتِهِ بَيْنَ مُتَضَادّهَا، وَ وَصَلَ أَسْبَابَ قَرَائِنِهَا، وَ فَرَّقَهَا أَجْنَاساً مُخْتَلِفَاتٍ فِي الْحُدُودِ وَ الْأَقْدَارِ، وَ الْغَرَائِزِ وَ الْهَيْئَاتِ، بَدَايَا خَلَائِقَ أَحْكَمَ صُنْعَهَا، وَ فَطَرَهَا عَلَى مَا أَرَادَ وَ ابْتَدَعَهَا.

و منها في صفة السماء

وَ نَظَمَ بِلَا تَعْلِيقٍ رَهَوَاتِ فُرَجِهَا، وَلَاحَمَ صُدُوعَ انْفِرَاجِهَا، وَ وَشَّجَ بَيْنَهَا وَ بَيْنَ أَزْوَاجِهَا. وَ ذَلَّلَ لِلْهَابِطِينَ بِأَمْرِهَ، وَ الصَّاعِدِينَ بِأَعْمَالِ خَلْقِهِ، حُزُونَةَ مِعْرَاجِهَا، وَ نَادَاهَا بَعْدَ إِذْ هِيَ دُخَانٌ، فَالْتَحَمَتْ عُرَى أَشْرَاجِهَا، وَ فَتَقَ بَعْدَ الْارْتِتَاقِ صَوَامِتَ أَبْوَابِهَا،

ص: 183

ص: 184

وَ أَقَامَ رَصَداً مِنَ الشُّهُبِ الثَّوَاقِبِ عَلَى نِقَابِهَا، وَ أَمْسَكَهَا مِنْ أَنْ تَمُورَ فِي خَرْقِ الْهَوَاءِ بِأَيْدِهِ، وَ أَمَرَهَا أَنْ تَقِفَ مُسْتَسْلِمَةً لِأَمْرِهِ، وَ جَعَلَ شَمْسَهَا آيَةً مُبْصِرَةً لِنَهَارَها، وَ قَمَرَهَا آيَةً مَمْحُوَّةً مِنْ لَيْلِهَا، وَ أَجْرَاهُمَا فِي مَنَاقِلِ مَجْرَاهُمَا، وَ قَدَّرَ سَيْرَهُمَا فِي مَدَارِجِ دَرَجِهِمَا لُيمَيّزَ بَيْنَ اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ بِهِمَا، وَ لِيُعْلَمَ عَدَدُ السّنِينَ وَ الْحِسَابُ بِمَقَادِيرِهِمَا، ثُمَّ عَلَّقَ فِي جَوّهَا فَلَكَهَا، وَ نَاطَ بِهَا زِيَنَتَهَا، مِنْ خَفِيَّاتِ دَرَارِيّهَا وَ مَصَابِيحِ كَوَاكِبِهَا، وَ رَمَى مُسْتَرِقِي السَّمْعِ بِثَوَاقِبِ شُهُبِهَا، وَ أَجْرَاهَا عَلَى أَذْلَالِ تَسْخِيرِهَا مِنْ ثَبَاتِ ثَابِتِهَا، وَ مَسِيرِ سَائِرِهَا، وَ هُبُوطِهَا وَ صُعُودِهَا، وَ نُحُوسِهَا وَ سُعُودِهَا.

و منها في صفة الملائكة:

ثُمَّ خَلَقَ سُبْحَانَهُ لِإِسْكَانِ سَموَتِهِ، وَ عِمَارَةِ الصَّفِيحِ الْأَعْلَى مِنْ مَلَكُوتِهِ، خَلْقاً بَدِيعاً مِنْ مَلائِكَتِهِ، وَ مَلَأَبِهِمْ فُرُوجَ فِجَاجِهَا، وَحَشَا بِهِمْ فُتُوقَ أَجْوَائِهَا، وَ بَيْنَ فَجَوَاتِ تِلْكَ الْفُرُوجِ زَجَلُ الْمُسَبّحِينَ مِنْهُمْ فِي حَظَائِرِ الْقُدْسِ، وَ سِتُرَاتِ الْحُجُبِ، وَ سُرَادِقَاتِ الَمجْدِ، وَ وَرَاءَ ذلِكَ الرَّجِيجِ الَّذِي تَسْتَكُّ مِنْهُ الْأَسْمَاعُ سُبُحَاتُ نُورٍ تَرْدَعُ الْأَبْصَارَ عَنْ بُلُوغِهَا، فَتَقِفُ خَاسِئَةً عَلَى حُدُودِهَا. وَ أَنْشَأْهُمْ عَلَى صُوَرٍ مُخْتَلِفَاتٍ، وَ أَقْدَارٍ مُتَفَاوِتَاتٍ «أُولِي أَجْنِحَةٍ» تُسَبّحُ جَلَالَ عِزَّتِهِ، لَا يَنْتَحِلُونَ مَا ظَهَرَ فِي الْخَلْقِ مِنْ صُنْعِهِ، وَ لَا يَدَّعُونَ أَنَّهُمْ يَخْلِقُونَ شَيْئاً مَعَهُ مِمَّا انْفَرَدَ (بِهِ، بَلْ عِبَادٌ مُكْرَمُونَ لَا يَسْبِقُونَهُ بِالْقَوْلِ وَ هُمْ بِأَمْرِهِ يَعْمَلُونَ) جَعَلَهُمُ اللَّه فِيَما هُنَالِكَ أَهْلَ الْأَمَانَةِ عَلَى وَحْيِهِ، وَ حَمَّلَهُمْ إِلَى الْمُرْسَلِينَ وَدَائِعَ أَمْرِهِ وَ نَهْيِهِ، وَ عَصَمَهُمْ مِنْ رَيْبِ الشُّبُهَاتِ،

ص: 185

ص: 186

فَمَا مِنْهُمْ زَائِغٌ عَنْ سَبِيلِ مَرْضَاتِهِ. وَ أَمَدَّهُمْ بِفَوَائِد الْمَعُونَةِ، وَ أَشْعَرَ قُلُوبَهُمْ تَوَاضُعَ إِخْبَاتِ السَّكِينَةِ، وَ فَتَحَ لَهُمْ أَبْوَاباً ذُلُلًا إِلَى تَمَاجِيدِهِ، وَ نَصَبَ لَهُمْ مَنَاراً وَاضِحَةً عَلَى أَعْلَامِ تَوْحِيدِهِ، لَمْ تُثْقِلْهُمْ مُوصِرَاتُ الْآثَامِ، وَ لَمْ تَرْتَحِلْهُمْ عُقَبُ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّام وَ لَمْ تَرْمِ الشُّكُوكُ بِنَوَازِعِهَا عَزِيمَةَ إِيمَانِهِمْ، وَ لَمْ تَعْتَرِكِ الظُّنُونُ عَلَى مَعَاقِدِ يَقيِنِهِمْ، وَ لَا قَدَحَتْ قَادِحَةُ الْإِحَنِ فِيَما بَيْنَهُمْ، وَ لَا سَلَبَتْهُمُ الْحَيْرَةُ مَا لَاقَ مِنْ مَعْرِفَتِهِ بِضَمَائِرِهِمْ، وَ مَا سَكَنَ مِنْ عَظَمَتِهِ وَ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ فِي أثْنَاءِ صُدُورِهِمْ، وَ لَمْ تَطْمَعْ فِيهِمُ الْوَسَاوِسُ فَتَقْتَرِعَ بِرَيْنِهَا عَلَى فِكْرِهِمْ. وَ مِنْهُمْ مَنْ هُوَ فِي خَلْقِ الْغَمَامِ الدُّلَّحِ وَ فِي عِظَمِ الْجِبَالِ الشُّمَّخِ، وَ فِي قَتْرَةِ الظَّلَامِ الْأَبْهَمِ، وَ مِنْهُمْ مَنْ قَدْ خَرَقَتْ أَقْدَامُهُمْ تُخُومَ الْأَرْضِ السُّفْلَى، فَهِيَ كَرَايَاتٍ بِيْضٍ قَدْ نَفَذَتْ فِي مَخَارِقِ الْهَوَاءِ، وَ تَحْتَهَا رِيحٌ هَفَّافَةٌ تَحْبِسُهَا عَلَى حَيْثُ انْتَهَتْ مِنَ الْحُدُودِ الْمُتَنَاهِيَةِ، قَدِ اسْتَفْرَغَتْهُمْ أَشْغَالُ عِبَادَتِهِ، وَ وَصَلَتْ حَقَائِقُ الْإِيمَانِ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، وَ قَطَعَهُمُ الْإِيقَانُ بِهِ إلَى الْوَلَهِ إِلَيْهِ، وَ لَمْ تُجَاوِزْ رَغَبَاتُهُمْ مَا عِنْدَهُ إِلَى مَا عِنْدَ غَيْرِهِ. قَدْ ذَاقُوا حَلَاوَةَ مَعْرِفَتِهِ، وَ شَرِبُوا بِالْكَأْسِ الرَّوِيَّةِ مِنْ مَحَبَّتِهِ، وَ تَمَكَّنَتْ مِنْ سُوَيْدَاءِ قُلُوبِهِمْ، وَشِيجَةُ خِيفَتِهِ، فَحَنَوْا بِطُولِ الطَّاعَةِ اعْتِدَالَ ظُهُورِهِمْ، وَ لَمْ يُنْفِدْ طُولُ الرَّغْبَةِ إِلَيْهِ مَادَّةَ تَضَرُّعِهِمْ، وَ لَا أَطْلَقَ عَنْهُمْ عَظِيمُ الزُّلْفَةِ رِبَقَ خُشُوعِهِمْ، وَ لَمْ يَتَوَلَّهُمُ الْإِعْجَابُ فَيَسْتَكْثِرُوا مَا سَلَفَ مِنْهُمْ، وَ لَا تَرَكَتْ لَهُمُ اسْتِكَانَةُ الْإِجْلَالِ، نَصِيباً فِي تَعْظِيم حَسَنَاتِهِمْ، وَ لَمْ تَجْرِ الْفَترَاتُ فِيهِمْ عَلَى طُولِ دُؤُوبِهِمْ، وَ لَمْ تَغِضْ رَغَبَاتُهُمْ، فَيُخَالِفُوا عَنْ رَجَاءٍ رَبّهِمْ، وَ لَمْ تَجِفَّ لِطُولِ الْمُنَاجَاةِ أَسَلَاتُ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ لَا مَلَكَتْهُمُ الْأَشْغَالُ فَتَنْقَطِعَ بِهَمْسِ الْجُؤارِ إلَيْهِ أَصْوَاتُهُمْ، وَ لَمْ تَخْتَلِفْ فِي مَقَاوِمِ الطَّاعَةِ مَنَاكِبُهُمْ، وَ لَمْ يَثْنُوا إِلَى رَاحَةِ التَّقْصِيرِ فِي أَمْرِهِ رِقَابَهُمْ،

ص: 187

ص: 188

وَ لَا تَعْدُو عَلَى عَزيِمَةِ جِدّهِمْ بَلَادَةُ الْغَفَلَاتِ، وَ لَا تَنْتَضِلُ فِي هِمَمِهِمْ خَدَائِعُ الشَّهَوَاتِ. قَدِ اتَّخَذُوا ذَا الْعَرْشِ ذَخِيرَةً لِيَوْمِ فَاقَتِهِمْ. وَ يَمَّمُوهُ عِنْدَ انْقِطَاعِ الْخَلْقِ إِلَى الَمخْلُوقِينَ بِرَغْبَتِهِمْ، لا يَقْطَعُونَ امَدَ غايَةِ عَبادَتِهِ، و لا يَرْجِعُ بِهُم الاسْتِهَتارُ بِلُزُومَ طاعَتِهِ إِلَّا إِلَى مَوَادَّ مِنْ قُلُوبِهِمْ غَيْرِ مُنْقَطِعَةٍ مِنْ رَجَائِهِ وَ مَخَافَتِهِ، لَمْ تَنْقَطِعْ أَسْبَابُ الشَّفَقَةِ مِنْهُمْ، فَيَنُوا فِي جِدّهِمْ، وَ لَمْ تَأْسِرْهُمُ الْأَطْمَاعُ فَيُؤْثِرُوا وَشِيكَ السَّعْيِ عَلَى اجْتِهَادِهِمْ. لَمْ يَسْتَعْظِمُوا مَا مَضَى مِنْ أَعْمَالِهِمْ، وَ لَوِ اسْتعْظَمُوا ذلِكَ لَنَسَخَ الرَّجَاءُ مِنْهُمْ شَفَقَاتِ وَجَلِهِم، وَ لَمْ يَخْتَلِفُوا فِي رَبّهِمْ بِاسْتِحْوَاذِ الشَّيْطَانِ عَلَيْهِمْ. وَلَمْ يُفَرّقْهُمْ سُوءُ التَّقَاطُعِ، وَ لَا تَوَلَّاهُمْ غِلُّ التَّحَاسُدِ، وَ لَا تَشَعَّبَتْهُمْ مَصارِفُ الرّيَبِ، وَ لَا اقْتَسَمَتْهُمْ أَخْيَافُ الْهِمَمِ، فَهُمْ أُسَرَاءُ إِيمَانٍ لَمُ يَفُكَّهُمْ مِنْ رَبْقَتِهِ زَيْغٌ وَ لَاعُدُولٌ وَ لَا وَنىً وَ لَا فتُورٌ، وَ لَيْسَ فِي أَطْبَاقِ السَّمَاءِ مَوْضِعُ إِهَابٍ، إِلَّا وَعَلَيْهِ مَلَكٌ سَاجِدٌ، أَوْ سَاعٍ حَافِدٌ، يَزْدَادُونَ عَلَى طُولِ الطَّاعَةِ بِرَبّهِمْ عِلْماً، وَ تَزْدَادُ عِزَّةُ رَبّهِمْ فِي قُلُوبِهِمْ عِظَماً.

و منها في صفة الأرض و دحوها على الماء:

كَبَسَ الْأَرْضَ عَلَى مَوْرِ أَمْوَاجٍ مُسْتَفْحِلَةٍ، وَ لُجَجِ بِحَارٍ زَاخِرَةٍ، تَلْتَطِمُ أَوَاذِيُّ أَمْوَاجِهَا، وَ تَصْطَفِقُ مُتَقَاذِفَاتُ أَثْبَاجِهَا، وَ تَرْغُو زَبَداً كَالْفُحُولِ عِنْدَ هِيَاجِهَا، فَخَضَعَ جِمَاحُ الْمَاءِ الْمُتَلَاطِمِ لِثِقَلِ حَمْلِهَا، وَ سَكَنَ هَيْجُ ارْتِمَائِهِ إِذْ وَطِئَتْهُ بِكَلْكَلِهَا، وَ ذَلَّ مُسْتَخْذِياً، إِذْ تَمَعَّكَتْ عَلَيْهِ بِكَواهِلِهَا، فَأَصْبَحَ بَعْدَ اصْطِخَابِ أَمْوَاجِهِ، سَاجِياً مَقْهُوراً، وَ فِي حَكَمَةِ الذُّلّ مُنْقَاداً أَسِيراً، وَ سَكَنَتِ الْأَرْضُ مَدْحُوَّةً فِي لُجَّةِ تَيَّارِهِ، وَرَدَّتْ مِنْ نَخْوَةِ بَأْوِهِ وَ اعْتِلَائِهِ، وَ شُمُوخِ أَنْفِهِ وَ سُمُوّ غُلَوَائِهِ، وَ كَعَمَتْهُ عَلَى كِظَّةِ جَرْيَتِهِ،

ص: 189

ص: 190

فَهَمَدَ بَعْدَ نَزَقَاتِهِ، وَ لَبَدَ بَعْدَ زَيَفَانِ وَ ثَبَاتِهِ. فَلَمَّا سَكَنَ هَيْجُ الْمَاءِ مِنْ تَحْتِ أَكْنَافِهَا، وَ حَمْلِ شَوَاهِقِ الْجِبَالِ الشٌّمَّخِ الْبُذَّخِ عَلَى أَكْتَافِهَا، فَجَّرَ يَنَابِيعَ الْعُيُونِ مِنْ عَرَانِينِ أُنُوفِهَا، وَ فَرَّقَهَا فِي سُهُوبِ بِيدِهَا وَ أخَادِيدِهَا، وَ عَدَّلَ حَرَكَاتِهَا بِالرَّاسِيَاتِ مِنْ جَلَامِيدِها، وَ ذَوَاتِ الشَّنَاخِيبِ الشُّمّ مِنْ صَيَاخِيدِهَا، فَسَكَنَتْ مِنَ الْمَيْدَانِ لِرُسُوبِ الْجِبَالِ فِي قِطَعِ أدِيِمِهَا، وَ تَغَلْغُلِهَا مُتَسَرّبَةً فِي جَوْبَاتِ خَيَاشِيمِهَا، وَ رُكُوبِهَا أَعْنَاقَ سُهُولِ الْأَرَضِيْنَ وَ جَراثِيمِهَا، وَ فَسَحَ بَيْنَ الْجَوّ وَ بَيْنَهَا، وَ أَعَدَّ الْهَوَاءَ مُتَنَسَّماً لِسَاكِنِهَا، وَ أَخْرَجَ إِلَيْهَا أَهْلَهَا عَلَى تَمَامِ مَرَافِقِهَا. ثُمَّ لَمْ يَدَعْ جُرُزَ الْأَرْضِ الَّتِي تَقْصُرُ مِيَاهُ الْعُيُونِ عَنْ رَوَابِيهَا، وَ لَا تَجِدُ جَدَاوِلُ الْأَنْهَارِ ذَرِيعَةً إِلَى بُلُوغِهَا، حَتَّى أَنْشَأَ لَهَا نَاشِئَةَ سَحَابٍ تُحْيِي مَوَاتَهَا، وَ تَسْتَخْرِجُ نَبَاتَهَا. أَلَّفَ غَمَامَهَا بَعْدَ افْتِرَاقِ لُمَعِهِ، وَ تَبَايُنِ قَزَعِهِ، حَتَّى إِذَا تَمَخَّضَتْ لُجَّةُ الْمُزْنِ فِيهِ، وَ الَتمَعَ بَرْقُهُ فِي كُفَفِهِ، وَ لَمْ يَنَمْ وَ مِيضُهُ فِي كَنَهْوَرِ رَبَابِهِ، وَ مُتَرَاكِمِ سَحَابِهِ، أَرْسَلَهُ سَحًّا مُتَدَارِكاً، قَدْ أَسَفَّ هَيْدَبُهُ تَمْرِيهِ الْجَنُوبُ دِرَرَ أَهَاضِيبِهِ وَ دُفَعَ شَآبِيبِهِ. فَلَمَّا أَلْقَتِ السَّحَابُ بَرْكَ بَوَانِيهَا، وَ بَعَاعَ مَا اسْتَقَلَّتْ بِهِ مِنَ الْعِبْ ءِ الَمحْمُولِ عَلَيْهَا، أَخْرَجَ بِهِ مِنْ هَوَامِدِ الْأَرْضِ النَّبَاتَ، وَ مِنْ زُعْرِ الْجِبَالِ الْأعْشَابَ، فَهِيَ تَبْهَجُ بِزِينَةِ رِيَاضِهَا، وَ تَزْدَهِي بِمَا أُلْبِسَتْهُ مِنْ رَيْطِ أَزَاهِيرِهَا، وَ حِلْيَةِ مَا سُمِطَتْ بِهِ مِنْ نَاضِرِ أَنْوَارِهَا، وَ جَعَلَ ذلِكَ بَلَاغاً لِلْأَنَام، وَرِزْقاً لِلْأَنْعَامِ، وَ خَرَقَ الْفِجَاجَ فِي آفَاقِهَا، وَ أَقَامَ الْمَنَارَ لِلسَّالِكِينَ عَلَى جَوَادّ طُرُقِهَا.

فَلَمَّا مَهَدَ أَرْضَهُ، وَ أَنْفَذَ أَمْرَهُ، اخْتَارَ آدَمَ عليه السلام، خِيرَةً مِنْ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُ أَوَّلَ جِبِلَّتِهِ، وَ أَسْكَنَهُ جَنَّتَهُ، وَ أَرْغَدَ فِيهَا أُكُلَهُ وَ أَوْعَزَ إِلَيْهِ فِيَما نَهَاهُ عَنْهُ، وَ أَعْلَمَهُ أَنَّ فِي الْإِقْدَامِ عَلَيْهِ التَّعَرُّضَ لِمَعْصِيَتِهِ، وَ الُمخَاطَرَةَ بِمَنْزِلَتِهِ؛ فَأَقْدَمَ عَلَى مَا نَهَاهُ عَنْهُ- مُوَافَاةً لِسَابِقِ عِلْمِهِ-

ص: 191

ص: 192

فَأَهْبَطَهُ بَعْدَ التَّوْبَةِ، لِيَعْمُرَ أَرْضَهُ بِنَسْلِهِ، وَ لِيُقِيمَ الْحُجَّةَ بِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَمْ يُخْلِهِمْ بَعْدَ أَنْ قَبَضَهُ، مِمَّا يُؤَكّدُ عَلَيْهِمْ حُجَّةَ رُبُوبِيَّتِهِ، وَ يَصِلُ بَيْنَهُمْ وَ بَيْنَ مَعْرِفَتِهِ، بَلْ تَعَاهَدَهُمْ بِالْحُجَجِ عَلَى أَلْسُنِ الْخِيرَةِ مِنْ أَنْبِيَائِهِ، وَ مُتَحَمّلِي وَدَائِعِ رِسَالاتِهِ، قَرْناً فَقَرْناً؛ حَتَّى تَمَّتْ بِنَبِيّنَا مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله- حُجَّتُهُ، وَ بَلَغَ الْمَقْطَعَ عُذْرُهُ وَ نُذُرُهُ. وَ قَدَّرَ الْأَرْزَاقَ فَكَثَّرَهَا وَ قَلَّلَهَا، وَ قَسَّمَهَا عَلَى الضّيقِ وَالسَّعَةِ فَعَدَلَ فِيهَا لِيَبْتَلِيَ مَنْ أَرَادَ بِمَيْسُورِهَا وَ مَعْسُورِهَا، وَ لِيَخْتَبِرَ بِذلِكَ الشُّكْرَ وَ الصَّبْرَ مِنْ غَنِيّهَا وَ فَقِيرِهَا. ثُمَّ قَرَنَ بِسَعَتِهَا عَقَابِيلَ فَاقَتِهَا، وَ بِسَلَامَتِهَا طَوَارِقَ آفَاتِهَا، وَ بِفُرَجِ أَفْرَاحِهَا غُصَصَ أَتْرَاحِهَا. وَ خَلَقَ الْآجَالَ فَأَطَالَهَا وَ قَصَّرَهَا، وَ قَدَّمَهَا وَ أَخَّرَهَا، وَ وَصَلَ بِالمَوْتِ أَسْبَابَهَا، وَ جَعَلَهُ خَالِجاً لِأَشْطَانِهَا، وَ قَاطِعاً لِمَرَائِرِ أَقْرَانِهَا. عَالِمُ السّرّ مِنْ ضَمَائِرِ الْمُضْمِرِينَ، وَ نَجْوَى الْمُتَخَافِتِينَ، وَ خَوَاطِرِ رَجْمِ الظُّنُونِ، وَ عُقَدِ عَزِيمَاتِ الْيَقِينِ، وَ مَسَارِقِ إِيمَاضِ الْجُفُونِ وَ مَا ضَمِنَتْهُ أَكْنَانُ الْقُلُوبِ وَ غَيَابَاتُ الْغُيُوبِ، وَ مَا أَصْغَتْ لِاسْتِرَاقِهِ مَصَائِخُ الْأَسْمَاعِ، وَ مَصَائِفِ الذَّرِّ، وَ مَشَاتِي الْهَوَامّ، وَ رَجْعِ الْحَنِينِ مِنَ الْمُولَهَاتِ، وَ هَمْسِ الْأَقْدَامِ، وَ مُنْفَسَحِ الَّثمَرَةِ مِنْ وَلَائِجِ غُلُفِ الْأَكْمَامِ، وَ مُنْقَمَعِ الْوُحُوشِ مِنْ غِيرَانِ الْجِبَالِ وَ أَوْدِيَتِهَا، وَ مُخْتَبَإِ الْبَعُوضِ بَيْنَ سُوقِ الْأَشْجَارِ وَ أَلْحِيَتِهَا، وَ مَغْرِزِ الْأَوْرَاقِ مِنَ الْأَفْنَانِ، وَ مَحَطّ الْأَمْشَاجِ مِنْ مَسَارِبِ الْأَصْلَابِ، وَ نَاشِئَةِ الْغُيُومِ وَ مُتَلَاحِمِهَا، وَ دُرُورِ قَطْرِ السَّحَابِ فِي مُتَرَاكِمِهَا، وَ مَا تَسْفِي الْأَعَاصِيرُ بِذُيُولِهَا، وَ تَعْفُو الْأَمْطَارُ بِسُيُولِهَا، وَ عَوْمِ بَنَاتِ الْأَرْضِ فِي كُثْبَانِ الرّمَالِ، وَ مُسْتَقَرّ ذَوَاتِ الْأَجْنِحَةِ بِذُرَا شَنَاخِيبِ الْجِبَالِ، وَ تَغْرِيدِ ذَوَاتِ الْمَنْطِقِ فِي دَيَاجِيرِ الْأَوْكارِ، وَ مَا أَوْعَبَتْهُ الْأَصْدَافُ، وَ حَضَنَتْ عَلَيْهِ أَمْوَاجُ الْبِحَارِ، وَ مَا غَشِيَتْهُ سُدْفَةُ لَيْلٍ أَوْ ذَرَّ عَلَيْهِ شَارِقُ نَهَارٍ،

ص: 193

ص: 194

وَ مَا اعْتَقَبَتْ عَلَيْهِ أَطْبَاقُ الدَّيَاجِيرِ، وَ سُبُحَاتُ النُّورِ. وَ أَثَرِ كُلّ خَطْوَةِ، وَ حِسّ كُلّ حَرَكَةٍ، وَ رَجْعِ كُلّ كَلِمَةٍ، وَ تَحْرِيكِ كُلّ شَفَةٍ، وَ مُسْتَقَرّ كُلّ نَسَمَةٍ، وَ مِثْقَالِ كُلّ ذَرَّةٍ، وَ هَمَاهِمِ كُلّ نَفْسٍ هَامَّةٍ، وَ مَا عَلَيْهَا مِنْ ثَمَرِ شَجَرَةٍ، أَوْسَاقِطِ وَرَقَةٍ؛ أَوْ قَرَارَةِ نُطْفَةٍ، أَوْ نُقَاعَةِ دَمٍ وَ مُضْغَةٍ، أَوْ نَاشِئَةِ خَلْقٍ وَ سُلَالَةٍ؛ لَمْ يَلْحَقْهُ فِي ذلِكَ كُلْفَةٌ، وَ لَا اعْتَرَضَتْهُ فِي حِفْظِ مَا ابْتَدَعَ مِنْ خَلْقِهِ عَارِضَةٌ، وَ لَا اعْتَوَرَتْهُ فِي تَنْفِيذِ الْأُمُورِ وَ تَدَابِيرِ الَمخْلُوقِينَ مَلَالَةٌ وَ لَا فَتْرَةٌ، بَلْ نَفَذَهُمْ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُمْ عَدَدُهُ، وَ وَسِعَهُمْ عَدْلُهُ، وَ غَمَرَهُمْ فَضْلُهُ، مَعَ تَقْصِيرِهِمْ عَنْ كُنْهِ مَا هُوَ أَهْلُهُ.

دعاء

اللَّهُمَّ أَنْتَ أَهْلُ الْوَصْفِ الْجَمِيلِ، وَ التَّعْدَادِ الْكَثِيرِ، إِنْ تُؤَمَّلْ فَخَيْرُ مَأْمُولٍ، وَ إِنْ تُرْجَ فَخَيْرُ مَرْجُوّ. اللَّهُمَّ وَ قَدْ بَسَطْتَ لِي فِيَما لَا أَمْدَحُ بِهِ غَيْرَكَ، وَ لَا أُثْنِي بِهِ عَلَى أَحَدٍ سِوَاكَ، وَ لَا أُوَجّهُهُ إِلَى مَعَادِنِ الْخَيْبَةِ وَ مَوَاضِعِ الرّيبَةِ، وَ عَدَلْتَ بِلِسَانِي عَنْ مَدَائِحِ الْآدَمِيّينَ؛ وَ الثَّنَاءِ عَلَى الْمَرْبُوبِينَ الَمخْلُوقِينَ. اللَّهُمَّ وَ لِكُلّ مُثْنٍ عَلَى مَنْ أَثْنَى عَلَيْهِ مَثُوبَةٌ مِنْ جَزَاءٍ، أَوْ عَارِفَةٌ مِنْ عَطَاءٍ؛ وَ قَدْ رَجَوْتُكَ دَلِيلًا عَلَى ذَخَائِرِ الرَّحْمَةِ وَ كُنُوزِ الْمَغْفِرَةِ. اللَّهُمَّ وَ هذَا مَقَامُ مَنْ أَفْرَدَكَ بِالتَّوْحِيدِ الَّذِي هُوَ لَكَ، وَ لَمْ يَرَ مُسْتَحِقًّا لِهذِهِ الَمحَامِدِ وَ الْمَمَادِحِ غَيْرَكَ؛ وَ بِي فَاقَةٌ إِلَيْكَ لَا يَجْبُرُ مَسْكَنَتَهَا إِلَّا فَضْلُكَ، وَ لَايَنْعَشُ مِنْ خَلَّتِهَا إِلَّا مَنُّكَ وَجُودُكَ، فَهَبْ لَنَا فِي هذَا الْمَقَامِ رِضَاكَ، وَ أَغْنِنَا عَنْ مَدّ الْأَيْدِي إِلَى سِوَاكَ؛ «إِنَّكَ عَلَى كُلّ شَيْ ءٍ قدِيرٌ»!

ص: 195

ص: 196

و من خطبة له (ع) (92)

لمّا أراده الناس على البيعة بعد قتل عثمان

دَعُونِي وَالَتمِسُوا غَيْرِي؛ فَإِنَّا مُسْتَقْبِلُونَ أَمْراً لَهُ وُجُوهٌ وَ أَلْوَانٌ؛ لَا تَقُومُ لَهُ الْقُلُوبُ، وَ لَا تَثْبُتُ عَلَيْهِ الْعُقُولُ. وَ إِنَّ الآفَاقَ قَدْ أَغَامَتْ، وَ الَمحَجَّةَ قَدْ تَنَكَّرَتْ. وَ اعْلَمُوا أَنِيّ إِنْ أَجَبْتُكُمْ رَكِبْتُ بِكُمْ مَا أَعْلَمُ، وَ لَمْ أُصْغِ إِلَى قَوْلِ الْقَائِلِ وَ عَتْبِ الْعَاتِبِ، وَ إِنْ تَرَكْتُمُونِي فَأَنا كَأَحَدِكُمْ وَ لَعَلّي، أَسْمَعُكُمْ وَ أَطْوَعُكُمْ لِمَنْ وَلَّيْتُمُوهُ أَمْرَكُمْ، وَ أَنَا لَكُمْ وَزِيراً، خَيْرٌ لَكُمْ مِنّي أَمِيراً!

و من خطبة له (ع) (93)

و فيها ينبّه أميرالمؤمنين على فضله و علمه و يبيّن فتنة بنى أميّة

أَمَّا بَعْدَ حَمْدِ اللَّهِ، وَ الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، أَيُّهَا النَّاسُ، فَإِنّي فَقَأْتُ عَيْنَ الْفِتْنَةِ، وَ لَمْ يَكُنْ لِيَجْتَرِى ءَ عَلَيْهَا أَحَدٌ غَيْرِي بَعْدَ أَنْ مَاجَ غَيْهَبُهَا، وَ اشْتَدَّ كَلَبُهَا. فَاسْأَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَوَالَّذِي نفسي بِيَدِهِ لَا تَسْأَلُونِي عَنْ شَيْ ءٍ فِيما بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ السَّاعَةِ، وَ لَا عَنْ فِئَةٍ تَهْدِي مِئَةً وَ تُضِلُّ مِئَةً إِلَّا أَنْبَأْتُكُمْ بِنَاعِقِهَا وَ قَائِدِهَا، وَ سَائِقِهَا، وَ مُنَاخِ رِكابِهَا، وَ مَحَطّ رِحَالِهَا، وَ مَنْ يُقْتَلُ مِنْ أَهْلِهَا قَتْلًا، وَ مَنْ يَمُوتُ مِنْهُمْ مَوْتاً، وَ لَوْ قَدْ فَقَدْ تُمُونِي وَنَزَلَتْ بِكُمْ كَرَائِهُ الْأُمُورِ، وَ حَوَازِبُ الْخُطُوبِ لَأَطْرَقَ كَثِيرٌ مِنَ السَّائِلِينَ،

ص: 197

ص: 198

وَ فَشِلَ كَثِيرٌ مِنَ الْمَسْؤُولِينَ، وَ ذلِكَ إِذَا قَلَّصَتْ حَرْبُكُمْ، وَ شَمَّرَتْ عَنْ سَاقٍ، وَ ضَاقَتِ الدُّنْيَا عَلَيْكُمْ ضِيقاً، تَسْتَطِيلُونَ مَعَهُ أَيَّامَ الْبَلَاءِ عَلَيْكُمْ حَتَّى يَفْتَحَ اللَّهُ لِبَقِيَّةِ الْأَبْرَارِ مِنْكُمْ.

إِنَّ الْفِتَنَ إِذَا أَقْبَلَتْ شَبَّهَتْ وَ إِذَا أَدْبَرتْ نَبَّهَتْ؛ يُنْكَرْنَ مُقْبِلاتٍ، وَ يُعْرَفْنَ مُدْبِرَاتٍ، يَحُمْنَ حَوْمَ الرّيَاحِ، يُصِبْنَ بَلَداً وَ يُخْطِئْنَ بَلَداً. أَلَا وَ إِنَّ أَخْوَفَ الْفِتَنِ عِنْدِي عَلَيْكُمْ فِتْنَةُ بَني أُمَيَّةَ، فَإِنَّهَا فِتْنَةٌ عَمْيَاءُ مُظْلِمَةٌ: عَمَّتْ خُطَّتُهَا وَ خَصَّتْ بَلِيَّتُهَا، وَ أَصَابَ الْبَلَاءُ مَنْ أَبْصَرَ فِيها، وَ أَخْطَأَ الْبَلاءُ مَنْ عَمِيَ عَنْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ لَتَجِدُنَّ بَني أُمَيَّةَ لَكُمْ أَرْبابَ سَوْءٍ بَعْدِي، كالنَّابِ الضَّرُوسِ: تَعْذِمُ بِفِيهَا، وَ تَخْبِطُ بِيَدِهَا، وَ تَزْبِنُ بِرِجْلِهَا، وَ تَمْنَعُ دَرَّهَا، لَا يَزَالُونَ بِكُمْ حَتَّى لَا يَتْرُكُوا مِنْكُمْ إِلَّا نَافِعَاً لَهُمْ، أَوْ غَيْرَ ضَائِرٍ بِهِمْ. وَ لَا يَزَالُ بَلاؤُهُمْ عَنْكُمْ حَتَّى لَا يَكُونَ انْتِصَارُ أَحَدِكُمْ مِنْهُمْ إِلَّا كانْتِصَارِ الْعَبْدِ مِنْ رَبّهِ، وَ الصَّاحِبِ مِنْ مُسْتَصْحِبِهِ تَرِدُ عَلَيْكُمْ فِتْنَتُهُمْ شَوْهَاءَ مَخْشِيَّةً، وَ قِطَعَاً جَاهِلِيَّةً، لَيْسَ فِيهَا مَنارُ هُدًى، وَ لَا عَلَمٌ يُرَى.

نَحْنُ أَهْلَ الْبَيْتِ مِنْهَا بِمَنْجاةٍ، وَ لَسْنَا فِيهَا بِدُعاةٍ، ثُمَّ يُفَرّجُهَا اللَّهُ عَنْكُمْ كَتَفْرِيجِ الْأَدِيمِ: بِمَنْ يَسُومُهُمْ خَسْفاً، وَ يَسُوقُهُمْ عُنْفاً، وَ يَسْقِيهِمْ بِكَأْسٍ مُصَبَّرَةٍ لَا يُعْطِيهِمْ إِلَّا السَّيْفَ، وَ لَا يُحْلِسُهُمْ إِلَّا الْخوْفَ، فَعِنْدَ ذلِكَ تَوَدُّ قُرَيْشٌ- بِالدُّنْيا وَ مَا فِيهَا- لَوْ يَرَوْنَني مَقَاماً وَاحِداً، وَلَوْ قَدْرَ جَزْرِ جَزُوْرٍ لِأَقْبَلَ مِنْهُمْ مَا أَطْلُبُ الْيَوْمَ بَعْضَهُ فَلَا يُعْطُونِيهِ!

ص: 199

ص: 200

و من خطبة له (ع) (94)

اشاره

و فيها يصف اللَّه تعالى ثمّ يبيّن فضل الرسول الكريم و أهل بيته ثمّ يعظ الناس

اللَّه تعالى

فَتَبَارَكَ اللَّهُ الَّذِي لَا يَبْلُغُهُ بُعْدُ الْهِمَمِ، وَ لَا يَنَالُهُ حَدْسُ الْفِطَنِ، الْأَوَّلُ الذِي لَا غَايَةَ لَهُ فَيَنْتَهِي، وَ لا آخِرَ لَهُ فَيَنْقَضِيَ.

و منها في وصف الانبياء عليهم السلام

فَاسْتَوْدَعَهُمْ في أَفْضَلِ مُسْتَوْدَعٍ، وَ أَقَرَّهُمْ فِي خَيْرِ مُسْتَقَرّ، تَنَاسَخَتْهُمْ كَرَائِمُ الْأَصْلابِ إلَى مُطَهَّرَاتِ الْأَرْحَامِ؛ كُلَّمَا مَضَى مِنْهُمْ سَلَفٌ، قَامَ مِنْهُمْ بِدِينِ اللَّهِ خَلَفٌ.

رسول اللَّه و آل بيته

حَتَّى أَفْضَتْ كَرَامَةُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى إِلَى مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله؛ فَأَخْرَجَهُ مِنْ أَفْضَلِ الْمَعَادِنِ مَنْبِتاً، وَ أَعَزِّ الْأَرُومَاتِ مَغْرِساً؛ مِنَ الشَّجَرَةِ الَّتي صَدَعَ مِنْهَا أَنْبِيَاءَهُ، وَ انْتَجَبَ مِنْهَا أُمَنَاءَهُ. عِتْرَتُهُ خَيْرُ الْعِتَرِ، وَ أُسْرَتُهُ خَيْرُ الْأُسَرِ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ الشَّجَرِ؛ نَبَتَتْ فِي حَرَمٍ؛ وَ بَسَقَتْ فِي كَرَمٍ؛ لَهَا فُرُوعٌ طِوَالٌ؛ وَ ثَمَرٌ لَا يُنَالُ؛ فَهُوَ إِمَامُ مَنِ اتّقَى، وَ بَصِيرَةُ مَنِ اهْتَدَى، سِرَاجٌ لَمَعَ ضَوءُهُ، وَ شِهَابٌ سَطَعَ نُورُهُ، وَ زَنْدٌ بَرَقَ لَمْعُهُ؛ سِيرَتُهُ الْقَصْدُ، وَ سُنَّتُهُ الرُّشْدُ، وَ كَلامُهُ الْفَصْلُ، وَ حُكْمُهُ الْعَدْلُ؛ أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ؛ وَ هَفْوَةٍ عَنِ الْعَمَلِ، وَ غَبَاوَةٍ مِنَ الْأُمَمِ.

ص: 201

ص: 202

عظة الناس

اعْمَلُوا، رَحِمَكُمُ اللَّهُ، عَلَى أَعْلَامٍ بَيّنَةٍ، فَالطَّرِيقُ نَهْجٌ يَدْعُو إِلَى دَارِ السَّلامِ، وَ أَنْتُمْ فِي دَارِ مُسْتَعْتَبٍ عَلَى مَهَلٍ وَ فَرَاغٍ؛ وَالصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ، وَ الْأَبْدَانُ صَحِيحَةٌ، وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مَسْمُوعَةٌ، وَ الْأَعْمَالُ مَقْبُولَةٌ.

و من خطبة له (ع) (95)

يقرر فضيلة الرسول الكريم

بَعَثَهُ وَ النَّاسُ ضُلَّالٌ فِي حَيْرَةٍ، وَ حَابِطُونَ فِي فِتْنَةٍ، قَدِ اسْتَهْوَتْهُمُ الْأَهْواءُ، وَ اسْتَزَلَّتْهُمُ الْكِبْرِيَاءُ، وَ اسْتَخَفَّتْهُمُ الْجَاهِلِيَّةُ الْجَهْلاءُ؛ حَيَارَى فِي زَلْزَالٍ مِنَ الْأَمْرِ، وَ بَلاءٍ مِنَ الْجَهْلِ، فَبَالَغَ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي النَّصِيحَةِ، وَ مَضَى عَلَى الطَّرِيقَةِ، وَ دَعَا إِلَى الْحِكْمَةِ، وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ.

و من خطبة له (ع) (96)

اشاره

في اللَّه و في الرسول الْأَكْرَم

اللَّه تعالى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ فَلَا شَيْ ءَ قَبْلَهُ، وَ الآخِرِ فَلَا شَيْ ءَ بَعْدَهُ، وَ الظَّاهِرِ فَلا شَيْ ءَ فَوْقَهُ، وَ الْبَاطِنِ فَلَا شَيْ ءَ دُونَهُ.

ص: 203

ص: 204

و منها في ذكر الرسول صلى الله عليه و آله

مُسْتَقَرُّهُ خَيْرُ مُسْتَقَرٍّ، وَ مَنْبِتُهُ أَشْرَفُ مَنْبِتٍ، فِي مَعَادِنِ الْكَرَامَةِ، وَ مَمَاهِدِ السَّلَامَةِ؛ قَدْ صُرِفَتْ نَحْوَهُ أَفْئِدَةُ الْأَبْرَارِ، وَ ثُنِيَتْ إِلَيْهِ أَزِمَّةُ الْأَبْصَارِ، دَفَنَ للَّهُ بِهِ الضَّغَائِنَ، وَ أَطْفَأَ بِهِ الثَّوَائِرَ، أَلَّفَ بِهِ إِخْوَاناً، وَ فرَّقَ بِهِ أَقْرَاناً، أَعَزَّ بِهِ الذّلَّةَ، وَ أَذَلَّ بِهِ الْعِزَّةَ، كَلَامُهُ بَيَانٌ، وَ صَمْتُهُ لِسَانٌ.

و من خطبة له (ع) (97)

اشاره

في أصحابه و أصحاب رسول اللَّه

اصحاب علي

وَ لِئنْ أَمْهَلَ الظَّالِمَ فَلَنْ يَفُوتَ أَخْذُهُ، وَ هُوَ لَهُ بِالْمِرْصَادِ عَلَى مَجَازِ طَرِيقِهِ، وَ بِمَوْضِعِ الشَّجَا مِنْ مَسَاغِ ريقِهِ. أَمَا وَ الَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ؛ لَيَظْهَرَنَّ هؤُلَاءِ الْقَوْمُ عَلَيْكُمْ، لَيْسَ لِأَنَّهُمْ أَوْلَى بِالْحَقّ مِنْكُمْ، وَ لكِنْ لِإِسْرَاعِهِمْ إِلَى بَاطِلِ صَاحِبِهِمْ، وَ إِبْطَائِكُمْ عَنْ حَقّي. وَلَقَدْ أَصْبَحَتِ الْأُمَمُ تَخَافُ ظُلْمَ رُعَاتِها، وَ أَصْبَحْتُ أَخَافُ ظُلْمَ رَعِيَّتي.

اسْتَنْفَرْتُكُمْ لِلْجِهَادِ فَلَمْ تَنْفِرُوا، وَ أَسْمَعْتُكُمْ فَلَمْ تَسْمَعُوا، وَ دَعَوْتُكُمْ سِرًّا وَجَهْرَا فَلَمْ تَسْتَجِيبُوا، وَ نَصَحْتُ لَكُمْ فَلَمْ تَقْبَلُوا، أَشُهُودٌ كَغُيَّابٍ، وَ عَبِيدٌ كَأَرْبابٍ! أَتْلُو عَلَيْكُمُ الْحِكَمَ فَتَنْفِرُونَ مِنْهَا، وَ أَعِظُكُمْ بِالْمَوْعِظَةِ الْبَالِغَةِ فَتَتَفَرَّقُونَ عَنْهَا، وَ أَحُثُّكُمْ عَلَى جِهَادِ أَهْلِ الْبَغْيِ فَمَا آتِي عَلَى آخِرِ قَوْلي حَتَّى أَرَاكُمْ مُتَفَرّقِينَ أَيَادِي سَبَا. تَرْجِعُونَ إِلَى مَجَالِسِكُمْ وَ تَتَخَادَعُونَ عَنْ مَوَاعِظِكُمْ، أُقَوّمُكُمْ غُدْوَةً، وَ تَرْجِعُونَ إِلَيَّ عَشِيَّةً،

ص: 205

ص: 206

كَظَهْرِ الْحَنِيَّةِ عَجَزَ الْمُقَوّمُ، وَ أَعْضَلَ الْمُقَوَّمُ.

أَيُّهَا الْقَوْمُ الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، الُمخْتَلِفَةُ أَهْوَاؤُهُمْ، الْمُبْتَلَى بِهِمْ أُمَرَاؤُهُمْ. صَاحِبُكُمْ يُطِيعُ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ تَعْصُونَهُ، وَ صَاحِبُ أَهْلِ الشَّامِ يَعْصِي اللَّهَ وَ هُمْ يُطِيعُونَهُ. لَوَدِدْتُ وَ اللَّهِ أَنّ مُعَاوِيَةَ صَارَفَني بِكُمْ صَرْفَ الدّينَارِ بِالدّرْهَمِ، فَأَخَذَ مِنّي عَشَرَةً مِنْكُمْ وَ أَعْطَانِي رَجُلًا مِنْهُمْ!

يَا أَهْلَ الْكُوفَةِ، مُنِيتُ مِنْكُمْ بِثَلَاثٍ وَ اثْنَتَيْنِ: صُمٌّ ذَوُو أَسْمَاعٍ، وَ بُكمٌ ذَوُو كَلامٍ، وَ عُمْيٌ ذَوُو أَبْصَارٍ، لَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ اللّقَاءِ وَ لَا إِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ البَلاءِ! تَرِبَتْ أَيْدِيكُمْ! يَا أَشْبَاهَ الْأبِلِ غَابَ عَنْهَا رُعَاتُهَا! كُلَّمَا جُمِعَتْ مِنْ جَانِبٍ تَفَرَّقَتْ مِنْ آخَرَ، وَ اللَّهِ لَكَأَنّي بِكُمْ فِيَما إِخَالُكُمْ: أنْ لَوْحَمِسَ الْوَغَى، وَ حَمِيَ الضّرَابُ، وَ قَدِ انْفَرَجْتُمْ عَنِ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ انْفِرَاجَ الْمَرْأَةِ عَنْ قُبُلِهَا. وَ إِنّي لَعَلَى بَيّنَةٍ مِنْ رَبّي، وَ مِنْهَاجٍ مِنْ نَبِيّي، وَ إِنّي لَعَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ أَلْقُطُهُ لَقْطاً.

اصحاب رسول اللَّه

انْظُرُوا أَهْلَ بَيْتِ نَبِيّكُمْ فَالْزَمُوا سَمْتَهُمْ، وَاتَّبِعُوا أَثَرَهُمْ، فَلَنْ يُخْرِجُوكُمْ مِنْ هُدًى، وَ لَنْ يُعِيدُوكُمْ فِي رَدًى، فَإِنْ لَبَدُوا فَالْبُدوا وَ إِنْ نَهَضُوا فَانْهَضُوا. وَ لَا تَسْبِقُوهُمْ فَتَضِلُّوا، وَ لَا تَتَأَخَّرُوا عَنْهُمْ فَتَهْلِكُوا. لَقَدْ رَأَيْتُ أَصْحابَ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، فَمَا أَرَى أَحَداً يُشْبِهُهُمْ مِنْكُمْ! لَقَدْ كانُوا يُصْبِحُونَ شُعْثاً غُبْراً؛ وَ قَدْ باتُوا سُجَّداً وَ قِيَاماً، يُرَاوِحُونَ بَيْنَ جِبَاهِهِمْ وَ خُدُودِهِمْ وَ يَقِفُونَ عَلَى مِثْلِ الْجَمْرِ مِنْ ذِكْرِ مَعَادِهمْ! كَأَنَّ بَيْنَ أَعْيُنِهِمْ رُكَبَ الْمِعْزَى مِنَ طُولِ سُجُودِهِمْ! إِذَا ذُكِرَ اللَّهُ هَمَلَتْ أَعْيُنُهُمْ حَتَّى تَبُلَّ جُيُوبَهُمْ، وَ مَادُوا كَمَا يَمِيدُ الشَّجَرُ يَوْمَ الرّيحِ الْعَاصِفِ، خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ، وَ رَجَاءً لِلثَّوَاب!

ص: 207

ص: 208

و من خطبة له (ع) (98)

يشير فيه إلى ظلم بني أمية

وَاللَّهِ لَا يَزَالُونَ حَتَّى لَا يَدَعُوا لِلَّهِ مُحَرَّماً إلَّااسْتَحَلُّوهُ، وَ لَا عَقْداً إِلَّا حَلُّوهُ، وَ حَتَّى لَا يَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا دَخَلَهُ ظُلْمُهُمْ وَ نَبَا بِهِ سُوءُ رَعْيِهِمْ، وَ حَتَّى يَقُومَ الْبَاكِيَانِ يَبْكِيَانِ: بَاك يَبْكِي لِدِينِهِ، وَ بَاكٍ يَبْكِي لِدُنْيَاهُ، وَ حَتَّى تَكُونَ نُصْرَةُ أَحَدِكُمْ مِنْ أَحَدِهِمْ كَنُصْرَةِ الْعَبْدِ مِنْ سَيّدِهِ، إذَا شَهِدَ أَطَاعَهُ، وَ إِذَا غَابَ اغْتَابَهُ، وَ حَتَّى يَكُونَ أَعْظَمَكُمْ فِيهَا عَنَاءً أَحْسَنُكُمْ بِاللَّهِ ظَنًّا، فَإِنْ أَتاكُمْ اللَّهُ بِعَافِيَةٍ فَأَقْبِلُوا، وَ إِنِ ابْتُلِيتُمْ فَاصْبِرُوا، فَإِنَّ «الْعَاقِبَةَ لِلْمُتَّقِينَ».

و من خطبة له (ع) (99)

في التزهيد من الدنيا

نَحْمَدُهُ عَلَى مَا كانَ، وَ نَسْتَعِينُهُ مِنْ أَمْرِنَا عَلَى مَا يَكُونُ، وَ نَسْأَلُهُ الْمُعَافَاةَ فِي الْأَدْيَانِ، كَمَا نَسْأَلُهُ المُعَافَاةَ فِي الْأَبْدَانِ.

عِبَادَ اللَّهِ، أُوصِيكُمْ بِالرَّفْضِ لِهذِهِ الدُّنْيا التَّارِكَةِ لَكُمْ، وَ إِنْ لَمْ تُحِبُّوا تَرْكَهَا، وَ الْمُبْلِيَةِ لِأَجْسَامِكُمْ، وَ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ تَجْدِيدَهَا، فَإِنَّمَا مَثَلُكُمْ وَ مَثَلُهَا كَسَفْرٍ سَلَكُوا سَبِيلًا فَكَأَنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوهُ وَ أَمُّوا عَلَماً فَكَأَنَّهُمْ قَدْ بَلَغُوهُ،

ص: 209

ص: 210

وَ كَمْ عَسَى الُمجْرِي إِلَى الْغَايَةِ أَنْ يَجْرِيَ إِلَيْهَا حَتَّى يَبْلُغَهَا، وَ مَا عَسَى أَنْ يَكُونَ بَقَاءُ مَنْ لَهُ يَوْمٌ لَا يَعْدُوهُ، وَ طَالِبٌ حَثِيثٌ مِنَ الْمَوْتِ يَحْدُوهُ، وَ مُزْعِجٌ فِي الدُّنْيَا حَتَّى يُفَارِقَهَا رَغْماً؟ فَلا تَنَافَسُوا فِي عِزّ الدُّنْيَا وَ فَخْرِهَا، وَ لَا تَعْجَبُوا بِزِينَتِهَا وَ نَعِيمِهَا وَ لَا تَجْزَعُوا مِنْ ضَرَّائِهَا وَ بُؤْسِهَا، فَإِنَّ عِزَّهَا وَ فَخْرَهَا إِلَى انْقِطَاعٍ، وَ إِنَّ زِينَتَهَا وَ نَعِيمَهَا إِلَى زَوَالٍ، وَ ضَرَّاءَهَا وَ بَؤْسَهَا إِلَى نَفَادٍ، وَ كُلُّ مُدَّةٍ فِيهَا إِلَى انْتِهَاءٍ، وَ كُلُّ حَيّ فيها إِلَى فَنَاءٍ. أَوَلَيْسَ لَكُمْ فِي آثارِ الْأَوَّلِينَ مُزْدَجَرٌ، وَ فِي آبائِكُمُ المَاضِينَ تَبْصِرَةٌ وَ مُعْتَبَرٌ، إِنْ كُنْتُمْ تَعْقِلُونَ! أَوَلَمْ تَرَوْا إِلَى الْمَاضِينَ مِنْكُمْ لَا يَرْجِعُونَ؟ وَ إِلَى الْخَلَفِ الْبَاقِينَ لَا يَبْقَوْنَ! أَوَلَسْتُمْ تَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيا يُصْبِحُونَ وَ يُمْسُونَ عَلَى أَحْوَالٍ شَتَّى: فَمَيِّتٌ يُبْكَى و آخَرُيُعَزَّى، وَ صَرِيعٌ مُبْتَلىً، وَ عَائِدٌ يَعُودُ، وَ آخَرُ بِنَفْسِهِ يَجُودُ، وَ طَالِبٌ لِلدُّنْيَا وَ الْمَوْتُ يَطْلُبُهُ، وَ غَافِلٌ وَ لَيْسَ بِمَغْفُولٍ عَنْهُ؛ وَ عَلَى أَثَرِ الْمَاضِي مَا يَمْضِي الْبَاقِي!

أَلَا فَاذْكُرُوا هَادِمَ اللَّذَّاتِ، وَ مُنَغّصَ الشَّهَوَاتِ، وَ قَاطِعَ الْأُمْنِيَاتِ، عِنْدَ الْمُسَاوَرَةِ لِلْأَعْمَالِ الْقَبِيحَةِ وَ اسْتَعِينُوا اللَّهَ عَلَى أَدَاءِ وَاجِبِ حَقّهِ، وَ مَا لَا يُحْصَى مِنْ أَعْدَادِ نِعَمِهِ وَ إِحْسَانِهِ.

و من خطبة له (ع) (100)

في رسول اللَّه و أهل بيته

الْحَمْدُلِلَّهِ النَّاشِرِ فِي الْخَلْقِ فَضْلَهُ، وَ الْبَاسِطِ فِيهِمْ بِالْجُودِ يَدَهُ نَحْمَدُهُ فِي جَميعِ أُمُورِهِ، وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى رِعَايَةِ حُقُوقِهِ، وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ غَيْرُهُ. وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ،

ص: 211

ص: 212

أَرْسَلَهُ بِأَمْرِهِ صَادِعاً، وَ بِذِكْرِهِ نَاطِقاً، فَأَدَّى أَميناً، وَ مَضَى رَشِيداً، وَ خَلَّفَ فِينَا رَايَةَ الْحَقّ، مَنْ تَقَدَّمَهَا مَرَقَ، وَ مَنْ تَخَلَّفَ عَنْهَا زَهَقَ، وَ مَنْ لَزِمَهَا لَحِقَ، دَلِيلُهَا مَكِيثُ الْكَلَامِ بَطِي ءُ الْقِيَامِ، سَرِيعٌ إِذَا قَامَ. فَإِذَا أَنْتُمْ أَلَنْتُمْ لَهُ رِقَابَكُمْ، وَ أَشَرْتُمْ إِلَيْهِ بِأَصَابِعِكُمْ، جَاءَهُ الْمَوْتُ فَذَهَبَ بِهِ، فَلَبِثْتُمْ بَعْدَهُ مَا شَاءَ اللَّهُ حَتَّى يُطْلِعَ اللَّهُ لَكُمْ مَنْ يَجْمَعُكُمْ وَ يَضُمُّ نَشْرَكُمْ، فَلا تَطْمَعُوا فِي غَيْرِ مُقْبِلٍ، وَ لَا تَيْأسُوا مِنْ مُدْبِرٍ فَإِنَّ الْمُدْبِرَ عَسَى أَنْ تَزِلَّ بِهِ إِحْدَى قائِمَتَيْهِ، وَ تَثْبُتَ الْأُخْرَى، فَتَرْجِعَا حَتَّى تَثْبُتَا جَمِيعاً.

أَلَا إِنَّ مَثَلَ آلِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله، كَمَثَلِ نُجُومِ السَّمَاءِ: إِذَا خَوَى نَجْمٌ طَلَعَ نَجْمٌ، فَكَأَنَّكُمْ قَدْ تَكَامَلَتْ مِنَ اللَّهِ فِيكُمُ الصَّنَائِعُ، وَ أَرَاكُمْ مَا كُنْتُمْ تَأْمُلُونَ.

و من خطبة له (ع) (101)

و هي إحدى الخطب المشتملة على الملاحم

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْأَوَّلِ قَبْلَ كُلّ أَوَّلٍ، وَ الآخِرِ بَعْدَ كُلّ آخِرٍ، وَ بِأَوَّلِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا أَوَّلَ لَهُ، وَ بِآخِرِيَّتِهِ وَجَبَ أَنْ لَا آخِرَ لَهُ، وَ أَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلا اللَّهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السّرُّ الْإِعْلَانَ، وَ الْقَلْبُ اللّسَانَ.

أَيُّهَا النَّاسُ، لَا يَجْرِمَنَّكُمْ شِقَاقِي وَ لَا يَسْتَهْوِيَنَّكُمْ عِصْيَانِي، وَ لَا تَتَرامَوْا بِالْأَبْصَارِ عِنْدَمَا تَسْمَعُونَهُ مِنّي، فَوَ الَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، إِنَّ الَّذِي أُنَبّئُكُمْ بِهِ عَنِ النَّبِيّ الْأُمّيّ صلى الله عليه و آله، مَا كَذَبَ الْمُبَلّغُ، وَ لَا جَهِلَ السَّامِعُ. لَكَأَنّي أَنْظُرُ إِلَى ضِلّيلٍ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَفَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ. فَإِذَا فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَاشْتَدَّتْ شَكِيمَتُهُ،

ص: 213

ص: 214

وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، عَضَّتِ الْفِتْنَةُ أَبْنَاءَهَا بِأَنْيَابِهَا، وَ مَاجَتِ الْحَرْبُ بِأَمْوَاجِهَا، وَ بَدَا مِنَ الْأَيَّامِ كُلُوحُهَا، وَ مِنَ اللَّيَالِي كُدُوحُهَا، فَإِذَا أَيْنَعَ زَرْعُهُ وَ قَامَ عَلَى يَنْعِهِ وَ هَدَرَتْ شِقَاشِقُهُ، وَ بَرَقَتْ بَوَارِقُهُ، عُقِدَتْ رَايَاتُ الْفِتَنِ الْمُعْضِلَةِ، وَ أَقْبَلْنَ كَاللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، وَ الْبَحْرِ الْمُلْتَطِمِ. هذَا، وَ كَمْ يَخْرِقُ الْكُوفَةَ مِنْ قَاصِفٍ وَ يَمُرُّ عَلَيْهَا مِنْ عَاصِفٍ، وَ عَنْ قَلِيلٍ تَلْتَفُ الْقُرُونُ بِالْقُرُونِ وَ يُحْصَدُالْقَائِمُ، وَ يُحْطَمُ الَمحْصُودُ!

و من خطبة له (ع) (102)

اشاره

تجري هذا المجرى و فيها ذكر يوم القيامة و أحوال الناس المقبلة

يوم القيامة

وَ ذلِكَ يَوْمٌ يَجْمَعُ اللَّهُ فِيهِ الْأَوَّلِينَ وَ الآخِرِينَ لِنِقَاشِ الْحِسَابِ وَ جَزَاءِ الْأَعْمَالِ، خُضُوعاً، قِياماً، قَدْ أَلْجَمَهُمُ الْعَرَقُ، وَ رَجَفَتْ بِهِمُ الْأَرْضُ، فَأَحْسَنُهُمْ حَالًا مَنْ وَجَدَ لِقَدَمَيْهِ مَوْضِعاً، وَ لِنَفْسِهِ مُتَّسَعاً.

حال مقبلة على الناس

و منها: فِتَنٌ كَقِطَعِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ، لَا تَقُومُ لَهَا قَائِمَةٌ وَ لَا تُرَدُّ لَهَا رَايَةٌ، تَأْتِيكُمْ مَزْمُومَةً مَرْحُولَةً: يَحْفِزُهَا قَائِدُهَا، وَ يُجْهِدُهَا رَاكِبُهَا، أَهْلُهَا قَوْمٌ شَدِيدٌ كَلَبُهُمْ، قَلِيلٌ سَلَبُهُمْ، يُجَاهِدُهُمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ قَوْمٌ أَذِلَّةٌ عِنْدَ الْمُتَكَبّرِينَ، فِي الْأَرْضِ مَجْهُولُونَ، وَ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفُونَ، فَوَيْلٌ لَكِ يَا بَصْرَةُ عِنْدَ ذلِكَ، مِنْ جَيْشٍ مِنْ نِقَمِ اللَّهِ! لَا رَهَجَ لَهُ، وَ لَا حَسَّ، وَ سَيُبْتَلَى أَهْلُكِ بِالْمَوْتِ الْأَحْمَرِ، وَ الْجُوعِ الْأَغْبَرِ!

ص: 215

ص: 216

و من خطبة له (ع) (103)

اشاره

في التزهيد في الدنيا

أَيُّهَا الناسُ، انْظُرُوا إِلَى الدُّنْيَا نَظَرَ الزَّاهِدِينَ فِيهَا، الصَّادِفِينَ عَنْهَا؛ فَإِنَّهَا وَ اللَّهِ عَمَّا قَلِيلٍ تُزِيلُ الثَّاوِيَ السَّاكِنَ، وَ تَفْجَعُ الْمُتْرَفَ الآمِنَ؛ لَا يَرْجِعُ مَا تَوَلَّى مِنْهَا فَأَدْبَرَ، وَ لَايُدْرَى مَا هُوَ آتٍ مِنْهَا فَيُنْتَظَرَ. سُرُورُهَا مَشُوبٌ بِالْحُزْنِ، وَ جَلَدُ الرّجَالِ فِيهَا إِلَى الضَّعْفِ وَ الْوَهَنِ، فَلَا يَغُرَّنَّكُمْ كَثْرَةُ مَا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا.

رَحِمَ اللَّهُ امْرَأً تَفَكَّرَ فَاعْتَبَرَ، وَ اعْتَبَرَ فَأَبْصَرَ، فَكَأَنَّ مَا هُوَ كائِنٌ مِنَ الدُّنْيَا عَنْ قَلِيلٍ لَمْ يَكُنْ، وَ كَأَنَّ مَا هُوَ كَائِنٌ مِنَ الآخِرَةِ عَمَّا قَلِيلٍ لَمْ يَزَلْ، وَ كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ، وَ كُلُّ آتٍ قَرِيبٌ دَانٍ.

صفة العالم

و منها: الْعَالِمُ مَنْ عَرَفَ قَدْرَهُ، وَ كَفَى بِالْمَرْءِ جَهْلًا أَلَّا يَعْرِفَ قَدْرَهُ؛ وَ إِنَّ مِنْ أَبْغَضِ الرّجَالِ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَعَبْداً وَكَلَهُ اللَّهُ، إِلَى نَفْسِهِ، جَائِراً عَنْ قَصْدِ السَّبِيلِ، سَائِراً بِغَيْرِ دَلِيلٍ؛ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الدُّنْيَا عَمِلَ، وَ إِنْ دُعِيَ إِلَى حَرْثِ الآخِرَةِ كَسِلَ! كَأَنَّ مَا عَمِلَ لهُ وَاجِبٌ عَلَيْهِ؛ وَ كَأَنَّ مَا وَنَى فِيهِ سَاقِطٌ عَنْهُ.

آخرالزمان

و منها: وَ ذلِكَ زَمَانٌ لَايَنْجُو فِيهِ إِلَّا كُلُّ مُؤْمِنٍ نُوَمَةٍ، «إنْ شَهِدَ لَمْ يُعْرَفْ،

ص: 217

ص: 218

وَ إِنْ غَابَ لَمْ يُفْتَقَدْ، أُولئِكَ مَصَابِيحُ الْهُدَى»، وَ أَعْلامُ السُّرَى، لَيْسوا بِالْمَسَاييح، وَ لَا الْمَذَايِيعِ الْبُذُرِ، أُولئِكَ يَفْتَحُ اللَّهُ لَهُمْ أَبْوَابَ رَحْمَتِهِ، وَ يَكْشِفُ عَنْهُمْ ضَرَّاءَ نِقْمَتِهِ.

أَيُّهَا النَّاسُ، سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يُكْفَأُ فِيهِ الْإِسْلَامُ، كَمَا يُكْفَأُ الْإِنَاءُ بِمَا فِيهِ. أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعَاذَكُمْ مِنْ أَنْ يَجُورَ عَلَيْكُمْ، وَ لَمْ يُعِذْكُمْ مِنْ أَنْ يَبْتَلِيَكُمْ، وَ قَدْ قَالَ جَلَّ مِنْ قَائِلٍ: «إِنَّ فِي ذلِكَ لآياتٍ وَ إِنْ كُنَّا لَمُبْتَلِينَ».

قال السيد الشريف الرضى: أمّا قوله عليه السلام «كلّ مؤمن نومة» فإنّما أراد به الحامل الذكر القليل الشر، و المساييح: جمع مسياح، و هو الذي يسيح بين الناس بالفساد و النمائم و المذاييع: جمع مذياع، و هو الذي إذا سمع لغيره بفاحشة أذاعها، و نوّه بها، و البُذُرُ: جمع بذور و هو الذي يكثر سفهه و يلغو منطقه.

و من خطبة له (ع) (104)

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله، وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الْعَرَبِ يَقْرَأُ كِتَاباً، وَ لَا يَدَّعِي نُبُوَّةً وَ لَا وَحْياً، فَقَاتَلَ بِمَنْ أَطَاعَهُ مَنْ عَصَاهُ، يَسُوقُهُمْ إِلَى مَنْجَاتِهِمْ؛ وَ يُبَادِرُ بِهِمُ السَّاعَةَ أَنْ تَنْزِلَ بِهِمْ، يَحْسِرُ الْحَسِيرُ، وَ يَقِفُ الْكَسِيرُ؛ فَيُقِيمُ عَلَيْهِ حَتَّى يُلْحِقَهُ غَايَتَهُ، إِلَّا هَالِكاً لَاخَيْرَ فِيهِ، حَتَّى أَرَاهُمْ مَنْجَاتَهُمْ، وَ بَوَّأَهُمْ مَحَلَّتَهُمْ، فَاسْتَدَارَتْ رَحَاهُمْ وَ اسْتَقَامَتْ قَنَاتُهُمْ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ مِنْ سَاقَتِهَا حَتَّى تَوَلَّتْ بِحَذَافِيرِهَا، وَ اسْتَوْسَقَتْ فِي قِيَادِهَا؛ مَا ضَعُفْتُ وَ لَا جَبُنْتُ، وَ لَا خُنْتُ، وَ لَا وَهَنْتُ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأَبْقُرَنَّ الْبَاطِلَ حَتَّى أُخْرِجَ الْحَقَّ مِنْ خَاصِرَتِهِ!

ص: 219

ص: 220

قال السيد الشريف الرضي: و قد تقدم مختار هذه الخطبة، إلا أننى وجدتها فى هذه الرواية على خلاف ما سبق من زيادة و نقصان، فأوجبت الحال إثباتها ثانية.

و من خطبة له (ع) (105)

اشاره

في بعض صفات الرسول الكريم و تهديد بني أمية وعظة الناس

الرسول الكريم

حَتَّى بَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله، شَهِيداً، وَ بَشِيراً، وَ نَذِيراً، خَيْرَ الْبَرِيَّةِ طِفْلًا، وَ أَنْجَبَهَا

كَهْلًا، وَ أَطْهَرَ الْمُطَهَّرِينَ شِيمَةً، وَ أَجْوَدَ الْمُسْتَمْطَرِينَ دِيمَةً.

بنو أمية

فَمَا احْلَوْلَتْ لَكُمُ الدُّنْيَا فِي لَذَّتِهَا، وَ لا تَمَكَّنْتُمْ مِنْ رَضَاعِ أَخْلَافِهَا، إِلَّا مِنْ بَعْدِ مَا صَادَفْتُمُوهَا جَائِلًا خِطَامُهَا، قَلِقاً وَضِينُهَا، قَدْ صَارَ حَرَامُهَا عِنْدَ أَقْوَامٍ بِمَنْزِلَةِ السَّدْرِ الَمخْضُودِ، وَ حَلَالُهَا بَعِيداً غَيْرَ مَوْجُودٍ، وَ صَادَفْتُمُوهَا، وَ اللَّهِ، ظِلًّا مَمْدُوداً إِلَى أَجَلٍ مَعْدُودٍ. فَالْأَرْضُ لَكُمْ شَاغِرَةٌ، وَ أَيْدِيكُمْ فِيها مَبْسُوطَةٌ؛ وَ أَيْدِي الْقَادَةِ عَنْكُمْ مَكْفُوفَةٌ، وَ سُيُوفُكُمْ عَلَيْهِمْ مُسَلَّطَةٌ، وَ سُيُوفُهُمْ عَنْكُمْ مَقْبُوضَةٌ، أَلا وَ إِنَّ لِكُلّ دَمٍ ثَائِراً، وَ لِكُلّ حَقٍّ طَالِباً، وَ إِنَّ الثَّائِرَ فِي دِمَائِنَا كَالْحَاكِمِ فِي حَقّ نَفْسِهِ، وَ هُوَ اللَّهُ الذّي لَا يُعْجِزُهُ مَنْ طَلَبَ، وَ لَا يَفُوتُهُ مَنْ هَرَبَ. فَأُقْسِمُ بِاللَّهِ يَا بَني أُمَيَّةَ عَمَّا قَلِيلٍ لَتَعْرِفُنَّهَا فِي أَيْدي غَيْرِكُمْ وَ فِي دَارِ عَدُوّكُمْ! أَلَا إِنَّ أَبْصَرَ الْأَبْصَارِ مَا نَفَذَ فِي الْخَيْرِ طَرْفُهُ! أَلَا إِنَّ أَسْمَعَ الْأَسْمَاعِ مَا وَعَى التَّذْكِيرَ وَ قَبِلَهُ!

ص: 221

ص: 222

وعظ الناس

أَيُّهَا النَّاسُ، اسْتَصْبِحُوا مِنْ شُعْلَةِ مِصْبَاحِ وَاعِظٍ مُتَّعِظٍ، وَامْتَاحُوا مِنْ صَفْوِ عَيْنٍ قَدْ رُوّقَتْ مِنَ الْكَدَرِ.

عِبَادَاللَّهِ، لَا تَرْكَنُوا إِلَى جَهَالَتِكُمْ، وَ لَا تَنْقَادُوا لِأَهْوَائِكُمْ، فَإِنَّ النَّازِلَ بِهذَا الْمَنْزِلِ نَازِلٌ بِشَفَا جُرُفٍ هَارٍ، يَنْقُلُ الرَّدَى عَلَى ظَهْرِهِ مِنْ مَوْضِعٍ إِلَى مَوْضِعٍ لِرَأْيٍ يُحْدِثُهُ بَعْدَ رَأْيٍ؛ يُرِيدُ أَنْ يُلْصِقَ مَا لا يَلْتَصِقُ، وَ يُقَرّبَ مَا لَا يَتَقَارَبُ! فَاللَّهَ اللَّهَ أَنْ تَشْكُوا إِلَى مَنْ لَا يُشْكِي شَجْوَكُمْ وَ لَا يَنْقُضُ بِرَأْيِهِ مَا قَدْ أَبْرَمَ لَكُمْ. إِنَّهُ لَيْسَ عَلَى الْإِمَامِ إِلَّا مَا حُمّلَ مِنْ أَمْرِ رَبّهِ، الْإِبْلاغُ فِي الْمَوْعِظَةِ، وَ الْاجْتِهَادُ فِي النَّصِيحَةِ، وَ الْإِحْيَاءُ لِلسُّنَّةِ، وَ إِقَامَةُ الْحُدُودِ عَلَى مُسْتَحِقّيهَا، وَ إِصْدَارُ السُّهْمَانِ عَلَى أَهْلِهَا.

فَبَادِرُوا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِ تَصْوِيحِ نَبْتِهِ، وَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُشْغَلوا بِأَنْفُسِكُمْ عَنْ مُسْتَثَارِ الْعِلْمِ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، وَ انْهَوْا عَنْ الْمُنْكَرِ وَ تَنَاهَوْا عَنْهُ، فَإِنَّمَا أُمِرْتُمْ بِالنَّهْي بَعْدَ التَّنَاهِي!

و من خطبة له (ع) (106)

اشاره

و فيها يبيّن فضل الإسلام و يذكر الرسول الكريم ثمّ يلوم أصحابه

دين الاسلام

ألْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي شَرَعَ الْإِسْلَامَ فَسَهَّلَ شَرَائِعَهُ لِمَنْ وَرَدَهُ، وَ أَعَزَّ أَرْكَانَهُ عَلَى مَنْ غَالَبَهُ، فَجَعَلَهُ أَمْناً لِمَنْ عَلِقَهُ، وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ،

ص: 223

ص: 224

وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ عَنْهُ، وَ نُوراً لِمَنِ اسْتَضَاءَ بِهِ، وَ فَهْماً لِمَنْ عَقَلَ، وَ لُبًّا لِمَنْ تَدَبَّرَ، وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ تَبْصِرَةً لِمَنْ عَزَمَ، وَ عِبْرَةً لِمَنْ اتَّعَظَ، وَ نَجَاةً لِمَنْ صَدَّقَ، وَثِقَةً لِمَنْ تَوَكَّلَ، وَرَاحَةً لِمَنْ فَوَّضَ، وَ جُنَّةً لِمَنْ صَبَرَ. فَهُوَ أَبْلَجُ الْمَنَاهِجِ، وَ أَوْضَحُ الْوَلَائِجِ؛ مُشْرَفُ الْمَنَارِ، مُشْرِقُ الْجَوَادّ، مُضِي ءُ الْمَصَابِيحِ، كَرِيمُ الْمِضْمَارِ، رَفِيعُ الْغَايَةِ، جَامِعُ الْحَلْبَةِ، مُتَنَافِسُ السُّبْقَةِ، شَرِيفُ الْفُرْسَان. التَّصْدِيقُ مِنْهَاجُهُ، وَ الصَّالِحَاتُ مَنَارُهُ، وَ الْمَوْتُ غَايَتُهُ، وَ الدُّنْيَا مِضْمَارُهُ وَالْقِيَامَةُ حَلْبَتُهُ، وَ الْجَنَّةُ سُبْقَتُهُ.

و منها في ذكر النبي صلى الله عليه و آله

حَتَّى أَوْرَى قَبَساً لِقَابِسٍ، وَ أَنَارَ عَلَماً لِحَابِسٍ، فَهُوَ أَمِينُكَ الْمَأْمُونُ، وَ شَهِيدُكَ يَوْمَ الدّينِ، وَ بَعِيثُكَ نِعْمَةً، وَ رَسُولُكَ بِالْحَقّ رَحْمَةً. اللَّهُمَّ اقْسِمْ لَهُ مَقْسَماً مِنْ عَدْلِكَ، وَاجْزِهِ مُضَعَّفَاتِ الْخَيْرِ مِنْ فَضْلِكَ. اللَّهُمَّ أَعْلِ عَلَى بِنَاءِ الْبَانِينَ بِنَاءَهُ! وَ أَكْرِمْ لَدَيْكَ نُزُلَهُ، وَ شَرّفْ عِنْدَكَ مَنْزِلَهُ، وَ آتِهِ الوَسِيلَةَ، وَ أَعْطِهِ السَّنَاءَ، وَ الْفَضِيلَةَ، وَ احْشُرْنَا فِي زُمْرَتِهِ غَيْرَ خَزَايَا، وَ لَا نَادِمِينَ، وَ لَا نَاكِبِينَ، وَ لَا نَاكِثِينَ، وَ لَا ضَالّينَ، وَ لَا مُضِلّينَ، وَ لَا مَفْتُونِينَ!

قال الشريف: قد مضى هذا الكلام فيما تقدم: إلا أننا كرّرناه هاهنا لما فى الروايتين من الاختلاف.

و منها في خطاب أصحابه:

وَ قَدْ بَلَغْتُمْ مِنْ كَرَامَةِ اللَّهِ تَعَالَى لَكُمْ مَنْزِلَةً تُكْرَمُ بِهَا إِمَاؤُكُمْ، وَتُوصَلُ بِهَا جِيرَانُكُمْ، وَ يُعَظّمُكُمْ مَنْ لَا فَضْلَ لَكُمْ عَلَيْهِ، وَ لَايَدَ لَكُمْ عِنْدَهُ،

ص: 225

ص: 226

وَ يَهَابُكُمْ مَنْ لا يَخَافُ لَكُمْ سَطْوَةً، وَ لَا لَكُمْ عَلَيْهِ إِمْرَةٌ. وَ قَدْ تَرَوْنَ عُهُودَ اللَّهِ مَنْقُوضَةً فَلا تَغْضَبُونَ وَ أَنْتُمْ لِنَقْضِ ذِمَمِ آبَائِكُمْ تَأْنَفُونَ، وَ كَانَتْ امُورُ اللَّهِ عَلَيْكُمْ تَرِدُ، وَ عَنْكُمْ تَصْدُرُ، وَ إِلَيْكُمْ تَرْجِعُ، فَمَكَّنْتُمُ الظَّلَمَةَ مِنْ مَنْزِلَتِكُمْ، وَ أَلْقَيْتُمْ إِلَيْهِمْ أَزِمَّتَكُمْ، وَ أَسْلَمْتُمْ أُمُورَ اللَّهِ فِي أَيْدِيهِمْ، يَعْمَلُونَ بِالشُّبُهَاتِ، وَ يَسِيرُونَ فِي الشَّهَوَاتِ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ فَرَّقُوكُمْ تَحْتَ كُلّ كَوْكَبٍ، لَجَمَعَكُمُ اللَّهُ لِشَرّ يَوْمٍ لَهُمْ!

و من خطبة له (ع) (107)

في بعض أيّام صفّين

وَ قَدْ رَأَيْتُ جَوْلَتَكُمْ، وَ انْحِيَازَكُمْ عَنْ صُفُوفِكُمْ تَحُوزُكُمُ الْجُفَاةُ الطَّغَامُ، وَ أَعْرَابُ أَهْلِ الشَّامِ، وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ العَرَبِ، وَ يَآفِيخُ الشَّرَفِ، وَ الْأَنْفُ الْمُقَدَّمُ، وَالسَّنَامُ الْأَعْظَمُ، وَ لَقَدْ شَفَى وَ حَاوِحَ صَدْرِي أَنْ رَأَيْتُكُمْ بِأَخَرَةٍ تُحُوزُنَهُمْ كَمَا حازُوكُمْ، وَ تُزِيلُونَهُمْ عَنْ مَواقِفِهِمْ كَمَا أَزَالُوكُمْ؛ حَسًّا بِالنّضَالِ، وَ شَجْراً بِالرّمَاحِ؛ تَرْكَبُ أُولاهُمْ أُخْرَاهُمْ كَالْإِبِلِ الْهِيمِ الْمَطْرُودَةِ؛ تُرْمَى عَنْ حِيَاضِهَا؛ وَ تُذَادُ عَنْ مَوَارِدِهَا.

ص: 227

ص: 228

و من خطبة له (ع) (108)

اشاره

و هي من خطب الملاحم

اللَّه تعالى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمُتَجَلّي لِخَلْقِهِ بِخَلْقِهِ، وَ الظَّاهِرِ لِقُلُوبِهِمْ بِحُجَّتِهِ، خَلَقَ الْخَلْقَ مِنْ غَيْرِ رَوِيَّةٍ، إِذْ كَانَتِ الرَّوِيَّاتُ لَا تَلِيقُ إِلَّا بِذَوِي الضَّمَائِرِ؛ وَ لَيْسَ بِذِي ضَمِيرٍ فِي نَفْسِهِ.

خَرَقَ عِلْمُهُ بَاطِنَ غَيْبِ السُّتُرَاتِ، وَ أَحاطَ بِغُمُوضِ عَقَائِدِ السَّرِيرَاتِ.

و منها فى ذكر النبي صلى الله عليه و آله

اخْتَارَهُ مِنْ شَجَرَةِ الْأَنْبِيَاءِ، وَ مِشْكَاةِ الضّيَاءِ، وَ ذُؤابَةِ الْعَلْيَاءِ، وَ سُرَّةِ الْبَطْحَاءِ، وَ مَصَابِيحِ الظُّلْمَةِ، وَ يَنَابِيعِ الْحِكْمَةِ.

فتنة بني أمية

و منها: طَبِيبٌ دَوَّارٌ بِطِبّهِ، قَدْ أَحْكَمَ مَرَاهِمَهُ، وَ أَحْمَى مَوَاسِمَهُ؛ يَضَعُ ذلِكَ حَيْثُ الْحَاجَةُ إِلَيْهِ؛ مِنْ قُلُوبٍ عُمْيٍ، وَ آذَانٍ صُمّ، وَ أَلْسِنَةٍ بُكْمٍ؛ مُتَتَبّعٌ بِدَوَائِهِ مَوَاضِعَ الْغَفْلَةِ، وَ مَوَاطِنَ الْحَيْرَةِ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِأَضْوَاءِ الْحِكْمَةِ؛ وَ لَمْ يَقْدَحُوا بِزِنَادِ الْعُلُومِ الثَّاقِبَةِ؛ فَهُمْ فِي ذلِكَ كَالْأَنْعَامِ السَّائِمَةِ، وَ الصُّخُورِ الْقَاسِيَةِ.

قَدِ انْجَابَتِ السَّرَائِرُ لِأَهْلِ الْبَصَائِرِ؛ وَ وَضَحَتْ مَحَجَّةُ الْحَقّ لِخَابِطِهَا، وَ أَسْفَرَتِ السَّاعَةُ عَنْ وَجْهِهَا، وَ ظَهَرَتِ الْعَلَامَةُ لِمُتَوَسّمِهَا. مَالِي أَرَاكُمْ أَشْبَاحاً بِلَا أَرْوَاحٍ؟

ص: 229

ص: 230

وَ أَرْوَاحاً بِلَا أَشْبَاحٍ، وَ نُسَّاكاً بِلَا صَلَاحٍ، وَ تُجَّاراً بِلا أَرْبَاحٍ، وَ أَيْقَاظاً نُوَّماً، وَ شُهُوداً غُيَّباً، وَ نَاظِرَةً عَمْيَاءَ، وَ سَامِعَةً صَمَّاءَ، وَ نَاطِقَةً بَكْمَاءَ! رَايَةُ ضَلَالٍ قَدْ قَامَتْ عَلَى قُطْبِهَا، وَ تَفَرَّقَتْ بِشُعَبِهَا، تَكِيلُكُمْ بِصَاعِهَا، وَ تَخْبِطُكُمْ بِبَاعِهَا. قَائِدُهَا خَارِجٌ مِنَ الْمِلَّةِ، قَائِمٌ عَلَى الضَّلَّةِ؛ فَلَا يَبْقَى يَوْمَئِذٍ مِنْكُمْ إِلَّا ثُفَالَةٌ كَثُفَالَةِ الْقِدْرِ، أَوْ نُفَاضَةٌ كَنُفَاضَةِ الْعِكْمِ، تَعْرُكُكُمْ عَرْكَ الْأَدِيمِ، وَ تَدُوسُكُمْ دَوْسَ الْحَصِيدِ، وَ تَسْتَخْلِصُ الْمُؤْمِنَ مِنْ بَيْنِكُمْ اسْتِخْلَاصَ الطَّيْرِ الْحَبَّةَ الْبَطِينَةَ مِنْ بَيْنِ هَزِيلِ الْحَبّ.

أَيْنَ تَذْهَبُ بِكُمُ الْمَذَاهِبُ، وَ تَتِيهُ بِكُمُ الْغَيَاهِبُ وَ تَخْدَعُكُمُ الْكَوَاذِبُ؟ وَ مِنْ أَيْنَ تُؤْتَوْنَ وَ أَنَّى تُؤْفَكُونَ؟ فَلِكُلّ أَجَلٍ كِتَابٌ، وَ لِكُلّ غَيْبَةٍ إِيَابٌ، فَاسْتَمِعُوا مِنْ رَبَّانِيّكُمْ، وَ أَحْضِرُوهُ قُلُوبَكُمْ، وَ اسْتَيْقِظُوا إِنْ هَتَفَ بِكُمْ. وَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ، وَلْيَجْمَعْ شَمْلَهُ، وَلْيُحْضِرْ ذِهْنَهُ، فَلَقَدْ فَلَقَ لَكُمُ الْأَمْرَ فَلْقَ الْخَرَزَةِ، وَ قَرَفَهُ قَرْفَ الصَّمْغَةِ.

فَعِنْدَ ذلِكَ أَخَذَ الْبَاطِلُ مَآخِذَهُ، وَ رَكِبَ الْجَهْلُ مَرَاكِبَهُ، وَ عَظُمَتِ الطَّاغِيَةُ، وَ قَلَّتِ الدَّاعِيَةُ، وَصَالَ الدَّهْرُ صِيالَ السَّبُعِ الْعَقُورِ، وَ هَدَرَ فَنِيقُ الْبَاطِلِ بَعْدَ كُظُومٍ، وَ تَوَاخَى النَّاسُ عَلَى الْفُجُورِ، وَ تَهَاجَرُوا عَلَى الدّينِ، وَ تَحَابُّوا عَلَى الْكَذِبِ، وَ تَبَاغَضُوا عَلَى الصّدْقِ. فَإِذَا كَانَ ذلِكَ كانَ الْوَلَدُ غَيْظاً، وَ الْمَطَرُ قَيْظاً، وَ تَفِيضُ اللّئَامُ فَيْضاً، وَ تَغْيِضُ الْكِرَامُ غَيْضَاً، وَ كَانَ أَهْلُ ذلِكَ الزَّمَانِ ذِئَاباً وَ سَلاطِينُهُ سِبَاعاً، وَ أَوْسَاطُهُ أُكَّالًا، وَ فُقَرَاؤُهُ أَمْوَاتاً، وَ غَارَ الصّدْقُ، وَفَاضَ الْكَذِبُ، وَ اسْتُعْمِلَتِ الْمَوَدَّةُ بِاللّسَانِ، وَ تَشَاجَرَ النَّاسُ بِالْقُلُوبِ، وَ صَارَ الْفُسُوقُ نَسَباً، وَ الْعَفَافُ عَجَباً، وَ لُبِسَ الْإِسْلَامُ لُبْسَ الْفَرْوِ مَقْلُوباً.

ص: 231

ص: 232

و من خطبة له (ع) (109)

اشاره

في بيان قدرة اللَّه و انفراده بالعظمة و أمر البعث

قدرة اللَّه

كُلُّ شَيْ ءٍ خَاشِعٌ لَهُ، وَ كُلُّ شَيْ ءٍ قَائِمٌ بِهِ: غِنَى كُلّ فَقِيرٍ، وَ عِزُّ كُلّ ذَلِيلٍ؛ وَ قُوَّةُ كُلّ ضَعِيفٍ، وَ مَفْزَعُ كُلّ مَلْهُوفٍ. مَنْ تَكَلَّمَ سَمِعَ نُطْقَهُ، وَ مَنْ سَكَتَ عَلِمَ سِرَّهُ، وَ مَنْ عَاشَ فَعَليْهِ رِزْقُهُ، وَ مَنْ مَاتَ فَإِلَيْهِ مُنْقَلَبُهُ. لَمْ تَرَكَ الْعُيُونُ فَتُخْبِرَ عَنْكَ، بَلْ كُنْتَ قَبْلَ الْوَاصِفِينَ مِنْ خَلْقِكَ. لَمْ تَخْلُقِ الْخَلْقَ لِوَحْشَةٍ، وَ لَا اسْتَعْمَلْتَهُمْ لِمَنْفَعَةٍ، وَ لَا يَسْبِقُكَ مَنْ طَلَبْتَ، وَ لَا يُفْلِتُكَ مَنْ أَخَذْتَ، وَ لَا يَنْقُصُ سُلْطَانَكَ مَنْ عَصَاكَ، وَ لَا يَزِيدُ فِي مُلْكِكَ مَنْ أَطَاعَكَ، وَ لَا يَرُدُّ أَمْرَكَ مَنْ سَخِطَ قَضَاءَكَ، وَ لَا يَسْتَغْنِي عَنْكَ مَنْ تَوَلَّى عَنْ أَمْرِكَ، كُلُّ سِرٍّ عِنْدَكَ عَلَانِيَةٌ، وَ كُلُّ غَيْبٍ عِنْدَكَ شَهَادَةٌ، أَنْتَ الْأَبَدُ لَا أَمَدَ لَكَ، وَ أَنْتَ الْمُنْتَهَى فَلَا مَحيصَ عَنْكَ، وَ أَنْتَ الْمَوْعِدُ فَلَا مَنْجَى مِنْكَ إِلَّا إِلَيْكَ.

بِيَدِكَ نَاصِيَةُ كُلّ دَابَّةٍ، وَ إِلَيْكَ مَصِيرُ كُلّ نَسَمَةٍ. سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ شَأْنَكَ! سُبْحَانَكَ مَا أَعْظَمَ مَا نَرَى مِنْ خَلْقِكَ! وَ مَا أَصْغَرَ كُلِّ عَظيمَةٍ فِي جَنْبِ قُدْرَتِكَ! وَ مَا أَهْوَلَ مَا نَرَى مِنْ مَلَكُوتِكَ! وَ مَا أَحْقَرَ ذَلِكَ فِيَما غَابَ عَنَّا مِنْ سُلْطَانِكَ! وَ مَا أَسْبَغَ نِعَمَكَ فِي الدُّنْيَا، وَ مَا أَصْغَرَهَا فِي نِعَمِ الْآخِرَةِ!

الملائكة الكرام

و منها: مِنْ مَلَائِكَةٍ أَسْكَنْتَهُمْ سَموَاتِكَ، وَ رَفَعْتَهُمْ عَنْ أَرْضِكَ، هُمْ أَعْلَمُ خَلْقِكَ بِكَ،

ص: 233

ص: 234

وَ أَخْوَفُهُمْ لَكَ، وَ أَقْرَبُهُمْ مِنْكَ؛ لَمْ يَسْكُنُوا الْأَصْلَابَ، وَ لَمْ يُضَمَّنُوا الْأَرْحَامَ، وَ لَمْ يُخْلَقُوا «مِنْ مَاءٍ مَهِينٍ»، وَ لَمْ يَتَشَعَّبْهُمْ «رَيْبُ الْمَنُونِ»؛ وَ إِنَّهُمْ عَلَى مَكَانِهِمْ مِنْكَ، وَ مَنْزِلَتِهِمْ عِنْدَكَ، وَ اسْتِجْمَاعِ أَهْوَائِهِمْ فِيكَ، وَ كَثْرَةِ طَاعَتِهِمْ لَكَ، وَ قِلَّةِ غَفْلَتِهِمْ عَنْ أَمْرِكَ؛ لَوْ عَايَنُوا كُنْهَ مَا خَفِيَ عَلَيْهِمْ مِنْكَ لَحَقَّرُوا أَعْمَالَهُمْ، وَ لَزَرَوْا عَلَى أَنْفُسِهِمْ، وَ لَعَرَفُوا أَنَّهُمْ لَمْ يَعْبُدُوكَ حَقَّ عِبَادَتِكَ، وَ لَمْ يُطِيعُوكَ حَقَّ طَاعَتِكَ.

عصيان الخلق

سُبْحَانَكَ خَالِقاً وَ مَعْبُوداً! بِحُسْنِ بَلائِكَ عِنْدَ خَلْقِكَ خَلَقْتَ دَاراً، وَ جَعَلْتَ فِيهَا مَأْدُبَةً: مَشْرَباً وَ مَطْعَماً، وَ أَزْوَاجاً، وَ خَدَماً، وَ قُصُوراً، وَ أَنْهَاراً، وَ زُرُوعاً، وَ ثِمَاراً، ثُمَّ أَرْسَلْتَ دَاعِياً يَدْعُو إِلَيْهَا، فَلَا الدَّاعِيَ أَجَابُوا، وَ لَافِيَما رَغَّبْتَ رَغِبُوا، وَ لَاإِلَى مَا شَوَّقْتَ إِلَيْهِ اشْتَاقُوا. أَقْبَلُوا عَلَى جِيْفَةٍ قَدِ افْتَضَحُوا بِأَكْلِهَا، وَ اصْطَلَحُوا عَلَى حُبّهَا، وَ مَنْ عَشِقَ شَيْئاً أَعْشَى بَصَرَهُ وَ أَمْرَضَ قَلْبَهُ، فَهُوَ يَنْظُرُ بِعَيْنٍ غَيْرِ صَحِيحَةٍ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنٍ غَيْرِ سَمِيعَةٍ، قَدْ خَرَقَتِ الشَّهَوَاتُ عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَتِ الدُّنْيَا قَلْبَهُ، وَ وَلِهَتْ عَلَيْهَا نَفْسُهُ، فَهُوَ عَبْدٌ لَهَا، وَ لِمَنْ فِي يَدَيْهِ شَيْ ءٌ مِنْهَا، حَيْثَما زَالَتْ زَالَ إِلَيْهَا، وَ حَيْثَما أَقْبَلَتْ أَقْبَلَ عَلَيْهَا؛ لَايَنْزَجِرُ مِنَ اللَّهِ بِزَاجِرٍ، وَ لَا يَتَّعِظُ مِنْهُ بِوَاعِظٍ، وَ هُوَ يَرَى الْمَأْخُوذِينَ عَلَى الْغِرَّةِ، حَيْثُ لَاإِقَالَةَ وَ لَارَجْعَةَ، كَيْفَ نَزَلَ بِهِمْ مَاكَانُوا يَجْهَلُونَ، وَجَاءَهُمْ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا مَا كَانُوا يَأْمَنُونَ، وَ قَدِمُوا مِنَ الآخِرَةِ عَلَى مَاكانُوا يُوعَدُونَ، فَغَيْرُ مَوْصُوفٍ مَا نَزَلَ بِهِمْ، اجْتَمَعَتْ عَلَيْهِمْ سَكْرَةُ الْمَوْتِ وَ حَسْرَةُ الْفَوْتِ، فَفَتَرَتْ لَهَا أَطْرَافُهُمْ، وَ تَغَيَّرَتْ لَهَا أَلْوَانُهُمْ، ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ فِيهِمْ وُلُوجاً، فَحِيلَ بَيْنَ أَحَدِهِمْ وَ بَيْنَ مَنْطِقِهِ،

ص: 235

ص: 236

وَ انَّهُ لَبَيْنَ أَهْلِهِ يَنْظُرُ بِبَصَرِهِ، وَ يَسْمَعُ بِأُذُنِهِ عَلَى صِحَّةٍ مِنْ عَقْلِهِ، وَ بَقَاءٍ مِنْ لُبّهِ يُفَكّرُ فِيمَ أَفْنَى عُمْرَهُ، وَ فِيمَ أَذْهَبَ دَهْرَهُ! وَ يَتَذَكَّرُ أَمْوَالًا جَمَعَهَا، أَغْمَضَ فِي مَطَالِبِهَا، وَ أَخَذَهَا مِنْ مُصَرَّحَاتِهَا وَ مُشْتَبِهَاتِهَا، قَدْ لَزِمَتْهُ تَبِعَاتُ جَمْعِهَا وَ أَشْرَفَ عَلَى فِرَاقِهَا، تَبْقَى لِمَنْ وَرَاءَهُ يَنْعَمُونَ فِيهَا، وَ يَتَمَتَّعُونَ بِهَا، فَيَكُونُ الْمَهْنَأُ لِغَيْرِهِ، وَالْعِبْ ءُ عَلَى ظَهْرِهِ. وَالْمَرْءُ قَدْ غَلِقَتْ رُهُونُهُ بِهَا، فَهُوَ يَعَضُّ يَدَهُ نَدَامَةً عَلَى مَا أَصْحَرَ لَهُ عِنْدَ الْمَوْتِ مِنْ أَمْرِهِ، وَ يَزْهَدُ فِيَما كانَ يَرْغَبُ فِيهِ أَيَّامَ عُمْرِهِ، وَ يَتَمَنَّى أَنَّ الَّذي كانَ يَغْبِطُهُ بِهَا وَ يَحْسُدُهُ عَلَيْهَا قَدْ حَازَهَا دُونَهُ! فَلَمْ يَزَلِ الْمَوْتُ يُبَالِغُ فِي جَسَدِهِ حَتَّى خَالَطَ لِسَانُهُ سَمْعَهُ، فَصَارَ بَيْنَ أَهْلِهِ لَا يَنْطِقُ بِلِسَانِهِ، وَ لَا يَسْمَعُ بِسَمْعِهِ: يُرَدّدُ طَرْفَهُ بِالنَّظَرِ فِي وُجُوهِهِمْ، يَرَى حَرَكاتِ أَلْسِنَتِهِمْ، وَ لَا يَسْمَعُ رَجْعَ كَلامِهِمْ ثُمَّ ازْدَادَ الْمَوْتُ الْتِيَاطاً بِهِ. فَقُبِضَ بَصَرُهُ كَمَا قُبِضَ سَمْعُهُ. وَ خَرَجَتِ الرُّوحُ مِنْ جَسَدِهِ، فَصَارَ جِيفَةً بَيْنَ أَهْلِهِ، قَدْ أَوْحَشُوا مِنْ جَانِبِهِ، وَ تَبَاعَدُوا مِنْ قُرْبِهِ. لَايُسْعِدُ بَاكياً، وَ لَا يُجِيبُ دَاعِياً. ثُمَّ حَمَلُوهُ إِلَى مَخَطٍّ فِي الْأَرْضِ، فَأَسْلَمُوهُ فِيهِ إِلَى عَمَلِهِ، وَ انْقَطَعُوا عَنْ زَوْرَتِهِ.

القيامة

حَتَّى إِذَا بَلَغَ الْكِتَابُ أَجَلَهُ، وَ الْأَمْرُ مَقَادِيرَهُ، وَ أُلْحِقَ آخِرُ الْخَلْقِ بِأَوَّلِهِ، وَجَاءَ مِنْ أَمْرِ اللَّهِ مَا يُرِيدُهُ مِنْ تَجْدِيدِ خَلْقِهِ، أَمادَ السَّمَاءَ وَ فَطَرَهَا، وَ أَرَجَّ الْأَرْضَ وَ أَرْجَفَهَا، وَ قَلَعَ جِبَالَهَا وَ نَسَفَهَا. وَدَكَّ بَعْضُهَا بَعْضاً مِنْ هَيْبَةِ جَلَالَتِهِ وَ مَخُوفِ سَطْوَتِهِ، وَ أَخْرَجَ مَنْ فِيهَا فَجَدَّدَهُمْ بَعْدَ إِخْلَاقِهِمْ، وَ جَمَعَهُمْ بَعْدَ تَفَرُّقِهِمْ. ثُمَّ مَيَّزَهُمْ لِمَا يُرِيدُهُ مِنْ مَسْأَلَتِهِمْ عَنْ خَفَايا الْأَعْمَالِ وَ خَبَايَا الْأَفْعَالِ، وَ جَعَلَهُمْ فَرِيقَيْنِ: أَنْعَمَ عَلَى هؤُلاءِ

ص: 237

ص: 238

وَ انْتَقَمَ مِنْ هؤُلاءِ، فَأمَّا أَهْلُ الطَّاعَةِ فَأَثَابَهُمْ بِجِوَارِهِ، وَ خَلَّدَهُمْ فِي دَارِهِ، حَيْثُ لَا يَظْعَنُ النُّزَّالُ، وَ لَا تَتَغَيَّرُ بِهِمُ الْحَالُ، وَ لَا تَنُوبُهُمُ الْأَفْزَاعُ، وَ لَا تَنَالُهُمُ الْأَسْقَامُ، وَ لَا تَعْرِضُ لَهُمُ الْأَخْطَارُ، وَ لَاتُشْخِصُهُمُ الْأَسْفَارُ. وَ أَمَّا أَهْلُ الْمَعْصِيَةِ فَأَنْزَلَهُمْ شَرَّدَارٍ، وَ غَلَّ الْأَيْدِيَ إِلَى الْأَعْنَاقِ، وَ قَرَنَ النَّوَاصِيَ بِالْأَقْدَامِ، وَ أَلْبَسَهُمْ سَرَابِيلَ الْقَطِرَانِ، وَ مُقَطَّعَاتِ النّيرَانِ. فِي عَذَابٍ قَدِ اشْتَدَّ حَرُّهُ، وَ بَابٍ قَدْ أُطْبِقَ عَلَى أَهْلِهِ فِي نَارٍ لَهَا كَلَبٌ وَ لَجَبٌ، وَ لَهَبٌ سَاطِعٌ، وَ قَصِيفٌ هَائِلٌ، لَا يَظْعَنُ مُقِيمُهَا وَ لَا يُفَادَى أَسِيرُهَا، وَ لَا تُفْصَمُ كُبُولُها. لَا مُدَّةَ لِلدَّارِ فَتَفْنَى، وَ لَاأَجَلَ لِلْقَوْمِ فَيُقْضَى.

زهد النبي صلى الله عليه و آله

و مِنْهَا فِي ذِكْرِ النَّبِيّ صلى الله عليه و آله: قَدْ حَقَّرَ الدُّنْيَا وَ صَغَّرَهَا، وَ أَهْوَنَ بِهَا وَ هَوَّنَهَا. وَ عَلِمَ أنَّ اللَّهَ زَوَاهَا عَنْهُ اخْتِيَاراً، وَ بَسَطَهَا لِغَيْرِهِ احْتِقَاراً، فَأَعْرَضَ عَن الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا عَنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَن عَيْنِهِ، لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِياشاً، أَوْ يَرْجُوَ فِيهَا مَقَاماً. بَلَّغَ عَنْ رَبِّهِ مُعْذِراً، وَ نَصَحَ لِأُمَّتِهِ مُنْذِراً، وَ دَعَا إِلَى الْجَنَّةِ مُبَشّراً، وَ خَوَّفَ مِنَ النَّارِ مُحَذّراً.

أهل البيت

نَحْنُ شَجَرَةُ النُّبُوَّةِ، وَ مَحَطُّ الرّسَالَةِ، وَ مُخْتَلَفُ الْمَلائِكَةِ، وَ مَعَادِنُ الْعِلْمِ، وَ يَنَابِيعُ الْحُكْمِ، نَاصِرُنا وَ مُحِبُّنَا يَنْتَظِرُ الرَّحْمَةَ، وَ عَدُوُّنَا وَ مُبْغِضُنَا يَنْتَظِرُ السَّطْوَةَ.

ص: 239

ص: 240

و من خطبة له (ع) (110)

اشاره

في اركان الدين

الإسلام

إِنَّ أَفْضَلَ مَا تَوَسَّلَ بِهِ الْمُتَوَسّلُونَ إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى، الْإِيمانُ بِهِ وَ بِرَسُولِهِ، وَ الجِهَادُ فِي سَبِيلِهِ، فَإِنَّهُ ذِرْوَةُ الْإِسْلَامِ، وَ كَلِمَةُ الْإِخْلاصِ فَإِنَّهَا الْفِطْرَةُ. وَ إِقَامُ الصَّلاةِ فَإِنَّها الْمِلَّةُ. وَ إِيتاءُ الزَّكاةِ فَإِنَّها فَرِيضَةٌ وَاجِبَةٌ. وَ صَوْمُ شَهْرِ رَمَضَانَ فَإِنَّهُ جُنَّةٌ مِنَ الْعِقَابِ. وَ حَجُّ الْبَيْتِ وَ اعْتَمارُهُ فَإِنَّهُمَا يَنْفِيانِ الْفَقْرَ وَ يَرْحَضَانِ الذَّنْبَ، وَصِلَةُ الرَّحِمِ فَإِنَّها مَثْرَاةٌ فِي الْمَالِ، مَنْسَأَةٌ فِي الْأَجَلِ. وَ صَدَقَةُ السّرّ فَإِنَّهَا تُكَفّرُ الْخَطيِئَةَ. وَ صَدَقَةُ الْعَلانِيَةِ فَإِنَّها تَدْفَعُ مِيتَةَ السُّوء. وَ صَنَائِعُ الْمَعْرُوفِ فَإِنَّها تَقِي مَصَارِعَ الْهَوَانِ.

أَفِيضُوا فِي ذِكْرِ اللّهِ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الذّكْرِ. وَ ارْغَبُوا فِيَما وَعَدَ الْمُتَّقِينَ فَإِنَّ وَعْدَهُ أَصْدَقُ الْوَعْدِ. وَ اقْتَدُوا بِهَدْيِ نَبِيّكُمْ فَإِنَّهُ أَفْضَلُ الْهَدْيِ. وَ اسْتَنُّوا بِسُنَّتِهِ فَإِنَّها أَهْدَى السُّنَنِ.

فضل القرآن

وَ تَعَلَّمُوا الْقُرْآنَ فَإِنَّهُ أَحْسَنُ الْحَدِيثِ، وَ تَفَقَّهُوا فِيهِ فَإنَّهُ رَبِيعُ الْقُلُوبِ، وَ اسْتَشْفُوا بِنُورِهِ فَإِنَّهُ شِفَاءُ الصُّدُورِ. وَ أَحْسِنُوا تِلاوَتَهُ فَإِنَّهُ أَنْفَعُ الْقَصَصِ، وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمِهِ كالْجَاهِلِ الْحَائِرِ الَّذِي لايَسْتَفِيقُ مِنْ جَهْلِهِ، بَلِ الْجُجَّةُ عَلَيْهِ أَعْظَمُ، وَ الْحَسْرَةُ لَهُ أَلْزَمُ، وَ هُوَ عِنْدَ اللَّهِ أَلْوَمُ.

ص: 241

ص: 242

و من خطبة له (ع) (111)

في ذمّ الدنيا

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنّي أُحَذّرُكُمُ الدُّنْيَا؛ فَإِنَّهَا حُلْوَةٌ خَضِرَةٌ، حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ، وَ تَحَبَّبَتْ بِالْعَاجِلَةِ، وَ رَاقَتْ بِالْقَلِيلِ، وَ تَحَلَّتْ بِالْآمَالِ، وَ تَزَيَّنَتْ بِالْغُرُورِ. لَا تَدُومُ حَبْرَتُهَا، وَ لَا تُؤْمَنُ فَجْعَتُهَا. غَرَّارَةٌ ضَرَّارَةٌ، حَائِلَةٌ زَائِلَةٌ، نَافِدَةٌ بَائِدَةٌ، أَكَّالَةٌ غَوَّالَةٌ. لَا تَعْدُو- إِذَا تَنَاهَتْ إِلَى أُمْنِيَّةِ أَهْلِ الرَّغْبَةِ فِيهَا وَ الرّضَاءِ بِهَا- أَنْ تَكُونَ كَمَا قَالَ اللَّهُ تَعَالَى سُبْحَانَهُ: «كَمَاءٍ أَنْزَلْنَاهُ مِنَ السَّمَاءِ فَاخْتَلَطَ بِهِ نَبَاتُ الْأَرْضِ فَأَصْبَحَ هَشِيماً تَذْرُوهُ الرّيَاحُ وَ كَانَ اللَّهُ عَلَى كُلّ شَيْ ءٍ مُقْتَدِراً». لَمْ يَكُنِ امْرُؤٌ مِنْهَا فِي حَبْرَةٍ إِلَّا أَعْقَبَتْهُ بَعْدَهَا عَبْرَةً، وَ لَمْ يَلْقَ فِي سَرَّائِهَا بَطْناً، إِلَّا مَنَحَتْهُ مِنْ ضَرَّائِهَا ظَهْراً؛ وَ لَمْ تَطُلَّهُ فِيهَا دِيْمَةُ رَخَاءٍ، إِلَّا هَتَنَتْ عَلَيْهِ مُزْنَةُ بَلَاءٍ، وَ حَرِيٌّ إِذَا أَصْبَحَتْ لَهُ مُنْتَصِرَةً أَنْ تُمْسِيَ لَهَ مُتَنَكّرَةً، وَ إِنْ جَانِبٌ مِنْهَا اعْذَوْذَبَ وَ احْلَوْلَى، أَمَرَّ مِنْهَا جَانِبٌ فَأَوْبَى! لَايَنَالُ امْرُؤٌ مِنْ غَضَارَتِهَا رَغَباً، إِلَّا أَرْهَقَتْهُ مِنْ نَوَائِبِهَا تَعَباً. وَ لَا يُمْسِي مِنْهَا فِي جَنَاحِ أَمْنٍ، إِلَّا أَصْبَحَ عَلَى قَوَادِمِ خَوْفٍ. غَرَّارَةٌ، غُرُورٌ مَا فِيهَا، فَانِيَةٌ، فَانٍ مَنْ عَلَيْهَا، لَا خَيْرَ فِي شَيْ ءٍ مِنْ أَزْوَادِهَا إِلَّا التَّقْوَى. مَنْ أَقَلَّ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُؤْمِنُهُ. وَ مَنِ اسْتَكْثَرَ مِنْهَا اسْتَكْثَرَ مِمَّا يُوبِقُهُ، وَ زَالَ عَمَّا قَلِيلٍ عَنْهُ. كَمْ مِنْ وَاثِقٍ بِهَا قَدْ فَجَعَتْهُ، وَ ذِي طُمَأْنِينَةٍ إِلَيْهَا قَدْ صَرَعَتْهُ. وَ ذِي أُبَّهَةٍ قَدْ جَعَلَتْهُ حَقِيراً، وَ ذِي نَخْوَةٍ قَدْ رَدَّتْهُ ذَلِيلًا سُلْطَانُهَا دُوَّلٌ وَ عَيْشُهَا رَنِقٌ، وَ عَذْبُهَا أُجَاجٌ، وَ حُلْوُهَا صَبِرٌ، وَ غِذَاؤُهَا سِمَامٌ، وَ أَسْبَابُهَا رِمَامٌ. حَيُّهَا بِعَرَضِ مَوْتٍ، وَ صَحِيحُهَا بِعَرَضِ سُقْمٍ. مُلْكُهَا مَسْلُوبٌ،

ص: 243

ص: 244

وَ عَزِيزُهَا مَغْلُوبٌ، وَ مَوْفُورُهَا مَنْكُوبٌ. وَ جَارُهَا مَحْرُوبٌ. أَلَسْتُمْ فِي مَسَاكِنِ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَطْوَلَ أَعْمَاراً، وَ أَبْقَى آثَاراً، وَ أَبْعَدَ آمَالًا، وَ أَعَدَّ عَدِيداً، وَ أَكْثَفَ جُنُوداً! تَعَبَّدُوا لِلدُّنْيَا أَيَّ تَعَبُّدٍ، وَ آثَرُوهَا أَيَّ إِيثَارٍ. ثُمَّ ظَعَنُوا عَنْهَا بِغَيْرِ زَادٍ مُبَلّغٍ وَ لَا ظَهْرٍ قَاطِعٍ. فَهَلْ بَلَغَكُمْ أَنَّ الدُّنْيَا سَخَتْ لَهُمْ نَفْساً بِفِدْيَةٍ، أَوْ أَعَانَتْهُمْ بِمَعُونَةٍ، أَوْ أَحْسَنَتْ لَهُمْ صُحْبَةً! بَلْ أَرْهَقَتْهُمْ بِالْقَوَادِحِ، وَ أَوْهَنَتْهُمْ بِالْقَوَارِعِ، وَ ضَعْضَعَتْهُمْ بِالنَّوَائِبِ، وَ عَفَّرَتْهُمْ لِلْمَنَاخِرِ، وَ وَطِئَتْهُمْ بِالْمَنَاسِمِ، وَ أَعَانَتْ عَلَيْهِمْ «رَيْبَ الْمَنُونِ». فَقَدْ رَأَيْتُمْ تَنَكُّرَهَا لِمَنْ دَانَ لَهَا، وَ آثَرَهَا وَ أَخْلَدَ الَيْهَا، حِينَ ظَعَنُوا عَنْهَا لِفِرَاقِ الْأَبَدِ. وَ هَلْ زَوَّدَتْهُمْ إِلَّا السَّغَبَ، أَوْ أَحَلَّتْهُمْ إِلَّا الضَّنْكَ، أَوْ نَوَّرَتْ لَهُمْ إِلَّا الظُّلْمَةَ، أَوْ أَعْقَبَتْهُمْ إِلَّا النَّدَامَةَ! أَفَهذِهِ تُؤْثِرُونَ، أَمْ إِلَيْهَا تَطْمَئِنُّونَ؟ أَمْ عَلَيْهَا تَحْرِصُونَ؟ فَبِئْسَتِ الدَّارُ لِمَنْ لَمْ يَتَّهِمْهَا، وَ لَمْ يَكُنْ فِيهَا عَلَى وَجَلٍ مِنْهَا! فَاعْلَمُوا- وَ أَنْتُمْ تَعْلَمُونَ- بِأَنَّكُمْ تَارِكُوهَا وَ ظَاعِنُونَ عَنْهَا. وَ اتَّعِظُوا فِيهَا بِالَّذِيْنَ قَالُوا: «مَنْ أَشَدُّ مِنَّا قُوَّةً». حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ فَلا يُدْعَوْنَ رُكْبَاناً، وَ أُنْزِلُوا الْأَجْدَاثَ فَلَا يُدْعَوْنَ ضِيفَاناً. وَجُعِلَ لَهُمْ مِنَ الصَّفِيحِ أَجْنَانٌ، وَ مِنْ التُّرَابِ أَكْفَانٌ، وَ مِنْ الرُّفَاتِ جِيرانٌ، فَهُمْ جِيرَةٌ لَايُجِيبُونَ دَاعِياً، وَ لَا يَمْنَعُونَ ضَيْماً، وَ لَا يُبَالُونَ مَنْدَبَةً. إِنْ جِيدُوا لَمْ يَفْرَحُوا، وَ إِنْ قُحِطُوا لَمْ يَقْنَطُوا. جَمِيعٌ وَ هُمْ آحَادٌ، وَ جِيرَةٌ وَ هُمْ أَبْعَادٌ. مُتَدَانُونَ لَا يَتَزَاوَرُونَ، وَ قَرِيبُونَ لَايَتَقَارَبُونَ. حُلَمَاءُ قَدْ ذَهَبَتْ أَضْغَانُهُمْ. وَجُهَلَاءُ قَدْ مَاتَت أَحْقَادُهُمْ، لَا يُخْشَى فَجْعُهُمْ، وَ لَايُرْجَى دَفْعُهُمْ، اسْتَبْدَلُوا بِظَهْرِ الْأَرْضِ بَطْنَاً، وَ بِالسَّعَةِ ضِيقاً، وَ بِالْأَهْلِ غُرْبَةً، وَ بِالنُّورِ ظُلْمَةً. فَجَاءُوهَا كَمَا فَارَقُوهَا، حُفَاةً عُرَاةً، قَدْ ظَعَنُوا عَنْهَا بأَعْمَالِهِمْ إِلَى الْحَيَاةِ الدَّائِمَةِ وَ الدَّارِ الْبَاقيَةِ، كَمَا قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى: «كَمَا بَدَأْنَا أَوَّلَ خَلْقٍ نُعِيدُهُ وَعْداً عَلَيْنَا إِنَّا كُنَّا فَاعِلِينَ».

ص: 245

ص: 246

و من خطبة له (ع) (112)

ذ كر فيها ملك الموت و توفية النفس و عجز الخلق عن وصف اللّه

هَلْ تُحِسُّ بِهِ إِذَا دَخَلَ مَنْزِلًا؟، أَمْ هَلْ تَرَاهُ إِذَا تَوَفَّى أَحَداً؟ بَلْ كَيْفَ يَتَوَفَّى الْجَنِيْنَ فِي بَطْنِ أُمّهِ. أَيَلِجُ عَلَيْهِ مِنْ بَعْضِ جَوَارِحِهَا؟ أَمِ الرُّوحُ أَجابَتْهُ بِإِذْنِ رَبّهَا، أَمْ هُوَ سَاكِنٌ مَعَهُ في أَحْشَائِهَا؟ كَيْفَ يَصِفُ إِلهَهُ مَنْ يَعْجَزُ عَنْ صِفَةِ مَخْلُوقٍ مِثْلِهِ!

و من خطبة له (ع) (113)

في ذمّ الدنيا

وَ أُحَذّرُكُمُ الدُّنْيَا فَإِنَّهَا مَنْزِلُ قُلْعَةٍ. وَ لَيْسَتْ بِدَارِ نُجْعَةٍ. قَدْ تَزَيَّنَتْ بِغُرُورِهَا، وَ غَرَّتْ بِزِيْنَتِهَا. دَارٌ هَانَتْ عَلَى رَبّهَا، فَخَلَطَ حَلَالَهَا بِحَرَامِهَا، وَ خَيْرَهَا بِشَرّهَا، وَ حَيَاتَهَا بِمَوْتِهَا، وَ حُلْوَهَا بِمُرّهَا. لَمْ يُصْفِهَا اللَّهُ تَعَالَى لِأَوْلِيَائِهِ، وَ لَمْ يَضِنَّ بِهَا عَلَى أَعْدَائِهِ. خَيْرُهَا زَهِيدٌ وَ شَرُّهَا عَتِيدٌ. وَ جَمْعُهَا يَنْفَدُ، وَ مُلْكُهَا يُسْلَبُ، وَ عَامِرُهَا يَخْرَبُ. فَمَا خَيْرُ دَارٍ تُنْقَضُ نَقْضَ الْبِنَاءِ، وَ عُمُرٍ يَفْنَى فِيهَا فَنَاءَ الزَّادِ، وَ مُدَّةٍ تَنْقَطِعُ انْقِطَاعَ السَّيْرِ! اجْعَلُوا مَا افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكُمْ مِنْ طَلَبِكُمْ، وَ اسْألُوهُ مِنْ أَدَاءِ حَقّهِ مَا سَأَلَكُمْ.

وَ أَسْمِعُوا دَعْوَةَ الْمَوْتِ آذَانَكُمْ قَبْلَ أَنْ يُدْعَى بِكُمْ. إِنَّ الزَّاهِدِينَ فِي الدُّنْيَا

ص: 247

ص: 248

تَبْكِي قُلُوبُهُمْ وَ إِنْ ضَحِكُوا، وَ يَشْتَدُّ حُزْنُهُمْ وَ إِنْ فَرِحُوا، وَ يَكْثُرُ مَقْتُهُمْ أَنْفُسَهُمْ وَ إِنِ اغْتُبَطُوا بِمَا رُزِقُوا. قَدْ غَابَ عَنْ قُلُوبِكُمْ ذِكْرُ الْآجَالِ، وَ حَضَرَتْكُمْ كَوَاذِبُ الآمَالِ، فَصَارَتِ الدُّنْيَا أَمْلَكَ بِكُمْ مِنَ الآخِرَةِ، وَ العَاجِلَةُ أَذْهَبَ بِكُمْ مِنَ الآجِلَةِ، وَ إِنَّمَا أَنْتُمْ إِخْوَانٌ عَلَى دِينِ اللَّهِ مَا فَرَّقَ بَيْنَكُمْ إِلَّا خُبْثُ السَّرَائِرِ، وَ سُوءُ الضَّمَائِرِ. فَلَا تَوَازَرُونَ وَ لَا تَنَاصَحُونَ، وَ لَا تَبَاذَلُونَ وَ لَا تَوَادُّونَ. مَا بَالُكُمْ تَفْرَحُونَ بِالْيَسِيرِ مِنَ الدُّنْيَا تُدْرِكُونَهُ، وَ لَا يَحْزُنُكُمُ الْكَثِيرُ مِنَ الآخِرَةِ تُحْرَمُونَهُ! وَ يُقْلِقُكُمُ الْيَسِيرُ مِنَ الدُّنْيَا يَفُوتُكُمْ، حَتَّى يَتَبَيَّنَ ذلِكَ فِي وُجُوهِكُمْ، وَ قِلَّةِ صَبْرِكُمْ عَمَّا زُوِيَ مِنْهَا عَنْكُمْ! كَأَنَّهَا دَارُ مُقَامِكُمْ. وَ كَأَنَّ مَتَاعَهَا بَاقٍ عَلَيْكُمْ. وَ مَا يَمْنَعُ أَحَدَكُمْ أَنْ يَسْتَقْبِلَ أَخَاهُ بِمَا يَخَافُ مِنْ عَيْبِهِ، إِلَّا مَخَافَةُ أَنْ يَسْتَقْبِلَهُ بِمِثْلِهِ. قَدْ تَصَافَيْتُمْ عَلَى رَفْضِ الآجِلِ وَ حُبّ الْعَاجِلِ، وَ صَارَ دِينُ أَحَدِكُمْ لُعْقَةً عَلَى لِسَانِهِ. صَنِيعَ مَنْ قَدْ فَرَغَ مِنْ عَمَلِهِ وَ أَحْرَزَ رِضَا سَيّدِهِ.

و من خطبة له (ع) (114)

و فيها مواعظ للناس

الْحَمْدُ لِلَّهِ الوَاصِلِ الْحَمْدَ بِالنّعَمِ وَ النّعَمَ بِالشُّكْرِ. نَحْمَدُهُ عَلَى آلَائِهِ، كَمَا نَحْمَدُهُ عَلَى بَلائِهِ. وَ نَسْتَعِينُهُ عَلَى هذِهِ النُّفوسِ الْبِطَاءِ عَمَّا أُمِرَتْ بِهِ، السّرَاعِ إِلَى مَا نُهِيَتْ عَنْهُ. وَ نَسْتَغْفِرُهُ مِمَّا أَحَاطَ بِهِ عِلْمُهُ، وَ أَحْصَاهُ كِتَابُهُ: عِلْمٌ غَيْرُ قَاصِرٍ، وَ كِتَابٌ غَيْرُ مُغَادِرٍ، وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمانَ مَنْ عَايَنَ الْغُيُوبَ وَ وَقَفَ عَلَى الْمَوْعُودِ، إِيمَاناً نَفَى إِخْلاصُهُ الشّرْكَ، وَ يَقِينُهُ الشَّكَّ. وَ نَشْهَدُ أَنْ لَا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ وَحْدَهُ لَا شَرِيكَ لَهُ،

ص: 249

ص: 250

وَ أَنَّ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، شَهَادَتَيْنِ تُصْعِدَانِ الْقَوْلَ وَ تَرْفَعَانِ الْعَمَلَ. لَا يَخِفُّ مِيزَانٌ تُوضَعَانِ فِيهِ، وَ لَا يَثْقُلُ مِيزَانٌ تُرْفَعَانِ عَنْهُ.

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّتي هِيَ الزَّادُ وَ بِهَا الْمَعَاذُ: زَادٌ مُبْلِغٌ، وَ مَعَاذٌ مُنْجِحٌ. دَعَا إِلَيْهَا أَسْمَعُ دَاعٍ، وَ وَعَاهَا خَيْرُ وَاعٍ. فَأَسْمَعَ دَاعِيهَا وَ فَازَ وَاعِيهَا.

عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ تَقْوَى اللَّهِ حَمَتْ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ مَحَارِمَهُ. وَ أَلْزَمَتْ قُلُوبَهُمْ مَخَافَتَهُ، حَتَّى أَسْهَرَتْ لَيَالِيَهُمْ، وَ أَظْمَأَتْ هَوَاجِرَهُمْ. فَأَخَذُوا الرَّاحَةَ بِالنَّصَبِ، وَ الرّيَّ بِالظَّمَإِ. وَ اسْتَقْرَبُوا الْأَجَلَ فَبَادَرُوا الْعَمَلَ، وَ كَذَّبُوا الْأَمَلَ فَلاحَظُوا الْأَجَلَ. ثُمَّ إِنَّ الدُّنْيَا دَارُ فَنَاءٍ وَ عَنَاءٍ، وَ غِيَرٍ وَ عِبَرٍ؛ فَمِنَ الْفَنَاءِ أَنَّ الدَّهْرَ مُوتِرٌ قَوْسَهُ، لَا تُخْطِي ءُ سِهَامُهُ، وَ لَا تُؤْسَى جِرَاحُهُ. يَرْمِي الْحَيَّ بِالْمَوْتِ وَ الصَّحِيحَ بِالسَّقَمِ، وَ النَّاجِيَ بِالْعَطَبِ. آكِلٌ لَا يَشْبَعُ، وَ شَارِبٌ لَا يَنْقَعُ. وَ مِنَ الْعَنَاءِ أَنَّ الْمَرْءَ يَجْمَعُ مَا لَا يَأْكُلُ وَ يَبْنِي مَالا يَسْكُنُ.

ثُمَّ يَخْرُجُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى لَا مَالًا حَمَلَ، وَ لَا بِنَاءً نَقَلَ. وَ مِنْ غِيَرِهَا أَنَّكَ تَرَى الْمَرْحُومَ مَغْبُوطاً، وَ الْمَغْبُوطَ مَرْحُوماً؛ لَيْسَ ذلِكَ إِلَّا نَعِيماً زَلَّ، وَ بُؤْساً نَزَلَ. وَ مِنْ عِبَرِهَا أَنَّ الْمَرْءَ يُشْرِفُ عَلَى أَمَلِهِ فَيَقْتَطِعُهُ حُضُورُ أَجَلِهِ. فَلَا أَمَلٌ يُدْرَكُ وَ لَا مُؤَمَّلٌ يُتْرَكُ، فَسُبْحَانَ اللَّهِ مَا أَعَزَّ سُرُورَهَا وَ أَظْمَأَ رِيَّها وَ أَضْحَى فَيْئَهَا، لَا جَاءٍ يُرَدُّ، وَ لَا مَاضٍ يَرْتَدُّ. فَسُبْحَانَ اللَّهِ، مَا أَقْرَبَ الْحَيَّ مِنَ الْمَيّتِ لِلَحَاقِهِ بِهِ، وَ أَبْعَدَ الْمَيّتَ مِنَ الْحَيّ لِانْقِطَاعِهِ عَنْهُ!

إِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِشَرّ مِنَ الشَّرّ إِلَّا عِقَابُهُ، وَ لَيْسَ شَيٌ بِخَيْرٍ مِنَ الْخَيْرِ إِلَّا ثَوَابُهُ. وَ كُلُّ شَيْ ءٍ مِنَ الدُّنْيا سَمَاعُهُ أَعْظَمُ مِنْ عِيَانِهِ. وَ كُلُّ شَي ءٍ مِنَ الْآخِرَةِ عِيَانُهُ أَعْظَمُ مِنْ سَمَاعِهِ. فَلْيَكْفِكُمْ مِنَ الْعِيَانِ السَّمَاعُ، وَ مِنَ الْغَيْبِ الْخَبَرُ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَا نَقَصَ مِنَ الدُّنْيَا

ص: 251

ص: 252

وَ زَادَ فِيِ الآخِرَةِ خَيْرٌ مِمَّا نَقَصَ مِنَ الآخِرَةِ وَ زَادَ في الدُّنْيَا. فَكَمْ مِنْ مَنْقُوصٍ رَابِحٍ وَ مَزِيدٍ خَاسِرٍ! إِنَّ الَّذِي أُمِرْتُمْ بِهِ أَوْسَعُ مِنَ الَّذِي نُهِيْتُمْ عَنْهُ وَ مَا أُحِلَّ لَكُمْ أَكْثَرُ مِمَّا حُرّمَ عَلَيْكُمْ. فَذَرُوا مَا قَلَّ لِمَا كَثُرَ، وَ مَا ضَاقَ لِمَا اتَّسَعَ. قَدْ تَكَفَّلَ لَكُمْ بِالرّزْقِ وَ أُمِرْتُمْ بِالْعَمَلِ فَلا يَكُونَنَّ الْمَضْمُونُ لَكُمْ طَلَبُهُ أَوْلَى بِكُمْ مِنَ الْمَفْرُوضِ عَلَيْكُمْ عَمَلُهُ، مَعَ أَنَّهُ وَ اللَّهِ لَقَدِ اعْتَرَضَ الشَّكُّ وَ دَخِلَ الْيَقِينُ، حَتَّى كَأَنَّ الَّذِي ضُمِنَ لَكُمْ قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ، وَ كَأَنَّ الَّذِي قَدْ فُرِضَ عَلَيْكُمْ قَدْ وُضِعَ عَنْكُمْ. فَبَادِرُوا الْعَمَلَ، وَ خَافُوا بَغْتَةَ الْأَجَلِ، فَإِنَّهُ لَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الْعُمُرِ مَا يُرْجَى مِنْ رَجْعَةِ الرِّزْقِ. مَا فَاتَ الْيَوْمَ مِنَ الرّزْقِ رُجِيَ غَداً زِيَادَتُهُ. وَ مَا فَاتَ أَمْسِ مِنَ الْعُمُرِ لَمْ يُرْجَ اليَوْمَ رَجْعَتُهُ. الرَّجَاءُ مَعَ الْجَائي، وَ الْيَأْسُ مَعَ الْمَاضِي. فَ «اتَّقُوا اللَّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ، وَ لَا تَمُوتُنَّ إِلَّا وَ أَنْتُمْ مُسْلِمُونَ».

و من خطبة له (ع) (115)

اشاره

فِي الْاسْتسقَاء

اللَّهُمَّ قَدِ انْصَاحَتْ جِبَالُنَا، وَ اغبْرَّتْ أَرْضُنَا، وَ هَامَتْ دَوَابُّنَا. وَ تَحَيَّرَتْ في مَرَابِضِهَا، وَ عَجَّتْ عَجِيجَ الثَّكَالَى عَلَى أَوْلادِهَا، وَ مَلَّتِ التَّرَدُّدَ فِي مَرَاتِعِهَا، وَ الْحَنِينَ إِلَى مَوَارِدِهَا! اللَّهُمَّ فَارْحَمْ أَنِينَ الْآنَّةِ، وَ حَنِينَ الْحَانَّةِ! اللَّهُمَّ فَارْحَمْ حَيْرَتَهَا فِي مَذَاهِبِهَا، وَانِينَهَا فِي مَوَالِجِهَا! اللَّهُمَّ خَرَجْنَا إِلَيْكَ حِين اعْتَكَرَتْ عَلَيْنَا حَدَابِيرُ السّنِينَ، وَ أَخْلَفَتْنَا مَخَايِلُ الْجَوْدِ. فَكُنْتَ الرَّجَاءَ لِلْمُبْتَئِسِ، وَ الْبَلَاغَ لِلْمُلْتَمِسِ.

ص: 253

ص: 254

نَدْعُوكَ حِينَ قَنَطَ الْأَنَامُ، وَ مُنِعَ الْغَمَامُ، وَ هَلَكَ السَّوَامُ، الَّا تُؤَاخِذَنَا بِأَعْمَالِنَا، وَ لَا تَأْخُذَنَا بِذُنُوبِنَا. وَ انْشُرْ عَلَيْنَا رَحْمَتَكَ بِالسَّحابِ الْمُنْبَعِقِ، وَ الرَّبِيعِ الْمُغْدِقِ، وَالنَّبَاتِ الْمُونِقِ. سَحًّا وَابِلًا، تُحْيِي بِهِ مَا قَدْ مَاتَ، وَ تَرُدُّ بِهِ مَا قَدْ فَاتَ اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ مُحْيِيَةً مُرْوِيَةً، تَامَّةً عَامَّةً، طَيّبَةً مُبَارَكَةً، هَنِيئَةً مَرِيعَةً. زَاكياً نَبْتُهَا، ثَامِراً فَرْعُهَا، نَاضِراً وَرَقُهَا، تُنْعِشُ بِهَا الضَّعِيفَ مِنْ عِبَادِكَ، وَ تُحْيِي بِهَا الْمَيّتَ مِنْ بِلادِكَ! اللَّهُمَّ سُقْيَا مِنْكَ تُعْشِبُ بِهَا نِجَادُنا، وَ تَجْرِي بِهَا وِهَادُنَا وَ يُخْصِبُ بِهَا جَنَابُنَا، وَ تُقْبِلُ بِهَا ثِمارُنَا، وَ تَعِيشُ بِهَا مَوَاشِينا، وَ تَنْدَى بِهَا أَقَاصِينَا، وَ تَسْتَعِينُ بِهَا ضَوَاحِينَا. مِنْ بَرَكاتِكَ الْوَاسِعَةِ، وَ عَطَايَاكَ الْجَزِيَلَةِ عَلَى بَرِيَّتِكَ الْمُرْمِلَةِ، وَ وَحْشِكَ الْمُهْمَلَةِ. وَ أَنْزِلْ عَلَيْنَا سَمَاءً مُخْضِلَةً، مِدْرَاراً هَاطِلَةً، يُدَافِعُ الْوَدْقُ مِنْهَا الْوَدْقَ، وَ يَحْفِزُ الْقَطْرُ مِنْهَا الْقَطْرَ، غَيْرَ خُلَّبٍ بَرْقُهَا، وَ لَاجَهَامٍ عَارِضُهَا، وَ لَا قَزَعٍ رَبَابُهَا، وَ لَاشَفَّانٍ ذِهَابُهَا، حَتَّى يُخْصِبَ لِإِمْرَاعِهَا الُمجْدِبُونَ، وَ يَحْيَا بِبَرَكَتِهَا الْمُسْنِتُونَ، فَإِنَّكَ «تُنْزِلُ الْغَيْثَ مِنْ بَعْدِ مَا قَنَطُوا، وَ تَنْشُرُ رَحْمَتَكَ وَ أَنْتَ الْوَلِيُّ الْحَمِيدُ».

تفسيرها في هذه الخطبة من الغريب

قال السيد الشريف، رضى الله عنه؛ قوله عليه السلام: (انْصَاحَتْ جِبَالُنَا) اي تَشَقَّقَتْ مِنَ المُحُول، يُقالُ: انْصَاحَ الثّوب إذا انشقّ. وِيُقالُ أيضاً: انصَاحَ النّبْتُ وَصَاحَ وصَوَّحَ إذا جَفّ وَيَبِسَ؛ كُلّهُ بمعنىً. وَقَوْلُهُ: (وَهَامَتْ دَوَابّنَا) أىّ عَطِشَتْ، وَالْهُيَامُ: العَطَشُ. وَقَوْلُهُ:

(حَدَابِيرُ السّنِينَ) جمع حدبار، وهي الناقَةَ التي أنضاها السّيْرُ، فشبه بها السنة التي فشا فيها الجَدْبُ، قَالَ ذو الرّمّةِ:

حدابير ما تنفكُّ إلّامُنَاخةًعلى الخَسْفِ أوْ نَرمي بها بَلَداً قَفْرَا

وَقَوْلُهُ: (وَلا قَزَع رَبَابُها)، الْقَزَعُ: القطَعُ الصّغَارُ المُتَفَرّقَةُ مِنَ السحاب. وَقَوْلُهُ: (ولا شَفّانٍ ذِهَابُها) فَإنّ تقديرَهُ: وَلَا ذات شَفّان ذِهَابُها. وَالشّفّانُ: الرّيحُ الباردة، وَالذِّهابُ:

الأمطارُ اللّيّنَةُ. فَخَذَفَ (ذاتَ) لِعِلْمِ السّامِعِ بِهِ.

ص: 255

ص: 256

و من خطبة له (ع) (116)

و فيها ينصح اصحابه

أَرْسَلَهُ دَاعِياً إِلَى الْحَقّ وَ شَاهِداً عَلَى الْخَلْقِ. فَبَلَّغَ رِسَالاتِ رَبّهِ غَيْرَ وَانٍ وَ لَا مُقَصّرٍ، وَ جَاهَدَ فِي اللَّهِ أَعْدَاءَهُ غَيْرَ وَاهِنٍ وَ لَا مُعَذّرٍ. إِمَامُ مَنِ اتَّقَى. وَ بَصَرُ مَنِ اهْتَدَى.

و منها: لَوْ تَعْلَمُونَ مَا أَعْلَمُ مِمَّا طُوِيَ عَنْكُمْ غَيْبُهُ، إِذاً لَخَرَجْتُمْ إِلَى الصُّعُدَاتِ تَبْكُونَ عَلَى أَعْمَالِكُمْ، وَ تَلْتَدِمُونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ لَتَرَكْتُمْ أَمْوَالَكُمْ لَا حَارِسَ لَهَا وَ لَا خَالِفَ عَلَيْهَا، وَ لَهَمَّتْ كُلَّ امْرِى ءٍ مِنْكُمْ نَفْسُهُ، لَايَلْتَفِتُ إِلَى غَيْرِهَا. وَ لَكِنَّكُمْ نَسِيْتُمْ مَا ذُكّرْتُمْ، وَ أَمِنْتُمْ مَا حُذّرْتُمْ، فَتَاهَ عَنْكُمْ رَأْيُكُمْ، وَ تَشَتَّتَ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ. وَ لَوَدِدْتُ أَنَّ اللَّهَ فَرَّقَ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ، وَ أَلْحَقْنِي بِمَنْ هُوَ أَحَقُّ بِي مِنْكُمْ. قَوْمٌ وَ اللَّهِ مَيَامِينُ الرَّأيِ، مَرَاجِيحُ الْحِلْمِ، مَقَاوِيلُ بِالْحَقّ، مَتَارِيكُ لِلْبَغْيِ. مَضَوْا قُدُماً عَلَى الطَّرِيقَةِ وَ أَوْجَفُوا عَلَى الَمحَجَّةِ، فَظَفِرُوا بِالْعُقْبَى الدَّائِمَةِ، وَ الْكَرَامَةِ الْبَارِدَةِ. أَمَا وَ اللَّهِ لَيُسَلّطَنَّ عَلَيْكُمْ غُلَامُ ثَقِيفٍ الذَّيَّالُ الْمَيَّالُ. يَأْكُلُ خَضِرَتَكُمْ وَ يُذِيبُ شَحْمَتَكُمْ إِيهٍ أَبا وَذَحَةَ!

قال الشريف: الْوَذَحَةُ الخُنفساءُ. و هذا القول يومى ءُ به الى الحجاج، و له مع الوذحة حديث ليس هذا موضع ذكره.

ص: 257

ص: 258

و من خطبة له (ع) (117)

يوبخ البخلاء بالمال و النفس

فَلَا أَمْوَالَ بَذَلُتمُوهَا لِلَّذِي رَزَقَهَا، وَ لَا أَنْفُسَ خَاطَرْتُمْ بِهَا لِلَّذِي خَلَقَهَا. تَكْرُمُونَ بِاللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لَاتُكْرِمُونَ اللَّهَ فِي عِبَادِهِ! فَاعْتَبِرُوا بِنُزُولِكُمْ مَنَازِلَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَ انْقِطَاعِكُمْ عَنْ أَوْصَلِ إِخْوَانِكُمْ.

و من خطبة له (ع) (118)

في الصالحين من أصحابه

أَنْتُمُ الْأَنْصَارُ عَلَى الْحَقّ، وَ الْإِخْوَانُ فِي الدّينِ، وَ الْجُنَنُ يَوْمَ الْبَأْسِ، وَ الْبِطَانَةُ دُونَ النَّاسِ. بِكُمْ أَضْرِبُ الْمُدْبِرَ، وَ أَرْجُو طَاعَةَ الْمُقْبِلِ. فَأَعِينُونِي بِمُنَاصَحَةٍ خَلِيَّةٍ مِنَ الْغِشّ، سَلِيمَةٍ مِنَ الرَّيْبِ. فَواللَّهِ إِنّي لَأَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ!

و من خطبة له (ع) (119)

و قد جمع الناس وحضهم على الجهاد فسكتوا مليًّا

فَقَالَ عليه السلام: مَا بَالُكُمْ أَمُخْرَسُونَ أَنْتُمْ؟ فَقَالَ قَوْمٌ مِنْهُمْ: يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ، إِنْ سِرْتَ سِرْنَا مَعَكَ.

ص: 259

ص: 260

فَقَالَ عليه السلام: مَا بَالُكُمْ! لَاسُدّدْتُمْ لِرُشْدٍ! وَ لَا هُدِيتُمْ لِقَصْدٍ! أَفِي مِثْلِ هذَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَخْرُجَ؟ وَ إِنَّمَا يَخْرُجُ فِي مِثْلِ هذَا رَجُلُ مِمَّنْ أَرْضَاهُ مِنْ شُجْعَانِكُمْ وَ ذَوِي بَأْسِكُمْ، وَ لَا يَنْبَغِي لِي أَنْ أَدَعَ الْجُنْدَ وَ الْمِصْرَ وَ بَيْتَ الْمَالِ وَ جِبَايَةَ الْأَرْضِ، وَ الْقَضَاءَ بَيْنَ الْمُسْلِميْنَ، وَ النَّظَرَ فِي حُقُوقِ الْمُطَالِبينَ، ثُمَّ أَخْرُجَ فِي كَتِيبَةٍ أَتْبَعُ أُخْرَى، أَتَقَلْقَلُ تَقَلْقُلَ الْقِدْحِ فِي الْجَفِيرِ الْفَارِغِ، وَ إِنَّمَا أَنا قُطْبُ الرَّحَا، تَدُورُ عَلَيَّ وَ أَنَا بِمَكَانِي، فَإِذَا فَارَقْتُهُ اسْتَحَارَ مَدَارُهَا، وَ اضْطَرَبَ ثِفَالُهَا. هذَا لَعَمْرُ اللَّهِ الرَّأْيُ السُّوءُ! وَ اللَّهِ لَوْلَا رَجَائِي الشَّهَادَةَ عِنْدَ لِقَائِي الْعَدُوَّ- وَ لَوْ قَدْ حُمَّ لِي لِقَاؤُهُ- لَقَرَّبْتُ رِكابِي ثُمَّ شَخَصْتُ عَنْكُمْ فَلا أَطْلُبُكُمْ مَا اخْتَلَفَ جَنُوبٌ وَ شَمَالٌ؛ طَعَّانِينَ عَيَّابِينَ، حَيَّادِينَ رَوَّاغِينَ. إِنَّهُ لَاغَنَاءَ فِي كَثْرَةِ عَدَدِكُمْ مَعَ قِلَّةِ اجْتَماعِ قُلُوبِكُمْ لَقَدْ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الطَّرِيقِ الْواضِحِ الَّتي لَايَهْلِكُ عَلَيْهَا إِلَّا هَالِكٌ، مَنِ اسْتَقَامَ فَإِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ زَلَّ فَإِلَى النَّارِ.

و من خطبة له (ع) (120)

يذكر فضله و يعظ الناس

تَاللَّهِ لَقَدْ عُلّمْتُ تَبْلِيغَ الرّسَالاتِ، وَ إِتْمَامَ الْعِدَاتِ، وَ تَمَامَ الْكَلِمَاتِ. وَ عِنْدَنَا- أَهْلَ الْبَيْتِ- أَبْوَابُ الْحُكْمِ وَ ضِيَاءُ الْأَمْرِ. أَلَا وَ إِنَّ شَرَائِعَ الدّينِ وَاحِدَةٌ، وَ سُبُلَهُ قَاصِدَةٌ.

مَنْ أَخَذَ بِها لَحِقَ وَ غَنِمَ، وَ مَنْ وَقَفَ عَنْهَا ضَلَّ وَ نَدِمَ. إِعْمَلُوا لِيَوْمٍ تُذْخَرُ لَهُ الذَّخَائِرُ، «وَتُبْلَى فِيهِ السَّرَائِرُ». وَ مَنْ لَا يَنْفَعُهُ حَاضِرُ لُبّهِ فَعَازِبُهُ عَنْهُ أَعْجَزُ، وَ غَائِبُهُ أَعْوَزُ.

ص: 261

ص: 262

وَ اتَّقُوا ناراً حَرُّهَا شَدِيدٌ، وَ قَعْرُهَا بَعِيدٌ، وَ حِلْيَتُهَا حَدِيدٌ، وَ شَرَابُهَا صَدِيدٌ. أَلَا وَ إِنَّ اللّسَانَ الصَّالِحَ يَجْعَلُهُ اللَّهُ تَعَالَى لِلْمَرْءِ فِي النَّاسِ؛ خَيْرٌ لَهُ مِنَ الْمَالِ يُورِثُهُ مَنْ لَا يَحْمَدُهُ.

و من خطبة له (ع) (121)

بعد ليلة الهرير

وقد قام إليه رجل من أصحابه فقال: نهيتنا عن الحكومة ثمّ أمرتنا بها فلم ندر أيّ الْأَمْرَيْنِ أَرْشَدُ؟ فَصَفَّقَ عليه السلام إِحْدَى يَدَيْهِ عَلَى الْأُخْرَى ثُمَّ قَالَ: هذَا جَزَاءُ مَن تَرَكَ الْعُقْدَةَ! أَمَا وَ اللَّهِ لَوْ أَنِّي حِينَ أَمَرْتُكُمْ بِهِ حَمَلْتُكُمْ عَلَى الْمَكْرُوهِ الَّذِي يَجْعَلُ اللَّهُ فِيهِ خَيْراً، فَإِنِ اسْتَقَمْتُمْ هَدَيْتُكُمْ، وَ إِنِ اعْوَجَجْتُمْ قَوَّمْتُكُمْ، وَ إِنْ أَبَيْتُمْ تَدَارَكْتُكُمْ، لَكَانَتِ الْوُثْقَى وَ لكِنْ بِمَنْ وَ إِلَى مَنْ؟ أُرِيدُ أَنْ أُدَاوِيَ بِكُمْ وَ أَنْتُمْ دَائِي، كَنَاقِشِ الشَّوْكَةِ بِالشَّوْكَةِ، وَ هُوَ يَعْلَمُ أَنَّ ضَلْعَهَا مَعَهَا! اللَّهُّمَّ قَدْ مَلَّتْ أَطِبَّاءُ هذَا الدَّاءِ الدَّوِيِّ، وَ كَلَّتِ النَّزَعَةُ بِأَشْطَانِ الرَّكِيِّ! أَيْنَ الْقَوْمُ الَّذِينَ دُعُوا إِلَى الْإِسْلَامِ فَقَبِلُوهُ، وَ قَرَءُوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ، وَ هِيجُوا إِلَى الْجِهَادِ فَوَلِهُوا وَلَهَ اللِّقَاحِ إِلَى أَوْلَادِهَا، وَ سَلَبُوا السُّيُوفَ أَغْمَادَهَا، وَ أَخَذُوا بِأَطْرَافِ الْأَرْضِ زَحْفاً زَحْفاً، وَ صَفَّاً صَفّاً. بَعْضٌ هَلَكَ، وَ بَعْضٌ نَجَا. لَا يُبَشَّرُونَ بِالْأَحْيَاءِ، وَ لَايُعَزَّوْنَ عَنِ الْمَوْتَى

مُرْهُ الْعُيُونِ مِنَ الْبُكَاءِ، خُمْصُ الْبُطُونِ مِنَ الصِّيَامِ، ذُبُلُ الشِّفَاهِ مِنَ الدُّعَاءِ، صُفْرُالْأَلْوَانِ مِنَ السَّهَرِ. عَلَى وُجُوهِهِمْ غَبَرَةُ الْخَاشِعِينَ. أُولئِكَ إِخْوَانِي الذَّاهِبُونَ.

فَحَقَّ لَنَا أَنْ نَظْمَأَ إِلَيْهِمْ، وَ نَعَضَّ الْأَيْدِيَ عَلَى فِرَاقِهِمْ. إِنَّ الشَّيْطَانَ يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ، وَ

ص: 263

ص: 264

يُرِيدُ أَنْ يَحُلَّ دِينَكُمْ عُقْدَةً عُقْدَةً، وَ يُعْطِيَكُمْ بِالْجَمَاعَةِ الْفُرْقَةَ، وَ بِالْفُرْقَةِ الْفِتْنَةَ. فَاصْدِقُوا عَنْ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ، وَ اقْبَلُوا النَّصِيحَةَ مِمَّنْ أَهْدَاهَا إِلَيْكُمْ، وَ اعْقِلُوهَا عَلَى أَنْفُسِكُمْ.

و من خطبة له (ع) (122)

قاله للخوارج، وقد خرج إلى معسكرهم و هم مقيمون

على إنكار الحكومة، فقال عليه السلام:

أَكُلُّكُمْ شَهِدَ مَعَنَا صِفِّينَ؟ فَقَالُوا: مِنَّا مَنْ شَهِدَ وَ مِنَّا مَنْ لَمْ يَشْهَدْ. قَالَ: فَامْتَازُوا فِرْقَتَيْنِ، فَلْيَكُنْ مَنْ شَهِدَ صِفِّينَ فِرْقَةً، وَ مَنْ لَمْ يَشْهَدْهَا فِرْقَةً، حَتَّى أُكَلِّمَ كُلًّا مِنْكُمْ بِكَلَامِهِ. وَ نَادَى النَّاسَ، فَقَالَ: أَمْسِكُوا عَنِ الْكَلَامِ، وَ أَنْصِتُوا لِقَوْلِي، وَ أَقْبِلُوا بأَفْئِدَتِكُمْ إِلَيَّ، فَمَنْ نَشَدْنَاهُ شَهَادَةً فَلْيَقُلْ بِعِلْمِهِ فِيهَا. ثُمَّ كَلَّمَهُمْ عليه السلام بِكَلَامٍ طَوِيلٍ، مِنْ جُمْلَتِهِ أنْ قَالَ عليه السلام:

أَلَمْ تَقُولُوا عِنْدَ رَفْعِهِمُ الْمَصَاحِفَ حِيلَةً وَ غِيلَةً، وَ مَكْراً وَ خَدِيعَةً: إِخْوَانُنَا وَ أَهْلُ دَعْوَتِنَا، اسْتَقَالُونَا وَ اسْتَرَاحُوا إِلَى كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، فَالرَّأْيُ الْقَبُولُ مِنْهُمْ وَالتَّنْفِيسُ عَنْهُمْ؟ فَقُلْتُ لَكُمْ: هذَاأَمْرٌ ظَاهِرُهُ إِيمَانٌ، وَ بَاطِنُهُ عُدْوَانٌ، وَ أَوَّلُهُ رَحْمَةٌ، وَ آخِرُهُ نَدَامَةٌ. فَأَقِيمُوا عَلَى شَأْنِكُمْ، وَ الْزَمُوا طَرِيقَتَكُمْ، وَ عَضُّوا عَلَى الْجِهَادِ بِنَوَاجِذِكُمْ، وَ لَاتَلْتَفِتُوا إِلَى نَاعِقٍ نَعَقَ: إِنْ أُجِيبَ أَضَلَّ، وَ إِن تُرِكَ ذَلَّ. وَ قَدْ كَانَتْ هذِهِ الفَعْلَةُ، وَ قَدْ رَأَيْتُكُمْ أَعْطَيْتُمُوهَا. وَ اللَّهِ لَئِنْ أَبَيْتُهَا مَا وَجَبَتْ عَلَيَّ فَرِيضَتُهَا، وَ لَاحَمَّلَنِيَ اللَّهُ ذَنْبَهَا. وَ وَاللَّهِ إِنْ جِئْتُهَا إِنِّي لَلْمُحِقُّ الَّذِي يُتَّبَعُ؛

ص: 265

ص: 266

وَ إِنَّ الْكِتَابَ لَمَعِي، مَا فَارَقْتُهُ مُذْ صَحِبْتُهُ: فَلَقَدْ كُنَّا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، وَ إِنَّ الْقَتْلَ لَيَدُورُ عَلَى الْآبَاءِ وَ الْأَبْنَاءِ وَ الْإِخْوَانِ وَ القَرَابَاتِ فَمَا نَزْدَادُ عَلَىِ كُلِّ مُصِيبَةٍ وَ شِدَّةٍ إِلَّا إِيمَاناً، وَ مُضِيّاً عَلَى الحَقِّ، وَ تَسْلِيماً لِلْأَمْرِ، وَ صَبْراً عَلَى مَضَضِ الجِرَاحِ. وَ لكِنَّا إِنَّمَا أَصْبَحْنَا نُقَاتِلُ إِخْوَانَنَا فِي الْإِسْلَامِ عَلَى مَا دَخَلَ فِيهِ مِنَ الزَّيْغِ وَ الاعْوِجَاجِ، وَ الشُّبْهَةِ وَ التَّأْوِيلِ. فَإِذَا طَمِعْنَا فِي خَصْلَةٍ يَلُمُّ اللَّهُ بِهَا شَعَثَنَا، وَ نَتَدَانَى بِهَا إِلَى الْبَقِيَّةِ فِيَما بَيْنَنَا، رَغِبْنَا فِيهَا، وَ أَمْسَكْنَا عَمَّا سِوَاهَا.

و من خطبة له (ع) (123)

قاله لأصحابه في ساحة الحرب بصفِّين

وَ أَيُّ امْرِىً مِنْكُمْ أَحَسَّ مِنْ نَفْسِهِ رَبَاطَةَ جَأْشٍ عِنْدَ اللِّقَاءِ، وَ رَأَى مِنْ أَحَدٍ مِنْ إِخْوَانِهِ فَشَلًا، فَلْيَذُبَّ عَنْ أَخِيهِ بِفَضْلِ نَجْدَتِهِ الَّتِي فُضِّلَ بِهَا عَلَيْهِ كَمَا يَذُبُّ عَنْ نَفْسِهِ، فَلَوْ شَاءَ اللَّهُ لَجَعَلَهُ مِثْلَهُ. إِنَّ الْمَوْتَ طَالِبٌ حَثِيثٌ لَايَفُوتُهُ الْمُقِيمُ، وَ لَايُعْجِزُهُ الْهَارِبُ. إِنَّ أَكْرَمَ الْمَوْتِ الْقَتْلُ! وَ الَّذِي نَفْسُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ بِيَدِهِ، لَأَلْفُ ضَرْبَةٍ بِالسَّيْفِ أَهْوَنُ عَلَيَّ مِنْ مِيتَةٍ عَلَى الْفِرَاشِ فِي غَيْرِ طَاعَةِ اللَّهِ!

و منه: وَ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَيْكُمْ تَكِشُّونَ كَشِيشَ الضِّبَابِ: لَا تَأْخُذُونَ حَقَّاً، وَ لَا تَمْنَعُونَ ضَيْماً. قَدْ خُلِّيتُمْ وَ الطَّرِيقَ، فَالنَّجَاةُ لِلْمُقْتَحِمِ، وَ الْهَلَكَةُ لِلْمُتَلَوِّمِ.

ص: 267

ص: 268

و من خطبة له (ع) (124)

في حثّ أصحابه على القتال

فَقَدِّمُوا الدَّارِعَ، وَ أَخِّرُوا الْحَاسِرَ، وَ عَضُّوا عَلَى الْأَضْرَاسِ، فَإِنَّهُ أَنْبَى لِلسُّيُوفِ عَنِ الْهَامِ؛ وَ الْتَوُوا فِي أَطْرَافِ الرِّمَاحِ، فَإِنَّهُ أَمْوَرُ لِلْأَسِنَّةِ؛ وَ غُضُّوا الْأَبْصَارَ، فَإِنَّهُ أَرْبَطُ لِلْجَأْشِ، وَ أَسْكَنُ لِلْقُلُوبِ؛ وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ. وَ رَايَتَكُمْ فَلَا تُمِيلُوهَا وَ لَاتُخِلُّوهَا، وَ لَاتَجْعَلُوهَا إِلَّا بِأَيْدِي شُجْعَانِكُمْ، وَ الْمَانِعِينَ الذِّمَارَ مِنْكُمْ، فَإِنَّ الصَّابِرِينَ عَلَى نُزُولِ الْحَقَائِقِ هُمُ الَّذِينَ يَحُفُّونَ بِرَايَاتِهِمْ، وَ يَكْتَنِفُونَهَا:

حِفَافَيْهَا، وَ وَرَاءَهَا وَ أَمَامَهَا؛ لَايَتَأَخَّرُونَ عَنْهَا فَيُسْلِمُوهَا، وَ لَايَتَقَدَّمُونَ عَلَيْهَا فَيُفْرِدُوهَا. أَجْزَأَ امْرُؤٌ قِرْنَهُ، وَ آسَى أَخَاهُ بِنَفْسِهِ، وَ لَمْ يَكِلْ قِرْنَهُ إِلَى أَخِيهِ، فَيَجْتَمِعَ عَلَيْهِ قِرْنُهُ وَ قِرْنُ أَخِيهِ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ فَرَرْتُمْ مِنْ سَيْفِ الْعَاجِلَةِ، لَاتَسْلَمُوا مِنْ سَيْفِ الْآخِرَةِ، وَ أَنْتُمْ لَهَامِيمُ الْعَرَبِ، وَ السَّنَامُ الْأَعْظَمُ. إِنَّ فِي الْفِرارِ مَوْجِدَةَ اللَّهِ، وَ الذُّلَّ الْلَّازِمَ، وَ الْعَارَ الْبَاقِيَ. وَ إِنَّ الْفَارَّ لَغَيْرُ مَزِيدٍ فِي عُمُرِهِ، وَ لَامَحْجُوزٍ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ يَوْمِهِ. مَن الرَّائِحُ إِلَى اللَّهِ كَالظَّمْآنِ يَرِدُ الْمَاءَ؟ الْجَنَّةُ تَحْتَ أَطْرَافِ الْعَوَالِي! الْيَوْمَ تُبْلى الْأَخْبَارُ! وَ اللَّهِ لَأَنَا أَشْوَقُ إِلَى لِقَائِهِمْ مِنْهُمْ إِلَى دِيَارِهِمْ. اللَّهُمَّ فَإِنْ رَدُّوا الْحَقَّ فَافْضُضْ جَمَاعَتَهُمْ، وَ شَتِّتْ كَلِمَتَهُمْ، وَ أَبْسِلْهُمْ بِخَطَايَاهُمْ. إِنَّهُمْ لَنْ يَزُولُوا عَنْ مَوَاقِفِهِمْ دُونَ طَعْنٍ دِرَاكٍ، يَخْرُجُ مِنْهُمُ النَّسِيمُ، وَ ضَرْبٍ يَفْلِقُ الْهَامَ، وَ يُطِيحُ الْعِظَامَ، وَ يُنْدِرُ السَّوَاعِدَ وَ الْأَقْدَامَ؛ وَ حَتَّى يُرْمَوْا بِالْمَنَاسِرِ تَتْبَعُهَا الْمَنَاسِرُ؛

ص: 269

ص: 270

وَ يُرْجَمُوا بِالْكَتَائِبِ، تَقْفُوهَا الْحَلَائِبُ؛ وَ حَتَّى يُجَرَّ بِبِلَادِهِمُ الْخَمِيسُ يَتْلُوهُ الْخَمِيسُ؛ وَ حَتَّى تَدْعَقَ الْخُيُولُ فِي نَوَاحِرِ أَرْضِهِمْ، وَ بِأَعْنَانِ مَسَارِبِهِمْ وَ مَسَارِحِهِمْ.

قال السيد الشريف: أقول: الدّعْقُ: الدّقُ، أي الخيول بحوافرها أرضهم. و نواحر أرضهم: متقابلاتها. و يقال: منازلُ بنى فلان تَتَناحر أى تتقابلُ.

و من خطبة له (ع) (125)

في التحكيم و ذلك بعد سماعه لأمر الحكمين

إِنَّا لَمْ نُحَكِّمِ الرِّجَالَ، وَ إِنَّمَا حَكَّمْنَا الْقُرْآنَ. هذَا الْقُرْآنُ إِنَّمَا هُوَ خَطٌّ مَسْتُورٌ بَيْنَ الدَّفَّتَيْنِ، لَايَنْطِقُ بِلِسَانٍ، وَ لَابُدَّ لَهُ مِنْ تَرْجُمَانٍ. وَ إِنَّمَا يَنْطِقُ عَنْهُ الرِّجَالُ. وَ لَمَّا دَعَانَا الْقَوْمُ إِلَى أَنْ نُحَكِّمَ بَيْنَنَا الْقُرْآنَ لَمْ نَكُنِ الْفَرِيقَ الْمُتَوَلِّيَ عَنْ كِتَابِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِي شَيْ ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ».

فَرَدُّهُ إِلَى اللَّهِ أَنْ نَحْكُمَ بِكِتَابِهِ، وَرَدُّهُ إِلَى الرَّسُولِ أَنْ نَأْخُذَ بِسُنَّتِهِ؛ فَإِذَا حُكِمَ بِالصِّدْقِ فِي كِتَابِ اللَّهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ بِهِ، وَ إِنْ حُكِمَ بِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَنَحْنُ أَحَقُّ النَّاسِ وَ أَوْلَاهُمْ بِهَا. وَ أَمَّا قَوْلُكُمْ: لِمَ جَعَلْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ أَجَلًا فِي التَّحْكِيمِ؟ فَإِنَّمَا فَعَلْتُ ذلِكَ لِيتَبَيَّنَ الْجَاهِلُ، وَ يَتَثَبَّتَ الْعَالِمُ؛ وَ لَعَلَّ اللَّهَ أَنْ يُصْلِحَ فِي هذِهِ الْهُدْنَةِ أَمْرَ هذِهِ الْأُمَّةِ؛ وَ لَاتُؤْخَذُ بِأَكْظَامِهَا، فَتَعْجَلَ عَنْ تَبَيُّنِ الْحَقِّ، وَ تَنْقَادَ لِأَوَّلِ الْغَيِّ. إِنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ مَنْ كَانَ الْعَمَلُ بِالْحَقِّ أَحَبَّ إِلَيْهِ- وَ إِنْ نَقَصَهُ وَ كَرَثَهُ- مِنَ الْبَاطِلِ وَ إِنْ جَرَّ إِلَيْهِ فَائِدَةً وَ زَادَهُ. فَأَيْنَ يُتَاهُ بِكُمْ! وَ مِنْ أَيْنَ أُتِيتُمْ!

ص: 271

ص: 272

اسْتَعِدُّوا لِلْمَسِيرِ إِلَى قَوْمٍ حَيَارَى عَنِ الْحَقِّ لَايُبْصِرُونَهُ، وَ مُوزَعِينَ بِالْجَوْرِ لَا يَعْدِلُونَ بِهِ، جُفَاةٍ عَنِ الْكِتَابِ، نُكُبٍ عَنِ الطَّرِيقِ. مَا أَنْتُمْ بِوَثِيقَةٍ يُعْلَقُ بِهَا، وَ لَا زَوَافِرَ عِزٍّ يُعْتَصَمُ إِلَيْهَا. لَبِئْسَ حُشَّاشُ نَارِ الْحَرْبِ أَنْتُمْ! أُفٍّ لَكُمْ! لَقَدْ لَقِيتُ مِنْكُمْ بَرْحاً، يَوْماً أُنَادِيكُمْ وَ يَوْماً أُنَاجِيكُمْ، فَلَا أَحْرَارُ صِدْقٍ عِنْدَ النِّدَاءِ وَ لَاإِخْوَانُ ثِقَةٍ عِنْدَ النَّجَاءِ!

و من خطبة له (ع) (126)

لمّا عُوتِب على التَّسوِيَةِ فِي الْعَطاء

أَتَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْلُبَ النَّصْرَ بِالْجَوْرِ فِيمَنْ وُلِّيتُ عَلَيْهِ! وَ اللَّهِ لَاأَطُورُ بِهِ مَا سَمَرَ سَمِيرٌ، وَ مَا أَمَّ نَجْمٌ فِي السَّمَاءِ نَجْماً! لَوْ كَانَ الْمَالُ لِي لَسَوَّيْتُ بَيْنَهُمْ، فَكَيْفَ وَ إِنَّمَا الْمَالُ مَالُ اللَّهِ! أَلَا وَ إِنَّ إِعْطَاءَ الْمَالِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ تَبْذِيرٌ وَ إِسْرَافٌ، وَ هُوَ يَرْفَعُ صَاحِبَهُ فِي الدُّنْيَا وَ يَضَعُهُ فِي الْآخِرَةِ، وَ يُكْرِمُهُ فِي النَّاسِ وَ يُهِينُهُ عِنْدَ اللَّهِ. وَ لَمْ يَضَعِ امْرُؤٌ مَالَهُ فِي غَيْرِ حَقِّهِ وَ لَاعِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ إِلَّا حَرَمَهُ اللَّهُ شُكْرَهُمْ، وَ كَانَ لِغَيْرِهِ وُدُّهُمْ. فَإِنْ زَلَّتْ بِهِ النَّعْلُ يَوْماً فَاحْتَاجَ إِلَى مَعُونَتِهِمْ فَشَرُّ خَلِيلٍ وَ أَلْأَمُ خَدِينٍ!

ص: 273

ص: 274

و من خطبة له (ع) (127)

و فيه يبيّن بعض أحكام الدين و يكشف للخوارج الشبهة و ينقض حكم الحكمين

فَإِنْ أَبَيْتُمْ إِلَّا أَنْ تَزْعُمُوا أَنِّي أَخْطَأْتُ وَ ضَلَلْتُ، فَلِمَ تُظَلِّلُونَ عَامَّةَ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِضَلَالِي، وَ تَأْخُذُونَهُمْ بِخَطَئِي، وَ تُكَفِّرُونَهُمْ بِذُنُوبِي! سُيُوفُكُمْ عَلَى عَوَاتِقِكُمْ تَضَعُونَهَا مَوَاضِعَ الْبُرْءِ وَ السُّقْمِ، وَ تَخْلِطُونَ مَنْ أَذْنَبَ بِمَنْ لَمْ يُذْنِبْ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله رَجَمَ الزَّانِيَ الُمحْصَنَ، ثُمَّ صَلَّى عَلَيْهِ، ثُمَّ وَرَّثَهُ أَهْلَهُ؛ وَ قَتَلَ الْقَاتِلَ وَ وَرَّثَ مِيرَاثَهُ أَهْلَهُ. وَ قَطَعَ السَّارِقَ وَ جَلَدَ الزَّانِيَ غَيْرَ الُمحْصَنِ، ثُمَّ قَسَمَ عَلَيْهِمَا مِنَ الْفَيْ ءِ، وَ نَكَحَا الْمُسْلِمَاتِ؛ فَأَخَذَهُمْ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، بِذُنُوبِهِمْ، وَ أَقَامَ حَقَّ اللَّهِ فِيهِمْ، وَ لَمْ يَمْنَعْهُمْ سَهْمَهُمْ مِنَ الْإِسْلَامِ، وَ لَمْ يُخْرِجْ أَسْمَاءَهُمْ مِنْ بَيْنِ أَهْلِهِ.

ثُمَّ أَنْتُمْ شِرَارُ النَّاسِ، وَ مَنْ رَمَى بِهِ الشَّيْطَانُ مَرَامِيَهُ، وَ ضَرَبَ بِهِ تِيهَهُ! وَ سَيَهْلِكُ فِيَّ صِنْفَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْحُبُّ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ مُبْغِضٌ مُفْرِطٌ يَذْهَبُ بِهِ الْبُغْضُ إِلَى غَيْرِ الْحَقِّ، وَ خَيْرُ النَّاسِ فِيَّ حَالًا الَّنمَطُ الْأَوْسَطُ فَالْزَمُوهُ، وَ الْزَمُوا السَّوَادَ الْأَعْظَمَ فَإِنَّ يَدَ اللَّهِ مَعَ الْجَمَاعَةِ. وَ إِيَّاكُمْ وَ الْفُرْقَةَ!

فَإِنَّ الشَّاذَّ مِنَ النَّاسِ لِلشَّيْطَانِ، كَمَا أَنَّ الشَّاذَّ مِنَ الْغَنَمِ لِلذِّئْبِ. أَلَا مَنْ دَعَا إِلَى هذَا الشِّعَارِ فَاقْتُلُوهُ، وَ لَوْ كَانَ تَحْتَ عِمَامَتِي هذِهِ، فَإِنَّمَا حُكِّمَ الْحَكَمَانِ لِيُحْيِيَا مَا أَحْيَا الْقُرْآنُ، وَ يُمِيتَا مَا أَمَاتَ الْقُرْآنُ، وَ إِحْيَاؤُهُ الاجْتَماعُ عَلَيْهِ، وَ إِمَاتَتُهُ الافْتِرَاقُ عَنْهُ. فَإِنْ جَرَّنَا الْقُرْآنُ إِلَيْهِمُ اتَّبَعْنَاهُمْ، وَ إِنْ جَرَّهُمْ إِلَيْنَا اتَّبَعُونَا. فَلَمْ آتِ- لَاأَبَالَكُمْ- بُجْراً، وَ لَا خَتَلْتُكُمْ عَنْ أَمْرِكُمْ، وَ لَا لَبَّسْتُهُ عَلَيْكُمْ، إِنَّمَا اجْتَمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى اخْتِيَارِ رَجُلَيْنِ،

ص: 275

ص: 276

أَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَلَّا بَتَعَدَّيَا الْقُرْآنَ، فَتَاهَا عَنْهُ، وَ تَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ، وَ كَانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا فَمَضَيَا عَلَيْهِ. وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا- فِي الْحُكُومَةِ بِالْعَدْلِ، وَ الصَّمْدِ لِلْحَقِّ- سُوءَ رَأْيِهِمَا، وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا.

و من خطبة له (ع) (128)

اشاره

فِيمَا يُخْبِرُ به عن المَلاحم بالبصرة

يَا أَحْنَفُ، كَأَنِّي بِهِ وَ قَدْ سَارَ بِالْجَيْشِ الَّذِي لَايَكُونُ لَهُ غُبَارٌ وَ لَالَجَبٌ، وَ لَا قَعْقَعَةُ لُجُمٍ، وَ لَاحَمْحَمَةُ خَيْلٍ. يُثِيرُونَ الْأَرْضَ بِأَقْدَامِهِمْ كَأَنَّهَا أَقْدَامُ النَّعَامِ.

(قَالَ الشَّرِيفُ: يُومئ بذلك إلى صاحب الزنج).

ثمّ قَال عليه السلام: وَيْلٌ لِسِكَكِكُمُ الْعَامِرَةِ، وَ الدُّورِ الْمُزَخْرَفَةِ الَّتِي لَهَا أَجْنِحَةٌ كَأَجْنِحَةِ النُّسُورِ، وَ خَرَاطِيمُ كَخَرَاطِيمِ الْفِيَلَةِ، مِنْ أُولئِكَ الَّذِينَ لَايُنْدَبُ قَتِيلُهُمْ، وَ لَايُفْقَدُ غَائِبُهُمْ. أَنَا كَابُّ الدُّنْيَا لِوَجْهِهَا، منه فى وصف الاتراك وَ قَادِرُهَا بِقَدْرِهَا، وَ نَاظِرُهَا بِعَيْنِهَا.

منه في وصف الأتراك

كَأَنِّي أَرَاهُمْ قَوْماً «كَأَنَّ وُجُوهَهُمُ الَمجَانُّ الْمُطَرَّقَةُ»، يَلْبَسُونَ السَّرَقَ وَ الدِّيبَاجَ، وَ يَعْتَقِبُونَ الْخَيْلَ الْعِتَاقَ. وَ يَكُونُ هُنَاكَ اسْتِحْرَارُ قَتْلٍ حَتَّى يَمْشِيَ الَمجْرُوحُ عَلَى الْمَقْتُولِ، وَ يَكُونَ الْمُفْلِتُ أَقَلَّ مِنَ الْمَأْسُورِ!

ص: 277

ص: 278

فَقَالَ لَهُ بَعْضُ أَصْحَابِهِ: لَقَدْ أُعْطِيتَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ عِلْمَ الْغَيْبِ! فَضَحِكَ عليه السلام، وَ قَالَ لِلرَّجُلِ، وَ كَانَ كَلْبِيّاً:

يَا أَخَا كَلْبٍ، لَيْسَ هُوَ بِعِلْمِ غَيْبٍ، وَ إِنَّمَا هُوَ تَعَلُّمٌ مِنْ ذِي عِلْمٍ. وَ إِنَّمَا عِلْمُ الْغَيْبِ عِلْمُ السَّاعَةِ، وَ مَا عَدَّدَهُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ بِقَوْلِهِ: «إِنَّ اللَّهَ عِنْدَهُ عِلْمُ السَّاعَةِوَ يُنَزِّلُ الْغَيْبُ، وَ يَعْلَمُ مَا فِي الْأَرْحَامِ، وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ مَاذَا تَكْسِبُ غَداً، وَ مَا تَدْرِي نَفْسٌ بِأَيِّ أَرضٍ تَمُوتُ ...» الْآيَةَ، فَيَعْلَمُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مَا فِي الْأَرْحَامِ مِنْ ذَكَرٍ أَوْ أُنْثَى وَ قَبِيحٍ أَوْ جَمِيلٍ، وَ سَخِيٍّ أَوْ بَخِيلٍ، وَ شَقِيٍّ أَوْ سَعِيدٍ، وَ مَنْ يَكُونُ فِي النَّارِ حَطَباً، أَوْ فِي الْجِنَانِ لِلنَّبِيِّينَ مُرَافِقاً. فَهَذَا عِلْمُ الْغَيْبِ الَّذِي لَايَعْلَمُهُ أَحَدٌ إِلَّا اللَّهُ، وَ مَا سِوَى ذلِكَ فَعِلْمٌ عَلَّمَهُ اللَّهُ نَبِيَّهُ فَعَلَّمَنِيهِ، وَ دَعَا لِي بِأَنْ يَعِيَهُ صَدْرِي، وَ تَضْطَمَّ عَلَيْهِ جَوَانِحِي.

و من خطبة له (ع) (129)

في ذكر المكاييل و الموازين

عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّكُمْ- وَ مَا تَأْمُلُونَ مِنْ هذِهِ الدُّنيَا- أَثْوِيَاءُ مُؤَجَّلُونَ، وَ مَدِينُونَ مُقْتَضَوْنَ: أَجَلٌ مَنْقُوصٌ، وَ عَمَلٌ مَحْفُوظٌ. فَرُبَّ دَائِبٍ مُضَيَّعٌ، وَ رُبَّ كَادِحٍ خَاسِرٌ. وَ قَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي زَمَنٍ لَايَزْدَادُ الخَيْرُ فِيهِ إِلَّا إِدْبَاراً، وَ لَاالشَّرُّ فِيهِ إِلَّا إِقْبَالًا، وَ لَا الشَّيْطَانُ فِي هَلَاكِ النَّاسِ إِلَّا طَمَعاً. فَهذَا أَوَانٌ قَوِيَتْ عُدَّتُهُ، وَ عَمَّتْ مَكِيدَتُهُ، وَ أَمْكَنَتْ فَرِيسَتُهُ. اضْرِبْ بِطَرْفِكَ حَيْثُ شِئْتَ مِنَ النَّاسِ، فَهَلْ تُبْصِرُ إِلَّا فَقِيراً يُكَابِدُ فَقْراً، أَوْ غَنِيّاً بَدَّلَ نِعْمَةَ اللَّهِ كُفْراً، أَوْ بَخِيلًا اتَّخَذَ الْبُخْلَ بِحَقِّ اللَّهِ وَفْراً،

ص: 279

ص: 280

أَوْ مُتَمَرِّداً كَأَنَّ بِأُذُنِهِ عَنْ سَمْعِ الْمَوَاعِظِ وَقْراً! أَيْنَ أَخْيَارُكُمْ وَ صُلَحَاؤُكُمْ! وَ أَيْنَ أَحْرَارُكُمْ وَ سُمَحَاؤُكُمْ! وَ أَيْنَ الْمُتَوَرِّعُونَ فِي مَكَاسِبِهِمْ، وَ الْمُتَنَزِّهُونَ فِي مَذَاهِبِهِمْ! أَلَيْسَ قَدْ ظَعَنُوا جَمِيعاً عَنْ هذِهِ الدُّنْيَا الدَّنِيَّةِ، وَ الْعَاجِلَةِ الْمُنَغِّصَةِ. وَ هَلْ خُلِقْتُمْ إِلَّافِي حُثَالَةٍ لَاتَلْتَقِي بِذَمِّهِمُ الشَّفَتَانِ، اسْتِصْغَاراً لِقَدْرِهِمْ، وَ ذَهَاباً عَنْ ذِكْرِهِمْ! «فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ»، «ظَهَرَ الْفَسَادُ»، فَلَا مُنْكِرٌ مُغَيِّرٌ، وَ لَازَاجِرٌ مُزْدَجِرٌ. أَفَبِهذَا تُرِيدُونَ أَنْ تُجَاوِرُوا اللَّهَ فِي دَارِ قُدْسِهِ، وَ تَكُونُوا أَعَزَّ أَوْلِيَائِهِ عِنْدَهُ؟ هَيْهَاتَ! لَا يُخْدَعُ اللَّهُ عَنْ جَنَّتِهِ، وَ لَاتُنَالُ مَرْضَاتُهُ إِلَّا بِطَاعَتِهِ. لَعَنَ اللَّهُ الْآمِرِينَ بِالْمَعْرُوفِ التَّارِكِينَ لَهُ، وَ النَّاهِينَ عَنِ الْمُنْكَرِ الْعَامِلِينَ بِهِ!

و من خطبة له (ع) (130)

لأبي ذرّ رحمه اللَّه لمّا أخرج إلى الربذة

يَا أَبَا ذَرٍّ، إِنَّكَ غَضِبْتَ لِلَّهِ، فَارْجُ مَنْ غَضِبْتَ لَهُ. إِنَّ الْقَوْمَ خَافُوكَ عَلَى دُنْيَاهُمْ، وَ خِفْتَهُمْ عَلَى دِينِكَ، فَاتْرُكْ فِي أَيْدِيهِمْ مَا خَافُوكَ عَلَيْهِ، وَ اهْرُبْ مِنْهُمْ بِمَا خِفْتَهُمْ عَلَيْهِ، فَمَا أَحْوَجَهُمْ إِلَى مَا مَنَعْتَهُمْ، وَ مَا أَغْنَاكَ عَمَّا مَنَعُوكَ! وَ سَتَعْلَمُ مَنِ الرَّابِحُ غَداً، وَ الْأَكْثَرُ حُسَّداً. وَ لَوْ أَنَّ السَّموَاتِ وَ الْأَرَضِينَ كَانَتَا عَلَى عَبْدٍ رَتْقاً ثُمَّ اتَّقَى اللَّهَ لَجَعَلَ اللَّهُ لَهُ مِنْهُمَا مَخْرَجاً! لَايُؤْنِسَنَّكَ إِلَّا الْحَقُّ، وَ لَايُوحِشَنَّكَ إِلَّا الْبَاطِلُ. فَلَوْ قَبِلْتَ دُنْيَاهُمْ لَأَحَبُّوكَ، وَ لَوْ قَرَضْتَ مِنْهَا لَأَمَّنُوكَ.

ص: 281

ص: 282

و من خطبة له (ع) (131)

و فيه يبيّن سبب طلبه الحكم و يصف الإمام الحقّ

أَيَّتُهَا النُّفُوسُ الُمخْتَلِفَةُ، وَ الْقُلُوبُ الْمُتَشَتِّتَةُ، الشَّاهِدَةُ أَبْدَانُهُمْ، وَ الْغَائِبَةُ عَنْهُمْ عُقُولُهُمْ، أَظْأَرُكُمْ عَلَى الْحَقِّ وَ أَنْتُمْ تَنْفِرُونَ عَنْهُ نُفُورَ الْمِعْزَى مِنْ وَعْوَعَةِ الْأَسَدِ! هَيْهَاتَ أَنْ أَطْلَعَ بِكُمْ سَرَارَ الْعَدْلِ، أَوْ أُقِيمَ اعْوِجَاجَ الْحَقِّ. اللَّهُمَّ إِنَّكَ تَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَكُنِ الَّذِي كَانَ مِنَّا مُنَافَسَةً فِي سُلْطَانٍ، وَ لَاالِتمَاسَ شَيْ ءٍ مِنْ فُضُولِ الْحُطَامِ، وَ لكِنْ لِنَرِدَ الْمَعَالِمَ مِنْ دِينِكَ، وَ نُظْهِرَ الْإِصْلَاحَ فِي بِلَادِكَ، فَيَأْمَنَ الْمَظْلُومُونَ مِنْ عِبَادِكَ، وَ تُقَامَ الْمُعَطَّلَةُ مِنْ حُدُودِكَ. اللَّهُمَّ إِنِّي أَوَّلُ مَنْ أَنَابَ، وَ سَمِعَ وَ أَجَابَ، لَمْ يَسْبِقْنِي إِلَّا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله بِالصَّلَاةِ.

وَ قَدْ عَلِمْتُمْ أَنَّهُ لَايَنْبَغِي أَنْ يَكُونَ الْوَالِي عَلَى الْفُرُوجِ وَ الدِّمَاءِ وَ الْمَغَانِمِ وَ الْأَحْكَامِ، وَ إِمَامَةِ الْمُسْلِمِينَ الْبَخِيلُ، فَتَكُونَ فِي أَمْوَالِهِمْ نَهْمَتُهُ، وَ لَاالْجَاهِلُ فَيُضِلَّهُمْ بِجَهْلِهِ، وَ لَاالْجَافِي فَيَقْطَعَهُمْ بِجَفَائِهِ، وَ لَاالْحَائِفُ لِلدُّوَلِ فَيَتَّخِذَ قَوْماً دُونَ قَوْمٍ، وَ لَا الْمُرْتَشِي فِي الْحُكْمِ فَيَذْهَبَ بِالْحُقُوقِ، وَ يَقِفَ بِهَا دُونَ الْمَقَاطِعِ، وَ لَاالْمُعَطِّلُ لِلسُّنَّةِ فَيُهْلِكَ الْأُمَّةَ.

ص: 283

ص: 284

و من خطبة له (ع) (132)

اشاره

يعظ فيها و يزهد في الدنيا

حمد اللَّه

نَحْمَدُهُ عَلَى مَا أَخَذَ وَ أَعْطَى وَ عَلَى مَا أَبْلَى وَ ابْتَلَى الْبَاطِنُ لِكُلِّ خَفِيَّةٍ، وَ الْحَاضِرُ لِكُلِّ سَرِيرَةٍ. العَالِمُ بِمَا تُكِنُّ الصُّدُورُ، وَ مَا تَخُونُ الْعُيُونُ. وَ نَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ غَيْرُهُ، وَ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُهُ نجيّه وَ بَعِيثُهُ شَهَادَةً يُوَافِقُ فِيهَا السِّرُّ الْإِعْلَانَ، وَ الْقَلْبُ اللِّسَانَ.

عظة الناس

و منهَا: فَإِنَّهُ وَ اللَّهِ الْجِدُّ لَااللَّعِبُ، وَ الْحَقُّ لَاالْكَذِبُ. وَ مَا هُوَ إِلَّا الْمَوْتُ أَسْمَعَ دَاعِيهِ، وَ أَعْجَلَ حَادِيهِ. فَلَا يَغُرَّنَّكَ سَوَادُ النَّاسِ مِنْ نَفْسِكَ، وَ قَدْ رَأَيْتَ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ مِمَّنْ جَمَعَ الْمَالَ وَ حَذِرَ الْإِقْلَالَ، وَ أَمِنَ الْعَوَاقِبَ- طُولَ أَمَلٍ وَ اسْتِبْعَادَ أَجَلٍ- كَيْفَ نَزَلَ بِهِ الْمَوْتُ فَأَزْعَجَهُ عَنْ وَطَنِهِ، وَ أَخَذَهُ مِنْ مَأْمَنِهِ، مَحْمُولًا عَلَى أَعْوَادِ الْمَنَايَا، يَتَعَاطَى بِهِ الرِّجَالُ الرِّجَالَ، حَمْلًا عَلَى الْمَنَاكِبِ وَ إِمْسَاكاً بِالْأَنَامِلِ. أَمَا رَأَيْتُمُ الَّذِينَ يَأْمُلُونَ بَعِيداً، وَ يَبْنُونَ مَشِيداً، وَ يَجْمَعُونَ كَثِيراً! كَيْفَ أَصْبَحَتْ بُيُوتُهُمْ قُبُوراً، وَ مَا جَمَعُوا بُوراً؛ وَ صَارتْ أَمْوَالُهُمْ لِلْوَارِثِينَ، وَ أَزْوَاجُهُمْ لِقَوْمٍ آخَرِينَ؛ لَافِي حَسَنَةٍ يَزِيدُونَ، وَ لَامِنْ سَيِّئَةٍ يَسْتَعْتِبُونَ! فَمَنْ أَشْعَرَ التَّقْوَى قَلْبَهُ بَرَّزَ مَهَلُهُ، وَ فَازَ عَمَلُهُ. فَاهْتَبِلُوا هَبَلَهَا، وَ اعْمَلُوا لِلْجَنَّةِ عَمَلَهَا: فَإِنَّ الدُّنْيَا لَمْ تُخْلَقْ لَكُمْ دَارَ مُقَامٍ،

ص: 285

ص: 286

بَلْ خُلِقَتْ لَكُمْ مَجَازاً لِتَزَوَّدُوا مِنْهَا الْأَعْمَالَ إِلَى دَارِ الْقَرَارِ. فَكُونُوا مِنْهَا عَلَى أَوْفَازٍ.

وَ قَرِّبُوا الظُّهُورَ لِلزِّيَالِ.

و من خطبة له (ع) (133)

اشاره

يعظّم اللَّه سبحانه و يذكر القرآن و النبي و يعظ الناس

عظمة اللَّه تعالى

وَ انْقَادَتْ لَهُ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةُ بِأَزِمَّتِهَا، وَ قَذَفَتْ إِلَيْهِ السَّموَاتُ وَ الْأَرَضُونَ مَقَالِيدَهَا، وَ سَجَدَتْ لَهُ بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ الْأَشْجَارُ النَّاضِرَةُ، وَ قَدَحَتْ لَهُ مِنْ قُضْبَانِهَا النِّيرَانَ الْمُضِيئَةَ، وَ آتَتْ أُكُلَهَا بِكَلِمَاتِهِ الِّثمَارُ الْيَانِعَةُ.

القرآن

منهَا: وَ كِتَابُ اللَّهِ بَيْنَ أَظْهُرِكُمْ نَاطِقٌ لَايَعْيَا لِسَانُهُ، وَ بَيْتٌ لَاتُهْدَمُ أَرْكَانُهُ، وَ عِزٌّ لَاتُهْزَمُ أَعْوَانُهُ.

رسول اللَّه

منهَا: أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَ تَنَازُعٍ مِنَ الْأَلْسُنِ، فَقَفَّى بِهِ الرُّسُلَ، وَ خَتَمَ بِهِ الْوَحْيَ، فَجَاهَدَ فِي اللَّهِ الْمُدْبِرِينَ عَنْهُ، وَ الْعَادِلِينَ بِهِ.

ص: 287

ص: 288

الدنيا

منهَا: وَ إِنَّمَا الدُّنْيَا مُنْتَهَى بَصَرِ الْأَعْمَى لَايُبْصِرُ مِمَّا وَرَاءَهَا شَيْئاً، وَ الْبَصِيرُ يَنْفُذُهَا بَصَرُهُ، وَ يَعْلَمُ أَنَّ الدَّارَ وَرَاءَهَا. فَالْبَصِيرُ مِنْهَا شَاخِصٌ، وَ الْأَعْمَى إِلَيْهَا شَاخِصٌ. وَ الْبَصِيرُ مِنْهَا مُتَزَوِّدٌ، وَ الْأَعْمَى لَهَا مُتَزَوِّدٌ.

عظة الناس

منهَا: وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ مِنْ شَيْ ءٍ إِلَّا وَ يَكَادُ صَاحِبُهُ يَشْبَعُ مِنْهُ وَ يَمَلُّهُ إِلَّا الْحَيَاةَ فَإِنَّهُ لَايَجِدُ فِي الْمَوْتِ رَاحَةً. وَ إِنَّمَا ذلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْحِكْمَةِ الَّتِي هِيَ حَيَاةٌ لِلْقَلْبِ الْمَيِّتِ، وَ بَصَرٌ لِلْعَيْنِ الْعَمْيَاءِ، وَ سَمْعٌ لِلْأُذُنِ الصَّمَّاءِ، وَ رِيٌّ لِلظَّمْآنِ، وَ فِيهَا الغِنَى كُلُّهُ وَ السَّلامَةُ. كِتَابُ اللَّهِ تُبْصِرُونَ بِهِ، وَ تَنْطِقُونَ بِهِ، وَ تَسْمَعُونَ بِهِ، وَ يَنْطِقُ بَعْضُهُ بِبَعْضٍ، وَ يَشْهَدُ بَعْضُهُ عَلَى بَعْضٍ، وَ لَايَخْتَلِفُ فِي اللَّهِ، وَ لَايُخَالِفُ بِصَاحِبِهِ عَنِ اللَّهِ. قَدِ اصْطَلَحْتُمْ عَلَى الْغِلِّ فِيَما بَيْنَكُمْ، وَ نَبَتَ الْمَرْعَى عَلَى دِمَنِكُمْ. وَ تَصَافَيْتُمْ عَلَى حُبِّ الْآمَالِ، وَ تَعَادَيْتُمْ فِي كَسْبِ الْأَمْوَالِ. لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكُمُ الْخَبِيثُ، وَ تَاهَ بِكُمُ الْغُرُورُ، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُمْ.

و من خطبة له (ع) (134)

و قد شاوره عمر بن الخطاب في الخروج إلى غزو الروم

وَ قَدْ تَوَكَّلَ اللَّهُ لِأَهْلِ هذَا الدِّينِ بِإِعْزَازِ الْحَوْزَةِ، وَ سَتْرِ الْعَوْرَةِ.

ص: 289

ص: 290

وَ الَّذِي نَصَرَهُمْ، وَ هُمْ قَلِيلٌ لَايَنْتَصِرُونَ، وَ مَنَعَهُمْ وَ هُمْ قَلِيلٌ لَا يَمْتَنِعُونَ، حَيٌّ لَا يَمُوتُ.

إِنَّكَ مَتَى تَسِرْ إِلَى هذَا الْعَدُوِّ بِنَفْسِكَ، فَتَلْقَهُمْ فَتُنْكَبْ، لَاتَكُنْ لِلْمُسْلِمِينَ كَانِفَةٌ دُونَ أَقْصَى بِلَادِهِمْ. لَيْسَ بَعْدَكَ مَرْجِعٌ يَرْجِعُونَ إِلَيْهِ. فَابْعَثْ إِلَيْهِمْ رَجُلًا مِحْرَباً، و احْفِزْ مَعَهُ أَهْلَ الْبَلاءِ وَ النَّصِيحَةِ، فَإِنْ أَظْهَرَ اللَّهُ فَذَاكَ مَا تُحِبُّ، وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى، كُنْتَ رِدْأً لِلنَّاسِ وَ مَثَابَةً لِلْمُسْلِمِينَ.

و من خطبة له (ع) (135)

و قد وقعت مشاجرة بينه و بين عثمان فقال المغيرة بن الأخنس لعثمان:

أنا أكفيكه، فقال علي عليه السلام للمغيرة:

يَابْنَ اللَّعِينِ الْأَبْتَرِ، وَ الشَّجَرَةِ الَّتِي لَا أَصْلَ لَهَا وَ لَا فَرْعَ، أَنْتَ تَكْفِينِي؟ فَوَاللَّهِ مَا أَعَزَّ اللَّهُ مَنْ أَنْتَ نَاصِرُهُ، وَ لَاقَامَ مَنْ أَنْتَ مُنْهِضُهُ. اخْرُجْ عَنَّا أَبْعَدَ اللَّهُ نَوَاكَ، ثُمَّ ابْلُغْ جَهْدَكَ، فَلَا أَبْقَى اللَّهُ عَلَيْكَ إِنْ أَبْقَيْتَ!

و من خطبة له (ع) (136)

في أمر البيعة

لَمْ تَكُنْ بَيْعَتُكُمْ إِيَّايَ فَلْتَةً، وَ لَيْسَ أَمْرِي وَ أَمْرُكُمْ وَاحِداً. إِنِّي أُرِيدُكُمْ لِلَّهِ، وَ أَنْتُمْ تُرِيدُونَنِي لِأَنْفُسِكُمْ.

ص: 291

ص: 292

أَيُّهَا النَّاسُ، أَعِينُونِي عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُنْصِفَنَّ الْمَظْلُومَ مِنْ ظَالِمِهِ، وَ لَأَقُودَنَّ الظَّالِمَ بِخِزَامَتِهِ حَتَّى أُورِدَهُ مَنْهَلَ الْحَقِّ وَ إِنْ كَانَ كَارِهاً.

و من خطبة له (ع) (137)

اشاره

في شأن طلحة و الزبير و في البيعة له

طلحة و الزبير

وَ اللَّهِ مَا أَنْكَرُوا عَلَيَّ مُنْكَراً، وَ لَاجَعَلُوا بَيْنِي وَ بَيْنَهُمْ نِصْفاً. وَ إِنَّهُمْ لَيَطْلُبُونَ حَقّاً هُمْ تَرَكُوهُ، وَ دَماً هُمْ سَفَكُوهُ، فَإِنْ كُنْتُ شَرِيكَهُمْ فِيهِ، فَإِنَّ لَهُمْ نَصِيبَهُمْ مِنْهُ، وَ إِنْ كَانُوا وَلُوهُ دُونِي فَمَا الطَّلِبَةُ إِلَّا قِبَلَهُمْ. وَ إِنَّ أَوَّلَ عَدْلِهِمْ لَلْحُكْمُ عَلَى أَنْفُسِهِمْ. إِنَّ مَعِي لَبَصِيرَتِي؛ مَا لَبَسْتُ وَ لَالُبِسَ عَلَيَّ. وَ إِنَّهَا لَلْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ؛ فِيهَا الْحَمَأُ وَ الْحَّمَةُ، وَ الشُّبْهَةُ الْمُغْدِفَةُ؛ وَ إِنَّ الْأَمْرَ لَوَاضِحٌ؛ وَ قَدْ زَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ نِصَابِهِ، وَ انْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ شَغَبِهِ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَأُفْرِطَنَّ لَهُمْ حَوْضاً أَنَا مَاتِحُهُ، لَايَصْدُرُونَ عَنْهُ بِرِيٍّ، وَ لَا يَعُبُّونَ بَعْدَهُ فِي حَسْيٍ!

أمر البيعة

و منه: فَأَقْبَلْتُمْ إِلَيَّ إِقْبَالَ الْعُوذِ الْمَطَافِيلِ عَلَى أَوْلَادِهَا، تَقُولُونَ: الْبَيْعَةَ الْبَيْعَةَ! قَبَضْتُ كَفِّي فَبَسَطْتُمُوهَا، وَ نَازَعَتْكُمْ يَدِي فَجَاذَبْتُمُوهَا. اللَّهُمَّ إِنَّهُمَا قَطَعَانِي وَ ظَلَمَانِي، وَ نَكَثَا بَيْعَتِي، وَ أَلَّبَا النَّاسَ عَلَيَّ؛ فَاحْلُلْ مَا عَقَدَا، وَ لَاتُحْكِمْ لَهُمَا مَا أَبْرَمَا،

ص: 293

ص: 294

وَ أَرِهِمَا الْمَسَاءَةَ فِيَما أَمَّلَا وَ عَمِلَا. وَ لَقَدِ اسْتَثَبْتُهُمَا قَبْلَ الْقِتَالِ، وَ اسْتَأْنَيْتُ بِهِمَا أَمَامَ الْوِقَاعِ، فَغَمَطَا النِّعْمَةَ، وَرَدَّا الْعَافِيَةَ.

و من خطبة له (ع) (138)

يومئ فيها إلى ذكر الملاحم

يَعْطِفُ الْهَوَى عَلَى الْهُدَى، إِذَا عَطَفُوا الْهُدَى عَلَى الْهَوَى، وَ يَعْطِفُ الرَّأْيَ عَلَى الْقُرْآنِ إِذَا عَطَفُوا الْقُرْآنَ عَلَى الرَّأْيِ.

و منهَا: حَتَّى تَقُومَ الْحَرْبُ بِكُمْ عَلَى سَاقٍ، بَادِياً نَوَاجِذُهَا، مَمْلُوءَةً أَخْلَافُهَا، حُلْواً رَضَاعُهَا، عَلْقَماً عَاقِبَتُهَا. أَلَا وَ فِي غَدٍ- وَ سَيَأْتِي غَدٌ بِمَا لَاتَعْرِفُونَ- يَأْخُذُ الْوَالِي مِنْ غَيْرِهَا عُمَّالَهَا عَلَى مَسَاوِىِ أَعْمَالِهَا، وَ تُخْرِجُ لَهُ الْأَرْضُ أَفَالِيذَ كَبِدِهَا، وَ تُلْقِي إِلَيْهِ سِلْماً مَقَالِيدَهَا، فَيُرِيكُمْ كَيْفَ عَدْلُ السِّيرَةِ، وَ يُحْيِي مَيِّتَ الْكِتَابِ وَ السُّنَّةِ.

منهَا: كَأَنِّي بِهِ قَدْ نَعَقَ بِالشَّامِ، وَ فَحَصَ بِرَايَاتِهِ فِي ضَوَاحِي كُوفَانَ، فَعَطَفَ عَلَيْهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ، وَ فَرَشَ الْأَرْضَ بِالرُّؤُوسِ. قَدْ فَغَرَتْ فَاغِرَتُهُ، وَ ثَقُلَتْ فِي الْأَرْضِ وَطْأَتُهُ، بَعِيدَ الْجَوْلَةِ، عَظِيمَ الصَّوْلَةِ. وَ اللَّهِ لَيُشَرِّدَنَّكُمْ فِي أَطْرَافِ الْأَرْضِ حَتَّى لَايَبْقَى مِنْكُمْ إِلَّا قَلِيلٌ، كَالْكُحْلِ فِي الْعَيْنِ، فَلَا تَزَالُونَ كَذلِكَ، حَتَّى تَؤُوبَ إِلَى الْعَرَبِ عَوَازِبُ أَحْلَامِهَا! فَالْزَمُوا السُّنَنَ الْقَائِمَةَ، وَ الْآثَارَ الْبَيِّنَةَ، وَ الْعَهْدَ الْقَرِيبَ الَّذِي عَلَيْهِ بَاقِي النُّبُوَّةِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّ الشَّيْطَانَ إِنَّمَا يُسَنِّي لَكُمْ طُرُقَهُ لِتَتَّبِعُوا عَقِبَهُ.

ص: 295

ص: 296

و من خطبة له (ع) (139)

في وقت الشُّورى

لَنْ يُسْرِعَ أَحَدٌ قَبْلِي إِلَى دَعْوَةِ حَقٍّ، وَ صِلَةِ رَحِمٍ، وَ عَائِدَةِ كَرَمٍ. فَاسْمَعُوا قَوْلِي، وَ عُوا مَنْطِقِي؛ عَسَى أَنْ تَرَوْا هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِ هذَا الْيَوْمِ تُنْتَضَى فِيهِ السُّيُوفُ، وَ تُخَانُ فِيهِ الْعُهُودُ، حَتَّى يَكُونَ بَعْضُكُمْ أَئِمَّةً لِأَهْلِ الضَّلَالَةِ، وَ شِيعَةً لِأَهْلِ الْجَهَالَةِ.

و من خطبة له (ع) (140)

في النهي عن غيبة الناس

وَ إِنَّمَا يَنْبَغِي لِأَهْلِ الْعِصْمَةِ وَ الْمَصْنُوعِ إِلَيْهِمْ فِي السَّلَامَةِ أَنْ يَرْحَمُوا أَهْلَ الذُّنُوبِ وَ الْمَعْصِيَةِ، وَ يَكُونَ الشُّكْرُ هُوَ الْغَالِبَ عَلَيْهِمْ، وَ الْحَاجِزَ لَهُمْ عَنْهُمْ، فَكَيْفَ بِالْعَائِبِ الَّذِي عَابَ أَخَاهُ، وَ عَيَّرَهُ بِبَلْوَاهُ. أَمَا ذَكَرَ مَوْضِعَ سَتْرِ اللَّهِ عَلَيْهِ مِنَ ذُنُوبِهِ مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْ الذَّنْبِ الَّذِي عَابَهُ بِهِ! وَ كَيْفَ يَذُمُّهُ بِذَنْبٍ قَدْ رَكِبَ مِثْلَهُ! فَإِنْ لَمْ يَكُنْ رَكِبَ ذلِكَ الذَّنْبَ بِعَيْنِهِ فَقَدْ عَصَى اللَّهَ فِيَما سِوَاهُ، مِمَّا هُوَ أَعْظَمُ مِنْهُ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ يَكُنْ عَصَاهُ فِي الْكَبِيرِ، وَ عَصَاهُ فِي الصَّغِيرِ، لَجَرَاتُهُ عَلَى عَيْبِ النَّاسِ أَكْبَرُ!

يَا عَبْدَاللَّهِ، لَاتَعْجَلْ فِي عَيْبِ أَحَدٍ بِذَنْبِهِ، فَلَعَلَّهُ مَغْفُورٌ لَهُ، وَ لَاتَأْمَنْ عَلَى نَفْسِكَ صَغِيرَ مَعْصِيَةٍ، فَلَعَلَّكَ مُعَذَّبٌ عَلَيْهِ. فَلْيَكْفُفْ مَنْ عَلِمَ مِنْكُمْ عَيْبَ غَيْرِهِ لِمَا يَعْلَمُ مِنْ عَيْبِ نَفْسِهِ، وَلْيَكُنِ الشُّكْرُ شَاغِلًا لَهُ عَلَى مُعَافَاتِهِ مِمَّا ابْتُلِيَ بِهِ غَيْرُهُ.

ص: 297

ص: 298

و من خطبة له (ع) (141)

في النهي عن سماع الغيبة و في الفرق بين الحقّ و الباطل

أَيُّهَا النَّاسُ، مَنْ عَرَفَ مِنْ أَخِيهِ وَثِيقَةَ دِينٍ وَ سَدَادَ طَرِيقٍ، فَلَا يَسْمَعَنَّ فِيهِ أَقَاوِيلَ الرِّجَالِ. أَمَا إِنَّهُ قَدْ يَرْمِي الرَّامِي، وَ تُخْطِئُ السِّهَامُ، وَ يُحِيلُ الْكَلَامُ، وَ بَاطِلُ ذلِكَ يَبُورُ، وَ اللَّهُ سَمِيعٌ وَ شَهِيدٌ. أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ إِلَّا أَرْبَعُ أَصَابِعَ.

فَسُئِل، عليه السلام، عَن مَعْنى قولِهِ هذَا، فجمع أَصابِعَهُ وَ وَضعهَا بين أُذُنِهِ وَ عَيْنِهِ ثمَّ قَالَ: الْبَاطِلُ أَنْ تَقُولَ: سَمِعْتُ، وَ الْحَقُّ أَنْ تَقُولَ: رَأَيْتُ!

و من خطبة له (ع) (142)

اشاره

المعروف في غير أهله

وَ لَيْسَ لِوَاضِعِ الْمَعْرُوفِ فِي غَيْرِ حَقِّهِ، وَ عِنْدَ غَيْرِ أَهْلِهِ، مِنَ الْحَظِّ فِيَما أَتَى إِلَّا مَحْمَدَةُ اللِّئَامِ، وَ ثَنَاءُ الْأَشْرَارِ، وَ مَقَالَةُ الْجُهَّالِ، مَادَامَ مُنْعِماً عَلَيْهِمْ: مَا أَجْوَدَ يَدَهُ! وَ هُوَ عَنْ ذَاتِ اللَّهِ بَخِيلٌ!

ص: 299

ص: 300

مواضع المعروف

فَمَنْ آتَاهُ اللَّهُ مَالًا فَلْيَصِلْ بِهِ الْقَرَابَةَ، وَلْيُحْسِنْ مِنْهُ الضِّيَافَةَ، وَلْيَفُكَّ بِهِ الْأَسِيرَ وَ الْعَانِيَ، وَلْيُعْطِ مِنْهُ الْفَقِيرَ وَ الْغَارِمَ، وَلْيَصْبِرْ نَفْسَهُ عَلَى الْحُقُوقِ وَ النَّوَائِبِ، ابْتِغَاءَ الثَّوَابِ، فَإِنَّ فَوْزاً بِهذِهِ الْخِصَالِ شَرَفُ مَكَارِمِ الدُّنْيَا، وَ دَرْكُ فَضَائِلِ الْآخِرَةِ؛ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

و من خطبة له (ع) (143)

في الاستسقاء

و فيه تنبيه العباد على وجوب استغاثة رحمة اللَّه إذا حبس عنهم رحمة المطر

أَلَا وَ إِنَّ الْأَرْضَ الَّتِي تُقِلُّكُمْ وَ السَّمَاءَ الَّتِي تُظِلُّكُمْ مُطِيعَتَانِ لِرَبِّكُمْ، وَ مَا أَصْبَحَتَا تَجُودَانِ لَكُمْ بِبَرَكَتِهِمَا تَوَجُّعاً لَكُمْ، وَ لَازُلْفَةً إِلَيْكُمْ، وَ لَالِخَيْرٍ تَرْجُوَانِهِ مِنْكُمْ، وَ لكِنْ أُمِرَتَا بِمَنَافِعِكُمْ فَأَطَاعَتَا، وَ أُقِيمَتَا عَلَى حُدُودِ مَصَالِحِكُمْ فَقَامَتَا.

إِنَّ اللَّهَ يَبْتَلِي عِبَادَهُ عِنْدَ الْأَعْمَالِ السَّيِّئَةِ بِنَقْصِ الَّثمَرَاتِ، وَ حَبْسِ الْبَرَكَاتِ، وَ إِغْلَاقِ خَزَائِنِ الْخَيْرَاتِ، لِيَتُوبَ تَائِبٌ، وَ يُقْلِعَ مُقْلِعٌ، وَ يَتَذَكَّرَ مُتَذَكِّرٌ، وَ يَزْدَجِرَ مُزْدَجِرٌ. وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ الاسْتِغْفَارَ سَبَباً لِدُرُورِ الرِّزْقِ وَ رَحْمَةِ الْخَلْقِ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «اسْتَغْفِرُوا رَبَّكُمْ إِنَّهُ كَانَ غَفَّاراً. يُرْسِلِ السَّمَاءَ عَلَيْكُمْ مِدْرَاراً. وَ يُمْدِدْكُمْ بِأَمْوَالٍ وَ بَنِينَ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ جَنَّاتٍ وَ يَجْعَلْ لَكُمْ أَنْهَاراً» فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَءاً اسْتَقْبَلَ تَوْبَتَهُ، وَ اسْتَقَالَ خَطِيئَتَهُ، وَ بَادَرَ مَنِيَّتَهُ!

ص: 301

ص: 302

اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ مِنْ تَحْتِ الْأَسْتَارِ وَ الْأَكْنَانِ، وَ بَعْدَ عَجِيجِ الْبَهَائِمِ وَ الْوِلْدَانِ، رَاغِبِينَ فِي رَحْمَتِكَ، وَ رَاجِينَ فَضْلَ نِعْمَتِكَ، وَ خَائِفِينَ مِنْ عَذَابِكَ وَ نِقْمَتِكَ.

اللَّهُمَّ فَاسْقِنَا غَيْثَكَ، وَ لَاتَجْعَلْنَا مِنَ الْقَانِطِينَ، وَ لَاتُهْلِكْنَا بِالسِّنِينَ، «وَ لَاتُؤَاخِذْنَا بِمَا فَعَلَ السُّفَهَاءُ مِنَّا» يَا أَرْحَمَ الرَّاحِمِينَ. اللَّهُمَّ إِنَّا خَرَجْنَا إِلَيْكَ نَشْكُو إِلَيْكَ مَا لَا يَخْفَى عَلَيْكَ، حِينَ أَلْجَأَتْنَا الْمَضَايِقُ الْوَعْرَةُ، وَ أَجَاءَتْنَا الْمَقَاحِطُ الُمجْدِبَةُ، وَ أَعْيَتْنَا الْمَطَالِبُ الْمُتَعَسِّرَةُ، وَ تَلَاحَمَتْ عَلَيْنَا الْفِتَنُ الْمُسْتَصْعِبَةُ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَسْأَلُكَ أَلَّا تَرُدَّنَا خَائِبِينَ، وَ لَاتَقْلِبَنَا وَاجِمِينَ، وَ لَاتُخَاطِبَنَا بِذُنُوبِنَا، وَ لَاتُقَايِسَنَا بِأَعْمَالِنَا. اللَّهُمَّ انْشُرْ عَلَيْنَا غَيْثَكَ وَ بَرَكَتَكَ، وَ رِزْقَكَ وَ رَحْمَتَكَ؛ وَ اسْقِنَا سُقْيَا نَاقِعَةً مُرْوِيَةً مُعْشِبَةً، تُنْبِتُ بِهَا مَا قَدْ فَاتَ، وَ تُحْيِي بِهَا مَا قَد مَاتَ. نَافِعَةَ الْحَيَا، كَثِيرَةَ الُمجْتَنَى تُرْوِي بِهَا الْقِيعَانَ، وَ تُسِيلُ الْبُطْنَانَ، وَ تَسْتَوْرِقُ الْأَشْجَارَ، وَ تُرْخِصُ الْأَسْعَارَ؛ «إِنَّكَ عَلَى مَا تَشَاءُ قَدِيرٌ».

و من خطبة له (ع) (144)

اشاره

في مبعث الرسل و فضل آل البيت

مبعث الرسل عليهم السلام

بَعَثَ اللَّهُ رُسُلَهُ بِمَا خَصَّهُمْ بِهِ مِنْ وَحْيِهِ، وَ جَعَلَهُمْ حُجَّةً لَهُ عَلَى خَلْقِهِ، لِئَلَّا تَجِبَ الْحُجَّةُ لَهُمْ بِتَرْكِ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ، فَدَعَاهُمْ بِلِسَانِ الصِّدْقِ إِلَى سَبِيلِ الْحَقِّ. أَلَا إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى قَدْ كَشَفَ الْخَلْقَ كَشْفَةً؛ لَاأَنَّهُ جَهِلَ مَا أَخْفَوْهُ مِنْ مَصُونِ أَسْرَارِهِمْ وَ مَكْنُونِ ضَمَائِرِهِمْ؛

ص: 303

ص: 304

«وَ لكِنْ لِيَبْلُوَهُمْ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا» فَيَكُونَ الثَّوَابُ جَزَاءً، وَ الْعِقَابُ بَوَاءً.

فضل أهل البيت عليهم السلام

أَيْنَ الَّذِينَ زَعَمُوا أَنَّهُمُ الرَّاسِخُونَ فِي الْعِلْمِ دُونَنَا، كَذِباً وَ بَغْياً عَلَيْنَا، أَنْ رَفَعَنَا اللَّهُ وَ وَضَعَهُمْ، وَ أَعْطَانَا وَ حَرَمَهُمْ، وَ أَدْخَلَنَا وَ أَخْرَجَهُمْ. بِنَا يُسْتَعْطَى الْهُدَى، وَ يُسْتَجْلَى الْعَمَى إِنَّ الْأَئِمَّةَ مِنْ قُرَيْشٍ غُرِسُوا فِي هذَا الْبَطْنِ مِنْ هَاشِمٍ؛ لَاتَصْلُحُ عَلَى سِوَاهُمْ، وَ لَاتَصْلُحُ الْوُلَاةُ مِنْ غَيْرِهِمْ.

أهل الضلال

منهَا: آثَرُوا عَاجِلًا وَ أَخَّرُوا آجِلًا، وَ تَرَكُوا صَافِياً وَ شَرِبُوا آجِناً؛ كَأَنِّي أَنْظُرُ إِلَى فَاسِقِهِمْ وَ قَدْ صَحِبَ الْمُنْكَرَ فَأَلِفَهُ، وَ بَسِئَ بِهِ وَ وَافَقَهُ، حَتَّى شَابَتْ عَلَيْهِ مَفَارِقُهُ، وَ صُبِغَتْ بِهِ خَلَائِقُهُ، ثُمَّ أَقْبَلَ مُزْبِداً كَالتَّيَّارِ لَايُبَالِي مَا غَرَّقَ، أَوْ كَوَقْعِ النَّارِ فِي الْهَشِيمِ لَا يَحْفِلُ مَاحَرَّقَ!

أَيْنَ الْعُقُولُ الْمُسْتَصْبِحَةُ بِمَصَابِيحِ الْهُدَى، وَ الْأَبْصَارُ الْلَّامِحَةُ إِلَى مَنَارِ التَّقْوَى! أَيْنَ الْقُلُوبُ الَّتِي وُهِبَتْ لِلَّهِ، وَ عُوقِدَتْ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ! ازْدَحَمُوا عَلَى الْحُطَامِ، وَ تَشَاحُّوا عَلَى الْحَرَامِ، وَ رُفِعَ لَهُمْ عَلَمُ الْجَنَّةِ وَ النَّارِ، فَصَرَفُوا عَنِ الْجَنَّةِ وُجُوهَهُمْ، وَ أَقْبَلُوا إِلَى النَّارِ بِأَعْمَالِهِمْ؛ وَ دَعَاهُمْ رَبُّهُمْ فَنَفَرُوا وَ وَلَّوْا، وَ دَعَاهُمُ الشَّيْطَانُ فَاسْتَجَابُوا وَ أَقْبَلُوا!

ص: 305

ص: 306

و من خطبة له (ع) (145)

فناء الدنيا

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّمَا أَنْتُمْ فِي هذِهِ الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا، مَعَ كُلِّ جَرْعَةٍ شَرَقٌ، وَ فِي كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَصٌ! لَاتَنَالُونَ مِنْهَا نِعْمَةً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَ لَايُعَمَّرُ مُعَمَّرٌ مِنْكُمْ، يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ، إِلَّا بِهَدْمِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ، وَ لَاتُجَدَّدُ لَهُ زِيَادَةٌ فِي أَكْلِهِ، إِلَّا بِنَفَادِ مَا قَبْلَهَا مِنْ رِزْقِهِ. وَ لَايَحْيَا لَهُ أَثَرٌ إِلَّا مَاتَ لَهُ أَثَرٌ. وَ لَايَتَجَدَّدُ لَهُ جَدِيدٌ إِلَّا بَعْدَ أَنْ يَخْلَقَ لَهُ جَدِيدٌ. وَ لَاتَقُومُ لَهُ نَابِتَةٌ إِلَّا وَ تَسْقُطُ مِنْهُ مَحْصُودَةٌ. وَ قَدْ مَضَتْ أُصُولٌ نَحْنُ فُرُوعُهَا، فَمَا بَقَاءُ فَرْعٍ بَعْدَ ذَهَابِ أَصْلِهِ!

ذم البدعة

منهَا: وَ مَا أُحْدِثَتْ بِدْعَةٌ إِلَّا تُرِكَ بِهَا سُنَّةٌ. فَاتَّقُوا الْبِدَعَ وَ الْزَمُوا الْمَهْيَعَ. إِنَّ عَوَازِمَ الْأُمُورِ أَفْضَلُهَا، وَ إِنَّ مُحْدَثَاتِهَا شِرَارُهَا.

و من خطبة له (ع) (146)

و قد استشاره عمر بن الخطاب في الشخوص لقتال الفرس بنفسه

إِنَّ هذَا الْأَمْرَ لَمْ يَكُنْ نَصْرُهُ وَ لَاخِذْلَانُهُ بِكَثْرَةٍ وَ لَابِقِلَّةٍ. وَ هُوَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي أَظْهَرَهُ، وَ جُنْدُهُ الَّذِي أَعَدَّهُ وَ أَمَدَّهُ، حَتَّى بَلَغَ مَا بَلَغَ، وَ طَلَعَ حَيْثُ طَلَعَ؛ وَ نَحْنُ عَلَى مَوْعُودٍ مِنَ اللَّهِ، وَ اللَّهُ مُنْجِزٌ وَعْدَهُ، وَ نَاصِرٌ جُنْدَهُ.

ص: 307

ص: 308

وَ مَكَانُ الْقَيِّمِ بِالْأَمْرِ مَكَانُ النِّظَامِ مِنَ الْخَرَزِ يَجْمَعُهُ وَ يَضُمُّهُ: فَإِنِ انْقَطَعَ النِّظَامُ تَفَرَّقَ الْخَرَزُ وَ ذَهَبَ، ثُمَّ لَمْ يَجْتَمِعْ بِحَذَافِيرِهِ أَبَداً. وَ الْعَرَبُ الْيَوْمَ وَ إِنْ كَانُوا قَلِيلًا، فَهُمْ كَثِيرُونَ بِالْإِسْلَامِ، عَزِيزُونَ بِالاجْتَماعِ! فَكُنْ قُطْباً، وَ اسْتَدِرِ الرَّحَا بِالْعَرَبِ، وَ أَصْلِهِمْ دُونَكَ نَارَ الْحَرْبِ، فَإِنَّكَ إِنْ شَخَصْتَ مِنْ هذِهِ الْأَرْضِ انْتَقَضَتْ عَلَيْكَ الْعَرَبُ مِنْ أَطْرَافِهَا وَ أَقْطَارِهَا، حَتَّى يَكُونَ مَا تَدَعُ وَرَاءَكَ مِنَ الْعَوْرَاتِ أَهَمَّ إِلَيْكَ مِمَّا بَيْنَ يَدَيْكَ.

إِنَّ الْأَعَاجِمَ إِنْ يَنْظُرُوا إِلَيْكَ غَداً يَقُولُوا: هذَا أَصْلُ الْعَرَبِ، فَإِذَا اقْتَطَعْتُمُوهُ اسْتَرَحْتُمْ، فَيَكُونُ ذلِكَ أَشَدَّ لِكَلَبِهِمْ عَلَيْكَ، وَ طَمَعِهِمْ فِيكَ. فَأَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ مَسِيرِ الْقَوْمِ إِلَى قِتَالِ الْمُسْلِمِينَ؛ فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ، هُوَ أَكْرَهُ لِمَسِيرِهِمْ مِنْكَ، وَ هُوَ أَقْدَرُ عَلَى تَغْيِيرِ مَا يَكْرَهُ. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتَ مِنْ عَدَدِهِمْ، فَإِنَّا لَمْ نَكُنْ نُقَاتِلُ فِيَما مَضَى بِالْكَثْرَةِ، وَ إِنَّمَا كُنَّا نُقَاتِلُ بِالنَّصْرِ وَ الْمَعُونَةِ!

و من خطبة له (ع) (147)

الغاية من البعثة

فَبَعَثَ اللَّهُ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، بِالْحَقِّ لِيُخْرِجَ عِبَادَهُ مِنْ عِبَادَةِ الْأَوْثَانِ إِلَى عِبَادَتِهِ، وَ مِنْ طَاعَةِ الشَّيْطَانِ إِلَى طَاعَتِهِ، بِقُرْآنٍ قَدْ بَيَّنَهُ وَ أَحْكَمَهُ، لِيَعْلَمَ الْعِبَادُ رَبَّهُمْ إِذْ جَهِلُوهُ، وَ لِيُقِرُّوا بِهِ بَعْدَ إِذْ جَحَدُوهُ، وَ لِيُثْبِتُوهُ بَعْدَ إِذْ أَنْكَرُوهُ. فَتَجَلَّى لَهُمْ سُبْحَانَهُ فِي كِتَابِهِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا رَأَوْهُ، بِمَا أَرَاهُمْ مِنْ قُدْرَتِهِ، وَ خَوَّفَهُمْ مِنْ سَطْوَتِهِ، وَ كَيْفَ مَحَقَ مَنْ مَحَقَ بِالْمَثُلَاتِ، وَ احْتَصَدَ مَنِ احْتَصَدَ بِالنَّقِمَاتِ!

ص: 309

ص: 310

الزمان المقبل

وَ إِنَّهُ سَيَأْتِي عَلَيْكُمْ مِنْ بَعْدِي زَمَانٌ لَيْسَ فِيهِ شَيْ ءٌ أَخْفَى مِنَ الْحَقِّ، وَ لَاأَظْهَرَ مِنَ الْبَاطِلِ، وَ لَاأَكْثَرَ مِنَ الْكَذِبِ عَلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ؛ وَ لَيْسَ عِنْدَ أَهْلِ ذلِكَ الزَّمَانِ سِلْعَةٌ أَبْوَرَ مِنَ الْكِتَابِ إِذَا تُلِيَ حَقَّ تِلَاوَتِهِ، وَ لَاأَنْفَقَ مِنْهُ إِذَا حُرِّفَ عَنْ مَوَاضِعِهِ؛ وَ لَا فِي الْبِلَادِ شَيْ ءٌ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ، وَ لَاأَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ! فَقَدْ نَبَذَ الْكِتَابَ حَمَلَتُهُ، وَ تَنَاسَاهُ حَفَظَتُهُ؛ فَالْكِتَابُ يَوْمَئِذٍ وَ أَهْلُهُ طَرِيدَانِ مَنْفِيَّانِ، وَ صَاحِبَانِ مُصْطَحِبَانِ، فِي طَرِيقٍ وَاحِدٍ لَايُؤْوِيهِمَا مُؤْوٍ. فَالْكِتَابُ وَ أَهْلُهُ فِي ذلِكَ الزَّمَانِ فِي النَّاسِ وَ لَيْسَا فِيهِمْ، وَ مَعَهُمْ وَ لَيْسَا مَعَهُمْ! لِأَنَّ الضَّلَالَةَ لَاتُوَافِقُ الْهُدَى، وَ إِنِ اجْتَمَعَا. فَاجْتَمَعَ الْقَوْمُ عَلَى الْفُرْقَةِ، وَ افْتَرَقُوا عَلَى الْجَمَاعَةِ، كَأَنَّهُمْ أَئِمَّةُ الْكِتَابِ وَ لَيْسَ الْكِتَابُ إِمَامَهُمْ، فَلَمْ يَبْقَ عِنْدَهُمْ مِنْهُ إِلَّا اسْمُهُ، وَ لَايَعْرِفُونَ إِلَّا خَطَّهُ وَ زَبْرَهُ. وَ مِنْ قَبْلُ مَا مَثَّلُوا بِالصَّالِحِينَ كُلَّ مُثْلَةٍ، وَ سَمَّوْا صِدْقَهُمْ عَلَى اللَّهِ فِرْيَةً، وَجَعَلُوا فِي الْحَسَنَةِ عُقُوبَةَ السَّيِّئَةِ.

وَ إِنَّمَا هَلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ بِطُولِ آمَالِهِمْ وَ تَغَيُّبِ آجَالِهِمْ، حَتَّى نَزَلَ بِهِمُ الْمَوْعُودُ الَّذِي تُرَدُّ عَنْهُ الْمَعْذِرَةُ، وَ تُرْفَعُ عَنْهُ التَّوْبَةُ، وَ تَحُلُّ مَعَهُ الْقَارِعَةُ وَ النِّقْمَةُ.

عظة الناس

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ مَنِ اسْتَنْصَحَ اللَّهَ وُفِّقَ، وَ مَنِ اتَّخَذَ قَوْلَهُ دَلِيلًا هُدِيَ (لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ)؛ فَإِنَّ جَارَ اللَّهِ آمِنٌ، وَ عَدُوَّهُ خَائِفٌ؛ وَ إِنَّهُ لَايَنْبَغِي لِمَنْ عَرَفَ عَظَمَةَ

ص: 311

ص: 312

اللَّهِ أَنْ يَتَعَظَّمَ، فَإِنَّ رِفْعَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا عَظَمَتُهُ أَنْ يَتَوَاضَعُوا لَهُ، وَ سَلَامَةَ الَّذِينَ يَعْلَمُونَ مَا قُدْرَتُهُ أَنْ يَسْتَسْلِمُوا لَهُ. فَلَا تَنْفِرُوا مِنَ الْحَقِّ نِفَارَ الصَّحِيحِ مِنَ الْأَجْرَبِ، وَ الْبَارِي مِنْ ذِي السَّقَمِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْدَ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي تَرَكَهُ، وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ، وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ، حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ. فَالَتمِسُوا ذلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ، فَإِنَّهُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ. هُمُ الَّذِينَ يُخْبِرُكُمْ حُكْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ مَنْطِقِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ؛ لَايُخَالِفُونَ الدِّينَ وَ لَايَخْتَلِفُونَ فِيهِ؛ فَهُوَ بَيْنَهُمْ شَاهِدٌ صَادِقٌ، وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ.

و من خطبة له (ع) (148)

في ذكر اهل البصرة

كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا يَرْجُو الْأَمْرَ لَهُ، وَ يَعْطِفُهُ عَلَيْهِ، دُونَ صَاحِبِهِ، لَايَمُتَّانِ إِلَى اللَّهِ بِحَبْلٍ، وَ لَايَمُدَّانِ إِلَيْهِ بِسَبَبٍ. كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمَا حَامِلُ ضَبٍّ لِصَاحِبِهِ، وَ عَمَّا قَلِيلٍ يُكْشَفُ قِنَاعُهُ بِهِ! وَ اللَّهِ لَئِنْ أَصَابُوا الَّذِي يُرِيدُونَ لَيَنْتَزِعَنَّ هذَا نَفْسَ هذَا، وَ لَيَأْتِيَنَّ هذَا عَلَى هذَا. قَدْ قَامَتِ الْفِئَةُ الْبَاغِيَةُ، فَأَيْنَ الُمحْتَسِبُونَ! فَقَدْ سُنَّتْ لَهُمُ السُّنَنُ، وَ قُدِّمَ لَهُمُ الْخَبَرُ. وَ لِكُلِّ ضَلَّةٍ عِلَّةٌ، وَ لِكُلِّ نَاكِثٍ شُبْهَةٌ. وَ اللَّهِ لَاأَكُونُ كَمُسْتَمِعِ اللَّدْمِ، يَسْمَعُ النَّاعِيَ وَ يَحْضُرُ الْبَاكِيَ، ثُمَّ لَايَعْتَبِرُ!

ص: 313

ص: 314

و من خطبة له (ع) (149)

قبل شهادته عليه السلام

أَيُّهَا النَّاسُ، كُلُّ امْرِىً لَاقٍ مَا يَفِرُّ مِنْهُ فِي فِرَارِهِ. الْأَجَلُ مَسَاقُ النَّفْسِ؛ وَ الْهَرَبُ مِنْهُ مُوَافَاتُهُ. كَمْ أَطْرَدْتُ الْأَيَّامَ أَبْحَثُهَا عَنْ مَكْنُونِ هذَا الْأَمْرِ، فَأَبَى اللَّهُ إِلَّا إِخْفَاءَهُ.

هَيْهَاتَ! عِلْمٌ مَخْزُونٌ! أَمَّا وَصِيَّتِي: فَاللَّهَ لَاتُشْرِكُوا بِهِ شَيْئاً، وَ مُحَمَّداً صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، فَلَا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَخَلَاكُمْ ذَمٌّ مَا لَمْ تَشْرُدُوا. حُمِّلَ كُلُّ امْرِىً مِنْكُمْ مَجْهُودَهُ، وَ خُفِّفَ عَنِ الْجَهَلَةِ. رَبٌّ رَحِيمٌ، وَ دِينٌ قَوِيمٌ، وَ إِمَامٌ عَلِيمٌ. أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَ أَنَا الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ! غَفَرَ اللَّهُ لِي وَ لَكُمْ!

إِنْ تَثْبُتِ الْوَطْأَةُ فِي هذِهِ الْمَزَلَّةِ فَذَاكَ. وَ إِنْ تَدْحَضِ الْقَدَمُ فَإِنَّا كُنَّا فِي أَفْيَاءِ أَغْصَانٍ، وَ مَهَابِّ رِيَاحٍ، وَ تَحْتَ ظِلِّ غَمَامٍ، اضْمَحَلَّ فِي الْجَوِّ مُتَلَفِّقُهَا، وَ عَفَا فِي الْأَرْضِ مَخَطُّهَا. وَإِنَّمَا كُنْتُ جَاراً جَاوَرَكُمْ بَدَنِي أَيَّاماً، وَ سَتُعْقَبُونَ مِنِّي جُثَّةً خَلَاءً:

سَاكِنَةً بَعْدَ حَرَاكٍ، وَ صَامِتَةً بَعْدَ نُطْقٍ لِيَعِظْكُمْ هُدُوِّي، وَ خُفُوتُ إِطْرَاقِي، وَ سُكُونُ أَطْرَافِي، فَإِنَّهُ أَوْعَظُ لِلْمُعْتَبِرِينَ مِنَ الْمَنْطِقِ الْبَلِيغِ وَ الْقَوْلِ الْمَسْمُوعِ. وَدَاعِي لَكُمْ وَدَاعُ امْرِىً مُرْصِدٍ لِلتَّلَاقِي! غَداً تَرَوْنَ أَيَّامِي، وَ يُكْشَفُ لَكُمْ عَنْ سَرَائِرِي، وَ تَعْرِفُونَنِي بَعْدَ خُلُوِّ مَكَانِي وَ قِيَامِ غَيْرِي مَقَامِي.

ص: 315

ص: 316

و من خطبة له (ع) (150)

اشاره

يومي فيها إلى الملاحم و يصف فئة من أهل الضلال

وَ أَخَذُوا يَمِيناً وَ شِمَالًا ظَعْناً فِي مَسَالِكِ الْغَيِّ، وَ تَرْكاً لِمَذَاهِبِ الرُّشْدِ. فَلَا تَسْتَعْجِلُوا مَا هُوَ كَائِنٌ مُرْصَدٌ، وَ لَاتَسْتَبْطِئُوا مَا يَجِي ءُ بِهِ الْغَدُ. فَكَمْ مِنْ مُسْتَعْجِلٍ بِمَا إِنْ أَدْرَكَهُ وَدَّ أَنَّهُ لَمْ يُدْرِكْهُ. وَ مَا أَقْرَبَ الْيَوْمَ مِنْ تَبَاشِيرِ غَدٍ! يَا قَوْمِ، هذَا إِبَّانُ وُرُودِ كُلِّ مَوْعُودٍ، وَدُنُوٍّ مِنْ طَلْعَةِ مَا لَاتَعْرِفُونَ. أَلَا وَ إِنَّ مَنْ أَدْرَكَهَا مِنَّا يَسْرِي فِيهَا بِسِرَاجٍ مُنِيرٍ، وَ يَحْذُو فِيهَا عَلَى مِثَالِ الصَّالِحِينَ، لِيَحُلَّ فِيهَا رِبْقاً، وَ يُعْتِقَ فِيهَا رِقّاً، وَ يَصْدَعَ شَعْباً، وَ يَشْعَبَ صَدْعاً، فِي سُتْرَةٍ عَنِ النَّاسِ لَايُبْصِرُ الْقَائِفُ أَثَرَهُ وَ لَوْ تَابَعَ نَظَرَهُ. ثُمَّ لَيُشْحَذَنَّ فِيهَا قَوْمٌ شَحْذَ الْقَيْنِ النَّصْلَ تُجْلَى بِالتَّنْزِيلِ أَبْصَارُهُمْ، وَ يُرْمَى بِالتَّفْسِيرِ فِي مَسَامِعِهِمْ، وَ يُغْبَقُونَ كَأْسَ الْحِكْمَةِ بَعْدَ الصَّبُوحِ!

في الضلال

منهَا: وَ طَالَ الْأَمَدُ بِهِمْ لِيَسْتَكْمِلُوا الْخِزْيَ، وَ يَسْتَوْجِبُوا الْغِيَرَ؛ حَتَّى إِذَا اخْلَوْلَقَ الْأَجَلُ، وَ اسْتَرَاحَ قَوْمٌ إِلَى الْفِتَنِ، وَ أَشَالُوا عَنْ لَقَاحِ حَرْبِهِمْ، لَمْ يَمُنُّوا عَلَى اللَّهِ بِالصَّبْرِ، وَ لَمْ يَسْتَعْظِمُوا بَذْلَ أَنْفُسِهِمْ فِي الْحَقِّ؛ حَتَّى إِذَا وَافَقَ وَارِدُ الْقَضَاءِ انْقِطَاعَ مُدَّةِ الْبَلَاءِ، حَمَلُوا بَصَائِرَهُمْ عَلَى أَسْيَافِهِمْ، وَ دَانُوا لِرَبِّهِمْ بِأَمْرِ وَاعِظِهِمْ؛ حَتَّى إِذَا قَبَضَ اللَّهُ رَسُولَهُ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ، رَجَعَ قَوْمٌ عَلَى الْأَعْقَابِ، وَ غَالَتْهُمُ السُّبُلُ، وَ اتَّكَلُوا عَلَى الْوَلَائِجِ، وَ وَصَلُوا غَيْرَ الرَّحِمِ، وَ هَجَرُوا السَّبَبَ الَّذِي أُمِرُوا بِمَوَدَّتِهِ،

ص: 317

ص: 318

وَ نَقَلُوا الْبِنَاءَ عَنْ رَصِّ أَسَاسِهِ، فَبَنَوْهُ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ. مَعَادِنُ كُلِّ خَطِيئَةٍ، وَ أَبْوَابُ كُلِّ ضَارِبٍ فِي غَمْرَةٍ. قَدْ مَارُوا فِي الْحَيْرَةِ، وَ ذَهَلُوا فِي السَّكْرَةِ عَلَى سُنَّةٍ مِنْ آلِ فِرْعَوْنَ: مِنْ مُنْقَطِعٍ إِلَى الدُّنْيَا رَاكِنٍ، أَوْ مُفَارِقٍ لِلدِّينِ مُبَايِنٍ.

و من خطبة له (ع) (151)

اشاره

يحذر من الْفِتَن

اللّه و رسوله صلى الله عليه و آله

وَ أَحْمَدُ اللَّهَ وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى مَدَاحِرِ الشَّيْطَانِ وَ مَزَاجِرِهِ، وَ الاعْتِصَامِ مِنْ حَبَائِلِهِ وَ مَخَاتِلِهِ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ نَجِيبُهُ وَ صَفْوَتُهُ. لَايُؤَازَى فَضْلُهُ، وَ لَايُجْبَرُ فَقْدُهُ. أَضَاءَتْ بِهِ الْبِلَادُ بَعْدَ الضَّلَالَةِ الْمُظْلِمَةِ، وَ الْجَهَالَةِ الْغَالِبَةِ، وَ الْجَفْوَةِ الْجَافِيَةِ؛ وَ النَّاسُ يَسْتَحِلُّونَ الْحَرِيمَ، وَ يَسْتَذِلُّونَ الْحَكِيمَ؛ يَحْيَوْنَ عَلَى فَتْرَةٍ، وَ يَمُوتُونَ عَلَى كَفْرَةٍ!

التحذير من الفتن

ثُمَّ إِنَّكُمْ مَعْشَرَ الْعَرَبِ أَغْرَاضُ بَلَايَا قَدِ اقْتَرَبَتْ. فَاتَّقُوا سَكَرَاتِ النِّعْمَةِ، وَ احْذَرُوا بَوَائِقَ النِّقْمَةِ، وَ تَثَبَّتُوا فِي قَتَامِ الْعِشْوَةِ، وَ اعْوِجَاجِ الْفِتْنَةِ عِنْدَ طُلُوعِ جَنِينِهَا، وَ ظُهُورِ كَمِينِهَا، وَ انْتِصَابِ قُطْبِهَا، وَ مَدَارِ رَحَاهَا. تَبْدَأُ فِي مَدَارِجَ خَفِيَّةٍ، وَ تَؤُولُ إِلَى فَظَاعَةٍ جَلِيَّةٍ. شِبَابُهَا كَشِبَابِ الْغُلَامِ، وَ آثَارُهَا كَآثَارِ السِّلَامِ،

ص: 319

ص: 320

يَتَوَارَثُهَا الظَّلَمَةُ بِالْعُهُودِ! أَوَّلُهُمْ قَائِدٌ لِآخِرِهِمْ، وَ آخِرُهُمْ مُقْتَدٍ بِأَوَّلِهِمْ؛ يَتَنَافَسُونَ فِي دُنْيَا دَنِيَّةٍ، وَ يَتَكَالَبُونَ عَلَى جِيفَةٍ مُرِيحَةٍ. وَ عَنْ قَلِيلٍ يَتَبَرَّأُ التَّابِعُ مِنَ الْمَتْبُوعِ، وَ الْقَائِدُ مِنَ الْمَقُودِ، فَيَتَزَايَلُونَ بِالْبَغْضَاءِ، وَ يَتَلَاعَنُونَ عِنْدَ اللِّقَاءِ. ثُمَّ يَأْتِي بَعْدَ ذلِكَ طَالِعُ الْفِتْنَةِ الرَّجُوفِ، وَ الْقَاصِمَةِ الزَّحُوفِ، فَتَزِيغُ قُلُوبٌ بَعْدَ اسْتِقَامَةٍ، وَ تَضِلُّ رِجَالٌ بَعْدَ سَلَامَةٍ! وَ تَخْتَلِفُ الْأَهْوَاءُ عِنْدَ هُجُومِهَا، وَ تَلْتَبِسُ الْآرَاءُ عِنْدَ نُجُومِهَا.

مَنْ أَشْرَفَ لَهَا قَصَمَتْهُ! وَ مَنْ سَعَى فِيهَا حَطَمَتْهُ. يَتَكَادَمُونَ فِيهَا تَكَادُمَ الْحُمُرِ فِي الْعَانَةِ. قَدِ اضْطَرَبَ مَعْقُودُ الْحَبْلِ، وَ عَمِيَ وَجْهُ الْأَمْرِ. تَغِيضُ فِيهَا الْحِكْمَةُ، وَ تَنْطِقُ فِيهَا الظَّلَمَةُ، وَ تَدُقُّ أَهْلَ الْبَدْوِ بِمِسْحَلِهَا، وَ تَرُضُّهُمْ بِكَلْكَلِهَا! يَضِيعُ فِي غُبَارِهَا الْوُحْدَانُ، وَ يَهْلِكُ فِي طَرِيقِهَا الرُّكْبَانُ؛ تَرِدُ بِمُرِّ الْقَضَاءِ، وَ تَحْلُبُ عَبِيطَ الدِّمَاءِ، وَ تَثْلِمُ مَنَارَ الدِّينِ، وَ تَنْقُضُ عَقْدَ الْيَقِينِ. يَهْرُبُ مِنْهَا الْأَكْيَاسُ، وَ يُدَبِّرُهَا الْأَرْجَاسُ.

مِرْعَادٌ مِبْرَاقٌ، كَاشِفَةٌ عَنْ سَاقٍ! تُقْطَعُ فِيهَا الْأَرْحَامُ، وَ يُفَارَقُ عَلَيْهَا الْإِسْلَامُ! بَرِيُّهَا سَقِيمٌ، وَ ظَاعِنُهَا مُقِيمٌ!

منهَا: بَيْنَ قَتِيلٍ مَطْلُولٍ، وَ خَائِفٍ مُسْتَجِيرٍ، يَخْتِلُونَ بِعَقْدِ الْأَيْمَانِ وَ بِغُرُورِ الْإِيمَانِ؛ فَلَا تَكُونُوا أَنْصَابَ الْفِتَنِ، وَ أَعْلَامَ الْبِدَعِ؛ وَ الْزَمُوا مَا عُقِدَ عَلَيْهِ حَبْلُ الْجَمَاعَةِ، وَ بُنِيَتْ عَلَيْهِ أَرْكَانُ الطَّاعَةِ؛ وَ اقْدَمُوا عَلَى اللَّهِ مَظْلُومِينَ، وَ لَاتَقْدَمُوا عَلَيْهِ ظَالِمِينَ. وَ اتَّقُوا مَدَارِجَ الشَّيْطَانِ، وَ مَهَابِطَ الْعُدْوَانِ. وَ لَاتُدْخِلُوا بُطُونَكُمْ لُعَقَ الْحَرَامِ، فَإِنَّكُمْ بِعَيْنِ مَنْ حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَعْصِيَةَ، وَ سَهَّلَ لَكُمْ سُبُلَ الطَّاعَةِ.

ص: 321

ص: 322

و من خطبة له (ع) (152)

اشاره

في صفات اللَّه جلّ جلاله، و صفات ائمَّة الدين

الْحَمْدُ لِلَّهِ الدَّالِّ عَلَى وُجُودِهِ بِخَلْقِهِ، وَ بِمُحْدَثِ خَلْقِهِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ؛ وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَاشَبَهَ لَهُ. لَاتَسْتَلِمُهُ الْمَشَاعِرُ، وَ لَاتَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، لِافْتِرَاقِ الصَّانِعِ وَالْمَصْنُوعِ، وَ الْحَادِّ وَ الَمحْدُودِ، وَ الرَّبِّ وَ الْمَرْبُوبِ؛ الْأَحَدِ بِلَا تَأْوِيلِ عَدَدٍ، وَ الْخَالِقِ لَا بِمَعْنَى حَرَكَةٍ وَ نَصَبٍ، وَ السَّمِيعِ لَابِأَدَاةٍ، وَ الْبَصِيرِ لَابِتَفْرِيقِ آلَةٍ، وَ الشَّاهِدِ لَا بِمُمَاسَّةٍ، وَ الْبَائِنِ لَابِتَرَاخِي مَسَافَةٍ، وَ الظَّاهِرِ لَابِرُؤْيَةٍ، وَالْبَاطِنِ لَابِلَطَافَةٍ. بَانَ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْقَهْرِ لَهَا، وَ الْقُدْرَةِ عَلَيْهَا، وَ بَانَتِ الْأَشْيَاءُ مِنْهُ بِالْخُضُوعِ لَهُ، وَ الرُّجُوعِ إِلَيْهِ. مَنْ وَصَفَهُ فَقَدْ حَدَّهُ، وَ مَنْ حَدَّهُ فَقَدْ عَدَّهُ، وَ مَنْ عَدَّهُ فَقَدْ أَبْطَلَ أَزَلَهُ، وَ مَنْ قَالَ: «كَيْفَ» فَقَدِ اسْتَوْصَفَهُ، وَ مَنْ قَالَ: «أَيْنَ» فَقَدْ حَيَّزَهُ. عَالِمٌ إِذْ لَامَعْلُومٌ، وَ رَبٌّ إِذْ لَامَرْبُوبٌ، وَ قَادِرٌ إِذْ لَامَقْدُورٌ.

أئمّة الدين

منهَا: قَدْ طَلَعَ طَالِعٌ، وَ لَمَعَ لَامِعٌ، وَلَاحَ لَائِحٌ، وَ اعْتَدَلَ مَائِلٌ. وَ اسْتَبْدَلَ اللَّهُ بِقَوْمٍ قَوْماً، وَ بِيَوْمٍ يَوْماً؛ وَ انْتَظَرْنَا الْغِيَرَ انْتِظَارَ الُمجْدِبِ الْمَطَرَ. وَ إِنَّمَا الْأَئِمَّةُ قُوَّامُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ، وَ عُرَفَاؤُهُ عَلَى عِبَادِهِ؛ وَ لَايَدْخُلُ الْجَنَّةَ إِلَّا مَنْ عَرَفَهُمْ وَ عَرَفُوهُ، وَ لَايَدْخُلُ النَّارَ إِلَّا مَنْ أَنْكَرَهُمْ وَ أَنْكَرُوهُ. إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى خَصَّكُمْ بِالْإِسْلَامِ وَ اسْتَخْلَصَكُمْ لَهُ، وَ ذلِكَ لِأَنَّهُ اسْمُ سَلَامَةٍ، وَ جِمَاعُ كَرَامَةٍ. اصْطَفَى اللَّهُ تَعَالَى مَنْهَجَهُ، وَ بَيَّنَ حُجَجَهُ،

ص: 323

ص: 324

مِنْ ظَاهِرِ عِلْمٍ، وَ بَاطِنِ حِكَمٍ. لَاتَفْنَى غَرَائِبُهُ، وَ لَاتَنْقَضِي عَجَائِبُهُ. فِيهِ مَرَابِيعُ النِّعَمِ، وَ مَصَابِيحُ الظُّلَمِ. لَاتُفْتَحُ الْخَيْرَاتُ إِلَّا بِمَفَاتِيحِهِ، وَ لَاتُكْشَفُ الظُّلُمَاتُ إِلَّا بِمَصَابِيحِهِ. قَدْ أَحْمَى حِمَاهُ، وَ أَرْعَى مَرْعَاهُ. فِيهِ شِفَاءُ الْمُسْتَشْفِي، وَ كِفَايَةُ الْمُكْتَفِي.

و من خطبة له (ع) (153)

صفة الضال

وَ هُوَ فِي مُهْلَةٍ مِنَ اللَّهِ يَهْوِي مَعَ الْغَافِلِينَ، وَ يَغْدُو مَعَ الْمُذْنِبِينَ، بِلَا سَبِيلٍ قَاصِدٍ، وَ لَاإِمَامٍ قَائِدٍ.

صفاتُ الغافلين

منهَا: حَتَّى إِذَا كَشَفَ لَهُمْ عَنْ جَزَاءِ مَعْصِيَتِهِمْ، وَاسْتَخْرَجَهُمْ مِنْ جَلَابِيبِ غَفْلَتِهِمُ اسْتَقْبَلُوا مُدْبِراً، وَ اسْتَدْبَرُوا مُقْبِلًا، فَلَمْ يَنْتَفِعُوا بِمَا أَدْرَكُوا مِنْ طَلِبَتِهِمْ، وَ لَابِمَا قَضَوْا مِنْ وَطَرِهِمْ.

إِنِّي أُحَذِّرُكُمْ، وَ نَفْسِي، هذِهِ الْمَنْزِلَةَ. فَلْيَنْتَفِعِ امْرُؤٌ بِنَفْسِهِ، فَإِنَّمَا الْبَصِيرُ مَنْ سَمِعَ فَتَفَكَّرَ، وَ نَظَرَ فَأَبْصَرَ، وَ انْتَفَعَ بِالْعِبَرِ، ثُمَّ سَلَكَ جَدَداً وَاضِحاً يَتَجَنَّبُ فِيهِ الصَّرْعَةَ فِي الْمَهَاوِي، وَ الضَّلَالَ فِي الْمَغَاوِي، وَ لَايُعِينُ عَلَى نَفْسِهِ الْغُوَاةَ بِتَعَسُّفٍ فِي حَقٍّ، أَوْ تَحْرِيفٍ فِي نُطْقٍ، أَوْ تَخَوُّفٍ مِنْ صِدْقٍ.

ص: 325

ص: 326

عِظةُ الناس

فَأَفِقْ أَيُّهَا السَّامِعُ مِنْ سَكْرَتِكَ، وَ اسْتَيْقِظْ مِنْ غَفْلَتِكَ، وَ اخْتَصِرْ مِنْ عَجَلَتِكَ، وَ أَنْعِمِ الْفِكْرَ فِيَما جَاءَكَ عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صلى الله عليه و آله مِمَّا لَابُدَّ مِنْهُ وَ لَامَحِيصَ عَنْهُ، وَ خَالِفْ مَنْ خَالَفَ ذلِكَ إِلَى غَيْرِهِ، وَ دَعْهُ وَ مَا رَضِيَ لِنَفْسِهِ؛ وَ ضَعْ فَخْرَكَ، وَ احْطُطْ كِبْرَكَ، وَ اذْكُرْ قَبْرَكَ، فَإِنَّ عَلَيْهِ مَمَرَّكَ، وَ كَمَا تَدِينُ تُدَانُ، وَ كَمَا تَزْرَعُ تَحْصُدُ، وَ مَا قَدَّمْتَ الْيَوْمَ تَقْدَمُ عَلَيْهِ غَداً، فَامْهَدْ لِقَدَمِكَ، وَ قَدِّمْ لِيَوْمِكَ. فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ! وَ الْجِدَّ الجِدَّ أَيُّهَا الْغَافِلُ! «وَ لَايُنَبِّئُكَ مِثْلُ خَبِيرٍ».

إِنَّ مِنْ عَزَائِمِ اللَّهِ فِي الذِّكْرِالْحَكِيمِ، الَّتِي عَلَيْهَا يُثِيبُ وَ يُعَاقِبُ، وَ لَهَا يَرْضَى وَ يَسْخَطُ، أَنَّهُ لَايَنْفَعُ عَبْداً،- وَ إِنْ أَجْهَدَ نَفْسَهُ وَ أَخْلَصَ فِعْلَهُ- أَنْ يَخْرُجَ مِنَ الدُّنْيَا، لَاقِياً رَبَّهُ بِخَصْلَةٍ مِنْ هذِهِ الْخِصَالِ لَمْ يَتُبْ مِنْهَا: أَنْ يُشْرِكَ بِاللَّهِ فِيَما افْتَرَضَ عَلَيْهِ مِنْ عِبَادَتِهِ، أَوْ يَشْفِيَ غَيْظَهُ بِهَلَاكِ نَفْسٍ، أَوْ يَعُرَّ بِأَمْرٍ فَعَلَهُ غَيْرُهُ، أَوْ يَسْتَنْجِحَ حَاجَةً إِلَى النَّاسِ بِإِظْهَارِ بِدْعَةٍ فِي دِينِهِ، أَوْ يَلْقَى النَّاسَ بِوَجْهَيْنِ، أَوْ يَمْشِيَ فِيهِمْ بِلِسَانَيْنِ. اعْقِلْ ذلِكَ فَإِنَّ الْمِثْلَ دَلِيلٌ عَلَى شِبْهِهِ.

إِنَّ الْبَهَائِمَ هَمُّهَا بُطُونُهَا؛ وَ إِنَّ السِّبَاعَ هَمُّهَا الْعُدْوَانُ عَلَى غَيْرِهَا؛ وَ إِنَّ النِّسَاءَ هَمُّهُنَّ زِينَةُ الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَ الْفَسَادُ فِيهَا. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُسْتَكِينُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ مُشْفِقُونَ. إِنَّ الْمُؤْمِنِينَ خَائِفُونَ.

ص: 327

ص: 328

و من خطبة له (ع) (154)

يذكر فيها فضائل أهل البيت عليهم السلام

وَ نَاظِرُ قَلْبِ اللَّبِيبِ بِهِ يُبْصِرُ أَمَدَهُ، وَ يَعْرِفُ غَوْرَهُ وَ نَجْدَهُ. دَاعٍ دَعَا، وَ رَاعٍ رَعَى فَاسْتَجِيبُوا لِلدَّاعِي، وَ اتَّبِعُوا الرَّاعِيَ.

قَدْ خَاضُوا بِحَارَ الْفِتَنِ، وَأَخَذُوا بِالْبِدَعِ دُونَ السُّنَنِ. وَأَرَزَ الْمُؤْمِنُونَ، وَ نَطَقَ الضَّالُّونَ الْمُكَذِّبُونَ. نَحْنُ الشِّعَارُ وَ الْأَصْحَابُ، وَ الْخَزَنَةُ وَ الْأَبْوَابُ؛ وَ لَاتُؤْتَى الْبُيُوتُ إِلَّا مِنْ أَبْوَابِهَا؛ فَمَنْ أَتَاهَا مِنْ غَيْرِ أَبْوَابِهَا سُمِّيَ سَارِقاً.

منهَا: فِيهِمْ كَرَائِمُ الْقُرْآنِ، وَ هُمْ كُنُوزُ الرَّحْمنِ. إِنْ نَطَقُوا صَدَقُوا، وَ إِنْ صَمَتُوا لَمْ يُسْبَقُوا. فَلْيَصْدُقْ رَائِدٌ أَهْلَهُ، وَلْيُحْضِرْ عَقْلَهُ، وَلْيَكُنْ مِنْ أَبْنَاءِ الْآخِرَةِ، فَإِنَّهُ مِنْهَا قَدِمَ، وَ إِلَيْهَا يَنْقَلِبُ. فَالنَّاظِرُ بِالْقَلْبِ، الْعَامِلُ بِالْبَصَرِ يَكُونُ مُبْتَدَأُ عَمَلِهِ أَنْ يَعْلَمَ: أَ عَمَلُهُ عَلَيْهِ أَمْ لَهُ؟! فَإِنْ كَانَ لَهُ مَضَى فِيهِ، وَ إِنْ كَانَ عَلَيْهِ وَقَفَ عَنْهُ. فَإِنَّ الْعَامِلَ بِغَيْرِ عِلْمٍ كَالسَّائِرِ عَلَى غَيْرِ طَرِيقٍ. فَلَا يَزِيدُهُ بُعْدُهُ عَنِ الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ إِلَّا بُعْداً مِنْ حَاجَتِهِ. وَ الْعَامِلُ بِالْعِلْمِ كَالسَّائِرِ عَلَى الطَّرِيقِ الْوَاضِحِ، فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ: أَ سَائِرٌ هُوَ أَمْ رَاجِعٌ؟!

وَ اعْلَمْ أَنَّ لِكُلِّ ظَاهِرٍ بَاطِناً عَلَى مِثَالِهِ، فَمَا طَابَ ظَاهِرُهُ طَابَ بَاطِنُهُ، وَ مَا خَبُثَ ظَاهِرُهُ خَبُثَ بَاطِنُهُ. وَ قَدْ قَالَ الرَّسُولُ الصَّادِقُ صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اللَّهَ يُحِبُّ الْعَبْدَ، وَ يُبْغِضُ عَمَلَهُ، وَ يُحِبُّ الْعَمَلَ وَ يُبْغِضُ بَدَنَهُ».

وَ اعْلَمْ أَنَّ لِكُلِّ عَمَلٍ نَبَاتاً. وَ كُلُّ نَبَاتٍ لَاغِنَى بِهِ عَنِ الْمَاءِ، وَالْمِيَاهُ مُخْتَلِفَةٌ؛ فَمَا طَابَ سَقْيُهُ، طَابَ غَرْسُهُ وَ حَلَتْ ثَمَرَتُهُ، وَ مَا خَبُثَ سَقْيُهُ، خَبُثَ غَرْسُهُ وَ أَمَرَّتْ ثَمَرَتُهُ.

ص: 329

ص: 330

و من خطبة له (ع) (155)

اشاره

يذكر فيها بديع خلقة الخفّاش

حمد اللَّه و تنزيهه

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي انْحَسَرَتِ الْأَوْصَافُ عَنْ كُنْهِ مَعْرِفَتِهِ، وَ رَدَعَتْ عَظَمَتُهُ الْعُقُولَ، فَلَمْ تَجِدْ مَسَاغاً إِلَى بُلُوغِ غَايَةِ مَلَكُوتِهِ!

هُوَ اللَّهُ الْحَقُّ الْمُبِينُ، أَحَقُّ وَ أَبْيَنُ مِمَّا تَرَى الْعُيُونُ، لَمْ تَبْلُغْهُ الْعُقُولُ بِتَحْدِيدٍ فَيَكُونَ مُشَبَّهاً، وَ لَمْ تَقَعْ عَلَيْهِ الْأَوْهَامُ بِتَقْدِيرٍ فَيَكُونَ مُمَثَّلًا. خَلَقَ الْخَلْقَ عَلَى غَيْرِ تَمْثِيلٍ، وَ لَامَشُورَةِ مُشِيرٍ، وَ لَامَعُونَةِ مُعِينٍ، فَتَمَّ خَلْقُهُ بِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِطَاعَتِهِ، فَأَجَابَ وَ لَمْ يُدَافِعْ، وَ انْقَادَ وَ لَمْ يُنَازِعْ.

خلقة الخفّاش

وَ مِنْ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، وَ عَجَائِبِ خِلْقَتِهِ، مَا أَرَانَا مِنْ غَوَامِضِ الْحِكْمَةِ فِي هذِهِ الْخَفَافِيشِ الَّتِي يَقْبِضُهَا الضِّيَاءُ الْبَاسِطُ لِكُلِّ شَيْ ءٍ، وَ يَبْسُطُهَا الظَّلَامُ الْقَابِضُ لِكُلِّ حَيٍّ؛ وَ كَيْفَ عَشِيَتْ أَعْيُنُهَا عَنْ أَنْ تَسْتَمِدَّ مِنَ الشَّمْسِ الْمُضِيئَةِ نُوراً تَهْتَدِي بِهِ فِي مَذَاهِبِهَا، وَ تَتَّصِلَ بِعَلَانِيَةِ بُرْهَانِ الشَّمْسِ إِلَى مَعَارِفِهَا. وَ رَدَعَهَا بِتَلَأْلُؤِ ضِيَائِهَا عَنِ الْمُضِيِّ فِي سُبُحَاتِ إِشْرَاقِهَا، وَ أَكَنَّهَا فِي مَكَامِنِهَا عَنِ الذَّهَابِ فِي بُلَجِ ائْتِلَاقِهَا، فَهِيَ مُسْدَلَةُ الْجُفُونِ بِالنَّهَارِ عَلَى حِدَاقِهَا، وَ جَاعِلَةُ اللَّيْلِ سِرَاجاً تَسْتَدِلُّ بِهِ فِي الِتمَاسِ أَرْزَاقِهَا؛ فَلَا يَرُدُّ أَبْصَارَهَا إِسْدَافُ ظُلْمَتِهِ، وَ لَاتَمْتَنِعُ مِنَ الْمُضِيِّ فِيهِ لِغَسَقِ دُجُنَّتِهِ.

ص: 331

ص: 332

فَإِذَا أَلْقَتِ الشَّمْسُ قِنَاعَهَا، وَ بَدَتْ أَوْضَاحُ نَهَارِهَا، وَ دَخَلَ مِنْ إِشْرَاقِ نُورِهَا عَلَى الضِّبَابِ فِي وِجَارِهَا، أَطْبَقَتِ الْأَجْفَانَ عَلَى مَآقِيهَا، وَ تَبَلَّغَتْ بِمَااكْتَسَبَتْهُ مِنَ الْمَعَاشِ فِي ظُلَمِ لَيَالِيهَا. فَسُبْحَانَ مَنْ جَعَلَ اللَّيْلَ لَهَا نَهَاراً وَ مَعَاشاً، وَ النَّهَارَ سَكَناً وَ قَرَاراً! وَ جَعَلَ لَهَا أَجْنِحَةً مِنْ لَحْمِهَا تَعْرُجُ بِهَا عِنْدَ الْحَاجَةِ إِلَى الطَّيَرَانِ، كَأَنَّهَا شَظَايَا الْآذَانِ، غَيْرَ ذَوَاتِ رِيشٍ وَ لَاقَصَبٍ، إِلَّا أَنَّكَ تَرَى مَوَاضِعَ الْعُرُوقِ بَيِّنَةً أَعْلَاماً. لَهَا جَنَاحَانِ لَمَّا يَرِقَّا فَيَنْشَقَّا، وَ لَمْ يَغْلُظَا فَيَثْقُلَا. تَطِيرُ وَ وَلَدُهَا لَاصِقٌ بِهَا لَاجِئٌ إِلَيْهَا، يَقَعُ إِذَا وَقَعَتْ، وَ يَرْتَفِعُ إِذَا ارْتَفَعَتْ، لَايُفَارِقُهَا حَتَّى تَشْتَدَّ أَرْكَانُهُ، وَ يَحْمِلَهُ لِلنُّهُوضِ جَنَاحُهُ، وَ يَعْرِفَ مَذَاهِبَ عَيْشِهِ، وَ مَصَالِحَ نَفْسِهِ. فَسُبْحَانَ الْبَارِى ءِ لِكُلِّ شَيْ ءٍ، عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ!

و من خطبة له (ع) (156)

اشاره

خاطب به أهل البصرة على جهة اقتصاص الملاحم

فَمَنِ اسْتَطَاعَ عِنْدَ ذلِكَ أَنْ يَعْتَقِلَ نَفْسَهُ عَلَى اللَّهِ، عَزَّوَجَلَّ، فَلْيَفْعَلْ. فَإِنْ أَطَعْتُمُونِي فَإِنِّي حَامِلُكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَلَى سَبِيلِ الْجَنَّةِ، وَ إِنْ كَانَ ذَا مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ وَ مَذَاقَةٍ مَرِيرَةٍ.

وَ أَمَّا فُلَانَةُ فَأَدْرَكَهَا رَأْيُ النِّسَاءِ، وَ ضِغْنٌ غَلا فِي صَدْرِهَا كَمِرْجَلِ الْقَيْنِ، وَ لَوْ دُعِيَتْ لِتَنَالَ مِنْ غَيْرِي، مَا أَتَتْ إِلَيَّ، لَمْ تَفْعَلْ؛ وَ لَهَا بَعْدُ حُرْمَتُهَا الْأُولَى وَ الْحِسَابُ عَلَى اللَّهِ تَعَالَى.

ص: 333

ص: 334

وصف الإيمان

منه: سَبِيلٌ أَبْلَجُ الْمِنْهَاجِ، أَنْوَرُ السِّرَاجِ. فَبِالْإِيمَانِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحَاتِ، وَ بِالصَّالِحَاتِ يُسْتَدَلُّ عَلَى الْإِيمَانِ، وَ بِالْإِيمَانِ يُعْمَرُ الْعِلْمُ، وَ بِالْعِلْمِ يُرْهَبُ الْمَوْتُ، وَ بِالْمَوْتِ تُخْتَمُ الدُّنْيَا، وَ بِالدُّنْيَا تُحْرَزُ الْآخِرَةُ، وَ بِالْقِيَامَةِ تُزْلَفُ الْجَنَّةُ، «وَ تُبَرَّزُ الْجَحِيمُ لِلْغَاوِينَ». وَ إِنَّ الْخَلْقَ لَامَقْصَرَ لَهُمْ عَنِ الْقِيَامَةِ. مُرْقِلِينَ فِي مِضْمَارِهَا إِلَى الْغَايَةِ الْقُصْوَى.

حال أهل القبور في القيامة

منه: قَدْ شَخَصُوا مِنْ مُسْتَقَرِّ الْأَجْدَاثِ، وَ صَارُوا إِلَى مَصَائِرِ الْغَايَاتِ. لِكُلِّ دَارٍ أَهْلُهَا لَايَسْتَبْدِلُونَ بِهَا وَ لَا يُنْقَلُونَ عَنْهَا.

وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ، وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ، لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لَايَنْقُصَانِ مِنْ رِزْقٍ. وَ عَلَيْكُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ، «فَإِنَّهُ الْحَبْلُ الْمَتِينُ، وَ النُّورُ الْمُبِينُ»، وَ الشِّفَاءُ النَّافِعُ، وَ الرِّيُّ النَّاقِعُ، وَ الْعِصْمَةُ لِلْمُتَمَسِّكِ، وَ النَّجَاةُ لِلْمُتَعَلِّقِ. لَايَعْوَجُّ فَيُقَامَ، وَ لَايَزِيغُ فَيُسْتَعْتَبَ، «وَ لَاتُخْلِقُهُ كَثْرَةُ الرَّدِّ»، وَ وُلُوجُ السَّمْعِ. «مَنْ قَالَ بِهِ صَدَقَ، وَ مَنْ عَمِلَ بِهِ سَبَقَ».

و قام إليه رجل فقال: يا أميرالمؤمنين، أخبرِنا عن الفتنة،

و هل سألتَ رسولَ اللَّه صلى الله عليه و آله عنها؟ فقال عليه السلام:

إِنَّهُ لَمَّا أَنْزَلَ اللَّهُ، سُبْحَانَهُ، قَوْلَهُ: «الم أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لَايُفْتَنُونَ» عَلِمْتُ أَنَّ الْفِتْنَةَ لَاتَنْزِلُ بِنَا وَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله بَيْنَ أَظْهُرِنَا. فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا هَذِهِ الْفِتْنَةُ الَّتِي أَخْبَرَكَ اللَّهُ تَعَالَى بِهَا؟

ص: 335

ص: 336

فَقَالَ: «يَا عَلِيُّ، إِنَّ أُمَّتِي سَيُفْتَنُونَ مِنْ بَعْدِي»، فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَوَ لَيْسَ قَدْ قُلْتَ لِي يَوْمَ أُحُدٍ حَيْثُ اسْتُشْهِدَ مَنِ اسْتُشْهِدَ مِنَ الْمُسْلِمِينَ، وَ حِيزَتْ عَنِّي الشَّهَادَةُ فَشَقَّ ذلِكَ عَلَيَّ، فَقُلْتَ لِي: «أَبْشِرْ فَإِنَّ الشَّهَادَةَ مِنْ وَرَائِكَ؟» فَقَالَ لِي: «إِنَّ ذلِكَ لَكَذلِكَ، فَكَيْفَ صَبْرُكَ إِذَنْ؟» فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، لَيْسَ هذَا مِنْ مَوَاطِنِ الصَّبْرِ، وَ لكِنْ مِنْ مَوَاطِنِ الْبُشْرَى وَ الشُّكْرِ. وَ قَالَ: «يَا عَلِيُّ إِنَّ الْقَوْمَ سَيُفْتَنُونَ بِأَمْوَالِهِمْ، وَ يَمُنُّونَ بِدِينِهِمْ عَلَى رَبِّهِمْ، وَ يَتَمَنَّوْنَ رَحْمَتَهُ، وَ يَأْمَنُونَ سَطْوَتَهُ، وَ يَسْتَحِلُّونَ حَرَامَهُ بِالشُّبُهَاتِ الْكَاذِبَةِ، وَ الْأَهْوَاءِ السَّاهِيَةِ، فَيَسْتَحِلُّونَ الْخَمْرَ بِالنَّبِيذِ، وَ السُّحْتَ بِالْهَدِيَّةِ، وَ الرِّبَا بِالْبَيْعِ» قُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَبِأَيِّ الْمَنَازِلِ أُنْزِلُهُمْ عِنْدَ ذلِكَ؟ أَ بِمَنْزِلَةِ رِدَّةٍ، أَمْ بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ؟ فَقَالَ: «بِمَنْزِلَةِ فِتْنَةٍ».

و من خطبة له (ع) (157)

يحث الناس على التقوى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَ الْحَمْدَ مِفْتَاحاً لِذِكْرِهِ، وَ سَبَباً لِلْمَزِيدِ مِنْ فَضْلِهِ، وَ دَلِيلًا عَلَى آلَائِهِ وَ عَظَمَتِهِ.

عِبَادَ اللَّهِ، إِنَّ الدَّهْرَ يَجْرِي بِالْبَاقِينَ كَجَرْيِهِ بِالْمَاضِينَ؛ لَايَعُودُ مَا قَدْ وَلَّى مِنْهُ، وَلَا يَبْقَى سَرْمَداً مَا فِيهِ. آخِرُ فَعَالِهِ كَأَوَّلِهِ. مُتَشَابِهَةٌ أُمُورُهُ، مُتَظَاهِرَةٌ أَعْلَامُهُ. فَكَأَنَّكُمْ بِالسَّاعَةِ تَحْدُوكُمْ حَدْوَ الزَّاجِرِ بشَوْلِهِ؛ فَمَنْ شَغَلَ نَفْسَهُ بِغَيْرِ نَفْسِهِ تَحَيَّرَ فِي الظُّلُمَاتِ، وَ ارْتَبَكَ فِي الْهَلَكَاتِ، وَ مَدَّتْ بِهِ شَيَاطِينُهُ فِي طُغْيَانِهِ، وَ زَيَّنَتْ لَهُ سَيِ ءَ أَعْمَالِهِ.

ص: 337

ص: 338

فَالْجَنَّةُ غَايَةُ السَّابِقِينَ، وَ النَّارُ غَايَةُ الْمُفَرِّطِينَ.

اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ التَّقْوَى دَارُ حِصْنٍ عَزِيزٍ، وَ الْفُجُورَ دَارُ حِصْنٍ ذَلِيلٍ، لَايَمْنَعُ أَهْلَهُ، وَ لَايُحْرِزُ مَنْ لَجَأَ إِلَيْهِ. أَلَا وَ بِالتَّقْوَى تُقْطَعُ حُمَةُ الْخَطَايَا، وَ بِالْيَقِينِ تُدْرَكُ الْغَايَةُ الْقُصْوَى.

عِبَادَ اللَّهِ، اللَّهَ اللَّهَ فِي أَعَزِّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكُمْ، وَ أَحَبِّهَا إِلَيْكُمْ: فَإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَوْضَحَ لَكُمْ سَبِيلَ الْحَقِّ، وَ أَنَارَ طُرُقَهُ. فَشِقْوَةٌ لَازِمَةٌ، أَوْ سَعَادَةٌ دَائِمَةٌ! فَتَزَوَّدُوا فِي أَيَّامِ الْفَنَاءِ لِأَيَّامِ الْبَقَاءِ. قَدْ دُلِلْتُمْ عَلَى الزَّادِ، وَ أُمِرْتُمْ بِالظَّعْنِ، وَ حُثِثْتُمْ عَلَى الْمَسِيرِ؛ فَإِنَّمَا أَنْتُمْ كَرَكْبٍ وُقُوفٍ، لَايَدْرُونَ مَتَى يُؤْمَرُونَ بِالسَّيْرِ. أَلَا فَمَا يَصْنَعُ بِالدُّنْيَا مَنْ خُلِقَ لِلْآخِرَةِ! وَ مَا يَصْنَعُ بِالْمَالِ مَنْ عَمَّا قَلِيلٍ يُسْلَبُهُ، وَ تَبْقَى عَلَيْهِ تَبِعَتُهُ وَ حِسَابُهُ!

عِبَادَاللَّهِ، إِنَّهُ لَيْسَ لِمَا وَعَدَاللَّهُ مِنَ الْخَيْرِ مَتْرَكٌ، وَ لَافِيَما نَهَى عَنْهُ مِنَ الشَّرِّ مَرْغَبٌ.

عِبَادَاللَّهِ، احْذَرُوا يَوْماً تُفْحَصُ فِيهِ الْأَعْمَالُ، وَيَكْثُرُ فِيهِ الزَّلْزَالُ، وَ تَشِيبُ فِيهِ الْأَطْفَالُ.

اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّ عَلَيْكُمْ رَصَداً مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَ عُيُوناً مِنْ جَوَارِحِكُمْ، وَ حُفَّاظَ صِدْقٍ يَحْفَظُونَ أَعْمَالَكُمْ، وَ عَدَدَ أَنْفَاسِكُمْ، لَاتَسْتُرُكُمْ مِنْهُمْ ظُلْمَةُ لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لَا يُكِنُّكُمْ مِنْهُمْ بَابٌ ذُو رِتَاجٍ، وَ إِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ.

يَذْهَبُ الْيَوْمُ بِمَا فِيهِ، وَ يَجِي ءُ الْغَدُ لَاحِقاً بِهِ، فَكَأَنَّ كُلَّ امْرِىً مِنْكُمْ قَدْ بَلَغَ مِنَ الْأَرْضِ مَنْزِلَ وَحْدَتِهِ، وَ مَخَطَّ حُفْرَتِهِ. فَيَا لَهُ مِنْ بَيْتِ وَحْدَةٍ، وَ مَنْزِلِ وَحْشَةٍ، وَ مُفْرَدِ غُرْبَةٍ! وَ كَأَنَّ الصَّيْحَةَ قَدْ أَتَتْكُمْ، وَ السَّاعَةَ قَدْ غَشِيَتْكُمْ، وَ بَرَزْتُمْ لِفَصْلِ الْقَضَاءِ، قَدْ زَاحَتْ عَنْكُمُ الْأَبَاطِيلُ، وَ اضْمَحَلَّتْ عَنْكُمُ الْعِلَلُ، وَ اسْتَحَقَّتْ بِكُمُ الْحَقَائِقُ، وَ صَدَرَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ مَصَادِرَهَا، فَاتَّعِظُوا بِالْعِبَرِ، وَ اعْتَبِرُوا بِالْغِيَرِ، وَ انْتَفِعُوا بِالنُّذُرِ.

ص: 339

ص: 340

و من خطبة له (ع) (158)

اشاره

ينبه فيها على فضل الرسول الأعظم، و فضل القرآن، ثمّ حال دولة بني أمية

النبي و القرآن

أَرْسَلَهُ عَلَى حِينِ فَتْرَةٍ مِنَ الرُّسُلِ، وَ طُولِ هَجْعَةٍ مِنَ الْأُمَمِ، وَ انْتِقَاضٍ مِنَ الْمُبْرَمِ؛ فَجَاءَهُمْ بِتَصْدِيقِ الَّذِي بَيْنَ يَدَيْهِ، وَ النُّورِ الْمُقْتَدَى بِهِ. ذلِكَ الْقُرْآنُ، فَاسْتَنْطِقُوهُ، وَ لَنْ يَنْطِقَ، وَ لَكِنْ أُخْبِرُكُمْ عَنْهُ: أَلَا إِنَّ فِيهِ عِلْمَ مَا يَأْتِي، وَ الْحَدِيثَ عَنِ الْمَاضِي، وَ دَوَاءَ دَائِكُمْ، وَ نَظْمَ مَا بَيْنَكُمْ.

دولة بني أمية

و منهَا: فَعِنْدَ ذلِكَ لَايَبْقَى بَيْتُ مَدَرٍ وَ لَا وَبَرٍ إِلَّا وَ أَدْخَلَهُ الظَّلَمَةُ تَرْحَةً، وَ أَوْلَجُوا فِيهِ نِقْمَةً. فَيَوْمَئِذٍ لَايَبْقَى لَهُمْ فِي السَّمَاءِ عَاذِرٌ، وَ لَا فِي الْأَرْضِ نَاصِرٌ. أَصْفَيْتُمْ بِالْأَمْرِ غَيْرَ أَهْلِهِ، وَ أَوْرَدْتُمُوهُ غَيْرَ مَوْرِدِهِ. وَ سَيَنْتَقِمُ اللَّهُ مِمَّنْ ظَلَمَ، مَأْكَلًا بِمَأْكَلٍ، وَ مَشْرَباً بِمَشْرَبٍ، مِنْ مَطَاعِمِ الْعَلْقَمِ، وَ مَشَارِبِ الصَّبِرِ وَ الْمَقِرِ. وَ لِبَاسِ شِعَارِ الْخَوْفِ، وَ دِثَارِ السَّيْفِ. وَ إِنَّمَا هُمْ مَطَايَا الْخَطِيئَاتِ، وَ زَوَامِلُ الْآثَامِ. فَأُقْسِمُ، ثُمَّ أُقْسِمُ، لَتَنْخَمَنَّهَا أُمَيَّةُ مِنْ بَعْدِي كَمَا تُلْفَظُ النُّخَامَةُ، ثُمَّ لَاتَذُوقُهَا وَ لَا تَطْعَمُ بِطَعْمِهَا أَبَداً مَا كَرَّ الْجَدِيدَانِ!

ص: 341

ص: 342

و من خطبة له (ع) (159)

يبيّن فيها حسن معاملته لرعيته

وَ لَقَدْ أَحْسَنْتُ جِوَارَكُمْ، وَ أَحَطْتُ بِجُهْدِي مِنْ وَرَائِكُمْ. وَ أَعْتَقْتُكُمْ مِنْ رِبَقِ الذُّلِّ، وَ حَلَقِ الضَّيْمِ، شُكْراً مِنِّي لِلْبِرِّ الْقَلِيلِ، وَ إِطْرَاقاً عَمَّا أَدْرَكَهُ الْبَصَرُ، وَ شَهِدَهُ الْبَدَنُ، مِنَ الْمُنْكَرِ الْكَثِيرِ.

و من خطبة له (ع) (160)

عظمة اللَّه

أَمْرُهُ قَضَاءٌ وَ حِكْمَةٌ، وَ رِضَاهُ أَمَانٌ وَ رَحْمَةٌ، يَقْضِي بِعِلْمٍ، وَ يَعْفُوا بِحِلْمٍ.

حمداللَّه

اللَّهُمَّ لَكَ الْحَمْدُ عَلَى مَا تَأْخُذُ وَ تُعْطِي، وَ عَلَى مَا تُعَافِي وَ تَبْتَلي؛ حَمْداً يَكُونُ أَرْضَى الْحَمْدِ لَكَ، وَ أَحَبَّ الْحَمْدِ إِلَيْكَ، وَ أَفْضَلَ الْحَمْدِ عِنْدَكَ.

حَمْداً يَمْلَأُ مَا خَلَقْتَ، وَ يَبْلُغُ مَا أَرَدْتَ. حَمْداً لَا يُحْجَبُ عَنْكَ، وَ لَا يَقْصُرُ دُونَكَ.

حَمْداً لا يَنْقَطِعُ عَدَدُهُ، وَ لَا يَفْنَى مَدَدُهُ. فَلَسْنَا نَعْلَمُ كُنْهَ عَظِمَتِكَ، إِلَّا أَنَّا نَعْلَمُ أَنَّكَ «حَىٌّ قَيُّومٌ، لَا تَأْخُذُكَ سِنَةٌ، وَ لَا نَوْمٌ». لَمْ يَنْتَهِ إِلَيْكَ نَظَرٌ، وَ لَمْ يُدْرِكْكَ بَصَرٌ. أَدْرَكْتَ الْأَبْصَارَ، وَ أَحْصَيْتَ الْأَعْمَالَ، وَ أَخَذْتَ «بِالنَّوَاصِي وَ الْأَقْدَامِ».

ص: 343

ص: 344

وَ مَا الَّذِي نَرَى مِنْ خَلْقِكَ، وَ نَعْجَبُ لَهُ مِنْ قُدْرَتِكَ، وَ نَصِفُهُ مِنْ عَظِيمِ سُلْطَانِكَ، وَ مَا تَغَيَّبَ عَنَّا مِنْهُ، وَ قَصُرَتْ أَبْصَارُنَا عَنْهُ، وَ انْتَهَتْ عُقُولَنَا دُونَهُ، وَ حَالَتْ سُتُورُ الْغُيُوبِ بَيْنَنَا وَ بَيْنَهُ أَعْظَمُ. فَمَنْ فَرَّغَ قَلْبَهُ، وَ أَعْمَلَ فِكْرَهُ، لِيَعْلَمَ كَيْفَ أَقَمْتَ عَرْشَكَ، وَ كَيْفَ ذَرَأْتَ خَلْقَكَ، وَ كَيْفَ عَلَّقْتَ فِي الْهَوَاءِ سَموَاتِكَ، وَ كَيْفَ مَدَدْتَ عَلَى مَوْرِ الْمَاءِ أَرْضَكَ، رَجَعَ طَرْفُهُ حَسِيراً، وَ عَقْلُهُ مَبْهُوراً، وَ سَمْعُهُ وَالِهاً، وَ فِكْرُهُ حَائِراً.

كيف يكون الرجاء

منها: يَدَّعِي بِزَعْمِهِ أَنَّهُ يَرْجُو اللَّهَ. كَذَبَ وَ الْعَظِيمِ! مَا بَالُهُ لايَتَبَيَّنُ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ؟ فَكُلُّ مَنْ رَجَا عُرِفَ رَجَاؤُهُ فِي عَمَلِهِ. وَ كُلُّ رَجَاءٍ- إِلَّا رَجَاءَ اللَّهِ تَعَالَى- فَإِنَّهُ مَدْخُولٌ وَ كُلُّ خَوْفٍ مُحَقَّقٌ إِلَّا خَوْفَ اللَّهِ فَإِنَّهُ مَعْلُولٌ. يَرْجُو اللَّهَ فِي الْكَبِيرِ، وَ يَرْجُو الْعِبَادَ فِي الصَّغِيرِ، فَيُعْطِي الْعَبْدَ مَا لا يُعْطِي الرَّبَّ! فَمَا بَالُ اللَّهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ يُقَصَّرُ بِهِ عَمَّا يُصْنَعُ بِهِ لِعِبَادِهِ؟ أَتَخافُ أَنْ تَكُونَ فِي رَجَائِكَ لَهُ كَاذِباً؟ أَوْ تَكُونَ لاتَرَاهُ لِلرَّجَاءِ مَوْضِعاً؟ وَ كَذلِكَ إِنْ هُوَ خَافَ عَبْداً مِنْ عَبِيدِهِ؛ أَعْطَاهُ مِنْ خَوْفِهِ مَا لا يُعْطِي رَبَّهُ، فَجَعَلَ خَوْفَهُ مِنَ الْعِبَادِ نَقْداً، وَ خَوْفَهُ مِنْ خَالِقِهِ ضِمَاراً وَ وَعْداً. وَ كَذَلِكَ مَنْ عَظُمَتِ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ، وَ كَبُرَ مَوْقِعُهَا مِنْ قَلْبِهِ، آثَرَهَا عَلَى اللَّهِ تَعَالَى، فانْقَطَعَ إِلَيْهَا، وَ صَارَ عَبْداً لَها.

رسول اللَّه

وَلَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كافٍ لَكَ فِي الْأُسْوَةِ. وَ دَلِيلٌ لَكَ عَلَى ذَمِّ الدُّنْيَا وَ عَيْبِهَا،

ص: 345

ص: 346

وَ كَثْرَةِ مَخَازِيها وَ مَسَاوِيهَا، إذْ قُبِضَتْ عَنْهُ أَطْرَافُهَا. وَ وُطِّئَتْ لِغَيْرِهِ أَكْنَافُهَا، وَ فُطِمَ عَنْ رَضَاعِهَا، وَ زُوِيَ عَنْ زَخَارِفهَا.

موسى

وَ إِنْ شِئْتَ ثَنَّيْتُ بِمُوسَى كَلِيمِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله حَيْثُ يَقُولُ: «رَبِّ إِنِّي لِما أَنْزَلْتَ إِلَيَّ مِنْ خَيْرٍ فَقِيرٌ» وَ اللَّهِ، مَا سَأَلَهُ إِلَّا خُبْزاً يَأْكُلُهُ، لِأَنَّهُ كَانَ يَأْكُلُ بَقْلَةَ الْأَرْضِ. وَ لَقَدْ كَانَتْ خُضْرَةُ الْبَقْلِ تُرَى مِنْ شَفِيفِ صِفَاقِ بَطْنِهِ، لِهُزَالِهِ وَ تَشَذُّبِ لَحْمِهِ.

داود

وَ إِنْ شِئْتَ ثَلَّثْتُ بِدَاوُدَ صلى الله عليه و آله صَاحِبِ الْمَزَامِيرِ، وَ قَارِى ءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَلَقَدْ كَانَ يَعْمَلُ سَفَائِفَ الْخُوصِ بِيَدِهِ، وَ يَقُولُ لِجُلَسَائِهِ: أَيُّكُمْ يَكْفِيني بَيْعَهَا! وَ يَأْكُلُ قُرْصَ الشَّعِيرِ مِنْ ثَمَنِهَا.

عيسى

وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتُ فِي عِيسَى بْنِ مَرْيَمَ عليه السلام، فَلَدْ كَانَ يَتَوَسَّدُ الْحَجَرَ، وَ يَلْبَسُ الْخَشِنَ، وَ يَأْكُلُ الْجَشِبَ، وَ كَانَ إِدَامُهُ الْجُوعَ، وَ سِرَاجُهُ بِاللَّيْلِ الْقَمَرَ، وَ ضِلالُهُ فِي الشِّتَاءِ مَشَارِقَ الْأَرْضِ وَ مَغَارِبَها، وَ فَاكِهَتُهُ وَ رَيْحَانُهُ مَا تُنْبِتُ الْأَرْضُ لِلْبَهَائِمِ وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ زَوْجَةٌ تَفْتِنُهُ، وَ لَا وَلَدٌ يَحْزُنُهُ، وَ لا مَالٌ يَلْفِتُهُ، وَ لَا طَمَعٌ يُذِلُّهُ، دَابَّتُهُ رِجْلاهُ، وَ خَادِمُهُ يَدَاهُ.

ص: 347

ص: 348

الرسول الاعظم

فَتَأَسَّ بِنَبِيِّكَ الْأَطْيَبِ الْأَطْهَرِ صلى الله عليه و آله فَإِنَّ فِيهِ أُسْوَةً لِمَنْ تَأَسَّى، وَ عَزَاءً لِمَنْ تَعَزَّى. وَ أَحَبُّ الْعِبَادِ إِلَى اللَّهِ الْمُتَأَسِّي بِنَبِيِّهِ، وَ الْمُقْتَصُّ لِأَثَرِهِ. قَضَمَ الدُّنْيَا قَضْماً، وَ لَمْ يُعِرْهَا طَرْفاً. أَهْضَمُ أَهْلِ الدُّنْيَا كَشْحاً، وَ أَخْمَصُهُمْ مِنَ الدُّنْيَا بَطْناً عُرِضَتْ عَلَيْهِ الدُّنْيَا فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَهَا. وَ عَلِمَ أَنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَبْغَضَ شَيْئاً فَأَبْغَضَهُ، وَ حَقَرَ شَيْئاً فَحَقَّرَهُ، وَ صَغَّرَ شَيْئاً فَصَغَّرَهُ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِينَا إِلَّا حُبُّنَا مَا أَبْغَضَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، وَ تَعْظِيمُنا مَا صَغَّرَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ، لَكَفَى بِهِ شِقَاقاً لِلَّهِ، وَ مُحَادَّةً عَنْ أَمْرِ اللَّهِ. وَ لَقَدْ كَانَ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- يَأْكُلُ عَلَى الْأَرْضِ، وَ يَجْلِسُ جِلْسَةَ الْعَبْدِ، وَ يَخْصِفُ بِيَدِهِ نَعْلَهُ، وَ يَرْقَعُ بِيَدِهِ ثَوْبَهُ، وَ يَرْكَبُ الْحِمَارَ الْعَارِيَ، وَ يُرْدِفُ خَلْفَهُ، وَ يَكُونُ السِّتْرُ عَلَى بَابِ بَيْتِهِ فَتَكُون فِيهِ التَّصَاوِيرُ فَيَقُولُ: «يَا فُلَانَةُ- لِإِحْدَى أَزْوَاجِهِ- غَيِّبِيهِ عَنِّي فَإِنِّي إِذَا نَظَرْتُ إِلَيْهِ ذَكَرْتُ الدُّنْيَا وَ زَخَارِفَهَا» فَأَعْرَضَ عَنِ الدُّنْيَا بِقَلْبِهِ، وَ أَمَاتَ ذِكْرَهَا مِنْ نَفْسِهِ، وَ أَحَبَّ أَنْ تَغِيبَ زِينَتُهَا عَنْ عَيْنِهِ، لِكَيْلا يَتَّخِذَ مِنْهَا رِيَاشاً، وَ لا يَعْتَقِدَهَا قَرَاراً، وَ لَا يَرْجُوَ فِيهَا مُقَاماً، فَأَخْرَجَهَا مِنَ النَّفْسِ وَ أَشْخَصَهَا عَنِ الْقَلْبِ، وَ غَيَّبَهَا عَنِ الْبَصَرِ. وَ كَذَلِكَ مَنْ أَبْغَضَ شَيْئاً أَبْغَضَ أَنْ يَنْظُرَ إِلَيْهِ، وَ أَنْ يُذْكَرَ عِنْدَهُ.

وَ لَقَدْ كَانَ فِي رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَا يَدُلُّكَ عَلَى مَسَاوِى ءٍ الدُّنْيَا وَ عُيُوبِهَا. إِذْ جَاعَ فِيهَا مَعَ خَاصَّتِهِ، وَ زُوِيَتْ عَنْهُ زَخَارِفُهَا مَعَ عَظِيمِ زُلْفَتِهِ. فَلْيَنْظُرْ نَاظِرٌ بِعَقْلِهِ، أَكْرَمَ اللَّهُ مُحَمَّداً بِذلِكَ أَمْ أَهَانَهُ! فَإِنْ قَالَ: أَهَانَهُ، فَقَدْ كَذَبَ- وَ اللَّهِ الْعَظِيمِ- بِالْإِفْكِ الْعَظِيمِ، وَ إِنْ قَالَ: أَكْرَمَهُ فَلْيَعْلَمْ أَنَّ اللَّهَ قَدْ أَهَانَ غَيْرَهُ حَيْثُ بَسَطَ الدُّنْيَا لَهُ، وَ زَوَاهَا عَنْ أَقْرَبِ النَّاسِ مِنْهُ. فَتَأَسَّى مُتَأَسِّ بِنَبِيِّهِ، وَ اقْتَصَّ أَثَرَهُ، وَ وَلَجَ مَوْلِجَهُ،

ص: 349

ص: 350

وَ إِلَّا فَلا يَأْمَنُ الْهَلَكَةَ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله عَلَماً لِلسَّاعَةِ، وَ مُبَشِّراً بِالْجَنَّةِ، وَ مُنْذِراً بِالْعُقُوبَةِ. خَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا خَمِيصاً وَ وَرَدَ الْآخِرَةَ سَلِيماً. لَمْ يَضَعْ حَجَراً عَلَى حَجَرٍ، حَتّى مَضَى لِسَبِيلِهِ، وَ أَجَابَ دَاعِيَ رَبِّهِ. فَمَا أَعْظَمَ مِنَّةَ اللَّهِ عِنْدَنَا حِينَ أَنْعَمَ عَلَيْنَا بِهِ سَلَفاً نَتَّبِعُهُ، وَ قَائِداً نَطَأُعَقِبَهُ! وَ اللَّهِ لَقَدْ رَقَّعْتُ مِدْرَعَتي هذِهِ حَتَّى اسْتَحَيَيْتُ مِنْ رَاقِعِها. وَ لَقَدْ قَالَ لِي قَائِلٌ: أَلَا تَنْبِذُهَا عَنْكَ؟ فَقُلْتُ: اغْرُبْ عَنِّي، فَعِنْدَ الصَّبَاحِ يَحْمَدُ الْقَوْمُ السُّرَى!

و من خطبة له (ع) (161)

اشاره

في صفة النبي و أهل بيته و أتباع دينه و فيها يعظ بالتقوى

الرسول و أهله و أتباع دينه

ابْتَعَثَهُ بِالنُّورِ الْمُضِي ءِ وَ الْبُرْهَانِ الْجَلِّي، وَ الْمِنْهَاجِ الْبَادِي، وَ الْكِتَابِ الْهَادِي.

أُسْرَتُهُ خَيْرُ أُسْرَةٍ، وَ شَجَرَتُهُ خَيْرُ شَجَرَةٍ. أَغْصَانُهَا مُعْتَدِلَةٌ، وَ ثِمَارُهَا مُتَهَدِّلَةٌ. مَوْلِدُهُ بِمَكَّةَ، وَ هِجْرَتُهُ بِطَيْبَةَ. عَلَابِهَا ذِكْرُهُ وَ امْتَدَّ مِنْهَا صَوْتُهُ. أَرْسَلَهُ بِحُجَّةٍ كافِيَةٍ، وَ مَوْعِظَةٍ شَافِيَةٍ، وَ دَعْوَةٍ مُتَلافِيَةٍ. أَظْهَرَ بِهِ الشَّرَائِعَ الَمجْهُولَةَ، وَ قَمَعَ بِهِ الْبِدَعَ الْمَدْخُولَةَ، وَ بَيَّنَ بِهِ الْأَحْكَامَ الْمَفْصُولَةَ. فَمَنْ يَبْتَغِ غَيْرَ الْاسْلامِ دِيناً تَتَحَقَّقْ شِقْوَتُهُ، وَ تَنْفَصِمْ عُرْوَتُهُ، وَ تَعْظُمْ كَبْوَتُهُ، وَ يَكُنُ مَآبُهُ إِلَى الْحُزْنِ الطَّويلِ وَ الْعَذَابِ الْوَبِيلِ.

وَ أَتَوَكَّلُ عَلَى اللَّهِ تَوَكُّلَ الْإِنَابَةِ إِلَيْهِ. وَ أَسْتَرْشِدُهُ السَّبِيلَ الْمُؤَدِّيَةَ إِلَى جَنَّتِهِ، الْقَاصِدَةَ إِلَى مَحَلِّ رَغْبَتِهِ.

ص: 351

ص: 352

النصح بالتقوى

أُوصِيكُمْ، عِبَادَ اللَّهِ، بِتَقْوَى اللَّهِ وَ طَاعَتِهِ، فَإِنَّهَا النَّجَاةُ غَداً، وَ الْمَنْجَاةُ أَبَداً.

رَهَّبَ فَأبْلَغَ، وَ رَغَّبَ فَأَسْبَغَ. وَ وَصَفَ لَكُمُ الدُّنْيا وَ انْقِطَاعَهَا، وَ زَوَالَهَا وَ انْتِقَالَهَا.

فَأَعْرِضُوا عَمَّا يُعْجِبُكُمْ فِيهَا لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكُمْ مِنْهَا. أَقْرَبُ دَارٍ مِنْ سَخَطِ اللَّهِ، وَ أَبْعَدُهَا مِنْ رِضْوَانِ اللَّهِ. فَغُضُّوا عَنْكُمْ- عِبَادَ اللَّهِ- غُمُومَهَا وَ أَشْغَالَهَا لِمَا قَدْ أَيْقَنْتُمْ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاتِها. فَاحْذَرُوهَا حَذَرَ الشَّفِيقِ النَّاصِحِ، وَ الُمجِدِّ الْكادِحِ.

وَ اعْتَبِرُوا بِمَا قَدْ رَأَيْتُمْ مِنْ مَصَارِعِ الْقُرُونِ قَبْلَكُمْ. قَدْ تَزَايَلَتْ أَوْصَالُهُمْ، وَ زَالَتْ أَبْصَارُهُمْ وَ أَسْمَاعُهُمْ، وَ ذَهَبَ شَرَفُهُمْ وَ عِزُّهُمْ، وَ انْقَطَعَ سُرُورُهُمْ وَ نَعِيمُهُمْ. فَبُدِّلُوا بِقُرْبِ الْأَوْلَادِ فَقْدَهَا، وَ بِصُحْبَةِ الْأَزْوَاجِ مُفَارَقَتَهَا. لايَتَفَاخَرُونَ، وَ لَا يَتَنَاسَلُونَ، وَ لَا يَتَزَاوَرُونَ وَ لَا يَتَحَاوَرُونَ. فَاحْذَرُوا عِبَادَاللَّهِ حَذَرَ الْغَالِبِ لِنَفْسِهِ، الْمَانِعِ لِشَهْوَتِهِ، النَّاظِرِ بِعَقْلِهِ. فَإِنَّ الْأَمْرَ وَاضِحٌ، وَالْعَلَمَ قائِمٌ، وَالطَّرِيقَ جَدَدٌ، وَالسَّبِيلَ قَصْدٌ.

و من خطبة له (ع) (162)

لبعض أصحابه و قد سأله: كيف دفعكم قومكم عن هذا المقام و أنتم أَحقّ به؟ فقال:

يَا أَخَا بَني أَسَدٍ، إِنَّكَ لَقَلِقُ الوَضِينِ تُرْسِلُ فِي غَيْرِ سَدَدٍ، وَ لَكَ بَعْدُ ذِمَامَةُ الصِّهْرِ وَ حَقُّ الْمَسْأَلَةِ، وَ قَدْ اسْتَعْلَمْتَ فَاعْلَمْ: أَمَّا الاسْتِبْدَادُ عَلَيْنَا بِهَذَا الْمَقَامِ وَ نَحْنُ الْأَعْلَوْنَ نَسَباً، وَ الْأَشَدُّونَ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله نَوْطاً، فَإِنَّها كَانَتْ أَثَرَةً شَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ آخَرِينَ وَ الْحَكَمُ اللَّهُ؛ وَ الْمَعْوَدُ إِلَيْهِ الْقِيَامَةُ.

وَدَعْ عَنْكَ نَهْباً صِيحَ فِي حَجَراتِهِ وَلكِن حَديثاً مَا حَديثُ الرَّواحِلِ

وَ هَلُمَّ الْخَطْبَ فِي ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ، فَلَقَدْ أَضْحَكَنِي الدَّهْرُ بَعْدَ إِبْكَائِهِ. وَ لَا غَرْوَ، وَ اللَّهِ، فَيَالَهُ خَطْباً يَسْتَفْرِغُ الْعَجَبَ، وَ يُكْثِرُ الْأَوَدَ! حَاوَلَ الْقَوْمُ إِطْفَاءَ نُورِ اللَّهِ مِنْ مِصْبَاحِهِ، وَ سَدَّ فَوَّارِهِ مِنْ يَنْبُوعِهِ، وَجَدَحُوا بَيْني وَ بَيْنَهُمْ شِرْباً وَ بِيئاً. فَإِنْ تَرْتَفِعْ عَنَّا وَ عَنْهُمْ مِحَنُ الْبَلْوَى، أَحْمِلْهُمْ مِنَ الْحَقِّ عَلَى مَحْضِهِ، وَ إِنْ تَكُنِ الْأُخْرَى، «فَلَا تَذْهَبْ نَفْسُكَ عَلَيْهِمْ حَسَراتٍ إِنَّ اللَّهَ عَلَيمٌ بِمَا يَصْنَعُونَ».

و من خطبة له (ع) (163)

الخالق جلّ و علا

الْحَمْدُ لِلَّهِ خَالِقِ الْعِبَادِ، وَ سَاطِحِ الْمِهَادِ، وَ مُسِيلِ الْوِهَادِ، وَ مُخْصِبِ النِّجَادِ. لَيْسَ لِأَوَّلِيَّتِهِ ابْتِدَاءٌ، وَ لَا لِأَزَلِيَّتِهِ انْقِضَاءٌ. هُوَ الْأَوَّلُ وَ لَمْ يَزَلْ؛ وَ الْبَاقِي بِلا أَجَلٍ. خَرَّتْ لَهُ الْجِبَاهُ، وَ وَحَّدَتْهُ الشِّفَاهُ. حَدَّ الْأَشْيَاءَ عِنْدَ خَلْقِهِ لَهَا إِبَانَةً لَهُ مِنْ شَبَهِهَا. لَا تُقَدِّرُهُ الْأَوْهَامُ بِالْحُدودِ وَ الْحَرَكَاتِ، وَ لَابِالْجَوَارِحِ وَ الْأَدَوَاتِ. لَا يُقَالُ لَهُ: «مَتَى؟» وَ لَا يُضْرَبُ لَهُ أَمَدٌ «بِحَتَّى». الظَّاهِرُ لا يُقَالُ «مِمَّ؟» وَ الْبَاطِنُ لَا يُقَالُ «فِيم؟» لَا شَبَحٌ فَيُتَقَصَّى وَ لَا مَحْجُوبٌ فَيُحْوَى. لَمْ يَقْرُبْ مِنَ الْأَشْيَاءِ بِالْتِصَاقٍ، وَ لَمْ يَبْعُدْ عَنْهَا بِافْتِرَاقٍ، وَ لَا يَخْفَى عَلَيْهِ مِنْ عِبَادِهِ شُخُوصُ لَحْظَةٍ، وَ لَا كُرُورُ لَفْظَةٍ، وَ لَا ازْدِلافُ رَبْوَةٍ، وَ لَا انْبِسَاطُ خُطْوَةٍ. فِي لَيْلٍ دَاجٍ، وَ لَا غَسَقٍ سَاجٍ، يَتَفَيَّأُ عَلَيْهِ الْقَمَرُ الْمُنِيرُ، وَ تَعْقُبُهُ الشَّمْسُ ذَاتُ النُّورِ فِي الْأُفُولِ وَ الْكُرُورِ، وَ تَقَلُّبِ الْأَزْمِنَةِ وَ الدُّهُورِ،

ص: 353

ص: 354

ص: 355

ص: 356

مِنْ إِقْبَالِ لَيْلٍ مُقْبِلٍ، وَ إِدْبَارِ نَهَارٍ مُدْبِرٍ. قَبْلَ كُلِّ غَايَةٍ وَ مُدَّةٍ، وَ كُلِّ إِحْصَاءٍ وَعِدَّةٍ، تَعَالَى عَمَّا يَنْحَلُهُ الُمحَدِّدُونَ مِنْ صفَاتِ الْأَقْدَارِ، وَ نِهَايَاتِ الْأَقْطَارِ. وَ تَأَثُّلِ الْمَسَاكِنِ، وَ تَمَكُّنِ الْأَمَاكِنِ. فَالْحَدُّ لِخَلْقِهِ مَضْرُوبٌ، وَ إِلَى غَيْرِهِ مَنْسُوبٌ.

ابتداع المخلوقين

لَمْ يَخْلُقِ الْأَشْيَاءَ مِنْ أُصُولٍ أَزَلِيَّةٍ، وَ لَامِنْ أَوَائِلَ أَبَدِيَّةٍ، بَلْ خَلَقَ مَا خَلَقَ فَأَقَامَ حَدَّهُ، وَ صَوَّرَ مَا صَوَّرَ فَأَحْسَنَ صُورَتَهُ. لَيْسَ لِشَيْ ءٍ مِنْهُ امْتِنَاعٌ، وَ لَا لَهُ بِطَاعَةِ شَيْ ءٍ انْتِفَاعٌ. عِلْمُهُ بِالْأَمْوَاتِ الْمَاضِينَ كَعِلْمِهِ بِالْأَحْيَاءِ الْبَاقِينَ، وَ عِلْمُهُ بِمَا فِي السَّمواتِ الْعُلَى كَعِلْمِهِ بِمَا فِي الْأَرَضِينَ السُّفْلَى.

منها: أَيُّهَا الَمخْلُوقُ السَّوِيُّ، وَ الْمُنْشَأُ الْمَرْعِيُّ فِي ظُلُمَاتِ الْأَرْحَامِ، وَ مُضَاعَفَاتِ الْأَسْتَارِ. بُدِئْتَ «مِنْ سُلَالَةٍ مِنْ طِينٍ»، وَ وُضِعْتَ «فِي قَرَارٍ مَكِينٍ، إِلَى قَدَرٍ مَعْلُومٍ»، وَ أَجَلٍ مَقْسُومٍ. تَمُورُ فِي بَطْنِ أُمِّكَ جَنِيناً لا تُحِيرُ دُعَاءً، وَ لَا تَسْمَعُ نِدَاءً. ثُمَّ أُخْرِجْتَ مِنْ مَقَرِّكَ إِلَى دَارٍ لَمْ تَشْهَدْهَا، وَ لَمْ تَعْرِفْ سُبُلَ مَنَافِعِها. فَمَنْ هَدَاكَ لِاجْتِرَارِ الْغِذَاءِ مِنْ ثَدْيِ أُمِّكَ؟ وَ عَرَّفَكَ عِنْدَ الْحَاجَةِ مَوَاضِعَ طَلَبِكَ وَ إرَادَتِكَ! هَيْهَاتَ، إِنَّ مَنْ يَعْجِزُ عَنْ صِفَاتِ ذِي الْهَيْئَةِ وَ الْأَدَوَاتِ فَهُوَ عَنْ صِفَاتِ خَالِقِهِ أَعْجَزُ! وَ مِنْ تَنَاوُلِهِ بِحُدُودِ الَمخْلُوقِينَ أَبْعَدُ!

ص: 357

ص: 358

و من خطبة له (ع) (164)

لمّا اجتمع الناس إليه و شكوا ما نقموه على عثمان

و سألوه مخاطبته عنهم و استعتابه لهم، فدخل عليه فقال:

إِنَّ النَّاسَ وَرَائِي وَ قَدِ اسْتَسْفَرُونِي بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُمْ، وَ وَاللَّهِ مَا أَدْرِي مَا أَقُولُ لَكَ؟

مَا أَعْرِفُ شَيْئاً تَجْهَلُهُ، وَ لَا أَدُلُّكَ عَلَى أَمْرٍ لَاتَعْرِفُهُ. إِنَّكَ لَتَعْلَمُ مَا نَعْلَمُ. مَا سَبَقْنَاكَ إِلَى شَيْ ءٍ فَنُخْبِرَكَ عَنْهُ، وَ لَاخَلَوْنَا بِشَيْ ءٍ فَنُبَلِّغَكَهُ. وَ قَدْ رَأَيْتَ كَمَا رَأَيْنَا، وَ سَمِعْتَ كَمَا سَمِعْنَا، وَ صَحِبْتَ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كَمَا صَحِبْنَا. وَ مَا ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ وَ لَاابْنُ الْخَطَّابِ بِأَوْلَى بِعَمَلِ الْحَقِّ مِنْكَ، وَ أَنْتَ أَقْرَبُ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ شِيجَةَ رَحِمٍ مِنْهُمَا. وَ قَدْ نِلْتَ مِنْ صِهْرِهِ مَا لَمْ يَنَالَا. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ! فَإِنَّكَ- وَ اللَّهِ- مَا تُبَصَّرُ مِنْ عَمًى، وَ لَاتُعَلَّمُ مِنْ جَهْلٍ، وَ إِنَّ الطُّرُقَ لَوَاضِحَةٌ، وَ إِنَّ أَعْلامَ الدِّينِ لَقَائِمَةٌ. فَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ عِبَادِ اللَّهِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ عَادِلٌ، هُدِيَ وَ هَدَى، فَأَقَامَ سُنَّةً مَعْلُومَةً، وَ أَمَاتَ بِدْعَةً مَجْهُولَةً. وَ إِنَّ السُّنَنَ لَنَيِّرَةٌ، لَهَا أَعْلامٌ، وَ إِنَّ الْبِدَعَ لَظَاهِرَةٌ، لَهَا أَعْلامٌ. وَ إِنَّ شَرَّ النَّاسِ عِنْدَ اللَّهِ إِمَامٌ جَائِرٌ ضَلَّ وَ ضُلَّ بِهِ، فَأمَاتَ سُنَّةً مَأْخُوذَةً، وَ أَحْيَا بِدْعَةً مَتْرُوكَةً. وَ إِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «يُؤْتَى يَوْمَ الْقِيَامَةِ بِالْإِمَامِ الْجَائِرِ وَ لَيْسَ مَعَهُ نَصِيرٌ وَ لَا عَاذِرٌ، فَيُلْقَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ، فَيَدُورُ فِيهَا كما تَدُورُ الرَّحَى، ثُمَّ يَرْتَبِطُ فِي قَعْرِهَا». وَ إِنِّي أَنْشُدُكَ اللَّهَ أَلَّا تَكُونَ إِمَامَ هذِهِ الْأُمَّةِ الْمَقْتُولَ، فَإِنَّهُ كَانَ يُقَالُ: يُقْتَلُ في هذِهِ الْأُمَّةِ إِمَامٌ يَفْتَحُ عَلَيْهَا الْقَتْلَ وَ الْقِتَالَ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ، وَ يَلْبِسُ أُمُورَهَا عَلَيْهَا، وَ يَبُثُّ الْفِتَنَ فِيهَا، فَلا يُبْصِرُونَ الْحَقَّ مِنَ الْبَاطِلِ يَمُوجُونَ فِيهَا مَوْجاً،

ص: 359

ص: 360

وَ يَمْرُجُونَ فِيهَا مَرْجاً.

فَلا تَكُونَنَّ لِمَرْوَانَ سَيِّقَةً يَسُوقُكَ حَيْثُ شَاءَ بَعْدَ جَلالِ السِّنِّ وَ تَقَضِّي الْعُمُرِ.

فَقَالَ لَهُ عُثَمانُ «كَلِّمِ النَّاسَ فِي أَنْ يُؤَجّلُونِي، حَتَّى أَخْرُجَ إِلَيْهِمْ مِنْ مَظَالِمِهِمْ» فَقَالَ عليه السلام:

مَا كَانَ بِالْمَدِينَةِ فَلَا أَجَلَ فِيهِ، وَ مَا غَابَ فَأَجَلُهُ وُصُولُ أَمْرِكَ إِلَيْهِ.

و من خطبة له (ع) (165)

يذكر فيها عجيب خلقة الطاووس
خلقة الطيور

ابْتَدَعَهُمْ خَلْقاً عَجِيباً مِنْ حَيَوَانٍ وَ مَوَاتٍ، وَ سَاكِنٍ وَ ذِي حَرَكَاتٍ. وَ أَقَامَ مِنْ شَوَاهِدِ الْبَيِّناتِ عَلَى لَطِيفِ صَنْعَتِهِ، وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ، مَا انْقَادَتْ لَهُ الْعُقُولُ مُعْتَرِفَةً بِهِ، وَ مُسَلِّمَةً لَهُ. وَ نَعَقَتْ فِي أَسْمَاعِنَا دَلَائِلُهُ عَلَىِ وَحْدَانِيَّتِهِ، وَ مَا ذَرَأَ مِنْ مُخْتَلِفِ صُوَرِ الْأَطْيَارِ الَّتي أَسْكَنَهَا أَخَادِيدَ الْأَرْضِ، وَ خُرُوقَ فِجَاجِهَا وَ رَوَاسِي أَعْلامِهَا.

مِنْ ذَاتِ أَجْنِحَةٍ مُخْتَلِفَةٍ، وَ هَيْئَاتٍ مُتَبَايِنَةٍ، مُصَرَّفَةٍ فِي زِمَامِ التَّسْخِيرِ، وَ مُرَفْرِفَةٍ بِأَجْنِحَتِهَا فِي مَخَارِقِ الْجَوِّ الْمُنْفَسِحِ، وَ الْفَضَاءِ الْمُنْفَرِجِ. كَوَّنَهَا بَعْدَ إِذْ لَمْ تَكُنْ فِي عَجَائِبِ صُوَرٍ ظَاهِرَةٍ، وَ رَكَّبَهَا فِي حِقَاقِ مَفَاصِلَ مُحْتَجِبَةٍ، وَ مَنَعَ بَعْضَهَا بِعَبَالَةِ خَلْقِهِ أَنْ يَسْمُوَ فِي الْهَوَاءِ خُفُوفاً، وَ جَعَلَهُ يَدِفُّ دَفِيفاً. وَ نَسَقَهَا عَلَى اخْتِلافِهِا فِي الْأَصَابِيغِ بِلَطِيفِ قُدْرَتِهِ وَ دَقِيقِ صَنْعَتِهِ. فَمِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي قَالَبِ لَوْنٍ لَايَشُوبُهُ غَيْرُ لَوْنِ مَا غُمِسَ فِيهِ. وَ مِنْهَا مَغْمُوسٌ فِي لَوْنِ صِبْغٍ قَدْ طُوِّقَ بِخِلافِ مَا صُبِغَ بِهِ.

ص: 361

ص: 362

الطاووس

وَ مِنْ أَعْجَبِهَا خَلْقاً الطَّاوُوسُ الَّذِي أَقَامَهُ فِي أَحْكَمِ تَعْدِيلٍ، وَ نَضَّدَ أَلْوَانَهُ فِي أَحْسَنِ تَنْضِيدٍ، بِجَنَاحٍ أَشْرَجَ قَصَبَهُ، وَ ذَنَبٍ أَطَالَ مَسْحَبَهُ. إِذَا دَرَجَ إِلَى الْأُنْثَى نَشَرَهُ مِنْ طَيِّهِ، وَ سَمَا بِهِ مُطِلًّا عَلَى رَأْسِهِ كَأَنَّهُ قَلْعُ دَارِيٍّ عَنَجَهُ نُوتِيُّهُ. يَخْتَالُ بِأَلْوَانِهِ، وَ يَمِيسُ بِزَيَفَانِهِ. يُفْضِي كَإِفْضَاءِ الدِّيَكَة، وَ يَؤُرُّ بِمُلاقَحَةِ أَرَّ الْفُحُولِ الْمُغْتَلِمَةِ لَلضِّرَابِ.

أُحِيلُكَ مِنْ ذلِكَ عَلَى مُعَايَنَةٍ، لَا كَمَنْ يُحِيلُ عَلَى ضَعِيفٍ إِسْنَادُهُ. وَ لَوْ كَانَ كَزَعْمِ مَنْ يَزْعُمُ أَنَّهُ يُلْقِحُ بِدَمْعَةٍ تَسْفَحُهَا مَدَامِعُهُ، فَتَقِفُ فِي ضَفَّتَيْ جُفُونِهِ، وَ أَنَّ أُنْثَاهُ تَطْعَمُ ذلِكَ، ثُمَّ تَبِيضُ لَا مِنْ لِقَاحِ فَحْلٍ سِوَى الدَّمْعِ الْمُنْبَجِسِ، لَمَا كَانَ ذلِكَ بِأَعْجَبَ مِنْ مُطَاعَمَةِ الْغُرَابِ!

تَخَالُ قَصَبَهُ مَدَارِيَ مِنْ فِضَّةٍ وَ مَا أُنْبِتَ عَلَيْهَا مِنْ عَجِيبِ دَارَاتِهِ وَ شُمُوسِهِ خَالِصَ الْعِقْيَانِ وَ فِلَذَ الزَّبَرْجَدِ. فَإِنْ شَبَّهْتَهُ بِمَا أَنْبَتَتِ الْأَرْضُ قُلْتَ: جَنِيًّ جُنِيَ مِنْ زَهْرَةِ كُلِّ رَبِيعٍ. وَ إِنْ ضَاهَيْتَهُ بِالْمَلابِسِ فَهُوَ كَمَوْشِيِّ الْحُلَلِ، أَوْ كَمُونِقِ عَصْبِ الَيمَنِ، وَ إِنْ شَاكَلْتَهُ بِالْحُلِيِّ فَهُوَ كَفُصُوصٍ ذَاتِ أَلْوَانٍ، قَدْ نُطِّقَتْ بِاللُّجَيْنِ الْمُكَلَّلِ. يَمْشِي مَشْيَ الْمَرِحِ الُمخْتَالِ، وَ يَتَصَفَّحُ ذَنَبَهُ وَ جَنَاحَيْهِ، فَيُقَهْقِهُ ضَاحِكاً لِجَمَالِ سِرْبَالِهِ، وَ أَصَابِيغِ وِشَاحِهِ؛ فَإِذَا رَمَى بِبَصَرِهِ إِلَى قَوَائِمِهِ زَقَا مُعْوِلًا بِصَوْتٍ يَكادُ يُبِينُ عَنِ اسْتِغَاثَتِهِ، وَ يَشْهَدُ بِصَادِقِ تَوَجُّعِهِ، لِأَنَّ قَوَائِمَهُ حُمْشٌ كَقَوَائِمِ الدِّيَكَةِ الْخِلاسِيَّةِ.

وَ قَدْ نَجَمَتْ مِنْ ظُنْبُوبِ سَاقِهِ صِيْصِيَةٌ خَفِيَّةٌ وَ لَهُ فِي مَوْضِعِ الْعُرْفِ قُنْزُعَةٌ خَضْرَاءُ مُوَشَّاةٌ. وَ مَخْرَجُ عَنُقِهِ كَالْإِبْرِيقِ. وَ مَغْرِزُهَا إِلَى حَيْثُ بَطْنُهُ كَصِبْغِ الْوَسِمَةِ الَيمَانِيَّةِ، أَوْ كَحَرِيرَةٍ مُلْبَسَةٍ مِرْآةً ذَاتَ صِقَالٍ، وَ كَأَنَّهُ مُتَلَفِّعٌ بِمِعْجَرٍ أَسْحَمَ.

ص: 363

ص: 364

إِلَّا أَنَّهُ يُخَيَّلُ لِكَثْرَةِ مَائِهِ، وَ شِدَّةِ بَرِيقِهِ، أَنَّ الْخُضْرَةَ النَّاضِرَةَ مُمْتَزِجَةٌ بِهِ. وَ مَعَ فَتْقِ سَمْعِهِ خَطٌّ كَمُسْتَدَقِّ الْقَلَمِ فِي لَوْنِ الْأُقْحُوانِ، أَبْيَضُ يَقَقٌ. فَهُوَ بِبَيَاضِهِ فِي سَوَادِ مَا هُنَالِكَ يَأْتَلِقُ. وَ قَلَّ صِبْغٌ إِلَّا وَقَدْ أَخَذَ مِنْهُ بِقِسْطٍ، وَ عَلاهُ بِكَثْرَةِ صِقَالِهِ وَ بَرِيقِهِ وَ بَصِيصِ دِيبَاجِهِ وَ رَوْنَقِهِ فَهُوَ كالْأَزَاهِيرِ الْمَبْثُوثَةِ، لَمْ تُرَبّها أَمْطَارُ رَبِيعٍ وَ لَا شُمُوسُ قَيْظٍ.

وَ قَدْ يَتَحَسَّرُ مِنْ رِيشِهِ، وَ يَعْرَى مِنْ لِبَاسِهِ، فَيَسْقُطُ تَتْرَى، وَ يَنْبُتُ تِبَاعاً، فَيَنْحَتُّ مِنْ قَصَبِهِ انْحِتَاتَ أَوْرَاقِ الْأَغْصَانِ، ثُمَّ يَتَلَاحَقُ نامِياً حَتَّى يَعُودَ كَهَيْئَتِهِ، قَبْلَ سُقُوطِهِ. لَايُخَالِفُ سَالِفَ أَلْوَانِهِ، وَ لَايَقَعُ لَوْنٌ فِي غَيْرِ مَكَانِهِ. وَ إِذَا تَصَفَّحْتَ شَعْرَةً مِنْ شَعَرَاتِ قَصَبِهِ أَرَتْكَ حُمْرَةً وَرْدِيَّةً، وَ تَارَةً خُضْرَةً زَبَرْجَدِيَّةً، وَ أَحْيَاناً صُفْرَةً عَسْجَدِيَّةً. فَكَيْفَ تَصِلُ إِلَى صِفَةِ هذَا عَمَائِقُ الْفِطَنِ، أَوْ تَبْلُغُهُ قَرَائِحُ الْعُقُولِ، أَوْ تَسْتَنْظِمُ وَصْفَهُ أَقْوَالُ الْوَاصِفِينَ.

وَ أَقَلُّ أَجْزَائِهِ قَدْ أَعْجَزَ الْأَوْهَامَ أَنْ تُدْرِكَهُ، وَ الْأَلْسِنَةَ أَنْ تَصِفَهُ! فَسُبْحَانَ الَّذِي بَهَرَ الْعُقُولَ عَنْ وَصْفِ خَلْقٍ جَلَّاهُ لِلْعُيُونِ، فَأَدْرَكَتْهُ مَحدُوداً مُكَوَّناً، وَ مُؤَلَّفاً مُلَوَّناً. وَ أَعْجَزَ الْأَلْسُنَ عَنْ تَلْخِيصِ صِفَتِهِ، وَ قَعَدَ بِهَا عَنْ تَأْدِيَةِ نَعْتِهِ!

صغار المخلوقات

سُبْحَانَ مَنْ أَدْمَجَ قَوَائِمَ الذَّرَّةِ وَ الْهَمَجَةِ إِلَى مَا فَوْقَهُمَا مِنْ خَلْقِ الْحِيتَانِ وَ الْفِيَلَةِ! وَ وَأى عَلَى نَفْسِهِ أَلَّا يَضْطَرِبَ شَبَحٌ مِمَّا أَوْلَجَ فِيهِ الرُّوحَ، إِلَّا وَ جَعَلَ الْحِمَامَ مَوْعِدَهُ، وَ الْفَنَاءَ غَايَتَهُ.

ص: 365

ص: 366

منها في صفة الجنة

فَلَوْ رَمَيْتَ بِبَصَرِ قَلْبِكَ نَحْوَ مَا يُوْصَفُ لَكَ مِنْهَا لَعَزَفَتْ نَفْسُكَ عَنْ بَدَائِعِ مَا أُخْرِجَ إِلَى الدُّنْيَا مِنْ شَهَوَاتِهَا وَ لَذَّاتِهَا، وَ زَخَارِفِ مَنَاظِرِهَا، وَ لَذَهِلَتْ بِالْفِكْرِ فِي اصْطِفَاقِ أَشْجَارٍ غُيِّبَتْ عُرُوقُهَا فِي كُثْبَانِ الْمِسْكِ عَلَى سَوَاحِلِ أَنْهَارِهَا، وَ فِي تَعْلِيقِ كَبَائِسِ اللُؤْلُؤِ الرَّطْبِ فِي عَسَالِيجِهَا وَ أَفْنَانِهَا، وَ طُلُوعِ تِلْكَ الِّثمَارِ مُخْتَلِفَةً فِي غُلُفِ أَكْمَامِهَا، تُجْنَى مِنْ غَيْرِ تَكَلُّفٍ فَتَأْتِي عَلَى مُنْيَةِ مُجْتَنِيهَا، وَ يُطَافُ عَلَى نُزَّالِهَا فِي أَفْنِيَةِ قُصُورِهَا بِالْأَعْسَالِ الْمُصَفَّقَةِ، وَ الْخُمُورِ الْمُرَوَّقَةِ قَوْمٌ لَمْ تَزَلِ الْكَرَامَةُ تَتَمادَى بِهِمْ حَتَّى حَلُّوا دَارَ الْقَرارِ، وَ أَمِنُوا نُقْلَةَ الْأَسْفَارِ. فَلَوْ شَغَلْتَ قَلْبَكَ أَيُّهَا الْمُسْتَمِعُ بِالْوُصُولِ إِلَى مَا يَهجُمُ عَلَيْكَ مِنْ تِلْكَ الْمَنَاظِرِ الْمُونِقَةِ، لَزَهِقَتْ نَفْسُكَ شَوْقاً إِلَيْهَا، وَ لَتَحَمَّلْتَ مِنْ مَجْلِسِي هذَا إِلَى مُجَاوَرَةِ أَهْلِ الْقُبُورِ اسْتِعْجَالًا بِها. جَعَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ مِمَّنْ يَسْعَى بِقَلْبِهِ إِلَى مَنَازِلِ الْأبْرَارِ بِرَحْمَتِهِ.

تفسير بعض ما في هذه الخطبة من الغريب

قال السيد الشريف (رحمة اللّه عليه): قولُهُ عليه السلام: «يَؤُرُّ بملاقحه»، الأرُّ: كِنَايَةٌ عَنِ النّكاح، يُقَالُ: أرّ الرّجُلُ المرأةَ يَؤرّها، إذا نَكَحَهَا.

وَقَوْلُهُ عليه السلام: «كأنَّهُ قَلْعُ داريٍ عَنَجَهُ نُوِتيّهُ» القَلْعُ: شِرَاعُ السّفينة، ودَارِي: منسوبٌ إلى دَارين، وَهِيَ بَلْدَةٌ على البحرِ يجلب منها الطيبُ. وعَنَجَهُ: أي عطفه. يقالُ: عنجتُ الناقةَ- كنصرتُ- أعنجُها عَنْجاً إذا عطفتها. والنّوتى: الملّاحُ.

وقولُهُ عليه السلام: «وَفِلَذَ الزبرجد» الفلذُ: جمع فِلذةَ، وهي القطعةُ.

وقوله عليه السلام: «كبائسِ اللّؤلؤ الرّطبِ» الكباسة: العِذقُ. والعسالبجُ: الغصونُ، واحِدُها عُسلوجٌ.

ص: 367

ص: 368

166

الحثّ على التألف

لِيَتَأَسَّ صَغِيرُكُمْ بِكَبِيرِكُمْ وَلْيَرْأَفْ كَبِيرُكُمْ بِصَغِيرِكُمْ. وَ لَاتَكُونُوا كَجُفَاةِ الْجَاهِلِيَّةِ: لَافِي الدِّينِ يَتَفَقَّهُونَ، وَ لَاعَنِ اللَّهِ يَعْقِلُونَ. كَقَيْضِ بَيْضٍ فِي أَدَاحٍ يَكُونُ كَسْرُهَا وِزْراً. وَ يُخْرِجُ حِضَانُهَا شَرًّا.

بنوامية

و منها: افْتَرَقُوا بَعْدَ أُلْفَتِهِمْ، وَ تَشَتَّتُوا عَنْ أَصْلِهِمْ. فَمِنْهُمْ آخِذٌ بِغُصْنٍ أَيْنَما مَالَ مَالَ مَعَهُ. عَلَى أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيَجْمَعُهُمْ لِشَرِّ يَوْمٍ لِبَني أُمَيَّةَ كَمَا تَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ يُؤَلِّفُ اللَّهُ بَيْنَهُمْ، ثُمَّ يَجْمَعُهُمْ رُكَاماً كَرُكَامِ السَّحَابِ. ثُمَّ يَفْتَحُ لَهُمْ أَبْوَاباً يَسِيلُونَ مِنْ مُسْتَثَارِهِمْ كَسَيْلِ الْجَنَّتَيْنِ، حَيْثُ لَمْ تَسْلَمْ عَلَيْهِ قَارَةٌ، وَ لَمْ تَثْبُتْ عَلَيْهِ أَكَمَةٌ، وَ لَمْ يَرُدَّ سَنَنَهُ رَصُّ طَوْدٍ، وَ لَا حِدَابُ أَرْضٍ. يُذَعْذِعُهُمُ اللَّهُ فِي بُطُونِ أَوْدِيَتِهِ، ثُمَّ يَسْلُكُهُمْ يَنَابِيعَ فِي الْأَرْضِ يَأْخُذُ بِهِمْ مِنْ قَوْمٍ حُقُوقَ قَوْمٍ، وَ يُمَكِّنُ لِقَوْمٍ فِي دِيَارِ قَوْمٍ. وَ ايْمُ اللَّهِ لَيَذُوبَنَّ مَا فِي أَيْدِيهِمْ بَعْدَ الْعُلُوِّ وَ الَّتمْكِينِ، كَمَا تَذُوبُ الْأَلَيْةُ عَلَى النَّارِ.

الناس آخر الزمان

أَيُّهَا النَّاسُ لَوْ لَمْ تَتَخَاذَلُوا عَنْ نَصْرِ الْحَقِّ، وَ لَمْ تَهِنُوا عَنْ تَوْهِينِ الْبَاطِلِ لَمْ يَطْمَعْ فِيكُمْ مَنْ لَيْسَ مِثْلَكُمْ، وَ لَمْ يَقْوَ مَنْ قَوِيَ عَلَيْكُمْ. لكِنَّكُمْ تِهْتُمْ مَتَاهَ بَني إِسْرَائِيلَ. وَ لَعَمْرِي لَيُضَعَّفَنَّ لَكُمُ التِّيهُ مِنْ بَعْدِي أَضْعَافاً بِمَا خَلَّفْتُمُ الْحَقَّ وَرَاءَ ظُهُورِكُمْ، وَ قَطَعْتُمُ الْأَدْنَى وَ وَصَلْتُمُ الْأَبْعَدَ. وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ إِنِ اتَّبَعْتُمُ الدَّاعِيَ لَكُمْ، سَلَكَ بِكُمْ مِنْهَاجَ الرَّسُولِ، وَ كُفِيتُمْ مَؤُونَةَ الْاعْتِسَافِ، وَ نَبَذْتُمُ الْثِّقْلَ الْفَادِحَ عَنِ الْأَعْنَاقِ.

ص: 369

ص: 370

و من خطبة له (ع) (167)

في أوائل خلافته

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ تَعَالَى أَنْزَلَ كِتَاباً هَادِياً بَيَّنَ فِيهِ الْخَيْرَ وَ الشَّرَّ. فَخُذُوا نَهْجَ الْخَيْرِ تَهْتَدُوا، وَ اصْدِفُوا عَنْ سَمْتِ الشَّرِّ تَقْصِدُوا.

الْفَرَائِضَ الْفَرَائِضَ، أَدُّوها إِلَى اللَّهِ تُؤَدِّكُمْ إِلَى الْجَنَّةِ. إِنَّ اللَّهَ حَرَّمَ حَرَاماً غَيْرَ مَجْهُولٍ، وَ أَحَلَّ حَلَالًا غَيْرَ مَدْخُولٍ، وَ فَضَّلَ حُرْمَةَ الْمُسْلِمِ عَلَى الْحُرَمِ كُلِّهَا، وَ شَدَّن بِالْإِخْلَاصِ وَ التَّوْحِيدِ حُقُوقَ الْمُسْلِمِينَ فِي مَعَاقِدِهَا. «فَالْمُسْلِمُ مَنْ سَلِمَ الْمُسْلِمُونَ مِنْ لِسَانِهِ وَ يَدِهِ» إِلَّا بِالْحَقِّ. وَ لَا يَحِلُّ أَذَى الْمُسْلِمِ إِلَّا بِمَا يَجِبُ.

بَادِرُوا أَمْرَ الْعَامَّةِ وَ خَاصَّةَ أَحَدِكُمْ وَ هُوَ الْمَوْتُ، فَإِنَّ النَّاسَ أَمَامَكُمْ، وَ إِنَّ السَّاعَةَ تَحْدُوكُمْ مِنْ خَلْفِكُمْ. تَخَفَّفُوا تَلْحَقُوا، فَإِنَّمَا يُنْتَظَرُ بِأَوَّلِكُمْ آخِرُكُمْ.

اتَّقُوا اللَّهَ فِي عِبَادِهِ وَ بِلَادِهِ، فَإِنَّكُمْ مَسْؤُولُونَ حَتَّى عَنِ الْبِقَاعِ وَ الْبَهَائِمِ، أَطِيعُوا اللَّهَ وَ لَا تَعْصُوهُ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ الْخَيْرَ فَخُذُوا بِهِ، وَ إِذَا رَأَيْتُمُ الشَّرَّ فَأَعْرِضُوا عَنْهُ.

و من خطبة له (ع) (168)

بعد ما بويع بالخلافة، و قد قال له قوم من الصحابة:

لو عاقبت قوماً ممّن أجلب على عثمان؟ فقال عليه السلام:

يَا إِخْوَتَاهُ! إِنِّي لَسْتُ أَجْهَلُ مَا تَعْلَمُونَ، وَ لكِنْ كَيْفَ لِي بِقُوَّةٍ

ص: 371

ص: 372

وَ الْقَوْمُ الُمجْلِبُونَ عَلَى حَدِّ شَوْكَتِهِمْ، يَمْلِكُونَنَا وَ لَانَمْلِكُهُمْ! وَهَا هُمْ هؤُلَاءِ قَدْ ثَارَتْ مَعَهُمْ عِبْدَانُكُمْ، وَ الْتَفَّتْ إِلَيْهِمْ أَعْرَابُكُمْ، وَهُمْ خِلالَكُمْ يَسُومُونَكُمْ مَاشَاءُوا. وَ هَلْ تَرَوْنَ مَوْضِعاً لِقُدْرَةٍ عَلَى شَيْ ءٍ تُرِيدُونَهُ! إِنَّ هذَا الْأَمْرَ أَمْرُ جاهِلِيَّةٍ. وَ إِنَّ لِهؤُلاءِ الْقَوْمِ مَادَّةً. إِنَّ النَّاسَ مِنْ هذَا الْأَمْرِ- إِذَا حُرِّكَ- عَلَى أُمُورٍ: فِرْقَةٌ تَرَى مَا تَرَوْنَ، وَ فِرْقَةٌ تَرَى مَا لَا تَرَوْنَ، وَ فِرْقَةٌ لَا تَرَى هذَا وَلَا ذَاكَ، فَاصْبِرُوا حَتَّى يَهْدَأَ النَّاسُ، وَ تَقَعَ الْقُلُوبُ مَوَاقِعَهَا، وَ تُؤْخَذَ الْحُقُوقُ مُسْمَحَةً. فَاهْدَؤُوا عَنِّي، وَ انْظُرُوا مَاذَا يأتِيكُمْ بِهِ أَمْرِي. وَ لَا تَفْعَلُوا فَعْلَةً تُضَعْضِعُ قُوَّةً، وَ تُسْقِطُ مُنَّةً، وَ تُورِثُ وَهْناً وَذِلَّةً.

وَسَأُمْسِكُ الْأَمْرَ مَا اسْتَمْسَكَ. وَ إِذَا لَمْ أَجِدْ بُدًّا فَآخِرُ الدَّوَاءِ الْكَيُّ.

و من خطبة له (ع) (169)

اشاره

عند مسير أصحاب الجمل الى البصرة

الأمور الجامعة للمسلمين

إِنَّ اللَّهَ بَعَثَ رَسُولًا هَادِياً بِكِتَابٍ نَاطِقٍ وَ أَمْرٍ قَائِمٍ، لَا يَهْلِكُ عَنْهُ إِلَّا هَالِكٌ. وَ إِنَّ الْمُبْتَدَعَاتِ الْمُشَبَّهَاتِ هُنَّ الْمُهْلِكَاتُ إِلَّا مَا حَفِظَ اللَّهُ مِنْهَا. وَ إِنَّ فِي سُلْطَانِ اللَّهِ عِصْمَةً لِأَمْرِكُمْ. فَاعْطُوهُ طَاعَتَكُمْ غَيْرَ مُلَوَّمَةٍ وَ لَا مُسْتَكْرَهٍ بِهَا. وَ اللَّهِ لَتَفْعَلُنَّ أَوْ لَيَنْقُلَنَّ اللَّهُ عَنْكُمْ سُلْطَانَ الْإِسْلامِ، ثُمَّ لَا يَنْقُلُهُ إِلَيْكُمْ أَبَداً حَتَّى يَأْرِزَ الْأَمْرُ إِلَى غَيْرِكُمْ.

ص: 373

ص: 374

التنفير من خصومه

إِنَّ هؤُلاءِ قَدْ تَمالَؤوا عَلَى سَخْطَةِ إِمَارَتِي، وَ سَأَصْبِرُ مَا لَمْ أَخَفْ عَلَى جَمَاعَتِكُمْ.

فَإِنَّهُمْ إِنْ تَمَّمُوا عَلَى فَيَالَةِ هذَا الرَّأْيِ انْقَطَعَ نِظَامُ الْمُسْلِمِينَ، وَ إِنَّمَا طَلَبُوا هذِهِ الدُّنْيَا حَسَداً لِمَنْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ، فَأَرَادُوا رَدَّ الْأُمُورِ عَلَى أَدْبَارِهَا. وَ لَكُمْ عَلَيْنَا الْعَمَلُ بِكِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى وَ سِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ الْقِيَامُ بِحَقِّهِ وَ النَّعْشُ لِسُنَّتِهِ.

و من خطبة له (ع) (170)

في وجوب إتباع الحق عن قيام الحجة

كلَّم به بعض العرب و قد أرسله قوم من أهل البصرة لما قرب عليه السلام منها ليعلم لهم منه حقيقة حاله مع أصحاب الجمل لتزول الشبهة من نفوسهم، فبين له عليه السلام من أمره معهم ما علم به أنّه على الحق، ثمّ قال له: بايع، فقال: إنّي رسول قوم و لا أحدِث حدثاً حتّى أرجع إليهم. فقال عليه السلام:

أَرَأَيْتَ لَوْ أَنَّ الَّذِينَ وَرَاءَكَ بَعَثُوكَ رَائِداً تَبْتَغِي لَهُمْ مَسَاقِطَ الْغَيْثِ، فَرَجَعْتَ إِلَيْهِمْ وَ أَخْبَرْتَهُمْ عَنِ الْكَلَإِ وَ الْمَاءِ، فَخَالَفُوا إِلَى الْمَعَاطِشِ وَ الَمجادِبِ مَا كُنْتَ صَانِعاً؟ قَالَ: كُنْتُ تَارِكَهُمْ وَ مُخَالِفَهُمْ إِلَى الْكَلَإِ وَ الْمَاءِ. فَقَالَ عليه السلام: فَأَمْدُدْ إِذًا يَدَكَ.

فَقَالَ الرَّجُلُ: فَوَاللَّهِ مَا اسْتَطَعْتُ أَنْ أَمْتَنِعَ عِنْدَ قِيَامِ الْحُجَّةِ عَلَيَّ، فَبَايَعْتُهُ عليه السلام.

وَ الرَّجُلُ يُعْرَفُ بِكُلَيْبٍ الْجَرْمِيِّ.

ص: 375

ص: 376

و من خطبة له (ع) (171)

اشاره

لمّا عزم على لقاء القوم بصفّين

الدعاء

اللَّهُمَّ رَبَّ السَّقْفِ الْمَرْفُوعِ، وَ الْجَوِّ الْمَكْفُوفِ، الَّذِي جَعَلْتَهُ مَغِيضاً لِلَّيْلِ وَ النَّهَارِ، وَ مَجْرًى لِلشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ، وَ مُخْتَلَفاً لِلنُّجومِ السَّيَّارَةِ. وَ جَعَلْتَ سُكَّانَهُ سِبْطاً مِنْ مَلائِكَتِكَ، لَا يَسْأَمُونَ مِنْ عِبَادَتِكَ. وَ رَبَّ هذِهِ الْأَرْضِ الَّتي جَعَلْتَهَا قَرَاراً لِلْأَنامِ وَ مَدْرَجاً لِلهَوَامِّ وَالْأَنْعَامِ، وَمَا لَايُحْصَى مِمَّا يُرَى وَ مَا لَايُرَى. وَ رَبَّ الْجِبَالِ الرَّوَاسِي الَّتي جَعَلْتَهَا لِلْأَرْضِ أَوْتَاداً، وَ لِلْخَلْقِ اعْتَماداً، إِنْ أَظْهَرْتَنَا عَلَى عَدُوِّنَا، فَجَنِّبْنَا الْبَغْيَ وَ سَدِّدْنَا لِلْحَقِّ. وَ إِنْ أَظْهَرْتَهُمْ عَلَيْنَا فَارْزُقْنَا الشَّهَادَةَ، وَ اعْصِمْنَا مِنَ الْفِتْنَةِ.

الدعوة للقتال

أَيْنَ الْمَانِعُ لِلذِّمَارِ، وَ الْغَائِرُ عِنْدَ نُزُولِ الْحَقَائِقِ مِنْ أَهْلِ الْحِفَاظِ! الْعَارُ وَرَاءَكُمْ وَ الْجَنَّةُ أَمَامَكُمْ!

و من خطبة له (ع) (172)

حمداللَّه

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَاتُوَارِي عَنْهُ سَمَاءٌ سَمَاءً، وَ لَاأَرْضٌ أَرْضاً.

ص: 377

ص: 378

يوم الشورى

منها: وَقَدْ قَالَ قَائِلٌ: إِنَّكَ عَلَى هذَا الْأَمْرِ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ لَحَرِيصٌ، فَقُلْتُ: بَلْ أَنْتُمْ وَ اللَّهِ لَأَحْرَصُ وَ أَبْعَدُ، وَ أَنَا أَخَصُّ وَ أَقْرَبُ، وَ إِنَّمَا طَلَبْتُ حَقًّا لِي وَ أَنْتُمْ تَحُولُونَ بَيْني وَ بَيْنَهُ، وَ تَضْرِبُونَ وَجْهِي دُونَهُ. فَلَمَّا قَرَّعْتُهُ بِالْحُجَّةِ فِي الْمَلَإِ الْحَاضِرِينَ هَبَّ كَأَنَّهُ بُهِتَ لَايَدْرِي مَا يُجِيبُنِي بِهِ!

الاستنصار على قريش

اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ! فَإنَّهُمْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَ صَغَّرُوا عَظِيمَ مَنْزِلَتي، وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي أَمْراً هُوَ لِي. ثُمَّ قَالُوا: أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تَتْرُكَهُ.

منها في ذكر أصحاب الجمل

فَخَرَجُوا يَجُرُّونَ حُرْمَةَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كَمَا تُجَرُّ الْأَمَةُ عِنْدَ شِرَائِهَا، مُتَوَجِّهِينَ بِهَا إِلَى الْبَصْرَةِ، فَحَبَسَا نِسَاءَهُمَا فِي بُيُوتِهِمَا، وَ أَبْرَزَا حَبِيسَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله لَهُمَا وَ لِغَيْرِهِمَا، فِي جَيْشٍ مَا مِنْهُمْ رَجُلٌ إِلَّا وَ قَدْ أَعْطَانِي الطَّاعَةَ، وَ سَمَحَ لِي بِالْبَيْعَةِ، طَائِعاً غَيْرَ مُكْرَهٍ، فَقَدِمُوا عَلَى عَامِلِي بِهَا وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ وَ غَيْرِهِمْ مِنْ أَهْلِهَا، فَقَتَلُوا طَائِفَةً صَبْراً، وَ طَائِفَةً غَدْراً. فَوَاللَّهِ لَوْ لَمْ يُصِيبُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ إِلَّا رَجُلًا وَاحِداً مُعْتَمِدِينَ لِقَتْلِهِ، بِلَا جُرْمٍ جَرَّهُ، لَحَلَّ لِي قَتْلُ ذلِكَ الْجَيْشِ، كُلِّهِ إِذْ حَضَرُوهُ فَلَمْ يُنْكِرُوا، وَ لَمْ يَدْفَعُوا عَنْهُ بِلِسَانٍ وَ لَا بِيَدٍ. دَعْ مَا أَنَّهُمْ قَدْ قَتَلُوا مِنَ الْمُسْلِمِينَ مِثْلَ الْعِدَّةِ الَّتِي دَخَلُوا بِهَا عَلَيْهِمْ!

ص: 379

ص: 380

و من خطبة له (ع) (173)

اشاره

في رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، و من هو جدير بأن يكون للخلافة و في هوان الدنيا

رسول اللَّه

أَمِينُ وَحْيِهِ، وَ خَاتَمُ رُسُلِهِ، وَ بَشِيرُ رَحْمَتِهِ، وَ نَذِيرُ نِقْمَتِهِ.

الجدير بالخلافة

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّ أَحَقَّ النَّاسِ بِهذَا الْأَمْرِ أَقْوَاهُمْ عَلَيْهِ، وَ أَعْلَمُهُمْ بِأَمْرِ اللَّهِ فِيهِ.

فَإِنْ شَغَبَ شَاغِبٌ اسْتُعْتِبَ، فَإِنْ أَبَى قُوتِلَ. وَ لَعَمْرِي لَئِنْ كَانَتِ الْإِمَامَةُ لَاتَنْعَقِدُ حَتَّى يَحْضُرَهَا عَامَّةُ النَّاسِ، فَمَا إِلَى ذلِكَ سَبِيلٌ، وَ لكِنْ أَهْلُهَا يَحْكُمُونَ عَلَى مَنْ غَابَ عَنْهَا، ثُمَّ لَيْسَ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَرْجِعَ وَ لَا لِلْغَائِبِ أَنْ يَخْتَارَ. أَلَا وَ إِنِّي أُقَاتِلُ رَجُلَيْنِ: رَجُلًا ادَّعَى مَا لَيْسَ لَهُ، وَ آخَرَ مَنَعَ الَّذِي عَلَيْهِ.

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّها خَيْرُ مَا تَوَاصَى الْعِبَادُ بِهِ، وَ خَيْرُ عَوَاقِبِ الْأُمُورِ عِنْدَ اللَّهِ. وَ قَدْ فُتِحَ بَابُ الْحَرْبِ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ أَهْلِ الْقِبْلَةِ، وَ لَا يَحْمِلُ هذَا الْعَلَمَ إِلَّا أَهْلُ الْبَصَرِ وَ الصَّبْرِ وَ الْعِلْمِ بِمَوَاضِعِ الْحَقِّ، فَامْضُوا لِمَا تُؤْمَرُونَ بِهِ، وَ قِفُوا عِنْدَ مَا تُنْهَوْنَ عَنْهُ. وَ لَا تَعْجَلُوا فِي أَمْرٍ حَتَّى تَتَبَيَّنُوا، فَإِنَّ لَنَا مَعَ كُلِّ أَمْرٍ تُنْكِرُونَهُ غِيَراً.

ص: 381

ص: 382

هوان الدنيا

أَلَا وَ إِنَّ هذِهِ الدُّنْيَا الَّتِي أَصْبَحْتُمْ تَتَمَنَّوْنَها وَ تَرْغَبُونَ فِيهَا، وَ أَصْبَحَتْ تُغْضِبُكُمْ وَتُرْضِيكُمْ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ، وَ لَا مَنْزِلِكُمُ الَّذِي خُلِقْتُمْ لَهُ وَ لَاالَّذِي دُعِيتُمْ إِلَيْهِ. أَلَا وَ إِنَّها لَيْسَتْ بِبَاقِيَةٍ لَكُمْ وَ لَا تَبْقَوْنَ عَلَيْهَا. وَ هِيَ وَ إِنْ غَرَّتْكُمْ مِنْهَا فَقَدْ حَذَّرَتْكُمْ شَرَّهَا. فَدَعُوا غُرُورَهَا لِتَحْذِيرِهَا، وَ أَطْمَاعَهَا لِتَخْوِيفِهَا. وَ سَابِقُوا فِيهَا إِلَى الدَّارِ الَّتِي دُعِيتُمْ إِلَيْهَا، وَ انْصَرِفُوا بِقُلُوبِكُمْ عَنْهَا. وَ لَا يَخِنَّنَّ أَحَدُكُمْ خَنِينَ الْأَمَةِ عَلَى مَا زُوِيَ عَنْهُ مِنْهَا. وَ اسْتَتِمُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ وَ الُمحَافَظَةِ عَلَى مَا اسْتَحْفَظَكُمْ مِنْ كِتَابِهِ. أَلَا وَ إِنَّهُ لَا يَضُرُّكُمْ تَضْيِيعُ شَيْ ءٍ مِنْ دُنْيَاكُمْ بَعْدَ حِفْظِكُمْ قَائِمَةَ دِينِكُمْ. أَلَا وَ إِنَّهُ لَايَنْفَعُكُمْ بَعْدَ تَضْيِيعِ دِينِكُمْ شَيْ ءٌ حَافَظْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ أَمْرِ دُنْيَاكُمْ.

أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ، وَ أَلْهَمَنا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ!

و من خطبة له (ع) (174)

في معنى طلحة بن عبيداللَّه

و قد قاله حين بلغه خروج طلحة و الزبير الى البصرة لقتاله

قَدْ كُنْتُ وَ مَا أُهَدَّدُ بِالْحَرْبِ، وَ لَاأُرَهَّبُ بِالضَّرْبِ. وَ أَنَا عَلَى مَا قَدْ وَعَدَنِي رَبِّي مِنَ النَّصْرِ. وَ اللَّهِ مَا اسْتَعْجَلَ مُتَجَرِّداً لِلطَّلَبِ بِدَمِ عُثَمانَ إِلَّا خَوْفاً مِنْ أَنْ يُطَالَبَ بِدَمِهِ، لَأَنَّهُ مَظِنِّتُهُ، وَ لَمْ يَكُنْ فِي الْقَوْمِ أَحْرَصُ عَلَيْهِ مِنْهُ،

ص: 383

ص: 384

فَأَرَادَ أَنْ يُغَالِطَ بِمَا أَجْلَبَ فِيهِ لِيَلْتَبِسَ الْأَمْرَ وَ يَقَعَ الشَّكُّ. وَ وَ اللَّهِ مَا صَنَعَ فِي أَمْرِ عُثَمانَ وَاحِدَةً مِنْ ثَلاثٍ: لَئِنْ كَانَ ابْنُ عَفَّانَ ظَالِماً- كَما كانَ يَزْعُمُ- لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يُوَازِرَ قَاتِلِيهِ وَ أَنْ يُنَابِذَ نَاصِرِيهِ، وَ لَئِنْ كَانَ مَظْلُوماً لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَكُونَ مِنَ الْمُنَهْنِهِينَ عَنْهُ، وَ الْمُعَذِّرِينَ فِيهِ. وَ لَئِنْ كَانَ فِي شَكٍّ مِنَ الْخَصْلَتَيْنِ، لَقَدْ كَانَ يَنْبَغِي لَهُ أَنْ يَعْتَزِ لَهُ وَ يَرْكُدَ جَانِباً، وَ يَدَعَ النَّاسَ مَعَهُ، فَمَا فَعَلَ وَاحِدَةً مِنَ الثَّلاثِ، وَ جَاءَ بِأَمْرٍ لَمْ يُعْرَفْ بَابُهُ، وَ لَمْ تَسْلَمْ مَعَاذِيرُهُ.

و من خطبة له (ع) (175)

في الموعظة و بيان قرباه من رسول اللَّه

أَيُّهَا النَّاسُ غَيْرُ الْمَغْفُولِ عَنْهُمْ، وَ التَّارِكُونَ الْمَأْخُوذَ مِنْهُمْ. مَا لِي أَرَاكُمْ عَنِ اللَّهِ ذَاهِبِينَ، وَ إِلَى غَيْرِهِ رَاغِبِينَ! كَأَنَّكُمْ نَعَمٌ أَرَاحَ بِهَا سَائِمٌ إِلَى مَرْعىً وَ بِيٍّ وَ مَشْرَبٍ دَوِيٍّ وَ إِنَّما هِيَ كَالْمَعْلُوفَةِ لِلْمُدَى لَاتَعْرِفُ مَاذَا يُرَادُ بِهَا! إِذَا أُحْسِنَ إِلَيْهَا تَحْسِبُ يَوْمَهَا دَهْرَهَا، وَ شِبَعَهَا أَمْرَهَا. وَ اللَّهِ لَوْ شِئْتُ أَنْ أُخْبِرَ كُلَّ رَجُلٍ مِنْكُمْ بِمَخْرَجِهِ وَ مَوْلِجِهِ وَ جَمِيعِ شَأْنِهِ لَفَعَلْتُ، وَ لكِنْ أَخَافُ أَنْ تَكْفُرُوا فِيَّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله.

أَلَا وَ إِنِّي مُفْضِيهِ إِلَى الْخَاصَّةِ مِمَّنْ يُؤْمَنُ ذلِكَ مِنْهُ وَ الَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ، وَ اصْطَفَاهُ عَلَى الْخَلْقِ، مَا أَنْطِقُ إِلَّا صَادِقاً، وَقَدْ عَهِدَ إِلَيَّ بِذلِكَ كُلِّهِ، وَ بِمَهْلِكِ مَنْ يَهْلِكُ، وَ مَنْجَى مَنْ يَنْجُو، وَ مَآلِ هذَا الْأَمْرِ. وَ مَا أَبْقَى شَيْئاً يَمُرُّ عَلَى رَأْسِي إِلَّا أَفْرَغَهُ فِي أُذُنَيَّ وَ أَفْضَى بِهِ إِلَيَّ.

ص: 385

ص: 386

أَيُّهَا النَّاسُ إِنِّي، وَ اللَّهِ، مَا أَحُثُّكُمْ عَلَى طَاعَةٍ إِلَّا وَ أَسْبِقُكُمْ إِلَيْهَا، وَ لَاأَنْهاكُمْ عَنْ مَعْصِيَةٍ إِلَّا وَ أَتَنَاهَى قَبْلَكُمْ عَنْهَا!

و من خطبة له (ع) (176)

اشاره

و فيها يعظ و يبيّن فضل القرآن و ينهى عن البدعة

عِظَةُ الناس

انْتَفِعُوا بِبَيَانِ اللَّهِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَواعِظِ اللَّهِ، وَ اقْبَلُوا نَصِيحَةَ اللَّهِ. فإِنَّ اللَّهَ قَدْ أَعْذَرَ إِلَيْكُمْ بِالْجَلِيَّةِ وَ اتَّخَذَ عَلَيْكُمُ الْحُجَّةَ. وَ بَيَّنَ لَكُمْ مَحَابَّهُ مِنَ الْأَعْمَالِ، وَ مَكَارِهَهُ مِنْهَا، لِتَتَّبِعُوا هذِهِ، وَ تَجْتَنِبُوا هذِهِ، فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقُولُ: «إِنَّ الْجَنَّةَ حُفَّتْ بِالْمَكَارِهِ وَ إِنَّ النَّارَ حُفَّتْ بِالشَّهَوَاتِ».

وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ مَا مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِى فِي كُرْهٍ. وَ مَا مِنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ شَيْ ءٌ إِلَّا يَأْتِي فِي شَهْوَةٍ. فَرَحِمَ اللَّهُ امْرَأً نَزَعَ عَنْ شَهْوَتِهِ، وَ قَمَعَ هَوَى نَفْسِهِ، فَإِنَّ هذِهِ النَّفْسَ أَبْعَدُ شَيْ ءٍ مَنْزِعاً. وَ إِنَّهَا لَاتَزَالُ تَنْزَعُ إِلَى مَعْصِيَةٍ فِي هَوًى.

وَ اعْلَمُوا- عِبَادَ اللَّهِ- أَنَّ الْمُؤْمِنَ لَا يُصْبِحُ وَ لَا يُمْسِي إِلَّا وَ نَفْسُهُ ظَنُونٌ عِنْدَهُ، فَلا يَزَالُ زَارِياً عَلَيْهَا وَ مُسْتَزِيداً لَها، فَكُونُوا كَالسَّابِقِينَ قَبْلَكُمْ، وَ الْمَاضِينَ أَمَامَكُمْ.

قَوَّضُوا مِنَ الدُّنْيَا تَقْوِيضَ الرَّاحِلِ وَ طَوَوْهَا طَيَّ الْمَنَازِلِ.

ص: 387

ص: 388

فضل القرآن

وَاعْلَمُوا أَنَّ هذَا الْقُرْآنَ هُوَ النَّاصِحُ الَّذِي لَايَغُشُّ، وَ الْهَادِي الَّذِي لَا يُضِلُّ، وَ الُمحَدِّثُ الَّذِي لَا يَكْذِبُ. وَ مَا جَالَسَ هذَا الْقُرْآنَ أَحَدٌ إِلَّا قَامَ عَنْهُ بِزِيَادَةٍ أَوْ نُقْصَانٍ:

زِيَادَةٍ فِي هُدًى، أَوْ نُقْصَانٍ مِنْ عَمىً. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ عَلَى أَحَدٍ بَعْدَ الْقُرْآنِ مِنْ فَاقَةٍ وَ لَالِأَحَدٍ قَبْلَ الْقُرْآنِ مِنْ غِنًى فَاسْتَشْفُوهُ مِنْ أَدْوَائِكُمْ، وَ اسْتَعِينُوا بِهِ عَلَى لَأْوَائِكُمْ، فَإِنَّ فِيهِ شِفَاءً مِنْ أَكْبَرِ الدَّاءِ: وَ هُوَ الْكُفْرُ وَ النِّفَاقُ، وَ الْغَيُّ وَ الضَّلَالُ، فَاسْأَلُوا اللَّهَ بِهِ، وَ تَوَجَّهُوا إِلَيْهِ بِحُبِّهِ، وَ لَا تَسْألُوا بِهِ خَلْقَهُ، إِنَّهُ مَا تَوَجَّهَ الْعِبَادُ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى بِمِثْلِهِ. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ شَافِعٌ مُشَفَّعٌ، وَ قَائِلٌ مُصَدَّقٌ. وَ أَنَّهُ مَنْ شَفَعَ لَهُ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ شُفِّعَ فِيهِ، وَ مَنْ مَحَلَ بِهِ الْقُرْآنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ صُدِّقَ عَلَيْهِ، فَإِنَّهُ يُنَادِي مُنَادٍ يَوْمَ الْقِيَامَةِ: «أَلَا إِنَّ كُلَّ حَارِثٍ مُبْتَلىً فِي حَرْثِهِ وَ عَاقِبَةِ عَمَلِهِ، غَيْرَحَرَثَةِ الْقُرْآنِ» فَكُونُوا مِنْ حَرَثَتِهِ وَ أَتْبَاعِهِ وَ اسْتَدِلُّوهُ عَلَى رَبِّكُمْ. وَ اسْتَنْصِحُوهُ عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ اتَّهِمُوا عَلَيْهِ آرَاءَكُمْ، وَ اسْتَغِشُّوا فِيهِ أَهْوَاءَكُمْ.

الحثّ على العمل

الْعَمَلَ الْعَمَلَ، ثُمَّ النِّهَايَةَ النِّهَايَةَ، و الاسْتِقَامَةَ الاسْتِقَامَةَ، ثُمَّ الصَّبْرَ الصَّبْرَ، وَ الْوَرَعَ وَ الْوَرَعَ! «إِنَّ لَكُمْ نِهَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى نِهَايَتِكُمْ»، وَ إِنَّ لَكُمْ عَلَماً فَاهْتَدُوا بِعَلَمِكُمْ. وَ إِنَّ لِلْإِسْلَامِ غَايَةً فَانْتَهُوا إِلَى غَايَتِهِ. وَ اخْرُجُوا إِلَى اللَّهِ بِمَا افْتَرَضَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَقِّهِ، وَ بَيَّنَ لَكُمْ مِنْ وَظَائِفِهِ. أَنَا شَاهِدٌ لَكُمْ، وَ حَجِيجٌ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْكُمْ.

ص: 389

ص: 390

نصائح للناس

أَلَا وَ إِنَّ الْقَدَرَ السَّابِقَ قَدْ وَقَعَ، وَ الْقَضَاءَ الْمَاضِيَ قَدْ تَوَرَّدَ. وَ إِنِّي مُتَكَلِّمٌ بِعِدَةِ اللَّهِ وَ حُجَّتِهِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «إِنَّ الَّذِينَ قَالُوا رَبُّنَا اللَّهُ ثُمَّ اسْتَقَامُوا تَتَنَزَّلُ عَلَيْهِمُ الْمَلَائِكَةُ أَن لَاتَخَافُوا، وَ لَا تَحْزَنُوا وَ أَبْشِرُوا بِالْجَنَّةِ الَّتي كُنْتُمْ تُوعَدُونَ»، وَ قَدْ قُلْتُمْ:

«رَبُّنَا اللَّهُ» فَاسْتَقِيمُوا عَلَى كِتَابِهِ، وَ عَلَى مِنْهَاجِ أَمْرِهِ، وَ عَلَى الطَّرِيقَةِ الصَّالِحَةِ مِنْ عِبَادَتِهِ. ثُمَّ لَاتَمْرُقُوا مِنْهَا، وَ لَا تَبْتَدِعُوا فِيها، وَ لَا تُخَالِفُوا عَنْهَا فَإِنَّ أَهْلَ الْمُرُوقِ مُنْقَطَعٌ بِهِمْ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

ثُمَّ إِيَّاكُمْ وَ تَهْزِيِعَ الْأَخْلَاقِ وَ تَصْرِيفَهَا. وَ اجْعَلُوا اللِّسَانَ وَاحِداً. وَلْيَخْزُنِ الرَّجُلُ لِسَانَهُ. فَإنَّ هذَا اللِّسَانَ جَمُوحٌ بِصَاحِبِهِ. وَ اللَّهِ مَا أَرَى عَبْدَاً يَتَّقِي تَقْوَى تَنْفَعُهُ حَتَّى يَخْزُنَ لِسَانَهُ. وَ إِنَّ لِسَانَ الْمُؤْمِنِ مِنْ وَرَاءِ قَلْبِهِ. وَ إِنَّ قَلْبَ الْمُنَافِقِ مِنْ وَرَاءِ لِسَانِهِ.

لِأَنَّ الْمُؤْمِنَ إِذَا أَرَادَ انْ يَتَكَلَّمَ بِكَلَامٍ تَدَبَّرَهُ فِي نَفْسِهِ، فَإِنْ كَانَ خَيْراً أَبْدَاهُ، وَ إِنْ كَانَ شَرًّا وَارَاهُ. وَ إِنَّ الْمُنَافِقَ يَتَكَلَّمُ بِمَا أَتَى عَلَى لِسَانِهِ لَايَدْرِي مَاذَا لَهُ، وَ مَاذَا عَلَيْهِ. وَ لَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: «لَا يَسْتَقِيمُ إِيمَانُ عَبْدٍ حَتَّى يَسْتَقِيمَ قَلْبُهُ. وَ لَايَسْتَقِيمُ قَلْبُهُ حَتَّى يَسْتَقِيمَ لِسَانُهُ» فَمَنِ اسْتَطَاعَ مِنْكُمْ أَنْ يَلْقَى اللَّهَ تَعَالَى وَ هُوَ نَقِيُّ الرَّاحَةِ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِينَ وَ أَمْوَالِهِمْ، سَلِيمُ اللِّسَانِ مِنْ أَعْرَاضِهِمْ، فَلْيَفْعَلْ.

تحريم البدع

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُؤْمِنَ يَسْتَحِلُّ الْعَامَ مَا اسْتَحَلَّ عَاماً أَوَّلَ، وَ يُحَرِّمُ الْعَامَ مَا حَرَّمَ عَاماً أَوَّلَ. وَ أَنَّ مَا أَحْدَثَ النَّاسُ لَايُحِلُّ لَكُمْ شَيئاً مِمَّا حُرِّمَ عَلَيْكُمْ،

ص: 391

ص: 392

وَ لكِنَّ الْحَلَالَ مَا احَلَّ اللَّهُ وَ الْحَرامَ مَا حَرَّمَ اللَّهُ. فَقَدْ جَرَّبْتُمُ الْأُمُورَ وَ ضَرَّسْتُمُوهَا، وَ وُعِظْتُمْ بِمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ وَ ضُرِبَتِ الْامْثَالُ لَكُمْ وَ دُعِيتُمْ إِلَى الْأَمْرِ الْوَاضِحِ. فَلَا يَصَمُّ عَنْ ذلِكَ إِلَّا أَصَمُّ، وَ لَا يَعْمَى عَنْ ذلِكَ إِلَّا أَعْمَى. وَ مَنْ لَمْ يَنْفَعْهُ اللَّهُ بِالْبَلاءِ وَ التَّجَارِبِ لَمْ يَنْتَفِعْ بِشَيْ ءٍ مِنَ الْعِظَةِ. وَ أَتَاهُ التَّقْصِيرُ مِنْ أَمَامِهِ حَتَّى يَعْرِفَ مَا أَنْكَرَ، وَ يُنْكِرَ مَا عَرَفَ. وَ إِنَّما النَّاسُ رَجُلانِ: مُتَّبِعٌ شِرْعَةً، وَ مُبْتَدِعٌ بِدْعَةً، لَيْسَ مَعَهُ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ بُرْهَانُ سُنَّةٍ، وَ لَا ضِيَاءُ حُجَّةٍ.

القرآن

وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَعِظْ أَحَداً بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ، فَإِنَّهُ «حَبْلُ اللَّهِ الْمَتِينُ»، وَ سَبَبُهُ الْأَمِينُ، وَ فِيهِ رَبِيعُ الْقَلْبِ، وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ، وَ مَا لِلْقَلْبِ جِلاءٌ غَيْرُهُ، مَعَ أَنَّهُ قَدْ ذَهَبَ الْمُتَذَكِّرُونَ وَ بَقِيَ النَّاسُونَ أَوِ الْمُتَنَاسُونَ. فَإِذَا رَأَيْتُمْ خَيْراً فَأَعِينُوا عَلَيْهِ. وَ إِذَا رَأَيْتُمْ شَرًّا فَاذْهَبُوا عَنْهُ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله كانَ يَقُولُ: «يَا ابْنَ آدَمَ اعْمَلِ الْخَيْرَ وَدَعِ الشَّرَّ، فَإِذَا أَنْتَ جَوَادٌ قَاصِدٌ».

أنواع الظلم

أَلَا وَ إِنَّ الظُّلْمَ ثَلَاثَةٌ: فَظُلْمٌ لا يُغْفَرُ، وَ ظُلْمٌ لَا يُتْرَكُ، وَ ظُلْمٌ مَغْفُورٌ لَايُطْلَبُ.

فَأَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَايُغْفَرُ فَالشِّرْكُ بِاللَّهِ، قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «إِنَّ اللَّهَ لَايَغْفِرُ أَنْ يُشْرَكَ بِهِ». وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي يُغْفَرُ فَظُلْمُ الْعَبْدِ نَفْسَهُ عِنْدَ بَعْضِ الْهَنَاتِ وَ أَمَّا الظُّلْمُ الَّذِي لَا يُتْرَكُ فَظُلْمُ الْعِبَادِ بَعْضِهِمْ بَعْضاً. الْقِصَاصُ هُنَاكَ شَدِيدٌ، لَيْسَ هُوَ جَرْحاً بِالْمُدَى وَ لَا ضَرْباً بِالسِّيَاطِ، وَ لكِنَّهُ مَا يُسْتَصْغَرُ ذلِكَ مَعَهُ.

ص: 393

ص: 394

فَإِيَّاكُمْ وَ التَّلَوُّنَ فِي دِينِ اللَّهِ، فَإِنَّ جَمَاعَةً فِيما تَكْرَهُونَ مِنَ الْحَقِّ، خَيْرٌ مِنْ فُرْقَةٍ فِيما تُحِبُّونَ مِنَ الْبَاطِلِ. وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يُعْطِ أَحَداً بِفُرْقَةٍ خَيْراً مِمَّنْ مَضَى، وَ لَا مِمَّنْ بَقِيَ.

لزوم الطاعة

يَا أَيُّهَا النَّاسُ «طُوبَى لِمَنْ شَغَلَهُ عَيْبُهُ عَنْ عُيُوبِ النَّاسِ»، وَ طُوبَى لِمَنْ لَزِمَ بَيْتَهُ، وَ أَكَلَ قُوتَهُ وَ اشْتَغَلَ بِطَاعَةِ رَبِّهِ، «وَ بَكَى عَلَى خَطِيئَتِهِ» فَكَانَ مِنْ نَفْسِهِ فِي شُغُلٍ، وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ!

و من خطبة له (ع) (177)

في معنى الحكمين

فَأَجْمَعَ رَأْيُ مَلَئِكُمْ عَلَى أَنِ اخْتَارُوا رَجُلَيْنِ، فَأَخَذْنَا عَلَيْهِمَا أَنْ يُجَعْجِعَا عِنْدَ الْقُرْآنِ، وَ لَا يُجَاوِزَاهُ، وَ تَكُونَ أَلْسِنَتُهُمَا مَعَهُ وَ قُلُوبُهُمَا تَبَعَهُ. فَتَاهَا عَنْهُ، وَتَرَكَا الْحَقَّ وَ هُمَا يُبْصِرَانِهِ. وَ كانَ الْجَوْرُ هَوَاهُمَا، وَ الاعْوِجَاجُ رَأْيَهُما. وَ قَدْ سَبَقَ اسْتِثْنَاؤُنَا عَلَيْهِمَا فِي الْحُكْمِ بِالْعَدْلِ وَ الْعَمَلِ بِالْحَقِّ سُوءَ رَأْيِهِمَا وَ جَوْرَ حُكْمِهِمَا، وَ الثِّقَةُ فِي أَيْدِينَا لِأَنْفُسِنَا، حِينَ خَالَفَا سَبِيلَ الْحَقِّ، وَ أَتَيا بِمَا لَايُعْرَفُ مِنْ مَعْكُوسِ الْحُكْمِ.

ص: 395

ص: 396

و من خطبة له (ع) (178)

اشاره

في الشهادة و التقوى و قيل أنّه خطبها بعد مقتل عثمان في أول خلافته

اللَّه و رسوله

لَا يَشْغَلُهُ شَأْنٌ وَ لَا يُغَيِّرُهُ زَمَانٌ، وَ لَا يَحْوِيهِ مَكَانٌ. وَ لَا يَصِفُهُ لِسَانٌ. لَا يَعْزُبُ عَنْهُ عَدَدُ قَطْرِ الْمَاءِ وَ لَا نُجُومِ السَّمَاءِ، وَ لَاسَوَافِي الرِّيحِ فِي الْهَواءِ، وَ لَادَبِيبُ الَّنمْلِ عَلَى الصَّفَا، وَ لَامَقِيلُ الذَّرِّ فِي اللَّيْلَةِ الظَّلْمَاءِ. يَعْلَمُ مَسَاقِطَ الْأَوْرَاقِ وَ خَفِيَّ طَرْفِ الْأَحْدَاقِ. وَ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ غَيْرَ مَعْدُولٍ بِهِ، وَ لَامَشْكُوكٍ فِيهِ، وَ لا مَكْفُورٍ دِينُهُ، وَ لَا مَجْحُودٍ تَكْوِينُهُ. شَهَادَةَ مَنْ صَدَقَتْ نِيَّتُهُ، وَ صَفَتْ دِخْلَتُهُ وَ خَلَصَ يَقِينُهُ، وَ ثَقُلَتْ مَوَازِينُهُ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، الُمجْتَبَى مِنْ خَلائِقِهِ، وَ الْمُعْتَامُ لِشَرْحِ حَقَائِقِهِ وَ الُمخْتَصُّ بِعَقَائِلِ كَرَامَاتِهِ. وَ الْمُصْطَفَى لِكَرَائِمِ رِسَالاتِهِ. وَ الْمُوَضَّحَةُ بِهِ أَشْرَاطُ الْهُدَى. وَ الَمجْلُوُّ بِهِ غِرْبِيبُ الْعَمَى.

أَيُّهَا النَّاسُ إِنَّ الدُّنْيَا تَغُرُّ الْمُؤَمِّلَ لَهَا وَ الُمخْلِدَ إِلَيْهَا، وَ لَا تَنْفَسُ بِمَنْ نَافَسَ فِيهَا، وَ تَغْلِبُ مَنْ غَلَبَ عَلَيْهَا. وَ ايْمُ اللَّهِ مَا كانَ قَوْمٌ قَطُّ فِي غَضِّ نِعْمَةٍ مِنْ عَيْشٍ فَزَالَ عَنْهُمْ إِلَّا بِذُنُوبٍ اجْتَرَحُوهَا، لِأَنَّ اللَّهَ «لَيْسَ بِظَلَّامٍ لِلْعَبِيدِ». وَ لَو أَنَّ النَّاسَ حِينَ تَنْزِلُ بِهِمُ النِّقَمُ وَ تَزُولُ عَنْهُمُ النِّعَمُ فَزِعُوا إِلَى رَبِّهِمْ بِصِدْقٍ مِنْ نِيَّاتِهِمْ وَ وَلَهٍ مِنْ قُلُوبِهِمْ، لَرَدَّ عَلَيْهِمْ كُلَّ شَارِدٍ، وَ أَصْلَحَ لَهُمْ كُلَّ فَاسِدٍ. وَ إِنِّي لَأَخْشَى عَلَيْكُمْ أَنْ تَكُونُوا فِي فَتْرَةٍ. وَ قَدْ كانَتْ أُمُورٌ مَضَتْ مِلْتُمْ فِيهَا مَيْلَةً، كُنْتُمْ فِيهَا عِنْدِي غَيْرَ مَحْمُودِينَ، وَ لَئِنْ رُدَّ عَلَيْكُمْ أَمْرُكُمْ إِنَّكُمْ لَسُعَدَاءُ. وَ مَا عَلَيَّ إِلَّا الْجُهْدُ، وَ لَوْ أَشَاءُ أَنْ أَقُولَ لَقُلْتُ. عَفَا اللَّهُ عَمَّا سَلَفَ!

ص: 397

ص: 398

و من خطبة له (ع) (179)

و قد سأله ذعلب اليماني فقال: هل رأيت ربّك يا أميرالمؤمنين؟

فقال عليه السلام: أفأعبد ما لا أرى؟ فقال: و كيف تراه؟ فقال:

لَا تُدْرِكُهُ الْعُيُونُ بِمُشَاهَدَةِ الْعِيَانِ، وَ لكِنْ تُدْرِكُهُ الْقُلُوبُ بِحَقَائِقِ الْإِيمانِ. قَرِيبٌ مِنَ الْأَشْيَاءِ غَيْرَ مُلَامِسٍ. بَعِيدٌ مِنْهَا غَيْرَ مُبَايِنٍ. مُتَكلّمٌ لَابِرَوِيَّةٍ، مُرِيدٌ لَابِهِمَّةٍ.

صَانِعٌ لَا بِجَارِحَةٍ. لَطِيفٌ لَا يُوصَفُ بِالْخَفَاءِ. كَبِيرٌ لَا يُوصَفُ بِالْجَفَاءِ، بَصِيرٌ لا يُوصَفُ بِالْحَاسَّةِ، رَحِيمٌ لَايُوصَفُ بِالرِّقَّةِ، تَعْنُو الْوُجُوهُ لِعَظَمَتِهِ، وَ تَجِبُ الْقُلُوبُ مِنْ مَخَافَتِهِ.

و من خطبة له (ع) (180)

في ذمّ العاصين من أصحابه

أَحْمَدُ اللَّهَ عَلَى مَا قَضَى مِنْ أَمْرٍ وَ قَدَّرَ مِنْ فِعْلٍ، وَ عَلَى ابْتِلَائِي بِكُمْ أَيَّتُهَا الْفِرْقَةُ الَّتِي إِذَا أَمَرْتُ لَمْ تُطِعْ، وَ إِذَا دَعَوْتُ لَمْ تُجِبْ. إِنْ امْهِلْتُمْ خُضْتُمْ، وَ إِنْ حُورِبْتُمْ خُرْتُمْ. وَ إِنِ اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَى إِمامٍ طَعَنْتُمْ، وَ إِنْ أُجِئْتُمْ إِلَى مُشَاقَّةٍ نَكَصْتُمْ. لَا أَبَا لِغَيْرِكُمْ. مَا تَنْتَظِرُونَ بِنَصْرِكُمْ وَ الْجِهَادِ عَلَى حَقِّكُمْ؟ الْمَوْتُ أَوِ الذُّلُّ لَكُمْ. فَوَ اللَّهِ لَئِنْ جَاءَ يَوْمِي- وَ لَيَأْتِيَنِّي- لَيُفَرِّقَنَّ بَيْنِي وَ بَيْنَكُمْ، وَ أَنَا لِصُحْبَتِكُمْ قَالٍ. وَ بِكُمْ غَيْرُ كَثِيرٍ. لِلَّهِ أَنْتُمْ!

ص: 399

ص: 400

أَمَا دِينٌ يَجْمَعُكُمْ! وَ لَاحَمِيَّةٌ تَشْحَذُكُمْ! أَوَ لَيْسَ عَجَباً أَنَّ مُعَاوِيَةً يَدْعُو الْجُفَاةَ الطَّغَامَ فَيَتَّبِعُونَهُ عَلَى غَيْرِ مَعُونَةٍ وَ لَا عَطَاءٍ. وَ أَنَا أَدْعُوكُمْ- وَ أَنْتُمْ تَرِيكَةُ الْإِسْلامِ، وَ بَقِيَّةُ النَّاسِ- إِلَى الْمَعُونَةِ أَوْ طَائِفَةٍ مِنَ الْعَطَاءِ، فَتَفَرَّقُونَ عَنِّي وَ تَخْتَلِفُونَ عَلَيَّ؟ إِنَّهُ لَا يَخْرُجُ إِلَيْكُمْ مِنْ أَمْرِي رِضىً فَتَرْضَوْنَهُ، وَ لَاسُخْطٌ فَتَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ، وَ إِنَّ أَحَبَّ مَا أَنَا لَاقٍ إِلَيَّ الْمَوْتُ. قَدْ دَارَسْتُكُمُ الْكِتَابَ، وَ فَاتَحْتُكُمُ الْحِجَاجَ، وَ عَرَّفْتُكُمْ مَا أَنْكَرْتُمْ، وَ سَوَّغْتُكُمْ مَا مَجَجْتُمْ، لَوْ كانَ الْأَعْمَى يَلْحَظُ، أَوِ النَّائِمُ يَسْتَيْقِظُ! وَ أَقْرِبْ بِقَوْمٍ مِنَ الْجَهْلِ بِاللَّهِ قَائِدُهُمْ مُعَاوِيَةُ! وَ مُؤَدِّبُهُمُ ابْنُ النَّابِغَةِ!

و من خطبة له (ع) (181)

و قد أَرسل رجلًا من أصحابه، يعلم له علم أحوال قوم من جند الكوفة، قد هموا باللحاق بالخوارج، و كانوا على خوف منه عليه السلام، فلمّا عاد إليه الرجل قال له:

«أَأَمِنُوا فَقَطَنُوا، أَم جبنوا فَظَعَنُوا؟». فقال الرجل: بل ظَعَنُوا يا أميرالمؤمنين.

فقال عليه السلام:

«بُعْداً لَهُمْ كَمَا بَعِدَتْ ثَمُودُ»! أَمَا لَوْ أُشْرِعَتِ الْأَسِنَّةُ إِلَيْهِمْ، وَ صُبَّتِ السُّيُوفُ عَلَى هَامَاتِهِمْ. لَقَدْ نَدِمُوا عَلَى مَا كانَ مِنْهُمْ. إِنَّ الشَّيْطَانَ الْيَوْمَ قَدِ اسْتَفَلَّهُمْ، وَ هُوَ غَداً مُتَبَرِّئٌ مِنْهُمْ، وَ مُتَخَلٍّ عَنْهُمْ. فَحَسْبُهُمْ بِخُرُوجِهِمْ مِنَ الْهُدَى، وَ ارْتِكاسِهِمْ فِي الضَّلالِ وَ الْعَمَى، وَ صَدِّهِمْ عَنِ الْحَقِّ، وَ جِمَاحِهِمْ فِي التِّيهِ.

ص: 401

ص: 402

و من خطبة له (ع) (182)

اشاره

روي عن نوف البكالي قال: خطبنا بهذه الخطبة أَميرالمؤمنين عليّ عليه السلام بالكوفة، و هو قائم على حجارة، نصبها له جعدة بن هبيرة المخزومي، و عليه مِدْرَعَةٌ من صُوف و حمائلُ سيفه لِيفٌ، و في رجليه نعلان من لِيفٍ، و كأَنَّ جبينه ثفِنَةُ بعير. فقال عليه السلام:

حمد اللَّه و استعانته

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي إِلَيْهِ مَصَائِرُ الْخَلْقِ، وَ عَوَاقِبُ الْأَمْرِ. نَحْمَدُهُ عَلَى عَظِيمِ إِحْسَانِهِ وَ نَيِّرِ بُرْهَانِهِ، وَ نَوَامِي فَضْلِهِ وَ امْتِنَانِهِ، حَمْداً يَكُونُ لِحَقِّهِ قَضَاءً وَ لِشُكْرِهِ أَدَاءً، وَ إِلَى ثَوَابِهِ مُقَرِّباً وَ لِحُسْنِ مَزِيدِهِ مُوجِباً. وَ نَسْتَعِينُ بِهِ اسْتِعَانَةَ رَاجٍ لِفَضْلِهِ، مُؤَمِّلٍ لِنَفْعِهِ، وَاثِقٍ بِدَفْعِهِ، مُعْتَرِفٍ لَهُ بِالطَّوْلِ، مُذْعِنٍ لَهُ بِالْعَمَلِ وَ الْقَوْلِ. وَ نُؤْمِنُ بِهِ إِيمانَ مَنْ رَجَاهُ مُوقِناً، وَ أَنَابَ إِلَيْهِ مُؤْمِناً، وَ خَنَعَ لَهُ مُذْعِناً، وَ أَخْلَصَ لَهُ مُوَحِّداً، وَ عَظَّمَهُ مُمَجِّداً، وَلَاذَ بِهِ رَاغِباً مُجْتَهِداً.

اللَّه الواحد

لَمْ يُولَدْ سُبْحَانَهُ فَيَكُونَ فِي الْعِزِّ مُشَارَكاً وَ لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْرُوثاً هَالِكاً. وَ لَمْ يَتَقَدَّمْهُ وَقْتٌ وَ لَازَمَانٌ. وَ لَمْ يَتَعَاوَرْهُ زِيَادَةٌ وَ لَا نُقْصَانٌ، بَلْ ظَهَرَ لِلْعُقُولِ بِمَا أَرَانَا مِنْ عَلَامَاتِ التَّدْبِيرِ الْمُتْقَنِ وَ الْقَضَاءِ الْمُبْرَمِ. فَمِنْ شَوَاهِدِ خَلْقِهِ خَلْقُ السَّمَوَاتِ مُوَطَّداتٍ بِلَا عَمَدٍ، قَائِمَاتٍ بِلَا سَنَدٍ. دَعَاهُنَّ فَأَجَبْنَ طَائِعَاتٍ مُذْعِنَاتٍ، غَيْرَ مُتَلَكِّئَاتٍ وَ لَامُبْطِئَاتٍ.

ص: 403

ص: 404

وَ لَوْ لَاإِقْرَارُهُنَّ لَهُ بِالرُّبُوبِيَّةِ وَ إِذْعَانُهُنَّ لَهُ بِالطَّوَاعِيَةِ، لَمَا جَعَلَهُنَّ مَوْضِعاً لِعَرْشِهِ، وَ لَا مَسْكَناً لِمَلائِكَتِهِ، وَ لَامَصْعَداً لِلْكَلِمِ الطَّيِّبِ وَ الْعَمَلِ الصَّالِحِ مِنْ خَلْقِهِ. جَعَلَ نُجُومَهَا أَعْلَاماً يَسْتَدِلُّ بِها الْحَيْرَانُ فِي مُخْتَلِفِ فِجَاجِ الْأَقْطَارِ. لَمْ يَمْنَعْ ضَوْءَ نُورِهَا ادْلِهْمَامُ سُجُفِ اللَّيْلِ الْمُظْلِمِ. وَ لَا اسْتَطَاعَتْ جَلابِيبُ سَوَادِ الْحَنَادِسِ أَنْ تَرُدَّ مَا شَاعَ فِي السَّمَوَاتِ مِنْ تَلَأْلُؤِ نُورِ الْقَمَرِ. فَسُبْحَانَ مَنْ لَايَخْفَى عَلَيْهِ سَوَادُ غَسَقٍ دَاجٍ، وَ لَا لَيْلٍ سَاجٍ فِي بِقَاعِ الْأَرَضِينَ الْمُتَطَأْطِئَاتِ وَ لَافِي يَفَاعِ السُّفْعِ الْمُتَجَاوِرَاتِ. وَ مَا يَتَجَلْجَلُ بِهِ الرَّعْدُ فِي أُفُقِ السَّمَاءِ، وَ مَا تَلَاشَتْ عَنْهُ بُرُوقُ الْغَمَامِ، وَ مَا تَسْقُطُ مِنْ وَرَقَهٍ تُزِيلُهَا عَنْ مَسْقَطِهَا عَوَاصِفُ الْأَنْوَاءِ وَ انْهِطَالُ السَّمَاءِ! وَ يَعْلَمُ مَسْقَطَ الْقَطْرَةِ وَ مَقَرَّهَا، وَ مَسْحَبَ الذَّرَّةِ وَ مَجَرَّهَا، وَ مَا يَكْفِي الْبَعُوضَةَ مِنْ قُوتِها، وَ مَا تَحْمِلُ مِنَ الْأُنْثَى فِي بَطْنِهَا.

عود إلى الحمد

و الْحَمْدُ لِلَّهِ الْكَائِنِ قَبْلَ أَنْ يَكُونَ كُرْسِيٌّ أَوْ عَرْشٌ، أَوْ سَمَاءٌ أَوْ أَرْضٌ أَوْجَانٌّ أَوْ إِنْسٌ. لا يُدْرَكُ بِوَهْمٍ. وَ لَايُقَدَّرُ بِفَهْمٍ. وَ لَايَشْغَلُهُ سَائِلٌ، وَ لَايَنْقُصُهُ نَائِلٌ، وَ لَا يَنْظُرُ بِعَيْنٍ. وَ لَايُحَدُّ بِأَيْنٍ. وَ لَايُوصَفُ بِالْأَزْوَاجِ، وَ لَايُخْلَقُ بِعِلَاجٍ. وَ لَا يُدْرَكُ بِالْحَواسِّ. وَ لَا يُقَاسُ بالنَّاسِ. الَّذِي كَلَّمَ مُوسَى تَكْلِيماً، وَ أرَاهُ مِنْ آياتِهِ عَظِيماً. بِلا جَوَارِحَ وَ لَا أَدَوَاتٍ، وَ لَانُطْقٍ وَ لَالَهَوَاتٍ. بَلْ إِنْ كُنْتَ صَادِقاً أَيُّهَا الْمُتَكَلِّفُ لِوَصْفِ رَبِّكَ، فَصِفْ جِبْرِيلَ وَ مِيكَائِيلَ وَ جُنُودَ الْمَلائِكَةِ الْمُقَرَّبِينَ فِي حُجُرَاتِ الْقُدْسِ مُرْجَحِنِّينَ، مُتَوَلِّهَةً عُقُولُهُمْ أَنْ يَحُدُّوا أَحْسَنَ الْخَالِقِينَ. فَإِنَّمَا يُدْرَكُ بِالصِّفَاتِ ذَوُو الْهَيْئَاتِ وَالْأَدَوَاتِ

ص: 405

ص: 406

وَ مَنْ يَنْقَضِي إِذَا بَلَغَ أَمَدَ حَدِّهِ بِالْفَنَاءِ، فَلَا إِلهَ إِلَّا هُوَ، أَضَاءَ بِنُورِهِ كُلَّ ظَلَامٍ، وَ أَظْلَمَ بِظُلْمَتِهِ كُلَّ نُورٍ.

الوصية بالتقوى

أُوصِيكُمْ عِبَادَ اللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي أَلْبَسَكُمُ الرِّيَاشَ وَ أَسْبَغَ عَلَيْكُمُ الْمَعَاشَ؛ فَلَوْ أَنَّ أَحَداً يَجِدُ إِلَى الْبَقَاءِ سُلَّماً، أَوْ لِدَفْعِ الْمَوْتِ سَبِيلًا، لَكَانَ ذلِكَ سُلَيَمانُ بْنُ دَاوُدَ عليه السلام الَّذِي سُخِّرَ لَهُ مُلْكُ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ مَعَ النُّبُوَّةِ وَ عَظِيمِ الزُّلْفَةِ. فَلَمَّا اسْتَوْفَى طُعْمَتَهُ، وَ اسْتَكْمَلَ مُدَّتَهُ، رَمَتْهُ قِسِيُّ الْفَنَاءِ بِنِبَالِ الْمَوْتِ. وَ أَصْبَحَتِ الدِّيَارُ مِنْهُ خَالِيَةً، وَ الْمَسَاكِنُ مُعَطَّلَةً، وَ وَرِثَها قَوْمٌ آخَرُونَ. وَ إِنَّ لَكُمْ فِي الْقُرُونِ السَّالِفَةِ لَعِبْرَةً!

أَيْنَ الْعَمَالِقَةُ وَ أَبْنَاءُ الْعَمَالِقَةِ! أَيْنَ الْفَرَاعِنَةُ وَ أَبْنَاءُ الْفَرَاعِنَةِ! أَيْنَ أَصْحَابُ مَدَائِنِ الرَّسِّ الَّذِينَ قَتَلُوا النَّبِيِّينَ، وَ أَطْفَؤوا سُنَنَ الْمُرْسَلِينَ، وَ أَحْيَوْا سُنَنَ الْجَبَّارِينَ! أَيْنَ الَّذِينَ سَارُوا بِالْجُيُوشِ وَ هَزَمُوا بِالْأُلُوفِ. وَ عَسْكَرُوا الْعَسَاكِرَ وَ مَدَّنُوا الْمَدَائِنَ.

و منها: قَدْ لَبِسَ لِلْحِكْمَةِ جُنَّتَهَا. وَ أَخَذَهَا بِجَمِيعِ أَدَبِهَا مِنَ الْإِقْبَالِ عَلَيْهَا، وَالْمَعْرِفَةِ بِهَا، وَ التَّفَرُّغِ لَها؛ فَهِيَ عِنْدَ نَفْسِهِ ضَالَّتُهُ الَّتي يَطْلُبُهَا، وَ حَاجَتُهُ الَّتي يَسْأَلُ عَنْهَا. فَهُوَ مُغْتَرِبٌ إِذَا اغْتَرَبَ الْإِسْلَامُ، وَ ضَرَبَ بِعَسِيبِ ذَنَبِهِ، وَ أَلْصَقَ الْأَرْضَ بِجِرَانِهِ. بَقِيَّةٌ مِنْ بَقَايَا حُجَّتِهِ، خَلِيفَةٌ مِنْ خَلَائِفِ أَنْبِيَائِهِ.

ثُمَّ قَالَ عليه السلام:

ص: 407

ص: 408

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنِّي قَدْ بَثَثْتُ لَكُمُ الْمَوَاعِظَ الَّتي وَعَظَ الْأَنْبِيَاءُ بِهَا أُمَمَهُمْ. وَ أَدَّيْتُ إِلَيْكُمْ مَا أَدَّتِ الْأَوْصِيَاءُ إِلَى مَنْ بَعْدَهُمْ وَ أَدَّبْتُكُمْ بِسَوْطِي فَلَمْ تَسْتَقِيمُوا.

وَحَدَوْتُكُمْ بِالزَّوَاجِرِ فَلَمْ تَسْتَوْسِقُوا. لِلَّهِ أَنْتُمْ! أَتَتَوَقَّعُونَ إِمَاماً غَيْرِي يَطَأُ بِكُمُ الطَّرِيقَ، وَ يُرْشِدُكُمُ السَّبِيلَ؟

أَلَا إِنَّهُ قَدْ أَدْبَرَ مِنَ الدُّنْيا مَا كانَ مُقْبِلًا، وَ أَقْبَلَ مِنْهَا مَا كانَ مُدْبِراً، وَ أَزْمَعَ التَّرْحَالَ عِبَادُ اللَّهِ الْأَخْيَارُ، وَ بَاعُوا قَلِيلًا مِنَ الدُّنْيَا لَايَبْقَى، بِكَثِيرٍ مِنَ الْآخِرَةِ لَا يَفْنَى. مَا ضَرَّ إِخْوَانَنَا الَّذِينَ سُفِكَتْ دِمَاؤُهُمْ- وَ هُمْ بِصِفِّينَ- أَلَّا يَكُونُوا الْيَوْمَ أَحْيَاءً، يُسِيغُونَ الْغُصَصَ وَ يَشْرَبُونَ الرَّنْقَ. قَدْ- وَ اللَّهِ- لَقُوا اللَّهَ فَوَفَّاهُمْ أُجُورَهُمْ، وَ أَحَلَّهُمْ دَارَ الْأَمْنِ بَعْدَ خَوْفِهِمْ.

أَيْنَ إِخْوَانِي الَّذِينَ رَكِبُوا الطَّرِيقَ وَ مَضَوْا عَلَى الْحَقِّ؟ أَيْنَ عَمَّارٌ؟ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ؟ وَ أَيْنَ ذُوالشَّهَادَتَيْنِ؟ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ مِنْ إِخْوَانِهِمُ الَّذِينَ تَعَاقَدُوا عَلَى الْمَنِيَّةِ، وَ أُبْرِدَ بِرُؤُوسِهِمْ إِلَى الْفَجَرَةِ!

قال، ثم ضرب بيده على لحيته الشريفة الكريمة فاطال البكاء، ثم قال عليه السلام: أَوِّهِ عَلَى إِخْوَانِي الَّذِينَ تَلَوا الْقُرْآنَ فَأَحْكَمُوهُ، وَ تَدَبَّرُوا الْفَرْضَ فَأَقَامُوهُ، أَحْيَوُا السُّنَّةَ وَ أَمَاتُوا الْبِدْعَةَ. دُعُوا لِلْجِهَادِ فَأَجَابُوا، وَ وَثِقُوا بِالْقَائِدِ فَاتَّبَعُوهُ.

ثمّ نادى بأعلى صوته

الْجِهَادَ الْجِهَادَ عِبَادَ اللَّهِ! أَلَا وَ إِنِّي مُعَسْكِرٌ فِي يَوْمِي هذَا، فَمَنْ أَرَاد الرَّوَاحَ إِلَى اللَّهِ فَلْيَخْرُجْ!

ص: 409

ص: 410

قال نوفٌ: و عقد للحسين عليه السلام فى عشرة آلاف، و لقيس بن سعد- رحمه الله- في عشرة آلاف، و لأبى أيوب الأنصارى في عشرة آلاف، و لغيرهم على أعداد أخر، و هو يريد الرجعة الى صفين، فما دارت الجمعة حتى ضربه الملعون ابن ملجم لعنه الله، فتراجعت العساكر، فكنا كأغنام فقدت راعيها، تختطفها الذئاب من كل مكان!

و من خطبة له (ع) (183)

اشاره

في قدرة اللَّه و في فضل القرآن و في الوصيّة بالتقوى

اللّه تعالى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْمَعْرُوفِ مِنْ غَيْرِ رُؤْيَةٍ، وَ الْخَالِقِ مِنْ غَيْرِ مَنْصَبَةٍ. خَلَقَ الْخَلَائِقَ بِقُدْرَتِهِ، وَ اسْتَعْبَدَ الْأَرْبَابَ بِعِزَّتِهِ، وَ سَادَ الْعُظَمَاءَ بِجُودِهِ، وَ هُوَ الَّذِي أَسْكَنَ الدُّنْيَا خَلْقَهُ، وَ بَعَثَ إِلَى الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ رُسُلَهُ، لِيَكْشِفُوا لَهُمْ عَنْ غِطَائِهَا وَ لِيُحَذِّرُوهُمْ مِنْ ضَرَّائِها، وَ لِيَضْرِبُوا لَهُمْ أَمْثَالَهَا، وَ لِيُبَصِّرُوهُمْ عُيُوبَها، وَ لِيَهْجُمُوا عَلَيْهِمْ بِمُعْتَبَرٍ مِنْ تَصَرُّفِ مَصَاحِّهَا وَ أَسْقَامِها وَ حَلَالِهَا وَ حَرَامِهَا. وَ مَا أَعَدَّ اللَّهُ لِلْمُطِيعِينَ مِنْهُمْ وَ الْعُصَاةِ مِنْ جَنَّةٍ وَ نَارٍ، وَ كَرَامَةٍ وَ هَوَانٍ. أَحْمَدُهُ إِلَى نَفْسِهِ كَمَا اسْتَحْمَدَ إِلَى خَلْقِهِ، وَ جَعَلَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ قَدْراً، وَ لِكُلِّ قَدْرٍ أَجَلًا، وَ لِكُلِّ أَجَلٍ كِتَاباً.

فضل القرآن

منها: فَالْقُرْآنُ آمِرٌ زَاجِرٌ، وَ صَامِتٌ نَاطِقٌ. حُجَّةُ اللَّهِ عَلَى خَلْقِهِ.

ص: 411

ص: 412

أَخَذَ عَلَيْهِ مِيثَاقَهُمْ. وَارْتَهَنَ عَلَيْهِمْ أَنْفُسَهُمْ. أَتَمَّ نُورَهُ، وَ أَكْمَلَ بِهِ دِينَهُ، وَ قَبَضَ نَبِيَّهُ صلى الله عليه و آله وَ قَدْ فَرَغَ إِلَى الْخَلْقِ مِنْ أَحْكَامِ الْهُدَى بِهِ. فَعَظِّمُوا مِنْهُ سُبْحَانَهُ مَا عَظَّمَ مِنْ نَفْسِهِ. فَإِنَّهُ لَمْ يُخْفِ عَنْكُمْ شَيْئاً مِنْ دِينِهِ، وَ لَمْ يَتْرُكْ شَيْئاً رَضِيَهُ أَوْ كَرِهَهُ إِلَّا وَجَعَلَ لَهُ عَلَماً بَادِياً، وَ آيَةً مُحْكَمَةً، تَزْجُرُ عَنْهُ، أَوْتَدْعُو إِلَيْهِ، فَرِضَاهُ فِيما بَقِيَ وَاحِدٌ، وَ سَخَطُهُ فِيما بَقِيَ وَاحِدٌ. وَ اعْلَمُوا أَنَّهُ لَنْ يَرْضَى عَنْكُمْ بِشَيْ ءٍ سَخِطَهُ عَلَى مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَ لَنْ يَسْخَطَ عَلَيْكُمْ بِشَىْ ءٍ رَضِيَهُ مِمَّنْ كَانَ قَبْلَكُمْ، وَ إِنَّمَا تَسِيرُونَ فِي أَثَرٍ بَبِّنٍ، وَ تَتَكَلَّمُونَ بِرَجْعِ قَوْلٍ قَدْ قَالَهُ الرِّجَالُ مِنْ قَبْلِكُمْ. قَدْ كَفَاكُمْ مَوؤُنَةَ دُنْيَاكُمْ، وَ حَثَّكُمْ عَلَى الشُّكْرِ، وَ افْتَرَضَ مِنَ أَلْسِنَتِكُمُ الذِّكْرَ.

الوصيّة بالتقوى

وَ أَوْصَاكُمْ بِالتَّقْوَى وَ جَعَلَهَا مُنْتَهَى رِضَاهُ وَ حَاجَتَهُ مِنْ خَلْقِهِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي انْتُمْ بِعَيْنِهِ، وَ نَوَاصِيكُمْ بِيَدِهِ، وَ تَقَلُّبُكُمْ فِي قَبْضَتِهِ. إِنْ أَسْرَرْتُمْ عَلِمَهُ. وَ إِنْ أَعْلَنْتُمْ كَتَبَهُ. قَدْ وَكَّلَ بِذلِكَ حَفَظَةً كِرَاماً لَايُسْقِطُونَ حَقّاً، وَ لَايُثْبِتُونَ بَاطِلًا. وَ اعْلَمُوا «أَنَّهُ مَنْ يَتَّقِ اللَّهَ يَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً» مِنَ الْفِتَنِ، وَ نُوراً مِنَ الظُّلَمِ، وَ يُخَلِّدْهُ فِيَما اشْتَهَتْ نَفْسُهُ، وَ يُنْزِلْهُ مَنْزِلَ الْكَرَامَةِ عِنْدَهُ. فِى دَارٍ اصْطَنَعَهَا لِنَفْسِه. ظِلُّهَا عَرْشُهُ. وَ نُورُهَا بَهْجَتُهُ. وَ زُوَّارُها مَلائِكَتُهُ. وَ رُفَقَاؤُهَا رُسُلُهُ. فَبَادِرُوا الْمَعَادَ وَ سَابِقُوا الْآجَالَ. فَإِنَّ النَّاسَ يُوشِكُ أَنْ يَنْقَطِعَ بِهِمُ الْأَمَلُ، وَ يَرْهَقَهُمُ الْأَجَلُ وَ يُسَدَّ عَنْهُمْ بَابُ التَّوْبَةِ. فَقَدْ أَصْبَحْتُمْ فِي مِثْلِ مَا سَأَلَ إِلَيْهِ الرَّجْعَةَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ. وَ أَنْتُمْ بَنُو سَبِيلٍ عَلَى سَفَرٍ مِنْ دَارٍ لَيْسَتْ بِدَارِكُمْ، وَ قَدْ أُوذِنْتُمْ مِنْهَا بِالارْتِحَالِ، وَ أُمِرْتُمْ فِيهَا بالزَّادِ.

ص: 413

ص: 414

وَاعْلَمُوا أَنَّهُ لَيْسَ لِهذَا الْجِلْدِ الرَّقِيقِ صَبْرٌ عَلَى النَّارِ، فَارْحَمُوا نُفُوسَكُمْ، فَانَّكُمْ قَدْ جَرَّبْتُمُوهَا فِي مَصَائِبِ الدُّنْيَا.

أَفَرَأَيْتُمْ جَزَعَ أَحَدِكُمْ مِنَ الشَّوْكَةِ تُصِيبُهُ، وَالْعَثْرَةِ تُدْمِيهِ، وَالرَّمْضَاءِ تُحْرِقُهُ؟

فَكَيْفَ إِذَا كانَ بَيْنَ طَابَقَيْنِ مِنْ نارٍ، ضَجِيعَ حَجَرٍ، وَ قَرِينَ شَيْطَانٍ؟ أَعَلِمْتُمْ أَنَّ مَالِكاً إِذَا غَضِبَ عَلَى النَّارِ حَطَمَ بَعْضُهَا بَعْضاً لِغَضَبِهِ، وَ إِذَا زَجَرَهَا تَوَثَّبَتْ بَيْنَ أَبْوَابِها جَزَعاً مِنْ زَجْرَتِهِ.

أَيُّها الْيَفَنُ الْكَبِيرُ الَّذِي قَدْ لَهَزَهُ الْقَتِيرُ، كَيْفَ أَنْتَ إِذَا الْتَحَمَتْ أَطْوَاقُ النَّارِ بِعِظَامِ الْأَعْنَاقِ، وَ نَشَبَتِ الْجَوامِعُ حَتَّى أَكَلَتْ لُحُومَ السَّوَاعِدِ. فَاللَّهَ اللَّهَ مَعْشَرَ الْعِبَادِ! وَ أَنْتُمْ سَالِمُونَ فِي الصِّحَّةِ قَبْلَ السُّقْمِ. وَ فِي الْفُسْحَةِ قَبْلَ الضِّيقِ. فَاسْعَوْا فِي فَكَاكِ رِقَابِكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تُغْلَقَ رَهَائِنُهَا. أَسْهِرُوا عُيُونَكُمْ، وَ أَضْمِرُوا بُطُونَكُمْ، وَ اسْتَعْمِلُوا اقْدَامَكُمْ، وَ أَنْفِقُوا أَمْوَالَكُمْ، وَ خُذُوا مِنْ أَجْسَادِكُمْ فَجُودُوا بِها عَلَى أَنْفُسِكُمْ، وَ لَاتَبْخَلُوا بِها عَنْهَا، فَقَدْ قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «إِنْ تَنْصُرُوا اللَّهَ يَنْصُرْكُمْ وَ يُثَبِّتْ أَقْدَامَكُمْ» وَ قَالَ تَعَالى: «مَنْ ذَا الَّذِي يُقْرِضُ اللَّهَ قَرْضاً حَسَناً فَيُضَاعِفَهُ لَهُ «وَ لَهُ أَجْرٌ كَرِيمٌ». فَلَمْ يَسْتَنْصِرْكُمْ مِنْ ذُلٍّ، وَ لَمْ يَسْتَقْرِضْكُمْ مِنْ قُلٍّ، اسْتَنْصَرَكُمْ «وَ لَهُ جُنُودُ السَّمَاتِ وَ الْأَرْضِ وَ هُوَ الْعَزِيزُ الْحَكِيمُ». وَ اسْتَقْرَضَكُمْ «وَ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَوَاتِ وَ الْأَرْضِ، وَ هُوَ الْغَنِيُّ الْحَمِيدُ». وَ إِنَّما أَرَادَ أَنْ «يَبْلُوَكُمْ أَيُّكُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا». فَبَادِرُوا بِأَعْمَالِكُمْ تَكُونُوا مَعَ جِيرَانِ اللَّهِ فِي دَارِهِ. رَافَقَ بِهِمْ رُسُلَهُ، وَ أَزَارَهُمْ مَلَائِكَتَهُ، وَ أَكْرَمَ أَسْمَاعَهُمْ أَنْ تَسْمَعَ حَسِيسَ نَارٍ أَبَداً، وَصَانَ أَجْسَادَهُمْ أَنْ تَلْقَى لُغُوباً وَ نَصَباً: «ذلِكَ فَضْلُ اللَّهِ يُؤْتِيهِ مَنْ يَشَاءُ وَ اللَّهُ ذُو الْفَضْلِ الْعَظِيمِ».

ص: 415

ص: 416

أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ، وَ اللَّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى نَفْسِي وَ أَنْفُسِكُمْ، وَ هُوَ حَسْبُنَا وَ نِعْمَ الْوَكِيلُ!

و من خطبة له (ع) (184)

قاله للبرج بن مسهر الطائي، و قد قال له بحيث يسمعه:

لا حكم إلّاللَّه، و كان من الخوارج

أُسْكُتْ قَبَّحَكَ اللَّهُ يَا أَثْرَمُ، فَوَاللَّهِ لَقَدْ ظَهَرَ الْحَقُّ فَكُنْتَ فِيهِ ضَئِيلًا شَخْصُكَ، خَفِيًّا صَوْتُكَ، حَتَّى إِذَا نَعَرَ الْبَاطِلُ نَجَمْتَ نُجُومَ قَرْنِ الْمَاعِزِ.

و من خطبة له (ع) (185)

اشاره

يحمد اللَّه فيها و يثني على رسوله و يصف خلقاً من الحيوان

حمداللَّه تعالى

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَاتُدْرِكُهُ الشَّوَاهِدُ، وَ لَاتَحْوِيهِ الْمَشَاهِدُ، وَ لَاتَرَاهُ النَّوَاظِرُ، وَ لَا تَحْجُبُهُ السَّوَاتِرُ، الدَّالِّ عَلَى قِدَمِهِ، بِحُدُوثِ خَلْقِهِ، وَ بِحُدُوثِ خَلْقِهِ عَلَى وُجُودِهِ، وَ بِاشْتِبَاهِهِمْ عَلَى أَنْ لَاشَبَهَ لَهُ. الَّذِي صَدَقَ فِي مِيعَادِهِ، وَ ارْتَفَعَ عَنْ ظُلْمِ عِبَادِهِ. وَ قَامَ بِالْقِسْطِ فِي خَلْقِهِ، وَ عَدَلَ عَلَيْهِمْ فِي حُكْمِهِ. مُسْتَشْهِدٌ بِحُدُوثِ الْأَشْيَاءِ عَلَى أَزَلِيَّتِهِ، وَ بِمَا بِعَدَدٍ، وَ دَائِمٌ لَابِأَمَدٍ، وَ قَائِمٌ لَابِعَمَدٍ. تَتَلَقَّاهُ الْأَذْهَانُ لَا بِمُشَاعَرَةٍ،

ص: 417

ص: 418

وَ تَشْهَدُ لَهُ الْمَرَائِي لَابِمُحَاضَرَةٍ. لَمْ تُحِطْ بِهِ الْأَوْهَامُ، بَل تَجَلّى لَها بِها، وَ بِهَا امْتَنَعَ مِنْهَا، وَ إِلَيْهَا حَاكَمَهَا. لَيْسَ بِذِي كِبَرٍ امْتَدَّتْ بِهِ النِّهَايَاتُ فَكَبَّرَتْهُ تَجْسِيماً، وَ لَابِذِي عِظَمٍ تَنَاهَتْ بِهِ الْغَايَاتُ فَعَظَّمَتْهُ تَجْسِيداً. بَلْ كَبُرَ شَأْناً، وَ عَظُمَ سُلْطَاناً.

الرسول الأعظم

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ الصَّفِيُّ، وَ أمِينُهُ الرَّضِيُّ صلى الله عليه و آله أَرْسَلَهُ بِوُجُوبِ الْحُجَجِ، وَ ظُهُورِ الْفَلَجِ، وَ إِيضَاحِ الْمَنْهَجِ؛ فَبَلَّغَ الرِّسَالَةَ صَادِعاً بِهَا، وَ حَمَلَ عَلَى الَمحَجَّةِ دَالًّا عَلَيْهَا. وَ أَقَامَ أَعْلَامَ الاهْتِدَاءِ وَ مَنَارَ الضِّيَاءِ. وَ جَعَلَ أَمْرَاسَ الْإِسْلَامِ مَتِينَةً وَ عُرَا الْإِيمَانِ وَثِيقَةً.

منها في صفة خلق أصناف من الحيوان:

وَ لَوْ فَكَّرُوا فِي عَظِيمِ الْقُدْرَةِ وَ جَسِيمِ النِّعْمَةِ لَرَجَعُوا إِلَى الطَّرِيقِ، وَ خَافُوا عَذَابَ الْحَرِيقِ، وَ لكِنِ الْقُلُوبُ عَلِيلَةٌ، وَ الْبَصَائِرُ مَدْخُولَةٌ. الَا يَنْظُرُونَ إِلَى صَغِيرِ مَا خَلَقَ، كَيْفَ أَحْكَمَ خَلْقَهُ، وَ أَتْقَنَ تَرْكِيبَهُ، وَ فَلَقَ لَهُ السَّمْعَ وَ الْبَصَرَ، وَ سَوَّى لَه الْعَظْمَ وَ الْبَشَرَ! انْظُرُوا إِلَى الَّنمْلَةِ فِي صِغَرِ جُثَّتِهَا وَ لَطَافَةِ هَيْئَتِهَا، لا تَكادُ تُنَالُ بِلَحْظِ الْبَصَرِ، وَ لَابِمُسْتَدْرَكِ الْفِكَرِ، كَيْفَ دَبَّتْ عَلَى أَرْضِهَا وَ صُبَّتْ عَلَى رِزْقِهَا، تَنْقُلُ الْحَبَّةَ إِلَى جُحْرِهَا، وَ تُعِدُّهَا فِي مُسْتَقَرِّهَا. تَجْمَعُ فِي حَرِّهَا لِبَرْدِهَا، وَ فِي وِرْدِهَا لِصَدَرِهَا، مَكْفُولٌ بِرِزْقِهَا، مَرْزُوقَةٌ بِوِفْقِهَا، لَايُغْفِلُهَا الْمَنَّانُ، وَ لَايَحْرِمُهَا الدَّيَّانُ، وَ لَوْ فِي الصَّفَا الْيَابِسِ، وَ الْحَجَرِ الْجَامِسِ. وَ لَوْ فَكَّرْتَ فِي مَجَارِي أَكْلِهَا فِي عُلْوِهَا وَ سُفْلِهَا

ص: 419

ص: 420

وَ مَا فِي الْجَوْفِ مِنَ شَرَاسِيفِ بَطْنِهَا وَ مَا فِي الرَّأْسِ مِنْ عَيْنِهَا وَ أُذُنِهَا، لَقَضَيْتَ مِنْ خَلْقِهَا عَجَباً، وَ لَقِيتَ مِنْ وَصْفِهَا تَعَباً! فَتَعالَى الَّذِي أَقَامَهَا عَلَى قَوَائِمِهَا، وَ بَنَاهَا عَلَى دَعَائِمِهَا. لَمْ يَشْرَكْهُ فِي فِطْرَتِهَا فَاطِرٌ، وَ لَمْ يُعِنْهُ عَلَى خَلْقِهَا قَادِرٌ. وَ لَوْ ضَرَبْتَ فِي مَذَاهِبِ فِكْرِكَ لِتَبْلُغَ غَايَاتِهِ، مَا دَلَّتْكَ الدَّلَالَةُ إِلَّا عَلَى أَنَّ فَاطِرَ الَّنمْلَةِ هُوَ فَاطِرُ النَّخْلَةِ لِدَقِيقِ تَفْصِيلِ كُلِّ شَيْ ءٍ وَ غَامِضِ اخْتِلَافِ كُلِّ حَيِّ، وَ مَا الْجَلِيلُ وَ اللَّطِيفُ وَ الثَّقِيلُ وَ الْخَفِيفُ، وَ الْقَوِيُّ وَ الضَّعِيفُ فِي خَلْقِهِ إِلَّا سَوَاءٌ.

خلقة السماء و الكون

وَ كَذلِكَ السَّمَاءُ وَ الْهَوَاءُ وَ الرِّيَاحُ وَ الْمَاءُ. فَانْظُرْ إِلَى الشَّمْسِ وَ الْقَمَرِ وَ النَّبَاتِ وَ الشَّجَرِ وَ الْمَاءِ وَ الْحَجَرِ وَ اخْتِلَافِ هذَا اللَّيْلِ وَ النَّهَارِ، وَ تَفَجُّرِ هذِهِ الْبِحَارِ، وَ كَثْرَةِ هذِهِ الْجِبَالِ، وَ طُولِ هذِهِ الْقِلَالِ وَ تَفَرُّقِ هذِهِ اللُّغَاتِ، وَ الْأَلسُنِ الُمخْتَلِفَاتِ. فَالْوَيْلُ لِمَنْ أَنْكَرَ الْمُقَدَّرَ، وَ جَحَدَ الْمُدَبِّرَ. زَعَمُوا أَنَّهُمْ كالنَّبَاتِ مَا لَهُمْ زَارِعٌ، وَ لَالِاْختِلَافِ صُوَرِهِمْ صَانِعٌ. وَ لَمْ يَلْجَؤُوا إِلَى حُجَّةٍ فِيَما ادَّعُوْا، وَ لَا تَحْقِيقٍ لِمَا أَوْعَوْا. وَ هَلْ يَكُونُ بِنَاءٌ مِنْ غَيْرِ بَانٍ، أَوْ جِنَايَةٌ مِنْ غَيْرِ جَانٍ.

خلقة الجرادة

وَ إِنْ شِئْتَ قُلْتَ فِي الْجَرَادَةِ، إِذْ خَلَقَ لَها عَيْنَيْنِ حَمْرَاوَيْنِ. وَ أَسْرَجَ لَهَا حَدَقَتَيْنِ قَمْرَاوَيْنِ. وَ جَعَلَ لَهَا السَّمْعَ الْخَفِيَّ، وَ فَتَحَ لَهَا الْفَمَ السَّوِيَّ، وَ جَعَلَ لَهَا الْحِسَّ الْقَوِيَّ، وَ نَابَيْنِ بِهِمَا تَقْرِضُ، وَ مِنْجَلَيْنِ بِهِمَا تَقْبِضُ، يَرْهَبُهَا الزُّرَّاعُ فِي زَرْعِهِمْ، وَ لَا يَسْتَطِيعُونَ ذَبَّها.

ص: 421

ص: 422

وَ لَوْ أَجْلَبُوا بِجَمْعِهِمْ، حَتَّى تَرِدَ الْحَرْثَ فِي نَزَوَاتِهَا، وَ تَقْضِيَ مِنْهُ شَهَوَاتِهَا. وَ خَلْقُهَا كُلُّهُ لَايُكوِّنُ إِصْبَعاً مُسْتَدِقَّةً.

فَتَبَارَكَ اللَّهُ الَّذِي «يَسْجُدُ لَهُ مَنْ فِي السَّموَاتِ وَ الْأَرْضِ طَوْعاً وَ كَرْهاً»، وَ يُعَفِّرُ لَهُ خَدّاً وَ وَجْهاً، وَ يُلْقِي إِلَيْهِ بِالطَّاعَةِ سِلْماً وَ ضَعْفاً، وَ يُعْطِي لَهُ الْقِيَادَ رَهْبَةً وَ خَوْفاً. فَالطَّيْرُ مُسَخَّرَةٌ لِأَمْرِهِ. أَحْصَى عَدَدَ الرِّيشِ مِنْهَا وَ النَّفَسِ، وَ أَرْسَى قَوَائِمَهَا عَلَى النَّدَى وَ الْيَبَسِ. وَ قَدَّرَ أَقْوَاتَها، وَ أَحْصَى أَجْنَاسَهَا. فَهذَا غُرَابٌ وَ هذَا عُقَابٌ. وَ هذَا حَمَامٌ وَ هذَا نَعَامٌ. دَعَا كُلَّ طَائِرٍ بِاسْمِهِ، وَ كَفَلَ لَهُ بِرِزْقِهِ. وَ أَنْشَأَ «السَّحَابَ الثِّقَالَ» فَأَهْطَلَ دِيَمَهَا وَ عَدَّدَ قِسَمَهَا، فَبَلَّ الْأَرْضَ بَعْدَ جُفُوفِهَا، وَ أَخْرَجَ نَبْتَهَا بَعْدَ جُدُوبِهَا.

و من خطبة له (ع) (186)

في التوحيد، و تجمع هذه الخطبة من أُصول العلم ما لا تجمعه خطبة

مَا وَحَّدَهُ مَنْ كَيَّفَهُ، وَ لَاحَقِيقَتَهُ أَصَابَ مَنْ مَثَّلَهُ، وَ لَاإِيَّاهُ عَنَى مَنْ شَبَّهَهُ. وَ لَا صَمَدَهُ مَنْ أَشَارَ إِلَيْهِ وَ تَوَهَّمَهُ. كُلُّ مَعْرُوفٍ بَنَفْسِهِ مَصْنُوعٌ، وَ كُلُّ قَائِمٍ فِي سِوَاهُ مَعْلُولٌ. فَاعِلٌ لَابِاضْطِرَابِ آلَةٍ. مُقَدِّرٌ لَابِجَوْلِ فِكْرَةٍ. غَنِىٌّ لَابِاسْتِفَادَةٍ. لَاتَصْحَبُهُ الْأَوْقَاتُ، وَ لَاتَرْفِدُهُ الْأَدَواتُ سَبَقَ الْأَوْقَاتَ كَوْنُهُ. وَ الْعَدَمَ وُجُودُهُ. وَ الْابْتِدَاءَ أَزَلُهُ. بِتَشْعِيرِهِ الْمَشَاعِرَ عُرِفَ أَنْ لَامَشْعَرَ لَهُ وَ بِمُضَادَّتِهِ بَيْنَ الْأُمُورِ عُرِفَ أَنْ لَاضِدَّ لَهُ. وَ بِمُقَارَنَتِهِ بَيْنَ الْأَشْيَاءِ عُرِفَ أَنْ لَاقَرِينَ لَهُ. ضَادَّ النُّورَ بِالظُّلْمَةِ وَ الْوُضُوحَ بِالْبُهْمَةِ، وَ الْجُمُودَ بِالْبَلَلِ، وَ الْحَرُورَ بِالصَّرَدِ. مُؤَلِّفٌ بَيْنَ مُتَعَادِيَاتِهَا. مُقَارِنٌ بَيْنَ مُتَبَايناتِها،

ص: 423

ص: 424

مُقَرِّبٌ بَيْنَ مُتَبَاعِدَاتِهَا. مُفَرِّقٌ بَيْنَ مُتَدَانِيَاتِها. لَايُشْمَلُ بِحَدٍّ، وَلَا يُحْسَبُ بِعَدٍّ، وَ إِنَّما تَحُدُّ الْأَدَوَاتُ أَنْفُسَهَا، وَ تُشِيرُ الْآلَاتُ إِلَى نَظَائِرِهَا.

مَنَعَتْهَا «مُنْذُ» الْقِدْمَةَ، وَ حَمَتْهَا «قَدُ» الْأَزَلِيَّةَ. وَ جَنَّبَتْهَا «لَوْلَا» التَّكْمِلَةَ، بِهَا تَجَلَّى صَانِعُهَا لِلْعُقُولِ، وَ بِهَا امْتَنَعَ عَنْ نَظَرِ الْعُيُونِ وَ لَا يَجْرِي عَلَيْهِ السُّكُونُ وَ الْحَرَكَةُ. وَ كَيْفَ يَجْرِي عَلَيْهِ مَا هُوَ أَجْرَاهُ. وَ يَعُودُ فِيهِ مَا هُوَ أَبْدَاهُ، وَ يَحْدُثُ فِيهِ مَا هُوَ أَحْدَثَهُ! إِذاً لَتَفَاوَتَتْ ذَاتُهُ، وَ لَتَجَزَّأَ كُنْهُهُ، وَ لَامْتَنَعَ مِنَ الْأَزَلِ مَعْنَاهُ؛ وَ لَكَانَ لَهُ وَرَاءٌ إِذْ وُجِدَ لَهُ أَمَامٌ، وَ لَالَتمَسَ الَّتمَامَ إِذْ لَزِمَهُ النُّقْصَانُ. وَ إِذاً لَقَامَتْ آيَةُ الْمَصْنُوعِ فِيهِ، وَ لَتَحَوَّلَ دَلِيلًا بَعْدَ أَنْ كانَ مَدْلُولًا عَلَيْهِ. وَ خَرَجَ بِسُلْطَانِ الْامْتِنَاعِ مِنْ أَنْ يُؤَثِّرَ فِيهِ مَا يُؤَثِّرُ فِي غَيْرِهِ.

الَّذِي لَايَحُولُ وَ لَايَزُولُ، وَ لَايَجُوزُ عَلَيْهِ الْأُفُولُ. لَمْ يَلِدْ فَيَكُونَ مَوْلوداً، وَ لَمْ يُولَدْ فَيَصِيرَ مَحْدُوداً. جَلَّ عَنِ اتِّخَاذِ الْأَبْنَاءِ، وَ طَهُرَ عَنْ مُلَامَسَةِ النِّسَاءِ. لَاتَنَالُهُ الْأَوْهَامُ فَتُقَدِّرَهُ، وَ لَاتَتَوَهَّمُهُ الْفِطَنُ فَتُصَوِّرَهُ. وَ لَاتُدْرِكُهُ الْحَوَاسُّ فَتُحِسَّهُ وَ لَا تَلْمِسُهُ الْأَيْدِي فَتَمَسَّهُ. وَ لَايَتَغَيَّرُ بِحَالٍ، وَ لَايَتَبَدَّلُ فِي الْأَحْوالِ. وَ لَا تُبْلِيهِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامُ، وَ لَايُغَيِّرُهُ الضِّيَاءُ وَ الظَّلامُ.

وَ لَا يُوصَفُ بِشَىْ ءٍ مِنَ الْأَجْزَاءِ، وَ لَابِالْجَوارِحِ وَالْأَعْضَاءِ. وَ لَابِعَرَضٍ مِنَ الْأَعْرَاضِ، وَ لَابِالْغَيْرِيَّةِ وَالْأَبْعاضِ. وَ لَايُقَالُ لَهُ حَدٌّ وَ لَا نِهَايَةٌ، وَ لَاانْقِطَاعٌ وَ لَاغَايَةٌ. وَ لَاأَنَّ الْأَشْياءَ تَحْويهِ فَتُقِلَّهُ أَوْ تُهْوِيَهُ، أَوْ أَنَّ شَيْئاً يَحْمِلُهُ فَيُميلَهُ أَوْ يُعَدِّلَهُ. لَيْسَ فِي الْأَشْيَاءِ بِوَالِجٍ، وَ لَاعَنْهَا بِخَارِجٍ. يُخْبِرُ لَابِلِسَانٍ وَلَهَوَاتٍ، وَ يَسْمَعُ لَابِخُرُوقٍ وَ أَدَوَاتٍ. يَقُولُ وَ لَايَلْفِظُ، وَ يَحْفَظُ وَ لَايَتَحَفَّظُ، وَ يُرِيدُ وَلَا يُضْمِرُ. يُحِبُّ وَ يَرْضَى مِنْ غَيْرِ رِقَّةٍ،

ص: 425

ص: 426

وَ يُبْغِضُ وَ يَغْضَبُ مِنْ غَيْرِ مَشَقَّةٍ. يَقُولُ لِمَنْ أَرَادَ كَوْنَهُ: «كُنْ فَيَكُونُ» لَا بِصَوْتٍ يَقْرَعُ، وَ لَا بِنِدَاءٍ يُسْمَعُ. وَ إِنَّما كَلامُهُ سُبْحَانَهُ فِعْلٌ مِنْهُ أَنْشَأَهُ وَ مَثَّلَهُ، لَم يَكُنْ مِنْ قَبْلِ ذلِكَ كائِناً، وَ لَوْ كَانَ قَدِيماً لَكانَ إِلهاً ثَانياً.

لا يُقَالُ كانَ، بَعْدَ أَنْ لَمْ يَكُنْ، فَتَجْرِيَ عَلَيْهِ الصِّفَاتُ الُمحْدَثَاتُ، وَ لَايَكُونُ بَيْنَهَا وَ بَيْنَهُ فَصْلٌ، وَ لَا لَهُ عَلَيْهَا فَضْلٌ، فَيَسْتَوِيَ الصَّانِعُ وَ الْمَصْنُوعُ، وَ يَتَكَافَأَ الْمُبْتَدَعُ وَ الْبَدِيعُ. خَلَقَ ألْخَلائِقَ عَلَى غَيْرِ مِثَالٍ خَلَا مِنْ غَيْرِهِ، وَ لَمْ يَسْتَعِنْ عَلَى خَلْقِهَا بِأَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ. وَ أَنْشَأَ الْأَرْضَ فَأَمْسَكَهَا مِنْ غَيْرِ اشْتِغَالٍ. وَ أَرْسَاهَا عَلَى غَيْرِ قَرَارٍ، وَ أَقَامَهَا بِغَيْرِ قَوَائِمَ. وَ رَفَعَهَا بِغَيْرِ دَعَائِمَ. وَ حَصَّنَهَا مِنَ ألْأَوَدِ وَ الْإِعْوِجَاجِ. وَ مَنَعَهَا مِنَ التَّهَافُتِ وَ الْانْفِرَاجِ. أَرْسَى أَوْتَادَهَا، وَ ضَرَبَ أَسْدَادَهَا، وَ اسْتَفَاضَ عُيُونَها، وَ خَدَّ أَوْدِيَتَهَا. فَلَمْ يَهِنْ مَا بَنَاهُ وَ لَا ضَعُفَ مَا قَوَّاهُ.

هُوَ الظَّاهِرُ عَلَيْهَا بِسُلْطَانِهِ وَ عَظَمَتِهِ، وَ هُوَ الْبَاطِنُ لَهَا بِعِلْمِهِ وَ مَعْرِفَتِهِ، وَ الْعَالِي عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ مِنْهَا بِجَلالِهِ وَ عِزَّتِهِ. لَايُعْجِزُهُ شَيْ ءٌ مِنْهَا طَلَبَهُ، وَ لَايَمْتَنِعُ عَلَيْهِ فَيَغْلِبَهُ، وَ لَايَفُوتُهُ السَّرِيعُ مِنْهَا فَيَسْبِقَهُ، وَ لَايَحْتَاجُ إِلَى ذِي مَالٍ فَيَرْزُقَهُ. خَضَعَتِ الْأَشْيَاءُ لَهُ، وَ ذَلَّتْ مُسْتَكِينَةً لِعَظَمَتِهِ، لَا تَسْتَطِيعُ الْهَرَبَ مِنْ سُلْطَانِهِ إِلَى غَيْرِهِ فَتَمْتَنِعَ مِنْ نَفْعِهِ وَ ضَرِّهِ، وَ لَاكُفْ ءَ لَهُ فَيُكَافِئَهُ، وَ لَانَظِيرَ لَهُ فَيُسَاوِيَهُ. هُوَ الْمُفْنِي لَهَا بَعْدَ وُجُودِهَا، حَتَّى يَصِيرَ مَوْجُودُهَا كَمَفْقُودِهَا.

وَلَيْسَ فَنَاءُ ألدُّنْيَا بَعْدَ ابْتِدَاعِهَا بِأَعْجَبَ مِنْ إِنْشَائِهَا وَ اخْتِرَاعِهَا. وَ كَيْفَ وَ لَوِ اجْتَمَعَ جَمِيعُ حَيَوَانِها مِنْ طَيْرِهَا وَ بَهَائِمِهَا، وَ مَا كَانَ مِنْ مُرَاحِهَا وَ سَائِمِهَا، وَ أَصْنَافِ أَسْنَاخِهَا وَ أَجْنَاسِهَا، وَ مُتَبَلِّدَةِ أُمَمِهَا وَ أَكْيَاسِهَا، عَلَى إِحْدَاثِ بَعُوضَةٍ، مَا قَدَرَتْ عَلَى إِحْدَاثِهَا،

ص: 427

ص: 428

وَ لَاعَرَفَتْ كَيْفَ السَّبِيلُ إِلَى إِيجَادِهَا. وَ لَتَحَيَّرَتْ عُقُولُها فِي عِلْمِ ذلِكَ وَ تَاهَتْ، وَ عَجَزَتْ قُوَاهَا وَ تَنَاهَتْ، وَ رَجَعَتْ خَاسِئَةً حَسِيرَةً، عَارِفَةً، بِأَنَّها مَقْهُورَةٌ، مُقِرَّةً بِالْعَجْزِ عَنْ إِنْشَائِهَا، مُذْعِنَةً بِالضَّعْفِ عَنْ إِفْنَائِهَا!

وَ إِنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، يَعُودُ بَعْدَ فَنَاءِ الدُّنْيَا وَحْدَهُ لَاشَيْ ءَ مَعَهُ. كَمَا كانَ قَبْلَ ابْتِدَائِهَا، كَذلِكَ يَكُونُ بَعْدَ فَنَائِهَا. بِلَا وَقْتٍ وَ لَامَكانٍ، وَ لاحِينٍ وَ لَازَمَانٍ. عُدِمَتْ عِنْدَ ذلِكَ الآجَالُ وَ الْأَوْقَاتُ، وَ زَالَتِ السِّنُونَ وَالسَّاعَاتُ. فَلا شَيْ ءَ، إِلَّا اللَّهُ الْوَاحِدُ القَهَّارُ، الَّذِي إِلَيْهِ مَصِيرُ جَمِيعِ الْأُمُورِ. بِلا قُدْرَةٍ مِنْهَا كَانَ ابْتِدَاءُ خَلْقِهَا، وَ بِغَيْرِ امْتِنَاعٍ مِنْهَا كانَ فَنَاؤُهَا. وَ لَوْ قَدَرَتْ عَلَى الْامْتِنَاعِ لَدَامَ بَقَاؤُهَا، لَمْ يَتَكَاءَدْهُ صُنْعُ شَيْ ءٍ مِنْهَا إِذْ صَنَعَهُ، وَ لَمْ يَؤُدْهُ مِنْهَا خَلْقُ مَا خَلَقَهُ وَ بَرَأَهُ. وَ لَمْ يُكَوِّنْها لِتَشْدِيدِ سُلْطَانٍ. وَ لَالِخَوْفٍ مِنْ زَوَالٍ وَ نُقْصَانٍ، وَ لَالِلِاسْتِعَانَةِ بِهَا عَلَى نِدِّ مُكاثِرٍ، وَ لا لِلْاحْتِرَازِ بِهَا مِنْ ضِدٍّ مُثَاوِرٍ. وَ لَالِلازْدِيَادِ بِهَا فِي مُلْكِهِ، وَ لَالِمُكَاثَرَةِ شَرِيكٍ فِي شِرْكِهِ. وَ لَالِوَحْشَةٍ كَانَتْ مِنْهُ، فَأَرَادَ أَنْ يَسْتَأْنِسَ إِلَيْهَا.

ثُمَّ هُوَ يُفْنِيهَا بَعْدَ تَكْوِينِهَا، لَالِسَأَمٍ دَخَلَ عَلَيْهِ فِي تَصْرِيفِهَا وَ تَدْبِيرِهَا، وَ لَا لِرَاحَةٍ وَاصِلَةٍ إِلَيْهِ، وَ لَالِثِقَلِ شَيْ ءٍ مِنْهَا عَلَيْهِ. لَايُمِلُّهُ طُولُ بَقَائِهَا فَيَدْعُوَهُ إِلَى سُرْعَةِ إِفْنَائِهَا، وَ لكِنَّهُ سُبْحَانَهُ دَبَّرَهَا بِلُطْفِهِ، وَ أَمْسَكَهَا بِأَمْرِهِ، وَ أَتْقَنَهَا بِقُدْرَتِهِ، ثُمَّ يُعِيدُهَا بَعْدَ الْفَنَاءِ مِنْ غَيْرِ حَاجَةٍ مِنْهُ إِلَيْهَا، وَ لَااسْتِعَانَةٍ بِشَيْ ءٍ مِنْهَا عَلَيْهَا، وَ لا لِانْصِرَافٍ مِنْ حَالِ وَحْشَةٍ إِلَى حَالِ اسْتِئْنَاسٍ، وَ لَامِنْ حَالِ جَهْلٍ وَ عَمىً إِلَى حَالِ عِلْمٍ وَ الِتمَاسٍ. وَ لَامِنْ فَقْرٍ وَحَاجَةٍ إِلَى غِنىً وَ كَثْرَةٍ، وَ لَا مِنْ ذُلٍّ وَضَعَةٍ إِلَى عِزٍّ وَ قُدْرَةٍ.

ص: 429

ص: 430

و من خطبة له (ع) (187)

و هي في ذكر الملاحم

ألَا بِأَبِي وَ أُمِّي، هُمْ مِنْ عِدَّةٍ أَسْماؤُهُمْ فِي السَّمَاءِ مَعْرُوفَةٌ وَ فِي الْأَرْضِ مَجْهُولَةٌ.

أَلَافَتَوَقَّعُوا مَا يَكُونُ مِنْ إِدْبَارِ أُمُورِكُمْ، وَ انْقِطَاعِ وُصَلِكُمْ، وَ اسْتِعْمَالِ صِغَارِكُمْ.

ذَاكَ حَيْثُ تَكُونُ ضَرْبَةُ السَّيْفِ عَلَى الْمُؤْمِنِ أَهْوَنَ مِنَ الدِّرْهَمِ مِنْ حِلِّهِ. ذَاكَ حَيْثُ يَكُونُ الْمُعْطَى أَعْظَمَ أَجْراً مِنَ الْمُعْطِي. ذَاكَ حَيْثُ تَسْكَرُونَ مِنْ غَيْرِ شَرَابٍ، بَلْ مِنَ النِّعْمَةِ وَ النَّعِيمِ، وَ تَحْلِفُونَ مِنْ غَيْرِ اضْطِرَارِ، وَ تَكْذِبُونَ مِنْ غَيْرِ إِحْرَاجٍ. ذاكَ إِذَا عَضَّكُمُ الْبَلاءُ كَمَا يَعَضُّ الْقَتَبُ غَارِبَ الْبَعِيرِ. مَا أَطْوَلَ هذَا الْعَنَاءَ وَ أَبْعَدَ هذَا الرَّجَاءَ!

أيُّها النَّاسُ ألْقُوا هذِهِ الْأَزِمَّةَ الَّتي تَحْمِلُ ظُهُورُهَا الْأَثْقَالَ مِنْ أَيْدِيكُمْ، وَ لَا تَصَدَّعُوا عَلَى سُلْطَانِكُمْ فَتَذُمُّوا غِبَّ فِعَالِكُمْ. وَ لَاتَقْتَحِمُوا مَا اسْتَقْبَلْتُمْ مِنْ فَوْرِ نَارِ الْفِتْنَةِ. وَ أَمِيطُوا عَنْ سَنَنِهَا، وَ خَلُّوا قَصْدَ السَّبِيلِ لَهَا. فَقَدْ لَعَمْرِي يَهْلِكُ فِي لَهَبِها الْمُؤْمِنُ، وَ يَسْلَمُ فِيهَا غَيْرُ الْمُسْلِمِ.

إِنَّما مَثَلِي بَيْنَكُمْ كَمَثَلِ السِّرَاجِ فِي الظُّلْمَةِ، يَسْتَضِي ءُ بِهِ مَنْ وَلَجَهَا. فَاسْمَعُوا أَيُّها النَّاسُ وَعُوا، وَأَحْضِرُوا آذَانَ قُلُوبِكُمْ تَفْهَمُوا.

ص: 431

ص: 432

و من خطبة له (ع) (188)

اشاره

في الوصيّة بامور

التقوى

أُوصِيكُمْ، أَيُّهَا النَّاسُ، بِتَقْوَى اللَّهِ وَ كَثْرَةِ حَمْدِهِ عَلَى آلائِهِ إِلَيْكُمْ، وَ نَعْمَائِهِ عَلَيْكُمْ، وَ بَلَائِهِ لَدَيْكُمْ. فَكَمْ خَصَّكُمْ بِنِعْمَةٍ، وَ تَدَارَكَكُمْ بِرَحْمَةٍ! أَعْوَرْتُمْ لَهُ فَسَتَرَكُمْ، وَ تَعَرَّضْتُمْ لِأَخْذِهِ فَأَمْهَلَكُمْ!

الموت

وَ أُوصِيكُمْ بِذِكْرِ الْمَوْتِ وَ إِقْلالِ الْغَفْلَةِ عَنْهُ. وَ كَيْفَ غَفْلَتُكُمْ عَمَّا لَيْسَ يُغْفِلُكُمْ، وَ طَمَعُكُمْ فِيمَنْ لَيْسَ يُمْهِلُكُمْ. فَكَفَى وَاعِظاً بِمَوْتَى عَايَنْتُمُوهُمْ. حُمِلُوا إِلَى قُبُورِهِمْ غَيْرَ رَاكِبينَ، وَ أُنْزِلُوا فِيهَا غَيْرَ نَازِلِينَ. فَكَأَنَّهُمْ لَمْ يَكُونُوا لِلدُّنْيَا عُمَّاراً، وَ كَأَنَّ الْآخِرَةَ لَمْ تَزَلْ لَهُمْ دَاراً. أَوْحَشُوا مَا كانُوا يُوطِنُونَ، وَ أَوْطَنُوا مَا كانُوا يُوحِشُونَ. وَ اشْتَغَلُوا بِمَا فَارَقُوا، وَ أَضَاعُوا مَا إِلَيْهِ انْتَقَلُوا. لَاعَنْ قَبِيحٍ يَسْتَطِيعُونَ انْتِقَالًا، وَ لَافِي حَسَنٍ يَسْتَطِيعُونَ ازْدِيَاداً. أَنِسُوا بِالدُّنْيَا فَغَرَّتْهُمْ، وَ وَثِقُوا بِها فَصَرَعَتْهُمْ.

سرعة النفاد

فَسَابِقُوا- رَحِمَكُمُ اللَّهُ- إِلَى مَنَازِلِكُمُ الّتي أُمِرْتُمْ أَنْ تَعْمُرُوهَا، وَ الَّتي رَغِبْتُمْ فِيهَا، وَدُعِيتُمْ إِلَيْهَا. وَاسْتَتِمُّوا نِعَمَ اللَّهِ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ الُمجَانَبَةِ لِمَعْصِيَتِهِ،

ص: 433

ص: 434

فَإِنَّ غَداً مِنَ الْيَوْمِ قَرِيبٌ. مَا أَسْرَعَ السَّاعَاتِ فِي الْيَوْمِ، وَ اسْرَعَ الْأَيَّامَ فِي الشَّهْرِ، وَ أَسْرَعَ الشُّهُورَ فِي السَّنَةِ، وَ أَسْرَعَ السِّنِينَ فِي الْعُمُرِ!

و من خطبة له (ع) (189)

اشاره

في الايمان و وجوب الهجرة

اقسام الايمان

فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ. وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوارِيَ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ «إلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ» فَإِذَا كَانَتْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّى يَحْضُرَهُ الْمَوْتُ، فَعِنْدَ ذلِكَ يَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَةِ.

وجوب الهجرة

وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّلِ. مَا كانَ لِلَّهِ فِي أَهْلِ الْأَرْضِ حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا. لَايَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِي الْأَرْضِ. فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ. وَ لَا يَقَعُ اسْمُ الاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُهُ.

صعوبة الايمان

إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ، لَايَحْمِلُهُ إِلَّا عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ، وَ لَا يَعِي حَدِيثَنَا إِلَّا صُدُورٌ أَمِينَةٌ، وَ أَحْلَامٌ رَزِينَةٌ.

ص: 435

ص: 436

علم الوصي

أَيُّهَا النَّاسُ، سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي، فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ، قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا، وَ تَذْهَبُ بِأَحْلامِ قَوْمِهَا.

و من خطبة له (ع) (190)

اشاره

يحمد اللَّه و يثني على نبيه و يعظ بالتقوى

حمداللَّه

أَحْمَدُهُ شُكْراً لِإِنْعامِهِ، وَ أَسْتَعِينُهُ عَلَى وَظَائِفِ حُقُوقِهِ. عَزِيزَ الْجُنْدِ عَظِيمَ الَمجْدِ.

الثناء على النبي

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ دَعَا إِلَى طَاعَتِهِ، وَ قَاهَرَ أَعْدَاءَهُ جِهَاداً عَنْ دِينِهِ. لَايَثْنِيهِ عَنْ ذلِكَ اجْتَماعٌ عَلَى تَكْذِيبِهِ، وَ الِتمَاسٌ لِإِطْفَاءِ نُورِهِ.

العظة بالتقوى

فَاعْتَصِمُوا بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّ لَهَا حَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ، وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ. وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ وَ غَمَرَاتِهِ. وَ امْهَدُوا لَهُ قَبْلَ حُلُولِهِ، وَ أَعِدُّوا لَهُ قَبْلَ نُزُولِهِ. فإِنَّ الْغَايَةَ الْقِيَامَةُ. وَ كَفَى بِذلِكَ وَاعِظاً لِمَنْ عَقَلَ، وَ مُعْتَبَراً لِمَنْ جَهِلَ! وَ قَبْلَ بُلُوغِ الْغَايَةِ مَا تَعْلَمُونَ مِنْ ضِيقِ الْأَرْمَاسِ، وَ شِدَّةِ الْإِبْلَاسِ، وَ هَوْلِ الْمُطَّلَعِ، وَ رَوْعَاتِ الْفَزَعِ،

ص: 437

ص: 438

وَ اخْتِلَافِ الْأَضْلَاعِ، وَ اسْتِكَاكِ الْأَسْمَاعِ. وَ ظُلْمَةِ اللَّحْدِ، وَ خيفَةِ الْوَعْدِ. وَ غمِّ الضَّرِيحِ، وَرَدْمِ الصَّفِيحِ.

فَاللَّهَ اللَّهَ عِبَادَ اللَّهِ! فَإِنَّ الدُّنْيَا مَاضِيَةٌ بِكُمْ عَلَى سَنَنٍ، وَ أَنْتُمْ وَ السَّاعَةُ فِي قَرَنٍ.

وَ كَأَنَّهَا قَدْ جَاءَتْ بِأَشْرَاطِهَا، وَ أَزِفَتْ بِأَفْرَاطِهَا، وَ وَقَفَتْ بِكُمْ عَلَى صِرَاطِهَا. وَ كَأَنَّها قَدْ أَشْرَفَتْ بِزَلازِلِها، وَ أَنَاخَتْ بِكَلاكِلِهَا، وَ انْصَرَمَتِ الدُّنْيَا بِأَهْلِهَا، وَ أَخْرَجَتْهُمْ مِنْ حِضْنِهَا، فَكَانَتْ كَيَوْمٍ مَضَى أَوْ شَهْرٍ انْقَضَى، وَ صَارَ جَدِيدُهَا رَثّاً، وَ سَمِينُهَا غَثًّا. فِي مَوْقِفٍ ضَنْكِ الْمَقَامِ، وَ أُمُورٍ مُشْتَبِهَةٍ عِظَامٍ، وَ نَارٍ شَدِيدٍ كَلَبُهَا، عَالٍ لَجَبُهَا، سَاطِعٍ لَهَبُهَا، مُتَغَيِّظٍ زَفِيرُهَا، مُتَأَجِّجٍ سَعِيرُهَا بَعِيدٍ خُمُودُهَا، ذَاكِ وُقُودُهَا، مَخُوفٍ وَعِيدُهَا، عَمٍ قَرَارُهَا، مُظْلِمَةٍ أَقْطَارُهَا، حَامِيَةٍ قُدُورُهَا، فَظيعَةٍ أُمُورُهَا.

«وَسِيقَ الذِينَ اتَّقَوْا رَبَّهُمْ إِلى الْجَنَّةِ زُمَراً» قَدْ أُمِنَ الْعَذَابُ، وَ انْقَطَعَ الْعِتَابُ.

وَزُحْزِحُوا عَنِ النَّارِ. وَ اطْمَأَنَّتْ بِهِمُ الدَّارُ، وَ رَضُوا الْمَثْوَى وَ الْقَرَارَ. الَّذِينَ كَانَتْ أَعْمَالُهُمْ فِي الدُّنْيَا زَاكِيَةً، وَ أَعْيُنُهُمْ بَاكِيَةً. وَ كانَ لَيْلُهُمْ فِي دُنْيَاهُمْ نَهَاراً، تَخَشُّعاً وَ اسْتِغْفَاراً؛ وَ كَانَ نَهَارُهُمْ لَيْلًا، تَوَحُّشاً وَ انْقِطَاعاً. فَجَعَلَ اللَّهُ لَهُمُ الْجَنَّةَ مَآباً، وَ الْجَزاءَ ثَوَاباً، وَ كانُوا أَحَقَّ بِهَا وَ أَهْلَهَا فِي مُلْكٍ دَائِمٍ، وَ نَعِيمٍ قَائِمٍ.

فَارْعَوْا عِبَادَ اللَّهِ مَا بِرِعَايَتِهِ يَفُوزُ فَائِزُكُمْ. وَ بِإِضَاعَتِهِ يَخْسَرُ مُبْطِلُكُمْ. وَ بَادِرُوا آجَالَكُمْ بِأَعْمَالِكُمْ؛ فَإِنَّكُمْ مُرْتَهَنُونَ بِما أَسْلَفْتُمْ، وَ مَدِينُونَ بِمَا قَدَّمْتُمْ. وَ كَأَنْ قَدْ نَزَلَ بِكُمُ الَمخُوفُ. فَلا رَجْعَةً تَنَالُونَ، وَ لَاعَثْرَةً تُقَالُونَ. اسْتَعْمَلَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ بِطَاعَتِهِ وَ طَاعَةِ رَسُولِهِ، وَ عَفَاعَنّا وَ عَنْكُمْ بِفَضْلِ رَحْمَتِهِ.

إلْزَمُوا الْأَرْضَ، وَ اصْبِرُوا عَلَى الْبَلَاءِ. وَ لَا تُحَرِّكُوا بِأَيْدِيكُمْ وَ سُيُوفِكُمْ فِي هَوَى أَلْسِنَتِكُمْ،

ص: 439

ص: 440

وَ لَا تَسْتَعْجِلُوا بِما لَمْ يُعَجِّلْهُ اللَّهُ لَكُمْ. فَإِنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْكُمْ عَلَى فِرَاشِهِ وَ هُوَ عَلَى مَعْرِفَةِ حَقِّ رَبِّهِ وَ حَقِّ رَسُولِهِ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ مَاتَ شَهِيداً، وَ وَقَعَ أَجْرُهُ عَلَى اللَّهِ، وَ اسْتَوْجَبَ ثَوَابَ مَا نَوَى مِنْ صَالِحِ عَمَلِهِ، وَ قَامَتِ النِّيَّةُ مَقَامَ إِصْلَاتِهِ لِسَيْفِهِ؛ فانَّ لِكُلِّ شَيْ ءٍ مُدَّةً وَ أَجَلًا.

و من خطبة له (ع) (191)

اشاره

يحمد اللَّه و يثني على نبيه و يوصي بالزهد والتقوى

ألْحَمْدُ لِلَّهِ الْفَاشِى فِي الْخَلْقِ حَمْدُهُ، وَ الْغَالِبِ جُنْدُهُ، وَ الْمُتَعَالِي جَدُّهُ أَحْمَدُهُ عَلَى نِعَمِهِ التُّؤَامِ، وَ آلَائِهِ الْعِظَامِ، الَّذِي عَظُمَ حِلْمُهُ فَعَفَا، وَ عَدَلَ فِي كُلِّ مَا قَضَى، وَ عَلِمَ مَا يَمْضِي وَ مَا مَضَى، مُبْتَدِعِ الْخَلَائِقِ بِعِلْمِهِ وَ مُنْشِئِهِمْ بِحُكْمِهِ بِلَا اقْتِدَاءٍ وَ لَاتَعْلِيمٍ، وَ لَا احْتِذَاءٍ لِمِثَالِ صَانِعٍ حَكِيمٍ. وَ لَاإِصَابَةِ خَطَإٍ، وَ لَاحَضْرَةِ مَلَإٍ.

الرسول الاعظم

وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ. ابْتَعَثَهُ وَ النَّاسُ يَضْرِبُونَ فِي غَمْرَةٍ، وَ يَمُوجُونَ فِي حَيْرَةٍ. قَدْ قَادَتْهُمْ أَزِمَّةُ الْحَيْنِ، وَ اسْتَغْلَقَتْ عَلَى أَفْئِدَتِهِمْ أَقْفَالُ الرَّيْنِ.

الوصيّة بالزهد و التقوى

عِبَادَاللَّهِ! أُوصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ فَإِنَّها حَقُّ اللَّهِ عَلَيْكُمْ، وَ الْمُوجِبَةُ عَلَى اللَّهِ حَقَّكُمْ.

ص: 441

ص: 442

وَ أَنْ تَسْتَعِينُوا عَلَيْهَا بِاللَّهِ، وَ تَسْتَعِينُوا بِهَا عَلَى اللَّهِ: فَإِنّ التَّقْوَى فِي الْيَوْمِ الْحِرْزُ وَ الْجُنَّةُ، وَ فِي غَدٍ الطَّرِيقُ إِلَى الْجَنَّةِ. مَسْلَكُهَا وَاضِحٌ، وَ سَالِكُهَا رَابِحٌ، وَ مُسْتَوْدَعُهَا حَافِظٌ. لَمْ تَبْرَحْ عَارِضَةً نَفْسَهَا عَلَى الْأُمَمِ الْمَاضِينَ مِنْكُمْ، وَ الْغَابِرِينَ لِحَاجَتِهِمْ إِلَيْهَا غَداً، إِذَا أَعَادَ اللَّهُ مَا أَبْدَى، وَ أَخَذَ مَا أَعْطَى، و سَأَلَ عَمَّا أَسْدَى. فَما أَقَلَّ مَنْ قَبِلَهَا وَ حَمَلَهَا حَقَّ حَمْلِهَا! أُولئِكَ الْأَقَلُّونَ عَدَداً. وَهُمْ أَهْلُ صِفَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِذْ يَقُولُ: «وَ قَلِيلٌ مِنْ عِبَادِيَ الشَّكُورُ». فَأَهْطِعُوا بِأسْمَاعِكُمْ إِلَيْهَا، وَ أَلظُّوا بِجَدِّكُمْ عَلَيْهَا، وَ اعْتَاضُوهَا مِنْ كُلِّ سَلَفٍ خَلَفاً، وَ مِنْ كُلِّ مُخَالِفٍ مُوَافِقاً. أَيْقِظُوا بِها نَوْمَكُمْ، وَ اقْطَعُوا بِهَا يَوْمَكُمْ، وَ أَشْعِرُوهَا قُلُوبَكُمْ، وَ ارْحَضُوا بِهَا ذُنُوبَكُمْ، وَ دَاوُوا بِهَا الْأَسْقَامَ، وَ بَادِرُوا بِهَا الْحِمَامَ، وَ اعْتَبِرُوا بِمَنْ أَضَاعَهَا، وَ لَا يَعْتَبِرَنَّ بِكُمْ مَنْ أَطَاعَهَا.

أَلَا فَصُونُوهَا وَ تَصَوَّنُوا بِها، وَ كُونُوا عَنِ الدُّنْيَا نُزَّاهاً، وَ إِلَى الْآخِرَةِ وُلَّاهاً. وَ لَاتَضَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ التَّقْوَى، وَ لَاتَرْفَعُوا مَنْ رَفَعَتْهُ الدُّنْيا. وَ لَاتَشِيمُوا بَارِقَهَا وَ لَاتَسْمَعُوا نَاطِقَهَا، وَ لَاتُجِيبُوا نَاعِقَهَا. وَ لَاتَسْتَضِيئُوا بِإِشْرَاقِهَا، وَ لَاتُفْتَنُوا بِأَعْلَاقِهَا، فَإِنَّ بَرْقَهَا خَالِبٌ، وَ نُطْقَهَا كاذِبٌ. وَ أَمْوَالَهَا مَحْرُوبَةٌ، وَ أَعْلَاقَهَا مَسْلُوبَةٌ.

أَلَا وَ هِيَ الْمُتَصَدِّيَةُ الْعَنُونُ، وَ الْجَامِحَةُ الْحَرُونُ، وَ الْمَائِنَةُ الْخَؤُونُ. وَ الْجَحُودُ الْكَنُودُ، وَ الْعَنُودُ الصَّدُودُ، وَ الْحَيُودُ الْمَيُودُ. حَالُها انْتِقَالٌ، وَ وَطْأتُهَا زِلْزَالٌ، وَ عِزُّهَا ذُلٌّ، وَجِدُّهَا هَزْلٌ، وَ عُلْوُهَا سُفْلٌ. دَارُ حَرَبٍ وَ سَلْبٍ، وَ نَهْبٍ وَ عَطَبٍ. أَهْلُهَا عَلَى سَاقٍ وَ سِيَاقٍ، وَ لَحَاقٍ وَ فِرَاقٍ. قَدْ تَحَيَّرَتْ مَذَاهِبُهَا، وَ أَعْجَزَتْ مَهَارِبُهَا، وَ خَابَتْ مَطَالِبُهَا.

فَأَسْلَمَتْهُمُ الْمَعَاقِلُ، وَ لَفَظَتْهُمُ الْمَنَازِلُ، وَ أَعْيَتْهُمُ الَمحَاوِلُ. فَمِنْ نَاجٍ مَعْقُورٍ، وَ لَحْمٍ مَجْزُورٍ، وَ شِلْوٍ مَذْبُوحٍ، وَ دَمٍ مَسْفُوحٍ. وَ عَاضٍّ عَلَى يَدَيْهِ، وَ صَافِقٍ بِكَفَّيْهِ، وَ مُرْتَفِقٍ بِخَدَّيْهِ،

ص: 443

ص: 444

وَ زَارٍ عَلَى رَأْيِهِ، وَ رَاجِعٍ عَنْ عَزْمِهِ. وَ قَدْ أَدْبَرَتِ الْحِيلَةُ وَ أَقْبَلَتِ الْغِيلَةُ، «وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ» هَيْهَات هَيْهَاتَ! قَدْ فَاتَ مَا فَاتَ، وَ ذَهَبَ مَا ذَهَبَ، وَ مَضَتِ الدُّنْيَا لِحَالِ بَالِهَا، «فَما بَكَتْ عَلَيْهِمُ السَّمَاءُ وَ الْأَرْضُ وَ مَا كانُوا مُنْظَرِينَ».

و من خطبة له (ع) (192)

اشاره

تسمى القاصعة

و هي تتضمن ذمّ إبليس لعنه اللَّه، على استكباره و تركه السجود لآدم عليه السلام، و أنّه أول من أظهر العصبية و تبع الحمية، و تحذير الناس من سلوك طريقته.

ألْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَبِسَ الْعِزَّ وَ االْكِبْرِيَاءَ؛ وَ اخْتَارَهُمَا لِنَفْسِهِ دُونَ خَلْقِهِ، وَ جَعَلَهُمَا حِمىً وَ حَرَماً عَلَى غَيْرِهِ، وَ اصْطَفَاهُمَا لِجَلَالِهِ.

رأس العصيان

وَ جَعَلَ اللَّعْنَةَ عَلَى مَنْ نَازَعَهُ فِيهِمَا مِنْ عِبَادِهِ. ثُمَّ اخْتَبَرَ بِذلِكَ مَلَائِكَتَهُ الْمُقَرَّبِينَ، لَيمِيزَ الْمُتَوَاضِعِينَ مِنْهُمْ مِنَ الْمُسْتَكْبِرِينَ، فَقَالَ سُبْحَانَهُ وَ هُوَ الْعَالِمُ بِمُضْمَرَاتِ الْقُلُوبِ، وَ مَحْجُوبَاتِ الْغُيُوبِ: «إِنِّي خَالِقٌ بَشَراً مِنْ طِينٍ فَإِذَا سَوَّيْتُهُ وَ نَفَخْتُ فِيهِ مِنْ رُوحِي فَقَعُوا لَهُ سَاجِدِينَ، فَسَجَدَ الْمَلَائِكَةُ كُلُّهُمْ أَجْمَعُونَ إِلَّا إِبْلِيسَ» اعْتَرَضَتْهُ الْحَمِيَّةُ فَافْتَخَرَ عَلَى آدَمَ بِخَلْقِهِ، وَ تَعَصَّبَ عَلَيْهِ لِأَصْلِهِ. فَعَدُوُّ اللَّهِ إِمَامُ الْمتَعَصِّبِينَ، وَ سَلَفُ الْمُسْتَكْبِرِينَ، الَّذِي وَضَعَ أَسَاسَ الْعَصَبِيَّةِ، وَ نَازَعَ اللَّهَ رِدَاءَ الْجَبْرِيَّةِ.

ص: 445

ص: 446

وَ ادَّرَعَ لِبَاسَ التَّعَزُّزِ، وَ خَلَعَ قِنَاعَ التَّذَلُّلِ.

ألَا تَرَوْنَ كَيْفَ صَغَّرَهُ اللَّهُ بِتَكَبُّرِهِ، وَ وَضَعَهُ بِتَرَفُّعِهِ، فَجَعَلَهُ فِي الدُّنْيَا مَدْحُوراً، وَ أَعَدَّ لَهُ فِي الْآخِرَةِ سَعِيراً؟!

ابتلاء اللَّه لخلقه

وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ أَنْ يَخْلُقَ آدَمَ مِنْ نُورٍ يَخْطَفُ الْأَبْصارَ ضِيَاؤُهُ، وَ يَبْهَرُ الْعُقُولَ رُوَاؤُهُ، وَ طِيبٍ يَأْخُذُ الْأَنْفَاسَ عَرْفُهُ لَفَعَلَ. وَ لَوْ فَعَلَ لَظَلَّتْ لَهُ الْأَعْنَاقُ خَاضِعَةً، وَ لَخَفَّتِ الْبَلْوَى فِيه عَلَى الْمَلَائِكَةِ. وَ لكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَبْتَلِي خَلْقَهُ بِبَعْضِ مَا يَجْهَلُونَ أَصْلَهُ، تَمْيِيزاً بِالاخْتِبَارِ لَهُمْ، وَ نَفْياً لِلِاسْتِكْبارِ عَنْهُمْ، وَ إِبْعَاداً لِلْخُيَلَاءِ مِنْهُمْ

طلب العبرة

فَاعْتَبِرُوا بِمَا كانَ مِنْ فِعْلِ اللَّهِ بِإبْلِيسَ إِذْ أَحْبَطَ عَمَلَهُ الطَّوِيلَ وَجَهْدَهُ الْجَهِيدَ، وَ كَانَ قَدْ عَبَدَاللَّهَ سِتَّةَ آلَافِ سَنَةٍ، لَايُدْرَى أمِنْ سِنِي الدُّنْيَا أَمْ مِنْ سِنِي الْآخِرَةِ، عَنْ كِبْرِ سَاعَةٍ وَاحِدَةٍ. فَمَنْ ذَا بَعْدَ إِبْلِيسَ يَسْلَمُ عَلَى اللَّهِ بِمِثْلِ مَعْصِيَتِهِ؟ كَلَّا، مَا كانَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِيُدْخِلَ الْجَنَّةَ بَشَراً بأَمْرٍ أَخْرَجَ بِهِ مِنْهَا مَلَكاً. إِنَّ حُكْمَهُ فِي أَهْلِ السَّمَاءِ وَ أَهْلِ الْأَرْضِ لَوَاحِدٌ. وَ مَا بَيْنَ اللَّهِ وَ بَيْنَ أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ هَوَادَةٌ فِي إِبَاحَةِ حمىً حَرَّمَهُ عَلَى الْعَالَمِينَ.

التحذير من الشيطان

فَاحْذَرُوا عِبَادَ اللَّهِ عَدُوَّ اللَّهِ أَنْ يُعْدِيَكُمْ بِدَائِهِ، وَ أَنْ يَسْتَفِزَّكُمْ بِنِدَائِهِ،

ص: 447

ص: 448

وَ أَن يُجْلِبَ عَلَيْكُمْ بِخَيْلِهِ وَ رَجْلِهِ. فَلَعَمْرِي لَقَدْ فَوَّقَ لَكُمْ سَهْمَ الْوَعِيدِ، وَ أَغْرَقَ إِلَيْكُمْ بِالنَّزْعِ الشَّدِيدِ، وَ رَمَاكُمْ مِنْ مَكَانٍ قَرِيبٍ، فَقَالَ: «رَبِّ بِما أَغْوَيْتَنِي لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فِي الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ»، قَذْفاً بِغَيْبٍ بَعِيدٍ، وَ رَجْماً بِظَنِّ غَيْرِ مُصِيبٍ.

صَدَّقَهُ بِهِ أَبْنَاءُ الْحَمِيَّةِ، وَ إِخْوَانُ الْعَصَبِيَّةِ، وَ فُرْسَانُ الْكِبْرِ وَ الْجَاهِلِيَّةِ. حَتَّى إِذَا انْقَادَتْ لَهُ الْجَامِحَةُ مِنْكُمْ، وَ اسْتَحْكَمَتِ الطَّمَاعِيَةُ مِنْهُ فِيكُمْ، فَنَجَمَتِ الْحالُ مِنَ السِّرِّ الْخَفِيِّ إِلَى الْأَمْرِ الْجَلِيِّ. اسْتَفْحَلَ سُلْطَانُهُ عَلَيْكُمْ، وَ دَلَفَ بِجُنُودِهِ نَحْوَكُمْ. فَأَقْحَمُوكُمْ وَ لَجَاتِ الذُّلِّ، وَ أَحَلُّوكُمْ وَرَطَاتِ الْقَتْلِ، وَ أَوْطَأُوكُمْ إِثْخَانَ الْجِرَاحَةِ، طَعْناً فِي عُيُونِكُمْ، وَ حَزًّا فِي حُلُوقِكُمْ، وَ دَقًّا لِمَنَاخِرِكُمْ، وَ قَصْداً لِمَقَاتِلِكُمْ، وَ سَوْقاً بِخَزَائِمِ الْقَهْرِ إِلَى النَّارِ الْمُعَدَّةِ لَكُمْ. فَأَصْبَحَ أَعْظَمَ فِي دِينِكُمْ حَرْجاً. وَ أَوْرَى فِي دُنْيَاكُمْ قَدْحاً مِنَ الَّذِينَ أَصْبَحْتُمْ لَهُمْ مُنَاصِبِينَ وَ عَلَيْهِمْ مُتَأَلِّبِينَ. فَاجْعَلُوا عَلَيْهِ حَدَّكُمْ، وَ لَهُ جِدَّكُمْ، فَلَعَمْرُاللَّهِ لَقَدْ فَخَرَ عَلَى أَصْلِكُمْ، وَ وَقَعَ فِي حَسَبِكُمْ، وَ دَفَعَ فِي نَسَبِكُمْ، وَ أَجْلَبَ بِخَيْلِهِ عَلَيْكُمْ، وَ قَصَدَ بِرَجْلِهِ سَبِيلَكُمْ يَقْتَنِصُونَكُمْ بِكُلِّ مَكَانٍ، وَ يَضْرِبُونَ مِنْكُمْ كُلَّ بَنَانٍ.

لَاتَمْتَنِعُونَ بِحِيلَةٍ، وَ لَا تَدْفَعُونَ بِعَزِيمَةٍ. فِي حَوْمَةِ ذُلٍّ، وَ حَلْقَةِ ضِيقٍ، وَ عَرْصَةِ مَوْتٍ، وَ جَوْلَةِ بَلَاءٍ. فَأَطْفِئُوا مَا كَمَنَ فِى قُلُوبِكُمْ مِنْ نِيرانِ الْعَصَبِيَّةِ وَ احْقَادِ الْجاهِلِيَّةِ فَإِنَّمَا تِلْكَ الْحَمِيَّةُ تَكُونُ فِي الْمُسْلِمِ مِنْ خَطَرَاتِ الشَّيْطَانِ وَ نَخَوَاتِهِ، وَ نَزَغَاتِهِ وَ نَفَثَاتِهِ. وَ اعْتَمِدُوا وَضْعَ التَّذَلُّلِ عَلَى رُؤُوسِكُمْ، وَ إِلْقَاءَ التَعَزُّزِ تَحْتَ أَقْدَامِكُمْ، وَ خَلْعَ التَّكَبُّرِ مِنْ أَعْنَاقِكُمْ. وَاتَّخِذُوا التَّوَاضُعَ مَسْلَحَةً بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ عَدُوِّكُمْ إِبْلِيسَ وَ جُنُودِهِ؛ فَإِنَّ لَهُ مِنْ كُلِّ أُمَّةٍ جُنُوداً وَ أَعْوَاناً، وَ رَجْلًا وَ فُرْسَاناً، وَ لَاتَكُونُوا كَالْمُتَكَبِّرِ عَلَى ابْنِ أُمِّهِ مِنْ غَيْرِ مَا فَضْلٍ جَعَلَهُ اللَّهُ فِيهِ سِوَى مَا أَلْحَقَتِ الْعَظَمَةُ بِنَفْسِهِ مِنْ عَدَاوَةِ الْحَسَدِ،

ص: 449

ص: 450

وَ قَدَحَتِ الْحَمِيَّةُ فِي قَلْبِهِ مِنْ نَارِ الْغَضَبِ، وَ نَفَخَ الشَّيْطَانُ فِي أَنْفِهِ مِنْ رِيحِ الْكِبْرِ الَّذِي أَعْقَبَهُ اللَّهُ بِهِ النَّدَامَةَ، وَ أَلْزَمَهُ آثَامَ الْقَاتِلِينَ إِلَى يَوْمِ الْقِيامَةِ.

التحذير من الكبر

ألَا وَ قَدْ أَمْعَنْتُمْ فِي الْبَغْيِ، وَ أَفْسَدْتُمْ فِي الْأَرْضِ مُصَارَحَةً لِلَّهِ بِالْمُنَاصَبَةِ، وَ مُبَارَزَةً لِلْمُؤْمِنينَ بِالُمحَارَبَةِ. فَاللَّهَ اللَّهَ فِي كِبْرِ الْحَمِيَّةِ وَ فَخْرِ الْجَاهِلِيَّةِ. فَإِنَّهُ مَلاقِحُ الشَّنآنِ، وَ مَنَافِخُ الشَّيْطَانِ الَّتِي خَدَعَ بِها الْأُمَمَ الْمَاضِيَةَ، وَ الْقُرُونَ الْخَالِيَةَ. حَتَّى أَعْنَقُوا فِي حَنَادِسِ جَهَالَتِهِ، وَ مَهَاوِي ضَلَالَتِهِ، ذُلُلًا عَنْ سِيَاقِهِ، سُلُساً فِي قِيَادِهِ. أَمْراً تَشَابَهَتِ الْقُلُوبُ فِيهِ، وَ تَتَابَعَتِ الْقُرُونُ عَلَيْهِ. وَ كِبْراً تَضَايَقَتِ الصُّدُورُ بِهِ.

التحذير من طاعة الكبراء

أَلَا فَالْحَذَرَ الْحَذَرَ مِنْ طَاعَةِ سَادَاتِكُمْ وَ كُبَرَائِكُمْ الَّذِينَ تَكَبَّرُوا عَنْ حَسَبِهِمْ، وَ تَرَفَّعُوا فَوْقَ نَسَبِهِمْ، وَ أَلْقَوُا الْهَجِينَةَ عَلَى رَبِّهِمْ، وَ جَاحَدُوا اللَّهَ عَلَى مَا صَنَعَ بِهِمْ.

مُكَابَرَةً لِقَضَائِهِ، وَ مُغَالَبَةً لِآلَائِهِ. فَإِنَّهُمْ قَوَاعِدُ أَسَاسِ الْعَصَبِيَّةِ. وَ دَعَائِمُ أَرْكَانِ الْفِتْنَةِ، وَ سُيُوفُ اعْتِزَاءِ الْجَاهِلِيَّةِ. فَاتَّقُوا اللَّهَ وَ لَاتَكُونُوا لِنِعَمِهِ عَلَيْكُمْ أَضْدَاداً، وَ لَا لِفَضْلِهِ عِنْدَكُمْ حُسَّاداً. وَ لَاتُطِيعُوا الْأَدْعِيَاءَ الَّذِينَ شَرِبْتُمْ بِصَفْوِكُمْ كَدَرَهُمْ، وَ خَلَطْتُمْ بِصِحَّتِكُمْ مَرَضَهُمْ، وَ أَدْخَلْتُمْ فِي حَقِّكُمْ بَاطِلَهُمْ، وَ هُمْ أَسَاسُ الْفُسُوقِ، وَ أَحْلَاسُ الْعُقُوقِ. اتَّخَذَهُمْ إِبْلِيسُ مَطَايَا ضَلالٍ. وَ جُنْداً بِهِمْ يَصُولُ عَلَى النَّاسِ، وَ تَرَاجِمَةً يَنْطِقُ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ، اسْتِرَاقاً لِعُقُولِكُمْ وَ دُخُولًا فِي عُيُونِكُمْ، وَ نَفْثاً فِي أَسْمَاعِكُمْ. فَجَعَلَكُمْ مَرْمَى نَبْلِهِ، وَ مَوْطِئَ قَدَمِهِ، وَ مَأْخَذَ يَدِهِ.

ص: 451

ص: 452

العبرة بالماضين

فَاعْتَبِرُوا بِمَا أَصَابَ الْأُمَمَ الْمُسْتَكْبِرِينَ مِنْ قَبْلِكُمْ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَصَوْلَاتِهِ، وَ وَقَائِعِهِ وَ مَثُلَاتِهِ، وَ اتَّعِظُوا بِمَثَاوِي خُدُودِهِمْ، وَ مَصَارِعِ جُنُوبِهِمْ، وَ اسْتَعِيذُوا بِاللَّهِ مِنْ لَوَاقِحِ الْكِبْرِ، كَمَا تَسْتَعِيذُونَهُ مِنْ طَوَارِقِ الدَّهْرِ.

فَلَوْ رَخَّصَ اللَّهُ فِي الْكِبْرِ لِأَحَدٍ مِنْ عِبَادِهِ لَرَخَّصَ فِيهِ لِخَاصَّةِ أَنْبِيَائِهِ وَ أَوْلِيَائِهِ. وَ لكِنَّهُ سُبْحَانَهُ كَرَّهَ إِلَيْهِمُ التَّكَابُرَ، وَ رَضِيَ لَهُمُ التَّوَاضُعَ. فَأَلْصَقُوا بِالْأَرْضِ خُدُودَهُمْ، وَ عَفَّرُوا فِي التُّرَابِ وُجُوهَهُمْ. وَ خَفَضُوا أَجْنِحَتَهُمْ لِلْمُؤْمِنِينَ، وَ كانُوا قَوْماً مُسْتَضْعَفِينَ. قَدِ اخْتَبَرَهُمُ اللَّهُ بِالَمخْمَصَةِ، وَ ابْتَلَاهُمْ بِالَمجْهَدَةِ، وَ امْتَحَنَهُمْ بِالَمخَاوِفِ، وَ مَخَضَهُمْ بِالْمَكَارِهِ. فَلَا تَعْتَبِرُوا الرِّضَى وَ السُّخْطَ بِالْمَالِ وَ الْوَلَدِ جَهْلًا بِمَواقِعِ الْفِتْنَةِ، وَ الاخْتِبَارِ فِي مَوْضِعِ الْغِنَى وَ الاقْتِدَارِ، فَقَدْ قَالَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى: «أَيَحْسَبُونَ أنَّ مَا نُمِدُّهُمْ بِهِ مِنْ مَالٍ وَ بَنِينَ، نُسَارِعُ لَهُمْ فِي الْخَيْرَاتِ بَلْ لَا يَشْعُرُونَ». فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ الْمُسْتَكْبِرِينَ فِي أَنْفُسِهِمْ بِأَوْلِيَائِهِ الْمُسْتَضْعَفِينَ فِي أَعْيُنِهِمْ.

تواضع الانبياء

وَ لَقَدْ دَخَلَ مُوسَى بْنُ عِمْرَانَ وَ مَعَهُ أَخُوهُ هَارُونَ عليهما السلام عَلَى فِرْعَوْنَ، وَ عَلَيْهِمَا مَدَارِعُ الصُّوفِ، وَ بِأَيْدِيهِمَا الْعِصِيُّ، فَشَرَطَا لَهُ- إِنْ أَسْلَمَ- بَقَاءَ مُلْكِهِ، وَ دَوَامَ عِزِّهِ؛ فَقَالَ:

«أَلَا تَعْجَبُونَ مِنْ هذَيْنِ يَشْرِطَانِ لِي دَوَامَ الْعِزِّ، وَ بَقَاءَالْمُلْكِ؛ وَ هُمَا بِما تَرَوْنَ مِنْ حَالِ الْفَقْرِ وَ الذُّلِّ، فَهَلَّا أُلْقِيَ عَلَيْهِمَا أَسَاوِرَةٌ مِنْ ذَهَبٍ» إِعْظَاماً لِلذَّهَبِ وَ جَمْعِهِ،

ص: 453

ص: 454

وَ احْتِقَاراً لِلصُّوفِ وَ لُبْسِهِ! وَ لَوْ أَرَادَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِأَنْبِيَائِهِ حَيْثُ بَعَثَهُمْ أَنْ يَفْتَحَ لَهُمْ كُنُوزَ الذُّهْبَانِ، وَ مَعَادِنَ الْعِقْيَانِ، وَ مَغَارِسَ الْجِنَانِ وَ أَنْ يَحْشُرَ مَعَهُمْ طُيُورَ السَّماءِ وَ وُحُوشَ الْأَرَضِينَ لَفَعَلَ، وَ لَوْ فَعَلَ لَسَقَطَ الْبَلَاءُ، وَ بَطَلَ الْجَزَاءُ، وَ اضْمَحَلَّتِ الْأَنْبَاءُ، وَ لَمَا وَجَبَ لِلْقَابِلِينَ أُجُورُ الْمُبْتَلِينَ، وَ لَااسْتَحَقَّ الْمُؤْمِنُونَ ثَوَابَ الُمحْسِنِينَ، وَ لَا لَزِمَتِ الْأَسْمَاءُ مَعَانِيَهَا. وَ لكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ رُسُلَهُ أُولِي قُوَّةٍ فِي عَزَائِمِهِمْ، وَضَعَفَةً فِيَما تَرَى الْأَعْيُنُ مِنْ حَالاتِهِمْ، مَعَ قَنَاعَةٍ تَمْلَأُ الْقُلُوبَ وَ الْعُيُونَ غِنىً، وَ خَصَاصَةٍ تَمْلَأُ الْأَبْصَارَ وَ الْأَسْمَاعَ أَذىً.

وَ لَوْكَانَتِ الْأَنْبِيَاءُ أَهْلَ قُوَّةٍ لَاتُرَامُ، وَ عِزَّةٍ لَاتُضَامُ، وَ مُلْكٍ تَمَدُّ نَحْوَهُ أَعْنَاقُ الرِّجَالِ، وَ تُشَدُّ إِلَيْهِ عُقَدُ الرِّحَالِ؛ لَكَانَ ذلِكَ أَهْوَنَ عَلَى الْخَلْقِ فِي الإِعْتِبَارِ، وَ أَبْعَدَ لَهُمْ فِي الإِسْتِكْبَارِ، وَ لآمَنُوا عَنْ رَهْبَةٍ قَاهِرَةٍ لَهُمْ، أَوْ رَغْبَةٍ مَائِلَةٍ بِهِمْ، فَكَانَتِ النِّيَّاتُ مُشْتَرَكَةً وَالْحَسَنَاتُ مُقْتَسَمَةً. وَ لكِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَرَادَ أَنْ يَكُونَ الاتِّبَاعُ لِرُسُلِهِ وَ التَّصْدِيقُ بِكُتُبِهِ وَ الْخُشُوعُ لِوَجْهِهِ وَ الاسْتِكَانَةُ لِأَمْرِهِ وَ الاسْتِسْلَامُ لِطَاعَتِهِ أُمُوراً لَهُ خَاصَّةً لَاتَشُوبُهَا مِنْ غَيْرِهَا شَائِبَةٌ. وَ كُلَّمَا كانَتِ الْبَلْوَى وَ الاخْتِبَارُ أَعْظَمَ كانَتِ الْمَثُوبَةُ وَ الْجَزَاءُ أَجْزَلَ.

الكعبة المقدّسة

أَلَا تَرَوْنَ أَنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، اخْتَبَرَ الْأَوَّلِينَ مِنْ لَدُنْ آدَمَ صَلَواتُ اللَّهِ عَلَيْهِ، إِلَى الْآخِرِينَ مِنْ هذَا الْعَالَمِ؛ بِأَحْجَارٍ لَاتَضُرُّ وَ لَاتَنْفَعُ، وَ لَا تُبْصِرُ وَ لَاتَسْمَعُ. فَجَعَلَهَا بَيْتَهُ الْحَرَامَ «الَّذِي جَعَلَهُ لِلنَّاسِ قِياماً» ثُمَّ وَضَعَهُ بِأَوْعَرِ بِقَاعِ الْأَرْضِ حَجَراً،

ص: 455

ص: 456

وَ أَقَلِّ نَتَائِقِ الدُّنْيَا مَدَراً. وَ أَضْيَقِ بُطُونِ الْأَوْدِيَةِ قُطْراً. بَيْنَ جِبَالٍ خَشِنَةٍ، وَ رِمَالٍ دَمِثَةٍ، وَ عُيُونٍ وَشِلَةٍ، وَ قُرًى مُنْقَطِعَةٍ؛ لَايَزْكُوبِهَا خُفٌّ، وَ لَاحَافِرٌ وَ لَاظِلْفٌ. ثُمَّ أَمَرَ آدَمَ عَلَيهِ السَّلَامُ وَ وَلَدَهُ أَنْ يَثْنُوا أَعْطَافَهُمْ نَحْوَهُ، فَصَارَ مَثَابَةً لِمُنْتَجَعِ أَسْفَارِهِمْ، وَ غَايَةً لِمُلْقَى رِحَالِهِمْ. تَهْوِي إِلَيْهِ ثِمَارُ الْأَفْئِدَةِ مِنْ مَفَاوِزِ قِفَارٍ سَحِيقَةٍ وَ مَهَاوِي فِجَاجٍ عَمِيقَةٍ، وَ جَزَائِرِ بِحَارٍ مُنْقَطِعَةٍ، حَتَّى يَهُزُّوا مَنَاكِبَهُمْ ذُلُلًا يُهَلِّلُونَ لِلَّهِ حَوْلَهُ. وَ يَرْمُلُونَ عَلَى أَقْدَامِهِمْ شُعْثاً غُبْراً لَهُ. قَدْ نَبَذُوا السَّرَابِيلَ وَرَاءَ ظُهُورِهِمْ، وَ شَوَّهُوا بِإِعْفَاءِ الشُّعُورِ مَحَاسِنَ خَلْقِهِمْ، ابْتِلَاءً عَظِيماً وَ امْتِحَاناً شَدِيداً وَ اخْتِبَاراً مُبِيناً. وَ تَمْحِيصاً بَلِيغاً جَعَلَهُ اللَّهُ سَبَباً لِرَحْمَتِهِ، وَ وُصْلَةً إِلَى جَنَّتِهِ. وَ لَوْ أَرَادَ سُبْحَانَهُ أَنْ يَضَعَ بَيْتَهُ الْحَرَامَ وَ مَشَاعِرَهُ الْعِظَامَ بَيْنَ جَنَّاتٍ وَ أَنْهَارٍ وَ سَهْلٍ وَ قَرَارٍ، جمَّ الْأَشْجَارِ، دَانِي الِّثمَارِ، مُلْتَفِّ الْبُنَى، مُتَّصِلِ الْقُرَى، بَيْنَ بُرَّةٍ سَمْرَاءَ وَ رَوْضَةٍ خَضْرَاءَ، وَ أَرْيَافٍ مُحْدِقَةٍ، وَ عِرَاصٍ مُغْدِقَةٍ، وَ رِيَاضٍ نَاضِرَةٍ، وَ طُرُقٍ عَامِرَةٍ، لَكَانَ قَدْ صَغُرَ قَدْرُ الْجَزَاءِ عَلَى حَسَبِ ضَعْفِ الْبَلَاءِ. وَ لَوْ كَانَ الْإِسَاسُ الَمحْمُولُ عَلَيْهَا، وَ الْأَحْجَارُ الْمَرْفُوعُ بِها بَيْنَ زُمُرُّدَةٍ خَضْرَاءَ، وَ يَاقُوتَةٍ حَمْرَاءَ؛ وَ نُورٍ وَ ضِيَاءٍ، لَخَفَّفَ ذلِكَ مُصَارَعَةَ الشَّكِّ فِي الصُّدُورِ، وَ لَوَضَعَ مُجَاهَدَةَ إِبْلِيسَ عَنِ الْقُلُوبِ، وَ لَنَفَى مُعْتَلَجَ الرَّيْبِ مِنَ النَّاسِ، وَ لكِنَّ اللَّهَ يَخْتَبِرُ عِبَادَهُ بِأَنْوَاعِ الشَّدَائِدِ، وَ يَتَعَبَّدُهُمْ بِأَنْوَاعِ الَمجَاهِدِ، وَ يَبْتَلِيهِمْ بِضُرُوبِ الْمَكَارِهِ إِخْرَاجاً لِلتَّكَبُّر مِنْ قُلُوبِهِمْ، وَ إِسْكَاناً لِلتَّذَلُّلِ فِي نُفُوسِهِمْ. وَ لِيَجْعَلَ ذلِكَ أَبْوَاباً فُتُحاً إِلَى فَضْلِهِ، وَ أَسْبَاباً ذُلُلًا لِعَفْوِهِ.

عود الى التحذير

فَاللَّهَ اللَّهَ فِي عَاجِلِ الْبَغْيِ، وَ آجِلِ وَخَامَةِ الظُّلْمِ، وَ سُوءِ عَاقِبَةِ الْكِبْرِ،

ص: 457

ص: 458

فَإِنَّهَا مَصْيَدَةُ إِبْلِيسَ الْعُظْمَى، وَ مَكِيدَتَهُ الْكُبْرَى؛ الَّتي تُسَاوِرُ قُلُوبَ الرِّجَالِ مُسَاوَرَةَ السُّمُومِ الْقَاتِلَةِ. فَما تُكْدِي أَبَداً، وَ لَا تُشْوِي أَحَداً، لَاعَالِماً لِعِلْمِهِ، وَ لَا مُقِلًّا فِي طِمْرِهِ. وَ عَنْ ذلِكَ مَا حَرَسَ اللَّهُ عِبَادَهُ الْمُؤْمِنِينَ بِالصَّلَوَاتِ وَ الزَّكَوَاتِ، وَ مُجَاهَدَةِ الصِّيَامِ فِي الْأَيَّامِ الْمَفْرُوضَاتِ، تَسْكِيناً لِأَطْرَافِهِمْ، وَ تَخْشِيعاً لِأَبْصَارِهِمْ، وَ تَذْلِيلًا لِنُفُوسِهِمْ، وَ تَخْفِيضاً لِقُلُوبِهِمْ، وَ إِذْهَاباً لِلْخُيَلَاءِ عَنْهُمْ، وَ لِمَا فِي ذلِكَ مِنْ تَعْفِيرِ عِتَاقِ الْوُجُوهِ بِالتُّرَابِ تَوَاضُعاً، وَ الْتِصَاقِ كَرَائِمِ الْجَوَارِحِ بِالْأَرْضِ تَصَاغُراً، وَ لُحُوقِ الْبُطُونِ بِالْمُتُونِ مِنَ الصِّيَامِ تَذَلُّلًا؛ مَعَ مَا فِي الزَّكَاةِ مِنْ صَرْفِ ثَمَرَاتِ الْأَرْضِ وَ غَيْرِ ذلِكَ إِلَى أَهْلِ الْمَسْكَنَةِ وَ الْفَقْرِ.

فضائل الفرائض

انْظُرُوا إِلَى مَا فِي هذِهِ الْأَفْعَالِ مِنْ قَمْعِ نَوَاجِمِ الْفَخْرِ، وَ قَدْعِ طَوَالِعِ الْكِبْرِ!

وَ لَقَدْ نَظَرْتُ فَما وَجَدْتُ أَحَداً مِنَ الْعَالَمِينَ يَتَعَصَّبُ لِشَي ءٍ مِنَ الأَشْيَاءِ إِلَّا عن عِلَّةِ تَحْتَمِلُ تَمْوِيهَ الْجُهَلَاءِ أوْ حُجَّةٍ تَلِيطُ بِعُقُولِ السُّفَهاءِ غَيْرَكُمْ. فَإِنَّكُمْ تَتَعَصَّبُونَ لِأَمْرٍ مَا يُعْرَفُ لَهُ سَبَبٌ وَ لا عِلَّةٌ. أَمَّا إِبْلِيسُ فَتَعَصَّبَ عَلَى آدَمَ لِأَصْلِهِ. وَ طَعَنَ عَلَيْهِ فِي خِلْقَتِهِ، فَقالَ: أَنَا نَارِيٌّ وَ أَنْتَ طِينِيٌّ.

عصبيّة المال

وَ أَمَّا الْأَغْنِياءُ مِنْ مُتْرَفَةِ الْأُمَمِ فَتَعَصَّبُوا لِآثارِ مَوَاقِعِ النِّعَمِ. فَقَالُوا: «نَحْنُ أَكْثَرُ أَمْوَالًا وَ أَوْلَاداً وَ مَا نَحْنُ بِمُعَذَّبِينَ» فَإِنْ كانَ لَابُدَّ مِنَ الْعَصَبِيَّةِ فَلْيَكُنْ تَعَصُّبُكُمْ

ص: 459

ص: 460

لِمَكَارِمِ الْخِصَالِ، وَ مَحَامِدِ الْأَفْعَالِ، وَ مَحَاسِنِ الْأُمُورِ الَّتي تَفَاضَلَتْ فِيهَا الُمجَدَاءُ وَ النُّجَدَاءُ مِنْ بُيُوتَاتِ الْعَرَبِ وَ يَعَاسِيبِ الْقَبَائِلِ؛ بِالْأَخْلَاقِ الرَّغِيبَةِ، وَالْأَحْلَامِ الْعَظِيمَةِ، وَ الْأَخْطَارِ الْجَلِيلَةِ، وَ الْآثارِ الَمحْمُودَةِ. فَتَعَصَّبُوا لِخَلالِ الْحَمْدِ مِنَ الْحِفْظِ لِلْجِوَارِ، وَ الْوَفاءِ بِالذِّمَامِ، وَالطَّاعَةِ لِلْبِرِّ، وَ الْمَعْصِيَةِ لِلْكِبْرِ، وَ الْأَخْذِ بِالْفَضْلِ، وَ الْكَفِّ عَنِ الْبَغْيِ، وَ الْإِعْظَامِ لِلْقَتْلِ، وَ الْإِنْصَافِ لِلْخَلْقِ، وَ الْكَظْمِ لِلْغَيْظِ، وَ اجْتِنابِ الْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ.

وَ احْذَرُوا مَا نَزَلَ بِالْأُمَمِ قَبْلَكُمْ مِنَ الْمَثُلَاتِ بِسُوءِ الْأَفْعَالِ وَ ذَمِيمِ الْأَعْمَالِ.

فَتَذَكَّرُوا فِي الْخَيْرِ وَ الشَّرِّ أَحْوَالَهُمْ، وَ احْذَرُوا أَنْ تَكُونُوا أَمْثَالَهُمْ.

فَإِذَا تَفَكَّرْتُمْ فِي تَفَاوُتِ حَالَيْهِمْ فَالْزَمُوا كُلَّ أَمْرٍ لَزِمَتِ الْعِزَّةُ بِهِ شَأْنَهُمْ، وَ زَاحَتِ الْأَعْدَاءُ لَهُ عَنْهُمْ، وَ مُدَّتِ الْعَافِيَةُ بِهِ عَلَيْهِمْ، وَ انْقَادَتِ النِّعْمَةُ لَهُ مَعَهُمْ، وَ وَصَلَتِ الْكَرَامَةُ عَلَيْهِ حَبْلَهُمْ مِنَ الْاجْتِنَابِ لِلْفُرْقَةِ، وَ اللُّزُومِ لِلْأُلْفَةِ، وَ التَّحَاضِّ عَلَيْهَا، وَ التَّوَاصِي بِهَا، وَ اجْتَنِبُوا كُلَّ أَمْرٍ كَسَرَ فِقْرَتَهُمْ، وَ أَوْهَنَ مُنَّتَهُمْ. مِنْ تَضَاغُنِ الْقُلُوبِ، وَ تَشَاحُنِ الصُّدُورِ، وَ تَدَابُرِ النُّفُوسِ، وَ تَخَاذُلِ الْأَيْدِي.

وَ تَدَبَّرُوا أَحْوَالَ الْمَاضِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ قَبْلَكُمْ، كَيْفَ كَانُوا فِي حَالِ الَّتمْحِيصِ وَ الْبَلاءِ. أَلَمْ يَكُونُوا أَثْقَلَ الْخَلَائِقِ أَعْبَاءً، وَ أَجْهَدَ العُبَادِ بَلَاءً، وَ أَضْيَقَ أَهْلِ الدُّنْيَا حَالًا. اتَّخَذَتْهُمُ الْفَرَاعِنَةُ عَبِيداً فَسَامُوهُمْ سُوءَ الْعَذَابِ، وَجَرَّ عُوهُمُ الْمُرَارَ، فَلَمْ تَبْرَحِ الْحَالُ بِهِمْ فِي ذُلِّ الْهَلَكَةِ وَ قَهْرِ الْغَلَبَةِ. لَايَجِدُونَ حِيلَةً فِي امْتِنَاعٍ، وَ لَاسَبِيلًا إِلَى دِفَاعٍ. حَتَّى إِذَا رَأَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ جِدَّ الصَّبْرِ مِنْهُمْ عَلَى الْأَذَى فِي مَحَبَّتِهِ، وَ الْاحْتَمالَ لِلْمَكْرُوهِ مِنْ خَوْفِهِ، جَعَلَ لَهُمْ مِنْ مَضَايِقِ الْبَلَاءِ فَرَجاً، فَأَبْدَلَهُمُ الْعِزَّ مَكَانَ الذُّلِّ،

ص: 461

ص: 462

وَ الْأَمْنَ مَكانَ الْخَوْفِ فَصَارُوا مُلُوكاً حُكَّاماً. وَ أئِمَّةً أَعْلَاماً، وَ قَدْ بَلَغَتِ الْكَرَامَةُ مِنَ اللَّهِ لَهُمْ مَا لَمْ تَذْهَبِ الْآمَالُ إِلَيْهِ بِهِمْ.

فَانْظُرُوا كَيْفَ كانُوا حَيْثُ كانَتْ الْأَمْلاءُ مُجْتَمِعَةً، وَ الْأَهْوَاءُ مُؤْتَلِفَةً، وَ الْقُلُوبُ مُعْتَدِلَةً، وَ الْأَيْدِي مُتَرَادِفَةً، وَ السُّيُوفُ مُتَنَاصِرَةً، وَ الْبَصَائِرُ نَافِذَةً، وَ الْعَزَائِمُ وَاحِدَةً. أَلَمْ يَكُونُوا أَرْبَاباً فِي أَقْطَارِ الْأَرَضِينَ، وَ مُلُوكاً عَلَى رِقَابِ الْعَالَمِينَ. فَانْظُرُوا إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ فِي آخِرِ أُمُورِهِمْ حِينَ وَقَعَتِ الْفُرْقَةُ، وَ تَشَتَّتَتِ الْأُلْفَةُ وَ اخْتَلَفَتِ الْكَلِمَةُ وَالْأَفْئِدَةُ، وَ تَشَعَّبُوا مُخْتَلِفِينَ، وَ تَفَرَّقُوا مُتَحَارِبِينَ، قَدْ خَلَعَ اللَّهُ عَنْهُمْ لِبَاسَ كَرَامَتِهِ، وَ سَلَبَهُمْ غَضَارَةَ نِعْمَتِهِ. وَ بَقِيَ قَصَصُ أَخْبَارِهِمْ فِيكُمْ عِبَراً لِلْمُعْتَبِرِينَ.

الاعتبار بالأمم

فَاعْتَبِرُوا بِحَالِ وَلَدِ إِسْمَاعِيلَ وَ بَنيِ إِسْحَاقَ وَ بَنِي إِسْرَائِيلَ عليهم السلام فَمَا أَشَدَّ اعْتِدَالَ الْأَحْوَالِ، وَ أَقْرَبَ اشْتِبَاهَ الْأَمْثَالِ!

تَأَمَّلُوا أَمْرَهُمْ فِي حَالِ تَشَتُّتِهِمْ وَ تَفَرُّقِهِمْ لَيَالِيَ كَانَتِ الْأَكاسِرَةُ وَ الْقَيَاصِرَةُ أَرْبَاباً لَهُمْ، يَحْتَازُونَهُمْ عَنْ رِيفِ الْآفَاقِ، وَ بَحْرِ الْعِراقِ، وَ خُضْرَةِ الدُّنْيَا، إِلَى مَنابِتِ الشِّيحِ، وَ مَهَافِي الرِّيحِ، وَ نَكَدِ الْمَعَاشِ. فَتَرَكُوهُمْ عَالَةً مَسَاكِينَ إِخْوَانَ دَبَرٍ وَ وَبَرٍ، أَذَلَّ الْأُمَمِ دَاراً، وَ أَجْدَبَهُمْ قَرَاراً لَا يَأْوُونَ إِلَى جَنَاحِ دَعْوَةٍ يَعْتَصِمُونَ بِها، وَ لَاإِلَى ظِلِّ أُلْفَةٍ يَعْتَمِدُونَ عَلَى عِزِّهَا. فَالْأَحْوَالُ مُضْطَرِبَةٌ، وَ الْأَيْدِي مُخْتَلِفَةٌ، وَ الْكَثْرَةُ مُتَفَرِّقَةٌ. فِي بِلَاءِ أَزْلٍ، وَ أَطْبَاقِ جَهْلٍ! مِنْ بَنَاتٍ مَوْءُودَةٍ، وَ أَصْنَامٍ مَعْبُودَةٍ، وَ أَرْحَامٍ مَقْطُوعَةٍ، وَ غَاراتٍ مَشْنُونَةٍ.

ص: 463

ص: 464

النعمة برسول اللَّه

فَانْظُرُوا إِلَى مَوَاقِعِ نِعَمِ اللَّهِ عَلَيْهِمْ حِينَ بَعَثَ إِلَيْهِمْ رَسُولًا، فَعَقَدَ بِمِلَّتِهِ طَاعَتَهُمْ، وَ جَمَعَ عَلَى دَعْوَتِهِ أُلْفَتَهُمْ. كَيْفَ نَشَرَتِ النِّعْمَةُ عَلَيْهِمْ جَنَاحَ كَرَامَتِهَا، وَ أَسَالَتْ لَهُمْ جَدَاوِلَ نَعِيمِهَا، وَ الْتَفَّتِ الْمِلَّةُ بِهِمْ فِي عَوَائِدِ بَرَكَتِهَا، فَأَصْبَحُوا فِي نِعْمَتِهَا غَرِقِينَ، وَ فِي خُضْرَةِ عَيْشِهَا فَكِهِينَ. قَدْ تَرَبَّعَتِ الْأُمُورُ بِهِمْ، فِي ظِلِّ سُلْطَانٍ قَاهِرٍ، وَ آوَتْهُمُ الْحَالُ إِلَى كَنَفِ عِزٍّ غَالِبٍ. وَ تَعَطَّفَتِ الْأُمُورُ عَلَيْهِمْ فِي ذُرَى مُلْكٍ ثَابتٍ. فَهُمْ حُكَّامٌ عَلَى الْعَالَمِينَ، وَ مُلُوكٌ فِي أَطْرَافِ الْأَرَضِينَ. يَمْلِكُونَ الْأُمُورَ عَلَى مَنْ كانَ يَمْلِكُهَا عَلَيْهِمْ. وَ يُمْضُونَ الْأَحْكامَ فِيمَنْ كَانَ يُمْضِيهَا فِيهِمْ. لَا تُغْمَزُ لَهُمْ قَنَاةٌ، وَ لَاتُقْرَعُ لَهُمْ صَفَاةٌ.

لوم العصاة

أَلَا وَ إِنَّكُمْ قَدْ نَفَضْتُمْ أَيْدِيَكُمْ مِنْ حَبْلِ الطَّاعَةِ. وَ ثَلَمْتُمْ حِصْنَ اللَّهِ الْمَضْرُوبَ عَلَيْكُمْ بِأَحْكامِ الْجَاهِلِيَّةِ. فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدِ امْتَنَّ عَلَى جَمَاعَةِ هذِهِ الْأُمَّةِ فِيما عَقَدَ بَيْنَهُمْ مِنْ حَبْلِ هذِهِ الْأُلْفَةِ الَّتي يَنْتَقِلُونَ فِي ظِلِّهَا، وَ يَأْوُونَ إِلَى كَنَفِهَا، بِنِعْمَةٍ لَايَعْرِفُ أَحَدٌ مِنَ الَمخْلُوقِينَ لَها قِيمَةً لِأَنَّها أَرْجَحُ مِنْ كُلِّ ثَمَنٍ، وَ أَجَلُّ مِنْ كُلِّ خَطَرٍ.

وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ صِرْتُمْ بَعْدَ الْهِجْرَةِ أَعْرَاباً، وَ بَعْدَ الْمُوَالاةِ أَحْزَاباً. مَا تَتَعَلَّقُونَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا بِاسْمِهِ. وَ لَاتَعْرِفُونَ مِنَ الْإِيمانِ إلَّارَسْمَهُ.

تَقُولُونَ: النَّارَ وَ لَا الْعَارَ! كَأَنَّكُمْ تُرِيدُونَ أَنْ تُكْفِئُوا الْإِسلَامَ عَلَى وَجْهِهِ انْتِهَاكاً لِحَرِيمِهِ، وَ نَقْضاً لِمِيثَاقِهِ الَّذِي وَضَعَهُ اللَّهُ لَكُمْ حَرَماً فِي أَرْضِهِ وَ أَمْناً بَيْنَ خَلْقِهِ. وَ إِنَّكُمْ إِنْ لَجَأْتُمْ إِلَى غَيْرِهِ حَارَبَكُمْ أَهْلُ الْكُفْرِ، ثُمَّ لَاجَبْرَائِيلَ وَلَا مِيكائِيلَ

ص: 465

ص: 466

وَ لَامُهَاجِرِينَ وَ لَاأَنْصَارٌ يَنْصُرُونَكُمْ إِلَّا الْمُقَارَعَةَ بِالسَّيْفِ حَتى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَكُمْ.

وَ إِنَّ عِنْدَكُمُ الْأَمْثَالَ مِنْ بَأْسِ اللَّهِ وَ قَوَارِعِهِ، وَ أَيَّامِهِ وَ وَقَائِعِهِ، فَلَا تَسْتَبْطِئُوا وَعِيدَهُ جَهْلًا بِأَخْذِهِ، وَ تَهَاوُناً بِبَطْشِهِ، وَ يَأْساً مِنْ بَأْسِهِ. فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ لَمْ يَلْعَنِ الْقَرْنَ الْمَاضِيَ بَيْنَ أَيْدِيكُمْ إِلَّا لِتَرْكِهِمُ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ. فَلَعَنَ اللَّهُ السُّفَهَاءَ لِرُكُوبِ الْمَعَاصِي، وَ الْحُلَمَاءَ لِتَرْكِ التَّنَاهِي.

أَلَا وَ قَدْ قَطَعْتُمْ قَيْدَ الْإِسْلَامِ، وَ عَطَّلْتُمْ حُدُودَهُ، وَ أَمَتُّمْ أَحْكامَهُ. أَلَا وَ قَدْ أَمَرَنِي اللَّهُ بِقِتَالِ أَهْلِ الْبَغْيِ وَ النَّكْثِ وَالْفَسَادِ فِي الْأَرْضِ، فَأَمَّا النَّاكِثُونَ فَقَدْ قَاتَلْتُ، وَ أَمَّا الْقَاسِطُونَ فَقَدْ جَاهَدْتُ. وَ أَمَّا الْمَارِقَةُ فَقَدْ دَوَّخْتُ. وَ أَمَّا شَيْطَانُ الرَّدْهَةِ فَقَدْ كُفِيتُهُ بِصَعْقَةٍ سُمِعَتْ لَهَا وَجْبَةُ قَلْبِهِ وَ رَجَّةُ صَدْرِهِ وَ بَقِيَتْ بَقِيَّةٌ مِنْ أَهْلِ الْبَغْيِ. وَ لَئِنْ أَذِنَ اللَّهُ فِي الْكَرَّةِ عَلَيْهِمْ لَأُدِيلَنَّ مِنْهُمْ إِلَّا مَا يَتَشَذَّرُ فِي أَطْرَافِ الْبِلادِ تَشَذُّراً.

فضل الوحي

أَنَا وَضَعْتُ فِي الصِّغَرِ بِكَلاكِلِ الْعَرَبِ، وَ كَسَرْتُ نَوَاجِمَ قُرُونِ رَبِيعَةَ وَ مُضَرَ. وَ قَدْ عَلِمْتُمْ مَوْضِعِي مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله بِالْقَرَابَةِ الْقَرِيبَةِ، وَ الْمَنْزِلَةِ الْخَصيصَةِ. وَضَعَنِي فِي حِجْرِهِ وَ أَنَا وَلَدٌ يَضُمُّني إِلَى صَدْرِهِ، وَ يَكْنُفُنِي فِي فِرَاشِهِ، وَ يُمِسُّني جَسَدَهُ، وَ يُشِمُّني عَرْفَهُ. وَ كانَ يَمْضَغُ الشَّيْ ءَ ثُمَّ يُلْقِمُنِيهِ. وَ مَا وَجَدَ لِي كَذْبَةً فِي قَوْلٍ، وَ لَاخَطْلَةً فِي فِعْلٍ. وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ صلى الله عليه و آله مِنْ لَدُنْ أَنْ كانَ فَطِيماً أَعْظَمَ مَلَكٍ مِنْ مَلَائِكَتِهِ يَسْلُكُ بِهِ طَرِيقَ الْمَكَارِمِ، وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَيْلَهُ وَ نَهَارَهُ. وَ لَقَدْ كُنْتُ أَتَّبِعُهُ اتِّبَاعَ الْفَصِيلِ أَثَرَ أُمِّهِ يَرْفَعُ لِي فِي كُلِّ يَوْمٍ مِنْ أَخْلَاقِهِ عَلَماً، وَ يَأْمُرُنِي بِالْاقْتِدَاءِ بِهِ.

ص: 467

ص: 468

وَ لَقَدْ كَانَ يُجَاوِرُ فِي كُلِّ سَنَةٍ بِحِرَاءَ فَأَرَاهُ، وَ لَايَرَاهُ غَيْرِي. وَ لَمْ يَجْمَعْ بَيْتٌ وَاحِدٌ يَوْمَئِذٍ فِي الْإِسْلامِ غَيْرَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله- وَ خَدِيجَةَ وَ أَنَا ثَالِثُهُمَا. أَرَى نُورَ الْوَحْيِ وَ الرِّسَالَةِ، وَ أَشُمُّ رِيحَ النُّبُوَّةِ.

وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّيْطَانِ حِينَ نَزَلَ الْوَحْيُ عَلَيْهِ صلى الله عليه و آله فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ مَا هذِهِ الرَّنَّةُ؟ فَقَالَ: «هذَا الشَّيْطَانُ قَدْ أَيِسَ مِنْ عِبَادَتِهِ. إِنَّكَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ، وَ تَرَى مَا أَرَى، إِلَّا أَنَّكَ لَسْتَ بِنَبِيٍّ، وَ لكِنَّكَ لَوَزِيرٌ وَ إِنَّكَ لَعَلَى خَيْرٍ». وَ لَقَدْ كُنْتُ مَعَهُ صلى الله عليه و آله لَمَّا أَتَاهُ الْمَلَأُ مِنْ قُرَيْشٍ، فَقَالُوا لَهُ: يَا مُحَمَّدُ، إِنَّكَ قَدِ ادَّعَيْتَ عَظِيماً لَمْ يَدَّعِهِ آبَاؤُكَ وَ لَا أَحَدٌ مِنْ بَيْتِكَ، وَ نَحْنُ نَسْأَلُكَ أَمْراً إِنْ أَنْتَ أَجَبْتَنَا إِلَيْهِ وَ أَرَيْتَنَاهُ، عَلِمْنَا أَنَّكَ نَبِيٌّ وَ رَسُولٌ، وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ عَلِمْنَا أَنَّكَ سَاحِرٌ كَذَّابٌ. فَقَالَ صلى الله عليه و آله: «وَ مَا تَسْأَلُونَ؟» قَالُوا:

تَدْعُو لَنَا هذِهِ الشَّجَرَةَ حَتَّى تَنْقَلِعَ بِعُرُوقِهَا وَ تَقِفَ بَيْنَ يَدَيْكَ، فَقَالَ صلى الله عليه و آله: «إِنَّ اللَّهَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ، فَإِنْ فَعَلَ اللَّهُ لَكُمْ ذلِكَ، أَتُؤْمِنُونَ وَ تَشْهَدُونَ بِالْحَقِّ؟» قَالُوا: نَعَمْ، قَالَ: «فَإنِّي سَأُرِيكُمْ مَا تَطْلُبُونَ، وَ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمْ لَاتَفِيئُونَ إِلَى خَيْرٍ، وَ إِنَّ فِيكُمْ مَنْ يُطْرَحُ فِي الْقَلِيبِ، وَ مَنْ يُحَزِّبُ الْأَحْزَابَ» ثُمَّ قَالَ صلى الله عليه و آله: «ياأيَّتُهَا الشَّجَرَةُ إِنْ كُنْتِ تُؤْمِنِينَ بِاللَّهِ وَ الْيَوْمِ الْآخِرِ، وَ تَعْلَمِينَ أَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، فَانْقَلِعِي بِعُرُوقِكِ حَتَّى تَقِفِي بَيْنَ يَدَيَّ بِإِذْنِ اللَّهِ». فَوَالَّذِي بَعَثَهُ بِالْحَقِّ لَانْقَلَعَتْ بِعُرُوقِهَا، وَ جَاءَتْ وَ لَهَا دَوِيٌّ شَدِيدٌ، وَ قَصْفٌ كَقَصْفِ أَجْنِحَةِ الطَّيْرِ؛ حَتَّى وَقَفَتْ بَيْنَ يَدَيْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مُرَفْرِفَةً، وَ أَلْقَتْ بِغُصْنِهَا الْأَعْلَى عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، وَ بِبَعْضِ أَغْصَانِها عَلَى مَنْكِبي، وَ كُنْتُ عَنْ يَمِينِهِ صلى الله عليه و آله، فَلَمَّا نَظَرَ الْقَوْمُ إِلَى ذلِكَ قَالُوا- عُلُوًّا وَاسْتِكْبَاراً-: فَمُرْهَا فَلْيَأْتِكَ نِصْفُهَا وَ يَبْقَى نِصْفُهَا، فَأَمَرَهَا بِذلِكَ، فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ نِصْفُهَا كَأَعْجَبِ إِقْبَالٍ وَ أَشَدِّهِ دَوِيّاً،

ص: 469

ص: 470

فَكَادَتْ تَلْتَفُّ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، فَقَالُوا- كُفْراً وَ عُتُوّاً-: فَمُرْ هذَا النِّصْفَ فَلْيَرْجِعْ إِلَى نِصْفِهِ كَمَا كانَ، فَأَمَرَهُ صلى الله عليه و آله فَرَجَعَ؛ فقُلْتُ أَنَا: لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ إِنِّي أَوَّلُ مُؤْمِنٍ بِكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَ أَوَّلُ مَنْ أَقَرَّ بِأَنَّ الشَّجَرَةَ فَعَلَتْ مَا فَعَلَتْ بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى تَصْدِيقاً بِنُبُوَّتِكَ، وَ إِجْلَالًا لِكَلِمَتِكَ. فَقَالَ الْقَوْمُ كُلُّهُمْ: بَلْ سَاحِرٌ كَذَّابٌ، عَجِيبُ السِّحْرِ خفِيفٌ فِيهِ، وَ هَلْ يُصَدِّقُكَ فِي أَمْرِكَ إِلَّا مِثْلُ هذَا! (يَعْنُونَنِي) وَ إِنِّي لَمِنْ قَوْمٍ لَا تَأْخُذُهُمْ فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ، سِيَماهُمْ سِيَما الصِّدِّيقِينَ، وَ كَلَامُهُمْ كَلَامُ الْأَبْرَارِ، عُمَّارُ اللَّيْلِ وَ مَنَارُ النَّهَارِ. مُتَمَسِّكُونَ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ. يُحْيُونَ سُنَنَ اللَّهِ وَ سُنَنَ رَسُولِهِ. لَا يَسْتَكْبِرُونَ وَ لَايَعْلُونَ، وَ لَايَغُلُّونَ وَ لَايُفْسِدُونَ. قُلُوبُهُمْ فِي الْجِنَانِ وَ أَجْسَادُهُمْ فِي الْعَمَلِ.

و من خطبة له (ع) (193)

يصف فيها المتّقين

روي ان صاحباً لأَميرالمؤمنين عليه السلام يقال له همام كان رجلًا عابداً، فقال له: يا أميرالمؤمنين: صف لي المتقين حتى كأني أَنظر إِليهم. فتثاقل عليه السلام عن جوابه ثم قال: يا همَّام اتق اللَّه و أَحسنْ: ف (إِن اللَّه مع الذين اتقوا و الذين هم محسنون). فلم يقنع همام بهذا القول حتى عزم عليه، فحمداللَّه و أَثنى عليه، و صلى على النبي صلى الله عليه و آله ثم قال عليه السلام:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ- سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى- خَلَقَ الْخَلْقَ حِينَ خَلَقَهُمْ غَنِيًّا عَنْ طَاعَتِهِمْ،

ص: 471

ص: 472

آمِناً مِنْ مَعْصِيَتِهِمْ، لِأَنَّهُ لَاتَضُرُّهُ مَعْصِيَةُ مَنْ عَصَاهُ وَ لَاتَنْفَعُهُ طَاعَةُ مَنْ أَطَاعَهُ.

فَقَسَمَ بَيْنَهُمْ مَعَايِشَهُمْ وَ وَضَعَهُمْ مِنَ الدُّنْيَا مَوَاضِعَهُمْ. فَالْمُتَّقُونَ فِيهَا هُمْ أَهْلُ الْفَضَائِلِ. مَنْطِقُهُمُ الصَّوَابُ، وَ مَلْبَسُهُمُ الاقْتِصَادُ، وَ مَشْيُهُمُ التَّوَاضُعُ. غَضُّوا أَبْصَارَهُمْ عَمَّا حَرَّمَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ، وَ وَقَفَوا أَسْمَاعَهُمْ عَلَى الْعِلْمِ النَّافِعِ لَهُمْ. نُزِّلَتْ أَنْفُسُهُمْ مِنْهُمْ فِي الْبَلَاءِ كَالَّتِي نُزِّلَتْ فِي الرَّخَاءِ. وَ لَوْ لَاالْأَجَلُ الَّذِي كَتَبَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ لَمْ تَسْتَقِرَّ أَرْوَاحُهُمْ فِي أَجْسَادِهِمْ طَرْفَةَ عَيْنٍ شَوْقاً إِلَى الثَّوَاب، وَ خَوْفاً مِنَ الْعِقَابِ.

عَظُمَ الْخَالِقُ فِي أَنْفُسِهِمْ فَصَغُرَ مَادُونَهُ فِي أَعْيُنِهِمْ، فَهُمْ وَ الْجَنَّةُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُنَعَّمُونَ، وَ هُمْ وَ النَّارُ كَمَنْ قَدْ رَآهَا، فَهُمْ فِيهَا مُعَذَّبُونَ. قُلُوبُهُمْ مَحْزُونَةٌ، وَ شُرُورُهُمْ مَأْمُونَةٌ. وَ أَجْسَادُهُمْ نَحِيفَةٌ، وَ حَاجَاتُهُمْ خَفِيفَةٌ، وَ أَنْفُسُهُمْ عَفِيفَةٌ. صَبَرُوا أَيَّاماً قَصِيرَةً أَعْقَبَتْهُمْ رَاحَةً طَوِيلَةً. تِجَارَةٌ مُرْبِحَةٌ يَسَّرَهَا لَهُمْ رَبُّهُمْ. أَرَادَتْهُمُ الدُّنْيَا فَلَمْ يُرِيدُوهَا. وَ أَسَرَتْهُمْ فَفَدَوْا أَنْفُسَهُمْ مِنْهَا. أَمَّا اللَّيْلُ فَصَافُّونَ أَقْدَامَهُمْ، تَالِينَ لِأَجْزَاءِ الْقُرْآنِ يُرَتِّلُونَها تَرْتِيلًا. يُحَزِّنُونَ بِهِ أَنْفُسَهُمْ وَ يَسْتَثِيرُونَ بِهِ دَوَاءَ دَائِهِمْ. فَإِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَشْوِيقٌ رَكَنُوا إِلَيْهَا طَمَعاً، وَ تَطَلَّعَتْ نُفُوسُهُمْ إِلَيْهَا شَوْقاً، وَ ظَنُّوا أَنَّها نُصْبَ أَعْيُنِهِمْ. وَ إِذَا مَرُّوا بِآيَةٍ فِيهَا تَخْوِيفٌ أَصْغَوْا إِلَيْهَا مَسَامِعَ قُلُوبِهِمْ، وَ ظَنُّوا أَنَّ زَفِيرَ جَهَنَّمَ وَ شَهِيقَهَا فِي أُصُولِ آذَانِهِمْ، فَهُمْ حَانُونَ عَلَى أَوْسَاطِهِمْ، مُفْتَرِشُونَ لِجِبَاهِهِمْ وَ أَكُفِّهِمْ وَ رُكَبِهِمْ، وَ أَطْرَافِ أَقْدَامِهِمْ، يَطْلُبُونَ إِلَى اللَّهِ تَعَالَى فِي فَكَاكِ رِقَابِهِمْ. وَ أَمَّا النَّهَارُ فَحُلَمَاءُ عُلَمَاءُ، أَبْرَارٌ أَتْقِيَاءُ. قَدْ بَرَاهُمُ الْخَوْفُ بَرْيَ الْقِدَاحِ يَنْظُرُ إِلَيْهِمُ النَّاظِرُ فَيَحْسَبُهُمْ مَرْضى وَ مَا بِالْقَوْمِ مِنْ مَرَضٍ؛ وَ يَقُولُ: لَقَدْ خُولِطُوا!.

وَ لَقَدْ خَالَطَهُمْ أَمْرٌ عَظِيمٌ. لَايَرْضَوْنَ مِنْ أَعْمَالِهِمُ الْقَلِيلَ، وَ لَايَسْتَكْثِرُونَ الْكَثِيرَ.

ص: 473

ص: 474

فَهُمْ لِأَنْفُسِهِمْ مُتَّهِمُونَ. وَ مِنْ أَعْمَالِهِمْ مُشْفِقُونَ إِذَا زُكِّيَ أَحَدٌ مِنْهُمْ خَافَ مِمَّا يُقَالُ لَهُ، فَيَقُولُ: أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْ غَيْرِي، وَ رَبِّي أَعْلَمُ بِي مِنِّي بِنَفْسِي! اللَّهُمَّ لَاتُؤَاخِذْنِي بِما يَقُولُونَ، وَ اجْعَلْنِي أَفْضَلَ مِمَّا يَظُنُّونَ، وَاغْفِرْ لي مَا لَايَعْلَمُونَ!

فَمِنْ عَلَامَةِ أَحَدِهِمْ أَنَّكَ تَرَى لَهُ قُوَّةً فِي دِينٍ، وَ حَزْماً فِي لِينٍ، وَ إِيماناً فِي يَقِينٍ، وَ حِرْصاً فِي عِلْمٍ، وَ عِلْماً فِي حِلْمٍ، وَ قَصْداً في غِنىً، وَ خُشُوعاً فِي عِبَادَةٍ، وَ تَجَمُّلًا فِي فَاقَةٍ، وَ صَبْراً فِي شِدَّةٍ، وَ طَلَباً فِي حَلَالٍ، وَ نَشَاطاً فِي هُدًى. وَ تَحَرُّجاً عَنْ طَمَعٍ.

يَعْمَلُ الْأَعْمَالَ الصَّالِحَةَ وَ هُوَ عَلَى وَجَلٍ. يُمسِي وَ هَمُّهُ الشُّكْرُ، وَ يُصْبِحُ وَهَمُّهُ الذِّكْرُ.

يَبِيتُ حَذِراً وَ يُصْبِحُ فَرِحاً؛ حَذِراً لَمَّا حُذِّرَ مِنَ الْغَفْلَةِ، وَ فَرِحاً بِما أَصَابَ مِنَ الْفَضْلِ وَ الرَّحْمَةِ. إِنِ اسْتَصْعَبَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ فِيما تَكْرَهُ لَمْ يُعْطِهَا سُؤْلَهَا فِيما تُحِبُّ. قُرَّةُ عَيْنِهِ فِيما لَا يَزُولُ، وَ زَهَادَتُهُ فِيما لَايَبْقَى، يَمْزُجُ الْحِلْمَ بِالْعِلْمِ، وَ الْقَوْلَ بِالْعَمَلِ. تَرَاهُ قَرِيباً أَمَلُهُ، قَلِيلًا زَلَلُهُ، خَاشِعاً قَلْبُهُ، قَانِعَةً نَفْسُهُ، مَنْزُوراً أَكْلُهُ، سَهْلًا أَمْرُهُ، حَرِيزاً دِينُهُ، مَيِّتَةً شَهْوَتُهُ، مَكْظُوماً غَيْظُهُ. الْخَيرُ مِنْهُ مَأْمُولٌ، وَ الشَّرُّ مِنْهُ مَأْمُونٌ، إِنْ كانَ فِي الْغَافِلِينَ كُتِبَ فِي الذَّاكِرِينَ، وَ إِنْ كانَ في الذَّاكِرِينَ لَمْ يُكْتَبْ مِنَ الْغَافِلِينَ.

يَعْفُو عَمَّنْ ظَلَمَهُ، وَ يُعْطِي مَنْ حَرَمَهُ، وَ يَصِلُ مَنْ قَطَعَهُ، بَعِيداً فُحْشُهُ، لَيِّناً قَوْلُهُ، غَائِباً مُنْكَرُهُ، حَاضِراً مَعْرُوفُهُ، مُقْبِلًا خَيْرُهُ مُدْبِراً شَرُّهُ. فِي الزَّلَازِلِ وَ قُورٌ، وَ فِي الْمَكَارِهِ صَبُورٌ، وَ فِي الرَّخَاءِ شَكُورٌ، لَايَحِيفُ عَلَى مَنْ يُبْغِضُ، وَ لَايَأْثَمُ فِيمَنْ يُحِبُّ.

يَعْتَرِفُ بِالْحَقِّ قَبْلَ أَنْ يُشْهَدَ عَلَيْهِ، لَايُضِيعُ مَا اسْتُحْفِظَ، وَ لَايَنْسَى مَا ذُكِّرَ، وَ لَا يُنَابِزُ بِالْأَلْقَابِ، وَ لَايُضَارُّ بِالْجَارِ، وَ لَايَشْمَتُ بِالْمَصَائِبِ، وَ لَايَدْخُلُ فِي الْبَاطِلِ، وَ لَا يَخْرُجُ مِنَ الْحَقِّ. إِنْ صَمَتَ لَمْ يَغُمَّهُ صَمْتُهُ، وَ إِنْ ضَحِكَ لَمْ يَعْلُ صَوْتُهُ، وَ إِنْ بُغِيَ عَلَيْهِ صَبَرَ

ص: 475

ص: 476

حَتَّى يَكُونَ اللَّهُ هُوَ الَّذِي يَنْتَقِمُ لَهُ. نَفْسُهُ مِنْهُ فِي عَنَاءٍ. وَ النَّاسُ مِنْهُ فِي رَاحَةٍ.

أَتْعَبَ نَفْسَهُ لِآخِرَتِهِ، وَ أَرَاحَ النَّاسَ مِنْ نَفْسِهِ. بُعْدُهُ عَمَّنْ تَبَاعَدَ عَنْهُ زُهْدٌ وَ نَزَاهَةٌ وَ دُنُوُّهُ مِمَّنْ دَنَا مِنْهُ لِينٌ وَ رَحْمَةٌ، لَيْسَ تَبَاعُدُهُ بِكِبْرٍ وَ عَظَمَةٍ، وَلَا دُنُوُّهُ بِمَكْرٍ وَ خَدِيعَةٍ.

قَالَ: فَصَعِقَ هَمَّامٌ صَعْقَةً كانَتْ نَفْسُهُ فِيهَا. فَقَالَ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام:

أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَخَافُهَا عَلَيْهِ. ثُمَّ قَال: أَهكَذَا تَصْنَعُ الْمَوَاعِظُ الْبَالِغَةُ بِأَهْلِهَا.

فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ: فَمَا بَالُكَ يَا أَمِيرَالْمُؤْمِنِينَ! فَقَالَ عليه السلام: وَيْحَكَ! إِنَّ لِكُلِّ أَجَلٍ وَقْتاً لَايَعْدُوهُ، وَ سَبَباً لَايَتَجَاوَزُهُ، فَمَهْلًا! لَاتَعُدْ لِمِثْلِهَا، فَإِنَّما نَفَثَ الشَّيْطَانُ عَلَى لِسَانِكَ!

و من خطبة له (ع) (194)

يصف فيها المنافقين

نَحْمَدُهُ عَلَى مَا وَفَّقَ لَهُ مِنَ الطَّاعَةِ، وَذَادَ عَنْهُ مِنَ الْمَعْصِيَةِ، وَ نَسْأَلُهُ لِمِنَّتِهِ تَمَاماً وَ بِحَبْلِهِ اعْتِصَاماً. وَ نَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، خَاضَ إِلَى رِضْوَانِ اللَّهِ كُلَّ غَمْزَةٍ، وَ تَجَرَّعَ فِيهِ كُلَّ غُصَّةٍ. وَ قَدْ تَلَوَّنَ لَهُ الْأَدْنَوْنَ، وَ تَأَلَّبَ عَلَيْهِ الْأَقْصَوْنَ. وَ خَلَعَتْ إِلَيْهِ الْعَرَبُ أَعِنَّتَهَا، وَ ضَرَبَتْ إِلى مُحَارَبَتِهِ بُطُونَ رَوَاحِلِهَا حَتَّى أَنْزَلَتْ بِسَاحَتِهِ عَدَاوَتَها، مِنْ أَبْعَدِ الدَّارِ، وَ أَسْحَقِ الْمَزَارِ.

أُوصِيكُمْ عِبَادَاللَّهِ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أُحَذِّرُكُمْ أَهْلَ النِّفَاقِ، فَإِنَّهُمُ الضَّالُّونَ الْمُضِلُّونَ، وَ الزَّالُّونَ الْمُزِلُّونَ، يَتَلَوَّنُونَ أَلْوَاناً، وَ يَفْتَنُّونَ افْتِنَاناً، وَ يَعْمِدُونَكُمْ بِكُلِّ عِمَادٍ،

ص: 477

ص: 478

وَ يَرْصُدُونَكُمْ بِكُلِّ مِرْصَادٍ، قُلُوبُهُمْ دَوِيَّةٌ، وَ صِفَاحُهُمْ نَقِيَّةٌ. يَمْشُونَ الْخَفَاءَ، وِ يَدِبُّونَ الضَّرَاءَ، وَصْفُهُمْ دَوَاءٌ، وَ قَوْلُهُمْ شِفَاءٌ، وَ فِعْلُهُمُ الدَّاءُ الْعَيَاءُ، حَسَدَةُ الرَّخَاءِ، وَ مُؤَكِّدُو الْبَلَاءِ، وَ مُقنِطُو الرَّجَاءِ، لَهُمْ بِكُلِّ طَرِيقٍ صَرِيعٌ، وَ إِلَى كُلِّ قَلْبٍ شَفِيعٌ، وَ لِكُلِّ شَجْوٍ دُمُوعٌ. يَتَقَارَضُونَ الثَّنَاءَ، وَ يَتَرَاقَبُونَ الْجَزَاءَ: إِنْ سَأَلُوا أَلْحَفُوا، وَ إِنْ عَذَلُوا كَشَفُوا، وَ إِنْ حَكَمُوا أَسْرَفُوا. قَدْ أَعَدُّوا لِكُلِّ حَقٍّ بَاطِلًا، وَ لِكُلِّ قَائِمٍ مَائِلًا، وَ لِكُلِّ حَيٍ قَاتِلًا، وَ لِكُلِّ بَابٍ مِفْتَاحاً، وَ لِكُلِّ لَيْلٍ مِصْبَاحاً يَتَوَصَّلُونَ إِلَى الطَّمَعِ بِالْيَأَسِ لِيُقِيمُوا بِهِ أَسْوَاقَهُمْ، وَ يُنْفِقُوا بِهِ أَعْلَاقَهُمْ، يَقُولُونَ فَيُشَبِّهُونَ، وَ يَصِفُونَ فَيُمَوِّهُونَ، قَدْ هَوَّنُوا الطَّرِيقَ، وَ أَضْلَعُوا الْمَضِيقَ، فَهُمْ لُمَةُ الشَّيْطَانِ، وَ حُمَةُ النِّيْرَانِ:

«أُولئِكَ حِزْبُ الشَّيْطَانِ، أَلَا إِنَّ حِزْبَ الشَّيْطَانِ هُمُ الْخَاسِرُونَ».

و من خطبة له (ع) (195)

اشاره

يحمداللَّه و يثني على نبيّه و يعظ

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي أَظْهَرَ مِنْ آثَارِ سُلْطَانِهِ، وَ جَلالِ كِبْرِيَائِهِ مَا حَيَّرَ مُقَلَ الْعُقُولِ مِنْ عَجَائِبِ قُدْرَتِهِ، وَ رَدَعَ خَطَرَاتِ هَمَاهِمِ النُّفُوسِ عَنْ عِرْفَانِ كُنْهِ صِفَتِهِ.

الشهادتان

وَ أَشْهَدُ أَنْ لَاإِلهَ إِلَّا اللَّهُ، شَهَادَةَ إِيمانٍ وَ إِيقَانٍ، وَ إِخْلَاصٍ وَ إِذْعَانٍ. وَ أَشْهَدُ أَنَّ محَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، أَرْسَلَهُ وَ أَعْلَامُ الْهُدَى دَارِسَةٌ، وَ مَنَاهِجُ الدِّينِ طَامِسَةٌ،

ص: 479

ص: 480

فَصَدَعَ بِالْحَقِّ؛ وَ نَصَحَ لِلْخَلْقِ، وَ هَدَى إِلَى الرُّشْدِ، وَ أَمَرَ بِالْقَصْدِ، صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سلم.

العظة

وَ اعْلَمُوا، عِبَادَ اللَّهِ، أَنَّهُ لَمْ يَخْلُقْكُمْ عَبَثاً، وَ لَمْ يُرْسِلْكُمْ هَمَلًا، عَلِمَ مَبْلَغَ نِعَمِهِ عَلَيْكُمْ، وَ أَحْصَى إِحْسَانَهُ إِلَيْكُمْ، فَاسْتَفْتِحُوهُ، وَ اسْتَنْجِحُوهُ، وَ اطْلُبُوا إِلَيْهِ وَ اسْتَمْنِحُوهُ، فَما قَطَعَكُمْ عَنْهُ حِجَابٌ، وَ لَاأُغْلِقَ عَنْكُمْ دُونَهُ بَابٌ، وَ إِنَّهُ لَبِكُلِّ مَكَانٍ، وَ فِي كُلِّ حِينٍ وَ أَوَانٍ، وَ مَعَ كُلِّ إِنْسٍ وَ جَانٍّ؛ لَايَثْلِمُهُ الْعَطَاءُ، وَ لَايَنْقُصُهُ الْجِبَاءُ، وَ لَا يَسْتَنْفِدُهُ سَائِلٌ، وَ لَايَسْتَقْصِيهِ نَائِلٌ، وَ لَايَلْوِيهِ شَخْصٌ عَنْ شَخْصٍ، وَ لَايُلْهِيهِ صَوْتٌ عَنْ صَوْتٍ، وَ لَاتَحْجُزُهُ هِبَةٌ عَنْ سَلْبٍ، وَ لَايَشْغَلُهُ غَضَبٌ عَنح رَحْمَةٍ، وَ لَا تُولِهُهُ رَحْمَةٌ عَنْ عِقَابٍ، وَ لَايُجِنُّهُ الْبُطُونُ عَنِ الظُّهُورِ، وَ لَايَقْطَعُهُ الظُّهُورُ عَنِ الْبُطُونِ. قَرُبَ فَنَأَى، وَ عَلَا فَدَنَا، وَ ظَهَرَ فَبَطَنَ، وَ بَطَنَ فَعَلَنَ، وَدَانَ وَ لَمْ يُدَنْ، لَمْ يَذْرَءِ الْخَلْقَ بِاحْتِيَالٍ، وَ لَااسْتَعَانَ بِهِمْ لِكَلالٍ.

أُوصِيكُمْ، عِبَادَ اللَّهِ، بِتَقْوَى اللَّهِ، فَإِنَّها الزِّمامُ وَ الْقِوَامُ، فَتَمَسَّكُوا بِوَثَائِقِها، وَ اعْتَصِمُوا بِحَقَائِقِهَا، تَؤُلْ بِكُمْ إِلَى أَكْنَانِ الدَّعَةِ وَ أَوْطَانِ السَّعَةِ، وَ مَعَاقِلِ الْحِرْزِ وَ مَنَازِلِ الْعِزِّ، «يَوْمٍ تَشْخَصُ فِيهِ الْأَبْصَارُ»، وَ تُظْلِمُ لَهُ الْأَقْطَارُ، وَ تُعَطَّلُ فِيهِ صُرُومُ الْعِشَارِ. وَ يُنْفَخُ فِي الصُّورِ، فَتُزْهَقُ كُلُّ مُهْجَةٍ، وَ تَبْكَمُ كُلُّ لَهْجَةٍ، وَ تُذَلُّ الشُّمُّ الشَّوَامِخُ، وَالصُّمُّ الرَّوَاسِخُ، فَيَصِيرُ صَلْدُهَا سَرَاباً رَقْرَقاً، وَ مَعْهَدُهَا قَاعاً سَمْلَقاً، فَلا شَفِيعٌ يَشْفَعُ، وَ لَاحَمِيمٌ يَنْفَعُ، وَ لَامَعْذِرَةٌ تَدْفَعُ.

ص: 481

ص: 482

و من خطبة له (ع) (196)

بعثة النبي

بَعَثَهُ حِينَ لَاعَلَمٌ قَائِمٌ، وَ لَامَنَارٌ سَاطِعٌ، وَ لَامَنْهَجٌ وَاضِحٌ.

العظة بالزهد

أُوصِيكُمْ عِبَادَاللَّهِ، بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أُحَذِّرُكُمُ الدُّنْيَا، فَإِنَّهَا دَارُ شُخُوصٍ وَ مَحَلَّةُ تَنْغِيصٍ، سَاكِنُهَا ظَاعِنٌ، وَ قَاطِنُهَا بَائِنٌ، تَمِيدُ بِأَهْلِهَا مَيَدَانَ السَّفِينَةِ تَقْصِفُهَا الْعَوَاصِفُ فِي لُجَجِ الْبِحَارِ، فَمِنْهُمُ الْغَرِقُ الْوَبِقُ، وَ مِنْهُمُ النَّاجِي عَلَى بُطُونِ الْأَمْوَاجِ، تَحْفِزُهُ الرِّيَاحُ بِأَذْيَالِها، وَ تَحْمِلُهُ عَلَى أَهْوَالِها، فَما غَرِقَ مِنْهَا فَلَيْسَ بِمُسْتَدْرَكٍ، وَ مَا نَجَا مِنْهَا فَإِلَى مَهْلَكٍ!

عِبَادَ اللَّهِ، الْآنَ فَاعْلَمُوا، وَ الْأَلْسُنُ مُطْلَقَةٌ، وَ الْابْدَانُ صَحِيحَةٌ، وَ الْأَعْضَاءُ لَدْنَةٌ، وَ الْمُنْقَلَبُ فَسِيحٌ، وَ الَمجَالُ عَرِيضٌ، قَبْلَ إِرْهَاقِ الْفَوْتِ، وَ حُلُولِ الْمَوْتِ.

فَحَقِّقُوا عَلَيْكُمْ نُزُولَهُ وَ لَاتَنْتَظِرُوا قُدُومَهُ.

و من خطبة له (ع) (197)

ينبه فيه على فضيلته لقبول قوله و أمره و نهيه

وَ لَقَدْ عَلِمَ الْمُسْتَحْفَظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله أَنِّي لَمْ أَرُدَّ عَلَى اللَّهِ

ص: 483

ص: 484

وَ لَاعَلَى رَسُولِهِ سَاعَةً قَطُّ. وَ لَقَدْ وَاسَيْتُهُ بِنَفْسِي فِي الْمَوَاطِنِ الَّتِي تَنْكُصُ فِيهَا الْأَبْطَالُ، وَ تَتَأَخَّرُ فِيهَا الْأَقْدَامُ، نَجْدَةً أَكْرَمَنِي اللَّهُ بِهَا.

وَ لَقَدْ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَ إِنَّ رَأْسَهُ لَعَلَى صَدْرِي. وَ لَقَدْ سَالَتْ نَفْسُهُ فِي كَفِّي، فَأَمْرَرْتُهَا عَلَى وَجْهِي. وَ لَقَدْ وُلِّيتُ غُسْلَه صلى الله عليه و آله وَالْمَلائِكَةُ أَعْوَانِي، فَضَجَّتِ الدَّارُ وَ الْأَفْنِيَةُ. مَلَأٌ يَهْبِطُ، وَ مَلَأٌ يَعْرُجُ، وَ مَا فَارَقَتْ سَمْعِي هَيْنَمَةٌ مِنْهُمْ. يُصَلُّونَ عَلَيْهِ حَتَّى وَارَيْنَاهُ فِي ضَرِيحِهِ. فَمَنْ ذَا أَحَقُّ بِهِ مِنِّي حَيًّا وَ مَيِّتاً؟ فَانْفُذُوا عَلَى بَصَائِرِكُمْ، وَلْتَصْدُقْ نِيَّاتُكُمْ فِي جِهَادِ عَدُوِّكُمْ. فَوَالَّذِي لَاإِلهَ إِلَّا هُوَ إِنِّي لَعَلَى جَادَّةِ الْحَقِّ، وَ إِنَّهُمْ لَعَلَى مَزَلَّةِ الْبَاطِلِ! أَقُولُ مَا تَسْمَعُونَ، وَ أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ لِي وَلَكُمْ!

و من خطبة له (ع) (198)

اشاره

ينبه على إحاطة علم اللَّه بالجزئيات ثم يحث على التقوى

و يبين فضل الاسلام و القرآن

يَعْلَمُ عَجِيجَ الْوُحُوشِ فِي الْفَلَوَاتِ، وَ مَعَاصِيَ الْعِبَادِ فِي الْخَلَواتِ، وَ اخْتِلَافَ النِّينَانِ فِي الْبِحَارِ الْغَامِرَاتِ، وَ تَلَاطُمَ الْمَاءِ بِالرِّيَاحِ الْعَاصِفَاتِ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً نَجِيبُ اللَّهِ، وَ سَفِيرُ وَحْيِهِ، وَ رَسُولُ رَحْمَتِهِ.

الوصية بالتقوى

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُوْصِيكُمْ بِتَقْوَى اللَّهِ الَّذِي ابْتَدَأَ خَلْقَكُمْ، وَ إِلَيْهِ يَكُونُ مَعَادُكُمْ،

ص: 485

ص: 486

وَ بِهِ نَجَاحُ طَلِبَتِكُمْ، وَ إِلَيْهِ مُنْتَهَى رَغْبَتِكُمْ، وَ نَحْوَهُ قَصْدُ سَبِيلِكُمْ، وَ إِلَيْهِ مَرَامِي مَفْزَعِكُمْ. فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ دَوَاءُ دَاءِ قُلُوبِكُمْ، وَ بَصَرُ عَمى أَفْئِدَتِكُمْ، وَ شِفَاءُ مَرَضِ أَجْسَادِكُمْ، وَ صَلَاحُ فَسَادِ صُدُورِكُمْ، وَ طُهُورُ دَنَسِ أَنْفُسِكُمْ، وَ جَلَاءُ عَشَا أَبْصَارِكُمْ، وَ أَمْنُ فَزَعِ جَأْشِكُمْ، وَ ضِيَاءُ سَوَادِ ظُلْمَتِكُمْ. فَاجْعَلُوا طَاعَةَ اللَّهِ شِعَاراً دُونَ دِثَارِكُمْ، وَ دَخِيلًا دُونَ شِعَارِكُمْ، وَ لَطِيفاً بَيْنَ أَضْلَاعِكُمْ، وَ أَمِيراً فَوْقَ أُمُورِكُمْ، وَ مَنْهَلًا لِحِينِ وُرُودِكُمْ، وَ شَفِيعاً لِدَرَكِ طَلِبَتِكُمْ، وَ جُنَّةً لِيَوْمِ فَزَعِكُمْ، وَ مَصَابِيحَ لِبُطُونِ قُبُورِكُمْ، وَ سَكَناً لِطُولِ وَحْشَتِكُمْ، وَ نَفَساً لِكَرْبِ مَوَاطِنِكُمْ. فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ حِرْزٌ مِنْ مَتَالِفَ مُكْتَنِفَةٍ، وَ مَخَاوِفَ مُتَوَقَّعَةٍ، وَ أُوَارِ نِيرَانٍ مُوقَدَةٍ فَمَنْ أَخَذَ بِالتَّقْوَى عَزَبَتْ عَنْهُ الشَّدَائِدُ بَعْدَ دُنُوِّهَا، وَ احْلَوْلَتْ لَهُ الْأُمُورُ بَعْدَ مَرَارَتِها، وَ انْفَرَجَتْ عَنْهُ الْأَمْوَاجُ بَعْدَ تَرَاكُمِهَا، وَ أَسْهَلَتْ لَهُ الصِّعَابُ بَعْدَ انْصَابِهَا، وَ هَطَلَتْ عَلَيْهِ الْكَرَامَةُ بَعْدَ قُحُوطِهَا، وَ تَحَدَّبَتْ عَلَيْهِ الرَّحْمَةُ بَعْدَ نُفُورِهَا، وَ تَفَجَّرَتْ عَلَيْهِ النِّعَمُ بَعْدَ نُضُوبِهَا، وَ وَبَلَتْ عَلَيْهِ الْبَرَكَةُ بَعْدَ إِرْذَاذِهَا.

فَاتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي نَفَعَكُمْ بِمَوْعِظَتِهِ، وَ وَعَظَكُمْ، بِرِسالَتِهِ، وَ امْتَنَّ عَلَيْكُمْ بِنِعْمَتِهِ.

فَعَبِّدُوا أَنْفُسَكُمْ لِعِبَادَتِهِ، وَاخْرُجُوا إِلَيْهِ مِنْ حَقِّ طَاعَتِهِ.

فضل الإسلام

ثُمَّ إِنَّ هذَا الْإِسْلَامَ دِينُ اللَّهِ الَّذِي اصْطَفَاهُ لِنَفْسِهِ، وَ اصْطَنَعَهُ عَلَى عَيْنِهِ، وَ أَصْفَاهُ خِيَرَةَ خَلْقِهِ، وَ أَقَامَ دَعَائِمَهُ عَلَى مَحَبَّتِهِ. أَذَلَّ الْأَدْيَانَ بِعِزَّتِهِ، وَ وَضَعَ الْمِلَلَ بِرَفْعِهِ، وَ أَهَانَ أَعْدَاءَهُ بِكَرَامَتِهِ، وَ خَذَلَ مُحَادِّيهِ بِنَصْرِهِ، وَ هَدَمَ أَرْكَانَ الضَّلَالَةِ بِرُكْنِهِ.

ص: 487

ص: 488

وَ سَقَى مَنْ عَطِشَ مِنْ حِيَاضِهِ، وَ أَتْأَقَ الْحِيَاضَ بِمَواتِحِهِ. ثُمَّ جَعَلَهُ لَاانْفِصَامَ لِعُرْوَتِهِ، وَ لَافَكَّ لِحَلْقَتِهِ، وَ لَاانْهِدَامَ لِأَساسِهِ، وَ لَازَوَالَ لِدَعَائِمِهِ، وَ لَاانْقِلَاعَ لِشَجَرَتِهِ، وَ لَا انْقِطَاعَ لِمُدَّتِهِ، وَ لَاعَفَاءَ لِشَرَائِعِهِ، وَ لَاجَذَّ لِفُرُوعِهِ، وَ لَاضَنْكَ لِطُرُقِهِ، وَلَا وُعُوثَةَ لِسُهُولَتِهِ، وَ لَاسَوَادَ لِوَضَحِهِ، وَ لَاعِوَجَ لِانْتِصَابِهِ، وَ لَاعَصَلَ فِي عُودِهِ، وَ لَاوَعَثَ لِفَجِّهِ، وَ لَاانْطِفَاءَ لِمَصَابِيحِهِ، وَ لَامَرَارَةَ لِحَلَاوَتِهِ. فَهُوَ دَعَائِمُ أَسَاخَ فِي الْحَقِّ أَسْنَاخَهَا، وَ ثَبَّتَ لَهَا أَسَاسَهَا، وَ يَنَابِيعُ غَزُرَتْ عُيُونُهَا، وَ مَصَابِيحُ شَبَّتْ نِيرانُهَا؛ وَ مَنَارٌ اقْتَدَى بِها سُفَّارُهَا، وَ أَعْلَامٌ قُصِدَ بِهَا فِجَاجُهَا، وَ مَنَاهِلُ رُوِيَ بِهَا وُرَّادُهَا.

جَعَلَ اللَّهُ فِيهِ مُنْتَهَى رِضْوَانِهِ، وَ ذِرْوَةَ دَعَائِمِهِ، وَ سَنَامَ طَاعَتِهِ؛ فَهُوَ عِنْدَ اللَّهِ وَثِيقُ الْأَرْكانِ، رَفِيعُ الْبُنْيَانِ، مُنِيرُ الْبُرْهَانِ، مُضِي ءُ النِّيرَانِ، عَزِيزُ السُّلْطَانِ، مُشْرِفُ الْمَنَارِ، مُعْوِذُ الْمَثَارِ. فَشَرِّفُوهُ وَ اتَّبِعُوهُ، وَ أَدُّوا إِلَيْهِ حَقَّهُ، وَضَعُوهُ مَوَاضِعَهُ.

الرسول الأعظم

ثُمَّ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله بِالْحَقِّ حِينَ دَنَا مِنَ الدُّنْيَا الْانْقِطَاعُ، وَ أَقْبَلَ مِنَ الْآخِرَةِ الْاطِّلَاعُ، وَ أَظْلَمَتْ بَهْجَتُهَا بَعْدَ إِشْرَاقٍ، وَ قَامَتْ بِأَهْلِهَا عَلَى سَاقٍ، وَ خَشُنَ مِنْهَا مِهَادٌ، وَ أَزِفَ مِنْهَا قِيَادٌ، فِي انْقِطَاعٍ مِنْ مُدَّتِهَا، وَاقْتِرَابٍ مِنْ أَشْرَاطِهَا، وَ تَصَرُّمٍ مِنْ أَهْلِهَا، وَ انْفِصَامٍ مِنْ حَلْقَتِهَا، وَ انْتِشَارٍ مِنْ سَبَبِهَا، وَ عَفَاءٍ مِنْ أَعْلَامِهَا، وَ تَكَشُّفٍ مِنْ عَوْرَاتِهَا، وَ قِصَرٍ مِنْ طُولِها.

جَعَلَهُ اللَّهُ بَلَاغاً لِرِسَالَتِهِ، وَ كَرَامَةً لِأُمَّتِهِ، وَ رَبِيعاً لِأَهْلِ زَمَانِهِ، وَ رِفْعَةً لأَعْوَانِهِ، وَ شَرَفاً لأَنْصَارِهِ.

ص: 489

ص: 490

القرآن الكريم

ثُمَّ أَنْزَلَ عَلَيْهِ الْكِتَابَ نُوراً لَاتُطْفَأُ مَصَابِيحُهُ، وَ سِرَاجاً لَايَخْبُو تَوَقُّدُهُ، وَ بَحْراً لَا يُدْرَكُ قَعْرُهُ، وَ مِنْهَاجاً لَايُضِلُّ نَهْجُهُ، وَ شُعَاعاً لَايُظْلِمُ ضَوْءُهُ، وَ فُرْقَاناً لَايَخْمَدُ بُرْهَانُهُ، وَ تِبْيَاناً لَاتُهْدَمُ أَرْكَانُهُ. وَ شِفَاءً لَاتُخْشَى أَسْقَامُهُ، وَ عِزًّا لَاتُهْزَمُ أَنْصَارُهُ، وَ حَقًّا لَاتُخْذَلُ أَعْوَانُهُ. فَهُوَ مَعْدِنُ الْإِيَمانِ وَ بُحْبُوحَتُهُ، وَ يَنَابِيعُ الْعِلْمِ وَ بُحُورُهُ، وَ رِيَاضُ الْعَدْلِ وَ غُدْرَانُهُ، وَ أَثَافِيُّ الْإِسْلامِ وَ بُنْيَانُهُ، وَ أَوْدِيَةُ الْحَقِّ وَ غِيطَانُهُ. وَ بَحْرٌ لَا يَنْزِفُهُ الْمُسْتَنْزِفُونَ، وَ عُيُونٌ لَايُنْضِبُهَا الْمَاتِحُونَ وَ مَنَاهِلُ لَايُغِيضُهَا الْوَارِدُونَ، وَ مَنَازِلُ لَايَضِلُّ نَهْجَهَا الْمُسَافِرُونَ، وَ أَعْلَامٌ لَايَعْمَى عَنْهَا السَّائِرُونَ، وَ آكامٌ لَا يَجُوزُ عَنْهَا الْقَاصِدُونَ.

جَعَلَهُ اللَّهُ رِيًّا لِعَطَشِ الْعُلَمَاءِ وَ رَبِيعاً لِقُلُوبِ الْفُقَهَاءِ، وَ مَحَاجَّ لِطُرُقِ الصُّلَحَاءِ، وَ دَوَاءً لَيْسَ بَعْدَهُ دَاءٌ، وَ نُوراً لَيْسَ مَعَهُ ظُلْمَةٌ، وَ حَبْلًا وَثِيقاً عُرْوَتُهُ، وَ مَعْقِلًا مَنِيعاً ذِرْوَتُهُ، وَ عِزًّا لِمِنِ تَوَلَّاهُ، وَ سِلْماً لِمَنْ دَخَلَهُ، وَ هُدًى لِمَنِ ائْتَمَّ بِهِ، وَ عُذْراً لِمَنْ انْتَحَلَهُ، وَ بُرْهَاناً لِمَنْ تَكَلَّمَ بِهِ، وَ شَاهِداً لِمَنْ خَاصَمَ بِهِ، وَ فَلْجاً لِمَنْ حَاجَّ بِهِ، وَ حَامِلًا لِمَنْ حَمَلَهُ، وَ مَطِيَّةً لِمَنْ أَعْمَلَهُ، وَ آيَةً لِمَنْ تَوَسَّمَ، وَ جُنَّةً لِمَنْ اسْتَلْأَمَ. وَ عِلْماً لِمَنْ وَعَى، وَ حَدِيثاً لِمَن رَوَى، وَ حُكْماً لِمَنْ قَضَى.

ص: 491

ص: 492

و من خطبة له (ع) (199)

اشاره

كان يوصي به أصحابه

تَعَاهَدُوا أَمْرَ الصَّلَاةِ، وَ حَافِظُوا عَلَيْهَا، وَ اسْتَكْثِرُوا مِنْهَا، وَ تَقَرَّبُوا بِهَا، فَإِنَّها «كَانَتْ عَلَى الْمُؤْمِنينَ كِتَاباً مَوْقُوتاً». أَلا تَسْمَعُونَ إِلَى جَوَابِ أَهْلِ النَّارِ حِينَ سُئِلُوا: «مَا سَلَكَكُمْ فِي سَقَر؟ قَالُوا لَمْ نَكُ مِنَ الْمُصَلِّينَ». وَ إِنَّهَا لَتَحُتُّ الذُّنُوبَ حَتَّ الْوَرَقِ، وَ تُطْلِقُهَا إِطْلَاقَ الرِّبَقِ، وَ شَبَّهَهَا رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله بِالْحَمَّةِ تَكُونُ عَلَى بَابِ الرَّجُلِ، فَهُوَ يَغْتَسِلُ مِنْهَا فِي الْيَوْمِ و اللَّيْلَةِ خَمْسَ مَرَّاتٍ، فَمَا عَسَى أَنْ يَبْقَى عَلَيْهِ مِنَ الدَّرَنِ؟ وَ قَدْ عَرَفَ حَقَّهَا رِجَالٌ مِنَ الْمُؤْمِنيِنَ الَّذِينَ لا تَشْغَلُهُمْ عَنْهَا زِينَةُ مَتَاعٍ وَ لَا قُرَّةُ عَيْنٍ منْ وَلَدٍ وَ لَامَالٍ. يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «رِجَالٌ لَاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ وَ إِقَامِ الصَّلَاةِ وَ إِيتَاءِ الزَّكاةِ». وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله نَصِباً بِالصَّلَاةِ بَعْدَ التَّبْشِيرِ لَهُ بِالْجَنَّةِ لِقَوْلِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ: «وَ أْمُرْ أَهْلَكَ بِالصَّلَاةِ وَ اصْطَبِرْ عَلَيْهَا»، فَكَانَ يَأْمُرُ أَهْلَهُ وَ يَصْبِرُ عَلَيْهَا نَفْسَهُ.

الزكاة

ثُمَّ إِنَّ الزَّكَاةَ جُعِلَتْ مَعَ الصَّلَاةِ قُرْبَاناً لِأَهْلِ الْإِسْلَامِ، فَمَنْ أَعْطَاهَا طَيِّبَ النَّفْسِ بِها، فإِنَّها تُجْعَلُ لَهُ كَفَّارَةً وَ مِنَ النَّارِ حِجَازاً وَ وَقَايَةً. فَلَا يُتْبعَنَّهَا أَحَدٌ نَفْسَهُ، وَ لَا يُكْثِرَنَّ عَلَيْهَا لَهَفَهُ. فَإِنَّ مَنْ أَعْطَاهَا غَيْرَ طَيِّبِ النّفْسِ بِهَا، يَرْجُو بِهَا مَا هُوَ أَفْضَلُ مِنْهَا، فَهُوَ جَاهِلٌ بِالسُّنَّةِ، مَغْبُونُ الْأَجْرِ، ضَالُّ الْعَمَلِ، طَوِيلُ النَّدَمِ.

ص: 493

ص: 494

الامانة

ثُمَّ أَدَاءَ الْأَمَانَةِ، فَقَدْ خَابَ مَنْ لَيْسَ مِنْ أَهْلِهَا. إِنَّهَا عُرِضَتْ عَلَى السَّموَاتِ الْمَبْنِيَّةِ، وَ الْأَرَضِينَ المَدْحُوَّةِ، وَ الْجِبَالِ ذَاتِ الطُّولِ الْمَنْصُوبَةِ فَلَا أْطَولَ وَ لَا أَعْرَضَ، وَ لَاأَعْلَى وَ لَاأَعْظَمَ مِنْهَا. وَ لَوِ امْتَنَعَ شَيْ ءٌ بِطُولٍ أَوْ عَرْضٍ أَوْ قُوَّةٍ أَوْ عِزٍّ لَامْتَنَعْنَ؛ وَ لكِنْ أَشْفَقْنَ مِنَ الْعُقُوبَةِ، وَ عَقَلْنَ مَا جَهِلَ مَنْ هُوَ أضْعَفُ مِنْهُنَّ، هُوَ الْإِنْسَانُ، «إِنَّهُ كَانَ ظَلُوماً جَهُولًا».

علم اللَّه تعالى

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى لَايَخْفَى عَلَيْهِ مَا الْعِبادُ مُقْتَرِفُونَ فِي لَيْلِهِمْ وَ نَهَارِهِمْ.

لَطُفَ بِهِ خُبْراً؛ وَ أَحَاطَ بِهِ عِلْماً، أَعْضَاؤُكُمْ شُهُودُهُ وَ جَوَارِحُكُمْ جُنُودُهُ، وَ ضَمَائِرُكُمْ عُيُونُهُ، وَ خَلَوَاتُكُمْ عِيَانُهُ.

و من خطبة له (ع) (200)

في معاوية

وَ اللَّهِ مَا مُعَاوِيَةُ بِأَدْهَى مِنِّي، وَ لكِنَّهُ يَغْدِرُ وَ يَفْجُرُ. وَ لَوْ لَاكَرَاهِيَةُ الْغَدْرِ لَكُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ، وَ لكِنْ كُلُّ غُدَرَةٍ فُجَرَةٌ، وَ كُلُّ فُجَرَةٍ كُفَرَةٌ. «وَ لِكُلِّ غَادِرٍ لِوَاءٌ يُعْرَفُ بِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ».

وَ اللَّهِ مَا أُسْتَغْفَلُ بِالْمَكِيدَةِ، وَ لَاأُسْتَغْمَزُ بِالشَّدِيدَةِ.

ص: 495

ص: 496

و من خطبة له (ع) (201)

يعظ بسلوك الطريق الواضح

أَيُّهَا النَّاسُ لَاتَسْتَوْحِشُوا فِي طَرِيقِ الْهُدَى لِقِلَّةِ أَهْلِهِ، فَإِنَّ النَّاسَ قَدِ اجْتَمَعُوا عَلَى مائِدَةٍ شِبَعُهَا قَصِيرٌ، وَ جُوعُهَا طَوِيلٌ.

أَيُّها النَّاسُ إِنَّما يَجْمَعُ النَّاسَ الرِّضَى وَ السُّخْطُ. وَ إِنَّما عَقَرَ نَاقَةَ ثَمُودَ رَجُلٌ وَاحِدٌ فَعَمَّهُمُ اللَّهُ بِالْعَذَابِ لَمَّا عَمُّوهُ بِالرِّضَى فَقَالَ سُبْحَانَهُ: «فَعَقَرُوهَا فَأَصْبَحُوا نَادِمِينَ» فَمَا كَانَ إِلَّا أَنْ خَارَتْ أَرْضُهُمْ بِالْخَسْفَةِ خُوَارَ السِّكَّةِ الُمحْمَاةِ فِي الْأَرْضِ الْخَوَّارَةِ.

أَيُّهَا النَّاسُ مَنْ سَلَكَ الطَّرِيقَ الْوَاضِحَ وَرَدَ الْمَاءَ، وَ مَنْ خَالفَ وَقَعَ فِي التِّيهِ!

و من خطبة له (ع) (202)

روي عنه أَنّه قاله عند دفن سيّدة النساء فاطمة عليها السلام،

كالمناجي به رسول اللَّه صلى الله عليه و آله عند قبره

السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنِّي، وَ عَنِ ابْنَتِكَ النَّازِلَةِ فِي جِوَارِكَ، وَالسَّرِيعَةِ اللِّحَاقِ بِكَ، قَلَّ، يَا رَسُولَ اللَّهِ عَنْ صَفِيَّتِكَ صَبْرِي، وَرَقَّ عَنْهَاتَجَلُّدِي، إِلَّا أَنَّ فِي التَّأَسِّي لِي بِعَظِيمِ فُرْقَتِكَ، وَ فَادِحِ مُصِيبَتِكَ، مَوْضِعَ تَعَزِّ، فَلَقَدْ وَسَّدْتُكَ فِي مَلْحُودَةِ قَبْرِكَ، وَ فَاضَتْ بَيْنَ نَحْرِي وَ صَدْرِي نَفْسُكَ، «فَإِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ!» فَلَقَدِ اسْتُرْجِعَتِ الْوَدِيعَةُ، وَ أُخِذَتِ الرَّهيِنَةُ! أَمَّا حُزْنِي فَسَرْمَدٌ، وَ أَمَّا لَيْلِي فَمُسَهَّدٌ

ص: 497

ص: 498

إلَى أَنْ يَخْتَارَ اللَّهُ لِي دَارَكَ الَّتي أَنْتَ بِهَا مُقِيمٌ. وَ سَتُنَبِّئُكَ ابْنَتُكَ بتَضَافُرِ أُمَّتِكَ عَلَى هَضْمِهَا، فَأَحْفِهَا السُّؤَالَ، وَ اسْتَخْبِرْهَا الْحَالَ، هذَا وَ لَمْ يَطُلِ الْعَهْدُ، وَ لَمْ يَخْلُ مِنْكَ الذِّكْرُ، وَالسَّلامُ عَلَيْكُمَا سَلامَ مُوَدِّعٍ لَاقَالٍ وَ لَاسَئِمٍ، فَإِنْ أَنْصَرِفْ فَلَا عَنْ مَلَالَةٍ، وَ إِنْ أُقِمْ فَلَا عَنْ سُوءِ ظَنٍّ بِما وَعَدَ اللَّهُ الصَّابِرينَ.

و من خطبة له (ع) (203)

في التزهيد من الدنيا و الترغيب في الآخرة

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّما الدُّنْيَا دَارُ مَجَازٍ، وَ الآخِرَةُ دَارُ قَرَارٍ، فَخُذُوا مِنْ مَمَرِّكُمْ لِمَقَرِّكُمْ، وَ لَا تَهْتِكُوا أَسْتَارَكُمْ عِنْدَ مَنْ يَعْلَمُ أَسْرَارَكُمْ، وَ أَخْرِجُوا مِنَ الدُّنْيَا قُلُوبَكُمْ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَخْرُجَ مِنْهَا أَبْدَانُكُمْ، فَفِيهَا اخْتُبِرْتُمْ، وَ لِغَيْرِهَا خُلِقْتُمْ. إِنَّ الْمَرْءَ إِذَا هَلَكَ قَالَ النَّاسُ: مَا تَرَكَ؟ وَ قَالَتِ الْمَلَائِكَةُ: مَا قَدَّمَ؟ لِلَّهِ آبَاؤُكُمْ! فَقَدِّمُوا بَعْضاً يَكُنْ لَكُمْ قَرْضاً، وَ لَاتُخْلِفُوا كُلًّا فَيَكُون فَرْضاً عَلَيْكُمْ.

و من خطبة له (ع) (204)

كان كثيراً ما ينادي به أصحابه

تَجَهَّزُوا، رحِمَكُمُ اللَّهُ، فَقَدْ نُودِيَ فِيكُمْ بِالرَّحِيلِ، وَ أَقِلُّوا الْعُرْجَةَ عَلَى الدُّنْيَا،

ص: 499

ص: 500

وَ انْقَلِبُوا بِصَالِحِ مَا بِحَضْرَتِكُمْ مِنَ الزَّادِ، فَإِنَّ أَمَامَكُمْ عَقَبَةً كَؤُوداً، وَ مَنَازِلَ مَخُوفَةً مَهُولَةً، لَابُدَّ مِنَ الْوُرُودِ عَلَيْهَا، وَ الْوُقُوفِ عِنْدَهَا، وَ اعْلَمُوا أَنَّ مَلَاحِظَ الْمَنِيَّةِ نَحْوَكُمْ دَانِيَةٌ، وَ كَأَنَّكُمْ بِمَخَالِبِهَا وَ قَدْ نَشِبَتْ فِيكُمْ، وَ قَدْ دَهَمَتْكُمْ فِيهَا مُفْظِعَاتُ الْأُمُورِ، وَ مُعْضِلَاتُ الَمحْذُورِ. فَقَطِّعُوا عَلَائِقَ الدُّنْيَا وَ اسْتَظْهِرُوا بِزَادِ التَّقْوَى.

و قد مضى شي ء من هذا الكلام فيما تقدم، بخلاف هذه الرواية.

و من خطبة له (ع) (205)

كلم به طلحة و الزبير بعد بيعته بالخلافة و قد عتبا عليه من ترك مشورتهما،

و الاستعانة في الأمور بهما

لَقَدْ نَقَمْتَما يَسِيراً، وَ أَرْجَأْتُما كَثِيراً. أَلا تُخْبِرَانِي، أَيُّ شَيْ ءٍ كانَ لَكُمَا فِيهِ حَقٌّ دَفَعْتُكُمَا عَنْهُ؟ أَمْ أَيُّ قَسْمٍ اسْتَأْثَرْتُ عَلَيْكُمَا بِهِ؟ أَمْ أَيُّ حَقٍّ رَفَعَهُ إِلَيَّ أَحَدٌ مِنَ الْمُسْلِمِينَ ضَعُفْتُ عَنْهُ، أَمْ جَهِلْتُهُ، أَمْ أَخْطَأْتُ بَابَهُ!

وَ اللَّهِ مَا كانَتْ لِي فِي الْخِلَافَةِ رَغْبَةٌ، وَ لَافِي الْوِلَايَةِ إِرْبَةٌ، وَ لَكِنَّكُمْ دَعَوْتُمُونِي إِلَيْهَا، وَ حَمَلْتُمُونِي عَلَيْهَا، فَلَمَّا أَفْضَتْ إِلَيَّ نَظَرْتُ إلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ مَا وَضَعَ لَنَا، وَ أَمَرَنَا بِالْحُكْمِ بِهِ فَاتَّبَعْتُهُ، وَ مَا اسْتَنَّ النَّبِيُّ صلى الله عليه و آله، فَاقْتَدَيْتُهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ فِي ذلِكَ إِلَى رَأْيِكُمَا، وَ لَارَأْيِ غَيْرِكُمَا، وَ لَاوَقَعَ حُكْمٌ جَهِلْتُهُ؛ فأَسْتَشِيرَكُمَا وَ إِخْوَانِي مِنَ الْمُسْلِمِنَ؛ وَ لَوْ كَانَ ذلِكَ لَمْ أَرْغَبْ عَنْكُمَا، وَ لَاعَنْ غَيْرِكُمَا. وَ أَمَّا مَا ذَكَرْتُمَا مِنْ أَمْرِ الْأَسْوَةِ، فَإِنَّ ذلِكَ أَمْرٌ لَمْ أَحْكُمْ أَنَا فِيهِ بِرَأْيِي، وَ لَاوَلِيتُهُ هَوًى مِنِّي، بَلْ وَجَدْتُ أَنَا وَ أَنْتَما

ص: 501

ص: 502

مَا جَاءَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله قَدْ فُرِغَ مِنْهُ، فَلَمْ أَحْتَجْ إِلَيْكُمَا فِيَما قَدْ فَرَغَ اللَّهُ مِنْ قَسْمِهِ، وَ أَمْضى فِيهِ حُكْمَهُ، فَلَيْسَ لَكُمَا، وَ اللَّهِ، عِنْدِي وَ لَالِغَيْرِكُمَا فِي هذَا عُتْبى. أَخَذَ اللَّهُ بِقُلُوبِنَا وَ قُلُوبِكُمْ إِلَى الْحَقِّ، وَ أَلْهَمَنَا وَ إِيَّاكُمُ الصَّبْرَ.

ثم قال عليه السلام: رَحِمَ اللَّهُ رَجُلًا رَأَى حَقًّا فَأَعَانَ عَلَيْهِ، أَوْ رَأَى جَوْراً فَرَدَّهُ، وَ كانَ عَوْناً بِالْحَقِّ عَلَى صَاحِبِهِ.

و من خطبة له (ع) (206)

و قد سمع قوماً من أصحابه يسبون أهل الشام أيّام حربهم بصفّين

إِنِّي أَكْرَهُ لَكُمْ أَنْ تَكُونُوا سَبَّابِينَ، وَ لَكِنَّكُمْ لَوْ وَصَفْتُمْ أَعْمَالَهُمْ، وَ ذَكَرْتُمْ حَالَهُمْ، كانَ أَصْوَبَ فِي الْقَوْلِ، وَ أَبْلَغَ فِي الْعُذْرِ، وَ قُلْتُمْ مَكَانَ سَبِّكُمْ إِيَّاهُمْ: اللَّهُمَّ احْقِنْ دِمَاءَنَا وَ دِمَاءَهُمْ، وَ أَصْلِحْ ذَاتَ بَيْنِنَا وَ بَيْنِهِمْ، وَ اهْدِهِمْ مِنْ ضَلَالَتِهِمْ، حَتَّى يَعْرِفَ الْحَقَّ مَنْ جَهِلَهُ، وَ يَرْعَوِيَ عَنِ الْغَيِّ وَ الْعُدْوَانِ مَنْ لَهِجَ بِهِ.

و من خطبة له (ع) (207)

في بعض أيّام صفّين و قد رأى الحسن ابنه عليه السلام يتسرع إلى الحرب

أَمْلِكُوا عَنّي هذَا الْغُلَامَ لَايَهُدَّنِي، فَإِنَّنِي أَنْفَسُ بِهذَيْنِ- يَعْني الْحَسَنَ وَ

ص: 503

ص: 504

الْحُسَيْنَ عليهما السلام- عَلَى الْمَوْتِ لِئَلَّا يَنْقَطِعَ بِهِمَا نَسْلُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله.

قال السيدالشريف: و قوله عليه السلام «أَمْلِكُوا عَنِّي هذَا الْغُلَامَ» من أَعلى الكلام و أَفصحه.

و من خطبة له (ع) (208)

قاله لمّا اضطرب عليه أصحابه في أمر الحكومة

أَيُّهَا النَّاسُ، إِنَّهُ لَمْ يَزَلْ أَمْرِي مَعَكُمْ عَلَى مَا أُحِبُّ، حَتَّى نَهِكَتْكُمُ الْحَرْبُ، وَ قَدْ، وَ اللَّهِ، أَخَذَتْ مِنْكُمْ وَ تَرَكَتْ، وَ هِيَ لِعَدُوِّكُمْ أَنْهَكُ.

لَقَدْ كُنْتُ أَمْسِ أَمِيراً، فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَأْمُوراً، وَ كُنْتُ أَمْسِ نَاهِياً، فَأَصْبَحْتُ الْيَوْمَ مَنْهِيّاً، وَ قَدْ أَحْبَبْتُمُ الْبَقَاءَ، وَ لَيْسَ لِي أَنْ أَحْمِلَكُمْ عَلَى مَا تَكْرَهُونَ!

و من خطبة له (ع) (209)

بالبصرة، و قد دخل على العلاء بن زياد الحارثي- و هو من أصحابه- يعوده،

فلمّا رأَى سعة داره قال:

مَا كُنْتَ تَصْنَعُ بِسِعَةِ هذِهِ الدَّارِ فِي الدُّنْيَا وَ أَنْتَ إِلَيْهَا فِي الْآخِرَةِ كُنْتَ أَحْوَجَ؟ وَ بَلَى إنْ شِئْتَ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ: تَقْرِي فِيهَا الضَّيْفَ، وَ تَصِلُ فِيهَا الرَّحِمَ، وَ تَطْلِعُ مِنْهَا الْحُقُوقَ مَطَالِعَهَا، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ بَلَغْتَ بِهَا الْآخِرَةَ.

فقال له العلاء: يا أَميرالمؤمنين، أشكو إِليك أَخي عاصمَ بنَ زياد. قال: و ما له؟

ص: 505

ص: 506

قال: لبِس الْعَبآءَةَ و تَخَلَّى عن الدنيا. قال: عَلَيَّ به. فَلَمَّا جَآءَ قال:

يَا عُدَيَّ نَفْسِهِ! لَقَدِ اسْتَهَامَ بِكَ الْخَبِيثُ! أَمَا رَحِمْتَ أَهْلَكَ وَ وَلَدَكَ أَتَرَى اللَّهَ أَحَلَّ لَكَ الطَّيِّبَاتِ، وَ هُوَ يَكْرَهُ أَنْ تَأْخُذَهَا! أَنْتَ أَهْوَنُ عَلَى اللَّهِ مِنْ ذلِكَ!

قال: يا أَميرالمؤمنين، هذا أَنْتَ في خُشُونَةِ مَلْبَسِكَ وجُشُوبَةِ مأكَلِكَ!

قال: وَيْحَكَ، إِنِّي لَسْتُ كَأَنْتَ، أِنَّ اللَّهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الْعَدْلِ أَنْ يُقَدِّرُوا أَنْفُسَهُمْ بِضَعَفَةِ النَّاسِ، كَيْلَا يَتَبَيَّغَ بِالْفَقِيرِ فَقْرُهُ!

و من خطبة له (ع) (210)

اشاره

و قد سأله سائل عن أحاديث البدع، وعمّا في ايدي الناس من اختلاف الخبر فقال عليه السلام

إِنَّ فِي أَيْدِي النَّاسِ حَقّاً وَ بَاطِلًا، وَصِدْقاً وَ كَذِباً، و نَاسِخاً وَ مَنْسُوخاً، وَعَامّاً وَ خَاصّاً، وَ مُحْكَماً وَ مُتَشَابِهاً، وَ حِفْظاً وَ وَهْماً، وَ لَقَدْ كُذِبَ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله عَلَى عَهْدِهِ، حَتَّى قَامَ خَطِيباً، فَقَالَ: «مَنْ كَذَبَ عَلَيَّ مُتَعَمِّداً فَلْيَتَبَوَّأْ مَقْعَدَهُ مِنَ النَّارِ».

وَ إِنَّما أَتَاكَ بِالْحَدِيثِ أَرْبَعَةُ رِجَالٍ لَيْسَ لَهُمْ خَامِسٌ:

المنافقون

رَجُلٌ مُنَافِقُ مُظْهِرٌ لِلْإِيمَانِ، مُتَصَنِّعٌ بِالْإِسْلَامِ، لَايَتَأَثَّمُ وَ لَايَتَحَرَّجُ، يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مُتَعَمِّداً، فَلَوْ عَلِمَ النَّاسُ أَنَّهُ مُنَافِقٌ كاذِبٌ لَمْ يَقْبَلُوا مِنْهُ، وَ لَمْ يُصَدِّقُوا قَوْلَهُ، وَ لكِنَّهُمْ قَالُوا: صَاحِبُ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله رَآهُ، وَ سَمِعَ مِنْهُ، وَ لَقِفَ عَنْهُ،

ص: 507

ص: 508

فَيَأْخُذُونَ بِقَوْلِهِ، وَ قَدْ أَخْبَرَكَ اللَّهُ عَنِ الْمُنَافِقِينَ بِما أَخْبَرَكَ، وَ وَصَفَهُمْ بِمَا وَصَفَهُمْ بِهِ لَكَ، ثُمَّ بَقُوا بَعْدَهُ، فَتَقَرَّبُوا إِلَى أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ، وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ بِالزُّورِ وَ الْبُهْتَانِ، فَوَلُّوهُمُ الْأَعْمَالَ، وَ جَعَلُوهُمْ حُكَّاماً عَلَى رِقَابِ النَّاسِ، فَأَكَلُوا بِهِمُ الدُّنْيَا، وَ إنَّمَا النَّاسُ مَعَ الْمُلُوكِ وَ الدُّنْيَا، إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ، فَهَذَا أَحَدُ الْأَرْبَعَةِ.

الخاطئون

وَ رَجُلٌ سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ شَيْئاً لَمْ يَحْفَظْهُ عَلَى وَجْهِهِ، فَوَهِمَ فِيهِ، وَ لَمْ يَتَعَمَّدْكَذِباً، فَهُوَ فِي يَدَيْهِ وَ يَرْوِيهِ وَ يَعْمَلُ بِهِ، وَ يَقُولُ: أَنَا سَمِعْتُهُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَلَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ أَنَّهُ وَهِمَ فِيهِ لَمْ يَقْبَلُوهُ مِنْهُ، وَ لَوْ عَلِمَ هُوَ أَنَّهُ كَذلِكَ لَرَفَضَهُ!

أهل الشبهة

وَ رَجُلٌ ثَالِثٌ، سَمِعَ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله شَيْئاً يَأْمُرُ بِهِ، ثُمَّ إِنَّهُ نَهَى عَنْهُ، وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ، أَوْ سَمِعَهُ يَنْهَى عَنْ شَيْ ءٍ؛ ثُمَّ أَمَرَ بِهِ وَ هُوَ لَايَعْلَمُ، فَحَفِظَ الْمَنْسُوخَ، وَ لَمْ يَحْفَظِ النَّاسِخَ، فَلَوْ عَلِمَ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضَهُ، وَ لَوْ عَلِمَ الْمُسْلِمُونَ إذْ سَمِعُوهُ مِنْهُ أَنَّهُ مَنْسُوخٌ لَرَفَضُوهُ.

الصادقون الحافظون

وَ آخَرُ رَابِعٌ، لَمْ يَكْذِبْ عَلَى اللَّهِ، وَ لَاعَلَى رَسُولِهِ، مُبْغِضٌ لِلْكَذِبِ خَوْفاً مِنَ اللَّهِ، وَ تَعْظِيماً لِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله وَلَمْ يَهِمْ، بَلْ حَفِظَ مَا سَمِعَ عَلَى وَجْهِهِ،

ص: 509

ص: 510

فَجَاءَ بِهِ عَلَى مَاسَمِعَهُ، لَمْ يَزِدْ فِيهِ وَلَمْ يَنْقُصْ مِنْهُ، فَهُوَ حَفِظَ النَّاسِخَ فَعَمِلَ بِهِ، وَ حَفِظَ الْمَنْسُوخَ فَجَنَّبَ عَنْهُ، وَ عَرَفَ الْخَاصَّ وَ الْعَامَّ، وَ الُمحْكَمَ وَ الْمُتَشَابِهَ، فَوَضَعَ كُلَّ شَيْ ءٍ مَوْضِعَهُ.

وَ قَدْ كانَ يَكُونُ مِنْ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الْكَلَامُ لَهُ وَجْهَانِ: فَكَلَامٌ خَاصٌّ، وَ كَلامٌ عَامٌّ، فَيَسْمَعُهُ مَنْ لَايَعْرِفُ مَا عَنَى اللَّهُ، سُبْحَانَهُ، بِهِ، وَ لَامَا عَنَى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَيَحْمِلُهُ السَّامِعُ، وَ يُوَجِّهُهُ عَلَى غَيْرِ مَعْرِفَةٍ بِمَعْنَاهُ، وَ مَا قُصِدَ بِهِ، وَ مَا خَرَجَ مِنْ أَجْلِهِ، وَ لَيْسَ كُلُّ أَصْحَابِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنْ كَانَ يَسْأَلُهُ وَ يَسْتَفْهِمُهُ، حَتَّى إِنْ كانُوا لَيُحِبُّونَ أَنْ يَجِي ءَ الْأَعْرَابِيُّ وَ الطَّارِي ءُ، فَيَسْأَلَهُ عليه السلام حَتَّى يَسْمَعُوا، وَ كانَ لَايَمُرُّ بِي مِنْ ذلِكَ شَيْ ءٌ إِلَّا سَأَلْتُهُ عَنْهُ وَ حَفِظْتُهُ، فَهذِهِ وُجُوهُ مَا عَلَيْهِ النَّاسُ فِي اخْتِلَافِهِمْ، وَ عِلَلِهِمْ فِي رِوَايَاتِهِمْ.

و من خطبة له (ع) (211)

في عجيب صنعة الكون

وَ كَانَ مِنِ اقْتِدَارِ جَبَرُوتِهِ، وَ بَدِيعِ لَطَائِفِ صَنْعَتِهِ، أَنْ جَعَلَ مِنْ مَاءِ الْبَحْرِ الزَّاخِرِ الْمُتَرَاكِمِ الْمُتَقَاصِفِ، يَبَساً جَامِداً، ثُمَّ فَطَرَ مِنْهُ أَطْبَاقاً، فَفَتَقَهَا سَبْعَ سَموَاتٍ بَعْدَ ارْتِتَاقِهَا، فَاسْتَمْسَكَتْ بِأَمْرِهِ، وَ قَامَتْ عَلى حَدِّهِ، وَ أَرْسَى أَرْضاً يَحْمِلُهَا الْأَخْضَرُ الْمُثْعَنْجَرُ، وَ الْقَمْقَامُ الْمُسَخَّرُ، قَدْ ذَلَّ لِأَمْرِهِ، وَ أَذْعَنَ لِهَيْبَتِهِ، وَ وَقَفَ الْجَارِي مِنْهُ لِخَشْيَتِهِ. وَ جَبَلَ جَلَامِيدَهَا، وَ نُشُوزَ مُتُونِهَا وَ أَطْوَادِهَا، فَأَرْسَاهَا فِي مَرَاسِيهَا، وَ أَلْزَمَهَا قَرَارَاتَهَا. فَمَضَتْ رُؤُوسُهَا فِي الْهَوَاءِ، وَرَسَتْ أُصُولُهَا فِي الْمَاءِ،

ص: 511

ص: 512

فَأَنْهَدَ جِبَالَهَا عَنْ سُهُولِهَا، وَ أَسَاخَ قَوَاعِدَهَا فِي مُتُونِ أَقْطَارِهَا وَ مَوَاضِعِ أَنْصَابِهَا، فَأَشْهَقَ قِلَالَهَا، وَ أَطَالَ أَنْشَازَهَا، وَ جَعَلَهَا لِلْأَرْضِ عِمَاداً، وَ أَرَّزَهَا فِيهَا أَوْتَاداً، فَسَكَنَتْ عَلَى حَرَكَتِهَا مَنْ أَنْ تَمِيدَ بِأَهْلِهَا، أَوْ تَسِيخَ بِحِمْلِهَا، أَوْ تَزُولَ عَنْ مَوَاضِعِهَا.

فَسُبْحَانَ مَنْ أَمْسَكَهَا بَعْدَ مَوَجَانِ مِيَاهِهَا، وَ أَجْمَدَهَا بَعْدَ رُطُوبَةِ أَكْنَافِهَا، فَجَعَلَهَا لِخَلْقِهِ مِهَاداً، وَ بَسَطَهَا لَهُمْ فِرَاشاً! فَوْقَ بَحْرٍ لُجِّيِّ رَاكِدٍ لَايَجْرِي، وَ قَائِمٍ لَايَسْرِي، تُكَرْكِرُهُ الرِّيَاحُ الْعَوَاصِفُ. وَ تَمْخُضُهُ الْغَمَامُ الذَّوَارِفُ؛ «إِنَّ في ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشَى».

و من خطبة له (ع) (212)

كان يستنهض بها أصحابه إلى جهاد أهل الشام في زمانه

اللَّهُمَّ أَيُّمَا عَبْدٍ مِنْ عِبَادِكَ سَمِعَ مَقَالَتَنَا الْعَادِلَةَ غَيْرَ الْجَائِرَةِ، وَ الْمُصْلِحَةَ غَيْرَ الْمُفْسِدَةِ، فِي الدِّينِ وَ الدُّنْيَا فَأَبَى بَعْدَ سَمْعِهِ لَهَا إِلَّا النُّكُوصَ عَنْ نُصْرَتِكَ، وَ الْإِبْطَاءَ عَنْ إِعْزَازِ دِينِكَ، فَإِنَّا نَسْتَشْهِدُكَ عَلَيْهِ يَا أَكْبَرَ الشَّاهِدينَ شَهَادَةً، وَ نَسْتَشْهِدُ عَلَيْهِ جَمِيعَ مَا أسْكَنْتَهُ أَرْضَكَ وَ سَمواتِكَ، ثُمَّ أَنْتَ بَعْدُ الْمُغْنِي عَنْ نَصْرِهِ، وَ الْآخِذُ لَهُ بِذَنْبِهِ.

ص: 513

ص: 514

و من خطبة له (ع) (213)

في تمجيد اللَّه و تعظيمه

الْحَمْدُ لِلَّهِ الْعَلِيِّ عَنْ شَبَهِ الَمخْلُوقِينَ، الْغَالِبِ لِمَقَالِ الْوَاصِفِينَ، الظَّاهِرِ بِعَجَائِبِ تَدْبِيرِهِ لِلنَّاظِرِينَ، وَ الْبَاطِنِ بِجَلَالِ عِزَّتِهِ عَنْ فِكْرِ الْمُتَوَهِّمِينَ، الْعَالِمِ بِلَا اكْتِسَابٍ، وَ لَا ازْدِيَادٍ، وَ لَاعِلْمٍ مُسْتَفَادٍ، الْمُقَدِّرِ لِجَمِيعِ الْأُمُورِ بِلَا رَوِيَّةٍ وَ لَاضَمِيرٍ، الَّذِي لَا تَغْشَاهُ الظُّلَمُ، وَ لَايَسْتَضِي ءُ بِالْأَنْوَارِ، وَ لَايَرْهَقُهُ لَيْلٌ، وَ لَايَجْرِي عَلَيْهِ نَهَارٌ. لَيْسَ إِدْراكُهُ بِالْإِبْصَارِ، وَ لَاعِلْمُهُ بالْإِخْبَارِ.

منها في ذكر النبي صلى الله عليه و آله:

أَرْسَلَهُ بِالضِّيَاءِ، وَ قَدَّمَهُ فِي الْاصْطِفَاءِ، فَرَتَقَ بِهِ الْمَفَاتِقَ وَ سَاوَرَ بِهِ الْمُغَالِبَ، وَ ذَلَّلَ بِهِ الصُّعُوبَةَ، وَ سَهَّلَ بِهِ الْحُزُونَةَ، حَتَّى سَرَّحَ الضَّلَالَ عَنْ يَمِينٍ وَ شِمالٍ.

و من خطبة له (ع) (214)

اشاره

يصف جوهر الرسول و يصف العلماء و يعظ بالتقوى

وَ أَشْهَدُ أَنَّهُ عَدْلٌ عَدَلَ، وَ حَكَمٌ فَصَلَ، وَ أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، وَ سَيِّدُ عِبَادِهِ، كُلَّمَا نَسَخَ اللَّهُ الْخَلْقَ فِرْقَتَيْنِ جَعَلَهُ فِي خَيْرِهِمَا، لَمْ يُسْهِمْ فِيهِ عَاهِرٌ، وَ لَاضَرَبَ فِيهِ فَاجِرٌ.

ص: 515

ص: 516

أَلَا وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ لِلْخَيْرٍ أَهْلًا، وَ لِلْحَقِّ دَعَائِمَ، وَ لِلطَّاعَةِ عِصَماً وَ إِنَّ لَكُمْ عِنْدَ كُلِّ طَاعَةٍ عَوْناً مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ يَقُولُ عَلَى الْأَلْسِنَةِ، وَ يُثَبِّتُ الْأَفْئِدَةَ. فِيهِ، كَفَاءٌ لِمُكْتَفٍ، وَ شِفَاءٌ لِمُشْتَفٍ.

صفة العلماء

وَ اعْلَمُوا أَنَّ عِبَادَ اللَّهِ الْمُسْتَحْفَظِينَ عِلْمَهُ، يَصُونُونَ مَصُونَهُ، وَ يُفَجِّرُونَ عُيُونَهُ، يَتَوَاصَلُونَ بِالْوِلَايَةِ وَ يَتَلَاقَوْنَ بَالَمحَبَّةِ، وَ يَتَسَاقَوْنَ بِكَأْسٍ رَوِيَّةٍ وَ يَصْدُرُونَ بِرِيَّةٍ، لَا تَشُوبُهُمُ الرِّيْبَةُ، وَ لَاتُسْرِعُ فِيهِمُ الْغِيبَةُ، عَلَى ذلِكَ عَقَدَ خَلْقَهُمْ وَ أَخْلاقَهُمْ، فَعَلَيْهِ يَتَحَابُّونَ، وَ بِهِ يَتَوَاصَلُونَ، فَكَانُوا كَتَفَاضُلِ الْبَذْرِ يُنْتَقَى، فَيُؤْخَذُ مِنْهُ وَ يُلْقَى، قَدْ مَيَّزَهُ التَّخْلِيصُ، وَ هَذَّبَهُ الَّتمْحِيصُ.

العظة بالتقوى

فَلْيَقْبَلِ امْرُءٌ كَرَامَةً بِقَبُولِهَا، وَلْيَحْذَرْ قَارِعَةً قَبْلَ حُلُولِهَا، وَلْيَنْظُرِ امْرُؤٌ فِي قَصِيرِ أَيَّامِهِ، وَ قَلِيلِ مُقَامِهِ، فِي مَنْزِلٍ حَتَّى يَسْتَبْدِلَ بِهِ مَنْزِلًا، فَلْيَصْنَعْ لِمُتَحَوَّلِهِ، وَ مَعَارِفِ مُنْتَقَلِهِ. فَطُوبَى لِذِي قَلْبٍ سَلِيمٍ، أَطَاعَ مَنْ يَهْدِيهِ، وَ تَجَنَّبَ مَنْ يُرْدِيهِ، وَ أَصَابَ سَبِيلَ السَّلَامَةِ بِبَصَرِ مَنْ بَصَّرَهُ، وَ طَاعَةِ هَادٍ أَمَرَهُ، وَ بَادَرَ الْهُدَى قَبْلَ أَنْ تُغْلَقَ أَبْوَابُهُ، وَ تُقْطَعَ أَسْبَابُهُ، وَ اسْتَفْتَحَ التَّوْبَةَ، وَ أَمَاطَ الحَوْبَةَ، فَقَدْ أُقِيمَ عَلَى الطَّرِيقِ، وَ هُدِيَ نَهْجَ السَّبِيلِ.

ص: 517

ص: 518

و من خطبة له (ع) (215)

كان يدعو به كثيراً

الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي لَمْ يُصْبِحْ بِي مَيِّتاً وَ لَاسَقِيماً، وَ لَامَضْرُوباً عَلَى عُرُوقِي بِسُوءٍ، وَ لَا مَأْخُوذاً بِأَسْوَإِ عَمَلِي، وَ لَامَقْطُوعاً دَابِرِي، وَ لَامُرْتَدًّا عَنْ دِينِي، وَ لَامُنْكِراً لِرَبِّي، وَ لَا مُسْتَوْحِشاً مِنْ إِيمَانِي، وَ لَامُلْتَبِساً عَقْلِي، وَ لَامُعَذَّباً بِعَذَابِ الْأُمَمِ مِنْ قَبْلِي.

أَصْبَحْتُ عَبْداً مَمْلُوكاً ظَالِماً لِنَفْسِي، لَكَ الْحُجَّةُ عَلَيَّ وَ لَاحُجَّةَ لي. وَ لَاأَسْتَطِيعُ أَنْ آخُذَ إِلَّا مَا أَعْطَيْتَنِي، وَ لَاأَتَّقِي إِلَّا مَا وَقَيْتَنِي.

اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ أَنْ أَفْتَقِرَ في غِنَاكَ، أَوْ أَضِلَّ في هُدَاكَ، أَوْ أُضَامَ فِي سُلْطَانِكَ، أَوْ أُضْطَهَدَ وَ الْأَمْرُ لَكَ!

اللَّهُمَّ اجْعَلْ نَفْسِي أَوَّلَ كَرِيمَةٍ تَنْتَزِعُهَا مِنْ كَرَائِمِي، وَ أَوَّلَ وَدِيعَةٍ تَرْتَجِعُهَا مِنْ وَدَائِعِ نِعَمِكَ عِنْدِي.

اللَّهُمَّ إِنَّا نَعُوذُ بِكَ أَنْ نَذْهَبَ عَنْ قَوْلِكَ، أَوْ أَنْ نُفْتَتَنَ عَنْ دِينِكَ، أَوْ تَتابَعَ بِنَا أَهْوَاؤُنَا دُونَ الْهُدَى الَّذِي جَاءَ مِنْ عِنْدِكَ.

و من خطبة له (ع) (216)

اشاره

خطبها بصفّين

أَمَّا بَعْدُ؛ فَقَدْ جَعَلَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ لِي عَلَيْكُمْ حَقًّا بِوِلَايَةِ أَمْرِكُمْ،

ص: 519

ص: 520

وَ لَكُمْ عَلَيَّ مِنَ الْحَقِّ مِثْلُ الَّذِي لِي عَلَيْكُمْ، فَالْحَقُّ أَوْسَعُ الْأَشْيَاءِ فِي التَّوَاصُفِ، وَ أَضْيَقُهَا فِي التَّنَاصُفِ، لَايَجْرِي لِأَحَدٍ إِلَّا جَرَى عَلَيْهِ، وَ لَايَجْرِي عَلَيْه إِلَّا جَرَى لَهُ. وَ لَوْ كانَ لِأَحَدٍ أَنْ يَجْرِيَ لَهُ وَ لَايَجرِيَ عَلَيْهِ، لَكَانَ ذلِكَ خَالِصاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ دُونَ خَلْقِهِ، لِقُدْرَتِهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ لِعَدْلِهِ فِي كُلِّ مَا جَرَتْ عَلَيْهِ صُرُوفُ قَضَائِهِ، وَ لَكِنَّهُ سُبْحَانَهُ جَعَلَ حَقَّهُ عَلَى الْعِبَادِ أَنْ يُطِيعُوهُ، وَ جَعَلَ جَزَاءَهُمْ عَلَيْهِ مُضَاعَفَةَ الثَّوَابِ تَفَضُّلًا مِنْهُ، وَ تَوَسُّعاً بِما هُوَ مِنَ الْمَزِيدِ أَهْلُهُ.

حقّ الوالي و حقّ الرعيّة

ثُمَّ جَعَلَ- سُبْحَانَهُ- مِنْ حُقُوقِهِ حُقُوقاً افْتَرَضَهَا لِبَعْضِ النَّاسِ عَلَى بَعْضٍ، فَجَعَلَهَا تَتَكَافَأُ فِي وُجُوهِهَا، وَ يُوجِبُ بَعْضُهَا بَعْضاً، وَ لَايُسْتَوْجَبُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ. وَ أَعْظَمُ مَا افْتَرَضَ- سُبْحَانَهُ- مِنْ تِلْكَ الْحُقوقِ حَقُّ الْوَالِي عَلَى الرَّعِيَّةِ، وَ حَقُّ الرَّعِيَّةِ عَلَى الْوَالِي، فَرِيضَةٌ فَرَضَهَا اللَّهُ- سُبْحَانَهُ- لِكُلٍّ عَلَى كُلٍّ، فَجَعَلَهَا نِظَاماً لِأُلْفَتِهِمْ، وَ عِزًّا لِدِينِهِمْ، فَلَيْسَتْ تَصْلُحُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِصَلَاحِ الْوُلَاةِ، وَ لَاتَصْلُحُ الْوُلَاةُ إِلَّا بِاسْتِقَامَةِ الرَّعِيَّةِ، فَإِذَا أَدَّتِ الرَّعِيَّةُ إِلَى الْوَالِي حَقَّهُ، وَ أَدَّى الْوَالِي إِلَيْهَا حَقَّهَا عَزَّ الْحَقُّ بَيْنَهُمْ، وَ قَامَتْ مَنَاهِجُ الدِّينِ، وَ اعْتَدَلَتْ مَعَالِمُ الْعَدْلِ، وَ جَرَتْ عَلَى أَذْلَالِهَا السُّنَنُ، فَصَلَحَ بِذلِكَ الزَّمَانُ، وَ طُمِعَ فِي بَقَاءِ الدَّوْلَةِ، وَ يَئِسَتْ مَطَامِعُ الْأَعْدَاءِ. وَ إِذَا غَلَبَتِ الرَّعِيَّةُ وَ اليهَا، أَوْ أَجْحَفَ الْوَالِي بِرَعِيَّتِهِ، اخْتَلَفَتْ هُنَالِكَ الْكَلِمَةُ، وَ ظَهَرَتْ مَعَالِمُ الْجَوْرِ، وَ كَثُرَ الْإِدْغَالُ فِي الدِّينِ، وَ تُرِكَتْ مَحَاجُّ السُّنَنِ، فَعُمِلَ بِالْهَوَى، وَ عُطِّلَتِ الْأَحْكَامُ، وَ كَثُرَتْ عِلَلُ النُّفُوسِ، فَلَا يُسْتَوْحَشُ لِعَظِيمِ حَقٍّ عُطِّلَ، وَ لَالِعَظِيمِ بَاطِلٍ فُعِلَ!

ص: 521

ص: 522

فَهُنَالِكَ تَذِلُّ الْأَبْرَارُ، وَ تَعِزُّ الْأَشْرَارُ، وَ تَعْظُمُ تَبِعَاتُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ عِنْدَ الْعِبَادِ، فَعَلَيْكُمْ بِالتَّنَاصُحِ فِي ذلِكَ، وَ حُسْنِ التَّعَاوُنِ عَلَيْهِ، فَلَيْسَ أَحَدٌ- وَ إِنِ اشْتَدَّ عَلَى رِضَى اللَّهِ حِرْصُهُ، وَ طَالَ فِي الْعَمَلِ اجْتِهَادُهُ- بِبَالِغٍ حَقِيقَةَ مَا اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَهْلُهُ مِنَ الطَّاعَةِ لَهُ. وَ لكِنْ مِنْ وَاجِبِ حُقُوقِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ النَّصِيحَةُ بِمَبْلَغِ جُهْدِهِمْ، وَ التَّعَاوُنُ عَلَى إِقَامَةِ الْحَقِّ بَيْنَهُمْ، وَ لَيْسَ امْرُؤٌ- وَ إِنْ عَظُمَتْ فِي الْحَقِّ مَنْزِلَتُهُ؛ وَ تَقَدَّمَتْ فِي الدِّينِ فَضِيلَتُهُ- بِفَوْقٍ أَنْ يُعَانَ عَلَى مَا حَمَّلَهُ اللَّهُ مِنْ حَقِّهِ، وَ لَا امْرُؤٌ- وَإِنْ صَغَّرَتْهُ النُّفُوسُ، وَ اقْتَحَمَتْهُ الْعُيُونُ- بِدُونِ أَنْ يُعِينَ عَلَى ذلِكَ أَوْ يُعَانَ عَلَيْهِ.

فأجابه عليه السلام رجل من أصحابه بكلام طويل، يكثر فيه الثناء عليه، و يذكر سمعه وطاعته له؛ فقال عليه السلام:

إِنَّ مِنْ حَقِّ مَنْ عَظُمَ جَلَالُ اللَّهِ سُبْحَانَهُ فِي نَفْسِهِ، وَ جَلَّ مَوْضِعُهُ مِنْ قَلْبِهِ، أَنْ يَصْغُرَ عِنْدَهُ- لِعِظَمِ ذلِكَ- كُلُّ مَاسِوَاهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ كانَ كَذلِكَ لَمَنْ عَظُمَتْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَيْهِ، وَ لَطُفَ إِحْسَانُهُ إِلَيْهِ، فَإِنَّهُ لَمْ تَعْظُمْ نِعْمَةُ اللَّهِ عَلَى أَحَدٍ إِلّا ازْدَادَ حَقُّ اللَّهِ عَلَيْهِ عِظَماً. وَ إِنَّ مِنْ أَسْخَفِ حَالَاتِ الْوُلَاةِ عِنْدَ صَالِحِ النَّاسِ، أَنْ يُظَنَّ بِهِمْ حُبُّ الْفَخْرِ، وَ يُوضَعَ أَمْرُهُمْ عَلَى الْكِبْرِ، وَ قَدْ كَرِهْتُ أَنْ يَكُونَ جَالَ فِي ظَنِّكُمْ أَنِّي أُحِبُّ الْإِطْرَاءَ، وَ اسْتَماعَ الثَّنَاءِ؛ وَ لَسْتُ- بِحَمْدِ اللَّهِ- كَذلِكَ، وَ لَوْ كُنْتُ أُحِبُّ أَنْ يُقَالَ ذلِكَ لَتَرَكْتُهُ انْحِطَاطاً لِلَّهِ سُبْحَانَهُ عَنْ تَنَاوُلِ مَا هُوَ أَحَقُّ بِهِ مِنَ الْعَظَمَةِ وَ الْكِبْرِيَاءِ.

وَ رُبَّما اسْتَحْلَى النَّاسُ الثَّنَاءَ بَعْدَ الْبَلَاءِ، فَلَا تُثْنُوا عَلَيَّ بِجَمِيلِ ثَنَاءٍ، لِإِخْرَاجِي نَفْسِي إِلَى اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِلَيْكُمْ مِنَ التَّقِيَّةِ فِي حُقُوقٍ لَمْ أَفْرُغْ مِنْ أَدَائِهَا، وَ فَرَائِضَ لَابُدَّ مِنْ إِمْضَائِهَا،

ص: 523

ص: 524

فَلَا تُكَلِّمُونِي بِمَا تُكَلَّمُ بِهِ الْجَبَابِرَةُ، وَ لَاتَتَحَفَّظُوا مِنِّي بِمَا يُتَحَفَّظُ بِهِ عِنْدَ أَهْلِ الْبَادِرَةِ، وَ لَاتُخَالِطُونِي بِالْمُصَانَعَةِ، وَ لَاتَظُنُّوا بِيَ اسْتِثْقَالًا فِي حَقِّ قِيلَ لِي، وَ لَاالِتمَاسَ إِعْظَامٍ لِنَفْسِي، فَإِنَّهُ مَنِ اسْتَثْقَلَ الْحَقَّ أَنْ يُقَالَ لَهُ أَو الْعَدْلَ أَنْ يُعْرَضَ عَلَيْهِ، كَانَ الْعَمَلُ بِهِمَا أَثْقَلَ عَلَيْهِ، فَلَا تَكُفُّوا عَنْ مَقَالَةٍ بِحَقٍّ، أَوْ مَشُورَةٍ بِعَدْلٍ، فَإِنِّي لَسْتُ في نَفْسِي بِفَوْقِ أَنْ أُخْطِي ءَ، وَ لَاآمَنُ ذلِكَ مِنْ فِعْلِي، إِلَّا أَنْ يَكْفِيَ اللَّهُ مِنْ نَفْسِي مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنِّي، فَإِنَّما أَنَا وَ أَنْتُمْ عَبِيدٌ مَمْلُوكُونَ لِرَبٍّ لَارَبَّ غَيْرُهُ؛ يَمْلِكُ مِنّا مَا لَانَمْلِكُ مِنْ أَنْفُسِنَا، وَ أَخْرَجَنَا مِمَّا كُنَّا فِيهِ إِلَى مَا صَلَحَنَا عَلَيْهِ، فَأَبْدَلَنَا بَعْدَ الضَّلَالَةِ بِالْهُدَى، وَ أَعْطَانَا الْبَصِيرَةَ بَعْدَ الْعَمَى.

و من خطبة له (ع) (217)

في التظلم و التشكي من قريش

اللَّهُمَّ إنّى أَسْتَعْدِيكَ عَلَى قُرَيْشٍ وَ مَنْ أَعَانَهُمْ؛ فَإِنَّهُمْ قَدْ قَطَعُوا رَحِمِي وَ أَكْفَؤُوا إِنَائِي، وَ أَجْمَعُوا عَلَى مُنَازَعَتِي حَقّاً كُنْتُ أَوْلَى بِهِ مِنْ غَيْرِي، وَ قَالُوا: أَلَا إِنَّ فِي الْحَقِّ أَنْ تَأْخُذَهُ، وَ فِي الْحَقِّ أَنْ تُمْنَعَهُ، فَاصْبِرْ مَغْمُوماً، أَوْ مُتْ مُتَأَسِّفاً. فَنَظَرْتُ فَإِذَا لَيْسَ لِي رَافِدٌ، وَ لَاذَابٌّ وَ لَامُسَاعِدٌ، إِلَّا أَهْلَ بَيْتِي فَضَنَنْتُ بِهِمْ عَنْ الْمَنِيَّةِ فَأَغْضَيْتُ عَلَى الْقَذَى، وَ جَرِعْتُ رِيقِي عَلَى الشَّجَى، وَ صَبَرْتُ مِنْ كَظْمِ الْغَيْظِ عَلَى أَمَرَّ مِنَ الْعَلْقَمِ، وَ آلَمَ لِلْقَلْبِ مِنْ وَخْزِ الشِّفَارِ.

قال الشريف رضى الله عنه: و قد مضى هذا الكلام فى أثناء خطبة متقدّمة، إلّاأني ذكرته هاهنا لاختلاف الروايتين.

ص: 525

ص: 526

و من خطبة له (ع) (218)

في ذكر السائرين إلى البصرة لحربه عليه السلام

فَقَدِمُوا عَلَى عُمَّالِي وَ خُزَّانِ بَيْتِ مَالِ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي فِي يَدَيَّ، وَ عَلَى أَهْلِ مِصْرٍ، كُلُّهُمْ فِي طَاعَتِي وَ عَلَى بَيْعَتِي؛ فَشَتَّتُوا كَلِمَتَهُمْ، وَ أَفْسَدُوا عَلَيَّ جَمَاعَتَهُمْ، وَ وَثَبُوا عَلَى شِيعَتِي، فَقَتَلُوا طَائِفَةً مِنْهُمْ غَدْراً؛ وَ طَائِفَةٌ عَضُّوا عَلَى أَسْيَافِهِمْ، فَضَارَبُوا بِهَا حَتَّى لَقُوا اللَّهَ صَادِقِينَ.

و من خطبة له (ع) (219)

لمّا مر بطلحة بن عبداللّه و عبدالرحمن بن عتاب بن أسيد و هما قتيلان يوم الجمل:

لَقَدْ أَصْبَحَ أَبُو مُحَمَّدٍ بِهذَا الْمَكَانِ غَرِيباً! أَمَا وَ اللَّهِ لَقَدْ كُنْتُ أَكْرَهُ أَنْ تَكُونَ قُرَيْشٌ قَتْلَى تَحْتَ بُطُونِ الْكَوَاكِبِ! أَدْرَكْتُ وَتْرِي مِنْ بَنِي عَبْدِ مَنَافٍ، وَ أَفْلَتَتْنِي أَعْيَانُ بَنِي جُمَحَ، لَقَدْ أَتْلَعُوا أَعْنَاقَهُمْ إِلَى أَمْرٍ لَمْ يَكُونُوا أَهْلَهُ فَوُقِصُوا دُونَهُ!

ص: 527

ص: 528

و من خطبة له (ع) (220)

في وصف السالك الطريق إلى اللَّه سبحانه

قَدْ أَحْيَا عَقْلَهُ، وَ أَمَاتَ نَفْسَهُ، حَتَّى دَقَّ جَلِيلُهُ، وَ لَطُفَ غَلِيظُهُ، وَ بَرَقَ لَهُ لَامِعٌ كَثِيرُ الْبَرْقِ، فَأَبَانَ لَهُ الطَّرِيقَ، وَ سَلَكَ بِهِ السَّبِيلَ، وَ تَدَافَعَتْهُ الْأَبْوَابُ إِلَى بَابِ السَّلَامَةِ، وَ دَارِ الْإِقَامَةِ، وَ ثَبَتَتْ رِجْلَاهُ بِطُمَأْنِينَةِ بَدَنِهِ فِي قَرَارِ الْأَمْنِ وَ الرَّاحَةِ، بِمَا اسْتَعْمَلَ قَلْبَهُ، وَ أَرْضَى رَبَّهُ.

و من خطبة له (ع) (221)

قاله بعد تلاوته: «أَلْهَاكُمُ التَّكَاثُرُ* حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقَابِرَ»

يَا لَهُ مَرَاماً مَا أَبْعَدَهُ! وَ زَوْراً مَا أَغْفَلَهُ! وَ خَطَراً مَا أَفْظَعَهُ! لَقَدِ اسْتَخْلَوْا مِنْهُمْ أَيَّ مُدَّكِرٍ وَ تَنَاوَشُوهُمْ مِنْ مَكَانٍ بَعِيدٍ! أَفَبِمَصَارِعِ آبَائِهِمْ يَفْخَرُونَ! أَمْ بِعَدِيدِ الْهَلْكَى يَتَكَاثَرُونَ! يَرْتَجِعُونَ مِنْهُمْ أَجْسَاداً خَوَتْ، وَ حَرَكَاتٍ سَكَنَتْ وَ لَأَنْ يَكُونُوا عِبَراً، أَحَقُّ مِنْ أَنْ يَكُونُوا مُفْتَخَراً؛ وَ لَأَنْ يَهْبِطُوا بِهِمْ جَنَابَ ذِلَّةٍ، أَحْجَى مِنْ أَنْ يَقُومُوا بِهِمْ مَقَامَ عِزَّةٍ! لَقَدْ نَظَرُوا إِلَيْهِمْ بِأَبْصَارِ الْعَشْوَةِ، وَ ضَرَبُوا مِنْهُمْ فِي غَمْرَةِ جَهَالَةٍ، وَ لَوِ اسْتَنْطَقُوا عَنْهُمْ عَرَصَاتِ تِلْكَ الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ، وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَقَالَتْ: ذَهَبُوا فِي الْأَرْضِ ضُلَّالًا، وَ ذَهَبْتُمْ فِي أَعْقَابِهِمْ جُهَّالًا، تَطَؤُونَ فِي هَامِهِمْ،

ص: 529

ص: 530

وَ تَسْتَثْبِتُونَ فِي أَجْسَادِهِمْ، وَ تَرْتَعُونَ فِيَما لَفَظُوا، وَ تَسْكُنُونَ فِيَما خَرَّبُوا؛ وَ إِنَّما الْأَيَّامُ بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَهُمْ بَوَاكٍ وَ نَوَائِحُ عَلَيْكُمْ.

أولئِكُمْ سَلَفُ غَايَتِكُمْ وَ فُرَّاطُ مَنَاهِلِكُمْ؛ الَّذينَ كانَتْ لَهُمْ مَقَاوِمُ الْعِزِّ، وَ حَلَبَاتُ الْفَخْرِ مُلُوكاً وَ سُوَقاً. سَلَكُوا فِي بُطُونِ الْبَرْزَخِ سَبِيلًا سُلِّطَتِ الْأَرْضُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَأَكَلَتْ مِنْ لُحُومِهِمْ، وَ شَرِبَتْ مِنْ دِمَائِهِمْ. فَأَصْبَحُوا فِي فَجَوَاتِ قُبُورِهِمْ جَمَاداً لَا يَنْمُونَ، وَ ضِماراً لَايُوجَدُونَ، لَايُفْزِعُهُمْ وُرُودُ الْأَهْوَالِ، وَ لَايَحْزُنُهُمْ تَنَكُّرُ الْأَحْوَالِ.

وَ لَايَحْفِلُونَ بِالرَّوَاجِفِ، وَ لَايَأْذَنُونَ لِلْقَواصِفِ. غُيَّباً لَايُنْتَظَرُونَ، وَ شُهُوداً لَا يَحْضُرُونَ، وَ إِنَّما كَانُوا جَمِيعاً فَتَشَتَّتُوا، وَ آلافاً فَافْتَرَقُوا، وَ مَا عَنْ طُولِ عَهْدِهِمْ وَ لَا بُعْدِ مَحَلِّهِمْ عَمِيَتْ أَخْبَارُهُمْ، وَ صَمَّتْ دِيَارُهُمْ، وَ لكِنَّهُمْ سُقُوا كَأْساً بَدَّلَتْهُمْ بِالنُّطْقِ خَرَساً، وَ بِالسَّمْعِ صَمَماً، وَ بِالْحَرَكاتِ سُكُوناً، فَكَأَنَّهُمْ فِي ارْتِجَالِ الصِّفَةِ صَرْعَى سُبَاتٍ. جِيرَانٌ لَايَتَأَنَّسُونَ، وَ أَحِبَّاءُ لَايَتَزَاوَرُونَ بَلِيَتْ بَيْنَهُمْ عُرَا التَّعَارُفِ، وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمْ أَسْبَابُ الْإِخَاءِ، فَكُلُّهُمْ وَحِيدٌ وَهُمْ جَمِيعٌ، وَ بِجَانِبِ الْهَجْرِ وَ هُمْ أَخِلَّاءُ، لَا يَتَعَارَفُونَ لِلَيْلٍ صَبَاحاً، وَ لَالِنَهَارٍ مَسَاءً.

أَيُّ الْجَدِيدَيْنِ ظَعَنُوا فِيهِ كانَ عَلَيْهِمْ سَرْمَداً، شَاهَدُوا مِنْ أَخْطَارِ دَارِهِمْ أَفْظَعَ مِمَّا خَافُوا، وَرَأَوْا مِنْ آياتِهَا أَعْظَمَ مِمَّا قَدَّرُوا فَكِلْتَا الْغَايَتَيْنِ مُدَّتْ لَهُمْ إِلَى مَبَاءَةٍ، فَاتَتْ مَبَالِغَ الْخَوْفِ وَ الرَّجَاءِ. فَلَوْ كَانُوا يَنْطِقُونَ بِهَا لَعَيُّوا بِصِفَةِ مَا شَاهَدُوا وَ مَا عَايَنُوا وَ لَئِنْ عَمِيَتْ آثَارُهُمْ، وَ انْقَطَعَتْ أَخْبَارُهُمْ.

لَقَدْ رَجَعَتْ فِيهِمْ أَبْصَارُ الْعِبَرِ، وَ سَمِعَتْ عَنْهُمْ آذَانُ الْعُقُولِ، وَ تَكَلَّمُوا مِنْ غَيْرِ جِهَاتِ النُّطْقِ، فَقَالُوا: كَلَحَتِ الْوُجُوهُ النَّواضِرُ، وَ خَوَتِ الْأَجْسَامُ النَّوَاعِمُ،

ص: 531

ص: 532

وَ لَبِسْنَا أَهْدَامَ الْبِلَى، وَ تَكَاءَدَنَا ضِيقُ الْمَضْجِعِ، وَ تَوَارَثْنَا الْوَحْشَةَ، وَ تَهَكَّمَتْ عَلَيْنَا الرُّبُوعُ الصُّمُوتُ، فَانْمَحَتْ مَحَاسِنُ أَجْسَادِنَا، وَ تَنَكَّرَتْ مَعَارِفُ صُوَرِنَا؛ وَ طَالَتْ فِي مَسَاكِنِ الْوَحْشَةِ إِقَامَتُنَا؛ وَ لَمْ نَجِدْ مِنْ كَرْبٍ فَرَجاً، وَ لَامِنْ ضِيقٍ مُتَّسَعاً! فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ بِعَقْلِكَ، أَوْ كُشِفَ عَنْهُمْ مَحْجُوبُ الْغِطَاءِ لَكَ، وَ قَدِ ارْتَسَخَتْ أَسْمَاعُهُمْ بِالْهَوَامِّ فَاسْتَكَّتْ، وَ اكْتَحَلَتْ أَبْصَارُهُمْ بِالتُّرَابِ فَخَسَفَتْ، وَ تَقَطَّعَتِ الْأَلْسِنَةُ فِي أَفْوَاهِهِمْ بَعْدَ ذَلَاقَتِهَا، وَ هَمَدَتِ الْقُلُوبُ فِي صُدُورِهِمْ بَعْدَ يَقَظَتِهَا، وَ عَاثَ فِي كُلِّ جَارِحَةٍ مِنْهُمْ جَدِيدُ بِلىً سَمَّجَهَا وَ سَهَّلَ طُرُقَ الْآفَةِ إِلَيْهَا، مُسْتَسْلِمَاتٍ فَلَا أَيْدٍ تَدْفَعُ، وَ لَاقُلُوبٌ تَجْزَعُ، لَرَأَيْتَ أَشْجَانَ قُلُوبٍ، وَ أَقْذَاءَ عُيُونٍ، لَهُمْ فِي كُلِّ فَظَاعَةٍ صِفَةُ حَالٍ لَاتَنْتَقِلُ، وَ غَمْرَةٌ لَاتَنْجَلِي. فَكَمْ أَكَلَتِ الْأَرْضُ مِنْ عَزِيزِ جَسَدٍ، وَ أَنِيقِ لَوْنٍ، كانَ فِي الدُّنْيَا غَذِيَّ تَرَفٍ، وَ رَبِيبَ شَرَفٍ! يَتَعَلَّلُ بِالسُّرُورِ فِي سَاعَةِ حُزْنِهِ، وَ يَفْزَعُ إِلَى السَّلْوَةِ إِنْ مُصِيبَةٌ نَزَلَتْ بِهِ، ضَنًّا بِغَضَارَةِ عَيْشِهِ، وَ شَحَاحَةً بِلَهْوِهِ وَ لَعِبِهِ؟! فَبَيْنَا هُوَ يَضْحَكُ إِلَى الدُّنْيَا وَ تَضْحَكُ إِلَيْهِ فِي ظِلِّ عَيْشٍ غَفُولٍ؛ إِذْ وَطِي ءَ الدَّهْرُ بِهِ حَسَكَهُ وَ نَقَضَتِ الْأَيَّامُ قُوَاهُ، وَ نَظَرَتْ إِلَيْهِ الْحُتُوفُ مِنْ كَثَبٍ فَخَالَطَهُ بَثٌّ لَايَعْرِفُهُ، وَ نَجِيُّ هَمٍّ مَا كانَ يَجِدُهُ، وَ تَوَلَّدَتْ فِيهِ فَتَرَاتُ عِلَلٍ، آنَسَ مَا كانَ بِصِحَّتِهِ، فَفَزِعَ إِلَى مَا كانَ عَوَّدَهُ الْأَطِبَّاءُ مِنْ تَسْكِينِ الْحَارِّ بِالْقَارِّ، وَ تَحْرِيكِ الْبَارِدِ بِالْحَارِّ، فَلَمْ يُطْفِى ءْ بِبَارِدٍ إلَّاثَوَّرَ حَرَارَةً، وَ لَاحَرَّكَ بِحَارٍّ إِلَّا هَيَّجَ بُرُودَةً، وَ لَااعْتَدَلَ بِمُمَازِجٍ لِتِلْكَ الطَّبَائِعِ إِلَّا أَمَدَّ مِنْهَا كُلَّ ذَاتِ دَاءٍ؛ حَتَّى فَتَرَ مُعَلِّلُهُ، وَ ذَهَلَ مُمَرِّضُهُ، وَ تَعَايَا أَهْلُهُ بِصِفَةِ دَائِهِ، وَ خَرِسُوا عَنْ جَوَابِ السَّائِلِينَ عَنْهُ، وَ تَنَازَعُوا دُونَهُ شَجِيَّ خَبَرٍ يَكْتُمُونَهُ: فَقَائِلٌ يَقُولُ هُوَ لِمَا بِهِ، وَ مُمَنٍّ لَهُمْ إِيَابَ عَافِيَتِهِ، وَ مُصَبِّرٌ لَهُمْ عَلَى فَقْدِهِ،

ص: 533

ص: 534

يُذَكِّرُهُمْ أَسَى الْمَاضِينَ مِنْ قَبْلِهِ. فَبَيْنَا هُوَ كَذلِكَ عَلَى جَنَاحٍ مِنْ فِرَاقِ الدُّنْيَا؛ وَ تَرْكِ الْأَحِبَّةِ؛ إِذْ عَرَضَ لَهُ عَارِضٌ مِنْ غُصَصِهِ، فَتَحَيَّرَتْ نَوَافِذُ فِطْنَتِهِ، وَ يَبِسَتْ رُطُوبَةُ لِسَانِهِ فَكَمْ مِنْ مُهِمٍّ مِنْ جَوَابِهِ عَرَفَهُ فَعَيَّ عَنْ رَدِّهِ، وَ دُعَاءٍ مُؤْلِمٍ بِقَلْبِهِ سَمِعَهُ فَتَصَامَّ عَنْهُ! مِنْ كَبِيرٍ كانَ يُعَظِّمُهُ، أَوْ صَغِيرٍ كانَ يَرْحَمُهُ، وَ إِنَّ لِلْمَوْتِ لَغَمَراتٍ هِيَ أَفْظَعُ مِنْ أَنْ تُسْتَغْرَقَ بِصِفَةٍ، أَوْ تَعْتَدِلَ عَلَى عُقُولِ أَهْلِ الدُّنْيَا.

و من خطبة له (ع) (222)

قاله عند تلاوته:

«يُسَبّحُ لَهُ فِيهَا بِالْغُدُوِّ وَ الْآصَالِ رِجَالٌ لَاتُلْهِيهِمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ».

إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى جَعَلَ الذِّكْرَ جِلَاءً لِلْقُلُوبِ، تَسْمَعُ بِهِ بَعْدَ الْوَقْرَةِ، وَ تُبْصِرُ بِهِ بَعْدَ الْعَشْوَةِ، وَ تَنْقَادُ بِهِ بَعْدَ الْمُعَانَدَةِ، وَ مَا بَرِحَ لِلَّهِ- عَزَّتْ آلَاؤُهُ- فِي الْبُرْهَةِ بَعْدَ الْبُرْهَةِ، وَ فِي أَزْمَانِ الْفَتَرَاتِ عِبَادٌ نَاجَاهُمْ فِي فِكْرِهِمْ، وَ كَلَّمَهُمْ فِي ذَاتِ عُقُولِهِمْ، فَاسْتَصْبَحُوا بِنُورِ يَقْظَةٍ فِي الْأَبْصَارِ وَ الْأَسْمَاعِ وَ الْأَفْئِدَةِ، يُذَكِّرُونَ بِأَيَّامِ اللَّهِ، وَ يُخَوِّفُونَ مَقَامَهُ، بِمَنْزِلَةِ الْأَدِلَّةِ فِي الْفَلَوَاتِ. مَنْ أَخَذَ الْقَصْدَ حَمِدُوا إِلَيْهِ طَرِيقَهُ، وَ بَشَّرُوهُ بِالنَّجَاةِ، وَ مَنْ أَخَذَ يَميناً وَ شِمَالًا ذَمُّوا إِلَيْهِ الطَّرِيقَ، وَ حَذَّرُوهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَ كانُوا كَذلِكَ مَصَابِيحَ تِلكَ الظُلُماتِ، وَ أَدِلَّةَ تِلْكَ الشُّبُهَاتِ. وَ إِنّ لِلذِّكْرِ لَأَهْلًا أَخَذُوهُ مِنْ الدُّنْيَا بَدَلًا، فَلَم تَشْغَلْهُمْ تِجَارَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَنْهُ، يَقْطَعُونَ بِهِ أَيَّامَ الْحَيَاةِ، وَ يَهْتِفُونَ بِالزَّوَاجِرِ عَنْ مَحَارِمِ اللَّهِ فِي أَسْمَاعِ الْغَافِلِينَ، وَ يَأْمُرُونَ بِالْقِسْطِ وَ يَأْتَمِرُونَ بِهِ،

ص: 535

ص: 536

وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ يَتَنَاهَوْنَ عَنْهُ، فَكَأَنَّما قَطَعُوا الدُّنْيَا إِلَى الْآخِرَةِ وَ هُمْ فِيهَا، فَشَاهَدُوا مَا وَرَاءَ ذلِكَ، فَكَأَنَّما اطَّلَعُوا غُيُوبَ أَهْلِ الْبَرْزَخِ فِي طُولِ الْإِقَامَةِ فِيهِ، وَ حَقَّقَتِ الْقِيَامَةُ عَلَيْهِمْ عِدَاتِهَا، فَكَشَفُوا غِطَاءَ ذلِكَ لِأَهْلِ الدُّنْيَا، حَتَّى كَأَنَّهُمْ يَرَوْنَ مَا لَا يَرَى النَّاسُ، وَ يَسْمَعُونَ مَا لَايَسْمَعُونَ. فَلَوْ مَثَّلْتَهُمْ لِعَقْلِكَ فِي مَقَاوِمِهِمْ الَمحْمودَةِ، وَ مَجَالِسِهِمْ الْمَشْهُودَةِ، وَ قَدْ نَشَرُوا دَوَاوِينَ أَعْمَالِهِمْ، وَ فَرَغُوا لُمحَاسَبَةِ أَنْفُسِهِمْ عَنْ كُلِّ صَغِيرَةٍ وَ كَبِيرَةٍ أُمِرُوا بِهَا فَقَصَّرُوا عَنْهَا، أَوْ نُهُوا عَنْهَا فَفَرَّطُوا فِيهَا، وَ حَمَّلُوا ثِقَلَ أَوْزَارِهِمْ ظُهُورَهُمْ، فَضَعُفُوا عَنِ الْاسْتِقْلَالِ بِهَا، فَنَشَجُوا نَشِيجاً، وَ تَجَاوَبُوا نَحِيباً، يَعِجُّونَ إِلَى رَبِّهِمْ مِنْ مَقَامِ نَدَمٍ وَ اعْتِرَافٍ، لَرَأَيْتَ أَعْلَامَ هُدًى، وَ مَصَابِيحَ دُجىً، قَدْ حَفَّتْ بِهِمُ الْمَلَائِكَةُ، وَ تَنَزَّلَتْ عَلَيْهِمُ السَّكِينَةُ، وَ فُتِحَتْ لَهُمْ أَبْوَابُ السَّمَاءِ، وَ أُعِدَّتْ لَهُمْ مَقَاعِدُ الْكَرَامَاتِ فِي مَقْعَدٍ اطَّلَعَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ فِيهِ، فَرَضِيَ سَعْيَهُمْ، وَ حَمِدَ مَقَامَهُمْ.

يَتَنَسَّمُونَ بِدُعَائِهِ رَوْحَ التَّجَاوُزِ، رَهَائِنُ فَاقَةٍ إِلَى فَضْلِهِ، وَ أُسَارَى ذِلَّةٍ لِعَظَمَتِهِ، جَرَحَ طُولُ الْأَسَى قُلُوبَهُمْ، وَ طُولُ الْبُكَاءِ عُيُونَهُمْ. لِكُلِّ بَابِ رَغْبَةٍ إِلَى اللَّهِ مِنْهُمْ يَدٌ قَارِعَةٌ، يَسْأَلُونَ مَنْ لَاتَضِيقُ لَدَيْهِ الْمَنَادِحُ، وَ لَايَخِيبُ عَلَيْهِ الرَّاغِبُونَ.

فَحَاسِبْ نَفْسَكَ لِنَفْسِكَ، فَإِنَّ غَيْرَهَا مِنَ الْأَنْفُسِ لَها حَسِيبٌ غَيْرُكَ.

و من خطبة له (ع) (223)

قاله عند تلاوته: «يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَرِيمِ»

أَدْحَضُ مَسْؤُولٍ حُجَّةً وَ أَقْطَعُ مُغْتَرٍّ مَعْذِرَةً، لَقَدْ أَبْرَحَ جَهَالَةً بِنَفْسِهِ.

يَا أَيُّهَا الْإِنْسَانُ، مَا جَرَّأَكَ عَلَى ذَنْبِكَ، وَ مَا غَرَّكَ بِرَبِّكَ، وَ مَا أَنَّسَكَ بِهَلَكَةِ نَفْسِكَ؟

ص: 537

ص: 538

أَمَا مِنْ دَائِكَ بُلُولٌ، أَمْ لَيْسَ مِنْ نَوْمَتِكَ يَقَظَةٌ؟ أَمَا تَرْحَمُ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَرْحَمُ مِنْ غَيْرِكَ؟ فَلَرُبَّما تَرَى الضَّاحِيَ مِنْ حَرِّ الشَّمْسِ فَتُظِلُّهُ، أَوْ تَرَى الْمُبْتَلِيَ بِأَلَمٍ يُمِضُّ جَسَدَهُ فَتَبْكِي رَحْمَةً لَهُ! فَمَا صَبَّرَكَ عَلَى دَائِكَ، وَ جَلَّدَكَ عَلَى مُصَابِكَ، وَ عَزَّاكَ عَنِ الْبُكَاءِ عَلَى نَفْسِكَ وَ هِيَ أَعَزُّ الْأَنْفُسِ عَلَيْكَ! وَ كَيْفَ لَايُوقِظُكَ خَوْفُ بَيَاتِ نِقْمَةٍ، وَ قَدْ تَوَرَّطْتَ بِمَعَاصِيهِ مَدَارِجَ سَطَوَاتِهِ! فَتَدَاوَ مِنْ دَاءِ الْفَتْرَةِ فِي قَلْبِكَ بِعَزِيمَةٍ، وَ مِنْ كَرَى الْغَفْلَةِ فِي نَاظِرِكَ بِيَقْظَةٍ، وَ كُنْ لِلَّهِ مُطِيعاً، وَ بِذِكْرِهِ آنِساً. وَ تَمَثَّلْ فِي حَالِ تَوَلِّيكَ عَنْهُ إِقْبَالَهُ عَلَيْكَ، يَدْعُوكَ إِلَى عَفْوِهِ، وَ يَتَغَمَّدُكَ بِفَضْلِهِ، وَ أَنْتَ مُتَوَلٍّ عَنْهُ إِلَى غَيْرِهِ، فَتَعَالَى مِنْ قَوِيٍّ مَا أَكْرَمَهُ! وَ تَوَاضَعْتَ مِنْ ضَعِيفٍ مَا أَجْرَأَكَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ! وَ أَنْتَ فِي كَنَفِ سِتْرِهِ مُقِيمٌ، وَ فِي سَعَةِ فَضْلِهِ مُتَقَلِّبٌ! فَلَمْ يَمْنَعْكَ فَضْلَهُ، وَ لَمْ يَهْتِكْ عَنْكَ سِتْرَهُ، بَلْ لَمْ تَخْلُ مِنْ لُطْفِهِ مَطْرِفَ عَيْنٍ فِي نِعْمَةٍ يُحْدِثُهَا لَكَ، أَوْ سَيِّئَةٍ يَسْتُرُهَا عَلَيْكَ، أَوْ بِلِيَّةٍ يَصْرِفُهَا عَنْكَ! فَمَا ظَنُّكَ بِهِ لَوْ أَطَعْتَهُ! وَ ايْمُ اللَّهِ لَوْ أَنَّ هذِهِ الصِّفَةَ كانَتْ فِي مُتَّفِقَين فِي الْقَوَّةِ، مُتَوَازِيَين فِي الْقُدْرَةِ، لَكُنْتَ أَوَّلَ حَاكِمٍ عَلَى نَفْسِكَ بِذَمِيمِ الْأَخْلَاقِ، وَ مَسَاوِي ءِ الْأَعْمَالِ. وَ حَقّاً أَقُولُ! مَا الدُّنْيَا غَرَّتْكَ، وَ لكِنْ بِهَا اغْتَرَرْتَ، وَ لَقَدْ كَاشَفَتْكَ الْعِظَاتِ، وَ آذَنَتْكِ عَلَى سَوَاءٍ، وَ لَهِيَ بِمَا تَعِدُكَ مِنْ نُزُولِ الْبَلَاءِ بِجِسْمِكَ، وَ النَّقْصِ فِي قُوَّتِكَ، أَصْدَقُ وَ أَوْفَى مِنْ أَنْ تَكْذِبَكَ، أَوْ تَغُرَّكَ، وَ لَرُبَّ نَاصِحٍ لَهَا عِنْدَكَ مُتَّهَمٌ، وَ صَادِقٍ مِنْ خَبَرِهَا مُكَذَّبٌ، وَ لِئَنْ تَعَرَّفْتَهَا فِي الدِّيَارِ الْخَاوِيَةِ، وَ الرُّبُوعِ الْخَالِيَةِ، لَتَجِدَنَّهَا مِنْ حُسْنِ تَذْكِيرِكَ، وَ بَلَاغِ مَوْعِظَتِكَ، بِمَحَلَّةِ الشَّفِيقِ عَلَيْكَ، وَ الشَّحِيحِ بِكَ! وَ لَنِعْمَ دَارُ مَنْ لَمْ يَرْضَ بِهَا دَاراً، وَ مَحَلُّ مَنْ لَمْ يُوَطِّنْهَا مَحَلًّا! وَ إِنَّ السُّعَدَاءَ بِالدُّنْيَا غَداً هُمُ الْهَارِبُونَ مِنْهَا الْيَوْمَ.

ص: 539

ص: 540

إِذَا رَجَفَتِ الرَّاجِفَةُ، وَ حَقَّتْ بِجَلَائِلِهَا الْقِيَامَةُ، وَ لَحِقَ بِكُلِّ مَنْسَكٍ أَهْلُهُ، وَ بِكُلِّ مَعْبُودٍ عَبَدَتُهُ، وَ بِكُلِّ مُطَاعٍ أَهْلُ طَاعَتِهِ، فَلَمْ يُجْزَ فِي عَدْلِهِ وَ قِسْطِهِ يَوْمَئِذٍ خَرْقُ بَصَرٍ فِي الْهَوَاءِ، وَ لَاهَمْسُ قَدَمٍ فِي الْأَرْضِ إِلَّا بِحَقِّهِ. فَكَمْ حُجَّةٍ يَوْمَ ذَاكَ دَاحِضَةٌ، وَ عَلَائِقِ عُذْرٍ مُنْقَطِعَةٌ.

فَتَحَرَّ مِنْ أَمْرِكَ مَا يَقُومُ بِهِ عُذْرُكَ، وَ تَثْبُتُ بِهِ حُجَّتُكَ، وَ خُذْ مَا يَبْقَى لَكَ مِمَّا لَا تَبْقَى لَهُ، وَ تَيَسَّرْ لِسَفَرِكَ؛ وَشِمْ بَرْقَ النَّجَاةِ؛ وَ ارْحَلْ مَطَايَا التَّشْمِيرِ.

و من خطبة له (ع) (224)

يتبرّأ من الظلم

وَ اللَّهِ لَأَنْ أَبِيتَ عَلَى حَسَكِ السَّعْدَانِ مُسَهَّداً، أَوْ أُجَرَّ فِي الْأَغْلَالِ مُصَفَّداً، أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ أَنْ أَلْقَى اللَّهَ وَ رَسُولَهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ ظَالِماً لِبَعْضِ الْعِبَادِ، وَ غَاصِباً لِشَيْ ءٍ مِنَ الْحُطَامِ، وَ كَيْفَ أَظْلِمُ أَحَداً لِنَفْسٍ يُسْرِعُ إِلَى الْبِلَى قُفُولُهَا، وَ يَطُولُ فِي الثَّرَى حُلُولُهَا؟!

وَ اللَّهِ لَقَدْ رَأَيْتُ عَقِيلًا وَ قَدْ أَمْلَقَ حَتَّى اسْتَماحَنِي مِنْ بُرِّكُمْ صَاعاً، وَ رَأَيْتُ صِبْيَانَهُ شُعْثَ الشُّعُورِ، غُبْرَ الْأَلْوَانِ مِنْ فَقْرِهِمْ، كَأَنَّما سُوِّدَتْ وُجُوهُهُمْ بِالْعِظْلِمِ، وَ عَاوَدَنِي مُؤَكِّداً، وَ كَرَّرَ عَلَيَّ الْقَوْلَ مُرَدِّداً، فَأَصْغَيْتُ إِلَيْهِ سَمْعِي، فَظَنَّ أَنِّي أَبِيعُهُ دِينِي، وَأَتَّبِعُ قِيَادَهُ مُفَارِقاً طَرِيقَتِي، فَأَحْمَيْتُ لَهُ حَدِيدَةً، ثُمَّ أَدْنَيْتُهَا مِنْ جِسْمِهِ لِيَعْتَبِرَ بِهَا، فَضَجَّ ضَجِيجَ ذِي دَنَفٍ مِنْ أَلَمِهَا، وَ كادَ أَنْ يَحْتَرِقَ مِنْ مِيْسَمِهَا، فَقُلْتُ لَهُ: ثَكِلَتْكَ الثَّوَاكِلُ، يَا عَقِيلُ! أَتَئِنُّ مِنْ حَدِيدَةٍ أَحْمَاهَا إِنْسَانُهَا لِلَعِبِهِ، وَ تَجُرُّنِي إِلَى نَارٍ سَجَرَهَا جَبَّارُهَا لِغَضَبِهِ!

ص: 541

ص: 542

أتَئِنُّ مِنَ الْأَذَى وَ لَاأَئِنُّ مِنْ لَظىً؟! وَ أَعْجَبُ مِنْ ذلِكَ طَارِقٌ طَرَقَنَا بِمَلْفُوفَةٍ فِي وِعَائِهَا، وَ مَعْجُونَةٍ شَنِئْتُهَا، كَأَنَّما عُجِنَتْ بِرِيقِ حَيَّةٍ أَوْقَيْئِها، فَقُلْتُ: أَصِلَةٌ، أَمْ زَكَاةٌ، أَمْ صَدَقَةٌ؟ فَذَلِكَ مُحَرَّمٌ عَلَيْنَا أَهْلَ الْبَيْتِ، فَقَالَ: لَاذَا وَ لَاذَاكَ، وَ لكِنَّهَا هَدِيَّةٌ.

فَقُلْتُ: هَبِلَتْكَ الْهَبُولُ! أَعَنْ دِينِ اللَّهِ أَتَيْتَنِي لِتَخْدَعَنِي؟ أَمُخْتَبِطٌ أَنْتَ أَمْ ذُوجِنَّةٍ، أَمْ تَهْجُرُ؟ وَ اللَّهِ لَوْ أُعْطِيتُ الْأَقَالِيمَ السَّبْعَةَ بِمَا تَحْتَ أَفْلَاكِهَا، عَلَى أَنْ أَعْصِيَ اللَّهَ فِي نَمْلَةٍ أَسْلُبُهَا جُلْبَ شَعِيرَةٍ مَا فَعَلْتُهُ، وَ إِنَّ دُنْيَاكُمْ عِنْدِي لَأَهْوَنُ مِنْ وَرَقَةٍ فِي فَمِ جَرَادَةٍ تَقْضَمُهَا. مَا لِعَلِيٍّ وَ لِنَعِيمٍ يَفْنَى، وَ لَذَّةٍ لَا تَبْقَى! نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ سُبَاتِ الْعَقْلِ، وَ قُبْحِ الزَّلَلِ. وَ بِه نَسْتَعِينُ.

و من خطبة له (ع) (225)

يلتجى ء إلى اللَّه أن يغنيه

اللَّهُمَّ صُنْ وَجْهِي بِالْيَسَارِ، وَ لَاتَبْذُلْ جَاهِيَ بِالْإِقْتَارِ، فَأَسْتَرْزِقَ طَالِبِي رِزْقِكَ، وَ أَسْتَعْطِفَ شِرَارَ خَلْقِكَ، وَ أُبْتَلَى بِحَمْدِ مَنْ أَعْطَانِي، وَ أُفْتَتَنَ بِذَمِّ مَنْ مَنَعَنِي، وَ أَنْتَ مِنْ وَرَاءِ ذلِكَ كُلِّهِ وَلِيُّ الْإِعْطَاءِ وَ الْمَنْعِ؛ «إِنَّكَ عَلَى كُلِّ شَيْ ءٍ قَدِيرٌ».

ص: 543

ص: 544

و من خطبة له (ع) (226)

في التنفير من الدنيا

دَارٌ بِالْبَلَاءِ مَحْفُوفَةٌ، وَ بِالْغَدْرِ مَعْرُوفَةٌ، لَاتَدُومُ أَحْوَالُهَا، وَ لَايَسْلَمُ نُزَّالُهَا.

أَحْوَالٌ مُخْتَلِفَةٌ، وَ تَارَاتٌ مُتَصَرِّفَةٌ، الْعَيْشُ فِيهَا مَذْمُومٌ، وَ الْأَمَانُ فِيهَا مَعْدُومٌ، وَ إِنَّما أَهْلُهَا فِيهَا أَغْرَاضٌ مُسْتَهْدَفَةٌ، تَرْمِيهِمْ بِسِهَامِهَا، وَ تُفْنِيهِمْ بِحِمَامِهَا.

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّكُمْ وَ مَا أَنْتُمْ فِيهِ مِنْ هذِهِ الدُّنْيَا عَلَى سَبِيلِ مَنْ قَدْ مَضَى قَبْلَكُمْ، مِمَّنْ كانَ أَطْوَلَ مِنْكُمْ أَعْمَاراً، وَ أَعْمَرَ دِيَاراً، وَ أَبْعَدَ آثَاراً؛ أَصْبَحَتْ أَصْوَاتُهُم هَامِدَةً، وَ رِيَاحُهُمْ رَاكِدَةً، وَ أَجْسَادُهُمْ بَالِيَةً، وَ دِيَارُهُمْ خَالِيَةً، وَ آثَارُهُمْ عَافِيَةً. فَاسْتَبْدَلُوا بِالْقُصُورِالْمُشَيَّدَةِ، وَ الَّنمَارِقِ الْمُمَهَّدَةِ الصُّخُورَ وَ الْأَحْجَارَ الْمُسَنَّدَةَ، وَ الْقُبُورَ اللَّاطِئَةَ الْمُلْحَدَةَ، الَّتي قَدْ بُنِيَ عَلَى الْخَرَابِ فِنَاؤُهَا، وَ شُيِّدَ بِالتُّرَابِ بِنَاؤُهَا.

فَمَحَلُّهَا مُقْتَرِبٌ، وَ سَاكِنُهَا مُغْتَرِبٌ، بَيْنَ أَهْلِ مَحَلَّةٍ مُوحِشِينَ؛ وَ أَهْلِ فَرَاغٍ مُتَشَاغِلِينَ، لَا يَسْتَأْنِسُونَ بِالْأَوْطَانِ، وَ لَايَتَوَاصَلُونَ تَوَاصُلَ الْجِيرَانِ، عَلَى ما بَيْنَهُمْ مِنْ قُرْبِ الْجِوَارِ، وَ دُنُوِّ الدَّارِ. وَ كَيْفَ يَكُونُ بَيْنَهُمْ تَزَاوُرٌ، وَ قَدْ طَحَنَهُمْ بِكَلْكَلِهِ الْبِلى وَ أَكَلَتْهُمُ الْجَنَادِلُ وَ الثَّرَى! وَ كَأَنْ قَدْ صِرْتُمْ إِلَى مَا صَارُوا إِلَيْهِ، وَ ارْتَهَنَكُمْ ذلِكَ الْمَضْجَعُ، وَ ضَمَّكُمْ ذلِكَ الْمُسْتَوْدَعُ. فَكَيْفَ بِكُمْ لَوْ تَنَاهَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ، وَ بُعْثِرَتِ الْقُبُورُ: «هُنَالِكَ تَبْلُو. كُلُّ نَفْسٍ مَا أَسْلَفَتْ، وَ رُدُّوا إِلَى اللَّهِ مَوْلَاهُمُ الْحَقِّ وَ ضَلَّ عَنْهُمْ مَا كانُوا يَفْتَرُونَ».

ص: 545

ص: 546

و من خطبة له (ع) (227)

يلجأ فيه إلى اللَّه ليهديه إلى الرشاد

اللَّهُمَّ إِنَّكَ آنَسُ الْآنِسِينَ لِأَوْلِيَائِكَ. وَ أَحْضَرُهُمْ بِالْكِفَايَةِ لِلْمُتَوَكِّلِينَ عَلَيْكَ.

تُشَاهِدُهُمْ فِي سَرَائِرِهِمْ، وَ تَطَّلِعُ عَلَيْهِمْ فِي ضَمَائِرِهِمْ، وَ تَعْلَمُ مَبْلَغَ بَصَائِرِهِمْ.

فَأَسْرَارُهُمْ لَكَ مَكْشُوفَةٌ، وَ قُلُوبُهُمْ إِلَيْكَ مَلْهُوفَةٌ. إِنْ أَوْحَشَتْهُمُ الْغُرْبَةُ آنَسَهُمْ ذِكْرُكَ، وَ إِنْ صُبَّتْ عَلَيْهِمْ الْمَصَائِبُ لَجَؤُوا إِلَى الْاسْتِجَارَةِ بِكَ، عِلْماً بِأَنَّ أَزِمَّةَ الْأُمُورِ بِيَدِكَ، وَ مَصَادِرَهَا عَنْ قَضَائِكَ.

اللَّهُمَّ إِنْ فَهِهْتُ عَنْ مَسْأَلَتِي، أَوْ عَمِيتُ عَنْ طِلْبَتِي، فَدُلَّنِي عَلَى مَصَالِحِي، وَ خُذْ بِقَلْبِي إِلَى مَرَاشِدِي، فَلَيْسَ ذلِكَ بِنُكْرٍ مِنْ هِدَايَاتِكَ، وَ لَابِبِدْعٍ مِنْ كِفَايَاتِكَ.

اللَّهُمَّ احْمِلْنِي عَلَى عَفْوِكَ، وَ لَاتَحْمِلْنِي عَلَى عَدْلِكَ.

و من خطبة له (ع) (228)

يريد به بعض أصحابه

لِلَّهِ بِلاءُ فُلَانٍ فَلَقَدْ قَوَّمَ الْأَوَدَ، وَ دَاوَى الْعَمَدَ، وَ أَقَامَ السُّنَّةَ، وَ خَلَّفَ الْفِتْنَةَ! ذَهَبَ نَقِيَّ الثَّوْبِ، قَلِيلَ الْعَيْبِ. أَصَابَ خَيْرَهَا، وَ سَبَقَ شَرَّهَا. أَدَّى إلَى اللَّهِ طَاعَتَهُ، وَ اتَّقَاهُ بِحَقِّهِ. رَحَلَ وَ تَرَكَهُمْ فِي طُرُقٍ مُتَشَعِّبَةٍ، لَايَهْتَدِي بِهَا الضَّالُّ، وَ لَايَسْتَيْقِنُ الْمُهْتَدِي.

ص: 547

ص: 548

و من خطبة له (ع) (229)

في وصف بيعته بالخلافة

قال الشريف: وَ قَدْ تَقَدَّمَ مِثْلُهُ بِأَلْفَاظٍ مُخْتَلِفَةٍ.

وَ بَسَطْتُمْ يَدِي فَكَفَفْتُهَا، وَ مَدَدْتُمُوهَا فَقَبَضْتُهَا، ثُمَّ تَدَاكَكْتُمْ عَلَيَّ تَدَاكَّ الْإِبِلِ الْهِيمِ عَلَى حِيَاضِهَا يَوْمَ وِرْدِهَا حَتَّى انْقَطَعَتِ الْنَّعْلُ، وَ سَقَطَ الرِّدَاءُ، وَ وُطِى ءَ الضَّعِيفُ، وَ بَلَغَ مِنْ سُرُورِ النَّاسِ بِبَيْعَتِهِمْ إِيَّايَ أَنِ ابْتَهَجَ بِهَا الصَّغِيرُ، وَ هَدجَ إِلَيْهَا الْكَبِيرُ، وَ تَحَامَلَ نَحْوَهَا الْعَلِيلُ، و حَسَرَتْ إِلَيْهَا الْكِعَابُ.

و من خطبة له (ع) (230)

اشاره

في مقاصد أخرى

فَإِنَّ تَقْوَى اللَّهِ مِفْتَاحُ سَدَادٍ، وَ ذَخِيرَةُ مَعَادٍ، وَ عِتْقٌ مِنْ كُلِّ مَلَكَةٍ، وَ نَجَاةٌ مِنْ كُلِّ هَلَكَةٍ. بِهَا يَنْجَحُ الطَّالِبُ، وَ يَنْجُو الْهَارِبُ، وَ تُنَالُ الرَّغائِبُ.

فضل العمل

فَاعْمَلُوا وَ الْعَمَلُ يُرْفَعُ، وَ التَّوْبَةُ تَنْفَعُ، وَ الدُّعَاءُ يُسْمَعُ. وَالْحَالُ هَادِئَةٌ، وَ الْأَقْلَامُ جَارِيَةٌ. وَ بَادِرُوا بِالْأَعْمَالِ عُمْراً نَاكِساً، أَوْ مَرَضاً حَابِساً، أَوْ مَوْتاً خَالِساً.

ص: 549

ص: 550

فَإِنَّ الْمَوْتَ هَادِمُ لَذَّاتِكُمْ، وَ مُكَدِّرُ شَهَوَاتِكُمْ، وَ مُبَاعِدُ طِيَّاتِكُمْ. زَائِرٌ غَيْرُ مَحْبُوبٍ، وَ قِرْنٌ غَيْرُ مَغْلُوبٍ، وَ وَاتِرٌ غَيْرُ مَطْلُوبٍ. قَدْ أَعْلَقَتْكُمْ حَبَائِلُهُ، وَ تَكَنَّفَتْكُمْ غَوَائِلُهُ، وَ أَقْصَدَتْكُمْ مَعَابِلُهُ. وَ عَظُمَتْ فِيكُمْ سَطْوَتُهُ وَ تَتَابَعَتْ عَلَيْكُمْ عَدْوَتُهُ، وَ قَلَّتْ عَنْكُمْ نَبْوَتُهُ. فَيُوشِكُ أَنْ تَغْشَاكُمْ دَواجِي ظُلَلِهِ وَ احْتِدَامُ عِلَلِهِ، وَ حَنَادِسُ غَمَرَاتِهِ، وَ غَوَاشِي سَكَرَاتِهِ، وَ أَلِيمُ إِزْهَاقِهِ، وَ دُجُوُّ إِطْبَاقِهِ، وَ جُشُوبَةُ مَذَاقِهِ. فَكَأَنْ قَدْ أَتَاكُمْ بَغْتَةً فَأَسْكَتَ نَجِيَّكُمْ، وَ فَرَّقَ نَدِيَّكُمْ، وَ عَفَّى آثَارَكُمْ، وَ عَطَّلَ دِيَارَكُمْ، وَ بَعَثَ وُرَّاثَكُمْ يَقْتَسِمُونَ تُرَاثَكُمْ، بَيْنَ حَمِيمٍ خَاصٍّ لَمْ يَنْفَعْ، وَ قَرِيبٍ مَحْزُونٍ لَمْ يَمْنَعْ، وَ آخَرَ شَامِتٍ لَمْ يَجْزَعْ.

فضل الجدّ

فَعَلَيْكُمْ بِالْجِدِّ وَ الْاجْتِهَادِ، وَ التَّأَهُّبِ و الْاسْتِعْدَادِ، وَ التَّزَوُّدِ فِي مَنْزِلِ الزَّادِ. وَ لَا تَغُرَّنَّكُمُ الْحَيَاةُ الدُّنْيَا كَمَا غَرَّتْ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنَ الْأُمَمِ الْمَاضِيَةِ، وَ الْقُرُونِ الْخَالِيَةِ، الَّذِينَ احْتَلَبُوا دِرَّتَهَا، وَ أَصَابُوا غِرَّتَهَا، وَ أَفْنَوْا عِدَّتَهَا، وَ أَخْلَقُوا جِدَّتَهَا. وَ أَصْبَحَتْ مَسَاكِنُهُمْ أَجْدَاثاً، وَ أَمْوَالُهُمْ مِيرَاثاً. لَايَعْرِفُونَ مَنْ أَتَاهُمْ، وَ لَايَحْفِلُونَ مَنْ بَكَاهُمْ، وَ لَا يُجِيبُونَ مَنْ دَعَاهُمْ، فَاحْذَرُوا الدُّنْيَا فَإِنَّهَا غَدَّارَةٌ غَرَّارَةٌ خَدُوعٌ، مُعْطِيَةٌ مَنُوعٌ، مُلْبِسَةٌ نَزُوعٌ، لَايَدُومُ رَخَاؤُهَا، وَ لَايَنْقَضِي عَنَاؤُهَا، وَلَا يَرْكُدُ بَلَاؤُهَا.

منها في صفة الزهاد: كانُوا قَوْماً مِنْ أَهْلِ الدُّنْيَا وَ لَيْسُوا مِنْ أَهْلِهَا، فَكَانُوا فِيهَا كَمَنْ لَيْسَ مِنْهَا، عَمِلُوا فِيهَا بِمَا يُبْصِرُونَ، وَ بَادَرُوا فِيهَا مَا يَحْذَرُونَ، تَقَلَّبُ أَبْدَانُهُمْ بَيْنَ ظَهْرَانَيْ أَهْلِ الْآخِرَةِ، وَ يَرَوْنَ أَهْلَ الدُّنْيَا يُعَظِّمُونَ مَوْتَ أَجْسَادِهِمْ وَ هُمْ أَشَدُّ إِعْظَاماً لِمَوْتِ قُلُوبِ أَحْيَائِهِمْ.

ص: 551

ص: 552

و من خطبة له (ع) (231)

خطبها بذي قار، و هو متوجّه إلى البصرة، ذكرها الواقدي في كتاب «الجمل»:

فَصَدَعَ بِمَا أُمِرَ بِهِ، وَ بَلَّغَ رِسَالَاتِ رَبِّهِ، فَلَمَّ اللَّهُ بِهِ الصَّدْعَ. وَ رَتَقَ بِهِ الْفَتْقَ، وَ أَلَّفَ بِهِ الشَّمْلَ بَيْنَ ذَوِي الْأَرْحَامِ بَعْدَ الْعَدَاوَةِ الْوَاغِرَةِ فِي الصُّدُورِ، وَ الضَّغَائِنِ الْقَادِحَةِ فِي الْقُلُوبِ.

و من خطبة له (ع) (232)

كلم به عبداللَّه بن زمعة، و هو من شيعته، وَ ذلِكَ أَنَّهُ قَدِمَ عَلَيْهِ فِي خِلَافَتِهِ

يَطْلُبُ مِنْهُ مَالًا، فَقَالَ عليه السلام:

إِنَّ هذَا الْمَالَ لَيْسَ لِي وَ لَالَكَ، وَ إِنَّما هُوَ في ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ، وَ جَلْبُ أسْيَافِهِمْ، فَإِنْ شَرِكْتَهُمْ فِي حَرْبِهِمْ، كانَ لَكَ مِثْلُ حَظِّهِمْ، وَ إِلَّا فَجَنَاةُ أَيْدِيهِمْ لَاتَكُونُ لِغَيْرِ أَفْوَاهِهِمْ.

و من خطبة له (ع) (233)

اشاره

بعد أن أقدم أحدهم على الكلام فحصر، و هو في بيان أهل البيت، و فساد الزمان

أَلَا وَ إِنَّ اللِّسَانَ بَضْعَةٌ مِنَ الْإِنْسَانِ، فَلَا يُسْعِدُهُ الْقَوْلُ إِذَا امْتَنَعَ،

ص: 553

ص: 554

وَ لَايُمْهِلُهُ النُّطْقُ إِذَا اتَّسَعَ. وَ إِنَّا لَأُمَرَاءُ الْكَلَامِ، وَ فِينَا تَنَشَّبَتْ عُرُوقُهُ، وَ عَلَيْنَا تَهَدَّلَتْ غُصُونُهُ.

فسادالزمان

وَ اعْلَمُوا رَحِمَكُمُ اللَّهُ أَنَّكُمْ فِي زَمَانٍ الْقَائِلُ فِيهِ بِالْحَقِّ قَلِيلٌ، وَ اللِّسَانُ عَنِ الصِّدْقِ كَلِيلٌ، وَ اللَّازِمُ لِلْحَقِّ ذَلِيلٌ. أَهْلُهُ مُعْتَكِفُونَ عَلَى الْعِصْيَانِ. مُصْطَلِحُونَ عَلَى الْإِدْهَانِ، فَتَاهُمْ عَارِمٌ، وَ شَائِبُهُمْ آثِمٌ، وَ عَالِمُهُمْ مُنَافِقٌ، وَ قَارِنُهُمْ مُمَاذِقٌ. لَايُعَظِّمُ صَغِيرُهُمْ كَبِيرَهُمْ، وَ لَايَعُولُ غَنِيُّهُمْ فَقِيرَهُمْ.

و من خطبة له (ع) (234)

رَوَى ذعلب اليماميّ عَنْ أَحْمَدَ بْنِ قُتَيْبَةَ، عَنْ عَبْدِاللَّهِ ابْنِ يَزِيدَ عَنْ مَالِكِ ابْنِ دِحْيَةَ، قَالَ: كُنَّا عِنْدَ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ عليه السلام، وَ قَدْ ذُكِرَ عِنْدَهُ اخْتِلَافُ النَّاسِ فَقَالَ:

إِنَّمَا فَرَّقَ بَيْنَهُمْ مَبَادِى ءُ طِينِهِمْ، وَ ذلِكَ أَنَّهُمْ كانُوا فِلْقَةً مِنْ سَبَخِ أَرْضٍ وَ عَذْبِهَا، وَ حَزْنِ تُرْبَةٍ وَ سَهْلِهَا، فَهُمْ عَلَى حَسَبِ قُرْبِ أَرْضِهِمْ يَتَقَارَبُونَ، وَ عَلَى قَدْرِ اخْتِلَافِهَا يَتَفَاوَتُونَ، فَتَامُّ الرُّوَاءِ نَاقِصُ الْعَقْلِ، وَ مَادُّ الْقَامَةِ قَصِيرُ الْهِمَّةِ، وَ زَاكِي الْعَمَلِ قَبِيحُ الْمَنْظَرِ، وَ قَرِيبُ الْقَعْرِ بَعِيدُ السَّبْرِ، وَ مَعْرُوفُ الضَّرِيبَةِ مُنْكَرُ الْجَليبَةِ، وَ تَائِهُ الْقَلْبِ مُتَفَرِّقُ اللُّبِّ، وَ طَلِيقُ اللِّسَانِ حَدِيدُ الْجَنَانِ.

ص: 555

ص: 556

و من خطبة له (ع) (235)

قاله و هو يلي غسل رسول اللَّه صلى الله عليه و آله و تجهيزه:

بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي يَا رَسُولَ اللَّهِ! لَقَدِ انْقَطَعَ بِمَوْتِكَ مَا لَمْ يَنْقَطِعْ بِمَوْتِ غَيْرِكَ مِنَ النَّبُوَّةِ وَ الْإِنْبَاءِ وَ أَخْبَارِ السَّمَاءِ. خَصَّصْتَ حَتَّى صِرْتَ مُسَلِّياً عَمَّنْ سِوَاكَ، وَ عَمَّمْتَ حَتَّى صَارَ النَّاسُ فِيكَ سَوَاءً. وَ لَوْلَا أَنَّكَ أمَرْتَ بِالصَّبْرِ، وَ نَهَيْتَ عَنِ الْجَزَعِ، لَأَنْفَدْنَا عَلَيْكَ مَاءَ الشُّؤُونِ، وَ لَكَانَ الدَّاءُ مُمَاطِلًا، وَ الْكَمَدُ مُحَالِفاً، وَ قَلَّا لَكَ! وَ لكِنَّهُ مَا لَايُمْلَكُ رَدُّهُ، وَ لَايُسْتَطَاعُ دَفْعُهُ. بِأَبِي أَنْتَ وَ أُمِّي! اذْكُرْنَا عِنْدَ رَبِّكَ، وَ اجْعَلْنَا مِنْ بَالِكَ!

و من خطبة له (ع) (236)

اقتص فيه ذكر ما كان منه بعد هجرة النبي صلى الله عليه و آله ثمّ لحاقه به.

فَجَعَلْتُ أَتْبَعُ مَأْخَذَ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَأَطَأُ ذِكْرَهُ، حَتَّى انْتَهَيْتُ إِلَى الْعَرَجِ.

قال السيد الشريف رحمة الله عليه في كلام طويل:

قَوْلُهُ عليه السلام: «فَأَطَأُذِكْرَهُ»، مِنَ الْكَلَامِ الَّذِي رُمِيَ بِهِ إِلَى غَايَتَيِ الْإِيجَازِ وَ الْفَصَاحَةِ، أراد أني كنت أعطى خبره صلى الله عليه و آله من بدء خروجي إلى أن انتهيت إلى هذا الموضع، فكنى عن ذلك بهذه الكناية العجيبة.

ص: 557

ص: 558

و من خطبة له (ع) (237)

في المسارعة إلى العمل

فَاعْمَلُوا وَ أَنْتُمْ فِي نَفَسِ الْبَقَاءِ، وَ الصُّحُفُ مَنْشُورَةٌ، وَ التَّوْبَةُ مُبْسُوطَةٌ، وَ الْمُدْبِرُ يُدْعَى، وَ الْمُسِي ءُ يُرْجَى، قَبْلَ أَنْ يَخْمُدَ الْعَمَلُ، وَ يَنْقَطِعَ الْمَهَلُ، وَ يَنْقَضِيَ الْأَجَلُ، وَ يُسَدَّ بَابُ التَّوْبَةِ، وَ تَصْعَدَ الْمَلَائِكَةُ.

فَأَخَذَ امْرُؤٌ مِنْ نَفْسِهِ لِنَفْسِهِ. وَ أَخَذَ مِنْ حَىٍّ لِمَيِّتٍ وَ مِنْ فانٍ لِباقٍ، وَ مِنْ ذاهِبٍ لِدائِمٍ. امْرُؤٌ خَافَ اللَّهَ وَ هُوَ مُعَمَّرٌ إِلَى أَجَلِهِ، وَ مَنْظُورٌ إِلَى عَمَلِهِ، امْرُؤٌ أَلْجَمَ نَفْسَهُ بِلِجَامِهَا، وَ زَمَّهَا بِزِمَامِهَا فَأَمْسَكَهَا بِلِجَامِهَا عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ، وَ قَادَهَا بِزِمَامِهَا إِلَى طَاعَةِ اللَّهِ.

و من خطبة له (ع) (238)

في شأن الحكمين و ذمّ أهل الشام

جُفَاةٌ طَغَامٌ، وَ عَبِيدٌ أَقْزَامٌ، جُمِعُوا مِنْ كُلِّ أَوْبٍ، وَ تُلُقِّطُوا مِنْ كُلِّ شَوْبٍ، مِمَّنْ يَنْبَغِي أَنْ يُفَقَّهَ وَ يُؤَدَّبَ، وَ يُعَلَّمَ وَ يُدَرَّبَ، وَ يُوَلَّى عَلَيْهِ، وَ يُؤْخَذَ عَلَى يَدَيْهِ. لَيْسُوا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ لَامِنَ الَّذِينَ تَبَوَّؤوا الدَّارَ وَ الْإِيمَانَ.

أَلَا وَ إِنَّ الْقَوْمَ اخْتَارُوا لِأَنْفُسِهِمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تُحِبُّونَ،

ص: 559

ص: 560

وَ إِنَّكُمُ اخْتَرْتُمْ لِأَنْفُسِكُمْ أَقْرَبَ الْقَوْمِ مِمَّا تَكْرَهُونَ. وَ إِنَّما عَهْدُكُمْ بَعَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ بِالْأَمْسِ يَقُولُ: «إِنَّهَا فِتْنَةٌ فَقَطِّعُوا أَوْتَارَكُمْ، وَ شِيمُوا سُيُوفَكُمْ» فَإِنْ كانَ صَادِقاً فَقَدْ أَخْطَأَ بِمَسِيرِهِ غَيْرَ مُسْتَكْرَهٍ، وَ إِنْ كانَ كاذِباً فَقَدْ لَزِمَتْهُ التُّهْمَةُ. فَادْفَعُوا فِي صَدْرِ عَمْرِو بْنِ الْعَاصِ بِعَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْعَبَّاسِ، وَ خُذُوا مَهَلَ الْأَيَّامِ، وَ حُوطُوا قَوَاصِيَ الْإِسْلَامِ. أَلَا تَرَوْنَ إِلَى بِلَادِكُمْ تُغْزَى، وَ إِلَى صَفَاتِكُمْ تُرْمَى!

و من خطبة له (ع) (239)

يذكر فيها آل محمّد صلى الله عليه و آله

هُمْ عَيْشُ الْعِلْمِ، وَ مَوْتُ الْجَهْلِ. يُخْبِرُكُمْ حِلْمُهُمْ عَنْ عِلْمِهِمْ، وَ ظَاهِرُهُمْ عَنْ بَاطِنِهِمْ، وَ صَمْتُهُمْ عَنْ حِكَمِ مَنْطِقِهِمْ. لَايُخَالِفُونَ الْحَقَّ وَ لَايَخْتَلِفُونَ فِيهِ. وَ هُمْ دَعَائِمُ الْإِسْلَامِ، وَ وَلَائِجُ الْاعْتِصَامِ، بِهِمْ عَادَ الْحَقُّ إِلَى نِصَابِهِ، وَ انْزَاحَ الْبَاطِلُ عَنْ مُقَامِهِ، وَانْقَطَعَ لِسَانُهُ عَنْ مَنْبِتِهِ. عَقَلُوا الدِّينَ عَقْلَ وِعَايَةٍ وَ رِعَايَةٍ، لَاعَقْلَ سَمَاعٍ وَ رِوَايَةٍ. فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ.

ص: 561

ص: 562

و من خطبة له (ع) (240)

قاله لعبد اللَّه بن عباس؛ و قد جاءه برسالة من عثمان، و هو محصور يسأله فيها الخروج الى مالِهِ بينبُع، ليقلَّ هتف الناس باسمه للخلافة، بعد أن كان سأَله مثل ذلك من قبل، فقال عليه السلام:

يا ابْنَ عَبَّاسٍ، مَا يُرِيدُ عُثَمانُ إِلَّا أَنْ يَجْعَلَنِي جَمَلًا نَاضِحاً بِالْغَرْبِ أَقْبِلْ وَ أَدْبِرْ! بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ، ثُمَّ بَعَثَ إِلَيَّ أَنْ أَقْدُمَ، ثُمَّ هُوَ الْآنَ يَبْعَثُ إِلَيَّ أَنْ أَخْرُجَ! وَ اللَّهِ لَقَدْ دَفَعْتُ عَنْهُ حَتَّى خَشِيتُ أَنْ أَكُونَ آثِماً.

و من خطبة له (ع) (241)

يحث به أصحابه على الجهاد

وَ اللَّهُ مُسْتَأْدِيكُمْ شُكْرَهُ وَ مُوَرِّثُكُمْ أَمْرَهُ، وَ مُمْهِلُكُمْ فِي مِضْمَارٍ مَحْدُودٍ لِتَتَنازَعُوا سَبَقَهُ فَشُدُّوا عُقَدَ الْمَآزِرِ، وَ اطْوُوا فُضُولَ الْخَوَاصِرِ، وَ لَاتَجْتَمِعُ عَزِيمَةٌ وَ وَلِيمَةٌ. مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ، وَ أَمْحَى الظُّلَمَ لِتَذَاكِيرِ الْهِمَمِ!

وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى سَيِّدِنَا مُحَمَّدٍ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ،

وَ عَلَى آلِهِ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَ الْعُرْوَةِ الْوُثْقَى،

وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً.

ص: 563

ص: 564

رَسائِل أميرَالمُؤمِنين (ع)

و من كتاب له (ع) (1)

إِلى أهل الكوفة، عند مسيره من المدينة الى البصرة

مِنْ عَبْدِ اللَّهِ عَليٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَهْلِ الْكُوفَةِ، جَبْهَةِ الْأَنْصَارِ وَ سَنَامِ الْعَرَبِ.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي أُخْبِرُكُمْ عَنْ أَمْرِ عُثَمانَ حَتَّى يَكُونَ سَمْعُهُ كَعِيَانِهِ. إِنَّ النَّاسَ طَعَنُوا عَلَيْهِ، فَكُنْتُ رَجُلًا مِنَ الْمُهَاجِرِينَ أُكْثِرُ اسْتِعْتَابَهُ وَ أُقِلُّ عِتَابَهُ، وَ كانَ طَلْحَةُ وَ الزُّبَيْرُ أَهْوَنُ سَيْرِهِمَا فيهِ الْوَجِيفُ، وَ أَرْفَقُ حِدَائِهِمَا الْعَنِيفُ، وَ كانَ مِنْ عَائِشَةَ فِيهِ فَلْتَةُ غَضَبٍ، فَأُتِيحَ لَهُ قَوْمٌ فَقَتَلُوهُ، وَ بَايَعَنِي النَّاسُ غَيْرَ مُسْتَكْرَهِينَ وَ لَامُجْبَرِينَ، بَلْ طَائِعِينَ مُخَيَّرِينَ.

وَ اعْلَمُوا أَنَّ دَارَ الْهِجْرَةِ قَدْ قَلَعَتْ بِأَهْلِهَا وَ قَلَعُوا بِهَا، وَ جَاشَتْ جَيْشَ الْمِرْجَلِ، وَ قَامَتِ الفِتْنَةُ عَلَى الْقُطْبِ، فَأَسْرِعُوا إِلَى أَمِيرِكُمْ، وَ بَادِرُوا جِهَادَ عَدُوِّكُمْ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ عَزَّوَجَلَّ.

ص: 565

ص: 566

و من كتاب له (ع) (2)

إليهم بعد فتح البصرة

وَ جَزَاكُمُ اللَّهُ مِنْ أَهْلِ مِصْرٍ عَنْ أَهْلِ بَيْتِ نَبِيِّكُمْ أَحْسَنَ مَا يَجْزِي الْعَامِلِينَ بِطَاعَتِهِ، وَ الشَّاكِرِينَ لِنِعْمَتِهِ، فَقَدْ سَمِعْتُمْ وَ أَطَعْتُمْ، وَدُعِيتُمْ فَأَجَبْتُمْ.

و من كتاب له (ع) (3)

لشريح بن الحارث قاضيه

و رُوِي أن شريح بن الحارث قاضي أميرالمؤمنين عليه السلام، اشترى على عهده داراً بثمانين ديناراً، فبلغه ذلك، فاستدعى شريحاً، و قال له:

بَلَغَنِي أَنَّكَ ابْتَعْتَ دَاراً بِثَمانِين دِينَاراً، وَ كَتَبْتَ لَهَا كِتَاباً، وَ أَشْهَدْتَ فِيهِ شُهُوداً.

فقال له شريح: قد كان ذلك يا أمير المؤمنين. قال: فنظر إليه نظر المغضب، ثم قال له:

يَا شُرَيْحُ، أَمَا إِنَّهُ سَيَأْتِيكَ مَنْ لَايَنْظُرُ فِي كِتَابِكَ، وَ لَايَسْأَلُكَ عَنْ بَيِّنَتِكَ، حَتَّى يُخْرِجَكَ مِنْهَا شَاخِصاً، وَ يُسْلِمَكَ إِلَى قَبْرِكَ خَالِصاً، فَانْظُرْ يَا شُرَيْحُ لَاتَكُونُ ابْتَعْتَ هذِهِ الدَّارَ مِنْ غَيْرِ مَالِكَ، أَوْ نَقَدْتَ الَّثمَنَ مِنْ غَيْرِ حَلَالِكَ! فَإِذَا أَنْتَ قَدْ خَسِرْتَ دَارَ الدُّنْيَا وَ دَارَ الْآخِرَةِ! أَمَا إِنَّكَ لَوْ كُنْتَ أَتَيْتَنِي عِنْدَ شِرَائِكَ مَا اشْتَرَيْتَ لَكَتَبْتُ لَكَ كِتَاباً عَلَى هذِهِ النُّسْخَةِ، فَلَمْ تَرْغَبْ فِي شِرَاءِ هذِهِ الدَّارِ بِدِرْهَمٍ فَمَا فَوْقُ.

ص: 567

ص: 568

وَالنُّسْخَةُ هذِهِ: «هذَا مَا اشْتَرَى عَبْدٌ ذَلِيلٌ، مِنْ عَبْدٍ قَدْ أُزْعِجَ لِلرَّحِيلِ، اشْتَرَى مِنْهُ دَاراً مِنْ دَارِ الْغُرُورِ، مِنْ جَانِبِ الْفَانِينَ، وَ خِطَّةِ الْهَالِكِينَ. وَ تَجْمَعُ هذِهِ الدَّارَ حُدُودٌ أَرْبَعَةٌ: الْحَدُّ الْأَوَّلُ يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الْآفَاتِ، وَ الْحَدُّ الثَّانِي يَنْتَهِي إِلَى دَوَاعِي الْمُصِيبَاتِ، وَ الْحَدُّ الثَّالِثُ يَنْتَهِي إِلَى الْهَوَى الْمُرْدِي، وَ الْحَدُّ الرَّابِعُ يَنْتَهِي إِلَى الشَّيْطَانِ الْمُغْوِي، وَ فِيهِ يُشْرَعُ بَابُ هذِهِ الدَّارِ. اشْتَرَى هذَا الْمُغْتَرُّ بِالْأَمَلِ، مِنْ هذَا الْمُزْعَجِ بِالْأَجَلِ، هذِهِ الدَّارَ بِالْخُرُوجِ مِنْ عِزِّ الْقَنَاعَةِ، وَالدُّخُولِ فِي ذُلِّ الطَّلَبِ وَ الضَّرَاعَةِ، فَمَا أَدْرَكَ هذَا الْمُشْتَرِي فِيما اشْتَرَى مِنْهُ مِنْ دَرَكٍ، فَعَلَى مُبَلْبِلِ أَجْسَامِ الْمُلُوكِ، وَ سَالِبِ نُفُوسِ الْجَبَابِرَةِ، وَ مُزِيلِ مُلْكِ الْفَرَاعِنَةِ، مِثْلِ كِسْرَى وَ قَيْصَرَ، وَ تُبَّعٍ وَ حِمْيَرَ، وَ مَنْ جَمَعَ الْمَالَ عَلَى الْمَالِ فَأَكْثَرَ، وَ مَنْ بَنَى وَشَيَّدَ، وَ زَخْرَفَ وَ نَجَّدَ، وَ ادَّخَرَ وَ اعْتَقَدَ، وَ نَظَرَ بِزَعْمِهِ لِلْوَلَدِ، إِشْخَاصُهُمْ جَمِيعاً إِلَى مَوْقِفِ الْعَرْضِ وَ الْحِسَابِ، وَ مَوْضِعِ الْثَوَابِ وَ الْعِقَابِ: إِذَا وَقَعَ الْأَمْرُ بِفَصْلِ الْقَضَاءِ «وَ خَسِرَ هُنَالِكَ الْمُبْطِلُونَ» شَهِدَ عَلَى ذلِكَ الْعَقْلُ إِذَا خَرَجَ مِنْ أَسْرِ الْهَوَى وَ سَلِمَ مِنْ عَلَائِقِ الدُّنْيَا.

و من كتاب له (ع) (4)

إلى بعض أمراء جيشه

فَإِنْ عَادُوا إِلَى ظِلِّ الطَّاعَةِ فَذَاكَ الَّذِي نُحِبُّ، وَ إِنْ تَوَافَتِ الْأُمُورُ بِالْقَومِ إِلَى الشِّقَاقِ وَالْعِصْيَانِ فَانْهَدْ بِمَنْ أَطَاعَكَ إِلَى مَنْ عَصَاكَ، وَ اسْتَغْنِ بِمَنْ انْقَادَ مَعَكَ عَمَّنْ تَقَاعَسَ عَنْكَ، فَإِنَّ الْمُتَكَارِهَ مَغِيبُهُ خَيْرٌ مِنْ مَشْهَدِهِ، وَ قُعُودُهُ أَغْنَى مِنْ نُهُوضِهِ.

ص: 569

ص: 570

و من كتاب له (ع) (5)

إِلى أشعث بن قيس عامل أذربيجان

وَ إِنَّ عَمَلَكَ لَيْسَ لَكَ بِطُعْمَةٍ وَ لكِنَّهُ فِي عُنُقِكَ أَمَانَةٌ، وَ أَنْتَ مُسْتَرْعًى لِمَنْ فَوْقَكَ.

لَيْسَ لَكَ أَنْ تَفْتَاتَ فِي رَعِيَّةٍ، وَ لَاتُخَاطِرَ إِلَّا بِوَثِيقَةٍ، وَ فِي يَدَيْكَ مَالٌ مِنْ مَالِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ، وَ أَنْتَ منْ خُزَّانِهِ حَتَّى تُسَلِّمَهُ إِلَىَّ، وَ لَعَلِّي أَلَّا أَكُونَ شَرَّ وُلَاتِكَ لَكَ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (6)

إلى معاوية

إِنَّهُ بَايَعَنِي الْقَوْمُ الَّذِينَ بَايَعُوا أَبَابَكْرٍ وَ عُمَرَ وَ عُثَمانَ عَلَى مَا بَايَعُوهُمْ عَلَيْهِ، فَلَمْ يَكُنْ لِلشَّاهِدِ أَنْ يَخْتَارَ، وَ لَالِلْغَائِبِ أَنْ يَرُدَّ، وَ إِنَّما الشُّورَى لِلْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، فَإِنِ اجْتَمَعُوا عَلَى رَجُلٍ وَ سَمَّوْهُ إِمَاماً كانَ ذلِكَ لِلَّهِ رِضىً، فَإِنْ خَرَجَ عَنْ أَمْرِهِمْ خَارِجٌ بِطَعْنٍ أَوْ بِدْعَةٍ رَدُّوهُ إِلَى مَا خَرَجَ مِنْهُ، فَإِنْ أَبَى قَاتَلُوهُ عَلَى اتِّبَاعِهِ غَيْرَ سَبِيلِ الْمُؤْمِنِينَ، وَ وَلَّاهُ اللَّهُ مَا تَوَلَّى.

وَ لَعَمْرِي، يَا مُعَاوِيَةُ، لَئِنْ نَظَرْتَ بِعَقْلِكَ دُونَ هَوَاكَ لَتَجِدَنِّي أَبْرَأَ النَّاسِ مِنْ دَمِ عُثَمانَ، وَ لَتَعْلَمَنَّ أَنِّي كُنْتُ فِي عُزْلَةٍ عَنْهُ إِلَّا أَنْ تَتَجَنَّى فَتَجَنَّ مَا بَدَا لَكَ! وَالسَّلَامُ.

ص: 571

ص: 572

و من كتاب له (ع) (7)

إِلَيه أيضاً

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَتْنِي مِنْكَ مَوْعِظَةٌ مُوَصَّلَةٌ، وَ رِسَالَةٌ مُحَبَّرَةٌ، نَمَّقْتَهَا بِضَلَالِكَ، وَ أَمْضَيْتَهَا بِسُوءِ رَأْيِكَ، وَ كِتَابُ امْرِى ءٍ لَيْسَ لَهُ بَصَرٌ يَهْدِيهِ، وَ لَاقَائِدٌ يُرْشِدُهُ، قَدْ دَعَاهُ الْهَوَى فَأَجَابَهُ، وَ قَادَهُ الضَّلَالُ فَاتَّبَعَهُ، فَهَجَرَ لَاغِطاً، وَ ضَلَّ خَابِطاً.

منه: لِأَنَّهَا بَيْعَةٌ وَاحِدَةٌ لَايُثَنَّى فِيهَا النَّظَرُ، وَ لَايُسْتَأْنَفُ فِيهَا الْخَيَارُ. الْخَارِجُ مِنْهَا طَاعِنٌ، وَ الْمُرَوِّي فِيهَا مُدَاهِنٌ.

و من كتاب له (ع) (8)

إلى جرير بن عبداللَّه البجلي لمّا أرسله إلى معاوية

أَمَّا بَعْدُ، فَإِذَا أَتَاكَ كِتَابِي فَاحْمِلْ مُعَاوِيَةَ عَلَى الْفَصْلِ، وَ خُذْهُ بِالْأَمْرِ الْجَزْمِ، ثُمَّ خَيِّرْهُ بَيْنَ حَرْبٍ مُجْلِيَةٍ، أَوْ سِلْمٍ مُخْزِيَةٍ، فَإِنِ اخْتَارَ الْحَرْبَ فَانْبِذْ إِلَيْهِ، وَ إِنِ اخْتَارَ السِّلْمَ فَخُذْ بَيْعَتَهُ، وَالسَّلَامُ.

ص: 573

ص: 574

و من كتاب له (ع) (9)

إِلى معاوية

فَأَرَادَ قَوْمُنَا قَتْلَ نَبِيِّنَا، وَ اجْتِيَاحَ أَصْلِنَا، وَ هَمُّوا بِنَا الْهُمُومَ وَ فَعَلُوا بِنَا الْأَفَاعِيلَ، وَ مَنَعُونَا الْعَذْبَ، وَ أَحْلَسُونَا الْخَوْفَ، وَ اضْطَرُّونَا إِلَى جَبَلٍ وَعْرٍ وَ أَوْقَدُوا لَنَا نَارَ الْحَرْبِ، فَعَزَمَ اللَّهُ لَنَا عَلَى الذَّبِّ عَنْ حَوْزَتِهِ، وَ الرَّمْيِ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِهِ. مُؤْمِنُنَا يَبْغِي بِذلِكَ الْأَجْرَ، وَ كافِرُنَا يُحَامِي عَنِ الْأَصْلِ. وَ مَنْ أَسْلَمَ مِنْ قُرَيْشٍ خِلْوٌ مِمَّا نَحْنُ فِيهِ بِحِلْفٍ يَمْنَعُهُ أَوْ عَشِيرَةٍ تَقُومُ دُونَهُ، فَهُوَ مِنَ الْقَتْلِ بِمَكَانِ أَمْنٍ.

وَ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ، وَ أَحْجَمَ النَّاسُ، قَدَّمَ أَهْلَ بَيْتِهِ فَوَقَى بِهِمْ أَصْحَابَهُ حَرَّ السُّيُوفِ وَ الْأَسِنَّةِ. فَقُتِلَ عُبَيْدَةُ بْنُ الْحَارِثِ يَوْمَ بَدْرٍ، وَ قُتِلَ حَمْزَةُ يَوْمَ أُحُدٍ، وَ قُتِلَ جَعْفَرٌ يَوْم مُوتَةَ. وَ أَرَادَ مَنْ لَوْ شِئْتُ ذَكَرْتُ اسْمَهُ مِثْلَ الَّذِي أَرَادُوا مِنَ الشَّهَادَةِ، وَ لكِنَّ آجَالَهُمْ عُجِّلَتْ، وَ مَنِيَّتَهُ أُجِّلَتْ. فَيا عَجَباً لِلدَّهْرِ! إِذْ صِرْتُ يُقْرَنُ بِي مَنْ لَمْ يَسْعَ بِقَدَمِي، وَ لَمْ تَكُنْ لَهُ كَسَابِقَتِي الَّتِي لَايُدْلِي أَحَدٌ بِمِثْلِهَا، إِلَّا أَنْ يَدَّعِيَ مُدَّعٍ مَا لَاأَعْرِفُهُ، وَ لَاأَظُنُّ اللَّهَ يَعْرِفُهُ. وَالْحَمْدُ لِلَّهِ عَلَى كُلِّ حَالٍ.

وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ مِنْ دَفْعِ قَتَلَةِ عُثَمانَ إِلَيْكَ، فَإِنِّي نَظَرْتُ فِي هذَا الْأَمْرِ، فَلَمْ أَرَهُ يَسَعُنِي دَفْعُهُمْ إِلَيْكَ وَ لَاإِلَى غَيْرِكَ، وَ لَعَمْرِي لَئِنْ لَمْ تَنْزِعْ عَنْ غَيِّكَ وَ شِقَاقِكَ لَتَعْرِفَنَّهُمْ عَنْ قَلِيلٍ يَطْلُبُونَكَ، لَايُكَلِّفُونَكَ طَلَبَهُمْ فِي بَرٍّ وَ لَابَحْرٍ، وَ لَاجَبَلٍ وَ لَا سَهْلٍ، إِلَّا أَنَّهُ طَلَبٌ يَسُوءُكَ وِجْدَانُهُ، وَ زَوْرٌ لَايَسُرُّكَ لُقْيَانُهُ، وَالسَّلَامُ لِأَهْلِهِ.

ص: 575

ص: 576

و من كتاب له (ع) (10)

إليه أيضاً

وَ كَيْفَ أَنْتَ صَانِعٌ إِذَا تَكَشَّفَتْ عَنْكَ جَلَابِيبُ مَا أَنْتَ فِيهِ مِنْ دُنْيَا قَدْ تَبَهَّجَتْ بِزِينَتِهَا، وَ خَدَعَتْ بِلَذَّتِهَا. دَعَتْكَ فَأَجَبْتَهَا، وَ قَادَتْكَ فَاتَّبَعْتَهَا، وَ أَمَرَتْكَ فَأَطَعْتَها. وَ إِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَقِفَكَ وَاقِفٌ عَلَى مَا لَايُنْجِيكَ مِنْهُ مِجَنٌّ. فَاقْعَسْ عَنْ هذَا الْأَمْرِ، وَ خُذْ أُهْبَةَ الْحِسَابِ، وَ شَمِّرْ لِمَا قَدْ نَزَلَ بِكَ، وَ لَاتُمَكِّنِ الْغُوَاةَ مِنْ سَمْعِكَ، وَ إِلَّا تَفْعَلْ أُعْلِمْكَ مَا أَغْفَلْتَ مِنْ نَفْسِكَ فَإِنَّكَ مُتْرَفٌ قَدْ أَخَذَ الشَّيْطَانُ مِنْكَ مَأْخَذَهُ، وَ بَلَغَ فِيكَ أَمَلَهُ، وَ جَرَى مِنْكَ مَجْرَى الرُّوحِ وَالدَّمِ.

وَ مَتَى كُنْتُمْ يَا مُعَاوِيَةُ سَاسَةَ الرَّعِيَّةِ، وَ وُلَاةَ أَمْرِ الْأُمَّةِ؟ بِغَيْرِ قَدَمٍ سابِقٍ، وَ لَا شَرَفٍ بَاسِقٍ، وَ نَعُوذُ بِاللَّهِ مِنْ لُزُومِ سَوَابِقِ الشَّقاءِ. وَ أُحَذِّرُكَ أَنْ تَكُونَ مُتَمادِياً فِي غِرَّةِ الْأُمْنِيَّةِ، مُخْتَلِفَ الْعَلَانِيَةِ وَالسَّرِيرَةِ.

وَ قَدْ دَعَوْتَ إِلَى الْحَرْبِ فَدَعِ النَّاسَ جَانِباً وَ اخْرُجْ إِلَيَّ، وَ أَعْفِ الْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْقِتَالِ، لِتَعْلَمَ أَيُّنَا الْمَرِينُ عَلَى قَلْبِهِ، وَالْمُغَطَّى عَلَى بَصَرِهِ! فَأَنَا أَبُوحَسَنٍ قَاتِلُ جَدِّكَ وَ أَخِيكَ وَ خَالِكَ شَدْخاً يَوْمَ بَدْرٍ، وَ ذلِكَ السَّيْفُ مَعِي، وَ بِذلِكَ الْقَلْبِ أَلْقَى عَدُوِّي، مَا اسْتَبْدَلْتُ دِيناً، وَ لَااسْتَحْدَثْتُ نَبِيّاً. وَ إِنِّي لَعَلَى الْمِنْهَاجِ الَّذِي تَرَكْتُمُوهُ طَائِعِينَ وَ دَخَلْتُمْ فِيهِ مُكْرَهِينَ.

وَ زَعَمْتَ أَنَّكَ جِئْتَ ثَائِراً بِدَمِ عُثَمانَ! وَ لَقَدْ عَلِمْتَ حَيْثُ وَقَعَ دَمُ عُثَمانَ فَاطْلُبْهُ مِنْ هُنَاكَ إِنْ كُنْتَ طَالِباً، فَكَأنِّي قَدْ رَأَيْتُكَ تَضِجُّ مِنَ الْحَرْبِ إِذَا عَضَّتْكَ ضَجِيجَ الْجِمَالِ بِالْأَثْقَالِ،

ص: 577

ص: 578

وَ كَأَنِّي بِجَمَاعَتِكَ تَدْعُونِي جَزَعاً مِنَ الضَّرْبِ الْمُتَتَابِعِ، وَ الْقَضَاءِ الْوَاقِعِ وَ مَصَارِعَ بَعْدَ مَصَارِعَ، إِلَى كِتَابِ اللَّهِ، وَ هِيَ كافِرَةٌ جَاحِدَةٌ، أَوْ مُبَايِعَةٌ حَائِدَةٌ.

و من كتاب له (ع) (11)

وصى بها جيشاً بعثه إلى العدوّ

فَإِذَا نَزَلْتُمْ بِعَدُوٍّ أَوْ نَزَلَ بِكُمْ، فَلْيَكُنْ مُعَسْكَرُكُمْ فِي قُبُلِ الْأَشْرَافِ، أَوْ سِفَاحِ الْجِبَالِ، أَوْ أَثْنَاءِ الْأَنْهَارِ، كَيَما يَكُون لَكُمْ رِدْءًا، وَ دُونَكُمْ مَرَدّاً. وَلْتَكُنْ مُقَاتَلَتُكُمْ مِنْ وَجْهٍ وَاحِدٍ أَوِ اثْنَيْنِ، وَاجْعَلُوا لَكُمْ رُقَبَاءَ فِي صَيَاصِي الْجِبَالِ، وَ مَنَاكِبِ الْهِضَابِ، لِئَلَّا يَأْتِيكُمُ الْعَدُوُّ مِنْ مَكَانِ مَخَافَةٍ أَوْ أَمْنٍ. وَاعْلَمُوا أَنَّ مُقَدَّمَةَ الْقَوْمِ عُيُونُهُمْ، وَ عُيُونَ الْمُقَدِّمَةِ طَلائِعُهُمْ. وَ إِيَّاكُمْ وَالتَّفَرُّقَ! فَإِذَا نَزَلْتُمْ فَانْزِلُوا جَمِيعاً، وَ إِذَا ارْتَحَلْتُمْ فَارْتَحِلُوا جَمِيعاً، وَ إِذَا غَشِيَكُمُ اللَّيْلُ فَاجْعَلُوا الرِّمَاحَ كِفَّةً، وَ لَاتَذُوقُوا النَّوْمَ إِلَّا غِرَاراً أَوْ مَضْمَضَةً.

و من كتاب له (ع) (12)

وصّى بها معقل بن قيس الرياحي حين أنفذه إلى الشام في ثلاثة آلاف مقدّمة له:

إِتَّقِ اللَّهَ الَّذِي لَابُدَّ لَكَ مِنْ لِقَائِهِ، وَ لَامُنْتَهَى لَكَ دُونَهُ. وَ لَاتُقَاتِلَنَّ إِلَّا مَنْ قَاتَلَكَ.

ص: 579

ص: 580

وَ سِرِ الْبَرْدَيْنِ. وَ غَوِّرْ بِالنَّاسِ. وَرَفِّهْ فِي السَّيْرِ. وَ لَاتَسِرْ أَوَّلَ اللَّيْلِ، فَإِنَّ اللَّهَ جَعَلَهُ سَكَناً، وَ قَدَّرَهُ مُقَاماً لَاظَعْناً. فَأَرِحْ فِيهِ بَدَنَكَ، وَ رَوِّحْ ظَهْرَكَ. فَإِذَا وَقَفْتَ حِينَ يَنْبَطِحُ السَّحَرُ، أَوْ حِينَ يَنْفَجِرُ الْفَجْرُ، فَسِرْعَلَى بَرَكَةِ اللَّهِ. فَإِذَا لَقِيتَ الْعَدُوَّ فَقِفْ مِنْ أَصْحَابِكَ وَسَطاً، وَ لَاتَدْنُ مِنَ الْقَوْمِ دُنُوَّ مَنْ يُرِيدُ أَنْ يُنْشِبَ الْحَرْبَ. وَ لَاتَبَاعَدْ عَنْهُمْ تَبَاعُدَ مَنْ يَهَابُ الْبَأْسَ، حَتَّى يَأْتِيَكَ أَمرِي، وَ لَايَحْمِلَنَّكُمْ شَنَآنُهُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ قَبْلَ دُعَائِهِمْ وَ الْإِعْذَارِ إِلَيْهِمْ.

و من كتاب له (ع) (13)

إلى أميرين من أُمراء جيشه

وَ قَدْ أَمَّرْتُ عَلَيْكُمَا وَ عَلَى مَنْ فِي حَيِّزِكُمَا مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ، فَاسْمَعا لَهُ وَ أَطِيعَا، وَ اجْعَلَاهُ دِرْعاً وَ مِجَنًّا، فَإِنَّهُ مِمَّنْ لَايُخَافُ وَهْنُهُ وَ لَاسَقْطَتُهُ وَ لَابُطْؤُهُ عَمَّا الْإِسْرَاعُ إِلَيْهِ أَحْزَمُ، وَ لَاإِسْرَاعُهُ إِلَى مَا الْبُطْءُ عَنْهُ أَمْثَلُ.

و من كتاب له (ع) (14)

لعسكره قبل لقاء العدوّ بصفِّين

لَا تُقَاتِلُوهُمْ حَتَّى يَبْدَؤُوكُمْ، فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ، وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ

ص: 581

ص: 582

حَتَّى يَبْدَؤُوكُمْ حُجَّةٌ أُخْرَى لَكُمْ عَلَيْهِمْ. فَإِذَا كانَتِ الْهَزِيمَةُ بِإِذْنِ اللَّهِ فَلَا تَقْتُلُوا مُدْبِراً، وَ لَاتُصِيبُوا مُعْوِراً، وَ لَاتُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ. وَ لَاتَهِيجُوا النِّسَاءَ بِأَذًى. وَ إِنْ شَتَمْنَ أَعْرَاضَكُمْ وَ سَبَبْنَ أُمَراءَكُمْ، فَإِنَّهُنَّ ضَعِيفَاتُ الْقُوَى وَ الْأَنْفُسِ وَ الْعُقُولِ؛ إِنْ كُنَّا لَنُؤْمَرُ بِالْكَفِّ عَنْهُنَّ وَ إِنَّهُنَّ لَمُشْرِكاتٌ. وَ إِنْ كانَ الرَّجُلُ لَيَتَنَاوَلُ الْمَرْأَةَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ بِالْفِهْرِ أَوِ الْهِرَاوَةِ فَيُعَيَّرُ بِهَا وَ عَقِبُهُ مِنْ بَعْدِهِ.

و من كتاب له (ع) (15)

و كان عليه السلام يقول اذا لقي العدوّ محارباً:

اللَّهُمَّ إِلَيْكَ أَفْضَتِ الْقُلُوبُ. وَ مُدَّتِ الْأَعْنَاقُ. وَ شَخَصَتِ الْأَبْصَارُ، وَ نُقِلَتِ الْأَقْدَامُ، وَ أُنْضِيَتِ الْأَبْدَانُ. اللَّهُمَّ قَدْ صَرَّحَ مَكْنُونُ الشَّنَآنِ، وَ جَاشَتْ مَرَاجِلُ الْأَضْغَانِ. اللَّهُمَّ إِنَّا نَشْكُو إِلَيْكَ غَيْبَةَ نَبِيِّنَا. وَ كَثْرَةَ عَدُوِّنَا، وَ تَشَتُّتَ أَهْوَائِنَا «رَبَّنَا افْتَحْ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ قَوْمِنَا بِالْحَقِّ وَ أَنْتَ خَيْرُ الْفَاتِحِينَ».

و من كتاب له (ع) (16)

لأصحابه عند الحرب

لَا تَشْتَدَّنَّ عَلَيْكُمْ فَرَّةٌ بَعْدَهَا كَرَّةٌ، وَ لَاجَوْلَةٌ بَعْدَهَا حَمْلَةٌ، وَ أَعْطوا السُّيُوفَ حُقُوقَهَا.

ص: 583

ص: 584

وَ وَطِّئُوا لِلْجُنوبِ مَصَارِعَهَا، وَ اذْمُرُوا أَنْفُسَكمْ عَلَى الطَّعْنِ الدَّعْسِيِّ وَ الضَّرْبِ الطَّلَحْفِيِّ. وَ أَمِيتُوا الْأَصْوَاتَ، فَإِنَّهُ أَطْرَدُ لِلْفَشَلِ. فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ مَا أَسْلَمُوا، وَ لكِنِ اسْتَسْلَمُوا وَ أَسَرُّوا الْكُفْرَ، فَلَمَّا وَجَدُوا أَعْوَاناً عَلَيْهِ أَظْهَرُوهُ.

و من كتاب له (ع) (17)

إلى معاوية، جواباً عن كتابٍ منه إليه

وَ أَمَّا طَلَبُكَ إِلَيَّ الشَّامَ فَإِنِّي لَمْ أَكُنْ لِأُعْطِيَكَ الْيَوْمَ مَا مَنَعْتُكَ أَمْسِ. وَ أَمَّا قَوْلُكَ إِنَّ الْحَرْبَ قَدْ أَكَلَتِ الْعَرَبَ إِلَّا حُشَاشَاتِ أَنْفُسٍ بَقِيَتْ، أَلَا وَ مَنْ أَكَلَهُ الْحَقُّ فَإِلَى الْجَنَّةِ، وَ مَنْ أَكَلَهُ الْبَاطِلُ فَإِلَى النَّارِ. وَ أَمَّا اسْتِوَاؤُنَا فِي الْحَرْبِ وَ الرِّجَالِ فَلَسْتَ بِأَمْضَى عَلَى الشَّكِّ مِنِّي عَلَى الْيَقِينِ. وَ لَيْسَ أَهْلُ الشَّامِ بِأَحْرَصَ عَلَى الدُّنْيَا مِنْ أَهْلِ الْعِرَاقِ عَلَى الْآخِرَةِ. وَ أَمَّا قَوْلُكَ: إِنَّا بَنُو عَبْدِ مَنَافٍ! فَكَذلِكَ نَحْنُ. وَ لكِنْ لَيْسَ أُمَيَّةُ كَهَاشِمٍ وَ لَاحَرْبٌ كَعَبْدِ الْمُطَّلِبِ. وَ لَاأَبُوسُفْيَانَ كَأَبِي طَالِبٍ. وَ لَاالْمُهَاجِرُ كَالطَّلِيقِ وَ لَا الصَّرِيحُ كَاللَّصِيقِ. وَ لَاالُمحِقُّ كَالْمُبْطِلِ. وَ لَاالْمُؤْمِنُ كَالْمُدْغِلِ. وَ لَبِئْسَ الْخَلَفُ خَلَفٌ يَتْبَعُ سَلَفاً هَوَى فِي نَارِ جَهَنَّمَ!

وَ فِي أَيْدِينَا بَعْدُ فَضْلُ النُّبُوَّةِ الَّتِي أَذْلَلْنَا بِهَا الْعَزِيزَ، وَ نَعَشْنَا بِهَا الذَّلِيلَ. وَ لَمَّا أَدْخَلَ اللَّهُ الْعَرَبَ فِي دِينِهِ أَفْوَاجاً، وَ أَسْلَمَتْ لَهُ هذِهِ الْأُمَّةُ طَوْعاً وَ كَرْهاً، كُنْتُمْ مِمَّنْ دَخَلَ فى الدِّينِ: إِمَّا رَغْبَةً وَ إِمَّا رَهْبَةً، عَلَى حِينَ فَازَ أَهْلُ السَّبْقِ بِسَبْقِهِمْ،

ص: 585

ص: 586

وَ ذَهَبَ الْمُهاجِرُونَ الْأَوَّلُونَ بِفَضْلِهِمْ. فَلا تَجْعَلَنَّ لِلشَّيْطَانِ فِيكَ نَصِيباً، وَ لَاعَلَى نَفْسِكَ سَبِيلًا، والسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (18)

إلى عبداللَّه بن عبّاس و هو عامله على البصرة

وَ اعْلَمْ أَنَّ الْبَصْرَةَ مَهْبِطُ إِبْلِيسَ، وَ مَغْرِسُ الْفِتَنِ، فَحَادِثْ أَهْلَهَا بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِمْ، وَ احْلُلْ عُقْدَةَ الْخَوْفِ عَنْ قُلُوبِهِمْ.

وَ قَدْ بَلغَنِي تَنَمُّرُكَ لِبَنِي تَمِيمٍ، وَ غِلْظَتُكَ عَلَيْهِمْ، وَ إِنَّ بَنِي تَمِيمٍ لَمْ يَغِبْ لَهُمْ نَجْمٌ إلَّا طَلَعَ لَهُمْ آخَرُ، وَ إِنَّهُمْ لَمْ يُسْبَقُوا بِوَغْمٍ فِي جَاهِلِيَّةٍ وَ لَاإِسْلَامٍ، وَ إِنَّ لَهُمْ بِنَا رَحِماً مَاسَّةً وَ قَرَابَةً خَاصَّةً نَحْنُ مَأْجُورُونَ عَلَى صِلَتِهَا وَ مَأْزُورُونَ عَلَى قَطِيعَتِهَا. فَارْبَعْ أَبَا الْعَبَّاسِ، رَحِمَكَ اللَّهُ فِيَما جَرَى عَلَى لِسَانِكَ وَ يَدِكَ مِنْ خَيْرٍ وَ شَرٍّ! فَإِنَّا شَرِيكَانِ فِي ذلِكَ، وَ كُنْ عِنْدَ صَالِحِ ظَنِّي بِكَ، وَ لَايَفِيلَنَّ رَأْيِي فِيكَ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (19)

إلى بعض عمّاله

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ دَهَاقِينَ أَهْلِ بَلَدِكَ شَكَوْا مِنْكَ غِلْظَةً وَ قَسْوَةً، وَ احْتِقَاراً وَ جَفْوَةً،

ص: 587

ص: 588

وَ نَظَرْتُ فَلَمْ أَرَهُمْ أَهْلًا لِأَنْ يُدْنَوْا لِشِرْكِهِمْ، وَ لَاأَنْ يُقْصَوْا وَ يُجْفَوْا لِعَهْدِهِمْ، فَالْبَسْ لَهُمْ جِلْبَاباً مِنَ اللِّينِ تَشُوبُهُ بِطَرَفٍ مِنَ الشِّدَّةِ، وَ دَاوِل لَهُمْ بَيْنَ الْقَسْوَةِ وَ الرَّأْفَةِ، وَ امْزُجْ لَهُمْ بَيْنَ التَّقْرِيبِ وَ الْإِدْنَاءِ، وَ الْابْعَادِ وَ الْإِقْصَاءِ. إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

و من كتاب له (ع) (20)

إِلى زياد بن أبيه و هو خليفة عامله عبداللَّه بن عبّاس على البصرة، و عبداللَّه عامل أميرالمؤمنين يومئذ عليها و على كُوَر الْأَهواز و فارس و كرمان و غيرها:

وَ إِنِّي أُقْسِمُ بِاللَّهِ قَسَماً صَادِقاً، لئِنْ بَلَغَنِي أَنَّكَ خُنْتَ مِنْ فَيْ ءِ الْمُسْلِمِينَ شَيْئاً صَغِيراً أَوْ كَبِيراً، لَأَشُدَّنَّ عَلَيْكَ شَدَّةً تَدَعُكَ قَلِيلَ الْوَفْرِ، ثَقِيلَ الظَّهْرِ، ضَئِيلَ الْأَمْرِ، وَالسَّلامُ.

و من كتاب له (ع) (21)

إِلى زياد أيضاً

فَدَعِ الْإِسْرَافَ مُقْتَصِداً، وَ اذْكُرْ فِي الْيَوْمِ غَداً، وَ أَمْسِكْ مِنَ الْمَالِ بِقَدْرِ ضَرُورَتِكَ، وَ قَدِّمِ الْفَضْلَ لِيَوْمِ حَاجَتِكَ.

أَتَرْجُو أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ أَجْرَ الْمُتَوَاضِعِينَ وَ أَنْتَ عِنْدَهُ مِنَ الْمُتَكَبِّرِينَ وَ تَطْمَعُ- وَ أَنْتَ مُتَمَرِّغٌ فِي النِّعِيمِ تَمْنَعُهُ الضَّعِيفَ وَ الْارْمَلَةَ- أَنْ يُوجِبَ لَكَ ثَوَابَ الْمُتَصَدِّقِينَ؟

وَ إِنَّما الْمَرْءُ مَجْزِيٌّ بِمَا أَسْلَفَ، وَ قَادِمٌ عَلَى مَا قَدَّمَ، وَالسَّلَامُ.

ص: 589

ص: 590

و من كتاب له (ع) (22)

إلى عبداللَّه بن العبّاس رحمه اللَّه تعالى، و كان عبداللَّه يقول:

ما انتفعت بكلام بعد كلام رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، كانتفاعي بهذا الكلام!

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ قَدْ يَسُرُّهُ دَرَكُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ، وَ يَسُوءُهُ فَوْتُ مَا لَمْ يَكُنْ لِيُدْرِكَهُ، فَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا نِلْتَ مِنْ آخِرَتِكَ، وَلْيَكُنْ أَسَفُكَ عَلَى مَا فَاتَكَ مِنْهَا، وَ مَا نِلْتَ مِنْ دُنْيَاكَ فَلَا تُكْثِرْ بِهِ فَرَحاً، وَ مَا فَاتَكَ مِنْهَا فَلا تَأْسَ عَلَيْهِ جَزَعَاً، وَلْيَكُنْ هَمُّكَ فِيَما بَعْدَ الْمَوْتِ.

و من كتاب له (ع) (23)

قاله قبل موته على سبيل الوصيّة لمّا ضربه ابن ملجم لعنه اللَّه

وَصِيَّتِي لَكُمْ أَنْ لَاتُشْرِكُوا بِاللَّهِ شَيْئاً. وَ مُحَمَّدٌ صلى الله عليه و آله فَلا تُضَيِّعُوا سُنَّتَهُ. أَقِيمُوا هذَيْنِ الْعَمُودَيْنِ، وَ أَوْقِدُوا هَذَيْنِ الْمِصْبَاحَيْنِ، وَ خَلَاكُمْ ذَمٌّ!

أَنَا بِالْأَمْسِ صَاحِبُكُمْ، وَ الْيَوْمَ عِبْرَةٌ لَكُمْ، وَ غَداً مُفَارِقُكُمْ. إِنْ أَبْقَ فَأَنَا وَلِيُّ دَمِي، وَ إِنْ أَفْنَ فَالْفَنَاءُ مِيعَادِي. وَ إِنْ أَعْفُ فَالْعَفْوُ لِي قُرْبَةٌ، وَ هُوَ لَكُمْ حَسَنَةٌ، فَاعْفُوا: «أَلَا تُحِبُّونَ أَنْ يَغْفِرَ اللَّهُ لَكُمْ».

وَ اللَّهِ مَا فَجَأَنِي مِنَ الْمَوْتِ وَارِدٌ كَرِهْتُهُ، وَ لَاطَالِعٌ أَنْكَرْتُهُ؛ وَ مَا كُنْتُ إِلَّا كَقَارِبٍ وَرَدَ، وَ طَالِبٍ وَجَدَ؛ «وَ مَا عِنْدَ اللَّهِ خَيْرٌ لِلْأَبْرَارِ».

ص: 591

ص: 592

قال السيد الشريف رحمة اللّه عليه: أَقُولُ: «وَ قَدْ مَضَى بَعْضُ هذَا الْكَلَامِ فِيَما تَقَدَّمَ مِنَ الْخُطَبِ إِلَّا أَنَّ فِيهِ هَاهُنا زِيَادَةً أَوْجَبَتْ تَكْرِيرَهُ».

و من كتاب له (ع) (24)

بما يُعمل في أمواله؛ كتبها بعد منصرفه من صفّين

هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ فِي مَالِهِ، ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ، لِيُولِجَهُ بِهِ الْجَنَّةَ، وَ يُعْطِيَهُ بِهِ الْأَمَنَةَ.

منها: فَإِنَّهُ يَقُومُ بِذلِكَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ يَأْكُلُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ وَ يُنْفِقُ مِنْهُ بِالْمَعْرُوفِ، فَإِنْ حَدَثَ بِحَسَنٍ حَدَثٌ وَ حُسَيْنٌ حَيٌّ، قَامَ بِالْأَمْرِ بَعْدَهُ، وَ أَصْدَرَهُ مَصْدَرَهُ.

وَ إِنَّ لِابْنَيْ فَاطِمَةَ مِنْ صَدَقَةِ عَلِيٍّ مِثْلَ الَّذِي لِبَنِي عَلِيٍّ، وَ إِنِّي إِنَّما جَعَلْتُ الْقِيَامَ بِذلِكَ إِلَى ابْنَيْ فَاطِمَةَ ابْتِغَاءَ وَجْهِ اللَّهِ، وَ قُرْبَةً إِلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله، وَ تَكْرِيماً لِحُرْمَتِهِ؛ وَ تَشْرِيفاً لِوُصْلَتِهِ.

وَ يَشْتَرِطُ عَلَى الَّذِي يَجْعَلُهُ إِلَيْهِ أَنْ يَتْرُكَ الْمَالَ عَلَى أُصُولِهِ، وَ يُنْفِقَ مِنْ ثَمَرِهِ حَيْثُ أُمِرَ بِهِ وَ هُدِيَ لَهُ، وَ أَلَّا يَبِيعَ مِنْ أَوْلَادِ نَخِيلِ هذِهِ الْقُرَى وَدِيَّةً حَتَّى تُشْكِلَ أَرْضُهَا غِرَاساً.

وَ مَنْ كَانَ مِنْ إِمَائِي- اللَّاتِي أَطُوفُ عَلَيْهِنَّ- لَهَا وَلَدٌ، أَوْ هِيَ حَامِلٌ، فَتُمْسَكُ عَلَى وَلَدِهَا وَ هِيَ مِنَ حَظِّهِ، فَإِنْ مَاتَ وَلَدُهَا وَ هِيَ حَيَّةٌ فَهِيَ عَتِيقَةٌ، قَدْ أَفْرَجَ عَنْهَا الرِّقُّ، وَ حَرَّرَهَا الْعِتْقُ.

ص: 593

ص: 594

قال الشريف: قوله عليه السلام فى هذه الوصيّة: «و ألا يبيع من نخلها و ديَّةً»، الوديّة:

الفسيلة، و جمعها و دَيّ. و قوله عليه السلام: «حتى تشكل أرضها غراساً» هو من أفصح الكلام، و المراد به أن الأرض يكثر فيها غراس النخل حتّى يراها الناظر على غير تلك الصفة التي عرفها بها فيشكل عليه أمرها و يحسبها غيرها.

و من كتاب له (ع) (25)

كان يكتبها لمن يستعمله على الصدقات

قال الشريف: و إنما ذكرنا هنا جملا ليعلم بها أنّه عليه السلام كان يقيم عماد الحق و يشرع أمثلة العدل في صغير الأُمور و كبيرها و دقيقها و جليلها.

انْطَلِقْ عَلَى تَقْوَى اللَّهِ وَحْدَهُ لَاشَرِيكَ لَهُ. وَ لَاتُرَوِّعَنَّ مُسْلِماً، وَ لَاتَجْتَازَنَّ عَلَيْهِ كَارِهاً، وَ لَاتَأْخُذَنَّ مِنْهُ أَكْثَرَ مِنْ حَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ، فَإِذَا قَدِمْتَ عَلَى الْحَيِّ فَانْزِلْ بِمَائِهِمْ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخَالِطَ أَبْيَاتَهُمْ، ثُمَّ امْضِ إِلَيْهِمْ بِالسَّكِينَةِ وَالْوَقَارِ؛ حَتَّى تَقُومَ بَيْنَهُمْ فَتُسَلِّمَ عَلَيْهِمْ، وَ لَاتُخْدِجْ بِالتَّحِيَّةِ لَهُمْ، ثُمَّ تَقُولَ: عِبَادَاللَّهِ، أَرْسَلَنِي إِلَيْكُمْ وَلِيُّ اللَّهِ وَ خَلِيفَتُهُ، لِآخُذَ مِنْكُمْ حَقَّ اللَّهِ في أَمْوَالِكُمْ، فَهَلْ لِلَّهِ فِي أَمْوَالِكُمْ مِنْ حَقٍّ فَتُؤدُّوهُ إِلَى وَلِيِّهِ! فَإِنْ قَالَ قَائِلٌ: لَا، فَلَا تُرَاجِعْهُ، وَ إِنْ أَنْعَمَ لَكَ مُنْعِمٌ فَانْطَلِقْ مَعَهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ تُخِيفَهُ أَوْ تُوعِدَهُ أَوْ تَعْسِفَهُ أَوْ تُرْهِقَهُ، فَخُذْ مَا أَعْطَاكَ مِنْ ذَهَبٍ أَوْ فِضَّةٍ، فَإِنْ كانَ لَهُ مَاشِيَةٌ أَوْ إِبِلٌ فَلَا تَدْخُلْهَا إِلَّا بِإِذْنِهِ، فَإِنَّ أَكْثَرَهَا لَهُ، فَإِذَا أَتَيْتَهَا فَلَا تَدْخُلْ عَلَيْهَا دُخُولَ مُتَسَلِّطٍ عَلَيْهِ وَ لَاعَنِيفٍ بِهِ. وَ لَاتُنَفِّرَنَّ بَهِيمَةً وَ لَاتُفْزِعَنَّهَا، وَ لَاتَسُوءَنَّ صَاحِبَهَا فِيهَا، وَاصْدَعِ الْمَالَ صَدْعَيْنِ ثُمَّ خَيِّرْهُ، فَإِذَا اخْتَارَ فَلَا تَعْرِضَنَّ لِمَا اخْتَارَهُ.

ص: 595

ص: 596

فَلَا تَزَالُ كَذلِكَ حَتَّى يَبْقَى مَا فِيهِ وَفَاءٌ لِحَقِّ اللَّهِ فِي مَالِهِ؛ فَاقْبِضْ حَقَّ اللَّهِ مِنْهُ. فَإِنِ اسْتَقَالَكَ فَأَقِلْهُ، ثُمَّ اخْلِطْهُمَا، ثُمَّ اصْنَعْ مِثْلَ الَّذِي صَنَعْتَ أَوَّلًا حَتَّى تَأْخُذَ حَقَّ اللَّهِ فِي مَالِهِ. وَ لَاتَأْخُذَنَّ عَوْداً وَ لَاهَرِمَةً وَ لَامَكْسُورَةً وَ لَامَهْلُوسَةً، وَ لَاذَاتَ عَوَارٍ، وَ لَا تَأْمَنَنَّ عَلَيْهَا إِلَّا مَنْ تَثِقُ بِدِينِهِ رَافِقاً بِمَالِ الْمُسْلِمِينَ حَتَّى يُوَصِّلَهُ إِلَى وَلِيِّهِمْ فَيَقْسِمَهُ بَيْنَهُمْ، وَ لَاتُوَكِّلْ بِهَا إِلَّا نَاصِحاً شَفِيقاً وَ أَمِيناً حَفيظاً، غَيْرَ مُعْنِفٍ وَ لَامُجْحِفٍ، وَ لَا مُلْغِبٍ وَ لَامُتْعِبٍ. ثُمَّ احْدُرْ إِلَيْنَا مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ نُصَيِّرْهُ حَيْثُ أَمَرَ اللَّهُ بِهِ، فَإِذَا أَخَذَهَا أَمِينُكَ فَأَوْعِزْ إِلَيْهِ أَلَّا يَحُولَ بَيْنَ نَاقَةٍ وَ بَيْنَ فَصِيلِهَا وَ لَايَمْصُرَ لَبَنَهَا فَيَضُرَّ ذلِكَ بِوَلَدِهَا، وَ لَايَجْهَدَنَّهَا رُكُوباً، وَلْيَعْدِلْ بَيْنَ صَوَاحِبَاتِهَا فِي ذلِكَ وَ بَيْنَهَا، وَلْيُرَفِّهْ عَلَى اللَّاغِبِ، وَلْيَسْتَأْنِ بِالْنَّقِبِ وَ الظَّالِعِ، وَلْيُورِدْهَا مَا تَمُرُّ بِهِ مِنَ الْغُدُرِ، وَ لَايَعْدِلْ بِهَا عَنْ نَبْتِ الْأَرْضِ إِلَى جَوَادِّ الطُّرُقِ، وَلْيُرَوِّحْهَا فِي السَّاعَاتِ، وَلُيمْهِلْهَا عِنْدَالنِّطَافِ وَالْأَعْشَابِ، حَتَّى تَأْتِيَنَا بِإِذْنِ اللَّهِ بُدَّناً مُنْقِيَاتٍ، غَيْرَ مُتْعبَاتٍ وَ لَا مَجْهُودَاتٍ، لِنَقْسِمَهَا عَلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله فَإِنَّ ذلِكَ اعْظَمُ لِأَجْرِكَ وَ أَقْرَبُ لِرُشْدِكَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

و من كتاب له (ع) (26)

إلى بعض عمّاله و قد بعثه على الصدقة

أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ فِي سَرَائِرِ أَمْرِهِ وَ خَفِيَّاتِ عَمَلِهِ، حَيْثُ لَاشَهِيدَ غَيْرُهُ، وَ لَاوَكِيلَ دُونَهُ. وَ أَمَرَهُ أَلَّا يَعْمَلَ بِشَيْ ءٍ مِنْ طَاعَةِ اللَّهِ فِيما ظَهَرَ فَيُخَالِفَ إِلَى غَيْرِهِ فيما أَسَرَّ،

ص: 597

ص: 598

وَ مَنْ لَمْ يَخْتَلِفْ سِرُّهُ وَ عَلَانِيَتُهُ، وَ فِعْلُهُ وَ مَقَالَتُهُ، فَقَد أدَّى الْأَمَانَةَ، وَ أَخْلَصَ الْعِبَادَة.

وَ أَمَرَهُ ألَّا يَجْبَهَهُمْ وَ لَايَعْضَهَهُمْ، وَ لَايَرْغَبَ عَنْهُمْ تَفَضُّلًا بِالْإِمَارَةِ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّهُمُ الْإِخْوَانُ فِي الدِّينِ، وَ الْأَعْوَانُ عَلَى اسْتِخْرَاجِ الْحُقُوقِ.

وَ إِنَّ لَكَ فِي هذِهِ الصَّدَقَةِ نَصِيباً مَفْرُوضاً، وَ حَقًّا مَعْلُوماً، وَ شُرَكَاءَ أَهْلَ مَسْكَنَةٍ، وَ ضُعَفَاءَ ذَوِي فَاقَةٍ، وَ إِنَّا مُوَفُّوكَ حَقَّكَ، فَوَفِّهِمْ حُقُوقَهُمْ، وَ إِلَّا تَفْعَلْ فَإِنَّكَ مِنْ أَكْثَرِ النَّاسِ خُصُوماً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ بُؤْسَى لِمَنْ- خَصْمُهُ عِنْدَ اللَّهِ- الْفُقَرَاءُ وَالْمَسَاكِينُ وَالسَّائِلُونَ وَالْمَدْفُوعُونَ، وَ الْغَارِمُونَ وَابْنُ السَّبِيلِ! وَ مَنِ اسْتَهَانَ بِالْأَمَانَةِ، وَ رَتَعَ فِي الْخِيَانَةِ وَ لَمْ يُنَزِّهْ نَفْسَهُ وَ دِينَهُ عَنْهَا، فَقَدْ أَحَلَّ بِنَفْسِهِ الذُّلَّ وَالْخِزْيَ فِي الدُّنْيَا وَ هُوَ فِي الْآخِرَةِ أَذَلُّ وَ أَخْزَى. وَ إِنَّ أَعْظَمَ الْخِيَانَةِ خِيَانَةُ الْأُمَّةِ، وَأَفْظَعَ الْغِشِّ غِشُّ الْأَئِمَّةِ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (27)

إلى محمّد بن أبي بكر- رضى اللَّه عنه- حين قلده مصر

فَاخْفِضْ لَهُمْ جَنَاحَكَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَآسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ والنَّظْرَةِ، حَتَّى لَايَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ لَهُمْ، وَ لَايَيْأَسِ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى يُسَائِلُكُمْ مَعْشَرَ عِبَادِهِ عَنِ الصَّغِيرَةِ مِنْ أَعْمَالِكُمْ وَالْكَبِيرَةِ، والظَّاهِرَةِ وَالْمَسْتُورَةِ، فَإِنْ يُعَذِّبْ فَأَنْتُمْ أَظْلَمُ، وَ إِنْ يَعْفُ فَهُوَ أَكْرَمُ.

وَ اعْلَمُوا عِبَادَ اللَّهِ أَنَّ الْمُتَّقِينَ ذَهَبُوا بِعَاجِلِ الدُّنْيَا وَ آجِلِ الْآخِرَةِ،

ص: 599

ص: 600

فَشَارَكُوا أَهْلَ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَ لَمْ يُشَارِكُوا أَهْلُ الدُّنْيَا فِي آخِرَتِهِمْ؛ سَكَنُوا الدُّنْيَا بِأَفْضَلِ مَاسُكِنَتْ، وَ أَكَلُوهَا بِأَفْضَلِ مَا أُكِلَتْ، فَحَظُوا مِنَ الدُّنْيَا بِمَا حَظِي بِهِ الْمُتْرَفُونَ، وَ أَخَذُوا مِنْهَا مَا أَخَذَهُ الْجَبَابِرَةُ الْمُتَكَبِّرُونَ. ثُمَّ انْقَلَبُوا عَنْهَا بِالزَّادِ الْمُبَلِّغِ؛ وَالْمَتْجَرِ الرَّابِحِ. أَصَابُوا لَذَّةَ زُهْدِ الدُّنْيَا فِي دُنْيَاهُمْ، وَ تَيَقَّنُوا أَنَّهُمْ جِيَرانُ اللَّهِ غَداً فِي آخِرَتِهِمْ. لاتُرَدُّ لَهُمْ دَعْوَةٌ، وَلَايَنْقُصُ لَهُمْ نَصِيبٌ مِنْ لَذَّةٍ. فَاحْذَرُوا عِبَادَاللَّهِ الْمَوْتَ وَ قُرْبَهُ، وَ أَعِدُّوا لَهُ عُدَّتَهُ، فَإِنَّهُ يَأْتِي بِأَمْرٍ عَظِيمٍ، وَ خَطْبٍ جَلِيلٍ، بِخَيْرٍ لَايَكُونُ مَعَهُ شَرٌّ أَبَداً. أَوْ شَرٍّ لَايَكُونُ مَعَهُ خَيْرٌ أَبَداً. فَمَنْ أَقْرَبُ إِلَى الْجَنَّةِ مِنْ عَامِلِهَا!، وَ مَنْ أَقْرَبُ إِلَى النَّارِ مِنْ عَامِلِهَا! وَ أَنْتُمْ طُرَدَاءُ الْمَوْتِ، إِنْ أَقَمْتُمْ لَهُ أَخَذَكُمْ، وَ إِنْ فَرَرْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَ هُوَ أَلْزَمُ لَكُمْ مِنْ ظِلِّكُمْ. الْمَوْتُ مَعْقُودٌ بِنَواصِيكُمْ؛ وَالدُّنْيَا تُطْوَى مِنْ خَلْفِكُمْ. فَاحْذَرُوا نَاراً قَعْرُهَا بَعِيدٌ، وَ حَرُّهَا شَدِيدٌ، وَ عَذَابُهَا جَدِيدٌ. دَارٌ لَيْسَ فِيهَا رَحْمَةٌ، وَ لَاتُسْمَعُ فِيهَا دَعْوَةٌ، وَ لَاتُفَرَّجُ فِيهَا كُرْبَةٌ. وَ إِنِ اسْتَطَعْتُمْ أَنْ يَشْتَدَّ خَوْفُكُمْ مِنَ اللَّهِ، وَ أَنْ يَحْسُنَ ظَنُّكُمْ بِهِ، فَاجْمَعُوا بَيْنَهُمَا، فَإِنَّ الْعَبْدَ إِنَّمَا يَكُونُ حُسْنُ ظَنِّهِ بِرَبِّهِ عَلَى قَدْرِ خَوْفِهِ مِنْ رَبِّهِ، وَ إِنَّ أَحْسَنَ النَّاسِ ظَنّاً بِاللَّهِ أَشَدُّهُمْ خَوْفاً لِلَّهِ.

وَاعْلَمْ- يَا مُحَمَّدَ بْنَ أَبِي بَكْرٍ- أَنِّي قَدْ وَلَّيْتُكَ أَعْظَمَ أَجْنَادِي فِي نَفْسِي أَهْلَ مِصْرَ، فَأَنْتَ مَحْقُوقٌ أَنْ تُخَالِفَ عَلَى نَفْسِكَ، وَ أَنْ تُنَافِحَ عَنْ دِينِكَ وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ لَكَ إِلَّا سَاعَةٌ مِنَ الدَّهْرِ، وَ لَاتُسْخِطِ اللَّهَ بِرِضَى أَحَدٍ مِنْ خَلْقِهِ فَإِنَّ فِي اللَّهِ خَلَفاً مِنْ غَيْرِهِ، وَ لَيْسَ مِنَ اللَّهِ خَلَفٌ فِي غَيْرِهِ.

صَلِّ الصَّلَاةَ لِوَقْتِهَا الْمُؤَقَّتِ لَهَا، وَ لَاتُعَجِّلْ وَقْتَهَا لِفَرَاغٍ، وَ لَاتُؤَخِّرْهَا عَنْ وَقْتِهَا لِاشْتِغَالٍ. وَاعْلَمْ أَنَّ كُلَّ شَيْ ءٍ مِنْ عَمَلِكَ تَبَعٌ لِصَلَاتِكَ.

ص: 601

ص: 602

و منه: فَإِنَّهُ لَاسَوَاءٌ، إِمَامُ الْهُدَى و إِمَامُ الرَّدَى، وَ وَلِيُّ النَّبِيِّ، وَ عَدُوُّ النَّبِيِّ. وَ لَقَدْ قَالَ لِي رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله: «إِنِّي لَاأَخَافُ عَلَى أُمَّتِي مُؤْمِناً وَ لَامُشْرِكاً؛ أَمَّا الْمُؤْمِنُ فَيَمْنَعُهُ اللَّهُ بِإِيمانِهِ، وَ أَمَّا الْمُشْرِكُ فَيَقْمَعُهُ اللَّهُ بِشِرْكِهِ، وَ لكِنِّي أَخَافُ عَلَيْكُمْ كُلَّ مُنَافِقِ الْجَنَانِ عَالِمِ اللِّسَانِ، يَقُولُ مَا تَعْرِفُونَ، وَ يَفْعَلُ مَا تُنْكِرُونَ».

و من كتاب له (ع) (28)

إلى معاوية جواباً

قال الشريف: وهو من محاسن الكتب

أَمَّا بَعْدُ فَقَدْ أَتَانِي كِتَابُكَ تَذْكُرُ فِيهِ اصْطِفَاءَ اللَّهِ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله لِدِينِهِ، وَ تَأْيِيدَهِ إِيَّاهُ بِمَنْ أَيَّدَهُ مِنْ أَصْحَابِهِ؛ فَلَقَدْ خَبَّأَ لَنَا الدَّهْرُ مِنْكَ عَجَباً؛ إِذْ طَفِقْتَ تُخْبِرُنَا بِبَلَاءِ اللَّهِ تَعَالَى عِنْدَنَا، وَ نِعْمَتِهِ عَلَيْنَا فِي نَبِيِّنَا، فَكُنْتَ فِي ذلِكَ كَنَاقِلِ الَّتمْرِ إِلَى هَجَرَ، أَوْ دَاعِي مُسَدِّدِهِ إِلَى النِّضَالِ. وَ زَعَمْتَ أَنَّ أَفْضَلَ النَّاسِ فِي الْإِسْلَامِ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ؛ فَذَكَرْتَ أَمْراً إِنْ تَمَّ اعْتَزَلَكَ كُلُّهُ، وَ إِنْ نَقَصَ لَمْ يَلْحَقْكَ ثَلْمُهُ. وَ مَا أَنْتَ وَالْفَاضِلَ وَالْمَفْضُولَ وَالسَّائِسَ وَالْمَسُوسَ! وَ مَا لِلطُّلَقَاءِ وَ أَبْنَاءِ الطُّلَقَاءِ، وَ الَّتمْيِيزَ بَيْنَ الْمُهَاجِرِينَ الْأَوَّلِينَ وَ تَرْتِيبَ دَرَجَاتِهِمْ، وَ تَعْرِيفَ طَبَقَاتِهِمْ! هَيْهَاتَ لَقَدْ حَنَّ قِدْحٌ لَيْسَ مِنْهَا، وَ طَفِقَ يَحْكُمُ فِيهَا مَنْ عَلَيْهِ الْحُكْمُ لَهَا! أَلا تَرْبَعُ أَيُّهَا الْإِنْسَانُ عَلَى ظَلْعِكَ، وَ تَعْرِفُ قُصُورَ ذَرْعِكَ، وَ تَتَأَخَّرُ حَيْثُ أَخَّرَكَ الْقَدَرُ! فَمَا عَلَيْكَ غَلَبَةُ الْمَغْلُوبِ، وَ لَاظَفَرُ الظَّافِرِ!

وَ إِنَّكَ لَذَهَّابٌ فِي التِّيهِ، رَوَّاغٌ عَنِ الْقَصْدِ. أَلَا تَرَى- غَيْرُ مُخْبِرٍ لَكَ،

ص: 603

ص: 604

وَ لَكِنْ بِنِعْمَةِ اللَّهِ أُحَدِّثُ- أَنَّ قَوْماً اسْتُشْهِدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ تَعَالَى مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ، حَتَّى إِذَا اسْتُشْهِدَ شَهِيدُنَا قِيلَ: سَيِّدُ الشُّهَدَاءِ، وَ خَصَّهُ رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله بِسَبْعِينَ تَكْبِيرَةً عِنْدَ صَلَاتِهِ عَلَيْهِ! أَوَلَا تَرَى أَنَّ قَوْماً قُطِّعَتْ أَيْدِيهِمْ فِي سَبِيلِ اللَّهِ- وَ لِكُلٍّ فَضْلٌ- حَتَّى إِذَا فُعِلَ بِوَاحِدِنَا مَا فُعِلَ بِوَاحِدِهِمْ، قِيلَ: «الطَّيَّارُ فِي الْجَنَّةِ وَ ذُوالْجَنَاحَيْنِ!» وَ لَوْ لَامَا نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنْ تَزْكِيَةِ الْمَرْءِ نَفْسَهُ، لَذَكَرَ ذَاكِرٌ فَضَائِلَ جَمَّةً، تَعْرِفُهَا قُلُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ لَاتَمُجُّهَا آذَانُ السَّامِعِينَ، فَدَعْ عَنْكَ مَنْ مَالَتْ بِهِ الرَّمِيَّةُ، فَإِنَّا صَنَائِعُ رَبِّنَا، وَ النَّاسُ بَعْدُ صَنَائِعُ لَنَا. لَمْ يَمْنَعْنَا قَدِيمَ عِزِّنَا وَ لَا عَادِيَّ طَوْلِنَا عَلَى قَوْمِكَ أَنْ خَلَطْنَاكُمْ بِأَنْفُسِنَا؛ فَنَكَحْنَا وَ أَنْكَحْنَا فِعْلَ الْأَكْفَاءِ، وَ لَسْتُمْ هُنَاكَ! وَ أَنَّى يَكُونُ ذلِكَ وَ مِنَّا النَّبِيُّ وَ مِنْكُمُ الْمُكَذِّبُ، وَ مِنَّا أَسَدُ اللَّهِ وَ مِنْكُمْ أَسَدُ الْأَحْلَافِ، وَ مِنَّا سَيِّدَا شَبَابِ أَهْلِ الْجَنَّةِ وَ مِنْكُمْ صِبْيَةُ النَّارِ، وَ مِنَّا خَيْرُ نِسَاءِ الْعَالَمِينَ، وَ مِنْكُمْ حَمَّالَةُ الْحَطَبِ، فِي كَثِيرٍ مِمَّا لَنَا وَ عَلَيْكُمْ!.

فَإِسْلَامُنَا قَدْ سُمِعَ، وَ جَاهِلِيَّتُنَا لَاتُدْفَعُ، وَ كِتَابُ اللَّهِ يَجْمَعُ لَنَا مَا شَذَّ عَنَّا، وَ هُوَ قَوْلُهُ سُبْحَانَهُ وَ تَعَالَى «وَ أُولو الْأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ» وَ قَوْلُهُ تَعَالَى: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُؤْمِنينَ»، فَنَحْنُ مَرَّةً أَوْلَى بِالْقَرَابَةِ وَ تَارَةً أَوْلَى بِالطَّاعَةِ وَ لَمَّا احْتَجَّ الْمُهَاجِرُونَ عَلَى الْأَنْصَارِ يَوْمَ السَّقِيفَةِ بِرَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله فَلَجُوا عَلَيْهِمْ، فَإِنْ يَكُنِ الْفَلْجُ بِهِ فَالْحَقُّ لَنَا دُونَكُمْ. وَ إِنْ يَكُنْ بِغَيْرِهِ فَالْأَنْصَارُ عَلَى دَعْوَاهُمْ.

وَ زَعَمْتَ أَنِّي لِكُلِّ الْخُلَفَاءِ حَسَدْتُ وَ عَلَى كُلِّهِمْ بَغَيْتُ، فَإِنْ يَكُنْ ذلِكَ كَذلِكَ فَلَيْسَتِ الْجِنَايَةُ عَلَيْكَ، فَيَكُونَ الْعُذْرُ إِلَيْكَ.

ص: 605

ص: 606

* وَ تِلْكَ شَكَاةٌ ظَاهِرٌ عَنْكَ عَارُهَا*

وَ قُلْتَ: إِنِّي كُنْتُ أُقَادُ كَمَا يُقَادُ الْجَمَلُ الَمخْشُوشُ حَتّى أُبَايِعَ؛ وَ لَعَمْرُ اللَّهِ لَقَدْ أَرَدْتَ أَنْ تَذُمَّ فَمَدَحْتَ؛ وَ أَنْ تَفْضَحَ فَافْتَضَحْتَ! وَ مَا عَلَى الْمُسْلِمِ مِنْ غَضَاضَةٍ فِي أَنْ يَكُونَ مَظْلُوماً مَا لَمْ يَكُنْ شاكّاً فِي دِينِهِ، وَ لَامُرْتَاباً بِيَقِينِهِ! وَ هذِهِ حُجَّتِي إِلَى غَيْرِكَ قَصْدُهَا، وَ لكِنِّي أَطْلَقْتُ لَكَ مِنْهَا بِقَدْرِ مَا سَنَحَ مِنْ ذِكْرِهَا.

ثُمَّ ذَكَرْتَ مَا كَانَ مِنْ أَمْرِي وَ أَمْرِ عُثَمانَ، فَلَكَ أَنْ تُجَابَ عَنْ هذِهِ لِرَحِمِكَ مِنْهُ؛ فَأَيُّنَا كَانَ أَعْدَى لَهُ، وَ أَهْدَى إِلَى مَقَاتِلِه! أَمَنْ بَذَلَ لَهُ نُصْرَتَهُ فَاسْتَقْعَدَهُ وَ اسْتَكَفَّهُ أَمْ مَنِ اسْتَنْصَرَهُ فَتَراخَى عَنْهُ وَ بَثَّ الْمَنُونَ إِلَيْهِ؛ حَتَّى أَتَى قَدَرُهُ عَلَيْهِ! كَلَّا وَ اللَّهِ لَ «قَدْ يَعْلَمُ اللَّهُ الْمُعَوِّقِينَ مِنْكُمْ وَالْقَائِلِينَ لِإِخْوَانِهِمْ هَلُمَّ إِلَيْنَا وَ لَايَأْتُونَ الْبَأْسَ إِلَّا قَلِيلًا».

وَ مَا كُنْتُ لِأَعْتَذِرَ مِنْ أَنِّي كُنْتُ أَنْقِمُ عَلَيْهِ أَحْدَاثاً؛ فَإِنْ كَانَ الذَّنْبُ إِلَيْهِ إِرْشَادِي وَ هِدَايَتِي لَهُ؛ فَرُبَّ مَلُومٍ لَاذَنْبَ لَهُ.

* وَ قَدْ يَسْتَفِيدُ الظِّنَّةَ الْمُتَنَصِّحُ*

وَ مَا أَرَدْتُ إِلَّا الْإِصْلَاحَ مَا اسْتَطَعْتُ، وَ مَاتَوْفِيقِي إِلَّا بِاللَّهِ عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ إِلَيْهِ أُنِيبُ.

وَ ذَكَرْتَ أَنَّهُ لَيْسَ لِي وَ لِأَصْحَابِي عِنْدَكَ إِلَّا السَّيْفُ، فَلَقَدْ أَضْحَكْتَ بَعْدَ اسْتِعْبَارٍ! مَتَى أَلْفَيْتَ بَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ عَنِ الْأَعْدَاءِ نَاكِلِينَ، وَ بِالسَّيْفِ مُخَوَّفِينَ.

ف* لَبِّثْ قَلِيلًا يَلْحَقِ الْهَيْجَا حَمَلْ*

فَسَيَطْلُبُكَ مَنْ تَطْلُبُ، وَ يَقْرُبُ مِنْكَ مَا تَسْتَبْعِدُ، وَ أَنَا مُرْقِلٌ نَحْوَكَ فِي جَحْفَلٍ مِنَ

ص: 607

ص: 608

الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ التَّابِعِينَ لَهُمْ بِإِحْسَانٍ، شَدِيدٍ زِحَامُهُمْ سَاطِعٍ قَتَامُهُمْ، مُتَسَرْبِلِينَ سَرَابِيلَ الْمَوْتِ؛ أَحَبُّ اللِّقَاءِ إِلَيْهِمْ لِقَاءُ رَبِّهِمْ، وَ قَدْ صَحِبَتْهُمْ ذُرِّيَةٌ بَدْرِيَّةٌ، وَ سُيُوفٌ هَاشِمِيَّةٌ، قَدْ عَرَفْتَ مَوَاقِعَ نِصَالِهَا فِي أَخِيكَ وَ خَالِكَ وَجَدِّكَ وَ أَهْلِكَ «وَمَا هِيَ مِنَ الظَّالِمِينَ بِبَعِيدٍ».

و من كتاب له (ع) (29)

إلى أهل البصرة

وَ قَدْ كَانَ مِنِ انْتِشَارِ حَبْلِكُمْ وَ شِقَاقِكُمْ مَا لَمْ تَغْبُوا عَنْهُ، فَعَفَوْتُ عَنْ مُجْرِمِكُمْ، وَ رَفَعْتُ السَّيْفَ عَنْ مُدْبِرِكُمْ، وَ قَبِلْتُ مِنْ مُقْبِلِكُمْ. فَإِنْ خَطَتْ بِكُمُ الْأُمُورُ الْمُرْدِيَةُ، وَ سَفَهُ الْآرَاءِ الْجَائِرَةِ، إِلَى مُنَابَذَتِي وَ خِلَافِي فَهآ أَنَاذَا قَدْ قَرَّبْتُ جِيَادِي، وَ رَحَلْتُ رِكَابِي، وَ لَئِنْ أَلْجَأْتُمونِي إِلَى الْمَسِيرِ إِلَيْكُمْ لَأُوقِعَنَّ بِكُمْ وَقْعَةً لَا يَكُونُ يَوْمُ الْجَمَلِ إِلَيْهَا إِلَّا كَلَعْقَةِ لَاعِقٍ مَعَ أَنِّي عَارِفٌ لِذِي الطَّاعَةِ مِنْكُمْ فَضْلَهُ، وَ لِذِي النَّصِيحَةِ حَقَّهُ، غَيْرُ مُتَجَاوِزٍ مُتَّهَماً إِلَى بَرِيٍّ، وَ لَانَاكِثاً إِلَى وَفِيٍّ.

و من كتاب له (ع) (30)

إِلى معاوية

فَاتَّقِ اللَّهَ فِيَما لَدَيْكَ، وَانْظُرْ فِي حَقِّهِ عَلَيْكَ، وَارْجِعْ إِلَى مَعْرِفَةِ مَا لَاتُعْذَرُ بِجَهَالَتِهِ،

ص: 609

ص: 610

فَإِنَّ لِلطَّاعَةِ أَعْلَاماً وَاضِحَةً، وَ سُبُلًا نَيِّرَةً، وَ مَحَجَّةً نَهْجَةً، وَ غَايَةً مُطَّلَبَةً، يَرِدُهَا الْأَكْيَاسُ، وَ يُخَالِفُهَا الْأَنْكَاسُ؛ مَنْ نَكَبَ عَنْهَا جَارَ عَنِ الْحَقِّ، وَ خَبَطَ فِي التِّيهِ، وَ غَيَّرَ اللَّهُ نِعْمَتَهُ، وَ أَحَلَّ بِهِ نِقْمَتَهُ. فَنَفْسَكَ نَفْسَكَ! فَقَدْ بَيَّنَ اللَّهُ لَكَ سَبِيلَكَ، وَ حَيْثُ تَنَاهَتْ بِكَ أُمُورُكَ، فَقَدْ أَجْرَيْتَ إِلَى غَايَةِ خُسْرٍ، وَ مَحَلَّةِ كُفْرٍ، فَإِنَّ نَفْسَكَ قَدْ أَوْلَجَتْكَ شَرّاً، وَ أَقْحَمَتْكَ غَيّاً، وَ أَوْرَدَتْكَ الْمَهَالِكَ، وَ أَوْعَرَتْ عَلَيْكَ الْمَسَالِكَ.

و من كتاب له (ع) (31)

اشاره

للحسن بن علي عليهما السلام، كتبها إِلَيه «بحاضرين» عند إنصرافه من صفِّين

مِنَ الْوَالِدِ الْفَانِ، الْمُقِرِّ لِلزَّمَانِ، الْمُدْبِرِ الْعُمُرِ، الْمُسْتَسْلِمِ لِلدُّنْيَا، السَّاكِنِ مَسَاكِنَ الْمَوْتَى، وَ الظَّاعِنِ عَنْهَا غَداً. إِلَى الْمَوْلُودِ الْمُؤَمِّلِ مَا لا يُدْرَكُ، السَّالِكِ سَبِيلَ مَنْ قَدْ هَلَكَ، غَرَضِ الْأَسْقَامِ، وَ رَهِينَةِ الْأَيَّامِ، وَ رَمِيَّةِ الْمَصَائِبِ، وَ عَبْدِ الدُّنْيَا، وَ تَاجِرِ الْغُرُورِ، وَ غَرِيمِ الْمَنَايَا، وَ أَسِيرِ الْمَوْتِ، وَ حَلِيفِ الْهُمُومِ، وَ قَرِينِ الْأَحْزَانِ، وَ نُصُبِ الْآفَاتِ، وَ صَرِيعِ الشَّهَوَاتِ، وَ خَلِيفَةِ الْأَمْوَاتِ.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ فِيَما تَبَيَّنْتُ مِنْ إِدْبَارِ الدُّنْيَا عَنِّي، وَ جُمُوحِ الدَّهْرِ عَلَىَّ وَ إِقْبَالِ الْآخِرَةِ إِلَيَّ، مَا يَزَعُنِي عَنْ ذِكْرِ مَنْ سِوَاي، وَ الاهْتَمامِ بِما وَرَائِي غَيْرَ أَنِّي حَيْثُ تَفَرَّدَ بِي دُونَ هُمُومِ النَّاسِ هَمُّ نَفْسِي، فَصَدَفَنِي رَأْيِي وَ صَرَفَنِي عَنْ هَوَايَ، وَ صَرَّحَ لِي مَحْضُ أَمْرِي، فَأَفْضَى بِي إِلَى جِدٍّ لَايَكُونُ فِيهِ لَعِبٌ، وَ صِدْقٍ لَايَشُوبُهُ كَذِبٌ. وَ وَجَدْتُكَ بَعْضِي، بَلْ وَجَدْتُك كُلِّي، حَتَّى كَأَنَّ شَيْئاً لَوْ أَصَابَكَ أَصَابَنِي، وَ كَأَنَّ الْمَوْتَ لَوْ أَتَاك أَتَانِي،

ص: 611

ص: 612

فَعَنَانِي مِنْ أَمْرِك مَا يَعْنِينِي مِنْ أَمْرِ نَفْسِي فَكَتَبْتُ إِلَيْكَ كِتَابِي مُسْتَظْهِراً بِهِ إِنْ أَنَا بَقِيتُ لَكَ أَوْ فَنِيتُ.

فَإِنِّي أُوصِيكَ بِتَقْوَى اللَّهِ- أَيْ بُنَيَّ- وَ لُزُومِ أَمْرِهِ، وَ عِمَارَةِ قَلْبِكَ بِذِكْرِهِ، وَ الاعْتِصَامِ بِحَبْلِهِ، وَ أَيُّ سَبَبٍ أَوْثَقُ مِنْ سَبَبٍ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ إِنْ أَنْتَ أَخَذْتَ بِهِ!

أَحْيِ قَلْبَكَ بِالْمَوْعِظَةِ، وَ أَمِتْهُ بِالزَّهَادَةِ، وَ قَوِّهِ بِالْيَقِينِ، وَ نَوِّرْهُ بِالْحِكْمَةِ، وَ ذَلِّلْهُ بِذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ قَرِّرْهُ بِالْفَنَاءِ، وَ بَصِّرْهُ فَجَائِعَ الدُّنْيَا، وَ حَذِّرْهُ صَوْلَةَ الدَّهْرِ وَ فُحْشَ تَقَلُّبِ اللَّيَالِي وَ الْأَيَّامِ؛ وَ اعْرِضْ عَلَيْهِ أَخْبَارَ الْمَاضِينَ، وَ ذَكِّرْهُ بِمَا أَصَابَ مَنْ كانَ قَبْلَكَ مِنَ الْأَوَّلِينَ، وَ سِرْ فِي دِيَارِهِمْ وَ آثَارِهِمْ، فَانْظُرْ فِيَما فَعَلُوا، وَ عَمَّا انْتَقَلُوا، وَ أَيْنَ حَلُّوا وَ نَزَلُوا! فَإِنَّكَ تَجِدُهُمْ قَدِ انْتَقَلُوا عَنِ الْأَحِبَّةِ، وَ حَلُّوا دِيَارَ الْغُرْبَةِ، وَ كَأَنَّكَ عَنْ قَلِيلٍ قَدْ صِرْتَ كَأَحَدِهِمْ. فَأَصْلِحْ مَثْوَاكَ، وَ لَاتَبِعْ آخِرَتَكَ بِدُنْيَاكَ؛ وَدَعِ الْقَوْلَ فِيَما لَاتَعْرِفُ، وَ الْخِطَابَ فِيَما لَمْ تُكَلَّفْ. وَ أَمْسِكْ عَنْ طَرِيقٍ إِذَا خِفْتَ ضَلَالَتَهُ، فَإِنَّ الْكَفَّ عِنْدَ حَيْرَةِ الضَّلالِ خَيْرٌ مِنْ رُكُوبِ الْأَهْوَالِ.

وَأْمُرْ بِالْمَعْرُوفِ تَكُنْ مِنْ أَهْلِهِ، وَ أَنْكِرِ الْمُنْكَرَ بِيَدِك وَ لِسَانِكَ وَ بَايِنْ مَنْ فَعَلَهُ بِجُهْدِكَ، وَ جَاهِدْ فِي اللَّهِ حَقَّ جِهَادِهِ.

وَ لَاتَأْخُذْك فِي اللَّهِ لَوْمَةُ لَائِمٍ. وَ خُضِ الْغَمَرَاتِ لِلْحَقِّ حَيْثُ كَانَ، وَ تَفَقَّهْ فِي الدِّينِ، وَ عَوِّدْ نَفْسَكَ التَّصَبُّرَ عَلَى الْمَكْرُوهِ، وَ نِعْمَ الْخُلُقُ التَّصَبُّرُ فِي الْحَقِّ! وَ أَلْجِى ءْ نَفْسَكَ فِي أُمُورِك كُلِّهَا إِلَى إِلهِكَ، فَإِنَّكَ تُلْجِئُهَا إِلَى كَهْفٍ حَرِيزٍ، وَ مَانِعٍ عَزِيزٍ. وَ أَخْلِصْ فِي الْمَسْأَلَةِ لِرَبِّكَ فَإِنَّ بِيَدِهِ الْعَطَاءَ وَالْحِرْمَانَ، وَ أَكْثِرِ الاسْتِخَارَةَ، وَ تَفَهَّمْ وَصِيَّتِي، وَ لَاتَذْهَبَنَّ عَنْكَ صَفْحاً، فَإِنَّ خَيْرَ الْقَوْلِ مَا نَفَعَ.

ص: 613

ص: 614

وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَاخَيْرَ فِي عِلْمٍ لَايَنْفَعُ، وَ لَايُنْتَفَعُ بِعِلْمٍ لَايَحِقُّ تَعَلُّمُهُ.

أَيْ بُنَيَّ، إِنِّي لَمَّا رَأَيْتُنِي قَدْ بَلَغْتُ سِنّاً، وَ رَأَيْتُنِي أَزْدَادُ وَهْناً، بَادَرْتُ بِوَصِيَّتِي إِلَيْكَ، وَ أَوْرَدْتُ خِصَالًا مِنْهَا قَبْلَ أَنْ يَعْجَلَ بِي أَجَلِي دُونَ أَنْ أُفْضِيَ إِلَيْكَ بِمَا فِي نَفْسِي، أَوْ أَنْ أُنْقَصَ فِي رَأْيِي كَمَا نُقِصْتُ فِي جِسْمِي، أَوْ يَسْبِقَنِي إِلَيْكَ بَعْضُ غَلَبَاتِ الْهَوَى وَ فِتَنِ الدُّنْيَا، فَتَكُونَ كَالصَّعْبِ النَّفُورِ. وَ إِنَّمَا قَلْبُ الْحَدَثِ كَالأَرْضِ الْخَالِيَةِ مَا أُلْقِيَ فِيهَا مِنْ شَيْ ءٍ قَبِلَتْهُ. فَبَادَرْتُكَ بِإِلَّادَبِ قَبْلَ أَنْ يَقْسُوَ قَلْبُكَ، وَ يَشْتَغِلَ لُبُّكَ، لِتَسْتَقْبِلَ بِجِدِّ رَأْيِكَ مِنَ الْأَمْرِ مَا قَدْ كَفَاك أَهْلُ التَّجَارُبِ بُغْيَتَهُ وَ تَجْرِبَتَهُ، فَتَكُونَ قَدْ كُفِيتَ مَؤُونَةَ الطَّلَبِ، وَ عُوفِيتَ مِنْ عِلَاجِ التَّجْرِبَةِ، فَأَتَاك مِنْ ذلِكَ مَا قَدْ كُنَّا نَأْتِيهِ، وَ اسْتَبَانَ لَكَ مَا رُبَّمَا أَظْلَمَ عَلَيْنَا مِنْهُ.

أَىْ بُنَيَّ، إِنِّي وَ إِنْ لَمْ أَكُنْ عُمِّرْتُ عُمُرَ مَنْ كانَ قَبْلِي، فَقَدْ نَظَرْتُ فِي أَعْمَالِهِمْ، وَ فَكَّرْتُ فِي أَخْبَارِهِمْ، وَ سِرْتُ فِي آثَارِهِمْ؛ حَتَّى عُدْتُ كأَحدِهِمْ. بَلْ كَأَنِّي بِمَا انْتَهَى إِلَيَّ مِنْ أُمُورِهِمْ قَدْ عُمِّرْتُ مَعَ أَوَّلِهِمْ إِلَى آخِرِهِمْ، فَعَرَفْتُ صَفْوَ ذلِكَ مِنْ كَدَرِهِ، وَ نَفْعَهُ مِنْ ضَرَرِهِ، فَاسْتَخْلَصْتُ لَكَ مِنْ كُلِّ أَمْرٍ نَخِيلَهُ وَ تَوَخَّيْتُ لَكَ جَمِيلَهُ، وَ صَرَفْتُ عَنْكَ مَجْهُولَهُ، وَ رَأَيْتُ حَيْثُ عَنَانِي مِنْ أَمْرِك مَا يَعْنِي الْوَالِدَ الشَّفِيقَ، وَ أَجْمَعْتُ عَلَيْهِ مِنْ أَدَبِكَ أَنْ يَكُونَ ذلِكَ وَ أَنْتَ مُقْبِلُ الْعُمُرِ وَ مُقْتَبَلُ الدَّهْرِ، ذُونِيَّةٍ سَلِيمَةٍ وَ نَفْسٍ صَافِيَةٍ، وَ أَنْ أَبْتَدِئَكَ بِتَعْلِيمِ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّوَجَلَّ وَ تَأْوِيلِهِ، وَ شَرَائِعِ الْإِسْلَامِ وَ أَحْكَامِهِ، وَ حَلَالِهِ وَ حَرَامِهِ، لَاأُجَاوِزُ ذلِكَ بِكَ إِلَى غَيْرِهِ. ثُمَّ أَشْفَقْتُ أَنْ يَلْتَبِسَ عَلَيْكَ مَا اخْتَلَفَ النَّاسُ فِيهِ مِنْ أَهْوَائِهِمْ وَ آرَائِهِمْ مِثْلَ الَّذِي الْتَبَسَ عَلَيْهِمْ، فَكَانَ إِحْكَامُ ذلِكَ على مَا كَرِهْتُ مِنْ تَنْبِيهِكَ لَهُ أَحَبَّ إِلَيَّ مِنْ إِسْلَامِكَ إِلَى أَمْرٍ لَاآمَنُ عَلَيْكَ بِهِ الْهَلَكَةَ.

ص: 615

ص: 616

وَ رَجَوْتُ أَنْ يُوَفِّقَكَ اللَّهُ فِيهِ لِرُشْدِكَ، وَ أَنْ يَهْدِيَكَ لِقَصْدِكَ، فَعَهِدْتُ إِلَيْكَ وَصِيَّتِي هذِهِ.

وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَبَّ مَا أَنْتَ آخِذٌ بِهِ إِلَيَّ مِنْ وَصِيَّتِي تَقْوَى اللَّهِ وَ الاقْتِصَارُ عَلَى مَا فَرَضَهُ اللَّهُ عَلَيْكَ، وَ الْأَخْذُ بِمَا مَضَى عَلَيْهِ الْأَوَّلُونَ مِنْ آبَائِكَ، وَالصَّالِحُونَ مِنْ أَهْلِ بَيْتِكَ، فَإِنَّهُمْ لَمْ يَدَعُوا أَنْ نَظَرُوا لِأَنْفُسِهِمْ كَمَا أَنْتَ نَاظِرٌ، وَ فَكَّرُوا كَمَا أَنْتَ مُفَكِّرٌ، ثُمَّ رَدَّهُمْ آخِرُ ذلِكَ إِلَى الْأَخْذِ بِمَا عَرَفُوا وَ الْإِمْسَاك عَمَّا لَمْ يُكَلَّفُوا، فَإِنْ أَبَتْ نَفْسُكَ أَنْ تَقْبَلَ ذلِكَ دُونَ أَنْ تَعْلَمَ كَمَا عَلِمُوا فَلْيَكُنْ طَلَبُكَ ذلِكَ بِتَفَهُّمٍ وَ تَعَلُّمٍ، لَا بِتَوَرُّطِ الشُّبُهَاتِ وَ عُلَقِ الْخُصُومَاتِ. وَ ابْدَأْ قَبْلَ نَظَرِك فِي ذلِكَ بِالإِسْتِعَانَةِ بِإِلهِكَ، وَالرَّغْبَةِ إِلَيْهِ فِي تَوْفِيقِكَ، وَ تَرْك كُلِّ شَائِبَةٍ أَوْلَجَتْكَ فِي شُبْهَةٍ، أَوْ أَسْلَمَتْكَ إِلَى ضَلَالَةٍ.

فَإِنْ أَيْقَنْتَ أَنْ قَدْ صَفَا قَلْبُكَ فَخَشَعَ، وَ تَمَّ رَأْيُكَ فَاجْتَمَعَ، وَ كَانَ هَمُّكَ فِي ذلِكَ هَمّاً وَاحِداً، فَانْظُرْ فِيَما فَسَّرْتُ لَكَ. وَ إِنْ لَمْ يَجْتَمِعْ لَكَ مَا تُحِبُّ مِنْ نَفْسِكَ، وَ فَرَاغِ نَظَرِك وَ فِكْرِكَ، فَاعْلَمْ أَنَّكَ إِنَّما تَخْبِطُ الْعَشْوَاءَ وَ تَتَوَرَّطُ الظَّلْمَاءَ. وَ لَيْسَ طَالِبُ الدِّينِ مَنْ خَبَطَ أَوْ خَلَطَ، وَ الْإِمْسَاكُ عَنْ ذلِكَ أَمْثَلُ

فَتَفَهَّمْ يَا بُنَيَّ وَصِيَّتِي، وَاعْلَمْ أَنَّ مَالِكَ الْمَوْتِ هُوَ مَالِكُ الْحَيَاةِ، وَ أَنَّ الْخَالِقَ هُوَ الْمُمِيتُ، وَ أَنَّ الْمُفْنِيَ هُوَ الْمُعِيدُ، وَ أَنّ الْمُبْتَلِيَ هُوَ الْمُعَافِي، وَ أَنَّ الدُّنْيَا لَمْ تَكُنْ لِتَسْتَقِرَّ إِلَّا عَلَى مَا جَعَلَهَا اللَّهُ عَلَيْهِ مِنَ النَّعْمَاءِ، وَ الابْتِلَاءِ، وَ الْجَزَاءِ فِي الْمَعَادِ أَوْ مَا شَاءَ مِمَّا لَا تَعْلَمُ، فَإِنْ أَشْكَلَ عَلَيْكَ شَيْ ءٌ مِنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ عَلَى جَهَالَتِكَ، فَإِنَّكَ أَوَّلُ مَا خُلِقْتَ بِهِ جَاهِلًا ثُمَّ عُلِّمْتَ، وَ مَا أَكْثَرَ مَا تَجْهَلُ مِنَ الْأَمْرِ، وَ يَتَحَيَّرُ فِيهِ رَأْيُكَ، وَ يَضِلُّ فِيهِ بَصَرُك ثُمَّ تُبْصِرُهُ بَعْدَ ذلِكَ.

ص: 617

ص: 618

فَاعْتَصِمْ بِالَّذِي خَلَقَكَ وَرَزَقَكَ وَ سَوَّاكَ، وَلْيَكُنْ لَهُ تَعَبُّدُكَ، وَ إِلَيْهِ رَغْبَتُكَ، وَ مِنْهُ شَفَقَتُكَ.

وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ أَحَداً لَمْ يُنْبِى ءْ عَنِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ كَمَا أَنْبَأَ عَنْهُ الرَّسُولُ صلى الله عليه و آله فَارْضَ بِهِ رَائِداً، وَ إِلَى النَّجَاةِ قَائِداً، فَإِنِّي لَمْ آلُكَ نَصِيحَةً. وَ إِنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ فِي النَّظَرِ لِنَفْسِكَ- وَ إِنِ اجْتَهَدْتَ- مَبْلَغَ نَظَرِي لَكَ.

وَ اعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّهُ لَوْ كَانَ لِرَبِّكَ شَرِيكٌ لَأَتَتْكَ رُسُلُهُ، وَ لَرَأَيْتَ آثَارَ مُلْكِهِ وَ سُلْطَانِهِ، وَ لَعَرَفْتَ أَفْعَالَهُ وَ صِفَاتِهِ، وَ لكِنَّهُ إِلهٌ وَاحِدٌ كَمَا وَصَفَ نَفْسَهُ. لَايُضَادُّهُ فِي مُلْكِهِ أَحَدٌ، وَ لَايَزُولُ أَبَداً. وَ لَمْ يَزَلْ أَوَّلُ قَبْلَ الْأَشْيَاءِ بِلَا أَوَّلِيَّةٍ. وَ آخِرُ بَعْدَ الْأَشْيَاءِ بِلَا نِهَايَةٍ. عَظُمَ عَنْ أَنْ تَثْبُتَ رُبُوبِيَّتُهُ بِإِحَاطَةِ قَلْبٍ أَوْ بَصَرٍ. فَإِذَا عَرَفْتَ ذلِكَ فَافْعَلْ كَمَا يَنْبَغِي لِمِثْلِكَ أَنْ يَفْعَلَهُ فِي صِغَرِ خَطَرِهِ، وَ قِلَّةِ مَقْدِرَتِهِ وَ كَثْرَةِ عَجْزِهِ، وَ عَظِيمِ حَاجَتِهِ إِلَى رَبِّهِ، فِي طَلَبِ طَاعَتِهِ، وَ الْخَشْيَةِ مِنْ عُقُوبَتِهِ، وَ الشَّفَقَةِ مِنْ سُخْطِهِ.

فَإِنَّهُ لَمْ يَأْمُرْك إِلَّا بِحَسَنٍ، وَ لَمْ يَنْهَكَ إِلَّا عَنْ قَبِيحٍ.

يَا بُنَيَّ إِنِّي قَدْ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الدُّنْيَا وَ حَالِهَا، وَ زَوَالِهَا وَ انْتِقَالِهَا، وَ أَنْبَأْتُكَ عَنِ الْآخِرَةِ وَ مَا أُعِدَّ لِأَهْلِهَا فِيهَا، وَ ضَرَبْتُ لَكَ فِيهِمَا الْأَمْثَالَ، لِتَعْتَبِرَ بِهَا، وَ تَحْذُوَ عَلَيْهَا. إِنَّمَا مَثَلُ مَنْ خَبَرَ الدُّنْيَا كَمَثَلِ قَوْمٍ سَفْرٍ نَبَا بِهِمْ مَنْزِلٌ جَدِيبٌ، فَأَمُّوا مَنْزِلًا خَصِيباً وَ جَنَاباً مَرِيعاً، فَاحْتَمَلُوا وَعْثَاءَ الطَّرِيقِ، وَ فِرَاقَ الصَّدِيقِ، وَ خُشُونَةَ السَّفَرِ، وَ جُشُوبَةَ الْمَطْعَمِ، لِيَأْتُوا سَعَةَ دَارِهِمْ، وَ مَنْزِلَ قَرَارِهِمْ، فَلَيْسَ يَجِدُونَ لِشَيْ ءٍ مِنْ ذلِكَ أَلَماً، وَ لَايَرَوْنَ نَفَقَةً فِيهِ مَغْرَماً. وَ لَاشَيْ ءَ أَحَبُّ إِلَيْهِمْ مِمَّا قَرَّبَهُمْ مِنْ مَنْزِلِهِمْ، وَ أَدْنَاهُمْ مِنْ مَحَلَّتِهِمْ.

ص: 619

ص: 620

وَ مَثَلُ مَنِ اغْتَرَّبِهَا كَمَثَلِ قَوْمٍ كَانُوا بِمَنْزِلٍ خَصِيبٍ فَنَبَا بِهِمْ إِلَى مَنْزِلٍ جَدِيبٍ، فَلَيْسَ شَيْ ءٌ أَكْرَهَ إِلَيْهِمْ وَ لَاأَفْظَعَ عِنْدَهُمْ مِنْ مُفَارَقَةِ مَا كَانُوا فِيهِ إِلَى مَا يَهْجُمُونَ عَلَيْهِ، وَ يَصِيرُونَ إِلَيْهِ.

يَا بُنَيَّ اجْعَلْ نَفْسَكَ مِيزَاناً فِيما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ غَيْرِكَ، فَأَحْبِبْ لِغَيْرِك مَا تُحِبُّ لِنَفْسِكَ، وَ اكْرَهْ لَهُ مَا تَكْرَهُ لَهَا، وَ لَاتَظْلِمْ كَمَا لَاتُحِبُّ أَنْ تُظْلَمَ، وَ أَحْسِنْ كَمَا تُحِبُّ أَنْ يُحْسَنَ إِلَيْكَ، وَ اسْتَقْبِحْ مِنْ نَفْسِكَ مَا تَسْتَقْبِحُهُ مِنْ غَيْرِكَ، وَ ارْضَ مِنَ النَّاسِ بِمَا تَرْضَاهُ لَهُمْ مِنْ نَفْسِكَ. وَ لَاتَقُلْ مَا لَاتَعْلَمُ وَ إِنْ قَلَّ مَا تَعْلَمُ، وَ لَاتَقُلْ مَا لَاتُحِبُّ أَنْ يُقَالَ لَكَ.

وَ اعْلَمْ أَنَّ الْإِعْجَابَ ضِدُّ الصَّوَابِ، وَ آفَةُ الْأَلْبَابِ. فَاسْعَ فِي كَدْحِكَ، وَ لَاتَكُنْ خَازِناً لِغَيْرِكَ. وَ إِذَا أَنْتَ هُدِيتَ لِقَصْدِك فَكُنْ أَخْشَعَ مَا تَكُونُ لِرَبِّكَ.

وَ اعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ طَرِيقاً ذَا مَسَافَةٍ بَعِيدَةٍ، وَ مَشَقَّةٍ شَدِيدَةٍ. وَ أَنَّهُ لَاغِنىً بِكَ فِيهِ عَنْ حُسْنِ الارْتِيَادِ، وَ قَدْرِ بَلَاغِكَ مِنَ الزَّادِ مَعَ خِفَّةِ الظَّهْرِ، فَلَا تَحْمِلَنَّ عَلَى ظَهْرِك فَوْقَ طَاقَتِكَ، فَيَكُونَ ثِقْلُ ذلِكَ وَبَالًا عَلَيْكَ، وَ إِذَا وَجَدْتَ مِنْ أَهْلِ الفَاقَةِ مَنْ يَحْمِلُ لَكَ زَادَك إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ، فَيُوَافِيكَ بِهِ غَداً حَيْثُ تَحْتَاجُ إِلَيْهِ فَاغْتَنِمْهُ وَ حَمِّلْهُ إِيَّاهُ، وَ أَكْثِرْ مِنْ تَزْوِيدِهِ وَ أَنْتَ قَادِرٌ عَلَيْهِ، فَلَعَلَّكَ تَطْلُبُهُ فَلا تَجِدُهُ. وَاغْتَنِمْ مَنِ اسْتَقْرَضَكَ فِي حَالِ غِنَاك لِيَجْعَلَ قَضَاءَهُ لَكَ فِي يَوْمِ عُسْرَتِكَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ أَمَامَكَ عَقَبَةً كَؤُوداً، الُمخِفُّ فِيهَا أَحْسَنُ حَالًامِنَ الْمُثْقِلِ، وَالْمُبْطِي ءُ عَلَيْهَا أَقْبَحُ حَالًا مِنَ الْمُسْرِعِ، وَ أَنَّ مَهْبِطَكَ بِهَا لَامَحَالَةَ إِمَّا عَلَى جَنَّةٍ أَوْ عَلَى نَارٍ، فَارْتَدْ لِنَفْسِكَ قَبْلَ نُزُولِكَ وَ وَطِّى ءِ الْمَنْزِلَ قَبْلَ حُلُولِكَ، «فَلَيْسَ بَعْدَ الْمَوْتِ مُسْتَعْتَبٌ»،

ص: 621

ص: 622

وَ لَاإِلَى الدُّنْيَا مُنْصَرَفٌ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الَّذِي بِيَدِهِ خَزَائِنُ السَّمواتِ وَالْأَرْضِ قَدْ أَذِنَ لَكَ فِي الدُّعَاءِ، وَ تَكَفَّلَ لَكَ بِإِلَّاجَابَةِ، وَ أَمَرَك أَنْ تَسْأَلَهُ لِيُعْطِيَكَ، وَ تَسْتَرْحِمَهُ لِيَرْحَمَكَ، وَ لَمْ يَجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ مَنْ يَحْجُبُكَ عَنْهُ، وَ لَمْ يُلْجِئْكَ إِلَى مَنْ يَشْفَعُ لَكَ إِلَيْهَ، وَ لَمْ يَمْنَعْكَ إِنْ أَسَأْتَ مِنَ التَّوْبَةِ، وَ لَمْ يُعَاجِلْكَ بِالنِّقْمَةِ، وَلَمْ يُعَيِّرْك بِالإِنَابَةِ، وَ لَمْ يَفْضَحْكَ حَيْثُ الْفَضِيحَةُ بِكَ أَوْلَى، وَ لَمْ يُشَدِّدْ عَلَيْكَ فِي قَبُولِ الْإِنَابَةِ، وَ لَمْ يُنَاقِشْكَ بِالْجَرِيمَةِ، وَ لَمْ يُؤْيِسْكَ مِنَ الرَّحْمَةِ. بَلْ جَعَلَ نُزُوعَكَ عَنِ الذَّنْبِ حَسَنَةً، وَ حسَبَ سَيِّئَتَكَ وَاحِدَةً، وَ حَسَبَ حَسَنَتَكَ عَشْراً، وَ فَتَحَ لَكَ بَابَ الْمَتابِ، وَ بَابَ الاسْتِعْتَابِ؛ فَإِذَا نَادَيْتَهُ سَمِعَ نِدَاكَ، وَ إِذَا نَاجَيْتَهُ عِلِمَ نَجْوَاكَ، فَأَفْضَيْتَ إِلَيْهِ بِحَاجَتِكَ، وَ أَبْثَثْتَهُ ذَاتَ نَفْسِكَ، وَ شَكَوْتَ إِلَيْهِ هُمُومَكَ، وَ اسْتَكْشَفْتَهُ كُرُوبَكَ، وَاسْتَعَنْتَهُ عَلَى أُمُورِكَ، وَ سَأَلْتَهُ مِنْ خَزَائِنِ رَحْمَتِهِ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَى إِعْطَائِهِ غَيْرُهُ مِنْ زِيَادَةِ الْأَعْمَارِ، وَ صِحَّةِ الْأَبْدَانِ، وَسَعَةِ الْأَرْزَاقِ. ثُمَّ جَعَلَ فِي يَدَيْكَ مَفَاتِيحَ خَزَائِنِهِ بِمَا أَذِنَ لَكَ فِيهِ مِنْ مَسْأَلَتِهِ. فَمَتَى شِئْتَ اسْتَفْتَحْتَ بِالدُّعَاءِ أَبْوَابَ نِعْمَتِهِ، وَ اسْتَمْطَرْتَ شَآبِيبَ رَحْمَتِهِ، فَلَا يُقَنِّطَنَّكَ إِبْطَاءُ إِجَابَتِهِ فَإِنَّ الْعَطِيَّةَ عَلَى قَدْرِ النِّيَّةِ. وَ رُبَّما أُخِّرَتْ عَنْكَ الْإِجَابَةُ، لِيَكُونَ ذلِكَ أَعْظَمَ لِأَجْرِ السَّائِلِ، وَ أَجْزَلَ لِعَطَاءِ الْأمِلِ. وَ رُبَّما سَأَلْتَ الشَّيْ ءَ فَلَا تُؤْتَاهُ، وَ أُوتِيتَ خَيْراً مِنْهُ عَاجِلًا أَوْ آجِلًا، أَوْ صُرِفَ عَنْكَ لِمَا هُوَ خَيْرٌ لَكَ، فَلَرُبَّ أَمْرٍ قَدْ طَلَبْتَهُ فِيهِ هَلَاك دِينِكَ لَوْ أُوتِيتَهُ، فَلْتَكُنْ مَسْأَلَتُكَ فِيَما يَبْقَى لَكَ جَمَالُهُ، وَ يُنْفَى عَنْكَ وَبَالُهُ؛ فَالْمَالُ لايَبْقَى لَكَ وَ لَاتَبْقَى لَهُ.

وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّكَ إِنَّمَا خُلِقْتَ لِلْآخِرَةِ لَالِلدُّنْيَا، وَ لِلْفَنَاءِ لَالِلْبَقَاءِ، وَ لِلْمَوْتِ لَالِلْحَيَاةِ؛

ص: 623

ص: 624

وَ أَنَّكَ فِي قُلْعَةِ وَ دَارِ بُلْغَةٍ، وَ طَرِيقٍ إِلَى الْآخِرَةِ، وَ أَنَّكَ طَرِيدُ الْمَوْتِ الَّذِي لَايَنْجُو مِنْهُ هَارِبُهُ، وَ لَايَفُوتُهُ طَالِبُهُ وَ لَابُدَّ أَنَّهُ مُدْرِكُهُ، فَكُنْ مِنْهُ عَلَى حَذَرِ أَنْ يُدْرِكَكَ وَ أَنْتَ عَلَى حَالٍ سَيِّئَةٍ قَدْ كُنْتَ تُحَدِّثُ نَفْسَكَ مِنْهَا بِالتَّوْبَةِ فَيَحُولَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ ذلِكَ، فَإِذَا أَنْتَ قَدْ أَهْلَكْتَ نَفْسَكَ.

ذكر الموت

يَا بُنَيَّ أَكْثِرْ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ، وَ ذِكْرِ مَا تَهْجُمُ عَلَيْهِ، وَ تُفْضِي بَعْدَ الْمَوْتِ إِلَيْهِ، حَتَّى يَأْتِيَكَ وَ قَدْ أَخَذْتَ مِنْهُ حِذْرَكَ، وَ شَدَدْتَ لَهُ أَزْرَكَ، وَ لَايَأْتِيَكَ بَغْتَةً فَيَبْهَرَكَ. وَ إِيَّاكَ أَنْ تَغْتَرَّ بِمَا تَرَى مِنْ إِخْلَادِ أَهْلِ الدُّنْيَا إِلَيْهَا، وَ تَكَالُبِهِمْ عَلَيْهَا، فَقَدْ نَبَّأَك اللَّهُ عَنْهَا، وَ نَعَتْ هِىَ لَكَ عَنْ نَفْسَهَا، وَ تَكَشَّفَتْ لَكَ عَنْ مَسَاوِيهَا، فَإِنَّمَا أَهْلُهَا كِلَابٌ عَاوِيَةٌ، وَ سِبَاعٌ ضَارِيَةٌ يَهِرُّ بَعْضُهَا عَلَى بَعْضٍ، وَ يَأْكُلُ عَزِيزُهَا ذَلِيلَهَا وَ يَقْهَرُ كَبِيرُهَا صَغِيرَهَا. نَعَمٌ مُعَقَّلَةٌ، وَ أُخْرَى مُهْمَلَةٌ، قَدْ أَضَلَّتْ عُقُولَهَا، وَ رَكَبِتْ مَجْهُولَهَا. سُرُوحُ عَاهَةٍ بِوَادٍ وَعْثٍ، لَيْسَ لَهَا رَاعٍ يُقِيمُهَا وَ لَامُسِيمٌ يُسِيمُهَا. سَلَكَتْ بِهِمُ الدُّنْيَا طَرِيقَ الْعَمَى، وَ أَخَذَتْ بِأَبْصَارِهِمْ عَنْ مَنَارِ الْهُدَى، فَتَاهُوا فِي حَيْرَتِهَا، وَ غَرِقُوا فِي نِعْمَتِهَا، وَ اتَّخَذُوهَا رَبّاً، فَلَعِبَتْ بِهِمْ وَ لَعِبُوا بِهَا، وَ نَسُوا مَا وَرَاءَهَا.

الترفق في الطلب

رُوَيْداً يُسْفِرُ الظَّلَامُ. كَأَنْ قَدْ وَرَدَتِ الْأَظْعَانُ؛ يُوشِكُ مَنْ أَسْرَعَ أَنْ يَلْحَقَ!

وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنَّ مَنْ كَانَتْ مَطِيَّتُهُ اللَّيْلَ وَالنَّهَارَ، فَإِنَّهُ يُسَارُ بِهِ وَ إِنْ كَانَ وَاقِفاً،

ص: 625

ص: 626

وَ يَقْطَعُ الْمَسَافَةَ وَ إِنْ كَانَ مُقِيماً وَادِعاً.

واعْلَمْ يَقِيناً أَنَّكَ لَنْ تَبْلُغَ أَمَلَكَ، وَ لَنْ تَعْدُوَ أَجَلَكَ، وَ أَنَّكَ فِي سَبِيلِ مَنْ كَانَ قَبْلَكَ. فَخَفِّضْ فِي الطَّلَبِ، وَ أَجْمِلْ فِي الْمُكْتَسَبِ، فَإِنَّهُ رُبَّ طَلَبٍ قَدْ جَرَّ إِلَى حَرَبٍ؛ فَلَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ بِمَرزُوقٍ، وَ لَاكُلُّ مُجْمِلٍ بِمَحْرُومٍ. وَ أَكْرِمْ نَفْسَكَ عَنْ كُلِّ دَنِيَّةٍ وَ إِنْ سَاقَتْكَ إِلَى الرَّغَائِبِ، فَإِنَّكَ لَنْ تَعْتَاضَ بِمَا تَبْذُلُ مِنْ نَفْسِكَ عِوَضاً. وَ لَاتَكُنْ عَبْدَ غَيْرِك وَ قَدْ جَعَلَكَ اللَّهُ حُرّاً. وَ مَا خَيْرُ خَيْرٍ لَايُنَالُ إِلَّا بِشَرٍّ، وَ يُسْرٍ لَايُنَالُ إِلَّا بِعُسْرٍ.

وَ إِيَّاك أَنْ تُوجِفَ بِكَ مَطَايَا الطَّمَعِ، فَتُورِدَك مَنَاهِلَ الْهَلَكَةِ. وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَّا يَكُونَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ ذُو نِعْمَةٍ فَافْعَلْ. فَإِنَّكَ مُدْرِك قِسْمَكَ وَ آخِذٌ سَهْمَكَ، وَ إِنَّ الْيَسِيرَ مِنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ أعْظَمُ وَ أَكْرَمُ مِنَ الْكَثِيرِ مِنْ خَلْقِهِ وَ إِنْ كَانَ كُلٌّ مِنْهُ.

وصايا شتى

وَ تَلَافِيكَ مَا فَرَطَ مِنْ صَمْتِكَ أَيْسَرُ مِنْ إِدْرَاكِكَ مَافَاتَ مِنْ مَنْطِقِكَ، وَ حِفْظُ مَا فِي الْوِعَاءِ بِشَدِّ الْوِكَاءِ، وَ حِفْظُ مَا فِي يَدَيْكَ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ طَلَبِ مَا فِي يَدَيْ غَيْرِكَ. وَ مَرَارَةُ الْيَأْسِ خَيْرٌ مِنَ الطَّلَبِ إِلَى النَّاسِ، وَالْحِرَفَةُ مَعَ الْعِفَّةِ خَيْرٌ مِنَ الْغِنَى مَعَ الْفُجُورِ، وَالْمَرْءُ أَحْفَظُ لِسِرِّهِ. وَرُبَّ سَاعٍ فِيَما يَضُرُّهُ! مَنْ أَكْثَرَ أَهْجَرَ، وَ مَنْ تَفَكَّرَ أَبْصَرَ. قَارِنْ أَهْلَ الْخَيْرِ تَكُنْ مِنْهُمْ، وَ بَايِنْ أَهْلَ الشَّرِّ تَبِنْ عَنْهُمْ. بِئْسَ الطَّعَامُ الْحَرَامُ! وَ ظُلْمُ الضَّعِيفِ أَفْحَشُ الظُّلْمِ إِذَا كَانَ الرِّفْقُ خُرْقاً كَانَ الْخُرْقُ رِفْقاً. رُبَّمَا كَانَ الدَّوَاءُ دَاءً، وَ الدَّاءُ دَوَاءً. وَ رُبَّما نَصَحَ غَيْرُ النَّاصِحِ، وَ غَشَّ الْمُسْتَنْصَحُ. وَ إِيَّاك و الإِتِّكَالَ عَلَى الْمُنَى فَإِنَّهَا بَضَائِعُ الْنَّوكَى وَالْعَقْلُ حِفْظُ التَّجَارِبِ، وَ خَيْرُ مَا جَرَّبْتَ مَا وَعَظَكَ.

ص: 627

ص: 628

بَادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ أَنْ تَكُونَ غُصَّةً. لَيْسَ كُلُّ طَالِبٍ يُصِيبُ، وَ لَاكُلُّ غَائِبٍ يَؤُوبُ. وَ مِنَ الْفَسَادِ إِضَاعَةُ الزَّادِ، وَ مَفْسَدَةُ الْمَعَادِ. وَ لِكُلِّ أَمْرٍ عَاقِبَةٌ، سَوْفَ يَأْتِيكَ مَا قُدِّرَ لَكَ. التَّاجِرُ مُخَاطِرٌ. وَ رُبَّ يَسِيرٍ أَنْمَى مِنْ كَثِيرٍ!

لَا خَيْرَ فِي مُعِينٍ مُهِينٍ، وَ لَافِي صَدِيقٍ ظَنِينٍ. سَاهِل الدَّهْرِ مَاذَلَّ لَكَ قَعُودُهُ. وَ لَا تُخَاطِرْ بِشَيْ ءٍ رَجَاءَ أَكْثَرَ مِنْهُ. وَ إِيَّاك أَنْ تَجْمَحَ بِكَ مَطِيَّةُ اللَّجَاجِ.

احْمِلْ نَفْسَكَ مِنْ أَخِيكَ عِنْدَ صَرْمِهِ عَلَى الصِّلَةِ، وَ عِنْدَ صُدُودِهِ عَلَى اللَّطَفِ وَ الْمُقَارَبَةِ. وَ عِنْدَ جُمُودِهِ عَلَى الْبَذْلِ، وَ عِنْدَ تَبَاعُدِهِ عَلَى الدُّنُوِّ، وَ عِنْدَ شِدَّتِهِ عَلَى اللِّيْنِ، وَ عِنْدَ جُرْمِهِ عَلَى الْعُذْرِ، حَتَّى كَأَنَّكَ لَهُ عَبْدٌ، وَ كَأَنَّهُ ذُو نِعْمَةٍ عَلَيْكَ. وَ إِيَّاك أَنْ تَضَعَ ذلِكَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِهِ، أَوْ أَنْ تَفْعَلَهُ بِغَيْرِ أَهْلِهِ. لَاتَتَّخِذَنَّ عَدُوَّ صَدِيقِكَ صَدِيقاً فَتُعَادِيَ صَدِيقَكَ، وَ امْحَضْ أَخَاك النَّصِيحَةَ حَسَنَةً كَانَتْ أَوْ قَبِيحَةً، وَ تَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً، وَ لَاأَلَذَّ مَغَبَّةً. وَ لِنْ لِمَنْ غَالَظَكَ فَإِنَّهُ يُوشِكُ أَنْ يَلِينَ لَكَ، وَ خُذْ عَلَى عَدُوِّك بالْفضْلِ فَإِنَّهُ أَحْلَى الظَّفَرَيْنِ وَ إِنْ أَرَدْتَ قَطِيعَةَ أَخِيكَ فَاسْتَبْقِ لَهُ مِنْ نَفْسِكَ بَقِيَّةً يَرْجِعُ إِلَيْها إِنْ بَدَا لَهُ ذلِكَ يَوْماً مَّا. وَ مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ، وَ لَاتُضِيعَنَّ حَقَّ أَخِيكَ إِتِّكَالًا عَلَى مَا بَيْنَكَ وَ بَيْنَهُ، فَإِنَّهُ لَيْسَ لَكَ بِأَخٍ مَنْ أَضَعْتَ حَقَّهُ. وَ لَايَكُنْ أَهْلُكَ أَشْقَى الْخَلْقِ بِكَ. وَ لَاتَرْغَبَنَّ فِيمَنْ زَهِدَ عَنْكَ. وَ لَا يَكُونَنَّ أَخُوك أَقْوَى عَلَى قَطِيعَتِكَ مِنْكَ عَلَى صِلَتِهِ، وَ لَاتَكونَنَّ عَلَى الْإِسَاءَةِ أَقْوَى مِنْكَ عَلَى الْإِحْسَانِ. وَ لَايَكْبُرَنَّ عَلَيْكَ ظُلْمُ مَنْ ظَلَمَكَ، فَإِنَّهُ يَسْعَى في مَضَرَّتِهِ وَ نَفْعِكَ، وَ لَيْسَ جَزَاءُ مَنْ سَرَّك أَنْ تَسُوءَهُ.

ص: 629

ص: 630

وَاعْلَمْ يَا بُنَيَّ أَنْ الرِّزقَ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ. مَا أَقْبَحَ الْخُضُوعَ عِنْدَ الْحَاجَةِ، وَ الْجَفَاءَ عِنْدَ الْغِنَى! إِنَّما لَكَ مِنْ دُنْيَاكَ، مَا أَصْلَحْتَ بِهِ مَثْوَاك وَ إِنْ كُنْتَ جَازِعاً عَلَى مَا تَفَلَّتَ مِنْ يَدَيْكَ، فَاجْزَعْ عَلَى كُلِّ مَا لَمْ يَصِلْ إِلَيْكَ. اسْتَدِلَّ عَلَى مَا لَمْ يَكُنْ بِمَا قَدْ كَانَ، فَإِنَّ الْأُمُورَ أَشْبَاهٌ؛ وَ لَاتَكُونَنَّ مِمَّنْ لَا تَنْفَعُهُ الْعِظَةُ إِلَّا إِذَا بَالَغْتَ فِي إِيلامِهِ، فَإِنَّ الْعَاقِلَ يَتَّعِظُ بِالآدَابِ، وَ الْبَهَائِمَ لَاتَتَّعِظُ إِلَّا بالضَّرْبِ. اطْرَحْ عَنْكَ وَارِدَاتِ الْهُمُومِ بِعَزَائِمِ الصَّبْرِ وَ حُسْنِ الْيَقِينِ. مَنْ تَرَك الْقَصْدَ جَارَ. وَ الصَّاحِبُ مُناسِبٌ، وَالصَّدِيقُ مَنْ صَدَقَ غَيْبُهُ. وَالْهَوى شَرِيكُ الْعَمَى، وَرُبَّ بَعِيدٍ أَقْربُ مِنْ قَرِيبٍ، وَ قَرِيبٍ أَبْعَدُ مِنْ بَعِيدٍ. وَ الْغَرِيبُ مَنْ لَمْ يَكُنْ لَهُ حَبِيبٌ. مَنْ تَعَدَّى الْحَقَّ ضَاقَ مَذْهَبُهُ، وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى قَدْرِهِ كَانَ أبْقَى لَهُ. وَ أَوْثَقُ سَبَبٍ أَخَذتَ بِهِ سَبَبٌ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ. وَ مَنْ لَمْ يُبَالِكَ فَهُوَ عَدُوُّكَ.

قَدْ يَكُونُ الْيَأْسُ إِدْرَاكاً، إِذَا كَانَ الطَّمَعُ هَلَاكاً لَيْسَ كُلُّ عَوْرَةٍ تَظْهَرُ، وَ لَاكُلُّ فُرْصَةٍ تُصَابُ، وَ رُبَّمَا أَخْطَأَ الْبَصِيرُ قَصْدَهُ، وَ أَصَابَ الْأَعْمَى رُشْدَهُ. أَخِّرِ الشَّرَّ فَإِنَّكَ إِذَا شِئْتَ تَعَجَّلْتَهُ، وَ قَطِيعَةُ الْجَاهِلِ تَعْدِلُ صِلَةَ الْعَاقِلِ. مَنْ أَمِنَ الزَّمَانَ خَانَهُ، وَ مَنْ أَعْظَمَهُ أَهَانَهُ. لَيْسَ كُلُّ مَنْ رَمَى أَصَابَ. إِذَا تَغَيَّرَ السُّلْطَانُ تَغَيَّرَ الزَّمَانُ. سَلْ عَنِ الرَّفِيقِ قَبْلَ الطَّرِيقِ، وَ عَنِ الْجَارِ قَبْلَ الدَّارِ.

إِيَّاك أَنْ تَذْكُرَ مِنَ الْكَلَامِ مَا يَكُونُ مُضْحِكاً، وَ إِنْ حَكَيْتَ ذلِكَ عَنْ غَيْرِكَ.

الرأي في المرأة

وَ إِيَّاك وَ مُشَاوَرَةَ النِّسَاءِ فَإِنَّ رَأيَهُنَّ إِلَى أَفَنِ، وَ عَزْمَهُنَّ إِلَى وَهْنِ

ص: 631

ص: 632

وَ اكْفُفْ عَلَيْهِنَّ مِنْ أَبْصَارِهِنَّ بِحِجَابِكَ إِيَّاهُنَّ فَإِنَّ شِدَّةَ الْحِجابِ أَبْقَى عَلَيْهِنَّ، وَ لَيْسَ خُرُوجُهُنَّ بِأَشَدَّ مِنْ إِدْخَالِكَ مَنْ لَايُوثَقُ بِهِ عَلَيْهِنَّ، وَ إِنِ اسْتَطَعْتَ إِلَّا يَعْرِفْنَ غَيْرَك فَافْعَلْ.

وَ لَاتُمَلِّكِ الْمَرْأَةَ مِنْ أَمْرِهَا مَا جَاوَزَ نَفْسَهَا، فَإِنَّ الْمَرْأَةَ رَيْحَانَةٌ وَ لَيْسَتْ بِقَهْرَمَانَةٍ. وَ لَا تَعْدُ بِكَرَامَتِهَا نَفْسَهَا، وَ لَاتُطْمِعْهَا فِي أَنْ تَشْفَعَ لِغَيْرِهَا. وَ إِيَّاك وَ التَّغَايُرَ فِي غَيْرِ مَوْضِعِ غَيْرَةٍ، فَإِنَّ ذلِكَ يَدْعُو الصَّحِيحَةَ إِلَى السَّقَمِ، وَالْبَرِيئَةَ إِلَى الرِّيَبِ. وَاجْعَلْ لِكُلِّ إِنْسَانٍ مِنْ خَدَمِكَ عَمَلًا تَأْخُذُهُ بِهِ، فَإِنَّهُ أَحْرَى أَلَّا يَتَوَاكَلُوا فِي خِدْمَتِكَ. وَأَكْرِمْ عَشِيرَتَكَ، فَانَّهُمْ جَنَاحُكَ الَّذِي بِهِ تَطِيرُ، وَ أَصْلُكَ الَّذِي إِلَيْهِ تَصِيرُ وَ يَدُك الّتِي بِهَا تَصُولُ.

دعاء

اسْتَوْدِعِ اللَّهَ دِينَكَ وَ دُنْيَاكَ. وَ اسْأَلْهُ خَيْرَ الْقَضَاءِ لَكَ فِي الْعَاجِلَةِ وَ الْآجِلَةِ، وَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ، وَ السَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (32)

إِلى معاوية

وَ أَرْدَيْتَ جِيلًا مِنَ النَّاسِ كَثِيراً؛ خَدَعْتَهُمْ بِغَيِّكَ، وَ أَلْقَيْتَهُمْ فِي مَوْجِ بَحْرِكَ، تَغْشَاهُمُ الظُّلُمَاتُ، وَ تَتَلاطَمُ بِهِمُ الشُّبُهَاتُ، فَجَازُوا عَنْ وِجْهَتِهِمْ، وَ نَكَصُوا عَلَى أَعْقَابِهِمْ، وَ تَوَلّوْا عَلَى أَدْبَارِهِمْ، وَ عَوَّلُوا عَلَى أَحْسَابِهِمْ إِلَّا مَن فَاءَ مِنْ أَهْلِ الْبَصَائِرِ فَإِنَّهُمْ فَارَقُوك بَعْدَ مَعْرِفَتِكَ وَ هَرَبُوا إِلَى اللَّهِ مِنْ مُوَازَرَتِكَ، إِذْ حَمَلْتَهُمْ عَلَى الصَّعْبِ،

ص: 633

ص: 634

وَ عَدَلْتَ بِهِمْ عِنِ الْقَصْدِ. فَاتَّقِ اللَّهَ يَا مُعَاوِيَةُ فِي نَفْسِكَ، وَ جَاذِبِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مُنْقَطِعَةٌ عَنْكَ، وَ الْآخِرَةَ قَرِيبَةُ مِنْكَ، والسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (33)

إِلى قُثم بن العبّاس و هو عامله على مكّة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ عَيْنِي- بِالْمَغْرِب- كَتَبَ إِلَيَّ يُعْلِمُنِي أَنَّهُ وُجِّهَ إِلَى الْمَوْسِمِ أُناسٌ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ الْعُمْيِ الْقُلُوبِ، الصُّمِّ الْأَسْمَاعِ، الْكُمْهِ الْأَبْصَارِ، الَّذِينَ يَلْبِسُونَ الْحَقَّ بِالْبَاطِلِ، وَ يُطِيعُونَ الَمخْلُوقَ فِي مَعْصِيةِ الْخَالِقِ، وَ يَحْتَلِبُونَ الدُّنْيَا دَرَّهَا بِالدِّينِ، وَ يَشْتَرُونَ عَاجِلَهَا بِآجِلِ الْأَبْرَارِ الْمُتَّقِينَ؛ وَ لَنْ يَفُوزَ بِالْخَيْرِ إِلَّا عَامِلُهُ، وَ لَايُجْزَى جَزَاءَ الشَّرِّ إِلَّا فَاعِلُهُ. فَأَقِمْ عَلَى مَا فِي يَدَيْكَ قِيَامَ الْحَازِمِ الصَّلِيبِ، وَ النَّاصِحِ اللَّبِيبِ، التَّابِعِ لِسُلْطَانِهِ، الْمُطِيعِ لِإِمَامِهِ. وَ إِيَّاك وَ مَا يُعْتَذَرُ مِنْهُ، وَ لَاتَكُنْ عِنْدَ النَّعْمَاءِ بَطِراً، وَ لَاعِنْدَ الْبَأْسَاءِ فَشِلًا، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (34)

إلى محمّد بن أبي بكر، لمّا بلغه توجده من عزله بِالأَشتر عن مصر

ثم توفي الأَشتر في توجهه إلى هناك قبل وصوله إليها

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي مَوْجِدَتُكَ مِنْ تَسْرِيحِ الْأَشْتَرِ إِلَى عَمَلِكَ، وَ إِنّي لَمْ أَفْعَلْ ذلِكَ

ص: 635

ص: 636

اسْتِبْطَاءً لَكَ فِي الْجَهْدِ، وَ لَاازْدِيَاداً لَكَ فِي الْجِدِّ وَ لَوْ نَزَعْتُ مَا تَحْتَ يَدِك مِنْ سُلْطَانِكَ لَوَلَّيْتُكَ مَا هُوَ أَيْسَرُ عَلَيْكَ مَؤُونَةً وَ أَعْجَبُ إِلَيْك وِلَايَةً.

إِنَّ الرَّجُلَ الَّذِي كُنْتُ وَلَّيْتُهُ أَمْرَ مِصْرَ كانَ رَجُلًا لَنَا نَاصِحاً، وَ عَلَى عَدُوِّنَا شَدِيداً نَاقِماً، فَرَحِمَهُ اللَّهُ! فَلَقَدِ اسْتَكْمَلَ أَيَّامَهُ، وَ لَاقَى حِمَامَهُ، وَ نَحْنُ عَنْهُ رَاضُونَ؛ أَوْلَاهُ اللَّهُ رِضْوَانَهُ، وَ ضَاعَفَ الثَّوَابَ لَهُ! فَأَصْحِرْ لِعَدُوِّكَ، وَامْضِ عَلَى بَصِيرَتِكَ، وَ شَمِّرْ لِحَرْبِ مَنْ حَارَبَكَ، وَدْعُ إِلَى سَبِيلِ رَبِّكَ، وَ أَكْثِرِ الإِسْتِعَانَةَ بِاللَّهِ يَكْفِكَ مَا أَهَمَّكَ، وَ يُعِنْكَ عَلَى مَا يُنْزَلُ بِكَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

و من كتاب له (ع) (35)

إِلى عبداللَّه بن العبّاس، بعد مقتل محمّد بن أبي بكر

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مِصْرَ قَدِ افْتُتِحَتْ، وَ مُحَمَّدُ بْنُ أبِي بَكْرٍ- رَحِمَهُ اللَّهُ- قَدِ اسْتُشْهِدَ، فَعِنْدَ اللَّهِ نَحْتَسِبُهُ وَلَداً نَاصِحاً، وَ عَامِلًا كَادِحاً، وَسَيْفاً قَاطِعاً، وَ رُكْناً دافِعاً. وَ قَدْ كُنْتُ حَثَثْتُ النَّاسَ عَلَى لَحَاقِهِ، وَ أَمرْتُهُمْ بِغِيَاثهِ قَبْلَ الْوَقْعَةِ، وَ دَعَوْتُهُمْ سِرّاً وَجَهْراً، وَ عَوْداً وَ بَدْءاً، فَمِنْهُمُ الآتِي كَارِهاً، وَ مِنْهُمُ الْمُعْتَلُّ كَاذِباً، وَ مِنْهُمْ الْقَاعِدُ خَاذِلًا. أَسْأَلُ اللَّهَ تَعَالَى أَنْ يَجْعَلَ لِي مِنْهُمْ فَرَجَاً عَاجِلًا؛ فَوَاللَّهِ لَوْ لَاطَمَعِي عِنْدَ لِقَائِي عَدُوِّي فِي الشَّهَادَةِ؛ وَ تَوْطِينِي نَفْسِي عَلَى الْمَنِيَّةِ، لَأَحْبَبْتُ إِلَّا أَلْقَى مَعَ هَؤُلَاءِ يَوْماً وَاحِداً، وَ لَا أَلْتَقِي بِهِمْ أَبَداً.

ص: 637

ص: 638

و من كتاب له (ع) (36)

إِلى أخيه عقيل بن أبي طالب، في ذكر جيش أنفذه إلى بعض الأَعداء

و هو جواب كتاب كتبه إليه عقيل

فَسَرَّحْتُ إِلَيْهِ جَيْشاً كَثِيفاً مِنَ الْمُسْلِمِينَ، فَلَمَّا بَلَغَهُ ذلِكَ شَمَّرَ هَارِباً، وَ نَكَصَ نَادِماً، فَلَحِقُوهُ بِبَعْضِ الطَّرِيقِ، وَ قَدْ طَفَّلَتِ الشَّمْسُ لِلْإِيَابِ فَاقْتَتَلُوا شَيْئاً كَلَا وَ لَا، فَمَا كَانَ إِلَّا كَمَوْقِفِ سَاعَةٍ حَتَّى نَجَا جَرِيضاً بَعْدَ مَا أُخِذَ مِنْهُ بِالُمخَنَّقِ، وَ لَمْ يَبْقَ مِنْهُ غَيْرُ الرَّمَقِ، فَلَأياً بِلَأْيٍ مَا نَجَا. فَدَعْ عَنْكَ قُرَيْشاً وَ تَرْكَاضَهُمْ فِي الضَّلَالِ وَ تَجْوَالَهُمْ فِي الشِّقَاقِ وَ جِمَاحَهُمْ فِي التِّيهِ، فَإِنَّهُمْ قَدْ أَجْمَعُوا عَلَى حَرْبِي كَإِجْمَاهِمْ عَلَى حَرْبِ رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله قَبْلِي، فَجَزَتْ قُرَيْشاً عَنِّي الْجَوَازِي! فَقَدْ قَطَعُوا رَحِمِي، وَ سَلَبُونِي سُلْطَانَ ابْنِ أُمِّي.

وَ أَمَّا مَا سَأَلْتَ عَنْهُ مِنْ رَأْيِيِ فِي الْقِتَالِ، فَإِنَّ رَأيِي قِتَالُ الُمحِلِّينَ حَتَّى أَلْقى اللَّهَ؛ لَا يَزِيدُنِي كَثْرَةُ النَّاسِ حَوْلِي عِزَّةً، وَ لَاتَفَرُّقُهُمْ عَنِّي وَحْشَةً، وَ لَاتَحْسَبَنَّ ابْنَ أَبِيكَ- وَ لَو أَسْلَمَهُ النَّاسُ- مُتَضَرِّعاً مُتَخَشِّعاً، وَ لَامُقِرّاً لِلضَّيْم وَاهِناً، وَ لَاسَلِسَ الزِّمَامِ لِلْقَائِدِ، وَ لَاوَطِي ءَ الظَّهْرِ لِلرَّاكِبِ الْمُتَعَقِّدِ، وَ لكِنَّهُ كَمَا قَالَ أَخُوبَنِي سَلِيمٍ:

فَإِنْ تَسْأَلِينِي كَيْفَ أَنْتَ فَإِنَّنِي صَبُورٌ عَلَى رَيْبِ الزَّمَانِ صَلِيبُ

يَعِزُّ عَلَيَّ أَنْ تُرَى بِي كَآبَةٌفَيَشْمَتَ عَادٍ أَوْ يُسَاءَ حَبِيبُ

ص: 639

ص: 640

و من كتاب له (ع) (37)

إلى معاوية

فَسُبْحَانَ اللَّهِ! مَا أَشَدَّ لُزُومَكَ لِلْأَهْوَاءِ الْمُبْتَدَعَةِ، وَالْحَيْرَةِ الْمُتْعِبَةِ مَعَ تَضْيِيعِ الْحَقَائِقِ وَ اطِّرَاحِ الْوَثَائِقِ، الَّتِي هِيَ لِلَّهِ طِلْبَةٌ، وَ عَلَى عِبَادِهِ حُجَّةٌ. فَأَمَّا إِكْثَارُك الْحِجَاجَ عَلَى عُثَمانَ وَ قَتَلَتِهِ، فَإِنَّكَ إِنَّما نَصَرْتَ عُثَمانَ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَكَ، وَ خَذَلْتَهُ حَيْثُ كَانَ النَّصْرُ لَهُ، والسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (38)

إِلَى أَهْل مصر، لمّا ولى عليهم الأَشتر

مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيٍّ أمِيرِالْمُؤْمِنينَ إِلَى الْقَوْمِ الَّذِينَ غَضِبُوا لِلَّهِ حِينَ عُصِيَ فِي أَرْضِهِ، وَ ذُهِبَ بِحَقِّهِ، فَضَرَبَ الْجَوْرُ سُرَادِقَهُ عَلَى الْبَرِّ وَالْفَاجِرِ، وَ الْمُقِيمِ و الظَّاعِنِ، فَلا مَعْرُوفٌ يُسْتَرَاحُ إِلَيْهِ، وَ لَامُنْكَرٌ يُتَنَاهَى عَنْهُ.

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَعَثْتُ إِلَيْكُمْ عَبْداً مِنْ عِبَادِاللَّهِ، لَايَنَامُ أَيَّامَ الْخَوْفِ، وَ لَايَنْكُلُ عَنِ الْأَعْدَاءِ سَاعَاتِ الرَّوْعِ، أَشَدَّ عَلَى الْفُجَّارِ مِنْ حَرِيقِ النَّارِ، وَ هُوَ مَالِكُ بْنُ الْحَارِثِ أَخُو مَذْحِجٍ، فَاسْمَعُوا لَهُ، وَ أَطِيعُوا أَمْرَهُ فِيَما طَابَقَ الْحَقَّ، فَإِنَّهُ سَيْفٌ مِنْ سُيُوفِ اللَّهِ، لَاكَلِيلُ الظُّبَةِ، وَ لَانَابِي الضَّرِيبَةِ: فَإِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تَنْفِرُوا فَانْفِرُوا،

ص: 641

ص: 642

وَ إِنْ أَمَرَكُمْ أَنْ تُقِيمُوا فَأُقِيمُوا، فَإِنَّهُ لَايُقْدِمُ وَلَا يُحْجِمُ، وَ لَايُؤَخِّرُ وَ لَايُقَدِّمُ إِلَّا عَنْ أَمْرِي؛ وَ قَدْ آثَرْتُكُمْ بِهِ عَلَى نَفْسِي لِنَصِيحَتِهِ لَكُمْ، وَ شِدَّةِ شَكِيمَتِهِ عَلَى عَدُوِّكُمْ.

و من كتاب له (ع) (39)

إلى عمرو بن العاص

فَإِنَّكَ قَدْ جَعَلْتَ دِينَكَ تَبَعاً لِدُنْيَا امْرِي ءٍ ظَاهِرٍ غَيُّهُ، مَهْتُوك سِتْرُهُ، يَشِينُ الْكَرِيمَ بِمَجْلِسِهِ، وَ يُسَفِّهُ الْحَلِيمَ بِخِلْطَتِهِ، فَاتّبَعْتَ أَثَرَهُ، وَ طَلَبْتَ فَضْلَهُ؛ اتِّبَاعَ الْكَلْبِ لِلضِّرْغَامِ يَلُوذُ بِمَخَالِبِهِ، وَ يَنْتَظِرُ مَا يُلْقَى إِلَيْهِ مِنْ فَضْلِ فَرِيسَتِهِ فَأَذْهَبْتَ دُنْيَاك وَ آخِرَتَكَ! وَ لَوْ بِالْحَقِّ أَخَذْتَ أَدْرَكْتَ مَا طَلَبْتَ. فَإِنْ يُمَكِّنِّي اللَّهُ مِنْكَ وَ مِنِ ابْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَجْزِكُمَا بِمَا قَدَّمْتَما، وَ إِنْ تُعْجِزَا وَ تَبْقَيَا فَمَا أَمَامَكُمَا شَرٌّ لَكُمَا، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (40)

إِلى بعض عمّاله

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ، إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ، وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ، وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ.

بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ، وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ، فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ، وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ، وَالسَّلَامُ.

ص: 643

ص: 644

و من كتاب له (ع) (41)

إِلى بعض عمّاله

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي كُنْتُ أَشْرَكْتُكَ فِي أَمَانَتِي، وَ جَعَلْتُكَ شِعَارِي وَ بِطَانَتِي، وَ لَمْ يَكُنْ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِي أَوْثَقَ مِنْكَ فِي نَفْسِي لِمُوَاسَاتِي وَ مُوَازَرَتِي وَ أَدَاءِ الْأَمَانَةِ إِلَيَّ، فَلَمَّا رَأَيْتَ الزَّمَانَ عَلَى ابْنِ عَمِّكَ قَدْ كَلِبَ، وَالْعَدُوَّ قَدْ حَرِبَ، وَ أَمَاتَةَ النَّاسِ قَدْ خَزِيَتْ، وَ هذِهِ الْأُمَّةَ قَدْ فَنَكَتْ وَ شَغَرَتْ، قَلَبْتَ لِابْنِ عَمِّكَ ظَهْرَ الِمجَنِّ فَفَارَقْتَهُ مَعَ الْمُفَارِقِينَ، وَ خَذَلْتَهُ مَعَ الْخَاذِلِينَ، وَ خُنْتَهُ مَعَ الْخَائِنِينَ فَلَا ابْنَ عَمِّكَ آسَيْتَ، وَ لَا الْأَمَانَةَ أَدَّيْتَ. وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنِ اللَّهَ تُرِيدُ بِجِهَادِكَ، وَ كَأَنَّكَ لَمْ تَكُنْ عَلَى بَيِّنَةٍ مِنْ رَبِّكَ، وَ كَأَنَّكَ إِنَّمَا كُنْتَ تَكِيدُ هذِهِ الْأَمَّةَ عَنْ دُنْيَاهُمْ، وَ تَنْوِي غِرَّتَهُمْ عَنْ فَيْئِهِمْ، فَلَمَّا أَمْكَنَتْكَ الشِّدَّةُ فِي خِيَانَةِ الْأُمَّةِ أَسْرَعْتَ الْكَرَّةَ، وَ عَاجَلْتَ الْوَثْبَةَ، وَ اخْتَطَفْتَ مَا قَدَرْتَ عَلَيْهِ مِنْ أَمْوَالِهِمِ الْمَصُونَةِ لِأَرَامِلِهِمْ وَ أَيْتَامِهِمْ اخْتِطَافَ الذِّئْبِ الْأَزَلِّ دَامِيَةَ الْمِعْزَى الْكَسِيرَةَ، فَحَمَلْتَهُ إِلَى الْحِجَازِ رَحِيبَ الصَّدْرِ بِحَمْلِهِ غَيْرَ مُتَأَثِّمٍ مِنْ أَخْذِهِ، كَأَنَّكَ- لَاأَبَا لِغَيْرِك حَدَرْتَ إِلَى أَهْلِكَ تُرَاثَكَ مِنْ أَبِيكَ وَ أُمِّكَ، فَسُبْحَانَ اللَّهِ! أَمَا تُؤْمِنُ بِالْمَعَادِ؟ أَوَ مَا تَخَافُ نِقَاشَ الْحِسَابِ! أَيُّهَاالْمَعْدُودُ- كَانَ- عِنْدَنَا مِنْ أُولِي الْأَلْبَابِ، كَيْفَ تُسِيغُ شَرَاباً وَ طَعَاماً. وَ أَنْتَ تَعْلَمُ أَنَّكَ تَأْكُلُ حَرَاماً، وَ تَشْرَبُ حَرَاماً، وَ تَبْتَاعُ الْإِمَاءَ وَ تَنْكِحُ النِّسَاءَ مِنْ أَمْوَالِ الْيَتَامَى وَالْمَسَاكِينَ وَالْمُؤْمِنِينَ وَالُمجَاهِدِينَ الَّذِينَ أَفَاءَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ هذِهِ الْأَمْوَالَ، وَ أَحْرَزَ بِهِمْ هذِهِ الْبِلَادَ! فَاتَّقِ اللَّهَ وَارْدُدْ إِلَى هؤُلاءِ الْقَوْمِ أَمْوَالَهُمْ، فَإِنَّكَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ ثُمَّ أَمْكَنَنِي اللَّهُ مِنْكَ لَأُعْذِرَنَّ إِلَى اللَّهِ فِيكَ،

ص: 645

ص: 646

وَ لَأَضْرِبَنَّكَ بِسَيْفِي الَّذِي مَا ضَرَبْتُ بِهِ أَحَداً إِلَّا دَخَلَ النَّارَ! وَ وَاللَّهِ لَوْ أَنَّ الْحَسَنَ وَالْحُسَيْنَ فَعَلَا مِثْلَ الَّذِي فَعَلْتَ، مَا كَانَتْ لَهُمَا عِنْدِي هَوَادَةٌ، وَ لَاظَفِرَا مِنِّي بِإِرَادَةٍ، حَتَّى آخُذَ الْحَقَّ مِنْهُمَا، وَ أَزِيحَ الْبَاطِلَ عَنْ مَظْلَمَتِهِمَا، وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ مَا يَسُرُّنِي أَنَّ مَا أخَذْتَهُ مِنْ أَمْوَالِهِمْ حَلَالٌ لِي، أَتْرُكُهُ مِيرَاثاً لِمَنْ بَعْدِي، فَضَحِّ رُوَيْداً، فَكَأَنَّكَ قَدْ بَلَغْتَ الْمَدَى، وَ دُفِنْتَ تَحْتَ الثَّرَى، وَ عُرِضَتْ عَلَيْكَ أَعْمَالُكَ بِالَمحَلِّ الَّذِي يُنَادِي الظَّالِمُ فِيهِ بِالْحَسْرَةِ، وَ يَتَمَنَّى الْمُضَيِّعُ فِيهِ الرَّجْعَةَ، «وَلَاتَ حِينَ مَنَاصٍ!»

و من كتاب له (ع) (42)

إِلى عمر بن أبي سلمة المخزومي، و كان عامله على البحرين،

فعزله، و استعمل نعمان بن عجلان الزُّرقي مكانه

أَمَّا بَعْدُ، فَإنِّي قَدْ وَلَّيْتُ نُعْمَانَ بْنَ عَجْلَانَ الزُّرَقِيَّ عَلَى الْبَحْرَيْنِ، وَ نَزَعْتُ يَدَك بِلَاذَمٍّ لَكَ، وَ لَاتَثْريبٍ عَلَيْكَ؛ فَلَقَدْ أَحْسَنْتَ الْوِلَايَةَ، وَ أَدَّيْتَ الْأَمَانَةَ، فَأَقْبِلْ غَيْرَ ظَنِينٍ، وَ لَامَلُومٍ، و لَامُتَّهَمٍ، وَ لَامَأْثُومٍ، فَلَقَدْ أَرَدْتُ الْمَسيرَ إِلَى ظَلَمَةِ أَهْلِ الشَّامِ، وَ أَحْبَبْتُ أَنْ تَشْهَدَ مَعِي، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى جِهَادِ الْعَدُوِّ، وَ إِقَامَةِ عَمُودِ الدِّينِ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

ص: 647

ص: 648

و من كتاب له (ع) (43)

إِلى مصقلة بن هبيرة الشيباني، و هو عامله على أردشير خُرَّة

بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ إِلهكَ، وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ: أَنَّكَ تَقْسِمُ فَيْ ءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ، وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ، فِيمَنِ اعتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ. فَوَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ، وَ بَرَأَ النَّسَمَةَ، لَئِنْ كَانَ ذلِكَ حَقّاً لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً، وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً، فَلا تَسْتَهِنْ بِحَقِّ رَبِّكَ، وَ لَاتُصْلِحْ دُنْيَاك بِمَحْقِ دِينِكَ، فَتَكُونَ مِنَ الْأَخْسَرِينَ أَعْمَالًا.

إِلَّا وَ إِنَّ حَقَّ مَنْ قِبَلَكَ وَ قِبَلَنَا مِنَ الْمُسْلِمِينَ فِي قِسْمَةِ هذَا الْفَيْ ءِ سَوَاءٌ: يَرِدُونَ عِنْدِي عَلَيْهِ، وَ يَصْدُرُونَ عَنْهُ.

و من كتاب له (ع) (44)

إلى زياد بن أبيه، و قد بلغه أنّ معاوية كتب إليه يريد خديعته باستلحاقه

وَ قَدْ عَرَفْتُ أَنَّ مُعَاوِيَةَ كَتَبَ إِلَيْكَ يَسْتَزِلُّ لُبَّكَ، وَ يَسْتفِلُّ غَرْبَكَ، فَاحْذَرْهُ، فَإِنَّمَا هُوَ الشَّيْطَانُ: يَأْتِي الْمَرْءَ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ، وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، لِيَقْتَحِمَ غَفْلَتَهُ، وَ يَسْتَلِبَ غِرَّتَهُ.

وَ قَدْ كَانَ مِنْ أَبِي سُفْيَانَ فِي زَمَنِ عُمَرَ بْنِ الْخَطَّابِ فَلْتَةٌ مِنْ حَدِيثِ النَّفْسِ،

ص: 649

ص: 650

وَ نَزْغَةٌ مِنْ نَزَغَاتِ الشَّيْطَانِ: لَايَثْبُتُ بِهَا نَسَبٌ، وَ لَايُسْتَحَقُّ بِهَا إِرْثٌ، وَ الْمُتَعَلِّقُ بِهَا كَالْوَاغِلِ الْمُدَفَّعِ، وَالنَّوْطِ الْمُذَبْذَبِ.

فَلما قرأ زياد الكتاب قال: شهد بها وربِّ الكعبة، و لم تزل في نفسه حتى ادّعاهُ معاويةُ.

قال الرضي: قوله عليه السلام «الواغلُ»: هو الذي يهجم على الشرب ليشرب معهم، و ليس منهم، فلا يزال مدفعاً محاجزاً. و «النّوط المذبذبُ»: هو ما يناط برحل الراكب من قعب أو قدح أو ما أشبه ذلك، فهو أبداً يتقلقل إذ احث ظهره و استعجل سيره.

و من كتاب له (ع) (45)

إِلى عثمان بن حنيف الأَنصاري و كان عامله على البصرة

و قد بلغه أنّه دعي إِلى وليمة قوم من أهلها، فمضى إليها- قوله-

أَمَّا بَعْدُ، يَابْنَ حُنَيْفٍ: فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رَجُلًا مِنْ فِتْيَةِ أَهْلِ البَصْرَةِ دَعَاك إِلَى مَأْدُبَةٍ فَأَسْرَعْتَ إِلَيْهَا تُسْتَطَابُ لَكَ الْأَلْوَانُ، وَ تُنْقَلُ إِلَيْكَ الجِفَانُ! وَ مَا ظَنَنْتُ أَنَّكَ تُجِيْبُ إِلَى طَعَامِ قَوْمٍ، عَائِلُهُمْ مَجْفُوٌّ، وَ غَنِيُّهُمْ مَدْعُوٌّ. فَانْظُرْ إِلَى مَا تَقْضَمُهُ مِنْ هذَا الْمَقْضَمِ فَمَا اشْتَبَهَ عَلَيْكَ عِلْمُهُ فَالْفِظْهُ، وَ مَا أَيْقَنْتَ بِطِيْبِ وُجُوهِهِ فَنَلْ مِنْهُ.

إِلَّا وَ إِنَّ لِكُلِّ مَأْمُومٍ إِمَاماً، يَقْتَدِي بِهِ وَ يَسْتَضِي ءُ بِنُورِ عِلْمِهِ؛ إِلَا وَ إِنَّ إِمَامَكُمْ قَدِ اكْتَفَى مِنْ دُنْيَاهُ بِطِمْرَيْهِ، وَ مِنْ طُعْمِهِ بِقُرْصَيْهِ، إِلَا وَ إِنَّكُمْ لَاتَقْدِرُونَ عَلَى ذلِكَ، وَ لكِنْ أَعِيْنُونِي بِوَرَعٍ واجْتِهَادٍ، وَ عِفَّةٍ وَ سَدَادٍ. فَوَاللَّهِ مَا كَنَزْتُ مِنْ دُنْيَاكُمْ تِبْراً، وَ لَا ادَّخَرْتُ مِنْ غَنَائِمِهَا وَفْراً، وَ لَاأَعْدَدْتُ لِبَالِي ثَوْبِي طِمْراً، وَ لَاحُزْتُ مِنْ أَرْضِهَا شِبْراً،

ص: 651

ص: 652

وَ لَاأَخَذْتُ مِنْهُ إِلَّا كَقُوتِ أَتانٍ دَبِرَةٍ، وَ لَهِيَ فِي عَيْنِي أَوْهَى وَ أَهْوَنُ مِنْ عَفْصَةٍ مَقِرَةٍ.

بَلى! كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَك مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاءُ، فَشَحَّتْ عَلَيْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ، وَ سَخَتْ عَنْهَا نُفُوسُ قَوْمٍ آخَرِينَ، وَ نِعْمَ الْحَكَمُ اللَّهُ. وَ مَا أَصْنَعُ بِفَدَك وَغَيْرِ فَدَكٍ، وَالنَّفْسُ مَظَانُّهَا فِي غَدٍ جَدَثٌ تَنْقَطِعُ فِي ظُلْمَتِهِ آثَارُهَا، وَ تَغِيبُ أَخْبَارُهَا، وَ حُفْرَةٌ لَوْ زِيدَ في فُسْحَتِهَا، وَ أَوْسَعَتْ يَدَا حَافِرِهَا، لَأَضْغَطَهَا الْحَجَرُ وَالْمَدَرُ، وَ سَدَّ فُرَجَهَا التُّرَابُ الْمُتَراكِمُ؛ وَ إِنَّما هِي نَفْسِي أَرُوْضُهَا بِالتَّقْوَى لِتَأْتِيَ آمِنَةً يَوْمَ الْخَوْفِ الْأَكْبَرِ، وَ تَثْبُتَ عَلَى جَوَانِبِ الْمَزْلَقِ.

لَوْ شِئْتُ لَاهْتَدَيْتُ الطَّرِيقَ إِلَى مُصفَّى هذَا الْعَسَلِ وَ لُبَابِ هذَا الْقَمْحِ، وَ نَسَائِجِ هذا الْقَزِّ. وَ لَكِنْ هَيْهَاتَ أَنْ يَغْلِبَنِي هَوَايَ، وَ يَقُودَنِي جَشَعِي إِلَى تَخَيُّرِ الْأَطْعِمَةِ- وَ لَعَلَّ بِالْحِجَازِ أَوِ الَيمَامَةِ مَنْ لَاطَمَعَ لَهُ فِي الْقُرْصِ، وَ لَاعَهْدَ لَهُ بِالشِّبَعِ- أَوْ أَبِيتَ مِبْطَانَاً وَ حَوْلِي بُطُوْنٌ غَرْثَى، وَ أَكْبَادٌ حَرَّى، أَوْ أَكُوْنَ كَمَا قَالَ الْقَائِلُ:

وَ حَسْبُكَ دَاءً أَنْ تَبِيتَ بِبِطْنَةٍوَ حَوْلَكَ أَكْبَادٌ تَحِنُّ إِلَى الْقِدِّ!

أَأَقْنَعُ مِنْ نَفْسِي بِأَنْ يُقَالَ: هذَا أَمِيْرُ الْمُؤْمِنِيْنَ، وَ لَاأُشَارِكُهُمْ فِي مَكارِهِ الدَّهْرِ، أَوْ أَكُوْنَ أُسْوَةً لَهُمْ فِي جُشُوْبَةِ الْعَيْشِ! فَمَا خُلِقْتُ لِيَشْغَلَنِي أَكْلُ الطَّيِّبَاتِ، كَالْبَهِيمَةِ الْمَرْبُوطَةِ، هَمُّهَا عَلَفُهَا؛ أَوِ الْمُرْسَلَةِ شُغْلُهَا تَقَمُّمُهَا، تَكْتَرِشُ مِنْ أَعْلَافِهَا، تَلْهُو عَمَّا يُرادُ بِهَا، أَوْ أُتْرَك سُدًى وَ أُهْمَلَ عَابِثَاً، أَوْ أَجُرَّ حَبْلَ الضَّلَالَةِ، أَوْ أَعْتَسِفَ طَرِيْقَ الْمَتَاهَةِ!

وَ كَأَنِّي بِقَائِلِكُمْ يَقُوْلُ:

ص: 653

ص: 654

«إِذَا كَانَ هذَا قَوْتُ ابْنِ أَبِي طَالِبٍ، فَقَدْ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ عَنْ قِتالِ الْأَقْرانِ، وَ مُنَازَلَةِ الشُّجْعَانِ». إِلَّا وَ إِنَّ الشَّجَرَةَ الْبَرِيَّةَ أَصْلَبُ عُوداً، وَ الرَّوَائِعَ الْخَضِرَةَ أَرَقُّ جُلُوْداً، وَ النّابتَاتِ العِذْيِة أَقْوَى وَقُودَاً وَ أَبْطَأُ حَمُوداً. وَ أَنَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ كَالضَّنْوِ مِنَ الضَّوِ، وَالذِّرَاعِ مِنَ الْعَضُدِ. وَاللَّهِ لَوْ تَظَاهَرَتِ الْعَرَبُ عَلَى قِتَالِي لَمَا وَلَّيْتُ عَنْهَا، وَ لَوْ أَمْكَنَتِ الْفُرَصُ مِنْ رِقَابِهَا لَسَارَعْتُ إِلَيْهَا. وَ سَأَجْهَدُ فِي أَنْ أُطَهِّرَ الْأَرْضَ مِنْ هذَا الشَّخْصِ الْمَعْكُوسِ، وَ الْجِسْمِ الْمَرْكُوسِ، حَتَّى تَخْرُجَ الْمَدَرَةُ مِنْ بَيْنِ حَبِّ الْحَصْيِدِ.

ومن هذا الكتاب، و هو آخره:

إِلَيْكِ عَنِّي يَا دُنْيَا فَحَبْلُكِ عَلَى غَارِبِكِ، قَدِ انْسَلَلْتُ مِنْ مَخَالِبِكِ، وَ أَفْلَتُّ مِنْ حَبَائِلِكِ، وَ اجْتَنَبْتُ الذَّهَابَ فِي مَدَاحِضِكِ. أَيْنَ الْقُرُونُ الَّذِينَ غَرَرْتِهِمْ بِمَدَاعِبِكِ! أَيْنَ الْأُمَمُ الَّذِينَ فَتَنْتِهِمْ بِزَخَارِفِكِ! فَهَا هُمْ رَهَائِنُ الْقُبُوْرِ، وَ مَضَامِينُ اللُّحُودِ! وَاللَّهِ لَوْ كُنْتِ شَخْصاً مَرْئِيّاً، وَ قَالَباً حِسِّيّاً، لَأَقَمْتُ عَلَيْكِ حُدُوْدَ اللَّهِ فِي عِبَادٍ غَرَرْتِهِمْ بِالأَمَانِي، وَ أُمَمٍ أَلْقَيْتِهِمْ فِي الْمَهَاوِي، وَ مُلُوك أَسْلَمْتِهِمْ إِلَى التَّلَفِ، وَ أَوْرَدْتِهِمْ مَوَارِدَ الْبَلَاءِ، إِذْ لَاوِرْدَ وَ لَاصَدَرَ! هَيْهَاتَ! مَنْ وَطِى ءَ دَحْضَكِ زَلِقَ، وَ مَنْ رَكِبَ لُجَجَكِ غَرِقَ، وَ مَنِ ازْوَرَّ عَنْ حِبَائِلِكِ وُفِّقَ، وَالسَّالِمُ مِنْكِ لَايُبَالِي إِنْ ضَاقَ بِهِ مُنَاخُهُ، وَالدُّنْيَا عِنْدَهُ كَيَوْمٍ حَانَ انْسِلَاخُهُ.

أعْزُبِي عَنِّي! فَوَاللَّهِ لَاأَذِلُّ لَكِ فَتَسْتَذِلِّينِي، وَ لَاأَسْلَسُ لَكِ فَتَقُودِينِي، وَ ايْمُ اللَّهِ- يَمِيناً أَسْتَثْنِي فِيْهَا بِمَشِيْئَةِ اللَّهِ- لَأَرُوضَنَّ نَفسِي رِيَاضَةً تَهِشُّ مَعَهَا إِلَى الْقُرْصِ

ص: 655

ص: 656

إِذَا قدَرْتُ عَلَيْهِ مَطْعُوماً، وَ تَقْنَعُ بِالْمِلْحِ مَأْدُوماً، وَ لَأَدَعَنَّ مُقْلَتِي كَعَينِ مَاءٍ، نَضَبَ مَعِينُهَا، مُسْتَفْرِغَةً دُمُوعُهَا. أَتَمْتَلِى ءُ السَّائِمَةُ مِنْ رِعْيِهَا فَتَبْرُكَ؟ وَ تَشْبَعُ الرَّبِيْضَةُ مِنْ عُشْبِهَا فَتَرْبِضَ؟ وَ يَأْكُلُ عَلِيٌّ مِنْ زَادِهِ فَيَهْجَعَ! قَرَّتْ إِذاً عَيْنُهُ إِذَا اقْتَدَى بَعْدَ السِّنِينَ الْمُتَطَاوِلَةِ بِالْبَهِيمَةِ الْهَامِلَةِ، وَالسَّائِمَةِ الْمَرْعِيَّةِ!

طُوبَى لِنَفْسٍ أَدَّتْ إِلَى رَبِّهَا فَرْضَهَا، وَ عَرَكَتْ بِجَنْبِهَا بُؤْسَهَا، وَ هَجَرَتْ فِي اللَّيْلِ غُمْضَهَا، حَتَّى إِذَا غَلَبَ الْكَرَى عَلَيْهَا افْتَرَشَتْ أَرْضَهَا، وَ تَوَسَّدَتْ كَفَّهَا، فِي مَعْشَرٍ أَسْهَرَ عُيُونَهُمْ خَوْفُ مَعَادِهِمْ، وَ تَجَافَتْ عَنْ مَضَاجِعِهِمْ جُنُوبُهُمْ، وَهَمْهَمَتْ بِذِكْرِ رَبِّهِمْ شِفَاهُهُمْ، وَ تَقَشَّعَتْ بِطُولِ اسْتِغْفَارِهِمْ ذُنُوبُهُمْ، «أُوَلئِكَ حِزْبُ اللَّهِ، إِلَّا إِنَّ حِزْبَ اللَّهِ هُمُ الْمُفْلِحُونَ».

فَاتَّقِ اللَّهَ يَا ابْنَ حُنَيْفٍ، وَلْتَكْفُفْ أَقْرَاصُكَ، لِيَكُونَ مِنَ النَّارِ خَلَاصُكَ.

و من كتاب له (ع) (46)

إلى بعض عمّاله

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ مِمَّنْ أَسْتَظْهِرُ بِهِ عَلَى إِقَامَةِ الدِّينِ، وَ أَقْمَعُ بِهِ نَخْوَةَ الْأَثِيمِ، وَ أَسُدُّ بِهِ لَهَاةَ الثَّغْرِ الَمخُوفِ. فَاسْتَعِنْ بِاللَّهِ عَلَى مَا أَهَمَّكَ، وَ اخْلِطِ الشِّدَّةَ بِضِغْثٍ مِنَ اللِّينِ، وَ ارْفُقْ مَا كَانَ الرِّفْقَ أَرْفَقَ، وَاعْتَزِمْ بِالشِّدَّةِ حِينَ لَايُغْنِي عَنْكَ إِلَّا الشِّدَّةُ، وَ اخْفِضْ لِلرَّعِيَّةِ جَنَاحَكَ، وَابْسُطْ لَهُمْ وَجْهَكَ، وَ أَلِنْ لَهُمْ جَانِبَكَ، وَ آسِ بَيْنَهُمْ فِي اللَّحْظَةِ وَالنَّظْرَةِ وَالْإِشَارَةِ وَالتَّحِيَّةِ، حَتَّى لَايَطْمَعَ الْعُظَمَاءُ فِي حَيْفِكَ، وَ لَايَيْأَسَ الضُّعَفَاءُ مِنْ عَدْلِكَ، وَالسَّلَامُ.

ص: 657

ص: 658

و من كتاب له (ع) (47)

للحسن والحسين عليهما السلام لمّا ضربه ابن ملجم لعنه اللَّه

أُوصِيكُمَا بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ أَلَّا تَبْغِيَا الدُّنْيَا وَ إِنْ بَغَتْكُمَا، وَ لَاتَأْسَفَا عَلَى شَيْ ءٍ مِنْهَا زُوِيَ عَنْكُمَا، وَ قُولَا لِلْحَقِّ، وَ اعْمَلَا لِلْأَجْرِ، وَ كُونَا لِلظَّالِمِ خَصْماً وَ لِلْمَظْلُومِ عَوْناً.

أُوصِيكُمَا، وَ جَمْيِعَ وَلَدِي وَ أَهْلِي وَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي، بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ نَظْمِ أَمْرِكُمْ، وَ صَلاحِ ذَاتِ بَيْنِكُمْ، فَإِنِّي سَمِعْتُ جَدَّكُمَا- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمَ- يَقُولُ:

«صَلَاحُ ذَاتِ الْبَيْنِ أَفْضَلُ مِنْ عَامَّةِ الصَّلَاةِ وَالصِّيَامِ» أَللَّهَ اللَّهَ فِي الْأَيْتَامِ، فَلَا تُغِبُّوا أَفْوَاهَهُمْ، وَ لَايَضِيعُوا بِحَضرَتِكُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي جِيرانِكُمْ، فَإِنَّهُمْ وَصِيَّةُ نَبِيِّكُمْ. مَازَالَ يُوَصِي بِهِم، حَتَّى ظَنَنَّا أَنَّهُ

سَيُورِّثُهُمْ وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْقُرْآنِ، لَايَسْبِقُكُمْ بِالْعَمَلِ بِهِ غَيْرُكُمْ. وَاللَّهَ اللَّهَ فِي الصَّلَاةِ، فَإِنَّهَا عَمُودُ دِيْنِكُمْ.

وَاللَّهَ اللَّهَ فِي بَيْتِ رَبِّكُمْ لَاتُخَلُّوهُ مَابَقِيتُمْ، فَإِنَّهُ انْ تُرِك لَمْ تُنَاظَرُوا. وَ اللَّهَ اللَّهَ فِي الْجِهَادِ بِأَمْوَالِكُمْ وَ أَنْفُسِكُمْ وَ أَلْسِنَتِكُمْ فِي سَبِيْلِ اللَّهِ. وَ عَلَيْكُمْ بِالتَّوَاصُلِ وَالتَّبَاذُلِ، وَ إِيَّاكُمْ وَالتَّدَابُرَ وَ التَّقَاطُعَ، لَاتَتْرُكُوا الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَيُوَلَّى عَلَيْكُمْ شِرَارُكُمْ، ثُمَّ تَدْعُونَ فَلَا يُسْتَجَابُ لَكُمْ.

ثُمَّ قَالَ: يَابَنِي عَبْدِالْمُطَّلِبِ لَاأُلْفِيَنَّكُمْ تَخُوضُونَ دِمَاءَ الْمُسْلِمِينَ خوْضاً تَقُولُونَ:

«قُتِلَ أَمِيْرُالْمُؤْمِنِينَ» إِلَّا، لَاتَقْتُلُنَّ بِي إِلَّا قَاتِلِي.

أُنْظُرُوا إِذَا أَنَا مِتُّ مِنْ ضَرْبَتِهِ هذِهِ، فَاضْرِبُوهُ ضَرْبَةً بِضَرْبَةٍ، وَ لَاتُمَثِّلُوا بِالرَّجُلِ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُوْلَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ: «إِيَّاكُمْ وَالْمُثْلَةَ وَ لَوْ بِالْكَلْبِ الْعَقُورِ».

ص: 659

ص: 660

و من كتاب له (ع) (48)

إِلى معاوية

وَ إِنَّ الْبَغْيَ وَالزُّورَ يُوتِعَانِ بِالْمَرْءِ فِي دِيْنِهِ وَ دُنْيَاهُ، وَ يُبْدِيَانِ خَلَلَهُ عِنْدَ مَنْ يَعِيْبُهُ، وَ قَدْ عَلِمْتَ أَنَّكَ غَيْرُ مُدْرِك مَا قُضِيَ فَوَاتُهُ، وَ قَدْ رَامَ أَقْوَامٌ أَمْراً بِغَيْرِ الْحَقِّ فَتَأَلُوا عَلَى اللَّهِ فَأَكْذَبَهُمْ، فَاحْذَرْ يَوْماً يَغْتَبِطُ فِيهِ مَنْ أَحْمَدَ عَاقِبَةَ عَمَلِهِ، وَ يَنْدَمُ مَنْ أَمْكَنَ الشَّيْطَانَ مِنْ قِيَادِهِ فَلَمْ يُجَاذِبْهُ.

وَ قَدْ دَعَوْتَنَا إِلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَلَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَلَسْنَا إِيَّاك أَجَبْنَا، وَ لَكِنَّا أَجَبْنَا الْقُرْآنَ فِي حُكْمِهِ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (49)

إِلى غيره

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الدُّنْيَا مَشْغَلَةٌ عَنْ غَيْرِهَا، وَ لَمْ يُصِبْ صَاحِبُهَا مِنْهَا شَيْئاً إِلَّا فَتَحَتْ لَهُ حِرْصاً عَلَيْهَا، وَلَهْجاً بِهَا وَ لَنْ يَسْتَغْنِي صَاحِبُهَا بِمَا نَالَ فِيهَا عَمَّا لَمْ يَبْلُغْهُ مِنْهَا، وَ مِنْ وَرَاءِ ذلِكَ فِرَاقُ مَا جَمَعَ وَ نَقْضُ مَا أَبْرَمَ! وَ لَوِ اعْتَبَرْتَ بِمَا مَضَى حَفِظْتَ مَا بَقِيَ، وَالسَّلَامُ.

ص: 661

ص: 662

و من كتاب له (ع) (50)

إِلى أمرائه على الجيش

مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْمَسَالِحِ:

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ حَقّاً عَلَى الْوَالِي أَلَّا يُغَيِّرَهُ عَلَى رَعِيَّتِهِ فَضْلٌ نَالَهُ، وَ لَاطَوْلٌ خُصَّ بِهِ، وَ أَنْ يَزِيدَهُ مَا قَسَمَ اللَّهُ لَهُ مِنْ نِعَمِهِ دُنُوّاً مِنْ عِبَادِهِ، وَ عَطْفاً عَلَى إِخْوَانِهِ.

إِلَّا وَ أَلَّا لَكُمْ عِنْدِي أَنْ لَاأَحْتَجِزَ دُونَكُمْ سِرّاً إِلَّا فِي حَرْبٍ، وَ لَاأَطْوِيَ دُونَكُمْ أَمْراً إِلَّا فِي حُكْمٍ، وَ لَاأُؤَخِّرَ لَكُمْ حَقّاً عَنْ مَحَلِّهِ، وَ لَاأَقِفَ بِهِ دُونَ مَقْطَعِهِ، وَ أَنْ تَكُونُوا عِنْدِي فِي الْحَقِّ سَوَاءً، فَإِذَا فَعَلْتُ ذلِكَ وَجَبَتْ لِلَّهِ عَلَيْكُمُ النِّعْمَةُ وَلِي عَلَيْكُمُ الطَّاعَةُ؛ وَ أَلَّا تَنْكُصُوا عَنْ دَعْوَةٍ، وَ لَاتُفَرِّطُوا فِي صَلَاحٍ، وَ أَنْ تَخُوضُوا الْغَمَرَاتِ إِلَى الْحَقِّ فَإِنْ أَنْتُمْ لَمْ تَسْتَقِيمُوا لِي عَلَى ذلِكَ لَمْ يَكُنْ أَحَدٌ أَهْوَنَ عَلَيَّ مِمَّنِ اعْوَجَّ مِنْكُمْ، ثُمَّ أُعْظِمُ لَهُ الْعُقُوبَةَ وَ لَايَجِدُ عِنْدِي فِيهَا رُخْصَةً، فَخُذُوا هذَا مِنْ أُمَرَائِكُمْ، وَ أَعْطُوهُمْ مِنْ أَنْفُسِكُمْ مَا يُصْلِحُ اللَّهُ بِهِ أَمْرَكُمْ.

و من كتاب له (ع) (51)

إِلى عمّاله على الخراج

مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَليٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى أَصْحَابِ الْخَرَاجِ:

ص: 663

ص: 664

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ مَنْ لَمْ يَحْذَرْ مَا هُوَ صَائِرٌ إِلَيْهِ لَمْ يُقَدِّمْ لِنَفْسِهِ مَا يُحْرِزُهَا. وَاعْلَمُوا أَنَّ مَا كُلِّفْتُمْ بِهِ يَسِيرٌ، وَ أَنَّ ثَوَابَهُ كَثِيرٌ. وَ لَوْ لَمْ يَكُنْ فِيَما نَهَى اللَّهُ عَنْهُ مِنَ الْبَغْيِ وَالْعُدْوَانِ عِقَابٌ يُخَافُ لَكَانَ فِي ثَوَابِ اجْتِنَابِهِ مَا لَاعُذْرَ فِي تَرْك طَلَبِهِ. فَأَنْصِفُوا النَّاسَ مِنْ أَنْفُسِكُمْ، وَاصْبِرُوا لِحَوائِجِهِمْ فَإِنَّكُمْ خُزَّانُ الرَّعِيَّةِ، وَ وُكَلَاءُ الْأُمَّةِ، وَ سُفَرَاءُ الْأَئِمَّةِ. وَ لَاتُحسِمُوا أَحَداً عَنْ حَاجَتِهِ، وَ لَاتَحْبِسُوهُ عَنْ طَلِبَتِهِ، وَ لَاتَبِيْعُنَّ لِلنَّاسِ فِي الْخَرَاجِ كِسْوَةَ شِتَاءٍ وَ لَاصَيْفٍ وَ لَادَابَّةً يَعْتَمِلُونَ عَلَيْهِا وَ لَاعَبْداً، وَ لَا تَضْرِبُنَّ أَحَداً سَوْطاً لِمَكَانِ دِرْهَمٍ، وَ لَاتَمَسُّنَّ مَالَ أَحَدٍ، مِنَ النَّاسِ مُصَلٍّ وَ لَا مُعَاهِدٍ؛ إِلَّا أَنْ تَجِدُوا فَرَساً أَوْ سِلَاحاً يُعْدَى بِهِ عَلَى أَهْلِ الْإِسْلَامِ. فَإِنَّهُ لَايَنْبَغِي لِلْمُسْلِمِ أَنْ يَدَعَ ذلِكَ فِي أَيْدِي أَعْدَاءِ الْإِسْلامِ، فَيَكُونَ شَوْكَةً عَلَيْهِ. وَ لَاتَدَّخِرُوا أَنْفُسَكُمْ نَصِيحَةً، وَ لَاالجُنْدَ حُسْنَ سِيرَةٍ، وَ لَاالرَّعِيَّةَ مَعُونَةً، وَ لَادِيْنَ اللَّهِ قُوَّةً، وَ أَبْلُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ مَا اسْتَوْجَبَ عَلَيْكُمْ فَإِنَّ اللَّهَ، سُبْحَانَهُ، قَدِ اصْطَنَعَ عِنْدَنَا وَ عِنْدَكُمْ أَنْ نَشْكُرَهُ بِجُهْدِنَا، وَ أَنْ نَنْصُرَهُ بِمَا بَلَغَتْ قُوَّتُنَا، وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.

و من كتاب له (ع) (52)

إِلى أمراء البلاد في معنى الصلاة

أَمَّا بَعْدُ، فَصَلُّوا بِالنَّاسِ الظُّهْرَ حَتَّى تَفِي ءَ الشَّمْسُ مِنْ مَرْبَضِ الْعَنْزِ وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعَصْرَ وَالشَّمْسُ بَيْضَاءُ حَيَّةٌ فِي عُضْوٍ مِنَ النَّهَارِ حِيْنَ يُسَارُ فِيهَا فَرْسَخَانِ

ص: 665

ص: 666

وَ صَلُّوا بِهِمُ الْمَغْرِبَ حِيْنَ يُفْطِرُ الصَّائِمُ وَ يَدْفَعُ الْحَاجُّ إِلَى مِنًى، وَ صَلُّوا بِهِمُ الْعِشَاءَ حِينَ يَتَوَارَى الشَّفَقُ إِلَى ثُلُثِ اللَّيْلِ، وَ صَلُّوا بِهِمُ الْغَدَاةَ وَ الرَّجُلُ يَعْرِفُ وَجْهَ صَاحِبِهِ، وَ صَلُّوا بِهِمْ صَلَاةَ أَضْعَفِهِمْ وَ لَاتَكُونُوا فَتَّانِينَ.

و من كتاب له (ع) (53)

كتبه للْأَشتر النخعي، لمّا ولاه على مصر و اعمالها حين اضطرب أمر

محمّد بن أبي بكر، و هو أطول عهد و أجمع كتبه للمحاسن

بسم اللَّه الرَّحمن الرَّحيم

هذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُاللَّهِ عَلِيٌّ أَمِيْرُالْمُؤْمِنِينَ، مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ فِي عَهْدِهِ إِلَيْهِ؛ حِيْنَ وَلَّاهُ مِصْرَ: جِبَايَةَ خَرَاجِهَا، وَ جِهَادَ عَدُوِّهَا، وَ اسْتِصْلَاحَ أَهْلِهَا، وَ عِمَارَةَ بِلادِهَا.

أَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ، وَ إِيْثَارِ طَاعَتِهِ. وَاتِّبَاعِ مَا أَمَرَ بهِ فِي كِتَابِهِ: مِنْ فَرَائِضِهِ وَ سُنَنِهِ، الَّتِي لَايَسْعَدُ أَحَدٌ إِلَّا بِاتِّبَاعِهَا، وَ لَايَشْقَى إِلَّا مَعَ جُحُودِهَا وَ إِضَاعَتِهَا، وَ أَنْ يَنْصُرَ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِقَلْبِهِ وَ يَدِهِ وَ لِسَانِهِ؛ فَإِنَّهُ، جَلَّ اسْمُهُ، قَدْ تَكَفَّلَ بِنَصْرِ مَنْ نَصَرَهُ، وَ إِعْزَازِ مَنْ أَعَزَّهُ.

وَ أَمَرَهُ أَنْ يَكْسِرَ نَفْسَهُ مِنَ الشَّهَوَاتِ وَ يَزَعَهَا عِنْدَ الجَمَحَاتِ، فَإِنَّ النَّفْسَ أَمَّارَةٌ بالسُّوءِ، إِلَّا مَا رَحِمَ اللَّهُ.

ثُمَّ اعْلَمْ، يَا مَالِكُ، أَنِّي قَدْ وَجَّهْتُكَ إِلى بِلَادٍ قَدْ جَرَتْ عَلَيْهَا دُوَلٌ قَبْلَكَ، مِنْ عَدْلٍ وَ جَوْرٍ،

ص: 667

ص: 668

وَ أَنَّ النَّاسَ يَنْظُرُونَ مِنْ أُمُورِك فِي مِثْلِ مَا كُنْتَ تَنْظُرُ فِيْهِ مِنْ أُمُوْرِ الْوُلَاةِ قَبْلَكَ، وَ يَقُولُونَ فِيكَ مَا كُنْتَ تَقُولُ فِيْهِمْ، وَ إِنَّما يُسْتَدَلُّ عَلَى الصَّالِحِينَ بِمَا يُجْرِي اللَّهُ لَهُمْ عَلَى أَلْسُنِ عِبَادِهِ، فَلْيَكُنْ أَحَبَّ الذَّخَائِرِ إِلَيْكَ ذَخِيرَةُ الْعَمَلِ الصَّالِحِ، فَامْلِكْ هَوَاك وَ شُحَّ بِنَفْسِكَ عَمَّا لَايَحِلُّ لَكَ، فَإِنَّ الشُّحَّ بِالنَّفْسِ الإِنْصَافُ مِنْهَا فِيَما أَحَبَّتْ أَوْ كَرِهَتْ.

وَ أَشْعِرْ قَلْبَكَ الرَّحَمَةَ لِلرَّعِيَّةِ، وَ الَمحَبَّةَ لَهُمْ، وَاللَّطْفَ بِهِمْ، وَ لَاتَكُونَنَّ عَلَيْهِمْ سَبُعاً ضَارِياً تَغْتَنِمُ أَكْلَهُمْ فَإِنَّهُمْ صِنْفَانِ:

إِمَّا أَخٌ لَكَ فِي الدِّيْنِ، أَوْ نَظِيْرٌ لَكَ فِي الْخَلْقِ، يَفْرُطُ مِنْهُمُ الزَّلَلُ، وَ تَعْرِضُ لَهُمُ الْعِلَلُ، وَ يُؤْتَى عَلَى أَيْدِيْهِمْ فِي الْعَمْدِ وَ الْخَطَإِ، فَأَعْطِهِمْ مِنْ عَفْوِك وَصَفْحِكَ مِثْلَ الَّذِي تُحِبُّ و تَرْضَى أَنْ يُعْطِيَكَ اللَّهُ مِنْ عَفْوِهِ وَصَفْحِهِ، فَإِنَّكَ فَوْقَهُمْ، وَ وَالِي الْأَمْرِ عَلَيْكَ فَوْقَكَ، وَ اللَّهُ فَوْقَ مَنْ وَلَّاكَ! وَ قَدِ اسْتَكْفَاك أَمْرَهُمْ وَ ابْتَلَاك بِهِمْ، وَ لَا تَنْصِبَنَّ نَفْسَكَ لِحَرْبِ اللَّهِ فَإِنَّهُ لَايَدَلَكَ بِنِقْمَتِهِ، وَ لَاغِنَى بِكَ عَنْ عَفْوِهِ وَ رَحْمَتِهِ، وَ لَا تَنْدَمَنَّ عَلَى عَفْوٍ، وَ لَاتَبْجَحَنَّ بِعُقُوبَةٍ، وَ لَاتُسْرِعَنَّ إِلَى بَادِرَةٍ وَجَدْتَ مِنْهَا مَنْدُوحَةً، وَ لَاتَقُولَنَّ إِنِّي مُؤَمَّرٌ آمُرُ فَأُطَاعُ فَإِنَّ ذلِكَ إِدْغَالٌ فِي الْقَلْبِ، وَ مَنْهَكَةٌ لِلْدِّيْنِ، وَ تَقَرُّبٌ مِنَ الْغِيَرِ. وَ إِذَا أَحْدَثَ لَكَ مَا أَنْتَ فِيْهِ مِنْ سُلْطَانِكَ أُبَّهَةً أَوْ مَخِيلَةً فَانْظُرْ إِلَى عِظَمِ مُلْكِ اللَّهِ فَوْقَكَ وَ قُدْرَتِهِ مِنْكَ عَلَى مَا لَاتَقْدِرُ عَلَيْهِ مِنْ نَفْسِكَ، فَإِنَّ ذلِكَ يُطَامِنُ إِلَيْكَ مِنْ طِمَاحِكَ، وَ يَكُفُّ عَنْكَ مِنْ غَرْبِكَ، وَ يَفِي ءُ إِلَيْكَ بِمَا عَزَبَ عَنْكَ مِنْ عَقْلِكَ.

إِيَّاك وَ مُسَامَاةَ اللَّهِ فِي عَظَمَتِهِ وَ التَّشَبُّهَ بِهِ فِي جَبَرُوتِهِ، فَإِنَّ اللَّهَ يُذِلُّ كُلَّ جَبَّارٍ،

ص: 669

ص: 670

وَ يُهِيْنُ كُلَّ مُخْتَالٍ.

أَنْصِفِ اللَّهَ وَ أَنْصِفِ النَّاسَ مِنْ نَفْسِكَ وَ مِنْ خَاصَّةِ أَهْلِكَ وَ مَنْ لَكَ فِيْهِ هَوًى مِنْ رَعِيَّتِكَ، فَإِنَّكَ إِلَّا تَفْعَلْ تَظْلِمْ! وَ مَنْ ظَلَمَ عِبَادَاللَّهِ كَانَ اللَّهُ خَصْمَهُ دُونَ عِبَادِهِ، وَ مَنْ خَاصَمَهُ اللَّهُ أَدْحَضَ حُجَّتَه وَ كَانَ لِلَّهِ حَرْباً حَتَّى يَنْزِعَ أَوْ يَتُوْبَ. وَ لَيْسَ شَي ءٌ أَدْعَى إِلَى تَغْيِيْرِ نِعْمَةِ اللَّهِ وَ تَعْجِيلِ نِقْمَتِهِ مِنْ إِقَامَةٍ عَلَى ظُلْمٍ، فَإنَّ اللَّهَ سَمِيْعٌ دَعْوَةَ الْمُضْطَهَدِينَ وَ هُوَ لِلظَّالِمِيْنَ بِالْمِرْصَادِ.

وَلْيَكُنْ أَحَبُّ الْأُمُوْرِ إِلَيْكَ أَوْسَطَهَا فِي الْحَقِّ، وَ أَعَمَّهَا فِي الْعَدْلِ، وَ أَجْمَعَهَا لِرِضَى الرَّعِيَّةِ، فَإِنَّ سُخْطَ الْعامَّةِ يُجْحِفُ بِرِضَى الْخَاصَّةِ وَ إِنَّ سُخْطَ الْخَاصَّةِ يُغْتَفَرُ مَعَ رِضى الْعَامَّةِ. وَ لَيْسَ أَحَدٌ مِنَ الرَّعِيَّةِ أَثْقَلَ عَلَى الْوَالِي مَؤُونَةً فِي الرَّخَاءِ، وَ أَقَلَّ مَعُونَةً لَهُ فِي الْبَلَاءِ، وَ أَكْرَهَ لِلْإِنْصَافِ، وَ أَسْأَلَ بِالإِلْحَافِ، وَ أَقَلَّ شُكْراً عِنْدَ الْإِعْطاءِ، وَ أَبْطَأَ عُذْراً عِنْدَ الْمَنْعِ، وَ أَضْعَفَ صَبْراً عِنْدَ مُلِمَّاتِ الْدَّهْرِ مِنْ أَهْلِ الْخَاصَّهِ. وَ إِنَّمَا عِمَادُالدِّيْنِ وَ جِمَاعُ الْمُسْلِمِيْن وَالْعُدَّةُ للْأَعْدَاءِ الْعَامَّةُ مِنَ الْأُمَّةِ؛ فَلْيَكُنْ صِغْوُك لَهُمْ، وَ مَيْلُكَ مَعَهُمْ.

وَلْيَكُنْ أَبْعَدُ رَعِيَّتِكَ مِنْكَ وَ أَشْنَأُهُمْ عِنْدَك أَطْلَبَهُمْ لِمَعَائِبِ النَّاسِ؛ فَإِنَّ فِي النَّاسِ عُيُوباً، الْوالِي أَحَقُّ مَنْ سَتَرَهَا، فَلا تَكْشِفَنَّ عَمَّا غَابَ عَنْكَ مِنْهَا، فَإِنَّمَا عَلَيْكَ تَطْهِيْرُ مَا ظَهَرَ لَكَ. وَ اللَّهُ يَحْكُمُ عَلَى مَا غَابَ عَنْكَ، فَاسْتُرِ الْعَوْرَةَ مَا اسْتَطَعْتَ يَسْتُرِ اللَّهُ مِنْكَ مَا تُحِبُّ سَتْرَهُ مِنْ رَعِيَّتِكَ. أَطْلِقْ عَنِ النَّاسِ عُقْدَةَ كُلِّ حِقْدٍ، وَ أقْطَعْ عَنْكَ سَبَبَ كُلِّ وِتْرٍ، وَ تَغَابَ عَنْ كُلِّ مَا لَايَصِحُّ لَكَ وَ لَاتَعْجَلَنَّ إِلَى تَصْديقِ سَاعٍ، فَإِنَّ السَّاعِيَ غَاشٌّ، وَ إِنْ تَشَبَّهَ بِالنَّاصِحِينَ.

ص: 671

ص: 672

وَ لَاتُدْخِلَنَّ فِي مَشْوِرَتِكَ بَخِيلًا يَعْدِلُ بِكَ عَنِ الْفَضْلِ وَ يَعِدُك الْفَقْرَ، وَ لَاجَبَاناً يُضْعِفُكَ عَنِ الْأُمُورِ، وَ لَاحَرِيصاً يُزَيِّنُ لَكَ الشَّرَهَ بِالْجَوْرِ، فَإِنَّ الْبُخْلَ وَ الْجُبْنَ وَ الْحِرْصَ غَرَائِزُ شَتَّى يَجْمَعُهَا سُوءُالظِّنِّ بِاللَّهِ.

إِنَّ شَرَّ وُزَرَائِكَ مَنْ كَانَ لِلْأَشْرَارِ قَبْلَكَ وَزِيراً، وَ مَنْ شَرِكَهُمْ فِي الْآثَامِ فَلا يَكُونَنَّ لَكَ بِطَانَةً؛ فإِنَّهُمْ أَعْوَانُ الْأَثَمَةِ، وَ إِخْوَانُ الظَّلَمَةِ، وَ أَنْتَ وَاجِدٌ مِنْهُمْ خَيْرَ الْخَلَفِ مِمَّنْ لَهُ مِثْلُ آرَائِهِمْ وَ نَفَاذِهِمْ، وَ لَيْسَ عَلَيْهِ مِثْلُ آصَارِهِمْ وَ أَوْزَارِهِمْ و آثَامِهِمْ مِمَّنْ لَمْ يُعَاوِنْ ظَالِماً عَلَى ظُلْمِهِ وَ لَاآثِماً عَلَى إِثْمِهِ؛ أُولئِكَ أَخَفُّ عَلَيْكَ مَؤُونَةً، وَ أَحْسَنُ لَكَ مَعُونَةً، وَ أَحْنَى عَلَيْكَ عِطْفاً، وَ أَقَلُّ لِغَيْرِك إِلْفاً، فَاتَّخِذْ أُولئِكَ خَاصَّةً لِخَلَوَاتِكَ وَ حَفَلَاتِكَ. ثُمَّ لْيَكُنْ آثَرُهُمْ عِنْدَك أَقْوَلَهُمْ بِمُرِّ الْحَقِّ لَكَ وَ أَقَلَّهُمْ مُسَاعَدَةً فِيَما يَكُونُ مِنْكَ مِمَّا كَرِهَ اللَّهُ لِأَوْلِيَائِهِ، وَاقِعاً ذلِكَ مِنْ هَوَاك حَيْثُ وَقَعَ.

وَالْصَقْ بأَهْلِ الْوَرَعِ وَ الصِّدْقِ ثُمَّ رُضْهُمْ عَلَى أَلَّا يُطْرُوك وَ لَايَبْجَحُوك بِبَاطِلٍ لَمْ تَفْعَلْهُ، فَإِنَّ كَثْرَةَ الْإِطْرَاءِ تَحْدِثُ الزَّهْوَ وَ تُدْنِي مِنَ الْعِزَّةِ.

وَ لَايَكُونَنَّ الُمحْسِنُ وَ الْمُسِي ءُ عِنْدَك بِمَنْزِلَةٍ سَوَاءٍ، فَإِنَّ فِي ذلِكَ تَزْهِيداً لِأَهْلِ الْإِحْسَانِ فِي الْإِحْسَانِ، وَ تَدْرِيباً لِأَهْلِ الْإِسَاءَةِ عَلَى الْإِسَاءَةِ! وَأَلْزِمْ كُلّاً مِنْهُمْ مَا أَلْزَمَ نَفْسَهُ.

وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ بِأَدْعَى إِلى حُسْنِ ظَنِّ رَاعٍ بِرَعِيَّتِهِ مِنْ إِحْسَانِهِ إِلَيْهِمْ وَ تَخْفِيفِهِ الْمَؤُونَاتِ عَلَيْهِمْ، وَ تَرْك اسْتِكْرَاهِهِ إِيَّاهُمْ عَلَى مَا لَيْسَ لَهُ قِبَلَهُمْ فَلْيَكُنْ مِنْكَ فِي ذلِكَ أَمْرٌ يَجْتَمِعُ لَكَ بِهِ حُسْنُ الظَّنِّ بِرَعِيَّتِكَ فَإِنَّ حُسْنَ الظَّنِّ يَقْطَعُ عَنْكَ نَصَبَاً طَوِيلًا.

ص: 673

ص: 674

وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ حَسُنَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ حَسُنَ بَلاؤُك عِنْدَهُ، وَ إِنَّ أَحَقَّ مَنْ سَاءَ ظَنُّكَ بِهِ لَمَنْ سَاءَ بَلَاؤُك عِنْدَهُ.

وَ لَاتَنْقُضْ سُنَّةً صَالِحَةً عَمِلَ بِهَا صُدُورُ هذِهِ لْأُمَّةِ، وَ اجْتَمَعَتْ بِهَا الْأُلْفَةُ، وَ صَلَحَتْ عَلَيْهَا الرَّعِيَّةُ. وَ لَاتُحْدِثَنَّ سُنَّةً تَضُرُّ بِشَيْ ءٍ مِنْ مَاضِي تِلْكَ السُّنَنِ فَيَكُونَ الْأَجْرُ لِمَنْ سَنَّهَا وَالْوِزْرُ عَلَيْكَ بِمَا نَقَضْتَ مِنْهَا.

وَ أَكْثِرْ مُدَارَسَةَ الْعُلَمَاءِ، وَ مُنَافَثَةَ الْحُكَمَاءِ، فِي تَثْبِيتٍ مَا صَلَحَ عَلَيْهِ أَمْرُ بِلَادِكَ، وَ إِقَامَةِ مَا اسْتَقَامَ بِهِ النَّاسُ قَبْلَكَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ الرَّعِيَّةَ طَبَقَاتٌ لَايَصْلُحُ بَعْضُهَا إِلَّا بِبَعْضٍ، وَ لَاغِنَى بِبَعْضِهَا عَنْ بَعْضٍ: فَمِنْهَا جُنُودُ اللَّهِ، وَ مِنْهَا كُتَّابُ الْعَامَّةِ وَالْخَاصَّةِ، وَ مِنْهَا قُضَاةُ الْعَدْل، وَ مِنْهَا عُمَّالُ الْإِنْصَافِ وَ الرِّفْقِ، وَ مِنْهَا أَهْلُ الْجِزْيَةِ وَ الْخَرَاجِ مِنْ أَهْلِ الذِّمَّةِ وَ مُسْلِمَةِ النَّاسِ، وَ مِنْهَا التُّجَّارُ وَ أَهْلُ الصِّنَاعَاتِ، وَ مِنْهَا الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ ذَوِي الْحَاجَةِ وَالْمَسْكَنَةِ، وَ كُلٌّ قَدْ سَمَّى اللَّهُ لَهُ سَهْمَهُ. وَ وَضَعَ عَلَى حَدِّهِ فَرِيضَةً فِي كِتَابِهِ أَوْ سُنَّةِ نَبِيِّهِ صلى الله عليه و آله عَهْداً مِنْهُ عِنْدَنَا مَحْفُوظاً.

فَالْجُنُودُ، بِإِذْنِ اللَّهِ، حُصُونُ الرَّعِيَّةِ، وَزَيْنُ الْوُلَاةِ، وَ عِزُّالدِّينِ، وَ سُبُلُ الْأَمْنِ، وَ لَيْسَ تَقُومُ الرَّعِيَّةُ إِلَّا بِهِمْ. ثُمَّ لَاقِوَامَ لِلْجُنُودِ إِلَّا بِمَا يُخْرِجُ اللَّهُ لَهُمْ مِنَ الْخَرَاجِ الَّذِي يَقْوَوْنَ بِهِ عَلَى جِهَادِ عَدُوِّهِمْ، وَ يَعْتَمِدُونَ عَلَيْهِ فِيَما يُصْلِحُهُمْ، وَ يَكُونُ مِنْ وَرَاءِ حَاجَتِهِمْ. ثُمَّ لَاقِوَامَ لِهذَيْنِ الصِّنْفَيْنِ إِلَّا بِالصِّنْفِ الثَّالِثِ مِنَ الْقُضَاةِ وَ الْعُمَّالِ وَ الْكُتَّابِ، لِمَا يُحْكِمُونَ مِنَ الْمَعَاقِدِ، وَ يَجْمَعُونَ مِنَ الْمَنَافِعِ، وَ يُؤْتَمَنُونَ عَلَيْهِ مِنْ خَوَاصِّ الْأُمُورِ وَ عَوَامِّهَا. وَ لَاقِوَامَ لَهُمْ جَمِيعاً إِلَّا بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ،

ص: 675

ص: 676

فِيَما يَجْتَمِعُونَ عَلَيْهِ مِنْ مَرَافِقِهِمْ وَ يُقِيمُونَهُ مِنْ أَسْوَاقِهِمْ، وَ يَكْفُونَهُمْ مِنَ التَّرَفُّقِ بِأَيْدِيهِمْ مَا لَايَبْلُغُهُ رِفْقٌ غَيْرِهِمْ. ثُمَّ الطَّبَقَةُ السُّفْلَى مِنْ أَهْلِ الْحَاجَةِ وَ الْمَسْكَنَةِ الَّذِيْنَ يَحِقُّ رِفْدُهُمْ وَ مَعُونَتُهُمْ وَ فِي اللَّهِ لِكُلٍّ سَعَةٌ، وَ لِكُلٍّ عَلَى الْوَالِي حَقٌّ بِقَدْرِ مَا يُصْلِحُهُ، وَ لَيْسَ يَخْرُجُ الْوَالِي مِنْ حَقِيْقَةِ مَا أَلْزَمَهُ اللَّهُ مِنْ ذلِكَ إِلَّا بِالإِهْتَمامِ وَ الإِسْتِعَانَةِ بِاللَّهِ، وَ تَوْطِيْنِ نَفْسِهِ عَلَى لُزُومِ الْحَقِّ، وَالصَّبْرِ عَلَيْهِ فِيَما خَفَّ عَلَيْهِ أَوْ ثَقُلَ.

فَوَلِّ مِنْ جُنُودِك أَنْصَحَهُمْ فِي نَفْسِكَ لِلَّهِ وَ لِرَسُولِهِ وَ لِإِمَامِكَ، وَ أَنْقَاهُمْ جَيْباً وَ أَفْضَلَهُمْ حِلْماً: مِمَّنْ يُبْطِي ءُ عَنِ الْغَضَبِ، وَ يَسْتَرِيحُ إِلَى الْعُذْرِ، وَ يَرأَفُ بِالضُّعَفَاءِ، وَ يَنْبُو عَلَى الْأَقْوِيَاءِ وَ مِمَّنْ لَايُثِيْرُهُ الْعُنْفُ، وَ لَايَقْعُدُ بِهِ الضَّعْفُ.

ثُمَّ الْصَقْ بِذَوِي الْمُروءَاتِ وَ الإِحْسَابِ وَ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَة وَ السَّوَابِقِ الْحَسَنَةِ ثُمَّ أَهْلِ النَّجْدَةِ والشَّجَاعَةِ وَ السَّخَاءِ وَالسَّمَاحَةِ، فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنَ الكَرَمِ، وَ شُعَبٌ مِنَ الْعُرْفِ. ثُمَّ تَفَقَّدْ مِنْ أُمُوْرِهِمْ مَا يَتَفَقَّدُ الْوَالِدانِ مِنْ وَلَدَهِمَا، وَ لَايَتَفَاقَمَنَّ فِي نَفْسِكَ شَيْ ءٌ قَوَّيْتَهُمْ بِهِ، وَ لَاتَحْقِرَنَّ لُطْفاً تَعَاهَدْتَهُمْ بِهِ وَ إِنْ قَلَّ؛ فَإِنَّهُ دَاعِيَةٌ لَهُمْ إِلَى بَذْلِ النَّصِيحَةِ لَكَ، وَ حُسْنِ الظَّنِّ بِكَ. وَ لَاتَدَعْ تَفَقُّدَ لَطِيْفِ أُمُورِهِمْ إتِّكَالًا عَلَى جَسِيمِهَا، فَإِنَّ لِلْيَسِيْر مِنْ لُطْفِكَ مَوْضِعاً يَنْتَفِعُوْنَ بِهِ، وَ لِلْجَسِيْمِ مَوْقِعاً لَايَسْتَغْنُونَ عَنْهُ.

وَلْيَكُنْ آثَرُ رُؤُوسِ جُنْدِك عِنْدَك مَنْ وَاسَاهُمْ فِي مَعُونَتِهِ، وَ أَفْضَلَ عَلَيْهمْ مِنْ جِدَتِهِ، بِمَا يَسَعُهُمْ وَ يَسَعُ مَنْ وَرَاءَهُمْ مِنْ خُلُوفِ أَهْلِيْهِمْ، حَتَّى يَكُونَ هَمُّهُمْ هَمّاً وَاحِداً فِي جِهَادِ الْعَدُوِّ؛ فَإِنَّ عَطْفَكَ عَلَيْهِمْ يَعْطِفُ قُلُوبَهُمْ عَلَيْكَ، وَ إِنَّ أَفْضَلَ قُرَّةِ عَيْنِ الْوُلَاةِ اسْتِقَامَةُ الْعَدْلِ فِي الْبِلَادِ، وَ ظُهُوْرُ مَوَدَّةِ الرَّعِيَّةِ.

ص: 677

ص: 678

وَ إِنَّهُ لَاتَظْهَرُ مَوَدَّتُهُمْ إِلَّا بِسَلَامَةِ صُدُورِهِمْ، وَ لَاتَصِحُّ نَصِيْحَتُهُمْ إِلَّا بِحِيْطَتِهِمْ عَلَى وُلَاةِ الْأُمُورِ وَ قِلَّةِ اسْتِثْقَالِ دُوَلِهِمْ، وَ تَرْك اسْتِبْطَاءِ انْقِطَاعِ مُدَّتِهِمْ، فَافْسَحْ فِي آمَالِهمْ وَ وَاصِلْ فِي حُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَيْهِمْ وَ تَعْدِيْدِ مَا أَبْلَى ذَوُو الْبَلَاءِ مِنْهُمْ؛ فَإِنَّ كَثْرَةَ الذِّكْرِ لِحُسْنِ أَفْعَالِهِمْ تَهُزُّ الشُّجَاعَ، وَ تُحَرِّضُ النَّاكِلَ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ

ثُمَّ اعْرِفْ لِكُلِّ امْرِى ءٍ مِنْهُمْ مَا أَبْلَى وَ لَاتَضُمَّنَّ بَلَاءَ امْرِى ءٍ إِلَى غَيْرِهِ وَ لَا تُقَصِّرَنَّ بِهِ دُونَ غَايَةِ بَلَائِهِ، وَ لَايَدْعُوَنَّكَ شَرَفُ امْرِى ءٍ إِلَى أَنْ تُعْظِمَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ صَغِيْراً، وَ لَاضَعَةُ امْرِى ءٍ إِلَى أَنْ تَسْتَصْغِرَ مِنْ بَلَائِهِ مَا كَانَ عَظِيماً.

وَ ارْدُدْ إِلَى اللَّهِ وَ رَسُولِهِ مَا يُضْلِعُك مِنَ الْخُطُوبِ، وَ يَشْتَبِهُ عَلَيْكَ مِنَ الْأُمُورِ؛ فَقَدْ قَالَ اللَّهُ تَعَالَى لِقَوْمٍ أَحَبَّ إِرْشَادَهُمْ: «يَا أَيُّهَا الَّذِيْنَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطِيْعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُمْ، فَإِنْ تَنَازَعْتُمْ فِى شَي ءٍ فَرُدُّوهُ إِلَى اللَّهِ وَ الرَّسُولِ» فَالرَّدُّ إِلَى اللَّهِ: الأَخْذُ بِمُحْكَمِ كِتَابِهِ، و الرَّدُّ إِلَى الرَّسُولِ الْأَخْذُ بِسُنَّتِهِ الْجَامِعَةِ غَيْرِ الْمُفَرِّقَةِ.

ثُمَّ اخْتَرْ لِلْحُكْمِ بَيْنَ النَّاسِ أَفْضَلَ رَعِيَّتِكَ فِي نَفْسِكَ مِمَّنْ لَاتَضِيْقُ بِهِ الْأُمُوْرُ وَ لَا تُمْحِّكُهُ الْخُصُوْمُ وَ لَايَتَمادَى فِي الزَّلَّةِ، وَ لَايَحْصَرُ مِنَ الْفَيْ ءِ إِلَى الْحَقِّ إِذَا عَرَفَهُ، وَ لَا تُشْرِفُ نَفْسُهُ عَلَى طَمَعٍ وَ لَايَكْتَفِي بِأَدْنَى فَهْمٍ دُوْنَ أَقْصَاهُ، وَ أَوْقَفَهُمْ فِي الشُّبُهَاتِ، وَ آخَذَهُمْ بِالْحُجَجِ، وَ أقَلَّهُمْ تَبَرُّماً بِمُرَاجَعَةِ الْخَصْمِ، وَ أَصْبَرَهُمْ عَلَى تَكَشُّفِ الْأُمُورِ، وَ أَصَرَمَهُمْ عِنْدَ اتِّضَاحِ الْحُكْمِ، مِمَّنْ لَايَزْدَهِيهِ إِطْرَاءٌ، وَ لَايَسْتَمِيلُهُ إِغْرَاءٌ، وَ أُولئِكَ قَلِيْلٌ. ثُمَّ أَكْثِرْ تَعَاهُدَ قَضَائِهِ وَ افْسَحْ لَهُ فِي الْبَذْلِ مَا يُزِيْلُ عِلَّتَهُ، وَ تَقِلُّ مَعَهُ حَاجَتُهُ إِلَى النَّاسِ. وَاعْطِهِ مِنَ الْمَنْزِلَةِ لَدَيْكَ مَا لَايَطْمَعُ فِيْهِ غَيْرُهُ مِنْ خَاصَّتِكَ لِيَأْمَنَ بِذلِكَ اغْتِيَالَ الرِّجَالِ لَهُ عِنْدَكَ، فَانْظُرْ فِي ذلِكَ نَظَراً بَلِيْغاً، فَإِنَّ هذا الدِّيْنَ قَدْ كَانَ أَسِيْراً فِي

ص: 679

ص: 680

أَيْدِي الْأَشْرَارِ، يُعْمَلُ فِيْهِ بِالْهَوى، وَ تُطْلَبُ بِهِ الدُّنْيَا.

ثُمَّ انْظُرْ فِي أُمُورِ عُمَّالِكَ فَاسْتَعْمِلْهُمُ اخْتِبَاراً، وَ لَاتُوَلِّهِمْ مُحَابَاةً وَ أَثَرَةً، فَإِنَّهُمْ جِمَاعٌ مِنْ شُعَبِ الْجَوْرِ وَ الْخِيَانَةِ. وَ تَوَخَّ مِنْهُمْ أَهْلَ التَّجْرِبَةِ وَ الْحَيَاءِ، مِنْ أَهْلِ الْبُيُوتَاتِ الصَّالِحَةِ وَ الْقَدَمِ فِي الْإِسْلَام الْمُتَقَدِّمَةِ، فَإِنَّهُمْ أَكْرَمُ أَخْلَاقاً، وَ أَصَحُّ أَعْرَاضاً، وَ أَقَلُّ فِي الْمَطَامِعِ إِشْرَاقاً، وَ أَبْلَغُ فِي عَوَاقِبِ الْأُمُورِ نَظَراً. ثُمَّ أَسْبِغْ عَلَيْهِمُ الْأَرْزَاقَ، فَإِنَّ ذلِكَ قُوَّةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِصْلَاحِ أَنْفُسِهِمْ، وَ غِنِىً لَهُمْ عَن تَنَاوُلِ مَا تَحْتَ أَيْدِيْهِمْ، وَ حُجَّةٌ عَلَيْهِمْ إِنْ خَالَفُوا أَمْرَك أَوْ ثَلَمُوا أَمَانَتَكَ، ثُمَّ تَفَقَّدْ أَعْمَالَهُمْ وَ ابْعَثِ الْعُيُونَ مِنْ أَهْلِ الصِّدْقِ وَ الْوَفَاءِ عَلَيْهِمْ، فَانَّ تَعَاهُدَك فِي السِّرِّ لِأُمُورِهِمْ حَدْوَةٌ لَهُمْ عَلَى اسْتِعْمَالِ الأَمَانَةِ وَ الرِّفْقِ بِالرَّعِيَّةِ، وَ تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ؛ فَانْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَك أَخْبَارُ عُيُونِكَ اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً، فَبَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنَهِ، وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ. ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ، وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ، وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ.

وَ تَفَقَّدْ أَمْرَ الْخَراجِ بِمَا يُصْلِحُ أَهْلَهُ، فَإِنَّ فِي صَلَاحِهِ وَ صَلَاحِهِمْ صَلَاحاً لِمَنْ سِوَاهُمْ، وَ لَاصَلَاحَ لِمَنْ سِوَاهُمْ، إِلَّا بِهِمْ، لِأَنَّ النَّاسَ كُلَّهُمْ عِيَالٌ عَلَى الْخَرَاجِ وَ أَهْلِهِ.

وَلْيَكُنْ نَظَرُك فِي عِمَارَةِ الْأَرْضِ أَبْلَغَ مِنْ نَظَرِك فِي اسْتِجْلَابِ الْخَرَاجِ، لِأَنَّ ذَلِكَ لَا يُدْرَك إِلَّا بِالْعِمَارَةِ. وَ مَنْ طَلَبَ الْخَرَاجَ بِغَيْرِ عِمَارَةٍ أَخْرَبَ الْبِلَادَ وَ أَهْلَكَ الْعِبَادَ، وَ لَمْ يَسْتَقِمْ أَمْرُهُ إِلَّا قَلِيلًا. فَإِنْ شَكَوْا ثِقَلًا أَوْ عِلَّةً أَوِ انْقِطَاعَ شِرْبٍ أَوْ بَالةٍ، أَوْ إِحَالَةَ أَرْضٍ اغْتَمَرَهَا غَرَقٌ أَوْ أَجْحَفَ بِهَا عَطَشٌ، خَفَّفْتَ عَنْهُمْ، بِمَا تَرْجُو أَنْ يَصْلُحَ بِهِ أَمْرُهُمْ، وَ لَايَثْقُلَنَّ عَلَيْكَ شَي ءٌ خَفَّفْتَ بِهِ الْمَؤُونَةَ عَنْهُمْ؛ فَإِنَّهُ ذُخْرٌ يَعُودُونَ بِهِ عَلَيْكَ

ص: 681

ص: 682

فِي عِمَارَةِ بِلَادِكَ، وَ تَزْيِينِ وِلَايَتِكَ؛ مَعَ اسْتِجْلَابِكَ حُسْنَ ثَنَائِهِمْ، وَ تَبَجُّحِكَ بِاسْتِفَاضَةِ الْعَدْلِ فِيهِمْ، مُعْتَمِداً فَضْلَ قُوَّتِهِمْ، بِمَا ذَخَرْتَ عِنْدَهُمْ مِنْ إِجْمَامِكَ لَهُمْ وَالثِّقَةَ مِنْهُمْ بِمَا عَوَّدْتَهُمْ مِنْ عَدْلِكَ عَلَيْهِمْ فِي رِفْقِكَ بِهِمْ، فَرُبَّمَا حَدَثَ مِنَ الْأُمُورِ مَا إِذَا عَوَّلْتَ فِيهِ عَلَيْهِمْ مِنْ بَعْدُ احْتَمَلُوهُ طِيبَةَ أَنْفُسِهِمْ بِهِ؛ فَإِنَّ الْعُمْرَانَ مُحْتَمِلٌ مَا حَمَّلْتَهُ، وَ إِنَّمَا يُؤْتَى خَرَابُ الْأَرْضِ مِنْ إِعْوَازِ أَهْلِهَا، وَ إِنَّمَا يُعْوِزُ أَهْلُهَا لإِشْرَافِ أَنْفُسِ الْوُلَاةِ عَلَى الْجَمْع، وَ سُوءِ ظَنِّهِمْ بِالْبَقَاءِ، وَ قِلَّةِ انْتِفَاعِهِمْ بِالْعِبَرِ.

ثَمَّ انْظُرْ فِي حَالِ كُتَّابِكَ، فَوَلِّ عَلَى أُمُورِك خَيْرَهُمْ، وَ اخْصُصْ رَسَائِلَكَ الَّتِي تُدْخِلُ فِيهَا مَكَائِدَك وَ أَسْرَارَك بِأَجْمَعِهِمْ لِوُجُوهِ صَالِحِ الأَخْلَاقِ مِمَّنْ لَاتُبْطِرُهُ الْكَرَامَةُ، فَيَجْتَرِى ءَ بِهَا عَلَيْكَ فِي خِلَافٍ لَكَ بِحَضْرَةِ مَلاءٍ، وَ لَاتَقْصُرُ بِهِ الْغَفْلَةُ عَنْ إِيْرَادِ مُكَاتَبَاتِ عُمَّالِكَ عَلَيْكَ، وَ إِصْدَارِ جَوَابَاتِهَا عَلَى الصَّوَابِ عَنْكَ، فِيَما يَأْخُذُ لَكَ وَ يُعْطِي مِنْكَ، وَ لَايُضْعِفُ عَقْداً اعْتَقَدَهُ لَكَ، وَ لَايُعْجِزُ عَنْ إِطْلَاقِ مَا عُقِدَ عَلَيْكَ. وَ لَا يَجْهَلُ مَبْلَغَ قَدْرِ نَفْسِهِ فِي الْأُمُورِ، فَإِنَّ الْجَاهِلَ بِقَدْرِ نَفْسِهِ يَكُونُ بِقَدْرِ غَيْرِهِ أَجْهَلَ. ثُمَّ لَايَكُنِ اخْتِيَارُك إِيَّاهُمْ عَلَى فِرَاسَتِكَ وَاسْتِنَامَتِكَ وَ حُسْنِ الظَّنِّ مِنْكَ، فَإِنَّ الرِّجَالَ يَتَعَرَّفُونَ لِفِرَاسَاتِ الْوُلَاةِ بِتَصَنُّعِهِمْ وَ حُسْنِ خِدْمَتِهِمْ، وَ لَيْسَ وَرَاءَ ذلِكَ مِنَ النَّصِيحَةِ وَ الأَمَانَةِ شَي ءٌ.

وَ لكِنِ اخْتَبِرْهُمْ بِمَا وُلُوّا لِلْصَّالِحِينَ قَبْلَكَ، فَاعْمِدْ لِأَحْسَنِهِمْ كَانَ فِي الْعَامَّةِ أَثَراً، وَ أَعْرَفِهِمْ بِالأَمَانَةِ وَجْهاً، فَإِنَّ ذلِكَ دَلِيلٌ عَلَى نَصِيحَتِكَ لِلَّهِ وَ لِمَنْ وُلِّيْتَ أَمْرَهُ. وَ اجْعَلْ لِرَأْسِ كُلِّ أَمْرٍ مِنْ أُمُورِك رَأْساً مِنْهُمْ، لَايَقْهَرُهُ كَبِيْرُهَا، وَ لَايَتَشَتَّتُ عَلَيْهِ كَثِيْرُهَا، وَ مَهْمَا كَانَ فِي كُتَّابِكَ مِنْ عَيْبٍ فَتَغَابَيْتَ عَنْهُ أُلْزِمْتَهُ.

ص: 683

ص: 684

ثُمَّ اسْتَوْصِ بِالتُّجَّارِ وَ ذَوِي الصِّنَاعَاتِ وَ أَوْصِ بِهِمْ خَيْراً: المُقِيمِ مِنْهُمْ والْمُضْطَرِبِ بِمَالِهِ وَ الْمُتَرَفِّقِ بِبَدَنِهِ، فَإِنَّهُمْ مَوَادُّ الْمَنَافِعِ، وَ أَسْبَابُ الْمَرَافِقِ وَ جُلَّابُهَا مِنَ الْمَبَاعِدِ وَالْمَطَارِحِ، فِي بَرِّك وَ بَحْرِك وَسَهْلِكَ وَجَبَلِكَ وَ حَيْثُ لَايَلْتَئِمُ النَّاسُ لِمَوَاضِعِهَا وَ لَايَجْتَرِئُونَ عَلَيْهَا، فَإِنَّهُمْ سِلْمٌ لَاتُخَافُ بَائِقَتُهُ، وَ صُلْحٌ لَاتُخْشَى غَائِلَتُهُ.

وَ تَفَقَّدْ أُمُورَهُمْ بِحَضْرَتِكَ وَ فِي حَوَاشِي بِلَادِكَ. وَاعْلَمْ- مَعَ ذلِكَ- أَنَّ فِي كَثِيْرٍ مِنْهُمْ ضِيْقاً فَاحِشاً، وَشُحّاً قَبِيحاً، وَاحْتِكَاراً لِلْمَنَافِعِ، وَ تَحَكُّماً فِي الْبِيَاعَاتِ، وَ ذلِكَ بَابُ مَضَرَّةٍ لِلْعَامَّةِ وَ عَيْبٌ عَلَى الْوُلَاةِ. فَامْنَعْ مِنَ الْاحْتِكَارِ فَإِنَّ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله مَنَعَ مِنْهُ.

وَلْيَكُنِ الْبَيْعُ بَيْعاً سَمْحاً: بِمَوَازِينِ عَدْلٍ، وَ أَسْعَارٍ لَاتُجْحِفُ بِالْفَرِيقَيْنِ مِنَ الْبَائِعِ وَ الْمُبْتَاعِ فَمَنْ قَارَفَ حُكْرَةً بَعْدَ نَهْيِكَ إِيَّاهُ فَنَكِّلْ بِهِ، وَ عَاقِبْهُ فِي غَيْرِ إِسْرَافٍ.

ثُمَّ اللَّهَ اللَّهَ فِي الطَّبَقَةِ السُّفْلَى مِنْ الَّذِينَ لَاحِيْلَةَ لَهُمْ مِنَ الْمَسَاكِينِ وَ الُمحْتَاجِينَ وَ أَهْلِ الْبُؤْسَى وَ الزَّمْنَى، فَإِنَّ فِي هذِهِ الطَّبَقَةِ قَانِعاً وَ مُعْتَرّاً، وَاحْفَظْ لِلَّهِ مَا اسْتَحْفَظَكَ مِنْ حَقِّهِ فِيهِمْ، وَاجْعَلْ لَهُمْ قِسْماً مِنْ بَيْتِ مَالِكَ، وَقِسْماً مِنْ غَلَّاتِ صَوَافِي الْإِسْلَامِ فِي كُلِّ بَلَدٍ، فَإِنَّ لِلْأَقْصَىَ مِنْهُمْ مِثْلَ الَّذِي لِلْأَدْنَى، وَ كُلٌّ قَدِ اسْتُرْعِيْتَ حَقَّهُ؛ فَلَا يَشْغَلَنَّكَ عَنْهُمْ بَطَرٌ، فَإِنَّكَ لا تُعْذَرُ بِتَضْيِيعِكَ التَّافِهَ لِإِحْكَامِكَ الْكَثِيرَ الْمُهِمَّ. فَلَا تُشْخِصْ هَمَّكَ عَنْهُمْ وَ لَاتُصَعِّرْ خَدَّك لَهُمْ، وَ تَفَقَّد أُمُورَ مَنْ لَايَصِلُ إِلَيْكَ مِنْهُمْ مِمَّنْ تَقْتَحِمُهُ الْعُيُونُ، وَ تَحْقِرُهُ الرِّجَالُ. فَفَرِّغْ لِأُولئِكَ ثِقَتَكَ مِنْ أَهْلِ الْخَشْيَةِ وَالْتَّوَاضُعِ، فَلْيَرْفَعْ إِلَيْكَ أُمُورَهُمْ، ثُمَّ اعْمَلْ فِيهِمْ بِالإِعْذَارِ إِلَى اللَّهِ يَوْمَ تَلْقَاه، فَإِنَّ هؤُلَاءِ مِنْ بَيْنِ الرَّعِيَّةِ أَحْوَجُ إِلَى الْإِنْصَافِ مِنْ غَيْرِهِمْ، وَ كُلٌّ فَأَعْذِرْ إِلَى اللَّهِ فِي تَأْدِيَةِ حَقِّهِ إِلَيْهِ. وَ تَعَهَّدْ أَهْلَ الْيُتْمِ وَ ذَوِي الرِّقَّةِ فِي السِّنِّ مِمَّنْ لَاحِيلَةَ لَهُ، وَ لَايَنْصِبُ لِلْمَسْأَلَةِ نَفْسَهُ،

ص: 685

ص: 686

وَ ذلِكَ عَلَى الْوُلَاةِ ثَقِيلٌ وَ الْحَقُّ كُلُّهُ ثَقِيلٌ. وَ قَدْ يُخَفِّفُهُ اللَّهُ عَلَى أَقْوَامٍ طَلَبُوا الْعَاقِبَةَ فَصَبَّرُوا أَنْفُسَهُمْ، وَ وَثِقُوا بِصِدْقِ مَوْعُودِ اللَّهِ لَهُمْ.

وَاجْعَلْ لِذَوِي الْحَاجَاتِ مِنْكَ قِسْماً تُفَرِّغُ لَهُمْ فِيهِ شَخْصَكَ، وَ تَجْلِسُ لَهُمْ مَجْلِساً عَامّاً فَتَتَواضَعُ فِيهِ لِلَّهِ الَّذِي خَلَقَكَ، وَ تُقْعِدَ عَنْهُمْ جُنْدَك وَ أَعْوَانَكَ مِنْ أَحْرَاسِكَ وَ شُرَطِكَ حَتَّى يُكَلِّمَكَ مُتَكَلِّمُهُمْ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ، فَإِنِّي سَمِعْتُ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه و آله يَقُولُ فِي غَيْرِ مَوْطِنٍ: «لَنْ تُقَدَّسَ أُمَّةٌ لَايُؤْخَذُ لِلضَّعِيفِ فِيهَا حَقُّهُ مِنَ الْقَوِيِّ غَيْرَ مُتَتَعْتِعٍ». ثُمَّ احْتَمِلِ الْخُرْقَ مِنْهُمْ وَالْعِيَّ، وَ نَحِّ عَنْهُمُ الضِّيقَ وَ الْأَنَفَ يَبْسُطِ اللَّهُ عَلَيْكَ بِذلِكَ أَكْنَافَ رَحْمَتِهِ، وَ يُوجِبُ لَكَ ثَوَابَ طَاعَتِهِ. وَ أَعْطِ مَا أَعْطَيْتَ هَنِيئاً، وَ امْنَعْ فِي إِجْمَالٍ وَ إِعْذَارٍ!

ثُمَّ أُمُورٌ مِنْ أُمُورِك لَابُدَّ لَكَ مِنْ مُبَاشَرِتِهَا: مِنْهَا إِجَابَةُ عُمَّالِكَ بِمَا يَعيَا عَنْهُ كُتَّابُكَ، وَ مِنْهَا إِصْدارُ حَاجَاتِ النَّاسِ يَوْمَ وُرُودِهَا عَلَيْكَ بِمَا تَخْرَجُ بِهِ صُدُورُ أَعْوانِكَ. وَ امْضِ لِكُلِّ يَوْمٍ عَمَلَهُ، فَإِنَّ لِكُلِّ يَوْمٍ مَافِيْهِ.

واجْعَلْ لِنَفْسِكَ فِيَما بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَفْضَلَ تِلْكَ الْمَوَاقِيْتِ، وَ أَجْزَلَ تِلْكَ الْأَقْسَامِ، وَ إِنْ كَانَتْ كُلُّهَا لِلَّهِ إِذَا صَلَحَتْ فِيهَا النِّيَّةُ، وَ سَلِمَتْ مِنْهَا الرَّعِيَّةُ.

وَلْيَكُنْ فِي خَاصَّةِ مَا تُخْلِصُ بِهِ لِلَّهِ دِيْنَكَ: إِقَامَةُ فَرَائِضِهِ الَّتِي هِيَ لَهُ خَاصَّةً، فَأَعْطِ اللَّهَ مِنْ بَدَنِكَ فِي لَيلِكَ وَ نَهَارِكَ، وَوَفِّ مَا تَقَرَّبْتَ بِهِ إِلَى اللَّهِ مِنْ ذلِكَ كَامِلًا غَيْرَ مَثْلُومٍ وَ لَامَنْقُوصٍ، بَالِغاً مِنْ بَدَنِكَ مَا بَلَغَ. وَ إِذَا قُمْتَ فِي صَلَاتِكَ لِلنَّاسِ، فَلا تَكُونَنَّ مُنَفِّراً وَ لَامُضَيِّعاً، فَإِنَّ فِي النَّاسِ مَنْ بِهِ الْعِلَّةُ وَ لَهُ الْحَاجَةُ. وَ قَدْ سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّه صلى الله عليه و آله حِيْنَ وَجَّهَنِي إِلَى الَيمَنِ كَيْفَ أُصَلِّي بِهِمْ؟ فَقَالَ: «صَلِّ بِهِمْ كَصَلَاةِ أَضْعَفِهِمْ،

ص: 687

ص: 688

وَ كُنْ بِالْمُؤْمِنِينَ رَحِيْماً».

وَ أَمَّا بَعْدُ، فَلا تُطَوِّلَنَّ احْتَجَابَكَ عَنْ رَعِيَّتِكَ، فَإِنَّ احْتِجَابَ الْوُلَاةِ عَنِ الرَّعِيَّةِ شُعْبَةٌ مِنَ الضِّيْقِ، وَ قِلَّةُ عِلْمٍ بِالأُمُورِ؛ وَ الْاحْتِجَابُ مِنْهُمْ يَقْطَعُ عَنْهُمْ عِلْمَ مَا احْتَجَبُوا دُونَهُ فَيَصْغُرُ عِنْدَهُمُ الْكَبِيْرُ، وَ يَعْظُمُ الصَّغِيْرُ، وَ يَقْبُحُ الْحَسَنُ، وَ يَحْسُنُ الْقَبِيحُ، وَ يُشَابُ الْحَقُّ بِالْبَاطِلِ. وَ إِنَّمَا الْوَالِي بَشَرٌ لَايَعْرِفُ مَا تَوَارَى عَنْهُ النَّاسُ بِهِ مِنَ الْأُمُورِ، وَ لَيْسَتْ عَلَى الْحَقِّ سِمَاتٌ تُعْرَفُ بِهَا ضُرُوبُ الصِّدْقِ مِنَ الْكَذِبِ، وَ إِنَّمَا أَنْتَ أَحَدُ رَجُلَيْنِ: إِمَّا امْرُؤٌ سَخَتْ نَفْسُكَ بِالْبَذْلِ فِي الْحَقِّ، فَفِيَمَ احْتِجَابُكَ مِنْ وَاجِبِ حَقٍّ تُعْطِيْهِ، أَوْ فِعْلٍ كَرِيْمٍ تُسْدِيْهِ! أَوْ مُبْتَلىً بِالْمَنْعِ، فَمَا أَسْرَعَ كَفَّ النَّاسِ عَنْ مَسْأَلَتِكَ إِذَا أَيِسُوا مِنْ بَذْلِكَ! مَعَ أَنَّ أَكْثَرَ حَاجَاتِ النَّاسِ إِلَيْكَ مِمَّا لَامَؤُونَةَ فِيْهِ عَلَيْكَ، مِنْ شَكَاةِ مَظْلَمَةٍ أَوْ طَلَبِ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ.

ثُمَّ إِنَّ لِلْوَالِي خَاصَّةً وَ بِطَانةً فِيهِمُ اسْتِئْثَارٌ وَ تَطَاوُلٌ وَ قِلَّةُ إِنْصَافٍ فِي مُعَامَلَةٍ، فَاحْسِمْ مَادَّةَ أُولئِكَ بِقَطْعِ أَسْبابِ تِلْكَ الأَحْوَالِ. وَ لَاتُقْطِعَنَّ لِأَحَدٍ مِنْ حَاشِيَتِكَ وَ حَامَتِكَ قَطِيْعَةً، وَ لَايَطْمَعَنَّ مِنْكَ فِي اعْتِقَادِ عُقْدَةٍ، تَضُرُّ بِمَنْ يَلِيْهَا مِنَ النَّاسِ، فِي شِرْبٍ أَوْ عَمَلٍ مُشْتَرَكٍ، يَحْمِلُونَ مَؤُونَتَهُ عَلَى غَيْرِهِمْ، فَيَكُونَ مَهْنَأُ ذلِكَ لَهُمْ دُوْنَكَ، وَ عَيْبُهُ عَلَيْكَ فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَةِ.

وَ أَلْزِمِ الْحَقَّ مَنْ لَزِمَهُ مِنَ الْقَرِيْبِ وَ الْبَعِيْدِ، وَ كُنْ فِي ذلِكَ صَابِراً مُحْتَسِباً، وَاقِعَاً ذلِكَ مِنْ قَرَابَتِكَ وَ خَاصَّتِكَ حَيْثُ وَقَعَ. وَ ابْتَغِ عَاقِبَتَهُ بِمَا يَثْقُلُ عَلَيْكَ مِنْهُ، فَإِنَّ مَغَبَّةَ ذلِكَ مَحْمُودَةٌ.

وَ إِنْ ظَنَّتِ الرَّعِيَّةُ بِكَ حَيْفاً فَأَصْحِرْ لَهُمْ بِعُذْرِكَ، وَاعْدِلْ عَنْكَ ظُنُونَهُمْ بِاصْحارِكَ،

ص: 689

ص: 690

فَإِنَّ فِي ذلِكَ رِيَاضَةً مِنْكَ لِنَفْسِكَ وَ رِفْقاً بِرَعِيَّتِك، وَ إِعْذاراً تَبْلُغُ به حاجَتَكَ مِنْ تَقْوِيْمِهِمْ عَلَى الْحَقِّ.

وَ لَاتَدْفَعَنَّ صُلْحاً دَعَاك إِلَيْهِ عَدُوُّك وَ لِلَّهِ فِيهِ رِضىً، فَإِنَّ فِي الصُّلْحِ دَعَةً لِجُنُودِك وَ رَاحَةً مِنْ هُمُومِكَ، وَ أَمْناً لِبِلَادِكَ، وَ لَكِنِ الْحَذَرَ كُلَّ الْحَذَرِ مِنْ عَدُوِّك بَعْدَ صُلْحِهِ، فَإِنَّ الْعَدُوَّ رُبَّما قَارَبَ لِيَتَغَفَّلَ فَخُذْ بِالْحَزْمِ، وَ اتَّهِمْ فِي ذلِكَ حُسْنَ الظَّنِّ. وَ إِنْ عَقَدْتَ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ عَدُوِّك عُقْدَةً أَوْ أَلْبَسْتَهُ مِنْكَ ذِمَّةً فَحُطْ عَهْدَك بِالْوَفَاءِ، وَ ارْعَ ذِمَّتَكَ بِالأَمَانَةِ، وَاجْعَلْ نَفْسَكَ جُنَّةً دُونَ مَا أَعْطَيْتَ، فَإِنَّهُ لَيْسَ مِنْ فَرَائِضِ اللَّهِ شَيْ ءٌ النَّاسُ أَشَدُّ عَلَيْهِ اجْتَماعاً، مَعَ تَفَرُّقِ أَهْوَائِهِمْ وَ تَشَتُّتِ آرَائِهِمْ مِنْ تَعْظِيمِ الْوَفَاءِ بِالْعُهُودِ. وَ قَدْ لَزِمَ ذلِكَ الْمُشْرِكُونَ فِيَما بَيْنَهُمْ دُونَ الْمُسْلِمِينَ لِمَا اسْتَوْبَلُوا مِنْ عَوَاقِبِ الْغَدْرِ فَلَا تَغْدِرَنَّ بِذِمَّتِكَ وَ لَاتَخِيسَنَّ بِعَهْدِك وَ لَاتَخْتِلَنَّ عَدُوَّكَ، فَإِنَّهُ لَايَجْتَرِى ءُ عَلَى اللَّهِ إِلَّا جَاهِلٌ شَقِيٌّ. وَ قَدْ جَعَلَ اللَّهُ عَهْدَهُ وَ ذِمَّتَهُ أَمْناً أَفْضَاهُ بَيْنَ الْعِبَادِ بِرَحْمَتِهِ، وَ حَرِيماً يَسْكُنُونَ إِلَى مَنَعَتِهِ، وَ يَسْتَفِيضُونَ إِلَى جِوَارِهِ. فَلَا إِدْغَالَ وَ لَامُدَالَسَةَ وَ لَا خِدَاعَ فِيهِ، وَ لَاتَعْقِدْ عَقْداً تُجَوِّزُ فِيهِ الْعِلَلَ، وَ لَاتُعَوِّلَنَّ عَلَى لَحْنِ قَوْلٍ بَعْدَ التَّأْكِيدِ وَ التَّوْثِقَةِ. وَ لَايَدْعُوَنَّكَ ضِيقُ أَمْرٍ، لَزِمَكَ فِيهِ عَهْدُاللَّهِ، إِلَى طَلَبِ انْفِسَاخِهِ بِغَيْرِ الْحَقِّ، فَإِنَّ صَبْرَك عَلَى ضِيقِ أَمْرٍ تَرْجُو انْفِرَاجَهُ وَ فَضْلَ عَاقِبَتِهِ، خَيْرٌ مِنْ غَدْرٍ تَخَافُ تَبِعَتَهُ. وَ أَنْ تُحِيطَ بِكَ مِنَ اللَّهِ فِيهِ طِلْبَةٌ، لَاتَسْتَقْبِلُ فِيهَا دُنْيَاك وَ لَاآخِرَتَكَ.

إِيَّاك وَالدِّمَاءَ وَ سَفَكَهَا بِغَيْرِ حِلِّهَا، فَإِنَّهُ لَيْسَ شَيْ ءٌ أَدْنَى لِنِقْمَةٍ، وَ لَاأَعْظَمَ لِتَبِعَةٍ، وَ لَاأَحْرَى بِزَوَالِ نِعْمَةٍ وَ انْقِطَاعِ مُدَّةٍ، مِنْ سَفْكِ الدِّمَاءِ بِغَيْرِ حَقِّهَا. وَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ مُبْتَدِى ءٌ بِالْحُكْمِ بَيْنَ الْعِبَادِ، فِيَما تَسَافَكُوا مِنَ الدِّمَاءِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ؛

ص: 691

ص: 692

فَلا تُقَوِّيَنَّ سُلْطَانَكَ بِسَفْكِ دَمٍ حَرَامٍ، فَإِنَّ ذلِكَ مِمَّا يُضْعِفُهُ وَ يُوْهِنُهُ، بَلْ يُزِيْلُهُ وَ يَنْقُلُهُ، وَ لَاعُذْرَ لَكَ عِنْدَ اللَّهِ وَ لَاعِنْدِي فِي قَتْلِ الْعَمْدِ، لِأَنَّ فِيْهِ قَوَدَ الْبَدَنِ. وَ إِنِ ابْتُلِيْتَ بِخَطَإٍ وَ أَفْرَطَ عَلَيْكَ سَوْطُكَ أَوْ سَيْفُكَ أَوْ يَدُك بِالْعُقُوْبَةِ؛ فَإِنَّ فِي الْوَكْزَةِ فَمَا فَوْقَهَا مَقْتَلَةً، فَلَا تَطْمَحَنَّ بِكَ نَخْوَةُ سُلْطَانِكَ عَنْ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى أَوْلِيَاءِ الْمَقْتُولِ حَقَّهُمْ.

وَ إِيَّاك وَ الإِعْجَابَ بِنَفْسِكَ، وَالثِّقَةَ بِمَا يُعْجِبُكَ مِنْهَا، وَحُبَّ الإِطْرَاءِ، فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَوْثَقِ فُرَصِ الشَّيْطَانِ فِي نَفْسِهِ لَيمْحَقَ مَا يَكوُنُ مِنْ إِحْسَانِ الُمحْسِنِينَ.

وَ إِيَّاك وَ الْمَنَّ عَلَى رَعِيَّتِكَ بِإِحْسَانِكَ أَوِ التَّزَيُّدَ فِيَما كَانَ مِنْ فِعْلِكَ، أَوْ أَنْ تَعِدَهُمْ فَتُتْبِعَ مَوْعِدَك بِخُلْفِكَ، فَإِنَّ الْمَنَّ يُبْطِلُ الْإِحْسَانَ، وَ التَّزَيُّدَ يَذْهَبُ بِنُورِ الْحَقِّ، وَ الْخُلْفَ يُوجِبُ الْمَقْتَ عِنْدَ اللَّهِ وَ النَّاسِ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «كَبُرَ مَقْتاً عِنْدَ اللَّهِ أَنْ تَقُولُوا مَا لَاتَفْعَلُونَ».

وَ إِيَّاك وَالْعَجَلَةَ بِالأُمُورِ قَبْلَ أَوانِهَا، أَو التَّسَقُّطَ فِيهَا، عِنْدَ إِمْكَانِهَا، أَوِ اللَّجَاجَةَ فِيهَا إِذَا تَنَكَّرَتْ، أَوِ الْوَهْنَ عَنْهَا إِذَا اسْتَوْضَحَتْ. فَضَعْ كُلَّ أَمْرٍ مَوْضِعَهُ، وَ أَوْقِعْ كُلَّ أَمْرٍ مَوْقِعَهُ.

وَ إِيَّاك وَ الْإِسْتِئْثَارَ بِمَا النَّاسُ فِيهِ أُسْوَةٌ، وَ التَّغَابِي عَمَّا تُعْنَى بِهِ مِمَّا قَدْ وَضَحَ لِلْعُيُونِ، فَإِنَّهُ مَأْخُوذٌ مِنْكَ لِغَيْرِكَ. وَ عَمَّا قَلِيلٍ تَنْكَشِفُ عَنْكَ أغْطِيَةُ الْأُمُورِ، وَ يُنْتَصَفُ مِنْكَ لِلْمَظْلُومِ. امْلِكْ حَمِيَّةَأَنْفِكَ وَ سَوْرَةَ حَدِّكَ، وَسَطْوَةَ يَدِكَ، وَ غَرْبَ لِسَانِكَ، وَ احْتَرِسْ مِنْ كُلِّ ذلِكَ بِكَفِّ الْبَادِرَةِ، وَ تَأْخِيرِ السَّطْوَةِ، حَتَّى يَسْكُنَ غَضَبُكَ فَتَمْلِكَ الْاخْتِيَارَ؛ وَ لَنْ تَحْكُمَ ذلِكَ مِنْ نَفْسِكَ حَتَّى تُكْثِرَ هُمُومَكَ بِذِكْرِ الْمَعَادِ إِلَى رَبِّكَ.

ص: 693

ص: 694

وَالْوَاجِبُ عَلَيْكَ أَنْ تَتَذَكَّرَ مَا مَضَى لِمَنْ تَقَدَّمَكَ مِنْ حُكُومَةٍ عَادِلَةٍ، أَوْ سُنَّةٍ فَاضِلَةٍ، أَوْ أَثَرٍ عَنْ نَبِيِّنَا صلى الله عليه و آله أَوْ فَرِيضَةٍ فِي كِتَابِ اللَّهِ، فَتَقْتَدِيَ بِمَا شَاهَدْتَ مِمَّا عَمِلْنَا بِهِ فِيهَا، وَ تَجْتَهِدَ لِنَفْسِكَ فِي اتِّبَاعِ مَا عَهِدْتُ إِلَيْكَ فِي عَهْدِي هذا، وَ اسْتَوْثَقْتُ بِهِ مِنَ الْحُجَّةِ لِنَفْسِي عَلَيْكَ، لِكَيلَا تَكُونَ لَكَ عِلَّةٌ عِنْدَ تَسَرُّعِ نَفْسِكَ إِلَى هَوَاهَا.

وَ أَنَا أَسْأَلُ اللَّهَ بِسَعَةِ رَحْمَتِهِ، وَ عَظِيمِ قُدْرَتِهِ عَلَى إِعْطَاءِ كُلِّ رَغْبَةٍ أَنْ يُوَفِّقَنِي وَ إِيَّاك لِمَا فِيهِ رِضاهُ مِنَ الْإِقَامَةِ عَلَى الْعُذْرِ الْوَاضِحِ إِلَيهِ وَ إِلى خَلْقِهِ مَعَ حُسْنِ الثَّنَاءِ فِي الْعِبَادِ، وَ جَمِيلِ الْأَثَرِ فِي الْبِلَادِ، وَ تَمَامِ النِّعْمَةِ، وَ تَضْعِيفِ الْكَرَامَةِ، وَ أَنْ يَخْتِمَ لِي وَ لَكَ بِالسَّعَادَةِ وَ الشَّهَادَةِ، «إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُون». وَالسَّلَامُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ صلى الله عليه و آله الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِينَ، وَ سَلَّمَ تَسْلِيماً كَثِيراً، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (54)

إِلى طلحة و الزبير (مع عمران بن الحصين الخزاعي) ذكره ابوجعفر الإِسكافي

في كتاب المقامات في مناقب أميرالمؤمنين عليه السلام

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَما، وَ إِنْ كَتَمْتَما، أَنِّي لَمْ أُرِدِ النَّاسَ حَتَّى أَرَادُوني، وَ لَمْ أُبَايِعْهُمْ حَتَّى بَايَعُونِي، وَ إِنَّكُمَا مِمَّنْ أَرَادَنِي وَ بَايَعَنِي. وَ إِنَّ الْعَامَّةَ لَمْ تُبَايِعْنِي لِسُلْطَانِ غَالِبٍ، وَ لَا لِعَرَضٍ حَاضِرٍ، فَإِنْ كُنْتَما بَايَعْتَمانِي طَائِعَيْنِ، فَارْجِعَا وَ تُوبَا إِلَى اللَّهِ مِنْ قَرِيبٍ؛ وَ إِنْ كُنْتَما بَايَعْتَمانِي كَارِهَيْنِ، فَقَدْ جَعَلْتَما لِي عَلَيْكُمَا السَّبِيلَ بِإِظْهَارِكُمَا الطَّاعَةَ، وَ إِسْرَارِكُمَا الْمَعْصِيَةَ. وَ لَعَمْرِي مَا كُنْتَما بِأَحَقِّ الْمُهَاجِرِينَ بِالتَّقِيَّةِ وَ الْكِتَمانِ،

ص: 695

ص: 696

وَ إِنَّ دَفْعَكُمَا هذَا الْأَمْرَ مِنْ قَبْلِ أَنْ تَدْخُلَا فِيهِ، كَانَ أَوْسَعَ عَلَيْكُمَا مِنْ خُرُوجِكُمَا مِنْهُ، بَعْدَ إِقْرَارِكُمَا بِهِ.

وَ قَدْ زَعَمْتَما أَنِّي قَتَلْتُ عُثَمانَ، فَبَيْنِي وَ بَيْنَكُمَا مَنْ تَخَلَّفَ عَنِّي وَ عَنْكُمَا مِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ، ثُمَّ يَلْزَمُ كُلُّ امْرِى ءٍ بِقَدْرِ مَا احْتَمَلَ. فَارْجِعَا أَيُّهَا الشَّيْخَانِ عَنْ رَأْيِكُمَا، فَإِنَّ الْآنَ أَعْظَمَ أَمْرِكُمَا الْعَارُ، مِنْ قَبْلِ أَنْ يَتَجَمَّعَ الْعَارُ وَ النَّارُ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (55)

إلى معاوية

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ قَدْ جَعَلَ الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، وَ ابْتَلَى فِيهَا أهْلَهَا، لِيَعْلَمَ أَيُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلًا، وَ لَسْنَا لِلدُّنْيَا خُلِقْنَا، وَ لَابِالسَّعْيِ فِيهَا أُمِرْنَا، وَ إِنَّما وُضِعْنَا فِيهَا لِنُبْتَلَى بِهَا، وَ قَدْ ابْتَلَانِي اللَّهُ بِكَ وَ ابْتَلَاكَ بِي: فَجَعَلَ أَحَدَنَا حُجَّةً عَلَى الْآخَرِ، فَعَدَوْتَ عَلَى الدُّنْيَا بِتَأْوِيلِ الْقُرْآنِ، فَطَلَبْتَنِي بِمَا لَمْ تَجْنِ يَدِي وَ لَالِسَانِي، وَ عَصَيْتَهُ أَنْتَ وَ أَهْلُ الشَّامِ بِي، وَ أَلَّبَ عَالِمُكُمْ جَاهِلَكُمْ وَ قَائِمُكُمْ قَاعِدَكُمْ؛ فَاتَّقِ اللَّهَ فِي نَفْسِكَ، وَ نَازِعِ الشَّيْطَانَ قِيَادَكَ، وَ اصْرِفْ إِلَى الْآخِرَةِ وَجْهَكَ، فَهِيَ طَرِيقُنَا وَ طَرِيقُكَ. وَ احْذَرْ أَنْ يُصِيبَكَ اللَّهُ مِنْهُ بِعَاجِلِ قَارِعَهٍ تَمَسُّ الْأَصْلَ، وَ تَقْطَعُ الدَّابِرَ، فَإِنِّي أُولِي لَكَ بِاللَّهِ أَلِيَّةً غَيْرَ فَاجِرَةٍ، لَئِنْ جَمَعَتْنِي وَ إِيَّاكَ جَوَامِعُ الْأَقْدَارِ لَاازَالُ بِبَاحَتِكَ «حَتَّى يَحْكُمَ اللَّهُ بَيْنَنَا وَ هُوَ خَيْرُ الْحَاكِمِينَ».

ص: 697

ص: 698

و من كتاب له (ع) (56)

وصىّ بها شريح بن هاني ء، لمّا جعله على مقدمته إلى الشام

اتَّقِ اللَّهَ فِي كُلِّ صَبَاحٍ وَ مَسَاءٍ، وَ خَفْ عَلَى نَفْسِكَ الدُّنْيَا الْغَرُورَ، وَ لَاتَأْمَنْهَا عَلَى حَالٍ، وَ اعْلَمْ أَنَّكَ إِنْ لَمْ تَرْدَعْ نَفْسَكَ عَنْ كَثِيرٍ مِمَّا تُحِبُّ، مَخَافَةَ مَكْرُوهٍ؛ سَمَتْ بِكَ الْأَهْوَاءُ إِلَى كَثِيرٍ مِنَ الضَّرَرِ. فَكُنْ لِنَفْسِكَ مَانِعَاً رَادِعاً، وَ لِنَزْوَتِكَ عِنْدَ الْحَفِيظَةِ وَاقِماً قَامِعاً.

و من كتاب له (ع) (57)

إِلى أهل الكوفة، عند مسيره من المدينة إلى البصرة

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي خَرَجْتُ مِنْ حَيِّي هذَا: إِمَّا ظَالِماً، وَ إِمَّا مَظْلُوماً؛ وَ إِمَّا بَاغِياً، وَ إِمَّا مَبْغِيّاً عَلَيْهِ. وَ إِنِّي أُذَكِّرُ اللَّهَ مَنْ بَلَغَهُ كِتَابِي هذَا لَمَّا نَفَرَ إِلَىَّ، فَإِنْ كُنْتُ مُحْسِناً أَعَانَنِي، وَ إِنْ كُنْتُ مُسِيئاً اسْتَعْتَبَنِي.

ص: 699

ص: 700

و من كتاب له (ع) (58)

كتبه الى أهل الأَمصار، يقصّ فيه ما جرى بينه و بين أهل صفّين

وَ كَانَ بَدْءُ أَمْرِنَا أَنَّا الْتَقَيْنَا وَ الْقَوْمُ مِنْ أَهْلِ الشَّامِ، وَالظَّاهِرُ أَنَّ رَبَّنَا وَاحِدٌ، وَ نَبِيَّنَا وَاحِدٌ، وَ دَعْوَتَنَا فِي الْإِسْلَامِ وَاحِدَةٌ، وَ لَانَسْتَزِيدُهُمْ فِي الْإِيْمَانِ بِاللَّهِ وَالتَّصْدِيقِ بِرَسُولِهِ وَ لَايَسْتَزِيدُونَنَا: الْأَمْرُ وَاحِدٌ إِلَّا مَا اخْتَلَفْنَا فِيهِ مِنْ دَمِ عُثَمانَ، وَ نَحْنُ منْهُ بَرَاءٌ! فَقُلْنَا: تَعَالَوا نُداوِمَا لَايُدْرَكُ الْيَوْمَ بِإِطْفَاءِ النَّائِرَةِ وَ تَسْكِينِ الْعَامَّةِ، حَتَّى يَشْتَدَّ الْأَمْرُ وَ يَسْتَجْمِعَ فَنَقْوَى عَلَى وَضْعِ الْحَقِّ مَوَاضِعَهُ، فَقَالُوا: بَلْ نُدَاوِيهِ بِالْمُكَابَرَةِ! فَأَبَوْ حَتَّى جَنَحَتِ الْحَرْبُ وَ رَكَدَتْ، وَ وَقَدَتْ نِيرانُهَا وَ حَمِشَتْ. فَلَمَّا ضَرَّسَتْنَا وَ إِيَّاهُمْ، وَ وَضَعَتْ مَخَالِبَهَا فِينَا وَ فِيهِمْ، أَجَابُوا عِنْدَ ذلِكَ إِلَى الَّذِى دَعَوْنَاهُمْ إِلَيْهِ، فَأَجَبْنَاهُمْ إِلَى مَا دَعَوْا، وَ سَارَعْنَاهُمْ إِلَى مَا طَلَبُوا، حَتَّى اسْتَبَانَتْ عَلَيْهِمُ الْحُجَّةُ، وَ انْقَطَعَتْ مِنْهُمُ الْمَعْذِرَةُ. فَمَنْ تَمَّ عَلَى ذلِكَ مِنْهُمْ فَهُوَ الَّذِي أَنْقَذَهُ اللَّهُ مِنَ الْهَلَكَةِ، وَ مَنْ لَجَّ وَ تَمَادَى فَهُوَ الرَّاكِسُ الَّذِي رَانَ اللَّهُ عَلَى قَلْبِهِ، وَ صَارَتْ دَائِرَةُ السَّوْءِ عَلَى رَأْسِهِ.

و من كتاب له (ع) (59)

إِلى الأَسود بن قطيبة صاحب جند حلوان

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْوَالِيَ إِذَا اخْتَلَفَ هَوَاهُ مَنَعَهُ ذلِكَ كَثِيراً مِنَ الْعَدْلِ،

ص: 701

ص: 702

فَلْيَكُنْ أَمْرُ النَّاسِ عِنْدَكَ فِي الْحَقِّ سَوَاءً؛ فَإِنَّهُ لَيْسَ فِي الْجَوْرِ عِوَضٌ مِنَ الْعَدْلِ، فَاجْتَنِبْ مَا تُنْكِرُ أَمْثَالَهُ، وَ ابْتَذِلْ نَفْسَكَ فِيَما افْتَرَضَ اللَّهُ عَلَيْكَ رَاجِياً ثَوَابَهُ، وَ مُتَخَوِّفاً عِقَابَهُ.

وَ اعْلَمْ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ بَلِيَّةٍ لَمْ يَفْرُغْ صَاحِبُهَا فِيهَا قَطُّ سَاعَةً إِلَّا كَانَتْ فَرْغَتُهُ عَلَيْهِ حَسْرَةً يَوْمَ الْقِيَامَةِ، وَ أَنَّهُ لَنْ يُغْنِيَكَ عَنِ الْحَقِّ شَي ءٌ أَبَداً، وَ مِنَ الْحَقِّ عَلَيْكَ حِفْظُ نَفْسِكَ، وَ الْاحْتِسَابُ عَلَى الرَّعِيَّةِ بِجُهْدِكَ، فَإِنَّ الَّذِي يَصِلُ إِلَيْكَ مِنْ ذلِكَ أَفْضَلُ مِنَ الَّذِي يَصِلُ بِكَ، وَ السَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (60)

إِلى العمّال الذين يطأ الجيش عملهم

مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى مَنْ مَرَّ بِهِ الْجَيْشُ مِنْ جُبَاةِ الْخَرَاجِ وَ عُمَّالِ الْبِلَادِ.

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي قَدْ سَيَّرْتُ جُنُوداً هِيَ مَارَّةٌ بِكُمْ إِنْ شَاءَ اللَّهُ وَ قَدْ أَوْصَيْتُهُمْ بِمَا يَجِبُ لِلَّهِ عَلَيْهِمْ مِنْ كَفِّ الأَذَى وَ صَرْفِ الشَّذَى، وَ أَنَ أَبْرَأُ إِلَيْكُمْ وَ إِلَى ذِمَّتِكُمْ مِنْ مَعَرَّةِ الْجَيْشِ إِلَّا مِنْ جَوْعَةِ الْمُضْطَرِّ، لَايَجِدُ عَنْهَا مَذْهَباً إِلَى شِبَعِهِ. فَنَكِّلُوا مَنْ تَنَاوَلَ مِنْهُمْ شَيْئاً ظُلْمَاً عَنْ ظُلْمِهِمْ، وَ كُفُّوا أَيْدِي سُفَهَائِكُمْ عَنْ مُضَارَّتِهِمْ وَ التَّعُرُّضِ لَهُمْ فِيَما اسْتَثْنَيْنَاهُ مِنْهُمْ. وَ أَنَا بَيْنَ أَظْهُرِ الْجَيْشِ فَارْفَعُوا إِلَيَّ مَظَالِمَكُمْ وَ مَا عَرَاكُمْ مِمَّا يَغْلِبُكُمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، وَ مَا لَاتُطِيقُونَ دَفْعَهُ إِلَّا بِاللَّهِ وَ بِي، فَأَنَا أُغَيِّرُهُ بِمَعُونَةِ إِنْ شَاءَ اللَّهِ.

ص: 703

ص: 704

و من كتاب له (ع) (61)

إِلى كميل بن زياد النخعي، و هو عامله على هيت، ينكر عليه

تركه دفع من يجتاز به من جيش العدو طالباً لِلغارة

أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ تَضْيِيعَ الْمَرْءِ مَا وُلِّيَ، وَ تَكَلُّفَهُ مَا كُفِيَ، لَعَجْزٌ حَاضِرٌ، وَ رَأْيٌ مُتَبَّرٌ. وَ إِنَّ تَعَاطِيَكَ الْغَارَةَ عَلَى أَهْلِ قِرْقِيْسِيا، وَ تَعْطِيلَكَ مَسَالِحَكَ الَّتي وَلَّيْنَاكَ، لَيْسَ بِهَا مَنْ يَمْنَعُهَا وَ لَايَرُدُّ الْجَيْشَ عَنْهَا، لَرَأْيٌ شَعَاعٌ. فَقَدْ صِرْتَ جِسْراً لِمَنْ أَرَادَ الْغَارَةَ مِنْ أَعْدَائِكَ عَلَى أَوْلِيَائِكَ غَيْرِ شَدِيدِ الْمَنْكِبِ وَ لَامَهِيبِ الْجَانِبِ، وَ لَاسَادٍّ ثُغْرَةً، وَ لَا كاسِرٍلِعَدُوٍّ شَوْكَةً، وَ لَامُغْنٍ عَنْ أَهْلِ مِصْرِهِ، وَ لَامُجْزٍ عَنْ أَمِيرِهِ.

و من كتاب له (ع) (62)

إِلى أهل مصر، مع مالك الأشتر لمّا ولاه إمارتها

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بَعَثَ مُحَمَّداً صلى الله عليه و آله نَذِيراً لِلْعَالَمِينَ، وَ مُهَيْمِناً عَلَى الْمُرْسَلِينَ.

فَلَمَّا مَضَى عليه السلام تَنَازَعَ الْمُسْلِمُونَ الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ. فَوَ اللَّهِ مَا كَانَ يُلْقَى فِي رُوْعِي وَ لَا يَخْطُرُ بِبَالِي أَنَّ الْعَرَبَ تُزْعِجُ هذَا الْأَمْرَ مِنْ بَعْدِهِ صلى الله عليه و آله عَنْ أَهْلِ بَيْتِهِ، وَ لَاأَنَّهُمْ مُنَحُّوهُ عَنِّي مِنْ بَعْدِهِ! فَمَا رَاعَنِي إِلَّا انْثِيَالُ النَّاسِ عَلَى فُلَانٍ يُبَايِعُونَهُ. فَأَمْسَكْتُ يَدِي حَتَّى رَأَيْتُ رَاجِعَةَ النَّاسِ قَدْ رَجَعَتْ عَنِ الْإِسْلَامِ، يَدْعُونَ إِلَى مَحْقِ دِينِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَخَشِيْتُ إِنْ لَمْ أَنْصُرِ الْإِسْلامَ وَ أَهْلَهُ أَنْ أَرَى فِيهِ ثَلْماً أَوْ هَدْماً،

ص: 705

ص: 706

تَكُونُ الْمُصِيبَةُ بِهِ عَلَيَّ أَعْظَمَ مِنْ فَوْتِ وِلَايَتِكُمُ الَّتِي إِنَّما هِيَ مَتَاعُ أَيَّامٍ قَلَائِل، يَزُولُ مِنْهَا مَا كَانَ، كَمَا يَزُولُ السَّرَابُ، أَوْ كَمَا يَتَقَشَّعُ السَّحَابُ؛ فَنَهَضْتُ فِي تِلْكَ الْأَحْدَاثِ حَتَّى زَاحَ الْبَاطِلُ وَ زَهَقَ، وَ اطْمَأَنَّ الدِّينُ وَ تَنَهْنَهَ.

و منه: إِنَّي وَ اللَّهِ لَوْ لَقِيْتُهُمْ وَاحِداً وَ هُمْ طِلَاعُ الْأَرْضِ كُلِّهَا مَا بَالَيْتُ وَ لَا اسْتَوْحَشْتُ، وَ إِنِّي مِنْ ضَلَالِهِمُ الَّذِي هُمْ فِيهِ وَ الْهُدَى الَّذِي أَنَا عَلَيْهِ لَعَلَى بَصِيرَةٍ مِنْ نَفْسِي وَ يَقِينٍ مِنْ رَبِّي. وَ إِنِّي إِلَى لِقَاءِ اللَّهِ لَمُشْتَاقٌ وَ حُسْنِ ثَوَابِهِ لَمُنْتَظِرٌ رَاج؛ وَ لَكِنَّنِي آسَى أَنْ يَلِيَ أَمْرَ هذِه الْأُمَّةِ سُفَهَاؤُهَا وَ فُجَّارُهَا، فَيَتَّخِذُوا مَالَ اللَّهِ دُوَلًا، وَ عِبَادَهُ خَوَلًا، وَ الصَّالِحِينَ حَرْباً، وَ الْفَاسِقِينَ حِزْباً، فَإِنَّ مِنْهُمُ الَّذِي قَدْ شَرِبَ فِيكُمُ الْحَرَامَ، وَ جُلِدَ حَدّاً فِي الْإِسْلَامِ، وَ إِنَّ مِنْهُمْ مَنْ لَمْ يُسْلِمْ حَتَّى رُضِخَتْ لَهُ عَلَى الْإِسْلَامِ الرَّضَائِخُ. فَلَوْ لَاذلِكَ مَا أَكْثَرْتُ تَأْلِيبَكُمْ وَ تَأْنِيْبَكُمْ، وَ جَمْعَكُمْ وَ تَحْرِيضَكُمْ، وَ لَتَرَكْتُكُمْ إِذْ أَبَيْتُمْ وَ وَنَيْتُمْ.

أَلَا تَرَوْنَ إِلَى أَطْرَافِكُمْ قَدِ انْتَقَصَتْ، وَ إِلَى أَمْصَارِكُمْ قَدْ افْتُتِحَتْ، وَ إِلَى مَمَالِكِكُمْ تُزْوَى، وَ إِلَى بِلَادِكُمْ تُغْزَى، انْفِرُوا- رَحِمَكُمُ اللَّهُ- إِلَى قِتَالِ عَدُوِّكُمْ وَ لَاتَثَّاقَلُوا إِلَى الْأَرْضِ فَتِقَرُّوا بِالْخَسْفِ، وَ تَبُوءُوا بِالذُّلِّ، وَ يَكُونَ نَصِيبُكُمُ الْأَخَسَّ، وَ إِنَّ أَخَا الْحَرْبِ الْأَرِقُ، وَ مَنْ نَامَ لَمْ يُنَمْ عَنْهُ، وَالسَّلَامُ.

ص: 707

ص: 708

و من كتاب له (ع) (63)

إِلى أبي موسى الأشعري، و هو عامله على الكوفة، و قد بلغه عنه تثبيطه

الناس عن الخروج إليه لمّا ندبهم لحرب أصحاب الجمل

مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيِّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى عَبْدِاللَّهِ بْنِ قَيْسٍ.

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ قَوْلٌ هُوَ لَكَ وَ عَلَيْكَ، فَإِذَا قَدِمَ رَسُولِي عَلَيْكَ فَارْفَعْ ذَيْلَكَ وَ اشْدُدْ مِئْزَرَكَ، وَ اخْرُجْ مِنْ جُحْرِكَ، وَ انْدُبْ مَنْ مَعَكَ؛ فَإِنْ حَقَّقْتَ فَانْفُذْ، وَ إِنْ تَفَشَّلْتَ فَابْعُدْ! وَ ايْمُ اللَّهِ لَتُؤْتَيَنَّ مِنْ حَيْثُ أَنْتَ، وَ لَاتُتْرَكُ حَتَّى يُخْلَطَ زُبْدُكَ بِخَاثِرِكَ، وَ ذَائِبُكَ بِجَامِدِكَ، وَ حَتّى تُعْجَلَ فِي قِعْدَتِكَ، وَ تَحْذَرَ مِنْ أَمَامِكَ كَحَذَرِكَ مِنْ خَلْفِكَ، وَ مَا هِيَ بِالْهُوَيْنَى التَّي تَرْجُو، وَ لكِنَّهَا الدَّاهِيَةُ الْكُبْرَى يُرْكَبُ جَمَلُهَا، وَ يُذَلَّلُّ صَعْبُهَا، وَ يُسَهَّلُ جَبَلُهَا. فَاعْقِلْ عَقْلَكَ وَ امْلِكْ أمْرَكَ، وَ خُذْ نَصِيبَكَ وَحَظَّكَ. فَإِن كَرِهْتَ فَتنَحَّ إِلَى غَيْرِ رَحْبٍ وَ لَافِي نَجَاةٍ، فَبِالْحَرِيِّ لَتُكْفَيَنَّ وَ أَنْتَ نَائِمٌ. حَتَّى لَايُقَالَ:

أَيْنَ فُلَانٌ؟ وَ اللَّهِ إِنَّهُ لَحَقٌّ مَعَ مُحِقٍّ، وَ مَا أُبَالِي مَا صَنَعَ الْمُلْحِدُونَ، وَ السَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (64)

إِلى معاوية، جواباً

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّا كُنَّا نَحْنُ وَ أَنْتُمْ عَلَى مَا ذَكَرْتَ مِنَ الْأُلْفَةِ، وَ الْجَمَاعَةِ، فَفَرَّقَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَكُمْ أَمْسِ أَنَّا آمَنَّاوَكَفَرْتُمْ، وَالْيَوْمَ أَنَّا اسْتَقَمْنَا وَ فُتِنْتُمْ وَ مَا اسْلَمَ مُسْلِمُكُمْ إِلَّا كُرْهاً،

ص: 709

ص: 710

وَ بَعْدَ أَنْ كَانَ أَنْفُ الْإِسْلَامِ كُلُّهُ لِرَسُول اللَّه صلى الله عليه و آله، حِزْباً.

وَ ذَكَرْتَ أَنِّي قَتَلْتُ طَلْحَةَ وَ الزُّبَيْرَ، وَ شَرَّدْتُ بِعَائِشَةَ، وَ نَزَلْتُ الْمِصْرَيْنِ! وَ ذلِكَ أَمْرٌ غِبْتَ عَنْهُ فَلَا عَلَيْكَ، وَ لَاالْعُذْرُ فِيهِ إِلَيْكَ.

وَ ذَكَرْتَ أَنَّكَ زَائِرِي فِي الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ، وَ قَدِ انْقَطَعَتِ الْهِجْرَةُ يَوْمَ أُسِرَ أَخُوكَ، فَإِنْ كَانَ فِيهِ عَجَلٌ فَاسْتَرْفِهْ، فَإِنِّي إِنْ أَزُرْكَ فَذلِكَ جَدِيرٌ أَنْ يَكُونَ اللَّهُ إِنَّمَا بَعَثَنِي إِلَيْكَ لِلنِّقْمَةِ مِنْكَ! وَ إِنْ تَزُرْنِي فَكَمَا قَالَ أَخُو بَنِي أَسَدٍ:

مُسْتَقْبِلِينَ رِيَاحَ الصَّيْفِ تَضْرِبُهُمْ بِحَاصِبٍ بَيْنَ أغْوَارٍ وَ جُلْمُودِ

وَ عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ فِي مَقَامٍ وَاحِدٍ. وَ إِنَّكَ وَاللَّهِ مَا عَلِمْتُ الْأَغْلَفُ الْقَلْبِ، الْمُقَارِبُ الْعَقْلِ، وَ الْأَوْلَى أَنْ يُقَالَ لَكَ: إِنَّكَ رَقِيتَ سُلَّماً أَطْلَعَكَ مَطْلَعَ سُوءٍ عَلَيْكَ لَالَكَ، لِأَنَّكَ نَشَدْتَ غَيْرَ ضَالَّتِكَ، وَ رَعَيْتَ غَيْرَ سَائِمَتِكَ، وَ طَلَبْتَ أَمْراً لَسْتَ مِنْ أَهْلِهِ وَ لَافِي مَعْدِنِهِ، فَمَا أَبْعَدَ قَوْلَكَ مِنْ فِعْلِكَ!! وَ قَرِيبٌ مَا أَشْبَهْتَ مِنْ أَعْمَامٍ وَ أَخْوَالٍ حَمَلَتْهُمُ الشَّقَاوَةُ وَ تَمَنِّي الْبَاطِلِ عَلَى الْجُحُودِ بِمُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله فَصُرِعُوا مَصَارِعَهُمْ حَيْثُ عَلِمْتَ، لَمْ يَدْفَعُوا عَظِيَما، وَ لَمْ يَمْنَعُوا حَرِيماً، بِوَقْعِ سُيُوفٍ مَا خَلَا مِنْهَا الْوَغَى وَ لَمْ تُمَاشِهَا الْهُوَيْنَى

وَ قَدْ أَكْثَرْتَ فِي قَتَلَةِ عُثَمانَ فَادْخُلْ فِيَما دَخَلَ فِيهِ النَّاسُ، ثُمَّ حَاكِمِ الْقَوْمَ إِلَيَّ، أَحْمِلْكَ وَ إِيَّاهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ تَعَالَى؛ وَ أَمَّا تِلْكَ الَّتِي تُرِيدُ فَإِنَّهَا خُدْعَةُ الصَّبِيِّ عَنِ اللَّبَنِ فِي أَوَّلِ الْفِصَالِ، وَ السَّلَامُ لِأَهْلِهِ.

ص: 711

ص: 712

و من كتاب له (ع) (65)

إِليه أَيضاً

أمَّا بَعْدُ، فَقَدْ آنَ لَكَ أَنْ تَنْتَفِعَ بِاللَّمْحِ الْبَاصِرِ مِنْ عِيَانِ الْأُمُورِ فَقَدْ سَلَكْتَ مَدَارِجَ أَسْلَافِكَ بِادِّعَائِكَ الْأَبَاطِيلَ، وَ إِقْتِحَامِكَ غُرُورَ الْمَيْنِ وَ الْأَكَاذِيبِ، وَ بِانْتِحَالِكَ مَا قَدْ عَلَاعَنْكَ، وَ ابْتِزَازِكَ لِمَا اخْتُزِنَ دُونَكَ، فِرَاراً مِنَ الْحَقِّ، وَ جُحُوداً لِمَا هُوَ أَلْزَمُ لَكَ مِنْ لَحْمِكَ وَ دَمِكَ؛ مِمَّا قَدْ وَعَاهُ سَمْعُكَ، وَ مُلِى ءَ بِهِ صَدْرُكَ، فَمَاذَا بَعْدَ الْحَقِّ إِلَّا الضَّلَالُ الْمُبِينُ، وَ بَعْدَ الْبَيَانِ إِلَّا اللَّبْسُ؟ فَاحْذَر الشُبْهَةَ وَ اشْتَمالَهَا عَلَى لُبْسَتِهَا، فَإِنَّ الْفِتْنَةَ طَالَمَا أَغْدَفَتْ جَلَابِيبَهَا، وَ أَغْشَتِ الْأَبْصَارَ ظُلْمَتُهَا.

وَ قَدْ أَتَانِي كِتَابٌ مِنْكَ ذُو أَفَانِينَ مِنَ الْقَوْلِ ضَعُفَتْ قُوَاهَا عَنِ السِّلْمِ، وَ أَسَاطِيرَ لَمْ يَحْكُهَا مِنْكَ عِلْمٌ وَ لَاحِلْمٌ؛ أَصْبَحْتَ مِنْهَا كَالْخَائِضِ فِي الدَّهَاسِ وَ الْخَابِطِ فِي الدَّيْمَاسِ. وَ تَرَقَّيْتَ إِلَى مَرْقَبَةٍ بَعِيدَةِ الْمَرامِ، نَازِحَةِ الْأَعْلَامِ، تَقْصُرُ دُونَهَا الْأَنُوقُ وَ يُحَاذَى بِهَا الْعَيُّوقُ.

وَ حَاشَ لِلَّهِ أَنْ تَلِىَ لِلْمُسْلِمِينَ بَعْدِي صَدَراً أَوْ وِرْداً، أَوْ أُجْرِيَ لَكَ عَلَى أَحَدٍ مِنْهُمْ عَقْداً أَوْ عَهْداً!! فَمِنَ الآنَ فَتَدَارَكْ نَفْسَكَ، وَانْظُرْ لَهَا، فَإِنَّكَ إِنْ فَرَّطْتَ حَتَّى يَنْهَدَ إِلَيْكَ عِبَادُاللَّهِ أُرْتِجَتْ عَلَيْكَ الْأُمُورُ، وَ مُنِعْتَ أَمْراً هُوَ مِنْكَ الْيَوْمَ مَقْبُولٌ، وَالسَّلَامُ.

ص: 713

ص: 714

و من كتاب له (ع) (66)

إِلى عبداللَّه بن العبّاس، و قد تقدّم ذكره بخلاف هذه الرواية

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الْمَرْءَ لَيَفْرَحُ بِالشَّيْ ءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيَفُوتَهُ، وَ يَحْزَنُ عَلَى الشَّىْ ءِ الَّذِي لَمْ يَكُنْ لِيُصِيبَهُ، فَلَا يَكُنْ أَفْضَلُ مَا نِلْتَ فِي نَفْسِكَ مِنْ دُنْيَاكَ بُلُوغُ لَذَّةٍ أَوْ شِفَاءُ غَيْظٍ، وَ لكِنْ إطْفَاءُ بَاطِلٍ أَو إِحْيَاءُ حَقِّ. وَلْيَكُنْ سُرُورُكَ بِمَا قَدَّمْتَ، وَ أَسَفُكَ عَلَى مَا خَلَّفْتَ، وَ هَمُّكَ فِيَما بَعْدَ الْمَوْتِ.

و من كتاب له (ع) (67)

إِلى قثم بن العبّاس، و هو عامله على مكّة

أَمَّا بَعْدُ، فَأَقِمْ لِلنَّاسِ الْحَجَّ، وَ ذَكِّرْهُمْ بِأَيَّامِ اللَّهِ، وَ اجْلِسْ لَهُمُ الْعَصْرَيْنِ فَأَفْتِ الْمُسْتَفْتِي، وَ عَلِّمِ الْجَاهِلَ، وَ ذَاكِرِ الْعَالِمَ. وَ لَايَكُنْ لَكَ إِلَى النَّاسِ سَفِيرٌ إِلَّا لِسَانُكَ، وَ لَا حَاجِبٌ إِلَّا وَجْهُكَ. وَ لَاتَحْجُبَنَّ ذَا حَاجَةٍ عَنْ لِقَائِكَ بِهَا، فَإِنَّهَا إِنْ ذِيدَتْ عَنْ أَبْوَابِكَ فِي أَوَّلِ وِرْدِهَا لَمْ تُحْمَدْ فِيَما بَعْدُ عَلَى قَضَائِهَا.

وانْظُرْ إِلَى مَا اجْتَمَعَ عِنْدَكَ مِنْ مَالِ اللَّهِ فَاصْرِفْهُ إِلَى مَنْ قِبَلَكَ مِنْ ذَوِي الْعِيَالِ وَ الَمجَاعَةِ، مُصِيباً بِهِ مَوَاضِعَ الْفَاقَةِ وَ الْخَلَّاتِ. وَ مَا فَضَلَ عَنْ ذلِكَ فَاحْمِلْهُ إِلَيْنَا لِنَقْسِمَهُ فِيمَنْ قِبَلَنَا.

ص: 715

ص: 716

وَ مُرْ أَهْلَ مَكَّةَ أَلَّا يَأْخُذُوا مِنْ سَاكِنٍ أَجْراً، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ: «سَوَاءً الْعَاكِفُ فِيهِ والْبَادِ» فَالْعَاكِفُ الْمُقِيمُ بِهِ، وَ الْبَادِي: الَّذِي يَحُجُّ إِلَيْهِ مِنْ غَيْرِ أَهْلِهِ.

وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكُمْ لَمحابِّهِ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (68)

إِلى سلمان الفارسي رحمه اللَّه قبل أيّام خلافته

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّما مَثَلُ الدُّنْيَا مَثَلُ الْحَيَّةِ: لَيِّنٌ مَسُّهَا، قَاتِلٌ سَمُّهَا؛ فَأَعْرِضْ عَمَّا يُعْجِبُكَ فِيهَا، لِقِلَّةِ مَا يَصْحَبُكَ مِنْهَا؛ وَضَعْ عَنْكَ هُمُومَهَا لِمَا أَيْقَنْتَ بِهِ مِنْ فِرَاقِهَا وَ تَصَرُّفِ حَالاتِهَا؛ وَ كُنْ آنَسَ مَاتَكُونُ بِهَا، أحْذَرَ مَا تَكُونَ مِنْهَا؛ فَإِنَّ صَاحِبَهَا كُلَّمَا اطْمَأَنَّ فِيهَا إِلَى سُرُورٍ أَشْخَصَتْهُ عَنْهُ إِلى مَحْذُورٍ أَوْ إِلَى إِينَاسٍ أَزَالَتْهُ عَنْهُ إِلَى إِيحَاشٍ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (69)

إِلى الحارث الهمذاني

وَ تَمَسَّكْ بِحَبْلِ الْقُرْآنِ وَ اسْتَنْصِحْهُ، وَ أَحِلَّ حَلَالَهُ، وَحَرِّمْ حَرَامَهُ، وَ صَدِّقْ بِمَا سَلَفَ مِنَ الْحَقِّ، وَ اعْتَبِر بِمَا مَضَى مِنَ الدُّنْيَا مَا بَقِيَ مِنْهَا؛ فَإِنَّ بَعْضَهَا يُشْبِهُ بَعْضاً،

ص: 717

ص: 718

وَ آخِرَهَا لَاحِقٌ بِأَوَّلِهَا! وَ كُلُّهَا حَائِلٌ مُفَارِقُ. وَ عَظِّمِ اسْمَ اللَّهِ أَنْ تَذْكُرَهُ إِلَّا عَلَى حَقِّ، وَ أَكْثِرْ ذِكْرَ الْمَوْتِ وَ مَا بَعْدَ الْمَوْتِ، وَ لَاتَتَمَنَّ الْمَوْتَ إِلَّا بِشَرْطٍ وَثِيقٍ، وَ احْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يَرْضَاهُ صَاحِبُهُ لِنَفْسِهِ وَ يُكْرَهُ لِعَامَّةِ الْمُسْلِمِينَ. وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ يُعْمَلُ بِهِ فِي السِّرِّ، وَ يُسْتَحَى مِنْهُ فِي الْعَلَانِيَةِ، وَاحْذَرْ كُلَّ عَمَلٍ إِذَا سُئِلَ عَنْهُ صَاحِبُهُ أَنْكَرَهُ أَو اعْتَذَرَ مِنْهُ. وَ لَاتَجْعَلْ عِرْضَكَ غَرَضاً لِنِبَالِ الْقَوْلِ، وَ لَاتُحَدِّثِ النَّاسَ بِكُلِّ مَا سَمِعْتَ بِهِ، فَكَفَى بِذلِكَ كَذِبَاً. وَ لَاتَرُدَّ عَلَى النَّاسِ كُلَّ مَا حَدَّثُوكَ بِهِ؛ فَكَفَى بِذلِكَ جَهْلًا، وَ اكْظِمِ الْغَيْظَ، وَ تَجَاوَزْ عِنْدَ الْمَقْدَرَةِ. وَ احْلُمْ عِنْدَ الْغَضَبِ، وَاصْفَحْ مَعَ الدَّوْلَةِ، تَكُنْ لَكَ الْعَاقِبَةُ. وَاسْتَصْلِحْ كُلَّ نِعْمَةٍ أَنْعَمَهَا اللَّهُ عَلَيْكَ وَ لَاتُضَيِّعَنَّ نِعْمَةً مِنْ نِعَمِ اللَّهِ عِنْدَكَ، وَلْيُرَ عَلَيْكَ أَثَرُ مَا أَنْعَمَ اللَّهُ بِهِ عَلَيْكَ.

وَاعْلَمْ أَنَّ أَفْضَلَ الْمُؤْمِنِينَ أَفْضَلُهُمْ تَقْدِمَةً مِنْ نَفْسِهِ وَأَهْلِهِ وَ مَالِهِ، فَإِنَّكَ مَا تُقَدِّمْ مِنْ خَيْرٍ يَبْقَ لَكَ ذُخْرُهُ، وَ مَا تُؤَخِّرْهُ يَكُنْ لِغَيْرِكَ خَيْرُهُ. وَاحْذَرْ صَحَابَةَ مَنْ يَفِيلُ رَأْيُهُ وَ يُنْكَرُ عَمَلُهُ، فَإِنَّ الصَّاحِبَ مُعْتَبَرٌ بِصَاحِبِهِ. وَاسْكُنْ الْأَمْصَارَ الْعِظَامَ فَإِنَّهَا جِمَاعُ الْمُسْلِمِينَ، وَاحْذَرْ مَنَازِلَ الْغَفْلَةِ وَ الْجَفَاءِ وَ قِلَّةَ الْأَعْوَانِ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ.

وَاقْصُرْ رَأْيَكَ عَلَى مَا يَعْنِيكَ. وَ إِيَّاكَ وَ مَقَاعِدَ الْأَسْوَاقِ، فَإِنَّهَا مَحَاضِرُ الشَّيْطَانِ وَ مَعَارِيضُ الْفِتَنِ. وَأَكْثِرْ أَنْ تَنْظُرَ إِلَى مَنْ فُضِّلْتَ عَلَيْهِ، فَإِنَّ ذلِكَ مِنْ أَبْوَابِ الشُّكْرِ، وَ لَا تُسَافِرْ فِي يَوْمِ جُمُعَةٍ حَتَّى تَشْهَدَ الصَّلَاةَ إِلَّا فَاصِلًا فِي سَبِيلِ اللَّهِ أَوْ فِي أَمْرٍ تُعْذَرُ بِهِ. وَ أَطِعِ اللَّهَ فِي جمِيعِ أُمُورِكَ، فَإِنَّ طَاعَةَ اللَّهِ فَاضِلَةٌ عَلَى مَا سِوَاهَا. وَ خَادِعْ نَفْسَكَ فِي الْعِبَادَةِ، وَارْفُقْ بِهَا وَ لَاتَقْهَرْهَا، وَ خُذْ عَفْوَهَا وَ نَشَاطَهَا، إِلَّا مَا كانَ مَكْتُوباً عَلَيْكَ مِنَ الْفَرِيضَةِ، فَإِنَّهُ لَابُدَّ مِنْ قَضَائِهَا وَ تَعَاهُدِهَا عِنْدَ مَحَلِّهَا.

ص: 719

ص: 720

وَ إِيَّاكَ أَنْ يَنْزِلَ بِكَ الْمَوْتُ وَ أَنْتَ آبِقٌ مِنْ رَبِّكَ فِي طَلَبِ الدُّنْيَا، وَ إِيَّاكَ وَ مُصَاحِبَةَ الْفُسَّاقِ، فَإِنَّ الشَّرَّ بالشَّرِّ مُلْحَقٌ، وَ وَقِّرِ اللَّهَ وَ أَحْبِبْ أَحِبَّاءَهُ، وَ احْذَرِ الْغَضَبَ فَإِنَّهُ جُنْدٌ عَظِيمٌ مِنْ جُنُودِ إِبْلِيسَ، وَالسَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (70)

إِلى سهل بن حنيف الأنصاري، و هو عامله على المدينة

في معنى قوم من أهلها لحقوا بمعاوية

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي أَنَّ رِجَإِلَّا مِمَّنْ قِبَلَكَ يَتَسَلَّلُونَ إِلَى مُعَاوِيَةَ، فَلا تَأْسَفْ عَلَى مَا يَفُوتُكَ مِنْ عَدَدِهِمْ، وَ يَذْهَبُ عَنْكَ مِنْ مَدَدِهِمْ، فَكَفَى لَهُمْ غَيّاً وَ لَكَ مِنْهُمْ شَافِياً فِرارُهُمْ مِنْ الْهُدَى وَ الْحَقِّ، وَ إِيضَاعُهُمْ إِلَى الْعَمَى وَ الْجَهْلِ، وَ إِنَّمَاهُمْ أَهْلُ دُنْيَا مُقْبِلُونَ عَلَيْنَا، وَ مُهْطِعُونَ إِلَيْهَا، وَ قَدْ عَرَفُوا الْعَدْلَ وَ رَأَوْهُ وَ سَمِعُوهُ وَ وَعَوْهُ، وَ عَلِمُوا أَنَّ النَّاسَ عِنْدَنَا فِي الْحَقِّ أُسْوَةٌ، فَهَرَبُوا إِلَى إِلَّاثَرَةِ، فَبُعْداً لَهُمْ وَ سُحْقاً!!

إِنَّهُمْ- وَ اللَّهِ- لَمْ يَنْفِرُوا مِنْ جَوْرٍ، وَ لَمْ يَلْحَقُوا بِعَدْلٍ، وَ إِنَّا لَنَطْمَعُ فِي هذَا الْأَمْرِ أَنْ يُذَلِّلَ اللَّهُ لَنَا صَعْبَهُ، وَ يُسَهِّلَ لَنَاحَزْنَهُ، إِنْ شَاءَ اللَّهُ، وَالسَّلَامُ.

ص: 721

ص: 722

و من كتاب له (ع) (71)

إِلى المنذر بن الجارود العبدي، و قد خان في بعض ما ولّاه من أعماله

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّني مِنْكَ، وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُ هَدْيَهُ، وَ تَسْلُكُ سَبِيلَهُ، فَإِذَا أَنْتَ فِيَما رُقِّيَ إِلَىّ عَنْكَ لَاتَدَعُ لِهَواكَ انْقِيَاداً، وَ لَاتُبْقِي لِآخِرَتِكَ عَتَاداً. تَعْمُرُ دُنْيَاكَ بِخَرَابِ آخرَتِكَ، وَ تَصِلُ عَشِيرَتَكَ بِقَطِيعَةِ دِينِكَ. وَ لَئِنْ كَانَ مَا بَلَغَنِي عَنْكَ حَقّاً، لَجَمَلُ أَهْلِكَ وَ شِسْعُ نَعْلِكَ خَيْرٌ مِنْكَ، وَ مَنْ كَانَ بِصِفَتِكَ فَلَيْسَ بِأَهْلٍ أَنْ يُسَدُّ بِهِ ثَغْرٌ، أَوْ يُنْفَذَ بِهِ أَمْرٌ، أَوْ يُعْلَى لَهُ قَدْرٌ، أَوْ يُشْرَكَ فِي أَمَانَةٍ، أَوْ يُؤْمَنَ عَلَى جِبَايَةِ، فَأَقْبِلْ إِلَىَّ حِينَ يَصِلُ إِلَيْكَ كِتَابِي هذَا، إِنْ شَاءَ اللَّهُ.

قال الرضي: و المنذر بن الجارود هذا هو الذي قال فيه أميرالمؤمنين عليه السلام: إنه لنظار في عطفيه، مختال في برديه، تفال في شراكيه.

و من كتاب له (ع) (72)

إِلى عبداللَّه بن العبّاس

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّكَ لَسْتَ بِسَابِقٍ أَجَلَكَ، وَ لَامَرْزُوقٍ مَا لَيْسَ لَكَ، وَاعْلَمْ بِأَنَّ الدَّهْرَ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ. وَ أَنَّ الدُّنْيَا دَارُ دُوَلٍ، فَمَا كَانَ مِنْهَا لَكَ أَتَاكَ عَلَى ضَعْفِكَ، وَ مَا كَانَ مِنْهَا عَلَيْكَ لَمْ تَدْفَعْهُ بِقُوَّتِكَ.

ص: 723

ص: 724

و من كتاب له (ع) (73)

إِلى معاوية

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنِّي عَلَى التَّرَدُّدِ فِي جَوَابِكَ، وَالْاسْتَماعِ إِلَى كِتَابِكَ لَمُوَهِّنٌ رَأْيِي، وَ مُخْطِي ءٌ فِرَاسَتِي. وَ إِنَّكَ إِذْ تُحَاوِلُنِي الْأُمُورَ وَ تُرَاجِعُنِي السُّطُورَ كَالْمُسْتَثْقِلِ النَّائِمِ تَكْذِبُهُ أَحْلَامُهُ، وَالْمُتَحَيِّرِ الْقَائِمِ يَبْهَظُهُ مَقَامُهُ، لَايَدْرِي أَلَهُ مَا يَأْتِي أَمْ عَلَيْهِ، وَ لَسْتَ بِهِ، غَيْرَ أَنَّهُ بِكَ شَبِيهٌ. وَ أُقْسِمُ بِاللَّهِ إِنَّهُ لَوْ لَابَعْضُ الْاسْتِبْقَاءِ لَوَصَلَتْ إِلَيْكَ مِنِّي قَوَارِعُ، تَقْرَعُ الْعَظْمَ، وَ تَهْلِسُ اللَّحْمَ! وَ اعْلَمْ أَنَّ الشَّيْطَانَ قَدْ ثَبَّطَكَ عَنْ أَنْ تُراجِعَ أَحْسَنَ أُمُوركِ، وَ تأْذَنَ لِمَقَالِ نَصِيحَتِكَ، وَالسَّلَامُ لِأَهْلِهِ.

و من كتاب له (ع) (74)

كتبه بين ربيعة و اليمن، و نقل من خط هشام بن الكلبي

هذَا مَا اجْتَمَعَ عَلَيْهِ أَهْلُ الَيمَنِ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، وَ رَبِيْعَةُ حَاضِرُهَا وَ بَادِيهَا، أَنَّهُمْ عَلَى كِتَابِ اللَّهِ يَدْعُونَ إِلَيْهِ وَيَأْمُرُونَ بِهِ، وَ يُجِيبُونَ مَنْ دَعَا إِلَيْهِ وَ أَمَرَ بِهِ، لَايَشْتَرُونَ بِهِ ثَمَناً وَ لَايَرْضَوْنَ بِهِ بَدَلًا، وَ أَنَّهُمْ يَدٌ وَاحِدَةٌ عَلَى مَنْ خَالَفَ ذلِكَ وَ تَرَكَهُ، أَنْصَارٌ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ: دَعْوَتُهُمْ وَاحِدَةٌ لَايَنْقُضُونَ عَهْدَهُمْ لِمَعْتَبَةِ عَاتِبٍ، وَ لَالِغَضَبِ غَاضِبٍ، وَ لَالاسْتِذْلالِ قَوْمٍ قَوْماً، وَ لَالِمَسَبَّةِ قَوْمٍ قَوْماً!

ص: 725

ص: 726

عَلَى ذلِكَ! شَاهِدُهُمْ وَ غَائِبُهُمْ، وَ سَفِيهُهُمْ وَ عَالِمُهُمْ، وَ حَلِيمُهُمْ وَ جَاهِلُهُمْ. ثُمَّ إِنَّ عَلَيْهِمْ بِذلِكَ عَهْدَاللَّهِ وَ مِيثَاقَهُ «إِنَّ عَهْدَاللَّهِ كَانَ مَسْؤولًا».

و كتب: علي بن أبي طالب.

و من كتاب له (ع) (75)

إِلى معاوية في أول ما بويع له ذكره الواقدي في كتاب الجمل

مِنْ عَبْدِاللَّهِ عَلِيٍّ أَمِيرِالْمُؤْمِنِينَ إِلَى مُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ:

أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ عَلِمْتَ إِعْذَارِي فِيكُمْ وَ إِعْرَاضِى عَنْكُمْ، حَتَّى كَانَ مَا لابدُّ مِنْهُ وَ لَا دَفْعَ لَهُ وَالْحَدِيثُ طَوِيلٌ، وَالْكَلَامُ كَثِيرٌ، وَ قَدْ أَدْبَرَ مَا أَدْبَرَ، وَ أَقْبَلَ مَا أَقْبَلَ. فَبَايِعْ مَنْ قِبَلَكَ وَ أَقْبِلْ إِلَيَّ فِي وَفْدٍ مِنْ أَصْحابِكَ وَ السَّلَامُ.

و من كتاب له (ع) (76)

لعبداللَّه بن العبّاس، عند استخلافه إِياه على البصرة

سَعِ النَّاسَ بِوَجْهِكَ وَ مَجْلِسِكَ وَ حُكْمِكَ، وَ إِيَّاكَ وَالْغَضَبَ فَإِنَّهُ طَيْرَةٌ مِنَ الشَّيْطَانِ. وَ اعْلَمْ أَنَّ مَا قَرَّبَكَ مِنَ اللَّهِ يُبَاعِدُكَ مِنَ النّارِ، وَ مَا بَاعَدَكَ مِنَ اللَّهِ يُقَرِّبُكَ مِنَ النَّارِ.

ص: 727

ص: 728

و من كتاب له (ع) (77)

لعبداللَّه بن العبّاس، لمّا بعثه للاحتجاج إلى الخوارج

لَاتُخَاصِمْهُمْ بِالْقُرْآنِ، فَإِنَّ الْقُرْآنَ حَمَّالٌ ذُو وُجُوهٍ، تَقُولُ وَ يَقُولُونَ، وَ لكِنْ حَاجِجْهُمْ بِالسُّنَّةِ فَإِنَّهُمْ لَنْ يَجِدُوا عَنْهَا مَحِيصاً.

و من كتاب له (ع) (78)

إِلى أبي موسى الاشعري جواباً في أمر الحكمين

ذَكره سعيد بن يحيى الأُموي في كتاب المغازي

فَإِنَّ النَّاسَ قَدْ تَغَيَّرَ كَثِيرٌ مِنْهُمْ عَنْ كَثِيرٍ مِنْ حَظِّهِمْ، فَمَالُوا مَعَ الدُّنْيَا، وَ نَطَقُوا بِالْهَوَى، وَ إِنِّي نَزَلْتُ مِنْ هذَا الْأَمْرِ مَنْزِلًا مُعْجِباً، اجْتَمَعَ بِهِ أَقْوَامٌ أَعْجَبَتْهُمْ أَنْفُسُهُمْ، فَإِنِّي أُدَاوِي مِنْهُمْ قَرْحاً أَخَافُ أَنْ يَكُونَ عَلَقاً. وَ لَيْسَ رَجُلٌ،- فَاعْلَمْ،- أَحْرَصَ عَلَى جَمَاعَةِ أُمَّةِ مُحَمَّدٍ صلى الله عليه و آله وَ أُلْفَتِهَا مِنِّي، أَبْتَغِي بِذلِكَ حُسْنَ الثَّوَابِ وَ كَرَمَ الْمَآبِ. وَ سَأَفِي بِالَّذِي وَ أَيْتُ عَلَى نَفْسِي، وَ إِنْ تَغَيَّرْتَ عَنْ صَالِحِ مَا فَارَقْتَنِي عَلَيْهِ، فَإِنَّ الشَّقِيَّ مَنْ حُرِمَ نَفْعَ مَا أُوتِيَ مِنَ الْعَقْلِ، وَ التَّجْرِبَةِ، وَ إِنِّي لَأَعْبَدُ أَنْ يَقُولَ قَائِلٌ بِبَاطِلٍ، وَ أَنْ أُفْسِدَ أَمْراً قَدْ أَصْلَحَهُ اللَّهُ. فَدَعْ مَا لَا تَعْرِفُ، فَإِنَّ شِرَارَ النَّاسِ طَائِرُونَ إِلَيْكَ بِأَقَاوِيلِ السُّوءٍ، وَالسَّلَامُ.

ص: 729

ص: 730

و من كتاب له (ع) (79)

لمّا استخلف، إِلى أمراء الأَجناد

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّمَا أَهْلَكَ مَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ أَنَّهُمْ مَنَعُواالنَّاسَ الْحَقَّ فَاشْتَرَوْهُ، وَ أَخَذُوهُمْ بِالْبَاطِلِ فَاقْتَدَوْهُ.

ص: 731

ص: 732

1- قال عليه السلام: كُنْ فِي الْفِتْنَةِ كَابْنِ اللَّبُونِ، لَاظَهْرٌ فَيُرْكَبَ، وَ لَاضَرْعٌ فَيُحْلَبَ.

2- و قال عليه السلام: أَزْرَى بِنَفْسِهِ مَنِ اسْتَشْعَرَ الطَّمَعَ، وَ رَضِيَ بِالذُّلِّ مَنْ كَشَفَ عَنْ ضُرِّهِ، وَ هَانَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ مَنْ أَمَّرَ عَلَيْهَا لِسَانَهُ.

3- وقال عليه السلام: الْبُخْلُ عَارٌ، وَالْجُبْنُ مَنْقَصَةٌ وَالْفَقْرُ يُخْرِسُ الْفَطِينَ عَنْ حُجَّتِهِ، وَالْمُقِلُّ غَرِيبٌ فِي بَلْدَتِهِ.

4- و قال عليه السلام: الْعَجْزُ آفَةٌ، وَالصَّبْرُ شَجَاعَةٌ وَالزُّهْدُ ثَرْوَةٌ، وَالْوَرَعُ جُنَّةٌ وَ نِعْمَ الْقَرِينُ الرِّضَى

5- و قال عليه السلام: الْعِلْمُ وِرَاثَةٌ كَرِيمَةٌ، وَالآدَابُ حُلَلٌ مُجَدَّدَةٌ، وَالْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ.

6- و قال عليه السلام: صَدْرُالْعَاقِلِ صُنْدُوقُ سِرِّهِ، وَالْبَشَاشَةُ حِبَالَةُ الْمَوَدَّةِ، وَالْاحْتَمالُ قَبْرُ الْعُيُوبِ.

و روي أنه قال في العبارة عن هذا المعنى أيضاً: الْمسْألَةُ خِبَاءُ العُيُوب، وَ مَنْ رَضِىَ نَفْسِهِ كَثُرَ السَّاخِطُ عَلَيْهِ.

ص: 733

ص: 734

7- وقال عليه السلام: الصَّدَقَةُ دَوَاءٌ مُنْجِحٌ، وَأَعْمَالُ الْعِبَادِ فِي عَاجِلِهِمْ، نُصْبُ أَعْيُنِهِمْ فِي آجِلِهِمْ.

8- و قال عليه السلام: اعْجَبُوا لِهذَا الْإِنْسَانِ يَنْظُرُ بِشَحْمٍ، وَ يَتَكَلَّمُ بِلَحْمٍ، وَ يَسْمَعُ بِعَظْمٍ، وَ يَتَنَفَّسُ مِنْ خُرْمٍ!!

9- و قال عليه السلام: إِذَا أَقْبَلَتِ الدُّنْيَا عَلَى أَحَدٍ أَعَارَتْهُ مَحَاسِنَ غَيْرِهِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ عَنْهُ سَلَبَتْهُ مَحَاسِنَ نَفْسِهِ.

10- و قال عليه السلام: خَالِطُوا النَّاسَ مُخَالَطَةً إِنْ مِتُّمْ مَعَهَا بَكَوْا عَلَيْكُمْ، وَ إِنْ عِشْتُمْ حَنُّوا إِلَيْكُمْ.

11- و قال عليه السلام: إِذَا قَدَرْتَ عَلَى عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَيْهِ.

12- و قال عليه السلام: أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَيَّعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ.

13- و قال عليه السلام: إِذَا وَصَلَتْ إِلَيْكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنَفِّرُوا أَقْصَاهَا بِقِلَّةِ الشُّكْرِ.

14- و قال عليه السلام: مَنْ ضَيَّعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِيحَ لَهُ الْأَبْعَدُ.

15- و قال عليه السلام: مَا كُلُّ مَفْتُوَنٍ يُعَاتَبُ.

16- و قال عليه السلام: تَذِلُّ الْأُمُورُ للْمَقَادِيرِ حَتَّى يَكُونَ الْحَتْفُ فِي التَّدْبِيرِ.

17- وسئل عليه السلام عن قوله الرسول صلى الله عليه و آله «غَيِّرُوا الشَّيْبَ وَ لَاتَشَبَّهُوا بِاليهود» فقال عليه السلام: إِنَّما قَالَ صلى الله عليه و آله، ذلِكَ وَالدِّينُ قُلٌّ، فَأَمَّا الْآنَ وَ قَدِ اتَّسَعَ نِطَاقُهُ، وَ ضَرَبَ بِجِرَانِهِ، فَامْرُؤٌ وَ مَا اخْتَارَ.

ص: 735

ص: 736

18- و قال عليه السلام في الذين اعتزلوا القتال معه: خَذَلُوا الحَقَّ، وَ لَمْ يَنْصُرُوا الْبَاطِلَ.

19- و قال عليه السلام: مَنْ جَرَى فِي عِنَانِ أَمَلِهِ عَثَرَ بِأَجَلِهِ.

20- و قال عليه السلام: أَقِيلُوا ذَوِي الْمُرُوءَاتِ عَثَرَاتِهِمْ فَمَا يَعْثُرُ مِنْهُمْ عَاثِرٌ إِلَّا وَ يَدُاللَّهِ بِيَدِهِ يَرْفَعُهُ.

21- و قال عليه السلام: قُرِنَتِ الْهَيْبَةُ بِالْخَيْبَةِ، وَالْحَيَاءُ بِالْحِرْمَانِ، وَالْفُرْصَةُ تَمُرُّ مَرَّالسَّحَابِ فَانْتَهِزُوا فُرَصَ الْخَيْرِ.

22- و قال عليه السلام: لَنَا حَقٌّ، فَإِنْ أُعْطِينَاهُ، وَ إِلَّا رَكِبْنَا أَعْجَازَ الْإِبِلِ وَ إِنْ طَالَ السُّرَى.

قال الرضي: و هذا من لطيف الكلام و فصيحه، و معناه: أنّا إن لم نعط حقّنا كنّا أذلاء.

وذلك أنّ الرديف يركب عجز البعير، كالعبد و الأسير و من يجري مجراهما.

23- و قال عليه السلام: مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ.

24- و قال عليه السلام: مِنْ كَفَّارَاتِ الذَّنُوبِ الْعِظَامِ إِغَاثَةُ الْمَلْهوفِ، وَالتَّنْفِيسُ عَنِ الْمَكْرُوبِ.

25- و قال عليه السلام: يَابْنَ آَدَمَ، إِذَا رَأَيْتَ رَبَّكَ سُبْحَانَهُ يُتَابِعُ عَلَيْكَ نِعَمَهُ وَ أَنْتَ تَعْصِيهِ فَاحْذَرْهُ.

26- و قال عليه السلام: مَا أَضْمَرَ أَحَدٌ شَيْئاً إِلَّا ظَهَرَ فِي فَلَتَاتِ لِسَانِهِ وَ صَفَحَاتِ وَجْهِهِ.

27- و قال عليه السلام: إِمْشِ بِدَائِكَ مَا مَشَى بِكَ.

28- و قال عليه السلام: أَفْضَلُ الزُّهْدِ إِخْفَاءُ الزُّهْدِ.

29- و قال عليه السلام: إِذَا كُنْتَ فِي إِدْبَارٍ وَالْمَوْتُ فِي إِقْبَالٍ فَمَا أَسْرَعَ الْمُلْتَقَى.

30- و قال عليه السلام: الْحَذَرَ الْحَذَرَ! فَوَاللَّهِ سَتَرَ حَتَّى كَأَنَّهُ قَدْ غَفَرَ.

ص: 737

ص: 738

31- وَ سُئِلَ عَنِ الْإِيمَانِ، فَقَالَ: الإِيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَ الْيَقِينِ، وَ الْعَدْلِ، وَ الْجِهَادِ.

وَالصَّبْرُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الشَّوْقِ وَالشَّفَقِ، وَالزُّهْدِ، وَ التَّرَقُّبِ: فَمَنِ اشْتَاقَ إِلَى الْجَنَّهِ سَلَا عَنِ الشَّهَوَاتِ؛ وَ مَنْ أَشْفَقَ مِنَ النَّارِ اجْتَنَبَ الُمحَرَّمَاتِ؛ وَ مَنْ زَهِدَ فِي الدُّنْيَا اسْتَهَانَ بِالْمُصِيبَاتِ؛ وَ مَنِ ارْتَقَبَ الْمَوْتَ سَارَعَ إِلَى الْخَيْرَاتِ.

وَالْيَقِينُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى تَبْصِرَةِ الْفِطْنَةِ، وَ تَأَوُّلِ الْحِكْمَةِ، وَ مَوْعِظَةِ الْعِبْرَةِ؛ وَ سُنَّةِ الْأَوَّلِينَ: فَمَنْ تَبصَّرَ فِي الْفِطْنَةِ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ؛ وَ مَنْ تَبَيَّنَتْ لَهُ الْحِكْمَةُ عَرَفَ الْعِبْرَةَ؛ وَ مَنْ عَرَفَ الْعِبْرَةَ فَكَأَنَّمَا كَانَ فِي الْأَوَّلِينَ.

وَ الْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَ غَوْرِ الْعِلْمِ؛ وَ زَهْرَةِ الْحُكْمِ وَ رَسَاخَةِ الْحِلْمِ: فَمَنْ فَهِمَ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ؛ وَ مَنْ عَلِمَ غَوْرَ الْعِلْمِ صَدَرَ عَنْ شَرَائِعِ الْحُكْمِ؛ وَ مَنْ حَلُمَ لَمْ يُفَرِّطْ فِي أَمْرِهِ وَ عَاشَ فِي لنَّاسِ حَمِيداً؛

وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ؛ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ وَ شَنَآنِ الْفَاسِقِينَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَ مَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ؛ وَ مَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ؛ وَ مَنْ شَنِى ءَ الْفَاسِقِينَ وَ غَضِبَ لِلَّهِ، غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَ أَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

الْكُفْرُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى التَّعَمُّقِ، وَ التَّنَازُعِ، وَ الزَّيْغِ وَالشِّقَاقِ: فَمَنْ تَعَمَّقَ لَمْ يُنِبْ إِلَى الْحَقِّ؛ وَ مَنْ كَثُرَ نِزَاعُهُ بِالْجَهْلِ دَامَ عَمَاهُ عَنِ الْحَقِّ؛ وَ مَنْ زَاغَ سَاءَتْ عِنْدَهُ الْحَسَنَةُ؛ وَ حَسُنَتْ عِنْدَهُ السَّيِّئَةُ، وَ سَكِرَ سُكْرَ الضَّلَالَةِ؛ وَ مَنْ شَاقَّ وَ عُرَتْ عَلَيْهِ طُرُقُهُ، وَ أَعْضَلَ عَلَيْهِ أَمْرُهُ، وَ ضَاقَ عَلَيْهِ مَخْرَجُهُ.

ص: 739

ص: 740

وَالشَّكُّ عَلَى أَرْبَعِ شُعَبٍ: عَلَى الَّتمَارِي وَالْهَوْلِ وَالتَّرَدُّدِ وَالْاسْتِسْلَامِ: فَمَنْ جَعَلَ الْمِرَاءَ دِيناً لَمْ يُصْبِحْ لَيْلُهُ؛ وَ مَنْ هَالَهُ مَا بَيْنَ يَدَيْهِ نَكَصَ عَلَى عَقِبَيْهُ؛ وَ مَنْ تَرَدَّدَ فِي الرَّيْبِ وَطِئَتْهُ سَنَابِكُ الشَّيَاطِينِ، وَ مَنِ اسْتَسْلَمَ لِهَلَكَةِ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةِ هَلَكَ فِيهَمَا.

قال الرضي: وبعد هذا كلام تركنا ذكره خوف الإِطالة و الخروج عن الغرض المقصود في هذا الباب.

32- و قال عليه السلام: فَاعِلُ الْخَيْرِ خَيْرٌ مِنْهُ، وَ فَاعِلُ الشَّرِّ شَرُّ مِنْهُ.

33- و قال عليه السلام: كُنْ سَمْحاً وَ لَاتَكُنْ مُبَذِّراً، وَ كُنْ مُقَدِّراً وَ لَاتَكُنْ مُقَتِّراً.

34- و قال عليه السلام: أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى.

35- و قال عليه السلام: مَنْ أَسْرَعَ إِلَى النَّاسِ بِمَا يَكْرَهُونَ قَالُوا فِيهِ بِمَا لَايَعْلَمُونَ.

36- و قال عليه السلام: مَنْ أَطَالَ الأَمَلَ أَسَاءَ الْعَمَلَ.

37- و قال عليه السلام: وقد لقيه عند مسيره الى الشام دهاقين الأنبار، فترجلوا له واشتدوا بين يديه، فقال: مَا هذَا الَّذِي صَنَعْتُمُوهُ؛ فقالوا: خُلُقٌ مِنَّا نُعَظِّمُ بِهِ أُمَرَاءَنَا، فقال: وَاللَّهِ مَا يَنْتَفِعُ بِهذَا أُمَرَاؤُكُمْ! وَ إِنَّكُمْ لَتَشُقُّونَ عَلَى أَنْفُسِكُمْ فِي دُنْيَاكُمْ، وَ تَشْقَوْنَ بِهِ فِي آخِرَتِكُمْ، وَ مَا أَخْسَرَ الْمَشَقَّةَ وَرَاءَهَا الْعِقَابُ، وَ أَرْبَحَ الدَّعَةَ مَعَهَا الْأَمَانُ مِنَ النَّارِ.

38- و قال عليه السلام لابنه الحسن:

يَا بُنَيَّ، احْفَظْ عَنِّي أَرْبَعاً، وَ أَرْبَعاً، لَايَضُرُّكَ مَا عَمِلْتَ مَعَهُنَّ: إِنَّ أَغْنَى الْغِنَى الْعَقْلُ، وَ أَكْبَرُ الْفَقْرِ الْحُمْقُ، وَ أَوْحَشُ الْوَحْشَةِ الْعُجْبُ، وَ أَكْرَمُ الْحَسَبِ حُسْنُ الْخُلْقِ.

ص: 741

ص: 742

يَا بُنَيَّ، إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْأَحْمَقِ، فَإِنَّهُ يُرِيدُ أَنْ يَنْفَعَكَ فَيَضُرَّكَ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْبَخِيلِ، فَإِنَّهُ يَقْعُدُ عَنْكَ أَحْوَجَ مَا تَكُونُ إِلَيْهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْفَاجِرِ، فَإِنَّهُ يَبِيعُكَ بِالتَّافِهِ؛ وَ إِيَّاكَ وَ مُصَادَقَةَ الْكَذَّابِ، فَإِنَّهُ كَالسَّرَابِ: يُقَرِّبُ عَلَيْكَ الْبَعِيدَ، وَ يُبْعِّدُ عَلَيْكَ الْقَرِيبَ.

39- و قال عليه السلام: لاقُرْبَةَ بِالنَّوَافِلِ إِذَا أَضَرَّتْ بِالْفَرَائِضِ.

40- و قال عليه السلام: لِسَانُ الْعَاقِلِ وَرَاءَ قَلْبِهِ، وَ قَلْبُ الْأَحْمَقِ وَرَاءَ لِسَانِهِ.

قال الرضي: وهذا من المعاني العجيبة الشريفة والمراد به انّ العاقل لا يطلق لسانه، إِلَّا بعد مشاورة الروية و مؤامرة الفكرة. والأَحمق تسبق حذفات لسانه وفلتات كلامه مراجعة فكره و ممّا خضة رأيه. فكان لسان العاقل تابع لقلبه وكأن قلب الأَحمق تابع للسانه.

41- و قد روي عنه عليه السلام هذا المعنى بلفظ آخر، و هو قوله: قَلْبُ الأَحْمَقِ فِي فِيهِ، وَ لِسَانُ الْعَاقِلِ فِي قَلْبِهِ؛ وَ مَعْنَاهُمَا وَاحِدٌ.

42- و قال لبعض أصحابه في علة اعتلها: جَعَلَ اللَّهُ مَا كَانَ مِنْ شَكْوَاكَ حَطّاً لِسَيِّئَاتِكَ، فَإِنَّ الْمَرَضَ لَاأَجْرَ فِيهِ، وَ لكِنَّهُ يَحُطُّ السَّيِّئَاتِ، وَ يَحُتُّهَا حَتَّ الْأَوْرَاقِ. وَ إِنَّمَا الْأَجْرُ فِي الْقَوْلِ بِاللِّسَانِ، وَالْعَمَلُ بِالأَيْدِي وَ الْأَقْدَامِ، وَ إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يُدْخِلُ بِصِدْقِ النِّيَّةِ وَالسَّرِيرَةِ الصَّالِحَةِ مَنْ يَشَاءُ مِنْ عِبَادِهِ الْجَنَّةَ.

قال الرضي: وأقول: صدق عليه السلام، إنّ المرض لا أجر فيه، لأنّه ليس من قبيل ما يستحق عليه العوض، لأن العوض يستحق على ما كان في مقابلة فعل الله تعالى بالعبد من الآلام والأَمراض، وما يجري مجرى ذلك. والأَجر والثواب يستحقان على ما كان في مقابلة فعل العبد، فبينهما فرق قد بيّنه عليه السلام كما يقتضيه علمه الثاقب ورأيه الصائب.

43- وقال عليه السلام في ذكر خباب بن الأَرت: يَرْحَمُ اللَّهُ خَبَّابَ بْنَ الأَرَتِّ فَلَقَدْ أَسْلَمَ رَاغِبَاً،

ص: 743

ص: 744

وَ هَاجَرَ طَائِعاً؛ وَ قَنِعَ بِالكَفَافِ، وَ رَضِيَ عَنِ اللَّهِ، وَ عَاشَ مُجَاهِداً.

44- و قال عليه السلام: طُوبَى لِمَنْ ذكَرَ المَعَادَ، وَعَمِلَ للحساب، و قَنِعَ بِالكَفَافِ، وَرَضِىَ عَنِ اللَّهِ.

45- و قال عليه السلام: لَوْ ضَرَبْتُ خَيْشُومَ الْمُؤْمِنِ بِسَيْفِي هذَا عَلَى أَنْ يُبْغِضَنِي مَا أَبْغَضَنِي؛ وَ لَوْ صَبَبْتُ الدُّنْيَا بِجَمَّاتِهَا عَلَى الْمُنَافِقِ عَلَى أَنْ يُحِبَّنِي مَا أَحَبَّنِي. وَ ذلِكَ أَنَّهُ قُضِيَ فَانْقَضَى عَلَى لِسَانِ النَّبِيِّ الْأُمِّيِّ صلى الله عليه و آله؛ أَنَّهُ قَالَ: يَا عَلِيُّ، لَايُبْغِضُكَ مُؤْمِنٌ وَ لَايُحِبُّكَ مُنَافِقٌ.

46- و قال عليه السلام: سَيِّئَةٌ تَسُوءُكَ خَيْرٌ عِنْدَاللَّهِ مِنْ حَسَنَةٍ تُعْجِبُكَ.

47- و قال عليه السلام: قَدْرُ الرَّجُلِ عَلَى قَدْرِ هِمَّتِهِ، وَ صِدْقُهُ عَلَى قَدْرِ مُرُوءَتِهِ، وَ شَجَاعَتُهُ عَلَى قَدْرِ أَنَفَتِهِ، وَ عِفَّتُهُ عَلَى قَدْرِ غِيْرَتِهِ.

48- و قال عليه السلام: الظَّفَرُ بِالْحَزْمِ، وَالْحَزْمُ بِإِجَالَةِ الرَّأْي، وَالرَّأْيُ بِتَحْصِينِ الْأَسْرَارِ.

49- و قال عليه السلام: احْذَرُوا صَوْلَةَ الْكَرِيمِ إِذَا جَاعَ، وَ اللّئِيمِ إِذَا شَبِعَ.

50- و قال عليه السلام: قُلُوبُ الرِّجَالِ وَحْشِيَّةٌ، فَمَنْ تَأَلَّفَهَا أَقْبَلَتْ عَلَيْهِ.

51- و قال عليه السلام: عَيْبُكَ مَسْتُورٌ مَا أَسْعَدَكَ جَدُّكَ.

52- و قال عليه السلام: أوْلَى النَّاسِ بِالْعَفْوِ أَقْدَرُهُمْ عَلَى الْعُقُوبَةِ.

53- و قال عليه السلام: السَّخَاءُ مَا كَانَ ابْتِدَاءً؛ فَأَمَّا مَا كَانَ عَنْ مَسْأَلَةٍ فَحَيَاءٌ وَ تَذَمُّمٌ.

54- و قال عليه السلام: لَاغِنَى كَالْعَقْلِ؛ وَ لَافَقْرَ كَالْجَهْلِ؛ وَ لَامِيرَاثَ كَالأَدَبِ؛ وَ لَاظَهِيرَ كَالْمُشَاوَرَةِ.

55- و قال عليه السلام: الصَّبْرُ صَبْرَان: صَبْرٌ عَلَى مَا تَكْرَهُ وَ صَبْرٌ عَمَّا تُحِبُّ.

ص: 745

ص: 746

56- و قال عليه السلام: الْغِنَى فِي الْغُرْبَةِ وَطَنٌ، وَالْفَقْرُ فِي الْوَطَنِ غُرْبَةٌ.

57- و قال عليه السلام: القَنَاعَةُ مَالٌ لَايَنْفَدُ.

قال الرضي: و قد روى هذا الكلام عن النبي صلى الله عليه و آله

58- و قال عليه السلام: أَلْمَالُ مَادَّةُ الشَّهَوَاتِ.

59- و قال عليه السلام: مَنْ حَذَّرَكَ كَمَنْ بَشَّرَكَ.

60- و قال عليه السلام: اللِّسَانُ سَبُعٌ إِنْ خُلِّيَ عَنْهُ عَقَرَ.

61- و قال عليه السلام: ألْمَرْأَةُ عَقْرَبٌ حُلْوَةُ اللَّبْسَةِ.

62- و قال عليه السلام: إِذَا حُيِّيتَ بِتَحِيَّةٍ فَحَيِّ بِأَحْسَنَ مِنْهَا، وَ إِذَا أُسْدِيَتْ إِلَيْكَ يَدٌ فَكَافِئْهَا بِمَا يُرْبِي عَلَيْهَا، وَالْفَضْلُ مَعَ ذَلِكَ لِلْبَادِي.

63- و قال عليه السلام: الشَّفِيعُ جَنَاحُ الطَّالِبِ.

64- و قال عليه السلام: أَهْلُ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ يُسَارُبِهِمْ وَ هُمْ نِيَامٌ.

65- و قال عليه السلام: فَقْدُ الْأَحِبَّةِ غُرْبَةٌ.

66- و قال عليه السلام: فَوْتُ الْحَاجَةِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِهَا إِلَى غَيْرِ أَهْلِهَا.

67- و قال عليه السلام: لَاتَسْتَحِ مِنْ إِعْطَاءِ الْقَلِيلِ، فَإِنَّ الْحِرْمَان أَقَلُّ مِنْهُ.

68- و قال عليه السلام: ألْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَالشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى.

69- و قال عليه السلام: إِذَا لَمْ يَكُنْ مَاتُرِيدُ فَلَا تُبَلْ مَا كُنْتَ.

70- و قال عليه السلام: لَاتَرَى الْجَاهِلَ إِلَّا مُفْرِطاً أَوْ مُفَرِّطاً.

71- و قال عليه السلام: إِذَا تَمَّ الْعَقْلُ نَقَصَ الْكَلَامُ.

72- و قال عليه السلام: الدَّهْرُ يُخْلِقُ الْأَبْدَانَ، وَ يُجَدِّدُ الْآمَالَ، وَ يُقَرِّبُ الْمَنِيَّةَ،

ص: 747

ص: 748

وَ يُبَاعِدُ الْأُمْنِيَّةَ: مَنْ ظَفِرَ بِهِ نَصِبَ، وَ مَنْ فَاتَهُ تَعِبَ.

73- و قال عليه السلام: مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ، وَلْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ؛ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِمْ.

74- و قال عليه السلام: نَفَسُ الْمَرْءِ خُطَاهُ إِلَى أَجَلِهِ.

75- و قال عليه السلام: كُلُّ مَعْدُودٍ مُنْقَضٍ، وَ كُلُّ مُتَوَقَّعٍ آتٍ.

76- و قال عليه السلام: إِنَّ الْأُمُورَ إِذَا اشْتَبَهَتْ اعْتُبِرَ آخِرُهَا بِأَوَّلِهَا.

77- و قال عليه السلام: و من خبر ضرار بن حمزة الضبائي عند دخوله على معاوية و مسألته له عن أميرالمؤمنين، و قال: فأشهد لقد رأيته في بعض مواقفه و قد أرخى الليل سدوله و هو قائم في محرابه قابض على لحيته يتململ تململ السليم، و يبكي بكاء الحزين، و يقول:

يَا دُنْيَا يَا دُنْيَا، إِلَيْكِ عَنِّي أَبِي تَعَرَّضتِ؟ أَمْ إِلَيَّ تَشَوَّقْتِ؟ لَاحَانَ حِينُكِ، هَيْهَاتَ! غُرِّي غَيْرِي، لَاحَاجَةَ لي فِيكَ، قَدْ طَلَّقْتُكِ ثَلَاثاً لَارَجْعَةَ فِيهَا! فَعَيْشُكِ قَصِيرٌ، وَ خَطَرُكِ يَسِيرٌ، وَ أَمَلُكِ حَقِيرٌ. آه مِنْ قِلَّةِ الزَّادِ، وَ طُولِ الطَّرِيقِ، وَ بُعْدِ السَّفَرِ، وَ عَظِيمِ الْمَوْرِدِ.

78- و من كلام له عليه السلام للسائل الشامي لما سأله: أكان مسيرنا الى الشام بقضاء من اللَّه و قدر؟ بعد كلام طويل هذا مختاره:

وَيْحَكَ! لَعَلَّكَ ظَنَنْتَ قَضَاءً لَازِمَاً، وَ قَدَراً حَاتِماً؛ وَ لَوْ كَانَ ذلِكَ كَذلِكَ لَبَطَلَ الثَّوَابُ وَ الْعِقَابُ، وَ سَقَطَ الْوَعْدُ وَ الْوَعِيدُ، إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ أَمَرَ عِبَادَهُ تَخْيِيراً،

ص: 749

ص: 750

وَ نَهَاهُمْ تَحْذِيراً، وَ كَلَّفَ يَسِيراً، وَ لَمْ يُكَلِّفْ عَسِيراً. وَ أَعْطَى عَلَى الْقَلِيلِ كَثِيراً، وَ لَمْ يُعْصَ مَغْلُوباً، وَ لَمْ يُطَعْ مُكْرَهاً، وَ لَمْ يُرْسِلِ الْأَنْبِيَاءَ لَعِباً، وَ لَمْ يُنْزِلِ الْكِتَابَ لِلْعِبَادِ عَبَثاً، وَ لَاخَلَقَ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضَ وَ مَا بَيْنَهُمَا بَاطِلًا. «وَ ذلِكَ ظَنُّ الَّذِينَ كَفَرُوا، فَوَيْلٌ لِلَّذِينَ كَفَرُوا مِنَ النَّارِ.»

79- و قال عليه السلام: خُذِالْحِكْمَةَ أَنَّى كَانَتْ، فَإِنَّ الْحِكْمَةَ تَكُونُ فِي صَدْرِ الْمُنَافِقِ فَتَلَجْلَجُ فِي صَدْرِهِ حَتَّى تَخْرُجَ فَتَسْكُنَ إِلَى صَوَاحِبِهَا فِي صَدْرِ الْمُؤْمِنِ.

80- و قال عليه السلام: الْحِكْمَةُ ضَالَّةُ المُؤمِنِ فَخُذِ الحِكْمَةَ وَلَوْ مِنْ اهْلِ النِّفاقِ.

81- و قال عليه السلام: قِيمَةُ كُلِّ امْرِى ءٍ مَا يُحْسِنُهُ.

قال الرضي: وهي الكلمة التي لا تصاب لها قيمة، ولا توزن بها حكمة، ولا تقرن إليها كلمة.

82- و قال عليه السلام: أُوصِيكُمْ بِخَمْسٍ لَوْ ضَرَبْتُمْ إِلَيْهَا آبَاطَ الْإِبِلِ لَكَانَتْ لِذلِكَ أَهْلًا:

لَا يَرْجُوَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِلَّا رَبَّهُ، وَ لَايَخَافَنَّ إِلَّا ذَنْبَهُ. وَ لَايَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ مِنْكُمْ إِذَا سُئِلَ عَمَّا لَايَعْلَمُ أَنْ يَقُولَ لَاأَعْلَمُ، وَ لَايَسْتَحِيَنَّ أَحَدٌ إِذَا لَمْ يَعْلَمِ الشَّيْ ءَ أَنْ يَتَعَلَّمَهُ. وَ عَلَيْكُمْ بِالصَّبْرِ فَإِنَّ الصَّبْرَ مِنَ الْإِيمانِ كَالرَّأْسِ مِنَ الْجَسَدِ، وَ لَاخَيْرَ فِي جَسَدٍ لَا رَأْسَ مَعَهُ، وَ لَافِي إِيَمَانٍ لَاصَبْرَ مَعَهُ.

83- و قال عليه السلام لِرَجُلٍ أَفْرَطَ فِي الثَّنَاءِ عَلَيْهِ، وَ كَانَ لَهُ مُتَّهِماً: أَنَا دُونَ مَا تَقُولُ وَفَوْقَ مَا فِي نَفْسِكَ.

84- و قال عليه السلام: بَقِيَّةُ السَّيْفِ أَبْقَى عَدَاً وَ أَكْثَرُ وَلَداً.

85- و قال عليه السلام: مَنْ تَرَكَ قَوْلَ «لَا أَدْرِي» أُصِيبَتْ مَقَاتِلُهُ.

86- و قال عليه السلام: رَأْيُ الشَّيْخِ أَحَبُّ إِلَيَّ مِنْ جَلَدِ الْغلَامِ، و روي «من مشهدالغلام».

ص: 751

ص: 752

87- و قال عليه السلام: عَجَبْتُ لِمَنْ يَقْنَطُ وَ مَعَهُ الاسْتِغْفَارُ.

88- وحكى عنه أبوجعفر محمد بن علي الباقر عليهما السلام، أنه قال:

كَانَ فِي الْأَرْضِ أَمَانَانِ مِنْ عَذَابِ اللَّهِ، وَ قَدْ رُفِعَ أَحَدُهُمَا، فَدُونَكُمُ الْآخَرَ فَتَمَسَّكُوا بِهِ: أَمَّا الْأَمَانُ الَّذِي رُفِعَ فَهُوَ رَسول اللَّه صلى الله عليه و آله، وَ أَمَّا الْأَمَانُ البَاقِي فَالإِسْتِغْفَارُ. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: «وَ مَا كَانَ اللَّهُ لِيُعَذِّبَهُمْ وَ أَنْتَ فِيهِمْ وَ مَا كَانَ اللَّهُ مُعَذِّبَهُمْ وَ هُمْ يَسْتَغْفِرُونَ».

قال الرضي: وهذا من محاسن الإِستخراج ولطائف الإِستنباط.

89- و قال عليه السلام: مَنْ أَصْلَحَ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَصْلَحَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ، وَ مَنْ أَصْلَحَ أمْرَ آخِرَتِهِ أَصْلَحَ اللَّهُ لَهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَ مَنْ كَانَ لَهُ مِنْ نَفْسِهِ وَاعِظٌ كَانَ عَلَيْهِ مِنَ اللَّهِ حَافِظٌ.

90- و قال عليه السلام: ألْفَقِيهُ كُلُّ الْفَقِيهِ مَنْ لَمْ يُقَنِّطِ النَّاسَ مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْيسْهُمْ مِنْ روحِ اللَّهِ، وَ لَمْ يُؤْمِنْهُمْ مِنْ مَكْرِ اللَّهِ.

91- و قال عليه السلام: إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَان؛ فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكَمِ.

92- و قال عليه السلام: أَوْضَعُ الْعِلْمِ مَا وُقِفَ عَلَى اللِّسَانِ، وَ أَرْفَعُهُ مَا ظَهَرَ فِي الْجَوَارِحِ وَ الْأَرْكَانِ.

93- وقال عليه السلام: لَايَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: «اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُبِكَ مِنَ الْفِتْنَةِ» لِأَنَّهُ لَيْسَ أَحَدٌإِلَّا وَهُوَ مُشْتَمِلٌ عَلَى فِتْنَةٍ، وَلكِنْ مَنِ اسْتَعَاذَ فَلْيَسْتَعِذْ مِنْ مُضِلَّاتِ الْفِتَنِ، فَإِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ يَقُولُ:

«وَاعْلَمُوا أَنَّما أَمْوَالُكُمْ وَأَوْلَادُكُمْ فِتْنَةٌ» وَ مَعْنَى ذلِكَ أَنَّهُ يَخْتَبِرُهُمْ بِالْأَمْوَالِ وَ الْأَوْلَادِ لِيَتَبَيَّنَ السَّاخِطَ لِرِزْقِهِ، وَ الرَّاضِيَ بِقِسْمِهِ. وَ إِنْ كَانَ سُبْحَانَهُ أَعْلَمَ بِهِمْ مِنْ أَنْفُسِهِمْ،

ص: 753

ص: 754

وَ لكِنْ لِتَظْهَرَ الْأَفْعَالُ الَّتي بِهَا يُسْتَحَقُّ الثَّوَابُ وَالْعِقَابُ؛ لِأَنَّ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ الذُّكُورَ وَ يَكْرَهُ الْإِنَاثَ، وَ بَعْضَهُمْ يُحِبُّ تَثْمِيرَالْمَالِ وَ يَكْرَهُ انْثِلَامَ الْحَالِ.

قال الرضي: وَ هذا من غريب ما سمع منه في التفسير.

94- و سئل عن الخير ما هو؟ فقال: لَيْسَ الْخَيْرُ أَنْ يَكْثُرَ مَالُكَ وَ وَلَدُكَ، وَ لكِنَّ الْخَيْرَ أَنْ يَكْثُرَ عِلْمُكَ وَ أَنْ يَعْظُمَ حِلْمُكَ، وَ أَنْ تُبَاهِي النَّاسَ بِعِبَادَةِ رَبِّكَ، فَإِنْ أَحْسَنْتَ حَمِدْتَ اللَّهَ، وَ إِنْ أَسَأْتَ اسْتَغْفَرْتَ اللَّهَ، وَ لَاخَيْرَ فِي الدُّنْيَا إِلَّا لِرَجُلَيْنِ:

رَجُلٍ أَذْنَبَ ذُنُوباً فَهُوَ يَتَدَارَكُهَا بِالتَّوْبَةِ، وَ رَجُلٍ يُسَارِعُ فِي الْخَيْرَاتِ.

95- و قال عليه السلام: لَايَقِلُّ عَمَلٌ مَعَ التَّقْوَى، وَ كَيْفَ يَقِلُّ مَا يُتَقَبَّلُ؟

96- و قال عليه السلام: إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِالْأَنْبِيَاءِ أَعْلَمَهُمْ بِمَا جَاؤُوا بِهِ، ثُمَّ تَلَا: «إِنَّ أَوْلَى النَّاسِ بِإِبْرَاهِيمَ لَلَّذِينَ اتَّبَعُوهُ وَ هذَا النَّبِيُّ وَ الَّذِينَ آمَنوُا» الْآيَةَ ثُمَّ قَالَ: إِنَّ وَلِيَّ مُحَمَّدٍ مَنْ أَطَاعَ اللَّهَ وَ إِنْ بَعُدَتْ لُحْمَتُهُ، وَ إِنَّ عَدُوَّ مُحَمَّدٍ مَنْ عَصَى اللَّهَ وَ إِنْ قَرُبَتْ قَرَابَتُهُ!

97- و سمع عليه السلام رجلًا من الحرورية يتهجد و يقرأ، فقال:

نَوْمٌ عَلَى يَقِينٍ خَيْرٌ مِنْ صَلَاةٍ فِي شَكٍّ.

98- و قال عليه السلام: اعْقِلُوا الْخَبَرَ إِذَا سَمِعْتُمُوهُ عَقْلَ رِعَايَهٍ لَاعَقْلَ رِوَايَةٍ، فَإِنَّ رُوَاةَ الْعِلْمِ كَثِيرٌ، وَ رُعَاتَهُ قَلِيلٌ.

99- و سمع رجلًا يقول: «إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» فَقَالَ عليه السلام: إِنَّ قَوْلَنَا: «إِنَّا لِلَّهِ» إِقْرَارٌ عَلَى أَنْفُسِنَا بِالْمُلْكِ؛ وَ قولنا: «وَ إِنَّا إِلَيْهِ رَاجِعُونَ» إِقَرارٌ عَلى أَنْفُسِنَا بِالْهُلْكِ.

100- و قال عليه السلام: و مدحه قوم في وجهه، فقال: أَللَّهُمَّ إِنَّكَ أَعْلَمُ بِي مِنْ نَفْسِي،

ص: 755

ص: 756

وَ أَنَا أَعْلَمُ بِنَفْسِي مِنْهُمْ، أَللَّهُمَّ اجْعَلْنَا خَيْراً مِمَّا يَظُنُّونَ، وَ اغْفِرْ لَنَا مَا لَايَعْلَمُونَ.

101- و قال عليه السلام: لَايَسْتَقِيمُ قَضَاءُ الْحَوَائِج إِلَّا بِثَلَاثٍ: باسْتِصْغَارِهَا لِتَعْظُمَ، وَ بَاسْتِكْتَامِهَا لِتَظْهَرَ، وَ بِتَعْجِيلِهَا لِتَهْنُؤَ.

102- و قال عليه السلام: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَايُقَرَّبُ فِيْهِ إِلَّا الْمَاحِلُ، وَ لَايُظَرَّفُ فِيهِ إِلَّا الْفَاجِرُ، وَ لَايُضَعَّفُ فِيهِ إِلَّا الْمُنْصِفُ، يَعُدُّونَ الصَّدَقَةَ فِيهِ غُرْماً، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنّاً، وَالْعِبَادَةَ اسْتِطَالَةً عَلَى النَّاسِ! فَعِنْدَ ذلِكَ يَكُونُ السُّلْطَانُ بِمَشُورَةِ النِّسَاءِ وَ إمَارَةِ الصِّبْيَانِ وَ تَدْبِيرِ الْخِصْيَانِ.

103- و رئي عليه ازار خلق مرقوع فقيل له في ذلك، فقال:

يَخْشَعُ لَهُ الْقَلْبُ، وَ تَذِلُّ بِهِ النَّفْسُ، وَ يَقْتَدِي بِهِ الْمُؤْمِنُونَ. انَّ الدُّنْيَا و الآخِرةَ عَدُوَّان مُتَفَاوِتَانِ، وسَبيلانِ مُخْتَلِفَانِ، فَمَنْ احَبَّ الدُّنيَا وَ تَوَلَّاها ابَغَضَ الآخِرَةَ و عَادَاهَا، و هُمَا بِمَنزلَةِ المَشْرِقِ و المَغْرِبِ، وَ مَاشٍ بَيْنَهُمَا؛ كُلَّما قَرُبَ مِنْ وَاحدٍ بَعُدَ من الآخِرُ، و هُمَا بَعْدُ ضَرَّتانِ!

104- و عن نوف البكالي، قال: رأيت أميرالمؤمنين عليه السلام، ذات ليلة، و قد خرج من فراشه، فنظر في النجوم فقال لي: يا نوف، أراقد أنت ام رامق؟ فقلت: بل رامق؛ قال:

يَا نَوْفُ، طُوبى لِلزَّاهِدِينَ فِى الدُّنْيَا الرَّاغِبِينَ فِي الْآخِرَةِ، أُولَئِكَ قَوْمٌ اتَّخَذُوا الْأرْضَ بِسَاطاً، وَ تُرَابَهَا فِرَاشاً، وَ مَاءَهَا طِيباً، وَالْقُرْآنَ شِعَاراً، وَالدُّعَاءَ دِثَاراً، ثُمَّ قَرَضُوا الدُّنْيَا قَرْضاً عَلَى مِنْهَاجِ الْمَسِيحِ.

يَا نَوْفُ إِنَّ دَاوُدَ عليه السلام قَامَ فِي مِثْلِ هذِهِ السَّاعَةِ مِنَ اللَّيْلِ فَقَالَ: إِنَّهَا سَاعَةٌ

ص: 757

ص: 758

لَايَدْعُوا فِيهَا عَبْدٌ إِلَّا اسْتُجِيبَ لَهُ، إِلَّا أَنْ يَكُونَ عَشَّاراً أَوْ عَرِيفاً أَوْ شُرْطِيّاً، أَوْ صَاحِبَ عَرْطَبَةٍ (و هي الطنبور) أَوْ صَاحِبَ كُوبَةٍ (و هي الطبل. و قد قيل أيضاً: ان العرطبة الطبل و الكوبة الطنبور).

105- و قال عليه السلام: إِنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْكُمُ الْفَرَائِضَ، فَلَا تُضَيِّعُوهَا؛ وَ حَدَّلَكُمْ حُدُوداً، فَلَا تَعْتَدُوهَا؛ وَ نَهَاكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ، فَلَا تَنْتَهِكُوهَا؛ وَ سَكَتَ لَكُمْ عَنْ أَشْيَاءَ وَ لَمْ يَدَعْهَا نِسْيَاناً، فَلَا تَتَكَلَّفُوهَا.

106- و قال عليه السلام: لَايَتْرُكُ النَّاسُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِ دِينِهِمْ لِاسْتِصْلَاحٍ دُنْيَاهُمْ إِلَّا فَتَحَ اللَّهُ عَلَيْهِمْ مَا هُوَ أَضَرُّ مِنْهُ.

107- و قال عليه السلام: رُبَّ عَالِمٍ قَدْ قَتَلَهُ جَهْلُهُ وَ عِلْمُهُ مَعَهُ لَايَنْفَعُهُ.

108- و قال عليه السلام: لَقَدْ عُلِّقَ بِنِيَاطِ هذَا الْإِنْسَانِ بَضْعَةٌ هِيَ أَعْجَبُ مَافيهِ. وَ ذلِكَ الْقَلْبُ، وَ ذلك أَنَّ لَهُ مَوَادُّ مِنَ الْحِكْمَةِ وَ أَضْدَاداً مِنْ خِلَافِهَا؛ فَإِنْ سَنَحَ لَهُ الرَّجَاءُ أَذَلَّهُ الطَّمَعُ، وَ إِنْ هَاجَ بِهِ الطَّمَعُ أَهْلَكَهُ الْحِرْصُ، وَ إِنْ مَلَكَهُ الْيَأْسُ قَتَلَهُ الْأَسَفُ، وَ إِنْ عَرَضَ لَهُ الْغَضَبُ اشْتَدَّ بِهِ الْغَيْظُ، وَ إِنْ أَسْعَدَهُ الرِّضَى نَسِيَ التَّحَفُّظَ، وَ إِنْ غَالَهُ الْخَوْفُ شَغَلَهُ الْحَذَرُ، وَ إِنِ اتَّسَعَ لَهُ الْأَمْرُ اسْتَلَبَتْهُ الْغِرَّةُ، وَ إِنْ أَفَادَ مالًا أَطْغَاهُ الْغِنَى، وَ إِنْ أَصَابَتْهُ مُصِيبَةٌ فَضَحَهُ الْجَزَعُ، وَ إِنْ عَضَّتْهُ الْفَاقَةُ شَغَلهُ الْبَلَاءُ، وَ إِنْ جَهَدَهُ الْجُوعُ قَعَدَ بِهِ الضَّعْفُ، وَ إِنْ أَفْرَطَ بِهِ الشَّبَعُ كَظَّتْهُ الْبِطْنَةُ. فَكُلُّ تَقْصِيرٍ بِهِ مُضِرٌّ، وَ كُلُّ إِفْرَاطٍ لَهُ مُفْسِدٌ.

109- و قال عليه السلام: نَحْنُ الُّنمْرُقَةُ الْوُسْطَى، بِهَا يَلْحَقُ التَّالِي، وَ إِلَيْهَا يَرْجِعُ الغالِي.

110- و قال عليه السلام: لَايُقِيمُ أَمْرَ اللَّهِ سُبْحَانَهُ إِلَّا مَنْ لَايُصَانِعُ وَ لَايُضَارِعُ،

ص: 759

ص: 760

وَ لَايَتَّبِعُ الْمَطَامِعَ.

111- و قال عليه السلام، و قد توفي سهل بن حنيف الأَنصاري بالكوفة بعد مرجعه معه من صفين وكان أحب الناس اليه:

لَوْ أَحَبَّنِي جَبَلٌ لَتَهَافَتَ. معنى ذلك أن المحنة تغليط عليه، فتسرع المصائب اليه، و لا يفعل ذلك إلا بالأتقياء الأبرار و المصطفين الأخيار، و هذا مثل قوله عليه السلام:

112- قول عليه السلام: من أَحَبَّنَا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلْيَسْتَعِدَّ لِلْفَقْرِ جِلْبَاباً.

«و قد يؤول ذلك على معنى آخر ليس هذا موضع ذكره».

113- و قال عليه السلام: لَامَالَ أَعْوَدُ مِنَ الْعَقْلِ، وَ لَاوَحْدَةَ أَوْحَشُ مِنَ الْعُجْبِ، وَ لَاعَقْلَ كالتَّدْبِيرِ، وَ لَاكَرَمَ كَالتَّقْوَى، وَلَا قَرِينَ كَحُسْنِ الْخُلْقِ، وَ لَامِيرَاثَ كَالأَدَبِ، وَ لَا قَائِدَ كَالتَّوْفِيقِ، وَ لَاتِجَارَةَ، كَالْعَمَلِ الصَّالِحِ، وَ لَاربْحَ كَالثَّوَابِ، وَ لَاوَرَعَ كَالْوُقُوفِ عِنْدَ الشُّبْهَةِ، وَ لَازُهْدَ كَالزُّهْدِ فِي الْحَرَامِ، وَ لَاعِلْمَ كَالتَّفَكُّرِ، وَ لَاعِبَادَةَ كَأَدَاءِ الْفَرَائِضِ، وَ لَاإِيمَانَ كَالْحَيَاءِ وَالصَّبْرِ، وَ لَاحَسَبَ كَالتَّوَاضُعِ، وَ لَاشَرَفَ كَالْعِلْمِ، وَ لَا عِزَّ كَالْحِلْمِ، وَ لَامُظَاهَرَة أَوْثَقُ مِنَ الْمُشَاوَرَةِ.

114- و قال عليه السلام: إِذَا اسْتَوْلَى الصَّلَاحُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ، ثُمَّ أَسَاءَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ لَمْ تَظْهَرْ مِنْهُ خَزْيَةٌ فَقَدْ ظَلَمَ! وَ إِذَا اسْتَوْلَى الْفَسَادُ عَلَى الزَّمَانِ وَ أَهْلِهِ، فَأَحْسَنَ رَجُلٌ الظَّنَّ بِرَجُلٍ فَقَدْ غَرَّرَ.

115- و قيل له عليه السلام: كيف نجدك يا أميرالمؤمنين؟ فقال عليه السلام: كَيْفَ يَكُونُ حَالُ مَنْ يَفْنَى بِبَقَائِهِ، وَ يَسْقَمُ بِصِحَّتِهِ، وَ يُؤْتَى مِنْ مَأْمَنِهِ!

116- و قال عليه السلام: كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ مَغْرُورٍ بِالسِّتْرِ عَلَيْهِ،

ص: 761

ص: 762

وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ! وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ أَحَداً بِمثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ.

117- و قال عليه السلام: هَلَكَ فِيَّ رَجُلَانِ: مُحِبٌّ غَالٍ، وَ مُبْغِضٌ قالٍ.

118- و قال عليه السلام: إِضَاعَةُ الْفُرْصَةِ غُصَّةٌ.

119- و قال عليه السلام: مَثَلُ الدُّنْيَا كَمَثَلِ الْحَيَّةِ لَيِّنٌ مَسُّهَا، وَالسَّمُّ النَّاقِعُ فِي جَوْفِهَا، يَهْوِي إِلَيْهَا الْغِرُّ الْجَاهِلُ، وَ يَحْذَرُهَا ذُواللُّبِّ الْعَاقِلُ!

120- و سئل عليه السلام عن قريش فقال: أمَّا بَنُو مَخْزُوم فَرَيْحَانَةُ قُرَيْشٍ، تُحبُّ حَدِيثَ رِجَالِهِمْ وَ النِّكَاحَ فِي نِسَائِهِمْ، وَ أَمَّا بَنُو عَبْدِ شَمْسٍ فَأَبْعَدُهَا رَأْياً، وَ أَمْنَعُهَا لِمَا وَرَاءَ ظُهُورِهَا، وَ أَمَّا نَحْنُ فَأَبْذَلُ لِما فِي أَيْدِينَا، وَ أَسْمَحُ عِنْدَ الْمَوْتِ بِنُفُوسِنَا، وَ هُمْ أَكْثَرُ وَ أَمْكَرُ وَ أَنْكَرُ، وَ نَحْنُ أَفْصَحُ وَ أَنْصَحُ وَ أَصْبَحُ.

121- و قال عليه السلام: شَتَّانَ مَا بَيْنَ عَمَلَيْنِ: عَمَلٍ تذهَبُ لَذَّتُهُ وَ تَبْقَى تَبِعَتُهُ، وَ عَمَلٍ تَذْهَبُ مَؤُونَتُهُ وَ يَبْقَى أَجْرُهُ.

122- و تبع جنازة فسمع رجلًا يضحك، فقال: كَأَنَّ الْمَوْتَ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا كُتِبَ، وَ كَأَنَّ الْحَقَّ فِيهَا عَلَى غَيْرِنَا وَجَبَ، وَ كَأَنَّ الَّذِي نَرَى مِنَ الْأَمْوَاتِ سَفْرٌ عَمَّا قَلِيلٍ إِلَيْنَا رَاجِعُونَ! نُبَوِّئُهُمْ أَجْدَاثَهُمْ، وَ نَأْكُلُ تُرَاثَهُمْ، كَأَنَّا مُخَلَّدُونَ بَعْدَهُمْ، ثُمَّ قَدْ نَسِينَا كُلَّ وَاعِظٍ وَ وَاعِظَةٍ، وَ رُمِينَا بِكُلِّ جَائِحَةٍ!!

123- و قال عليه السلام: طُوبَى لِمَنْ ذَلَّ فِي نَفْسِهِ، وَ طَابَ كَسْبُهُ، وَصَلَحَتْ سَرِيرَتُهُ، وَ حَسُنَتْ خَلِيقَتُهُ، وَ أَنْفَقَ الْفَضْلَ مِنْ مَالِهِ، وَ أَمْسَكَ الْفَضْلَ مِنْ لِسَانِهِ، وَ عَزَلَ عَن النَّاسِ شَرَّهُ، وَ وَسِعَتْهُ السُّنَّةُ، وَ لَمْ يُنْسَبْ إِلَى الْبِدْعَةِ.

قال الرضي: أقول: و من الناس من ينسب هذا الكلام إلى رسول الله صلى الله عليه و آله، وكذلك الذي قبله.

ص: 763

ص: 764

124- و قال عليه السلام: غَيْرَةُ الْمَرْأَةِ كُفْرٌ وَ غَيْرَةُ الرَّجُلِ إِيمَانٌ.

125- و قال عليه السلام: لَأَنْسُبَنَّ الْإِسْلَامَ نِسْبَةً لَمْ يَنْسُبْهَا أَحَدٌ قَبْلِي. الْإِسْلَامُ هُوَ التَّسْلِيمُ، وَ التَّسْلِيمُ هُوَ الْيَقِينُ، وَ الْيَقِينُ هُوَ التَّصْدِيقُ، وَ التَّصْدِيقُ هُوَ الْإِقْرَارُ، وَالْإِقْرَارُ هُوَ الْأَدَاءُ، وَ الْأَدَاءُ هُوَ الْعَمَلُ.

126- و قال عليه السلام: عَجِبْتُ لِلْبَخِيلِ يَسْتَعْجِلُ الْفَقْرَ، الَّذِي مِنْهُ هَرَبَ، وَ يَفُوتُهُ الْغِنَى الَّذِي إِيَّاهُ طَلَبَ، فَيَعِيشُ في الدُّنْيَا عِيْشَ الْفُقَرَاءِ؛ وَ يُحَاسَبُ فِي الْآخِرَةِ حِسَابَ الْأَغْنِيَاءِ؛ وَ عَجِبْتُ لِلْمُتَكَبِّرِ الَّذِي كَانَ بِالْأَمْسِ نُطْفَةً، وَ يَكُونُ غَداً جِيفَةً؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ شَكَّ فِي اللَّهِ، وَ هُوَ يَرَى خَلْقَ اللَّهِ؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ نَسِيَ الْمَوْتَ، وَ هُوَ يَرَى الْمَوْتَى؛ وَ عَجِبْتُ لِمَنْ أَنْكَرَ النَّشْأَةَ الْأُخْرَى، وَ هُوَ يَرَى النَّشْأَةَ الْأُولَى؛ وَ عَجِبْتُ لِعَامِرِ دَارِالْفَنَاءِ وَ تَارِكِ دَارِ الْبَقَاءِ.

127- و قال عليه السلام: مَنْ قَصَّرَ في الْعَمَلِ ابْتُلِيَ بِالْهَمِّ، و لَاحَاجَةَ لِلَّهِ فِيْمَنْ لَيْسَ لِلّهِ فى قالِهِ و نَفْسِهِ نَصِيبٌ.

128- و قال عليه السلام: تَوَقَّوُا الْبَرْدَ فِي أَوَّلِهِ، وَ تَلَقَّوْهُ فِي آخِرِهِ؛ فَإِنَّهُ يَفْعَلُ فِي الْأَبْدَانِ كَفِعْلِهِ فِي الْأَشْجَارِ، أَوَّلُهُ يُحْرِقُ، وَ آخِرُهُ يُورِقُ.

129- و قال عليه السلام: عِظَمُ الْخَالِقِ عِنْدَكَ يُصَغِّرُ الَمخْلُوقَ فِي عَيْنِكَ.

130- و قال عليه السلام، و قد رجع من صفين، فاشرف على القبور بظاهر الكوفة:

يَا أَهْلَ الدِّيَارِ الْمُوحِشَةِ، وَ الَمحَالِ الْمُقْفِرَةِ، وَالْقُبُورِ الْمُظْلِمَةِ؛ يَا أَهْلَ التُّرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْغُرْبَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْدَةِ، يَا أَهْلَ الْوَحْشَةِ، أَنْتُمْ لَنَا فَرَطٌ سَابِقٌ، وَ نَحْنُ لَكُمْ تَبَعٌ لَاحِقٌ.

أَمَّا الدُّور فَقَدْ سُكِنَتْ، وَ أَمَّا الْأَزْوَاجُ فَقَدْ نُكِحَتْ، وَ أَمَّا الْأَمْوَالُ فَقَدْ قُسِمَتْ. هذَا خَبَرُ مَا عِنْدَنَا، فَمَا خَبَرُ مَا عِنْدَكُمْ؟

ص: 765

ص: 766

ثم التفت إِلى أَصحابه فقال: أَمَا لَوْ أُذِنَ لَهُمْ فِي الْكَلَامِ لَأَخْبَرُوكُمْ أَنَّ «خَيْرَ الزَّادِ التَّقْوَى».

131- و قال عليه السلام، و قد سمع رجلا يذم الدنيا: أَيُّهَا الذَّامُّ لِلدُّنْيَا، الْمُغْتَرُّ بِغُرُورِهَا، الَمخْدُوعُ بِأَبَاطِيلِهَا! أَتَغْتَرُّ بِالدُّنْيَا ثُمَّ تَذُمُّهَا؟ أَنْتَ الْمُتَجَرِّمُ عَلَيْهَا، أَمْ هِيَ الْمُتَجَرِّمَةُ عَلَيْكَ؟ مَتَى اسْتَهْوَتْكَ، أَمْ مَتَى غَرَّتْكَ؟ أَبِمَصَارِعِ آبَائِكَ مِنَ الْبِلَى، أَمْ بِمَضَاجِعِ أُمَّهَاتِكَ تَحْتَ الثَّرَى؟! كَمْ عَلَّلْتَ بِكَفَّيْكَ؟ وَ كَمْ مَرَّضْتَ بِيَدَيْكَ؟ تَبْغِي لَهُمُ الشِّفَاءَ، وَ تَسْتَوْصِفُ لَهُمُ الْأَطِبَّاءَ، غَدَاةَ لَايُغْنِي عَنْهُمْ دَوَاؤُكَ، وَ لَايُجْدِي عَلَيْهِمْ بُكَاؤُكَ. لَمْ يَنْفَعْ أَحَدَهُمْ إِشْفَاقُكَ، وَ لَمْ تُسْعَفْ بِطِلْبَتِكَ، وَ لَمْ تَدْفَعْ عَنَّهُ بِقُوَّتِكَ! وَ قَدْ مَثَّلَتْ لَكَ بِهِ الدُّنْيَا نَفْسَكَ، وَ بِمَصْرَعِهِ مَصْرَعَكَ. إِنَّ الدُّنْيَا دارُ صِدْقٍ لِمَنْ صَدَقَهَا، وَ دَارُ عَافِيَةٍ لِمَنْ فَهِمَ عَنْهَا، وَ دَارُ غِنىً لِمَنْ تَزَوَّدَ مِنْهَا، وَ دَارُ مَوْعِظَةٍ لِمَنِ اتَّعَظَ بِهَا. مَسْجِدُ أَحِبَّاءِ اللَّهِ، وَ مُصَلَّى مَلَائِكَةِ اللَّهِ، وَ مَهْبِطُ وَحْيِ اللَّهِ، وَ مَتْجَرُ أَوْلِيَاءِ اللَّهِ. اكْتَسَبُوا فِيهَا الرَّحْمَةَ، وَ رَبِحُوا فِيهَا الْجَنَّةَ. فَمَنْ ذَا يَذُمُّهَا وَ قَدْ آذَنَتْ بِبَيْنِهَا، وَ نَادَتْ بِفِرَاقِهَا، وَ نَعَتْ نَفْسَهَا وَ أَهْلَهَا؛ فَمَثَّلَتْ لَهُمْ بِبَلَائِهَا الْبَلَاءَ، وَ شَوَّقَتْهُمْ بِسُرُورِهَا إِلَى السُّرُورِ؟! رَاحَتْ بِعَافِيَةٍ، وَ ابْتَكَرَتْ بِفَجِيعَةٍ، تَرْغِيباً وَ تَرْهِيباً، وَ تَخْوِيفاً وَ تَحْذِيراً، فَذَمَّهَا رِجَالٌ غَدَاةَ النَّدَامَةِ، وَ حَمِدَهَا آخَرُونَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ، ذَكَّرَتْهُمُ الدُّنْيَا فَتَذَكَّرُوا، وَحَدَّثَتْهُمْ فَصَدَّقُوا، وَ وَعَظَتْهُمْ فَاتَّعَظُوا.

132- و قال عليه السلام: إِنَّ لِلَّهِ مَلَكاً يُنَادِي فِي كُلِّ يَوْمٍ: لِدُوا لِلْمَوْتِ، وَاجْمَعُوا لِلْفَنَاءِ، وَ ابْنُوا لِلْخَرَابِ.

133- و قال عليه السلام: الدُّنْيَا دَارُ مَمَرٍّ لَادَارُ مَقَرٍّ، وَالنَّاسُ فِيهَا رَجُلَانِ:

ص: 767

ص: 768

رَجُلٌ باعَ فِيهَا نَفْسَهُ فَأَوْبَقَهَا، وَ رَجُلٌ ابْتَاعَ نَفْسَهُ فَأَعْتَقَهَا.

134- و قال عليه السلام: لَايَكُونُ الصَّدِيقُ صَدِيقاً حَتَّى يَحْفَظَ أَخَاهُ فِي ثَلَاثٍ: فِي نَكْبَتِهِ، وَ غَيْبَتِهِ، وَ وَفَاتِهِ.

135- و قال عليه السلام: مَنْ أُعْطِيَ أَرْبَعاً لَمْ يُحْرَمْ أَرْبَعاً. مَنْ أُعْطِيَ الدُّعَاءَ لَمْ يُحْرَمِ الْإِجَابَةَ، وَ مَنْ أُعْطِيَ التَّوْبَةَ لَمْ يُحْرَمِ الْقَبُولَ، وَ مَنْ أُعْطِيَ الاسْتِغْفَارَ لَمْ يُحْرَمِ الْمَغْفِرَةَ، وَ مَنْ أُعْطِيَ الشُّكْرَ لَمْ يُحْرَمِ الزِّيَادَةَ.

قال الرضي: وَ تَصْدِيقُ ذَلِكَ كِتَابُ اللَّهِ، قَالَ اللَّهُ فِي الدُّعَاءِ: «أُدْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ» وَ قَالَ فِي الاسْتِغْفَارِ: «وَ مَنْ يَعْمَلْ سُوءاً أَوْ يَظْلِمْ نَفْسَهُ ثُمَّ يَسْتَغْفِرِ اللَّهَ يَجِدِ اللَّهَ غَفُوراً رَحِيماً» وَ قَالَ فِي الشُّكْرِ: «لَئِنْ شَكَرْتُمْ لَأَزِيدَنَّكُمْ» وَ قَالَ فِي التَّوْبَةِ: «إِنَّما التَّوْبَةُ عَلَى اللَّهِ لِلَّذِينَ يَعْمَلُونَ السُّوءَ بِجَهَالَةٍ ثُمَّ يَتُوبُونَ مِنْ قَرِيبٍ، فَأُولئِكَ يَتُوبُ اللَّهُ عَلَيْهِمْ وَ كَانَ اللَّهُ عَلِيماً حَكِيماً».

136- و قال عليه السلام: الصَّلَاةُ قُرْبَانُ كُلِّ تَقِيٍّ، وَ الْحَجُّ جِهَادُ كُلِّ ضَعِيفٍ. وَ لِكُلِّ شَيْ ءٍ زَكَاةٌ، وَ زَكَاةُ الْبَدَنِ الصِّيَامُ، وَ جِهَادُ الْمَرْأَةِ حُسْنُ التَّبَعُّلِ.

137- و قال عليه السلام: اسْتَنْزِلُوا الرِّزْقَ بِالصَّدَقَةِ.

138- و قال عليه السلام: مَنْ أَيْقَنَ بِالْخَلَفِ جَادَ بِالعَطِيَّةِ.

139- و قال عليه السلام: تَنْزِلُ الْمَعُونَةُ عَلَى قَدْرِ الْمَؤُونَةِ.

140- و قال عليه السلام: مَا عَالَ مَنِ اقْتَصَدَ.

141- و قال عليه السلام: قِلَّةُ الْعِيَالِ أَحَدُ الْيَسَارَيْنِ.

142- و قال عليه السلام: التَّودُّدُ نِصْفُ الْعَقْلِ.

143- و قال عليه السلام: أَلْهَمُّ نِصْفُ الْهَرَمِ.

144- و قال عليه السلام: يَنْزِلُ الصَّبْرُ عَلَى قَدْرِ الْمُصِيبَةِ، وَ مَنْ ضَرَبَ يَدَهُ عَلَى فَخِذِهِ

ص: 769

ص: 770

عِنْدَ مُصِيبَتِهِ حَبِطَ عَمَلُهُ.

145- و قال عليه السلام: كَمْ مِنْ صَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ صِيَامِهِ إِلَّا الْجُوعُ وَ الظَّمَأُ، وَ كَمْ مِنْ قَائِمٍ لَيْسَ لَهُ مِنْ قِيَامِهِ إِلَّا السَّهَرُ وَ الْعَنَاءُ، حَبَّذَا نَوْمُ الْأَكْيَاسِ وَ إِفْطَارُهُمْ.

146- و قال عليه السلام: سُوسُوا إِيمَانَكُمْ بِالصَّدَقَةِ، وَ حَصِّنُوا أَمْوَالَكُمْ بِالزَّكَاةِ، وَ ادْفَعُوا أَمْوَاجَ الْبَلَاءِ بِالدُّعَاءِ.

147- و من كلام له عليه السلام لكميل بن زياد النخعي.

قال كميل بن زياد: اخذ بيدي أميرالمؤمنين علي بن أبي طالب عليه السلام فأَخرجني إِلى الجبَّان فلما أَصحر تنفس الصعداءَ، ثم قال:

يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ، إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ أَوْعِيَةٌ، فَخَيْرُهَا أَوْعَاهَا، فَاحْفَظْ عَنِّي مَا أَقُولُ لَكَ:

النَّاسُ ثَلَاثَةٌ: فَعَالِمٌ رَبَّانِيٌّ، وَ مُتَعَلِّمٌ عَلَى سَبِيلِ نَجَاةٍ، وَ هَمَجٌ رَعَاعٌ أَتْبَاعُ كُلِّ نَاعِقٍ، يَمِيلُونَ مَع كُلِّ رِيحٍ، لَمْ يَسْتَضِيئُوا بِنُورِ الْعِلْمِ وَ لَمْ يَلْجَأُوا إِلَى رُكْنٍ وَثِيقٍ.

يَا كُمَيْلُ، الْعِلْمُ خَيْرٌ مِنَ الْمَالِ، الْعِلْمُ يَحْرُسُكَ وَ أَنْتَ تَحْرُسُ الْمَالَ. وَالْمَالُ تُنْقِصُهُ النَّفَقَةُ وَالْعِلْمُ يَزْكُو عَلَى الْإِنْفَاقِ، وَ صَنِيعُ الْمَالِ يَزُولُ بِزَوَالِهِ.

يَا كُمَيْلُ بْنَ زِيَادٍ، مَعْرِفَةُ الْعِلْمِ دِينٌ يُدَانُ بِهِ، بِهِ يَكْسِبُ الْإِنْسَانُ الطَّاعَةَ فِي حَيَاتِهِ وَ جَمِيلَ الْأُحْدُوثَةِ بَعْدَ وَفَاتِهِ، وَ الْعِلْمُ حَاكِمٌ وَ الْمَالُ مَحْكُومٌ عَلَيْهِ.

يَا كُمَيْلُ، هَلَكَ خُزَّانُ الْأَمْوَالِ وَ هُمْ أَحْيَاءٌ وَ الْعُلَمَاءُ بَاقُونَ مَا بَقِيَ الدَّهْرُ: أَعْيَانُهُمْ مَفْقُودَةٌ، وَ أَمْثَالُهُمْ فِي الْقُلُوبِ مَوْجُودَةٌ هَا إِنَّ هاهُنا لَعِلْماً جَمّاً (وَ أَشَارَ بِيَده الى صدره) لَوْ أَصَبْتُ لَه حَمَلَةً! بَلَى أَصَبْتُ لَقِناً غَيْرَ مَأْمُونٍ عَلَيْهِ، مُسْتَعْمِلًا آلَةَ الدِّينِ لِلدُّنْيَا،

ص: 771

ص: 772

وَ مُسْتَظْهِراً بِنَعَمِ اللَّهِ عَلَى عِبَادِهِ، وَ بِحُجَجِهِ عَلَى أَوْلِيَائِهِ؛ أَوْ مُنْقَاداً لِحَمَلَةِ الْحَقِّ، لَا بَصِيرَةَ لَهُ فِي أَحْنَائِهِ، يَنْقَدِحُ الشَّكُّ فِي قَلْبِهِ لِأَوَّلِ عَارِضٍ مِنْ شُبْهَةٍ. أَلَا لَاذَا وَ لَا ذَاكَ! أَوْ مَنْهُوماً بِاللَّذَّةِ سَلِسَ الْقِيَادِ لِلشَّهْوَةِ، أَوْ مُغْرَماً بِالْجَمْعِ وَ الادِّخَارِ، لَيْسا مِنْ رُعَاةِ الدِّينِ فِي شَيْ ءٍ، أَقْرَبُ شَي ءٍ شَبَهاً بِهِمَا الْأَنْعَامُ السَّائِمَةُ! كَذلِكَ يَمُوتُ الْعِلْمُ بِمَوْتِ حَامِلِيهِ.

اللَّهُمَّ بَلَى! لَاتَخْلُو الْأَرْضُ مِنْ قَائِمٍ لِلَّهِ بِحُجَّةٍ. إِمَّا ظَاهِراً مَشْهُوراً، أَوْ خَائِفاً مَغْمُوراً، لِئَلَّا تَبْطُلَ حُجَجُ اللَّهِ وَ بَيِّنَاتُهُ. وَ كَمْ ذَا وَ أَيْنَ أُوْلَئِكَ؟ أُولئِكَ- وَاللَّهِ- الْأَقَلُّونَ عَدَداً، وَالْأَعْظَمُونَ عِنْدَاللَّهِ قَدْراً. يَحْفَظُ اللَّهُ بِهِمْ حُجَجَهُ وَ بَيِّنَاتِهِ، حَتَّى يُودِعُوهَا نُظَرَاءَهُمْ، وَ يَزْرَعُوهَا فِي قُلُوبِ أَشْبَاهِهِم. هَجَمَ بِهِمُ الْعِلْمُ عَلَى حَقِيقَةِ الْبَصِيرَةِ، وَ بَاشَرُوا رُوحَ الْيَقِينِ، وَاسْتَلَانُوا مَا اسْتَعْوَرَهُ الْمُتْرَفُونَ، وَ أَنِسُوا بِمَا اسْتَوْحَشَ مِنْهُ الْجَاهِلُونَ، وَ صَحِبُوا الدُّنْيَا بِأَبْدَانٍ أَرْوَاحُهَا مُعَلَّقَةٌ بِالَمحَلِّ الْأَعْلَى.

أُولئِكَ خُلَفَاءُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ، وَ الدُّعَاةُ إِلَى دِينِهِ. آهِ آهِ شَوْقاً إِلَى رُؤْيَتِهِمْ! انْصَرِفْ يَا كُمَيْلُ إِذَا شِئْتَ.

148- و قال عليه السلام: أَلْمَرْءُ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.

149- و قال عليه السلام: هَلَكَ امْرُؤٌ لَمْ يَعْرِفْ قَدْرَهُ.

150- و قال عليه السلام لرجل سأله أن يعظه:

لَاتَكُنْ مِمَّنْ يَرْجُو الْآخِرَةَ بِغَيْرِ الْعَمَلِ، وَ يُرَجِّي التَّوْبَةَ، بِطُولِ الْأَمَلِ، يَقُولُ فِي الدُّنْيَا بِقَوْلِ الزَّاهِدِينَ، وَ يَعْمَلُ فِيهَا بِعَمَلِ الرَّاغِبِينَ، إِنْ أُعْطِيَ مِنْهَا لَمْ يَشْبَعْ، وَ إِنْ مُنِعَ مِنْهَا لَمْ يَقْنَعْ؛ يَعْجِزُ عَنْ شُكْرِ مَا أُوتِيَ، وَ يَبْتَغِي الزِّيَادَةَ فِيَما بَقِيَ؛ يَنْهَى، وَ لَايَنْتَهِي،

ص: 773

ص: 774

وَ يَأْمُرُ بِمَا لَايَأْتِي؛ يُحِبُّ الصَّالِحِينَ وَ لَايَعْمَلُ عَمَلَهُمْ، وَ يُبْغِضُ الْمُذْنِبِينَ وَ هُوَ أَحَدُهُمْ، يَكْرَهُ الْمَوْتَ لِكَثْرَةِ ذُنُوبِهِ، وَ يُقِيمُ عَلَى مَا يَكْرَهُ الْمَوْتَ مِنْ أَجْلِهِ، إِنْ سَقِمَ ظَلَّ نَادِماً، وَ إِنْ صَحَّ أَمِنَ لَاهِياً؛ يُعْجَبُ بِنَفْسِهِ إِذَا عُوفِيَ، وَ يَقْنَطُ إِذَا ابْتُلِيَ؛ إِنْ أَصَابَهُ بَلَاءٌ دَعَا مُضْطَرّاً، وَ إِنْ نَالَهُ رَخَاءٌ أَعْرَضَ مُغْتَرّاً؛ تَغْلِبُهُ نَفْسُهُ عَلَى مَايَظُنُّ، وَ لَايَغْلِبُهَا عَلَى مَا يَسْتَيْقِنُ، يَخَافُ عَلَى غَيْرِهِ بِأَدْنَى مِنْ ذَنْبِهِ، وَ يَرْجُو لِنَفْسِهِ بِأَكْثَرَ مِنْ عَمَلِهِ؛ إِنِ اسْتَغْنَى بَطِرَ وَ فُتِنَ، وَ إِنِ افْتَقَرَ قَنِطَ وَ وَهَنَ؛ يُقَصِّرُ إِذَا عَمِلَ، وَ يُبَالِغُ إِذَا سَأَلَ؛ إِنْ عَرَضَتْ لَهُ شَهْوَةٌ أَسْلَفَ الْمَعْصِيَةَ، وَ سَوَّفَ التَّوْبَةَ، وَ إِنْ عَرَتْهُ مِحْنَةٌ انْفَرَجَ عَنْ شَرَائِطِ الْمِلَّةِ. يَصِفُ الْعِبْرَةَ وَ لَايَعْتَبِرُ، وَ يُبَالِغُ فِي الْمَوْعِظَةِ وَ لَايَتَّعِظُ؛ فَهُوَ بِالْقَوْلِ مُدِلٌّ، وَ مِنَ العَمَلِ مُقِلٌّ، يُنَافِسُ فِيَما يَفْنَى، وَ يُسَامِحُ فِيَما يَبْقَى. يَرَى الْغُنْمَ مَغْرَماً، وَ الْغُرْمَ مَغْنَماً، يَخْشَى الْمَوْتَ، وَ لَايُبَادِرُ الْفَوْتَ؛ يَسْتَعْظِمُ مِنْ مَعْصِيَةِ غَيْرِهِ مَا يَسْتَقِلُّ أَكْثَرَ مِنْهُ مِنْ نَفْسِهِ، وَ يَسْتَكْثِرُ مِنْ طَاعَتِهِ مَا يَحْقِرُهُ مِنْ طَاعَةِ غَيْرِهِ، فَهُوَ عَلَى النَّاسِ طَاعِنٌ، وَ لِنَفْسِهِ مُدَاهِنٌ؛ اللَّهْوُ مَعَ الْأَغْنِيَاءِ أَحَبُّ إِلَيْهِ مِنَ الذِّكْرِ مَعَ الْفُقَرَاءِ، يَحْكُمُ عَلَى غَيْرِهِ لِنَفْسِهِ، وَ لَايَحْكُمُ عَلَيْهَا لِغَيْرِهِ وَ يُرْشِدُ غَيْرَهُ وَ يُغْوِي نَفْسَهُ. فَهُوَ يُطَاعُ وَ يَعْصِي، وَ يَسْتَوْفِي وَ لَايُوفِي، وَ يَخْشَى الْخَلْقَ فِي غَيْرِ رَبِّهِ وَ لَايَخْشَى رَبَّهُ فِي خَلْقِهِ.

قال الرضي: ولو لم يكن في هذا الْكتاب، إِلَّا هذا الكلام لكفى به موعظة ناجعة، و حكمة بالغة، و بصيرة لمبصر، و عبرة لناظر مفكر.

151- و قال عليه السلام: لِكُلِّ امْرِى ءٍ عَاقِبَةٌ حُلْوَةٌ أَوْ مُرَّةٌ.

152- و قال عليه السلام: لِكُلِّ مُقْبِلٍ إِدْبَارٌ، وَ مَا أَدْبَرَ كَأَنْ لَمْ يَكُنْ.

153- و قال عليه السلام: لَايَعْدَمُ الصَّبُورُ الظَّفَرَ وَ إِنْ طَالَ بِهِ الزَّمَانُ.

ص: 775

ص: 776

154- و قال عليه السلام: الرَّاضِي بِفِعْلِ قَوْمٍ كَالدَّاخِلِ فِيهِ مَعَهُمْ. وَ عَلَى كُلِّ دَاخِلٍ فِي بَاطِلٍ إِثْمَانِ: إِثْمُ الْعَمَلَ بِهِ، وَ إِثْمُ الرِّضَى بِهِ.

155- و قال عليه السلام: اعْتَصِمُوا بِالذِّمَمِ فِي أَوْتَادِهَا.

156- و قال عليه السلام: عَلَيْكُمْ بِطَاعَةِ مَنْ لَاتُعْذَرُونَ بِجَهَالَتِهِ.

157- و قال عليه السلام: قَدْ بُصِّرْتُمْ إِنْ أَبْصَرْتُمْ، وَ قَدْ هُدِيتُمْ إِنِ اهْتَدَيْتُمْ وَ أُسْمِعْتُمْ إِنِ اسْتَمَعْتُمْ.

158- و قال عليه السلام: عَاتِبْ أَخَاكَ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ ارْدُدْ شَرَّهُ بِالْإِنْعَامِ عَلَيْهِ.

159- و قال عليه السلام: مَنْ وَضَعَ نَفْسَهُ مَوَاضِعَ التُّهْمَةِ فَلَا يَلُومَنَّ مَنْ أَسَاءَ بِهِ الظَّنَّ.

160- و قال عليه السلام: مَنْ مَلَكَ اسْتَأْثَرَ.

161- و قال عليه السلام: مَنِ اسْتَبَدَّ بِرَأْيِهِ هَلَكَ، وَ مَنْ شَاوَرَ الرِّجَالَ شَارَكَهَا فِي عُقُولِهَا.

162- و قال عليه السلام: مَنْ كَتَمَ سِرَّهُ كَانَتِ الْخِيَرَةُ بِيَدِهِ.

163- و قال عليه السلام: الْفَقْرُ الْمَوْتُ الأَكْبَرُ.

164- و قال عليه السلام: مَنْ قَضَى حَقَّ مَنْ لَايَقْضِي حَقَّهُ فَقَدْ عَبَّدَهُ.

165- و قال عليه السلام: لَاطَاعَةَ لَمخْلُوقٍ فِي مَعْصِيَةِ الْخَالِقِ.

166- و قال عليه السلام: لَايُعَابُ الْمَرْءُ بِتَأْخِيرِ حَقِّهِ، إِنَّمَا يُعَابُ مَنْ أَخَذَ مَا لَيْسَ لَهُ.

167- و قال عليه السلام: الْإِعْجَابُ يَمْنَعُ الإِزديَادَ.

168- و قال عليه السلام: الْأَمْرُ قَرِيبٌ وَ الْاصْطِحَابُ قَلِيلٌ.

169- و قال عليه السلام: قَدْ أَضَاءَ الصُّبْحُ لِذِي عَيْنَيْنِ.

170- و قال عليه السلام: تَرْكُ الذَّنْبِ أَهْوَنُ مِنْ طَلَبِ المَعُونَةِ.

ص: 777

ص: 778

171- و قال عليه السلام: كَمْ مِنْ أَكْلَةٍ مَنَعَتْ أَكْلَاتٍ!

172- و قال عليه السلام: أَلنَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.

173- و قال عليه السلام: مَنِ اسْتَقْبَلَ وُجُوهَ الآرَاءِ عَرَفَ مَوَاقِعَ الْخَطَإِ.

174- و قال عليه السلام: مَنْ أَحَدَّ سِنَانَ الْغَضَبِ لِلَّهِ قَوِيَ عَلَى قَتْلِ أَشِدَّاءِ الْبَاطِلِ.

175- و قال عليه السلام: إِذَا هِبْتَ أَمْراً فَقَعْ فِيهِ، فَإِنَّ شِدَّةَ تَوَقِّيهِ أَعْظَمُ مِمَّا تَخَافُ مِنْهُ.

176- و قال عليه السلام: آلَةُ الرِّيَاسَةِ سَعَةُ الصَّدْرِ.

177- و قال عليه السلام: أُزْجُرِ الْمُسِي ءَ بِثَوَابِ الُمحْسِنِ.

178- و قال عليه السلام: أُحْصُدِ الشَّرَّ مِنْ صَدْرِ غَيْرِكَ بِقَلْعِهِ مِنْ صَدْرِكَ.

179- و قال عليه السلام: اللَّجَاجَةُ تَسُلُّ الرَّأْيَ.

180- و قال عليه السلام: الطَّمَعُ رِقٌّ مُؤَبَّدٌ.

181- و قال عليه السلام: ثَمَرَةُ التَّفْرِيطِ النَّدَامَةُ، وَ ثَمَرَةُ الْحَزْمِ السَّلَامَةُ.

182- و قال عليه السلام: لَاخَيْرَ فى الصَّمْتِ عَنْ الحُكْمِ؛ كَما أنّه لَاخَيْرَ فى القَوْلِ بالجَهْلِ.

183- و قال عليه السلام: مَا اخْتَلَفَتْ دَعْوَتَانِ إِلَّا كَانَتْ إِحْدَاهُمَا ضَلَالَةً.

184- و قال عليه السلام: مَا شَكَكْتُ فِي الْحَقِّ مُذْأُرِيتُهُ.

185- و قال عليه السلام: مَا كَذَبْتُ وَلا كُذِّبْتُ، وَ لَاضَلَلْتُ وَ لَاضُلَّ بِي.

186- و قال عليه السلام: لِلظَّالِمِ الْبَادِي غَداً بِكَفِّهِ عَضَّةٌ.

187- و قال عليه السلام: الرَّحِيلُ وَشِيكُ.

188- و قال عليه السلام: مَنْ أَبْدَى صَفْحَتَهُ لِلْحَقِّ هَلَكَ.

189- و قال عليه السلام: مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ.

ص: 779

ص: 780

190- و قال عليه السلام: وَاعَجَبَاهُ! أَتَكُونُ الخِلَافَةُ بِالصَّحَابَةِ وَ الْقَرَابَةِ؟

قال الرضي: و روي له شعر في هذا المعنى

فَإِنْ كُنْتَ بِالشُّورَى مَلَكْتَ أُمُورَهُمْ فَكَيْفَ بِهذَا وَ الْمُشِيرُونَ غُيَّبُ؟

وَ إِنْ كُنْتَ بِالْقُرْبَى حَجَجْتَ خَصِيمَهُمْ فَغَيْرُكَ أَوْلَى بِالنَّبِيِّ وَ أَقْرَبُ

191- و قال عليه السلام: إِنَّمَا الْمَرْءُ فِي الدُّنْيَا غَرَضٌ تَنْتَضِلُ فِيهِ الْمَنَايَا وَ نَهْبٌ تُبَادِرُهُ الْمَصَائِبُ؛ وَ مَعَ كُلِّ جُرْعَةٍ شَرَقٌ. وَ فِي كُلِّ أَكْلَةٍ غَصَصٌ. وَ لَايَنَالُ الْعَبْدُ نِعْمَةً إِلَّا بِفِرَاقِ أُخْرَى، وَ لَايَسْتَقْبِلُ يَوْماً مِنْ عُمُرِهِ إِلَّا بِفِرَاقِ آخَرَ مِنْ أَجَلِهِ. فَنَحْنُ أَعْوَانُ الْمَنُونِ، وَ أَنْفُسُنَا نَصْبُ الْحُتُوفِ؛ فَمِنْ أَيْنَ نَرْجُو الْبَقَاءَ وَ هذَا اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ لَمْ يَرْفَعَا مِنْ شَيْ ءٍ شَرَفاً، إِلَّا أَسْرَعَا الْكَرَّةَ فِي هَدْمِ مَا بَنَيَا، وَ تَفْرِيقِ مَا جَمَعَا؟!

192- و قال عليه السلام: يَا ابْنَ آدَمَ مَا كَسَبْتَ فَوْقَ قُوتِكَ، فَأَنْتَ فِيهِ خَازِنٌ لِغَيْرِكِ.

193- و قال عليه السلام: إِنَّ لِلْقُلُوبِ شَهْوَةً وَ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً، فَأْتُوهَا مِنْ قِبَلِ شَهْوَتِهَا وَ إِقْبَالِهَا، فَإِنَّ الْقَلْبَ إِذَا أُكْرِهَ عَمِي.

194- و كان عليه السلام يقول: مَتَى أَشْفِي غَيْظِي إِذَا غَضِبْتُ؟ أَحِينَ أَعْجِزُ عَنِ الْانْتِقَامِ فَيُقَالُ لِي لَوْ صَبَرْتَ؟ أَمْ حِينَ أَقْدِرُ عَلَيْهِ فَيُقَالُ لِي عَفَوْتَ.

195- و قال عليه السلام و قد مر بقذر على مزبلة: هذَا مَا بَخِلَ بِهِ الْبَاخِلُونَ.

و روي في خبر آخر انه قال: هذَا مَا كُنْتُمْ تَتَنَافَسُونَ فِيهِ بالْأَمْسِ.

196- و قال عليه السلام: لَمْ يَذْهَبْ مِنْ مَالِكَ مَا وَعَظَكَ.

197- و قال عليه السلام: إِنَّ هذِهِ الْقُلُوبَ تَمَلُّ كَمَا تَمَلُّ الْأَبْدَان، فَابْتَغُوا لَهَا طَرَائِفَ الْحِكْمَةِ.

198- و قال عليه السلام: لما سمع قول الخوارج «لا حُكْمَ إِلَّا لِلَّهِ»: كَلِمَةُ حَقٍّ يُرَادُ بِهَا بَاطِلٌ.

ص: 781

ص: 782

199- و قال عليه السلام: في صفة الْغوغاء: هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا غَلَبُوا، وَ إِذَا تَفَرَّقُوا لَمْ يُعْرَفُوا، وَ قيل: بل قال عليه السلام: هُمُ الَّذِينَ إِذَا اجْتَمَعُوا ضَرُّوا، وَ إِذَا تَفَرَّقُوا نَفَعُوا، فقيل:

قد عرفنا مضرة اجتماعهم فما منفعة افتراقهم؟ فقال: يَرْجِعُ أَصْحَابُ الْمِهَنِ إِلَى مِهْنَتِهِمْ، فَيَنْتَفِعُ النَّاسُ بِهِمْ، كَرُجُوعِ الْبَنَّاءِ إِلَى بِنَائِهِ، وَ النَّسَّاجِ إِلَى مَنْسَجِهِ، وَ الْخَبَّازِ إِلَى مَخْبَزِهِ.

200- و قال عليه السلام: و أَتي بجان و معه غوغاء، فقال: لَامَرْحَباً بُوُجُوهٍ لَاتُرَى إِلَّا عِنْدَ كُلِّ سَوْأَةٍ.

201- و قال عليه السلام: انَّ مَعَ كُلِّ إِنْسَانٍ مَلَكَيْنِ يَحْفَظَانِهِ، فَإِذَا جَاءَ الْقَدْرُ خَلَّيا بَيْنَهُ وَ بَيْنَهُ، وَ إِنَّ الْأَجَلَ جُنَّةٌ حَصِينَةٌ.

202- و قال عليه السلام، و قد قال له طلحة و الزبير: نبايعك على أَنا شركاؤك في هذا الْأَمْر: لَا، وَلكِنَّكُمَا شَرِيكَانِ فِي الْقُوَّةِ وَ الْاسْتِعَانَةِ، وَ عَوْنَانِ عَلَى الْعَجْزِ وَ الْأَوَدِ.

203- و قال عليه السلام: أَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُم، سَمِعَ، وَ إِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَ بَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَ إِنْ أَقَمْتُمْ اخَذَكُمْ، وَ أِنْ نَسَيْتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ.

204- و قال عليه السلام: لَايُزْهِدَنَّكَ فِي الْمَعْرُوفِ مَنْ لَايَشْكُرُ لَكَ، فَقَدْ يَشْكُرُكَ عَلَيْهِ مَنْ لَا يَسْتَمْتِعُ بِشَيْ ءٍ مِنْهُ، وَ قَدْ تُدْرِكُ مِنْ شُكْر الشَّاكرِ أكْثَرَ مِمَّا أَضَاعَ الْكَافِرُ، «وَ اللَّهُ يُحِبُّ الُمحْسِنِينَ».

205- و قال عليه السلام: كُلُّ وِعَاءٍ يَضِيقُ بِمَا جُعِلَ فِيهِ إِلَّا وِعَاءَ الْعِلْمِ، فَإِنَّهُ يَتَّسِعُ بِهِ.

206- و قال عليه السلام: أَوَّلُ عِوَضِ الْحَلِيمِ مِنْ حِلْمِهِ أَنَّ النَّاسَ أَنْصَارُهُ عَلَى الْجَاهِلِ.

207- و قال عليه السلام: إِنْ لَمْ تَكُنْ حَلِيماً فَتَحَلَّمْ؛ فَإِنَّهُ قَلَّ مَنْ تَشَبَّهَ بِقَوْمٍ، إِلَّا أَوشَكَ

ص: 783

ص: 784

أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ.

208- و قال عليه السلام: مَنْ حَاسَبَ نَفْسَهُ رَبِحَ، وَ مَنْ غَفَلَ عَنْهَا خَسِرَ، وَ مَنْ خَافَ أَمِنَ، وَ مَنِ اعْتَبَرَ أَبْصَرَ، وَ مَنْ أَبْصَرَ فَهِمَ، وَ مَنْ فَهِمَ عَلِمَ.

209- و قال عليه السلام: لَتَعْطِفَنَّ الدُّنْيَا عَلَيْنَا بَعْدَ شِمَاسِهَا عَطْفَ الضَّرُوسِ عَلَى وَلَدِهَا، وتلا عقيب ذلك: «وَ نُرِيدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمْ الْوَارِثِينَ».

210- و قال عليه السلام: اتَّقُوا اللَّهَ تَقِيَّةَ مَنْ شَمَّرَ تَجْرِيداً وَجَدَّ تَشْمِيراً، وَ كَمَّشَ فِي مَهَلٍ، وَ بَادَرَ عَنْ وَجَلٍ، وَ نَظَرَ فِي كَرَّةِ الْمَوْئِلِ وَ عَاقِبَةِ الْمَصْدَرِ وَ مَغَبَّةِ الْمَرْجِعِ.

211- و قال عليه السلام: الْجُودُ حَارِسُ الْأَعْرَاضِ، وَ الْحِلْمُ فِدَامُ السَّفِيهِ، وَ الْعَفْوُ زَكَاةُ الظَّفَرِ، وَ السُّلُوُّ عِوَضُكَ مِمَّنْ غَدَرَ، وَ الْاسْتِشَارَةُ عَيْنُ الْهِدَايَةِ. وَ قَدْ خَاطَرَ مَنِ اسْتَغْنَى بِرَأْيِهِ، وَ الصَّبْرُ يُنَاضِلُ الْحِدْثَانَ، وَ الْجَزَعُ مِنْ أَعْوَانِ الزَّمَانِ، وَ أَشْرَفُ الْغِنَى تَرْكُ الْمُنَى، وَ كَمْ مِنْ عَقْلٍ أَسِيرٍتَحْتَ هَوى أَمِيرٍ، وَ مِنَ التَّوْفِيقِ حِفْظُ التَّجْرِبَةِ، وَالْمَوَدَّةُ قَرَابَةٌ مُسْتَفَادَةٌ وَ لَاتَأْمَنَنَّ مَلُولًا.

212- و قال عليه السلام: عُجْبُ الْمَرْءِ بِنَفْسِهِ أَحَدُ حُسَّادِ عَقْلِهِ.

213- و قال عليه السلام: أَغْضِ عَلَى الْقَذَى وَ الْأَلَمِ تَرْضَ أَبَداً.

214- و قال عليه السلام: مَنْ لَانَ عُودُهُ كَثُفَتْ أَغْصَانُهُ.

215- و قال عليه السلام: الْخِلَافُ يَهْدِمُ الرَّأْيَ.

216- و قال عليه السلام: مَنْ نَالَ اسْتَطَالَ.

217- و قال عليه السلام: فِي تَقَلُّبِ الْأَحْوَالِ عِلْمُ جَوَاهِرِ الرِّجَالِ.

ص: 785

ص: 786

218- و قال عليه السلام: حَسَدُ الصَّدِيقِ مِنْ سُقْمِ الْمَوَدَّةِ.

219- و قال عليه السلام: أَكْثَرُ مَصَارعِ الْعُقُولِ تَحْتَ بُرُوقِ الْمَطَامِعِ.

220- و قال عليه السلام: لَيْسَ مِنَ الْعَدْلِ الْقَضَاءُ عَلَى الثِّقَةِ بِالظَّنِّ.

221- و قال عليه السلام: بِئْسَ الزَّادُ إِلَى الْمَعَادِ، الْعُدْوَانُ عَلَى الْعِبَادِ.

222- و قال عليه السلام: مِنْ أَشْرَفِ أَعْمَالِ الْكَرِيمِ غَفْلَتُهُ عَمَّا يَعْلَمُ.

223- و قال عليه السلام: مَنْ كَسَاهُ الحَيَاءُ تَوْبَهُ لَمْ يَرَ النَّاسُ عَيْبَهُ.

224- و قال عليه السلام: بِكَثْرَةِ الصَّمْتِ تَكُونُ الْهَيْبَةُ، وَ بِالنّصَفَةِ يَكْثُرُ الْمُوَاصِلُونَ وَ بِالْإِفْضَالِ تَعْظُمُ الْأَقْدَارُ، وَ بِالتَّوَاضُعِ تَتِمُّ النِّعْمَةُ، وَ بِاحْتَمالِ الْمُؤَنِ يَجِبُ السُّؤْدَدُ، وَ بِالسِّيرَةِ الْعَادِلَةِ يُقْهَرُ الْمُنَاوِئُ، وَ بِالْحِلْمِ عَنْ السَّفِيهِ تَكْثُرُ الْأَنْصَارُ عَلَيْهِ.

225- و قال عليه السلام: الْعَجَبُ لِغَفْلَةِ الْحُسَّادِ عَنِ سَلامَةِ الْأَجْسَادِ.

226- و قال عليه السلام: الطَّامِعُ في وَثَاقِ الذُّلِّ.

227- و سئل عن الإِيمان فقال: الإِيمَانُ مَعْرِفَةً بِالْقَلْبِ، وَ إِقْرَارٌ بِاللِّسَانِ، وَ عَمَلٌ بِالْأَرْكَانِ.

228- و قال عليه السلام: مَنْ أَصْبَحَ عَلَى الدُّنْيَا حَزِيناً فَقَدْ أَصْبَحَ لِقَضَاءِ اللَّهِ سَاخِطاً، وَ مَنْ أَصْبَحَ يَشْكُو مُصِيبَةً نَزَلَتْ بِهِ فَقَدْ أَصْبَحَ يَشْكُو رَبَّهُ، وَ مَنْ أَتَى غَنِيّاً فَتَوَاضَعَ لَهُ لِغِنَاهُ ذَهبَ ثُلُثَا دِينِهِ، وَ مَنْ قَرَأَ الْقُرْآنَ فَمَاتَ فَدَخَلَ النَّارَ فَهُوَ مِمَّنْ كَانَ يَتَّخِذُ آيَاتِ اللَّهِ هُزُواً، وَ مَنْ لَهِجَ قَلْبُهُ بِحُبِّ الدُّنْيَا الْتَاطَ قَلْبُهُ مِنْهَا بِثَلَاثٍ: هَمٌّ لَايُغِبُّهُ، وَ حِرْصٌ لَايَتْرُكُهُ، وَ أَمَلٌ لَايُدْرِكُهُ.

229- و قال عليه السلام: كَفَى بِالْقَنَاعَةِ مُلْكاً، وَ بِحُسْنِ الْخُلُقِ نَعِيماً. و سئل عليه السلام عن قوله

ص: 787

ص: 788

تعالى: «فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيَاةً طَيِّبَةً»؟ فَقَالَ: هِيَ الْقَنَاعَةُ.

230- و قال عليه السلام: شَارِكُوا الَّذِي قَدْ أَقْبَلَ عَلَيْهِ الرِّزْقُ، فإِنَّهُ أَخْلَقُ لِلْغِنَى وَ أَجْدَرُ بِإِقْبَالِ الْحَظِّ عَلَيْهِ.

231- و قال عليه السلام فى قوله تعالى: «إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْإِحْسَان» الْعَدْلُ:

الْإِنْصَافُ، وَ الْإِحْسَانُ: التَّفَضُّلُ.

232- و قال عليه السلام: مَنْ يُعْطِ بِالْيَدِ الْقَصِيرَةِ يُعْطَ بِالْيَدِ الطَّويلَةِ.

قال الرضي: أقول: ومعنى ذلك أن ما ينفقه المرء من ماله في سبيل الخير والبر- وان كان يسيراً- فإن الله تعالى يجعل الجزاء عليه عظيماً كثيراً، واليدان هاهنا: عبارة عن النعمتين ففرق عليه السلام بين نعمة العبد ونعمة الرب تعالى ذكره، بالقصيرة والطويلة، فجعل تلك قصيرة وهذه طويلة، لأن نعم الله أبداً تضعف على نعم المخلوق اضعافاً كثيرة، اذ كانت نعم اللَّه أصل النعم كلها، فكل نعمة إليها ترجع و منها تنزع.

233- و قال عليه السلام لابنه الحسن عليهما السلام: لَاتَدْعُوَنَّ إِلَى مُبَارَزَةٍ، وَ إِنْ دُعِيتَ إِلَيْهَا فَأَجِبْ، فَإِنَّ الدَّاعِيَ بَاغٍ، وَ الْبَاغِي مَصْرُوع.

234- و قال عليه السلام: خِيَارُ خِصَالِ النِّسَاءِ شِرَارُ خِصَال الرِّجَالِ: الزَّهْوُ، وَ الْجُبْنُ، وَ الْبُخْلُ؛ فَإِذَا كَانَتْ الْمَرْأَةُ مَزْهُوَّةً لَمْ تُمَكِّنْ مِنْ نَفْسِهَا، وَ إِذَا كَانَتْ بَخِيلَةً حَفِظَتْ مَالَهَا وَ مَالَ بَعْلِهَا، وَ إِذَا كَانَتْ جَبَانَةً فَرِقَتْ مِنْ كُلِّ شَيْ ءٍ يَعْرِضُ لَهَا.

235- و قيل له: صف لنا العاقل، فقال عليه السلام: هُوَ الَّذِي يَضَعُ الشَّيْ ءَ مَوَاضِعَهُ، فقيل:

فصف لنا الجاهل، فقال: قَدْ فَعَلْتُ.

قال الرضي: يعني أن الجاهل هو الذى لا يضع الشى ء مواضعه، فكأن ترك صفته

ص: 789

ص: 790

صفة له، إذ كان بخلاف وصف العاقل.

236- و قال عليه السلام: وَاللَّهِ لَدُنْيَاكُمْ هذِهِ أَهْوَنُ في عَيْني مِنْ عِراقِ خِنْزِيرٍ في يَدِ مَجْذُومٍ.

237- و قال عليه السلام: إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَغْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ التُّجَّارِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ رَهْبَةً فَتِلْكَ عِبَادَةُ الْعَبِيدِ، وَ إِنَّ قَوْماً عَبَدُوا اللَّهَ شُكْراً فَتِلكَ عِبَادَةُ الْأَحْرَارِ.

238- و قال عليه السلام: أَلْمَرْأَةُ شَرٌّ كُلُّهَا، وَ شَرُّ مَا فِيهَا أَنَّهُ لَابُدَّ مِنْهَا!

239- و قال عليه السلام: مَنْ أَطَاعَ التَّوانِىَ ضَيَّعَ الْحُقُوقَ، وَ مَنْ أَطَاعَ الْوَاشِيَ ضَيَّعَ الصَّدِيقَ.

240- و قال عليه السلام: أَلْحَجَرُ الغَصِيبُ في الدَّارِ رَهْنٌ عَلَى خَرَابِهَا.

قال الرضي: و يروى هذا الكلام عن النبي صلى الله عليه و آله، و لا عجب ان يشتبه الكلامان، لان مستقاهما من قليب، و مَفْرُغُهُما من ذنوب.

241- و قال عليه السلام: يَوْمُ الْمَظْلُومِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الظَّالِمِ عَلَى الْمَظْلُومِ.

242- و قال عليه السلام: اتَّقِ اللَّهَ بَعْضَ التُّقَى وَ إِنْ قَلَّ، وَاجْعَلْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ اللَّهِ سِتْراً وَ إِنْ رَقَّ.

243- و قال عليه السلام: إِذَا ازْدَحَمَ الْجَوَابُ خَفِيَ الصَّوَابُ.

244- و قال عليه السلام: إِنَّ لِلَّهِ فِي كُلِّ نِعْمَةٍ حَقّاً، فَمَنْ أَدَّاهُ زَادَهُ مِنَها، وَ مَنْ قَصَّرَ عَنْهُ خَاطَرَ بِزَوَالِ نِعْمَتِهِ.

245- و قال عليه السلام: إِذَا كَثُرَتِ الْمَقْدِرَةُ قَلَّتِ الشَّهْوَةُ.

246- و قال عليه السلام: احْذَرُوا نِفَارَ النِّعَمِ فَمَا كُلُّ شَارِدٍ بِمَرْدُودٍ.

247- و قال عليه السلام: الْكَرَمُ أَعْطَفُ مِنَ الرَّحِمِ.

ص: 791

ص: 792

248- و قال عليه السلام: مَنْ ظَنَّ بِكَ خَيْراً فَصَدِّقْ ظَنَّهُ.

249- و قال عليه السلام: أَفْضَلُ الْأَعْمَالِ مَا أَكْرَهْتَ نَفْسَكَ عَلَيْهِ.

250- و قال عليه السلام: عَرَفْتُ اللَّهَ سُبْحَانَهُ بِفَسْخِ العَزَائِمِ، وَحَلِّ الْعُقُودِ، وَ نَقْضِ الْهِمَمِ.

251- و قال عليه السلام: مَرَارَةُ الدُّنْيَا حَلَاوَةُ الْآخِرَةِ، وَ حَلَاوَةُ الدُّنْيَا مَرَارَةُ الْآخِرَةِ.

252- و قال عليه السلام: فَرَضَ اللَّهُ الْإِيمانَ تَطْهِيراً مِنَ الشِّرْكِ، وَالصَّلَاةَ تَنْزِيهاً عَنِ الْكِبْرِ، وَ الزَّكاةَ تَسْبِيباً لِلرِّزْقِ، وَالصِّيَامَ ابْتِلَاءً لِاخْلَاصِ الْخَلْقِ، وَ الْحَجَّ تَقْرِبَةً لِلدِّينِ، وَالْجَهَادَ عِزّاً لِلْإِسْلَامِ، وَ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ مَصْلَحَةً لِلْعَوَامِّ، وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ رَدْعاً لِلسُّفَهَاءِ، وَصِلَةَ الرَّحِمِ مَنَماةً لِلْعَدَدِ، وَالقِصَاصَ حَقْناً لِلدِّمَاءِ، وَ إِقَامَةَ الْحُدُودِ إِعْظَاماً لِلْمَحَارِمِ، وَ تَرْكَ شُرْبِ الْخَمْرِ تَحْصِيناً لِلْعَقْلِ، وَ مُجَانَبَةَ السَّرِقَة إِيجاباً لِلْعِفَّةِ، وَ تَرْكَ الزِّنَى تَحْصِيناً لِلنَّسَبِ، وَ تَرْكَ اللِّوَاطِ تَكْثِيراً لِلنَّسْلِ، وَالشَّهَادَاتِ اسْتِظْهَاراً عَلَى الُمجَاحَدَاتِ، وَ تَرْكَ الْكَذِبِ تَشْرِيفاً لِلصِّدْقِ، وَالسَّلَامَ أَمَاناً مِنَ الَمخَاوِفِ، وَ الْأَمَانَةَ نِظَاماً لِلْأُمَّةِ، وَالطَّاعَةَ تَعْظِيماً لِلْإِمَامَةِ.

253- و كان عليه السلام يقول: أَحْلِفُوا الظَّالِمَ- إِذَا أَرَدْتُمْ يَمِينَه- بِأَنَّهُ بَرِي ءٌ مِنْ حَوْلِ اللَّهِ وَ قُوَّتِهِ؛ فَإِنَّهُ إِذَا حَلَفَ بِهَا كَاذِباً عُوجِلَ الْعُقُوبَةَ، وَ إِذَا حَلَفَ بِاللَّهِ الَّذِي لَاإِلهَ إِلَّا هُوَ لَمْ يُعَاجَلْ، لِأَنَّهُ قَدْ وَحَّدَ اللَّهَ تَعَالَى.

254- و قال عليه السلام: يَابْنَ آدَمَ، كُنْ وَصِيَّ نَفْسِكَ فِي مَالِكَ، وَ اعْمَلْ فِيهِ مَا تُؤْثِرُ انْ يُعْمَلَ فِيهِ مِنْ بَعْدِكَ.

255- و قال عليه السلام: الحِدَّةُ ضَرْبٌ مِنَ الْجُنُونِ، لِأَنَّ صَاحِبَهَا يَنْدَمُ، فَإِنْ لَمْ يَنْدَمْ فَجُنُونُهُ مُسْتَحْكَمٌ.

ص: 793

ص: 794

256- و قال عليه السلام: صِحَّةُ الْجَسَدِ، مِنْ قِلَّةِ الْحَسَدِ.

257- و قال عليه السلام لكميل بن زياد النخعي: يَا كُمَيْلُ، مُرْ أَهْلَكَ أَنْ يَرُوحُوا فِي كَسْبِ الْمَكَارِمِ، وَ يُدْلِجُوا فِي حَاجَةِ مَنْ هُوَ نَائِمٌ. فَوَ الَّذِي وَسِعَ سَمْعُهُ الْأَصْوَاتَ، مَا مِنْ أَحَدٍ أَوْدَعَ قَلْباً سُرُوراً إِلَّا وَ خَلَقَ اللَّهُ لَهُ مِنْ ذلِكَ السُّرُورِ لُطْفاً. فَإِذَا نَزَلَتْ بِهِ نَائِبَةٌ جَرَى إِلَيْهَا كَالْمَاءِ فِي انْحِدَارِهِ حَتَّى يَطْرُدَهَا عَنْهُ كَمَا تُطْرَدُ غَرِيبَةُ الْإِبِلِ.

258- و قال عليه السلام: إذَا أَمْلَقْتُمْ فَتَاجِرُوا اللَّهَ بِالصَّدَقَةِ.

259- و قال عليه السلام: أَلْوَفَا لِأَهْلِ الْغَدْرِ غَدْرٌ عِنْدَ اللَّهِ، وَالْغَدْرُ بِأَهْلِ الْغَدْرِ وَفَاءٌ عِنْدَاللَّهِ.

260- و قال عليه السلام: كَمْ مِنْ مُسْتَدْرَجٍ بِالْإِحْسَانِ إِلَيْهِ، وَ مَغْرُورٍ بِالسَّتْرِ عَلَيْهِ، وَ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ. وَ مَا ابْتَلَى اللَّهُ سُبْحَانَهُ أَحَداً بِمِثْلِ الْإِمْلَاءِ لَهُ.

قال الرضي: وقد معنى هذا الكلام فيما تقدم، إِلَّا أن فيه هاهنا زيادة جيدة مفيدة.

ص: 795

ص: 796

فصل نذكر فيه شيئاً من غريب كلامه

المحتاج الى التفسير

1- في حديثه عليه السلام: فَإِذَا كَانَ ذلِكَ ضَرَبَ يَعْسُوبُ الدِّينَ بِذَنَبِهِ، فَيَجْتَمِعُونَ إِلَيْهِ كَمَا يَجْتَمِعُ قَزَعُ الْخَرِيفِ.

قال الرضي: اليعسوب: السيد العظيم المالك لأمور الناس يومئذٍ، والقزع: قطع الغيم التي لا ماء فيها.

2- وفي حديثه عليه السلام: هذَا الْخَطِيبُ الشَّحْشَحُ.

يريد الماهر بالخطبة الماضى فيها، وكل ماض فى كلام أو سير فهو شحشح، والشحشح في غير هذا الموضع: البخيل الممسك.

3- وفي حديثه عليه السلام: إِنَّ لِلْخُصُومَة قُحَماً.

يريد بالقحم المهالك، لأنها تقحم أصحابها فى المهالك والمتالف فى الأكثر. ومن ذلك «قحمة الأعراب، وهو أن تصيبهم السنة فتتعرق أموالهم فذلك تقحمها فيهم. وقيل فيه وجه آخر: وهو أنها تقحمهم بلاد الريف، أي تحوجهم إلى دخول الحضر عند محول البدو.

4- وفي حديثه عليه السلام: إِذَا بَلَغَ النِّسَاءُ نَصَّ الْحِقَاقِ فَالْعَصَبَةُ أَوْلَى.

والنص: منتهى الأشياء ومبلغ أقصاها كالنص في السير، لأنه أقصى ما تقدر عليه الدابة وتقول: نصصت الرجال عن الأمر، إذا استقصيت مسألته عنه لتستخرج ما عنده فيه. فنص الحقائق يريد به الإدارك، لأنه منتهى الصغر، والوقت الذي يخرج منه الصغير الى حد الكبير، وهو من أفصح الكنايات عن هذا الأمر وأغربها.

ص: 797

ص: 798

يقول: فاذا بلغ النساء ذلك فالعصبة أولى بالمرأة من أمها، اذا كانوا محرماً، مثل الإخوة والأعمام؛ وبتزويجها إن أرادوا ذلك. والحقاق: محّاقة الأم للعصبة في المرأة وهو الجدال والخصومة، وقول كل واحد منهما للآخر: «أنا أحق منك بهذا» يقال منه: حاققته حقاقاً، مثل جادلته جدالًا. وقد قيل: إن «نص الحقاق» بلوغ العقل، وهو الإِدراك؛ لأنه عليه السلام إنما أراد منتهى لأمر الذي تجب فيه الحقوق والأحكام، ومن رواه «نص الحقائق» فإنما أراد جمع حقيقة. هذا معنى ما ذكره ابوعبيد القاسم بن سلام والذي أن المراد بنص الحقاق هاهنا بلوغ المرأة إلى الحد الذي يجوز فيه تزويجها وتصرفها في حقوقها، تشبيهاً بالحقاق من الإبل، وهي جمع حِقة وحق وهو الذي استكمل ثلاث سنين ودخل في الرابعة، وعند ذلك يبلغ إلى الحد الذي يتمكن فيه من ركوب ظهره، ونصه في السير، والحقائق أيضاً: جمع حقه. فالروايتان جميعاً ترجعان إلى معنى واحد، وهذا أشبه بطريقة العرب من المعنى المذكور أولًا.

5- وفي حديثه عليه السلام: إِنَّ الْإِيمَانَ يَبْدُو لُمْظَةً في الْقَلْبِ، كُلَّمَا ازْدَادَ الْإِيْمَانُ ازْدَادَتِ اللُّمْظَةُ.

واللمظة مثل النكتة أو نحوها من البياض. ومنه قيل: فرس ألمظ، اذا كان بجحفلته شي ء من البياض.

6- وفي حديثه عليه السلام: إِنَّ الرَّجُلَ إِذَا كَانَ لَهُ الدَّينُ الظَّنُونُ، يَجِبُ عَلَيْهِ أَنْ يُزَكِّيَهُ، لِمَا مَضَى، إِذا قَبَضَهُ.

فالظنون: الذي لا يعلم صاحبه أيقبضه من الذي هو عليه أم لا، فكأنه الذي يظن به، فمرة يرجوه ومرة لا يرجوه. وهذا من أفصح الكلام، وكذلك كل أمر تطلبه ولا تدري على أي شى ء أنت منه فهو ظنون، وعلى ذلك قول للأعشى:

مَا يَجْعَلُ الجُدَّ الظَّنُونَ الَّذِى جُنِّبَ صَوْبَ اللَّجِبِ المَاطِرِ

مِثْلَ الفُرَاتِّي إِذَا مَا طَمَايَقْذِفُ بالبُوصِيِّ وَالمَاهِرِ

والجُد: البئر العادية في الصحراء، والظنون: التي لا يعلم هل فيها ماء أم لا.

7- وفي حديثه عليه السلام: أنه شيع جيشاً بغزية فقال: اعْذِبوا عَنِ النِّسَاءِ مَا اسْتَطَعْتُمْ.

ص: 799

ص: 800

ومعناه: اصدفوا عن ذكر النساء وشغل القلب بهن، وامتنعوا عن المقاربة لهن، لأن ذلك يفت فى عند الحمية، هو يقدح في معاقد الفريحة ويكسر عن العدو ويلفت عن الإبعاد في الغزو، وكل من امتنع من شي ء فقد عذب عنه والعاذب والعذوب: الممتنع من الأكل والشرب.

8- وفي حديثه عليه السلام: كَالْيَاسِرِ الْفَالِجِ يَنْتَظِرُ أَوَّلَ فَوْزَةٍ مِنْ قِدَاحِهِ.

الياسرون هم الذين يتضاربون بالقدح على الجزور، و الفالج: القاهر و الغالب؛ يقال: فلج عليهم و فلجهم، و قال الراجز: لمارأيت فالجاً قد فلجا.

9- وفي حديثه عليه السلام: كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه صلى الله عليه و آله، فَلَمْ يَكُنْ أَحَدٌ مِنَّا أَقْرَبَ إِلَى الْعَدُوِّ مِنْهُ.

ومعنى ذلك أنه إذا عظم الخوف من العدو، واشتد عضاض الحرب فزع المسلمون إلى قتال رسول الله صلى الله عليه و آله بنفسه، فينزل الله عليهم النصر به، ويأمنون مما كانوا يخافونه بمكانه. و قوله:

«إذا احمر البأس» كناية عن اشتداد الأَمر، وقد قيل في ذلك أقوال أحسنها: أنه شبه حَمْيَ الحرب بالنار التى تجمع الحرارة والحمرة بفعلها ونونها ومما يقوي ذلك قول رسول الله صلى الله عليه و آله، وقد رأى مجتلد الناس يوم حنين وهي حرب هوازن: «الآن حَمِي الوطيس» فالوطيس: مستوقد النار، فشبه رسول الله صلى الله عليه و آله ما استحر من جلاد القوم باحتدام النار وشدة التهابها.

انقضى هذا الفصل، ورجعنا إلى سنن الفرض الأول في هذا الباب.

261- و قال عليه السلام: لما بلغه اغارة اصحاب معاوية على الأنبار، فخرج بنفسه ماشياً حتى أَتى النُّخَيْلَة فادركه الناس، و قالوا: يا أَميرالمؤمنين نحن نكفيكهم، فَقَالَ:

مَا تَكْفُونَني أَنْفُسَكُمْ، فَكَيْفَ تَكْفُونَني غَيْرَكُمْ؟ إِنْ كَانَتِ الرَّعَايَا قَبْلي لَتَشْكُو حَيْفَ رُعَاتِهَا، وَ إِنَّني الْيَوْمَ لَأَشْكُو حَيْفَ رَعِيَّتي كَأَنَّني الْمَقُودُ وَ هُمُ القَادَةُ، أَو الْمَوْزُوعُ وَ هُمُ الْوَزَعَةُ!

ص: 801

ص: 802

فلما قال عليه السلام هذا القول، في كلام طويل قد ذكرنا مختاره في جملة الخطب، تقدم اليه رجلان من اصحابه فقال أحدهما: اني لاأملك إلا نفسي و أخي فمر بأمرك يا اميرالمؤمنين ننقد له، فقال عليه السلام:

وَ أَيْنَ تَقَعَانِ مِمَّا أُرِيدُ؟

262- و قيل ان الحارث بن حوط اتاه فقال: أَتَراني أَظن أصحاب الجمل كانوا على ضلالة؟

فقال عليه السلام: يَا حَارِثُ، إِنَّكَ نَظَرْتَ تَحْتَكَ وَ لَمْ تَنْظُرْ فَوْقَكَ فَحِرْتَ! إِنَّكَ لَمْ تَعْرِفِ الْحَقَّ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ، وَ لَمْ تَعْرَفِ الْبَاطِلَ فَتَعْرِفَ مَنْ أَتَاهُ.

فقال الحارث: فإِني اعتزل مع سعيد بن مالك و عبداللَّه ابن عمر، فقال عليه السلام إِنَّ سَعِيداً وَ عَبْدَ اللَّهِ بْن عُمَرَ لَمْ يَنْصُرَا الْحَقَّ وَ لَمْ يَخْذُلَا البَاطِلَ.

263- و قال عليه السلام: صَاحِبُ السُّلْطَانِ كَرَاكِبِ الْأَسَدِ: يُغْبَطُ بِمَوْقِعِهِ، وَ هُوَ أَعْلَمُ بِمَوْضِعِهِ.

264- و قال عليه السلام: أَحْسِنُوا في عَقِبِ غَيْرِكُمْ تُحْفَظُوا فِي عَقِبِكُم.

265- و قال عليه السلام: إِنَّ كَلَامَ الْحُكَمَاءِ إِذَا كَانَ صَوَاباً كَانَ دَوَاءً، وَ إِذَا كَانَ خَطَأً كَانَ دَاءً.

266- و سأله رجل أن يعرفه الإِيمان فقال عليه السلام: إِذَا كَانَ الْغَدُ فَأْتِني حَتَّى أُخْبِرَكَ عَلَى أَسْمَاعِ النَّاسِ، فَإِنْ نَسِيْتَ مَقَالَتي حَفِظَهَا عَلَيْكَ غَيْرُكَ فَإِنَّ الْكَلَامَ كَالشَّارِدَةِ يَنْقُفُهَا هذَا وَ يُخْطِئُهَا هذَا.

و قد ذكرنا ما اجابه به فيما تقدم من هذا الباب و هو قوله: «الإِيمان على اربع شعب».

ص: 803

ص: 804

267- و قال عليه السلام: يَابْنَ آدَمَ، لَاتَحْمِلْ هَمَّ يَوْمِكَ الَّذِي لَمْ يَأْتِكَ عَلَى يَوْمِكَ الَّذِي قَدْ أَتَاكَ، فَإِنَّهُ إِنْ يَكُ مِنْ عُمُرِك يَأْتِ اللَّهُ فِيهِ بِرِزْقِكَ.

268- و قال عليه السلام: أَحْبِبْ حَبِيبَكَ هَوْناً مَا، عَسَى أَنْ يَكُونَ بَغِيضَكَ يَوْماً مَا، وَ أَبْغِضْ بَغِيضَكَ هَوْناً مَا، عَسَى أَنْ يَكُونَ حَبِيبَكَ يَوْماً ما.

269- و قال عليه السلام: النَّاسُ فِي الدُّنْيَا عَامِلَانِ: عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِلدُّنْيَا، قَدْ شَغَلَتْهُ دُنْيَاهُ عَنْ آخِرَتِهِ، يَخْشَى عَلَى مَنْ يَخْلُفُهُ الْفَقْرَ وَ يَأْمَنُهُ عَلَى نَفْسِهِ فَيُفْني عُمُرَهُ فِي مَنْفَعَةِ غَيْرِهِ، وَ عَامِلٌ عَمِلَ فِي الدُّنْيَا لِمَا بَعْدَهَا، فَجَاءَهُ الَّذِي لَهُ مِنَ الدُّنْيَا بِغَيْرِ عَمَل، فَأَحْرَزَ الْحَظَّيْنِ مَعاً، وَ مَلَكَ الدَّارَيْنِ جَمِيعاً، فَأَصْبَحَ وَجِيهاً عِنْدَ اللَّهِ، لَايَسْأَلُ اللَّهَ حَاجَةً فَيَمْنَعُهُ.

270- و روي انه ذكر عند عمر بن الخطاب في ايامه حلي الكعبة و كثرته، فقال قوم: لو اخذته فجهزت به جيوش المسلمين كان اعظم للأَجر، و ما تصنع الكعبة بالحلي؟ فَهَّمَ عمر بذلك، و سأل اميرالمؤمنين عليه السلام، فقال عليه السلام: إنَّ الْقُرْآنَ أُنْزِلَ عَلَى النَّبِيِّ صلى الله عليه و آله، وَالْأَمْوَالُ أَرْبَعَةٌ: أَمْوَالُ الْمُسْلِمِينَ فَقَسَّمَهَا بَيْنَ الْوَرَثَةِ فِي الْفَرَائِضِ؛ وَالْفَيْ ءُ فَقَسَّمَهُ عَلَى مُسْتَحِقِّيهِ؛ وَالْخُمْسُ فَوَضَعَهُ اللَّهُ حَيْثُ وَضَعَهُ؛ والصَّدَقَاتُ فَجَعَلَهَا اللَّهُ حَيْثُ جَعَلَهَا. وَ كَانَ حَلْيُ الْكَعْبَةِ فِيهَا يَوْمَئِذٍ، فَتَرَكَهُ اللَّهُ عَلَى حَالِهِ، وَ لَمْ يَتْرُكْهُ نِسْيَاناً، وَ لَمْ يَخْفَ عَلَيْه مَكاناً، فَأَقِرَّهُ حَيْثُ أَقَرَّهُ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ. فقال له عمر:

لولاك لافتضحنا و ترك الحلي بحاله.

271- و روي انه عليه السلام رفع اليه رجلان سرقا من مال اللَّه، احدهما عبد من مال اللَّه، و الآخر من عروض الناس.

ص: 805

ص: 806

فقال عليه السلام: أمَّا هذَا فَهُوَ مِنْ مَالِ اللَّهِ وَ لَاحَدَّ عَلَيْهِ، مَالُ اللَّهِ أَكَلَ بَعْضُهُ بَعْضاً؛ وَ أَمَّا الْآخَرُ فَعَلَيْهِ الْحَدُّ الشَّدِيدُ فَقَطَعَ يَدَهُ.

272- و قال عليه السلام: لَوْ قَدِ اسْتَوَتْ قَدَمَاىَ مِنْ هذِهِ الْمَدَاحِضِ لَغَيَّرْتُ أَشْيَاءَ.

273- و قال عليه السلام: اعْلَموا عِلْماً يَقِيناً انَّ اللَّهَ لَمْ يَجْعَلْ لِلْعَبْدِ- وَ إِنْ عَظُمَتْ حِيلَتُهُ، وَاشْتَدَّتْ طِلْبَتُهُ، وَ قَوِيَتْ مَكِيدَتُهُ- أَكْثَرَ مِمَّا سُمِّىَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ، وَ لَمْ يَحُلْ بَيْنَ الْعَبْدِ فِي ضُعْفِهِ وَ قِلَّةِ حِيلَتِهِ، وَ بَيْنَ أَنْ يَبْلُغَ مَا سُمِّيَ لَهُ فِي الذِّكْرِ الْحَكِيمِ. وَ الْعَارِفُ لِهذَا الْعَامِلُ بِهِ، أَعْظَمُ النَّاسِ رَاحَةً فِي مَنْفَعَةٍ، وَالتَّارِكُ لَهُ الشَّاكُّ فِيهِ أَعْظَمُ النَّاسِ شُغُلًا فِي مَضَرَّةٍ، وَ رُبَّ مُنْعَمٍ عَلَيْهِ مُسْتَدْرَجٌ بِالنُّعْمَى، وَ رُبَّ مُبْتَلىً مَصْنُوعٌ لَهُ بِالْبَلْوَى، فَزِدْ أَيُّهَا الْمُسْتَنفِعُ فِي شُكْرِكَ، وَ قَصِّرْ مِنْ عَجَلَتِكَ، وَ قِفْ عِنْدَ مُنْتَهَى رِزْقِكَ.

274- و قال عليه السلام: لَاتَجْعَلُوا عِلْمَكُمْ جَهْلًا، وَ يَقِينَكُمْ شَكّاً، إِذَا عَلِمْتُمْ فَاعْمَلُوا، وَ إِذَا تَيَقَّنْتُمْ فَأَقْدِمُوا.

275- و قال عليه السلام: إِنَّ الطَّمَعَ مُورِدٌ غَيْرُ مُصْدِرٍ، وَ ضَامِنٌ غَيْرُ وَفِيٍّ، وَ رُبَّمَا شَرِقَ شَارِبُ الْمَاءِ قَبْلَ رِيِّهِ؛ وَ كُلَّمَا عَظُمَ قَدْرُ الشَّيْ ءِ الْمُتَنَافَسِ فِيهِ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ لِفَقْدِهِ وَ الْأَمَانِيُّ تُعْمِي أَعْيُنَ الْبَصَائِرِ، وَالْحَظُّ يَأْتِي مَنْ لَايَأْتِيهِ.

276- و قال عليه السلام: اللَّهُمَّ إِنِّي أَعُوذُ بِكَ مِنْ أَنْ تُحَسِّنَ فِي لَامِعَةِ الْعُيُونِ عَلَانِيَتي، وَ تُقَبِّحَ فِيَما أُبْطِنُ لَكَ سَرِيرَتِي، مُحَافِظاً عَلى رِثَاءِ النَّاسِ مِنْ نَفْسِي بِجَمِيعِ مَا أَنْتَ مُطَّلِعٌ عَلَيْهِ مِنِّي، فَأُبْدِي لِلنَّاسِ حُسْنَ ظَاهِرِي، وَ أُفْضِي إِلَيْكَ بِسُوءِ عَمَلِي، تَقَرُّباً إِلَى عِبَادِكَ وَ تَبَاعُداً مِنْ مَرْضَاتِكَ.

277- و قال عليه السلام: لَاوَالَّذِي أَمْسَيْنَا مِنْهُ فِي غُبْرِ لَيْلَةٍ دَهْمَاءَ، تَكْشِرُ عَنْ يَوْمٍ أَغَرَّ، مَا كَانَ كَذَا وَ كَذَا.

ص: 807

ص: 808

278- و قال عليه السلام: قَلِيلٌ تَدُومُ عَلَيْهِ أرْجى مِنْ كَثِيرٍ مَمْلُولٍ مِنْهُ.

279- و قال عليه السلام: إِذَا أَضَرَّتِ النَّوَافِلُ بِالْفَرَائِضِ فَارْفُضُوهَا.

280- و قال عليه السلام: مَنْ تَذَكَّرَ بُعْدَ السَّفَرِ اسْتَعَدَّ.

281- و قال عليه السلام: لَيْسَتِ الرَّوِيَّةُ كَالْمُعَايَنَةِ مَعَ الْإِبْصَارِ؛ فَقَدْ تَكْذِبُ الْعُيُونُ أَهْلَهَا، وَ لَا يَغُشُّ الْعَقْلُ مَنِ اسْتَنْصَحَهُ.

282- و قال عليه السلام: بَيْنَكُمْ وَ بَيْنَ الْمَوْعِظَةِ حِجَابٌ مِنَ الْغِرَّةِ.

283- و قال عليه السلام: جَاهِلُكُمْ مُزْدَادٌ، وَ عَالِمُكُمْ مُسَوِّفٌ.

284- و قال عليه السلام: قَطَعَ الْعِلْمُ عُذْرَ الْمُتَعَلِّلِينَ.

285- و قال عليه السلام: كُلٌّ مُعَاجَلٌ يَسْأَلُ الْإِنْظَارَ، وَ كُلٌّ مُؤَجَّلٌ يَتَعَلَّلُ بِالتَّسْوِيفِ.

286- و قال عليه السلام: مَا قَالَ النَّاسُ لِشَيْ ءٍ «طُوبَى لَهُ» إِلَّا وَ قَدْ خَبَأَ لَهُ الدَّهْرُ يَوْمَ سُوءٍ.

287- و سئل عن القدر، فقال: طَرِيقٌ مُظْلِمٌ فَلَا تَسْلُكُوهُ، وَ بَحْرٌ عَمِيقٌ فَلَا تَلِجُوهُ، وَ سِرُّ اللَّهِ فَلا تَتَكَلَّفُوهُ.

288- و قال عليه السلام: إِذَا أَرْذَلَ اللَّهُ عَبْداً حَظَرَ عَلَيْهِ الْعِلْمَ.

289- و قال عليه السلام: كَانَ لِي فِيَما مَضَى أَخٌ فِي اللَّهِ، وَ كَانَ يُعْظِمُهُ فِي عَيْنِي صِغَرُ الدُّنْيَا فِي عَيْنِهِ. وَ كَانَ خَارِجاً مِنْ سُلْطَانِ بَطْنِهِ فَلَا يَشْتَهِي مَا لَايَجِدُ وَ لَايُكْثِرُ إِذَا وَجَدَ.

وَ كَانَ أَكْثَرَ دَهْرِهِ صَامِتاً، فَإِنْ قَالَ بَدَّ الْقَائِلِينَ، وَ نَقَعَ غَلِيلَ السَّائِلِينَ. وَ كَانَ ضَعِيفاً مُسْتَضْعَفاً! فَإِنْ جَاءَ الْجِدُّ فَهُوَ لَيْثُ غَابٍ وَصِلُّ وَادٍ، لَايُدْلِي بِحُجَّةٍ حَتَّى يَأْتِيَ قَاضِياً. وَ كَانَ لَايَلُومُ أَحَداً عَلَى مَا يَجِدُ الْعُذْرَ فِي مِثْلِهِ، حَتَّى يَسْمَعَ اعْتِذَارَهُ؛

ص: 809

ص: 810

وَ كَانَ لَايَشْكُو وَجَعاً إِلَّا عِنْدَ بُرْئِهِ؛ وَ كَانَ يَقُولُ مَا يَفْعَلُ وَ لَايَقُولُ مَا لَايَفْعَلُ؛ وَ كَانَ إِذَا غُلِبَ عَلَى الكَلَامِ لَمْ يُغْلَبْ عَلَى السُّكُوتِ، وَ كَانَ عَلَى مَا يَسْمَعُ أَحْرَصَ مِنْهُ عَلَى أَنْ يَتَكَلَّمَ؛ وَ كَانَ إِذَا بَدَهَهُ أَمْرَانِ يَنْظُرُ أَيُّهُمَا أَقْرَبُ إِلَى الْهَوَى فَيُخَالِفُهُ، فَعَلَيْكُمْ بِهذِهِ الْخَلائِقِ فَالْزَمُوهَا وَ تَنَافَسُوا فِيهَا، فَإِنْ لَمْ تَسْتَطِيعُوها فَاعْلَمُوا أَنَّ أَخْذَ الْقَلِيلِ خَيْرٌ مِنْ تَرْكِ الْكَثِيرِ.

290- و قال عليه السلام: لَوْ لَمْ يَتَوَعَّدِ اللَّهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ لَكَانَ يَجِبُ أَلَّا يُعْصَى شُكْراً لِنِعَمِهِ.

291- و قال عليه السلام، و قد عزى الأَشْعَث بن قيس عن ابن له:

يَا أَشْعَثُ، إِنْ تَحْزَنْ عَلَى ابْنِكَ فَقَدِ اسْتَحَقَّتْ مِنْكَ ذلِكَ الرَّحِمُ، وَ إِنْ تَصْبِرْ فَفِي اللَّهِ مِنْ كُلِّ مُصِيبَةٍ خَلَفٌ. يَا أَشْعَثُ، إِنْ صَبَرْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْجُورٌ، وَ إِنْ جَزِعْتَ جَرَى عَلَيْكَ الْقَدَرُ وَ أَنْتَ مَأْزُورٌ؛ يَا أَشْعَثُ، ابْنُكَ سَرَّكَ وَ هُوَ بَلَاءٌ وَ فِتْنَةٌ، وَ حَزَنَكَ وَ هُوَ ثَوَابٌ وَ رَحْمَةٌ.

292- و قال عليه السلام، على قبر رسول اللَّه صلى الله عليه و آله ساعة دفنه:

إِنّ الصَّبْرَ لَجَمِيلٌ إِلَّا عَنْكَ، وَ إِنَّ الْجَزَعَ لَقَبِيحٌ إِلَّا عَلَيْكَ، وَ إِنَّ الْمُصابَ بِكَ لَجَلِيلٌ، وَ إِنَّهُ قَبْلَكَ وَ بَعْدَكَ لَجَلَلٌ.

293- و قال عليه السلام: لَاتَصْحَبِ الْمَائِقَ فَإِنَّهُ يُزَيِّنُ لَكَ فِعْلَهُ، وَ يَوَدٌّ أَنْ تَكُونَ مِثْلَهُ.

294- و قد سئل عن مسافة ما بين المشرق و المغرب، فقال عليه السلام: مَسِيرَةُ يَوْمٍ لِلشَّمْسِ.

295- و قال عليه السلام: أَصْدِقَاؤُكَ ثَلَاثَةٌ، وَ أَعْدَاؤُكَ ثَلاثَةٌ؛ فَأَصْدِقَاؤُكَ: صَدِيقُكَ، وَ صَدِيقُ صَدِيقِكَ، وَعَدُوُّ عَدُوِّكَ. وَ أَعْدَاؤُكَ: عَدُوُّكَ، وَعَدُوُّ صَدِيقِكَ، وَ صَدِيقُ عَدُوِّكَ.

ص: 811

ص: 812

296- و قال عليه السلام، لرجل رآه يسعى على عدوله، بما فيه إِضرار بنفسه: إِنَّما أَنْتَ كَالطَّاعِنِ نَفْسَهُ لِيَقْتُلَ رِدْفَهُ.

297- و قال عليه السلام: مَا أَكْثَرَ الْعِبَرَ وَ أَقَلَّ الْإِعْتبَارَ!

298- و قال عليه السلام: مَنْ بَالَغَ فِي الخُصومَةِ أَثِمَ، وَ مَنْ قَصَّرَ فِيهَا ظَلِمَ، وَ لَايَسْتَطِيعُ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ مَنْ خَاصَمَ.

299- و قال عليه السلام: مَا أَهَمَّنِي ذَنْبٌ أُمْهِلْتُ بَعْدَهُ حَتَّى أُصَلِّىَ رَكْعَتَيْنِ وَ أَسْأَلَ اللَّهَ الْعَافِيَةَ.

300- و سُئِلَ عليه السلام: كيف يحاسب اللَّه الخلق على كثرتهم؟ فقال عليه السلام: كَمَا يَرْزُقُهُمْ عَلَى كَثْرَتِهِمْ؛ فقيل: كيف يحاسبهم و لا يرونه؟ فقال عليه السلام: كَمَا يَرْزُقُهُمْ وَ لَايَرَوْنَهُ.

301- و قال عليه السلام: رَسُولُكَ تَرْجُمَانُ عَقْلِكَ، وَ كِتَابُكَ أَبْلَغُ مَا يَنْطِقُ عَنْكَ!

302- و قال عليه السلام: مَا الْمُبْتَلَى الَّذِي قَدِ اشْتَدَّ بِهِ الْبَلَاءُ، بِأَحْوَجَ إِلَى الدُّعَاءِ مِنَ الْمُعَافَى الَّذِي لَايَأْمَنُ الْبَلَاءَ!

303- و قال عليه السلام: النَّاسُ أَبْنَاءُ الدُّنْيَا، وَ لَايُلامُ الرَّجُلُ عَلَى حُبِّ أُمِّهِ.

304- و قال عليه السلام: إِنَّ الْمِسْكِينَ رَسُولُ اللَّهِ، فَمَنْ مَنَعَهُ فَقَدْ مَنَعَ اللَّه، وَ مَنْ أَعْطَاهُ فَقَدْ أَعْطَى اللَّهَ.

305- و قال عليه السلام: مَا زَنَى غَيُورٌ قَطُّ.

306- و قال عليه السلام: كَفَى بِالأَجَلِ حارِساً.

307- و قال عليه السلام: يَنَامُ الرَّجُلُ عَلَى الثُّكْلِ، وَ لَايَنَامُ عَلَى الْحَرَبِ.

قال الرضى: و معنى ذلك أنه يبصر عل قتل الأولاد، و لا يبصر على سلب الأموال.

ص: 813

ص: 814

308- و قال عليه السلام: مَوَدَّةُ الْآبَاءِ قَرَابَةٌ بَيْنَ الْأَبْنَاءِ، وَ الْقَرَابَةُ إِلَى الْمَوَدَّةِ أَحْوَجُ مِنَ الْمَوَدَّةِ إِلَى الْقَرَابَةِ.

309- و قال عليه السلام: اتَّقُوا ظُنُونَ الْمُؤْمِنِينَ، فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى جَعَلَ الْحَقَّ عَلَى أَلْسِنَتِهِمْ.

310- و قال عليه السلام: لا يَصْدُقُ إِيمَانُ عَبْدٍ، حَتَّى يَكُونَ بِمَا فِي يَدِاللَّهِ أَوْثَقَ مِنْهُ بِمَا فِي يَدِهِ.

311- و قال عليه السلام: لأَنس بن مالك، و قد كان بعثه إِلى طلحة و الزبير لما جاء إِلى البصرة يذكرهما شيئاً مما سمعه من رسول اللَّه صلى الله عليه و آله في معناهما، فلوى عن ذلك، فرجع إِليه، فقال: إِنِّي أُنْسِيتُ ذلِكَ الْأَمْرَ، فقال عليه السلام: إِنْ كُنْتَ كَاذِباً فَضَرَبَكَ اللَّهُ بِهَا بَيْضَاءَ لَامِعَةً لَاتُوَارِيهَا الْعِمَامَةُ.

قال الرضى: يعنى البرص، فأصاب أنساً هذا الداء فيما بعد في وجهه، فكان لا يرى الا مبرقعاً.

312- و قال عليه السلام: إِنَّ لِلْقُلُوبِ إِقْبَالًا وَ إِدْبَاراً؛ فَإِذَا أَقْبَلَتْ فَاحْمِلُوهَا عَلَى النَّوَافِلِ، وَ إِذَا أَدْبَرَتْ فَاقْتَصِرُوا بِهَا عَلَى الْفَرَائِضِ.

313- و قال عليه السلام: وَ فِي الْقُرْآنِ نَبَأُ مَا قَبْلَكُمْ، وَ خَبَرُ مَا بَعْدَكُمْ، وَ حُكْمُ مَا بَيْنَكُمْ.

314- و قال عليه السلام: رُدُّوا الْحَجَرَ مِنْ حَيْثُ جَاءَ، فَإِنَّ الشَّرَّ لَايَدْفَعُهُ إِلَّا الشَّرُّ.

315- و قال عليه السلام لكاتبه عُبيْداللَّه بن ابي رافع: الِقْ دَواتَكَ، وَ أَطِلْ جِلْفَةَ قَلَمِكَ، وَ فَرِّجْ بَيْنَ السُّطُورِ، وَ قَرْمِطْ بَيْنَ الْحُرُوفِ فَإِنَّ ذلِكَ أَجْدَرُ بِصَبَاحَةِ الْخَطِّ.

316- و قال عليه السلام: أَنَا يَعْسُوبُ الْمُؤْمِنِينَ، وَ الْمَالُ يَعْسُوبُ الْفُجَّارِ.

قال الرضى: و معنى ذلك أن المؤمنين يتبعونني، و الفجار يتبعون المال كَما تتبع النحل يعسوبها، و هو رئيسها.

317- و قال له بعض اليهود: ما دفنتم نبيكم حتى اختلفتم فيه؟

ص: 815

ص: 816

فقال عليه السلام له: إِنَّما اخْتَلَفْنَا عَنْهُ لَافِيهِ، وَ لكِنَّكُمْ مَا جَفَّتْ أَرْجُلُكُمْ مِنَ الْبَحْرِ حَتَّى قُلْتُمْ لِنَبِيِّكُمْ: «اجْعَلْ لَنَا إِلهاً كَمَا لَهُمْ آلِهَةٌ فَقَالَ إِنَّكُمْ قَوْمٌ تَجْهَلُونَ».

318- و قيل له: بأي شي ء غلبت الأَقران؟ فقال عليه السلام: مَا لَقِيتُ رَجُلًا إِلَّا أَعَانَنِي عَلَى نَفْسِهِ.

قال الرضي: يومى ء بذلك الى تمكن هيبته في القلوب.

319- و قال عليه السلام لابنه محمد بن الحنفية: يَا بُنَيَّ، إِنِّي أَخَافُ عَلَيْكَ الْفَقْرَ فَاسْتَعِذْ بِاللَّهِ مِنْهُ، فَإِنَّ الْفَقْرَ مَنْقَصَةٌ لِلدِّينِ! مَدْهَشَةٌ لِلْعَقْلِ، دَاعِيَةٌ لِلْمَقْتِ.

320- و قال عليه السلام لِسَائل سأله عن معضلة: سَلْ تَفَقُّهاً، وَ لَاتَسْأَلْ تَعَنُّتاً، فَإِنَّ الْجَاهِلَ الْمُتَعَلِّمَ شَبِيْهٌ بِالْعَالِمِ، وَ إِنَّ الْعَالِمَ الْمُتَعَسِّفَ شَبِيهٌ بِالجَاهِلِ الْمُتَعَنِّتِ.

321- و قال عليه السلام لعبد اللَّه بن العباس، و قد أشار علَيه في شي ء لم يوافق رأيه: لَكَ أَنْ تُشيرَ عَلَيَّ وَأَرَى، فَإِنْ عَصَيْتُكَ فَأَطِعْني.

322- و روي أَنه عليه السلام، لما ورد الكوفة، قادماً من صفين مر بالشباميين، فسمع بكاء النساء على قتلى صفين، و خرج إِليه حرب بن شرحبيل الشبامي، و كان من وجوه قومه، فقال عليه السلام له: أَتَغْلِبُكُمْ نِسَاؤُكُمْ عَلَى مَا أَسْمَعُ؟ إِلَّا تَنْهُونَهُنَّ عَنْ هذَا الرَّنِينِ، وَ أَقبل حرب يمشي معه، و هو عليه السلام راكب، فقال عليه السلام: ارْجِعْ، فَإِنَّ مَشْيَ مِثْلِكَ مَعَ مِثْلِي فِتْنَةٌ لِلْوَالِي وَ مَذَلَّةٌ لِلْمُؤْمِنِ.

323- وقال عليه السلام، وقد مربقتلى الخوارج يوم النهروان: بُؤْساًلَكُمْ، لَقَدْ ضَرَّكُمْ مَنْ غَرَّكُمْ، فقيل له: من غرهم يا أميرالمؤمنين؟ فقال: الشَّيْطَانُ الْمُضِلُّ، وَالْأَنْفُسُ الْأَمَّارَةُ بِالسُّوءِ، غَرَّتْهُمْ بِالْأَمَانِيِّ، وَ فَسَحَتْ لَهُمْ بِالْمَعَاصِي، وَ وَعَدَتْهُمُ الْإِظْهَارَ فَاقْتَحَمَتْ بِهِمُ النَّارَ.

ص: 817

ص: 818

324- و قال عليه السلام اتَّقُوا مَعَاصِيَ اللَّهِ فِي الْخَلَوَاتِ، فَإِنَّ الشَّاهِدَ هُوَ الْحَاكِمُ.

325- و قال عليه السلام، لما بلغه قتل محمد بن أبي بكر: إِنَّ حُزْنَنَا عَلَيْهِ عَلَى قَدْرِ سُرُورِهِمْ بِهِ، إِلَّا أَنَّهُمْ نَقَصُوا بَغِيضاً وَ نَقَصْنَا حَبِيباً.

326- و قال عليه السلام: الْعُمْرُ الَّذِي أَعْذَرَ اللَّهُ فِيهِ إِلَى ابْنِ آدَمَ سِتُّونَ سَنَةً.

327- و قال عليه السلام: مَا ظَفِرَ مَنْ ظَفِرَ الْإِثْمُ بِهِ، وَ الْغَالِبُ بِالشَّرِّ مَغْلُوبٌ.

328- و قال عليه السلام: إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ فَرَضَ فِي أَمْوَالِ الْأَغْنِيَاءِ أَقْوَاتَ الْفُقَرَاءِ: فَمَا جَاعَ فَقِيرٌ إِلَّا بِمَا مُتِّعَ بِهِ غَنِيٌّ، وَ اللَّهُ تَعَالَى سَائِلُهُمْ عَنْ ذلِكَ.

329- و قال عليه السلام: الإِسْتِغْنَاءُ عَنِ الْعُذْرِ أَعَزُّ مِن الصِّدْقِ بِهِ.

330- و قال عليه السلام: أَقَلُّ مَا يَلْزَمُكُمْ لِلَّهِ أَلَّا تَسْتَعِينُوا بِنِعَمِهِ عَلَى مَعَاصِيهِ.

331- و قال عليه السلام: إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ جَعَلَ الطَّاعَةَ غَنِيمَةَ الْأَكْيَاسِ عِنْدَ تَفْرِيطِ الْعَجَزَةِ.

332- و قال عليه السلام: السُّلْطَانُ وَزَعَةُ اللَّهِ فِي أَرْضِهِ.

333- و قال عليه السلام، في صفة المؤمن: المُؤْمِنُ بِشْرُهُ فِي وَجْهِهِ وَ حُزْنُهُ فِي قَلْبِهِ، أَوْسَعُ شَيْ ءٍ صَدْراً، وَ أَذَلُّ شَيْ ءٍ نَفْساً. يَكْرَهُ الرَّفْعَةَ، وَ يَشْنَأُ السُّمْعَةَ. طَوِيلٌ غَمُّهُ، بَعِيدٌ هَمُّهُ، كَثِيرٌ صَمْتُهُ، مَشْغُولٌ وَقْتُهُ. شَكُورٌ صَبُورٌ، مَغْمُورٌ بِفِكْرَتِهِ، ضَنِينٌ بِخَلَّتِهِ، سَهْلُ الْخَلِيقَةِ، لَيِّنُ الْعَرِيكَةِ! نَفْسُهُ أَصْلَبُ مِنَ الصَّلْدِ، وَ هُوَ أَذَلُّ مِنَ الْعَبْدِ.

334- و قال عليه السلام: لَوْ رَأَى الْعَبْدُ الْأَجَلَ وَ مَصِيرَهُ لَأَبْغَضَ الْأَمَلَ وَ غُرُورَهُ.

335- و قال عليه السلام: لِكُلِّ امْرِي ءٍ فِي مَالِهِ شَرِيكَانِ: الْوَارِثُ، وَ الْحَوَادِثُ.

336- و قال عليه السلام: الْمَسْؤُولُ حُرٌّ حَتَّى يَعِدَ.

337- و قال عليه السلام: الدَّاعِي بِلَا عَمَلٍ كَالرَّامِي بِلَا وَتَرٍ.

ص: 819

ص: 820

338- و قال عليه السلام: الْعِلْمُ عِلْمَانِ: مَطْبُوعٌ وَ مَسْمُوعٌ، وَ لَايَنْفَعُ الْمَسْمُوعُ إِذَا لَمْ يَكُنِ الْمَطْبُوعُ.

339- و قال عليه السلام: صَوَابُ الرَّأْي بِالدُّوَلِ: يُقْبِلُ بِإِقْبَالِهَا، وَ يَذْهَبُ بِذَهَابِهَا.

340- و قال عليه السلام: الْعَفَافُ زِينَةُ الْفَقْرِ، وَ الشُّكْرُ زِينَةُ الْغِنَى.

341- و قال عليه السلام: يَوْمُ الْعَدْلِ عَلَى الظَّالِمِ أَشَدُّ مِنْ يَوْمِ الْجَوْرِ عَلَى الْمَظْلُومِ!

342- و قال عليه السلام: الْغِنَى الْأَكْبَرُ الْيَأْسُ عَمَّا فِي أَيْدِي النَّاسِ.

343- و قال عليه السلام: الأَقَاوِيلُ مَحْفُوظَةٌ وَالسَّرَائِرُ مَبْلُوَّةٌ، وَ «كُلُّ نَفْسٍ بِمَا كَسَبَتْ رَهِينَةٌ،» وَالنَّاسُ مَنْقُوصُونَ مَدْخُولُونَ إِلَّا مَنْ عَصَمَ اللَّهُ: سَائِلُهُمْ مُتَعَنِّتٌ، وَ مُجِيبُهُمْ مُتَكَلِّفٌ، يَكَادُ أَفْضَلُهُمْ رَأْياً يَرُدُّهُ عَنْ فَضْلِ رَأْيِهِ الرِّضَى وَ السُّخْطُ، وَ يَكَادُ أَصْلَبُهُمْ عُوداً تَنْكَؤُهُ اللَّحْظَةُ، وَ تَسْتَحِيلُهُ الْكَلِمَةُ الْوَاحِدَةُ!

344- و قال عليه السلام: مَعَاشِرَ النَّاسِ، اتَّقُوا اللَّهَ فَكَمْ مِنْ مُؤَمِّلٍ مَا لَايَبْلُغُهُ، وَ بَانٍ مَا لَا يَسْكُنُهُ، وَ جَامِعٍ مَا سَوْفَ يَتْرُكُهُ، وَ لَعَلَّهُ مِنْ بَاطِلٍ جَمَعَهُ، وَ مِنْ حَقٍّ مَنَعَهُ: أَصَابَهُ حَرَاماً، وَ احْتَمْلَ بِهِ آثَاماً، فَبَاءَ بِوِزْرِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى رَبِّهِ آسِفاً لَاهِفاً، قَدْ «خَسِرَ الدُّنْيَا وَ الْآخِرَةَ، ذلِكَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِينُ».

345- و قال عليه السلام: مِنَ الْعِصْمَةِ تَعَذُّرُ الْمَعَاصِي.

346- و قال عليه السلام: مَاءُ وَجْهِكَ جَامِدٌ يُقْطِرُهُ السُّؤَالُ، فَانْظُرْ عِنْدَ مَنْ تُقْطِرُهُ.

347- و قال عليه السلام: الثَّنَاءُ بِأَكْثَرَ مِنَ الاسْتِحْقَاقِ مَلَقٌ، وَ التَّقْصِيرُ عَنِ الاسْتِحْقَاقِ عِيٌّ أَوْ حَسَدٌ.

348- و قال عليه السلام: أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَهَانَ بِهِ صَاحِبُهُ.

ص: 821

ص: 822

349- و قال عليه السلام: مَنْ نَظَرَ فِي عَيْبِ نَفْسِهِ اشْتَغَلَ عَنْ عَيْبِ غَيْرِهِ، وَ مَنْ رَضِيَ بِرِزْقِ اللَّهِ لَمْ يَحْزَنْ عَلَى مَا فَاتَهُ، وَ مَنْ سَلَّ سَيْفَ الْبَغْيِ قُتِلَ بِهِ، وَ مَنْ كَابَدَ الْأُمُورَ عَطِبَ، وَ مَنِ اقْتَحَمَ اللُّجَجَ غَرِقَ، وَ مَنْ دَخَلَ مَدَاخِلَ السُّوءِ اتُّهِمَ. وَ مَنْ كَثُرَ كَلَامُهُ كَثُرَ خَطَؤُهُ، وَ مَنْ كَثُرَ خَطَؤُهُ قُلَّ حَيَاؤُهُ، وَ مَنْ قَلَّ حَيَاؤُهُ قَلَّ وَرَعُهُ، وَ مَنْ قَلَّ وَرَعُهُ مَاتَ قَلْبُهُ، وَ مَنْ مَاتَ قَلْبُهُ دَخَلَ النَّارَ. وَ مَنْ نَظَرَ فِي عُيُوبِ النَّاسِ، فَأَنْكَرَهَا، ثُمَّ رَضِيَهَا لِنَفْسِهِ، فَذلِكَ الْأَحْمَقُ بِعَيْنِهِ وَالْقَنَاعَةُ مَالٌ لَايَنْفَدُ. وَ مَنْ أَكْثَرَ مِنْ ذِكْرِ الْمَوْتِ رَضِيَ مِنَ الدُّنْيَا بِالْيَسِيرِ، وَ مَنْ عَلِمَ أَنَّ كَلَامَهُ مِنْ عَمَلِهِ قَلَّ كَلَامُهُ إِلَّا فِيَما يَعْنِيهِ.

350- و قال عليه السلام: لِلظَّالِمِ مِنَ الرِّجَالِ ثَلَاثُ عَلَامَاتٍ: يَظْلِمُ مَنْ فَوْقَهُ بِالْمَعْصِيَةِ، وَ مَنْ دُونَهُ بِالْغَلَبَةِ وَ يُظَاهِرُ الْقَوْمَ الظَّلَمَةَ.

351- و قال عليه السلام: عِنْدَ تَنَاهِي الشِّدَّةِ تَكُونُ الْفَرْجَةُ، وَ عِنْدَ تَضَايُقِ حَلَقِ الْبَلَاءِ يَكُونُ الرَّخَاءُ.

352- و قال عليه السلام لبعض اصحابه: لَاتَجْعَلَنَّ أَكْثَرَ شُغْلِكَ بِأَهْلِكَ وَ وَلَدِكَ: فَإِنْ يَكُنْ أَهْلُكَ وَ وَلَدُكَ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ، فَإِنَّ اللَّهَ لَايُضِيعُ أَوْلِيَاءَهُ، وَ إِنْ يَكُونُوا أَعْدَاءَ اللَّهِ، فَمَا هَمُّكَ وَ شُغْلُكَ بِأَعْدَاءِ اللَّهِ؟!

353- و قال عليه السلام: أَكْبَرُ الْعَيْبِ أَنْ تَعِيبَ مَا فِيكَ مِثْلُهُ.

354- و هنأ بحضرته رجل رجلًا بغلام ولد له فقال له: لِيُهْنِئْكَ الْفَارِسُ؛ فقال عليه السلام: لَاتَقُلْ ذلِكَ، وَ لكِنْ قُلْ: شَكَرْتَ الْوَاهِبَ، وَ بُورِكَ لَكَ فِي الْمَوْهُوبِ، وَ بَلَغَ أَشُدَّهُ، وَ رُزِقْتَ بِرَّهُ.

355- و بنى رجل من عماله بناء فخماً، فقال عليه السلام: أَطْلَعَتِ الْوَرِقُ رُؤوسَهَا! إِنَّ الْبِنَاءَ يَصِفُ لَكَ الْغِنَى.

ص: 823

ص: 824

356- و قيل له عليه السلام: لو سد على رجل باب بيته و ترك فيه، من أين كان يأتيه رزقه؟ فقال عليه السلام: مِنْ حَيْثُ يَأْتِيهِ أَجَلُهُ.

357- و عَزَّى قوماً عن ميت مات لهم فقال عليه السلام: إِنَّ هذا الْأَمْرَ لَيْسَ لَكُمْ بَدَأَ، وَ لَا إِلَيْكُمُ انْتَهَى، وَ قَدْ كَانَ صَاحِبُكُمْ هذَا يُسَافِرُ فَعُدُّوهُ فِي بَعْضِ أَسْفَارِهِ، فَإِنْ قَدِمَ عَلَيْكُمْ وَ إِلَّا قَدِمْتُمْ عَلَيْهِ.

358- و قال عليه السلام: أَيُّهَا النَّاسُ، لِيَرَكُمُ اللَّهُ مِنَ النِّعْمَةِ وَجِلِينَ، كَمَا يَرَاكُمْ مِنَ النِّقْمَةِ فَرِقِينَ! إِنَّهُ مَنْ وُسِّعَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذلِكَ اسْتِدْرَاجاً فَقَدْ أَمِنَ مَخُوفاً، وَ مَنْ ضُيِّقَ عَلَيْهِ فِي ذَاتِ يَدِهِ فَلَمْ يَرَ ذلِكَ اخْتِبَاراً فَقَدْ ضَيَّعَ مَأْمُولًا.

359- و قال عليه السلام: يَا أَسْرَى الرَّغْبَةِ أَقْصِرُوا فَإِنَّ الْمُعَرِّجَ عَلَى الدُّنْيَا لَايَرُوعُهُ مِنْهَا إِلَّا صَرِيفُ أَنْيَابِ الْحِدْثَانِ. أَيُّهَا النَّاسُ، تَوَلَّوْا مِنْ أَنْفُسِكُمْ تَأْدِيبَهَا، وَاعْدِلُوا بِهَا عَنْ ضَرَاوَةِ عَادَاتِهَا.

360- وقال عليه السلام: لَاتَظُنَّنَّ بِكَلِمَةٍ خَرَجَتْ مِنْ أَحَدٍ سُوءاً، وَ أَنْتَ تَجِدُ لَهَا فِي الْخَيْرِ مُحْتَمَلًا.

361- و قال عليه السلام: إِذَا كَانَتْ لَكَ إِلَى اللَّهِ، سُبْحَانَهُ، حَاجَةٌ فَابْدَأْ بِمَسْأَلَةِ الصَّلَاةِ عَلَى رَسُولِهِ صلى الله عليه و آله، ثُمَّ سَلْ حَاجَتَكَ؛ فَإِنَّ اللَّهَ أَكْرَمُ مِنْ أَنْ يُسْأَلَ حَاجَتَيْنِ، فَيَقْضِيَ إِحْدَاهُمَا وَ يَمْنَعَ الْأُخْرَى.

362- و قال عليه السلام: مَنْ ضَنَّ بِعِرْضِهِ فَلْيَدَعِ الْمِرَاءَ.

363- و قال عليه السلام: مِنَ الْخُرْقِ الْمُعَاجَلَةُ قَبْلَ الْإِمْكَانِ، وَ الْأَنَاةُ بَعْدَ الْفُرْصَةِ.

364- و قال عليه السلام: لَاتَسْأَلْ عَمَّا لَايَكُونُ، فَفِي الَّذِي قَدْ كَانَ لَكَ شُغْلٌ.

ص: 825

ص: 826

365- و قال عليه السلام: الْفِكْرُ مِرْآةٌ صَافِيَةٌ، وَ الاعْتِبَارُ مُنْذِرٌ نَاصِحٌ. وَ كَفَى أَدَباً لِنَفْسِكَ تَجَنُّبُكَ مَا كَرِهْتَهُ لِغَيْرِكَ.

366- و قال عليه السلام: الْعِلْمُ مَقْرُونٌ بِالْعَمَلِ: فَمَنْ عَلِمَ عَمِلَ؛ وَ الْعِلْمُ يَهْتِفُ بِالْعَمَلِ: فَإِنْ أَجَابَهُ وَ إِلَّا ارْتَحَلَ عَنْهُ.

367- و قال عليه السلام: يَا أَيُّهَا النَّاسُ، مَتَاعُ الدُّنْيَا حُطَامٌ مُوبِى ءٌ فَتَجَنَّبُوا مَرْعَاهُ! قُلْعَتُهَا أَحْظَى مِنْ طُمَأْنِينَتِهَا، وَ بُلْغَتُهَا أَزْكَى مِنْ ثَرْوَتِهَا. حُكِمَ عَلَى مُكْثِرٍ بِالْفَاقَةِ، وَ أُعِينَ مَنْ غَنِيَ عَنْهَا بِالرَّاحَةِ. وَ مَنْ رَاقَهُ زِبْرِجُهَا أَعْقَبَتْ نَاظِرَيْهِ كَمَهاً، وَ مَنِ اسْتَشْعَرَ الشَّغَفَ بِهَا مَلَأَتْ ضَمِيرَهُ أَشْجَاناً، لَهُنَّ رَقْصٌ عَلَى سُوَيْدَاءِ قَلْبِهِ هَمٌّ يَشْغَلُهُ، وَ غَمٌّ يَحْزُنُهُ، كَذلِكَ حَتَّى يُؤْخَذَ بِكَظَمِهِ فَيُلْقَى بِالْفَضَاءِ مُنْقَطِعاً أَبْهَرَاهُ، هَيِّناً عَلَى اللَّهِ فَنَاؤُهُ، وَ عَلَى الْإِخْوَانِ إِلْقَاؤُهُ. وَ إِنَّما يَنْظُرُ الْمُؤْمِنُ إِلَى الدُّنْيَا بِعَيْنِ الاعْتِبَارِ، وَيَقْتَاتُ مِنْهَا بِبَطْنِ الاضْطِرَارِ، وَ يَسْمَعُ فِيهَا بِأُذُنِ الْمَقْتِ وَ الْإِبْغَاضِ، إِنْ قِيلَ أَثْرَى قِيلَ أَكْدَى! وَ إِنْ فُرِحَ لَهُ بِالْبَقَاءِ حُزِنَ لَهُ بِالْفَنَاءِ! هذَا وَ لَمْ يَأْتِهِمْ «يَوْمٌ فِيهِ يُبْلِسُونَ».

368- و قال عليه السلام: إِنَّ اللَّهَ سُبْحَانَهُ وَضَعَ الثَّوَابَ عَلَى طَاعَتِهِ، وَ الْعِقَابَ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، ذِيَادَةً لِعِبَادِهِ عَنْ نَقْمَتِهِ وَ حِيَاشَةً لَهُمْ إِلَى جَنَّتِهِ.

369- و قال عليه السلام: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ لَايَبْقَى فِيهِمْ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا رَسْمُهُ، وَ مِنَ الْإِسْلَامِ إِلَّا اسْمُهُ، وَ مَسَاجِدُهُمْ يَوْمَئِذٍ غَامِرَةٌ مِنَ الْبِنَاءِ، خَرَابٌ مِنَ الْهُدَى، سُكَّانُهَا وَ عُمَّارُهَا شَرُّ أَهْلِ الْأَرْضِ، مِنْهُمْ تَخْرُجُ الْفِتْنَةُ، وَ إِلَيْهِمْ تَأْوِي الْخَطِيئَةُ؛ يَرُدُّونَ مَنْ شَذَّ عَنْهَا فِيهَا، وَ يَسُوقُونَ مَنْ تَأَخَّرَ عَنْهَا إِلَيْهَا. يَقُولُ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: فَبِي حَلَفْتُ لَأَبْعَثَنَّ عَلَى أُولئِكَ فِتْنَةً تَتْرُكُ الْحَلِيمَ فِيهَا حَيْرَانَ وَ قَدْ فَعَلَ، وَ نَحْنُ نَسْتَقِيلُ اللَّهَ عَثْرَةَ الْغَفْلَةِ.

ص: 827

ص: 828

370- و روي أنه عليه السلام، قلما اعتدل به المنبر، إِلا قال أمام الخطبة: أَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ فَمَا خُلِقَ امْرُؤٌ عَبَثاً فَيَلْهُو، وَ لَاتُرِكَ سُدًى فَيَلْغُو وَ مَا دُنْيَاهُ الَّتي تَحَسَّنَتْ لَهُ بِخَلَفٍ مِنَ الْآخِرَةِ الَّتِي قَبَّحَهَا سُوءُ النَّظَرِ عِنْدَهُ، وَ مَا الْمَغْرُورُ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الدُّنْيَا بِأَعْلَى هِمَّتِهِ كَالآخَرِ الَّذِي ظَفِرَ مِنَ الآخِرَةِ بِأَدْنَى سُهْمَتِهِ.

371- و قال عليه السلام: لَاشَرَفَ أَعْلَى مِنَ الْإِسْلَامِ، وَ لَاعِزَّ أَعَزُّ مِنَ التَّقْوَى، وَ لَامَعْقِلَ أَحْسَنُ مِنَ الْوَرَعِ، وَ لَاشَفِيعَ أَنْجَحُ مِنَ التَّوْبَةِ، وَ لَاكَنْزَ أَغْنَى مِنَ الْقَنَاعَةِ، وَ لَامَالَ أَذْهَبُ لِلْفَاقَةِ مِنَ الرِّضَى بِالْقُوتِ. وَ مَنِ اقْتَصَرَ عَلَى بُلْغَةِ الْكَفَافِ فَقَدِ انْتَظَمَ الرَّاحَةَ وَ تَبَوَّأَ خَفْضَ الدَّعَةِ وَ الرَّغْبَةُ مِفْتَاحُ النَّصَبِ وَ مَطِيَّةُ التَّعَبِ، وَ الْحِرْصُ وَ الْكِبْرُ وَالْحَسَدُ دَوَاعٍ إِلَى التَّقَحُّمِ فِي الذُّنُوبِ، وَ الشَّرُّ جَامِعُ مَسَاوِي الْعُيُوبِ.

372- و قال عليه السلام لجابر بن عبداللَّه الأَنصاري: يَا جَابِرُ، قِوَامُ الدِّينِ وَالدُّنْيَا بِأَرْبَعَةٍ:

عَالِمٍ مُسْتَعْمِلٍ عِلْمَهُ، وَ جَاهِلٍ لَايَسْتَنْكِفُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ جَوَادٍ لَايَبْخَلُ بِمَعْرُوفِهِ، وَ فَقِيرٍ لَايَبِيعُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ؛ فَإِذَا ضَيَّعَ الْعَالِمُ عِلْمَهُ اسْتَنْكَفَ الْجَاهِلُ أَنْ يَتَعَلَّمَ، وَ إِذَا بَخِلَ الْغَنِيُّ بِمَعْرُوفِهِ بَاعَ الْفَقِيرُ آخِرَتَهُ بِدُنْيَاهُ.

يَا جَابِرُ، مَنْ كَثُرَتْ نِعَمُ اللَّهِ عَلَيْهِ كَثُرَتْ حَوَائِجُ النَّاسِ إِلَيْهِ، فَمَنْ قَامَ لِلَّهِ فِيهَا بِمَا يَجِبُ فِيها عَرَّضَهَا لِلدَّوَامِ وَ الْبَقَاءِ، وَ مَنْ لَمْ يَقُمْ فِيهَا بِمَا يَجِبُ عَرَّضَهَا لِلزَّوَالِ وَالْفَنَاءِ.

373- و روى ابن جرير الطبري في تاريخه عن عبدالرحمن بن أبي ليلى الفقيه- و كان ممن خرج لقتال الحجاج مع ابن الأشعث- أنه قال فيما كان يحض به الناس على الجهاد: إِني سمعت علياً عليه السلام، رفع الله درجته فى الصالحين، و أثابه ثواب الشهداء و الصدّيقين يقول يوم لقينا أهل الشام:

ص: 829

ص: 830

أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ، إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ، فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِى ءَ؛ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ، وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ؛ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِىَ الْعَلْيَا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمينَ هِيَ السُّفْلَى، فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى، وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِينُ.

374- و في كلام آخر له يجري هذا المجرى: فَمِنْهُمُ الْمُنْكِرُ لِلْمُنْكَرِ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ، فَذلِكَ الْمُسْتَكْمِلُ لِخِصَالِ الْخَيْرِ؛ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ التَّارِكُ بِيَدِهِ، فَذَلِكَ مُتَمَسِّكٌ بِخَصْلَتَيْنِ مِنْ خِصَالِ الْخَيْرِ وَ مُضَيِّعٌ خَصْلَةً؛ وَ مِنْهُمُ الْمُنْكِرُ بِقَلْبِهِ وَالتَّارِكُ بِيَدِهِ وَ لِسَانِهِ، فَذلِكَ الَّذِي ضَيَّعَ أَشْرَفَ الْخَصْلَتَيْنِ مِنَ الثَّلاثِ وَ تَمَسَّكَ بِوَاحِدَةٍ، وَ مِنْهُمْ تَارِكٌ لِإِنْكَارِ الْمُنْكَرِ بِلِسَانِهِ وَ قَلْبِهِ وَ يَدِهِ، فَذلِكَ مَيِّتُ الْأَحْيَاءِ. وَ مَا أَعْمَالُ الْبِرِّ كُلُّهَا وَ الْجِهَادُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ، عِنْدَ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، إِلَّا كَنَفْثَةٍ فِي بَحْرٍ لُجِّيٍّ. وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْىَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَايُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ، وَ لَايُنْقِصَانِ مِنْ رِزْقٍ، وَ أَفْضَلُ مِنْ ذلِكَ كُلِّهِ كَلِمَةُ عَدْلٍ عِنْدِ إِمَامٍ جَائِرٍ.

375- و عن أبي جحيفة قال: سمعت اميرالمؤمنين عليه السلام يقول: أَوَّلُ مَا تُغْلَبُونَ عَلَيْهِ مِنَ الْجِهَادِ الْجِهَادُ بِأَيْدِيكُمْ، ثُمَّ بِأَلْسِنَتِكُمْ ثُمَّ بِقُلُوبِكُمْ؛ فَمَنْ لَمْ يَعْرِفْ بِقَلْبِهِ مَعْرُوفاً، وَ لَمْ يُنْكِرْ مُنْكَراً، قُلِبَ فَجُعِلَ أَعْلَاهُ أَسْفَلَهُ وَ أَسْفَلُهُ أَعْلَاهُ.

376- و قال عليه السلام: إِنَّ الْحَقَّ ثَقِيلٌ مَرِي ءٌ، وَ إِنَّ الْبَاطِلَ خَفِيفٌ وَ بِي ءٌ.

377- و قال عليه السلام: لَاتَأْمَنَنَّ عَلَى خَيْرِ هذِهِ الْأُمَّةِ عَذَابَ اللَّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «فَلَا يَأْمَنُ مَكْرَ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْخَاسِرُونَ» وَلَا تَيْأَسَنَّ لِشَرِّ هذِهِ الْأُمَّةِ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ لِقَوْلِهِ تَعَالَى: «إِنَّهُ لَايَيْأَسُ مِنْ رَوْحِ اللَّهِ إِلَّا الْقَوْمُ الْكَافِرُونَ».

ص: 831

ص: 832

378- و قال عليه السلام: الْبُخْلُ جَامِعٌ لِمَسَاوِي الْعُيُوبِ، وَ هُوَ زِمَامٌ يُقَادُ بِهِ إِلَى كُلِّ سُوءٍ.

379- و قال عليه السلام: يَابْنَ آدَمَ، الرِّزْقُ رِزْقَانِ: رِزْقٌ تَطْلُبُهُ، وَ رِزْقٌ يَطْلُبُكَ، فَإِنْ لَمْ تَأْتِهِ أَتَاكَ. فَلَا تَحْمِلْ هَمَّ سَنَتِكَ عَلَى هَمِّ يَوْمِكَ! كَفَاكَ كُلُّ يَوْمٍ عَلَى مَا فِيهِ؛ فَإِنْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَإِنَّ اللَّهَ تَعَالَى سَيُؤْتِيكَ فِي كُلِّ غَدٍ جَدِيدٍ مَا قَسَمَ لَكَ؛ وَ إِنْ لَمْ تَكُنِ السَّنَةُ مِنْ عُمُرِكَ فَمَا تَصْنَعُ بِالْهَمِّ فِيَما لَيْسَ لَكَ؛ وَ لَنْ يَسْبِقَكَ إِلَى رِزْقِكَ طَالِبٌ وَ لَنْ يَغْلِبَكَ عَلَيْهِ غَالِبٌ، وَ لَنْ يُبْطِى ءَ عَنْكَ مَا قَدْ قُدِّرَ لَكَ.

قال الرضى: و قد مضى هذا الكلام فيما تقدم من هذه الباب، إلا أنه هاهنا أوضح و أشرح، فلذلك كررناه على القاعدة المقررة في أول الكتاب.

380- و قال عليه السلام: رُبَّ مُسْتَقْبِلٍ يَوْماً لَيْسَ بِمُسْتَدْبِرِهِ، وَ مَغْبُوطٍ فِي أَوَّلِ لَيْلِهِ، قَامَتْ بَوَاكِيهِ فِي آخِرِهِ.

381- و قال عليه السلام: الْكَلَامُ فِي وَثَاقِكَ مَا لَمْ تَتَكَلَّمْ بِهِ؛ فَإِذَا تَكَلَّمْتَ بِهِ صِرْتَ وَثَاقِهِ، فَاخْزُنْ لِسَانَكَ كَمَا تَخْزُنُ ذَهَبَكَ وَ وَرِقَكَ: فَرُبَّ كَلِمَةٍ سَلَبَتْ نِعْمَةً وَجَلَبَتْ نِقْمَةً.

382- و قال عليه السلام: لَاتَقُلْ مَا لَاتَعْلَمُ بَلْ لَاتَقُلْ كُلَّ مَا تَعْلَمُ، فَإِنَّ اللَّهَ فَرَضَ عَلَى جَوَارِحِكَ كُلِّهَا فَرَائِضَ يَحْتَجُّ بِهَا عَلَيْكَ يَوْمَ الْقِيَامَةِ.

383- و قال عليه السلام: احْذَرْ أَنْ يَرَاكَ اللَّهُ عِنْدَ مَعْصِيَتِهِ وَ يَفْقِدَكَ عِنْدَ طَاعَتِهِ فَتَكُونَ مِنَ الْخَاسِرِينَ، وَ إِذَا قَوِيتَ فَاقْوَ عَلَى طَاعَةِ اللَّهِ، وَ إِذَا ضَعُفْتَ فَاضْعُفْ عَنْ مَعْصِيَةِ اللَّهِ.

384- و قال عليه السلام: الرُّكُونُ إِلَى الدُّنْيَا مَعَ مَا تُعَايِنُ مِنْهَا جَهْلٌ، وَ التَّقْصِيرُ فِي حُسْنِ الْعَمَلِ إِذَا وَثِقْتَ بِالثَّوَابِ عَلَيْهِ غَبْنٌ، وَ الطُّمَأْنِينَةُ إِلَى كُلِّ أَحَدٍ قَبْلَ الاخْتِبَارِ لَهُ عَجْزٌ.

385- و قال عليه السلام: مِنْ هَوَانِ الدُّنْيَا عَلَى اللَّهِ أَنَّهُ لَايُعْصَى إِلَّا فِيهَا، وَ لَايُنَالُ مَا عِنْدَهُ إِلَّا بِتَرْكِهَا.

ص: 833

ص: 834

386- و قال عليه السلام: مَنْ طَلَبَ شَيْئاً نَالَهُ أَوْ بَعْضَهُ.

387- و قال عليه السلام: مَا خَيْرٌ بِخَيْرٍ بَعْدَهُ النَّارُ، وَ مَا شَرٌّ بِشَرٍّ بَعْدَهُ الْجَنَّةُ، وَ كُلُّ نَعِيمٍ دُونَ الْجَنَّةِ فَهُوَ مَحْقُورٌ، وَ كُلُّ بَلَاءٍ دُونَ النَّارِ عَافِيَةٌ.

388- و قال عليه السلام: ألَاوَ إِنَّ مِنَ الْبَلَاءِ الْفَاقَةَ، وَ أَشَدُّ مِنَ الْفَاقَةِ مَرَضُ الْبَدَنِ، وَ أَشَدُّ مِنْ مَرَضِ الْبَدَنِ مَرَضُ الْقَلْبِ. ألَا وَ إِنَّ مِنْ صِحَّةِ الْبَدَنِ تَقْوَى الْقَلْبِ.

389- و قال عليه السلام: «مَنْ أَبْطَأَ بِهِ عَمَلُهُ لَمْ يُسْرِعْ بِهِ نَسَبُهُ». وَ فِي رواية أُخْرَى: مَنْ فَاتَهُ حَسَبُ نَفْسِهِ لَمْ يَنْفَعْهُ حَسَبُ آبَائِهِ.

390- و قال عليه السلام: لِلْمُؤْمِنِ ثَلَاثُ سَاعَاتٍ: فَسَاعَةٌ يُنَاجِي فِيهَا رَبَّهُ، وَ سَاعَةٌ يَرُمُّ مَعَاشَهُ، وَ سَاعَةٌ يُخَلِّي بَيْنَ نَفْسِهِ وَ بَيْنَ لَذَّتِها فِيَما يَحِلُّ وَ يَجْمُلُ. وَ لَيْسَ لِلْعَاقِلِ أَنْ يَكُونَ شَاخِصاً إِلَّا فِي ثَلَاثٍ: مَرَمَّةٍ لِمَعَاشٍ، أَوْ خُطْوَةٍ فِي مَعَادٍ، أَوْ لَذَّةٍ فِي غَيْرِ مُحَرَّمٍ.

391- و قال عليه السلام: ازْهَدْ فِي الدُّنْيَا يُبَصِّرْكَ اللَّهُ عَوْرَاتِهَا، وَ لَاتَغْفُلْ فَلَسْتَ بِمَغْفُولٍ عَنْكَ!

392- و قال عليه السلام: تَكَلَّمُوا تُعْرَفُوا، فَإِنَّ الْمَرْءَ مَخْبُوءٌ تَحْتَ لِسَانِهِ.

393- و قال عليه السلام: خُذْ مِنَ الدُّنْيَا مَا أَتَاكَ، وَتَوَلَّ عَمَّا تَوَلَّى عَنْكَ؛ فَإِنْ أَنْتَ لَمْ تَفْعَلْ فَأَجْمِلْ فِي الطَّلَبِ.

394- و قال عليه السلام: رُبَّ قَوْلٍ أَنْفَذُ مِنْ صَوْلٍ.

395- و قال عليه السلام: كُلُّ مُقْتَصَرٍ عَلَيْهِ كَافٍ.

396- و قال عليه السلام: الْمَنِيَّةُ وَ لَاالدَّنِيَّةُ! وَالتَّقَلُّلُ وَ لَاالتَّوَسُّلُ مَنْ لَمْ يُعْطَ قَاعِداً لَمْ يُعْطَ قَائِماً، الدَّهْرُ يَوْمَانِ: يَوْمٌ لَكَ، وَ يَوْمٌ عَلَيْكَ؛ فَإِذَا كَانَ لَكَ فَلَا تَبْطَرْ، وَ إِذَا كَانَ عَلَيْكَ فَاصْبِرْ!

397- و قال عليه السلام: نِعْمَ الطِّيبُ الْمِسْكُ خَفِيفٌ مَحْمِلُهُ عَطِرٌ رِيحُهُ.

ص: 835

ص: 836

398- و قال عليه السلام: ضَعْ فَخْرَكَ، وَ احْطُطْ كِبْرَكَ، وَاذْكُرْ قَبْرَكَ.

399- و قال عليه السلام: إِنَّ لِلْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ حَقّاً، وَ إِنَّ لِلْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ حَقّاً. فَحَقُّ الْوَالِدِ عَلَى الْوَلَدِ أَنْ يُطِيعَهُ فِي كُلِّ شَيْ ءٍ، إِلَّا فِي مَعْصِيَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ؛ وَ حَقُّ الْوَلَدِ عَلَى الْوَالِدِ أَنْ يُحَسِّنَ اسْمَهُ، وَ يُحَسِّنَ أَدَبَهُ وَ يُعَلِّمَهُ الْقُرْآنَ.

400- و قال عليه السلام: الْعَيْنُ حَقٌّ، وَ الرُّقَى حَقٌّ، وَ السِّحْرُ حَقٌّ، وَ الْفَأْلُ حَقٌّ، وَالطِّيرَةُ لَيْسَتْ بِحَقٍّ، وَالْعَدْوَى لَيْسَتْ بِحَقٍّ، وَالطِّيبُ نُشْرَةٌ، وَالْعَسَلُ نُشْرَةٌ، وَ الرُّكُوبُ نُشْرَةٌ، وَالنَّظَرُ إِلَى الْخُضْرَةِ نُشْرَةٌ.

401- و قال عليه السلام: مُقَارَبَةُ النَّاسِ فِي أَخْلَاقِهِمْ أَمْنٌ مِنْ غَوَائِلِهِمْ.

402- و قال عليه السلام: لبعض مخاطبيه- و قد تكلم بكلمة يستصغر مثله عن قول مثلها:

لَقَدْ طِرْتَ شَكِيراً، وَ هَدَرْتَ سَقْباً.

قال الرضى: و الشكير هاهنا: أول ما ينبت من ريش الطائر قبل أن يقوي و يستحصف. و السقب: الصغير من الإبل، و لا يهدر إلا بعد أن يستفحل.

403- و قال عليه السلام: مَنْ أَوْمَأَ إِلَى مُتَفَاوِتِ خَذَلَتْهُ الْحِيَلُ.

404- و قال عليه السلام: وَ قَدْ سُئِلَ عَنْ مَعْنَى قَوْلِهِمْ «لَا حَوْلَ وَ لَاقُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»-: إِنَّا لَا نَمْلِكُ مَعَ اللَّهِ شَيْئاً، وَ لَانَمْلِكُ إِلَّا مَا مَلَّكَنَا؛ فَمَتى مَلَّكَنَا مَا هُوَ أَمْلَكُ بِهِ مِنَّا كَلَّفَنَا، وَ مَتَى أَخَذَهُ مِنَّا وَضَعَ تَكْلِيفَهُ عَنَّا.

405- و قال عليه السلام لعمار بن ياسر؛ و قد سمعه يراجع المغيرة بن شعبة كلاما: دَعْهُ يَا عَمَّارُ، فَإِنَّهُ لَمْ يَأْخُذْ مِنَ الدِّينِ إِلَّا مَا قَارَبَهُ مِنَ الدُّنْيَا، وَ عَلَى عَمْدٍ لَبَسَ عَلَى نَفْسِهِ لِيَجْعَلَ الشُّبَهَاتِ عَاذِراً لِسَقَطَاتِهِ.

ص: 837

ص: 838

406- و قال عليه السلام: مَا أَحْسَنَ تَوَاضُعَ الْأَغْنِيَاءِ لِلْفُقَرَاءِ طَلَباً لِمَا عِنْدَ اللَّهِ! وَ أَحْسَنُ مِنْهُ تِيهُ الْفُقَرَاءِ عَلَى الْأَغْنِيَاءِ اتِّكَالًا عَلَى اللَّهِ.

407- و قال عليه السلام: مَا اسْتَوْدَعَ اللَّهُ امْرَأً عَقْلًا إِلَّا اسْتَنْقَذَهُ بِهِ يَوْماً ما!

408- و قال عليه السلام: مَنْ صَارَعَ الْحَقَّ صَرَعَهُ.

409- و قال عليه السلام: الْقَلْبُ مُصْحَفُ الْبَصَرِ.

410- و قال عليه السلام: التُّقَى رَئِيسُ الْأَخْلَاقِ.

411- و قال عليه السلام: لَاتَجْعَلَنَّ ذَرَبَ لِسَانِكَ عَلَى مَنْ أَنْطَقَكَ، وَ بَلَاغَةَ قَوْلِكَ عَلَى مَنْ سَدَّدَكَ.

412- و قال عليه السلام: كَفَاكَ أَدَباً لِنَفْسِكَ اجْتِنَابُ مَا تَكْرَهُهُ مِنْ غَيْرِكَ.

413- و قال عليه السلام: مَنْ صَبَرَ صَبْرَ الْأَحْرَارِ، وَ إِلَّا سَلَا سُلُّوَّ الْأَغْمَارِ.

414- و في خبر آخر أنه عليه السلام، قال للأَشْعث بن قيس معزياً عن ابن له: إِنْ صَبَرْتَ صَبْرَ الْأَكَارِمِ، وَ إِلَّا سَلَوْتَ سُلُوَّ الْبَهَائِمِ.

415- و قال عليه السلام في صفة الدنيا: تَغُرُّ وَ تَضُرُّ وَ تَمُرُّ، إِنَّ اللَّهَ تَعَالَى لَمْ يَرْضَهَا ثَوَاباً لِأَوْلِيَائِهِ، وَ لَاعِقَاباً لِأَعْدَائِهِ. إِنَّ أَهْلَ الدُّنْيَا كَرَكْبٍ بَيْنَاهُمْ حَلُّوا إِذْ صَاحَ بِهِمْ سَائِقُهُمْ فَارْتَحَلُوا.

416- و قال لابنه الحسن عليه السلام: لَاتُخَلِّفَنَّ وَرَاءَكَ شَيْئاً مِنَ الدُّنْيَا، فَإِنَّكَ تُخَلِّفُهُ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ: إِمَّا رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِهِ، وَ إِمَّا رَجُلُ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ فَشَقِيَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ؛ فَكُنْتَ عَوْناً لَهُ عَلَى مَعْصِيَتِهِ، وَ لَيْسَ أَحَدُ هذَيْنِ حَقِيقاً أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ.

قال الرضي: و يروى هذا الكلام على وجه آخر و هو:

ص: 839

ص: 840

أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ الَّذِي فِي يَدِكَ مِنَ الدُّنْيَا قَدْ كَانَ لَهُ أَهْلٌ قَبْلَكَ، وَ هُوَ صَائِرٌ إِلَى أَهْلٍ بَعْدَكَ، وَ إِنَّمَا أَنْتَ جَامِعٌ لِأَحَدِ رَجُلَيْنِ: رَجُلٍ عَمِلَ فِيَما جَمَعْتَهُ بِطَاعَةِ اللَّهِ فَسَعِدَ بِمَا شَقِيتَ بِهِ؛ أوْ رَجُلٍ عَمِلَ فِيهِ بِمَعْصِيَةِ اللَّهِ، فَشَقِيتَ بِمَا جَمَعْتَ لَهُ. وَ لَيْسَ أَحَدُ هذَيْنِ أَهْلًا أَنْ تُؤْثِرَهُ عَلَى نَفْسِكَ، وَ لَاأَنْ تَحْمِلَ لَهُ عَلَى ظَهْرِكَ، فَارْجُ لِمَنْ مَضَى رَحْمَةَ اللَّهِ، وَ لِمَنْ بَقِيَ رِزْقَ اللَّهِ.

417- و قال عليه السلام لقائل قال بِحَضْرَتِهِ: «أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ»: ثَكِلَتْكَ أُمُّكَ، أَتَدْرِي مَا الاسْتِغْفَارُ؟ الاسْتِغْفَارُ دَرَجَةُ الْعِلِّيِّينَ، وَ هُوَ اسْمٌ وَاقِعٌ عَلَى سِتَّةِ مَعَانٍ: أَوَّلُهَا النَّدَمُ عَلَى مَا مَضَى، وَالثَّانِي الْعَزْمُ عَلَى تَرْكِ الْعَوْدِ إِلَيْهِ أَبَداً، وَ الثَّالِثُ أَنْ تُؤَدِّيَ إِلَى الَمخْلُوقِينَ حُقُوقَهُمْ حَتَّى تَلْقَى اللَّهَ أَمْلَسَ لَيْسَ عَلَيْكَ تَبِعَةٌ، وَالرَّابِعُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى كُلِّ فَرِيضَةٍ عَلَيْكَ ضَيَّعْتَهَا فَتُؤَدِّيَ حَقَّهَا، وَالْخَامِسُ أَنْ تَعْمِدَ إِلَى اللَّحْمِ الَّذِي نَبَتَ عَلَى السُّحْتِ فَتُذِيبَهُ بِالْأَحْزَانِ، حَتَّى تُلْصِقَ الْجِلْدَ بِالْعَظْمِ، وَ يَنْشَأَ بَيْنَهُمَا لَحْمٌ جَدِيدٌ، وَ السَّادِسُ أَنْ تُذِيقَ الْجِسْمَ أَلَمَ الطَّاعَةِ كَمَا أَذَقْتَهُ حَلَاوَةَ الْمَعْصِيَةِ، فَعِنْدَ ذلِكَ تَقُولُ:

«أَسْتَغْفِرُ اللَّهَ».

418- و قال عليه السلام: الْحِلْمُ عَشِيرَةٌ.

419- و قال عليه السلام: مِسْكِينٌ ابْنُ آدَمَ: مَكْتُومُ الْأَجَلِ مَكْنُونُ الْعِلَلِ، مَحْفُوظُ الْعَمَلِ تُؤْلِمُهُ الْبَقَّةُ، وَ تَقْتُلُهُ الشَّرْقَةُ، وَ تُنْتِنُهُ الْعَرْقَةُ.

420- و روي أَنه عليه السلام كان جالساً في أصحابه، فمرت بهم امرأة جميلة، فرمقها القوم بأبصارهم، فقال عليه السلام: إِنَّ أَبْصَارَ هذِهِ الْفُحُولِ طَوَامِحُ؛ وَ إِنَّ ذلِكَ سَبَبُ هَبَابِهَا، فَإِذَا نَظَرَ أَحَدُكُمْ إِلَى امْرَأَةٍ تُعْجِبُهُ فَلْيُلَامِسْ أَهْلَهُ، فَإِنَّما هِيَ امْرَأَتِهِ كَامْرَأَتِهِ.

ص: 841

ص: 842

فقال رجل من الخوارج: «قاتله اللَّه كافراً ما أَفقهه» فوثب القوم ليقتلوه، فقال عليه السلام: رُوَيْداً إِنَّما هُوَ سَبٌّ بِسَبٍّ، أَوْ عَفْوٌ عَنْ ذَنْبٍ!

421- و قال عليه السلام: كَفَاكَ مِنْ عَقْلِكَ مَا أَوْضَحَ لَكَ سُبُلَ غَيِّكَ مِنْ رُشْدِكَ.

422- و قال عليه السلام: افْعَلُوا الْخَيْرَ وَ لَاتَحْقِرُوا مِنْهُ شَيْئاً، فَإِنَّ صَغِيرَهُ كَبِيرٌ وَ قَلِيلَهُ كَثِيرٌ، وَ لَايَقُولَنَّ أَحَدُكُمْ: إِنَّ أَحَداً أَوْلَى بِفِعْلِ الْخَيْرِ مِنِّي فَيَكُونَ وَ اللَّهِ كَذلِكَ. إِنَّ لِلْخَيْرِ وَالشَّرِّ أَهْلًا فَمَهْمَا تَرَكْتُمُوهُ مِنْهُمَا كَفَاكُمُوهُ أَهْلُهُ.

423- و قال عليه السلام: مَنْ أَصْلَحَ سَرِيرَتَهُ أَصْلَحَ اللَّهُ عَلَانِيَتَهُ، وَ مَنْ عَمِلَ لِدِينِهِ كَفَاهُ اللَّهُ أَمْرَ دُنْيَاهُ، وَ مَنْ أَحْسَنَ فِيَما بَيْنَهُ وَ بَيْنَ اللَّهِ أَحْسَنَ اللَّهُ مَا بَيْنَهُ وَ بَيْنَ النَّاسِ.

424- و قال عليه السلام: الْحِلْمُ غِطَاءٌ سَاتِرٌ، وَالْعَقْلُ حُسَامٌ قَاطِعٌ، فَاسْتُرْ خَلَلَ خُلُقِكَ بِحِلْمِكَ، وَ قَاتِلْ هَوَاكَ بِعَقْلِكَ.

425- و قال عليه السلام: إِنَّ لِلَّهِ عِبَاداً يَخْتَصُّهُمُ اللَّهُ بِالنِّعَمِ لِمَنَافِعِ الْعِبَادِ، فَيُقِرُّهَا فِي أَيْدِيهِمْ مَا بَذَلُوهَا؛ فَإِذَا مَنَعُوهَا نَزَعَهَا مِنْهُمْ، ثُمَّ حَوَّلَها إِلَى غَيْرِهِمْ.

426- و قال عليه السلام: لَايَنْبَغِي لِلْعَبْدِ أَنْ يَثِقَ بِخَصْلَتَيْنِ: الْعَافِيَةِ، وَالْغِنَى. بَيْنَا تَرَاهُ مُعَافىً، إِذْ سَقِمَ؛ وَ بَيْنَا تَرَاهُ غَنِيّاً، إِذِ افْتَقَرَ.

427- و قال عليه السلام: مَنْ شَكَا الْحَاجَةَ إِلَى مُؤْمِنٍ، فَكَأَنَّهُ شَكَاهَا إِلَى اللَّهِ؛ وَ مَنْ شَكَاهَا إِلَى كَافِرٍ، فَكَأَنَّمَا شَكَااللَّهَ.

428- و قال عليه السلام في بعض الأَعياد: إِنَّمَا هُوَ عِيدٌ لِمَنْ قَبِلَ اللَّهُ صِيَامَهُ وَ شَكَرَ قِيَامَهُ، وَ كُلُّ يَوْمٍ لَايُعْصَى اللَّهُ فِيهِ فَهُوَ عِيدٌ.

429- و قال عليه السلام: إِنَّ أَعْظَمَ الْحَسَرَاتِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ حَسْرَةُ رَجُلٍ كَسَبَ مَالًا فِي غَيْرِ

ص: 843

ص: 844

طَاعَةِ اللَّهِ، فَوَرِثَهُ رَجُلٌ فَأَنْفَقَهُ فِى طَاعَةِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ، فَدَخَلَ بِهِ الْجَنَّةَ، وَ دَخَلَ الْأَوَّلُ بِهِ النَّارَ.

430- و قال عليه السلام: إِنَّ أَخْسَرَ النَّاسِ صَفْقَةً وَ أَخْيَبَهُمْ سَعْياً رَجُلٌ أَخْلَقَ بَدَنَهُ فِي طَلَبِ مَالِهِ، وَ لَمْ تُسَاعِدْهُ الْمَقَادِيرُ عَلَى إِرَادَتِهِ، فَخَرَجَ مِنَ الدُّنْيَا بِحَسْرَتِهِ، وَ قَدِمَ عَلَى الْآخِرَةِ بِتَبِعَتِهِ.

431- و قال عليه السلام: الرِّزْقُ رِزْقَانِ: طَالِبٌ، وَ مَطْلُوبٌ. فَمَنْ طَلَبَ الدُّنْيَا طَلَبَهُ الْمَوْتُ، حَتَّى يُخْرِجَهُ عَنْهَا؛ وَ مَنْ طَلَبَ الْآخِرَةَ طَلَبَتْهُ الدُّنْيَا، حَتَّى يَسْتَوْفِيَ رِزْقَهُ مِنْهَا.

432- و قال عليه السلام: إِنَّ أَوْلِيَاءَ اللَّهِ هُمُ الَّذِينَ نَظَرُوا إِلَى بَاطِنِ الدُّنْيَا إِذَا نَظَرَ النَّاسُ إِلَى ظَاهِرِهَا، وَ اشْتَغَلُوا بِآجِلِهَا إِذَا اشْتَغَلَ النَّاسُ بِعَاجِلِهَا، فَأَمَاتُوا مِنْهَا مَا خَشُوا أَنْ يُمِيتَهُمْ، وَ تَرَكُوا مِنْهَا مَا عَلِمُوا أَنَّهُ سَيَتْرُكُهُمْ، وَ رَأَوُا اسْتِكْثَارَ غَيْرِهِمْ مِنْهَا اسْتِقْلَالًا، وَ دَرَكَهُمْ لَهَا فَوْتاً، أَعْدَاءُ مَا سَالَمَ النَّاسُ، وَ سَلْمُ مَا عَادَى النَّاسُ! بِهِمْ عُلِمَ الْكِتَابُ وَ بِهِ عَلِمُوا، وَ بِهِمْ قَامَ الْكِتَابُ وَ بِهِ قَامُوا، لَايَرَوْنَ مَرْجُوّاً فَوْقَ مَا يَرْجُونَ، وَ لَا مَخُوفاً فَوْقَ مَا يَخَافُونَ.

433- و قال عليه السلام: اذْكُرُوا انْقِطَاعَ اللَّذَّاتِ، وَ بَقَاءَ التَّبِعَاتِ.

434- و قال عليه السلام: أُخْبُرْ تَقْلهِ.

قال الرضى: ومن الناس من يروي هذا للرسول صلى اللَّه عليه و اله و سلم و مما يقوي أنه من كلام أميرالمؤمنين عليه السلام ما حكاه ثعلب عن ابن الأعرابي قال المأمون: لولا أن علياً قال «أخبر ثقله» لقلت: اقْلِهِ تَخْبُرْ

435- و قال عليه السلام: مَا كَانَ اللَّهُ لِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الشُّكْرِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الزِّيَادَةِ،

ص: 845

ص: 846

وَ لَالِيَفْتَحَ عَلَى عَبْدٍ بَابَ الدُّعَاءِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْإِجَابَةِ، وَ لَالِيَفْتَحَ لِعَبْدٍ بَابَ التَّوْبَةِ وَ يُغْلِقَ عَنْهُ بَابَ الْمَغْفِرَةِ.

436- و قال عليه السلام: أَوْلَى الَّناسِ بِالْكَرَمِ مَنْ عُرِفَتْ بِهِ الْكِرَامُ.

437- و سئل عليه السلام: أيهما أفضل: العدل، أو الجود؟ فقال عليه السلام: العَدْلُ يَضَعُ الْأُمُورَ مَوَاضِعَهَا، وَالْجُودُ يُخْرِجُهَا مِنْ جِهَتِهَا، و الْعَدْلُ سَائِسٌ عَامٌّ، وَالْجُودُ عَارِضٌ خَاصٌّ، فَالْعَدْلُ أَشْرَفُهُمَا وَ أَفْضَلُهُمَا.

438- و قال عليه السلام: النَّاسُ أَعْدَاءُ مَا جَهِلُوا.

439- و قال عليه السلام: الزُّهْدُ كُلُّهُ بَيْنَ كَلِمَتَيْنِ مِنَ الْقُرْآنِ: قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ «لِكَيْلَا تَأْسَوْا عَلَى مَا فَاتَكُمْ، وَ لَاتَفْرَحُوا بِمَا آتَاكُمْ» وَ مَنْ لَمْ يَأْسَ عَلَى الْمَاضِي، وَ لَمْ يَفْرَحْ بِالْآتِي فَقَدْ أَخَذَ الزُّهْدَ بِطَرَفَيْهِ.

440- و قال عليه السلام: مَا أَنْقَضَ النَّوْمَ لِعَزَائِمِ الْيَوْمِ.

441- و قال عليه السلام: الْوِلَايَاتُ مَضَامِيرُ الرِّجَالِ.

442- و قال عليه السلام: لَيْسَ بَلَدٌ بِأَحَقَّ بِكَ مِنْ بَلَدٍ. خَيْرُ الْبِلَادِ مَا حَمَلَكَ.

443- و قال عليه السلام: و قد جاءه نعي الأشتر رحمه اللَّه: مَالِكٌ وَ مَا مَالِكٌ! وَ اللَّهِ لَوْ كَانَ جَبَلًا لَكَانَ فِنْداً، وَ لَوْ كَانَ حَجَراً لَكَانَ صَلْداً، لَايَرْتَقِيهِ الْحَافِرُ، وَ لَايُوفِي عَلَيْهِ الطَّائِرُ.

قال الرضى: و الفند: المنفرد من الجبال.

444- و قال عليه السلام: قَلِيلٌ مَدُومٌ عَلَيْهِ خَيْرٌ مِنْ كَثِيرٍ مَملُولٍ مِنْهُ.

445- و قال عليه السلام: إِذَا كَانَ فِي رَجُلٍ خَلَّةٌ رَائِقَةٌ، فَانْتَظِرُوا أَخَوَاتِهَا.

446- و قال عليه السلام لغالب بن صعصعة أبي الفرزدق، في كلام دار بينهما:

ص: 847

ص: 848

مَا فَعَلَتْ إِبِلُكَ الْكَثِيرَةُ؟ قَالَ: دَغْذَغَتْهَا الْحُقُوقُ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ. فقال عليه السلام: ذلِكَ أَحْمَدُ سُبُلِهَا.

447- و قال عليه السلام: مَنِ اتَّجَرَ بِغَيْرِ فِقْهٍ فَقَدِ ارْتَطَمَ فِي الرِّبَا.

448- و قال عليه السلام: مَنْ عَظَّمَ صِغَارَ الْمَصَائِبِ ابْتَلَاهُ اللَّهُ بِكِبَارِهَا.

449- و قال عليه السلام: مَنْ كَرُمَتْ عَلَيْهِ نَفْسُهُ هَانَتْ عَلَيْهِ شَهَواتُهُ.

450- و قال عليه السلام: مَا مَزَحَ امْرُؤٌ مَزْحَةً إِلَّا مَجَّ مِنْ عَقْلِهِ مَجَّةً.

451- و قال عليه السلام: زُهْدُكَ فِي رَاغِبٍ فِيكَ نُقْصَانُ حَظٍّ، وَرَغْبَتُكَ فِي زَاهِدٍ فِيكَ ذُلُّ نَفْسٍ.

452- و قال عليه السلام: الْغِنَى وَالْفَقْرُ بَعْدَ الْعَرْضِ عَلَى اللَّهِ.

453- و قال عليه السلام: مَا زَالَ الزُّبَيْرُ رَجُلًا مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ حَتَّى نَشَأَ ابْنُهُ الْمَشْؤُومُ عَبْدُاللَّهِ.

454- و قال عليه السلام: مَا لِابْنِ آدَمَ وَالْفَخْرِ: أَوَّلُهُ نُطْفَةٌ، وَ آخِرُهُ جِيفَةٌ، وَ لَايَرْزُقُ نَفْسَهُ، وَ لَايَدْفَعُ حَتْفَهُ.

455- و سئل: من أشعر الشعراء؟ فقال عليه السلام: إِنَّ الْقَوْمَ لَمْ يَجْرُوا فِي حَلْبَةٍ تُعْرَفُ الْغَايَةُ عِنْدَ قَصَبَتِهَا، فَإِنْ كَانَ وَ لَابُدَّ فَالْمَلِكُ الضِّلِّيلُ (يريد امرأ القيس).

456- و قال عليه السلام: أَلَا حُرٌّ يَدَعُ هذِهِ اللُّمَاظَةَ لِأَهْلِهَا؟ إِنَّهُ لَيْسَ لِأَنْفُسِكُمْ ثَمَنٌ إِلَّا الْجَنَّةَ، فَلَا تَبِيعُوهَا إِلَّا بِهَا.

457- و قال عليه السلام: مَنْهُومَانِ لَايَشْبَعَانِ: طَالِبُ عِلْمٍ وَ طَالِبُ دُنْيَا.

458- و قال عليه السلام: الإِيمَانُ أَنْ تُؤْثِرَ الصِّدْقَ حَيْثُ يَضُرُّكَ، عَلَى الْكَذِبِ حَيْثُ يَنْفَعُكَ، وَ أَلَّا يَكُونَ فِي حَدِيثِكَ فَضْلٌ عَنْ عَمَلِكَ، وَ أَنْ تَتَّقِي، اللَّهَ فِي حَدِيثِ غَيْرِكَ.

459- و قال عليه السلام: يَغْلِبُ الْمِقْدَارُ عَلَى التَّقْدِيرِ، حَتَّى تَكُونَ الْآفَةُ فِي التَّدْبِيرِ.

قال الرضي: وَ قَد مضى هذا المعنى فيما تقدم برواية تخالف هذه الأَلفاظ.

ص: 849

ص: 850

460- و قال عليه السلام: الْحِلْمُ وَالْأَنَاةُ تَوْأَمَانِ يُنْتِجُهُمَا عُلُوُّ الْهِمَّةِ.

461- و قال عليه السلام: الْغِيبَةُ جُهْدُ الْعَاجِزِ.

462- و قال عليه السلام: رُبَّ مَفْتُونٍ بِحُسْنِ الْقَوْلِ فِيهِ.

463- و قال عليه السلام: الدُّنْيَا خُلِقَتْ لِغَيْرِهَا، وَ لَمْ تُخْلَقْ لِنَفْسِهَا.

464- و قال عليه السلام: إِنَّ لِبَنِي أُمَيَّةَ مِرْوَداً يَجْرُونَ فِيهِ، وَ لَوْ قَدِ اخْتَلَفُوا فِيَما بَيْنَهُمْ ثُمَ

كَادَتْهُمُ الضِّبَاعُ لَغَلَبَتْهُمْ.

قال الرضى: و المرود هنا مفعل من الإِرْواد، و هو الإمهال و الإظهار، و هذا من افصح الكلام و أغربه، فكأنه عليه السلام شبه المهلة التي هم فيها بالمضمار الذي يجرون فيه الى الغاية، فاذا بلغوا منقطعها انتقض نظامهم بعدها.

465- و قال عليه السلام في مدح الأَنصار: هُمْ وَاللَّهِ رَبَّوُا الإِسْلَامَ كَمَا يُرَبَّى الْفِلْوُ، مَعَ غَنَائِهِمْ، بِأَيْدِيهِمُ السِّبَاطِ، وَ أَلْسِنَتِهِمُ السِّلَاطِ.

466- و قال عليه السلام: الْعَيْنُ وِكَاءُ السَّه.

قال الرضي: وهذه من الاستعارات العجيبة، كأنه يشبه السه بالوعاء، والعين بالوكاء، فإذا أطلق الوكاء لم ينضبط الوعاء وهذا القول في الأشهر الأظهر من كلام النبي صلى الله عليه و آله وقد رواه قوم لأميرالمؤمنين عليه السلام وذكر ذلك المبرد في كتاب «المقتضب» في باب «اللفظ بالحروف». وقد تكلمنا على هذه الاستعارة في كتابنا الموسوم:

«بمجازات الآثار النبوية».

467- و قال عليه السلام في كلام له: وَ وَلِيَهُمْ وَالٍ فَأَقَامَ وَ اسْتَقَامَ، حَتَّى ضَرَبَ الدِّينُ بِجِرَانِهِ.

468- و قال عليه السلام: يَأْتِي عَلَى النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ، يَعَضُّ الْمُوسِرُ فِيهِ عَلَى مَا فِي يَدَيْهِ وَ لَمْ يُؤْمَرْ بِذلِكَ، قَالَ اللَّهُ سُبْحَانَهُ: «وَ لَاتَنْسَوا الْفَضْلَ بَيْنَكُمْ». تَنْهَدُ فِيْهِ الْأَشْرَارُ، وَ تُسْتَذَلُّ الْأَخْيَارُ، وَ يُبَايِعُ الْمُضْطَرُّونَ، وَ قَدْ نَهَى رَسُولُ اللَّهِ صلى الله عليه و آله عَن بِيَعِ الْمُضْطَرِّينَ.

ص: 851

ص: 852

469- و قال عليه السلام: يَهْلِكُ فِيَّ رَجُلَانِ: مُحِبٌّ مُفْرِطٌ، وَ بَاهِتٌ مُفْتَرٍ.

قال الرضي: وهذا مثل قوله عليه السلام: هلك فيّ رجلان: محبّ غالٍ ومبغض قال.

470- و سئل عن التوحيد والعدل؛ فقال عليه السلام: التَّوْحِيدُ أَلَّا تَتَوَهَّمَهُ، وَالْعَدْلُ أَلَّا تَتَّهِمَهُ.

471- و قال عليه السلام لَا خَيْرَ فِي الصَّمْتِ عَنِ الحُكمِ، كَمَا انَّه لا خَيْرَ في القَوْلِ بِالجَهْلِ.

472- و قال عليه السلام في دعاء استسقى به: اللَّهُمَّ اسْقِنَا ذُلُلَ السَّحَابِ دُونَ صِعَابِهَا.

قال الرضي: و هذا من الكلام العجيب الفصاحة، و ذلك انه عليه السلام شبه السحاب ذوات الرعود والبوارق والرياح والصواعق بالإبل الصعاب التي تقمص برحالها وتقص بركبانها و شبه السحاب خالية من تلك الروائع بالإبل الذلل التي تحتلب طبعة وتقتعد مسمحة.

473- و قيل له عليه السلام: لو غيرت شيبك يا أميرالمؤمنين، فقال عليه السلام: الْخِضَابُ زِينَةٌ وَ نَحْنُ قَوْمٌ فِي مُصِيبَةٍ! (يريد وفاة رسول اللَّه صلى الله عليه و آله).

474- و قال عليه السلام: مَا الُمجَاهِدُ الشَّهِيدُ فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَعْظَمَ أَجْراً مِمَّنْ قَدَرَ فَعَفَّ: لَكَادَ الْعَفِيفُ أَنْ يَكُونَ مَلَكاً مِنَ الْمَلَائِكَةِ.

475- و قال عليه السلام: «الْقَنَاعَةُ مَالٌ لَايَنْفَدُ.»

قال الرضي: و قد روى بعضهم هذا الكلام لرسول اللَّه صلى الله عليه و آله.

476- و قال عليه السلام لزياد بن أبيه- و قد استخلفه لعبد اللَّه ابن العباس على فارس و أعمالها، في كلام طويل كان بينهما، نهاه فيه عن تقدم الخراج-: اسْتَعْمِلِ الْعَدْلَ، وَاحْذَرِ الْعَسْفَ وَ الْحَيْفَ، فَإِنَّ الْعَسْفَ يَعُودُ بِالْجَلَاءِ، وَالْحَيْفَ يَدْعُو إِلَى السَّيْفِ.

477- و قال عليه السلام: أَشَدُّ الذُّنُوبِ مَا اسْتَخَفَّ بِهِ صَاحِبُهُ.

478- و قال عليه السلام: مَا أَخَذَ اللَّهُ عَلَى أَهْلِ الْجَهْلِ أَنْ يَتَعَلَّمُوا حَتَّى أَخَذَ عَلَى أَهْلِ الْعِلْمِ أَنْ يُعَلِّمُوا.

ص: 853

ص: 854

479- و قال عليه السلام: شَرُّ الْإِخْوَانِ مَنْ تُكُلِّفَ لَهُ.

قال الرضي: لأن التكليف مستلزم للمشقّة، و هو شر لازم عن الأخ المتكلّف له، فهو شرّ الإخوان.

480- و قال عليه السلام: إِذَا احْتَشَمَ الْمُؤْمِنُ أَخَاهُ فَقَدْ فَارَقَهُ.

قال الرضي: يقال: حشمه وأحشمه إذا أغضبه، و قيل: أخجله، «أو احتشمه» طلب ذلك له، وهو منطنة مفارقة.

و هذا حينَ انتهاءِ الغايةِ بنا إلى قَطعِ المختارِ مِن كلَامِ أميرِ المؤمنينَ عليه السلام، حامِدينَ لِلّهِ سبحَانه على ما مَنَّ به مِن تَوفيقِنا لِضَمِّ ما انتَشَرَ مِن أطرافِه، و تقريبِ ما بَعُدَ مِن أقطارِه. و تقرَّرَ العزم كما شَرَطْنا أوّلًا على تَفضيلِ أَوراقٍ مِنَ البَيَاضِ فِي آخِرِ كلِّ بابٍ مِن الأبوابِ، لِيكونَ لِاقْتِناصِ الشارِدِ، واستِلحَاقِ الواردِ، و ما عَسى أن يَظهَرَ لَنا بعْدَ الغُمُوضِ، وَ يَقَعَ إلينا بعدَ الشُّذوذ، و ما تَوفيقُنا إِلَّا باللّه، عليه توكّلنا، و هو حسبنا و نِعمَ الوكيل.

و ذلك فِي رجبِ سنةِ أربعِ مئةٍ مِنَ الهِجرةِ، و صلّى اللّه على سيدنا محمدٍ خاتمِ الرسلِ، و الهادي إلى خيرِ السُّبُلِ، و آلِه الطاهرينَ، و أصحَابِه نُجومِ اليقينِ.

تمّ- والحمدللّه-

نهج البلاغة

من كلام أميرالمؤمنين عليه السلام

جلد اوّل

خطبه هاى اميرمؤمنان على عليه السلام

خطبه 1

اشاره

ص: 2

ص: 3

ص: 4

ص: 5

ص: 6

ص: 7

ص: 8

ص: 9

ص: 10

ص: 11

ص: 12

ص: 13

ص: 14

ص: 15

ص: 16

ص: 17

ص: 18

ص: 19

ص: 20

ص: 21

ص: 22

ص: 23

اشاره

در اين خطبه از ستايش خداوند، آفرينش جهان، فرشتگان، و گزينش انبيا، بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله و از قرآن و احكام شرع و حج سخن به ميان آمده است.

هرگز كنه ذاتش درك نشود

ستايش مخصوص خداوندى است كه ستايشگران از مدحش عاجزند و حسابگران زبردست نعمتهايش را احصا نتوانند كرد، و كوشش كنندگان هر چند خويش را خسته كنند حقّش را ادا نتوانند نمود؛ هم اوست كه افكار بلند ژرف انديش، كنه ذاتش را درك نكنند. و غوّاصان درياى علوم و دانشها، دستشان از پى بردن به كمال هستيش كوتاه گردد، يعنى آن كس كه براى صفاتش حدّى نيست و اوصاف كمالش را توصيف نتوان كرد، و براى ذاتش وقتى معيّن، و سرآمدى مشخّص نتوان نمود، مخلوقات را با قدرتش آفريد، بادها را با رحمتش به حركت درآورد، و اضطراب و لرزش زمين را به وسيله كوهها، آرامش بخشيد.

نخست شناسايى خدا

سرآغاز دين، معرفت اوست، و كمال معرفتش تصديق ذات او، و كمال تصديق ذاتش، توحيد و شهادت بر يگانگى اوست، و كمال توحيد و شهادت بر يگانگيش اخلاص است، و كمال اخلاصش آن است كه وى را از صفات ممكنات پيراسته دارند، چه اين كه هر صفتى گواهى مى دهد كه غير از موصوف است و هر موصوفى شهادت مى دهد كه غير از صفت است، آن كس كه خداى را (به صفات ممكنات) توصيف كند

ص: 24

ص: 25

وى را به چيزى مقرون دانسته؛ و آن كس كه وى را مقرون به چيزى قرار دهد، تعدّد در ذات او قائل شده، و هر كس تعدّد در ذات او قائل شود، اجزايى براى او تصوّر كرده، و هر كس اجزايى براى او قائل شود وى را نشناخته است. و كسى كه او را نشناسد، به سوى او اشاره مى كند؛ و هر كس به سويش اشاره كند، برايش حدّى تعيين كرده، و آن كه او را محدود بداند، وى را به شمارش آورده، و آن كس كه بگويد: خدا در كجاست؟ وى را در ضمن چيزى تصوّر كرده، و هر كس بپرسد بر روى چه قرار دارد؟ جايى را از او خالى دانسته؛ همواره بوده است و از چيزى به وجود نيامده، و وجودى است كه سابقه عدم براى او نيست، با همه چيز هست، امّا نه اين كه قرين آن باشد، و مغاير با همه چيزاست، امّا نه اين كه از آن بيگانه و جدا باشد، انجام دهنده است، امّا نه به آن معنا كه حركات و ابزارى داشته باشد، بيناست حتّى در آن زمانى كه موجود قابل رؤيتى وجود نداشت، تنهاست زيرا كسى وجود نداشته تا به او انس گيرد، و از فقدانش ترسان و ناراحت شود.

آفرينش جهان

خلق را ايجاد نمود و بدون نياز به انديشه، و فكر و استفاده از تجربه، آفرينش را آغاز كرد، و بى آن كه حركتى ايجاد كند و تصميم آميخته با اضطرابى در او راه داشته باشد، جهان را ايجاد نمود، پديد آمدن هر يك از موجودات را به وقت مناسب خود موكول ساخت و در ميان موجودات، با طبايع متضاد هماهنگى برقرار نمود؛ و در هر كدام، طبيعت و غريزه مخصوص به خودشان آفريد، و آن غرايز را ملازم و همراه آنها گردانيد، او پيش از آن كه آنها را بيافريند؛ از تمام جزئيّات و جوانب آنها آگاه بود، و به حدود و پايان آنها احاطه داشت، و به اسرار درون و برون آنها آشنا بود. پس از آن خداوند سبحان طبقات جوّ را از هم گشود، و اطراف آن را باز كرد و فضاهاى خالى ايجاد نمود، و در آن آبى كه امواج متلاطم آن روى هم مى غلتيد، جارى ساخت، و آن را بر پشت بادى شديد، و طوفانى كوبنده حمل نمود، پس از آن باد را به بازگرداندن آن فرمان داد، و بر نگهداريش آن را مسلّط ساخت، و به حدّى كه بايد، مقرون نمود، فضاى خالى در زير آن گشوده و آب در بالاى آن در حركت بود، سپس خداوند طوفانى برانگيخت كه جز متلاطم ساختن آن آب، كار ديگرى نداشت، و به طور مداوم امواج آب را در هم مى كوبيد، طوفان به شدّت مى وزيد، و از نقطه اى دور سرچشمه مى گرفت، بعد از آن به آن فرمان داد تا آبهاى متراكم و امواج عظيم آب را بر هم زند، و امواج اين درياها را به هر سو بفرستد، پس آن را همانند مشكى به هم زد.

و با همان شدّت كه در فضا مى وزيد بر امواج آب نيز حمله ور شد، از اوّلش بر مى داشت و به آخرش فرو مى ريخت، و قسمتهاى ساكن آب را به امواج متحرّك مى پيوست، آبها روى هم انباشته شدند، و همچون قلّه كوه بالا آمدند، و امواج روى آب كفهايى بيرون فرستاد و آن را در هواى باز و جوّى وسيع بالا برد، و از آن هفت آسمان را پديد آورد،

ص: 26

ص: 27

آسمان پايين را همچون موج مهار شده، و آسمان برترين را همچون سقفى محفوظ و بلند قرار داد؛ بدون اين كه نياز به ستونى براى نگهدارى آن باشد، و نه ميخهايى كه آن را ببندد، سپس آسمان پايين را به وسيله كواكب و نور ستارگان درخشان زينت بخشيد و در آن چراغى روشنى بخش، و ماهى نورافشان به جريان انداخت، كه در مدارى متحرّك و صفحه اى جنبنده بگردند.

آفرينش فرشتگان

پس آن گاه آسمانهاى بلند را از هم گشود، و مملوّ از فرشتگان مختلف ساخت، گروهى از آنان هميشه به سجده اند و ركوع ندارند، و يا به ركوعند و قيام نمى كنند، و يا در صفوفى كه هرگز از هم پراكنده نمى گردد قرار دارند، و يا همواره تسبيح مى گويند و هرگز خسته نمى شوند، هيچ گاه خواب چشمان آنها را نمى پوشاند؛ و عقول آنها گرفتار نسيان و سهو نمى گردد، بدن آنها به سستى نمى گرايد، و غفلت و نسيان بر آنان عارض نمى شود. و گروهى ديگر امينان وحى او، و زبان او به سوى پيامبرانند، و پيوسته براى رساندن حكم و فرمانش در رفت و آمدند.

و جمعى ديگر حافظان بندگان اويند و دربانان بهشت او، بعضى از آنها پايشان در طبقات پايين زمين ثابت، و گردنهاشان از آسمان بالا گذشته، و اركان وجودشان از اقطار جهان بيرون رفته و كتفهاى آنها براى حفظ پايه هاى عرش خدا آماده است، و در برابر عرش او، چشم را پايين افكنده اند و در زير آن بالها را به خود پيچيده اند، در ميان آنها با كسانى كه در مراتب پايين تر قرار دارند حجابهاى عزّت و پرده هاى قدرت فاصله انداخته، هرگز پروردگار خود را با نيروى وهم تصوير نكنند ...

و صفات مخلوقان را براى او قائل نشوند، هرگز وى را در مكانى محدود نمى سازند، و با امثال و نظائر به او اشاره نمى كنند!

آفرينش آدم

سپس خداوند مقدارى خاك از قسمتهاى سخت و نرم زمين، و خاكهاى مستعد، شيرين و شوره زار آن گرد آورد، و آب بر آن افزود تا گلى خالص و آماده شد، و با رطوبت آن را به هم آميخت تا به صورت موجودى جسبناك درآمد، و از آن صورتى داراى اعضا و جوارح، پيوستگيها و گسستگيها آفريد، آن را جامد كرد تا محكم شود و صاف و محكم و خشك ساخت تا وقتى معلوم

ص: 28

ص: 29

و سرانجامى معيّن، و آن گاه از روح خود در او دميد، پس به صورت انسانى داراى نيروى عقل كه وى را به تكاپو مى اندازد درآمد، و داراى افكارى كه به وسيله آن در موجودات تصرّف نمايد. به او جوارحى بخشيد كه به خدمتش پردازد و ابزارى عنايت كرد كه وى را به حركت آورد، نيروى انديشه به او بخشيد كه حق را از باطل بشناسد، و همچنين ذائقه، شامّه و وسيله تشخيص رنگها و اجناس مختلف در اختيار او قرار داد، او را معجونى از رنگهاى گوناگون و موادّ موافق و نيروهاى متضاد و اخلاط مختلف: (حرارت، برودت، رطوبت، و يبوست و ناراحتى و شادمانى) ساخت. سپس خداوند از فرشتگان خواست كه وديعه الهى و عمل به پيمانى را كه با او داشتند، در مورد سجود در برابر آدم و خضوع به عنوان بزرگداشت او، ادا نمايند آن جا كه فرموده است: «براى آدم سجده كنيد! پس آنها همه سجده كردند، مگر ابليس!».(1) كه كبر و نخوت او را فرا گرفت، و شقاوت و بدبختى بر او غلبه نمود. به آفرينش خود از آتش افتخار نمود، و به خلقت آدم از گل و خاك توهين كرد، پس خداوند براى اين كه استحقاق بيشترى براى غضب خداوند پيدا كرده، آزمايشش كامل شود، و وعده اى كه به وى داده منجّز گردد، به او مهلت عطا كرد و فرمود: «تا روز معلوم مهلت داده شدى».(2)

آدم در بهشت

سپس خداوند آدم را در خانه اى سكنى بخشيد كه زندگيش را در آن گوارا و پر بركت قرار داد، جايگاه او را امن و امان كرد، و او را از ابليس و عداوت وى بر حذر داشت، اما دشمن بالاخره او را فريب داد به خاطر اين كه بر او حسادت مى ورزيد و از اين كه او در سراى پايدار، و همنشين نيكان است ناراحت بود، آدم يقين خود رابه شك و وسوسه او فروخت، و تصميم راسخ را با گفته سست او مبادله كرد، و به خاطر همين موضوع، شادى خود را مبدّل به ترس و وحشت ساخت، و فريب برايش پشيمانى به بار آورد. پس از آن خداوند دامنه توبه را برايش گسترد، كلمات رحمتش را به او القا نمود، بازگشت به بهشت را به وى وعده داد، و او را به سراى آزمايش و جايگاه توالد و تناسل فرو فرستاد.

رسالت پيامبران براى استخراج گنجهاى عقول

از ميان فرزندان او پيامبرانى برگزيد، و پيمان وحى را از آنان گرفت، و از آنها خواست كه امانت رسالتش را به مردم برسانند در زمانى كه اكثر مردم پيمان خدا را تبديل كرده بودند و حقّ او را نمى شناختند و همتا و شريكانى براى او قرار داده بودند،


1- سوره بقره، آيه 34.
2- سوره حجّ، آيه 38.

ص: 30

ص: 31

و شياطين آنها را از معرفت خدا باز داشته و از عبادت و اطاعتش آنها را جدا نموده بودند، پس پيامبرانش را در ميان آنها مبعوث ساخت، و پى در پى رسولان خود را به سوى آنان فرستاد، تا پيمان فطرت را از آنان مطالبه نمايند و نعمتهاى فراموش شده را به ياد آنها آورند و با ابلاغ دستورات خدا حجّت را بر آنها تمام كنند، گنجهاى پنهانى عقلها را آشكار سازند؛ و آيات قدرت خداى را به آنان نشان دهند: آن سقف بلند پايه آسمان كه بر فراز آنها قرار گرفته، و اين گاهواره زمين كه در زير پاى آنها گسترده، و وسائل معيشتى كه آنها را زنده نگه مى دارد، و اجلهايى كه آنها را فانى مى سازد و مشكلات و رنجهايى كه آنها را پير مى كند، و حوادثى كه پى در پى بر آنان وارد مى گردد، (همه اينها را به آنها گوشزد كنند).

خداوند هرگز بندگان خود را، از پيامبران مرسل، و كتب آسمانى و يا دليلى قاطع و يا راهى صاف و مستقيم خالى نگذارده، پيامبرانى كه كمى نفراتشان و فراوانى دشمنان و تكذيب كنندگان؛ هرگز آنها را در انجام وظايف خود به كوتاهى وادار نمى كرد؛ پيامبرانى كه بعضى بشارت به ظهور پيغمبر آينده دادند، و بعضى به خاطر پيامبر پيشين شناخته شده بودند.

عصر بعثت محمّد صلى الله عليه و آله

به همين حال قرنها گذشت، و روزگاران سپرى شد؛ پدران در گذشتند و فرزندان جانشين آنها گرديدند، تا اين كه خداوند سبحان، براى وفاى به وعده خود، و كامل گردانيدن نبوّت، محمّد صلى الله عليه و آله رسول خويش را مبعوث ساخت؛ كسى كه از همه پيامبران براى بشارت به آمدنش پيمان گرفته شده بود، نشانه هايش مشهور و ميلادش پسنديده بود، در آن روز (كه او اقدام به جهان گذارد) مردم زمين داراى مذاهب پراكنده و خواسته هاى ضد و نقيض، و جمعيّت هايى متشتّت بودند، عدّه اى خداى را به مخلوقش تشبيه مى كردند، گروهى ملحد بودند، و جمعى معبودهاى ديگرى غير از خداى يگانه داشتند؛ امّا او آنها را از گمراهى نجات داد و هدايت نمود، و با موقعيّت خود آنان را از جهالت نجات بخشيد.

سپس خداى سبحان لقاى خويش را براى محمّد صلى الله عليه و آله اختيار كرد و آنچه را نزد خود داشت؛ براى او پسنديد، او را با انتقال از دنيا گرامى داشت، و از گرفتارى با مشكلات نجات داد، وى را در نهايت احترام قبض روح كرد و به سوى خويش فرا خواند- درود خدا بر او و خاندانش باد- او هم آنچه را كه انبياى پيشين براى امّت خود گذارده بودند، در ميان امّت خويش به جاى گذاشت، (كتاب خدا و اوصياى خويش را ميان آنان قرار داد) زيرا آنها هرگز امّت خود را مهمل و بى سرپرست رها نساختند و بدون اين كه راهى روشن و دانشى پايدار به آنها بدهند از ميان آنان بيرون نرفتند.

ص: 32

ص: 33

قرآن و احكام دينى

هم اكنون كتاب پروردگار شما در ميان شماست، حلال و حرامش آشكار و فريضه ها و مستحبّات و ناسخ و منسوخ، و مباح و ممنوع، خاص و عام، پندها و مثلها، مطلقها و محدودها، محكمات و متشابهاتش همه معلوم است؛ مجملات آن به بركت محكمات وآيات روشن، تفسير شده، نكات پيچيده آن (در پرتو آيات ديگر) واضح است و آنچه را كه پيمان معرفت آن از همه گرفته شده، معلوم است.

و نيز آنچه بندگان موظّف به آگاهى از آن نيستند (مانند كنه ذات خدا) آشكار است، قسمتى از احكام در كتاب خدا (براى مدّتى محدود) الزام شده و ناسخ آن در سنّت پيامبر آمده، و بعضى در سنّت واجب شده در حالى كه قبلًا در كتاب خدا (براى مدّت محدودى) ترك آن مجاز بوده، و بعضى در اوقات معيّنى واجب است، در حالى كه وجوب آن در آينده از بين خواهد رفت، محرّمات آن از هم جداست: يك قسمت، گناهان كبيره است كه كيفرش را آتش قرار داده، و قسمتى صغيره است كه غفرانش را براى آن مهيّا ساخته، و برخى انجام كمش مقبول، و مراحل بيشترش در وسعت.

ج ج

قسمتى از اين خطبه كه در مورد حج بيان فرموده:

حجّ خانه خدا نشانه عظمت اسلام

حجّ بيت اللّه الحرام را بر شما واجب كرده، همان خانه اى كه آن را قبله مردم قرار داده است كه همچون تشنه كامانى كه به آبگاه مى روند، به سوى آن رو مى آورند، و همانند كبوتران به آن پناه مى برند؛ خداوند آن را مظهر تواضع مردم در برابر عظمتش، و تسليم آنان در مقابل عزّتش قرار داده، و از ميان مخلوقش شنوندگانى را برگزيده كه دعوت او را به سوى اين خانه اجابت كنند، و سخنش را تصديق نمايند، و در مواقف پيامبران قرار گيرند، همچون فرشتگان كه به گِرد عرش مى گردند، به گِرد آن طواف كنند، و سودهاى فراوان در اين تجارتخانه عبادت بدست آورند، و به سوى ميعادگاه آمرزشش بشتابند، خداوند متعال اين خانه خود را پرچمى براى اسلام قرار داد و حرم امنى براى پناهندگان به آن. بجا آوردن حجّ را از فرايض شمرده؛ و اداى حقّ آن را واجب كرد، و بر همه شما مقرّر داشت كه به زيارت آن برويد و فرمود: «آن كس كه استطاعت رفتن به خانه خدا داشته باشد، حج بر او فرض است، و آن كس كه كفر ورزد خداوند از همه جهانيان بى نياز است».(1)


1- سوره آل عمران، آيه 97.

ص: 34

ص: 35

خطبه 2

اشاره

خطبه اى است كه امام عليه السلام پس از مراجعت از صفّين ايراد فرموده، و در آن وضع مردم پيش از بعثت،

و اوصاف اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله و سپس اوصاف مردم ديگر آمده است.

ستايش مى كنم خداوند را به خاطر اتمام نعمتش؛ و تسليم در برابر عزّتش، و حفظ و نگهدارى از معصيتش! در نيازها از او استعانت مى جويم چه اين كه، آن كس را كه خدا هدايت كند هيچ گاه گمراه نمى شود و آن كس كه خدا او را دشمن دارد هرگز نجات نمى يابد، و هركس كه خداوند او را كفايت كند نيازمند نخواهد شد. ستايش او مى كنم زيرا ستايش خداوند در ترازوى حق از همه چيز سنگين تر است، و برترين گنجى است كه مى توان ذخيره كرد، و گواهى مى دهم كه به جز خداوند يكتاى بى شريك، معبودى نيست، گواهى كه اخلاص آن را آزموده ايم و به خالص بودن آن معتقديم، و مادامى كه زنده ايم به آن پاى بند هستيم، و آن را براى صحنه هاى هولناكى كه در رستاخيز با آن روبه رو خواهيم شد ذخيره مى كنيم؛ اين گواهى تصميم قطعى ايمان است، و باز كننده درب نيكى و احسان، موجب خشنودى خداوند بخشنده است و دور كننده شيطان!

و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست، وى را با دينى آشكار و با نشانه و آيينى راستين؛ و كتابى نوشته شده، و نورى درخشان، و روشنايى تابنده، و امرى آشكار فرستاد، تا شبهات را از بين ببرد، و با دلايل روشن در برابر همگان استدلال كند، و با آيات، مردم را از مخالفت خدا بر حذر دارد، و با كيفرها بترساند. او را زمانى فرستاد كه مردم در درون فتنه ها قرار داشتند، رشته هاى مذهب گسسته و اركان ايمان و يقين متزلزل شده، راههاى اساسى براى شناخت حق مختلف، و امور مردم پراكنده و متشتّت، راه فرار از فتنه ها باريك، مرجع و پناهگاه ناپيدا، هدايت فراموش شده، و گمراهى و نابينايى همه را فرا گرفته بود، خداى رحمان معصيت مى شد، و شيطان يارى مى گرديد، ايمان بدون ياور مانده، اركان آن فرو ريخته و نشانه هايش دگرگون شده ... راههاى آن ويران و جاده هاى آن كهنه و فرسوده گشته بود.

شيطان را اطاعت مى كردند، و به راههاى او مى رفتند، و در آبخورگاه او وارد مى شدند؛ به وسيله مردم نشانه هاى شيطان آشكار شده و پرچم او برافراشته گرديده، فتنه ها با پاى خويش آنان را لگدمال نموده، و با سمهاى خود آنان را له كرده بود، فتنه بر روى پاى خود ايستاده و آنها در آن متحيّر و سرگردان، بى خبر، فريب خورده، در كنار بهترين خانه (كعبه) و بدترين همسايگان (بت پرستان) قرار داشتند، خوابشان بيدارى، و سرمه چشمهايشان اشك بود، در سرزمينى كه دانشمندش به حكم اجبار لب فرو بسته، و

ص: 36

جاهلش گرامى بود!

ص: 37

قسمتى از اين خطبه كه اشاره به اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله مى كند:

آل پيغمبر صلى الله عليه و آله

آنها موضع اسرار خدايند و ملجأ فرمانش، ظرف علم اويند و مرجع احكامش، پناهگاه كتابهاى او هستند و كوههاى استوار دين او، به وسيله آنان خميدگى پشت دين را راست نمود و لرزش هاى وجود آن را از ميان برد.

قسمت ديگرى از خطبه كه اشاره به جمعيّت ديگرى است (جمعيّتى از دشمنان اسلام):

آل محمّد صلى الله عليه و آله اساس دينند

بذر فجور را افشاندند، و با آب غرور و فريب آن را آبيارى كردند، و محصول آن را- كه جز بدبختى و نابودى نبود- درويدند. احدى از اين امّت را با آل محمّد صلى الله عليه و آله مقايسه نتوان كرد.

آنان كه ريزه خوار خوان نعمت آل محمّدند با آنها برابر نخواهند بود. آنها اساس دينند و اركان يقين.

غلو كننده بايد به سوى آنان بازگردد، و عقب مانده بايد به آنان ملحق شود. ويژگيهاى ولايت و حكومت از آن آنهاست، و وصيّت پيغمبر صلى الله عليه و آله و وراثت او در ميان آنان! هم اكنون حق به اهلش برگشته و دوباره به جايى كه از آن جا منتقل شده بود باز گرديده است!

خطبه 3

اشاره

كه معروف است به خطبه شقشقيّه

اين خطبه مشتمل بر شكايت در مورد خلافت و صبر امام در برابر از دست رفتن آن

و سپس بيعت مردم با او مى باشد

شعله اى از آتش دل زبانه كشيد و فرو نشست!

به خدا سوگند، او (ابوبكر) رداى خلافت را بر تن كرد، در حالى كه خوب مى دانست؛ من در گردش حكومت اسلامى همچون محور سنگهاى آسيابم (كه بدون آن آسيا نمى چرخد). (او مى دانست) سيلها و چشمه هاى (علم و فضيلت) از دامن كوهسار وجودم جارى است و مرغان (دور پرواز انديشه ها) به افكار بلند من راه نتوانند يافت! پس من رداى خلافت را رها ساختم، و دامن خود را از آن درپيچيدم (و كنار رفتم) در حالى كه در اين انديشه فرو رفته بودم كه: با دست تنها (با بى ياورى) بپاخيزم (و حقّ خود ومردم را بگيرم) و يا در اين محيط پرخفقان وظلمتى كه پديد آورده اند، صبر كنم؟ محيطى كه: پيران در آن فرسوده، جوانان پير، و مردان با ايمان تا واپسين دم زندگى به رنج و سختى گرفتار مى شوند.

ص: 38

ص: 39

عاقبت ديدم بردبارى و صبر به عقل و خرد نزديكتر است، لذا شكيبايى ورزيدم، ولى به كسى مى ماندم كه: خاشاك چشمش را پر كرده، و استخوان راه گلويش را گرفته، با چشم خود مى ديدم، ميراثم را به غارت مى برند!

تا اين كه اولى به راه خود رفت (و مرگ دامنش را گرفت) بعد از خودش خلافت را به پسر خطّاب سپرد. در اين جا امام به قول اعشى شاعر متمثل شد كه مضمونش اين است:

كه بس فرق است تا ديروزم امروزكنون مغموم و دى شادان و پيروز

شگفتا! او كه در حيات خود، از مردم مى خواست عذرش را بپذيرند (و با وجود من) وى را از خلافت معذور دارند. خود هنگام مرگ، عروس خلافت را براى ديگرى كابين بست!-/ اوه چه عجيب هر دو از خلافت به نوبت بهره گيرى كردند. (خلاصه) آن را در اختيار كسى قرار داد، كه جوّى از خشونت، سختگيرى، اشتباه و پوزش طلبى بود! رئيس خلافت به شترسوارى سركش مى ماند، كه اگر مهار را محكم كشد، پرده هاى بينى شتر پاره شود، و اگر آزاد گذارد، در پرتگاه سقوط مى كند.

به خدا سوگند! مردم در ناراحتى و رنج و تحوّلات عجيبى گرفتار آمده بودند، و من در اين مدّت طولانى، با محنت و عذاب، چاره اى جز شكيبايى نداشتم. سرانجام روزگار او (عمر) هم سپرى شد، و آن (خلافت) را در گروهى به شورا گذاشت، به پندارش، مرا نيز از آنها محسوب داشت! پناه به خدا از اين شورا! (راستى) كدام زمان بود كه مرا با نخستين فرد آنان مقايسه كنند كه اكنون كار من به جايى رسد كه مرا همسنگ اينان (اعضاى شورا) قرار دهند؟! لكن باز هم كوتاه آمدم و با آنان هماهنگى ورزيدم (و طبق مصالح مسلمين) در شوراى آنها حضور يافتم، بعضى از آنان به خاطر كينه اش از من روى برتافت، و ديگرى خويشاوندى را (بر حقيقت) مقدّم داشت، اعراض آن يكى هم جهاتى داشت، كه ذكر آن خوشايند نيست.

بالأخره سوّمى بپاخاست او همانند شتر پرخور و شكم برآمده! همّى جز جمع آورى و خوردن بيت المال نداشت؛ بستگان پدريش به همكاريش برخاستند، آنها همچون شتران گرسنه اى كه بهاران به علفزار بيفتند، و با ولع عجيبى گياهان را ببلعند، براى خوردن اموال خدا دست از آستين برآوردند؛ امّا! عاقبت بافته هايش (براى استحكام خلافت) پنبه شد، و كردار ناشايستش كارش را تباه ساخت و سرانجام شكم خوارگى و ثروت اندوزى، براى ابد نابودش ساخت.

بيعت كردن مردم با على عليه السلام

ازدحام فراوانى كه همچون يالهاى كفتار بود مرا به قبول خلافت واداشت، آنان از هر طرف مرا احاطه كردند،

ص: 40

ص: 41

چيزى نمانده بود كه دو نور چشمم، دو يادگار پيغمبر حسن و حسين زير پا له شوند؛ آنچنان جمعيّت به پهلوهايم فشار آورد كه سخت مرا به رنج انداخت، و ردايم از دو جانب پاره شد! مردم همانند گوسفندانى (گرگ زده كه دور تا دور چوپان جمع شوند) مرا در ميان گرفتند. امّا هنگامى كه بپاخاستم و زمام خلافت را به دست گرفتم، جمعى پيمان خود را شكستند، گروهى (به بهانه هاى واهى) سر از اطاعتم باز زدند و از دين بيرون رفتند و دسته اى ديگر براى رياست و مقام از اطاعت حق سرپيچيدند (و جنگ صفّين را به راه انداختند) گويا نشنيده بودند كه خداوند مى فرمايد: «سرزمين آخرت را براى كسانى برگزيده ايم كه خواهان فساد در روى زمين و سركشى نباشند، عاقبت نيك، از آن پرهيزكاران است»(1) چرا! خوب شنيده بودند و خوب آن را حفظ داشتند، ولى رزق و برق دنيا چشمشان را خيره كرده و جواهراتش آنها را فريفته بود!

آگاه باشيد! به خدا سوگند، خدايى كه دانه را شكافت؛ و انسان را آفريد، اگر نه اين بود كه جمعيّت بسيارى گرداگردم را گرفته، و به ياريم قيام كرده اند، و از اين جهت حجّت تمام شده است، و اگر نبود عهد و مسئوليّتى كه خداوند از علما و دانشمندان (هر جامعه) گرفته كه در برابر شكم بارگى ستمگران و گرسنگى ستمديدگان سكوت نكنند؛ من مهار شتر خلافت را رها مى ساختم و از آن صرف نظر مى نمودم و آخر آن را با جام آغازش سيراب مى كردم (آن وقت) خوب مى فهميديد كه دنياى شما (با همه زينتهايش) در نظر من بى ارزشتر از آبى است كه از بينى گوسفندى بيرون آيد!

هنگامى كه سخن اميرالمؤمنين عليه السلام به اين جا رسيد، مردى از اهالى عراق برخاست، و نامه اى به دستش داد و همچنان نامه را نگاه مى كرد (پس از فراغت از نامه) ابن عبّاس گفت: اى امير مؤمنان! چه خوب بود، سخن را از جايى كه رها كردى ادامه مى دادى؟ ولى امام عليه السلام در پاسخش فرمود: هيهات اى پسر عبّاس! «شعله اى از آتش دل بود، زبانه كشيد و فرو نشست!».

ابن عبّاس مى گويد: به خدا سوگند! هيچ گاه بر سخنى همچون اين گفتار تأسّف نخوردم، كه امام عليه السلام نتوانست تا آن جا كه مى خواست، ادامه دهد.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: مقصود امام عليه السلام از اين كه «رئيس خلافت به شتر سوارى سركش مى ماند» اين است كه اگر زمام را محكم به طرف خود بكشد، مركب چموش مرتّب سر را اين طرف و آن طرف مى كشاند و بينى اش پاره مى شود، و اگر مهارش رها كند با چموشى خود را در پرتگاه قرار مى دهد و او قدرت حفظ آن را ندارد. آن گاه گفته مى شود «اشْنَقَ النّاقَةُ» كه به وسيله مهار سر شتر را به طرف خود بكشد و بالا آورد و «شَنَقَها» نيز گفته شده است؛ اين را «ابن سِكّيت» در «اصلاح المنطق» گفته است. و اين كه امام عليه السلام فرموده است: «اشْنَقَ لَها» و نگفته است «اشْنَقَها» براى اين است كه آن را در مقابل «اسْلَسَ لَها» قرار داده، گويا امام فرموده است: اگر سر مركب را بالا آورد؛ يعنى با مهار آن را نگاه دارد (بينى اش پاره مى شود).


1- سوره قصص، آيه 83.

ص: 42

ص: 43

خطبه 4

از فصيح ترين خطبه ها كه در آن مردم را اندرز مى دهد و آن را امام عليه السلام

بعد از قتل طلحه و زبير ايراد كرده است.

(اى مردم بصره!) از تاريكيهاى جهالت و گمراهى، به وسيله ما هدايت شديد، و به كمك ما به اوج ترقّى رسيديد، صبح سعادت شما در پرتو شعاع وجود ما درخشيدن گرفت. كر باد گوشى كه نداى بلند پند و اندرز را درك نكند! مسلّماً گوشى كه با صيحه نادانى و جنايت كر شده است، آهنگ ملايم (حق) را نشنود، مطمئن باد قلبى كه از خوف خدا جدايى نپذيرد، من همواره منتظر عواقب مكر و خدعه شما بودم، و نشانه هاى فريب خوردگان را در شما مشاهده مى كردم.

تنها به خاطر استتار شما در پرده دين بود كه من از شما چشم پوشيدم، امّا صفاى دل، مرا از درون شما آگاهى مى داد.

آن هنگام كه در جاده هاى ضلالت سرگردان بوديد، راهنما و دليلى نمى يافتيد، شما را به جاده هاى حق رهبرى كردم؛ تشنه رهبر بوديد و او را نمى يافتيد، من شما را به سرچشمه حقيقى رهنمون شدم.

امروز مهر سكوت را مى شكنم، سخنانى ايراد مى كنم كه در عين فشردگى و اجمال هزاران زبان گويا داشته باشد، دور باد رأيى كه از دستوراتم تخلّف كند، من از زمانى كه حق را يافته ام در آن ترديد نكرده ام (و اگر مدّتى كناره گرفتم نه از اين جهت بود كه در حقّانيّت خود ترديد كنم و يا ترسيده باشم، ترس من همچون ترس موسى بود) موسى بر خود نترسيد، ترسش از اين بود كه (در غوغاى ساحران) جاهلان پيروز گردند، و مردم را به گمراهى بكشانند!

امروز ما بر سر دو راهى حق و باطل قرار گرفته ايم (آن كه حق را يافته مطمئن است و هرگز ترديد نمى كند، همان طور كه) اگر آب همراه كسى باشد تشنه نگردد (و تشنگيهاى كاذب كه معمولًا به هنگام وحشت از فقدان آب بر انسان مستولى مى شود، بر او چيره نگردد).

خطبه 5

اشاره

پس از رحلت پيغمبر و پايان بيعت سقيفه عمويش عبّاس و ابوسفيان پيشنهاد بيعت با امام

را كردند، امام عليه السلام كه از سوء نيّت ابوسفيان آگاه بود چنين فرمود:

ص: 44

ص: 45

از اختلاف بپرهيزيد

اى مردم! امواج كوه پيكر فتنه ها را، با كشتيهاى نجات (علم و ايمان و اتّحاد) در هم بشكنيد، از راه اختلاف و پراكندگى كنار آييد، تاج تفاخر و برترى جويى را از سر بنهيد. (دو كس راه صحيح را پيمودند) آن كس كه با داشتن يار و ياور و نيروى كافى بپاخاست و پيروز شد، و آن كس كه با نداشتن نيروى كافى كناره گيرى كرد و مردم را راحت ساخت.

زمامدارى بر مردم، همچون آبى متعفّن و يا همانند لقمه اى است كه گلوگير مى شود؛ آنان كه ميوه را پيش از رسيدن بچينند، به كسى مانند، كه بذر را در كوير و شوره زار پاشد، (هر قيامى وقت معيّنى دارد تا به ثمر برسد و اگر پيش از موعد دست به آن زده شود، بى حاصل و بى نتيجه خواهد ماند).

اخلاق و علم امام عليه السلام

اگر سخن گويم (و حقّم را مطالبه كنم) گويند: بر رياست و حكومت حريص است، و اگر دم فرو بندم و ساكت بنشينم خواهند گفت: از مرگ مى ترسد!

(امّا) هيهات پس از آن همه جنگها و حوادث (اين گفته بس ناروا است).

به خدا سوگند! علاقه فرزند ابوطالب؛ به مرگ از علاقه طفل شيرخوار به پستان مادر بيشتر است.

امّا من از علوم و حوادثى آگاهم كه اگر گويم همانند طنابها در چاههاى عميق به لرزه در آييد!

خطبه 6

اشاره

هنگامى كه از امام عليه السلام خواستند كه طلحه و زبير را تعقيب نكند و با آنان نجنگد چنين فرمود:

هشدار به رهبران مذهبى

به خدا سوگند! من همچون كفتار نيستم كه با ضربات آرام و ملايم بر در لانه اش به خواب رود تا فريبش دهند و ناگهان دستگيرش سازند؛ نه، (من كاملًا مراقب مخالفان هستم) و با شمشير برنده علاقه مندان به حق، كار آنان را كه به حق پشت كرده اند خواهم ساخت و با دستيارى فرمانبران مطيع، عاصيان و ترديد كنندگان در حق را براى هميشه كنار خواهم زد.

من اين كار را تا واپسين روز عمرم ادامه خواهم داد، به خدا سوگند! از هنگام مرگ پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم تا هم اكنون از حقّ خويشتن محروم مانده ام، و ديگران را به ناحق بر من مقدم داشته اند.

ص: 46

ص: 47

خطبه 7

مذمّت شيطانهاى انسان نما

زشت سيرتان، شيطان را ملاك كارشان قرار داده اند، او هم آنان را دام خويش برگزيده و سپس تخمهاى پستى و رذالت را در سينه هاشان گذارده، و جوجه هاى آن را در دامنشان پرورش داده، با چشم آنان مى نگرد، و با زبان آنان سخن مى گويد، و با دستياريشان بر مركب گمراه كننده خويش سوار شده، و كردار ناپسند را به نظرشان جلوه داده است.

(اينان به كسى مانند كه) اعمال آنها گواهى مى دهد كه با همكارى شيطان انجام شده است، و سخنان باطل را او به زبانش نهاده است!

خطبه 8

اشاره

كه درباره زبير فرموده

بايد دليل روشنى اقامه كند

زبير خيال مى كند كه بيعتش تنها با دست بوده نه با دل!، پس او اقرار به بيعت مى كند، ولى مدّعى است كه با قلب نبوده، بنابراين بر او لازم است، بر اين ادّعا دليل روشنى بياورد وگرنه بايد به بيعت خود بازگردد و به آن وفادار باشد.

خطبه 9

اشاره

كه در آن موقعيّت خود و دشمنان را توصيف كرده است كه گفته مى شود

منظور، برپاكنندگان جنگ جمل هستند.

اوّل كردار، آنگه گفتار

(طلحه و زبير و پيروان آنها) در آغاز رعد و برقى نشان دادند امّا پايانش چيزى جز سستى و ناتوانى نبود، ولى روش ما به عكس آنها بود، ما تا كارى انجام ندهيم رعد و برقى نداريم، و تا نباريم، سيلابهاى خروشان به راه نمى اندازيم، برنامه ما عمل است نه سخن!

ص: 48

ص: 49

خطبه 10

كه منظور از آن شيطان يا جمعيّت خاصّى است

آگاه باشيد! شيطان حزب خويش را گرد آورده، و سواره و پيادگان لشكر خود را فراخوانده است (اين لشكر او) امّا من آگاهى و بينش و بصيرت خود را همچنان همراه دارم، من حقيقت را بر خود مشتبه نساخته ام و بر من مشتبه نيز نشده است.

به خدا سوگند! گردابى براى آنها فراهم سازم كه جز من كسى نتواند آن را چاره كند (و سرانجام در آن غرق شوند) و هرگز از آن بيرون نيايند و (آن عدّه) كه از آن بيرون آيند براى هميشه بازگشت به چنين صحنه اى را فراموش كنند!

خطبه 11

اشاره

گفتارى است كه امام عليه السلام هنگام دادن پرچم به فرزندش محمّد حنفيّه در جنگ جمل فرمود:

از كوه محكمتر باش!

اگر كوهها متزلزل شوند تو تكان مخور! دندانهايت را به هم بفشار! جمجمه خويش را به خدا عاريت ده! قدمهايت را بر زمين ميخكوب كن! هميشه نگاهت به پايان لشكر دشمن باشد (كه تا آن جا پيشروى كنى) كاملًا مراقب آنها باش و از آنچه باعث ترس مى شود چشم بپوش؛ و بدان نصرت و پيروزى از جانب خداى سبحان است.

خطبه 12

اشاره

آن دم كه خدا امام را در جنگ پيروز ساخت يكى از يارانش به وى گفت: چه خوب بود برادرم

همراه ما بود و پيروزى شما را بر دشمن مى ديد! و در فضيلت اين جهاد شركت مى كرد.

شركت در هدف

امام عليه السلام پرسيد: آياقلب وفكر برادرت با ما بوده است؟ عرض كرد: آرى فرمود: پس او هم در اين معركه بامابوده

ص: 50

ص: 51

(نه تنها او بلكه) آنان كه در صلب پدران و رحم مادران عقيده آنها با ما هماهنگ است و روش آنها روش ماست، با ما در اين جنگ شريك بوده اند! همانان كه بزودى متولّد مى شوند، و دين و ايمان به وسيله آنان نيرو مى گيرد.

خطبه 13

اشاره

كه در مذمّت جمعى از اهل بصره بعد از جنگ جمل ايراد فرموده است

بصره در آب غرق خواهد شد

شما سپاه «زن» بوديد و پيروان حيوان شتر، تا زمانى كه (شتر) صدا مى كرد بپا مى خاستيد، و با پى شدنش فرار كرديد، اخلاق شما پست، پيمانهايتان از هم گسسته، دين شما دو رويى است، و آب شهرتان شور! آن كس كه بين شما اقامت گزيند، در دام گناه گرفتار آيد (زيرا يا خود در گناه شريك شماست و يا كردارتان را مى بيند و نهى نمى كند) ...

و اگر از شما دورى گزيند، رحمت حق را دريابد. گويا مى بينم عذاب خدا از آسمان و زمين بر شما فرو مى آيد، همه غرق شده ايد، تنها قلّه بلند مسجدتان همچون سينه كشتى از روى آب نمايان است.

ج ج

و در روايتى است: سوگند به خدا سرزمينتان را آب فرا گيرد، آن چنان كه تنها بالاترين نقطه مسجد همانند سينه كشتى يا شتر مرغى كه به رو در افتد نمايان باشد.

و در روايتى ديگر آمده است: همانند سينه مرغ روى آب دريا!

و در روايت ديگرى است: خاك سرزمين شما متعفّن ترين خاكهاست، از همه جا به آب نزديكتر و از آسمان دورتر است. نُه دَهُم بديها در محيط شماست؛ كسى كه در آن جا باشد گرفتار گناه، و كسى كه رخت بربندد مشمول عفو خداست.

گويا شهر شما را مى نگرم كه آب سراسرش را فرا گرفته و جز بلندترين نقطه مسجدتان كه همانند سينه پرنده اى كه از آب دريا پديدار است چيزى ديده نمى شود.

ص: 52

ص: 53

خطبه 14

اشاره

كلامى است شبيه گفتار گذشته

كوته فكران صيد شيّادانند

سرزمينتان به آب نزديك است و از آسمان دور، عقلهايتان سبك و افكارتان سفيهانه است؛ پس هدف خوبى براى تيراندازانيد، و لقمه چربى براى مفتخواران، و صيدى براى صيّادان.

(بايد توجّه داشت لبه تيز تمام اين حمله ها متوجّه جمعيّتى از ساكنان بصره است كه در آن زمان به تشويق طلحه و زبير و امثال آنان كانونى براى آشوب و تفرقه افكنى به وجود آورده بودند؛ و در زمانهاى بعد نيز پايگاهى براى دودمان خيانت پيشه بنى اميّه شدند و ضربه ها به اسلام زدند، نه تمام ساكنان اين شهر).

خطبه 15

اين سخن را امام هنگامى فرمود كه عطاياى عثمان را به بيت المال بازگرداند

به خدا سوگند! آنچه از عطاياى عثمان؛ و آنچه بيهوده از بيت المال مسلمين به اين و آن بخشيده، اگر بيابم، به صاحبش باز مى گردانم؛ گرچه زنانى را به آن كابين بسته و يا كنيزانى را با آن خريده باشند، زيرا عدالت گشايش مى آورد، و آن كس كه عدالت بر او گران آيد، تحمّل ظلم و ستم بر او گرانتر خواهد بود!

خطبه 16

اين سخن را امام عليه السلام هنگامى كه مردم با او در مدينه بيعت كردند ايراد فرمود كه در آن

سرانجامِ كار مردم را خبر مى دهد و آنها را به گروههايى تقسيم مى كند

آنچه مى گويم ذمّه ام در گرو آن است، و خود ضامن آنم، كسى كه از اعمال و كردار گذشتگان و عواقب سوء آن عبرت گيرد، تقوا وى را از فرو رفتن در آن گونه شبهات و بدبختيها باز دارد!

آگاه باشيد! تيره روزيها درست همانند زمان بعثت پيغمبر صلى الله عليه و آله بار ديگر به شما روى آور شده، (همان اختلاف و پراكندگى و دشمنيها كه پيش از اسلام در ميان شما رواج داشت امروز از سر گرفته شده)

ص: 54

ص: 55

سوگند به كسى كه پيامبر را به حق مبعوث كرد، به سختى مورد آزمايش قرار مى گيريد و غربال مى شويد، و همانند محتويات ديگ هنگام جوشش، زير و رو خواهيد شد، آنچنان كه بالا، پايين، و پايين، بالا قرار خواهد گرفت؛ آنان كه براستى در اسلام سبقت داشتند و كنار رفته بودند، بار ديگر سر كار خواهند آمد و كسانى كه با حيله و تزوير خود را پيش انداخته بودند عقب زده خواهند شد. به خدا سوگند! هرگز حقيقتى را كتمان نكرده ام و هيچ گاه دروغى نگفته ام و از نخست مرا به وضعى كه امروز دارم خبر داده بودند. آگاه باشيد! گناهان و خطاها همچون مركبهاى سركش و لجام گسيخته اى هستند كه گناهكاران بر آنها سوارند و آنان را در قعر دوزخ سرنگون خواهند ساخت، (و اين خاصيت اجتناب ناپذير گناه است كه هرگز تحت كنترل در نيايد و از گناهى گناهان ديگر مى زايد!) امّا تقوا همانند مركبهاى راهوار و آرامى است كه صاحبانشان بر آنها سوارند ... و زمامشان را به دست دارند و تا دل بهشت آنان را پيش مى برند!

حقّى داريم و باطلى، براى هر كدام طرفدارانى است، اگر باطل حكومت كند؛ جاى تعجّب نيست، از دير زمانى چنين بوده، و اگر پيروان حق كمند، چه بسا افزوده گردند (مراقب باشيد حق را از دست ندهيد چرا كه) كمتر مى شود چيزى از دست برود و بار ديگر بدست آيد.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: در اين سخن كه از نزديكترين سخنها به فصاحت است، لطايفى نهفته است؛ كه كسى از سخن سنجان به پايه آن نمى رسد، و بيش از آنچه ما از آن، در شگفتى فرو مى رويم «شگفتى» از آن به تعجّب مى آيد! و در اين سخن علاوه بر همه اينها ريزه كاريهايى است از فصاحت كه نه زبان قادر به شرح آن است و نه هيچ انسانى مى تواند از درّه هاى ژرف آن بگذرد؛ و نه آنچه را كه من مى گويم، جز آنان كه در فصاحت پيشگامند و ريشه دار، مى توانند درك كنند (وَ ما يَعْقِلُها الّا الْعالِمُونَ).

و قسمتى از اين خطبه است كه مردم را به سه گروه تقسيم مى كند:

آن كس كه به بهشت و دوزخ كاملًا ايمان دارد، از اعمالى كه در آن جا نفعى نبخشد، روى گردان است (مردم در اين سه گروهند): يا به سرعت به سوى حق پيش مى روند، اينها اهل نجاتند و يا به كندى گام برمى دارند، باز اميد نجات درباره آنها مى رود؛ امّا آنان كه كوتاهى مى كنند (نه جزء دسته اوّل و نه دوّمند) در آتش سقوط مى كنند! انحراف به راست و چپ گمراهى و ضلالت است، راه مستقيم و ميانه جاده وسيع حق است، قرآن و آثار نبوّت همين طريق را توصيه مى كند، و سنّت پيامبر نيز به همين راه اشاره مى نمايد، و سرانجام، همين جاده مقياس كردار همگان است، راه همه بايد به آن منتهى گردد. آن كس كه به ناحق ادّعا كند هلاك گردد، و هر آن كس كه با دروغ و افترا پيش رود بيچاره و بدبخت شود، و آن كس كه (در بين مردم نادان) حق را اظهار كند از نظر بيفتد، در نادانى انسان همين بس كه قدر خويش را نشناسد (و به ارزش خود پى نبرد) آنچه بر اساس تقوا بنا گردد، نابودى نپذيرد، و بذرى كه در سرزمين تقوا پاشيده شود هرگز تشنگى احساس نكند، در خانه ها پنهان شويد (و در دسته بنديهاى منافقان و تفرقه اندازان شركت نجوييد) دلهاى پراكنده را به هم نزديك كنيد، و با هم آشتى دهيد، و به دنبال لغزشها و گناهان توبه كنيد (در برابر نعمتها) غير از خدا را نبايد ستايش كنيد، و (در مقابل مشكلات و ناراحتى ها) تنها بايد خويش را سرزنش نماييد.

ص: 56

ص: 57

خطبه 17

درباره كسى كه بدون لياقت و استحقاق متصدّى مقام قضاوت در ميان مردم مى شود:

دو نفر در پيشگاه خداوند مبغوضترين مردمند: (جاهل بدعت گذار و عالم قلّابى)

1. كسى كه خداوند او را به خود واگذارده است و از راه راست منحرف گشته، به سخنان ساختگى و دور از حق و حقيقت و بدعتهاى خويش سخت دل بسته و به سرعت در راه گمراه ساختن مردم گام بر مى دارد، و براى افرادى كه فريبش را بخورند فتنه است، وى از مسير هدايت پيشينيان گمراه گشته؛ و گمراه سازنده كسانى است كه در زندگى و پس از مرگش تابع او شوند؛ او بار گناهان كسانى را كه گمراه ساخته به دوش مى كشد و همواره در گرو گناهان خويش نيز هست!

2. كسى كه مجهولاتى به هم بافته و به سرعت با حيله و تزوير در ميان مردم نادان پيش مى رود، در تاريكيهاى فتنه و فساد به تندى قدم بر مى دارد، منافع صلح و مسالمت را نمى پذيرد، انسان نماها، وى را عالم و دانشمند مى خوانند ولى عالم نيست.

از سپيده دم تا به شب همچنان به جمع آورى چيزهايى مى پردازد كه كمِ آن از زيادش بهتر است، تا آن جا كه خود را از آبهاى گنديده جهل (كه نامش را علم مى گذارد) سير سازد؛ و به خيال خويش گنجى (از دانش) فراهم ساخته، در صورتى كه فايده اى در آن يافت نمى شود، او در بين مردم به مسند قضاوت تكيه زده، و بر عهده گرفته، كه آنچه بر ديگران مشتبه شده روشن سازد (و حق را به صاحبش برساند) او چنانچه با مشكلى روبه رو شود يك سلسله حرفهاى پوچ و توخالى را پيش خود جمع و جور مى كند و به نتيجه آن قاطع مى گردد، در برابر شبهات فراوان همچون تارهاى عنكبوت مى باشد؛ حتّى خودش هم نمى داند درست حكم كرده يا به خطا، اگر صحيح گفته باشد مى ترسد خطا رفته باشد، و اگر اشتباه نموده اميد دارد صحيح از آب درآيد، نادانى است كه در تاريكيهاى جهالت سرگردان است، همچون نابينايى كه در ظلمات پرخطر، به راه خود ادامه مى دهد، علوم و دانشهايى كه فرا گرفته برايش قطع آور نيست ...

همانند بادهاى تندى كه گياهان خشك را در هم مى شكند، او نيز احاديث و روايات را در هم مى ريزد، تا به خيال خود از آن نتيجه اى بدست آورد.

به خدا سوگند! نه آن قدر مايه علمى دارد كه در دعاوى مردم، حق را از باطل جدا سازد، و نه براى مقامى كه به او تفويض شده، اهليّت دارد، باور نمى كند ماوراى آنچه انكار كرده دانشى وجود دارد، و غير از آنچه او فهميده نظريه ديگرى.

اگر مطلبى بر او مبهم شد كتمان مى كند، زيرا او خود به جهالت خويش آگاه است. خونهايى كه از داورى ستمگرانه اش ريخته شده صيحه مى كشند؛ و ميراثهايى كه به ناحق به ديگران داده فرياد مى زنند. شكايت به خدا مى برم، از گروهى كه در جهل و نادانى زندگى مى كنند

ص: 58

ص: 59

و در گمراهى جان مى دهند (و حيات و مرگشان همه در نادانى و جهل است).

در ميان آنها متاعى كسادتر از قرآن نيست، اگر آن را آنچنان كه بايد، تلاوت كنند و متاعى نزد آنان رايج تر از آن نتوان يافت، اگر آن را تحريف سازند و طبق دلخواهشان تفسير كنند. و در نظر آنان چيزى زشتتر از «معروف» و نيكوتر از «منكر» وجود ندارد!

خطبه 18

اشاره

كه در نكوهش اختلاف در فتواست

با اين كه در قرآن بيان همه چيز آمده پس اختلاف چرا؟

گاهى يك دعوا نزد يكى از آنان مطرح مى شود و قاضى به رأى خود حكم مى كند، پس از آن عين اين جريان نزد قاضى ديگرى عنوان مى گردد، او درست برخلاف اوّلى رأى مى دهد.

سپس همه نزد پيشوايشان كه آنان را به قضاوت منصوب داشته گرد مى آيند، او رأى همه را تصديق مى كند، و فتواى همگان را درست مى شمارد! در صورتى كه خداى آنها يكى، پيغمبرشان يكى و كتابشان يكى است! ...

آيا خداوند متعال آنها را به پراكندگى و اختلاف فرمان داده و آنها اطاعتش كرده اند؟ و يا آنها را از اختلاف نهى فرموده و معصيتش نموده اند؟

يا اين كه خدا دين ناقصى فرو فرستاده و در تكميل آن از آنان استمداد جسته است؟ و يا آنها شريك خدايند كه حق دارند بگويند و بر خدا لازم است، رضايت دهد؟

و يا اين كه خداوند دين را كامل نازل كرده امّا پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم در تبليغ و اداى آن كوتاهى ورزيده؟

با اين كه خداوند مى فرمايد: «ما فَرَّطْنا فِى الْكِتابِ مِنْ شَىْ ءٍ؛ در قرآن از هيچ چيز فرو گذار نكرده ايم».(1)


1- سوره انعام، آيه 38.

ص: 60

ص: 61

و نيز مى فرمايد: «تِبْيانٌ لِكُلِّ شَىْ ءٍ، در قرآن بيان همه چيز آمده است».

و ياد آور شده است كه آيات قرآن، يكديگر را تصديق مى كنند و اختلافى در آن وجود ندارد چنان كه مى فرمايد: «اگر قرآن از ناحيه غير خدا بود اختلاف فراوانى در آن مى يافتند».(1) قرآن داراى ظاهرى زيبا و شگفت انگيز و باطنى پرمايه و عميق است؛ نكات شگفت آور آن فانى نگردد و اسرار نهفته آن پايان نپذيرد، هرگز تاريكيهاى جهل و نادانى جز به آن رفع نخواهد شد.

خطبه 19

هنگامى كه امام عليه السلام در مسجد كوفه بر منبر بود سخنى فرمود كه «اشعث بن قيس» به امام

اعتراض كرد: اى امير مؤمنان! اين مطلب به زيان تو است نه به سود تو!

امام عليه السلام با بى اعتنايى نگاهى به او كرد و فرمود:

تو چه مى دانى چه چيز به سود من است يا زيان من؟ نفرين خدا و نفرين كنندگان بر تو باد اى حائك پسر حائك و اى منافق فرزند كافر! به خدا سوگند تو يك بار در كفر و بار ديگر در اسلام اسير گشتى ...

مال و حسبت نتوانست تو را از يكى از اين دو اسارت آزاد سازد، تو همانى كه «شمشيرها» را به سوى قبيله ات راهنمايى كردى، و مرگ را به جانب آنان سوق دادى (چنين كسى) سزاوار است بستگانش به او خشم ورزند و بيگانگان به او اطمينان نكنند.

مرحوم سيّد رضى رحمه الله مى گويد: مقصود امام عليه السلام از جمله: «كفر، يك بار تو را اسير كرده و اسلام بار ديگر» اين است كه اشعث يك بار در حالت كفر و بار ديگر در حالتى كه مسلمان بود اسير شده است، و نيز جمله «دَلَّ عَلى قَومِهِ السَّيْفَ؛ شمشير را به سوى قومت راهنما شدى» اشاره به جريانى است كه اشعث با خالدبن وليد در «يمامه» داشتند، اشعث قبيله خويش را فريب داد و به آنان خدعه نمود تا خالد آنان را غافلگير ساخت، لذا قبيله او وى را «عُرفَ النَّار» ناميدند، اين لقب را به كسى مى گفتند كه غدر و مكر بكار مى برد.

( «عُرْفَ النَّار» به معناى چيزى است كه آتش را بپوشاند و اين تعبير كنايه از آن است كه اشعث با خدعه و نيرنگ آتشهايى را كه در نزديك قومش بود، مخفى داشت و آنها را غافلگير ساخت).


1- سوره نساء، آيه 82.

ص: 62

ص: 63

خطبه 20

كه از غفلت بر حذر مى دارد

اگر آنچه مردگان پس از مرگ مشاهده كرده اند، شما هم مى ديديد، وحشت مى كرديد و مى ترسيديد، (و سخنان حق را) مى شنيديد و اطاعت مى كرديد، ولى آنچه آنها ديدند، از شما مستور است؛ امّا بزودى پرده ها كنار مى رود (و شما نيز مشاهده خواهيد كرد). وسايل بينايى شما فراهم است اگر چشم بگشاييد و ببينيد، و سخنان حق را در گوش شما گفته اند؛ اگر بشنويد، و هدايت شده ايد، اگر هدايت را بپذيريد.

به راستى به شما مى گويم، مطالب عبرت آميز را آشكارا ديده و از آنچه حرام است نهى شده ايد، و هيچ كس بعد از فرستادگان آسمانى (فرشتگان) جز بشر، عهده دار تبليغ از طرف پروردگار نخواهد بود.

خطبه 21

اشاره

كه سخن جامعى است در مورد پند و حكمت

سبكبار شويد تا به قافله برسيد

رستاخيز و قيامت در برابر شماست و مرگ همچنان شما را مى راند، سبكبار شويد تا به غافله برسيد، پيشينيان شما در انتظار عقب ماندگان هستند.

مرحوم سيّد رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن امام پس از سخن خدا و پيغمبر صلى الله عليه و آله با هر سخنى سنجيده شود بر آن برترى خواهد داشت و از آن پيشى خواهد گرفت، و امّا جمله «تَخَّفَفُوا تَلْحَقُوا؛ سبكبار شويد تا به قافله برسيد» كلامى كوتاهتر و پرمعناتر از آن شنيده نشده، چه كلمه ژرف و عميقى! چه جمله پرمعنا و حكمت آميزى است كه تشنگى دانش را برطرف مى كند! ما عظمت و شرافت اين جمله را در كتاب خود به نام «الخصائص» بيان كرده ايم.

ص: 64

ص: 65

خطبه 22

اشاره

آن گاه كه خبر پيمان شكنان به او رسيد، اين خطبه را در سرزنش ناكثين ايراد فرمود

آگاه باشيد! شيطان حزب و طرفداران خويش را بسيج كرده، و سپاه خود را گرد آورده است تا بار ديگر ستم را به جايش برگرداند، و باطل را به جايگاه نخستينش باز فرستد.

به خدا سوگند آنها هيچ منكرى از من سراغ ندارند و انصاف را بين من و خود حاكم نساختند.

خونخواهى عثمان

آنها حقّى را مطالبه مى كنند كه خود آن را ترك گفته اند، انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند، اگر (در ريختن اين خون) شريكشان بوده ام پس آنها نيز سهيمند، و اگر تنها خودشان مرتكب شده اند كيفر مخصوص آنهاست. مهمترين دليل آن به زيان خودشان تمام مى شود، از پستانى شير مى خواهند كه مدّتهاست خشكيده، بدعتى را زنده مى كنند كه زمانهاست از بين رفته.

چه دعوت كننده اى!؟ و چه اجابت كنندگانى؟!

من به كتاب و فرمان خدا و آگاهى او درباره آنها راضيم.

تهديد به جنگ

امّا اگر از آن سرباز زنند لبه شمشير تيز را در اختيار آنها قرار مى دهم، و اين كار براى درمان باطل و يارى حق كفايت مى كند!

شگفتا! از من خواسته اند كه در برابر نيزه هايشان حاضر گردم، و در مقابل شمشير آنان شكيبايى ورزم! سوگواران در سوگشان بگريند، من كسى نبودم كه به نبرد تهديد شوم، و يا از ضرب شمشير بهراسم!

من به پروردگار خويش يقين دارم و در دين و آيين خود گرفتار شك و ترديد نيستم!

ص: 66

ص: 67

خطبه 23

اشاره

كه در آن فقرا را به زهد و ثروتمندان را به محبّت سفارش مى كند

مواهب الهى متناسب با استعدادهاست

مواهب الهى همچون قطره هاى باران از آسمان به زمين مى بارد و به هر كس سهمى زياد يا كم مى رسد، بنابراين هنگامى كه يكى از شما براى برادر خود برترى در مال و همسر و فرزند ببيند نبايد موجب فتنه گردد، (و بر او حسد و رشك برد) زيرا مسلمان تا وقتى كه دست به عمل پستى نزده كه از آشكار شدنش شرمنده باشد، و مردم پست آن را وسيله هتك حرمتش قرار دهند، به مسابقه دهنده ماهرى مى ماند كه منتظر است در همان دور اوّل ببرد و ضررى نبيند، همچنين مسلمانى كه از خيانت به دور باشد، انتظار دارد يكى از دو خوبى نصيبش گردد: يا عمر او پايان يافته و دعوت الهى فرا رسد، و آنچه خداوند در آخرت برايش مهيّا كرده بهتر است، و يا خداوند او را روزى دهد و صاحب همسر و فرزند و ثروت گردد، در عين اين كه دين و شخصيّت خود را نگاهداشته است.

(امّا بدانيد) ثروت و فرزندان كِشته هاى اين جهانند، و عمل صالح و نيك، زراعت آخرت است و گاهى خداوند اين دو را به افرادى مى بخشد.

پس از آنچه خداوند اعلام خطر كرده است، بر حذر باشيد ...

و از خداوند بترسيد به طورى كه به گناهى كه نياز به عذرخواهى دارد آلوده نشويد، و در كارها ريا و تظاهر و خودنمايى به خرج ندهيد، چون هر كس كارى براى غير خدا انجام دهد، خداوند او را به همان كس وا مى گذارد!

از خدا مى خواهم كه درجات شهيدان، و زندگى سعادتمندان؛ و همنشينى پيامبران را به ما عنايت كند!

هيچ كس از بستگانش بى نياز نيست

اى مردم! انسان هر اندازه كه ثروتمند باشد از بستگان و اقوام خود بى نياز نيست كه از وى با زبان و دست دفاع كنند، خويشاوندان بزرگترين گروهى هستند كه از انسان پشتيبانى مى كنند، و پراكندگى و ناراحتى او را از بين مى برند،

ص: 68

ص: 69

در آن هنگام كه حادثه اى پيش آيد آنها نسبت به او پر عاطفه ترين مردمند و نام نيك و معروفيت به پاكى را كه خداوند به كسى عطا فرمايد بهتر از ثروتى است كه كسى براى ديگرى به ارث مى گذارد.

و قسمتى ديگر از اين خطبه چنين است:

آگاه باشيد، مبادا از بستگان بى نواى خود روى برگردانيد، و از آنان چيزى را دريغ كنيد كه نگاهداشتنش زيادى نمى آورد و از بين رفتنش كمبودى ايجاد نمى نمايد؛ آن كس كه دستِ دهنده خويش را از بستگانش باز دارد، تنها يك دست از آنها باز داشته، امّا از خويشتن دستهاى فراوانى برگرفته است، ولى آن كس كه بال محبّت را بگستراند، دوستى اقوامش ادامه خواهد يافت.

سيّد رضى رحمه الله مى فرمايد: «الْغَفيرَة» در اين جا به معناى كثرت و فراوانى است، چنان كه جمعيت زياد را «الْجَمُّ الْغَفير» مى گويند، و نقل شده كه به جاى «الْغَفيرَة ...» «عِفْوَةٌ مِنْ اهْلٍ اوْ مالٍ» بوده است، و «عِفْوَةٌ» به معناى نمونه خوب است از ميان يك جنس كه انتخاب شود، چنان كه گفته مى شود: «اكَلْتُ عِفْوَةَ الطَّعام» يعنى قسمتهاى خوب غذا را خوردم.

و چه عالى است مطلبى كه امام عليه السلام در جمله: «وَ مَنْ يَقْبِضْ يَدَهُ عَنْ عَشيرَتِه ...» تا آخر سخن ايراد كرده است ...

زيرا كسى كه نيكيهاى خود را از بستگانش قطع كند، تنها يك ياور از آنها گرفته است، ولى هنگامى كه نياز و احتياج شديد به يارى آنان داشت، آنها به نداى او پاسخ نمى گويند، پس خود را از ياوران بسيارى محروم ساخته است.

خطبه 24

اشاره

كه در آن اجازه جنگ با دشمنان خدا آمده است

سستى در مبارزه با گمراهان روا نيست

به جان خودم سوگند، در مبارزه با مخالفان حق و آنان كه در گمراهى غوطه ورند، آنى مدارا و سستى نمى كنم، پس اى بندگان خدا! از خدا بترسيد و از خدا به سوى خدا فرار كنيد (از غضبش به سوى رحمتش) و از راهى كه به سوى شما گشوده برويد، و به آنچه از وظايف براى شما تعيين كرده است قيام نماييد، اگر چنين كنيد «على» ضامن پيروزى شماست و اگر امروز به آن نرسيد در آينده به آن خواهيد رسيد.

ص: 70

ص: 71

خطبه 25

اشاره

هنگامى كه اخبار متواترى به امام عليه السلام رسيد كه اصحاب معاويه بر پاره اى از بلاد استيلا يافته اند و «عبيداللّه بن عبّاس» و «سعيد بن نمران» فرمانداران امام در يمن پس از شكست از

«بسربن ابى ارطاة» به نزد امام برگشتند، امام عليه السلام براى توبيخ اصحابش، به خاطر كندى

در جهاد و مخالفت با دستوراتش به منبر رفت و سخنان ذيل را ايراد فرمود:

(در حقيقت با اين روشى كه شما در پيش گرفته ايد) غير از كوفه در دست من نيست، كه آن را بگشايم يا ببندم!

امّا اى كوفه! اگر تنها تو (سرمايه من در برابر دشمن) باشى، آن هم با اين همه طوفانها چهره ات زشت باد (و مى خواهم كه نباشى).

پس از آن به قول شاعر متمثل شد:

(كه تقريباً فارسى آن چنين مى شود):

به جان پدرت سوگند اى «عمرو» كه سهم اندكى از پيمانه و ظرف دارم!

سپس فرمود: به من خبر رسيده كه «بسر» بر «يمن» تسلّط يافته، سوگند به خدا مى دانستم اينها بزودى بر شما مسلّط خواهند شد، زيرا آنان در يارى از باطلشان متّحدند، و شما در راه حق متفرّقيد، شما به نافرمانى از پيشواى خود در مسير حق برخاسته ايد ولى آنها در باطل خود از پيشواى خويش اطاعت مى كنند، آنها نسبت به رهبر خود اداى امانت مى كنند و شما خيانت، آنها در شهرهاى خود به اصلاح مشغولند و شما به فساد!

اگر من قدحى را به عنوان امانت به يكى از شما بسپارم از آن بيم دارم كه بند آن را بدزديد.

بارالها! (از بس نصيحت كردم و اندرز دادم) آنها را خسته و ناراحت ساختم و آنها نيز مرا خسته كردند، من آنها را ملول، و آنها نيز مرا ملول ساختند، پس به جاى آنان افرادى بهتر، به من مرحمت كن و به جاى من بدتر از من بر آنها مسلّط نما.

خداوندا! دلهاى آنها را آب كن همان طور كه نمك در آب حل مى شود، آگاه باشيد به خدا سوگند دوست داشتم به جاى شما هزار سوار از «بَنى فِراس بن غَنم» داشته باشم (تا با كمك آنها دشمنان را بر سر جاى خود مى نشاندم، آنها چنانند كه شاعر گفته):

چون آن ابر سريع السير كم آب پى دشمن كشى بى صبر و بى تاب

سپس از منبر فرود آمد.

ص: 72

ص: 73

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: «ارْمِيَة» جمع «رَمىّ» به معناى «ابر» است، و «حَميم» به معناى فصل گرما و تابستان مى باشد و اين كه شاعر، آنها را به ابرهاى تابستان تشبيه كرده براى اين است كه آنها سبكبارتر و سريعترند، زيرا در آنها آب كم است و ابرهاى سنگين به خاطر تراكم بخار و پرآب بودنشان به كندى حركت مى كنند، و اين بيشتر در زمستان يافت مى شود، شاعر خواسته است با اين تشبيه سرعت آنها را در هنگام مبارزه و كمك آنها را به هنگام استمداد منعكس سازد.

خطبه 26

اشاره

كه در مورد اعراب پيش از بعثت پيامبر سخن مى گويد

بت پرستى شيوه و آيين شما بود

خداوند پيغمبر صلى الله عليه و آله را به رسالت مبعوث ساخت، كه جهانيان را بيم دهد، و امين آيات وى باشد، در حالى كه شما ملّت عرب بدترين دين و آيين را داشتيد، و در بدترين سرزمينها زندگى مى نموديد، در ميان سنگهاى خشن و مارهايى كه فاقد شنوايى بودند (و به همين جهت از هيچ چيز نمى ترسيدند!) آبهاى آلوده را مى نوشيديد، و غذاهاى ناگوار را مى خورديد، خون يكديگر را مى ريختيد، و پيوند خويشاوندى را قطع مى نموديد، بتها در ميان شما برپا بود (و پرستش بت شيوه و آيين شما) و گناهان سراسر وجود شما را فرا گرفته بود.

قسمتى از اين خطبه است كه امام عليه السلام درباره تنهايى خويش براى گرفتن حقّ خود فرموده.

نگاه كردم و ديدم (براى گرفتن حقّ خود) ياورى جز خاندان خويش ندارم، به مرگ آنان راضى نشدم، چشمهاى پر از خاشاك را فرو بستم، و با همان گلويى كه گويا استخوانى در آن گير كرده بود (جرعه حوادث) را نوشيدم، با اين كه تحمّل در برابر گرفتگى راه گلو و نوشيدن جرعه اى كه تلختر از حنظل است، كار طاقت فرسايى بود؛ شكيبايى كردم.

در قسمت ديگرى از اين خطبه به زندگى ننگين عمروعاص اشاره كرده، مى فرمايد:

او (با معاويه) بيعت نكرد مگر اين كه بر او شرط كرد كه در برابر آن بهايى دريافت دارد، در اين معامله شوم، دست فروشنده هيچ گاه به پيروزى نرسد،

ص: 74

ص: 75

و سرمايه خريدار به رسوايى كشد، (اكنون كه آنها روى بلاد مسلمين و حكومت مسلمانان اين چنين بى رحمانه معامله مى كنند) شما آماده پيكار شويد و ساز و برگ آن را فراهم سازيد كه آتش آن زبانه كشيده و شعله هاى آن بالا گرفته است، صبر و استقامت را شعار خويش سازيد، كه نصرت و پيروزى را به سوى شما فرا مى خواند!

خطبه 27

اشاره

هنگامى كه خبر تجاوز لشكر معاويه به شهر «انبار» را دريافت داشت اين سخن را ايراد كرد

و مردم را به سوى جهاد و نبرد با دشمنان خدا ترغيب و به خاطر

عدم اطاعتشان از امام سرزنش نمود.

فضيلت جهاد

امّا بعد، جهاد درى است از درهاى بهشت، خداوند آن را به روى دوستان مخصوص خود گشوده است.

جهاد لباس تقوا، زره محكم و سپر مطمئنّ خداوند است.

مردمى كه از جهاد روى برگردانند، خداوند لباس ذلّت بر تن آنها مى پوشاند و بلا به آنان هجوم مى آورد، حقير و ذليل مى شوند، عقل و فهمشان تباه مى گردد، و به خاطر تضييع جهاد حقّ آنها پايمال مى شود، و نشانه هاى ذلّت در آنها آشكار مى گردد، و از عدالت محروم مى شوند.

تشويق به جهاد

آگاه باشيد من شب و روز، پنهان و آشكارا شما را به مبارزه اين جمعيّت (معاويه و پيروانش) دعوت كردم و گفتم: پيش از آن كه با شما بجنگند با آنان نبرد كنيد.

به خدا سوگند هر ملّتى در درون خانه اش مورد هجوم دشمن قرار گيرد حتماً ذليل خواهد شد (و تنها جمعيّتى در نبرد با دشمنان پيروز مى گردند كه به استقبال آنها بشتابند). ولى شما سستى به خرج داديد و دست از يارى برداشتيد، و هر يك به ديگرى واگذار كرديد تا آن جا كه دشمن پى در پى به شما حمله كرد و سرزمين شما را مالك شد. اكنون بشنويد: (يكى از فرماندهان لشكر غارتگر معاويه) از «بنى غامد» به (شهر مرزى) «انبار» حمله كرده است، و نماينده و فرماندار من «حسّان بن حسّان بكرى» را كشته

ص: 76

ص: 77

و سربازان و مرزبانان شما را از آن سرزمين بيرون رانده است.

به من خبر رسيده كه يكى از آنان به خانه زن مسلمان و زن غير مسلمانى كه در پناه اسلام جان و مالش محفوظ بوده وارد شده و خلخال و دستبند، گردنبند و گوشواره هاى آنها را از تنشان بيرون آورده است ... در حالى كه هيچ وسيله اى براى دفاع جز گريه و التماس كردن نداشته اند، آنها با غنيمت فراوان برگشته اند بدون اين كه حتّى يك نفر از آنها زخمى گردد و يا قطره اى خون از آنها ريخته شود.

اگر به خاطر اين حادثه مسلمانى از روى تأسّف بميرد ملامت نخواهد شد، و از نظر من سزاوار و بجاست!

اى كاش شما را نمى ديدم!

شگفتا! شگفتا! به خدا سوگند اين حقيقت قلب انسان را مى ميراند، و غم و اندوه مى آفريند، كه آنها در مسير باطل خود اين چنين متّحدند، و شما در راه حق اين چنين پراكنده و متفرّق!

روى شما زشت باد! و همواره غم و غصّه قرينتان باد كه شما هدف حملات دشمن قرار گرفته ايد، پى در پى به شما حمله مى كنند و شما به حمله متقابل دست نمى زنيد. با شما مى جنگند، و شما نمى جنگيد اين گونه معصيت خدا مى شود و شما (با عمل خود) به آن رضايت مى دهيد.

هرگاه در ايّام تابستان فرمان حركت به سوى دشمن دادم، گفتيد: اندكى ما را مهلت ده تا سوز گرما فرو نشيند و اگر در سرماى زمستان اين دستور را به شما دادم، گفتيد: اكنون هوا فوق العاده سرد است بگذار سوز سرما آرام گيرد! همه اين بهانه ها براى فرار از سرما و گرما بود!

شما كه از سرما و گرما (وحشت داريد) و فرار مى كنيد؛ به خدا سوگند از شمشير (دشمن) بيشتر فرار خواهيد كرد!

دلزده شدن از مردم

اى كسانى كه به مردان مى مانيد ولى مرد نيستيد! اى كودك صفتان بى خرد! و اى عروسان حجله نشين! (كه جز عيش و نوش به چيزى نمى انديشيد) چقدر دوست داشتم كه هرگز شما را نمى ديدم و نمى شناختم همان شناسايى كه سرانجام مرا اين چنين ملول و ناراحت ساخت؛ خدا شما را بكشد كه اين قدر خون به دل من كرديد، و سينه مرا مملوّ از خشم ساختيد، و كاسه هاى غم و اندوه را جرعه جرعه به من نوشانديد، با سرپيچى و يارى نكردن، نقشه ها و طرحهاى مرا (براى سركوبى دشمن و ساختن يك جامعه آباد اسلامى) تباه كرديد، تا آن جا كه قريش گفتند: پسر ابوطالب مردى است شجاع ولى از فنون جنگ آگاه نيست! ...

خدا خيرشان دهد! آيا هيچ يك از آنها از من با سابقه تر و پيشگام تر در اين ميدانها بوده؟

ص: 78

ص: 79

من آن روز گام در ميدان نبرد گذاشتم، كه هنوز بيست سال از عمرم نگذشته بود، و هم اكنون از شصت گذشته ام، ولى آن كس كه فرمانش را اجرا نكنند، طرح و نقشه اى ندارد (هر اندازه فكر او بلند و نقشه او دقيق باشد هرگز به جايى نمى رسد!)

خطبه 28

امروز روز تمرين و آمادگى است!

امّا بعد، دنيا روى بازگردانده، و وداع خويش را اعلام داشته است، آخرت روى آور شده و طلايه آن آشكار گرديده است.

آگاه باشيد! امروز، روز تمرين و آمادگى، و فردا، روز مسابقه است، جايزه برندگان، بهشت، و سرانجام عقب ماندگان آتش خواهد بود. آيا كسى يافت مى شود كه پيش از فرارسيدن مرگش از خطاهايش توبه كند؟ و آيا انسانى پيدا مى شود كه قبل از رسيدن آن روز سخت عمل نيكى براى خود انجام دهد؟

آگاه باشيد! همه در دوران آرزويى بسر مى برند كه اجل و مرگ به دنبال دارد، با اين حال هر كسى پيش از رسيدن اجلش، در همان دوران آرزوهايش به عمل پردازد، اعمالش به او منفعت مى بخشد و مرگش به او زيانى نمى رساند، و آن كس كه در اين ايّام آرزو، پيش از فرا رسيدن اجل در عمل كوتاهى كند گرفتار خسران شده و فرا رسيدن اجل براى وى زيانبخش است.

همان طور كه به هنگام ترس و ناراحتى براى خدا عمل مى كنيد به هنگام آرامش نيز عمل نماييد.

آگاه باشيد! من هرگز چيزى مانند بهشت نديدم كه خواستارانش به خواب رفته باشند، و نه همانند آتش، كه فراريان از آن، اين چنين در خواب فرو رفته باشند.

خوب بدانيد! آنها كه از حق بهره مند نشوند، زيان باطل دامنشان را فرا خواهد گرفت، و آن كس كه هدايت، راهنمايش نگردد گمراهى او را به هلاكت مى كشاند.

آگاه باشيد! فرمان كوچ درباره شما صادر گرديده، و به زاد و توشه آخرت راهنمايى شده ايد.

وحشتناك ترين چيزى كه بر شما مى ترسم دو چيز است ...

هوا پرستى و آرزوهاى دور و دراز؛ از اين دنيا زاد و توشه اى برگيريد كه فردا خود را با آن حفظ كنيد!

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: اگر سخنى باشد كه مردم را به سوى زهد بكشاند و به عمل براى آخرت وادار سازد، همين سخن است كه مى تواند علاقه انسان را از آرزوها قطع كند

ص: 80

ص: 81

و جرقّه بيدارى و تنفّر از اعمال زشت را در قلب، بر افروزد، و از شگفت آورترين جمله هاى مزبور؛ اين جمله است: «الا وَ انَّ الْيَوْمَ المِضْمارَ ...» آگاه باشيد امروز روز تمرين و آمادگى و فردا روز مسابقه است؛ جايزه برندگان، بهشت و سرانجام عقب ماندگان آتش خواهد بود، زيرا با اين كه در اين كلام الفاظ بلند و معانى گران قدر و تمثيل صحيح، و تشبيه واقعى مى باشد، سرّى عجيب و معنايى لطيف در آن نهفته شده و آن جمله «وَ السَّبَقَةُ الْجَنَّةُ وَ الْغايَةُ النَّار» است؛ امام بين اين دو لفظ «السَّبَقَةُ» و «الغايَة» به خاطر اختلاف معنا، جدايى افكنده؛ نگفته است «السَّبَقَةُ النَّار» چنان كه «السَّبَقَةُ الجَنَّة» گفته، زيرا سبقت جستن در مورد امرى دوست داشتنى است، و اين از صفات بهشت است و اين معنا در آتش-/ كه از آن به خدا پناه مى بريم-/ وجود ندارد؛ از اين رو امام جايز ندانسته كه بگويد: «السَّبَقَةُ النَّار» بلكه فرموده است: «الغايَةُ النَّار» زيرا مفهوم غايت (پايان) مفهوم وسيعى است كه در موضوعات مسرت بخش و غير مسرت بخش به كار مى رود و در حقيقت مرادف «مصير» و «مآل» است (كه به معناى سرانجام مى آيد) چنان كه خداوند مى فرمايد: «قُلْ تَمَتَّعُوا فَانَّ مَصيرَكُمْ الَى النَّارِ؛ به كافران بگو: بهره بگيريد كه سرانجامِ شما به سوى آتش است».(1) در اين خطبه دقّت كنيد كه باطنى شگفت آور و عمقى زياد دارد و چنين است اكثر سخنان امام عليه السلام و در بعضى نسخه هاى اين خطبه چنين آمده است «وَ السُّبَقَةُ الجَنَّة» (به ضمّ سين) كه به جايزه اى گفته مى شود كه به پيشتازان و برندگان مسابقه داده مى شود، خواه وجه نقد باشد يا جنس ديگرى و معناى هر دو كلمه به هم نزديك است.

خطبه 29

كه بعد از حمله ضحّاك بن قيس دوست معاويه به حُجّاج خانه خدا بيان فرمود:

اى مردمى كه بدنهايتان جمع و افكار و خواسته هاى شما پراكنده است! سخنان داغ شما سنگهاى سخت را در هم مى شكند، ولى اعمال سست شما دشمنانتان را به طمع مى اندازد، در مجالس و محافل مى گوييد چنين و چنان خواهيم كرد.

امّا هنگام جنگ فرياد مى زنيد:


1- سوره ابراهيم، آيه 30.

ص: 82

ص: 83

اى جنگ! از ما دور شو! آن كس كه شما را بخواند فرياد او به جايى نمى رسد، و كسى كه شما را رها كند، قلب او از آزار شما در امان نخواهد بود، به عذرهاى گمراه كننده اى متشبّث مى شويد همچون بدهكارى كه (با عذرهاى نابجا) از اداى دين خود سرباز مى زند، (بدانيد) افراد ضعيف و ناتوان هرگز نمى توانند ظلم را از خود دور كنند، و حق جز با تلاش و كوشش بدست نمى آيد، شما كه از خانه خود دفاع نمى كنيد، چگونه مى توانيد از خانه ديگران دفاع كنيد؟ و با كدام پيشوا و امام پس از من، به مبارزه خواهيد رفت؟ به خدا سوگند فريب خورده واقعى آن كس است كه به گفتار شما مغرور شود!، و اگر پيروزى به وسيله شما بدست آيد، پيروزى بى اثرى است همانند كسى كه در قرعه، برگ نابرنده اى نصيب او شود! و كسى كه بخواهد بوسيله شما تيراندازى كند همچون كسى است كه با تيرهاى بى پيكان تير انداخته است!

سوگند به خدا! به آن جا رسيده ام كه گفتارتان را تصديق نمى كنم و به يارى شما اميد ندارم و دشمنان را بوسيله شما تهديد نمى كنم!

چه دردى داريد؟ دواى شما چيست؟ طبّ شما كدام است؟ آنها هم مردانى همچون شما هستند! (چرا آنها اين همه پايدارند و شما اين قدر سست؟!) آيا سزاوار است بگوييد و عمل نكنيد؟ و فراموشكارى، بدون ورع داشته باشيد (يعنى رها كردن چيزى نه به خاطر زهد) و اميد در غير حق بورزيد؟

خطبه 30

كه درباره قتل عثمان فرموده است

اگر به كشتن او فرمان داده بودم، قاتل محسوب مى شدم، و اگر آنها را باز مى داشتم از ياورانش به شمار مى آمدم! امّا كسى كه او را يارى كرده، نمى تواند بگويد از كسانى كه دست از ياريش برداشتند بهترم، و كسانى كه دست از ياريش برداشتند، نمى توانند بگويند ياورانش از ما بهترند، من جريان «عثمان» را برايتان خلاصه مى كنم: استبداد ورزيد، چه بد استبدادى؛ و شما ناراحت شديد و از حد گذرانديد.

و خداوند در اين مورد حكمى دارد كه درباره «مستبدّان» و «افراط گران» جارى مى شود (و هر كدام به واكنش اعمال نادرست خود گرفتار مى شوند).

ص: 84

ص: 85

خطبه 31

اشاره

كه قبل از آغاز جنگ جمل به هنگامى كه ابن عبّاس را به سوى زبير فرستاد

و از او دعوت به اطاعت كرد فرموده است

چه شد كه آشناى حجاز را در عراق نشناختى؟

با «طلحه» ملاقات مكن! كه اگر ملاقاتش كنى، وى را همچون گاوى خواهى يافت كه شاخهايش اطراف گوشهايش پيچ خورده باشد، او بر مركب سركش هوا و هوس سوار مى شود و مى گويد: مركبى رام است!

بلكه با «زبير» ارتباط بگير كه نرمتر است؛ به او بگو: پسر دايى ات مى گويد: در حجاز مرا شناختى و در عراق نشناخته انگاشتى، چه شد كه از پيمان خود بازگشتى؟!

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: جمله كوتاه و پر معناى «فَما عَدا مِمَّا بدا» (چه شد كه از گذشته برگشتى؟) براى نخستين بار از امام شنيده شده، و پيش از او از كسى اين سخن شنيده نشده است.

خطبه 32

اشاره

كه در آن از ستمگرى زمان، اصناف مردم و زهد در دنيا سخن به ميان آمده است

زير نقاب آخرت دنيا را مى طلبند!

اى مردم! ما در روزگارى كينه توز و زمانى پركفران واقع شده ايم، نيكوكار بدكردار شمرده مى شود، و ظالمان بر ستم و سركشى خود مى افزايند، از دانش خود بهره نمى گيريم و از آنچه نمى دانيم پرسش نمى كنيم، از حوادث و فتنه هاى آينده تا بر ما هجوم نياورده اند وحشتى نداريم.

اقسام بدكاران

در چنين شرايطى مردم چهار گروهند: عدّه اى اگر دست به فساد نمى زنند به خاطر اين است كه: روحشان ناتوان

ص: 86

ص: 87

و شمشيرشان كُند، و امكانات مالى در اختيار آنها نيست.

گروه ديگر، آنانند كه شمشير كشيده اند و شرّ و فساد خويش را آشكارا اعلام مى دارند، لشكرهاى خود را از سواره و پياده گرد آورده، و خويشتن را آماده كرده اند، دين شان را براى اين تباه ساخته اند كه ثروتى بيندوزند، و يا فرماندهى جمعيّتى را براى خود فراهم سازند و يا به منبرى صعود كرده براى مردم خطبه بخوانند، چه بد تجارتى است كه انسان دنيا را بهاى خويشتن ببيند، و به جاى نعمتها و رضايت پروردگار در آخرت، زندگى اين جهان را برگزيند.

گروه سوّم، كسانى هستند كه: (از زير نقاب) كارهاى آخرتى، دنيا را مى طلبند و آخرت را به وسيله كارهاى اين جهان نمى طلبند، خود را كوچك و متواضع جلوه مى دهند، گامها را كوتاه برمى دارند، دامن لباس خويش را جمع مى نمايند، خويشتن را به زيور امانت و ايمان داران مى آرايند (خود را به شعار مردان صالح آراسته اند) و پوشش خدايى را وسيله معصيت قرار داده اند.

گروه چهارم، آنانند كه پستى و بى وسيله اى آنان را از رسيدن به جاه و مقام باز داشته و دستشان از همه جا كوتاه شده، سپس خود را به زيور قناعت آراسته اند و به لباس زاهدان زينت داده اند (امّا حقيقت اين است) كه در هيچ زمان نه به هنگام شب و نه به هنگام روز در سلك زاهدان راستين نبوده اند!

راغبان به خدا

(در اين ميان) گروهى باقى ماندند كه: ياد قيامت چشمهايشان را فرو افكنده؛ و ترس بازپسين اشكشان را جارى ساخته، اينان (به خاطر سخنان حقّى كه مى گويند) يا از جامعه رانده شده و در خاموشى و تنهايى فرو رفته اند و يا ترسان و مقهور مانده، و يا لب از گفتار فرو بسته و ساكتند، و بعضى هم مخلصانه به كار دعوت به سوى خدا پرداخته اند، عدّه اى هم گريان و دردناكند، چرا كه تقيّه آنان را از چشم مردم انداخته است، و ناتوانى وجودشان را فرا گرفته (اينان به كسانى مى مانند) كه در درياى نمك غوطه ورند، دهانشان بسته، و قلبشان مجروح است (آن قدر) نصيحت كرده اند كه خسته شده اند، از بس مغلوب شده اند، ناتوان گشته اند و از بس كشته داده اند به كمى گراييده اند.

بى اعتنايى و زهد در دنيا

اى مردم! دنيا در چشم شما بايد كم ارزش تر از پوست درخت و اضافى مقراضهايى كه با آن پشم حيوانات را مى چينند بوده باشد؛ از پيشينيان پند بگيريد، پيش از آن كه آيندگان از شما پند بگيرند، اين جهان پست و مذموم را رها كنيد زيرا اين دنيا افرادى را كه از شما شيفته تر نسبت به آن بوده اند رها ساخت!

ص: 88

ص: 89

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: بعضى از نادانان اين خطبه را به معاويه نسبت داده اند، ولى بدون ترديد اين خطبه از سخنان اميرمؤمنان است؛ طلا كجا و خاك كجا؟ آب گوارا و شيرين كجا و آب نمك كجا؟ دليل بر اين مطلب سخن «عمروبن بحر جاحظ» است كه ماهر در ادب و نقّاد بصير سخن مى باشد، او اين دو خطبه را در كتاب «البيان و التبيين» آورده و گفته است: آن را به معاويه نسبت داده اند، سپس اضافه كرده كه، اين خطبه به سخن امام على عليه السلام و به روش او در تقسيم مردم شبيه تر است، و اوست كه به بيان حال مردم: از غلبه، ذلّت، تقيّه و ترس واردتر است، سپس مى گويد: تاكنون چه موقع ديده ايم كه معاويه در يكى از سخنانش مسير زهد پيش گيرد و راه و رسم بندگان خدا را انتخاب كند؟!

خطبه 33

اشاره

كه هنگام خروج براى جنگ با اهل بصره فرمود

ارزش اين كفش چقدر است؟!

عبداللّه بن عبّاس مى گويد: در منزل «ذى قار» بر اميرمؤمنان وارد شدم در حالى كه مشغول وصله نمودن كفش خود بود!

به من فرمود: «قيمت اين كفش چقدر است؟» گفتم: «بهايى ندارد!» فرمود: «به خدا سوگند همين كفش بى ارزش برايم از حكومت بر شما محبوبتر است، مگر اين كه با اين حكومت حقّى را بپا دارم و يا باطلى را دفع نمايم» ...

سپس امام (از خيمه) بيرون آمد و براى مردم چنين ايراد سخن كرد:

نتايج درخشان بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله

خداوند هنگامى محمّد صلى الله عليه و آله را مبعوث ساخت كه هيچ كس از عرب كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوّت نمى نمود.

او مردم را تا سر منزل نجات سوق داد، و به محيط رستگارى رسانيد، و در پرتو وى بر مشكلات پيروز شدند، و جاى پاى آنها محكم شد.

ص: 90

ص: 91

فضيلت و برترى على عليه السلام

به خدا سوگند من در دنبال اين لشكر بودم و آنها را به پيشروى وا مى داشتم تا باطل به كلّى عقب نشينى كرد و حق ظاهر گشت. در اين راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نكرد.

هم اكنون نيز به دنبال همان راه مى روم و پرده باطل را مى شكافم، تا حق از درون آن خارج گردد.

سرزنش خوارج

مرا با قريش چكار؟ به خدا سوگند هنگامى كه كافر بودند با آنها جنگيدم، و هم اكنون كه فريب خورده اند با آنها مبارزه مى كنم! ديروز همراهشان بودم چنان كه امروز نيز با آنها مصاحبم.

سوگند به خدا! قريش از ما انتقام نمى كشد جز به خاطر اين كه خداوند، ما را از ميان آنان برگزيده (و بر آنان مقدّم داشته است) ما هم آنها را، در زمره خويش شناختيم ولى همانند گفته شاعر شدند آن جا كه مى گويد:

به جان خودم سوگند كه هر صبح از شير خالص صاف نوشيديد.

و از غذاى لذيذ چرب تا سر حدّ اشباع كامل خورديد.

ما به تو عظمت بخشيديم در حالى كه بزرگ نبودى.

و در اطراف تو با سواران تا به صبح بيدارى كشيديم و از تو نگهدارى كرديم.

خطبه 34

اشاره

كه درباره بسيج مردم به سوى شاميان بعد از پايان كار خوارج ايراد فرموده است

از سرزنش شما خسته شده ام

نفرين بر شما! از بس شما را سرزنش كردم خسته شده ام! آيا به جاى زندگى (لذّتبخش) آخرت به زندگى موقّت دنيا راضى گشته ايد؟ و به جاى عزّت و سربلندى، بدبختى و ذلت را برگزيده ايد؟ هر گاه شما را به جهاد با دشمن دعوت مى كنم، چشمتان از ترس در جام ديده دور مى زند، گويا ترس از مرگ، عقلتان را ربوده، و همچون مستانى كه قادر به پاسخ نيستند، از خود بى خود شده و سرگردان گشته ايد و گويا عقلهاى خود را از دست داده ايد و درك نمى كنيد، من هرگز و هيچ گاه به شما اعتماد ندارم، اعتمادى بر شما نيست كه (در دفع دشمن) به شما تكيه شود

ص: 92

ص: 93

و نه قبيله و ياران شرافتمندى هستيد كه دست نياز به سويتان دراز گردد؛ به شتران بى ساربان مى مانيد كه هر گاه از يك طرف گرد آييد، از سوى ديگر پراكنده مى شويد.

به خدا سوگند! شما وسيله بدى براى افروختن آتش جنگ بر ضدّ دشمنان هستيد، نقشه ها براى شما مى كشند امّا شما مرد كشيدن نقشه اى بر ضدّ آنان نيستيد؛ دشمن به شما حمله مى كند و شهرها را از دستتان خارج مى سازد، و شما به خشم نمى آييد! ديده دشمن براى حمله به شما خواب ندارد، ولى شما در غفلت و بى خبرى بسر مى بريد، شكست از آنِ آنانى است كه دست از يارى يكديگر بر مى دارند.

به خدا سوگند! گمان مى كنم اگر جنگ، سخت درگير شود، و حرارت و سوزش مرگ به شما رسد از اطراف فرزند «ابوطالب» همچون جدايى سر از بدن؛ جدا و پراكنده مى شويد!

به خدا سوگند! كسى كه دشمن را بر جان خويش مسلّط گرداند كه گوشتش را بخورد، استخوانش را بشكند، و پوستش را جدا سازد، عجز و ناتوانى او بسيار بزرگ، و قلب او بسيار كوچك و ناتوان است.

اى شنونده! اگر تو هم مى خواهى در زبونى و ناتوانى مانند اين چنين كسى باشى، باش! امّا من به خدا سوگند از پاى ننشينم و قبل از آن كه به دشمن فرصت دهم با شمشير آبدار چنان ضربه اى بر پيكر او وارد سازم كه ريزه هاى استخوان سر او بپرد، و بازوها و قدمهايش جدا گردد، پس از آن، آنچه خداوند خواهد مى شود.

طريق عدالت

اى مردم! مرا بر شما، و شما را بر من حقّى است، امّا حقّ شما آن است كه از خير خواهى شما دريغ نورزم و بيت المال شما را در راه شما صرف كنم، و شما را تعليم دهم تا از جهل و نادانى نجات يابيد و تربيتتان كنم، تا فرا گيريد.

و امّا حقّ من بر شما اين است كه در بيعت خويش با من وفادار باشيد و در آشكار و نهان خيرخواهى را از دست ندهيد. هر وقت شما را بخوانم اجابت نماييد و هر گاه فرمان دادم اطاعت كنيد.

خطبه 35

اشاره

كه پس از خاتمه جريان حكمين ايراد فرموده است

از سخن ناصح سرپيچى مكنيد!

ستايش مخصوص خداوند است، هر چند روزگار پيشآمدهاى سنگين و خطير و حوادث بزرگ پيش آورد. گواهى مى دهم معبودى جز خداوند يگانه نيست،

ص: 94

ص: 95

شريك ندارد و معبودى با او نيست، و گواهى مى دهم محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست.

امّا بعد، نافرمانى از دستور نصيحت كننده مهربان، دانا و با تجربه، باعث حسرت مى شود، و پشيمانى به دنبال دارد.

من فرمان خويش را در مورد حكميّت به شما گفتم ...

و نظر خالص خود را در اختيار شما گذاردم، «اگر كسى گوش به سخنان قصير مى داد»

امّا شما همانند مخالفان جفاكار، و نافرمانان پيمان شكن امتناع ورزيديد؛ تا به آنجا كه نصيحت كننده در پند خويش گويا به ترديد افتاد، و از پند و اندرز خوددارى نمود.

مثال من و شما همچون گفتار برادر «هوازن» است كه گفت:

«من در سرزمين منعرج اللوى دستور خود را دادم ولى اين نصيحت تنها فردا ظهر آشكار شد».

خطبه 36

اشاره

كه براى اعلام خطر به خوارج نهروان در مورد اشتباهاتشان ايراد فرموده است

نكند بى دليل كشته شويد

شما را از اين بيم مى دهم: نكند بدون دليلى از پروردگارتان، و با دستى تهى از مدرك روشن، جسد شما در كنار اين نهر و در اين گودال بيفتد.

دنيا شما را در گمراهى پرتاب كرده و مقدّراتى (كه به دست خودتان فراهم شده) شما را آماده مرگ ساخته است.

من شما را از اين حكميّت نهى كردم، ولى با سرسختى مخالفت نموديد، و فرمان مرا پشت سر انداختيد تا به دلخواه شما تن در دادم!

اى گروه كم عقل! و اى كم فكرها! من كار خلافى انجام نداده بودم و نمى خواستم به شما زيان برسانم.

ص: 96

ص: 97

خطبه 37

اشاره

كه در حكم خطبه است و پاره اى از فضايل خود را در آن بيان مى دارد

زورمند، در برابرم ذليل است تا حق را از او بگيرم

آن دم كه همه از ترس در خانه نشسته بودند من قيام كردم، و آن گاه كه همگى خود را پنهان كرده بودند من آشكارا به ميدان آمدم ...

و همان زمان كه همه لب فرو بسته بودند من سخن گفتم، و آن وقت كه جمعيّت همه توقّف كرده بودند من با راهنمايى نور خدا به راه افتادم! فرياد نمى زدم، صدايم از همه آهسته تر، امّا از همه پيشگام تر بودم، زمام امر را به دست گرفتم و پرواز كردم، و جايزه سبقت در فضايل را بردم.

همانند كوهى كه تندبادها آن را به حركت در نمى آورد، و طوفانها آن را از جاى بر نمى كند، هيچ كس نمى توانست عيبى در من بيابد، و هيچ سخن چينى جاى طعن در من نمى يافت. ستمديدگانى كه در نظرها ذليل و پستند، از نظر من عزيز و محترمند؛ تا حقّشان را بگيرم، و نيرومندان ستمگر در نظر من حقير و پستند؛ تا حقّ ديگران را از آنها بستانم. در برابر فرمان خدا راضى، و تسليم امر او هستم، آيا گمان مى كنيد ممكن است من به رسول خدا صلى الله عليه و آله دروغ ببندم! (و اگر از او خبرى غيبى نقل مى كنم ممكن است خلاف واقع باشد؟). به خدا سوگند! من نخستين كسى هستم كه وى را تصديق كردم و هرگز من اوّل كسى نخواهم بود كه او را تكذيب نمايم.

در كار خود انديشه كردم ديدم اطاعت (فرمان پيامبر خدا صلى الله عليه و آله) بر بيعت (اجبارى با متصدّيان حكومت) مقدّم است، و هنوز پيمان پيامبر صلى الله عليه و آله (براى حفظ موجوديّت اسلام) در گردن من مى باشد.

خطبه 38

كه درباره معناى شبهه ايراد فرموده است

«شبهه» را از اين رو «شبهه» نام نهاده اند كه شباهت به حق دارد، امّا براى دوستان خدا، نورى كه آنان را در تاريكيهاى شبهه راهنمايى كند، «يقين» آنهاست و راهنماى آنها مسير هدايت است؛ ولى دشمنان خدا گمراهيشان آنها را به شبهات دعوت مى كند، و راهنماى آنها كورى باطن است؛ آن كس كه از مرگ بترسد هرگز به خاطر اين ترس، از مرگ نجات نمى يابد همان طور كه آن كس كه مرگ را دوست دارد براى هميشه در اين جهان باقى نخواهد ماند.

ص: 98

ص: 99

خطبه 39

هنگامى كه از تجاوز نعمان بن بشير افسر معاويه به «عين التمر» آگاهى يافت اين سخن را ايراد كرد و مردم را به يارى خويش دعوت نمود.

هر چه شما را دعوت مى كنم اجابت نمى كنيد؛ گرفتار مردمى شده ام كه هرگاه فرمانشان دهم اطاعت نمى كنند؛ و چون دعوتشان نمايم اجابت نمى نمايند.

اى بى اصلها! در يارى پروردگارتان منتظر چه هستيد؟ آيا دين نداريد كه شما را گِرد آورد؟ و يا غيرتى كه شما را به خشم وادارد؟

در ميان شما بپا خاسته ام! هر چه فرياد مى كشم و از شما يارى مى طلبم سخن مرا نمى شنويد و از دستورم اطاعت نمى نماييد تا چهره واقعى كارهاى بد آشكار گردد؛ نه با شما مى توان انتقام خونى گرفت، و نه با كمك شما به هدفى مى توان رسيد، شما را به يارى برادرانتان دعوت كردم، همانند شترى كه از درد بنالد، آه و ناله سر داديد، و يا همانند حيوانى كه پشتش زخم باشد كندى كرديد، تنها گروه كمى به سوى من شتافتند، امّا آنها نيز افراد مضطرب و ناتوانى بودند كه «گويا آنها را به سوى مرگ مى برند، در حالى كه آن را با چشم خود مى نگرند!».(1) سيّد رضى رحمه الله مى گويد: «مُتَذائِب» يعنى «مضطرب»-/ از «تَذائَبَتِ الريح؛ بادهاى مختلف وزيد» گرفته شده، و اين كه عرب به «گرگ»-/ «ذئب» مى گويد آن نيز از همين مادّه است، زيرا به هنگام راه رفتن يك نوع اضطراب در او ديده مى شود.

خطبه 40

كه در مقابل شعار خوارج كه مى گفتند: «لا حُكْمَ الّا لِلّهِ؛

فرمانى جز فرمان خدا نيست» فرموده است

امام عليه السلام فرمود: سخن حقّى است كه از آن اراده باطل شده! آرى درست است فرمانى جز فرمان خدا نيست ولى اينها مى گويند: زمامدارى جز براى خدا نيست، در حالى كه مردم به زمامدار نيازمندند، خواه نيكوكار باشد يابد كار تا مؤمنان در سايه حكومتش به كار خويش مشغول وكافران هم بهره مند شوند، ومردم در دوران حكومت او، زندگى را طى كنند و به وسيله او اموال بيت المال جمع آورى گردد، و به كمك او با دشمنان مبارزه شود؛


1- سوره انفال، آيه 6.

ص: 100

ص: 101

جاده ها امن و امان، حقّ ضعيفان از نيرومندان گرفته شود، نيكوكاران در رفاه و مردم از دست بدكاران، در امان باشند!

و در روايت ديگرى آمده است، امام عليه السلام چون سخن خوارج را شنيد كه مى گفتند: فرمانى جز فرمان خدا نيست، فرمود: منتظر حكم خدا درباره شما هستم!

و نيز فرمود: امّا در زمان حكومت پاكان، پرهيزكاران به خوبى انجام وظيفه مى كنند، ولى در حكومت بدكاران، ناپاكان، از آن بهره مند مى شوند تا مدّتش سرآيد و مرگش فرا رسد!

خطبه 41

اشاره

در اين خطبه از پيمان شكنى و حيله گرى نهى مى كند و انسانها را از آن برحذر مى دارد

وفا همزاد راستگويى است

اى مردم! وفا همزاد راستگويى است؛ سپرى محكمتر و نگهدارنده تر از آن سراغ ندارم، آن كس كه از وضع رستاخيز آگاه باشد، خيانت نمى كند. در زمانى به سر مى بريم كه بيشتر مردم خيانت و حيله گرى را كياست و عقل مى شمارند، و نادانان آنها را اهل تدبير مى خوانند، چگونه فكر مى كنند؟! خداوند آنها را بكشد!

چه بسا شخصى روشن بين به تمام پيش آمدهاى آينده آگاه است و طريق مكر و حيله را خوب مى داند، ولى فرمان الهى و نهى پروردگار مانع اوست، و با اين كه قدرت بر انجام آن دارد، آن را به روشنى رها مى سازد، ولى آن كس كه از گناه و مخالفت فرمان حق پروا ندارد، از همين فرصت استفاده مى كند.

خطبه 42

در اين سخن از متابعت هوا و هوس و آرزوهاى طولانى بر حذر مى دارد

اى مردم! ترسناك ترين چيزى كه از آن بر شما بيمناكم، دو چيز است:

پيروى از هوا و هوس و آرزوهاى طولانى.

ص: 102

ص: 103

امّا تبعيت از هوا و هوس انسان را از راه حق باز مى دارد و آرزوهاى طولانى آخرت را به دست فراموشى مى سپارد ...

آگاه باشيد، دنيا به سرعت پشت كرده، و بيشتر از ته مانده ظرفى كه آب آن را ريخته باشند از آن باقى نمانده است!

و به هوش باشيد كه آخرت رو به ما مى آيد. دنيا و آخرت هر كدام فرزندانى دارند، بكوشيد از فرزندان آخرت باشيد نه از فرزندان دنيا، زيرا در روز رستاخيز هر فرزندى به پدر خويش ملحق مى گردد.

هم اكنون هنگام عمل است نه حساب، و فردا وقت حساب است نه عمل!

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: «حَذَّا» يعنى سريع، و بعضى آن را «جَذَّاء» خوانده اند (كه به معناى بى بركت و بى عاقبت است).

خطبه 43

اشاره

امام عليه السلام پس از آن كه جريربن عبداللّه بجلى را به عنوان نماينده خود براى گفتگو با معاويه به شام فرستاد، يارانش از او خواستند كه آماده مبارزه شود؛ امام عليه السلام

در پاسخ آنها سخنان ذيل را ايراد فرمود:

آمادگى براى جنگ يعنى درب صلح را بستن

مهيّا شدنم براى جنگ با شاميان، با اين كه «جَرير» را به رسالت به سويشان فرستاده ام به معناى اين است كه راه صلح را به روى آنها بسته ام! و اگر بخواهند اقدام به كار نيكى كنند آنها را منصرف ساخته ام، من مدّت اقامت «جَرير» را در شام معيّن ساخته ام كه اگر تأخير كند روشن مى شود يا فريبش داده اند و يا از اطاعتم سر پيچيده است.

عقيده من اين است كه صبر نموده با آنها مدارا نماييد، در عين حال من مانع از آن نيستم كه شما خود را آماده پيكار كنيد (ولى من شخصاً اين كار را نمى كنم).

من بارها اين موضوع (مناسبات خود را با دستگاه جبّار معاويه) را بررسى كرده ام، و پشت و روى آن (همه جوانب) را مطالعه نموده ام، ديدم راهى جز پيكار، و يا كافر شدن نسبت به آنچه پيامبر اسلام آورده است، ندارم؛ زيرا قبلًا كسى بر مردم حكومت مى كرد كه اعمالش حوادثى آفريد و باعث گفتگو و سر و صدا شد، به او شديداً اعتراض كردند و تغييرش دادند.

ص: 104

ص: 105

خطبه 44

كار بزرگواران را انجام داد ولى چون بردگان فرار كرد

«مصقلة بن هبيره» كه از فرمانداران امام عليه السلام بود اسيران «بنى ناجيه» را از «معقل بن قيس»

فرمانده لشكر امام عليه السلام خريد و آزاد ساخت، امّا هنگامى كه امام عليه السلام از او مطالبه پرداخت غرامتها

را به بيت المال كرد، امتناع ورزيد و به سوى شام فرار نمود! امام عليه السلام در اين مورد فرمود:

خدا روى «مصقله» را سياه كند، كار بزرگواران را انجام داد (برده ها را خريد و آزاد ساخت) امّا خود همچون بردگان فرار كرد؛ هنوز ثنا خوان به مدّاحيش نپرداخته بود كه او را ساكت نمود، و هنوز سخن ستايشگران به پايان نرسيده بود كه آنها را به زحمت انداخت!

امّا اگر (مردانه) ايستاده بود، همان مقدار كه داشت از او مى پذيرفتيم و تا هنگام قدرت و توانايى به او مهلت مى داديم.

خطبه 45

اشاره

اين قسمتى از خطبه روز عيد فطر مى باشد كه در آن از ستايش خداوند و مذمّت

دنيا پرستى سخن به ميان آورده است.

ستايش خداوند

ستايش ويژه خداوندى است كه كسى از رحمتش مأيوس نمى شود و از نعمتهاى فراوانش بيرون نتوان رفت، از آمرزش و مغفرتش كسى نوميد نمى گردد، و از پرستش و عبادتش سر نبايد پيچيد، خداوندى كه رحمتش قطع نمى گردد و نعمتش پايان نمى پذيرد.

مذمّت دنياپرستى

دنيا خانه اى است كه فنا بر پيشانيش نوشته شده، و جلاى وطن براى اهل آن حتمى است، اين جهان، شيرين، دل انگيز و سرسبز است، به سرعت به سوى خواهانش مى دود، و با قلب و روح آن كس كه به آن نظر افكند مى آميزد.

سعى كنيد با بهترين زاد و توشه اى كه در اختيار شماست از آن كوچ نماييد، و بيش از كفاف و نياز خود از آن نخواهيد، و بيشتر از آنچه نياز داريد از آن مطلبيد.

ص: 106

ص: 107

خطبه 46

اشاره

كه هنگام حركت به سوى شام ايراد فرموده است

خداوندا! از رنج سفر به تو پناه مى برم!

خداوندا! به تو پناه مى برم از رنج و مشقّت سفر، و اندوه بازگشتن، و مواجه شدن با منظره سوء در خانواده و فرزند و مال!

پروردگارا! تو در سفر همراه ما، و نسبت به بازماندگان از ما، در وطن سرپرست و نگاهبانى و جمع ميان اين دو را هيچ كس جز تو توانايى ندارد، زيرا آن كس كه به جاى انسان سرپرست بازماندگان مى شود همسفر نتواند بود، و آن كس كه همسفر است، سرپرست و جانشين انسان نمى تواند باشد.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: قسمت اوّل اين سخن از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله است و امير مؤمنان على عليه السلام آن را با چند جمله بليغ و رسا تتميم كرده است.

خطبه 47

كه در مورد كوفه فرموده است

اى كوفه! گويا تو را مى نگرم كه همانند چرمهاى بازار عكاظ كشيده مى شوى. زير پاى حوادث لگدكوب و پايمال مى گردى، و پيش آمدهاى تكان دهنده تو را فرا خواهد گرفت.

و من مى دانم هر ستمگرى نسبت به تو قصد سوء كند، خداوند او را به گرفتارى خود مشغول، و به دست قاتلى مى سپارد!

ص: 108

ص: 109

خطبه 48

كه هنگام حركت به سوى شام ايراد فرموده است

ستايش مخصوص خداست در هر لحظه كه شب فرا رسد و پرده تاريكى آن فرو افتد. ستايش ويژه پروردگار است هر زمان كه ستاره اى طلوع و غروب نمايد.

حمد مخصوص ذاتى است كه نعمتهايش پايان نپذيرد، و بخششهاى او را جبران نتوان كرد.

امّا بعد، پيشتازان لشكرم را از جلو فرستادم و دستور دادم در كنار فرات توقّف كنند تا فرمان من به آنها برسد، تصميم گرفته ام از آب فرات بگذرم و به سوى جمعيّتى از شما كه در اطراف دجله مسكن گزيده اند رهسپار گردم و آنها را با شما به سوى دشمن بسيج كنم و از آنها براى شما و تقويت شما كمك بگيرم.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: منظور امام عليه السلام از «مِلْطاط» همان محلّى است كه امام دستور توقّف در آن جا را داده بود و آن كنار فرات مى باشد و اين كلمه به كناره دريا نيز اطلاق مى شود، و معناى اصلى اين لفظ زمين صاف و هموار است و مقصود امام عليه السلام از «نطفه» آب فرات مى باشد و اين از عبارات اعجاب آور و شگفتى زا است!

خطبه 49

كه پيرامون صفات پروردگار و وسعت علم او بيان فرموده است

ستايش مخصوص خداوندى است كه از اسرار پنهانيها آگاه است، و نشانه هاى واضح و روشن، بر هستى او دلالت مى كنند، هرگز در برابر چشم بينايان آشكار نمى شود، ولى نه چشم كسى كه وى را نديده انكارش تواند كرد و نه قلب كسى كه او را شناخته مشاهده اش تواند نمود.

در علوّ رتبه بر همه پيشى گرفته، پس از او برتر چيزى نتواند بود.

و آنچنان نزديك است كه چيزى از او نزديكتر نيست.

ص: 110

ص: 111

مرتبه بلندش او را از مخلوقاتش دور نكرده

و نزديكيش با خلق او را با آنها مساوى قرار نداده است.

عقول را بر كنه صفات خويش آگاه نساخته، امّا آنها را از معرفت و شناسايى خود باز نداشته است، هموست كه گواهى نشانه هاى هستى، دلهاى منكران را بر اقرار به وجودش واداشته، و بسيار برتر است از گفتار آنان كه وى را به مخلوقات تشبيه كنند و يا انكارش نمايند.

خطبه 50

اشاره

كه پيرامون فتنه ها و آشوبهاى اجتماعى ايراد فرموده است

سرچشمه فتنه ها

همواره آغاز پيدايش فتنه ها، پيروى از هوسهاى آلوده و احكام و قوانين مجعول و اختراعى است؛ احكامى كه با كتاب خدا مخالفت دارد، و جمعى بر اساس آن احكام و هوسها و برخلاف آيين حق بر جمعى ديگر حكومت مى كنند.

اگر باطل از حق كاملًا جدا مى گرديد بر آنان كه پى جوى حقيقتند پوشيده نمى ماند، و چنانچه حق از باطل خالص مى شد، زبان معاندان از آن قطع مى گرديد، ولى قسمتى از حق و قسمتى از باطل را مى گيرند و به هم مى آميزند. اين جاست كه شيطان بر دوستان خود چيره مى شود و تنها آنان كه مورد رحمت خدا بوده اند نجات مى يابند.

خطبه 51

اشاره

كه هنگام تسلّط لشكر بر فرات و جلوگيرى از آب ايراد فرموده است

مرگ در زندگى توأم با شكست است

سپاه معاويه با اين عمل (بستن آب بر شما) شما را به پيكار دعوت كرده است؛ اكنون بر سر دو راهى هستيد: يا به ذلّت و خوارى بر جاى خود بنشيند، و يا شمشيرها را از خون (آن جبّاران سنگدل) سيراب سازيد

ص: 112

ص: 113

تا از آب سيراب شويد.

مرگ در «زندگى توأم با شكست» شماست! ...

و زندگى در مرگ پيروزمندانه شما!

آگاه باشيد! معاويه گروهى از بى خبران و گمراهان را همراه آورده، و حق را زير پرده تزوير مخفى نموده است تا به آن پى نبرند، تا به آن جا كه گردنهاى خويش را آماج تير و شمشيرهاى مرگ ساخته اند.

خطبه 52

اشاره

كه در زمينه ترك دنيا پرستى و پاداش پارسايان ايراد فرموده است

ترك دنياپرستى

آگاه باشيد! دنيا گويا پايان يافته، وداع خويش را اعلام داشته، خوبيهايش مجهول مانده، و پشت كرده، به سرعت مى رود.

ساكنان خويش را به سوى فنا سوق مى دهد و همسايگانش را به سوى مرگ مى راند.

آنچه از دنيا شيرين بوده تلخ شده، و آنچه صاف و زلال بوده تيرگى پذيرفته و بيش از ته مانده ظرف آبى از آن باقى نمانده است، و يا آن قدر از آن مانده كه اگر تشنگان آن را بياشامند عطش آنها فرو ننشيند.

اى بندگان خدا! تصميم كوچ نمودن از سرايى بگيريد كه سرانجام به نيستى مى گرايد، مبادا آرزوها به شما چيره شوند، خيال نكنيد عمر طولانى خواهيد داشت! (بنابراين از مركب غرور فرود آييد و از دنيا پرستى و خودخواهى و تعدّى و تجاوز بر ديگران دست برداريد).

ثواب زاهدان

به خدا سوگند! اگر همانند شتران بچّه مرده ناله سر دهيد، و بسان كبوتران نوحه كنيد و همچون راهبان، زارى نماييد و براى نزديكى به حق و بالا رفتن درجات خود نزد او و آمرزش گناهانى كه ثبت شده و مأموران حق آن را نگهدارى مى كنند، دست از اموال و فرزندان بكشيد ...

(اينها همه) در برابر ثوابى كه من برايتان انتظار دارم و عقابى كه از آن بر شما وحشتناكم؛ كم است.

ص: 114

ص: 115

نعمت هاى خداوند

به خدا سوگند اگر دلهايتان آب شود، و از چشمهايتان از شدّت شوق به خدا و يا از ترس او خون جارى گردد، سپس تا پايان دنيا زنده بمانيد، و تا آن جا كه مى توانيد در اطاعت فرمان حق كوشش كنيد، باز هم اين اعمال شما در برابر نعمتهاى بزرگى كه خداوند به شما داده، مخصوصاً نعمت «ايمان» چيز قابل ملاحظه اى نيست (بنابراين از اعمال خود مغرور نشويد و كارهاى نيك خود را زياد نپنداريد).

خطبه 53

كه در آن از قربانى در مِنى سخن به ميان آورده است

كمال قربانى در آن است كه گوش و چشمش سالم باشد، هرگاه گوش و چشم آن سالم بوده، قربانى كامل و تمام است، گرچه شاخش شكسته باشد و با پاى لنگ به قربانگاه آيد.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: منظور از «مَنْسَك» در اين جا قربانگاه است.

خطبه 54

اشاره

كه در پاسخ بعضى از اصحابش كه او را از جنگ با معاويه نهى مى كردند فرمود

يا جنگ يا كفر؟!

(هنگام بيعت با من) مردم همانند شتران تشنه كامى كه به آب برسند و ساربان رهايشان ساخته باشد، و عقال از آنها برگيرد، بر من هجوم آوردند ...

به هم پهلو مى زدند و فشار مى آوردند، آنچنان كه گمان كردم مرا خواهند كشت! يا بعضى به وسيله بعض ديگر از ميان خواهند رفت و پايمال خواهند شد.

سپس برنامه و كار خود را زير و رو كردم، همه جهاتش را سنجيدم تا جايى كه خواب را از من ربود؛ ديدم چاره اى نيست جز اين كه يكى از دو راه را انتخاب كنم: يا با آن (كه از تسليم در برابر حق سر باز زده اند) به مبارزه برخيزم، و يا آنچه را محمّد صلى الله عليه و آله آورده انكار كنم

ص: 116

ص: 117

(ديدم) تن به جنگ دادن آسانتر است از اين كه تن به كيفر پروردگار بدهم! از دست رفتن دنيا برايم سهلتر است تا از دست رفتن آخرت، (و ترك نمودن وظيفه).

خطبه 55

اين سخن را هنگامى فرمود كه يارانش از تأخير فرمان جنگ صفّين ناراحت بودند

امّا اين كه مى گوييد آيا (مسامحه در جنگ) از ترس مرگ است؟ به خدا سوگند باك ندارم من به سوى مرگ بروم يا او به سوى من آيد (هنگامى كه در راه هدفى باشد).

و امّا اگر تصوّر مى كنيد در مبارزه شاميان ترديد داشته باشم به خدا سوگند هر روزى جنگ را تأخير مى اندازم به خاطر آن است كه آرزو دارم عدّه اى از آنها به جمعيّت ما بپيوندند و هدايت شوند، و در لابه لاى تاريكيها پرتوى از نور مرا ببينند و به سوى من آيند، و اين براى من از كشتار آنان در راه گمراهى بهتر است، اگر چه در اين صورت نيز به جرم گناهانش گرفتار مى شوند.

خطبه 56

اشاره

كه در مورد اخلاص خويش و مسلمانان در نبردهاى زمان پيامبر صلى الله عليه و آله

براى پند به اصحابش فرموده است

مخلصانه نبرد مى كرديم

در ركاب پيامبر آنچنان مخلصانه مى جنگيديم و براى پيشبرد (حق و عدالت) از هيچ چيز باك نداشتيم كه حتّى حاضر بوديم پدران و فرزندان و برادران و عموهاى خويش را در اين راه (اگر بر خلاف حق باشند) نابود كنيم.

اين پيكار جز بر تسليم و ايمان ما نمى افزود ...

و ما را در جادّه وسيع حق و صبر و بردبارى در برابر ناراحتيها و جهاد و كوشش پيگير با دشمن ثابت قدمتر مى ساخت، گاهى يك نفر از ما و ديگرى از دشمنان ما، همانند دو قهرمان با يكديگر نبرد مى كردند، هر كدام مى خواست كار ديگرى را تمام كند، تا كدام يك جام مرگ را به ديگرى بنوشاند، گاهى ما بر دشمن پيروز مى شديم،

ص: 118

ص: 119

و زمانى دشمن بر ما، امّا هنگامى كه خداوند راستى و اخلاص ما را ديد خوارى و ذلّت را بر دشمنان ما نازل كرد و نصرت و پيروزى را به ما عنايت فرمود، تا آن جا كه اسلام بر زمينها گسترده شد و سرزمين پهناورى براى خويش برگزيد. به جانم سوگند اگر ما در مبارزه مثل شما بوديم هرگز پايه اى براى دين برپا نمى شد و شاخه اى از درخت ايمان سبز نمى گرديد. به خدا سوگند با اين عمل بى رويه خود آنچنان راه افراط را مى پوييد كه همانند شترى كه بى حساب آن را بدوشند و از پستانش خون بچكد، آينده شومى خواهيد داشت و پشيمانى به بار خواهد آورد.

خطبه 57

آينده شوم

آگاه باشيد! پس از من مردى با گلوى گشاده و شكمى بزرگ بر شما مسلّط خواهد شد هر چه بيابد مى خورد و در پى آن است كه آنچه ندارد بدست آورد، او را بكشيد ولى هرگز نمى توانيد او را به قتل برسانيد. آگاه باشيد بزودى او شما را به بيزارى و بدگويى به من وادار مى كند، بدگويى را در هنگام اجبار دشمن، به شما اجازه مى دهم كه اين بر درجات و بلندى مقام من مى افزايد و موجب نجات شماست. امّا، هرگز از من بيزارى مجوييد كه من بر فطرت توحيد تولّد يافته ام و در ايمان و مهاجرت از همه پيش قدم تر بوده ام.

خطبه 58

اشاره

كه به خوارج فرموده است هنگامى كه خوارج به على عليه السلام پيشنهاد مى كردند كه (العياذ باللّه) اظهار كند

كه من با تحكيم از اسلام بيرون رفته ام و الآن توبه مى كنم، در حالى كه على عليه السلام نه حكمى

تعيين كرده بود و نه اگر تعيين مى كرد با اسلام مخالفتى داشت

خوارى سراسر وجودتان را فرا خواهد گرفت

گردبادى از بلا شما را فراگيرد، و انسان پاك و شريفى از شما به يادگار نماند! ...

آيا پس از ايمانم به خدا و جهاد كردن در ركاب پيامبر، گواهى به كفر خويش دهم؟ اگر چنين كنم گمراه شده ام و از هدايت يافتگان نخواهم بود(1)


1- سوره انعام، آيه 56.

ص: 120

ص: 121

(اميدوارم) به بدترين جايگاه رهسپار شويد، و به راه گذشتگان خود باز گرديد، آگاه باشيد بزودى خوارى و ذلّت سراسر وجودتان را فرا خواهد گرفت و گرفتار شمشير برنده خواهيد شد، و استبدادى بر شما حكومت خواهد كرد كه براى ستمگران سنّت خواهد شد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: جمله «وَ لا بَقِىَ مِنْكُمْ آثِر» سه رقم نقل شده-/ يكى «آبر» با، باء و راء-/ و از باب «يَأْبِرُ النّخْل» مى باشد كه به معناى اصلاح آمده است و «آثر» نيز روايت شده كه به معناى بازگو كننده حديث مى باشد و اين از نظر من بهتر است؛ گويا امام عليه السلام مى فرمايد: از شما خبر دهنده اى باقى نماند، و «آبز» نيز روايت شده كه به معناى هلاك شونده و پرش كننده آمده است.

خطبه 59

اشاره

هنگامى كه تصميم گرفت با خوارج نبرد كند، به او گفته شد: آنها از پل نهروان گذشته اند

قتلگاهشان كنار نهر است

قتلگاه آنان، اين سو، در كنار نهر است! به خدا سوگند از آنان حتّى ده نفر باقى نخواهد ماند و از شما ده نفر كشته نخواهد شد!

مرحوم سيّد رضى رحمه الله مى گويد: مقصود از «نطفه» آب نهر است، و اين فصيح ترين كنايه در مورد آب است گرچه آب زياد و فراوان هم باشد؛ در گذشته نيز كه شبيه اين سخن گذشت اشاره به چگونگى اين كنايه نموديم. (رجوع كنيد به خطبه 48).

خطبه 60

هنگامى كه خوارج نهروان كشته شدند، به امام گفته شد:

خوارج همه هلاك گرديدند، فرمود:

نه به خدا سوگند، آنها نطفه هايى در پشت مردان و رحم مادران خواهند بود كه ...

هر زمان شاخى از آنها سر برآورد و آشكار شود قطع مى گردد، تا اين كه آخرشان دزدها و راهزنان خواهند شد!

ص: 122

ص: 123

خطبه 61

بعد از من با خوارج نبرد مكنيد (و تنها توجّه شما به از ميان بردن حكومت بنى اميّه باشد) زيرا كسى كه در جستجوى حق بوده و خطا كرده مانند كسى نيست كه طالب باطل بوده و آن را يافته است!

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور امام از جمله «كسى كه طالب باطل بوده و آن را يافته» معاويه و ياران او مى باشد.

خطبه 62

در آن هنگام كه وى را تهديد به قتل و ترور كردند.

پروردگار براى من سپر محكمى قرار داده كه مرا از حوادث حفظ مى كند و هنگامى كه روز اجل من فرا رسد از من دور مى شود و مرا تسليم حوادث مى نمايد، در آن روز نه تير خطا مى كند و نه زخم بهبودى مى يابد (امّا امروز وحشتى ندارم).

خطبه 63

كه از فتنه و فريب دنيا برحذر مى دارد

جهان منزلگاهى است كه جز در خودش (و به وسيله بهره بردارى صحيح از آن) سالم نتوان ماند، و با كارهايى كه مخصوص دنياست از آن نجات نتوان يافت، مردم به وسيله دنيا آزمايش مى شوند، بنابراين هر چيز از دنيا را به خاطر دنيا به دست آورند از كفشان مى رود، و حساب آن را بايد پس بدهند و امّا آنچه را كه از دنيا براى غير اين جهان تهيّه كرده اند به آن خواهند رسيد و با آن خواهند بود، دنيا در نظر خردمندان همچون سايه اى كه هنوز گسترده نشده، كوتاه مى گردد، و هنوز فزونى نيافته نقصان مى پذيرد.

ص: 124

ص: 125

خطبه 64

اشاره

كه پيرامون سبقت جستن به كارهاى شايسته ايراد شده است

بدانيد بيهوده آفريده نشده ايد!

اى بندگان خدا! از (نافرمانى) خدا بپرهيزيد و با اعمال نيك خويش بر مرگتان پيشى گيريد (پيش از آن كه مرگ شما فرا رسد تا مى توانيد اعمال نيك بجا آوريد) به وسيله چيزى كه از دست شما مى رود، آنچه براى شما جاويدان مى ماند خريدارى كنيد.

خود كوچ كنيد كه به سختى براى كوچ دادنتان كوشش مى شود، مهيّاى مرگ باشيد كه بر شما سايه افكنده است، از كسانى باشيد كه آنها را بانگ زدند و بيدار شدند و دانستند كه دنيا سراى جاويدان نيست، پس آن را با سراى آخرت مبادله كردند.

خداوند شما را بيهوده نيافريده، و مهمل رها نكرده، فاصله شما با بهشت يا دوزخ بيش از فرا رسيدن مرگ نيست. زندگى محدودى كه گذشتن لحظات، از آن مى كاهد، و مرگ آن را نابود مى سازد حتماً كوتاه خواهد بود.

زندگى كه گذشت شب و روز آن را به پيش مى راند، بزودى به پايان خواهد رسيد. مسافرى كه تنها سعادت و خوشبختى و يا شقاوت و بدبختى همراه دارد، بايد بهترين زاد را با خود بردارد، در اين جهان، از همين جهان براى خود زاد و توشه اى برگيريد كه فرداى رستاخيز حافظ و نگهدارتان باشد.

بنده بايد از پروردگارش بترسد، خويشتن را اندرز دهد، توبه را مقدّم دارد، و بر شهوات خويش پيروز گردد. زيرا مرگش از نظرش پنهان است و آرزويش وى را فريب مى دهد، شيطان هميشه، همراه اوست، گناه و معصيت را پيش چشمش زينت مى دهد، تا به آن آلوده گردد، وى را در آرزوى توبه نگه مى دارد كه آن را به تأخير اندازد تا زمانى كه مرگ در حال غفلت كامل؛ در برابرش آشكار گردد.

اى واى بر غافلى كه عمرش دليل بر ضدّ اوست، و روزگارش او را به بدبختى و شقاوت بكشاند.

از خدا مى خواهيم كه ما و شما را از كسانى قرار دهد كه هيچ نعمتى آنها را مست و مغرور نمى كند، و هيچ هدفى او را از اطاعت پروردگارش باز نمى دارد و بعد از فرا رسيدن مرگ پشيمانى و اندوه در او راه نمى يابد.

ص: 126

ص: 127

خطبه 65

كه در آن مباحثى لطيف از علم خداوند مطرح شده است

ستايش مخصوص خداوندى است كه هيچ صفتى از او بر صفت ديگرش پيشى نگرفته تا بتوان گفت پيش از آن كه «آخر» باشد «اوّل» بوده است، و قبل از آن كه «باطن» باشد «ظاهر» بوده؛ هر چه را تنها و واحد فرض كنيد جز او قليل و كم است (ولى او در عين وحدت بى انتهاست)؛ هر عزيزى غير او خوار و ذليل، و هر نيرومندى جز او ضعيف و ناتوان است، هر مالكى غير از او خود مملوك و هر عالمى جز او دانش آموز است (چه اين كه آنها از خود ندارند بايد از ديگرى بگيرند).

هر قادرى جز او، گاهى توانا، و گاهى ناتوان است، و هر شنونده اى غير از خدا از درك صداهاى ضعيف، كر است، و صداهاى قوى نيز گوش او را كر مى كند، و آوازهاى دور را نمى شنود.

هر بيننده اى غير از او از ديدن رنگهاى ناپيدا و اجسام بسيار كوچك ناتوان است، و هر ظاهرى غير از او پنهان، و هر پنهانى جز او آشكار نيست.

موجودات را آفريده امّا نه براى تقويت فرمانروايى و قدرتش؛ و نه براى بيم از حوادث آينده، نه براى آن كه در مبارزه با همتاى خود ياريش دهند، و نه براى اين كه از فخر و مباهات شريكان و مبارزان او، جلوگيرى كنند.

بلكه همه مخلوق او هستند و در سايه پرورش او، و بندگانى خاضع در برابر او، در موجودات حلول نكرده تا گفته شود «در» آنها است و از آنها فاصله نگرفته تا گفته شود «از» آنها جداست. آفرينش موجودات در آغاز او را ناتوان نساخته، و از تدبير آنچه به وجود آورده باز نمانده است، نه به خاطر آنچه آفريده قدرتش پايان گرفته، و نه در آنچه فرمان داده و مقدّر ساخته، ترديدى به او راه يافته است، بلكه فرمانش متين و علمش محكم و كارش بى خلل است. كسى است كه به هنگام بلا به او اميدوارند و در حال نعمت از او بيمناك!

ص: 128

ص: 129

خطبه 66

كه در يكى از ايّام جنگ خونين صفّين پيرامون برخى از آداب نبرد به اصحابش فرموده

اى مسلمانان! لباس زيرين را ترس از خدا (و احساس مسئوليّت) و لباس رويين را، آرامش و خونسردى قرار دهيد، دندانها را بر هم بفشاريد تا مقاومت شما در برابر ضربات دشمن بيشتر گردد، زره نبرد را تكميل سازيد، و پيش از آن كه شمشير را از نيام بكشيد چندبار آن را تكان دهيد (تا به آسانى از نيام بيرون آيد).

با تندى و خشم و بى اعتنايى به دشمن نظر افكنيد و به هر طرف حمله كنيد، لبه تيز شمشير را به كار ببريد، و با پيش نهادن گام، شمشير را به دشمن برسانيد و بدانيد هم اكنون در حال جهاد در پيشگاه خداوند قرار داريد و با پسر عموى پيغمبر خدا همراهيد، بنابراين پى در پى حمله كنيد! و از فرار شرم نماييد چه اين كه فرار از جنگ، لكّه ننگى است كه در نسلهاى آينده شما مى ماند، و آتشى است در رستاخيز، از شهادت خوشحال باشيد و به آسانى از آن استقبال كنيد.

به آن گروه انبوه و سراپرده پر زرق و برق (معاويه) به سختى حمله بريد، و در دل آن به نبرد بپردازيد كه شيطان در كنار آن پنهان شده، دستى براى حمله به پيش دارد، و پايى براى فرار به عقب نهاده؛ مقاومت كنيد! مقاومت كنيد! تا عمود حق بر شما آشكار گردد «شما برتريد! خدا با شما است و از زحمات شما نمى كاهد».(1)

خطبه 67

هنگامى كه جريان «سقيفه» را پس از درگذشت پيغمبر صلى الله عليه و آله به امام عليه السلام گزارش دادند امام پرسيد:

انصار چه گفتند؟ پاسخ دادند كه انصار گفتند: از ميان ما زمامدارى انتخاب شود

و از ميان شما هم زمامدار ديگرى!

امام فرمود:

چرا در برابر آنها به اين استدلال نكرديد كه پيغمبر درباره انصار توصيه فرمود كه «... با نيكان آنها به نيكى رفتار كنيد


1- سوره محمّد، آيه 35.

ص: 130

ص: 131

و از بدكاران آنها در گذريد».

گفتند: اين سخن چگونه انصار را محكوم مى سازد؟

امام عليه السلام فرمود: اگر حكومت و زمامدارى مربوط به آنان بود، توصيه كردن درباره آنها به (مهاجران) معنا نداشت.

سپس فرمود: پس قريش چه گفتند؟ پاسخ دادند كه: قريش استدلال كردند كه ما از درخت رسالتيم!

امام عليه السلام فرمود: «به درخت استدلال كردند، امّا ميوه اش را ضايع ساختند و فراموش كردند»!

خطبه 68

كه پس از آن كه فرمان حكومت مصر را به محمدبن ابى بكر بخشيد و او در صحنه

مبارزه با دشمن مغلوب و كشته شد ايراد فرموده است

من مى خواستم «هاشم بن عتبه» را زمامدار مصر كنم؛ اگر وى را براى آن سامان انتخاب كرده بودم ميدان را براى آنها خالى نمى گذارد؛ و به آنها فرصت نمى داد، ولى نه اين كه بخواهم از محمدبن ابوبكر، مذمّت كنم، چه اين كه او مورد علاقه و محبّت من بود و در دامنم پرورش يافته بود.

خطبه 69

كه در ملامت و مذمّت بعضى از يارانش فرموده است

چه اندازه با شما مدارا كنم! همچون مدارا كردن با شتران نوبارى كه از سنگينى بار پشتشان مجروح گرديده ... و همانند جامه هاى كهنه و فرسوده اى كه هر گاه از جانبى آن را بدوزند

ص: 132

ص: 133

از سوى ديگر پاره مى گردد. هرگاه گروهى از لشكريان شام به شما نزديك مى شوند، هر يك از شما در را به روى خود مى بنديد و همچون سوسمار در لانه خود مى خزيد، و همانند كفتار، در خانه خويش پنهان مى گرديد.

به خدا سوگند! آن كس كه شما ياور او باشيد ذليل است، و كسى كه با شما تيراندازى كند همچون كسى است كه تيرى بى پيكان به سوى دشمن رها سازد.

به خدا سوگند! جمعيّت شما در خانه ها زياد و زير سايه پرچمهاى ميدان نبرد كم، من مى دانم چه چيزى شما را اصلاح مى كند و كژى شما را مستقيم مى دارد ولى اصلاح شما را با تباه ساختن روح خويش جايز نمى شمرم، خدا نشانه ذلّت را بر چهره ها و پيشانى شما بگذارد! و بهره هاى شما را نابود سازد.

آن گونه كه به باطل متمايل و به آن آشناييد، به حق آشنايى نداريد، و آن چنان كه در نابودى حق مى كوشيد براى از بين بردن باطل قدم بر نمى داريد.

خطبه 70

در سحرگاهى كه در سپيده دم آن ضربت خورد

همان طور كه نشسته بودم، خواب چشمانم را فرا گرفت، رسول خدا صلى الله عليه و آله را به خواب ديدم، و عرض كردم چقدر كارشكنيها و لجاجت و دشمنيها را كه از امّتت ديدم!

فرمود: آنها را نفرين كن! گفتم: خدا بهتر از آنان را به من بدهد و به جاى من شخص بدى را بر آنها مسلّط گرداند.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور از كلمه «الْاوَد» اعوجاج و كجى، و از «اللَّدَد» دشمنى و خصومت است، و اين از فصيح ترين كلمات است.

ص: 134

ص: 135

خطبه 71

كه در نكوهش جمعى از اهل عراق به خاطر ترك نبرد در آستانه پيروزى فرموده است

امّا بعد، اى مردم عراق! شما به زن باردارى مى مانيد كه در آخرين روزهاى دوران حمل، جنين خود را سقط كند، و سرپرستش بميرد، و بيوگيش به طول انجامد، و ميراثش را بستگان دوردستش ببرند.

آگاه باشيد، به خدا سوگند من به ميل خود به سوى شما نيامدم بلكه از روى ناچارى بود به من خبر رسيده كه مى گوييد: «على خلاف مى گويد»!

خدا شما را بكشد، به چه كسى دروغ بسته ام؟ آيا به خدا دروغ بسته ام كه خود نخستين مؤمن به او هستم يا بر پيامبرش كه نخستين مصدّقش بوده ام؟ نه اين طور نيست. به خدا سوگند آنچه گفته ام (واقعيّتى است) كه شما از آن پنهان بوديد، و اهل درك آن نبوديد، اگر شما ظرفيت داشته باشيد بدون انتظار پاداش، پيمانه فكر شما را از علم و دانش پر مى كنم، «و بزودى خبر آن را خواهيد فهميد».(1)

خطبه 72

اشاره

كه در آن، طرز درود فرستادن بر پيامبر صلى الله عليه و آله و آل او را به مردم ياد مى دهد

صفات خدا

بار خدايا! اى گستراننده گسترده ها! و اى نگهدارنده آسمانها و اى كسى كه دلها را با فطرت مخصوص آفريدى؛ هم آنان كه سرانجام بدبخت شدند و هم آنان كه سعادتمند گرديدند.


1- سوره ص، آيه 88.

ص: 136

ص: 137

صفت پيامبر

گرامى ترين درودها و افزونترين بركات خود را بر محمّد صلى الله عليه و آله بنده، و فرستاده ات قرار ده، همان پيامبرى كه ختم گذشتگان و گشاينده بسته ها و پيچيده ها بود، دين حق را به حق آشكار كرد، از نادرستيها و باطلهايى كه سرو صدا به راه انداخته بودند جلوگيرى نمود، و صولت گمراهيها را در هم شكست، همان طور كه با تمام قدرت، سنگينى بار رسالت را تحمّل كرد، و به فرمانت قيام نمود، و به سرعت در راه رضا و خشنوديت گام برداشت، و حتّى يك قدم هم عقبگرد نكرد.

اراده محكمش سست نگشت، و در قبول و پذيرش وحى نيرومند بود، پيمان رسالت را حافظ و نگهدار بود، آنچنان در اجراى فرمانت كوشش كرد كه شعله فروزان حق را آشكار و راه را براى جاهلان روشن ساخت، و دلهايى كه در فتنه و گناه فرو رفته بودند به واسطه او هدايت گرديدند. پرچمهاى حق را برافراشت، و احكام زنده اسلام را برپا نمود.

او امين مورد اعتماد و گنجينه دار مخزن علوم تو، و شاهد و گواه در روز رستاخيز، و برانگيخته تو براى بيان حقايق؛ و فرستاده تو به سوى خلايق است.

دعا براى پيامبر صلى الله عليه و آله

پروردگارا! در سايه لطفت برايش جاى با وسعتى بگشاى! و از فضل و كرمت چندين برابر پاداشش ده!

خداوندا! كاخ پرشكوه او را از هر بنايى برتر؛ و مقام او را در پيشگاه خود گرامى دار. نورش را كامل گردان، و پاداش رسالتش را پذيرش شهادت (و شفاعت)، و قبول گفتار او قرار ده. همو كه دارى منطق عادلانه، و طريقى كه جدا كننده حق از باطل بود.

بار خدايا! بين ما و پيغمبرت در جايى كه نعمتش جاويدان، زندگيش خوش، و آرزوهايش مطلوب، خواسته هاى آن برآمده، در كمال آسايش، در نهايت آرامش و همراه با مواهب و هداياى با ارزش است، جمع گردان!

ص: 138

ص: 139

خطبه 73

هنگامى كه مروان بن حكم در جنگ جمل در بصره اسير شده بود و امام حسن و امام حسين عليهما السلام براى آزادى او نزد امام عليه السلام شفاعت كردند، امام وى را آزاد ساخت. حسن و حسين عليهما السلام پرسيدند: آيا او با شما بيعت مى كند؟ امام فرمود:

مگر او پس از قتل عثمان با من بيعت نكرد؟ نيازى به بيعت او ندارم، دستش دست يهودى است، اگر با دستش بيعت كند با پشت خود به شكستن پيمان، اقدام مى كند!

آگاه باشيد او حكومت كوتاه مدّتى خواهد يافت، همانند مقدار زمانى كه سگى بينى خود را با زبان پاك كند! او پدر قوچهاى چهارگانه است! و امّت اسلام از دست او و پسرانش روز خونينى خواهند داشت.

خطبه 74

اشاره

هنگامى كه مردم خواستند با عثمان بيعت كنند

از همه شايسته ترم امّا ...

خوب مى دانيد كه من از همه كس به خلافت شايسته ترم، و به خدا سوگند تا هنگامى كه اوضاع مسلمين روبراه باشد و در هم نريزد، و به غير از من به ديگرى ستم نشود، همچنان خاموش خواهم بود، و اين كار را به خاطر آن انجام مى دهم كه اجر و پاداش برم، و از زر و زيورهايى كه شما به سوى آن مى دويد پارسايى ورزيده باشم.

ص: 140

ص: 141

خطبه 75

هنگامى كه به وى خبر رسيد بنى اميّه او را متّهم به شركت در قتل عثمان كرده اند

مگر آگاهى بنى اميّه از صفات و روحيّات من، آنان را از عيبجويى من باز نداشته است؟ مگر هنوز سابقه من در اسلام، آن جاهلان را از تهمت بر من بر كنار نساخته است؟

پند و اندرزهاى خداوند از گفتار من رساتر است، من با «مارقين» (آنان كه از دين خارج مى شوند) محاجّه مى كنم و دشمن آشتى ناپذير كسانى هستم كه پيمان الهى را مى شكنند و در حقايق اسلام ترديد مى كنند.

متشابهات (و آنچه مبهم است) بايد در پرتو (محكمات) كتاب خدا روشن گردد، و بندگان به آنچه در دل دارند پاداش داده مى شوند.

خطبه 76

كه پيرامون تشويق به اعمال شايسته ايراد فرموده است

خدا رحمت كند آن كس كه چون سخن حكيمانه اى را بشنود خوب فرا گيرد، و چون به هدايت ارشاد گردد نزديك شود و بپذيرد، دست به دامن هادى و رهبرى زند و نجات يابد، از مراقبت پروردگارش لحظه اى غفلت نورزد، و همواره از گناهان خود بترسد، خالصانه گام پيش نهد و عمل نيك انجام دهد، ذخيره اى براى آخرت تهيّه كند، و از گناه بپرهيزد، هميشه اغراض دنيايى را به دور اندازد، و در عوض كالاى گرانبهاى آخرت را بدست آورد.

با خواسته هاى دلش بجنگد، و آرزوهاى نابجايش را تكذيب كند. استقامت را مركب راهوار نجات خويش قرار دهد، و تقوا را زاد و توشه مرگش گرداند، در راه روشن گام نهد و هرگز از جادّه وسيع و آشكار حق فاصله نگيرد.

اين چند روز زندگى را مغتنم شمارد؛ و پيش از آن كه مرگ فرا رسد، خويش را آماده كند، و از اعمال نيك، توشه آخرت برگيرد.

ص: 142

ص: 143

خطبه 77

هنگامى كه در زمان عثمان «سعيدبن العاص» حقّ مسلّم امام را از بيت المال

به منظور محاصره اقتصادى آن حضرت دريغ داشت فرمود:

بنى اميّه از ميراث محمّد صلى الله عليه و آله جز كمى در اختيار من نمى گذارند.

به خدا سوگند! اگر زنده ماندم همچون محتويّات شكم يك حيوان كه خاك آلود است و قصّاب آن را به دور مى ريزد؛ آنها را از صحنه حكومت اسلامى بيرون خواهم ريخت!

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «الْتُّرابُ الْوَذَمَة» نيز روايت شده است كه عكس سابق است.

و مى افزايد: سخن امام عليه السلام «لَيُفَوّقُونَنى» يعنى مقدار اندكى از مال به من مى دهند مانند «فواق ناقه» كه يك بار دوشيدن شير شتر است. «وِذام» جمع «وذمه» قطعه اى از شكمبه يا كبد است كه در خاك افتاده و فاسد شده باشد.

خطبه 78

كه با آنها راز و نياز مى كرده و سرمشقى براى مردم در آن نهفته است

بار خدايا، آنچه را كه تو از من به آن آگاهترى بر من ببخشاى! و اگر بار ديگر به سوى آن باز گردم، تو هم مغفرت خود را باز گردان!

خداوندا! آنچه را از كارهاى نيك كه تصميم گرفته ام و انجام نداده ام ببخش.

خداوندا! آنچه را با زبان به تو تقرّب مى جويم و قلبم با آن هماهنگ نيست، مورد مغفرت خويش قرار ده!

الهى! نگاههاى اشارت آميز، سخنان بى فايده و خواسته هاى نابجاى دل، و لغزشهاى زبان را بر من ببخش!

ص: 144

ص: 145

خطبه 79

هنگامى كه امام عليه السلام آماده حركت براى نبرد با خوارج بود، يكى از يارانش گفت: اى اميرمؤمنان! از آن مى ترسم كه اگر در اين ساعت حركت كنى، به مراد خويش نرسى! اين سخن را كه مى گويم از «علم نجوم» الهام مى گيرد امام عليه السلام در پاسخش چنين فرمود:

گمان مى كنى تو از آن ساعتى كه اگر در آن ساعت كسى حركت كند با ناراحتى روبه رو نخواهد شد آگاهى؟ و مى توانى از آن ساعتى كه هركس در آن به راه افتد، زيان مى يابد او را با خبر كنى؟!

كسى كه در اين گفتار تو را تصديق كند، قرآن را تكذيب كرده است، و از استعانت به خدا در رسيدن به هدفهاى محبوب و مصونيّت از آنچه ناپسند است، بى نياز شده است.

گويا مى خواهى به جاى خداوند، تو را ستايش كنند، چون به زعم خود، مردم را به ساعتى كه در آن به مقصود مى رسند و از زيان بركنار مى مانند، هدايت كرده اى!

سپس امام رو به مردم كرد و چنين فرمود:

اى مردم از فراگرفتن علم نجوم (خبرهاى غيبى و پيشگويى به وسيله ستارگان) برحذر باشيد، جز به آن مقدار كه در درياها و خشكيها شما را هدايت كند.

چه اين كه نجوم به سوى كهانت دعوت مى كند، منجّم همچون كاهن است، و كاهن چون ساحر، و جادوگران همانند كافران و كافر در آتش است «اكنون از سخن اين منجّم نترسيد» و به نام خدا به سوى مقصد حركت كنيد.

خطبه 80

كه پس از پايان جنگ جمل در نكوهش بعضى از زنان ايراد فرموده است

اى مردم! جمعى از زنان، هم از نظر ايمان، هم از جهت بهره و هم از موهبت عقل، در رتبه اى كمتر از مردان قرار دارند.

ص: 146

ص: 147

امّا گواه بر كمبود ايمانشان، همان بركنار بودن از نماز و روزه در ايّام عادت است، و نقصان عقلشان اين است كه شهادت دو زن معادل شهادت يك مرد است، و امّا نقصان بهره آنها، گواهش اين است كه سهم ارث آنان نصف سهم مردان است، پس از زنان بد بپرهيزيد و مراقب نيكان آنهاباشيد؛ در اعمال نيك تسليم بى قيد و شرط آنان نشويد تا در اعمال بد انتظار اطاعت از شما نداشته باشند (همان گونه كه در شرح اين خطبه در بخش «توضيحها» مى خوانيد امام عليه السلام مى خواهد با اين سخن از زنانى همچون عايشه، آتش افروز جنگ جمل انتقاد كند).

خطبه 81

كه درباره زهد فرموده است

اى مردم! زهد يعنى كوتاهى آرزو، شكر و سپاس در برابر نعمت، و پارسايى در مقابل گناه!

اگر نتوانستيد همه اين صفات را فراهم سازيد، مواظب باشيد حرام بر اراده و صبر شما پيروز نگردد، و در برابر نعمتها شكر منعم را فراموش مكنيد، چه اين كه خداوند با دلايل روشن و آشكار عذرها را قطع كرده و با كتابهاى خود بهانه را به روشنى از بين برده است.

خطبه 82

كه در مذمّت دنيا فرموده

چگونه توصيف كنم سر منزلى را كه ابتداى آن سختى و مشقّت است، و پايان آن فنا و نيستى، در حلال آن حساب است و در حرامش عقاب؛ ثروتمندش فريب مى خورد، و فقير و گدايش محزون مى گردد. چه بسيار كسانى كه به دنبالش بدوند و به آن نرسند، و چه بسيار كسانى كه رهايش سازند و به آنها روى آورد، هركس با چشم بصيرت و عبرت به آن بنگرد به او بصيرت و بينايى بخشد؟ و آن كس كه چشمش به دنبال آن باشد و فريفته آن گردد، از ديدن حقايق نابينايش كند!

ص: 148

ص: 149

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: اگر خوب در اين جمله امام عليه السلام (وَ مَنْ ابْصَرَ بِها بَصَّرَتْهُ؛ كسى كه با چشم بصيرت به آن بنگرد بينايش كند) تأمّل شود، در آن، معناى شگفت آور و مقصود ژرفى يافت خواهد شد كه به پايانش نتوان رسيد، مخصوصاً اگر جمله «مَنْ ابْصَرَ الَيْها اعْمَتْهُ؛ كسى كه منتهاى آرزوى خود را دنيا قرار دهد كورش خواهد كرد» كنار جمله بالا گذارده شود، در اين صورت به خوبى فرق واضحى بين آن دو يافت خواهد شد، فرقى روشن، شگفت انگيز و آشكار!-/ درود و سلام خدا بر او باد.

خطبه 83

اشاره

از خطبه هاى شگفت انگيزى است كه به نام خطبه «غرّاء» (درخشان) ناميده شده

صفات خدا

ستايش مخصوص خداوندى است كه علوّ مرتبه اش به خاطر قدرت، و نزديكيش به مخلوقات به واسطه عطا و بخشش اوست، همو بخشنده تمام نعمتها، و دفع كننده تمام شدايد و بلاهاست. او را مى ستايم در برابر عواطف كريمانه و نعمتهاى وسيع و گسترده اش. به او ايمان مى آورم چون مبدأ هستى و ظاهر و آشكار است، و از او هدايت مى طلبم چون راهنما و نزديك است، از او يارى مى جويم چون توانا و پيروز است، بر او توكّل مى كنم چون تنها ياور و كفايت كننده است.

گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله و سلم بنده و فرستاده اوست، او را فرستاده تا فرمانهايش را اجرا كند و به مردم اتمام حجّت نمايد، و آنها را در برابر اعمال بد، بيم دهد.

توصيه به پرهيزكارى

اى بندگان خدا! شما را به ترس از خدايى كه براى بيدارى شما مثلها زده (و پندها داده) سفارش مى كنم، خداوندى كه اجل و سرآمد زندگى شما را معيّن كرده و لباسهاى فاخر را بر شما پوشانده، زندگى پروسعت به شما بخشيده و با حساب دقيق خود به شما احاطه دارد، در برابر كارهاى نيك پاداش براى شما قرار داده و با نعمتهاى گسترده، ... و بخششهاى وسيع، شما را گرامى داشته و به وسيله پيامبران و دستورات رسا و روشن از مخالفت فرمانش بيم داده است. تعداد شما را بخوبى مى داند

ص: 150

ص: 151

و چند صباحى توقّف، در اين سراى آزمايش و عبرت برايتان مقرّر داشته، در اين دنيا آزمايش مى شويد، و در برابر اعمالتان محاسبه مى گرديد.

دگرگونيهاى دنيا

(آرى) آب اين جهان هميشه تيره و همواره با گل و لاى توأم بوده است، منظره اى دلفريب و سرانجامى خطرناك دارد، فريبنده و دل انگيز است امّا دوامى ندارد، نورى است در حال غروب، سايه اى زوال پذير و ستونى است مشرف بر سقوط، و هنگامى كه نفرت كنندگان به آن دل بستند و بيگانگان از آن، به آن اطمينان پيدا كردند، همانند اسبى كه بطور غافلگيرانه پاهاى خود را بلند كرده و سوار را به زمين مى افكند، آنها را بر زمين مى كوبد، و با دامنهاى خود آنها را گرفتار مى سازد، و تيرهاى خود را به سوى آنان پرتاب مى كند، طناب مرگ به گردن انسان مى افكند، و به سوى گورى تنگ و جايگاهى وحشتناك كه از آن جا محلّ خويش را در بهشت و دوزخ مى بيند، و پاداش اعمال خود را مشاهده مى كند، مى كشاند! همچنان آيندگان به دنبال گذشتگان گام مى نهند، نه مرگ از نابودى مردم دست مى كشد، و نه مردم از گناه، و همچنان تا پايان زندگى و سرمنزل فنا و نيستى آزادانه پيش مى روند.

رستاخيز

تا آن جا كه امور پى در پى بگذرد و زمانها سپرى گردد، و رستاخيز نزديك شود، در آن زمان آنها را از بيغوله هاى گور و لانه هاى پرندگان و جايگاه درندگان و ميدانهاى جنگ، بيرون مى آورد، با شتاب به سوى فرمان پروردگار روى مى آورند، به صورت دسته هاى خاموش و صفوف ايستاده حاضر مى شوند، گرچه جمع آنها بسيار است ولى از ديدگاه علم نافذ پروردگار مخفى نمى مانند ...

و به خوبى صداى (فرشتگان) به گوش آنها مى رسد، لباس نياز و خضوع به تن پوشيده اند، درهاى حيله و فريب بسته شده، آرزوها قطع گرديده، دلها ساكن، صداها (از اوج خويش افتاده) آهسته از گلو بيرون آيد، عرق از گونه ها سرازير، اضطراب و وحشت آنها را فرا گرفته است؛ بانگى رعد آسا گوشها را به لرزه آورد و به سوى پيشگاه عدالت براى دريافت كيفر و پاداش و بهره مند شدن از ثواب، فرا مى خواند.

ص: 152

ص: 153

آگاهى بندگان

بندگانى كه با دست تواناى او آفريده شده اند و بى اراده خويش به وجود آمده و پرورش يافته اند، (و مالك خود نيستند) در چنگال مرگ فرا گرفته و در گهواره گور آرميده از هم متلاشى مى شوند و به تنهايى سر از لحد بر مى آورند، و براى درك پاداش قدم به صحنه قيامت مى گذارند، به دقّت سرشمارى شده و به حسابشان رسيدگى مى گردد، اين چندروزه به خاطر اين مهلت يافته اند كه در جستجوى راه صحيح برآيند، راه نجات به آنها ارائه شده، اين چند روز عمر (نه به خاطر اين است كه سركشى كنند بلكه) براى آن است كه رضايت خدا را جلب نمايند، ظلمت و تاريكيهاى شك و ترديد از آنها كنار زده شده، آنها را آزاد گذارده اند تا براى مسابقه (در قيامت) خود را آماده سازند؛ آنها را آزاد گذارده اند تا فكر و انديشه خود را براى يافتن حق به كار برند، و در كسب نور الهى در مدّت زندگى تلاش و كوشش كنند.

چه مثلهاى رسايى

اوه! چه مثلهاى صائب و رسايى! و چه اندرزهايى دلنشين! ولى به شرط آن كه با قلبهاى پاك مواجه گردد و در گوشهاى شنوايى فرو رود، و به رأيهايى جازم و عقلهاى كاملى دست يابد.

تقوا پيشه كنيد، تقواى كسى كه چون بشنود احساس مسئوليّت كند، و چون گناه كند اعتراف نمايد، و چون احساس مسئوليّت نمايد قيام به عمل كند، و چون بيمناك گردد به طاعت حق مبادرت ورزد، و (چون به مرگ و لقاى پروردگار) يقين كند نيكى نمايد، و هرگاه درس عبرت به او دهند عبرت پذيرد، و هرگاه او را بر حذر دارند قبول كند، و اگر منعش كردند از نافرمانى باز ايستد (دعوت خدا) را پاسخ گويد، و به سوى او باز گردد، و چون باز گردد توبه كند ... و چون تصميم به پيروى از پيامبران گيرد دنبال آنان گام بردارد، چون نشانش دهند ببيند و به سرعت به سوى حق حركت كند، و از نافرمانيها فرار نمايد، ذخيره اى بدست آورد و باطن خويش را پاكيزه و آخرت خود را آباد سازد، زاد و توشه اى براى روز حركت و مقصد خويش و هنگام حاجت، و سر منزل نياز تهيّه كند، همه اينها را پيش از خود به منزلگاه جاويدانى بفرستد.

اى بندگان خدا از نافرمانى او بپرهيزيد، به خاطر هدفى كه شما را براى آن آفريده، و آنچنان كه به شما هشدار داده، از مخالفتش برحذر باشيد تا استحقاق آنچه را به شما وعده داده پيدا كنيد كه وعده او مسلّم، و تهديد او وحشتناك است.

يادآورى نعمتهاى گوناگون

خداوند براى شما گوشهايى آفريده كه آنچه را اهميّت دارد بشنوند و حفظ كنند، و چشمهايى كه در تاريكى حقايق را ببينند،

ص: 154

ص: 155

و هر عضوى را به نوبه خود اعضايى داد كه در تركيب بندى، و دوام، متناسب و هماهنگ با يكديگرند، با بدنهايى كه با ساختمان موزون خود قائم و برقرارند، و با دلهايى كه آماده پذيرش مواهب او هستند، از نعمتهاى او برخوردار بوده، و موجبات امتنان وى آشكار است، با وسايلى كه تندرستى شما را حفظ مى كند.

عمرهايى برايتان مقدّر فرموده ولى مقدار آن از شما پنهان است، و از آثار گذشتگان برايتان عبرتها ذخيره كرده، لذّتهايى كه از دنيا بردند؛ و موهبتهايى كه قبل از گلوگير شدن به مرگ از آن بهره مند مى گرديدند. سرانجام دست نيرومند مرگ گريبان آنها را گرفت، و بين آنها و آمالشان جدايى افكند، و با فرارسيدن اجل به سرعت آنها را از آرزوها بريد، آنها به هنگام تندرستى چيزى براى خود نيندوختند و در نخستين زمان زندگى عبرت نگرفتند، آيا كسى كه جوان شاداب است، جز پيرى انتظار دارد؟ و افرادى كه برخوردار از نعمت تندرستى هستند، جز حوادث بيمارى را چشم به راه مى باشند؟ و آيا كسى كه باقى است، جز فنا را منتظر است؟ با اين كه هنگام فراق و جدايى و لرزه اضطراب و ناراحتى مصيبت نزديك شده، و هنگام فرو بردن آب دهان بر اثر غم و اندوه ...

و چشم گرداندن به اطراف براى كمك خواهى و يارى جستن از فرزندان و بستگانِ عزيز و همقطاران فرا رسيده.

آيا آنها مى توانند مرگ را از او دفع كنند؟ و يا ناله هاى آنان و فريادشان براى او سودى دارد؟ (نه) او به سرزمين مردگان سپرده مى شود، و در تنگناى قبر تنها مى ماند، حيوانات پوستش را از هم مى شكافند، و سختيهاى گور او را مى پوساند، و از پاى در مى آورد، تندبادهاى سخت آثار او را نابود مى كند، و گذشت شب و روز نشانه هاى او را از ميان مى برد؛ اجساد، پس از طراوت و تازگى تغيير مى پذيرند، و استخوانها بعد از توانايى پوسيده مى گردند، ارواح، گروگان مسئوليّت اعمال خويشند، و در آن جا به اسرار نهانى يقين حاصل مى كنند، نه بر اعمال صالحشان چيزى افزوده مى شود، و نه از اعمال زشتشان مى توانند توبه كنند.

آيا شما فرزندان و پدران و برادران و بستگان همان مردم نيستيد كه گام جاى گام آنها نهاديد؟! و در همان جادّه اى قدم مى نهيد كه آنها نهادند، و روش آنان را دنبال مى كنيد؟

دل ها از بهره گرفتن سخت شده، و از رشد معنوى باز مانده، و در غير طريق حق راه پيمايى مى كنند، گويا آنها مقصود نيستند و گويا آنها نجات و رستگارى را در تحصيل دنيا مى دانند.

عبور بر صراط

آگاه باشيد، عبور شما از صراط خواهد بود، گذرگاهى كه عبور از آن خطرناك است، معبرى كه قدمها در آن لرزان مى شود و بارها مى لغزد.

ص: 156

ص: 157

اى بندگان خدا! از خدا بترسيد همچون ترس صاحب عقلى كه فكر، قلبش را مشغول ساخته، و ترس، بدنش را خسته كرده، شب زنده دارى هم خواب او را از چشمش ربوده، اميد به رحمت خدا او را به تشنگى روزه روزهاى گرم واداشته، زهد در دنيا خواهشهاى نفس را از او گرفته، به سرعت زبانش به ذكر خدا مى گردد، براى ايمنى در قيامت ترس از مسئوليّت را پيش فرستاده، از راههاى ديگر جز راه حق چشم پوشيده؛ در بهترين و راست ترين راهى سير مى كند كه آن راه مطلوب خدا است ...

فريب آنچه انسان را مغرور مى كند و از راه منصرف مى سازد، نخورده، امور مشتبه بر او مخفى نگشته، مژده بهشت و زندگى كردن در آسايش و نعمت در بهترين جايگاه و ايمن ترين روزها او را خشنود ساخته است.

از گذرگاه زودگذر دنيا با پسنديده ترين طرز گذشته، توشه سعادت آخرت را پيش فرستاده، و از ترس آن روز به عمل صالح مبادرت ورزيده، ايّام زندگى با سرعت مشغول بندگى بوده، در طلب خشنودى پروردگار رغبت و ميل كامل داشته، از آنچه بايد فرار كند بركنار بوده، امروز رعايت فرداى خويش را نموده، آينده خويش را ديده است.

بهشت برين شايسته ترين پاداش نيكوكاران، و دوزخ مناسب ترين كيفر بدكاران است، خدا براى انتقام گرفتن و يارى كردن كافى است، و قرآن براى بازخواست كردن و داورى خواستن كفايت مى نمايد.

توصيه به تقوا

توصيه مى كنم شما را به تقوا و پرهيز از خدايى كه با انذار خود، راه عذر را بر شما مسدود ساخته، و با دليل روشن حجّت را تمام كرده، و شما را بر حذر داشته از دشمنى كه مخفيانه در سينه هاى شما راه مى يابد و آهسته در گوشها مى دمد، گمراه و پست و هلاك مى سازد، نويد مى دهد و انسان را به خواهش وا مى دارد، گناهان و جرايم زشت را نيكو جلوه مى دهد، و گناهان بزرگ را سبك مى شمرد و بتدريج پيروان خود را فريب داده و در سعادت را به روى گروگان خود مى بندد (در سراى آخرت) آنچه را كه آراسته، انكار مى كند، و آنچه آسان جلوه داده بزرگ مى شمارد، و از آنچه آنها را ايمن كرده سخت مى ترساند.

قسمتى از اين خطبه كه در باره چگونگى آفرينش انسان است

مگر اين همان نطفه و خون نيم بند نيست، كه خداوند او را در تاريكيهاى رحم و غلافهاى تو در توى (شكم مادر) آفريد تا (به صورت) جنين درآمد، سپس كودكى شيرخوار شد، كم كم بزرگتر گرديد تا نوجوانى (خوش منظر) گرديد، و به او فكرى حافظ و زبانى گويا

ص: 158

ص: 159

و چشمى بينا بخشيد، تا درك كند و عبرت گيرد و از بديها بپرهيزد، تا به حدّ كمال رسيد، و بر پاى خود ايستاد ... آغاز به تكبّر كرد، رو گردانيد و بى پروا در بيراهه گام نهاد.

هوا و هوس را از اعماق وجود خود بيرون مى كشد، و براى بدست آوردن خواسته هاى دل و لذّت بى حساب در دنيا خود را به رنج مى افكند، هرگز نمى پندارد مصيبتى برايش پيش مى آيد.

پرهيز و خشوعى ندارد، در حال فتنه و غرور بسر مى برد، و در دل بدبختيها كمى زندگى كرده، در حالى كه در برابر آنچه از دست داده بدل و عوضى بدست نياورده و وظايف واجب خود را ترك نموده.

هنوز كوشش او در راه هوا و هوس و به دست آوردن آرزوهايش پايان نپذيرفته كه ناراحتيهاى مرگ به او نزديك مى شود؛ روزها متحيّر و شبها در درون دردها و بيماريها تا به صبح بيدار است، در ميان برادرى غمخوار و پدرى مهربان افتاده و صداى (همسرش) به گريه بلند است. (و همسر يا مادرش) در كمال اضطراب و ناراحتى به سينه مى كوبد، امّا او در حالت بيهوشى و سكرات مرگ، و غم و اندوه بسيار و ناله دردناك، و جان دادن، و با حالت انتظارى رنج آور، دست به گريبان است، (و سرانجام جان مى سپارد).

سپس او را مأيوسانه در كفن مى پيچند و در حالى كه آرام و تسليم است بر مى دارند و بر روى چوبهاى تابوت مى افكنند، خسته و كوفته و لاغر به سفر آخرت كه در پيش دارد مى رود، دوستان و فرزندان و جمع برادران او را به دوش مى كشند و تا سر منزل غربت و خانه اى كه هرگز از او نمى توان ديدن كرد، و در وحشت و تنهايى بايد در آن بسر برد، او را پيش مى برند، (و در درون قبرش مى گذارند).

امّا هنگامى كه تشييع كنندگان و ناله سردهندگان برگردند، وى را در حفره گور مى نشانند. او از ترس و تحيّر در سؤال و لغزش در امتحان، آهسته سخن مى گويد، و بزرگترين بلا در آن جا آب سوزان، آتش دوزخ و برافروختگى شعله ها و نعره هاى آتش است؛ نه لحظه اى مجازات او آرام مى گيرد كه استراحت كند، و نه آرامشى وجود دارد كه از درد او بكاهد، و نه قدرتى كه مانع كيفر او شود، نه مرگى است كه او را از اين همه ناراحتى برهاند ... و نه خوابى كه اندوهش را برطرف سازد، ميان مجازاتهاى گوناگون و كيفرهاى كشنده گرفتار است، از چنين سرنوشتى به خدا پناه مى بريم!

*** اى بندگان خدا! كجا هستند آنان كه در طول عمر از نعمت برخوردار بودند؟ كجايند آنها كه تعليم يافتند و درك كردند امّا مهلتشان دادند ولى آنها به لهو و لعب پرداختند، و آنها را از آفات به دور داشتند، امّا آنان فراموش كردند؟ زمانى طولانى به آنها مهلت، و عطاياى نيكو داده شد، و آنها را از كيفر دردناك برحذر داشتند، و به نعمتهاى بزرگ وعده دادند؛ و از گناهانى كه انسان را در ورطه هلاكت مى افكند و از عيبهايى كه باعث خشم خدا مى شود برحذر داشتند، (ولى آنها از تمام اين امور پند نگرفتند).

اى دارندگان چشمها، گوشها، سلامت و متاع دنيا! هيچ راه گريز يا خلاص و پناهگاه، و يا فرار، يا بازگشتى هست؟ يا نه؟ به كجا رو كرده و به كدام سو مى رويد؟ و به چه چيز مغرور مى شويد؟

ص: 160

ص: 161

تنها بهره هر كدام شما از زمين به اندازه طول و عرض قامت اوست؛ در حالى كه گونه ها بر خاك ساييده مى شود.

هم اكنون اى بندگان خدا! تا ريسمان هاى مرگ برگلوى شما نيفتاده، و روح شما براى به دست آوردن كمالات آزاد است و جسدها راحت، و در وضعى قرار داريد كه مى توانيد با كمك يكديگر مشكلات را حل كنيد و هنوز مهلتى داريد، و جاى تصميم و توبه و بازگشت از گناه باقى مانده (از فرصت استفاده كنيد) پيش از آن كه در شدّت تنگناى وحشت و ترس و اضمحلال و نابودى قرار گيريد، و پيش از آن كه مرگى كه در انتظارتان است شما را فرا گيرد و دست قدرت تواناى عزيز مقتدر شما را اخذ كند (آرى پيش از همه اينها فرصت را غنيمت شماريد).

شريف رضى رحمه الله مى گويد: در خبر است هنگامى كه امام عليه السلام اين خطبه را ايراد فرموده، بدنها به لرزه، اشكها سرازير، و دلها ترسان شد، و جمعى از مردم اين خطبه را «غرّاء» ناميده اند.

خطبه 84

كه در آن سخنى از عمروعاص آلوده و ستمگر به ميان آمده

شگفتا! پسر آن زن بدنام در ميان مردم شام نشر مى دهد كه من اهل مزاح هستم؛ مردى شوخ طبع، كه مردم را سرگرم شوخى مى كند. حرفى باطل گفته و سخنى به گناه انتشار داده است.

آگاه باشيد! بدترين گفتار، دروغ است، او سخن مى گويد و دروغ مى گويد، وعده مى دهد و تخلّف مى نمايد، اگر از او چيزى درخواست شود، بخل مى كند، امّا خود سؤال مى كند و اصرار مى ورزد، به پيمان خيانت مى كند، و پيوند خويشاوندى را قطع مى كند، به هنگام نبرد سر و صدا راه مى اندازد و تهييج و تحريص مى نمايد (امّا اين سر و صدا) تا هنگامى است كه دست به شمشيرها نرفته، در اين هنگام براى رهايى جانش بهترين و بزرگترين نقشه اش آن است كه جامه اش را بالا زند و عورت خود را آشكار سازد (تا از كشتن او چشم پوشى شود)!

آگاه باشيد، به خدا سوگند، ياد مرگ مرا از شوخى و سرگرمى باز مى دارد، ولى او را فراموشى آخرت از گفتن سخن حق بازداشته است. او حاضر نشد با معاويه بيعت كند جز اين كه از او مزدى به دست آورد، و در برابر از دست دادن دينش بهاى اندكى بگيرد.

ص: 162

ص: 163

خطبه 85

كه در آن هشت قسمت از صفات جلال خداوند آمده است

گواهى مى دهم كه جز (اللّه) خداى بى شريك، معبودى نيست، همان مبدأ نخستينى كه پيش از او چيزى نبوده، و آخرى كه انتها ندارد، صفاتش در وهم نيايد، و عقلها چگونگى كنه ذاتش را درك نكنند، تجزيه و تبعيض در او راه ندارد، و چشمها و قلبها توانايى احاطه به او را پيدا نمى كنند.

اى بندگان خدا از آنچه عبرت آور و منفعت بخش است پند بگيريد، و از آيات روشن در عبرت فرو رويد، و از انذارهاى رسا و بليغ، خوف و وحشت نماييد، و از يادآورى و مواعظ، بهره مند گرديد، آن چنان كه گويا چنگال مرگ در پيكر شما فرو رفته، و علاقه و آرزوها از شما رخت بربسته، و شدايد و سختيهاى مرگ و آغاز حركت به سوى رستاخيز به شما هجوم آورده؛ همان روز كه «همراه هركس گواه و سوق دهنده اى است.»(1) سوق دهنده اى كه تا صحنه قيامت او را مى راند، و شاهدى كه به اعمال او گواهى مى دهد.

قسمت ديگر اين خطبه درباره صفت بهشت است

درجاتى است يكى از ديگرى برتر، و سرمنزلهايى است متفاوت، نعمتهايش پايان ندارد، ساكنانش از آن كوچ نخواهند كرد، آنها كه هميشه در آنند هرگز پير نشوند، و آنان كه در آن مسكن گزيده اند، گرفتار شدايد نخواهند شد.


1- سوره ق، آيه 21.

ص: 164

ص: 165

خطبه 86

درباره صفات خدا و موعظه مردم به تقوا و مشورت

او به تمام اسرار آگاه است، و از همه ضميرها با خبر! به همه چيز احاطه دارد، و بر همه چيز پيروز است، و برهمه اشيا غالب و قادر است.

آنان كه اهل عملند پيش از آن كه اجلشان فرا رسد، در ايّام مهلت بايد به عمل پردازند، و در ايّام فراغت پيش از آن كه گرفتار شوند تلاش كنند، و قبل از آن كه راه گلو بسته شود تا زمانى كه قدرت نفس كشيدن دارند، فكرى به حال خود بكنند، و براى خود و جايى كه مى روند توشه آماده كنند، از اين سرا كه سرانجام بايد كوچ كرد براى منزلگاه ابدى تدارك ببينند.

اى مردم! شما را به خدا؛ خدا را در نظر آوريد، و براى آنچه از شما حفظ آن را خواسته است، يعنى قرآن مجيد بكوشيد، و در آنچه نزد شما وديعه گذاشته كه همان حقوق خداست كوتاهى نكنيد! زيرا خداوند شما را عبث نيافريده و مهمل وانگذاشته، و شما را در جهالت و نابينايى سرگردان رها نكرده است.

كردارتان را بيان كرده و اعمالتان را دانسته و سرآمد زندگى شما را مشخص ساخته «كتابى (بر شما نازل كرده) كه روشنگر همه چيز است»،(1) پيامبرش را مدّتى در ميان شما گذارد تا براى او و شما آيينى كه مورد رضاى اوست و كتاب آسمانيش بازگو مى كند، تكميل كند.

اوامر و نواهى خدا، و آنچه مورد رضايت و نارضايى او بود با زبان وى بيان فرمود، راه عذر را بر شما بربست و حجّت را بر شما تمام كرد، اعلام خطر نمود و از عذاب شديد شما را بيم داد، پس باقى مانده عمر خويش را دريابيد و استقامت و صبر را پيشه كنيد، چه اين كه باقى مانده در برابر ايّام زيادى كه به غفلت گذشته و به پند و موعظه توجّه نشده، بسيار كم است.

به خود بيش از حد آزادى مدهيد كه اين شما را به ستمگرى مى كشاند، و آن قدر هم مداهنه و سستى نورزيد، كه سستى شما را به معصيت (مصيبت) مى كشاند.


1- سوره نحل، آيه 89.

ص: 166

ص: 167

اى بندگان خدا! آن كس كه نسبت به خود از همه خيرخواه تر است در برابر خداوند از همه مطيع تر خواهد بود، و آن كس كه خويشتن را بيشتر مى فريبد، گناهكارترين مردم در برابر خداست.

مغبون واقعى كسى است كه خود را مغبون سازد، و آن كس مورد غبطه خواهد بود كه دينش سالم بماند، سعادتمند آن است كه از وضع ديگران عبرت گيرد، و شقاوتمند آن كه فريب هوا و هوسهاى خود را بخورد.

آگاه باشيد! ريا كارى و تظاهر هر چند هم كم باشد شرك است، و همنشينى با هواپرستان ايمان را به دست فراموشى مى سپارد و شيطان را به حضور مى كشاند. از دروغ بركنار باشيد كه از ايمان فاصله دارد، راستگو در مسير نجات و بزرگوارى است، امّا دروغگو بر لب پرتگاه هلاكت و پستى قرار گرفته است ...

حسد نورزيد كه حسد ايمان را به باد مى دهد آنچنان كه آتش هيزم را خاكستر مى كند، كينه يكديگر را در دل راه مدهيد، كه هرگونه خير و بركت را نابود مى سازد.

بدانيد! آرزوهاى دور و دراز، عقل را گمراه مى كند، و ياد خدا را به دست فراموشى مى سپارد، بنابراين به آرزوها اعتنا نكنيد كه فريبنده است، و صاحبش را فريب مى دهد.

خطبه 87

اشاره

كه درباره صفات نيكان و بدان و مقام عترت پيامبر صلى الله عليه و آله ايراد فرموده

اى بندگان خدا! محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه او را در راه پيروزى بر هوسهاى سركش نفس يارى كرده، آن كس كه جامه زيرينش اندوه (در برابر مسئووليّتها) و جامه رويينش ترس از (خدا) است. آنچنان كه چراغ هدايت در قلبش روشن شده و وسايل لازم براى روزى كه در پيش دارد، فراهم ساخته، دورها را براى خود نزديك، و شدايد را براى خود آسان نموده است.

به اين جهان نگاه كرده حقايق آن را با ديده بصيرت ديده، به ياد خدا افتاده و اعمال نيك فراوان به جا آورده، از سرچشمه گوارا خود را سيراب نموده؛ سرچشمه اى كه به آسانى در اختيارش قرار گرفته از آن نوشيده است، از راه هموار و مستقيم قدم برداشته، جامه شهوات از تن بيرون كرده و به جز يك غم از تمام غمها خود را بركنار داشته است، از صف كوران و مشاركت هواپرستان خارج شده، و كليد درهاى هدايت، و قفل درهاى ضلالت و پستى گرديده است.

ص: 168

ص: 169

راه هدايت را با بصيرت ديده و در آن گام گذاشته، نشانه ها و علامتهاى اين راه را خوب شناخته است و از امواج متلاطم درياى شهوات گذشته است، در ميان دستگيره هاى هدايت به محكمترين آن ها چنگ زده، و از ميان طنابها به قويترين آنها متمسّك شده؛ ايمان او به خدا همانند نور آفتاب است، در برابر خداوند آنچنان است كه هر فرمانى از ناحيه او صادر شود انجام مى دهد، و هر فرعى را به اصلش باز مى گرداند، او چراغ تاريكيهاست ...

و روشنى بخش نابينايان، و كليد حل مبهمات، دور سازنده مشكلات، و راهنماى گمشدگان بيابانهاى زندگى است.

سخن مى گويد و خوب مى فهماند، و يا سكوت مى كند و به سلامت مى رهد؛ براى خدا اعمال خويش را خالص كرده آنچنان كه خداوند خلوص او را پذيرفته است، او از گنجينه هاى آيين خداست، و از اركان زمين او. خود را ملزم به عدالت نموده، و نخستين مرحله عدالتش اين است كه خواسته هاى دل را بيرون رانده، حق مى گويد و به حق عمل مى كند، هيچ كار خيرى نيست جز آن كه براى انجامش بپاخاسته و در هيچ جا گمان نيكى نبرده جز اين كه به سوى آن براه افتاده است.

زمام خود را به دست قرآن سپرده و قرآن رهبر و پيشواى اوست، هر جا قرآن فرود آيد، او بار خويش را در همان جا افكند، و هر جا منزل نمايد، او آن جا را منزلگاه خويش سازد.

عالم نمايان!

و ديگرى (خويش) را عالم خوانده در صورتى كه عالم نيست، يك سلسله نادانيها را از جمعى نادان فرا گرفته! و مطالبى گمراه كننده از گمراهانى آموخته، دامهايى از طنابهاى غرور و گفته هاى دروغين بر سر راه مردم افكنده، قرآن را بر اميال و خواسته هاى خود تطبيق مى دهد، و حق را به هوسها و خواهشهاى دلش تفسير مى كند، مردم را از گناهان بزرگ ايمنى مى بخشد، و جرايم بزرگ را در نظرها سبك جلوه مى دهد. مى گويد: از ارتكاب شبهات اجتناب مى ورزم امّا در آنها غوطه ور است، مى گويد: از بدعتها كناره گرفته ام ولى در آنها غلت مى زند! چهره او چهره انسان است و قلبش قلب حيوان! راه هدايت را نمى شناسد كه از آن طريق برود، و به طريق خطا پى نبرده تا آن را مسدود سازد، پس او مرده اى است در ميان زندگان!

ص: 170

ص: 171

عترت پيامبر صلى الله عليه و آله

«كجا مى رويد»؟(1) و رو به كدام طرف مى كنيد؟ در حالى كه پرچمهاى حق برپاست!

و نشانه هاى آن آشكار و چراغهاى هدايت نصب گرديده است، باز گمراهانه به كجا مى رويد! چرا سرگردان هستيد! ...

در حالى كه عترت پيامبرتان در ميان شماست، آنها زمامهاى حقّند و پرچمهاى دين، و زبانهاى صدق، آنها را در بهترين جايى كه قرآن را در آن حفظ مى كنيد، جاى دهيد (در دلها و قلوب پاك) و همچون تشنگان براى سيراب شدن به سرچشمه زلال آنان هجوم آوريد.

اى مردم! اين حقيقت را از خاتم انبيا صلى الله عليه و آله بياموزيد كه فرمود: هر كس از ما مى ميرد در حقيقت نمرده است و چيزى از ما كهنه نمى شود، پس آنچه نمى دانيد مگوييد كه بسيارى از حقايق در امورى است كه انكار مى كنيد، و از كسى كه دليل بر ضدّ او نداريد عذرخواهى كنيد، و من همو هستم، مگر من در بين شما به «ثقل اكبر» (قرآن) عمل نكردم؟ و «ثقل اصغر» (عترت پيغمبر) را در بين شما باقى نگذاردم؟ مگر پرچم ايمان را در بين شما نصب نكردم؟ و از حدود حلال و حرام آگاهتان نساختم؟

مگر نه اين است كه جامه عافيت را با «عدل» خود بر تن شما پوشاندم؟ و نيكيها را با اعمال و گفتار خود براى شما گستردم، و ملكات اخلاق انسانى را به شما نشان دادم؟ پس وهم و گمان خود را در آن جا كه چشم، ژرفاى آن را نمى بينيد، و فكرتان توانايى جولان در آن را ندارد، به كار مبريد.

قسمتى ديگر از اين خطبه است

تا آن جا كه بعضى گمان بردند، دنيا به كام «بنى اميّه» مى گردد، و همه خوبيهايش را به آنها مى بخشد، و آنها را از سرچشمه صاف خود سيراب مى سازد، و تازيانه و شمشيرشان از سر اين امّت كنار نخواهد رفت؛ كسانى كه چنين مى پندارند در اشتباهند؛ چه اين كه سهم آنان از زندگى لذّتبخش جرعه اى بيش نيست، مدّتى آن را مى مكند سپس همه را بيرون مى اندازند!


1- سوره تكوير، آيه 26.

ص: 172

ص: 173

خطبه 88

كه در آن اسباب هلاكت ملّتها بيان شده است

امّا بعد، خداوند هرگز جبّاران دنيا را در هم نشكسته، مگر پس از آن كه به آنان مهلت و نعمت فراوان بخشيد (امّا آنها به جاى شكر نعمت بر ظلم و ستم افزودند) و هرگز استخوان شكسته زندگى ملّتى را ترميم نكرده، مگر پس از آزمايش و تحمّل مشكلات فراوان، و در سختيهايى كه شما با آن مواجه شديد و مشكلاتى كه پشت سر گذارديد، درسهاى عبرت فراوانى وجود داشت. امّا نه هر كس مغز دارد انديشمند است، و نه هر صاحب گوشى شنواست، و نه هر چشم دارى بينا!

شگفتا! چرا تعجّب نكنم از خطا و اشتباه اين گروههاى پراكنده، با اين دلايل مختلفى كه بر مذهب خود دارند، نه گام به جاى گام پيغمبرى مى نهند، و نه از عمل وصىّ پيغمبرى پيروى مى كنند. نه به غيب ايمان مى آورند، و نه خود را از عيب بركنار مى دارند.

به شبهات عمل مى كنند، و در گرداب شهوات غوطه ورند، نيكى در نظرشان همان است كه خود نيك مى شمارند، و منكر و زشتى آن است كه خود منكر بشمارند.

در حلّ مشكلات به خود پناه مى برند، و در حوادث مهم (و مبهمات) تنها به رأى خويش تكيه مى نمايند.

گويا هركدام امام خويشند؛ كه به دستگيره هاى مطمئن و اسباب محكمى كه خود مى انديشند و خود ساخته اند چنگ زده اند.

خطبه 89

كه درباره پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله ايراد فرموده است

هنگامى خداوند رسالت را بر عهده او گذارد كه مدّتها از بعثت پيامبران پيشين گذشته بود، و ملّتها در خواب عميقى فرو رفته بودند ...

فتنه و فساد جهان را فرا گرفته بود. كارهاى خلاف در ميان مردم منتشر، و آتش جنگ زبانه مى كشيد، دنيا بى نور و پر از مكر و فريب گشته بود.

ص: 174

ص: 175

برگهاى زندگى به زردى گراييده، و از ثمره زندگى خبرى نبود، آب حيات انسانى به زمين فرو رفته، منارهاى هدايت به كهنگى گراييده، پرچمهاى هلاكت و بدبختى آشكار شده بود، دنيا با قيافه اى زشت و كريه به اهلش مى نگريست، و با چهره عبوس با طالبانش روبه رو بود. ميوه درخت آن فتنه، و طعامش مردار بود، در درون وحشت و اضطراب، و در برون، شمشير حكومت مى كرد.

اكنون اى بندگان خدا عبرت گيريد! و به ياد وضعى كه پدران و برادرانتان-/ كه از جهان رخت بربستند-/ دارند و در گرو آن مى باشند و در برابر آن محاسبه مى شوند، باشيد.

به جان خودم سوگند! پيمان خاصّى در زمينه زندگى و مرگ و نجات از مجازات نه با شما و نه با آنها، بسته نشده، و هنوز روزگار زيادى بين شما و آنها فاصله نيفتاده، امروزِ شما با آن روز كه در اصلاب آنها بوديد، زياد دور نيست. به خدا سوگند! پيامبر چيزى به آنها گوشزد نكرد جز آن كه من همان را به شما مى گويم. شنوايى امروز شما از شنوايى ديروز آنها كمتر نيست، همان چشمها و قلبهايى كه در آن وقت به آنها داده بودند درست مثل آن را هم امروز به ما بخشيده اند.

به خدا سوگند شما پس از آنها مطلبى نديده ايد كه بر آنها مجهول باشد، و شما به چيزى اختصاص نيافته ايد كه آنان از آن محروم باشند. به راستى حوادثى به شما روى آورده كه مهار كردنش مشكل است، و بند زير تنه اش سست، پس پيروزيها و نعمتهايى كه مغروران هم اكنون در آن هستند شما را نفريبد، كه اين سايه اى است گسترده ولى كوتاه تا سرآمدى معين!

خطبه 90

كه در آن از ازليّت خداوند و عظمت مخلوقات سخن مى گويد

و در پايان به مردم اندرز مى دهد

سپاس ويژه خداوندى است كه بدون اين كه ديده شود شناخته شده، همو كه در آفرينش موجودات به انديشه و فكر نياز ندارد ...

آن كه هميشه بوده و تا ابد خواهد بود يعنى زمانى كه نه آسمان داراى برجها و صور فلكى بود و نه پرده ها و دربها و نه شبى تاريك و نه دريايى آرام، نه كوهى با راههاى وسيع، و نه راههاى پر پيچ و خم، نه زمين گسترده و نه مخلوقى توانا وجود داشت.

اوست پديد آورنده موجودات و وارث آنها، هموست معبود خلايق و روزى بخش آنان.

خورشيد و ماه در راه اطاعت فرمان او سير مى كنند،

ص: 176

ص: 177

هر تازه اى را (با گردش خود) كهنه مى سازند، و هر دورى را نزديك مى كنند.

روزى (مخلوقات) را بين آنها تقسيم فرموده؛ آثار و اعمال و تعداد نفسها و خيانت چشمها و آنچه در سينه ها پنهان مى دارند، همه را احصا كرده و برشمرده است، محلّ استقرار و جايگاه آنها را در رحم مادران و صلب پدران و از آن پس تا هنگام مرگ، همه را مى داند.

با وسعتى كه رحمتش دارد كيفرش بر دشمنان سخت و سنگين است، و با اين كه كيفرش شديد است رحمتش همه دوستان را فرا گرفته.

هر كس كه در قلمرو كارهاى او وارد گردد مغلوب مى شود، و كسى كه با او به منازعه برخيزد نابودش مى سازد، و كسى كه به مخالفتش برخيزد ذليل مى نمايد، و آن كس كه از در دشمنى با او درآيد مغلوب مى گردد.

هركس بر او توكّل كند پشتيبان اوست، و هركس از او درخواست نمايد به او عطا و كسى كه به او قرض دهد، ادا مى كند و سپاسگزارش را پاداش مى دهد.

اى بندگان خدا، پيش از آن كه مورد سنجش قرار گيريد خود را بسنجيد، و قبل از آن كه شما را به پاى حساب ببرند، حساب خود را برسيد و تا راه نفس گرفته نشده راحت نفس بكشيد، و پيش از آن كه به زور شما را منقاد كنند، فرمان بردار باشيد!

آگاه باشيد، آن كس كه به خويش كمك نكند و واعظ و مانعى از درون جانش براى او فراهم نگردد، از ديگران واعظ و مانعى نخواهد يافت!

خطبه 91

اشاره

اين خطبه كه به خطبه اشباح معروف است، از خطبه هاى درخشان آن حضرت مى باشد، مسعدةبن صدقه از امام صادق عليه السلام نقل مى كند: اميرمؤمنان عليه السلام اين خطبه را بر منبر كوفه به اين جهت ايراد كرد كه شخصى از امام خواست خدا را آنچنان برايش توصيف كند كه گويا او را با چشم مى بيند تا بر معرفتش افزوده گردد، امام عليه السلام از اين سخن غضبناك شد و اعلام كرد همه حاضر شوند، مسجد پر از جمعيّت شد، امام عليه السلام بر منبر قرار گرفت در حالى كه غضبناك بود و رنگش متغيّر، پس از ستايش خداوند و درود بر پيامبر اسلام چنين فرمود:

ص: 178

ص: 179

توصيف خداوند

ستايش مخصوص خداوندى است كه بخل و جمود بر داراييش نمى افزايد، و سخاوت و بخشش فقيرش نمى سازد؛ امّا هر بخشنده اى غير از او داراييش نقصان مى يابد، و جز او هركس دست عطاى خويش از بخشش باز دارد مذموم شمرده مى شود، اوست بخشنده انواع نعمتها و بهره ها، و مخلوقات همه جيره خوار اويند.

روزى همه را تضمين كرده، و قوت آنها را معيّن ساخته، راه و رسم روشن را به علاقه مندان و خواستاران آنچه نزد اوست نشان داده، چنان نيست كه سخاوتش در آن جا كه از وى بخواهند بيشتر از آن جا كه از او نخواهند باشد.

او اوّل است امّا اوّلى كه قبل ندارد، تا پيش از او چيزى باشد، او آخرى است كه بعد براى او متصوّر نيست تا بعد از او چيزى باشد (ازلى و ابدى است).

مردمكهاى چشم را از مشاهده ذاتش باز داشته، زمان بر او نمى گذرد تا حالش دگرگون شود، در مكانى نيست كه انتقال براى او تصوّر بتوان كرد.

اگر آنچه از درون سينه سوزان معادن كوهها، بيرون مى ريزد، و يا آنچه از لبان پر از خنده صدفهاى دريا خارج مى شود، از نقره هاى خالص و طلاهاى ناب، دُرها و مرجانها همه را ببخشد، در جود و سخايش كمترين اثرى نخواهد گذاشت، و وسعت نعمتهايش را پايان نخواهد داد، آن قدر از نعمتها ذخيره دارد كه هر چه مردم درخواست كنند تمام نمى شود ...

چون او سخاوتمندى است كه درخواست سائلان، چيزى از او كم نمى كند، و اصرار و الحاح اصرار كنندگان وى را به بخل وا نمى دارد.

صفات خدا در قرآن

اى پرسش كننده اى كه از صفات خدا سؤال كردى! درست بنگر آنچه را كه قرآن از صفات او بيان مى كند، به آن اقتدا كن، و از نور هدايتش بهره گير. شيطان تو را به مشقّت فراگرفتن بيش از آنچه در كتاب خدا بر تو واجب است و در سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله و ائمّه هدى آمده است، نيفكند، چيزى را كه از صفات او نمى دانى به خدا واگذار چه اين منتها حقّ خداوند بر توست.

آگاه باش، راسخان در علم آنهايند كه خداوند آنها را با اقرار اجمالى به تمام آنچه از آنها پوشيده است و تفسير آن را نمى دانند، از فرو رفتن در اسرار نهانى بى نياز ساخته

ص: 180

ص: 181

و خدا آنان را از اين جهت كه در برابر آنچه از تفسير آن بى خبرند و به عجز و ناتوانى خويش اعتراف دارند ستوده است، و ترك بحث و تعمّق در آنچه خداوند به عهده آنان نگذاشته است، رسوخ در علم ناميده (و آنان را از راسخان در علم خوانده) به همين مقدار اكتفا كن! و عظمت خداى سبحان را با مقياس عقل خود اندازه مگير! كه هلاك خواهى شد.

او قادرى است كه اگر نيروى اوهام و عقول براى درك اندازه قدرتش به كار افتد، و افكار بلند انديشمندان مبرّاى از خطر وسوسه ها، براى فهم عميق غيبهاى ملكوتش به جولان درآيد، و قلبهاى مملوّ از عشق مشتاقان، براى پى بردن به كيفيّات اوصافش به سختى به كوشش پردازند، و عقلها به گونه اى وصف ناشدنى در بدست آوردن علم ذاتيش از راههاى بسيار باريك گام بردارند، (آرى اگر اينها همه به كار افتند) دست ردّ به سينه همه آنها مى گذارد، در حالى كه در تاريكيهاى غيب براى خلاص خود به خداوند سبحان پناه مى برند، (و هيچ يك قادر به درك كنه ذاتش نخواهد بود.)

و چون كه با رنج و تلاش مأيوس شده اند، باز مى گردند و اعتراف مى كنند كه كنه معرفتش را بدست نتوانند آورد و با فكر و عقل نارساى بشر او را نتوان درك كرد و اندازه جلال و عزّتش در قلب انديشمندان خطور نكند.

خداوندى كه موجودات را از عدم به وجود آورد، بدون اين كه از نقشه قبلى ديگرى اقتباس كند، و يا در آفرينش از آفريننده اى قبل از خود سر مشق گرفته باشد.

و آن قدر از ملكوت قدرت خود و شگفتيهاى آثار حكمتش را-/ كه با زبان گويا گواهى به وجود آفريدگار توانايى كه آنها را برپا داشته مى دهند-/ به ما نشان داده كه ما را بى اختيار به معرفت و شناساييش دعوت مى كند.

آثار صنع و نشانه هاى حكمتش در آفريده هاى بديعش هويداست، آنچه آفريده حجّت و دليلى بر وجود او هستند، هرچند به ظاهر مخلوقى خاموشند، ولى دليل گويا بر تدبير ذات پاك او مى باشند، و گواهى آنها بر آفريدگار همواره ادامه دارد.

(خداوندا) شهادت مى دهم آن كس كه تو را به مخلوقاتت تشبيه مى كند و براى تو همانند آنها اعضاى مختلف و مفاصل به هم پيوسته كه به فرمان حكمتت، در لابه لاى عضلات پنهان گشته، قائل مى شود هرگز در اعماق ضمير خود تو را نشناخته و يقين به اين حقيقت در درون جان او قرار نگرفته كه: هرگز شبيه و نظيرى براى تو نيست. و گويا بيزارى پيروان (گمراه را در قيامت) از رهبران خود نشنيده اند كه مى گويند: «به خدا سوگند ما در گمراهى آشكار بوديم كه شما را با پروردگار جهانيان مساوى مى شمرديم».(1) دروغ گفتند آنان كه از تو عدول كردند و تو را به بتهاى خود تشبيه نمودند،


1- سوره شعراء، آيه 98.

ص: 182

ص: 183

و با اوهام و خيالات خود لباس صفات مخلوقين را به تو پوشاندند. يا همچون اجسام در عالم پندار خويش تو را تجزيه كردند، و هر يك با سليقه شخصى خود به مخلوقاتى كه قواى گوناگون دارد مقايسه ات كردند.

گواهى مى دهم آنان كه تو را با چيزى از مخلوق مساوى شمردند، از تو روى برتافته اند و آن كس كه از تو روى بر تابد به گفته آيات محكمات و شهادت دلايل روشنت كافر است ...

تو همان خداى نامحدودى هستى كه در مسير وزش افكار در كيفيّت خاصّى قرار نگيرى تا به تصرّف آنها آيى و محدود شوى.

قسمت ديگرى از اين خطبه:

آنچه را آفريد به درستى اندازه گيرى نمود، و به خوبى تدبير كرد و در مسير خويش قرار داد، نه از حدّ و منزلت آن تجاوز كرد و نه قبل از رسيدن به هدف كوتاهى نمود.

و آنها نيز در برابر فرمان او سرپيچى نكردند، چگونه ممكن است سرپيچى كنند در حالى كه همه از اراده او سرچشمه مى گيرند.

موجودات مختلف را بدون احتياج به تفكّر و انديشه و بدون غريزه اى كه در درون پنهان داشته باشد، ايجاد كرد، او بدون تجربه از پيش آمدهاى گذشته، و بدون شريكى كه در ايجاد امور شگفت انگيز ياريش كند، موجودات را آفريد. با فرمانش خلقت آنها را كامل كرد؛ سر بر فرمان او نهادند و دعوتش را اجابت كردند و در برابرش سستى نكردند، آفريده اى نبوده كه در اطاعت امرش سستى و درنگ نمايد.

موجودات را بدون هيچ گونه كژى بر پا داشت، و راه و رسمى كه بايد بپيمايند معيّن ساخت، با قدرتش بين اشياى متضاد الفت ايجاد نمود، و وسايل ارتباط آنان را فراهم ساخت، موجودات را به اجناس مختلفى از نظر حدود، اندازه، غرايز و اشكال و هيئت ها تقسيم نمود، مخلوقات را آفريد، و در آفرينش آنها حكمت به خرج داد، و آنها را آن سان كه مى خواست ابداع نمود.

قسمتى ديگر در توصيف آسمان است

پستى و بلندى و فاصله هاى وسيع (آسمانها) را بدون اين كه به چيزى تكيه داشته باشند نظام بخشيد، و فاصله ها و شكافهاى آن را به هم پيوند داد ...

آسمانها را با پيوندهاى خاصى به يكديگر مربوط ساخت، و مشكل بالا و پايين رفتن فرشتگان را براى بردن اعمال مخلوقات آسان نمود.

و در حالى كه به صورت دود و بخار بود به آن فرمان داد، پس رابطه هاى آنها را برقرار ساخت (و با نيروى جاذبه هر كدام يكديگر را جذب كردند) سپس آسمانها را از هم جدا نمود (و با نيروى گريز از مركز) بين آنها فاصله انداخت،

ص: 184

ص: 185

و بر هر راهى از آنها نگهبانى از شهاب هاى ثاقب گماشت، و با دست قدرتش آنها را از حركات ناموزون در ميان فضا نگاه داشت.

به آنها دستور داد كه در برابر فرمانش تسليم باشند. خورشيد را نشانه روشنى بخش روز در تمام ايّام، و ماه را نورى كمرنگ براى (زدودن شدّت تيرگى) شبها، قرار داد، و آن دو را در مجراى خودشان به جريان انداخت، و مراحلى را كه بايد بپيمايند اندازه گيرى نمود، تا ميان شب و روز تفاوت حاصل شود، و با رفت و آمد آنها شماره سالها و حساب آن را بتوان فهميد.

سپس در جوّ آسمان فلكش را آفريد، و آنچه زينت بخش آن بود از ستارگان مخفى و كم نور و اقمار و ستارگان پر فروغ در آن جايگزين ساخت، و آنان را كه استراق سمع كردند، با شهابهاى ثاقب تيرباران نمود.

ستارگان ثوابت و سيّارات، هبوط كننده و صعود كننده، سعد و نحس همه را به امر و اراده خود مسخّر ساخت.

قسمتى ديگر از اين خطبه كه در توصيف فرشتگان است

سپس خداوند سبحان براى سكونت بخشيدن در آسمانها و آباد ساختن بالاترين قسمت از ملكوت خويش، مخلوقاتى بديع، يعنى فرشتگان را آفريد كه تمام صحنه هاى آسمان را پر كنند، و فاصله جوّ آن را از آنها مالامال ساخت، هم اكنون صداى تسبيح آنها فاصله ها را پركرده، و در بارگاه قدس و در درون پرده هاى حجاب و صحنه هاى مجد و عظمت پروردگار طنين انداز است ...

و در ماوراى آنها زلزله هايى است كه گوشها را كر مى كند، و شعاعهاى خيره كننده نور، چشمها را از ديدن باز مى دارد، و از روى ناچارى به توقّف وامى دارد.

*** آنها را به صورتهاى مختلف و اندازه هاى گوناگون آفريد، و بال و پرهايى براى آنها قرار داد. آنان كه همواره تسبيح جلال و عزّت او مى گويند، هيچ گاه از اسرار شگفت انگيزى كه در مخلوقات است، به خود نسبت نمى دهند (گرچه خود واسطه در خلق باشند) و هرگز ادّعا نمى كنند كه مى توانند چيزى را كه آفرينش آن مخصوص ذات اوست بيافرينند. بلكه بندگان گراميند كه در سخن بر او پيشى نمى گيرند و به فرمانش عمل مى كنند.(1) آنان را امين وحى خود ساخته، و براى رساندن ودايع امر و نهيش به پيامبران، آنها را روانه داشته و از ترديد در شبهات، مصونيّت بخشيده است،


1- سوره انبياء، آيه 26.

ص: 186

ص: 187

و هيچ كدام از آنها از راه رضاى حق منحرف نمى شوند. آنها را از يارى خويش بهره مند ساخته، و قلبشان را با تواضع و خشوع و سكينه و وقار آگاه نموده است، راههاى آسانى براى عبادت خويش به روى آنها گشوده است، چراغهاى روشنى براى نشانه هاى توحيدش نصب نموده، و سنگينيهاى گناهان (مردم) هرگز آنان را در كار خود دلسرد نكرد، رفت و آمد شب و روز آنان را به سوى مرگ كوچ نداده، تيرهاى شكّ و ترديد در ايمان پرعزم آنان خللى ايجاد نكرده، و گمانها بر پايگاه يقين آنها راه نيافته اند و آتش كينه بين آنها افروخته نشده است، حيرت و سرگردانى (در فهم و كنه او) آنان را از آن مقدار ايمان كه در دل دارند و آنچه از عظمت و هيبت و جلالش در درون نهفته اند، جدا نساخته است؛ وسوسه ها در آنها راه نيافته تا شك و ترديد بر آنها مسلّط شود ...

گروهى از آنان در آفرينش ابرهاى پرآب و در آفرينش كوههاى عظيم و مرتفع، و خلقت ظلمت و تاريكى دست در كارند.

*** و گروهى ديگر قدمهايشان تا قعر زمين پايين رفته و همچون پرچمهاى سفيدى دل هوا را شكافته و در زير آن بادهايى است كه به نرمى حركت مى كند، و در حدود معيّنى نگاهش مى دارد.

اشتغال به عبادت او آنان را از كار باز داشته، و حقيقت ايمان، ميان آنها و معرفت حق ارتباط ايجاد كرده، يقين به حق آنها را مشتاق وى گردانيده و علاقه اى به غير از آنچه نزد پروردگار است ندارند.

شيرينى معرفتش را چشيده، و از جام محبّتش سيراب شده اند.

ترس و خوف او در اعماق جانشان راه يافته، از كثرت اطاعت و عبادت قامتشان خم شده، و رغبت فراوان به او تضرّع آنها را از بين نبرده است.

مقام برجسته آنان طوق خشوع را از گردنشان بيرون نياورده، عُجب آنها را فرا نگرفته كه اعمال گذشته خود را بشمارند و خضوع و خشوع در برابر ذات با عظمتش سهمى براى بزرگ شمردن خود باقى نگذارده است. گذشت زمان آنان را از انجام وظيفه خسته نكرده، و از رغبتشان نكاسته است تا از اميد به درگاه پروردگار خود عدول كنند.

مناجاتهاى طولانى، زبان آنان را كند نكرده، و اشتغال به غير خدا آنها را تحت تسلّط خود نياورده تا نداى بلند آنان را به تضرّع و خشوع كوتاه سازد.

در مقام عبادت، دوش به دوش هم ايستاده اند، راحت طلبى آنها را به تقصير در دستوراتش وانداشته،

ص: 188

ص: 189

كودنى و غفلتها بر تلاش و كوشش و عزم راسخ آنان تسلّط نمى يابد.

فريب و نيرنگهاى شهوات، همّتهاى آنان را تيرباران نمى كند ...

آنها «آفريننده و صاحب عرش» را ذخيره روز بى نوايى خود قرار داده، و به هنگام رو نمودن خلق به مخلوق، رغبت خود را متوجّه خالق ساخته اند، هيچ گاه عبادتش را پايان نمى دهند، و علاقه خود را از لزوم طاعتش باز نمى گردانند، مگر خواسته هايى از قلوب، كه از رجا و خوف او، انقطاع نپذيرفته است.

عوامل ترس آنها از مسئوليّت، قطع نگرديده تا در جديّت خود سستى و كندى به خرج دهند، طمعها به آنان شبيخون نزده تا كوشش (در امور دنيا را) بر جديّت در كار آخرت مقدّم دارند.

اعمال گذشته خود را بزرگ نشمرده اند؛ اگر بزرگ بشمرند، اميد بيش از حد، خوف آنها را از بين مى برد، و در مورد پروردگار خويش به خاطر وسوسه هاى شيطانى اختلاف نكرده اند.

بدى برخوردها، آنان را از هم جدا نساخته، كينه هاى حسادت آنها را از هم دور ننموده، عوامل شكّ و ترديد آنان را پراكنده نگردانيده و افكار گوناگون آنان را تقسيم ننموده است.

آنان پاى بند ايمانند و طوق ايمان در گردنشان، هيچ گاه اين طوق را به سبب شكّ و ترديد و سستى و خستگى از گردن بر نمى دارند.

در تمام آسمانها به اندازه جاى پوستينى نتوان يافت، جز اين كه فرشته اى به سجده افتاده يا موجودى تلاشگر و سريع مشغول كار است، طاعت فراوان آنها، بر يقين و معرفتشان نسبت به پروردگارشان مى افزايد و عزّت پروردگار، به قلبشان عظمت بيشترى مى بخشد.

قسمتى ديگر از اين خطبه در توصيف زمين و گسترش آن

(خشكيهاى) زمين را بر روى امواج پر هيجان و درياهاى مملوّ از آب قرار داد، قسمتهاى بالاى امواج را متلاطم ساخت و آنها كه به هم مى خوردند سخت به حركت در آورد تا رويه اى از كف، همانند كفهاى دهان شتر هنگام مستى، بر روى آنها پديد آمد؛ سپس قسمتهاى سركش آب بر اثر سنگينى خضوع نموده هيجان آنها بر اثر تماس با سينه زمين فرونشست ...

زيرا زمين با پشت بر آن مى غلتيد و آن همه سر و صدا كه در اثر امواج پيدا شده بود ساكن و آرام شد و همچون اسب افسار شده، اسير و رام گرديد.

و خشكيهاى زمين در دل امواج گسترده شد، و آب را از كبر و غرور و خودبينى و نشاط بى حد بازداشت، و از شدّت حركتش كاست،

ص: 190

ص: 191

و بعد از آن همه حركت، ساكن شد، و پس از آن همه جست و خيز متكبّرانه، به جاى خويش ايستاد.

هنگامى كه هيجان آب در اطراف زمين فرونشست، و كوههاى سخت و مرتفع را بر دوش خود حمل نموده، چشمه هاى آب را از بينى كوهها جارى ساخت (و آب) آنها را در پهندشت و گودالها و رودخانه ها جارى نمود، حركات زمين را با صخره هاى عظيم و قلّه كوههاى بلند و محكم تعديل كرد و زمين به خاطر نفوذ كوهها در سطح آن، و فرو رفتن ريشه هاى آن در بينى آن، و سوار شدن برگردن دشتها و صحراها و اعماق آن از لرزش و اضطراب باز ايستاد.

*** بين زمين و جوّ فاصله افكند، و نسيم هوا را براى ساكنان آن آماده ساخت، تمام نيازمنديها و وسايل زندگى را براى اهل زمين استخراج كرد.

سپس هيچ كدام از بلنديهاى زمين را كه آب چشمه ها به آن نمى رسد و جدولهاى نهرها به آن راه ندارد، به حال خود وانگذاشت، بلكه ابرهايى را آفريد تا قسمتهاى مرده آن را احيا سازند، و گياهان آن را برويانند. قطعه هاى درخشنده و پراكنده ابرها را به هم پيوست، تا سخت به حركت درآمده، مهيّاى باريدن گرديد ... و برق در اطرافش درخشيدن گرفت، ولى از درخشندگى ابرهاى سفيد كوه پيكر و متراكمش كاسته نشد؛ آنها را پى در پى فرستاد آنچنان كه زمين را احاطه كردند و بادها شير آن را از پستانش دوشيدند؛ و به شدّت به زمين فرو ريختند، ابرها سينه بر زمين ساييدند و آنچه بر دوش داشتند پاشيدند، و به وسيله آن در بخشهاى بى گياه زمين گياهانى رويانيد و در دامن كوهها سبزه ها بوجود آورد.

پس زمين به وسيله باغهاى زيباى خود غرق نشاط و شادى شده (همگان را به سرور و شادى دعوت مى كند) و با لباس نازك گلبرگها كه بر خود پوشيده در شگفتى فرو مى برد، و از زينت و زيورى كه از گلوبند گلهاى گوناگون يافته بيننده را به وجد مى آورد، و فرآورده هاى نباتى را توشه و غذاى انسانها، و روزى حيوانات قرار داد. در گوشه و كنار آن درّه هاى عميق آفريد، و راهها و نشانه ها براى آنان كه بخواهند در جاده هاى وسيعش قدم بر دارند، تعيين كرد.

انتخاب آدم

هنگامى كه زمين را آماده سكونت نمود، و فرمان خويش را جارى ساخت، آدم عليه السلام را از ميان مخلوقاتش برگزيد، و او را نخستين و برترين مخلوق خويش قرار داد؛ وى را در بهشت خود جاى داد، و خوراكيهاى گوارا در اختيارش نهاد، و از آنچه ممنوعش كرده بود وى را بيم داد، آگاهش ساخت كه اقدام بر آن، نافرمانى خواهد بود، و منزلت و مقام او را به خطر مى افكند.

ولى آدم مرتكب آنچه نهى شده بود گرديد، و علم خداوند در مورد او به وقوع پيوست.

ص: 192

ص: 193

پس از توبه، او را از بهشت به زمين فرستاد، تا با نسل خود زمين را آباد سازد، و بدين وسيله حجّت را بر بندگانش اقامه كند و پس از مرگ آدم زمين را از حجّت خالى نگذاشت و ميان فرزندان آدم و شناسايى خود، پيوندى برقرار كرد، قرن به قرن حجّتها و دليلها را بر زبان پيامبران برگزيده و حاملان رسالت خويش، براى آنها اقامه نمود تا اين كه به وسيله پيامبر ما محمد صلى الله عليه و آله حجّتش تمام گرديد ... و بيان احكام و انذار و بشارت و بيم او به سرمنزل آخر رسيد. روزيها را مقدّر و اندازه گيرى كرد: گاهى كم و گاهى زياد، و به تنگى و وسعت، به طور عادلانه، تقسيم فرمود، تا هر كه را بخواهد، به وسعت روزى و يا تنگى آن بيازمايد و با آن «شكر» و «صبر» غنى و فقير را مورد آزمايش قرار دهد.

سپس روزى وسيع را با فقر و بيچارگى درآميخت، و تندرستى را با حوادث دردناك توأم نمود؛ دوران شادى و سرور را با غصّه و اندوه مقرون ساخت، سرآمد زندگى را آفريد و آن را گاهى طولانى و گاهى كوتاه قرار داد، آن را مقدّم و يا مؤخرّ داشت، و براى مرگ اسبابى فراهم ساخت، و با مرگ رشته هاى زندگى را درهم پيچيد، و پيوندهاى مختلف را از هم گسست (و همه اينها اسباب و عواملى است براى آزمون انسانها).

از درونها آگاه است

خداوند از اسرار پنهانى مردم آگاه است، و هم از نجواى آنان كه آهسته سخن مى گويند و از آنچه در افكار به واسطه گمان خطور مى كند، و از تصميمهايى كه با يقين مى پيوندد، و از شعاعهاى خيانت آميز چشم كه از لابه لاى پلكها خارج مى گردد! و از آنچه در مخفيگاههاى دلها قرار دارد، و از همانها كه در پشت پرده هاى ظلمانى غيب پنهان است، و از آنچه پرده هاى گوش مخفيانه مى شنود، و از اندرون لانه هاى تابستانى مورچگان و خانه هاى زمستانى حشرات. از آهنگ اندوهبار زنان غمديده و صداى آهسته قدمها. و از جايگاه پرورش ميوه در درون پرده هاى شكوفه ها، و از مخفيگاه غارهاى حيوانات وحشى در دل كوهها و اعماق درّه ها، از نهانگاه پشه ها بين ساقه ها و پوست درختان، و از محلّ پيوستگى برگها به شاخه ها، و از آن جا كه نطفه ها از اصلاب حركت كرده و در درون رحمها به هم مى آميزند.

از آنچه پرده ابر را به وجود مى آورد و به هم مى پيوندد، و از ريزش قطرات باران كه ابرهاى متراكم مى بارند و از آنچه گردبادها با دامن خويش از روى زمين بر مى دارند، و بارانها با سيلاب خود آن را فرو مى نشانند و محو مى كنند. از فرو رفتن جانوران زمين كه در ميان تلهاى شن و ماسه پنهان شده است. از لانه هاى پرندگانى كه در قلّه بلند كوهها قرار دارند، و از نغمه هاى مرغان در آشيانه هاى تاريك، و از لؤلؤهايى كه در دل صدفها پنهان است و امواج درياها آنها را در دامن خويش پرورش داده اند.

از آنچه تاريكى شب آن را فرا گرفته، و يا خورشيد به آن نور افشانده است، و آنچه ظلمتها و امواج نور پى در پى آن را در بر مى گيرند.

ص: 194

ص: 195

از اثر هر گامى، و احساس هر حركتى، و آهنگ هر سخنى، و جنبش هر لبى، و مكان هر انسانى، و وزن هر ذرّه اى و ناله هر صاحب اندوه و غمى.

و آنچه از ميوه بر شاخه درختان قرار دارد، و برگهايى كه روى زمين ريخته.

و از قرارگاه نطفه و يا جمع شدن خون و مضغه و يا پرورش يافتن انسان و نطفه.

(آرى از همه آنچه بر شمردم او به خوبى آگاه است) و در اين آگاهى هيچ گونه مشقّتى برايش وجود ندارد و در حفظ و نگاهدارى آنچه از مخلوقات به وجود آورده، ناراحتى براى او نيامده و در به كار انداختن امور و تدبير مخلوقات سستى و ملالتى بر او عارض نشده، بلكه علمش در آنها نفوذ يافته، و شمارش آنان را احصا كرده و عدالتش همه آنها را شامل شده و با كوتاهى آنها در آنچه شايسته مقام اوست، باز از فضل خود محرومشان نساخته است.

دعا و نيايش

بار خدايا! تو داراى اوصاف جميل و صفات كمال بى منتهايى.

اگر به تو آرزومنديم چون تو بهترين آرمانى و اگر به تو اميدواريم تو بهترين مايه اميد و رجايى!

پروردگارا! به من فصاحت و منطق و زبان گويا داده اى، غير از تو را با آن مدح نمى گويم و به جز تو بر ديگرى ثنا نمى خوانم، و آن را در راه آنان كه آرزو را قطع مى كنند و مورد اعتماد نيستند به كار نمى بندم، در پرتو ايمان، زبانم را از مديحه سرايى انسانها، و ثنا گويى بر مخلوق باز داشته اى.

خداوندا! هر ثنا خوانى از سوى كسى كه ثنايش مى گويد، پاداش و عطايى دارد، من به تو اميدوارم كه راهنمايم به سوى ذخاير رحمت و گنجهاى آمرزشت گردى.

كردگارا! اين است وضع آن كس كه تو را در توحيد خاصّ خودت يكتا بشمارد، و غير از تو را مستحقّ اين ستايش و مدحها نداند.

من به تو نيازى دارم كه جز فضل تو نمى تواند آن را جبران كند، و اين فقر و پريشانى را جز احسان وجود تو نتواند رفع نمايد، پس در اين مقام، رضاى خويشتن را به ما عطا كن، و دست نياز ما را از دامن غير خود كوتاه گردان! «انَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ؛ تو بر هر چيزى توانايى».(1)


1- سوره آل عمران، آيه 26.

ص: 196

ص: 197

خطبه 92

اشاره

كه بعد از كشته شدن عثمان هنگام بيعت مردم با وى بيان فرموده است.

اگر روش گذشتگان را خواهيد ديگرى را طلب كنيد!

مرا واگذاريد و ديگرى را طلب كنيد، زيرا ما به استقبال چيزى مى رويم كه چهره هاى مختلف و جهات گوناگونى دارد (در زمان امارت خلفا دستورات اسلام تغيير داده شده و به همين دليل اصلاحات انقلابى امام عليه السلام با مخالفتهايى روبه رو مى شد و لذا امام مى فرمايد):

دلها بر اين امر استوار و عقلها ثابت نمى ماند، چهره افقِ حقيقت را ابرهاى تيره فساد گرفته و راه مستقيم حق ناشناس مانده است.

آگاه باشيد، اگر دعوت شما را اجابت كنم طبق آنچه خود مى دانم با شما رفتار مى كنم و به سخن اين و آن و سرزنش سرزنش كنندگان گوش فرا نخواهم داد، اگر مرا رها كنيد من هم چون يكى از شما هستم، شايد من شنواتر و مطيع تر از شما نسبت به رييس حكومت باشم، و در چنان حالى من وزير و مشاورتان باشم، بهتر از آن است كه امير و رهبرتان گردم.

خطبه 93

اشاره

كه در آن از دانشهاى خود و فتنه بنى اميّه ياد فرموده است

فتنه هاى كور!

پس از حمد و ستايش خداوند، اى مردم! بعد از آن كه امواج فتنه ها در همه جا گسترده و به آخرين درجه شدّت رسيده بود و كسى جرئت نداشت وارد معركه گردد، اين من بودم كه چشم فتنه را كور كردم بنابراين پيش از آن كه مرا از دست بدهيد، هرچه مى خواهيد از من بپرسيد!

سوگند به كسى كه جانم در دست قدرت اوست، ممكن نيست از آنچه بين امروز تا قيامت واقع مى شود، و نه درباره گروهى كه صد نفر را هدايت و يا صد نفر را گمراه كنند از من پرسش كنيد جز آن كه از دعوت كننده و رهبر و آن كس كه زمام اين گروه را به دست دارد، و جايگاه خيمه و خرگاه و محلّ اجتماع آنها، و آنان كه از گروهى كشته مى شوند، يا به مرگ طبيعى مى ميرند (از همه اينها) شما را آگاه مى سازم. اگر مرا از دست دهيد و ناراحتيهاى زندگى و مشكلات بر شما فرو بارد، بسيارى از پرسش كنندگان سر در پيش افكنده و به حيرت فرو روند (كه سرانجام چه خواهد شد)

ص: 198

ص: 199

و گروه بسيارى از مسئولان از پاسخ فرو مانند. اين حوادث و بلاهها هنگامى است كه جنگ بر شما طولانى شود و دامن به كمر زند، و دنيا آنچنان بر شما تنگ گردد كه ايّام بلا را بس طولانى بشماريد.

(اين وضع همچنان ادامه دارد) تا آن دم كه خداوند پرچم فتح و پيروزى را براى باقى مانده نيكان شما به اهتراز درآورد.

فتنه ها آنگاه كه رو آورند ناشناسند و با حق مشتبه مى شوند؛ و هنگامى كه پشت كنند شناخته شده، ماهيّت آنها بر همه كس روشن مى گردد، فتنه همچون بادها دور مى زند، به برخى از شهرها اصابت مى كند و از بعضى مى گذرد.

آگاه باشيد، ترسناكترين فتنه ها براى شما از نظر من فتنه بنى اميّه است؛ فتنه اى است كور و ظلمانى كه حكومتش همه جا را فراگيرد، و بلاى آن مخصوص نيكوكاران است ...

هركس در آن فتنه بصير و بينا باشد (و با آن ستيزه جويى كند) بلا و سختى به او مى رسد، و هركس در برابر آن نابينا باشد حادثه اى براى او رخ نمى دهد!

به خدا سوگند، بنى اميّه بعد از من براى شما زمامداران بدى خواهند بود، آنها همچون شتر بد خويى هستند كه صاحب خود را دندان مى گيرد، و با دستش بر سر او مى كوبد و با پا، وى را دور مى كند، و از شير خود او را منع مى نمايد.

همواره با شما به سختى رفتار كنند، جز كسانى كه برايشان سودى داشته باشند و يا لااقل به آنها ضررى نرسانند.

شكنجه هاى آنها بر شما طولانى خواهد شد، تا آن جا كه پيروزى و انتقام شما از آنها به انتقام بردگان از مالك خويش، و يا تابع از پيشواى خود مى ماند، (و به آسانى بر آنها پيروز نخواهيد شد).

فتنه هاى آنها پشت سر يكديگر با قيافه زشت و ترسناك بر شما فرو مى بارد، نه راهنمايى در آن خواهد بود و نه پرچم نجاتى در لابه لاى آن به چشم مى خورد ولى (متأسّفانه) در آن زمان ما خاندان پيامبر، رهبرى شما را به عهده نخواهيم داشت، سپس پروردگار جهان اين فتنه و بليّه را همچون جدا شدن پوست از گوشت از شما دفع و جدا خواهد كرد.

(اين كار به وسيله) كسانى انجام مى شود كه خوارى را به آنها مى چشانند، به سختى آنها را مى رانند و جام تلخ بلا و ناراحتى و مصيبت در كامشان فرو مى ريزند، مردانى كه جز ضرب شمشير چيزى به آنها نخواهند داد، و جز لباس ترس بر آنها نپوشانند! در آن هنگام قريش دوست دارد آنچه در دنيا است از دست بدهد تا يك بار مرا ببيند (و رهبرى مرا با ميل بپذيرد)، گرچه لحظاتى كوتاه، به اندازه كشتن شترى باشد تا با اصرار از آنها چيزى را بپذيرم كه امروز پاره اى از آن را مى خواهم و نمى دهند!

ص: 200

ص: 201

خطبه 94

اشاره

كه در آن صفات خداوند سپس فضيلت پيامبر صلى الله عليه و آله و اهل بيت عليهم السلام را بيان كرده

و در پايان مردم را اندرز مى دهد

پربركت است خداوندى كه همّتهاى بلند، قادر به درك او نيستند و گمان زيرك به مقامش نرسد؛ آغازى است پايان ندارد كه تا به آخر رسد، و آخرى ندارد تا پايان پذيرد.

قسمتى از اين خطبه كه در توصيف پيامبران است

نطفه پاك آنها را در بهترين جايگاه به وديعت گذارد، و در بهترين مكان آنها را مستقر ساخت، صلب كريمانه پدران آنها را، به رحم پاك مادران منتقل نمود، هر زمان يكى از آنان بدرود حيات گفت ديگرى براى پيشبرد دين خدا بپا خواست.

رسول خدا و اهل بيت او

تا اين كه منصب بزرگ به محمّد صلى الله عليه و آله منتهى شد، و نهاد اصلى وى را از بهترين معادن استخراج كرد، و نهال وجود او را در اصليترين و عزيزترين سرزمينها غرس نمود، و شاخه هستى او را از همان درختى كه پيامبران را از آن آفريد به وجود آورد، از همان شجره اى كه امينان درگاه خود را از آن برگزيد.

عترت او بهترين عترتها، خاندانش بهترين خاندانها و درخت وجودش از بهترين درختان بود. در حرم امن خداوند روييد، و در آغوش خانواده كريمى بزرگ شد، شاخه هاى بلندى دارد كه دست (فرومايگان) به ميوه هاى آن نرسد.

او پيشواى پرهيزكاران و وسيله بينايى هدايت خواهان است، چراغى است كه نورش درخشان، ستاره اى است فروزان، و آتش افروزى است كه برقش زبانه مى كشد.

راه و رسم او معتدل، و روش او صحيح و متين، و سخنانش روشنگر حق از باطل، و حكمش عادلانه؛ هنگامى او را به رسالت برگزيد كه با زمان پيامبران پيشين فاصله زيادى افتاده بود، جهانيان از انجام عمل نيك دورى گزيده و منحرف گشته، و ملّتها به جهل و نادانى گراييده بودند.

ص: 202

ص: 203

موعظه مردم

خدا شما را رحمت كند، بر طبق نشانه هاى روشن (و قوانين و احكام واضح او) عمل كنيد كه راه روشن است ... و شما را به خانه امن و امان دعوت مى كند.

هم اكنون در منزلگاهى هستيد كه مى توانيد با فرصت و وقتى كه داريد رضايت خدا را جلب كنيد، پرونده ها هنوز گشوده، قلمها آماده نوشتن، بدنها سالم، زبانها گويا و آزاد، توبه پذيرفته و اعمال قبول مى گردد.

خطبه 95

كه در آن اشاره به مقامات رسول خدا صلى الله عليه و آله نموده است.

او را در زمانى فرستاده كه مردم در حيرت و گمراهى سرگردان بودند، و در فتنه و جهل و فساد غوطه ور، هوا و هوس هاى سركش آن ها را به سوى خود جذب كرده، تكبّر و خودخواهى آن ها را از جاده حق دور ساخته بود، جهل و نادانى آن ها را سبك مغز بار آورده و در كارهاى خود مضطرب و حيران ساخته و به جهل و نادانى مبتلا گشته بودند، در اين هنگام پيامبر صلى الله عليه و آله در نصيحت و اندرز آن ها كوشش كرد و خود را به راه راست رهنمون شد و به سوى حكمت و دانش و موعظه نيكو دعوت كرد.

خطبه 96

كه در آن از خدا و پيامبر صلى الله عليه و آله سخن به ميان آورده است

ستايش مخصوص خداوندى است كه نخستين وجود بوده، پس چيزى قبل از او نبوده و آخرين وجود است، پس چيزى بعد از او نخواهد بود (ازلى و ابدى است)، آنچنان آشكار است كه از او آشكارتر چيزى نيست و آنچنان مخفى است كه چيزى از او مخفى تر نتوان يافت (يعنى اصل وجودش از همه چيز آشكارتر و كنه ذاتش از همه چيز مخفى تر است).

ص: 204

ص: 205

در اين بخش از خطبه قسمتى از فضايل نبى اكرم صلى الله عليه و آله را يادآورى مى كند

قرارگاه او بهترين قرارگاه، و محلّ پرورشش شريفترين محلها بود، در معدن بزرگوارى و گاهواره سلامت رشد كرد، دلهاى نيكوكاران شيفته او گشته، توجّه چشمها به سوى اوست.

به بركت وجودش، خداوند كينه ها را دفن كرد و آتش دشمنيها را با او خاموش ساخت، به واسطه وجود او در ميان دلها الفت افكند و افراد دور افتاده را در سايه آيينش برادر گرداند و نزديكانى را (كه در ايمان به او هماهنگ نبودند) از هم دور ساخت، ذليلان محروم در پرتو او عزّت يافتند، و عزيزان خودخواه به وسيله او ذليل شدند، كلامش بيان، و سكوتش زبان بود!

خطبه 97

اشاره

كه پيرامون ياران خود و ياران پيامبر صلى الله عليه و آله ايراد فرموده است

ياران على عليه السلام

(چنين نيست كه) اگر خداوند، ستمگر را (چند روزى) مهلت دهد فرصت از دستش برود، او بر سر راه، در كمينگاه ستمگران است، و گلوى آنها را در دست دارد كه هر زمان بخواهد حتّى نگذارد آب دهان فرو برند!

آگاه باشيد، سوگند به خدايى كه جانم در دست قدرت اوست كه اينها (معاويه و اطرافيانش) سرانجام بر شما پيروز مى شوند؛ امّا نه اين كه آنها در حق از شما پيشى دارند، بلكه براى آن كه آنها در راه باطلى كه زمامدارشان مى رود، سريع و كوشايند در حالى كه شما در برابر حقّ من كند و سست هستيد.

ملّتهاى جهان همواره از ظلم زمامدارانشان در وحشتند در حالى كه من از ظلم پيروانم مى ترسم، شما را براى جهاد با دشمن برانگيختم امّا نرفتيد، به گوش شما خواندم امّا نشنيديد، در آشكار و نهان از شما دعوت كردم اجابت ننموديد، اندرزتان دادم قبول نكرديد.

مگر شما حاضران، غايبيد، (كه سخنانم را نمى شنويد) و يا بردگانيد در قيافه مالكان، فرمان خدا را بر شما مى خوانم از آن فرار مى كنيد ...

و به اندرزهاى رسا، شما را موعظه مى كنم به پراكندگى مى گراييد، به مبارزه با سركشان ترغيبتان مى كنم هنوز سخنانم به آخر نرسيده مى بينم همچون (قوم سبا) پراكنده مى شويد و به جلسات خود باز مى گرديد و در لباس اندرز يكديگر را فريب مى دهيد تا اثر موعظه مرا از بين ببريد.

صبحگاهان شما را مستقيم مى سازم و شامگاهان به همان حالت كجى نخست باز مى گرديد!

ص: 206

ص: 207

همانند كمان سخت و محكمى كه نه كسى قدرت صاف كردن آن را دارد و نه خودش قابليّت صاف شدن را! اى كسانى كه بدنهايتان حاضر است و عقلهاى شما پنهان، و خواسته هايتان متفاوت، و اى كسانى كه زمامدارانتان به شما مبتلا شده اند، رهبر شما خداى را اطاعت مى كند و شما با او مخالفت مى ورزيد؛ امّا زمامدار اهل شام خدا را معصيت مى كند و آنها وى را اطاعت مى نمايند.

به خدا سوگند! دوست دارم معاويه شما را با نفرات خود مبادله كند، همچون مبادله كردن دينار به درهم، ده نفر از شما را بگيرد و يك نفر از آنها را به من بدهد!

اى اهل كوفه! من به سه چيز كه (در شما هست) و دو چيز كه (در شما نيست) مبتلا شده ام، گوش داريد امّا كريد، سخن مى گوييد امّا گنگيد، چشم داريد امّا كوريد!، نه هنگام نبرد آزاد مردان صادقيد، و نه به هنگام آزمايش برادران قابل اعتماد، دستتان خاك آلوده باد! اى مردم شما به شتران بى ساربانى مى مانيد كه هرگاه از يك سو جمعشان كنند، از طرف ديگر پراكنده مى گردند.

به خدا سوگند! شما را چنين مى بينم كه اگر جنگ سخت درگير شود و آتش آن زبانه كشد، از گرد فرزند ابوطالب جدا مى شويد همانند جدا شدن زن (هنگام زاييدن) از بچه خويش.

من نشانه و دليل روشن (بر حقّانيّت خود) از پروردگارم دارم و بر طريق آشكار پيامبر صلى الله عليه و آله راه مى روم، من در راهى روشن قرار دارم و با آگاهى در آن گام برمى دارم.

ياران و خاندان رسول خدا صلى الله عليه و آله

به اهل بيت پيامبر بنگريد؛ از آن سمت كه آنها گام برمى دارند منحرف نشويد و قدم به جاى قدمشان بگذاريد، آنها هرگز شما را از جاده هدايت بيرون نمى برند و به پستى و هلاكت باز نمى گردانند، اگر سكوت كردند سكوت كنيد و اگر قيام كردند قيام كنيد، از آنها پيشى نگيريد كه گمراه مى شويد، از آنان عقب نمانيد كه هلاك مى گرديد.

من اصحاب محمد صلى الله عليه و آله را ديده ام، امّا هيچ كدام از شما را مانند آنان نمى بينم، آنها (در تنگناى مشكلات صدر اسلام) موهايى پراكنده و چهره هايى غبار آلوده داشتند؛ شب تا به صبح در حال سجده و قيام به عبادت بودند، گاه پيشانى و گاه گونه ها را در پيشگاه خدا به خاك مى گذاردند، از وحشت رستاخيز همچون شعله هاى آتش، لرزان بودند.

پيشانى آنها از سجده هاى طولانى پينه بسته بود، و هنگامى كه نام خدا برده مى شد، آنچنان چشمشان اشكبار مى شد كه گريبان آنها تر مى گرديد، و همچون بيد كه از شدّت تند باد به خود مى لرزد، مى لرزيدند (اينها همه) از ترس مسئوليّت و اميد به پاداش الهى بود.

ص: 208

ص: 209

خطبه 98

كه در آن به ستمهاى بنى اميّه اشاره مى كند

به خدا سوگند! آنها همچنان به ستم پردازند تا آن جا كه حرامى باقى نگذارند و همه را حلال شمرند، و تمام پيمانهاى الهى را بشكنند! حتّى خانه و خيمه اى باقى نماند مگر آن كه ستمشان در آن جا راه يابد، و فساد و سوء تدبير آنها مردم را از خانه هاى خويش فرارى دهد، تا آن جا كه مردم دو دسته شوند و هر دو دسته بگريند؛ گروهى براى دينشان، و گروهى براى دنيايشان. كار به قدرى سخت شود كه شما همچون بردگانى كه خود را مجبور به يارى اربابان مى بينند ناچار از كمك به آنها شويد ...

در حضور ناگزير از اطاعت باشيد و در غياب بدگويى نماييد، و تا آن جا كه هر كس به خدا اميدوارتر (و پرهيزكارتر) است بيش از همه مصيبت و رنج بيند! پس اگر خداوند براى شما عافيت و سلامت و گشايش و فرجى پيش آورد بپذيريد، (خدا را شكر كنيد) و اگر به رنج و ناراحتى گرفتار شديد شكيبا باشيد كه «سرانجام پيروزى با پرهيزكاران است».(1)

خطبه 99

كه در آن از زهد و ترك دنيا پرستى سخن مى گويد

او را بر نعمتهايى كه عطا فرموده ستايش مى كنيم، و در كارهاى خود از او استعانت مى جوييم؛ از او سلامت در دين مى خواهيم همان گونه كه تندرستى در بدن از او تقاضا داريم.

اى بندگان خدا! شما را به ترك اين دنيايى كه سرانجام شما را رها مى سازد توصيه مى كنم، گرچه شما ترك آن را دوست نداريد؛ دنيايى كه جسمهاى شما را كهنه و فرسوده مى كند با اين كه دوست داريد، هميشه تازه و نو باشيد.

شما و دنيا به مسافرانى مى مانيد كه تازه گام در جاده نهاده اند، احساس مى كنند به انتها رسيده اند، و تا قصد رسيدن به نشانه اى در وسط راه مى كنند، گويا به آن رسيده اند. (آن چنان دنيا به سرعت مى گذرد كه هنوز گام در آن نگذارده پايان مى يابد)،


1- سوره هود، آيه 49.

ص: 210

ص: 211

در حالى كه براى رسيدن به مقصد نهايى بايد راه زيادى بپيمايند. امّا چگونه مى تواند به مقصد برسد كسى كه روز معيّنى در پيش دارد و از آن تجاوز نخواهد كرد. مرگ به سرعت او را مى راند، و عوامل مختلف او را به زور و بر خلاف ميل به جدايى از دنيا وادار مى سازد.

پس در عزّت و افتخارات (موهوم) اين جهان سر و دست نشكنيد، و به زينت و نعمتهاى آن فريفته نگرديد، و از رنج و سختيهاى آن جزع و زارى نكنيد، زيرا عزّت و افتخارات آن بزودى پايان مى گيرد، و زيور و نعمتهايش زايل مى گردد و رنج و سختى آن تمام مى شود، و هر مدّت و زمانى در دنيا پايان مى يابد (چه خوش گذرد يا بد) ...

و هر موجود زنده اى به سوى فنا پيش مى رود.

آيا براى شما در آثار پيشينيان وسيله عبرت نيست كه شما را (از كردار بد) باز دارد، و آيا اگر انديشه كنيد در آثار پدران خود عبرت و پند نخواهيد گرفت؟

مگر نمى دانيد گذشتگان شما برنمى گردند و بازماندگان باقى نمى مانند، مگر مردم دنيا را مشاهده نمى كنيد كه شبانه روز حالات گوناگونى دارند، يكى مى ميرد و بر او مى گريند، و ديگرى باقى مى ماند و به او تسليت مى گويند، و يكى در بستر بيمارى افتاده، ديگرى به عيادت او مى آيد، و ديگرى در حال جان كندن است.

يكى به دنبال دنيا مى رود در حالى كه مرگ به دنبال او در حركت است و يكى در عالم غفلت فرو رفته در حالى كه مرگ و حوادث دنيا او را فراموش نكرده اند!

و به همين گونه بازماندگان به دنبال گذشتگان مى روند.

به هوش باشيد، نابود كننده لذّات و برهم زننده كاميابيها و قطع كننده آرزوها (يعنى مرگ را) بسيار به خاطر بياوريد در آن هنگام كه تصميم بر كارهاى زشت داريد.

و براى اداى حق واجب خدا و نعمتهاى بيشمار و احسانهاى بى پايانش از او استعانت جوييد.

خطبه 100

كه درباره پيامبر و اهل بيت او عليهم السلام ايراد فرموده

ستايش مخصوص خداوندى است كه فضل خويش را در مخلوقات منتشر ساخته، و دست جود و سخايش را به سوى آنان گشوده، او را در تمام كارهايش مى ستاييم، و براى مراعات حقوقش از او يارى مى طلبيم، گواهى مى دهيم جز او معبودى نيست و محمد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست ...

ص: 212

ص: 213

او را براى اجراى اوامر و بيان ذات و صفاتش فرستاد.

او با امانت، رسالت خويش را انجام داد و با راستى و درستى به راه خود رفت و پرچم حق را در ميان ما به يادگار گذارد.

پرچمى كه هر كس از آن پيشى گيرد، از دين خارج شود و آن كس كه از آن عقب بماند هلاك گردد و هر كس كه از آن جدا نشود به او رسد، راهنماى اين پرچم با تأنّى سخن مى گويد و دير به پاى مى خيزد، امّا به هنگامى كه بپاخاست به سرعت پيش مى رود و هرگاه شما تحت فرمان او در آمديد و رهبرى او بر شما مسلّم شد، متأسّفانه دوران او سپرى شده و مرگ او فرا مى رسد.

و بعد از او بايد مدّتى در انتظار باشيد تا اين كه خداوند شخصى را برانگيزد كه شما را جمع كند و پراكندگى شما را به هم پيوند بخشد، بنابراين به چيزى كه نيامده دل نبنديد، و از آن كه گذشته است مأيوس و نگران نباشيد. چه اين كه آن كس كه پشت كرده ممكن است يكى از پاهايش بلغزد و ديگرى برقرار ماند، سپس هر دو با هم به جاى خود برگردند و برقرار مانند.

آگاه باشيد، آل محمّد صلى الله عليه و آله همانند ستارگان آسمانند كه هرگاه يكى از آنها غروب كند ستاره ديگرى طلوع مى كند. گويا مى بينيم در پرتو خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله نعمتهاى خدا بر شما تمام شده و شما را به آنچه آرزو داريد، رسانده است.

خطبه 101

كه در آن از قسمتى از حوادث آينده پرده برمى دارد

ستايش، مخصوص خداوندى است كه نخستين هستى است، قبل از همه نخستين ها و آخرين هستى است، بعد از همه آخرها؛ به خاطر نخستين بودنش آغازى ندارد و به خاطر آخرين بودنش پايانى براى او متصوّر نيست. شهادت مى دهم كه معبودى جز ذات پاك او نيست، شهادتى كه درون و برون در آن هماهنگ و دل با زبان همصدا باشد. اى مردم! دشمنى و مخالفت با من شما را تا مرز گناه پيش نبرد و نافرمانى من شما را به پيروى از هواى نفس نكشاند.

به هنگام شنيدن سخنانم با چشم به يكديگر نگاه نكنيد (و قيافه انكار به خود نگيريد) سوگند به آن كس كه دانه را (در اعماق زمين) شكافت و بشر را آفريد، آنچه به شما خبر مى دهم از پيغمبر امّى صلى الله عليه و آله است، نه آن كس كه به من گفته دروغ گفته و نه شنونده بى خبر بوده است، گويا مى بينم شخص بسيار گمراهى بر مردم شام همچون حيوانات بانگ زند (و آنان را گرد آورد) و پرچمهاى خويش را در اطراف «كوفه» نصب كند، هنگامى كه دهن باز كند و طغيان او به اوج رسد

ص: 214

ص: 215

و جاى پايش در زمين محكم گردد، (ستم او همه جا را بگيرد) و فتنه فرزندان خويش را بگزد و آتش جنگ زبانه كشد، روزها چهره گرفته و عبوس خود را ظاهر سازند و شبها رنج و مشكلات خويش را آشكار نمايند، هنگامى كه كشت او به مرحله درو برسد و براى چيدنش به پاخيزد و به هيجان درآيد و برق شمشيرش بدرخشد، در آن هنگام پرچمهاى فتنه ها و شورشهاى پيچيده به اهتراز درآيد و همچون شب تار و درياى متلاطم رو آورند.

علاوه بر اين چه طوفانهاى سختى كه شهر كوفه را بشكافد و چه تندبادهايى كه بر آن وزيدن گيرد و به زودى دسته هاى مختلف به جان هم افتند، آنان كه سر پا هستند درو شوند و آنها كه از پا افتاده اند لگدمال گردند!

خطبه 102

اشاره

اين خطبه نيز همانند خطبه سابق به حوادث آينده اشاره دارد

روز رستاخيز

آن (رستاخيز) روزى است كه خداوند اولين و آخرين را براى رسيدگى به حساب دقيق و رسيدن به پاداش كردارشان جمع مى كند، همه در حال خضوع به پاخيزند، عرق (از سر و رويشان فرو مى ريزد و) اطراف دهانشان را احاطه كرده، لرزش زمين تمام اندامشان را مى لرزاند.

نيكوترين و خوشحال ترين افراد در آن روز كسى است كه جاى پايى پيدا كند و يا محلّى براى ايستادن خود به دست آورد.

قسمتى از اين خطبه كه از آينده خبر مى دهد

فتنه هايى است همچون پاره هاى شب تار كه هيچ كس نمى تواند در برابر آن به پاخيزد و هيچ پرچمى نتواند پرچمش را به زير آورد، اين فتنه ها به سوى شما همچون شترى كه مهار شده، جهاز بر پشتش گذارده اند و زمامدارش آن را مى كشاند و سوارش به سرعت مى راند (تمام وسايل پيشرفت را آماده دارد). طرفداران و حاميان اين شورشها جمعيّتى هستند كه ضربه آنها شديد و تلفاتشان كم است. ولى گروهى بپا مى خيزند و در راه خدا با آنها نبرد مى كنند كه نزد متكبّران و گردنكشان خوارند و در روى زمين ناشناس، امّا در آسمانها معروفند، در اين هنگام واى بر تو اى «بصره»! از لشكرى كه به عنوان كيفر الهى بدون گرد و غبار و بدون سر و صدا به تو حمله ور مى گردد و به زودى ساكنانت به مرگ سرخ و گرسنگى شديدى كه رنگ چهره آنها را دگرگون مى سازد، مبتلا خواهند شد!

ص: 216

ص: 217

خطبه 103

اشاره

كه در مورد زهد وترك دنيا پرستى ايراد فرموده

اى مردم! به دنيا همچون زاهدان و اعراض كنندگان از آن بنگريد، به خدا سوگند دنيا به زودى ساكنان خود را از ميان مى برد و هوسبازانى كه به آن اطمينان دارند به مصيبت مى كشاند.

آنچه از دست رفته و پشت كرده هيچ گاه بر نمى گردد و آينده معلوم نيست، تا در انتظارش باشيم، شادى آن با اندوه آميخته، توانايى و استقامت مردان نيرومند در آن به ضعف و سستى مى گرايد.

زيباييهاى فراوانش شما را مغرور نسازد، زيرا مدّت كمى بيش باقى نخواهد بود.

رحمت خداى بر آن كس باد كه فكر كند و عبرت گيرد و بينا گردد.

به زودى خواهيد دانست كه گويا آنچه هم اكنون از دنيا موجود است اصلًا نبوده و آنچه از آخرت است همواره خواهد بود هر چيز كه به شمارش آيد (همچون ساعات عمر) سرانجام پايان گيرد و هر چه انتظارش را داريد خواهد آمد و هر آينده اى قريب و نزديك است.

دانا كيست؟

دانا كسى است كه قدر خود را بشناسد، و براى نادانى انسان همين بس كه از قدر خويش بى خبر ماند.

مبغوضترين افراد نزد خدا بنده اى است كه خدا او را به خودش واگذاشته، از راه راست منحرف گشته و بدون راهنما گام برمى دارد، اگر به كشتزار دنيا خوانده شود (اجابت مى كند) و براى آن مى كوشد و اگر به كشتزار آخرت و نعمتهاى گوناگونش دعوت شود، سستى مى ورزد گويا آنچه انجام مى دهد بر او واجب است و آنچه از آن شانه خالى مى كند، از دوش او برداشته شده است.

دوران آخر زمان

و آن زمانى است كه از فتنه نجات نمى يابد مگر مؤمنانى كه بى نام و نشانند، اگر در حضور باشند شناخته نشوند

ص: 218

ص: 219

و اگر غائب گردند، كسى سراغ آنها را نمى گيرد، آنها براى سير كنندگان در شب ظلمانى جامعه ها چراغهاى هدايت و نشانه هاى روشنند؛ نه مفسده جو هستند و نه فتنه انگيز؛ نه در پى اشاعه (فحشايند) و نه مردمى سفيه و لغوگو! اينانند كه خداوند درهاى رحمتش را به سويشان باز مى كند و سختيها و مشكلات را از آن برطرف مى سازد.

اى مردم! به زودى زمانى مى رسد كه اسلام همچون ظرفى كه واژگون شود و آنچه در آن است بريزد، واژگون گردد (و مردم حقايق آن را به كلّى فراموش كنند).

اى مردم! خداوند به شما ظلم نخواهد كرد و از اين نظر به شما تأمين داده است ولى هرگز به شما تأمين نداده كه شما را آزمايش نكند؛ زيرا خداوند در قرآن فرموده: «انَّ فى ذلِكَ لَاياتٍ وَ انْ كُنّا لَمُبْتَلينَ 20)؛ در جريان «نوح» نشانه هايى است و ما مردم را مى آزماييم».

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: منظور امام عليه السلام از جمله «كُلُّ مُؤمِنٍ نُوَمَة» آن است كه گمنام و بى آزار است و «المساييح» جمع «مسياح» كسى است كه در بين مردم به نمّامى و شرّ و فساد اشتغال دارد و «المذاييع» جمع «مذياع» كسى است كه چون كار زشتى را بشنود اشاعه دهد و «البذر» جمع «بذور» كسى را گويند كه سفيه و بيهوده گو است.

خطبه 104

امّا بعد، خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را مبعوث ساخت، در حالى كه هيچ كس از عرب كتاب آسمانى نداشت و ادعاى نبوّت و وحى نمى نمود؛ او با يارانش به مبارزه با مخالفان پرداخت، تا آنان را به سر منزل نجات سوق دهد و پيش از آن كه مرگشان فرا رسد، در آمادگى آنان مبادرت ورزد، به بركت وجود او ناتوانان و خستگان توان مى يابند و شكسته حالان بر سر پا مى ايستند، تا آنان را به منزل مقصود برساند، جز گمراهان غير قابل هدايت (و اين كار همچنان ادامه دارد) تا وسيله نجاتشان را به آنها نشان داد و در محلّ مناسبشان جايگزين ساخت، آسياى زندگى آنها به گردش درآمد و نيزه آنها صاف شد (هم وضع دينى و اقتصادى آنها روبه راه شد و هم نيروى نظامى آنها قوى).

به خدا سوگند! من دنبال اين لشكر بودم و آنها را به پيشروى وا مى داشتم تا باطل به كلّى عقب نشينى كرد و همه تحت رهبرى اسلام درآمدند، در اين راه هرگز ناتوان نشدم و ترس مرا احاطه نكرد و خيانت ننمودم و سستى در من راه نيافت. به خدا سوگند (هم اكنون نيز در اين راه مى روم) و شكم باطل را مى شكافم تا حق را از درون آن خارج سازم.

ص: 220

ص: 221

شريف رضى رحمه الله مى گويد: جملات برگزيده اين خطبه را پيشتر (در خطبه 33) نيز آورديم، جز اين كه من آن را در اين روايت با كمى اختلاف يافتم لذا آن را بار ديگر در اين جا آوردم.

خطبه 105

اشاره

پيرامون قسمتى از صفات پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و تهديد بنى اميّه و موعظه مردم

پيامبر گرامى

(مردم سخت در گمراهى بودند) تا اين كه خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را مبعوث ساخت كه ناظر و گواه بركردار آنها باشد و بشارت و بيم دهنده آنان، در كودكى شايسته ترين مخلوق و در سنّ كهولت نجيب ترين و كريم ترين آنان بود، اخلاقش از همه پاكان پاكتر و باران جود و بخشش او از همه بادوامتر بود.

شما اى بنى اميّه!

تنها زمانى از لذّت و شيرينى دنيا بهره برديد و از پستان آن شير نوشيديد كه افسارش رها و بند زير تنه جهازش نبسته بود. (زمانى كه بر اثر حكومت عثمان و مردمى كه در عصر او پرورش يافته بودند تمركز اخلاقى و سياسى مسلمانان از ميان رفته و تعليمات اسلام و پيامبر در ميان آنها ضعيف شده بود) تا آن جا كه حرام دنيا از نظر اقوامى، همچون درخت سدر بى خار بود و حلالش غيرموجود.

به خدا سوگند! دنيايى كه شما با آن روبه رو هستيد همچون سايه اى است گسترده تا سرآمدى معيّن، امروز زمين براى شما آزاد و دستهايتان باز است، امّا دستهاى رهبران واقعى از شما بسته، شمشيرهاى شما بر آنان مسلّط و شمشيرهاى آنان از شما باز گرفته شده است.

آگاه باشيد! هر خونى خونخواهى و هر حقّى صاحب و طالبى دارد، انتقام گيرنده خونهاى ما همانند كسى است كه براى خود داورى كند (و بر استيفاى حقّ خود كاملًا مسلّط باشد) و او خداوندى است كه از گرفتن كسى ناتوان نگردد و كسى از پنجه عدالتش فرار نتواند كرد.

اى بنى اميّه! به خدا سوگند به زودى اين خلافت را در دست ديگران و در خانه دشمنان خود مى بينيد، آگاه باشيد! بيناترين چشمها آن است كه شعاعش در دل نيكيها نفوذ كند! و شنواترين گوشها آن است كه تذكّر و يادآوريها را در خود جاى دهد!

ص: 222

ص: 223

پند و اندرز مردم

شما اى مردم! چراغ دل را از شعله گفتار گويندگان با عمل، روشن سازيد! ظرفهاى خويش را از آب زلال چشمه هايى كه از آلودگيها پاك است پر كنيد.

اى بندگان خدا! به نادانيهاى خود تكيه نكنيد و تسليم هوسهاى خويش نباشيد، چه اين كه آن كس كه به جهالت خود تكيه ورزد و اسير هواهايش گردد، همچون كسى است كه بر لب پرتگاه قرار گرفته؛ (به زودى زمين زير پايش فرو مى ريزد و در درّه هلاكت سقوط مى كند) بار هلاكت و فساد و گناه را بدوش مى كشد و از جايى به جاى ديگر مى برد و براى توجيه نظرات ناپخته و متناقضش مطالب بى ربط و نامتناسب را به هم پيوند مى دهد.

زنهار، زنهار! شكايت خويش را نزد كسى كه نمى تواند آن را حل كند و قدرت ندارد با فكر خود گره از كارتان بگشايد مبريد، امام و پيشوا غير از آنچه از طرف خدا مأمور است وظيفه اى ندارد، (وظايف او از اين قرار است): با پند و اندرز فرمان خدا را اعلام دارد، در خير خواهى مردم و احياى سنّت كوشش كند، اقامه حدود بر آن كس كه مستحقّ كيفر است نمايد و حقّ مظلومان را به آنها بازگرداند.

در فرا گرفتن دانش بكوشيد پيش از آن كه درخت آن بخشكد و پيش از آن كه به خود مشغول گرديد (و در دنيا فرو رويد) از معدن علوم، دانش استخراج كنيد، مردم را از منكرات باز داريد و خود هم مرتكب نشويد، زيرا شما موظّفيد اوّل خود مرتكب گناه نشويد، آن گاه مردم را از آن نهى نماييد.

خطبه 106

اشاره

كه در آن برترى اسلام و يادآورى رسول اكرم صلى الله عليه و آله و سپس سرزنش اصحابش آمده

عظمت و شكوه آيين اسلام

ستايش مخصوص خداوندى است كه اسلام را تشريع فرمود و راههاى فراگرفتن و عمل كردن به احكام آن را براى آنان كه خواهانند آسان گردانيد، اركانش را در برابر آنان كه به ستيزه بر مى خيزند استوار نمود و آن را براى كسانى كه دست به دامنش زنند، پناهگاه امنى قرار داد و براى آنها كه به حريمش گام نهند وسيله صلح و سلامت ساخت و براى آنان كه از منطقش پيروى كنند دليل و برهان

ص: 224

ص: 225

و براى آنها كه از آن دفاع كنند گواه و براى افرادى كه از آن روشنى بگيرند نور و براى شخصى كه آن را تعقّل كند فهم و براى آن كه تدبّر كند عقل است.

نشانه است براى آن كس كه علامتش را بپذيرد، مايه روشن بينى است براى آن كه عزم بر درك حق دارد، درس عبرتى است براى آن كه اندرز بپذيرد، مايه نجات و رهايى است براى آن كه تصديقش كند وسيله آرامش واطمينان است براى كسى كه بر آن تكيه كند، موجب آسايش انسانى است كه كار خود را به آن واگذاردو سپرى است براى آنان كه اهل استقامتند و بطور خلاصه روشن ترين راهها و واضح ترين مسلكهاست.

دلايل روشنى بخشش بلند و آشكار، جاده هايش درخشان و چراغهايش پرفروغ، به ميدان مسابقه اى مى ماند كه: محيط پاكى براى تمرين دارد و پرچم نقطه آخر مسابقه بلند و به خوبى ديده مى شود، اسب هاى اصيل و پرارزشى براى مسابقه مهيّا ساخته، جايزه مسابقه دهندگان بسيار عالى و سواركاران آن مردمى شريف مى باشند، برنامه اين مسابقه تصديق حق و اعمال صالح، راهنماى روشنى بخش آن و مرگ، پايان و دنيا، ميدان تمرين و قيامت، مركز اجتماع برنامه مسابقه نهايى و جايزه بزرگش بهشت است.

قسمتى از اين خطبه كه درباره پيامبر گرامى است.

... تا اين كه خداوند (پيامبرش را فرستاد) و شعله اى براى آنها كه مى خواهند روشن گردند، برافروخت و چراغى پرفروغ بر سر راه گمشدگان وادى ضلالت قرار داد، خداوندا! او (پيامبر) امين مورد اطمينان و شاهد و گواه روز رستاخيز تو است.

او نعمتى است كه برانگيخته اى و رحمتى است كه به حق فرستاده اى.

خداوندا! بهره وافرى از عدل خويش به وى اختصاص ده! و از فضل و كرمت پاداش مضاعفى به او عطا فرما! بار خدايا! بناى آيين او را بلندترين بناها قرار ده و او را بر سر خوان مهمانى خويش گرامى دار! بر شرافت مقام او در نزد خود بيفزا! و وسيله تقرّب خويش را به وى عنايت كن! رفعت و بلندى مقام و فضيلت را به او عطا فرما! و ما را در زمره (دوستان و پيروان او) محشور گردان، در حالى كه به خاطر كرده هاى خويش نه رسوا باشيم و نه شرمسار، نه پشيمان و نه منحرف، نه پيمان شكن نه گمراه، نه گمراه كننده و نه فريب خورده.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن در خطبه 72 گذشت باز هم به خاطر اضافاتى آن را در اين جا آورديم.

و قسمتى ديگر از اين خطبه كه خطاب به يارانش مى باشد

از لطف خداوند بزرگ به مقامى رسيده ايد كه حتّى كنيزان، شما را گرامى مى دارند و به همسايگان شما محبّت مى كنند. كسانى كه شما از آنها برتر نيستيد و بر آنها حقّى نداريد

ص: 226

ص: 227

براى شما تعظيم مى كنند، كسانى از شما حساب مى برند كه ترسى از حكومت شما ندارند و نه بر آنها حكومتى داريد، با اين حال مى بينيد قوانين و پيمانهاى الهى شكسته شده، امّا شما به خشم نمى آييد، در حالى كه اگر تعهّدات پدرانتان نقض گردد ناراحت مى شويد، دستورات خدا به شما مى رسيد و از شما به مردم و سپس نتيجه آن به شما باز مى گشت، امّا مقام خويش را به ستمگران واگذارديد و زمام امور خويش را به دست آنان سپرديد و مأموريّتهاى الهى را به آنان تسليم كرديد، آنان به شبهات عمل مى كنند و در شهوات غوطه ورند، به خدا سوگند اگر دشمنان، شما را در زير ستارگان آسمان پراكنده كنند، باز خداوند (نسلهايى از) شما را براى روز انتقام از آنان گردآورى مى كند.

خطبه 107

كه در يكى از روزهاى جنگ صفّين ايراد فرموده

فرار و هزيمت شما را با چشم خود ديدم، كناره گيرى شما را از صفوف خود مشاهده كردم، (ديدم) جفاكاران و كوته فكران و اعراب باديه نشين شام شما را از صفوفتان كنار زدند، با اين كه شما از بزرگان و سرشناسان عرب و از سران شرف هستيد. برازندگى شما در چهره اجتماع همچون بينى است در صورت و همچون كوهان بلند و عظيم است بر پشت شتران، (امّا خوشبختانه) به ناراحتى هاى درونم شفا بخشيديد، چون سرانجام ديدم همان طور كه شما را هزيمت دادند، صفوفشان را در هم شكستيد و آنان را از لشكرگاه خود را نديد، همان طور كه آنها شما را كنار زدند (مى ديدم) آنها را به باد تير و نيزه مى گرفتيد و فراريان و كشتگان دشمن همچون شتران تشنه طرد شده اى كه از ورود آب بازشان دارند، روى هم مى ريختند.

ص: 228

ص: 229

خطبه 108

اشاره

كه از وقايع و حوادث مهمّ آينده پيشگويى مى كند

خداوند بزرگ

ستايش مخصوص خداوندى است كه با آفرينش خود بر انسانها تجلّى كرده و با حجّت و دليل، وجود خويش را بر قلبشان آشكار ساخته است. مخلوقات را بدون نياز به فكر و انديشه آفريد. چه اين كه انديشه مخصوص كسانى است كه داراى روح و ضمير باطن باشند و او چنين نيست. علم و دانشش اعماق پرده هاى غيب را شكافته و به عقايد پيچيده و پنهان احاطه كرده است.

و قسمتى از اين خطبه در وصف پيامبر

وى را از شجره پيامبران، از سرچشمه نور، از مقامى رفيع و بلند از سرزمين «بطحاء»، از چراغهاى بر افروخته در تاريكى و از چشمه هاى حكمت برگزيد.

فتنه بنى اميّه

او طبيبى است سيّار كه با طبّ خويش همواره به گردش مى پردازد، مرهمهايش را به خوبى آماده ساخته، حتّى براى مواقع اضطرار و داغ كردن محلّ زخمها ابزارش را گداخته است تا در آن جا كه مورد نياز است، قرار دهد براى قلبهاى نابينا، گوشهاى كر و زبانهاى گنگ، با داروى خود در جستجوى بيماران فراموش شده و سرگردان است!

با فروغ حكمت، عقل و خرد خويش را روشن نساخته و با آتش افروز دانشهاى روشنگر فكر خود را شعله ور ننموده اند، آنها در اين قسمت همچون چهارپايان صحرايى و سنگهاى سخت و نفوذ ناپذيرند.

حقايق براى آنها كه اهل بصيرتند، آشكار است و راه حق براى پويندگان آن هويدا و رستاخيز نقاب را از چهره خويش بر كنار زده و نشانه هاى حقيقت براى زيركان و آنان كه در جستجوى حقّند، ظاهر شده است.

چرا شما را پيكرهايى بى روح و روحهايى بى پيكر مى بينم؟

ص: 230

ص: 231

چه شده شما را عبادت كنندگانى بى صلاح و تجّارى بى سود، بيدارانى در خواب، حاضرانى غائب، نگاه كنندگانى نابينا!، شنوندگانى كر! و سخن گويانى گنگ مشاهده مى كنم؟!

پرچم گمراهى در جايگاه خود نصب گرديده و گروههاى طرفدار آن در همه جا پراكنده شده اند، آنها شما را با پيمانه هاى گمراهى پيمانه مى كنند و بادست خويش شاخ و برگ شما را فرو مى ريزند؟ رهبر اين گروه از ملّت اسلام خارج و بر پايه ضلالت و گمراهى ايستاده است.

آن گاه كه بر شما چيره شوند، جز تعداد كمى از شما همچون ته مانده ديگ، باقى نخواهد ماند و يا همانند بقايايى كه از خوردن غذا در اطراف ظرف چسبيده است. همچون پوستهاى چرمى شمارا به هم پيچيده و تحت فشار قرار مى دهند و همچون خرمن شما را مى كوبند!، همچون پرنده اى كه دانه هاى درشت را از لاغر جدا مى كند، اين گمراهان، مؤمنان را از بين شما جدا مى سازند (و نابود مى كنند).

آخر اين روشهاى گمراه كننده شما رابه كجا مى كشد؟، تاريكى ها و ظلمتها تا كى شما را متحيّر مى سازد؟، دروغپردازيها تا كى شما را مى فريبد؟، از كجا در شما نفوذ مى كنند و چگونه شما را اغفال مى نمايند؟

براى هر سرآمدى نوشته اى است و براى هر غيبتى بازگشتى؛ به سخن مرد خدا و ربّانى خويش گوش فرادهيد! دلهاى خود را در پيشگاه او حاضر سازيد و هنگامى كه (به خاطر احساس خطر) فرياد مى كشد بيدار شويد! فرمانده شما صادقانه سخن مى گويد، افكار خود را جمع و محتويّات ذهن خويش را (براى نجات شما آماده ساخته است) حقايق را براى شما به خوبى شكافته، همانند مهره هايى كه براى شناسايى درونشان، آنها را مى شكافند و حقيقت را از باطل همچون شيره درختى كه از بدنه آن جدا مى كنند براى شما جدا ساخته است.

در اين هنگام است كه باطل موضع گرفته و جهالت بر مركبهاى خويش سوار گرديده، طاغوت عظمت يافته و داعيان حق به كمى گراييده اند، روزگار بسان درنده خطرناكى حمله ور شده و پس از مدّتها سكوت، باطل ناله سرداده، مردم در شكستن قوانين خدا دست به دست هم داده اند و در فاصله گرفتن از دين متّحد شده اند، براى دروغ گفتن پيمان دوستى بسته، در راستى دشمنى ورزيده اند، در آن هنگام فرزندان به جاى دوستى با پدران دشمنى مى كنند و باران گرمى مى افزايد؛ لئيمان همه جا را پر مى كنند و نيكان بزرگوار كمياب مى شوند، مردم آن زمان همچون گرگان و رؤساى آنها درندگان، طبقه متوسّط، طعمه و مستمندان مردگان خواهند بود؛ راستى از بين آنان رخت برمى بندد و دروغ فراوان مى شود؛ با زبان اظهار دوستى مى كنند و با دل دشمنى؛ مردم به گناه افتخار مى كنند و از پاكدامنى در شگفتى فرو مى روند و اسلام را همچون پوستينى وارونه مى پوشند!.

ص: 232

ص: 233

خطبه 109

اشاره

كه در بيان قدرت خداوند و عظمت مقام او و مسأله رستاخيز ايراد فرموده است

قدرت خداوند

همه چيز در برابرش خاضعند و همه چيز به يارى او پابرجاست، بى نياز كننده هر مستمند و عزّت بخش هر فرد خوار و ذليل، نيروى هر ناتوان و پناهگاه هر مصيبت زده است.

هر كس تكلّم كند، سخنش را مى شنود و هر كس سكوت كند، اسرار درونش را مى داند، هركس زنده باشد، روزيش بر اوست و هركس بميرد، بازگشتش به سوى اوست.

(خداوندا!) چشمها تو را نديده تا از تو خبر دهند، بلكه پيش از آن كه مخلوقان از تو سخن گويند بوده اى، آفريدگان را به خاطر رفع وحشت تنهايى نيافريدى و براى منفعت خود آنها را به كار وانداشتى.

هيچ كس از دست قدرت تو نتواند فرار كند و هر كس را بگيرى، از حيطه قدرتت بيرون نرود، معصيت گناهكاران از عظمتت نمى كاهد و اطاعت مطيعان بر ملكت نمى افزايد، آن كس كه از قضاى تو به خشم آيد، نمى تواند فرمانت را برگرداند و هر كس به فرمانت پشت كند از تو بى نياز نمى گردد. هر سرّى نزد تو آشكار و هر پنهانى در پيش تو حاضر است. تو يك وجود ابدى هستى كه زمان برايت مفهوم ندارد، تو پايانى هستى كه جز بازگشت به سوى تو راهى نيست، وعده گاهى هستى كه نجات از حكم تو جز به سوى تو ممكن نيست. زمام هر جنبنده اى به دست تو و بازگشت هر انسانى به سوى توست.

پروردگارا! منزّهى، چه بزرگ است مقام تو! منزّهى، چه بزرگ است آنچه را كه از آفريده هايت مى نگريم و چه كوچك است هر بزرگى در برابر قدرت تو! و چه هول انگيز است آنچه از ملكوتت مشاهده مى كنيم.

و چه كوچك است آنچه ديده مى شود، در برابر بخشهايى از قلمرو حكومتت كه از ما پنهان است! چقدر نعمتهاى دنيايت فراوان و پراهميّت است و با اين حال چه كوچكند اينها در برابر نعمتهاى آخرتت!

قسمتى از خطبه كه در مورد فرشتگان والامقام است

گروهى از فرشتگانى كه آنها را در آسمانهاى خود سكونت بخشيده اى و از زمينت بالا برده اى، آنها از همه مخلوقاتت نسبت به تو آگاهترند،

ص: 234

ص: 235

و بيشتر از همه از تو مى ترسند و به تو نزديكترند، (آنها) در صلب پدران قرار نگرفته اند و رحم مادران آنها را در خود جاى نداده و از آبى پست خلق نشده اند، ناراحتيها و مشكلات زندگى آنان را متفرّق نساخته، با اين مقام و قربى كه با تو دارند و منزلتى كه نزد تو يافته اند و تمايلاتى كه در تو خلاصه كرده اند و طاعتهاى فراوانى كه براى تو انجام مى دهند، با اين كه از فرمان تو كمتر غفلت مى ورزند، اگر كنه آنچه از تو بر آنها پوشيده است، مشاهده مى كردند، اعمال خويش را حقير مى شمردند و بر خويشتن عيب مى گرفتند وخوب مى فهميدند كه حقّ عبادت تو را انجام نداده اند و آن طور كه سزاوار مقام توست اطاعتت ننموده اند.

بندگان سركش

تو منزّهى كه هم آفريدگار و هم معبودى! از نعمتهاى نيكى كه به آفريدگان عطا كرده اى اين است كه سرايى آفريدى (به نام سراى آخرت) و در آن سفره اى گستردى (كه همه چيز در آن يافت مى شود) آشاميدنى و خوردنى، همسران و خدمت گزاران، كاخها و نهرها و كشتزارها و ميوه ها در آن قرار دادى، سپس كسى را فرستادى تا مردم را به سوى آن دعوت كند، نه دعوت كننده را اجابت كردند و نه در آنچه ترغيب كرده اى، رغبت ورزيدند و نه به آنچه تشويق نمودى مشتاق شدند، به مردارى روى آوردند كه با خوردن آن رسوا گشتند و در دوستى آن توافق كردند.

هر كس به چيزى (ديوانه وار) عشق ورزد، نابينايش مى كند و قلبش را بيمار مى سازد، سپس با چشمى معيوب مى نگرد و با گوشى غير شنوا مى شنود، خواسته هاى دل، عقلش را نابود ساخته، دنيا قلبش را مى ميراند و شيفته آن مى كند، او بنده دنياست و بنده كسى كه چيزى از دنيا در دست دارد، دنيا به هر طرف بلغزد، او هم مى لغزد و به هر جانب رو كند، به همان سو رو مى نمايد، هر چه بيمش دهند از خدا نمى ترسد و از هيچ واعظى پند نمى پذيرد، در حالى كه مى بيند عدّه اى ناگهان گرفتار شدند (و مرگ، آنها را از پاى درآورد) در جايى كه نه فسخ پيمان ممكن است و نه راه بازگشتى دارد، چگونه بلاهايى كه نمى دانستند و انتظار آن را هم نداشتند بر سر آنها فرود آمد و دنيايى را كه جاودانى و ايمن مى پنداشتند به زودى از آن جدا شدند، و به آنچه در آخرت به آنها وعده داده بودند، رسيدند.

مرگ كوبنده ترين تهديدها

بلاهايى كه بر آنها فرود آمده قابل توصيف نيست:

سكرات مرگ و حسرت از دست دادن آنچه داشتند، بر آنها هجوم آورد، در سكرات مرگ اعضاى بدنشان سست گرديد و در برابر آن رنگ خود را باختند، سپس كم كم مرگ در آنها نفوذ كرد، بين آنها و بين زبانش جدايى افكند.

ص: 236

ص: 237

او همچنان در ميان خانواده خود با چشم نگاه مى كند و با گوشش مى شنود، در حالى كه عقلش سالم است، فكرش باقى است، مى انديشد كه عمرش را در چه راهى فانى كرده و روزگارش را در چه راهى سپرى نموده است، به ياد ثروتهايى كه جمع كرده مى افتد؛ همان ثروتى كه در جمع آورى آن چشمها را به هم گذارده و از حلال و حرام و مشكوك، گرفته و گناه جمع آورى آنها همراه اوست، هنگام جدايى از آنها فرا رسيده، براى وارثان به جاى مى ماند، از آن متنعّم مى شوند و از آن بهره مى گيرند، راحتى آن براى ديگران و سنگينى گناهش بر دوش اوست و او در گِرو اين اموال است، پس او دست خود را از پشيمانى مى گزد (و اين) به خاطر چيزهايى است كه به هنگام مرگ برايش روشن مى گردد، او در اين حال نسبت به آنچه در زندگى به آن علاقه داشت بى اعتنا است. آرزو مى كند كه:

اى كاش آن كس كه در گذشته بر ثروت او غبطه مى خورد و بر آن حسد مى ورزيد، او اين اموال را جمع كرده بود! مرگ همچنان بر اعضاى بدنش چيره مى شود تا آن جا كه گوشش همچون زبانش از كار مى افتد؛ به طورى كه در ميان خانواده اش نمى تواند با زبانش سخن گويد و با گوشش بشنود، پيوسته به صورت آنان مى نگرد و حركات زبانشان را مى بيند، امّا صداى كلام آنان را نمى شنود، سپس چنگال مرگ تمام وجودش را فرا مى گيرد، چشم او نيز همچون گوشش از كار خواهد افتاد و روح از بدنش خارج مى شود و همچون مردارى بين خانواده اش مى افتد، آنچنان كه از نشستن نزدش وحشت مى كنند و از او دور مى شوند، نه سوگواران را يارى مى كند و نه به آن كس كه او را صدا مى زند پاسخ مى گويد سپس او را به سوى منزلگاهش در درون زمين حمل مى كنند و به دست عملش مى سپارند و از ديدارش براى هميشه چشم مى پوشند!

صحنه قيامت

و اين وضع همچنان ادامه مى يابد تا عمر جهان پايان گيرد و مقدّرات به انتها برسد و آخرين مخلوق به نخستين ملحق گردد (همه بميرند) و فرمان خدا درباره تجديد خلقت صادر گردد.

در اين هنگام آسمان را به حركت آورد و از هم بشكافد و زمين را به لرزش آورد و به سختى تكان دهد، كوهها را از جا كنده و متلاشى گرداند، از هيبت جلال و سطوتش به يكديگر كوبيده و با خاك يكسان گردند.

هر كس را كه در زمين به خاك رفته است بيرون آورد و پس از فرسودگى، نوسازى كند و بعد از پراكندگى، آن را جمع نمايد، سپس آنها را براى پرسشهايى كه از اعمال مخفى و كارهاى پنهانيشان مى خواهد بكند، از هم جدا ساخته و دو دسته مى كند، (سرانجام) به عدّه اى نعمت مى بخشد

ص: 238

ص: 239

و از ديگرى انتقام مى گيرد، امّا فرمانبرداران را در جوار رحمت خويش قرار مى دهد و در سراى جاودانيش آنان را مخلّد مى سازد. سرايى كه اقامت كنندگانش هرگز كوچ نمى كنند و احوالشان تغيير نمى پذيرد ... خوف و ترس به آنان روى نياورد، بيمارى در وجود آنان رخنه نكند، خطرات به آنان عارض نشود و سفرى در پيش ندارند تا از منزلى به منزل ديگر به اجبار كوچ كنند.

و امّا گناهكاران را در بدترين منزلگاه جاى دهد و دست آنها را با غل و زنجير به گردنشان مى بندد، آن چنان كه سرشان را با پاها به هم نزديك كند، جامه هايى از موادّى كه زود آتش مى گيرد و لباسهايى از قطعه هاى آتش بر آنها بپوشاند؛ در عذابى كه حرارت آن بسيار شديد است و درش به روى آنها بسته است، در آتشى كه بخروشد و زبانه كشد، شعله اش ساطع است و صدايش هراس انگيز، آنها كه در آنند از آن خارج نگردند و براى آزادى اسيرانش غرامت پذيرفته نمى شود و زنجيرهايشان گسسته نمى گردد، مدّتى براى اين خانه تعيين نشده تا پايان پذيرد و نه سرآمدى براى آن مردمان تا تمام گردد!

قسمتى از اين خطبه درباره پيامبر صلى الله عليه و آله است

زهد پيامبر صلى الله عليه و آله

او دنيا را بس حقير مى شمرد و در چشم ديگران آن را كوچك جلوه مى داد، آن را خوار مى دانست و در پيش ديگران خوارش مى شمرد، چون آگاه بود كه خداوند براى احترام او با اختيار دنيا را از وى گرفت و آن را به غير او به خاطر كوچكيش گشاده ساخت، با قلب و روح خود از دنيا اعراض نمود و ياد آن را در دل خود ميراند، دوست مى داشت كه زينتهاى آن از پيش چشمش پنهان باشد تا از آن لباس فاخرى تهيّه نكند، يا اقامت در آن را آرزو ننمايد، در تبليغ احكام از ناحيه پروردگار براى قطع عذر آنان اصرار ورزيد، امّت خويش را براى بيم از عذاب خدا نصيحت كرد، مردم را به سوى بهشت دعوت نمود و بشارت داد و از آتش سوزان جهنّم بر حذر مى داشت.

خاندان پيامبر صلى الله عليه و آله

ما شجره نبوّتيم، جايگاه رسالت و مركز رفت و آمد فرشتگان ... معادن دانش و چشمه سارهاى حكمتهاييم، ياور و دوستدار ما رحمت حق را منتظر است و اعدا و دشمنان ما در انتظار مجازاتند.

ص: 240

ص: 241

خطبه 110

اركان اسلام

برترين وسيله اى كه متوسّلان مى توانند با آن به سوى خداوند تقرّب جويند: «ايمان به او و پيامبر او» است و همچنين «جهاد» در راه او. چه اين كه «جهاد» قلّه مرتفع اسلام است. و نيز «كلمه اخلاص» (شهادت به يگانگى خدا و رسالت پيامبر) كه هماهنگ با سرشت بشر است و «به پا داشتن نماز» كه آيين اسلام است و «اداى زكات» كه فريضه اى است واجب و «روزه ماه رمضان» كه سپرى است در برابر مجازات خدا و «حج و عمره خانه خدا» كه نابود كننده فقر و شستشو كننده گناه است و «صله رحم» كه باعث فزونى مال و طول عمر است و «صدقه هاى پنهانى» كه كفاره خطاهاست و «صدقه هاى آشكار» كه از مرگهاى ناگهانى و بد پيش گيرى مى كند و «نيكوكارى» كه از لغزشها و شكستهاى خوار كننده باز مى دارد.

دائماً به ياد خدا باشيد كه بهترين ذكرهاست، و به آنچه خداوند به پرهيزكاران وعده داده، دل بنديد، كه وعده اش درست ترين وعده هاست.

به راه و رسم پيامبرتان اقتدا كنيد كه بهترين راه و رسم هاست.

رفتارتان را با روش پيامبر صلى الله عليه و آله تطبيق دهيد كه هدايت كننده ترين روشهاست.

برترى قرآن بر همه چيز

قرآن را فرا گيريد كه بهترين گفته هاست و در آن بينديشيد كه بهار قلبهاست، از نور آن شفا بجوييد كه شفاى دلهاى بيمار است، آن را به نيكوترين وجه تلاوت كنيد كه سود بخشترين سرگذشتهاست.

دانشمندى كه به غير علمش عمل كند همچون جاهل سرگردانى است كه هرگز از جهل به هوش نمى آيد، بلكه حجّت بر آن دانشمند عظيم تر و حسرت براى او ثابت تر است و در پيشگاه خدا سزاوار سرزنش بيشتر.

ص: 242

ص: 243

خطبه 111

كه در نكوهش از دنيا پرستى ايراد فرموده

امّا بعد، شما را از دنيا بر حذر مى دارم، زيرا دنيا ظاهرش شيرين و با طراوت است، در لابه لاى شهوات قرار گرفته و به خاطر نقد بودنش جلب توجّه مى كند، با اين كه مواهب آن كم و ناچيز، است دلها را به خود مى كشاند، آرزوهاى دنيا پرستان را در خود جمع كرده و خود را بدان آراسته، زيور غرور را به خود پوشيده است، شادمانى و نعمت آن پايدار نيست؛ از دردها و مشكلات آن ايمن نتوان بود، سخت مغرور كننده و زيانبار است، متغيّر است و زوال پذير، فناپذير و نابود شدنى است، پيوسته كسان را مى خورد و هلاك مى كند، آن گاه كه به حدّ اعلا برسد و به آرزوى دنيا پرستان جامه عمل بپوشاند و از آن راضى گردند، بيش از آنچه در قرآن ذكر شده نخواهد بود كه: «زندگى همچون آبى مى ماند كه از آسمان فرو مى فرستيم و به وسيله آن گياهان فراوان و سر به هم داده و در هم پيچيده به وجود مى آيد، چيزى نمى گذرد كه خشك مى شوند و بادها آنها را پراكنده مى سازند و خداوند بر همه چيز قادر است».(1) هيچ كس از دنيا شادمانى نديده جز اين كه پشت سرش با اشك و آه روبه رو شده است، هنوز با خوشيهايش روبه رو نگشته كه به ناراحتيهاى پشت كردن آن، مبتلا مى شود.

هنوز باران ملايم خوشى، راحتى دائمى برايش پديد نياورده، كه بلاها سيل آسا بر سرش فرو مى بارند. هرگاه صبح گاهان به يارى كسى برخيزد شامگاهان خود را به ناشناسى مى زند و اگر در يك طرف شيرينى و گورايى داشته باشد، در طرف ديگر تلخى و گردباد بدبختى بپا مى سازد، هنوز كسى از نعمتها و خوشيهايش به آنچه خواسته نرسيده كه مشكلات و سختى هايش به او مى رسد، شبى را بر پر و بال امنيّت به سر نبرده، جز اين كه صبحگاه روى شهپرهاى لغزنده خوف قرار گيرد، بسيار فريبنده است و آنچه در آن است نيز فريبندگى دارد، فانى است و زودگذر و هر كس در آن است نيز فنا مى پذيرد، زاد و توشه هاى آن جز زاد و توشه تقوا بى فايده است، كسى كه به مقدار كفايت از آن قانع باشد، آرامش بيشترى به دست مى آورد و آن كس كه از آن بسيار بطلبد وسايل نابودى خود را بيشتر فراهم ساخته است و هر آنچه به دست آورده، به زودى از دست مى رود، كسانى را كه به آن تكيه كردند به درد و رنج انداخت و افرادى را كه به آن اطمينان نمودند به زمينشان زد، چه افراد پر ابهتى كه سرانجام دنيا آنها را حقير و كوچك ساخت و متكبّران و فخر فروشانى كه به خاك مذلّت كشانيد، حكومت و رياست آن، ناپايدار، زندگى آن تيره، گوارايش ناگوار، شيرينى آن تلخ و طعام آن سم است، طنابهايش كهنه و پوسيده، زندگانش در معرض مرگ و تندرستانش در معرض بيمارى، حكومت آن برباد مى رود


1- سوره كهف، آيه 45.

ص: 244

ص: 245

و نيرومندانش مغلوب مى شوند، نعمتهاى فراوانش به نيستى مى گرايد و همجوارانش غارت مى شوند.

مگر شما در جايگاه پيشينيان خود قرار نگرفته ايد؟! آنها كه عمرشان از شما طولانى تر و آثارشان بادوامتر و آرزويشان درازتر، افرادشان فزونتر و لشكرهاشان انبوه تر بودند؛ دنيا را پرستيدند! آن هم چه پرستيدنى! و آن را برگزيدند چه برگزيدنى! سپس بدون زاد و توشه اى كه به منزلگاهشان برساند و بدون مركبى كه راه را به سرعت بپيمايد، از آن كوچ كردند؛ آيا به شما خبر داده اند كه دنيا غرامت اين همه زيانها را به آنها داده باشد؟ و يا كمكى به آنها كند؟ و يا لااقل براى آنان همنشين خوبى باشد؟!

بلكه به عكس، آنها را در زير آفتهاى گوناگون قرار داد و با محنتها خوارشان كرد و با مشكلات و بيچارگيها آنها را ذليل نمود؛ آنها را به صورت به خاك افكنده و پايمالشان كرده و گردش روزگار را بر ضدّ آنها برانگيخته است؛ به خوبى مشاهده كرديد كه دنيا در برابر آنها كه در مقابلش خضوع كنند و آن را بر همه چيز مقدّم دارند و به آن تكيه نمايند، چهره درهم كشيده، ناآشنا جلوه مى كند و اين هنگامى است كه از آن براى هميشه كوچ كنند. آيا هيچ مشاهده كرده ايد كه دنيا براى دنيا پرستان زاد و توشه اى جز گرسنگى فراهم كند؟ و جز فشار و تنگى، محلّى براى آنان فراهم سازد؟ و جز تاريكى براى آنان نورى به ارمغان آورد؟ و يا جز ندامت چيزى به بار آورد؟ آيا چنين دنيايى را بر همه چيز مقدّم مى شمريد؟ و به آن مطمئن مى گرديد؟ و يا مردم را به سوى آن تحريص مى كنيد؟ دنيا بد خانه اى است براى كسى كه نسبت به آن بدگمان نباشد و در سكونت گزيدن در آن خوفى نداشته باشد؛ پس بدانيد-/ و حتماً مى دانيد-/ كه سرانجام دنيا را ترك مى گوييد و از آن كوچ مى كنيد، شما بايد پند بگيريد از آنها كه مى گفتند «چه كسى از ما نيرومندتر است؟»(1) كه همانها را به سوى قبرشان حمل كردند، در حالى كه اختيارى از خود نداشتند؛ درون قبرها وارد شدند در حالى كه ميهمان ناخوانده اى بودند؛ در دل سنگها خانه هاى قبر براى آنها ساخته شد و از خاك كفنهايى و از استخوانهاى پوسيده، همسايگانى، ولى آنها، همسايگانى هستند كه هيچ صدايى را پاسخ نمى گويند و در برابر ستمگران كمكى براى نجات همسايه خود نمى كنند و به گريه ها اعتنا نمى نمايند، چنان نسبت به همه چيز بى تفاوت مى شوند كه نه از باران خوشحال و نه از قحط سالى مأيوس مى گردند، گرد همند ولى تنهايند، همسايه اند ولى از هم دور!، با يكديگر فاصله اى ندارند ولى هيچ گاه به ديدار هم نمى روند، نزديكند ولى گويى با هم فاصله ها دارند، عاقلانى هستند كه كينه ها از دل آنها رفته، بى خبرانى هستند كه حسد در دلشان فرو مرده، از زيان آنها ترسى نيست و به دفاع آنها اميدى نمى باشد؛ درون زمين را به جاى برونش انتخاب كردند و خانه تنگ و تاريك را به جاى خانه هاى وسيع برگزيدند، به جاى بستگان، وادى غربت و به جاى نور ظلمت را ترجيح دادند، به زمين بازگشتند آنچنان كه در آغاز از آن به وجود آمدند پا برهنه و عريان شدند. با اعمال خود از آن به سوى زندگى هميشگى و سراى جاودانى كوچ كردند، همچنان كه خداوند سبحان مى فرمايد: «همان طور كه در آغاز آفريديم باز هم بر مى گردانيم وعده اى است، قطعى كه حتماً آن را انجام خواهيم داد».(2)


1- سوره فصّلت، آيه 15.
2- سوره انبياء، آيه 104.

ص: 246

ص: 247

خطبه 112

پيرامون قبض روح توسط فرشته مرگ و ناتوانى بندگان از وصف خدا

آيا هنگامى كه (فرشته مرگ) وارد منزلى مى شود، او را با حس درك مى كنيد؟ و آيا وقتى كسى را قبض روح مى نمايد وى را مى بينيد؟ و حتّى چگونگى قبض روح كردن جنين را در شكم مادر مى توانيد تشخيص دهيد؟ كه آيا از پيكر مادر وارد مى شود يا اين كه روح به اذن پروردگار دعوت او را اجابت مى كند (و خارج مى شود)؟ يا اين كه همراه او در رحم مادر ساكن است؟ آن كس كه از وصف مخلوقى مانند خود عاجز است چگونه مى تواند پروردگار خويش را توصيف كند؟! (و آن كس كه چگونگى كار فرشته قبض ارواح را نمى داند با اين كه مخلوقى بيش نيست، چگونه انتظار دارد به كنه ذات خدا پى ببرد و او را توصيف نمايد؟!)

خطبه 113

كه در نكوهش دنيا پرستى ايراد فرموده

شما را از دنيا بر حذر مى دارم! زيرا منزلى است كه هر آن بايد از آن آماده كوچ بود و جايگاه اقامت نيست. خويش را با مكر و غرور زينت كرده و با زيورش فريب داده است؛ خانه اى است كه در نظر مالك اصليش بى ارزش است؛ حلالش را با حرامش و خيرش را با شرش، زندگيش را با مرگش، شيرينيش را با تلخيش، به هم آميخته، به همين دليل خداوند آن را مخصوص اولياى خويش قرار نداده و از اعطاى آن به دشمنانش مضايقه نكرده است.

نيكى هايش كم و شر و بديهايش آماده، جمعش رو به فنا مى رود؛ حكومتش رو به نيستى مى گرايد و آباديش ويران مى شود، چه ارزشى دارد سرايى كه همچون عمارتهاى فرسوده فرو مى ريزد و چه خوشى مى تواند داشته باشد عمرى كه همچون زاد و توشه پايان مى گيرد؟! و چه لذّت و خوبى دارد اين زندگى كه همچون ايّام سفر، به آخر مى رسد؟!

واجبات خداوند را جزو خواسته هاى خويش بدانيد و از او بخواهيد كه در اداى حقّش و آنچه از شما خواسته است ياريتان كند!

پيش از آن كه شما را به سوى مرگ فرا خوانند، دعوت مرگ را به گوشهاى خويش برسانيد؛ زاهدان در دنيا

ص: 248

ص: 249

اگر چه بخندند قلبشان مى گريد و اگر چه فرحناك باشند، اندوهشان شديد است و اگر چه با مواهبشان مورد غبطه واقع شوند، بغض و ناراحتيشان نسبت به خويش فراوان است.

ياد مرگ از قلبهايتان پنهان شده و آمال و آرزوهاى دروغين در وجودتان حاضر گشته، از اين رو نفوذ دنيا بر شما بيش از آخرت است و متاع زودرس دنيا شما را از ياد متاع جاودانى آخرت بيرون برده است، شما همه از نظر دين خدا برادر (و برابريد) چيزى جز زشتى درون و سوء نيّت، شما را از هم پراكنده نكرده، نه به يكديگر كمك مى كنيد و نه همديگر را نصيحت، نه به هم بذل و بخششى داريد و نه به يكديگر مهر و محبّت مى ورزيد، شما را چه شده؟ كه با رسيدن به مقدار كمى از دنيا فرحناك و با نشاط مى شويد، ولى از دست رفتن و محروميّت فراوان آخرت شما را محزون نمى كند؟!

و هرگاه متاع ناچيزى از دنيا را از دست بدهيد شما را مضطرب و پريشان مى كند تا آن جا كه آثار آن در چهره هايتان آشكار و در برابر آنچه از دست داده ايد كم صبرى مى كنيد، گويا اين جا سراى اقامت هميشگى شماست؟! و گويا وسايل آن براى شما هميشه جاويد است؟!

آن چنان اين مطلب آشكار است كه همه عيب يكديگر را مى دانيد و اگر بر زبان نمى آوريد، به خاطر آن است كه مى ترسيد همان عيب را درباره شما بازگو كنند، (گويا) دست به دست يكديگر داده ايد كه آخرت را ترك گوييد و نسبت به دنيا عشق ورزيد، دينتان لقلقه زبانتان شده، (با اين زبان بازى) به كسى مى مانيد كه از كارش فراغت يافته و رضايت مولاى خويش را فراهم آورده است.

خطبه 114

كه در آن به مردم پند و اندرز مى دهد

ستايش مخصوص خداوندى است كه «حمد» را به نعمت و نعمت را به «شكر» پيوند داده، او را بر نعمتهايش همانگونه ستايش مى كنيم كه بر بلاهايش، و از او در مقابله با نفس سركشى كه در انجام اوامرش سستى مى كند و در ارتكاب نواهيش سرعت مى گيرد، يارى مى طلبيم و از گناهانى كه علمش به آنها احاطه دارد و كتابش آنها را برشمرده، استغفار مى نماييم، آن هم با علمى كه به همه جا راه دارد و كتابى كه همه چيز را احصا مى كند.

و همچون كسى كه غيبها را با چشم مشاهده مى كند و در كنار آنچه وعده داده شده ايستاده است؛ به او ايمان مى آوريم، ايمانى كه اخلاص آن، شرك را مى راند و يقينش شكّ و ترديد را مى زدايد.

و گواهى مى دهيم كه غير از او معبودى نيست و شريك ندارد،

ص: 250

ص: 251

و شهادت مى دهيم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست، شهادتى كه سخن را بالا مى برد و عمل را به پيشگاه خدا به مرحله قبول مى رساند. شهادتى كه در هر ميزانى گذاشته شود سبك نمى گردد و از هر ميزانى برگرفته شود سنگين نخواهد بود. اى بندگان خدا! شما را به تقوا توصيه مى كنم كه هم زاد و توشه است و هم پناهگاه: زادى كه انسان را به سرمنزل مقصود مى رساند و پناهگاهى كه او را از خطرها نجات مى دهد؛ دعوت كننده به آن بهترين دعوت كنندگان و پاسدارش بهترين پاسداران و به همين دليل دعوت خود را به گوش همگان رسانيده و موجب رستگارى حافظان آن شده است.

اى بندگان خدا! ترس از خدا دوستان خدا را از ارتكاب محرّمات باز مى دارد و قلبهاشان را قرين خوف و خشيت قرار مى دهد، آنچنان كه آنها را در دل شب بيدار مى دارد (و به راز و نياز با خدا بر مى خيزند) و در روزهاى گرم و سوزان به روزه وامى دارد، مشقّت را به جاى راحتى و تشنگى را به جاى سيرابى انتخاب كرده اند، پايان زندگى را نزديك شمرده ... به انجام اعمال نيك مبادرت ورزيده اند، آرزوها را تكذيب كرده اند و سرآمد زندگى را در نظر داشته اند، سپس آگاه باشيد كه دنيا سراى فنا، مشقّت، دگرگونى و عبرت است، از فناى روزگار اين است كه تيراندازى است كه تيرهايش خطا نمى كند و مجروحانش بهبودى نمى يابند؛ زندگان را هدف تير مرگ و تندرستان را هدف بيمارى قرار مى دهد و نجات يافتگان را به هلاكت مى كشاند، خورنده اى است كه هرگز سير نمى شود و نوشنده اى است كه هيچ گاه عطشش فرو نمى نشيند.

از سختى و مشكلات آن اين است كه، آدمى آنچه را كه نمى خورد، جمع مى كند و آنچه را كه در آن ساكن نمى گردد بنا مى نهد؛ سپس به سوى خدا مى رود در حالى كه نه مالى و نه خانه اى را به همراه مى برد. و از دگرگونيهاى آن اين است كه، آن كس كه (ديروز) مورد ترحّم مردم بود (امروز) مورد غبطه واقع مى شود و آن كس كه مورد غبطه بود، مورد ترحّم قرار مى گيرد، اين نيست مگر به خاطر نعمتهايى كه به سرعت دگرگون مى شود و بلاهايى كه ناگهان نازل مى گردد.

و از نكات عبرت انگيز آن اين است كه انسان در حالى كه نزديك است به آرزويش برسد، ناگهان اجلش فرا مى رسد و اميدش را قطع مى كند، نه به آرزو رسيده و نه آنچه مورد آرزوى اوست باقى مى ماند.

سبحان اللّه! سرور و نشاطش چه كمياب (غرور آور) است! و سيرابيش چه تشنگى زا؟ و چه سايه اش زود از ميان مى رود، نه آنچه مى آيد رد مى شود و نه آنچه گذشته است باز مى گردد، سبحان اللّه! چه زندگان به مردگان نزديكند!، چون به زودى به آنها ملحق مى شوند و چقدر مردگان از زندگان دورند چون به كلّى جدا شده اند. هيچ چيز بدتر از شر و بدى نيست جز كيفر آن، و هيچ چيز نيكوتر از خير و نيكى نيست جز پاداش آن، همه چيز دنيا شنيدنش بزرگتر است از ديدنش، ولى همه چيز آخرت ديدنش از شنيدنش بزرگتر خواهد بود، پس مى بايست از ديدن و خبر از پنهانيها شما را كفايت كند، آگاه باشيد، هرگاه از دنياى شما كم شود

ص: 252

ص: 253

و به آخرتتان افزوده گردد بهتر از آن است كه از آخرتتان كم و به دنيايتان افزوده شود، چه بسا كم شدنهايى كه سود به همراه دارد و چه افزايشهايى كه خسران و زيان به دنبال مى آورد، دامنه آنچه به آن مأمور شده ايد، گسترده تر است تا آنچه از آن منع گرديده ايد، آنچه بر شما حلال شد ... بيشتر است از آنچه حرام گرديده، پس كم را به خاطر زياد ترك گوييد و آنچه محدودتر است به خاطر گسترده تر رها كنيد! روزيهايتان را ضمانت كرده و شما را به كار امر فرموده، پس نبايد در طلب آنچه تضمين شده است، نسبت به آنچه بر شما واجب است بيشتر كوشش كنيد، با اين كه به خدا سوگند، آنچنان نادانى و شك و يقين به هم آميخته كه گويى آنچه تضمين شده بر شما فرض است و آنچه واجب گرديده از شما برداشته شده، پس به عمل مبادرت ورزيد و از فرا رسيدن ناگهانى مرگ بترسيد زيرا آنچه از «روزى» از دست رفته، اميد بازگشت آن هست، امّا آنچه از عمر گذشته، اميد بازگشت آن نمى رود، آنچه امروز از بهره دنيا كم شده ممكن است فردا اضافه گردد، ولى آنچه ديروز از عمر گذشته، امروز اميد بازگشتش نيست. اميد به آينده است و نوميدى از گذشته، پس «آنچنان كه شايسته است از خدا بترسيد و نميريد مگر آن كه مسلمان باشيد».(1)

خطبه 115

اشاره

دعايى براى طلب باران

خداوندا! كوههاى ما از بى آبى از هم شكافته و زمين ما به صورت غبار در آمده است، چهارپايان ما در عطشند و در خوابگاه خويش متحيّرند، همچون زنان بچّه مرده ناله سر داده اند و از زيادى رفت و آمد به سوى چراگاهها و آب گاهها (و نيافتن آب و علف) خسته شده اند.

بار خدايا! به ناله گوسفندان و آتش و آه سوزناك شتران رحم فرما!

بار خدايا! به سرگردانى آنها در راهها و ناله هاشان در خوابگاهها ترحّم فرما!

بار الها! هنگامى بيرون آمده ايم كه خشكسالى پى در پى به ما هجوم آورده و ابرهاى به ظاهر پر باران از ما پشت كرده اند؛ تو مايه اميد هر بيچاره ... و حل كننده مشكلات هر طلب كننده،


1- سوره آل عمران، آيه 102.

ص: 254

ص: 255

در اين هنگام كه يأس و نوميدى بر مردم چيره شد و ابرها از باريدن باز داشته شد و حيوانات بيابانى رو به هلاكت گذارده اند، تو را مى خوانيم و تقاضا داريم كه ما را به اعمالمان مؤاخذه نكنى! و ما را به گناهانمان مگيرى، رحمتت را به وسيله ابرهاى پرباران و بهاران پر گياه و گياهان سرسبز و پرطراوت، بر ما گسترده دار!، باران دانه درشت خود را آنچنان بر ما ببار كه زمينهاى مرده زنده شوند و آنچه از دست رفته است باز گردد. پرورد گارا! بارانى زنده كننده؛ سيراب سازنده، كامل، همگانى، پاكيزه، پربركت، گوارا، خرّمى بخش، روياننده، از ناحيه خودت بر ما نازل فرما! بارانى كه گياهان پربركت و شاخه هاى پر ثمر به بار آورد و برگهايش سرسبز و خرّم باشد، چنان كه بندگان ضعيف را توان رساند و سرزمينهاى مرده را زنده گرداند.

خداوندا! آبى ده كه تپّه ها و كوههاى بلند ما را پرگياه سازد و در دامنه ها و دشتها جارى گردد، سرزمين ما را بركت بخشد، ميوه ها با آن به ما روى آورند، حيوانات ما با آن زندگى كنند و سرزمينهاى دورتر از ما نيز با آن بهره مند گردند و روستاهاى ما از آن مدد گيرد. (همه اينها را) از بركات واسع و عطاهاى فراوان خويش، بر سرزمينهاى فقير و حيوانات وحشى عنايت فرما، (خداوندا!) بارانى دانه درشت و پى در پى براى سيرابى گياهان ما فرو فرست، آنچنان كه قطراتش يكديگر را برانند و دانه هايش به شدّت بر هم كوبيده شوند، نه رعد و برقى بى باران و ابرى بى ثمر و نه ابرهاى كوچك و پراكنده و نه دانه هايى ريز همراه بادهاى سرد، (بلكه بارانى مرحمت كن) كه قحطى زدگان به نعمت فراوان رسند و به بركت آن خشكسالى زدگان زنده گردند. زيرا تويى كه، «بعد از نوميدى مردم باران را فرو مى فرستى و رحمتت را بر آنها همه جا گسترش مى دهى و تو سرپرستى هستى كه همه كارهايت ستوده است».(1)

تفسير كلمات مشكلى كه در اين خطبه آمده است

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «انْصاحَتْ جِبالُنا» يعنى كوهها بر اثر خشكى از هم شكافته است و «انصاح الثوب» وقتى گفته مى شود كه: لباس از هم شكافته باشد «انْصاحَ النَّبْتُ وَ صاحَ وَ صَوَّحَ» به هنگامى كه گياه خشك گردد مى گويند و همه اين چند واژه به يك معناست، و جمله «وَهامَتْ دَوابُّنا» از ماده «هُيام» به معناى عطش است، و «حدابيرالسنين» جمع «حِدْبار» به معناى شترى است كه بر اثر راه رفتن ناتوان شده است. امام عليه السلام سالهاى قحطى را به چنين شترى تشبيه كرده است. «ذوالرمه» شاعر مى گويد: «شتران ناتوانى كه هيچ گاه از هم جدا نمى گردند، جز در خوابگاهها يا اين كه آنها را در محيط هاى بى آب و علف قرار دهند، و جمله «وَ لا رَبابُها» يعنى از قطعات كوچك و پراكنده ابر نباشد، و جمله «وَ لا شَفّانٍ ذَهابُها» در تقدير «و لا ذات شفان ذهابها» است. «شَفّان» به معناى باد سرد و «ذَهّاب» به معناى بارانهاى نرم مى باشد و كلمه «ذات» حذف گرديد».


1- سوره شورى، آيه 28.

ص: 256

ص: 257

خطبه 116

كه در آن يارانش را اندرز مى دهد

خداوند پيامبر اسلام را فرستاد تا به سوى حق دعوت نمايد و گواه اعمال خلق باشد. او بدون سستى و كوتاهى، رسالت پروردگارش را رسانيد و در راه خدا با دشمنانش بدون ضعف و عذر نبرد كرد، پيشواى پرهيزكاران است و روشنى بخش چشم هدايت شدگان.

بخش ديگرى از اين خطبه است

اگر شما همانند من از آنچه پنهان است خبر داشتيد، از خانه ها بيرون مى آمديد و سر به بيابان مى گذارديد، بر اعمال خويش گريه مى كرديد و همچون زنان مصيبت ديده به سر و سينه مى زديد، ثروت خويش را بدون نگهبان و بى آن كه كسى را جانشين خود قرار دهيد، رها مى ساختيد و هر كدام از شما تنها به خود مى پرداختيد و به ديگرى توجّه نمى كرديد، ولى آنچه را كه به شما تذكّر داده اند فراموش كرده ايد ... و از آنچه شما را برحذر داشته اند ايمن گشته ايد، در نتيجه عقل شما گم شده و امورتان پراكنده گشته، به خدا سوگند، علاقه داشتم كه خداوند بين من و شما جدايى افكنده بود و مرا به كسى كه نسبت به من سزاوارتر و شايسته تر از شماست، ملحق ساخته بود، همانها كه-/ به خدا سوگند-/ افكارشان خجسته، عليم و بردبار، گويندگان سخن حق و ترك كنندگان طغيان و ستم، آنها كه پيش از ما، در طريق راست قدم نهاده اند و در راه روشن به سرعت گام برداشتند، پس به سعادت جاويدان و زندگى گوارا و پركرامت دست يافتند.

آگاه باشيد! به خدا سوگند پسركى از طايفه «بنى ثقيف» كه هوسباز و متكبّر است، بر شما مسلّط مى شود، اموال و كشتزارها و باغهاى سرسبز شما را مى خورد؛ چربى و رمق شما را مى گيرد؛ فشارت را بيشتر كن اى «اباوذحه» (تا مى توانى اين مردم را در فشار بگذار و از آنها انتقام بگير).

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «وَذَحَه» به معناى خُنْفُسا (نوعى از حشرات و سوسكها كه در نقاط بسيار آلوده يافت مى شود) مى باشد و اين سخن اشاره به «حجّاج» است، حجّاج با سوسك داستانى دارد كه اين جا جاى ذكر آن نيست.

ص: 258

ص: 259

خطبه 117

كه در آن بخيلان را سرزنش مى كند

نه اموال خود را در راه آن كس كه به شما داده، بذل مى كنيد و نه جانها را در راه كسى كه آنها را آفريده به خطر مى افكنيد. دوست داريد مردم به خاطر خدا شما را گرامى دارند، امّا خودتان خدا را در ميان بندگانش گرامى نمى داريد (و در منفعت رساندن به بندگانش اطاعت نمى كنيد) از قرار گرفتن در مسكنهاى گذشتگان عبرت گيريد، (آنها رفتند، شما هم خواهيد رفت) و از انقطاع و جدا شدن از نزديكترين برادران پند پذيريد.

خطبه 118

كه در مورد ياران شايسته اش ايراد فرموده

شما ياوران حقّيد و برادران دينى، سپرهاى روز گرفتارى و پيكار، و رازداران در برابر افشا كنندگان اسرار، با نيروى شما پشت كنندگان به حق را مى كوبم و به كمك شما به اطاعت روى آوران به حق، اميدوارم؛ مرا با خير خواهى خالصانه و سالم از هر گونه شك و ترديد يارى كنيد؛ به خدا سوگند من به مردم از همه و حتّى از خودشان سزاوارترم.

خطبه 119

پس از جنگ «صفين» و «نهروان» در آن هنگام كه مردم را گرد آورد و به جهاد تحريص كرد و آنها مدّتى سكوت كردند و به نداى امام پاسخ نگفتند، فرمود:

شما را چه مى شود؟ مگر لاليد؟ (چرا سخن نمى گوييد؟)

گروهى گفتند: اى اميرمؤمنان! اگر تو حركت كنى در ركابت خواهيم بود.

ص: 260

ص: 261

امام فرمود:

چرا چنين هستيد؟! هرگز به راه راست موفّق نشويد! و هيچ گاه در راه حق قدم مگذاريد! آيا در چنين شرايطى سزاوار است من شخصاً به سوى ميدان نبرد حركت كنم؟ (نه) در اين موقع مى بايست مردى از شما كه من از شجاعت و دلاوريش راضى باشم و به او اطمينان داشته باشم، به سوى دشمن بسيج شود.

براى من سزاوار نيست كه لشكر، شهر، بيت المال، جمع آورى خراج، قضاوت بين مسلمانان و نظر و توجّه به حقوق مطالبه كنندگان را رها سازم و با گروهى از لشكر به دنبال گروههاى ديگر خارج گردم و همچون تيرى در جعبه خالى اين طرف و آن طرف افتم. چرا كه من همچون محور سنگ آسيا هستم ...

كه بايد در محلّ خود بمانم و همه اين امور پيرامون من و به وسيله من گردش كند. اگر من (در اين شرايط خاص) از مركز خود دور شوم، مدار همه كارها به هم مى ريزد و نتيجه آن دگرگون مى گردد. سوگند مى خورم كه اين پيشنهاد بد و نامتناسبى است.

به خدا سوگند! اگر اميد شهادت به هنگام برخورد با دشمن نداشتم-/ اگر چنين سعادتى نصيب من شود-/ بر مركب خويش سوار مى شدم و از شما فاصله مى گرفتم و مادام كه نسيمها به سوى شمال و جنوب در حركتند (هيچ گاه) به سراغ شما نمى آمدم، چه شما بسيار طعنه زن، عيبجو، رويگردان از حق و پرمكر و حيله هستيد. تعداد فراوان شما با كمى اجتماع افكارتان سودى نمى بخشد، من شما را به راه روشنى وا داشتم كه جز افراد ناپاك در آن هلاك نگردند. آن كس كه در اين راه استقامت گزيد به بهشت شتافت و هر كس پايش لغزيد به جهنّم واصل شد!

خطبه 120

كه در آن به گوشه اى از سجاياى خويش اشاره كرده و به مردم اندرز مى دهد

به خدا سوگند، تبليغ رسالتها، وفاى به پيمانها و تفسير كلمات (خداوند) به من آموخته شده، درهاى دانش و روشنايى امور، نزد ما اهل بيت است. آگاه باشيد، قوانين دين يكى است و راههاى آن سهل و مستقيم و نزديك است؛ كسى كه از آن راه برود به قافله حق ملحق مى شود و به غنيمت مى رسد و هركس از آن باز ايستد گمراه و پشيمان مى گردد. براى آن روز كه ذخيره ها را پس انداز مى كنند و اسرار فاش مى گردد عمل كنيد! كسى كه از فكر و عقل حاضر خويش بهره نگيرد در استفاده از عقل دور و پنهان و پند گرفتن از ديگران عاجزتر خواهد بود.

ص: 262

ص: 263

از آتشى بپرهيزيد كه حرارتش شديد، ژرفاى آن زياد و زيور آن غل و زنجير آهنين است! ... و آشاميدنى آن آب جوشان مى باشد. آگاه باشيد، ذكر خيرى كه خداوند پس از انسان براى او در ميان مردم قرار دهد، بهتر است از مالى كه به عنوان ارث براى كسى بگذارد كه سپاسش نگويد.

خطبه 121

پس از «ليلة الهرير» يكى از ياران امام عليه السلام بپا خواست و گفت: تو ما را از مسأله حكميّت نهى كردى، سپس به آن امر فرمودى، ما نفهميديم كدام يك از اين دو دستور صحيح است؟ امام عليه السلام (از اين سخن ناراحت شد) و دستها را به هم زد سپس فرمود:

اين جزاى كسى است كه بيعت را ترك كند! و پيمان را بشكند! به خدا سوگند، هنگامى كه شما را دستور به جهاد (با لشكر معاويه) دادم، شما را وادار به كارى كردم كه خوشايندتان نبود، ولى خداوند خيرتان را در آن قرار داده بود، اگر شما در برابر اين دستور تسليم شده بوديد، به هنگامى كه در مسير حق گام بر مى داشتيد، رهبرتان بودم و اگر منحرف مى شديد شما را به راه باز مى گردانم و اگر خوددارى مى كرديد كسانى را به جاى شما مى گماردم و به هر حال براى من اطمينان بخش بود، امّا (افسوس كه شما هرگز تسليم فرمان من نبوديد) من با كمك چه كسى بجنگم؟ و به كه اعتماد كنم؟

(عجبا!) من مى خواهم به وسيله شما «بيماريها» را مداوا كنم، امّا شما خود «درد» منيد! من به كسى مى مانم كه بخواهد خار را به وسيله خار بيرون آورد با اين كه مى دانيد خار همانند خار است.

بار خدايا! طبيبان اين درد جان گداز خسته شده اند، بازوى تواناى رادمردان در كشيدن آب همّت از چاه وجود اين مردم كه دائماً فروكش مى كند، ناتوان گرديده، كجايند مردمى كه به اسلام دعوت شدند و پذيرفتند؟ قرآن را تلاوت كردند و آنچنان كه بايد آن را شناختند؟ به سوى جهاد برانگيخته شدند و عاشقانه همچون عشق «ناقه» به فرزندانش به سوى آن به راه افتادند؟ غلاف شمشيرها را كنار انداختند و گرداگرد زمين را گروه گروه و صف به صف احاطه كردند؟ بعضى شهيد گشتند و برخى نجات يافتند؟ هيچ گاه از زنده ماندن كسى در ميدان جنگ شاد نمى شدند و در مرگ شهدا نيازى به تسليت نداشتند.

بر اثر گريه (از خوف خدا) چشمانشان ناراحت بود و از زيادى روزه شكمها از غذا تهى، دعاهاى بسيار لبهايشان را خشك و شب زنده دارى چهره هاشان را دگرگون كرده بود و غبار خشوع بر چهره هاشان نشسته بود (در ميدان جهاد همچون شير مى غريدند و به هنگام شب با خدا راز و نياز داشتند).

آنهابرادران من بودند كه رفتند؛ بر ما شايسته است تشنه ملاقاتشان باشيم و از فراقشان انگشت حسرت به دندان بگزيم.

شيطان راههاى خويش را براى شما آسان جلوه مى دهد و

ص: 264

ص: 265

مى خواهد پيمان دين شما را گره گره بگشايد و به جاى اتّحاد و هماهنگى، تفرقه و به وسيله «تفرقه» فتنه برقرار سازد.

بنابراين از وسوسه ها و فريبهاى او روى بگردانيد؛ كسى كه به شما نصيحت را هديه كند، آن را بپذيريد و قبول كنيد و آن را در درون وجود خود نگهدارى نماييد.

خطبه 122

هنگامى كه خوارج در مخالفت خود در مسأله حكميّت پافشارى داشتند،

امام عليه السلام به لشكرگاه آنان آمد و چنين فرمود:

آيا شما همه در «صفّين» همراه ما بوديد؟ گفتند: بعضى از ما آرى و بعضى نه، فرمود: پس به دو گروه تقسيم شويد؛ آنها كه در «صفّين» بودند يك طرف و آنها كه نبودند در سوى ديگر، تا با هر كدام با سخنى كه شايسته آنهاست گفتگو كنم.

آن گاه مردم را ندا داد و فرمود: از سخن خوددارى كنيد، به حرفهايم گوش فرا دهيد و با دلهايتان به سوى من آييد و هركس را كه سوگند دادم درباره آنچه گواهش مى گيرم، با علم خود شهادت دهد.

سپس با آنان به سخن پرداخت؛ سخنان طولانى؛ كه قسمتى از آن اين است: مگر آن وقت كه از روى حيله و مكر و خدعه و فريب قرآن ها را بر سر نيزه بلند كردند، نگفتيد ... برادران ما هستند و اهل آيين ما؟

از ما مى خواهند كه از آنان بگذريم و راضى به حكومت كتاب خدا شده اند، پس نظر ما اين است كه حرفشان را قبول كنيم و دست از آنان برداريم، امّا من به شما گفتم كه اين امر ظاهرش ايمان است و باطنش دشمنى و عدوان، آغازش رحمت است و پايانش ندامت؛ بر همين حال باقى باشيد و از راهى كه پيش گرفته ايد منحرف نشويد و در جهاد دندانها را روى هم فشار دهيد و به هر صدايى اعتنا نكنيد؛ چه اين كه اينها صداهايى است كه اگر پاسخش گوييد گمراه مى كند و اگر رهايش سازيد خوار و ذليل مى گردد، متأسّفانه وضع چنان شد كه شما رأى حكميّت را به آنها داديد.

به خدا سوگند اگر من از اين كار ابا داشتم، مقرّرات آن بر من واجب نبود، و گناهى از اين رهگذر بر دوش من قرار نداشت و سوگند به خدا اگر آن را مى پذيرفتم، باز هم حق با من بود و مى بايست از من پيروى شود؟

ص: 266

ص: 267

چه اين كه كتاب خدا با من است (و كتاب خدا حق را به من مى دهد) من از هنگامى كه با آن آشنا شده ام از آن جدا نگشته ام، ما با پيامبر صلى الله عليه و آله بوديم و قتل و كشتار گرداگرد پدران، فرزندان، برادران و خويشان دور مى زد، از وارد شدن هر مصيبت و شدّتى تنها بر ايمان و گام برداشتن در راه حق و تسليم فرمان خدا و شكيبايى و استقامت بر درد و سوزش جراحت ها مى افزوديم، ولى هم اكنون با برادران اسلامى خويش به واسطه تمايلات نابجا و كجى ها و انحراف ها و شبهات و تأويلات ناروا مى جنگيم؛ پس هرگاه احساس كنيم چيزى باعث جمع پراكنده ما است و به وسيله آن به هم نزديك مى شويم و باقى مانده پيوندها را محكم مى سازيم، ما به آن تمايل نشان مى دهيم و آن را گرفته و غيرش را رها مى سازيم.

خطبه 123

كه در ميدان نبرد در «صفّين» به اصحاب خويش گفته است

هر كدام از شما كه در صحنه جنگ قوّت قلب را در خويش احساس كرد ... و برادرش را سست و ترسو يافت، به شكرانه اين برترى و شجاعت كه به او بخشيده شده، از وى دفاع كند؛ همان گونه كه از خويشتن دفاع مى كند، چه اين كه اگر خداوند مى خواست (و شايسته مى ديد) او را همانند وى مى ساخت.

مرگ به سرعت در طلب شماست، نه آنها كه ايستادند و نه آنها كه فرار مى كنند، هيچ كدام از چنگالش رهايى نمى يابند؛ بهترين مرگها كشته شدن (در راه خدا) است. سوگند به آن كس كه جان فرزند ابوطالب در اختيار اوست، هزار ضربه شمشير بر من آسانتر است تا مرگ در بستر در غير طاعت پروردگار.

قسمت ديگرى از اين سخن

گويا مى بينم كه به هنگام فرار همهمه مى كنيد، همچون صدايى كه از سوسماران به هنگام ازدحامشان به وجود مى آيد، نه قادر به گرفتن حقّى هستيد و نه جلوگيرى از ظلم و ستم، اين شما و اين راه راست؛ نجات براى كسى است كه خود را به ميدان افكند و هلاكت و بدبختى از آن كسى است كه كندى ورزد و توقّف كند.

ص: 268

ص: 269

خطبه 124

كه در تشويق يارانش به جهاد ايراد فرموده

آنها را كه زره به تن دارند پيشاپيش قرار دهيد و آنها كه زره ندارند پشت سر آنها قرار گيرند؛ دندانها را روى هم فشار دهيد كه اين كار تأثير شمشير را بر سر كمتر مى كند، و در برابر نيزه ها در پيچ و خم باشيد كه در رد كردن نيزه دشمن مؤثّرتر است!

زياد به انبوه دشمن خيره نگاه نكنيد تا قلب شما قويتر و روح شما آرامتر باشد. سخن كمتر بگوييد و صداها را خاموش كنيد كه سستى را بهتر دور مى سازد. از پرچم خود به خوبى نگهبانى كنيد و آن را متمايل به اين طرف و آن طرف نسازيد و آن را تنها نگذاريد و جز به دست دلاوران و مدافعان سر سخت نسپاريد، زيرا آنان كه در حوادث سخت و مشكل، ايستادگى به خرج مى دهند، همانها هستند كه از پرچمشان پاسدارى مى كنند و آن را در دل جمعيّت خويش نگاه مى دارند و از هر سو و از پيش و پس مراقب آن هستند ... نه از آن عقب مى مانند كه تسليم دشمنش سازند و نه از آن پيشى مى گيرند كه تنها رهايش كنند، هر كس بايد در برابر حريف خويش بايستد و با برادر همرزمش مواسات كند و حريف خود را به او وامگذارد كه او در برابر دو حريف قرار گيرد: حريف خودش و حريف برادرش.

به خدا سوگند اگر از شمشير دنيا فرار كنيد از شمشير آخرت سالم نمى مانيد، شما بزرگان عربيد و شرافتمندان برجسته؛ در فرار، غضب و خشم خداست و ذلّت هميشگى و ننگ جاويدان. فرار كننده به عمر خويش نمى افزايد و بين خود و روز مرگش حائلى ايجاد نمى كند. كيست كه با سرعت و نشاط، با جهاد خويش به سوى خدا برود؟ همچون تشنه كامى كه به سوى آب مى شتابد؟ بهشت در سايه نيزه هاست.

امروز راستى گفتار و اخبار هر كس از ايمان و شجاعتش آزمايش مى شود، به خدا سوگند! من به مبارزه با شاميان از آنها به خانه هاشان شايق ترم. پروردگارا! اگر حق را رد كردند، جماعتشان را هزيمت ده! و اتّحادشان را به پراكندگى مبدّل ساز! و در اثر خطاهاشان آنها را تسليم هلاكت گردان! بدانيد، دشمنان شما هرگز از جاى خود بدون نيزه هاى پى در پى كه بدنشان را سوراخ كند- آنچنان كه نسيم از آن بگذرد- و ضربه هايى كه سرها را بشكافد و استخوانها را خرد كند و بازو و قدمها را جدا سازد، تكان نمى خورد، آنها همچنان ايستادگى مى كنند تا آن گاه كه گروهها پشت سر هم آنان را تيرباران كنند،

ص: 270

ص: 271

و گروهى به يارى گروه ديگر با آنها به نبرد پردازندو تا اين كه لشكرى عظيم و به دنبالش لشكر عظيم ديگرى آنها را تا شهرهايشان تعقيب كند و تا اين كه سم اسبهاى شما زمين آنها را در هم بكوبند و مسير رفت و آمد و چراگاههاى آنها را از هر طرف اشغال كند (آرى تنها در اين صورت تسليم خواهند شد).

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «الدعق» به معناى كوبيدن زمينها با سم اسبهاست و «نواحر» به معناى متقابل است، مى گويند منزلهاى فلان طائفه «تتناحر» يعنى مقابل هم هستند.

خطبه 125

در آن هنگام كه خوارج مسأله «حكميّت» را انكار كردند، امام عليه السلام فرمود:

ما افراد را حكم قرار نداديم، تنها قرآن را به حكميّت انتخاب كرديم، ولى اين قرآن خطوطى است كه در ميان جلد پنهان است، با زبان سخن نمى گويد و نيازمند به ترجمان است و تنها انسانها مى توانند از آن سخن بگويند. هنگامى كه آن قوم ما را دعوت كردند كه قرآن ميانمان حاكم باشد، ما گروهى نبوديم كه به كتاب خداوند سبحان پشت كرده باشيم، در حالى كه خداى بزرگ فرموده: «اگر در چيزى اختلاف كرديد آن را به خدا و رسولش ارجاع دهيد».(1) ارجاع دادن اختلاف به خدا اين است كه كتابش را حاكم قرار دهيم و ارجاع اختلافات به پيامبرش به اين است كه به سنّتش متمسّك گرديم، هر گاه به راستى كتاب خدا به داورى طلبيده شود، ما سزاوارترين مردم به آن هستيم (و به حكم قرآن از همه شايسته تر براى خلافتيم) و اگر به سنّت پيامبر حكم گردد، ما سزاوارترين و برترين آنها به سنّت او هستيم. (بنابراين در هر حال حق با ماست).

امّا اين كه مى گوييد: چرا ميان خود و آنها مدّتى در تحكيم قرار داده ايد؟ تنها براى اين بود كه بى خبران در جستجوى حقيقت برآيند و آنها كه آگاهند به مشورت پردازند، شايد خداوند در اين فاصله كار اين امّت را اصلاح كند و راه تحقيق حق به روى آنها بسته نشود تا در جستجوى حق عجله نكنند و تسليم نخستين فكر گمراه كننده نگردند.

برترين مردم در نظر خدا كسى است كه عمل به حق نزد او محبوبتر از باطل باشد، گرچه حق از نفع او بكاهد و برايش مشكلاتى پيش آورد و باطل براى او منافعى فراهم سازد، چرا حيران و سرگردانيد! و چرا شك زده ايد و تسليم شيطان؟!


1- سوره نساء، آيه 59.

ص: 272

ص: 273

آماده شويد براى حركت به سوى گروهى كه از حق روى برگردانده آن را نمى بينند و به ظلم و جور تشويق شده و حاضر به پذيرفتن «عدالت» به جاى آن نيستند ... از كتاب خدا فاصله گرفته اند و از راه راست منحرف گشته اند.

افسوس، شما وسيله اى نيستيد كه بتوان به آن اعتماد كرد و نه ياوران عزيز و نيرومندى كه بتوان به دامن آنها چنگ زد، بد آتش زنه اى براى افروختن آتش جنگ مى باشيد (به وسيله شما نمى توان شعله هاى جهاد آزادى بخش را با دشمن بر افروخت) اف بر شما باد! چقدر ناراحتى از شما ديدم، يك روز با صداى رسا و آشكارا با شما سخن مى گويم، و روز ديگر مخفيانه و به گونه آهسته و نجوا، ولى نه آزادمردان راستگويى به هنگام فرياديد و نه برادران مطمئن و رازدارى به هنگام نجوا!

خطبه 126

اين سخن را امام عليه السلام هنگامى فرمود، كه رعايت مساوات در عطاياى بيت المال مورد

ايراد جمعى از خودخواهان قرار گرفت و آن را بر خلاف سياست دانستند!

آيا به من دستور مى دهيد كه براى پيروزى خود، از جور و ستم، در حقّ كسانى كه بر آنها حكومت مى كنم، استمداد جويم؟!

به خدا سوگند تا عمر من باقى و شب و روز برقرار و ستارگان آسمان در پى هم طلوع و غروب مى كنند، هرگز به چنين كارى دست نمى زنم.

اگر اموال از خودم بود، به طور مساوى در ميان آنها تقسيم مى كردم تا چه رسد به اين كه اين اموال اموال خداست (و متعلّق به بيت المال). آگاه باشيد، بخشيدن مال در غير موردش تبذير و اسراف است، اين كار ممكن است در دنيا باعث سربلندى انجام دهنده آن شود ولى در آخرت موجب سرافكندگى وى مى گردد، (احياناً) در ميان مردم (دنياپرست) گراميش مى نمايد ولى در نزد خداوند خوارش مى سازد، هيچ كس مال خويش را در غير راهى كه خداوند فرموده مصرف نكرد و به غير اهلش نسپرد، جز اين كه سرانجام خداوند او را از سپاسگزارى آنان محروم ساخت و محبّتشان را متوجّه ديگرى نمود، پس اگر روزى پايش بلغزد و به كمك آنان نيازمند گردد، بدترين رفيق و ملامت كننده ترين دوست خواهند بود!

ص: 274

ص: 275

خطبه 127

كه در آن پاره اى از احكام دينى و رفع اشتباهات خوارج سبك مغز و نقض حكم حكمين بيان شده است.

اگر حتماً چنين مى پنداريد كه من خطا كرده و گمراه شده ام (به فرض كه چنين باشد) پس چرا به گمراهى من همه امّت محمد صلى الله عليه و آله را گمراه مى شماريد؟ و آنها را با خطاى من مورد مؤاخذه قرار مى دهيد؟

و به گناه من تكفيرشان مى كنيد؟(1) شمشيرهاى خويش را بر دوش گذاشته (به هر كجا مى توانيد مى زنيد) جاى سالم را از ناسالم تميز نمى دهيد، گناهكار و بى گناه را با هم فرق نمى گذاريد (و همه را با يك نظر مى نگريد) در حالى كه مى دانيد پيامبر صلى الله عليه و آله زناكار همسردار را سنگسار مى كرد، پس از آن بر وى نماز مى خواند، پس ارث او را ميان خاندانش تقسيم مى نمود. قاتل را مى كشت و ميراثش را به اهلش مى داد، دست سارق را مى بريد، و زنا كار بدون همسر را تازيانه مى زد، پس سهم آنها را از غنائم مى داد و مى توانستند از زنان مسلمان همسر انتخاب كنند، بنابراين پيغمبر آنها را به واسطه گناهانشان مؤاخذه مى كرد و حقّ خداى را بر آنها اجرا مى نمود، امّا سهم اسلامى آنها را از بين نمى برد و نامهاى آنان را از دفتر مسلمانان خارج نمى ساخت.

شما شريرترين مردميد (و اين عمل و فكر شما بهترين دليل بر سوء نيّت و انحرافتان از حق است) و كسانى هستيد كه شيطان شما را از راه راست به سوى هدفهاى خويش پرتاب كرده و به سرگردانى محكوم ساخته، به زودى دو گروه درباره من هلاك مى گردند: دوستدار افراط كننده كه محبّت افراطى من وى را به غير حق بكشد و دشمن افراطى كه از سر دشمنى قدم در غير راه حق بگذارد (جمعى مرا خدا بدانند و جمعى حتّى مسلمان ندانند)، بهترين مردم درباره من گروه ميانه رو هستند از آنها جدا نشويد! و همواره همراه بزرگترين جمعيّت ها (اكثريّتهاى طرفدار حق) باشيد كه دست خدا با جمعيّت است.

از پراكندگى بپرهيزيد كه انسان تنها بهره شيطان است چنان كه گوسفند تك رو طعمه گرگ!

آگاه باشيد، كسى كه به اين شعار (شعار اغواگر و تفرقه انداز خوارج) دعوت كند- گرچه زير اين عمامه من باشد- وى را بكشيد، اگر به آن دو نفر (ابوموسى و عمرو عاص) حكميّت داده شد تنها به اين خاطر بود كه آنچه را قرآن زنده دانسته زنده سازند و آنچه را محكوم به مرگ نموده نابود كنند، و احياى قرآن اين است كه دست اتّحاد به هم دهند و به آن عمل كنند و ميراندن آن پراكندگى و جدايى از آن است، پس اگر قرآن ما را به سوى آنها بكشاند، آنان را متابعت مى كنيم و اگر آنان را به سوى ما سوق دهد بايد تابع ما باشند. اى بى اصلها! شرّى به راه نينداخته ام و شما را از واقعيّت سرنوشتتان نفريفته ام و چيزى را بر شما مشتبه نساخته ام، رأى جمعيّت شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را انتخاب كنند،


1- خوارج عقيده داشتند: هر كس گناه كبيره اى انجام دهد كافر مى گردد و از اسلام خارج مى شود.

ص: 276

ص: 277

ما هم از آنها پيمان گرفتيم كه از قرآن تجاوز نكنند (ولى متأسّفانه) آنها عقل (و ايمان) خويش را از دست دادند، حق را ترك كردند در حالى كه خوب آن را مى ديدند، امّا جور و ستم با هوسهاى آنها سازگار بود، لذا با آن همراه شدند.

در حالى كه پيش از اين كه آنها آن داورى ظالمانه و آن رأى پليد را ابراز دارند با آنها شرط كرده بوديم كه به عدالت داورى كنند وحق را در نظر داشته باشند.

خطبه 128

كه در آن از حوادث عظيمى كه در شهر بصره واقع مى شود، پيشگويى مى كند

اى «احنف» گويا من او را مى بينم كه با لشكرى بدون غبار و سر و صدا و بدون حركات افسارها و شيهه اسبان به راه افتاده، زمين را زير قدمهاى خود همچون قدم شترمرغان گرفته اند.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن امام اشاره به «صاحب زنج» مى باشد.

سپس امام عليه السلام فرمود:

واى بر كوچه هاى آباد و خانه هاى تزيين يافته شما كه بالهايى همانند بالهاى كركسان و خرطومهايى همچون خرطومهاى پيلان دارند! (اشاره به بالكنهاى زيبا و ناودانهاى بزرگ قصرها و عمارتهاى بصره است).

واى بر آنها كه بر كشتگانشان گريه نمى شود و از گمشده شان جستجو نمى گردد، من دنيا را به رو افكنده ام و چهره اش را به خاك ماليده ام و آن را درست اندازه گرفته ام و با چشم خودش به آن نگريسته ام.

قسمت ديگرى از اين كلام درباره تركهاى مغول مى باشد

گويا قومى را مى نگرم كه چهره هاشان همچون سپرهاى چكش خورده است، ديباج و حرير مى پوشند؛ اسبهاى اصيل را يدك مى كشند و آن چنان دستشان در كشتار باز است كه مجروحان از روى بدن كشتگان حركت مى كنند و فراريان از اسيرشدگان كمترند.

ص: 278

ص: 279

هنگامى كه سخن به اين جا رسيد يكى از اصحابش گفت: اى اميرمؤمنان! از غيب سخن مى گويى و به علم غيب آشنايى؟ امام عليه السلام خنديد و به او كه از طائفه «بنى كلب» بود فرمود:

اى برادر كلبى! اين علم غيب نيست، اين فراگرفته اى است از عالمى (پيامبر)، علم غيب تنها علم قيامت است و آنچه خداوند سبحان در اين آيه بر شمرده است كه: «آگاهى به وقت قيام قيامت نزد اوست، او باران را نازل مى كند و از آنچه در عالم جنين است، باخبر است و كسى نمى داند كه فردا چه كار خواهد كرد و كسى نمى داند كه در كدام سرزمين از دنيا مى رود».(1) پس خداى سبحان از آنچه در رحمهاست پسر يا دختر، زشت يا زيبا، سخاوتمند يا بخيل، سعادتمند يا شقى و آن كسى كه هيزم آتش است و يا در بهشت همسايه و دوست پيامبران است، از همه اينها آگاه است.

اين است آن علم غيبى كه غير از خدا كسى نمى داند و جز اينها علمى است كه خداوند به پيامبرش تعليم كرده و او به من آموخته است و برايم دعا نمود كه خدا آن را در سينه ام جاى دهد و اعضا و جوارحم را از آن مالامال سازد.

خطبه 129

اشاره

كه درباره «مقياسها» ايراد كرده

نيكان شما چه شدند؟

اى بندگان خدا! شما و آنچه مورد علاقه شما از اين دنياست، مهمانهايى هستيد در مدّتى معيّن و بدهكارانى هستيد مورد مطالبه؛ سرآمدى كوتاه داريد و اعمالتان همگى محفوظ است، چه بسيارند كوشش كنندگانى كه به جايى نرسيدند و زحمتكشانى كه زيان كردند، در زمانى واقع شده ايد كه خير و نيكى جز عقب ماندگى چيزى به بار نمى آورد! و شرّ و بدى عامل پيشروى است! و شيطان جز طمع در هلاكت مردم كارى ندارد؛ پس اكنون زمانى است كه وسائل پيشرفت شيطان قوى شده، نيرنگ و فريبش همگانى گشته و بدست آوردن شكار برايش آسان شده است، به هر سو كه مى خواهى نگاه كن، آيا جز فقيرى كه با فقر دست و پنجه نرم مى كند، يا ثروتمندى كه نعمت خدا را به كفران تبديل كرده يا بخيلى كه با بخل ورزيدن در اداى حقوق الهى، ثروت فراوانى گردآورده


1- سوره لقمان، آيه 34.

ص: 280

ص: 281

و يا متمرّدى كه گويا گوشش از شنيدن پند و اندرزها كر است، آيا شخص ديگرى جز اينها مى بينى؟

كجا هستند خوبان شما؛ صالحان، آزادمردان و سخاوتمندان شما؟ كجايند همانها كه در كسب و كارشان با ورع بودند، در مذهب ورفتار خود از بديها دورى مى جستند، مگر همه آنها از اين دنياى پست و از اين زندگى پر از مشكلات كوچ نكردند؟ مگر نه اين است كه شما وارث انسانهاى بى ارزشى شده ايد كه لبها جز به مذمّت آنها حركت نمى كند، تا مقام آنها كوچك شمرده شود و براى هميشه فراموش گردند، «انّا للّه و انّا اليه راجعون».

«مفاسد آشكار شده» نه انكار كننده و تغيير دهنده اى پيدا مى شود، و نه بازدارنده اى به چشم مى خورد، آيا با اين وضع مى خواهيد در دار قدس خدا و جوار رحمتش قرار گيريد و عزيزترين اوليايش باشيد! هيهات! خداى را درباره بهشت جاويدانش نمى توان فريفت ... و جز با اطاعتش رضايتش را نتوان بدست آورد؛ نفرين خدا بر آنان باد كه امر به معروف مى كنند و خود آن را ترك مى نمايند و نهى از منكر مى كنند و خود، مرتكب آن مى شوند.

خطبه 130

خطاب به ابوذر هنگامى كه به «ربذه» تبعيد مى شد

اى ابوذر! تو به خاطر خدا خشم گرفتى و غضب كردى، پس به همان كس كه برايش غضب نمودى اميدوار باش. اين مردم از تو بر دنيايشان ترسيدند، و تو از آنها بر دينت!

پس آنچه را كه آنها برايش در وحشتند، به خودشان واگذار و براى آنچه كه بر آن مى ترسى از آنها فرار كن، چه محتاجند به آنچه از آن منعشان مى كردى و چه بى نيازى، از آنچه تو را منع مى كردند و به زودى خواهى يافت كه فردا پيروزى براى كيست و چه كسى بيشتر مورد حسد قرار مى گيرد.

اگر درهاى آسمانها و زمينها به روى بنده اى بسته شده باشد، امّا او از خداى بترسد، خداوند راهى براى او خواهد گشود؛ آرامش خويش را تنها در حق جستجو كن و غير از باطل چيزى تو را به وحشت نيفكند؛ اگردنيايشان را مى پذيرفتى دوستت داشتند و اگر سهمى از آن را به خود اختصاص مى دادى (و با آنها كنار مى آمدى) دست از تو بر مى داشتند.

ص: 282

ص: 283

خطبه 131

در اين سخن علّت اصرار خويش را در امر حكومت بر مردم و صفات

يك پيشواى دادگر را تشريح مى نمايد.

اى روحهاى پر اختلاف! و اى قلبهاى پراكنده! شما كه بدنهايتان حاضر و عقلهايتان پنهان است! من شما را به سوى حق مى كشانم، ولى همچون گوسفندانى كه از غرّش شير فرار كنند، مى گريزيد! ... هيهات، كه من با كمك شما بتوانم تاريكى را از چهره عدالت بزدايم و يا كجى حق را راست نمايم.

پروردگارا! تو مى دانى آنچه ما انجام داديم، نه براى اين بود كه ملك و سلطنتى بدست آوريم و نه براى اين كه از متاع پست دنيا چيزى تهيّه كنيم، بلكه به خاطر اين بود كه نشانه هاى از بين رفته دينت را بازگردانيم و صلح و مسالمت را در شهرهايت آشكار سازيم، تا بندگان ستمديده ات در ايمنى قرار گيرند و قوانين و مقرّراتى كه به دست فراموشى سپرده شده، بار ديگر عملى گردد. بار خدايا! من نخستين كسى هستم كه به سوى تو بازگشته و نداى تو را شنيده و پاسخ گفته ام؛ هيچ كس جز پيامبر صلى الله عليه و آله در نماز بر من سبقت نگرفت (و نخستين نمازگزار در اسلام بعد از او من هستم).

شما مى دانيد آن كس كه بر نواميس، خونها، غنايم، احكام و امامت مسلمانان حكومت مى كند، نبايد بخيل باشد تا در جمع آورى اموال آنان براى خويش حرص ورزد، و نبايد جاهل و نادان باشد كه با جهلش آنان را گمراه كند و نه جفاكار تا پيوندهاى آنها را از هم بگسلد و به نيازهاى آنها پاسخ نگويد و نه ستمكار كه در اموال و ثروت آنان حيف و ميل نمايد و گروهى را بر گروه ديگر مقدّم دارد و نه رشوه گير در قضاوت، تا حقوق را از بين ببرد و در رساندن حق به صاحبانش كوتاهى ورزد و نه آن كس كه سنّت پيامبر را تعطيل كند و بدين سبب امّت را به هلاكت بيفكند (اينها هيچ كدام لايق مقام ولايت و سرپرستى مسلمانان نيستند).

ص: 284

ص: 285

خطبه 132

اشاره

كه در آن پند و اندرز داده و تشويق به بى اعتنايى به زرق و برق دنيا مى كند

ستايش خداوند

ستايش مى نماييم خداوند را بر آنچه گرفته و بخشيده و بر نعمتهايى كه عطا كرده و آزمونهايى كه مقرّر داشته خداوندى كه از هر چيز مخفى و پنهان آگاه است ... و در باطن همه چيز حضور دارد. همو كه به آنچه در سينه ها نهفته است آگاهى دارد و چشمهاى خيانت گر را مى بيند، گواهى مى دهيم كه معبودى جز او نيست و اين كه محمّد صلى الله عليه و آله برگزيده و بر انگيخته اوست، آن چنان شهادتى كه درون و برون و قلب و زبان در آن هماهنگ باشند.

اندرز به مردم

قسمتى ديگر از اين خطبه، كه در آن مردم را اندرز مى دهد

به خدا سوگند! اين را كه مى گويم يك حقيقت جدّى است نه شوخى، واقعيّت است نه دروغ، مرگ را مى گويم كه بانگ خود را به گوش (همه زندگان) رسانده و به سرعت همه را مى راند، انبوه زندگان هرگز تو را فريب ندهند (و از خويشتن غافل نسازند) با اين كه افرادى پيش از خويش را به چشم ديدى همانها كه ثروتها را جمع آورى كردند و از فقر و بيچارگى وحشت داشتند و به واسطه آرزوهاى طولانى، خويش را در امان دانستند و مرگ را دور مى پنداشتند، ديدى مرگ چسان آنان را فرا گرفت و از وطنشان بيرون راند و از جايگاه امنشان برگرفت و بر چوبهاى تابوت حملشان كرد، در حالى كه مردم او را دست به دست مى كردند، بر دوش گرفته و با سر انگشت خويش نگاهش مى داشتند (و گويا از گرفتن آن با تمام دست خود نفرت و وحشت داشتند).

مگر نديدى همانها كه آرزوهاشان دراز بود و قصرهاى محكم بنا كردند و اموال فراوانى جمع نمودند چگونه خانه هاشان قبرشان شد و آنچه جمع كرده بودند، نابود گرديد؟! اموالشان به دست وارثان افتاد و همسرانشان به ازدواج ديگران درآمدند. نه هرگز مى توانند چيزى بر حسنات خود بيفزايند، و نه از گناه توبه كنند. كسى كه جامه تقوا را بر قلبش بپوشاند كارهاى نيكش آشكار گردد و عملش وسيله پيروزى اش شود، پس در بدست آوردن بهره هاى تقوا فرصت را غنيمت شمريد و براى وصول به بهشت جاويدان عملى شايسته آن انجام دهيد، چه اين كه دنيا براى سكونت هميشگى شما خلق نگرديده

ص: 286

ص: 287

بلكه آن را در گذرگاه شما ساخته اند تا اعمال صالح را به عنوان زاد و توشه در مسير سراى ديگر از آن فراهم سازيد. پس با عجله آماده كوچ كردن از آن باشيد و مركبها را براى حركت مهيّا كنيد.

خطبه 133

اشاره

پيرامون عظمت خداوند و ياد آورى قرآن و پيامبر و اندرز مردم

عظمت پروردگار

دنيا و آخرت زمامهاى خود را به او سپرده و منقاد اويند و آسمانها و زمينها كليدهاى خويش را به دست قدرت وى داده اند، صبحگاهان و شامگاهان، درختان سر سبز در برابرش سجده مى كنند و از شاخه هاى آنها به فرمانش آتشهاى نورانى شعله ور شده و به فرمان او ميوه هاى رسيده را (به انسانها) تقديم مى كنند.

قسمت ديگرى از اين خطبه درباره قرآن

كتاب خداوند در ميان شما سخنگويى است كه هيچگاه زبانش از حق گويى خسته نمى شود و خانه اى است كه پايه هايش هرگز فرو نمى ريزد و نيرومندى است كه يارانش شكست نمى خورند.

قسمت ديگر درباره رسول خدا صلى الله عليه و آله

او را پس از يك دوران فترت بعد از پيامبران گذشته فرستاد، به هنگامى كه در ميان مذاهب مختلف نزاع در گرفته بود، او را به دنبال آنان فرستاد و وحى را به او ختم كرد، او هم در راه خدا با كسانى كه به حق پشت كرده و از آن روى برتافته بودند، به جهاد پرداخت.

ص: 288

ص: 289

و نيز قسمت ديگرى از اين خطبه درباره دنيا

دنيا منتهاى ديد كوردلان است كه در ماوراى آن چيزى نمى بينند، امّا شخص بصير ديدش در آن نفوذ مى كند و از آن مى گذرد و مى داند كه سراى جاويدان در وراى آن است. بنابراين شخص بصير در دنيا آماده كوچ است.

و كوردل چشمش را به آن دوخته؛ بينايان از آن زاد و توشه برمى گيرند و نابينايان براى آن زاد و توشه مى اندوزند.

اندرز به مردم

قسمت ديگر اندرز به مردم

آگاه باشيد، در دنيا چيزى نيست مگر اين كه صاحبش به زودى از آن سير و ملول مى شود، جز حيات و زندگى كه انسان در فقدان آن راحتى احساس نمى كند و اين همانند حكمت و دانش است كه حيات قلبهاى مرده محسوب مى شود و بينايى براى چشمهاى نابيناست و شنوايى براى گوشهاى ناشنوا، و براى تشنگان آبى است گوارا، در آن همه سلامت و بى نيازى است.

اين كتاب خداست كه با آن مى توانيد حقايق را ببينيد و با آن سخن گوييد و به وسيله آن بشنويد، درباره خدا سخنى به خلاف نگفته و كسى كه با آن مصاحبت كند وى را از خدا جدا نمى سازد.

(گويا) ميان خود توافق بر خيانت و كينه ورزى نموده ايد و همچون مزبله اى كه گياه بر آن مى رويد آثارش در ميان شما ظاهر شده، در دوستى و دلبستگى به آرزوها با هم متّفق شده ايد و در كسب ثروت به دشمنى پرداخته ايد، شيطان شما را در سرگردانى انداخته و غرور براى شما هلاكت به بار آورده، خداى را براى خود و براى شما به يارى مى طلبم.

خطبه 134

هنگامى كه «عمر» با امام براى رفتن به جنگ روم مشورت كرد، چنين فرمود:

خداوند به پيروان اين دين وعده داده و بر عهده گرفته كه اسلام را سربلند و نقاط ضعف آنها را برطرف سازد.

ص: 290

ص: 291

آن كس كه آنان را در آن هنگام كه اندك بودند، يارى كرد و در آن موقع كه در اثر كمى نفرات نمى توانستند از خود دفاع كنند از آنها دفاع نموده، همو زنده است و هرگز نمى ميرد.

ولى تو اگر شخصاً به سوى دشمن حركت كنى و در برابر آنان مغلوب گردى، براى شهرهاى دوردست مسلمانان پناهى نمى ماند؛ (و اگر تو در ميدان جنگ كشته شوى، پيش از آن كه مردم با ديگرى بيعت كنند) كسى نيست كه به او مراجعه كنند، پس مرد جنگ آزموده اى را به سوى آنها بفرست و گروهى كه مشكلات و سختيهاى جنگها را ديده اند و خيرخواه و نصيحت پذيرند، با او همراه ساز! پس اگر خداوند پيروزى داد همان است كه تو مى خواهى و اگر نشد، تو مدافع مردم و پناه آنها خواهى بود، (و در سنگر پشت جبهه قرار خواهى داشت).

خطبه 135

هنگامى كه مشاجره اى بين امام عليه السلام و عثمان درگرفت، «مغيره بن اخنس» به عثمان گفت: من به جاى تو پاسخگوى او خواهم بود. امام عليه السلام به مغيره فرمود:

اى پسر لعين ابتر! و اى درخت بى ريشه و شاخه! تو به حساب من مى رسى؟ به خدا سوگند، خداى به كسى كه تو ياورش باشى عزّت نمى دهد و كسى كه تو دستش را بگيرى، از جاى بپا نخواهد خاست، بيرون شو! خداى خير را از تو دور سازد، سپس هرچه مى خواهى كوشش كن خداوند تو را باقى نگذارد، اگر از آنچه مى توانى فروگذار كنى!

خطبه 136

كه در مورد بيعت فرموده

بيعت شما با من بى مطالعه و ناگهانى نبود و كار من و شما يكسان نيست، من شما را براى خدا مى خواهم و شما مرا براى خويشتن.

ص: 292

ص: 293

اى مردم! به من براى اصلاح خودتان كمك كنيد. به خدا سوگند داد مظلوم را از ظالم مى گيرم و افسار ظالم را مى كشم تا وى را به آبخورگاه حق، وارد سازم، اگر چه مايل به اين كار نباشد.

خطبه 137

اشاره

كه درباره بيعت طلحه و زبير فرموده

به خدا سوگند، هيچ ايراد منطقى بر من نداشتند؛ انصاف را بين من و خود مراعات ننمودند (و كسى را به داورى نطلبيدند)، آنها حقّى را مطالبه مى كنند كه خود تركش كرده اند و انتقام خونى را مى خواهند كه خود ريخته اند؛ اگر من در ريختن اين خون شريكشان بودم، آنها نيز از آن سهمى دارند و اگر خودشان تنها اين خون را ريخته اند، اين انتقام را بايد از خود بگيرند. نخستين مرحله عدالت براى آنان آن است كه خود را محكوم كنند. من بينايى خويش را به همراه دارم، چيزى را بر كسى مشتبه نكرده ام و چيزى بر من نيز مشتبه نشده است. آنها گروهى سركش و ستمگرند كه بعضى از بستگان پيامبر و همسر او را با خود همراه كردند و كار را بر مردم مشتبه ساختند، با اين كه حقيقت امر روشن است و باطل از ريشه كنده شده ... و زبانش از حركت بر ضدّ حق افتاده، به خدا سوگند حوضى برايشان از آب پر سازم كه تنها خود بتوانم آبش را بكشم، از آن سيراب برنگردند و پس از آن ديگر آب ننوشند.(1)

فرمان به بيعت

قسمت ديگر از اين سخن درباره بيعت

همچون شتران و گوسفندان كه به فرزندان خود روى آورند به سوى من روى آورديد، مى گفتيد: بيعت! بيعت! من دستم را مى بستم وشما آن را مى گشوديد، من آن را از شما بر مى گرفتم شما به سوى خود مى كشيديد.

بار خدايا! آن دو (طلحه و زبير) از من بريدند و به من ستم نمودند، بيعتم را شكستند و مردم را بر ضدّ من شوراندند، خداوندا! بيعتى را كه از مردم مى گيرند، بى فرجام كن وكارهايى را كه ترتيب داده اند، استحكام نبخش،


1- مفهوم اين ضرب المثل آن است كه: نقشه اى براى آنها طرح كنم كه راه فرار از آن را نداشته باشند.

ص: 294

ص: 295

و آنها را به آرزوهايى كه براى آن دست و پا مى كنند مرسان، من پيش از جنگ از آنها خواستم كه بازگردند و انتظار بازگشتشان را مى كشيدم ولى آنها پشت پا به نعمت زدند و دست رد بر سينه عافيت گذاردند!

خطبه 138

كه به حوادث مهمّ آينده اشاره مى كند

«او» خواسته ها را تحت الشعاع هدايت الهى قرار مى دهد، هنگامى كه مردم هدايت را تحت الشعاع خواسته هاى خويش قرار دهند و آن هنگام كه مردم قرآن را به رأى و خواسته هاى خود تفسير كنند، او آرا و نظرات را از قرآن مى گيرد و تابع آن مى سازد.

قسمت ديگرى از اين خطبه:

جنگ همچون شيرى خشمگين كه دندانهايش آشكار شده به شما روى آورد، پستانهايش پر از شير است، نوشيدنش شيرين و سرانجامش تلخ، آگاه باشيد فردا-/ فردايى كه مركز حوادثى است كه شما نمى دانيد-/ ... كسى بر شما حكومت خواهد كرد كه غير از خاندان حكومتهاست، او عمّال و رؤساى حكومتها را بر اعمال بدشان كيفر خواهد داد، زمين ميوه هاى دلش (طلا و نقره ها و معادنش) را براى او خارج خواهد ساخت، كليدهايش را تسليم وى خواهد نمود، آن وقت عدالت گسترى و روش پيامبر در عدالت را به شما نشان خواهد داد و كتاب و سنّت را كه پيش از او مرده اند، زنده خواهد ساخت.

قسمت ديگر اين خطبه

گويا او را مى بينم كه ندا را از شام بلند كند، پرچمهايش را در اطراف كوفه به اهتزاز درآورد و همانند شتران خشمگين به سوى آن رو مى آورد، زمين را با سرها فرش مى كند؛ دهانش باز، گامهايش سنگين، جولان او وسيع و صولت او عظيم است.

به خدا سوگند شما را در اطراف زمين پراكنده سازد تا آن جا كه جز تعداد كمى از شما، همچون بقاياى سرمه در چشم، باقى نماند، اين وضع همچنان ادامه دارد تا آن گاه كه عقل و فكر از دست رفته عرب بازگردد، پس بايد همچنان ملازم سنن جاودانه اسلام و آثار آشكار و اطّلاعات گذشته نزديكى كه ميراث نبوّت بر آن قرار دارد، باشيد.

آگاه باشيد، شيطان راههاى خويش را برايتان آسان جلوه مى دهد تا از او پيروى كنيد.

ص: 296

ص: 297

خطبه 139

كه هنگام شورا فرموده

هيچ كس سريعتر از من به اجابت دعوت حق، صله رحم، احسان و بخشش فراوان نشتافته است، پس سخنم را بشنويد و گفته هايم را حفظ كنيد، ممكن است بعد از امروز در مورد اين امر (خلافت) با چشمهاى خود ببينيد كه شمشيرها از نيام بيرون آمده و به پيمانها خيانت شده است! تا آن جا كه بعضى از شما امام و پيشواى گمراهان و پيرو جاهلان خواهيد گشت!

خطبه 140

كه در مورد نهى از غيبت مردم فرموده

سزاوار است كسانى كه از عيوبى پاكند و از آلودگى به گناهان سالمند، به گنهكاران و اهل معصيت ترحّم كنند، همواره در سپاس و شكر خداوند باشند و اين سپاس، آنان را از پرداختن به عيبجويى دگران مانع گردد.

چرا و چگونه آن عيبجو، عيب برادر خويش را مى گيرد و او را به بلايى كه گرفتار شده است سرزنش مى كند؟ مگر به ياد ستر و پوششى كه خداوند بر گناهان او افكنده نيفتاده؟ و توجّه ندارد كه خداوند بر بزرگتر از گناهى كه بر دگران عيب مى گيرد در مورد او پوشش افكنده است؟ چگونه ديگرى را بر گناهى مذمّت مى كند كه خود همانند آن را مرتكب شده؟ و اگر به آن گناه آلوده نشده (شايد) معصيت ديگرى كرده كه از آن بزرگتر است. به خدا سوگند، حتّى اگر خداوند را در گناهان بزرگ عصيان نكرده و تنها گناه صغيره انجام داده، همين جرأتش بر عيبجويى مردم گناه بزرگترى است!

اى بنده خدا! در عيب و مذمّت هيچ كس بر گناهش عجله مكن، شايد خداوند او را آمرزيده باشد و نيز بر گناه كوچكى كه خود انجام داده اى، ايمن مباش، شايد به خاطر آن كيفر بينى، بنابراين هركدام از شما كه از عيب دگران آگاه است به خاطر آنچه از عيب خود مى داند، بايد از عيبجويى دگران خوددارى كند و شكر و سپاس اين موهبت كه او از اين عيوب پاك است؛ وى را مشغول دارد!

ص: 298

ص: 299

خطبه 141

كه در آن از شنيدن غيبت نهى كرده و به راه شناخت حق از باطل اشاره نموده است

اى مردم! آن كس كه از برادرش، اطمينان و استقامت در دين و درستى راه و رسم را مشاهده كند ...

بايد به سخنانى كه اين و آن درباره او مى گويند، گوش فرا ندهد!

آگاه باشيد، گاهى تيرانداز تيرش به خطا مى رود (و حدس و گمان مردم گاهى نادرست است) سخن باطل فراوان گفته مى شود ولى سخنهاى باطل نابود خواهد شد و خداوند شنوا و گواه است. بدانيد! بين حق و باطل بيش از چهار انگشت فاصله نيست!

از امام عليه السلام درباره اين سخن پرسش شد، انگشتانش را كنار هم گذارد و ميان گوش و چشم خود قرار داد، سپس فرمود:

باطل آن است كه بگويى شنيدم! و حق آن است كه بگويى ديدم!

خطبه 142

اشاره

درباره نيكى به كسانى كه استحقاق آن را ندارند

براى كسى كه نيكى را در غير مورد و در اختيار غير اهلش قرار مى دهد، بهره اى جز ستايش لئيمان و ثناگويى اشرار و گفتار (تملّق آميز) نادانان نيست و اينها نيز، تا هنگامى است كه به آنهابخشش مى كند:

(آنها مى گويند) راستى چه دست سخاوتمندى دارد، در حالى كه از بخشش به آنچه در راه خداست، بخل مى ورزد.

ص: 300

ص: 301

موارد كارهاى نيك

بنابراين كسى كه خداوند به او ثروتى بخشيده، بايد پيوند خويشاوندى را برقرار سازد (و صله رحم كند)، از ميهمانان (شايسته) به خوبى پذيرايى كند، اسيران را آزاد سازد و به فقرا و بدهكاران كمك دهد و بايد به خاطر رسيدن پاداش الهى در برابر پرداخت حقوق متعلّق به ثروتش و مشكلاتى كه در اين راه به او مى رسد شكيبا باشد. چه اين كه به دست آوردن اين خصال نيك موجب شرافت و بزرگى در دنيا و درك فضايل سراى ديگر خواهد شد. ان شاءاللّه

خطبه 143

كه درباره طلب باران ايراد فرموده و در آن توجّه داده است كه هرگاه باران از مردمى گرفته شد، بايد به درگاه رحمت خداوند استغاثه كنند

آگاه باشيد، اين زمينى كه شما را در برمى گيرد و آسمانى كه بر شما سايه مى افكند، هر دو مطيع فرمان پروردگار شمايند. اين دو بركات خود را به شما به خاطر ترس و نه براى تقرّب به شما و يا انتظار نيكى از شما، مى بخشند؛ بلكه آنها مأمور رساندن منفعت به شما هستند و اطاعت (فرمان حق) نموده اند، به آنها دستور داده شده كه به مصالح شما قيام نمايند و آنها چنين كردند.

خداوند بندگان خويش را به هنگامى كه كارهاى بد انجام مى دهند، با كمبود ميوه ها و جلوگيرى از نزول بركات و بستن در گنجهاى خيرات به روى آنان آزمايش مى كند. اين آزمايش به خاطر اين است كه توبه كاران توبه كنند و كسى كه بايد دست از گناه بكشد، خوددارى و پندپذيران پند گيرند و آن كه از گناه مى ترسد، از انجام كار خلاف باز ايستد. خداوند پاك و منزّه استغفار را سبب فراوانى روزى و رحمت بر خلق قرار داده چنان كه فرموده است:

«از پروردگار خود آمرزش بخواهيد؛ كه آمرزنده است، بركات خويش را از آسمان بر شما فرو مى بارد و با بخشش ثروت و فرزندان شما را تقويت مى كند و باغستانها و نهرهاى آب در اختيار شما مى گذارد».(1) رحمت خداى بر آن كس كه به استقبال توبه بشتابد، از خطاهاى خود پوزش طلبد (و قبل از پايان زندگى عمل صالح كند) و بر مرگ پيشى گيرد.


1- سوره نوح، آيات 10- / 12.

ص: 302

ص: 303

بار خداوندا! ما از خانه ها و زير پوششها پس از شنيدن ناله حيوانات و صداى دلخراش كودكان بيرون آمده ايم، با اشتياق به رحمتت و اميد به فضل و نعمتت و خوف از عذاب و كيفرت، (به سوى تو شتافته ايم). بار پروردگارا! بارانت را بر ما ببار! و ما را مأيوس برمگردان! ... و با خشكسالى و قحطى ما را هلاك مساز و در اثر اعمال ناشايسته اى كه بى خردان ما انجام داده اند ما را مؤاخذه مفرما! ياارحم الراحمين. بارالها! ما به سوى تو آمده ايم تا از چيزهايى شكايت به درگاهت آوريم كه از تو پنهان نيست؛ به هنگامى آمده ايم كه مشكلات طاقت فرسا ما را مجبور ساخته، خشكسالى و قحطى ما را به اين وضع درآورده و نيازهاى پيچيده، ما را خسته كرده و پى در پى فتنه هاى سخت دامان ما را فروگرفته است. پروردگارا! از تو تقاضا داريم كه ما را نوميد برمگردانى، با حزن و اندوه سخت، ما را به خانه بازنفرستى!؛ ما را به گناهانمان مؤاخذه نكنى و ما را به اعمالمان مقايسه ننمايى، پروردگارا! باران، بركات و رزق و رحمتت را آن چنان بر ما بفرست كه ما و سرزمينهاى ما همه را فرا گيرد و ما را با آبى نافع و سودمند و روياننده سيراب گردان، آن چنان كه آنچه را خشك شده باز بروياند و آنچه را مرده زنده گرداند.

آبى بسيار پر نفع بس گياه آور؛ كه تپّه ها و كوهها را سيراب، رودخانه ها را به راه اندازد؛ درختان را پر برگ و قيمت ها را پايين آورد. «تو بر آنچه بخواهى قادرى».(1)

خطبه 144

اشاره

كه در مورد بعثت انبيا ايراد فرموده است

بعثت پيامبران

خداوند رسولان خويش را به وسيله وحى-/ كه ويژه پيامبرانش مى باشد-/ مبعوث ساخت و آنان را حجّت خويش بر بندگانش قرار داد تا اين كه بهانه اى در برابر (خداوند) در اثر نفرستادن راهنما نداشته باشند و به اين ترتيب بندگان را به زبان راستى به سوى حق فرا خوانده است.

آگاه باشيد، خداوند پرده از اسرار درون بندگان (با آزمايشهاى خود) برداشت، نه به خاطر اين كه او از آنچه انسانها در درون پنهان داشته اند و از اسرارى كه فاش نكرده اند بى خبر باشد،


1- سوره آل عمران، آيه 26.

ص: 304

ص: 305

نه، ... «بلكه براى اين بود كه آنان را در معرض امتحان آورد تا كدام يك عمل نيكوتر انجام مى دهند»(1) تا پاداش و كيفر، مفهوم صحيح داشته باشد (زيرا تا كسى صفات درونى را در قالب عمل آشكار نكند، نه مستحقّ پاداش است نه مستوجب مجازات).

برترى اهل بيت پيامبر صلى الله عليه و آله

كجا هستند آنان كه ادّعا مى كردند راسخان در علمند نه ما و اين ادّعا را از طريق دروغ و ستم بر ما عنوان مى كردند (كجا هستند تا ببينند كه) خداوند ما را برترى داد و آنان را پست و خوار ساخت؛ به ما عطا كرد و آنها را محروم؛ ما را در حريم نعمت خويش داخل و آنان را خارج نموده است. به وسيله ما درخواست هدايت مى شود و از منبع وجود ما نابينايان خواستار روشنايى مى گردند.

امامان و پيشوايان از قريش هستند و درخت وجودشان در سرزمين وجود اين تيره از بنى هاشم غرس شده است. اين مقام درخور ديگران نيست و رهبران ديگر شايستگى اين مقام را ندارند.

گمراهان

قسمت ديگرى از اين خطبه پيرامون گمراهان

دنيا را مقدّم داشتند و آخرت را ترك گفتند. آب گوارا و صاف (لذّت آخرت) را رها كردند و آبهاى پرلجن و متعفّن (هوسرانيهاى دنيا) را نوشيدند. گويا فاسق آنان را مى نگرم كه بازشتى همنشين شده و با آن انس گرفته و آن را موافق طبع خود يافته است، آن چنان كه به وسيله گناه موى خويش را سفيد كرده و اخلاق و خوى او به رنگ گناه درآمده است، سپس همچون سيلى خروشان حمله ور شده و آنچه را كه غرق مى كند، مهم نمى داند و يا همچون شعله آتشى است كه اعتنا ندارد چه چيز را مى سوزاند و (خاكستر مى كند).

كجايند آن عقلها كه از چراغهاى هدايت خواستار روشنى گردند؟ و كجايند چشمهايى كه به مناره ها و نشانه هاى تقوا دوخته شوند؟! كجايند آن دلها كه به خدا بخشيده شده اند و با يكديگر پيمان اطاعت خدا را بسته اند؟ (ولى افراد پست) بر متاع پست دنيا ازدحام و براى بدست آوردن حرام به يكديگر پهلو مى زنند.

پرچم بهشت ... و دوزخ در برابر ديدگاه آنان برافراشته شده (امّا) با اين حال روى خود را از بهشت گردانيده و با كردار خود به آتش روى آور شده اند. پروردگارشان آنها را به سوى (سعادت) فراخوانده (ولى) آنها پشت كرده، فرار نموده اند و شيطان آنان را فراخوانده، دعوتش را پذيرفته و به سويش شتابان حركت كرده اند.


1- اقتباس از آيه 7 سوره هود.

ص: 306

ص: 307

خطبه 145

اشاره

كه درباره ناپايدارى دنيا ايراد فرموده است

دنياى فانى

اى مردم! شما در اين جهان هدف تيرهاى مرگ هستيد. همراه هر جرعه اى اندوهى و در هر لقمه اى امكان گلوگير شدنى است. به هيچ نعمتى نمى رسيد جز اين كه نعمت ديگرى را از دست مى دهيد! و روزى از عمر شما نمى گذرد مگر اين كه يك روز به مرگ نزديكتر مى شويد، هركس هربار غذايى مى خورد از آن روزى كه برايش تعيين شده به همان مقدار كاسته مى گردد، و هيچ اثرى از او به وجود نمى آيد، جز اين كه اثر ديگرى از او مى ميرد؛ چيزى براى او تازه نمى شود، جز اين كه تازه اى از او كهنه مى گردد، و هيچ چيز براى او نمى رويد، مگر اين كه چيزى از او درو مى شود (فرزندى برايش متولّد مى شود امّا پدرى را از دست مى دهد) اصول و ريشه هاى ما درگذشتند و ما كه مانده ايم فروع و شاخه هاى آنهاييم! راستى فروع و شاخه، چه بقايى بعد از رفتن ريشه دارد؟

قسمت ديگرى از اين خطبه در نكوهش از بدعتها

هيچ بدعتى ايجاد نمى شود، مگر اين كه با آن سنّتى متروك مى گردد. بنابراين از بدعت بپرهيزيد و ملازم راه راست و جاده آشكار باشيد، امور اصيل پيشين (و آيين پاك حق) كه صحّت و درستى آن مورد ترديد نيست، برترين امور است و بدعتها بدترين كارهاست.

خطبه 146

پس از مشورت عمر بن خطاب در اين كه شخصاً براى جنگ با ايران حركت كند؛ (به خاطر حفظ موجوديت اسلام و مسلمين) به او فرموده است

پيروزى و شكست اين امر (اسلام) بستگى به فزونى و كمى جمعيّت نداشته، اين دين خدا است كه آن را پيروز ساخت و سپاه اوست كه آن را آماده و يارى كرد تا به آن جا كه بايد برسد رسيد و به هر جا كه بايد طلوع كند. طلوع نمود، از ناحيه خداوند به ما وعده پيروزى داده شده و مى دانيم خداوند به وعده خود جامه عمل خواهد پوشانيد و سپاه خويش را يارى خواهد فرمود.

ص: 308

ص: 309

موقعيّت زمامدار، همچون ريسمانى است كه مهره ها را در نظام مى كشد و آنها را جمع كرده ارتباط مى بخشد، اگر ريسمان از هم بگسلد مهره ها پراكنده مى شوند و هركدام به جايى خواهد افتاد و سپس هرگز نتوان همه را جمع آورى نمود و از نو نظام بخشيد.

عرب امروز گرچه از نظر تعداد كم، امّا با پيوستگى به اسلام فراوان و با اتّحاد و اجتماع و هماهنگى، عزيز و قدرتمند است. بنابراين تو همچون محور آسيا باش! و جامعه را به وسيله مسلمانان عرب به گردش درآور و با همكارى آنها در نبرد، آتش جنگ را براى دشمنان شعله ور ساز! زيرا اگر شخصاً از اين سرزمين خارج شوى، عرب از اطراف و اكناف سر از زيربار فرمانت بيرون خواهند برد (و آن گاه خواهى يافت) كه آنچه از نقاط ضعف پشت سر گذاشته اى، مهمتر از آن است كه در پيش رو دارى.

اگر چشم عجمها فردا بر تو افتد، خواهند گفت: اين اساس و ريشه عرب است، اگر قطعش كنيد راحت مى گرديد و اين فكر، آنها را در مبارزه با تو و طمع در نابوديت حريص تر و سرسخت تر خواهد ساخت. و اين كه يادآور شدى آنها به جنگ مسلمانان آمده اند و ناراحت هستى، خداوند سبحان بيش از تو اين كار را مكروه مى دارد و او بر تغيير آنچه نمى پسندد تواناتر است ...

و امّا يادآوريت در مورد تعداد زياد سربازان دشمن، (بدان) كه ما در گذشته در نبرد، روى تعداد تكيه نمى كرديم، بلكه به يارى و كمك خداوند دست به مبارزه مى زديم (و پيروز مى شديم).

خطبه 147

هدف از بعثت پيامبر صلى الله عليه و آله

خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را به حق مبعوث ساخت تا بندگانش را از پرستش بتها خارج و به عبادت خود دعوت كند و آنها را از زير بار طاعت شيطان آزاد ساخته به اطاعت خود سوق دهد. (اين دعوت را) به وسيله قرآنى كه آن را با بيانى روشن و استوار تبيين گردانيد، آغاز نمود، تا بندگانى كه خداى را نمى شناختند پروردگار خويش را بشناسند و همانها كه وى را انكار مى كردند اقرار به او نمايند و تا وجود او را پس از انكار اثبات كنند.

بنابراين خداوند پاك و منزّه خود را در كتاب خويش بدون اين كه وى را ببينند به وسيله آياتى از قدرتش ارائه داده، آنان را از سطوت خويش بر حذر داشته و چگونگى نابودى ملّتها و درو شدنشان به وسيله عقوبتها و كيفرها را به آنان ارائه فرموده است.

ص: 310

ص: 311

دور نماى آينده

(آگاه باشيد) به زودى پس از من زمانى فرا خواهد رسيد كه چيزى پنهانتر از حق، آشكارتر از باطل، فراوانتر از دروغ به خدا و پيامبرش، يافت نخواهد شد. نزد مردم آن زمان كالايى كسادتر از قرآن يافت نمى شود، اگر آن را درست تلاوت و تفسير كنند و كالايى پر خريدارتر از آن نخواهد بود، هرگاه از معناى اصلى تحريف گردد (و طبق دلخواه افراد تفسير شود) و در شهرها چيزى ناشناخته تر از معروف (نيكيها) و آشناتر از منكر، پيدا نخواهد شد. حاملان قرآن آن را كنارى افكنده و حافظانش آن را به دست فراموشى مى سپارند! ...

در آن روز قرآن و پيروان مكتبش هر دو از ميان مردم رانده و تبعيد مى شوند و هر دو همگام و مصاحب يكديگر و در يك جاده گام مى نهند و كسى پناهشان نمى دهد!، قرآن و اهلش در آن روز بين مردمند، امّا ميان آنها نيستند، با آنهايند ولى با آنها نيستند! چه اين كه گمراهى با هدايت هماهنگ نشود گرچه كنار يكديگر قرار گيرند.

مردم در آن روز بر تفرقه و پراكندگى اتّحاد كرده و در اتّحاد و يگانگى، پراكندگى دارند.

گويا اين مردم پيشوايان قرآنند و قرآن پيشواى آنان نيست، (در اين هنگام) جز نامى از قرآن نزدشان باقى نماند و جز خطوط آن چيزى نشناسند؛ از دير زمان افراد صالح و نيكوكار را كيفر مى كردند، صدق و راستى آنان را افترا و دروغ بر خدا مى ناميدند و در برابر اعمال نيك كيفر گناه قرار مى دادند.

آنان كه پيش از شما بودند در اثر آرزوهاى طولانى و پنهان بودن سرآمد زندگى هلاك شدند، تا آن كه مرگشان فرا رسيد، مرگى كه عذرها را رد مى كند و با فرا رسيدنش درهاى توبه بسته مى شود و حوادث سخت و مجازاتها با آن فرو مى بارد!

اندرز به مردم

اى مردم! هر كس از خداوند درخواست نصيحت كند (و اطاعت اوامرش را بنمايد) موفّق مى شود و آن كس كه قول خداوند را دليل و راهنماى خود قرار دهد، «به استوارترين راه»(1) هدايت يابد.

زيرا كسى كه به خدا پناه آورد، ايمن گردد و دشمن خداوند همواره در ترس و وحشت است.

سزاوار نيست آن كس كه عظمت خداى را شناخت خود را بزرگ بشمرد، بلكه بزرگى و عظمت آنان كه از مقام بزرگ خدا آگاه مى شوند، در اين است كه در برابرش متواضع گردند


1- سوره اسراء، آيه 9.

ص: 312

ص: 313

و سلامت آنان كه از قدرت نامحدود او آگاهند، اين است كه در برابرش تسليم باشند. بنابراين از حق، فرار نكنيد آن گونه كه انسان سالم از «گر»، و تندرست از بيمار فرار مى كند. آگاه باشيد، هيچ گاه راه حق را نخواهيد شناخت، مگر اين كه آنها را كه آن را ترك گفته اند بشناسيد، و هرگز به پيمان قرآن وفادار نخواهيد بود، مگر اين كه از كسى كه آن پيمان را شكسته است، آگاه باشيد، و هرگز به آن تمسّك نخواهيد جست، مگر اين كه به كسى كه آن را دور انداخته پى ببريد، و (اين آگاهيها را) از اهلش بخواهيد، زيرا آنها زندگى علم و مرگ جهلند؛ آنهايند كه حكمشان شما را از علمشان و سكوتشان شما را از منطقشان و ظاهرشان از باطنشان آگاهى مى دهد. اينان نه با دين مخالفت مى كنند و نه در آن اختلاف دارند؛ بنابراين، دين در ميان آنان گواهى است صادق و ساكتى است سخنگو.

خطبه 148

كه در مورد اهل بصره و طلحه و زبير ايراد فرموده

هر كدام از آن دو (طلحه و زبير) اميد دارد كه زمامدارى و حكومت به دست او افتد و آن را به سوى خود مى كشد نه به سوى رفيقش. آنها نه به رشته اى از رشته هاى محكم الهى چنگ زده اند و نه به وسيله اى به او نزديك شده اند، هر كدام بار كينه رفيق خويش را به دوش مى كشد و به زودى پرده از روى آن برداشته مى شود. به خدا سوگند! اگر به آنچه مى خواهند برسند اين يكى جان ديگرى را مى گيرد و آن يكى اين را از ميان مى برد. گروهى طغيانگر و فتنه انگيز بپا خواسته اند، پس آنها كه حقايق را به خاطر خدا آشكار مى سازند كجايند؟ در حالى كه سنّت پيامبر برايشان بيان شده و اخبار (امروز) را قبلًا به آنان گفته اند.

براى هر گمراهى علّت و سببى است و براى هر عهد شكنى، بهانه اى! به خدا سوگند! من همچون كسى نخواهم بود كه صداى بر سر و سينه كوبيدن و نداى مخبر مرگ را بشنود و چشمهاى گريان را ببيند، امّا عبرت نگيرد!

ص: 314

ص: 315

خطبه 149

كه قبل از مرگ خويش فرموده

اى مردم! هر كس از آنچه فرار مى كند (مرگ)، در همان حال فرار آن را ملاقات خواهد كرد. اجل سرآمد زندگى و پايان حيات و فرار از آن رسيدن به آن خواهد بود!

چه روزهايى كه من به بحث و كنجكاوى از اسرار و حقيقت اين امر (اجل) پرداختم، ولى خداوند جز اخفاى آن را نخواست. هيهات، علمى است پنهان و مربوط به عالم غيب!

امّا وصيت من اين است كه: هيچ چيز را شريك خدا قرار ندهيد (و جز خدا را نپرستيد) و درباره «محمّد صلى الله عليه و آله» اين است كه سنّت و شريعت او را ضايع مگردانيد، اين دو ستون محكم رابر پا داريد و اين دو چراغ پر فروغ را فروزان نگهداريد و مادام كه از حق منحرف نگشته ايد هيچ نقص و مذمّتى نخواهيد داشت؛ براى هر كس به اندازه تواناييش وظيفه اى تعيين و به افراد جاهل و نادان تخفيف داده شده است؛ پروردگارى رحيم، دينى استوار و امام و پيشوايى آگاه داريد.

من ديروز رهبر و همراه شما بودم، امروز مايه عبرت شمايم و فردا از شما جدا خواهم شد؛ خداوند من و شما را مشمول رحمت خويش گرداند.

اگر من از اين ضربت در اين لغزشگاه (دنيا) نجات يابم، (شما به مقصود خود رسيده ايد) و اگر گامها بلغزد و از اين جهان رخت بر بندم، ما نيز (مانند ديگران) درسايه شاخه ها و مسير وزش بادها و زير سايه ابرهاى متراكم آسمان كه پراكنده شدند و آثارشان در روى زمين محو شد، خواهيم بود. من از همسايگان شما بودم كه چند روزى بدنم در كنار شما زيست و به زودى از من جسدى بى روح و ساكن، پس از آن همه حركات، و خاموش پس از آن همه گفتار، باز خواهد ماند؛ (هم اكنون) بايد سكوت من، بى حركتى دست و پا و چشمها و اندامم، موجب پند و اندرز و موعظه شما گردد، زيرا اين حالت براى كسانى كه بخواهند عبرت گيرند از هر منطق رسا و گفتار مؤثّر، عبرت انگيزتر است. وداع و خداحافظى من با شما، وداع و خداحافظى كسى است كه آماده ملاقات پروردگار است! فردا ارزش ايّام زندگى مرا به خوبى خواهيد دانست و مكنونات خاطر و ناراحتى درونيم برايتان آشكار خواهد شد و پس از آن كه جاى مرا خالى ديديد و ديگرى به جاى من نشست، كاملًا مرا خواهيد شناخت!

ص: 316

ص: 317

خطبه 150

كه در آن از حوادث آينده پيشگويى كرده و گروهى از اهل ضلال را توصيف مى كند.

همچنان به چپ و راست متمايل مى شوند و در ضلالت و گمراهى گام مى نهند و جاده هاى مستقيم هدايت را رها مى سازند؛ درباره آنچه بايد باشد و مورد انتظار است عجله مكنيد! و آنچه را فردا مى آورد دور مشمريد!

چه اين كه بسيارند افرادى كه براى چيزى عجله مى كنند كه اگر آن را بدست آورند (پشيمان شده) و دوست دارند هرگز به آن نرسيده بودند و چه امروز به فردا نزديك است.

اى جمعيّت! اكنون هنگام رسيدن آن فتنه هايى است كه به شما وعده داده شده و نزديكى طلوع آنچه بر شما مجهول و مبهم است، بدانيد آن كس از ما (مهدى ما) كه آن فتنه ها را دريابد، با چراغى روشنگر در آن گام مى نهد و بر همان سيره و روش صالحان (پيامبر و ائمّه عليهم السلام) رفتار مى كند، تا گره ها را بگشايد، بردگان و ملّتهاى اسير را آزاد سازد، جمعيّتهاى گمراه و ستمگر را پراكنده و حقجويان پراكنده را گرد هم آورد. و اين رهبر (سالها) در پنهانى از مردم به سر مى برد آن چنان كه پى جويان اثر قدمش را نبينند، گرچه بسيار در يافتن اثرش جستجو كنند. سپس گروهى براى درهم كوبيدن فتنه ها آبديده و مهيا مى گردند همچون مهيّا شدن شمشير به دست تيرگر! چشم اينان با قرآن روشنى مى گيرد و معانى آياتش به گوش آنان افكنده مى شود و شامگاهان و صبحگاهان از جام حكمت و معارف الهى سيراب مى گردند.

قسمت ديگرى از اين خطبه درباره دشمنان گمراه پيامبر صلى الله عليه و آله و گروهى ضعيف الايمان و مسلمانان راستين

(گروه اول) مدّتهاى طولانى به آنها مهلت داده شد تا رسوايى را به سرحدّ نهايى برسانند و مستحق دگرگونى (نعمتهاى خدا) گردند، تا اجل آنها به سر رسيد. گروهى (از ضعيف الايمانها) به خاطر راحتى به اين فتنه ها پيوستند و دست از مبارزه در راه حق كشيدند (امّا مسلمانان راستين مقاومت لازم به خرج دادند) و بر خداوند در صبر و استقامتشان منّتى نگذاردند و جانبازى در راه حق را بزرگ نشمردند، تا آن كه فرمان خدا آزمايش را به سر آورد، (اين گروه مبارز) آگاهى و بينايى خويش را بر شمشيرهاى خود حمل كردند و به امر واعظ و پند دهنده خود (پيامبر صلى الله عليه و آله) به پرستش پروردگار خويش پرداختند.

تا آن كه خداوند پيامبرش را به سوى خويش فرا خواند. گروهى به قهقرا برگشتند و اختلاف و پراكندگى آنها را هلاك ساخت و تكيه بر غير خدا كردند و با غير خويشاوندان (اهل بيت پيامبر) پيوند برقرار نمودند و از وسيله اى كه فرمان داشتند به آن مودّت ورزند، كناره گرفتند،

ص: 318

ص: 319

و بناء و اساس (ولايت) و رهبرى جامعه اسلامى را از محلّ اصلى خويش برداشته، در غير آن نصب كردند. (اينان) معادن تمام خطاهايند و درهاى همه گمراهان و عقيده مندان باطلند؛ آنها در حيرت و سرگردانى غوطه ور شدند و در مستى و نادانى، ديوانه وار بر روش «آل فرعون» فرو رفتند. گروهى تنها به دنيا پرداختند و به آن تكيه كردند و يا آشكارا از دين خدا جدا گشته به مخالفت با آن برخاستند.

خطبه 151

اشاره

كه در آن مردم را از فتنه ها بر حذر مى دارد

خدا و پيامبرش

خداى را مى ستايم و از او بر اعمالى كه موجب طرد و منع شيطان است كمك مى جويم و براى مصونيّت از گرفتارى در دامها و فريبهاى شيطان از او يارى مى طلبم و گواهى مى دهم كه جز خداوند يكتا معبودى نيست و شهادت مى دهم كه «محمّد صلى الله عليه و آله» بنده و فرستاده برگزيده و انتخاب شده اوست. در فضل و برترى، همتايى ندارد و فقدان وى جبران نگردد.

شهرهاى جهان به وجود او روشن گشت بعد از آن كه گمراهى وحشتناكى همه جا را فرا گرفته بود و جهل بر افكار غالب، و قساوت و سنگدلى بر دلها مسلّط گشته بود و مردم حرام را حلال مى شمردند و دانشمندان را تحقير مى كردند و بدون آيين الهى زندگى كرده و در حال كفر و بى دينى جان مى سپردند.

از فتنه ها بر حذر باشيد

هم اكنون شما اى گروه عرب! اهداف بلاهايى هستيد كه نزديك شده، از مستى نعمتها بپرهيزيد و از بلاهايى كه كيفر اعمال شماست بر حذر باشيد! در گرد و غبار پيشامدها كه به درستى واقع را نمى توان ديد و در فتنه هاى درهم پيچيده، به هنگام تولّد نوزاد فتنه و آشكار شدن باطن آن و بر قرارى قطب و مدار آسياى آن با كنجكاوى و بصيرت قدم برداريد؛ فتنه هايى كه كم كم از محلّ ناپيدا شروع و به درجات شديد و روشن منتهى مى گردد، رشد آن همچون رشد جوانان و آثارى كه بر پيكرها وارد مى سازد همچون آثار سنگهاى سخت و محكم است.

ص: 320

ص: 321

ستمكاران، آن را طبق پيمانها از يكديگر به ارث مى برند، نخستين آنان رهبر آخرين و آخرينشان پيرو نخستين است.

اينان در به دست آوردن دنياى پست بر هم سبقت مى جويند و همچون سگان به جان مردگان بدبو مى افتند، طولى نمى كشد كه تابع از متبوع و رهبر از پيرو بيزارى مى جويد، اينها با بغض و كينه از هم جدا مى شوند و به هنگام ملاقات يكديگر را لعن و نفرين مى كنند.

سپس فتنه اى اضطراب آور، شكننده و نابود كننده، آغاز خواهد شد (در اين موقع) قلبهايى پس از استوارى مى لغزند و مردانى پس از درستى و سلامت گمراه مى گردند، افكار به هنگام هجوم اين فتنه پراكنده و عقايد پس از آشكار شدنش مشتبه مى شوند. آن كسى كه به مقابله اش برخيزد پشتش را مى شكند و كسى كه درفرو نشاندنش تلاش كند وى را در هم مى كوبد. در اين ميان فتنه جويان همچون گور خران يكديگر را گاز مى گيرند و رشته هاى سعادت و آيين واقعى كه محكم شده لرزان مى گردد و چهره واقعى امر ناپيدا مى ماند. حكمت و دانش فروكش مى كند، ستمگران به سخن مى آيند (و زمام را به دست مى گيرند)، باديه نشينان را با پيش درآمدش درهم كوبد و با سينه و سخت ترين نيرويش آنها را له مى سازد، تنهايان و پيادگان در غبار آن گم مى شوند و سواران در ميان راهش نابود گردند، با تلخى و سر سختى وارد شود و خونهاى تازه و خالص را مى دوشد! نشانه هاى دين را خراب مى كند و يقين را از بين مى برد؛ افراد زيرك و عاقل از آن بگريزند و افراد پليد در تدبير آن بكوشند، آن فتنه بسيار پر رعد و برق است و پر مشقت، در آن پيوند خويشاوندى قطع گردد و از اسلام جدايى حاصل شود. آنچنان شديد است كه تندرستانش بيمار و كوچ كنندگانش مقيمند!

قسمت ديگرى از اين خطبه است

در ميان آنها كشته اى هست كه خونش به هدر رفته و افراد ترسانى كه طالب امانند، با سوگندها آنها را فريب مى دهند و با تظاهر به ايمان آنها را گول مى زنند؛ سعى كنيد شما پرچم فتنه ها و نشانه بدعتها نباشيد، آنچه را كه پيوند جماعت بر آن گره خورده و اركان اطاعت بر آن بنا شده رها مسازيد، مظلوم بر خداوند وارد شويد بهتر از آن است كه ظالم بر او وارد شويد (نه تن به ستم بدهيد و نه ستم كنيد و اگر ناچار شويد ستم بكشيد بهتر از آن است كه ستم كنيد) از گام نهادن به راههاى شيطان و سرزمينهاى ستم بپرهيزيد و لقمه حرام وارد شكم خويش نسازيد، زيرا شما زير نظر كسى هستيد كه گناه را بر شما تحريم و راههاى طاعت را براى شما آسان ساخته است.

ص: 322

ص: 323

خطبه 152

اشاره

كه درباره صفات خداوند و اوصاف پيشوايان دين ايراد فرموده است

ستايش مخصوص خداوندى است كه آفرينش مخلوقش دليل وجود اوست و حادث بودن آنها دليل ازليّت وى، و شباهت داشتن مخلوقات (به يكديگر)، دليل آن است كه شبيه و نظير ندارد. عقلها كنه ذاتش را درك نمى كنند و پرده ها و پوششها اصل وجودش را مستور نمى سازند، زيرا صانع و مصنوع با هم فرق دارد و محدود كننده و محدودشونده و پروردگار و پرورده شده با هم متفاوتند. «يكى است ولى نه به معناى وحدت عددى بلكه به اين معنا كه شبيه و نظير و مانند ندارد. «خالق و آفريننده است امّا نه اين كه حركت و رنجى در اين راه متحمّل مى شود. «شنوا» است ولى نه اين كه وسيله شنوايى در اختيار داشته باشد. «بينا» است ولى نه اين كه به وسيله چشم و باز كردن پلكها، قدرت مشاهده پيدا كند. در «همه جا حاضر» است نه اين كه مماس با اشيا باشد. از «همه جدا» است ولى نه اين كه مسافتى بين او و موجودات باشد. «آشكار» است نه با ديد چشم. «پنهان است نه به خاطر كوچكى و ظرافت، از موجودات با غلبه و قدرت جداست و موجودات به خاطر خضوع در برابرش و رجوع به سويش از او مباين هستند.

كسى كه او را با صفات مخلوقات توصيف كند محدودش ساخته و كسى كه برايش حدّى تعيين كند، وى را به شمارش درآورده و آن كس كه او را به شمارش آورد، ازليّتش را ابطال كرده و كسى كه بپرسد: «چگونه است توصيفش كرده و هر كه بگويد: «كجاست؟» مكان براى او قائل شده. «عالم بوده آن گاه كه معلومى وجود نداشت. «مالك و پروردگار» بوده حتّى آن زمان كه پرورده اى نبود. «قادر و توانا» بوده حتّى در آن زمان كه مقدورى وجود نداشت.

پيشوايان دين

قسمت ديگرى از اين خطبه كه اشاره به پيامبر اسلام است

طلوع كننده اى طالع شد؛ درخشنده اى درخشيد و آشكار شونده اى آشكار گرديد، آنچه از جاده حق منحرف گشته بود به راه راست بازگشت. خداوند گروهى را به گروهى تبديل و روزى را در مقابل روزى قرار داد. ما همانند كسانى كه در خشكسالى منتظر بارانند در انتظار دگرگونى بوديم. پيشوايان، مدبّران الهى بر مردمند و رؤساى بندگان اويند. هيچ كس جز كسى كه آنها را بشناسد و آنها نيز او را بشناسد وارد بهشت نخواهد شد، و جز كسى كه آنان را انكار كند و آنان هم او را انكار كنند وارد دوزخ نگردد. خداوند اسلام را ويژه شما قرار داد و شما را براى آن برگزيد و اين به خاطر آن است كه «اسلام از «سلامت گرفته شده و كانون بزرگوارى است. خداوند منهج و طريق اسلام را برگزيد و حجّتها و دلايل آن را بيان كرد

ص: 324

ص: 325

(قرآن را فرو فرستاد) كه ظاهرش علم و باطنش حكمت و نوآوريهاى آن پايان نگيرد و شگفتيهايش تمام نمى شود. در آن بركات و خيرات همانند سرزمينهاى پر گياه در اوّل فصل بهار، فراوان است و چراغهاى روشنى بخش تاريكيها فراوان دارد، در نيكيها را جز با كليدهاى آن نتوان گشود و تاريكيها را جز با چراغهاى آن، فروغ نتوان بخشيد. خداوند در اين قرآن مناطق ممنوعه خود (محرّمات) را تعيين كرده و موارد مباح و حلال خويش را نشان داده است. در اين كتاب الهى درمان است براى شفاجويان و بى نيازى است براى بى نيازى طلبان.

خطبه 153

پاره اى از صفات گمراهان

او در اين چند روز كه خداوند مهلتش داده با غافلان و بى خبران در راه هلاكت قدم مى نهد و تمام روزها را با گنهكاران به سر مى آورد، بدون اين كه در طريقى گام نهد كه او را به حق رساند، و يا پيشوايى برگزيند كه قائد و راهنمايش باشد.

صفات غافلان

قسمت ديگرى از اين خطبه است

تا به آن هنگام كه خداوند كيفر گناهانشان را به آنها نشان دهد و آنان را از پشت پرده هاى غفلت بيرون آورد، به استقبال آنچه پشت كرده (سراى ديگر) شتافتند و از آنچه روى آورده (سراى دنيا) روى برتافتند. از آنچه طلب نمودند و به آن رسيدند نفعى نبردند و از امورى كه بدست آوردند لذّتى نچشيدند.

من شما و خويشتن را از چنين وضعى برحذر مى دارم.

هركس بايد از خويشتن بهره گيرد، زيرا شخص بصير و بينا آن است كه بشنود و بينديشد، نگاه كند و ببيند و عبرت گيرد و از آنچه موجب عبرت است نفع برد، سپس در جاده روشنى گام نهد و از راههايى كه به سقوط و گمراهى و شبهات اغوا كننده منتهى مى شود دورى جويد ... و گمراهان را بر ضدّ خويش به وسيله سختگيرى در حق، يا تحريف در سخن و يا ترس از راستگويى، تحريك نكند.

ص: 326

ص: 327

اندرز به مردم

اى شنونده! از مستى خود به هوش آى! از غفلتت بيدار شو! و از عجله و شتابت بكاه! و در انجام آنچه از زبان پيامبر امّى صلى الله عليه و آله به تو رسيده كه راه فرارى از آن نيست، فكر را به كار بند و با كسى كه اين روش را به كار نمى بندد و به جانب ديگرى متمايل مى گردد، مخالفت كن! و او را با آنچه براى خويش پسنديده است واگذار! فخر فروشى را كنار بگذار! و از مركب تكبّر به زير آى! به ياد قبرت باش كه گذرگاه تو به سوى عالم آخرت از آن جاست. همان گونه كه به ديگران جزا مى دهى به تو جزا خواهند داد و همان گونه كه بذر مى افشانى درو خواهى كرد و آنچه امروز از پيش مى فرستى فردا بر آن، وارد خواهى شد. پس براى خود در سراى ديگر جايى مهيّا ساز! و براى آن روزت چيزى از پيش فرست.

اى شنونده! زنهار، زنهار! و اى غافل! كوشش كوشش! «و (بدان) هيچ كس جز شخص آگاه، تو را از حقايق امور با خبر نمى سازد».(1) از واجبات مسلّم خداوند در كتاب حكيمش كه بر آن پاداش و كيفر مى دهد و به خاطر آن خرسند مى شود و خشم مى گيرد، اين است كه انسان-/ هر چند خويش را به زحمت اندازد و عملش را خالص گرداند-/ نفعى به حالش نمى بخشد اگر پس از مرگ خداى را با يكى از اين خصلتها بدون توبه ملاقات كند:

(نخست اين كه) شريكى براى خدا در عباداتى كه بر او فرض كرده قائل شود، يا خشم خويش را با كشتن بى گناهى فرونشاند، يا بر شخصى از كارى كه ديگرى انجام داده عيب گيرد، يا براى انجام حاجتى كه به مردم دارد، بدعتى در دين خدا بگذارد، يا مردم را با دو چهره ملاقات كند (و دو رو باشد) و يا در ميان آنان با دو زبان سخن گويد ...

در آنچه گفتم تعقّل كن كه مشت نمونه خروار است!

حيوانات تمام همّشان شكمشان است و درندگان همّشان تجاوز و ستم به ديگران مى باشد و زنان (بى ايمان) تمام فكرشان زيورهاى حيات و زندگى دنيا و فساد در آن است. امّا مؤمنان خاضعند؛ مؤمنان (از مسؤوليّتهايشان) ترسان و خائفند!


1- سوره فاطر، آيه 14.

ص: 328

ص: 329

خطبه 154

كه در فضائل اهل بيت فرموده

عاقل با چشم قلبش پايان كار را مى نگرد و پستى و بلنديهاى آن را تشخيص مى دهد. دعوت كننده حق (پيامبر صلى الله عليه و آله) دعوت خويش را به پايان رسانيد، و سرپرست و رهبر امّت (امام عليه السلام) به سرپرستى قيام نمود. دعوت كننده حق را اجابت كنيد و از امام و رهبرتان تبعيّت نماييد. (گروهى) در درياهاى فتنه فرو رفته، بدعتها را گرفته، و سنّتها را واگذاردند، مؤمنان كناره گرفتند (و سكوت اختيار كردند) و گمراهان و تكذيب كنندگان به سخن آمدند. ما محرم اسرار حق و ياران راستين و گنجينه ها و درهاى علوم پيامبريم و هيچ كس به خانه ها جز از در وارد نمى شود و كسى كه از غير در وارد گردد، سارق خوانده مى شود.

قسمت ديگرى از اين خطبه

درباره آنها (اهل بيت) آيات كريمه قرآن نازل شده است، اينان گنج هاى علوم خداوند رحمانند، اگر سخن گويند، راست گويند و اگر سكوت كنند كسى از آنان سبقت نگيرد. بايد راهنماى جمعيّت به افراد خود راست بگويد و عقل خود را حاضر سازد! و بايد از فرزندان آخرت باشد، زيرا از آن جا آمده و به آن جا باز خواهد گشت ...

بنابراين آن كس كه با چشم عقلش مى بيند و با بينايى به عمل مى پردازد، بايد در آغاز كار توجّه كند كه آن عمل به سود اوست يا به زيانش؟ اگر به سود اوست اقدام مى كند و اگر بر زيانش است از عمل باز مى ايستد، زيرا كسى كه بدون آگاهى به عمل مى پردازد، همچون كسى است كه از بيراهه مى رود و چنين شخصى هرچه جلوتر مى رود، از سرمنزل مقصود خويش بيشتر فاصله مى گيرد؛ امّا كسى كه از روى آگاهى عمل مى كند همچون رهروى است كه در جاده واضح قدم بر مى دارد، بنابراين شخص بايد خوب بنگرد ره مى سپرد و به پيش مى رود و يا به عقب باز مى گردد.

بدان كه هر ظاهرى باطنى مطابق خود دارد؛ آنچه ظاهرش پاك بود، باطنش معمولًا نيز پاك، و آنچه آشكارش خبيث و بد باشد، باطنش نيز غالباً خبيث و زشت است. پيامبر صادق و راستگو صلى الله عليه و آله فرموده است:

«گاهى خداوند بنده اى را دوست مى دارد ولى عملش مبغوض است و گاهى خداوند عمل را دوست مى دارد، امّا شخص عامل را دشمن».

آگاه باش! هر عملى رويشى دارد و هر نبات و رويشى از آب بى نياز نمى تواند باشد، آبها گوناگون و مختلف اند: آنچه آبياريش پاكيزه باشد، غرس و نشاى آن پاكيزه و ميوه اش شيرين است و آنچه آبياريش ناپاك، درخت آن ناپاك و ميوه اش تلخ خواهد بود.

ص: 330

ص: 331

خطبه 155

اشاره

كه در آن از شگفتيهاى آفرينش خفّاش سخن به ميان آورده

ستايش خداوند

ستايش مخصوص خداوندى است كه اوصاف از بيان كنه ذاتش بازمانده و عظمتش عقلها را متحيّر ساخته؛ آن چنان كه راهى براى رسيدن به منتهاى ملكوتش نيافته!

او خداوند حق و آشكار است و سزاوارتر و آشكارتر است از آنچه چشمها مى بيند. دست تواناى عقول نمى تواند وى را در حدّى محدود سازد تا شبيهى براى او بيابد و نيروى پر جولان افكار به اندازه گيرى او نرسيده تا مثالى براى او فرض كند، مخلوقات را بدون نقشه قبلى و مشورت مشاورى و بدون كمك مددكارى آفريد و خلقت و آفرينش موجودات تنها با فرمان وى كامل گرديد و همه به اطاعتش ازعان و اعتراف نمودند، فرمانش را اطاعت كردند و رد ننمودند و رام و تسليم گرديدند و به مخالفت برنخاستند.

آفرينش خفّاش

از لطايف صنعتش و شگفتيهاى خلقتش همان اسرار پيچيده حكمتى است كه در وجود شب پره ها به ما نشان داده است.

همان جاندارانى كه روشنى روز با آن كه همه چيز را مى گشايد، چشمانشان را مى بندد! و پرده تاريكى شب كه همه چيز را در ظلمت خويش مى كشد، چشمان آنها را باز و گسترده مى سازد، چگونه چشمهايشان به طورى نابينايى يافته كه نمى تواند از خورشيد نورانى استمداد جويند و به راههاى خويش هدايت گردند و با روشنى خورشيد به سر منزل مقصود خويش برسند؟! و چگونه خدا با درخشش نور آفتاب آنها را از حركت درميان امواج روشنايى بازداشته؟ و در پنهانگاههاى خود از رفتن در دل نور مخفى ساخته، به هنگام روز پلكهاى چشمهاشان بر روى هم مى افتد و شب را براى خود چراغ روشنى قرار داده و در ظلمتگاه شبها روزى خود را جستجو مى كنند، نه تاريكى شديد شب چشم آنها را از ديدن باز مى دارد و نه ظلمت سختش آنها را از حركت در آن مانع مى گردد،

ص: 332

ص: 333

امّا آن گاه كه خورشيد نقاب را از چهره بر گرفت و روشنايى روز آشكار گرديد و تا درون لانه بر سوسمارها نور خويش را پاشيد، ناگهان پلكهاى چشم اين شب پره ها روى هم قرار مى گيرد و به آنچه در تاريكى شب براى ادامه زندگى فراهم ساخته قناعت مى كنند. منزّه است خداوندى كه شب را براى آنها روز و موقع به دست آوردن معاش و روز را هنگام راحتى و آرامش آنها قرار داد. از گوشتها براى آنها بالهايى آفريد تا بدان وسيله به هنگام نياز پرواز كنند، اين بالها گويى لاله هاى گوشند ولى بالهاى بدون پر و بدون نى هايى در ميان آن!

اما مواضع رگها به روشنى پيداست. دو بال دارند نه آن قدر نازك كه بشكنند و نه آن قدر ضخيم كه سنگينى كنند! (عجيب اين كه) آنها مى پرند در حالى كه جوجه هايشان به آنها چسبيده و به مادرانشان پناه جسته اند. هر زمان مادران بنشينند همراه آنانند و هر گاه به پرواز آيند با آنان در حركتند و تا آن دم كه پر و بال و اعضاى پيكر اين جوجه ها محكم نگردد، از آنها جدا نمى شوند و تا آن دم كه بالهايشان قدرت حمل آنها را نداشته و راه و رسم زندگى و مصالح خويش را نشناسند جدا نمى گردند، منزّه است آفريدگار تمام اشيا كه در آفرينش آنها كسى از او سبقت نگرفته است.

خطبه 156

اشاره

و در آن اهل بصره را مخاطب ساخته و از پيشامدهاى آينده آنها را آگاه نموده است.

آن كس كه مى تواند خويشتن را وقف بر اطاعت پروردگار سازد، بايد چنين كند، اگر از دستور من پيروى كنيد من به خواست خدا شما را به سوى بهشت خواهم برد- هر چند كه راه بهشت پر مشقّت است و تلخيهايى به همراه دارد- امّا فلان زن (عايشه) خيالات و افكار زنانه دامنش را گرفت و كينه اى كه در سينه خود پنهان مى داشت، همچون بوته آهنگران كه آهن در آن ذوب گردد به غليان آمده؛ اگر او را دعوت مى كردند كه مانند همين كار را درباره غير من انجام دهد، نمى كرد. با اين حال (در نظر من) همان احترام نخستينش بر قرار و حسابش با خداست!

ص: 334

ص: 335

توصيف ايمان

قسمتى از اين سخن است:

(ايمان) روشنترين راه است و نورانى ترين چراغ، انسان در پرتو ايمان راه به اعمال صالح مى يابد و با اعمال شايسته راه به ايمان (و اين دو در يكديگر تأثير متقابل دارند). به وسيله ايمان كاخ علم و دانش آباد خواهد شد و با علم، هراس از مرگ (و مسئوليّتهاى پس از آن) حاصل مى گردد. با مرگ دنيا پايان مى گيرد و با دنيا مى توان آخرت را به دست آورد، و با بر پا شدن قيامت بهشت نزديك مى گردد و جهنّم براى بدكاران آشكار مى شود. مردم به جز قيامت توقّفگاهى ندارند و به سرعت به سوى آن سر منزل آخرين، رهسپار مى گردند.

چگونگى حال مردگان در قيامت

قسمتى ديگر از اين سخن است:

از قبرها خارج شده و به سوى سر منزل آخرين رهسپار گرديده اند؛ هر خانه اى (از بهشت و جهنّم) ساكنانى دارند كه تبديل و تحوّل در آن نيست و از آن به جاى ديگر انتقال نمى يابند.

امر به معروف و نهى از منكر دو صفت از صفات خداوند سبحانند، كه نه اجل و سرآمد زندگى كسى را نزديك مى كنند و نه از روزى كسى مى كاهند، كتاب خدا را محكم بگيريد «زيرا رشته اى است محكم و نورى است آشكار.» داروى شفابخش و پر منفعت و سيراب كننده اى است كه عطش (تشنگان حقيقت) را فرو مى نشاند. هر كس به آن تمسّك جويد، او را نگاه مى دارد و هر كس به دامنش چنگ زند نجاتش مى دهد، كژى در آن راه ندارد تا نياز به راست نمودن داشته باشد و منحرف نمى گردد و خطا نمى كند تا پوزش بطلبد. خواندن و شنيدن مكرّرش موجب كهنگى و يا ناراحتى سامعه نگردد (و هر قدر آن را بخوانند و تكرار كنند باز روح پرورتر است و شيرينيش دلپذيرتر). كسى كه با قرآن سخن بگويد، راست گفته و آن كس كه به آن عمل كند (بر دگران) پيشى گرفته است. در اين جا مردى بپا خاست و گفت: اى اميرمؤمنان! مارا از فتنه آگاه ساز! و آيا در اين باره از پيامبر صلى الله عليه و آله پرسشى نموده اى؟ امام عليه السلام فرمود:

آنگاه كه خداوند آيه «الم احَسِبَ النَّاسُ انْ يُتْرَكُوا انْ يَقُولُوا آمَنَّا وَ هُمْ لايُفْتَنُونَ؛ الم- آيا مردم خيال مى كنند همين كه مى گويند ايمان آورديم بدون آزمايش رها مى شوند»(1) نازل فرمود (و من) مى دانستم تا زمانى كه پيامبر صلى الله عليه و آله در بين ماست آزمايش (نهايى) نمى شوم، پرسيدم: اى رسول خدا صلى الله عليه و آله منظور از اين آزمايش و «فتنه» چيست كه خداوند تو را آگاه ساخته است؟


1- سوره عنكبوت، آيات 1 و 2.

ص: 336

ص: 337

فرمود: «اى على! پس از من، پيروانم در بوته آزمايش قرار مى گيرند».

عرض كردم: اى پيامبر خدا صلى الله عليه و آله مگر نه اين است كه در جنگ احد پس از آن كه افرادى از مسلمانان شهيد شدند و من از اين كه به سعادت شهادت نرسيده بودم ناراحت شدم به من فرمودى «بشارت باد بر تو كه سرانجام شهيد خواهى شد».

در پاسخم فرمود: «آن گفته درست است ولى بگو در آن موقع چگونه صبر خواهى كرد؟» عرض كردم: چنين موردى از موارد «صبر» نيست، بلكه از موارد بشارت و شكر است (شهادت نعمت است نه مصيبت).

آن حضرت به من فرمود: «اى على! اين مردم پس از من با ثروتشان آزمايش مى گردند و ديندار بودن را منّتى بر خدا قرار مى دهند و با اين حال انتظار رحمتش را دارند و از قدرت و خشمش خود را در امان مى بينند. حرام او را با شبهات دروغين و هوسهاى غفلت زا حلال مى شمرند، شراب را به نام «نبيذ»، «رشوه» را به نام «هديه» و «ربا» را به اسم «تجارت» حلال مى دانند».

گفتم: اى پيامبر! كار آنها را در چه مرتبه اى قرار دهم؟ آيا به منزله ارتداد و بازگشت از دين و يا در مرحله فتنه و آزمايش بدانم؟

فرمود: «در مرحله آزمايش و فتنه بدان»!

خطبه 157

كه در آن مردم را به تقوا تشويق نموده است

ستايش مخصوص خداوندى است كه «حمد» را كليد يادآوريش قرار داده و آن را سبب ازدياد فضل و رحمتش و راهنماى نعمتها و عظمتش گردانيده است.

بندگان خدا! روزگار بر باقى ماندگان آنسان مى گذرد كه بر پيشينيان گذشت، آنچه از آن گذشته باز نمى گردد و آنچه در آن است جاويدان نمى ماند، آخرين كارش همچون اوّلين كار اوست، اعمال و رفتارش همچون يكديگر و نشانه هايش روشن و آشكار است؛ گويا پايان زندگى جهان، شما را به پيش مى راند، همانگونه كه ساربان شتران را به سرعت مى راند. آن كس كه توجّهش را از خويش باز دارد، در تاريكيها متحيّر مى ماند و در مهلكه ها غوطه ور مى گردد و شياطين او را در مسير طغيان به پيش مى رانند و اعمال ناشايسته اش را در نظرش جلوه مى دهند؛

ص: 338

ص: 339

(آگاه باشيد كه) بهشت سر منزل مقصود پيشتازان و آتش پايان كار كوتاهى كنندگان است.

اى بندگان خدا! بدانيد كه تقوا قلعه اى محكم و نيرومند است، امّا بدكارى و گناه، حصارى است سست و بى دفاع كه اهلش را از بدى باز نمى دارد و كسى كه به آن پناهنده شود نگهداريش نمى كند، آگاه باشيد با تقوا مى توان زهر گناهان را از بين برد و با يقين به برترين درجه مقصود رسيد.

اى بندگان خدا! خدا را! خدا را! مراقب عزيزترين و محبوبترين اشخاص نسبت به خويش (يعنى خودتان) باشيد چه اين كه خداوند مقصد حق را واضح و راههاى آن را برايتان روشن ساخته است، سرانجام كار، يا بدبختى دائمى است و يا سعادت هميشگى! پس در اين ايّام فانى براى ايّام باقى، زاد و توشه اى تهيّه كنيد! زاد و توشه مورد نياز را به شما معرّفى كرده اند و به كوچ كردن فرمانتان داده اند و با سرعت به حركت در آمده ايد، شما همچون كاروانى هستيد كه در جايى توقّف كرده ايد و نمى دانيد چه وقت دستور حركت به شما داده مى شود. آن كس كه براى آخرت آفريده شده با دنيا پرستى چه كار؟ و آن كس كه به زودى ثروتش را از او مى گيرند با (اين همه) اموال دنيا چه مى كند؟ آن هم ثروتى كه مؤاخذه و حسابش بر اوست (و سودش براى ديگران!).

اى بندگان خدا! آنچه را كه خداوند وعده نيك نسبت به آن داده نبايد رها ساخت و بديهايى كه از آن نهى كرده قابل توجه و دوست داشتنى نيستند!

بندگان خدا! از روزى كه اعمال، مورد بررسى قرار مى گيرد، لرزشها در آن فراوان و كودكان (از ناراحتى) پير مى شوند بر حذر باشيد.

اى بندگان خدا! بدانيد كه مراقبانى از خودتان بر شما گماشته شده و ديدبانانى از اعضاى پيكرتان ناظر شمايند و نيز بدانيد حسابگرانى راستگو اعمال شما را ثبت مى كنند و حتّى عدد نفسهايتان را نگه مى دارند، نه ظلمت شب تاريك شما را از آنها پنهان مى دارد و نه درهاى محكم و بسته؛ راستى چه فردا به امروز نزديك است.

امروز با آنچه در آن است سپرى مى شود و فردا همچنان به آن ملحق مى گردد. گويى هر كدام از شما هم اكنون به سر منزل تنهايى و گودال گور خويش وارد شده ايد.

اى واى از آن خانه تنهايى و منزلگاه وحشت و جايگاه غربت! گويى نفخه صور فرا رسيده و قيامت شما را در برگرفته و در صحنه دادگاه الهى حاضر گشته ايد، باطلها از شما رخت بر بسته و عذر تراشيها از ميان رفته، و حقايق برايتان مسلّم شده و اوضاع شما را به سرچشمه اصلى رسانده (و از حقايق امور آگاه شده ايد) از عبرتها پند گيريد، از تغييرات و دگرگونى (نعمتها) اندرز پذيريد و از هشدارهاى (روزگار) استفاده كنيد.

ص: 340

ص: 341

خطبه 158

اشاره

كه در آن از فضايل پيامبر بزرگ و قرآن مجيد و سپس از وضع دولت بنى اميّه

سخن به ميان آورده است.

پيامبر و قرآن

وى را در آن هنگام كه از زمان پيامبران فاصله گرفته بود و ملّتهاى جهان به خواب فرو رفته بودند و تار و پود حقايق از هم گسسته بود، (براى هدايت انسانها) فرستاد (محتواى رسالت او براى اين مردم) تصديق كتابهاى آسمانى پيشين بود و نورى كه بايد به آن اقتدا كنند، اين نور همان قرآن است، آن را به سخن آريد، اگر چه هرگز (با زبان عادى) سخن نمى گويد. امّا من از جانب او شما را آگاهى مى دهم:

بدانيد در قرآن علوم آينده و اخبار گذشته، داروى بيماريها و نظم حيات اجتماعى شماست.

توصيف دولت بنى اميّه قسمتى ديگر از اين خطبه است:

در آن هنگام خانه اى در شهر يا خيمه اى در بيابان باقى نخواهد ماند جز اين كه ستمگران غم و اندوه را در آن وارد سازند و بلا و بدبختى را در آن داخل مى كنند، در آن روز (براى ستمگران و اتباعشان) نه در آسمان پذيرنده عذرى است و نه در زمين يار و ياورى، (به آنها خطاب مى شود) زمامدارى را به غير اهلش سپرده و آن را در غير موردش قرار داده ايد! (امّا بدانيد) بزودى خداوند از ستمگران انتقام مى كشد و كارهايشان را مو به مو رسيدگى مى كند و كيفر مى دهد؛ خوردنى به خوردنى و آشاميدنى را به آشاميدنى؛ در برابر هر جرعه نوشين، جامى تلخ و در مقابل هر لقمه لذيذى، لقمه اى بس ناگوار و زهرآلود خواهند خورد (و همان گونه كه مردم را در ترس و وحشت و زير بار شكنجه مى گذاردند) از درون وحشت و از برون شمشير را بر آنها مسلّط خواهد كرد، اين گروه مركبهاى معاصى و شتران باركش گناهانند.

سوگند ياد مى كنم! باز هم سوگند مى خورم، كه پس از من «بنى اميّه» خلافت را همچون اخلاط سر و سينه به ناچار بايد بيرون اندازند و تا آن دم كه شب و روز برقرار است، طعم آن را نخواهند چشيد و هرگز از آن بهره نخواهند گرفت (و همواره در برابر سيل اعتراض و مخالفت ناراحت خواهند بود).

ص: 342

ص: 343

خطبه 159

در اين خطبه از روش نيك خود با رعايا سخن گفته است

من برايتان همسايه نيكى بودم و با كوشش و تلاش در پشت سر نيز به پاسدارى از شما پرداختم، از بند ذلّت و حلقه هاى زنجير و خوارى آزادتان ساختم، اين سپاس فراوان من است در برابر نيكى كمى كه شما انجام داده ايد، (و نسبت به گروهى ديگر از شما) از منكرات فراوانى كه انجام مى دهند كه چشم مشاهده مى كند و بدن آن را لمس مى نمايد، چشم پوشى و اغماض كردم (زيرا رهبر بايد نسبت به نيكان نيكى كند و از گناه فريب خوردگان صرف نظر نمايد، شايد به خود آيند و باز گردند).

خطبه 160

اشاره

كه در مورد عظمت خداوند ايراد فرموده است

فرمانش قضا و حكمت است و رضايش امان و رحمت، با علم داورى مى كند و با حلم و بردبارى مى بخشايد.

ستايش خداوند

پروردگارا! ستايش مخصوص توست بر آنچه مى گيرى و بر آنچه عطا مى كنى و بر بهبودى و عافيتى كه مى دهى و بر آزمايشى كه مى نمايى؛ ستايشى كه رضايت بخش ترين حمدها برايت و محبوبترين ستايشها بسويت و برترين آنها نزد تو باشد.

ستايشى كه تمام عوالم خلقت را پر سازد و تا آن جا كه اراده كنى برسد؛ حمدى كه از تو دور نشود و در پيشگاهت قصورى نداشته باشد.

ستايشى كه عددش پايان نپذيرد و در پهنه زمان فنا در آن راه نيابد. ما كنه عظمت تو را درك نمى كنيم. تنها اين را مى دانيم كه تو زنده و قائم به ذات خود هستى و ديگران قائم به تواند! هيچ گاه خواب سبك و سنگينى تو را فرا نخواهد گرفت (و از حال بندگانت غافل نمى شوى). شعاع نگاهها به تو نمى رسد و بينايى تو را درك نخواهد كرد، ولى تو چشمها را مشاهده مى كنى و اعمال و كردار را احصا مى نمايى و زمام همگان در اختيار توست.

ص: 344

ص: 345

آنچه از مخلوقاتت مشاهده مى كنيم و به دنبال آن از قدرتت در شگفتى فرو مى رويم و سلطنت عظيمت را توصيف مى كنيم؛ در برابر آنچه از ما پنهان است و چشمانمان از ديدن آنها قاصر و انديشه و افكار ما در برابر دركشان زانو زده و پرده هاى غيب بين ما و آنها فاصله انداخته، بس عظيم تر است.

آن كس كه قلبش را از همه چيز (جز ياد تو) خالى كند و فكرش را به كار اندازد تا بداند چگونه عرش قدرتت را برقرار ساخته اى و مخلوقات را آفريده اى و چگونه آسمانها و كرات را در هوا معلّق كرده و زمينت را بر روى امواج آب گسترده اى (بدون ترديد) ديده فهمش وامانده شود و عقلش مغلوب و مبهوت، شنوائيش حيران و انديشه اش سرگردان فرو ماند.

اميد به خدا چگونه است؟

قسمت ديگرى از اين خطبه است

(پاره اى) گمان مى برند به خدا اميدوارند، (اما) سوگند به خداوند بزرگ كه دروغ مى گويند (اگر راست مى گويند پس) چرا اين اميدوارى در عملشان به چشم نمى خورد، زيرا هر كس اميدى داشته باشد، مى توان آن را در عملش مشاهده نمود. هر اميدى- جز اميد به خدا نابجا و هر ترس مسلّمى- جز ترس از خدا- نادرست است.

(گروهى) در مسائل مهم به خدا اميد دارند و در مسائل كوچك به بندگان خدا!، ولى اميدشان به بندگان، بيش از اميدشان به خداست، امّا چرا توجّهشان به خداى بزرگ كمتر است از توجّهشان به بندگان؟

آيا مى ترسى در اظهار اميد به خدا دروغگو باشى؟ يا او را شايسته اميد نمى دانى؟ و نيز (اين گروه) اگر از يكى از بندگان خائف باشند به اندازه اى احترامش مى كنند كه با خدا چنين رفتار نمى نمايند، ترس از بندگان را «نقد» مى شمرند و خوف از خدا را وعده اى دور از عمل! آرى چنين است كسى كه دنيا در چشمش بزرگ جلوه نموده، و موقعيّت آن در قلبش بزرگ قرار گرفته، آن را بر خداى تعالى مقدّم مى دارد، از همه جا مى برد و به دنيا مى پيوندد و سخت برده آن مى شود.

پيامبر خدا صلى الله عليه و آله

كافى است كه روش پيامبر را سر مشق خويش قرار دهى و نيز او سرمشق توست در بى ارزش بودن و نقصان دنيا

ص: 346

ص: 347

و فراوانى رسوايى ها و بدى هايش، چه اين كه دنيا از او گرفته شده، امّا براى ديگران مهيّا گرديد، از پستان دنيا وى را جدا ساختند و از زخارف و زيبايى هاى آن كنار زده شد.

اين موسى عليه السلام بود

اگر بخواهى، نفر دوّم موسى كليم عليه السلام را معرّفى مى كنم، آنجا كه مى گويد: «پروردگارا! هر چه به من از نيكى عطا كنى نيازمندم».(1) به خدا سوگند (آن روز) موسى غير از قرص نانى كه بخورد از خدا نخواست، زيرا وى (مدّتى بود) از گياهان زمين استفاده مى كرد تا آن جا كه در اثر لاغرى شديد (و جذب شدن مواد اين گياهان) سبزى گياه از پشت پرده شكمش آشكار بود.

اين داوود عليه السلام بود

و چنانچه دوست داشته باشى سوّمين نفر داوود عليه السلام صاحب مزامير وقارى بهشتيان را نمونه آورم! وى با دست خويش از ليف خرما زنبيل مى بافت و به دوستان و رفقايش مى گفت: كدام يك از شما مى تواند براى من اينها را بفروشد و از بهاى آن قرص نان جوى تهيّه كرده مصرف كند.

اين عيسى عليه السلام بود

و اگر بخواهى سرگذشت عيسى بن مريم عليه السلام را برايت بازگو مى كنم؛ او سنگ را بالش خويش قرار مى داد، لباس خشن مى پوشيد، نان خشك مى خورد؛ نان خورشش گرسنگى، چراغ شبهايش ماه، مسكنش در زمستان مشرق و مغرب آفتاب بود (صبحها در جانب مغرب و عصرهادر جانب مشرق روبه روى آفتاب قرار مى گرفت)، ميوه و گلش گياهانى بود كه زمين براى بهايم مى رويانيد. نه همسرى داشت كه وى را بفريبد و نه فرزندى كه او را غمگين نمايد و نه ثروتى كه او را به خود مشغول دارد و نه طمعى كه خوارش سازد؛ مركبش پاهايش و خادمش دستهايش بود.


1- سوره قصص، آيه 26.

ص: 348

ص: 349

و اين پيامبر بزرگ اسلام صلى الله عليه و آله بود

از پيامبر پاك و پاكيزه ات صلى الله عليه و آله پيروى كن! زيرا راه و رسمش سر مشقى است براى آن كس كه بخواهد تأسّى جويد و انتسابى است (عالى) براى كسى كه بخواهد منتسب گردد، و محبوبترين بندگان نزد خداوند كسى است كه از پيامبرش سرمشق گيرد و قدم به جاى قدم او گذارد. پيامبر صلى الله عليه و آله بيش از حدّاقل نياز از متاع دنيا استفاده نكرد و به آن تمايلى نشان نداد. پهلويش از همه لاغرتر و شكمش از همه گرسنه تر بود. دنيا به وى عرضه شد (تا آنچه مى خواهد انتخاب كند) امّا از پذيرفتن آن امتناع ورزيد، او از آنچه مبغوض خداوند است آگاهى داشت، لذا خود نيز آنها را منفور مى شمرد و آنچه خداوند آن را حقير شمرده بود او نيز حقير مى دانست و كوچكها را كوچك و كم اهميّت.

اگر در ما چيزى جز محبّت آنچه مورد غضب خدا و رسول، و بزرگداشت آنچه خداوند و پيامبرش آن را كوچك شمرده اند، نباشد، همين خود براى مخالفت ما با خدا و سر پيچى از فرمانش كافى است.

پيامبر صلى الله عليه و آله روى زمين (بدون فرش) مى نشست و غذا مى خورد و با تواضع همچون بردگان جلوس مى كرد، با دست خويش كفش و لباسش را وصله مى كرد، بر مركب برهنه سوار مى شد و حتّى كسى را پشت سر خويش سوار مى نمود، پرده اى را بر در اتاقش ديد كه در آن تصويرهايى بود، همسرش را صدا زد و گفت:

«آن را از نظرم پنهان كن! كه هر گاه چشمم به آن مى افتد به ياد دنيا و زرق و برقش مى افتم».

او با تمام قلب خويش از زرق و برق دنيا اعراض و ياد آن را در وجودش ميراند، وى سخت علاقه مند بود كه زينت ها و زيورهاى دنيا از چشمش پنهان گردد، تا از آن لباس زيبايى تهيّه نكند و آن را قرار گاه هميشگى نداند و اميد اقامت دائم در آن نداشته باشد. لذا آن را از روحش بيرون راند، از قلبش دور ساخت و از چشمش پنهان ساخت. (آرى) چنين است، كسى كه چيزى را منفور مى دارد، نگاه كردن و يادآورى آن را نيز منفور مى شمرد.

در زندگى رسول خدا صلى الله عليه و آله امورى است كه تو را به عيوب و بديهاى دنيا واقف مى سازد، چه اين كه او و نزديكانش در آن گرسنه بودند و با اين كه منزلت و مقام عظيمى در پيشگاه خداوند داشت زينتهاى دنيا را از او دريغ داشت، بنابراين هر كس با عقل خويش بايد بنگرد كه آيا خداوند با اين كار پيامبرش را گرامى داشته يا به او اهانت نموده است؟ اگر كسى بگويد او را تحقير كرده كه- به خدا سوگند- اين دروغ محض است، دروغى بزرگ، و اگر گويد او را گرامى داشته، بايد بداند خداوند ديگران را (كه زينتهاى دنيا به آنها داده) گرامى نداشته است، چه اين كه دنيا رابراى آنها گسترده و از مقرّبترين افراد به او دريغ داشته است. بنابراين (كسى كه بخواهد خوشبختى واقعى پيدا كند) بايد به اين فرستاده خداوند اقتدا و تأسّى نمايد؛ گام در جاى گامهايش بگذارد و از هر درى كه او داخل شده وارد شود

ص: 350

ص: 351

و اگر چنين نكند از هلاكت ايمن نگردد، زيرا خداوند «محمّد صلى الله عليه و آله» را نشانه قيامت، بشارت دهنده بهشت و انذار كننده از عقوبتها و كيفرها قرار داده است. او با شكم گرسنه از اين جهان رفت و با سلامت روح و ايمان به سراى ديگر ورود كرده، وى تا آن دم كه به راه خود رفت و دعوت حق را اجابت نمود، سنگى روى سنگ نگذاشت؛ چه منّت بزرگى خدا بر ما گذاشته كه چنين پيشوا و رهبرى به ما عنايت كرده تا راه او را بپوييم و گام به جاى گام او بگذاريم.

به خدا سوگند! آن قدر اين پيراهن خود را وصله زدم كه از وصله كننده آن شرم دارم؛ كسى به من گفت: چرا اين لباس كهنه را بيرون نمى اندازى؟ گفتم: از من دور شو! «صبحگاهان رهروان شب ستايش مى شوند» (آنها كه بيدار بودند و ره سپردند و به مقصد رسيدند از آنها كه خواب ماندند و به مقصد نرسيدند شناخته مى شوند).

خطبه 161

اشاره

در اين خطبه از اوصاف پيامبر و خاندان و پيروان آيينش سخن به ميان آورده

و مردم را به تقوا دعوت نموده است.

پيامبر و اهل بيت وپيروان مكتبش

وى را با نورى روشنى بخش (قرآن) و برهان و دليلى آشكار، راهى واضح و كتابى هدايت كننده بر انگيخت؛ خاندانش بهترين خاندانها و درخت وجودش بهترين درختان است كه شاخه هايش موزون و ميوه هايش در دسترس همگان قرار دارد، زادگاهش «مكّه» و هجرتگاهش «مدينه طيّبه» بود، همان شهرى كه آوازه او از آن برخاست و صدايش از آن جا پخش شد. او را با دليل كافى و اندرزى شفابخش و برنامه اى پيش گيرنده از فساد فرستاد. به وسيله او دستورات ناشناخته الهى را آشكار ساخت، بدعتهايى كه به نام دين در ميان مردم بود، از بين برد و احكامى كه هم اكنون نزد ما روشن است، به وسيله او بيان داشت با اين حال، كسى كه جز اسلام آيينى برگزيند، زيانش مسلّم، دستگيره ايمانش گسسته و سقوط او شديد خواهد بود و سرانجام غم و اندوهى طولانى و عذابى مهلك خواهد داشت.

به خدا توكّل مى كنم توكّلى با توبه و بازگشت به او و از او ارشاد مى طلبم به راهى كه به سوى بهشتش منتهى و به محلّ و منزل مورد رضايتش پايان يابد.

ص: 352

ص: 353

نصيحت به تقوا

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و اطاعت خداوند توصيه مى كنم كه موجب رستگارى فردا و نجات ابدى است.

(خداوند بزرگ) انذار كرده و به شدّت ابلاغ فرموده و به آخرين حد ترغيب و تشويق نموده و دنيا و ناپايدارى آن و زوال و انتقالش را براى شما توصيف كرده، پس از اين زرق و برقهايى كه براى شما اعجاب انگيز است به خاطر كوتاهى دورانش چشم بپوشيد! دنيا نزديكترين منزل به خشم خدا و دورترين آن از رضا و خشنودى اوست، پس اى بندگان خدا، خود را همواره سرگرم آن نسازيد، زيرا از فراق و دگرگونى حالات آن باخبريد، لذا همچون دوستى مهربان، ناصح و كوشا كه براى نجات رفيقش تلاش مى كند، خويشتن را از «دنيا پرستى» بر حذر داريد! و از آنچه در ميدانهاى نابودى قرون پيشين ديده ايد عبرت گيريد! از همانها كه پيوندهاى اعضايشان گسسته، چشم و گوشهاى آنها نابود، شرافتمندى و عزّتشان از ميان رفته و نعمتها و سرورشان منقطع گرديده است؛ همانها كه به جاى قرب فرزندان به فراق آنها مبتلا شدند و به جاى همدمى همسران مفارقتشان را گزيدند، اكنون نه بر يكديگر تفاخر مى كنند و نه توليد نسل مى نمايند، نه يكديگر را ديدار و نه با هم سخن مى گويند، پس اى بندگان خدا! بر حذر باشيد همچون كسى كه بر نفس خود پيروز و بر شهوتش غالب و حاكم و با چشم عقلش مى نگرد، زيرا امر (دنيا و آخرت) واضح، نشانه هاى اين راه پا بر جا، طريق صاف و آشكار و راه مستقيم است.

خطبه 162

در پاسخ بعضى از يارانش از طايفه بنى اسد كه از آن حضرت پرسيد: چگونه شما را از اين مقامى كه سزاوارتر بوديد بركنار نمودند؟ امام عليه السلام در پاسخ فرمود:

اى برادر اسدى! تو مردى مضطرب و دستپاچه اى، بى موقع پرسش مى كنى! امّا در عين حال احترام خويشاوندى و بستگى برقرار و حقّ پرسش محترم است، اكنون كه مى خواهى بدانى، بدان.

امّا استبداد (خلفا) در برابر ما نسبت به مقام خلافت با اين كه ما از نظر نسب بالاتر و از جهت ارتباط با پيغمبر صلى الله عليه و آله پيوندمان محكمتر مى باشد، بدين جهت بود كه عدّه اى بر اين مقام بخل ورزيده (و با نداشتن شايستگى آن را تصاحب نمودند) و گروهى ديگر (خود ما) با سخاوت از آن صرف نظر كردند، حاكم و داور خداوند است و بازگشت در قيامت به سوى او.

ص: 354

ص: 355

در اين جا امام عليه السلام به شعر امرءالقيس تمثّل جست كه حاصل معناى آن اين است:

«سخن از گذشتگان بگذار و سخن از آنچه امروز با آن روبه رو هستم بگوى»!

و بيا از مشكل مهمّ پسر ابى سفيان (معاويه) سخن بگو، روزگار پس از آن كه مرا گريانيد به خنده آورد، به خدا سوگند اين تعجّب ندارد، اوه، چه جريان عجيبى كه ديگر تعجّبى باقى نگذارده و كژى ...

فراوان به بار آورده است؛ آنها كوشيدند تا نور خدا را كه از چراغش مى درخشيد، خاموش سازند و فوران چشمه الهى را مسدود نمايند و اين آب گوارا را بين من و خودشان گل آلود و پر درد كنند؛ اگر اين مشكلات موجود برطرف گردد، آنها را به سوى حقّ خالص سوق خواهم داد و اگر چنين نشد و نتيجه حوادث به سود مخالفان گرديد «بر آنان حسرت مخور زيرا خداوند از آنچه انجام مى دهند، آگاه است».(1)

خطبه 163

آفريدگار بزرگ

ستايش مخصوص آفريدگار بندگان است؛ خداوندى كه گستراننده زمين، جارى سازنده سيل در درّه ها و رودخانه ها و روياننده گياهان در كوهها و تپّه ها، نه براى اوليتش آغازى است و نه بر ازليتش پايانى، نخستينى است كه همواره بوده و جاويدى است كه سرآمدى نخواهد داشت. پيشانيها در برابر عظمتش به خاك افتاده و لبها به يگانگى او گشوده شده، هنگام آفرينش براى هر مخلوقى حدّى قرار داد تا با وجود پاكش شباهت نداشته باشند (و كسى در شناخت او به اشتباه نيفتد) افكار و انديشه ها هرگز نمى توانند با حدود و حركات و جوارح و ابزار، اندازه و حدّى برايش تعيين كنند.

درباره او هيچ گاه نمى توان گفت از «كى» بوده؟ و برايش نيز سرآمدى نتوان تعيين كرد كه گفته شود تا «كى» خواهد بود؟، آشكارى است كه درباره اش نتوان گفت «از چه چيز پيدا شده؟» و مخفى و پنهانى است كه نمى توان گفت: «در كجاست؟» نه جسم است كه بتوان به پايانش دست يافت و نه پوشيده و محجوب است كه چيزى بر او محيط گردد. نه آن قدر به موجودات نزديك است كه به آنها چسبيده باشد و نه آن قدر دور كه از آنها فاصله گيرد، نگاههاى ممتدّ بندگان از او پنهان نيست، نه تكرار الفاظ بر زبان، نه بالا رفتن و نزديك شدن به تپّه ها و نه برداشتن گامهاى بلند در شبهاى ظلمانى و درون تاريكيها ...

شبهايى كه ماه درخشان بر آن مى تابد و خورشيد نورانى در طلوع و غروب بر آن مى گذرد، و تغيير و دگرگونى زمانها و زندگانيها؛


1- سوره فاطر، آيه 8.

ص: 356

ص: 357

يعنى آمد و شد شب و روز، هيچ كدام از او مخفى نيست (و از همه به خوبى آگاه است، آرى) پيش از نهايت و سررسيد هرچيز و قبل از احصا و شمارش، از آنها اطّلاع داشته است. پروردگار بزرگ از آنچه «مشبّهه و مجسّمه» (آنها كه براى او جسم يا شبيه قائلند) به او نسبت مى دهند برتر و بالاتر است و صفات اجسام از قبيل اندازه و ابعاد، قرار داشتن در مسكن و جايگزيدن در مأوى در مورد خداوند تصوّر ندارد. بنابراين حدّ و اندازه، مخصوص مخلوقات و براى غير خداوند تعيين شده است.

ابداع مخلوقات

مخلوقات را از موادى كه ازلى و ابدى باشند نيافريده، بلكه آنها را از عدم به وجود آورد و برايشان حدّى تعيين فرمود و آنها را به نيكوترين وجه صورتگرى كرد. هيچ چيز در برابر قدرتش ياراى مقاومت ندارد و از اطاعت و عبادت موجودات بهره اى نمى گيرد، علم او به مردگان پيشين همچون علمش به زندگان موجود است، آگاهيش به آنچه در آسمانهاى بالاست، همانند دانشش به آنچه در طبقات پايين زمين است، مى باشد.

قسمت ديگرى از اين خطبه است

اى مخلوقى كه با اندام متناسب و در محيط محفوظى آفريده شده اى؛ در تاريكيهاى رحم و در پرده هاى تو در تو، آفرينشت «از عصاره گِل» آغاز شد و «در جايگاه آرام قرار داده شدى تا زمانى مشخّص و سرآمد معيّن».(1) در آن هنگام كه چنين بودى و در رحم مادرت حركت مى كردى، نه قدرت پاسخگويى داشتى و نه صدايى مى شنيدى، سپس از اين جايگاه به محيطى كه آن را مشاهده نكرده بودى و راه به دست آوردن منافعش را نمى شناختى فرستاده شدى ...

(بگو) چه كسى تو را در مكيدن شير از پستان مادرت هدايت نمود و چه كسى تو را به محلّ آنچه مى خواستى آشنا كرد؟ هيهات! آن كس كه از توصيف موجوداتى كه داراى شكل و اندام و اعضاى پيكرند، ناتوان است، از توصيف خالق خويش عاجزتر و ناتوانتر است و از شناخت او از طريق صفات مخلوقين دورتر.


1- سوره مؤمنون، آيه 12 و 13.

ص: 358

ص: 359

خطبه 164

هنگامى كه مردم نزد او جمع شده و از عثمان شكايت كردند و از آن حضرت خواستند كه با عثمان در اين زمينه صحبت كند و از او بخواهد كه از اشتباهاتش دست بردارد، امام عليه السلام بر عثمان وارد شد (با لحنى مؤدّبانه و آميخته با احترام با او سخن گفت، باشد كه در دل او اثر كند و از مسيرش بازگردد) و چنين فرمود:

مردم پشت سر من هستند و مرا بين خود و تو سفير قرار داده اند. سوگند به خدا نمى دانم چه چيز را با تو بگويم؟! مطلبى را كه تو (در اين زمينه) از آن بى اطّلاع باشى سراغ ندارم، تو آنچه را كه ما مى دانيم مى دانى، ما به چيزى پيشى نگرفته ايم كه تو را از آن آگاه سازيم و چيزى را در پنهانى نيافته ايم كه آن را به تو ابلاغ كنيم (زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله تمام اصول و وظايف اسلامى را آشكارا بيان فرمود و همگان آن را شنيدند) و همان طور كه ما مشاهده كرديم، تو هم مشاهده كردى و همان گونه كه ما شنيديم، تو هم شنيدى و همچنان كه ما با پيامبر صلى الله عليه و آله همنشين بوديم تو نيز همنشين بودى، هيچ گاه فرزند ابوقحافه (ابوبكر)، پسر «خطاب» (عمر) در انجام اعمال نيك از تو سزاوارتر نبودند، تو بر رسول خدا صلى الله عليه و آله از نظر پيوند خويشاوندى از آن دو نزديكترى؛ تو از نظر دامادى پيامبر صلى الله عليه و آله به مرحله اى رسيدى كه آن دو نرسيدند.

خدا را! خدا را! به جان خود رحم كن، سوگند به خدا كه تو نياز به راهنمايى و تعليم ندارى؛ راهها آشكارند و نشانه هاى دين برپا! آگاه باش! برترين بندگان در نزد خداوند پيشواى عادلى است، ... كه خود هدايت يافته و ديگران را هدايت مى كند، سنّت معلومى را برپا دارد، بدعت مجهولى را بميراند. سنّتها روشن و نورانيند و نشانه هاى مشخّص دارند، بدعتها نيز آشكارند و علامتهايى دارند.

و بدترين مردم نزد پروردگار، پيشواى ستمگرى است كه خود گمراه است و مردم به وسيله او گمراه مى شوند؛ سنّتهاى مورد قبول را از بين برده و بدعتهاى متروك را زنده مى كند، من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:

«پيشواى ستمكار را روز رستاخيز حاضر مى كنند در حالى كه نه ياورى با اوست و نه عذر خواهى، او را در آتش دوزخ مى افكنند و همچون سنگ آسيا در آتش به چرخش مى افتد، آن گاه او را در قعر دوزخ به زنجير مى كشند» و من تو را به خدا سوگند مى دهم، نكند تو همان پيشواى مقتول اين امّت گردى.

چه اين كه پيامبر صلى الله عليه و آله همواره مى فرمود: «در اين امّت پيشوايى كشته خواهد شد؛ كه پس از آن درهاى كشت و كشتار به روى آنها تا قيامت باز خواهد گرديد، امور اين امّت را بر آنها مشتبه مى كند، فتنه و فساد در ميانشان گسترش مى يابد؟ تا آن جا كه حق را از باطل تميز نمى دهند و به سختى در آن فتنه غوطه ور مى شوند

ص: 360

ص: 361

و به شدّت درهم آميخته و فاسد خواهند گرديد» نكند تو با اين سنّ زياد و گذراندن عمر، زمام خويش را به دست «مروان» بسپارى تا برد هر جا كه خاطر خواه اوست!

عثمان در پاسخ به آن حضرت گفت: «از مردم بخواه به من مهلت دهند تا خويش را از حقوق از دست رفته آنها خلاص گردانم».

امام عليه السلام فرمود: «آنچه مربوط به مدينه است مهلتى در آن نيست و آنچه بيرون مدينه است مهلتش رسيدن دستور تو، به آنهاست».

خطبه 165

اشاره

كه در آن از شگفتيهاى خلقت طاووس پرده برداشته است

آفرينش پرندگان

(خداوند) مخلوقاتى شگفت از حيوان و جماد، ساكن و متحرّك ابداع كرد ... و شواهدى روشن بر لطافت صنع و قدرت عظيمش اقامه فرمود، آن چنان كه عقلها را مطيع و معترف و تسليم ساخت. نداى دلايل يگانگيش در گوشهاى ما همچنان طنين انداز است، شكلهاى گوناگون پرندگان را آفريد، همان پرندگانى كه آنها را در شكافهاى زمين و درّه هاى وسيع و قلّه كوهها مسكن داد، همانها كه داراى بالهاى رنگارنگ و هيئتهاى متفاوتند، زمام آنهابه دست اوست.

آنها به وسيله بالهاى خويش در دل هوا و در اين فضاى پهناور به پرواز مى آيند، آنهارا با اشكال شگفت آورى ابداع كرد و پيكرشان را با استخوانهاى به هم پيوسته كه (از گوشت) پوشيده شده تركيب نمود؛ برخى از آنها را به واسطه سنگينى جسمشان از اين كه به آسانى در دل هوا به پرواز آيند بازداشت و چنان قرار داد كه بتوانند در نزديكى زمين به پرواز درآيند، و با لطافت قدرت و دقّت صنعتش با رنگهاى مختلف آنها را به زيبايى رنگ آميزى كرد، گروهى از آنها را تنها با يك رنگ كه هيچ رنگ ديگرى با آن مخلوط نبود و دسته اى ديگر را در رنگ دگرى فرو برد، به جز اطراف گردنش كه براى آن طوقى از غير آن رنگ قرار داده است.

ص: 362

ص: 363

آفرينش طاووس

يكى از شگفت انگيزترين آنها «طاووس» است كه در موزونترين شكلش بيافريد و با رنگهاى مختلف به عاليترين صورت رنگ آميزى كرد، با بالهايى كه شاهپرهاى آن را بر يكديگر قرار داد و دُمى كه دامنه آن را طولانى گردانيد كه به هنگام حركت به سوى جفت خويش آن را از هم مى گشايد و همچون چترى بر سر خود سايبان مى سازد! گويى بادبان كشتى است كه ناخدا آن را برافراشته و هر لحظه آن را به طرفى مى چرخاند، با اين همه زيبايى و رنگ در دريايى از غرور فرو مى رود و با حركات متبخترانه اش به خود مى نازد! و همچون خروس ... با جفت خويش مى آميزد و همانند حيوانات نرى كه از طغيان شهوت به هيجان آمده اند با او در آميخته باردارش مى كند. اين حقيقت را مى توان با چشم مشاهده كرد. من همچون كسى نيستم كه با دليلى ضعيف مطلبى را بگويم و اگر كسى خيال كند كه باردارشدن طاووس به وسيله قطرات اشكى است كه اطراف چشم جنس نر حلقه مى زند و طاووس ماده آن را مى نوشد و سپس بدون آميزش با نر، بلكه در اثر همان اشكها، تخم گذارى مى كند، اين افسانه بى اساسى است، ولى اين عجيبتر از افسانه توليد مثل كلاغ نيست (به هر حال) چنين به نظر مى آيد كه نى هاى پر طاووس همچون شانه هايى است كه از نقره ساخته شده و آنچه بر آنها روييده است، يعنى دايره هاى شگفت انگيز و خورشيدهايى كه روى آنها نقش گرديده، همچون طلاى خالص و پاره هايى است از زبرجد!

اگر بخواهى آن را به آنچه زمين (به هنگام بهار) رويانيده تشبيه كنى، خواهى گفت دسته گلى است كه از شكوفه هاى گوناگون تمام گلهاى بهارى چيده شده و چنانچه بخواهى آن را به پوشيدنيها مانند نمايى خواهى ديد همچون پارچه هاى زيباى پرنقش و نگار يا همچون پرده هاى رنگارنگ يمنى است و هرگاه دوست داشته باشى با زيورها آن را مقايسه نمايى، همچون نگينهاى رنگارنگى است كه در نوارى از نقره كه با جواهر زينت شده است، قرار گرفته باشد.

همچون كسى كه به خود مى بالد، با عشوه و ناز قدم بر مى دارد، گاهى سر را بر مى گرداند و به بالها و دمش خيره نگاه مى كند، ناگاه از جمال دل آرايى كه پر و بالش به او بخشيده و رنگ آميزه هايى كه همچون لؤلؤ و جواهر به هم آميخته است قهقه سر مى دهد، امّا آن گاه كه به پاهايش نظر مى افكند آن چنان با گريه فرياد مى كشد كه استغاثه و ناله جانكاهش از آن به خوبى آشكار مى گردد و گواه صادق دردى است كه در درون دارد؛ چه اين كه پاهايش همچون پاهاى خروس خلاسى باريك و زشت است و در يك سوى ساق پايش ناخنكى مخفى روييده است و در موضع يال كاكلى سبز رنگ و پر خال برايش قرار داده شده، گردنش همچون ابريق و از گلوگاه تا روى شكمش به رنگ وسمه يمانى (سبز) است ...

و يا همچون حريرى است كه بر تن كرده و چون آئينه اى صيقلى مى درخشد، بر اطراف سر و گردنش گويى معجرى است سياه رنگ كه زنى آن را بر سر و گردن پيچيده،

ص: 364

ص: 365

ولى به نظر مى رسد كه از كثرت شادابى و برّاقى، رنگ سر سبز و پر طراوتى با آن ممزوج شده و در كناره گوشش خطى باريك همچون نيش قلم به رنگ گل بابونه بسيار سفيدى كشيده شده، اين خط با آن سفيديش در ميان آن سياهى جلوه اى ديدنى به خود گرفته؛ كمتر رنگى در جهان مى توان يافت كه طاووس از آن بهره نگرفته؛ امّا اين رنگها با جذّابى فوق العاده و برّاقى و درخشش حرير مانند و صفايش از دگر رنگهاى جهان طبيعت برترى يافته است.

او همانند شكوفه هاى پراكنده اى است كه بارانهاى بهارى و حرارت خورشيد آن را هنوز چندان نمو نداده، ولى او گاهى از پرهايش بيرون مى آيد و لباسش را از تن خارج مى كند، پرها پشت سر هم مى ريزند و به دنبال آن پى درپى مى رويند، پوش پرها از نى آنها همچون برگها از شاخه ها (در فصل پاييز) فرو مى ريزند و پشت سرش رشد مى كنند تا بار ديگر به شكل نخست در آيند، (و پس از روييدن) با رنگ سابق تفاوتى پيدا نمى كنند و رنگى به جاى رنگ ديگرى نمى نشيند.

اگر يكى از موهاى پوشش پرها را بررسى كنى گاهى رنگى گلى و زمانى رنگ سبز زبرجدى و احياناً زرد طلايى به تو نشان خواهد داد (و هر لحظه جلوه اى دارد) راستى چگونه فكرهاى عميق و ديده هاى موشكاف مى تواند به (اسرار) اين صفات راه يابد و يا عقلهاى با ذوق به آن دست پيدا كند و يا توصيف كنندگان وصف آن را به نظم آورند.

كوچكترين اجزاى اين مخلوق، افكار ژرف انديش را از درك خود عاجز و زبانها را از توصيف ناتوان گردانيده! منزّه است آن كس كه عقلها را از توصيف مخلوقش ناتوان ساخته- آن هم مخلوقى كه در چشمها جلوه مى كند و آن را مى بينند، موجودى محدود، با تركيب پيكرى پرنقش و نگار- و زبانها را از توصيفش حتّى به طور فشرده عاجز شده و از اداى حقّ توصيفش وامانده اند (با اين حال چگونه مى توان آفريدگار اين مخلوق را توصيف كرد؟).

جانداران كوچك

منزّه است آن كس كه حتّى براى مورچگان ريز و پشه هاى خرد، دست و پا آفريد و بزرگترين موجودات يعنى ماهيان بزرگ، نهنگان و فيلها را به وجود آورد و مقرّر داشت هر شبحى كه بجنبد و روح در آن نفوذ كند مرگ، پايان آن و فناى سرانجامش باشد.

ص: 366

ص: 367

اوصاف بهشت

اگر با چشم دلت به آنچه از بهشت براى تو توصيف مى شود نظر اندازى؛ روحت از موجودات بديعى كه در دنيا پديدار گشته، از شهوات و لذّاتش و زخارف و زيورهاى ديدنيش كناره گيرى خواهد كرد و فكرت در ميان درخت هايى كه شاخه هايشان همواره به هم مى خورد و ريشه هاى آنها در دل تپه هايى از مشك بر سواحل نهرهاى بهشت فرو رفته، متحيّر مى گردد و انديشه ات در خوشه هايى از لؤلؤهاى تر كه به شاخه هاى كوچك و بزرگ محكمش آويخته و همچنين پيدايش ميوه هاى گوناگون كه از درون غلافهاى خود سر برون كرده، واله و حيران مى شود؛ اين ميوه ها به آسانى و مطابق دلخواه هركس چيده مى شود، ميزبانان بهشتى از آنان كه ميهمان بهشتند و در جلو قصرهاى آن فرود آمده اند، با عسلهاى مصفّا و شرابهاى پاكيزه كه مستى نمى آفريند پذيرايى مى كنند؛ اين (ميهمانان) گروهى هستند كه تقوا و شخصيّت خود را تا پايان عمر حفظ كرده، لذا از ناراحتى هاى نقل و انتقال سفرهاى (مرگ و برزخ) ايمن بوده اند.

اى شنونده! اگر قلب خويش را به مناظر زيبايى كه در آن جا به آن مى رسى مشغول دارى، روحت با شوق فراوان به سوى آنها پرواز خواهد كرد و هم اكنون از اين مجلس من با عجله به همسايگى اهل قبور خواهى شتافت. خداوند ما و شما را به لطف و رحمت خود از كسانى قرار دهد كه با دل و جان براى رسيدن به سر منزل نيكان كوشش مى كنند.

تفسير بعضى از لغات پيچيده اين خطبه

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «يَؤُرُّ بِمَلاقِحِه» الْأَرُّ كنايه از نكاح و آميزش است. هنگامى گفته مى شود «ارَّ الرّجُلُ الْمَرْأةُ يَؤُرُّها» كه با همسرش همبستر شود، و اين فرمايش امام عليه السلام «كأنَّهُ قَلْعُ دارِيّ عَنَجُهُ نُؤْتيَةُ» بايد توجّه داشت «قَلْع» بادبان كشتى است و «دارىّ» منسوب به «دارين» شهرى است در كنار دريا كه از آن جا عطريّات مى آورند (و بادبانهايش معروف است) و «عَنَجَه» به معناى كشيدن به سوى خويش است «عَنَجتُ النّاقَةَ اعنُجُها» يعنى آن را به سوى خود كشيدم و «النؤتى» به معناى «كشتيبان» است و امّا تعبير «ضَفَّتى جُفُونِه» منظور دو طرف پلكهاى چشم است. زيرا «ضَفَتان» به معناى دو طرف مى باشد و اين كه مى فرمايد: «وَ فِلَذَا الزَّبَرْجَد» بايد دانست كه «فِلَذَ» جمع «فلذة» به معناى قطعه است، يعنى قطعه هايى از زبرجد و امّا تعبير به «كَبائِسِ اللُّؤْلُؤْ الرّطْبِ» به معناى خوشه هاى لؤلؤ تر همچون خوشه هاى خرماست زيرا «الكَباسَةَ» به معناى خوشه و «العساليج» جمع «عُسلُوج» به معناى شاخه است.

ص: 368

ص: 369

خطبه 166

اشاره

كه در آن تشويق به الفت و مهربانى و محبّت نموده است

بايد خردسالان شما به بزرگسالان تأسّى كنند و بزرگسالان شما به كودكانتان رؤف و مهربان باشند.

همچون ستم پيشگان دوران جاهليّت مباشيد كه نه آگاهى از دين داشتند و نه در شناسايى خداوند انديشه مى كردند، يعنى همچون تخم افعى در لانه پرندگان (مباشيد) كه شكستن آن گناه است (زيرا گمان مى رود تخم پرنده باشد) امّا جوجه آن شرّ و زيانبار است، (زيرا در حقيقت تخم افعى است، اشاره به اين كه ظاهر شما به حكم محيط اسلامى ايمان است ولى باطنتان بوى صفات جاهليّت مى دهد).

آينده بنى اميّه

قسمتى ديگر از اين خطبه است

پس از همبستگى و اتّحاد پراكنده شدند و از اصل خويش تشتّت يافتند؛ گروهى دست به شاخه اى زده اند ... و به هر كجا آن شاخه متمايل شد، همراهش رفتند، امّا به زودى خداوند آنها را براى بدترين روزى كه «بنى اميّه» در پيش دارند جمع خواهد كرد؛ آن چنان كه قطعه هاى پراكنده ابرها در فصل پاييز جمع مى شوند. آرى خداوند همه آنها را گرد مى آورد و ميانشان الفت و هماهنگى بر قرار نموده و آنان را همچون ابرهاى به هم پيوسته متراكم مى سازد، سپس درهايى بر رويشان مى گشايد كه مانند سيلى خروشان از جايگاه خود بيرون مى ريزند. درست همچون (سيل عرم) كه دو باغستانى (شمالى و جنوبى شهر سبا) را در هم كوبيد؛ كه در برابر آن هيچ تپّه و برجستگى باقى نماند، نه كوههاى بلند و محكم و نه برآمدگيهاى بزرگ، هيچ كدام در برابرش استقامت ننمودند. خداوند آنها (يعنى مخالفان بنى اميّه) را مانند آب در درون درّه ها و رود خانه ها پراكنده مى سازد و سپس همچون چشمه سارهايى از قسمتهاى مختلف زمين بيرون مى آورد، آنگاه به كمك آنان حقّ گروهى را از گروه ديگر مى گيرد و جمعى را وارث سرزمين دگران مى سازد. به خدا سوگند آنها (بنى اميّه) پس از تسلّط و پيروزيشان همه آنچه را دارند از دست مى دهند آن چنان كه چربى بر روى آتش آب مى شود!

مردم آخر الزمان

اى مردم! اگر دست از حمايت يكديگر در يارى حق بر نمى داشتيد و براى تضعيف و زبون ساختن باطل سستى نمى كرديد، هيچ گاه آنان كه در پايه شما نيستند در نابودى شما طمع نمى ورزيدند و هيچ نيرومندى بر شما قدرت پيدا نمى كرد، امّا همچون بنى اسرائيل در حيرت و سرگردانى قرار گرفتيد. به جانم سوگند كه سرگردانيتان پس از من چند برابر خواهد شد، و اين به خاطر آن است كه حق را پشت سر انداخته ايد، از نزديكترين افراد به پيامبر صلى الله عليه و آله (كه من هستم) بريده و به دورترين فرد (كه معاويه است) پيوند نموده ايد. آگاه باشيد! اگر از پيشوا (و رهبر) خود اطاعت و پيروى مى كرديد، شما را به همان راهى مى برد كه رسول خدا صلى الله عليه و آله رفته بود، و از رنجهاى بيراهه رفتن در آسايش بوديد و بار سنگين مشكلات را از دوش خود بر مى داشتيد.

ص: 370

ص: 371

خطبه 167

كه در آغاز خلافتش ايراد فرموده

خداوند كتابى هدايت كننده و راهنما (براى انسانها) فرستاده، نيكى و بدى، خير و شر را آشكارا در آن بيان فرمود- بنابراين راه خير و نيكى را در پيش گيريد كه هدايت مى شويد و از شرّ و بدى اعراض كنيد تا در جاده مستقيم قرار گيريد.

فرائض! فرائض! در عمل به آنها كوتاهى نكنيد و آنها را به خوبى انجام دهيد كه شما را به سوى بهشت مى برند، خداوند محرّماتى قرار داده كه بر كسى پوشيده نيست و آنچه را حلال فرموده در آن عيبى ديده نمى شود. احترام مسلمان از تمام آنچه در پيشگاهش محترم است، بالاتر شمرده و حفظ حقوق مسلمانان را به وسيله اخلاص و توحيد، تضمين كرده است.

«مسلمان كسى است كه مسلمانان از زبان و دستش در امان باشند» مگر آن جا كه حق اقتضا كند و آزار رساندن به هيچ مسلمانى جز در مواردى كه موجبى (به حكم خدا) داشته باشد روا نيست.

به سوى امر همگانى يعنى مرگ كه مخصوص يكايك شماست مبادرت ورزيد. مردم ديگر پيشاپيش شما مى روند و قيامت از پشت سر شما بانگ مى زند (و به پيش مى راند) سبكبار گرديد تا به قافله ملحق شويد!، كه پيشينيان در انتظار بازماندگانند (تا همه از دنيا كوچ كنند و در قيامت مبعوث گردند).

از خدا بترسيد و تقوا پيشه كنيد كه شما در پيشگاه خداوند مسئول بندگان و شهرها و آباديها هستيد؛ زيرا (از همه چيز) حتّى از خانه ها و حيوانات بازپرسى خواهيد شد. خداى را اطاعت كنيد و او را عصيان منماييد. هر نيكى مشاهده كرديد آن را انتخاب كنيد و اگر شرّ و بدى يافتيد از آن اعراض نماييد.

خطبه 168

پس از بيعت با امام عليه السلام گروهى از يارانش پيشنهاد كردند: خوب بود آنان را كه در كشتن عثمان دست داشتند كيفر مى كردى، امام در پاسخشان فرمود:

اى برادران! از آنچه شما مى دانيد بى اطّلاع نيستم، امّا اين قدرت را از كجا به دست آورم؟

ص: 372

ص: 373

آنان (مخالفان عثمان) همچنان بر قدرت و شوكت خويش باقيند؛ آنها بر ما مسلّطند و ما بر آنان تسلّطى نداريم، اين گروه همانانند كه بردگان شما با آنها مى جوشند و باديه نشينانتان به آنها پيوسته اند، در بين شما قرار دارند و قدرت ريزش هر گونه مشكلات و سختى بر سر شما را دارند؛ آيا شما موضعى براى قدرت، بر خواسته هاى خود مى بينيد؟

اين كار، كار اهل جاهليّت است. آنها يار و ياور دارند. اگر در اين باره جنبشى پيش آيد، مردم چند دسته خواهند بود: گروهى همان را مى خواهند كه شما طالبيد و عدّه اى ديگر رأيشان بر خلاف عقيده شماست، و دسته سوّم نه اين را مى پسندند و نه آن را.

بنابراين صبر كنيد تا مردم آرام شوند و دلها در جاى خود قرار گيرند و حقوق به آسانى گرفته شود. آرام باشيد و به من مهلت دهيد، ببينيد به شما چه فرمان مى دهم؛ كارى مكنيد كه قدرت ما را ضعيف سازد و كاخ قوّت و شوكت را فرو ريزد و سرانجام سستى و ذلّت به بار آورد. من براى اصلاح كار تا آن جا كه ممكن است (در برابر مفسده جويانى كه خون عثمان را دستاويز قرار داده اند) خويشتن دارى مى كنم، امّا اگر راه چاره مسدود شد «آخرين دارو، داغ كردن است» (يعنى به ناچار دست به نبرد مى زنم).

خطبه 169

اشاره

كه به هنگام حركت اصحاب جمل به سوى «بصره» ايراد فرموده است

امور همگانى مسلمانان

خداوند پيامبرى راهنما، با كتابى گويا و دستورى استوار (براى هدايت مردم) برانگيخت كه جز افراد ...

گمراه از آن اعراض نمى كنند. (بدانيد) بدعتهايى كه به رنگ حق درآمده هلاك كننده اند، مگر خداوند ما را حفظ كند. متابعت از حكومت الهى حافظ امور شماست. بنابراين زمام اطاعت خود را بدون اين كه نفاق ورزيد و يا ذرّه اى اكراه داشته باشيد، به دست او بسپاريد. به خدا سوگند اگر مخلصانه اطاعت از حكومت حق نكنيد، خداوند آن را از شما برخواهد گرفت، آن گاه به شما باز نخواهد گردانيد، تا كار به غير شما برگردد.

ص: 374

ص: 375

اظهار تنفّر امام از دشمنان خود

اين گروه (مفسده جويان) به خاطر نارضايتى از حكومت من به يكديگر پيوسته و من تا هنگامى كه بر اجتماع شما خوفناك نگردم، صبر خواهم نمود، چه اين كه آنان اگر بر اين افكار سست و فاسد باقى بمانند و بخواهند اهداف خود را عملى كنند، نظام جامعه اسلامى از هم گسيخته خواهد شد؛ آنها از روى حسد بر كسى كه خداوند حكومت را به او بخشيده، به طلب دنيا برخاسته اند. تصميم گرفته اند چرخ زمان را به عقب برگردانند (و سنن جاهلى را زنده كنند). حقّى كه شما به گردن ما داريد: عمل به كتاب خداوند و روش پيامبر صلى الله عليه و آله و قيام به حق او و ترفيع سنّت اوست.

خطبه 170

كه در مورد و جوب پيروى از حق به هنگام روشن شدن مطلب فرموده است

اين سخن را امام به فرستاده مردم بصره فرموده است، به هنگامى كه امام نزديك «بصره» رسيد كسى را نزد حضرت فرستادند تا حقيقت حال را جويا شود كه با «اصحاب جمل» چگونه رفتار خواهد نمود.

امام عليه السلام چگونگى رفتار خويش را به نحوى بيان فرمود كه بر اين شخص روشن گرديد، حق با آن حضرت است: در اين هنگام كه امام اعتراف او را نسبت به حقّانيّت خويش يافت، از او خواست بيعت كند، امّا او پاسخ داد: من فرستاده گروهى هستم، از پيش خود كارى نمى كنم، امام در اين جا فرمود:

اگر آنها تو را گسيل مى داشتند كه محلّ ريزش باران را برايشان بيابى سپس به سوى آنان باز مى گشتى و از مكان سبزه و آب آگاهشان مى كردى، اگر با تو مخالفت مى كردند و به سرزمينهاى بى آب و علف روى مى آوردند، تو چه مى كردى؟

گفت: آنها را رها مى ساختم و به جايى كه آب و گياه بود مى رفتم.

امام عليه السلام فرمود: پس دستت را دراز كن و بيعت نما! آن شخص مى گويد: سوگند به خدا به هنگام روشن شدن حق بر من، توانايى امتناع را نيافتم و با آن حضرت بيعت نمودم.

اين مرد همان «كليب جرمى» است.

ص: 376

ص: 377

خطبه 171

اشاره

كه به هنگام تصميم به مبارزه با لشكر معاويه در صفّين ايراد فرموده است

نيايش

بار خداوندا! اى پروردگار اين سقف برافراشته و اين جوّ و فضاى متراكم، كه آن را مركز پيدايش شب و روز و مسير خورشيد و ماه و محلّ رفت و آمد ستارگان سيّار قرار داده اى و مسكن گروهى از فرشتگانت برگزيده اى، همانها كه هرگز از عبادت و پرستشت خسته نمى شوند.

اى پروردگار اين زمينى كه آن را مركز سكونت انسانها و جاى رفت و آمد حشرات و چهارپايان قرار داده اى، (و محلّ حيات) آنچه احصا نمى گردد، چه آنها كه به چشم مى آيند و چه آنها كه به چشم نمى آيند.

اى پروردگار كوههاى محكم و پابرجا كه آنهارا براى زمين ميخهاى محكم و براى مخلوق تكيه گاه مطمئن قرار دادى، اگر بر دشمن پيروزمان ساختى ما را از تجاوز و تعدّى بركنار دار و و بر راه حق استوار بنما و چنانچه آنها را بر ما غلبه دادى شهادت نصيب ما گردان و از شرك و فساد ما را نگهدار!

دعوت به پيكار با دشمن

كجايند آنها كه در برابر حوادث سخت همچون سپرند؟ و كجايند آن مردان غيورى كه به هنگام نزول مشكلات به پاسدارى (از عقيده و آب و خاكشان) مى پردازند، ننگ و عار در پشت سر شماست و بهشت در پيش رويتان! (تا كدامين را انتخاب كنيد!)

خطبه 172

ستايش خداوند

ستايش ويژه خداوندى است كه هيچ آسمانى مانع آگاهى وى از آسمان ديگر و هيچ زمينى حايل بين او و سرزمين ديگرى نمى گردد.

ص: 378

ص: 379

روز شورا

قسمت ديگرى از اين خطبه است

كسى به من گفت: اى فرزند ابوطالب تو نسبت به اين امر (خلافت) حريص مى باشى، در پاسخش گفتم: به خدا سوگند! شما با اين كه از (پيامبر) دورتريد حريصتر هستيد، (امّا) من شايسته تر و نزديكترم، من تنها حقّ خويش را مطالبه مى كنم و شما بين من و آن حايل مى گرديد و دست رد به سينه ام مى گذاريد و آن گاه كه در جمع حاضران اقامه دليل نمودم، مبهوت و سرگردان ماند، نمى دانست در پاسخم چه بگويد؟!

شكايت از قريش

بار خداوندا! من در برابر قريش و كسانى كه به كمك آنان برخاسته اند از تو استعانت مى جويم و شكايت را پيش تو مى آورم، آنها پيوند خويشاوندى مرا قطع كرده اند و مقام و منزلت عظيم مرا كوچك شمردند و در غصب حق و مبارزه با من هماهنگ شدند (به اين هم اكتفا نكردند) بلكه گفتند: «بعضى از حقوق را بايد گرفت و پاره اى را بايد رها كرد» (و اين از حقوقى است كه بايد رها سازى!)

انتقاد از برپا كنندگان جنگ جمل

(طلحه و زبير و پبروانشان از مكّه) به سوى بصره حركت كردند و همسر رسول خدا را همچون كنيزى كه براى فروش مى برند، به دنبال خود كشاندند! در حالى كه همسران خود را در خانه پشت پرده نگهداشتند (تا از نظر بيگانگان دور باشند)، پرده نشين حرم پيامبر صلى الله عليه و آله را در برابر ديدگان خود و ديگران قرار دادند (و از طرفى) كسانى را به نبرد با من خواندند كه همه آنها در برابر من به اطاعت گردن نهاده بودند و بدون اكراه و با رضايت كامل با من بيعت كرده بودند (آنها پس از ورود به بصره) به فرماندار من در آن جا و خزانه داران بيت المال مسلمانان و به مردم «بصره» حمله بردند، گروهى از آنان را با شكنجه و گروهى را با حيله كشتند. به خدا سوگند! اگر جز به يك نفر دست نمى يافتند و او را عمداً و بدون گناه مى كشتند قتل همه آنها براى من حلال بود، زيرا آنها حضور داشته اند و انكار نكردند و از او نه با زبان و نه با دست دفاع ننمودند، چه رسد به اين كه آنها گروهى از مسلمانان را به اندازه عدّه خود كه با آن وارد بصره شدند به قتل رسانيدند!

ص: 380

ص: 381

خطبه 173

اشاره

كه در آن از رسول خدا صلى الله عليه و آله و كسى كه سزاوار خلافت است

و همچنين از پستى دنيا سخن به ميان آورده

رسول خدا صلى الله عليه و آله

(محمّد صلى الله عليه و آله) امين وحى او بود و خاتم پيامبرانش، بشارت دهنده به رحمت او و بيم دهنده از كيفرش.

سزاوارترين كس براى خلافت

اى مردم! سزاوارترين كس به خلافت قويترين مردم نسبت به آن است و داناترين آنها به فرمانهاى خدا، پس اگر آشوبگرى به فتنه انگيزى برخيزد، از او خواسته مى شود كه به حق بازگردد و اگر امتناع ورزد با او به نبرد بايد پرداخت. به جان خودم سوگند! (اگر قبول كنيم كه امام را مردم بايد برگزينند در اين صورت) اگر قرار باشد امامت و خلافت جز با حضور همه مردم انعقاد نپذيرد، هرگز راهى به سوى آن نتوان يافت (يعنى هيچ گاه منعقد نخواهد شد) بلكه آنها كه صلاحيّت رأى و نظر دارند و اهل حل و عقدند حاكم و خليفه را بر مى گزينند و عمل آنها نسبت به ساير مردم نافذ است و بعد از آن نه حاضران حقّ رجوع و نه غايبان حقّ انتخاب ديگرى را دارند. آگاه باشيد من با دو كس مى جنگم: نخست آن كس كه به ناحق ادّعا كند و چيزى كه حقّ او نيست بخواهد و ديگر آن كس كه از دادن حقّى كه بر گردن اوست امتناع ورزد.

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و ترس از عذاب خدا توصيه مى كنم، زيرا تقوا بهترين چيزى است كه بندگان يكديگر را به آن توصيه مى نمايند و بهترين مرحله پايان كار در پيشگاه خداست. هم اكنون آتش نبرد بين شما و اهل قبله روشن گشته است و اين پرچم را جز افراد بينا، با استقامت و آگاه به موارد حق، به دوش نمى كشند. بنابراين آنچه را به شما فرمان داده اند انجام دهيد و در برابر آنچه از آن نهى شديد توقّف نماييد و در هيچ كارى تا بر شما روشن نشود عجله نكنيد؛ زيرا ما مجاز هستيم آنچه را شما نمى پسنديد (چنانچه خلاف فرمان خدا نباشد) تغيير دهيم.

ص: 382

ص: 383

دنياى بى ارزش

آگاه باشيد! اين دنيا كه شما نسبت به زرق و برق آن اين همه علاقه مند و به آن آرزومنديد و آن نيز گاهى شما را خشنود و گاهى به خشم مى آورد، خانه و منزلى نيست كه براى آن خلق و به سوى آن دعوت شده باشيد. هشيار باشيد! نه دنيا براى شما باقى مى ماند و نه شما در آن باقى خواهيد ماند. اين دنيا گرچه از جهتى شما را فريب داده ولى از جهت ديگر شما را از بديهايش بر حذر داشته، پس به خاطر هشدارهايش از آنچه مغرورتان مى سازد چشم بپوشيد، مظاهر فريبنده اش را به خاطر مظاهر هشداردهنده اش رها سازيد و به سرايى كه دعوت شده ايد، سبقت جوييد و با جان و دل از دنياپرستى منصرف گرديد. نبايد هيچ كدام از شما همچون كنيزكان به خاطر چيزى كه از دنيا از دست مى دهد گريه سر دهد و با صبر و استقامت بر طاعت خدا و حفظ و نگهدارى ... آنچه از كتابش به عهده شما گذاشته نعمتهاى او را نسبت به خويش كامل كنيد.

آگاه باشيد! با حفظ اساس ايمان و دين خويش، از بين رفتن چيزى از اموال نا مشروع دنيا به شما ضرر نمى رساند و آگاه باشيد! با تباه ساختن دين خود، آنچه از دنيا براى خويش نگهدارى نموده ايد، سودى به حالتان نخواهد داشت. خداوند دلهاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و صبر و استقامت به ما و شما ارزانى دارد.

خطبه 174

كه به هنگام آ گاهى از خروج طلحه و زبير به سوى بصره براى جنگ با او فرمود

من هيچ گاه تهديد به جنگ نمى شدم و هرگز كسى نمى توانست از ضرب شمشير، مرا به وحشت اندازد، من به همان وعده نصرتى كه پروردگارم به من داده باقى هستم. به خدا سوگند! او (طلحه) براى خونخواهى عثمان با عجله دست به كار نشد، جز اين كه مى ترسيد از او خون عثمان مطالبه شود، زيرا او خود متّهم به قتل عثمان است و در ميان مردم از او حريصتر بر كشتن «عثمان» يافت نمى شد،

ص: 384

ص: 385

امّا او براى به شك انداختن مسلمانان و اشتباه اندازى و مغالطه كارى، گروهى را (به عنوان خونخواهى او) اطراف خويش گرد آورد.

سوگند به خدا! او مى بايست در مورد «عثمان» يكى از سه كار را انجام مى داد ولى نكرد، زيرا اگر پسر عفان ستمكار بود-/ چنان كه او مى انديشيد-/ سزاوار بود كه با كشندگان او همكارى كند و از يارانش دورى، و به مبارزه با آنان بپردازد. و اگر مظلوم بود سزاوار بود كه از كشته شدن او جلوگيرى كند و در مورد كارهايش عذرهاى موجّهى ارائه دهد و چنانچه در اين مورد شك و ترديد داشت، خوب بود كناره مى گرفت و به گوشه اى پناه مى برد ... و مردم را با او وا مى گذاشت، امّا او هيچ كدام از اين سه كار را انجام نداد و به كارى دست زد كه دليل روشنى براى آن نداشت و عذرهايى كه براى آن مى آورد قابل پذيرش نيست (او مردم را بر ضدّ من بدون هيچ دليل تحريك كرد).

خطبه 175

كه در آن پند و اندرز و نزديكى خود با پيامبر صلى الله عليه و آله را ذكر كرده

اى مردمى (كه غافليد) امّا از شما غافل نيستند (و تمام كردارتان را ثبت مى كنند) و اى آنان كه (دستورات خدا را) ترك مى كنيد، امّا شما را ترك نمى گويند (و سرمايه هايتان را مى گيرند)، چه شده است؟! مى بينيم از خداى روى برتافته ايد و به غير از او روى آورده ايد؟! گويا شما گلّه هاى شتران و گوسفندانى هستيد كه چوپان شما را به چراگاهى وبا خيز و چشمه اى بيمارى زا مى برد، آنها همانند حيوانات پروارى هستند كه براى كارد آماده شده اند، ولى خودشان نمى دانند چه هدفى از آنها در نظر است. اين گوسفندان چنانند كه هرگاه به آنها نيكى كنند (و مقدارى علف برايشان بريزند) يك روز خود را يك عمر مى پندارند و زندگى را در سيرى مى بينند.

به خدا سوگند، اگر بخواهم مى توانم هركدام شما را از آغاز و پايان كارش و از تمام شؤون زندگيش آگاه سازم، ولى از آن مى ترسم كه اين كار موجب كافر شدن شما به پيامبر صلى الله عليه و آله گردد (و درباره ام غلو كنيد).

آگاه باشيد! كه من اين اسرار را به خاصّانى كه مورد اطمينان هستند خواهم سپرد، و سوگند به خدايى كه محمّد صلى الله عليه و آله را به حق برانگيخت و او را از ميان مردم برگزيد، من جز راست سخنى بر زبان نمى آورم، پيامبر همه اينها را به من تعليم داده و از محلّ هلاكت آن كس كه هلاك مى شود و جاى نجات كسى كه نجات مى يابد و پايان اين امر (خلافت) همه را به من خبر داده و از آن آگاهم ساخته است، و هيچ حادثه اى بر من نمى گذرد جز اين كه آن را در گوشم فرمود و مرا از آن مطلّع ساخت.

ص: 386

ص: 387

اى مردم! به خدا سوگند من شما را به هيچ طاعتى وادار نمى كنم، مگر اين كه پيش از شما خودم به آن عمل مى كنم و شما را از معصيتى نهى نمى كنم، مگر اين كه خودم پيش از شما از آن كناره گيرى مى نمايم.

خطبه 176

اشاره

كه در آن مردم را موعظه و فضايل قرآن را بيان و از بدعتگذارى نهى كرده است

اندرز به مردم

از آنچه خداوند بيان فرموده است بهره بگيريد؛ از موعظه و اندرزهاى خدا پند بپذيريد و نصيحتهاى او را قبول كنيد، زيرا خداوند با دليلهاى روشن راه عذر را به روى شما بسته و حجّت را بر شما تمام كرده است؛ اعمال و كردارى را كه دوست دارد برايتان بيان نموده و آنچه را كه منفور مى دارد براى شما شرح داده است، تا از آنها تبعيّت كنيد و از اينها دورى گزينيد؛ چه اين كه رسول خدا صلى الله عليه و آله همواره مى فرمود:

«بهشت در لا به لاى ناراحتيها و دوزخ در لا به لاى شهوات پيچيده شده است».

آگاه باشيد! هيچ طاعتى نيست جز اين كه طبع انسان از انجام آن ناراحت است و هيچ كدام از گناهان و معاصى يافت نمى شود، جز اين كه با تمايلات و غرايز حيوانى انسان سازگار است! بنابراين رحمت خداوند بر كسى باد كه از شهواتش خوددارى كند و هوسهاى سركش نفس را ريشه كن سازد، زيرا مشكل ترين كار جلوگيرى از همين نفس سركش است كه هميشه ميل به معصيت و گناه دارد.

اى بندگان خدا! بدانيد كه مؤمن صبح و شام به خويش بدگمان است؛ همواره از خود عيب مى گيرد و طالب تكامل و افزايش كار نيك از خويش مى باشد، بنابراين همچون پيشينيان و گذشتگان خود، كه پيشاپيش شما بودند باشيد، آنها به مسافرى مى ماندند كه عمودهاى خيمه زندگى را برگرفته و طىّ طريق مى نمودند (آنها با اعمال پاك خويش و ترك وابستگى به زرق و برق دنياى مادّى همواره آماده سفر به سراى ديگر بودند).

ص: 388

ص: 389

فضايل قرآن

آگاه باشيد! اين قرآن پند دهنده اى است كه انسان را نمى فريبد، هدايت كننده اى است كه گمراه نمى سازد و سخنگويى است كه هرگز دروغ نمى گويد.

هر كس با قرآن مجالست كند از كنار آن با «زيادى» يا «نقصانى» بر مى خيزد: زيادى در هدايت، يا نقصان از كوردلى و جهل.

آگاه باشيد! هيچ كس پس از داشتن قرآن، فقر و بيچارگى ندارد و هيچ كس پيش از آن غنا و بى نيازى نخواهد داشت، بنابراين از قرآن براى بيماريهاى خود شفا و بهبودى بطلبيد و براى پيروزى بر شدايد و مشكلات از آن استعانت جوييد؛ زيرا در قرآن شفاى بزرگترين بيماريها يعنى كفر و نفاق و گمراهى و ضلالت است؛ پس آن چه مى خواهيد به وسيله قرآن از خدا بخواهيد و با دوستى قرآن به سوى خداوند توجّه كنيد، هرگز به وسيله كتاب خدا از مخلوق چيزى در خواست نكنيد (و آن را وسيله رسيدن به آرزوهاى مادّى خود قرار مدهيد) زيرا چيزى كه بندگان به وسيله آن به خدا تقرّب جويند، محترمتر از قرآن نيست.

و بدانيد! قرآن شفاعت كننده اى است كه شفاعتش پذيرفته و گوينده اى است كه سخنش تصديق مى گردد. آن كس كه قرآن در قيامت شفاعتش كند، مورد شفاعت قرار مى گيرد و هركس قرآن از او شكايت كند، گواهيش بر ضدّ او پذيرفته مى شود. در روز قيامت گوينده اى صدا مى زند: «آگاه باشيد! امروز هر كس گرفتار بذرى است كه افشانده و گرفتار عاقبت كارى است كه انجام داده، جز آنان كه بذر قرآن افشانده اند»، پس شما از بذرافشانان قرآن و پيروان آن باشيد! با قرآن خدا را بشناسيد و خويشتن را با آن اندرز دهيد، و هر گاه (نظر شما بر خلاف قرآن بود) خود را متّهم كنيد، و خواسته هاى خويشتن را در برابر قرآن نادرست بشماريد.

ترغيب به سوى عمل

عمل! عمل! پس از آن توجّه به پايان كار، پايان كار! استقامت! استقامت! سپس صبر، صبر! ورع، ورع! براى شما پايان و عاقبتى تعيين شده، خود را به آن جا برسانيد و پرچم و راهنمايى معيّن گرديده، به وسيله آن هدايت شويد و براى اسلام هدف و نتيجه اى در نظر گرفته شده، به آن برسيد! و با انجام فرايضى كه بر شماست و وظايفى كه برايتان تعيين شده حقّ خدا را ادا كنيد و از گرو آن بيرون آييد كه من شاهد و گواه اعمال شما هستم و از جانب شما در قيامت اقامه حجّت و دليل مى كنم.

ص: 390

ص: 391

اندرز به مردم

آگاه باشيد! مقدّرات سابق به وقوع پيوست و قضاى گذشته (بالاخره) انجام يافت و من به اتّكاى وعده هاى خدا و دليل او سخن مى گويم. خداوند مى فرمايد:

«كسانى كه گفتند: پروردگار ما خداست، سپس استقامت به خرج دادند، فرشتگان بر آنها نازل مى گردند (و به آنها مى گويند:) نترسيد و محزون مباشيد و بشارت باد بر شما بهشتى كه به شما وعده داده شده است».(1) شما گفته ايد «پروردگار ما خداست» پس بر انجام دستورات كتاب او و در راهى كه فرمان داده است و در طريق نيكى كه همان پرستش اوست، استقامت و ايستادگى ورزيد و از دايره فرمانش خارج نشويد و در آن بدعتى مگذاريد و از آن منحرف نگرديد چه اين كه آنها كه خارج شوند، در رستاخيز از رحمت خداوند بريده خواهند شد، سپس مواظب باشيد، اخلاق نيك را در هم نشكنيد و آن را به خوى بد مبدّل نسازيد.

يك زبان باشيد، مرد بايد زبانش را حفظ كند، زيرا اين زبان سركش صاحبش را به هلاكت مى اندازد.

به خدا سوگند! باور نمى كنم بنده اى كه زبانش را حفظ نكند، تقوايى سودمند بدست آورد. زبان مؤمن پشت قلب او و قلب و عقل منافق پشت زبانش قرار دارد، يعنى مؤمن هر گاه بخواهد سخنى گويد نخست مى انديشد، اگر نيك بود اظهار مى كند و چنانچه ناپسند و بد بود پنهانش مى دارد. ولى شخص دو رو و منافق آنچه بر زبانش آمد مى گويد و پيش از آن نمى انديشد كه كدام به سود و كدام به زيان اوست؟

رسول خدا صلى الله عليه و آله فرمود: «ايمان بنده اى درست و كامل نخواهد شد تا قلبش درست نشود و هرگز قلبش درست نمى شود تا زبانش درست شود!».

هر كس از شما توانايى داشته باشد كه خدا را در حالى ملاقات كند كه دستش از خون و اموال مسلمانان پاك و زبانش از عرض و آبروى آنان سالم بماند، بايد چنين كند.

تحريم بدعتها

اى بندگان خدا! آگاه باشيد مؤمن كسى است كه آنچه در ابتدا (زمان پيامبر) حلال بوده هم اكنون حلال بشمرد و آنچه كه در آغاز حرام بوده الآن نيز حرام بداند و آنچه مردم به بدعت (حلال مى شمردند) امّا بر شما حرام بوده، اين بدعت حتّى ذرّه اى از آنها را هم بر شما حلال نمى كند؛


1- سوره فصلت، آيه 30.

ص: 392

ص: 393

بلكه حلال همان است كه خداحلال كرده و حرام آن است كه خداوند تحريم فرموده است.

در امور و حوادث تجربه آموخته ايد و با وضع گذشتگان پند و اندرز داده شده ايد. مثلها برايتان زده اند و به امرى آشكار دعوت گرديده ايد. بنابراين جز افراد «كر» در اين امرى كه صدايش در همه جا پيچيده، ناشنوا نمى شوند و غير از كوران، از اين جريان روشن و واضح نابينا نمى گردند، آن كس كه از آزمايشها و تجربه هاى خداداد سود نبرد، از هيچ پند و اندرزى سود نخواهد برد و كوته بينى و كوته فكرى، آشكارا دامن او را مى گيرد تا آن جا كه بد را خوب و خوب را بد مى پندارد. مردم دو گروه بيش نيستند؛ (گروهى) تابع شريعت و آيين (و گروهى) بدعت گذار، كه از ناحيه خدا دليلى از سنّت پيامبران و روشنايى از حجّت و برهان به همراه ندارند.

قرآن كتاب خدا

خداوند سبحان احدى را به مطالبى مانند آنچه در قرآن آمده موعظه نفرموده است، زيرا قرآن رشته محكم خداست و وسيله امين او؛ بهار دلها و چشمه هاى دانش در قرآن است، براى قلب و فكر جلايى جز قرآن نتوان يافت، خصوصاً در محيطى كه بيدار دلان از ميان رفته و غافلان يا تغافل كنندگان باقيمانده اند.

هر كجا كار نيكى بود به آن كمك و هر جا شرّى مشاهده كرديد از آن دورى گزينيد. زيرا پيامبر صلى الله عليه و آله همواره مى فرمود: «اى فرزند آدم! عمل نيك را انجام ده و شرّ و بدى را كنار گذار، اگر چنين كنى در جاده مستقيم و راه وسط خواهى بود» و به قرب خداوند راه خواهى يافت.

انواع ظلم

بدانيد ظلم و ستم بر سه گونه است: ستمى كه هرگز بخشوده نمى شود و ستمى كه بدون مجازات نخواهد بود و ظلمى است كه از آن صرف نظر مى شود و باز خواست ندارد. امّا ظلمى كه بخشوده نخواهد شد «شرك به خداست». خداوند مى فرمايد: «خداوند هيچ گاه از شرك به خود در نمى گذرد».(1) امّا ظلمى كه بخشوده مى شود، ستمى است كه بنده با گناهان صغيره به خويشتن كرده است، و امّا ستمى كه بدون مجازات نمى ماند، ستمگرى بعضى از بندگان به برخى ديگر است. قصاص در آن جا بسيار سخت است (اين قصاص) مجروح ساختن با كارد و يا زدن با تازيانه نيست بلكه چيزى است كه اينها در برابرش كوچك است.


1- سوره نساء، آيه 48.

ص: 394

ص: 395

مبادا در دين، متلوّن و دو رنگ باشيد كه همبستگى و اتّحاد در راه حق- گر چه از آن كراهت داشته باشيد- بهتر است از پراكندگى در راه باطلى كه مورد علاقه شماست، چه اين كه خداوند سبحان به هيچ كس نه گذشتگان و نه آنها كه هم اكنون هستند، در اثر تفرقه چيزى نبخشيده است.

لزوم اطاعت پروردگار

اى مردم! «خوشا به حال آن كس كه اشتغال به عيب خود، وى را از توجّه به عيوب ديگران باز دارد» و خوشا به حال كسى كه ملازم خانه خود گردد، توشه خويش را بخورد و به اطاعت پروردگارش مشغول باشد «و بر خطاهاى خويش بگريد» او به خويشتن مشغول و انسانها از دستش راحت باشند.

خطبه 177

در مورد حكمين

نظر و رأى جمعيّت شما بر اين قرار گرفت كه دو نفر را انتخاب كنند (تا بين ما و معاويه حكم باشند) و ما از اين دو (ابوموسى و عمروعاص) پيمان گرفتيم كه در برابر قرآن خاضع باشند و از آن تجاوز نكنند، زبان آنها با قرآن و قلوبشان پيرو آن باشد. امّا آنها از قرآن روى بازگرداندند و با اين كه حق را آشكارا مى ديدند آن را ترك گفتند، جور و ستم خواسته دلشان بود و اعوجاج و كژى طرز فكرشان. ولى ما پيش از آن كه آنها اين رأى بد را بدهند و اين حكم جائرانه را صادر كنند با آنها شرط كرده بوديم كه به عدل حكم كنند و به حق عمل نمايند، بنابراين هنگامى كه اين دو نفر از راه حق منحرف گردند و حكم غير صحيحى يعنى خلاف حكم خداوند را صادر كنند، حجّت در اختيار ما و براى ماست (بنابراين نظر آنها براى ما هيچ اثرى ندارد، زيرا آنها با شرط مخالفت كردند).

ص: 396

ص: 397

خطبه 178

اشاره

كه در مورد گواهى به وحدانيّت خداوند و بر رسالت رسول خدا صلى الله عليه و آله و تقوا ايراد فرموده است.

و گفته شده كه اين خطبه را پس از قتل عثمان در آغاز خلافتش ايراد كرده است.

خدا و پيامبرش

هيچ كارى وى را به خود مشغول نمى سازد و گذشت زمان در او دگرگونى ايجاد نمى كند و مكانى وى را در بر نمى گيرد؛ هيچ زبانى قدرت توصيفش را ندارد. نه تعداد فراوان قطرات آبها و نه ستارگان آسمان، نه ذرات خاك همراه گردبادها در هوا و نه حركات مورچگان بر سنگهاى سخت و نه استراحگاه مورچه هاى ريز در شبهاى تار، هيچ كدام از اينها از او مخفى و پنهان نيست. او به خوبى از محلّ سقوط برگها و حركات مخفيانه چشمها آگاه است و گواهى مى دهم كه جز «الله» خدايى نيست و همتايى برايش تصوّر نتوان كرد. شك و ترديدى در هستى اش وجود ندارد، به آيينش كافر نيستم و خلقتش را انكار نمى كنم. شهادت كسى كه نيّتش راست، درونش پاك، يقينش خالص و ميزان عملش سنگين است، و گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده برگزيده وى از ميان خلايق است كه براى تشريح حقايق آيين خدا انتخاب شده و به ويژگيهاى خاصّ اخلاقى گرامى داشته و او را براى رساندن رسالتهاى كريمانه اش برگزيده و هموست كه به وسيله وى نشانه هاى هدايت آشكار و تاريكيهاى كورى ضلالت، جلا و روشنى يافته است (تا همگان آن را بشناسند و حذر كنند).

اى مردم! دنيا آرزومندان و دلبستگان خود را مى فريبد، از وعده هاى دروغين به علاقه مندان خود بخل نمى ورزد و بر آن كس كه بر دنيا پيروز گردد، چيره خواهد شد (و سرانجام او را هلاك خواهد نمود). سوگند به خدا! ممكن نيست هيچ ملّتى از آغوش ناز و نعمت زندگى گرفته شده باشند، مگر به واسطه گناهانى كه مرتكب شده اند، زيرا خداوند «به بندگان ستم روا نمى دارد».(1) اگر مردم آن گاه كه بلاها بر آنها نازل مى شود و نعمتها از آنها سلب مى گردد با صدق نيّت درپيشگاه خدا تضرّع كنند و با قلبهاى پر محبّت نسبت به پروردگار، از او درخواست نمايند، مسلّماً آنچه را از دستشان رفته، باز خواهد گردانيد و هرگونه مفسده اى را برايشان اصلاح خواهد نمود. من از اين مى ترسم كه شما در جهالت و غرور قرار گرفته باشيد، چه اين كه در جريان هاى گذشته به سويى مايل شديد كه از نظر من قابل تمجيد نبود؛ امّا اگر وضع شما بار ديگر تغيير كند (و همچون زمان پيامبر، مسلمانانى خالص گرديد) سعادتمند خواهيد شد، وظيفه من جز تلاش و كوشش نيست. اگر مى خواستم بگويم (و كوتاهى هاى شما را درباره خود بازگو كنم) مى گفتم، امّا اميد است خداوند از گذشته صرف نظر كند!


1- سوره آل عمران، آيه 182.

ص: 398

ص: 399

خطبه 179

ذعلب يمانى از امام پرسيد: اى اميرمؤمنان آيا پروردگارت را ديده اى؟ امام در پاسخش فرمود: پس من كسى را مى پرستم كه نديده باشم؟! پرسيد: چگونه او را مشاهده فرموده اى؟

امام پاسخ داد:

چشم ها هرگز او را آشكارا نمى بينند، امّا قلبها با نيروى حقيقت ايمان، وى را درك مى كنند، به همه چيز نزديك است امّا نه آن طور كه به آنها چسبيده باشد. از همه چيز دور است امّا نه آن چنان كه از آنها بيگانه باشد. سخن مى گويد امّا نه اين كه قبلًا نياز به انديشه باشد. اراده مى كند امّا نه اين كه پيش از آن نيازمند به فكر و تصميم باشد. صانع و سازنده است امّا نه با اعضا و جوارح، لطيف است امّا نه اين كه «مخفى» باشد. بزرگ و قدرتمند است امّا نه اين كه جفاكار باشد. بيناست ولى نه با حسّ باصره و رحيم است امّا نه به اين معنا كه نازك دل باشد. چهره ها در برابر عظمتش خاضع و قلبها از هيبتش مضطربند!

خطبه 180

كه در نكوهش ياران نافرمانش ايراد فرموده است

خداوند را بر آنچه فرمان داده و هر كار كه مقدّر فرموده مى ستايم و پروردگار را بر گرفتارى خود به شما اى گروهى كه هرگاه فرمان داده ام اطاعت نكرديد و هر زمان كه دعوتتان نمودم، اجابت ننموديد ستايش مى كنم (همان شما كه) هرگاه مهلتتان دهم، در بيهودگى فرو مى رويد و هنگامى كه با جنگ و نبرد روبه رو شويد ضعف و ناتوانى نشان مى دهيد. اگر مردم اطراف پيشوايى گرد آيند طعنه مى زنيد و اگر شما را به سوى مشكلى بكشانند عقب نشينى مى كنيد. دشمن شما بى پدر باد!

براى يارى كردن خويش و جهاد در راه حقّ خود منتظر چه هستيد؟ مرگ، يا ذلّت؟!

سوگند به خدا اگر مرگ من فرا رسد- كه حتماً خواهد رسيد- بين من و شما جدايى خواهد افتاد، در حالى كه من از مصاحبت با شما ناراحت و وجودتان برايم قدرت آفرين نبود (امّا من براى شما همه چيز بودم) خدا خيرتان دهد!

ص: 400

ص: 401

(در شگفتم) آيا در ميان شما دين نيست كه شما را گرد آورد؟ و آيا غيرتى نيست كه شما را به سوى دشمن بسيج كند؟ آيا اين شگفت آور نيست كه معاويه (خبيث) اين جفا پيشگان اوباش را دعوت كند و آنها بدون انتظار بخشش و كمكى متابعتش كنند؟ امّا من- با اين كه شما بازماندگان اسلام و بقاياى مردميد- دعوتتان به كمك و عطايا مى كنم، ولى از گردم پراكنده مى شويد و راه تشتّت و تفرقه را پيش مى گيريد. (چنان بى تفاوت هستيد كه) نه از دستورات و كارهايم راضى مى شويد (تا آن را به كار بنديد) و نه نهى من شما را به غضب مى اندازد كه بر ضدّ آن اجتماع كنيد، در اين حال محبوبترين چيزى كه دوست دارم ملاقاتش كنم؛ مرگ است!

كتاب خدا را به شما تعليم دادم، راه و رسم استدلال را به شما آموختم؛ آنچه نمى شناختيد به شما شناساندم و آنچه لقلقه زبانتان بود و از حقيقت آن آگاه نبوديد با بيان و توضيح خويش، مفهوم و به ذائقه فكرتان گوارا ساختم، امّا (صد حيف) كه نابينا نمى تواند ببيند و خوابيده بيدار نيست! سوگند به خدا چقدر به جهالت و نادانى نزديكند مردمى كه رهبرشان معاويه و طرف مشورت و مربّى آنها پسر نابغه (عمرو عاص) باشد!

خطبه 181

كه درباره گروهى از سپاه كوفه ايراد فرموده است

امام يكى از ياران خود را فرستاد تا از وضع گروهى از سپاه كوفه كه تصميم داشتند به خاطر ترس از او به خوارج ملحق گردند، اطّلاعى كسب كند، پس از بازگشت امام از او پرسيد: آيا ايمن گرديدند و بر جاى باقى ماندند يا ترسيدند و كوچ نمودند!

عرض كرد: اى اميرمؤمنان! ترسيدند و كوچ كردند! در اين جا امام عليه السلام فرمود:

ازرحمت خدا به دور باشند «همان گونه كه قوم ثمود از رحمتش دور شدند!»(1) آگاه باشيد، اگر نوك نيزه ها به سوى آنها متوجّه مى شد و شمشيرها بر فرقشان مى باريد، از گذشته خود پشيمان مى گشتند، شيطان امروز از آنها درخواست تفرقه كرده امّا فردا از آنها بيزارى مى جويد و خويش را از آنها كنار خواهد كشيد. آنها را همين بس كه از طريق هدايت خارج و به گمراهى و كورى بازگشتند، راه حق را سد كردند و در وادى حيرت و جهل فرو ماندند.


1- سوره هود، آيه 95.

ص: 402

ص: 403

خطبه 182

اشاره

از «نوف بكالى» نقل شده كه اميرمؤمنان عليه السلام در «كوفه» بر روى سنگهايى كه «جعدةبن هبيره مخزومى» برايش نصب كرده بود ايستاد و اين خطبه را ايراد فرمود؛ در حالى كه امام پيراهنى خشن از پشم بر تن داشت و شمشيرش را با بندى از ليف خرما حمايل نموده و در پاهايش كفشى از ليف خرما بود و پيشانيش از اثر سجده پينه بسته بود.

در اين خطبه چنين فرمود:

ستايش خداوند

ستايش مخصوص خداوندى است كه سرانجام خلقت و عواقب امور به او منتهى مى گردد، او را بر احسان عظيمش و برهان روشنش و فراوانى فضل و منّتش مى ستاييم؛ ستايشى كه حقّش را ادا كند و سپاس شايسته او را به جا آورد، به ثوابش ما را نزديك سازد و موجب ازدياد نيكى و احسان او گردد و از او استعانت مى طلبيم، استعانت كسى كه به فضل پروردگار اميدوار است، به سودش آرزومند و از عدم زيانش مطمئن و به قدرت او معترف و با گفتار و كردار به او معتقد است. به او ايمان داريم ايمان كسى كه با يقين كامل به او اميدوار است و با اعتقاد خالص به او متوجّه و با ايمانى پاك در برابرش خضوع مى كند و مخلصانه به توحيد او عقيده دارد، با تمجيد فراوان به بزرگداشت او مى پردازد و با رغبت و كوشش بسيار به او پناهنده مى شود.

يكتاييش ...

او از كسى متولّد نشده، تا در عزّت و قدرت شريكى داشته باشد و فرزندى به دنيا نياورده تا پس از وفات (چيزى به ارث بگذارد و) ديگران جانشين او گردند ... وقت و زمانى از او پيشى نگرفته و زيادى و نقصان بر او عارض نشده است. او با نشانه هاى تدبير و متقن و نظام محكمى كه به ما ارائه داده، عظمت خويش را در پيش چشم عقلها آشكارا جلوه كرده است.

از شواهد عظمت خلقت و آفرينشش آسمانهاى ثابت و پابرجايى است كه بدون ستون و بدون تكيه گاهى برقرارند، اين آسمانها را به طاعت خويش دعوت كرد و آنها با اذعان و اطاعت كامل، بدون درنگ و سستى اجابت كردند،

ص: 404

ص: 405

اگر همين اقرار آنها به ربوبيّت حق و اذعانشان به اطاعت از او نبود، هرگز آنها را محلّ عرش خويش و مسكن فرشتگان و جاى بالا رفتن سخنان (و عقايد) پاك و اعمال صالح و نيك بندگانش قرار نمى داد.

ستارگان آسمان را علايم و نشانه هايى قرار داد تا آنها كه (شب هنگام) در نقاط مختلف، حيران و سرگردان مى مانند به وسيله آنها راهنمايى شوند. پرده هاى ظلمانى شبهاى تار مانع نورافشانى آنها نمى گردد و چادر سياه و تاريك شبها نمى توانند از تلألؤ نور ماه در پهنه آسمانها جلوگيرى كنند.

منزّه است خداوندى كه سياهى شبهاى تاريك و خاموش در نقاط پست زمين و در قلّه هاى كوتاه و بلند كوهها كه در كنار يكديگر قرار گرفته اند، بر او مخفى نمى ماند و نيز آنچه را كه غرّش «رعد» در كرانه هاى آسمان به وجود مى آورد و آنچه برقهاى ابر آن را متلاشى مى سازند؛ همچنين بادهاى تند و شديد و برگهايى كه بر اثر باران از شاخه ها جدا مى شوند و محلّ سقوط و ريزش قطرات باران ها و جايگاه كشش دانه به وسيله مورچگان و حركات آنها و غذاهايى كه پشه ها را كفايت مى كند و آنچه را كه موجودات ماده در رحم دارند، از همه اينها آگاه است (و همه در پيشگاه علمش روشن و آشكارند).

باز هم ستايش خداوند

ستايش، ويژه خداوندى است كه همواره بوده، پيش از آن كه «كرسى» يا «عرش»، «آسمان» يا «زمين»، «جن» يا «انس» موجود شوند. خداوندى كه با فكر و عقلهاى ژرف انديش درك نشود و با نيروى فهم اندازه اى برايش تصوّر نگردد، هيچ سؤال كننده اى او را به خود مشغول نمى سازد، عطا و بخشش از داراييش نمى كاهد، او با چشم نمى بيند (زيرا جسم نيست) و در مكانى محدود نمى شود، همتا و همسرى برايش معقول نيست و در آفرينش نياز به وسيله اى ندارد، با حواس درك نمى شود، و با بشر مقايسه نمى گردد، همان كسى كه با موسى سخن گفت و آيات عظيمش را به او نشان داد، امّا بدون اعضا و ابزار و زبان و كام.

اى كسى كه خود را براى توصيف پروردگار به زحمت انداخته اى، اگر راست مى گويى جبرئيل و ميكائيل و لشكر فرشتگان مقرّبين را، همانها كه در بارگاه قدس، همواره در ركوع و سجودند، توصيف كن! فرشتگانى كه عقلشان از اين كه احسن الخالقين را در حدّى محدود سازد، در گرداب حيرت فرومانده (زيرا) كسى را مى توان با توصيف درك كرد كه داراى شكل و اعضا و جوارح است

ص: 406

ص: 407

و كسى را مى توان با صفات شناخت كه محدود باشد و در حدّ معيّنى عمرش سپرى شود، پس معبودى جز او نيست كه با نور خويش هر ظلمتى را روشن ساخته و با تاريكيهايى كه مى آفريند، هر نورى را در ظلمت فرو مى برد!

سفارش به تقوا

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزكارى در برابر خدا سفارش مى كنم؛ همان خدايى كه لباسهاى فاخر را به شما پوشانده و معاش و روزى را به فراوانى به شما ارزانى داشته است. اگر راهى به سوى بقا و جاودانگى يا جلوگيرى از مرگ وجود داشت، حتماً «سليمان بن داوود عليه السلام» آن را در اختيار مى گرفت، چرا كه خداوند حكومت بر جنّ و انس را همراه نبوّت و مقام بلند قرب و منزلت الهى به او اعطا كرد. اما آن گاه كه پيمانه روزى او پر شد و مدّت زندگيش كامل گشت، تيرهاى مرگ از كمان فناء به سوى او پرتاب شد و دار و ديار از او خالى گرديد! خانه ها و مسكنهاى او بى صاحب ماندند و آنها را گروهى ديگر به ارث بردند.

(در هر حال) براى شما در تاريخ قرون گذشته درسهاى عبرت فراوانى وجود دارد.

كجايند عمالقه؟ و كجايند فرزندان آنها؟ كجا هستند «فرعونها» و فرزندانشان؟ اصحاب شهرهاى «رس»، همانها كه پيامبران را كشتند و چراغ پر فروغ سنن آنها را خاموش و راه و رسم ستمگران و جبّاران را زنده ساختند، كجايند؟ ... كجايند آنها كه با لشكرهاى گران به راه افتادند و هزاران نفر را هزيمت دادند، سپاهيان فراوان گردآوردند و شهرها بنا نهادند؟

قسمتى ديگر از اين خطبه درباره مهدى (عج) است

زره «دانش» را بر تن پوشانده و با تمامى آداب، با توجّه و معرفت و آمادگى، آن را فراگرفته؛ حكمت گمشده اوست كه همواره در جستجوى آن است و نياز اوست كه در طلبش پرس و جو دارد، به هنگامى كه اسلام غروب مى كند و همچون شترى كه از راه رفتن، مانده بر زمين قرار مى گيرد و سينه اش را به آن مى چسباند، او پنهان خواهد شد (تا زمانى كه فرمان الهى براى قيامش فرا رسد) او باقى مانده اى است از حجّتهاى خدا و خليفه و جانشينى است از جانشينان پيامبران!

سپس امام عليه السلام فرمود:

ص: 408

ص: 409

اى مردم! من مواعظ و پند و اندرزهايى را كه پيامبران براى امّتشان بازگو كرده بودند در ميان شما نشر دادم و وظيفه اى را كه اوصياى پيامبران نسبت به امّت آنها بعد از مرگشان داشتند، در مورد شما به انجام رساندم، با تازيانه ام شما را ادب كردم، ولى به هيچ صراطى مستقيم نشديد و با نواهى پروردگار شما را به پيش راندم، ولى جمع نشديد، خدا خيرتان دهد! آيا منتظريد پيشوايى جز من با شما همراه گردد؟ و راه حق را به شما نشان دهد؟

آگاه باشيد، آنچه از دنيا روى آورده بود، پشت كرده و آنچه پشت كرده بود، روى آورده است ... و بندگان نيكوكار و برگزيده خدا آماده رحيل و كوچ گرديده اند و كمى از دنياى فانى را با آخرت كه در آن فنا نيست معاوضه كردند؛ راستى برادران ما كه خونشان در صفين ريخت- اگر امروز زنده نيستند- چه زيان ديده اند، خوشا به حالشان كه نيستندتا از اين لقمه هاى گلوگير بخورند! و از اين آبهاى ناگوار بنوشند! به خدا سوگند آنها خدا را ملاقات كردند و پاداششان را بطور كامل داد و آنها را بعد از «خوف» در سراى «امن» خويش جايگزين ساخت.

كجا هستند برادران من؟ همانها كه سواره به راه مى افتادند و در راه حق قدم بر مى داشتند. كجاست «عمّار»؟ كجاست «ابن تيّهان»؟ و كجاست «ذو الشهادتين»؟ و كجايند مانند آنان از برادرانشان كه پيمان بر جانبازى بستند و سرهاى آنها براى ستمگران فرستاده شد؟!

آن گاه دست به محاسن شريف زد و مدّتى بس طولانى گريست، پس از آن فرمود:

آه بر برادرانم، همانها كه قرآن را تلاوت مى كردند و به كار مى بستند، در فرايض دقّت مى كردند و آن را بپا مى داشتند، سنّتها را زنده و بدعتها را ميراندند. دعوت به جهاد مى شدند و مشتاقانه مى پذيرفتند و به رهبر خود اطمينان داشتند و صميمانه از او پيروى مى كردند.

سپس با صداى بلند فرياد زد:

بندگان خدا! جهاد ... جهاد! آگاه باشيد من امروز لشكر به سوى اردوگاه حركت مى دهم! آن كس كه مى خواهد به سوى خدا كوچ كند، همراه ما خارج گردد!

ص: 410

ص: 411

«نوف» گفت: براى فرزندش «حسين عليه السلام» پرچمى با ده هزار نفر و براى «قيس بن سعد» در ده هزار و براى «ابو ايّوب انصارى» در ده هزار و براى ديگران هر كدام تعدادى ديگر تهيّه فرمود. تصميم داشت به «صفّين» باز گردد، و هنوز «جمعه» نگذشته بود كه «ابن ملجم» جنايتكار به امام ضربت زد؛ لشكرها برگشتند و ما همچون گلّه هايى بوديم كه شبان خود را از دست داده و گرگان از هر جانب به سرعت به آنها حمله ور شده بودند.

خطبه 183

اشاره

كه درباره قدرت پروردگار، فضايل قرآن و توصيه به تقوا ايراد فرموده است.

خداوند بزرگ

ستايش ويژه خداوندى است كه بدون ديده شدن شناخته شده و بى هيچ زحمت و مشقّتى آفريننده است، با قدرتش مخلوقات را آفريد، با عزّتش گردن كشان را بنده خويش ساخت و با وجود و سخايش بر همه بزرگان برترى جست، هموست كه دنيا را مسكن مخلوقش گردانيد و رسولانش را به سوى جنّ و انس مبعوث ساخت؛ تا پرده از چهره (زشت) دنيا براى آنها برگيرند و آنان را از زيانهايش برحذر دارند، (و در بى وفايى دنيا و پستى زرق و برق و تجمّل پرستى اش) براى آنان مثلها بزنند و عيوب دنياپرستى را به آنها نشان دهند و آنچه را كه مايه عبرت است از تندرستيها و بيماريها كه متعاقب يكديگرند و حلال و حرام آن پى در پى ياد آورشان شوند (و اين درسهاى عبرت آور را بدون وقفه بر آنهابخوانند) و آنچه را كه خداوند به مطيعان و عصيانگران از بهشت و دوزخ و احترام و تحقير به آنان وعده فرموده است، برايشان بازگو كنند.

ستايش مى كنم او را تا به او تقرّب جويم، همان گونه كه خود از بندگانش خواسته، براى هر چيزى اندازه اى و حدود و هدفى و براى هر اندازه و هدفى اجل و سرآمدى و براى هر اجلى حسابى مقرّر داشته است.

قسمتى ديگر از اين خطبه در فضايل قرآن

قرآن فرمان دهنده اى است باز دارنده، ساكتى است گويا و حجّت خداوند است بر مخلوقش،

ص: 412

ص: 413

خداوند پيمان عمل به قرآن را از بندگان گرفته و آنان را در گرو دستورات آن قرار داده، نورانيّت آن را تمام و دينش را با آن كامل ساخته است، و پيامبرش صلى الله عليه و آله را هنگامى از اين جهان برد كه از رساندن احكام هدايت قرآن به خلق فراغت يافته بود، بنابراين خداوند را آن گونه بزرگ بشماريد و تعظيم كنيد كه خود بيان كرده است ... چه اين كه خداوند چيزى از دينش را بر شما مخفى نداشته و هيچ مطلبى را كه مورد رضايت و يا ناخشنوديش باشد وانگذاشته، جز اين كه نشانه اى آشكار و آيه اى محكم كه از آن جلوگيرى يا به سوى آن دعوت كند، برايش قرار داده است؛ رضايت و خشم و قانون او، در گذشته و حال و آينده درباره همه يكى است. بدانيد! خداوند هيچ گاه از شما خشنود نمى شود، به كارى كه بر پيشينيان به خاطر آن خشم گرفته و هرگز بر شما خشمگين نمى شود. به كارى كه اگر پيشينيان انجام مى دادند خشنود مى شد؛ شما در راهى آشكار قدم بر مى داريد و همان سخن مى گوييد كه مردان گذشته شما گفته اند.

خداوند نياز دنياى شما را به مقدار كافى در اختيارتان گذاشته و به شكر نعمتها تشويق و ترغيبتان نموده و ذكر و ياد خود را بر زبانتان واجب ساخته است.

توصيه به پرهيزكارى

(خداوند) شما را به تقوا سفارش نموده و آن را منتهاى رضا و خواست خويش از بندگان قرار داده است. بنابراين از مخالفت فرمان خداوندى كه همواره در پيشگاه او حاضريد و زمام شما به دست اوست و حركات و سكنات شما را در اختيار دارد بترسيد! او كسى است كه اگر كارى را در پنهانى انجام دهيد مى داند و اگر آشكارا به جا آوريد مى نويسد، نگهبانان بزرگوارى را قرار داده كه از حفظ هيچ حقّى غفلت نورزند و بيهوده ثبت ننمايند. آگاه باشيد! «آن كس كه تقوا پيشه كند و از خدا بترسد راهى براى رهايى (از فتنه ها) به رويش مى گشايد»(1) و نورى در دل تاريكى به او عطا مى نمايد و او را در آنچه دوست دارد و به آن علاقه مند است (بهشت) براى هميشه مخلّد مى سازد. و از او در منزل كريمانه اى كه آماده ساخته، پذيرايى مى كند، در سرايى كه آن را مخصوص خود ساخته كه سقف آن عرش او و نور و روشنايى اش، جمال او زائرانش فرشتگان و همنشينانش پيامبران خدا مى باشند. پس به سوى قيامت مبادرت ورزيد و پيش از آن كه اجل فرا رسد كار كنيد. چه نزديك است كه آرزوى مردم قطع گردد، مرگ آنها را در آغوش كشد و باب توبه به رويشان مسدود شود؛ همانند كسانى كه قبل از شما بودند و پس از مرگ تقاضاى بازگشت به جهان كردند (امّا پذيرفته نشد)، شما همچون واماندگان در سفريد ... كه از اين دنيا كه خانه شما نيست (به سراى آخرت مى شتابيد) فرمان كوچ كردن به شما داده شده و مأمور به تهيّه زاد و توشه از اين سرا گشته ايد.


1- سوره طلاق، آيه 2.

ص: 414

ص: 415

آگاه باشيد! اين پوست نازك تن، طاقت آتش دوزخ را ندارد، بنابراين به خويشتن رحم كنيد. اين حقيقت را در مصائب دنيا آزموده ايد: آيا ناراحتى يكى از خودتان را در اثر «خارى» كه به بدنش فرو مى رود و زمين خوردنى كه مختصرى او را مجروح مى سازد يا ريگهاى داغ بيابان او را رنج مى دهد ديده ايد؟ پس چگونه است آن گاه كه در ميان دو طبقه آتش در كنار سنگهاى گداخته و قرين شيطان قرار گيرد؟!

آيا مى دانيد آن گاه كه مالك (دوزخ) بر آتش غضب كند، آتشها بر روى هم مى غلتند و يكديگر را مى كوبند؟ (و شعله ها در درون هم فرو مى روند) و آن گاه كه آتش را زجر نمايد، ناله كنان در ميان درهاى جهنّم از اين طرف به آن طرف شعله مى كشند! اى پير بزرگسال! كه پيرى در وجودت رخنه كرده، چگونه خواهى بود آن گاه كه طوقهاى آتش به گردنها انداخته شود و غلهاى جامعه به دست و گردن افتد؟ چنان كه گوشت دستها را مى خورد. زنهار! زنهار! اى بندگان خدا! خدا را به ياد آوريد در حال تندرستى پيش از آن كه بيمار شويد و در حال وسعت پيش از آن كه در تنگناى زندگى قرار گيريد (شما در گرو اعمال خود هستيد پس) در راه آزادى خويش پيش از آن كه درهاى آزادى بر روى شما بسته شود، سعى و كوشش كنيد، در دل شب چشمها را بيدار داريد و شكمها را لاغر و قدمها را به كار اندازيد و اموال را انفاق كنيد، از جسم و تن خويشتن بگيريد و بر روان و جان خود بيفزاييد، در اين كار بخل نورزيد كه خداوند فرموده است: «اگر خدا را يارى كنيد او شما را نصرت مى دهد و قدمهايتان را ثابت نگه مى دارد».(1) و نيز فرموده است: «كيست كه به خداوند قرض دهد؟ تا خداوند به او چند برابر عطا كند و براى او پاداش بى عيب و نقصى قرار دهد».(2) (امّا بدانيد) درخواست يارى او از شما نه به خاطر ضعف و ناتوانى است و قرض گرفتنش از شما نه به خاطر كمبود است، او از شما يارى خواسته در حالى كه لشكرهاى آسمان و زمين از آن اوست و عزيز و حكيم است، درخواست قرض كرده در حالى كه گنجهاى آسمان و زمين به او تعلّق دارد و بى نياز و حميد است (بلى اينها نه از جهت نيازى است كه او دارد) بلكه خواسته است شما را بيازمايد كه كدام يك نيكوكارتريد».(3) بنابراين به اعمال نيك مبادرت ورزيد تا از همسايگان خدا در سراى او باشيد! (در نزد كسانى كه) خداوند پيامبران را رفيقشان ساخته و فرشتگان را به ديدارشان فرستاده! (خداوند) آن چنان اين گروه را گرامى داشته كه حتّى گوشهاى آنها صداى خفيف آتش را نمى شنوند و بدنهاشان هيچ گونه رنج و ناراحتى نمى بيند «اين فضل و مرحمت خداوند است كه به هر كس بخواهد مى دهد و خداوند داراى فضل عظيم است».(4)


1- سوره محمّد، آيه 245.
2- سوره بقره، آيه 245.
3- سوره هود، آيه 7.
4- سوره حديد، آيه 21.

ص: 416

ص: 417

من آنچه را مى شنويد مى گويم و خداوند را به يارى خود و شما مى طلبم! او كفايت كننده ما و بهترين وكيل است.

خطبه 184

كه در پاسخ برج بن مسهر طائى كه از خوارج بود، فرموده و اين هنگامى بود كه شخص مزبور با صداى بلند به طورى كه امام بشنود گفت: «لا حُكْمَ الَّا لِلّهِ»!

خاموش باش! خدا رويت را سياه كند اى دندان شكسته! به خدا سوگند حق آشكار گرديد و تو شخصى ناتوان بودى؛ صدايت در سينه حبس شده بود تا آن گاه كه صداى باطل از حلقوم بيرون آمد همچون شاخ بزى آشكار شدى!

خطبه 185

اشاره

كه در آن از ستايش خداوند، ثناى بر پيامبر صلى الله عليه و آله و اسرار آفرينش گروهى

از حيوانات سخن به ميان آورده است.

ستايش خداوند متعال

ستايش مخصوص خداوندى است كه حواس، وى را درك نكنند و مكانها وى را در برنگيرند، ديده ها او را نبينند و پوششها وى را مستور نسازند، با حدوث آفرينش، ازليّت خود را آشكار ساخته و با حدوث (و اسرار) خلقت، وجود خود را نشان داده است؛ همانند بودن آفريده ها دليل بر آن است كه براى او همانندى نيست، همو كه در وعده هايش صادق و بالاتر از آن است كه بر بندگان خود ستم كند.

درباره مخلوقاتش به عدل و داد رفتار مى كند و در اجراى احكام به عدالت بر آنها حكم مى نمايد، حادث بودن اشيا گواه بر هميشگى او، و ناتوانى آنها نشانه قدرت او، و نابودى قهرى موجودات شاهد و گواه دوام اوست.

يكى است امّا نه به شماره، هميشگى است ولى نه اين كه زمانى دارد، برقرار است

ص: 418

ولى چيزى نگهدارنده او نيست (بلكه قائم به ذات است)، چشم دل وى را دريابد نه حواسّ ظاهر،

ص: 419

آنچه مشاهده مى گردد بر بود وى گواهند نه بر حضور وى.

انديشه ها بر او احاطه ندارند بلكه با آثار عظمتش بر آنها متجلّى شده، با نيروى عقل مسلّم شده، كه كنه ذاتش را درك نتوان كرد و انديشه هاى ژرف انديشى را كه ادّعاى پى بردن و احاطه بر كنه ذات را دارند، به محاكمه مى كشد!. (او بزرگ است) امّا نه به اين معنا كه حدّ و مرز جسمش طولانى است، (او با عظمت است) امّا نه آن عظمتى كه جسدش را بزرگ جلوه دهد؛ نه، بلكه شأن و مقامش بزرگ و حكومتش با عظمت است.

پيامبر بزرگ

گواهى مى دهم كه محمّد بنده و فرستاده برگزيده و امين مورد رضايت اوست. وى را با برهانهايى روشن و پيروزى بر كفر و شرك و واضح نمودن راه راست گسيل داشت و او نيز رسالت حق را آشكارا ابلاغ كرد و انسانها را به جاده حق رهنمون شد، پرچمهاى هدايت را برافراشت و نشانه هاى روشن را برقرار ساخت و رشته هاى اسلام را محكم و دستگيره هاى ايمان را استوار گردانيد.

قسمتى ديگر از اين خطبه پيرامون آفرينش حيرت انگيز بعضى از جانداران

اگر در عظمت قدرت و بزرگى نعمت او مى انديشيدند به راه راست باز مى گشتند و از آتش سوزان مى ترسيدند، امّا دلها بيمار و چشمها معيوب است. آيا به مخلوقات كوچكش نمى نگرند كه چگونه آفرينش آنها را استحكام بخشيده و تركيب و به هم پيوستگى آنها را متقن گردانيده است و گوش و چشم براى آنان به وجود آورده و استخوان و پوستشان را نظام بخشيده؟

به همين مورچه با آن جثّه كوچك و اندام ظريفش بنگريد كه چگونه لطافت خلقتش با چشم و انديشه درك نمى گردد. نگاه كنيد، چگونه روى زمين راه مى رود و براى بدست آوردن روزيش تلاش مى كند؛ دانه ها را به لانه نقل مى نمايد و در جايگاه مخصوص نگهدارى مى كند. در فصل گرما براى زمستان و به هنگام امكان، براى زمانى كه جمع كردن برايش ممكن نيست، ذخيره مى كند؛ روزيش تضمين گرديده و خوراك لازم و موافق طبعش آفريده شده، خداوند منّان از او غفلت نمى كند و پروردگار پاداش ده، محرومش نمى سازد، گو اين كه در دل سنگى سخت و صاف و يا در ميان صخره اى خشك و بى رطوبت باشد و اگر در مجارى خوراك و قسمتهاى بالا و پايين دستگاه گوارشش

ص: 420

ص: 421

و عضلات و اعضايى كه براى حفظ اين دستگاه آفريده و آنچه در سر اوست يعنى چشمها و گوشهايش، انديشه نمايى، در تعجّب فرو رفته و به شگفتى خلقتش اعتراف خواهى كرد و از توصيف آن به زحمت خواهى افتاد! (و خواهى گفت) خداوندى كه مورچه را بر روى دست و پايش برقرار و پيكره وجودش را با استحكام خاصّى بنا گذارد، از همه چيز برتر و بالاتر است. هيچ آفريننده اى در آفرينش اين حشره با او شركت نداشته! ... و هيچ قدرتى در آفرينش آن وى را يارى نكرده. اگر طريق و راههاى خرد را بپيمايى تا به آخر برسى، همه دلايل به تو مى گويند كه: آفريننده اين مورچه كوچك همان آفريدگار درخت عظيم الجثه خرماست، زيرا با تمام تفاوتهايى كه دارند، هر دو ساختمانشان دقيق و پيچيده است (و به هر حال) موجودات بزرگ و كوچك، سنگين و سبك، توانا و ناتوان همه در خلقتش يكسانند (و در برابر قدرت او بى تفاوت).

آفرينش آسمان و جهان

همين گونه است آفرينش آسمان و هوا و باد و آب، اكنون به خورشيد و ماه، گياه و درخت، آب و سنگ و اختلاف اين شب و روز و جريان درياها و كوههاى فراوان و بلندى قلّه ها و تفرّق و جدايى اين لغات و زبانهاى گوناگون بنگر؛ (تا خدا را بشناسى) واى بر آن كسى كه ناظم و مدبّر اينها را انكار كند، گروهى مى پندارند كه آنها همچون گياهند و زارعى ندارند و براى اشكال گوناگون آنها آفريننده اى نيست.

اينها براى ادّعاى خود دليلى اقامه نكرده اند و براى آنچه در مغز خود پرورانده تحقيقى به عمل نياورده اند.

آيا ممكن است ساختمانى بدون سازنده و يا حتّى جنايتى بدون جنايتگر پديد آيد؟

آفرينش ملخ

و اگر خواهى درباره ملخ بينديش كه خداوند براى او دو چشم سرخ، دو حدقه، همچون ماه تابان و گوش پنهان، آفريده و دهانى به تناسب خلقتش به او داده، حواسّى نيرومند و دو دندان كه با آنها (شاخه هاى گياهان و برگهاى درختان را) چيده و جدا مى كند و دو وسيله همچون داس كه با آنها خوراكش را جمع آورى مى نمايد. كشاورزان براى زراعت خود از آنها مى ترسند و قادر بر دفعشان نيستند،

ص: 422

ص: 423

حتّى اگر همه دست به دست هم بدهند، آنها همچنان نيرومندانه پيش مى آيند تا وارد كشتزار شوند و آنچه ميل داشته باشند بخورند. در حالى كه تمام پيكرشان به اندازه يك انگشت باريك نيست!

بزرگ و پر بركت است خداوندى كه «تمام كسانى كه در آسمانها و زمينند از روى اختيار يا به اجبار»(1) در برابرش خضوع مى كنند و صورت و جبين برايش به خاك مى سايند و طوق اطاعت او را در حال تندرستى و ناتوانى به گردن مى اندازند و از روى ترس و بيم زمام اختيار خود را به او مى سپارند.

پرندگان مسخّر فرمان وى هستند و او تعداد پرها و موى پرهاى آنها (از كوچك و بزرگ) و شماره نفسهاى آنها را احصا كرده است. عدّه اى را به گونه اى آفريده كه در درون آب زندگى كنند و گروهى در خشكى!، روزى آنها را مقدّر فرموده (و آنچه با دستگاه گوارش و بدن آنها تناسب دارد برايشان آفريده) و اصناف آنها را احصا نموده است. اين كلاغ است و آن عقاب؛ اين كبوتر است و آن شترمرغ، هر پرنده اى را به نامى دعوت كرده و روزيش را تكفّل نموده. ابرهاى سنگين را ايجاد فرموده و بارانهاى پر پشت و پى در پى از آن فرو فرستاده، قسمت و سهم باران هر مكانى را مشخص ساخته است (و با اين كار) زمينهاى خشك را آبيارى نموده و گياهان را بعد از خشكسالى رويانده است.

خطبه 186

كه درباره «توحيد» ايراد فرموده و آن قدر اصول علمى در آن گرد آمده

كه در هيچ خطبه ديگرى وجود ندارد

آن كس كه كيفيّتى برايش قائل گردد، او را يكتا ندانسته و كسى كه برايش مانندى قرار دهد به حقيقتش پى نبرده و هر كس وى را شبيه چيزى بداند به مقصد نرسيده است، آن كس كه به او اشاره كند و يا در وهم و انديشه آورد، وى را از «جهات و ابعاد» منزّه ندانسته است. آنچه كنه ذات شناخته شده، مصنوع است و آنچه بقايش به ديگرى باشد، داراى علّت و آفريننده اى است. انجام دهنده اى است كه نيازمند وسيله نيست و اندازه گيرنده اى است كه محتاج جولان فكر نمى باشد، غنى و بى نياز است امّا نه اين كه آن را تحصيل كرده باشد، نه زمان با او همنشين است و نه ابزار و وسايل با او قرين ...

بودش بر زمان پيشى گرفته و وجودش بر عدم سبقت جسته و ازليّتش بر آغاز مقدم بوده است.

آفرينش حواس به وسيله او دليل آن است كه خود از داشتن حواس پيراسته است و از آفرينش اشياى متضاد (پى مى بريم) كه ضدّى براى او تصوّر نشود و از قراردادن تقارن بين اشياى روشن مى شود كه خود قرين و همتايى ندارد. روشنى را با تاريكى و آشكار را با نهان، خشكى را با ترى و گرمى را با سردى ضدّ يكديگر قرار داد. عناصر متضاد را با هم تركيب نمود و بين موجودات متباين تقارن برقرار ساخته است،


1- سوره رعد، آيه 15.

ص: 424

ص: 425

آنها كه از هم فاصله داشته اند به هم نزديك گردانيده و بين آنها كه به هم نزديكند جدايى انداخته است.

حدّ و اندازه اى برايش متصوّر نيست و به حساب و شمارش در نمى آيد، زيرا ابزار، دليل بر محدوديّت خويشند و وسايل و آلات به مانند خود اشاره مى كنند. همين كه مى گوييم موجودات «از فلان وقت» پيدا شده اند آنها را از قديم بودن منع كرده ايم و اين كه مى گوييم «قطعاً» به وجود آمده اند، آنها را از ازلى بودن ممنوع ساخته ايم و هنگامى كه گفته مى شود «اگر چنين بود» كامل مى شد، دليل آن است كه موجودات به تمام معنا كامل نيستند.

با آفرينش موجودات آفريننده آنها در برابر عقول تجلّى كرد و از همين نظر است كه از ديده شدن با چشمهاى ظاهر مبرّا و پيراسته است و قوانين «حركت» و «سكون» بر او جريان ندارد، (زيرا) چگونه مى تواند چنين باشد، در صورتى كه او خود «حركت» و «سكون» را ايجاد كرده است؟ و چگونه ممكن است آنچه را آشكار ساخته در خودش اثربگذارد؟ و مگر مى شود كه خود تحت تأثير آفريده خويش قرار گيرد؟ اگر چنين شود ذاتش تغيير مى پذيرد و كنه وجودش تجزيه مى گردد و ازلى بودنش ممتنع مى شود و هنگامى كه آغازى برايش معيّن شد انتهايى نيز خواهد داشت و لازمه اين آغاز و انجام نقصان و عدم تكامل خواهد بود. كه نقصان داشتن دليل مسلّم مخلوق بودن است و خود دليل وجود خالقى ديگر مى شود، نه اين كه خود آفريدگار باشد و سرانجام از اين دايره كه هيچ چيز در او مؤثّر نيست و زوال و تغيير و افول در او راه ندارد، خارج مى گردد (و همچون ساير موجودات تحت تأثير اشيا قرار خواهد گرفت) كسى را نزاده كه خود نيز مولود باشد و از كسى زاده نشده تا محدود به حدودى گردد؛ برتر از آن است كه فرزندانى پذيرد ... و پاكتر از آن است كه گمان آميزش با زنان درباره او رود. دست انديشه هاى بلند به دامن كبرياييش نرسد تا در حدّ و نهايتى محدودش كند و تيزهوشى هوشمندان نتواند نقش او را در خيال تصوّر نمايد، حواس از دركش عاجزند و دستها از دسترسى و لمسش قاصرند، تغيير و گوناگونى در او راه ندارد و گذشت زمان برايش هيچ گونه تبديل و دگرگونى به وجود نياورد، آمد و شد شبها و روزها وى را كهنه و سالخورده نسازند و روشنايى و تاريكى تغييرش ندهند. او به هيچ يك از اجزا و جوارح و اعضا و نه به عرضى از اعراض ونه به تغاير و ابعاض به هيچ كدام توصيف نگردد، برايش حدّ و نهايتى گفته نشود و انقطاع و انتهايى ندارد. اشيا به او احاطه ندارند تا وى را بالا برند و يا پايين آورند و نه چيزى او را حمل مى كند كه او را به جانبى متمايل يا ثابت نگهدارد، نه در درون اشيا است و نه در بيرون آنها (بلكه به همه چيز احاطه دارد). خبر مى دهد امّا نه با كام و زبان، مى شنود ولى نه به واسطه دستگاه شنوايى كه از مجرا، استخوانها و پرده ها تشكيل شده، سخن مى گويد، نه اين كه تلفّظ كند، همه چيز را حفظ مى كند ولى نه با قوّه حافظه، اراده مى كند، امّا نه اين كه داراى ضميرى باشد، دوست مى دارد و خشنود مى شود امّا نه از روى رقّت قلب،

ص: 426

ص: 427

دشمن مى دارد و به خشم مى آيد، امّا نه از روى ناراحتى و رنج و مشقّت، به هر چه اراده كند مى فرمايد:

«باش، پس بلادرنگ موجود مى شود»،(1) امّا گفتن كلمه «باش» نه صوتى است كه در گوشها نشيند و نه فريادى است كه شنيده شود، بلكه سخن خدا همان كارى است كه ايجاد مى كند و پيش از او چيزى وجود نداشته و اگر بود خداى دوّمى مى بود!

شايسته نيست گفته شود: پس از نبودن پيدايش يافته؛ چه اين كه در اين صورت صفات نو پيدا شدگان بر او جريان مى يابد و بين او و حوادث تفاوتى نمانده و هيچ گونه برترى بين او و مخلوقات نخواهد بود و درنتيجه صانع و مصنوع و آن كه از عدم به وجود آمده با آن كه موجودات را از نيستى به هستى آورده يكسان گردند. مخلوقات را بدون الگو و نمونه اى كه از غيرش گرفته باشد آفريد و در خلقت آنها از احدى استعانت نجست. زمين را ايجاد فرمود و آن را نگهداشت بدون اين كه وى را مشغول سازد و آن را در عين حركت و بى قرارى قرار بخشيده و آن را بدون هيچ ستون و پايه اى بر پا داشت ... و بى هيچ ستون و اركانى برافراشت و آن را از كژى و فرو ريختن نگاهداشت و از سقوط و درهم شكافتن جلوگيرى كرد؛ ميخهايش را محكم، كوههايش پابرجا، چشمه هايش را جارى و درّه هايش را ايجاد نمود، آنچه بنا كرده به سستى نگراييده و هر چه را توانايى داده، ناتوان نگشته است. او با عظمت و سيطره خويش بر زمين مسلّط و با علم و آگاهى خود از باطن و درون آن با خبر و به وسيله عزّت و جلالش بر هر چيز آن برترى دارد، هيچ چيز آن از قلمرو قدرتش خارج نشود و هرگز از فرمانش سر نپيچد تا بتواند بر او چيره گردد و هيچ شتابگرى از چنگ قدرتش نگريزد تا بر او پيشى گيرد و به هيچ ثروتمندى نياز ندارد تا به او روزى دهد.

تمام كائنات در برابرش خاشع و فرمانبردارند و در قبال عظمتش ذليل و خوارند؛ هيچ جنبنده اى قدرت فرار از محيط و اقتدارش را ندارد، تا به جانب ديگرى روى آورد كه از سود و زيان او در امان ماند؛ مانندى ندارد تا با او همتايى كند و شبيهى برايش تصوّر نشود تا با او مساوى باشد. هموست كه اشيا را پس از هستى، نابود خواهد ساخت (و بساط جهان را در هم مى پيچد) آن چنان كه وجودش همچون عدمش گردد. فناى جهان پس از وجود، شگفت آورتر از ايجاد آن از عدم نيست؛ چگونه غير از اين باشد در صورتى كه اگر همه موجودات زنده جهان اعمّ از پرندگان، چهارپايان و آن گروه از آنها كه شبانگاه به جايگاهشان بر مى گردند و همانها كه (در بيابان) مشغول چرا هستند و تمامى انواع گوناگون آنها، هم آنها كه كم هوشند و هم آنها كه زير كند، (اگر همه آنها) گرد آيند، هرگز بر ايجاد پشه اى از عدم، توانايى ندارند


1- سوره مريم، آيه 35.

ص: 428

ص: 429

و هيچ گاه طريق ايجاد آن را نتوانند شناخت، عقول آنها در راه يافتن به اسرار آفرينش آن متحيّر ماند و نيروهاى آنها ناتوان و خسته شود و پايان گيرد و سرانجام پس از تلاش، شكست خورده و ناتوان بازگردند و اعتراف نمايند كه در برابر آفرينش پشه اى درمانده شده اند و به عجز از ايجاد آن اقرار نمايند و حتّى به ناتوانى خويش از نابود ساختن آن اذعان كنند ...

تنها خداوند پاك است كه بعد از فناى جهان باقى خواهد ماند و هيچ چيز ديگر با او نخواهد بود، همان گونه كه پيش از آفرينش جهان بوده بعد از فناى آن نيز خواهد بود.

و به هنگامى كه جهان فانى شود وقت، مكان، لحظه و زمان مفهومى نخواهند داشت (آرى آن هنگام) اوقات، سرآمدها، ساعات و سالها از بين رفته و معدوم شده اند. چيزى جز خداوند يكتاى قهّار نيست، همان خدايى كه همه امور به سوى او بازگشت مى كنند، كائنات همان گونه كه در آغاز آفرينش از خود قدرتى نداشتند، به هنگام فنا و نابودى نيز نيروى امتناع نخواهند داشت، چه اين كه اگر قدرت امتناع داشتند بقا و دوام آنها ادامه مى يافت؛ آفرينش چيزى برايش رنج آور نبوده و در خلقت آنچه آفريده است فرسودگى و خستگى برايش پديد نيامده است.

موجودات را براى استحكام حكومتش نيافريده و براى ترس از كمبود و نقصان پديد نياورده؛ نه براى كمك گرفتن از آنها در برابر همتايى كه ممكن است بر او غلبه يابد و نه براى احتراز از دشمن كه به او هجوم آورد؛ نه به خاطر ازدياد دوران اقتدار خود و نه پيروزى يافتن و زياده طلبى بر شريكى كه با او قرين است ونه به خاطر رفع تنهايى و ايجاد الفت دست به خلقت آنها زده است (نه، او موجودات را براى هيچ يك از اين مقاصد نيافريده، چه او بى نياز محض است).

پس موجودات را بعد از ايجاد نابود مى سازد، امّا نه به خاطر خستگى از تدبير و اداره آنها و نه براى اين كه آسايشى پيدا كند و نه به جهت رنج و سنگينى كه براى او داشته اند. طولانى شدن آنها برايش ملال آور نيست تا به سرعت نابودشان سازد، بلكه خداوند با لطف خود آنها را اداره مى كند و با فرمانش نگاهشان مى دارد و با قدرتش آنها را مستقر مى سازد، پس همه آنها را بار ديگر بدون اين كه نيازى به آنها داشته باشد باز مى گرداند، ولى نه براى اين كه از آنها كمكى بگيرد و نه براى اين كه از بيم تنهايى با آنها انس گيرد و نه از اين جهت كه تجربه اى بيندوزد ... و نه به خاطر آن كه از فقر و نياز به توانگرى و فزونى رسد و يا از ذلّت و پستى به عزّت و قدرت راه يابد.

ص: 430

ص: 431

خطبه 187

كه درباره حوادث آينده ايراد فرموده است

هان! پدر و مادرم فدايشان باد! آنها از گروهى هستند كه نامهايشان در آسمان معروف، ولى در زمين گمنامند. آگاه باشيد! شما آماده عقب گرد كردن امور خويش و گسيختگى پيوندها و سركار آمدن خردسالان و بى تجربه گان و دون همّتان خويشتن باشيد! اين وضع زمانى پيش خواهد آمد كه قرار گرفتن انسان مؤمن در زير ضربات شمشير براى او از يافتن يك درهم پول حلال آسانتر است. زمانى خواهد آمد كه اجر و ثواب گيرنده از دهنده بيشتر است (زيرا دهنده در آن زمان از پول حرام و به خاطر ريا و تظاهر و اسراف مى بخشد ولى گيرنده آن را در راه وظيفه شرعى خويش مصرف مى كند) اين به هنگامى رخ خواهد داد كه مست مى شويد، امّا نه با شراب، بلكه بر اثر فراوانى نعمت و قسم مى خوريد امّا نه از روى ناچارى، دروغ مى گوييد امّا نه در اثر واقع شدن در تنگنا؛ اين موقعى خواهد بود كه بلاها و مصائب همچون بارى گران كه بر پشت شتران نهاده باشند و سنگينى جهاز، گردن آنها را مجروح كند، بر شما فشار وارد خواهند ساخت.

آه! اين شكنجه و سختى چه طولانى است؟ و اميد رهايى از آن چه دور!

اى مردم! اين افسارهايى را كه از سنگينى بارها حكايت مى كند از دست بيندازيد (دست از افكار پراكنده و نظرات فاسد و پيروى هوسهاى سركش برداريد) و از گرد پيشواى خود پراكنده مشويد كه سرانجام خويشتن را مذمّت خواهيد كرد. خود را در آتش فتنه اى كه بر افروخته ايد ميندازيد، از اين كار دورى گزينيد و راهى را كه به آن منتهى مى شود، رها سازيد كه به جان خودم سوگند حوادث دردناكى در پيش است كه مؤمن در شعله هايش هلاك مى شود، امّا غير مسلمان از آن سالم مى ماند!

من در ميان شما همچون چراغ در تاريكى هستم كه هركس به سوى آن روى آورد و كنارش نشيند از نورش بهره مند گردد.

اى مردم! بشنويد و سخنانم را حفظ كنيد! گوشهاى قلب خويش را باز كنيد و گفته هايم را بفهميد!

ص: 432

ص: 433

خطبه 188

اشاره

كه در آن مردم را به امور مهمّى توصيه مى كند

پرهيزكارى و تقوا

اى مردم! من شما را به تقوا و پرهيزكارى و شكر فراوان خداوند بر نعمتها و احسان و رحمتش كه بر شما فرو باريده و بر آزمايشهايش نزد شما سفارش مى كنم!

چه بسيار نعمتهايى كه ويژه شما قرار داده وشما را به رحمت خويش مورد عنايت خاص گردانيده!

شما عيبهاى خود را آشكار كرديد و او پوشانيد و خويش را در معرض مؤاخذه او قرار داديد، امّا به شما مهلت داد!

بهترين اندرز دهنده

شما را توصيه مى كنم كه همواره به ياد «مرگ» باشيد و از آن كمتر غفلت كنيد، چگونه از آن غافل مى مانيد، در صورتى كه او از شما غفلت نمى كند؟ و چگونه در چيزى طمع مى ورزيد كه به شما مهلت نخواهد داد. آن مردگانى كه با چشم خود ديده ايد براى عبرت و اندرز شما كافى است. آنها را به گورستان حمل كردند، امّا نه اين كه خود بر مركبى سوار شده باشند و آنان را در ميان قبر قرار دادند، امّا بدون اين كه خود بتوانند در آن فرود آيند، (آن قدر طول نكشيد كه) گويا آنان از مردم اين گيتى نبودند و عمرى در آن نگذراندند (امّا از آن طرف) گويا سراى آخرت همواره خانه آنها بوده، آنها از آن جا كه وطنشان بود (دنيا) وحشت نمودند و آن جا را كه از آن وحشت داشتند وطن هميشگى انتخاب كردند! به چيزهايى خود را مشغول ساختند كه بالاخره از آنها جدا شدند، امّا آنچه را كه مى بايست سرانجام به آن برسند ضايع ساختند ...

نه قدرت دارند از اعمال قبيحى كه انجام داده اند بركنار شوند و نه مى توانند كار نيكى بر نيكيهاى خود بيفزايند. به دنيا انس گرفته بودند، مغرورشان ساخت و به آن اطمينان نموده بودند، مغلوبشان نمود.

زندگى زود گذر

خداى شما را رحمت كند! به سوى منازلى كه مأموريد آنها را آباد كنيد و به آنها ترغيب و دعوت شده ايد، بشتابيد و با صبر و استقامت بر اطاعت فرمان خداوند نعمتهاى او را بر خويش تمام گردانيد و از معصيت و نافرمانى او كناره گيرى كنيد؛

ص: 434

ص: 435

زيرا فردا به امروز نزديك است، چه ساعات در روز به سرعت مى روند؟ و چه روزها از ماه به سرعت مى گذرند؟ و چه ماهها در سال و سالها در عمر با شتاب سپرى مى شوند؟!

خطبه 189

اشاره

درباره ايمان و وجوب هجرت

اقسام ايمان

ايمان بر دو گونه است، يكى ثابت و استوار و در دلها و قلوب، و ديگرى موقّت و عاريتى بين قلبها و سينه ها «تا سرآمدى معلوم».

آن گاه كه انگيزه بيزارى از كسى براى شما پديد آمد، او را مهلت دهيد تا هنگامى كه مرگش فرا رسد كه ساعت مرگ مرز بيزارى جستن است (اگر در آن موقع از اعمال ناشايستش توبه نكرد مى توان از او بيزارى جست).

وجوب هجرت

امّا مهاجرت بر همان حد نخست خود باقى است. (زيرا) خداوند به مردم روى زمين از اين كه ...

ايمانشان را پنهان دارند و يا آشكار كنند نيازى ندارد. نام هجرت را بر كسى نمى توان گذارد جز آن كس كه حجّت خدا را بر روى زمين بشناسد، بنابراين آن كس كه حجّت خدا را شناخت و به آن اقرار نمود او «مهاجر» است.

و نام «مستضعف» بر كسى كه حجّت برايش اقامه شده، گوشش آن را شنيده و قلبش آن را حفظ كرده، صدق نمى كند.

امر مشكل

معرفت و شناسايى «امر ما» كارى است بس دشوار كه جز بنده مؤمنى كه خداوند قلبش را با ايمان آزموده آن را نپذيرد و احاديث و سخنان ما را جز سينه ها و حافظه هاى امانت پذير و عقلهاى سالم نگاه نخواهد داشت.

ص: 436

ص: 437

دانش گسترده وصىّ پيامبر صلى الله عليه و آله

اى مردم! پيش از آن كه مرا نيابيد آنچه مى خواهيد بپرسيد كه من به راههاى آسمان از طرق زمين آشناترم!

(بپرسيد) پيش از آن كه فتنه و فساد سرزمين شما را پايمال كند، سايه شوم خود را بر آن بگستراند و عقلهاى شما را دگرگون سازد!

خطبه 190

اشاره

كه در آن از حمد خداوند، تمجيد پيامبر، موعظه و اندرز سخن به ميان آورده است

ستايش خداوند

خداوند را به پاس بخشيدن نعمتهايش مى ستايم و و بر انجام فرمانش از او يارى مى جويم، خداوندى كه سپاهيانش نيرومند و مجد و عظمتش بزرگ است.

پيامبر راستين

گواهى مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست، انسانها را به اطاعت از حق دعوت فرمود و با دشمنان خدا در راه دين پيكار كرد و پيروز شد و هيچ گاه هماهنگى و اتّحاد دشمنانش در تكذيب و خاموش ساختن نور او، وى را از كوشش در راه آيينش باز نداشت.

اندرز به تقوا

بنابراين تقوا پيشه كنيد كه رشته اى است استوار، دستگيره اى است محكم و قلّه آن پناهگاهى است مطمئن.

خود را براى مرگ و سختيها و پيشامدهاى هنگام آن، پيش از فرا رسيدنش آماده سازيدو قبل ازاين كه مرگ شما را فراگيرد آنچه لازمه رويارويى با آن است مهيّا كنيد چه اين كه مرگ پايان زندگى است كه منتهى به قيامت مى شود. وآن براى خردمندان پندواندرز و براى جاهلان وسيله عبرت است (آرى) پيش از فرا رسيدنش خويش را مهيّا كنيد، براى آنچه آگاهى داريد از: تنگى قبرها، شدت غم و اندوه، ترس از قيامت، بيمهاى مكرّر،

ص: 438

ص: 439

به هم ريختن و درهم فرو رفتن استخوانها، كر شدن گوشها، تاريكى لحد، وحشت از آينده و وعده عذاب، غم و اندوه در تنگناى گور و پوشاندن آن از سنگ و خاك.

زنهار! زنهار! شما را به خدا اى بندگان خدا! دنيا با روش مخصوص خود بر شما خواهد گذشت، رشته شما و قيامت به هم پيوسته و گويا علامتهاى آن فرا رسيده و با تمام بلاها و نشانه هايش نزديك شده است، گويى شما را در طريق خود متوقّف ساخته، زلزله هايش در شرف وقوع است و سينه بر زمين گذارده، دنيا از اهل خويش بريده و آنها را از آغوش گرم خود خارج ساخته است. زندگى بر آنان (كه رفتند) چون روزى بود كه گذشت و يا ماهى كه سپرى شد. تازه هاى آن كهنه شده و فربه هايش لاغر گرديده است.

در جايگاهى تنگ، در ميان مشكلاتى بزرگ، آتشى پرشور، كه صداى زبانه هايش وحشتزا و شراره هايش تا دل آسمان زبانه مى كشد، غرّشش پر هيجان، فروزنده و گدازنده و خاموشيش بسيار دور، آتشگيره اش مشتعل، تهديدش خوفناك، قرار گاهش تاريك و كور، اطراف و جوانبش تيره و ظلمانى، ديگهاى جوشانش سخت داغ و اوضاعش سخت وحشتناك (اين جايگاه گناهكاران است). (امّا) «پرهيزكاران را گروه گروه به سوى بهشت رهنمون مى شوند».(1) از كيفر و عذاب ايمنند و از سرزنشها آسوده و از آتش بركنارند، در خانه هاى مطمئن قرار گرفته و از اين قرارگاه خشنودند؛ اينها كسانى هستند كه در دنيا كردارشان پاك، چشمانشان گريان، شبهايشان در دنيا در اثر خشوع و استغفار روز و روزشان از بيم (گناه و توجّه به خداوند) شب بوده است، و خداوند بهشت را سرمنزل (شادمانى آنها و پاداش را ثواب آنها) قرار داده است «آنها سزاوار اين نعمت و شايسته آن بودند»(2) و در اين خانه جاودانى، در ميان نعمتهاى پايدار و نابود نشدنى قرار خواهند داشت.

بنابراين اى بندگان خدا! مراقب چيزى باشيد كه رستگاران با رعايتش به رستگارى رسيدند و تبهكاران با ضايع ساختنش در خسران و زيان قرار گرفتند. پيش از آن كه مرگتان فرا رسد، خويش را با اعمالتان آماده سازيد، چه اين كه شما در گرو كارهايى هستيد كه پيشتر انجام داده ايد و مديون كردارى هستيد كه از پيش فرستاده ايد.

(از هم اكنون) فكر كنيد مرگ وحشتناك به شما حمله آورد و ديگر بازگشتى نيست و از لغزشها نمى توان پوزش خواست. خداوند ما و شما را در راه اطاعت خود و پيامبرش وادارد و از ما و شما به فضل و رحمتش بگذرد.

برجاى خود بايستيد! (و بدون اجازه دست به نبردى مبريد)، در برابر بلاها و مشكلات استقامت ورزيد؛ شمشيرها و نيروهايتان را در راه هوا و هوس و كلماتى كه از زبانتان بيرون مى آيد به كار نيندازيد


1- سوره زمر، آيه 73.
2- سوره فتح، آيه 26.

ص: 440

ص: 441

و درباره آنچه خداوند تعجيل آن را لازم ندانسته شتاب مكنيد ... زيرا آن كس از شما كه در بستر خويش بميرد، ولى به طور شايسته معرفت خدا و پيامبر و اهل بيتش را داشته باشد، «شهيد» از دنيا رفته و اجر و پاداشش بر خداست و ثواب اعمال شايسته اى را كه قصد انجام آن را داشته است مى برد و نيّتش، جانشين ضربات شمشيرش قرار مى گيرد، (اين سخن را به اين خاطر مى گويم كه) هر چيزى وقت مشخّصى دارد و سرآمدى معيّن.

خطبه 191

اشاره

كه در آن پس از حمد خداوند و ثناى بر پيامبر، توصيه به زهد و تقوا مى كند

ستايش ويژه خداوندى است كه حمد و ثنايش همه جا را گرفته، سپاهش پيروز و مجد و عظمتش متعالى است.

او را به خاطر نعمتهاى پى در پى و به هم پيوسته و عظيمش مى ستايم؛ همان خداوندى كه حلمش زياد است و عفو مى كند و در همه فرمانهايش دادگر و از گذشته و آينده مطّلع است، با دانش نا محدودش جهانيان را هستى بخشيده و با حكمتش آنها را به وجود آورده؛ بدون اين كه در اين راه از كسى پيروى كند و يا دانش و تجربه اى آموزد و يا از نمونه و مانندى كه از شخص حكيمى صادر گردد تبعيّت نمايد؛ در اين طريق خطا و اشتباهى برايش پيش نيامده و نيز به هنگام خلقت جمعيّتى حضور نداشته اند (تا با همكارى و مشاوره با آنان خلقت را تحقّق بخشد).

پيامبر بزرگ

گواهى مى دهم كه «محمّد صلى الله عليه و آله» بنده و فرستاده اوست، وى را زمانى مبعوث ساخت كه مردم در غرقاب گناه و جهالت سخت فرو رفته بودند و در حيرت و سرگردانى به سر مى بردند. افسار هلاكت، آنها را مى كشيد و پرده هاى ضلالت و گمراهى چهره عقلشان را پوشيده بود و بر جان و دلشان قفل زده شده بود.

توصيه به وارستگى و تقوا

اى بندگان خدا! شما را به تقوا و پرهيزكارى سفارش مى كنم، زيرا آن حقّ خداوند بر شماست و خود موجب حقّ شما بر خداوند خواهد بود، (كه در پرتو آن استحقاق پاداش خواهيد يافت)

ص: 442

ص: 443

براى رسيدن به تقوا از خداوند يارى جوييد و براى يافتن حقِّ پاداش بر خداوند، از تقوا كمك بگيريد، زيرا پرهيزكارى امروز، پناهگاه و سپر بلاست و فردا راه رسيدن به بهشت، جاده تقوا واضح و روشن و پوينده آن سود فراوان خواهد برد و امانتدارش (خدا) حافظ آن خواهد بود، پرهيزكارى همواره خود را به امّتهاى گذشته و آينده عرضه مى دارد، زيرا فرداى قيامت به آن نيازمندند، همان فردايى كه آفريدگار آنچه را آفريده باز مى گرداند و آنچه را عطا كرده باز مى ستايد و درباره همه نعمتها بازخواست مى كند. آه! چه كمند كسانى كه تقوا را بپذيرند و آن چنان كه بايد آن را تحمّل كنند؛ آنها تعدادشان بسيار كم است و شايسته توصيفى هستند كه خداوند (در قرآن) مى فرمايد: «اندكى از بندگان من سپاسگزارند»(1)، گوش جان خويش را براى شنيدن نداى تقوا باز كنيد! و با جديّت، براى بدست آوردن آن تلاش نماييد. تقوا را به جاى آنچه از دست رفته قرار دهيد و به عوض هر كار مخالفى (كه انجام مى داديد) بپذيريد، با پرهيزكارى، خواب خويش را تبديل به بيدارى كنيد و روز را با آن طى نماييد-/ قلوب خود را از آن مالامال سازيد و با آن خود را از گناهان شستسو دهيد، بيماريهاى جان را با آن مداوا و خويش را با آن آماده سفر به جهان ديگر گردانيد و به سوى آن بشتابيد و از كسانى كه تقوا را ضايع كرده اند عبرت گيريد. نكند شما باعث عبرت مطيعان و متّقيان شويد! به هوش باشيد! تقوا را حفظ كنيد و خويشتن را هم در پرتو آن حفظ نماييد. در برابر دنيا خويشتن دار و در برابر آخرت دلباخته باشيد؛ آن كس را كه تقوا بلند مرتبه ساخت، خوار مشمريد و آن كه دنيا عزّتش داده ارجمندش مخوانيد! زرق و برق دنيا توجّه شما را جلب نكند و به سخن آن كس كه ترغيب به دنيا مى كند، گوش فرا مدهيد و به ندايش پاسخ مگوييد. از فروغ و درخشندگى ظاهريش روشنايى مجوييد و مفتون اشياى نفيس و گرانقدرش نگرديد كه زرق و برقش نيرنگ است و سخنش دروغ! ... اموال و ثروتش (بزودى) يغماى غارتگران، متاع گران قيمتش غنيمت دزدان خواهد بود. آگاه باشيد! دنيا همچون روسپى زنى است هوس انگيز كه خود را نشان مى دهد و مردان را مى فريبد و سپس با نفرت پشت مى كند و همچون مركبى سركش كه به هنگام حركت و تاخت از رفتار باز مى ايستد. دروغگويى است خيانت پيشه، ناسپاسى است حق نشناس، دشمنى است فاصله گير، پشت كننده اى است مضطرب، حالش دگرگونى، جاى گامهايش لرزان، عزّتش ذلّت، كارهاى جدّى اش بازى و شوخى و بلنديش عين سقوط است! سراى جنگ و غارتگرى و تبهكارى و هلاكت است، سرمنزل ناآرامى و حركت و ديدار و جدايى است؛ راههايش حيرت زا، گريزگاه هايش بى گذر و مقاصدش نوميد كننده است. دژهاى محكمش صاحبان خود را تسليم مرگ مى كند، خانه ها آنان را بيرون مى اندازند و تيزبينى آنهارا خسته مى سازد. (با نگاهى هوشمندانه انسانها از اين گروهها خارج نيستند): يا نجات يافته اى مجروح و يا داراى بدنى پاره پاره، دسته اى سرشان از تن جدا و دسته اى غرقه به خونند؛ ديگرى هر دو دستش را مى گزد و جمعى دستها را از دريغ و حسرت به هم مى مالند، برخى سر را بر روى دستها گذارده به فكر فرو رفته اند،


1- سوره سبأ، آيه 13.

ص: 444

ص: 445

عدّه اى بر اشتباهات خود تأسّف مى خورند و خويش را محكوم مى كنند و پاره اى از تصميم خود بازگشته امّا راه فرار و هر نوع حيله بسته شده و ناگهان دنيا آنها را غافلگير ساخته و سختيهاى مرگ روى مى آورد.

كار از كار گذشته و عمر گرانبها نابجا هدر رفته است، هيهات! هيهات! ديگر چه سود. آنچه بايد از دست نرود رفت و گذشته ها گذشت و گيتى به ميل خود سپرى شد. «نه آسمان بر آنها گريست و نه زمين، و به آنها هيچ مهلتى داده نشد».(1)

خطبه 192

اشاره

كه به خطبه «قاصعه» معروف است

در اين خطبه از «ابليس» كه تكبّر ورزيد و بر آدم سجده نكرد سخت نكوهش شده و در آن آمده است كه «ابليس» نخستين كسى است كه تعصّب و نخوت را اظهار كرد؛ امام عليه السلام در اين جا مردم را از پيمودن راه و رسم شيطان و «تكبّر» و «تعصّب» برحذر مى دارد.

ستايش ويژه خداوندى است كه لباس عزّت و كبريايى را پوشيده و اين دو را ويژه خويش-/ نه مخلوقش-/ قرار داده ... و آن را حدّ و مرز بين خويش و ديگران گردانيده، عزّت و كبريايى را به خاطر جلالت و بزرگيش براى خود انتخاب كرده است.

سرچشمه نافرمانى

آن كس كه در اين دو با وى به منازعه و ستيز بر خيزد، از رحمت خويش به دورش داشته است و بدين وسيله فرشتگان مقرّب خود را در بوته آزمايش قرار داد تا متواضعان آنها از متكبّران ممتاز گردند و با اين كه از تمام آنچه در دلها است و از اسرار نهان آگاه است به آنها فرمود:

«من بشرى را از گل و خاك مى آفرينم آن گاه كه آفرينش او را به پايان رساندم و جان در او دميدم، براى او سجده كنيد، فرشتگان همه و همه سجده كردند، مگر ابليس».(2) كه نخوت و غيرت نابجا وى را فرا گرفت و بر آدم به خاطر خلقت خويش فخر فروشى كرد و به خاطر آفرينش خود در برابر آدم تعصّب پيشه ساخت، اين دشمن خدا پيشواى متعصّبان و سر سلسله متكبّران است، كه اساس تعصّب را پى ريزى كرد و با خداوند در رداى جبروتى به ستيز و منازعه پرداخت


1- سوره دخان، آيه 29.
2- سوره ص، آيات 71- / 74.

ص: 446

ص: 447

و لباس بزرگى را به تن پوشانيد و پوشش تواضع و فروتنى را كنار گذارد!

مگر نمى بينيد كه چگونه خداوند او را به واسطه تكبّرش تحقير كرد و كوچك شمرد و در اثر بلند پروازيش وى را پست و خوار گردانيد و به همين جهت او را در دنيا طرد و آتش فروزان دوزخ را در آخرت برايش مهيّا نمود.

آزمايش مخلوق

خداوند اگر مى خواست آدم را از نورى كه روشناييش سوى چشمها راببرد، عقلها را در برابر زيبايى و جمالش مبهوت سازد و عطر و پاكيزگيش قوّه شامه ها را تسخير كند، بيافريند، مى آفريد و اگر چنين مى كرد، گردنها در برابر او خاضع مى شدند و آزمايش در اين مورد براى فرشتگان آسانتربود! ...

امّا خداوند مخلوق خويش را با امورى كه از فلسفه و ريشه آن آگاهى ندارند، مى آزمايد تا از هم ممتاز گردند و تكبّر را از آنها بزدايد و آنان را از كبر و نخوت و بلندپروازى دور سازد.

درس عبرت

بنابراين از آنچه خداوند در مورد ابليس انجام داده عبرت گيريد، زيرا اعمال طولانى و كوششهاى فراوان او را (بر اثر تكبّر) از بين برد. او خداوند را شش هزار سال عبادت نمود كه معلوم نيست از سالهاى دنياست يا از سالهاى آخرت. امّا با ساعتى تكبّر همه را نابود ساخت! پس چگونه ممكن است كسى بعد از ابليس همان معصيت را انجام دهد ولى سالم بماند؛ نه، هرگز چنين نخواهد بود! خداوند هيچ گاه انسانى را به خاطر عملى داخل بهشت نمى كند كه در اثر همان كار فرشته اى را از آن بيرون كرده باشد؛ فرمان او درباره اهل آسمانها و زمين يكى است و بين خدا و احدى از مخلوقاتش دوستى خاصّى برقرار نيست، تا به خاطر آن مرزهايى را كه بر همه جهانيان تحريم كرده است، مباح سازد.

از شيطان بر حذر باشيد

اى بندگان خدا! از اين دشمن خداوند بر حذر باشيد، نكند شما را به بيمارى خودش (يعنى تكبّر) مبتلا سازد، و با نداى خود شما را به حركت وادارد،

ص: 448

ص: 449

و به وسيله لشكرهاى سواره و پياده اش شما را جلب نمايد، به جان خودم سوگند او تيرى خطرناك براى شكار كردن شما تراشيده و آماده نموده و آن را به قدرت و فشار تا سرحدّ توانايى كشيده و از نزديكترين مكان به سوى شما پرتاب كرده است، آرى او چنين گفته: «پروردگارا! به سبب آن كه مرا اغوا كردى، زرق و برق زندگى را در چشم آنها جلوه مى دهم، و همه را اغوا خواهم كرد»(1) (و به سوى كفر و شرك خواهم كشانيد). (امّا) تيرى در تاريكى به سوى هدفى دور انداخت و گمانى نابجا برد (يعنى خواسته اش كه همه انسانها مشرك شوند و از راه راست منحرف شوند، تحقّق نيافت) ولى فرزندان نخوت و برادران تعصّب و سواران مركب كبر و جهالت او را عملًا تصديق كردند ... تا آن جا كه افراد سركش شما منقاد او شدند و طمع او در شما مستحكم گرديد و بالاخره اين وضع از خفا و پنهانى درآمد و آشكار شد، حكومتش بر شما قوّت يافت و با سپاه خويش به شما حمله آورد، سپس شما را در پناهگاههاى مذلّت داخل ساختند، در مهلكه ها فرود آورند؛ او (و سپاهيانش) شما را با مشتعل كردن آتش فتنه، فرو كردن نيزه در چشمها، بريدن گلوها و كوبيدن مغزها پايمال كردند، اين براى آن است كه شما را هلاك سازد و به سوى آتشى بكشاند كه از پيش براى شما مهيّا شده است.

بنابراين ابليس بزرگترين مشكل براى دينتان و زيانبارترين و آتش افروزترين فرد براى دنياى شماست (او خطرناكتر) از كسانى است كه دشمن سرسخت آنانيد و براى درهم شكستنشان كمر بسته ايد.

آتش خشم خويش را در برابر او به كار اندازيد و ارتباط خود را با وى قطع كنيد، به خدا سوگند او نسبت به اصل و ريشه شما تفاخر كرد و بر حسب و نسب شما طعنه زد و عيبجويى نمود، با سپاه سواره خويش به شما حمله آورد و با پياده نظام خود راه راست را بر شما بست.

در هر كجا شما را بيابند صيد مى كنند و دستهايتان را قطع مى نمايند، نه مى توانيد با حيله و نقشه آنهارا منع كنيد و نه با سوگندوقسم! زيرا كمينگاه آنهاجايگاهى ذلّت آور، دايره اى تنگ وعرصه مرگ و جولانگاه بلاست. بنابراين شراره هاى تعصّب وكينه هاى جاهلى كه درقلب داريد خاموش سازيد كه اين نخوت و تعصّب ناروا در مسلمان از القاآت، نخوتها، فساد و وسوسه هاى شيطان است. تاج و تواضع و فروتنى را بر سر نهيد و تكبّر و خود پسندى را زير پا افكنيد و حلقه هاى زنجير خود برتر بينى را از گردن فرو نهيد و فروتنى و تواضع را سنگر ميان خود و دشمنانتان يعنى ابليس و سپاهيانش برگزينيد ... زيرا او از هر گروهى لشكرها و ياورانى، پيادگان و سواران دارد، شما مانند آن شخص مباشيد كه بر برادرش بدون آن كه بر او برترى داشته باشد تكبّر ورزيد، جز خود پسندى و بلند پروازى و دشمنى و حسادت كه در قلبش جا گرفت،


1- سوره حجر، آيه 39.

ص: 450

ص: 451

آتش خشم در اثر نخوت و تعصّب در دلش شعله ور گرديد و شيطان باد كبر و غرور را در دماغش دميد و سرانجام پشيمان شد و خداوند گناه تمام قاتلان تا روز قيامت را به گردن او افكند.

از كبر و نخوت برحذر باشيد

آگاه باشيد! شما در سركشى و ستم مبالغه كرديد و در زمين با دشمنى آشكار با خداوند فساد به راه انداختيد و با صراحت با مؤمنان به مبارزه و جنگ پرداختيد؛ زنهار! زنهار! شما را به خدا سوگند از كبر و نخوت تعصّب آميز و تفاخر جاهلى بر حذر باشيد! كه از مركز پرورش كينه و بغض و جايگاه وسوسه هاى شيطان است كه ملّتهاى پيشين و امّتهاى قرون گذشته را فريفته است تا آن جا كه آنها در تاريكى هاى جهالت فرو رفتند و در گودالهاى هلاكت سقوط كردند و به سهولت و آسانى در آن جا كه مى خواست كشانيده شدند؛ كبر و نخوت و عصبيّت امرى است كه قلبها در داشتن آنها با هم شبيهند و قرنها پى در پى بر اين وضع گذشته اند. كبر و غرور در دل افراد به قدرى است كه سينه ها از آن به تنگى گرائيده اند.

از پيروى بزرگان متكبّر بپرهيزيد

زنهار! زنهار! از پيروى و اطاعت بزرگترها و رؤسايتان بر حذر باشيد، همانها كه به واسطه موقعيّت خود تكبّر مى فروشند، همان ها كه خويشتن را بالاتر از نسب خود مى شمارند و كارهاى نادرست را (از طريق اعتقاد به جبر همچون شيطان) به خدا نسبت مى دهند ... و به انكار نعمتهاى خدا برخاستند تا باقضايش ستيز كنند و نعمتهايش را ناديده گيرند، آنها پى و بنيان تعصّب و ستون و اركان فتنه و فساد و شمشيرهاى تفاخر جاهليتند!

از خدا بترسيد و با نعمتهاى خدا بر خود ضديّت مكنيد! (زيرا موجب سلب نعمت مى شود) و نسبت به فضل و بخشش او حسادت مورزيد و از «ادعيا» (همانها كه معلوم نيست پدرشان كيست و جامه اسلام را به تن پوشيده اند و نفاق و دورويى را پيشه كرده اند) اطاعت نكنيد، از آنها كه جام پاك قلبتان را در اختيار آب تيره نفاقشان قرار داده ايد؛ از آنها كه تندرستى خويش را با بيمارى آنها آميخته ايد (و ايمان خالص خويش را با انفاق آنها مخلوط ساخته ايد) و باطلشان را در حقّ خود راه داده ايد، آنها، اساس گناهانند و همدم نافرمانيها، ابليس آنان را مركبهاى راهوار گمراهى قرار داده و سپاهى كه به وسيله آنها بر مردم غلبه يابد، انتخاب كرده و آنها را به عنوان سخنگوى خود براى دزديدن عقلهايتان، داخل شدن در چشمها و دميدن در گوشهايتان برگزيده است و به اين ترتيب شما را هدف تيرهاى خويش و جايگاه پايمال شدن زير گامها و دستاويز خود قرار داده است.

ص: 452

ص: 453

از گذشتگان عبرت گيريد

از آنچه به ملّتهاى متكبّر پيشين از عذاب خدا و كيفرها و عقوبتها رسيده است عبرت گيريد! و از قبرهاى آنها و محل خوابيدنشان در زير خاك پند پذيريد! و به خداوند در مورد آثار بدى كه تكبّر در قلبها باقى مى گذارد، پناه بريد همان گونه كه از حوادث سخت و مشكلات زندگى به او پناهنده مى شويد!

اگر خداوند تكبّر ورزيدن را به كسى اجازه مى داد، حتماً در مرحله نخست آن را مخصوص پيامبران و اولياى خود مى ساخت، امّا خداود تكبّر و خود برتر بينى را براى همه آنها منفور شمرده است و تواضع و فروتنى را برايشان پسنديده، آنها گونه ها را بر زمين مى گذاردند و صورتها را بر خاك مى ساييدند و پر و بال خويشتن را براى مؤمنان مى گسترانيدند، تا آن جا كه مردم بى خبر آنها را ضعيف و ناتوان مى شمردند، خداوند آنها را با گرسنگى آزمايش نمود و به مشقّت و ناراحتى مبتلا ساخت، با امور خوفناك امتحان كرد و با سختى ها و مشكلات خالص گردانيد و از بوته آزمايش بيرون آمدند.

بنابراين ثروت و اولاد، بود و نبود و يا كم و زياد آن را دليل بر خشنودى و يا خشم خداوند مگيريد، كه اين خود جهل و نادانى نسبت به موارد آزمايش و امتحان در مواضع بى نيازى و قدرت است؛ زيرا خداوند سبحان فرموده است: «آيا گمان مى كنند مال و فرزندانى كه به آنها مى بخشيم (به خاطر خشنودى و رضايتى است كه از آنها داريم و) دليل بر آن است كه به سرعت نيكى ها را براى آنها فراهم مى سازيم (چنين نيست)، بلكه نمى دانند و درك نمى كنند»(1) (چه اين كه اينها آزمايش است زيرا) خداوند بندگان متكبّر و خودپسند را با اولياى خويش كه در چشم آنها ضعيف و ناتوانند، مى آزمايد.

تواضع و فروتنى انبيا

موسى بن عمران با برادرش هارون بر فرعون وارد شدند؛ در حالى كه لباسهاى پشمين به تن داشتند و در دست هر كدام عصايى بود؛ با او شرط كردند-/ كه اگر تسليم فرمان پروردگار شود-/ حكومت و ملكش باقى بماند و عزّت و قدرتش دوام يابد، امّا او گفت:

«آيا از اين دو تعجّب نمى كنيد؟ كه با من شرط مى كنند بقاى ملك ودوام عزّتم بستگى به خواسته آنها داشته باشد، در حالى كه خودشان فقر و بيچارگى از سر و وضعشان مى بارد (اگر راست مى گويند) چرا دستبندهايى از طلا به آنها داده نشده است؟» اين سخن را فرعون به خاطر بزرگ شمردن طلا و جمع آورى آن


1- سوره مؤمنون، آيات 55 و 56.

ص: 454

ص: 455

و تحقير پشم و پوشيدن آن گفت.

(ولى) اگر خداوند مى خواست به هنگام مبعوث ساختن پيامبرانش، درهاى گنجها و معادن طلا و باغهاى خرّم و سرسبز را به روى آنها بگشايد، مى گشود و اگر مى خواست پرندگان آسمان و حيوانات وحشى زمين را همراه آنان گسيل دارد، مى داشت، اگر اين كار را مى كرد امتحان از ميان مى رفت و پاداش و جزا بى اثر مى شد ... و وعده ها و وعيدهاى الهى بى فايده مى گرديد و براى پذيرندگان اجر و پاداش آزمودگان واجب نمى شد و مؤمنان استحقاق ثواب نيكوكاران را نمى يافتند و اسما و نامها با معانى خود همراه نبودند (يعنى هيچ گاه نمى شد به يك مؤمن حقيقتاً مؤمن گفت زيرا او به خاطر قدرت و مكنت پيامبران اظهار ايمان مى كرد).

امّا خداوند پيامبران خويش را از نظر عزم و اراده، قوى و از نظر حالات ظاهرى فقير و ضعيف قرار داد، ولى توأم با قناعتى كه قلبها و چشمها را پر از بى نيازى مى كرد، هر چند فقر و نادارى ظاهرى آنها چشمها و گوشها را از ناراحتى مملوّ مى ساخت.

اگر پيامبران داراى آن چنان قدرتى بودند كه كسى خيال مخالفت با آنان را نمى كرد و توانايى و عزّتى داشتند كه هرگز مغلوب نمى شدند و سلطنت و شوكتى دارا بودند كه همه چشمها به سوى آنان بود و از راههاى دور، بار سفر به سوى آنان بسته مى شد، پذيرفتن آنها براى مردم آسانتر و متكبّران سر تعظيم در برابرشان فرود مى آوردند و اظهار ايمان مى نمودند. امّا به خاطر ترسى كه بر آنها چيره مى شد و يا به واسطه ميل و علاقه اى كه به ماديّات آنها داشتند و در اين صورت در نيّتها خلوص يافت نمى شد و غير از خداوند جنبه هاى ديگرى نيز در اعمالشان شركت داشت و با انگيزه هاى گوناگون به سراغ نيكيها مى رفتند.

ولى خداوند اراده كرده كه: پيروى از پيامبرانش و تصديق كتابهايش و خضوع و فروتنى در برابر فرمانش و تسليم در اطاعتش، امورى ويژه و مخصوص او باشند و چيز ديگرى با آنها آميخته نگردد.

و هر قدر امتحان و آزمايش بزرگتر و مشكلتر باشد، ثواب و پاداش گرانقدرتر و بيشتر خواهد بود.

كعبه، خانه پاك خدا

مگر نمى بينيد خداوند انسانها را از زمان آدم تا انسانهاى آخرين اين جهان، با سنگهايى كه نه زيان مى رسانند و نه نفع مى بخشند، نه مى بينند و نه مى شنوند آزمايش نموده، اين سنگ ها را خانه محترم خود قرار داده و آن را موجب پايدارى و پابرجايى مردم گردانيده است ...

سپس آن را در سنگلاخترين مكانها

ص: 456

ص: 457

و بى گياه ترين نقاط زمين و كم فاصله ترين درّه ها قرار داد. در ميان كوههاى خشن، رملهاى فراوان، چشمه هاى كم آب و آباديهاى از هم جدا و پر فاصله، كه نه شتر و نه اسب و گاو و گوسفند هيچ كدام در آن به راحتى زندگى نمى كند.

سپس آدم عليه السلام و فرزندانش را فرمان داد كه به آن سو توجّه كنند و آن را مركز تجمّع و سر منزل مقصود و بار اندازشان گردانيد، تا افراد از اعماق قلب به سرعت از ميان فلات و دشتهاى دور و از درون واديها و درّه هاى عميق و جزاير از هم پراكنده درياها، به آن جا روى آوردند، تا به هنگام سعى شانه ها را حركت دهند و «لا اله الّا اللَّه» گويان، اطراف خانه طواف كنند و با موهاى آشفته و بدنهاى پر گرد و غبار به سرعت حركت كنند، لباسهايى كه نشانه شخصيّتهاست كنار انداخته و با اصلاح نكردن موها قيافه خود را تغيير دهند.

اين آزمونى بزرگ، امتحانى شديد و آزمايشى آشكار و پاكسازى و خالص گردانيدنى مؤثّر است كه خداوند آن را سبب رحمت و رسيدن به بهشتش قرار داده است.

اگر خداوند خانه محترمش و محلهاى انجام وظايف حج را در ميان باغها و نهرها و سرزمينهاى هموار و پردرخت و پر ثمر، مناطقى آباد و داراى خانه و كاخهاى بسيار و آباديهاى به هم پيوسته، در ميان گندم زارها و باغهاى خرّم و پرگل و گياه، در ميان بستانهاى زيبا و پر طراوت و پر آب، در وسط باغستانى بهجت زا و جاده هاى آباد قرار مى داد، به همان نسبت كه آزمايش و امتحان ساده تر بود پاداش و جزا نيز كمتر بود.

و اگر پى و بنيان خانه «كعبه» و سنگهايى كه در بنا به كار رفته از زمرّد سبز و ياقوت سرخ و نور و روشنايى بود ... شكّ و ترديد ديرتر در سينه هاى (ظاهر بينان) رخنه مى كرد و كوشش ابليس بر قلبها كمتر اثر مى گذاشت و وسوسه هاى پنهانى از مردم منتفى مى گشت.

امّا خداوند بندگانش را با انواع شدايد مى آزمايد و با انواع مشكلات دعوت به عبادت مى كند و به اقسام گرفتاريها مبتلا مى نمايد تا تكبّر را از قلبهايشان خارج سازد و خضوع و آرامش را در جان آنها جايگزين نمايد و تا دروازه هاى فضل و رحمتش را به رويشان بگشايد و وسايل عفو خويش را به آسانى در اختيارشان قرار دهد.

از ستمگرى بر حذر باشيد

زنهار! زنهار! شما را به خدا! از تعجيل عقوبت و كيفر سركشى و ستم بر حذر باشيد و از سرانجام وخيم ظلم و عاقبت سوء تكبّر و خود پسندى،

ص: 458

ص: 459

كه كمينگاه بزرگ ابليس و مركز كيد و نيرنگ عظيم اوست بهراسيد، كيد و نيرنگى كه با قلبهاى مردان همچون زهرهاى كشنده مى آميزد و هرگز از تأثير فرو نمى ماند و كسى از هلاكتش جان به در نمى برد.

هيچ كس؛ نه عالم و دانشمند به خاطر علم و دانشش و نه فقير به خاطر لباس كهنه اش.

و خداوند به خاطر حفظ بندگانش از اين امور يعنى، ظلم و ستم و كيد شيطان، با نمازها، زكاتها و مجاهده در گرفتن روزه واجب، آنان را حراست فرموده است، تا اعضا و جوارحشان آرام و چشمهايشان خاشع و غرايز و تمايلات سركششان رام و ذليل و قلبهاى آنها خاضع گردد و تكبّر از آنها رخت بربندد؛ به علاوه ساييدن پيشانى كه بهترين جاهاى صورت است به خاك، موجب تواضع و گذاردن اعضاى پرارزش بدن بر زمين دليل كوچكى و چسبيدن شكم به پشت (در اثر روزه) مايه فروتنى است و پرداخت زكات موجب صرف ثمرات زمين و غير آن به نيازمندان و مستمندان مى شود، (همه اينها حراست و حفظ بندگان را از كيدهاى شيطان و ساير ناهنجارى ها به همراه دارد).

تعصّبهاى بى دليل

به آثار اين افعال (نماز و روزه و زكات و سجده) بنگريد كه چگونه شاخه هاى درخت تفاخر را درهم مى شكنند و از جوانه زدن كبر و خودپسندى جلوگيرى مى كنند.

من در اعمال و كردار جهانيان نظر افكندم، هيچ كس را نيافتم كه درباره چيزى تعصّب به خرج دهد جز اين كه علّتى داشته كه حقيقت را بر جاهلان مشتبه ساخته و يا در عقل و انديشه سفيهان نفوذ نموده، جز شما كه تعصّب درباره چيزى مى ورزيد كه نه سببى دارد و نه علّتى، امّا ابليس در برابر «آدم عليه السلام» به خاطر اصل و اساس خود تعصّب ورزيد و آفرينش آدم را مورد طعن قرار داد و گفت: «من از آتشم و تو از خاك»!

تعصّب ثروت

و امّا ثروتمندان عيّاش ملّتها تعصّبشان به واسطه زر و زيور و دارايى آنهاست، چنان كه خود مى گفتند:

«ثروت و فرزندان ما از همه بيشتر است و هرگز مجازات نمى شويم».(1) و اگر قرار است تعصّبى در كار باشد بايد به خاطر اخلاق پسنديده،


1- سوره سبأ، آيه 35.

ص: 460

ص: 461

افعال نيك و كارهاى خوب باشد، همان افعال و امورى كه افراد با شخصيّت و شجاعان خاندان عرب و سران قبايل در آنها برترى مى جستند.

يعنى اخلاق پسنديده، انديشه هاى بزرگ، مقامهاى بلند و آثار ستوده (در اينها تعصّب به خرج دهيد) تعصّبهاى شما براى خصلتهاى ارزشمند، حفظ حقوق همسايگان، وفا به پيمانها، اطاعت كردن نيكيها، سرپيچى از تكبّر، جود و بخشش داشتن، خوددارى از ستم، وحشت از قتل نفس، انصاف درباره مردم، فرو خوردن خشم و دورى و اجتناب از فساد در زمين باشد.

بنابراين از كيفرهايى كه در اثر كردار بد و كارهاى ناپسند بر امّتهاى پيشين واقع شده بر حذر باشيد و حالات آنها را در خوبيها و سختيها همواره به ياد آريد، نكند شما مانند آنان باشيد.

پس آن گاه كه در تفاوت حال آنان به هنگامى كه در خوبى بودند و زمانى كه در شرّ و بدى قرار داشتند، انديشه نموديد به سراغ كارهايى رويد كه موجب عزّت و اقتدار آنان شد، دشمنان را از آنان دور نموده، عافيت و سلامت را براى آنان به ارمغان آورد. نعمت را در اختيارشان قرار داد و باعث كرامت و شخصيّت و پيوند اجتماعى آنان شد، يعنى از تفرقه و پراكندگى اجتناب ورزيدند و بر الفت و همگامى همّت گماشتند و يكديگر را به آن توصيه و تحريص نمودند و از هر كارى كه ستون فقرات آنها را در هم شكست و قدرتشان را سست كرد، اجتناب ورزيد، يعنى از كينه هاى درونى، بخل و حسادت و پشت كردن به هم و ايجاد فتور و سستى بين جامعه سخت دورى گزينيد.

در شرح حال مؤمنان پيشين تدبّر كنيد كه در حال آزمايش و امتحان چگونه بودند! آيا بيش از همه، مشكلات بر دوش آنان نبود؟ و آيا بيش از همه مردم در شدّت و زحمت نبودند؟ و آيا از همه جهانيان در تنگناى بيشترى قرار نداشتند؟

فرعونها آنان را برده خويش ساخته بودند و همواره آنها را در بدترين شكنجه ها قرار مى دادند، تلخيهاى روزگار را به آنها چشاندند و اين وضعيّت همچنان با ذلّت هلاكت و مقهوريت ادامه داشت.

نه راهى داشتند كه ازاين وضع سر باز زنند و نه طريقى براى دفاع از خود مى يافتند تا آن گاه كه خداوند؛ جديّت و استقامت و صبر در برابر ناملايمات به خاطر محبّتش و تحمّل ناراحتيها از خوف و خشيتش را در آنها يافت، در اين موقع از درون حلقه هاى تنگ بلا، راه نجاتى برايشان گشود و ذلّت را به عزّت

ص: 462

ص: 463

و ترس را به امنيّت تبديل كرد، يعنى آنها را حاكم، زمامدار و پيشوايان برجسته گردانيد. آن قدر كرامت و احترام از ناحيه خداوند به آنان رسيد كه حتّى خيال آن را هم در سر نمى پروراندند.

بنگريد آنها چگونه بودند هنگامى كه جمعيّتهاشان متّحد، خواسته ها متّفق، قلبها و انديشه ها معتدل، دست ها پشتيبان هم، شمشيرها يارى كننده يكديگر، ديدها نافذ و عزمها و مقصودهاشان همه يكى بود، آيا آنها مالك و سرپرست اقطار زمين نگرديدند؟ و آيا زمامدار و رئيس همه جهانيان نشدند؟

از آن طرف به پايان كار آنان نيز نگاه كنيد، آن هنگام كه پراكندگى در ميان آنها واقع شد، الفتشان به تشتّت گراييد، اهداف و دلها اختلاف پيدا كرد؛ به گروههاى متعدّدى تقسيم شدند و در عين پراكندگى با هم به نبرد پرداختند، (در اين هنگام بود) كه خدا لباس كرامت و عزّت را از تنشان بيرون كرد و وسعت نعمت را از آنان سلب نمود، تنها آنچه از آنها باقى مانده سرگذشت آنان است كه در بين شما به گونه درس عبرتى براى آنها كه بخواهند عبرت گيرند، ديده مى شود.

از امّتها عبرت گيريد

از حال فرزندان اسماعيل؛ فرزندان اسحاق و فرزندان يعقوب عليهم السلام عبرت گيريد! چقدر حالات (ملّتها) با هم مشابه و صفات و افعالشان شبيه به يكديگر است! در حالت تشتّت و تفرّق آنها دقّت كنيد، زمانى كه كسراها و قيصرها مالك آنها بودند، سرانجام آنها را از سرزمينهاى آباد؛ از كناره هاى دجله و فرات و از محيطهاى سرسبز و خرّم گرفتند و به جاهاى كم گياه و بى آب و علف، محلّ وزش بادها و مكانهايى كه زندگى در آنها مشكل و سخت است تبعيد ساختند، آنها را در آن جا مسكين، بيچاره و همنشين شتر ساختند (شغلشان ساربانى و خوراكشان تنها شير شتر و لباس و وسايل زندگيشان از پشم آن تهيّه مى شد) آنان را ذليلترين امّتها از نظر محلّ سكونت قرار داده و در بى حاصلترين سرزمين ها مسكن دادند. نه كسى داشتند تا آنها را دعوت به حق كند و به او پناهنده شوند و نه سايه الفت و اتّحادى كه به عزّت و شوكتش تكيه نمايند.

اوضاع آنها متشتّت، قدرتها پراكنده و جمعيّت انبوهشان متفرّق بود، در بلايى شديد و در ميان جهالتى متراكم فرو رفته بودند، دختران را زنده به گور، بتها را مورد پرستش قرار مى دادند و قطع رحم و غارتهاى پى در پى و همه جانبه در ميان آنان رواج داشت.

ص: 464

ص: 465

نعمت وجود پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

امّا به نعمتهاى بزرگى كه خداوند هنگام بعثت پيامبر اسلام به آنان ارزانى داشت بنگريد كه اطاعت آنان را با آيين خود پيوند داد و با دعوتش آنها را متّحد ساخت، (بنگريد) چگونه نعمت، پر و بال كرامت خود را بر آنها گسترد و نهرهاى مواهب خود را به سوى آنان جارى نمود و آيين حق با تمام بركاتش آنها را در بر گرفت، در ميان نعمتهاى دين غرق گشتند و در دل يك زندگانى خرّم شادمان شدند، امور آنان در سايه قدرت كامل استوار گرديد و در سايه عزّتى پيروز قرار گرفتند و حكومتى ثابت و پايدار نصيبشان گرديد، پس آنان حاكم و زمامدار جهانيان شدند و سلاطين روى زمين گشتند و مالك و فرمانفرماى كسانى شدند كه قبلًا بر آنها حكومت مى كردند و قوانين و احكام را درباره كسانى به اجرا گذاردند كه قبلًا درباره خودشان اجرا مى نمودند، كسى قدرت درهم شكستن نيروى آنان را نداشت و احدى خيال مبارزه با آنان را در سر نمى پروراند.

توبيخ عصيانگران

هان! به هوش باشيد كه دست از ريسمان اطاعت برگرفته ايد و با تجديد رسوم جاهليّت، دژ محكم الهى را درهم شكسته ايد؛ خداوند بر اين امّت منّت گذارده و پيوند الفت و اتّحاد را بين آنان ايجاد نموده است كه در سايه آن زندگى كنند و به كنف حمايت آن پناهنده شوند؛ اين نعمتى است كه احدى نمى تواند بهايى برايش تعيين كند، زيرا از هر بهايى گرانقدرتر و از هر چيز پر ارزشى، با ارزشتر است.

آگاه باشيد! كه پس از هجرت، همچون اعراب باديه نشين شده ايد و بعد از اخوّت و برادرى و اتّحاد و الفت به احزاب مختلف تقسيم گشته ايد؛ از «اسلام» به نام آن اكتفا كرده ايد و از «ايمان» جز تصوّر و ترسيمى از آن چيزى نمى شناسيد.

مى گوييد: «النار و لا العار» آتش دوزخ آرى امّا ننگ نه!، گويا مى خواهيد (با اين شعارتان) با هتك حريم الهى و نقض پيمانى كه خداوند آن را مرز قانون خويش در زمين و موجب امنيّت مخلوقش قرار داده، اسلام را وارونه سازيد.

شما اگر به جز اسلام پناهى بگزينيد، كافران با شما سخت نبرد خواهند كرد و در اين موقع (كه به اسلام تكيه نكرده ايد) نه جبرئيل، نه ميكائيل،

ص: 466

ص: 467

نه مهاجران و نه انصار به يارى شما نخواهند آمد (زيرا اينان در پرتو اسلام به كمك شما بر مى خيزند) و راهى جز زد و خورد با شمشير نخواهيد داشت تا اين كه خداوند بين شما حكم نمايد.

مثلهاى (قرآن) در مورد عذاب و كيفرهاى خداوند و سرگذشت كسانى كه مورد خشم او قرار گرفتند در اختيار شماست. بنابراين در رفع تهديدهاى الهى به خاطر جهالت يا سستى در برابر خشم او و يا اطمينان به عدم فرو فرستادن عذابش كندى مورزيد. خداوند، مردم قرون پيشين را از رحمت خود دور نساخت، جز به خاطر اين كه امر به معروف و نهى از منكر را ترك كردند، خداوند افراد سفيه را به خاطر گناه و افراد عاقل و دانا را به خاطر ترك نهى از منكر از رحمت خود به دور داشت.

به هوش باشيد! شما قيد و بند اسلام را قطع، حدود آن را معطّل و احكام آن را به دست نابودى سپرده ايد. بدانيد! خداوند مرا به نبرد با سركشان و پيمان شكنان و مفسدان در زمين امر فرموده است: امّا «ناكثين» (پيمان شكنان) من با آنها نبرد كردم، امّا «قاسطين» (متجاوزان) با آنها جهاد نمودم و امّا «مارقين» (خارج شوندگان از دين) آنان را بر خاك مذلّت نشاندم و امّا شيطان ردهه (ذوالثديه رئيس خوارج) با صاعقه اى كه قلبش را به تپش درآورد و سينه اش را به لرزه انداخت كارش تمام شد، تنها تعداد محدودى از ستمگران و سركشان باقى مانده اند، كه اگر خداوند مرا باقى بگذارد با حمله ديگرى نابودشان خواهم كرد و دولت و حكومت حق را به جاى آنها بر قرار خواهم كرد، جز افراد قليلى كه در اطراف بلاد پراكنده شده و از دسترس من خارج باشند.

وحى

من در دوران نوجوانى، بزرگان و شجاعان عرب را به خاك افكندم و شاخه هاى بلند درخت قبيله «ربيعه» و «مضر» را در هم شكستم، شما به خوبى موقعيّت مرا از نظر خويشاوندى و قرابت نزديك و منزلت و مقام ويژه نسبت به رسول خدا صلى الله عليه و آله مى دانيد، او مرا در دامن خويش پرورش داد؛ من كودك بودم، او (همچون فرزندش) مرا در آغوش خويش مى فشرد و در استراحتگاه مخصوص خويش جاى مى داد، بدنش را به بدنم مى چسبانيد و بوى پاكيزه او را استشمام مى كردم، غذا را مى جويد و در دهانم مى گذاشت.

هرگز دروغى در گفتارم نيافت و اشتباهى در كردارم پيدا ننمود.

از همان زمان كه رسول خدا صلى الله عليه و آله را از شير باز گرفتند، خداوند بزرگترين فرشته از فرشتگان خويش را مأمور ساخت تا شب و روز وى را به راههاى بزرگوارى و درستى و اخلاق نيك جهانى سوق دهد.

و من همچون سايه اى به دنبال آن حضرت حركت مى كردم و او هر روز نكته تازه اى از اخلاق نيك را براى من آشكار مى ساخت و مرا فرمان مى داد كه به او اقتدا كنم،

ص: 468

ص: 469

وى مدّتى از سال، مجاور كوه «حرا» مى شد، تنها من او را مشاهده مى كردم و كسى جز من او را نمى ديد.

در آن روز غير از خانه رسول خدا صلى الله عليه و آله خانه اى كه اسلام در آن راه يافته باشد وجود نداشت؛ تنها خانه آن حضرت بود كه او و خديجه و من نفر سوّم آنها، اسلام را پذيرفته بوديم، من نور وحى و رسالت را مى ديدم و نسيم نبوّت را استشمام مى كردم. من به هنگام نزول وحى بر محمّد صلى الله عليه و آله صداى ناله شيطان را شنيدم! از رسول خدا صلى الله عليه و آله پرسيدم: اين ناله چيست؟ فرمود: «اين شيطان است كه از پرستش خويش مأيوس گرديده، تو آنچه را كه من مى شنوم، مى شنوى و آنچه را كه من مى بينم مى بينى! تنها فرق ميان من و تو اين است كه تو پيامبر نيستى، بلكه وزير منى و بر طريق و جاده خير قرار دارى».

من همراه او بودم- درود خدا بر او باد- هنگامى كه سران قريش نزد وى آمدند؛ گفتند: «اى محمّد! تو ادّعاى بزرگى كرده اى، ادّعايى كه هيچ كدام از پدران و خاندانت چنين ادّعايى نكرده اند، ما از تو يك معجزه مى خواهيم اگر پاسخ مثبت دهى و آن را به انجام برسانى مى دانيم كه تو نبى و پيامبر هستى و اگر انجام ندهى بر ما روشن مى شود كه ساحر و دروغگويى».

پيامبر صلى الله عليه و آله پرسيد: «خواسته شما چيست؟».

گفتند: «اين درخت را صدا بزنى كه از ريشه برآمده، جلو آيد و پيش رويت بايستد!»

فرمود: «خداوند بر همه چيز تواناست، اگر خداوند اين عمل را انجام دهد آيا ايمان مى آوريد؟ و به حق گواهى مى دهيد؟

گفتند: «بلى».

فرمود: بزودى آنچه را مى خواهيد به شما ارائه خواهم داد و مى دانم كه شما به سوى خير و نيكى باز نخواهيد گشت و در ميان شما كسى قرار دارد كه در درون چاه (بدر) افكنده خواهد شد و نيز كسى است كه (نبرد) احزاب را به راه خواهد انداخت!

سپس صدا زد: «اى درخت! اگر به خدا و روز واپسين ايمان دارى و مى دانى كه من پيامبر خدا هستم، از ريشه از زمين بيرون آى و نزد من آى و به فرمان خداوند پيش روى من بايست»! سوگند به كسى كه او رابه حق مبعوث ساخت، درخت با ريشه هايش از زمين كنده شد، پيش آمد و به شدّت صدا مى كرد، همچون پرندگان به هنگامى كه بال مى زنند و صدايى از به هم خوردن پرهايش در هوا پراكنده مى شود، تا آن كه پيش آمد و در جلوى رسول خدا صلى الله عليه و آله ايستاد! و شاخه هايش همچون بالهاى پرندگان به هم مى خورد، شاخه بلند خود را بر روى پيامبر صلى الله عليه و آله و بعضى از آنها را بر دوش من افكند و من در جانب راست آن حضرت بودم. امّا قريش هنگامى كه اين وضع را مشاهده كردند از روى كبر و غرور گفتند: «به درخت فرمان ده! نصفش پيشتر آيد و نصف ديگرش در جاى خود باقى بماند».

پيامبر صلى الله عليه و آله فرمان داد: نيمه اى از آن با وضعى شگفت آور و صدايى شديد به پيامبر نزديك شد

ص: 470

ص: 471

آنچنان كه نزديك بود به آن حضرت بپيچد، باز از روى كفر و سركشى گفتند: فرمان ده اين نصف باز گردد و به نصف ديگر ملحق شود و به صورت نخستين در آيد! پيامبر صلى الله عليه و آله دستور فرمود و درخت چنين كرد، من گفتم: «لا اله الّا الله» اى پيامبر صلى الله عليه و آله من نخستين كسى هستم كه به تو ايمان دارم و نخستين فردى هستم كه اقرار مى كنم: «درخت با فرمان خدا براى تصديق نبوت و اجلال و بزرگداشت برنامه و دعوتت آنچه را خواستى انجام داد».

امّا آنها همه گفتند: «نه او ساحرى است دروغگو كه سحرى شگفت آور دارد و در سحر خويش سخت با مهارت است؛ آيا پيامبريت را كسى جز امثال اين (منظورشان من بودم) تصديق مى كند؟ (امّا) من از كسانى هستم كه در راه خدا از هيچ ملامتى نمى ترسند؛ از كسانى كه سيمايشان سيماى صدّيقان و سخنانشان، سخنان نيكان است. شب زنده دارانند و روشنى بخش روز، به دامن قرآن تمسّك جسته اند و سنّتهاى خدا و رسولش را احيا مى كنند، نه تكبّر مى ورزند و نه علوّ و برترى پيشه مى سازند، نه خيانت مى كنند و نه فساد به راه مى اندازند، دلها و قلبهاشان در بهشت و بدن و پيكرهاشان مشغول انجام وظيفه و عمل است!

خطبه 193

كه در آن صفات و روحيّات و اعمال پرهيزكاران را به وضوح شرح مى دهد.

نقل شده: يكى از اصحاب اميرمؤمنان عليه السلام به نام «همّام» كه مردى عابد و پرهيزكار بود به آن حضرت عرض كرد: «اى امير مؤمنان! پرهيزكاران را برايم آن چنان توصيف كن كه گويا آنان را با چشم مى نگرم»!

امّا امام عليه السلام در پاسخش درنگ فرمود: آن گاه فرمود: اى همّام! از خدا بترس و نيكى كن كه «خداوند با كسانى است كه تقوا پيشه كنند و با كسانى كه نيكوكارند».(1) ولى همّام به اين مقدار قانع نشد (و در اين باره اصرار ورزيد) تا اين كه امام تصميم گرفت صفات متّقين را مشروحاً برايش بازگو كند. پس از آن خداى را ستايش و ثنا نمود و بر پيامبرش درود فرستاد.

سپس فرمود:

امّا بعد: خداوند سبحان مخلوق را آفريد در حالى كه از اطاعتشان بى نياز،


1- سوره نحل، آيه 128.

ص: 472

ص: 473

و از معصيت آنان ايمن بوده، زيرا نه نافرمانى گنهاهكاران به او زيان مى رساند و نه اطاعت مطيعان به او نفعى مى بخشد. روزى و معيشت آنان را بينشان تقسيم كرد و هر كدام را در دنيا به جاى خويش قرار داد؛ امّا پرهيزكاران در دنيا داراى اين صفات برجسته اند: گفتارشان راست، پوشش آنان ميانه روى و خط مشى و راه رفتنشان تواضع و فروتنى است.

چشمان خويش را از آنچه خداوند بر آنها تحريم نموده، پوشيده اند و گوشهاى خود را وقف شنيدن علم و دانش سودمند ساخته اند. در بلا و آسايش حالشان يكسان است (و تحوّلات آنها را دگرگون نمى سازد).

و اگر نبود اجل و سرآمد معيّنى كه خداوند براى آنها مقرّر داشت، روحهاى آنان حتّى يك چشم بر هم زدن از شوق پاداش و از ترس كيفر در جسمشان قرار نمى گرفت، خالق و آفريدگار در روح و جانشان بزرگ جلوه كرده (به همين جهت) غير خداوند در نظرشان كوچك است. آنها به كسى مى مانند كه بهشت را با چشم ديده و در آن متنعّم است و همچون كسى هستند كه آتش دوزخ را مشاهده كرده و در آن معذّب است، قلبهايشان پر از اندوه و (انسانها) از شرّشان در امان، بدنهاشان لاغر و نيازمنديهاشان اندك و ارواحشان عفيف و پاك است، براى مدّتى كوتاه در اين جهان صبر و استقامت ورزيدند و راحتى بس طولانى به دست آوردند، تجارتى است پرسود كه پروردگارشان برايشان فراهم ساخته، دنيا (با جلوه گريهايش) خواست آنها را بفريبد ولى آنها فريبش را نخوردند و آن را نخواستند. دنيا خواست (با لذّاتش) آنها را اسير خود سازد ولى آنها با فداكارى، خويشتن را آزاد ساختند.

(پرهيزكاران) در شب همواره بر پا ايستاده اند، قرآن راشمرده و با تدبّر تلاوت مى كنند، با آن جان خويش را محزون مى سازند و داروى درد خود را از آن مى گيرند، هر گاه به آيه اى برسند كه در آن تشويق باشد با علاقه فراوان به آن روى آورند و روح و جانشان با شوق بسيار در آن خيره شود و آن را همواره نصب العين خود مى سازند و هر گاه به آيه اى برخورد كنند كه در آن بيم باشد، گوشهاى دل خويشتن را براى شنيدن آن باز مى كنند و صداى ناله و به هم خوردن زبانه هاى آتش جهنّم با آن وضع مهيبش در درون گوششان طنين انداز است؛ آنها در پيشگاه خدا به ركوع مى روند و جبين و دست و پا و زانوها را به هنگام سجده بر خاك مى سايند و از او آزادى خويش را از آتش جهنّم درخواست مى كنند.

و امّا درروز دانشمندانى بردبار و نيكوكارانى با تقوا هستند، ترس و خوف، بدنهاى آنها را همچون چوبه تير لاغر ساخته، چنان كه ناظران، آنها را بيمار مى پندارند امّا هيچ بيمارى در وجودشان نيست، بى خبران مى پندارند آنها ديوانه اند، در حالى كه انديشه اى بس بزرگ آنان را به اين وضع درآورده است.

از اعمال اندك خويش خشنود نيستند و اعمال فراوان خود را زياد نمى بينند؛

ص: 474

ص: 475

آنان خويش را متّهم مى سازند و از كردار خود خوفناكند. هر گاه يكى از آنها ستوده شود، از آنچه درباره اش گفته شده، در هراس مى افتد و مى گويد: من از ديگران نسبت به خود آگاهترم! و پروردگارم به اعمالم از من آگاهتر است.

(مى گويد:) بار پروردگارا! مرا در مورد گناهانى كه به من نسبت مى دهند مؤاخذه مفرما! و از نيكى هايى كه درباره من گمان مى برند برتر قرار ده! و گناهانى را كه نمى دانند بيامرز!

از نشانه هاى آنان اين است: در دين نيرومند، نرمخو و دورانديش، با ايمانى مملوّ از يقين، حريص در كسب دانش و داراى علم توأم با حلم، ميانه رو در حال غنا، در عبادت خاشع، در عين تهيدستى آراسته، در شدايد بردبار، طالب حلال، در راه هدايت با نشاط و از طمع دور است، اعمال نيك را انجام مى دهد امّا باز هم ترسان است، روز را شام مى سازد و همّش سپاسگزارى است، شب را به روز مى آورد و تمام فكرش ياد خداست، مى خوابد امّا ترسان است و بر مى خيزد در حالى كه شادمان است، ترس او از غفلت و شادمانى او به خاطر فضل و رحمتى است كه به او رسيده؛ هر گاه نفس او در انجام وظايفى كه خوش ندارد، سركشى كند او هم از آنچه دوست دارد محرومش مى سازد.

روشنى چشمش در چيزى است كه زوال در آن راه ندارد و بى علاقگى و زهدش در چيزى است كه باقى نمى ماند، علم و حلم را به هم آميخته و گفتار را با كردار هماهنگ ساخته؛ آرزويش را نزديك، لغزشش را كم، قلبش را خاشع، نفسش را قانع، خوراكش را اندك، امورش را آسان، دينش را محفوظ و شهوتش را مرده مى بينى و خشمش را فرو خورده است. همگان به خيرش اميدوار و از شرش در امانند، اگر در ميان غافلان باشد جزء ذاكران محسوب مى گردد و اگر در ميان ذاكران باشد جزء غافلان محسوب نمى شود.

ستمكار (پشيمان) را مى بخشد و به آن كه محرومش ساخته عطا مى كند؛ با آن كس كه پيوندش را قطع كرده مى پيوندد، از گفتار زشت و ناسزا بر كنار است، گفته هايش نرم، بديهايش پنهان و نيكيهايش آشكار است. نيكى هايش رو كرده و شرّش رخ بر تافته است. در شدايد و مشكلات خونسرد و آرام، در برابر ناگواريها شكيبا و بردبار و در موقع نعمت و راحتى سپاسگزار است، نسبت به كسى كه دشمنى دارد ظلم نمى كند و به خاطر دوستى با كسى مرتكب گناه نمى شود. پيش از آن كه شاهد و گواهى بر ضدّش اقامه شود خود به حق اعتراف مى كند، آنچه را به او سپرده اند ضايع نمى كند و آنچه را به او تذكّر داده اند به فراموشى نمى سپارد، مردم را با نامهاى زشت نمى خواند، به همسايه هازيان نمى رساند، مصيبت زده را شماتت نمى كند، در محيط باطل وارد نمى گردد و از دايره حق بيرون نمى رود، اگرسكوت كند سكوتش وى را مغموم نمى سازد و اگر بخندد صدايش به قهقهه بلند نمى شود، اگر به او ستمى (از دوستان) شود، صبر مى كند

ص: 476

ص: 477

تا خدا انتقام وى را بگيرد.

خود را در سختى قرار مى دهد، امّا مردم ازدستش در آسايشند، خود را به خاطر آخرت به زحمت مى اندازد و مردم را در راحتى قرار مى دهد. كناره گيرى او از كسانى كه دورى مى كند، از روى زهد و به خاطر پاك ماندن است و معاشرتش با آنان كه نزديكى دارد، توأم با مهربانى و نرمش است، كناره گيرى اش از روى تكبّر و خود برتربينى نيست و نزديكيش به خاطر مكر و خدعه نخواهد بود.

راوى مى گويد: هنگامى كه سخن به اين جا رسيد، ناگهان «همّام» ناله اى از جان بركشيد كه روحش همراه آن از كالبدش خارج شد.

اميرمؤمنان عليه السلام فرمود: آه به خدا سوگند من از اين پيشامد بر او مى ترسيدم.

سپس فرمود: مواعظ و پند و اندرزهاى رسا به آنان كه اهل موعظه اند چنين مى كند.

كسى عرض كرد: پس شما چطور اى اميرمؤمنان؟ (يعنى توصيف پرهيزكاران با همام چنين كرد پس چرا با شما چنين نمى كند؟)

امام عليه السلام فرمود: واى بر تو! هر اجلى وقت معيّنى دارد كه از آن نمى گذرد و سبب مشخّصى كه از آن تجاوز نمى كنند؛ آرام باش، ديگر چنين سخن مگوى، اين حرفى بود كه شيطان بر زبانت جارى ساخت.

خطبه 194

كه درباره صفات منافقان ايراد فرموده

خداوند را بر توفيقى كه بر اطاعتش داده و حمايتى كه در جلوگيرى از نافرمانيش كرده، ستايش مى كنيم و از او مى خواهيم كه نعمتش را كامل و دست ما را به ريسمان محكمش متّصل سازد و گواهى مى دهيم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست، همو كه در راه رضاى حق در هر گونه شدّت و ناراحتى فرو رفت و جام مشكلات و سختيها را نوشيد؛ در حالى كه بستگان و نزديكانش متلوّن و ناپايدار و بيگانگان در دشمنى اش مصمّم بودند، اعراب براى نبرد با او زمام مركبها را رها ساخته، با تازيانه به پهلوى آنها مى زدند تا اين كه از دورترين نقطه و پرفاصله ترين خانه دشمنى خويش را در برابرش قرار دادند.

اى بندگان خدا! شما ره به تقوا و پرهيزكارى سفارش مى كنم و از منافقان بر حذر مى دارم، زيرا آنها گمراه و گمراه كننده اند. خطاكار و خطااندازند، به رنگهاى گوناگون بيرون مى آيند و به قيافه ها و زبانهاى متعدّد خود نمايى مى كنند؛ از هر وسيله اى براى فريفتن و در هم شكستن شما استفاده مى كنند

ص: 478

ص: 479

و در هر كمينگاهى به كمين شما مى نشينند، دلهايشان بيمار و ظاهرشان پاك و آراسته است، در نهان براى فريب مردم گام بر مى دارند. از بيراهه ها حركت مى كنند، وصفشان درمان، گفتارشان به ظاهر شفابخش، امّا كردارشان دردى است درمان ناپذير!

بر رفاه و آسايش مردم حسد مى ورزند و (اگر بر كسى) بلايى وارد شود خوشحالند و اميدواران را مأيوس مى كنند، آنها در هر راهى كشته اى دارند و در هر دلى راهى و در هر مصيبتى اشك ساختگى مى ريزند. مدح و تمجيد را به يكديگر قرض مى دهند و انتظار پاداش و جزا مى كشند، اگر چيزى بخواهند اصرار مى ورزند و اگر ملامت كنند پرده درى مى نمايند و اگر سرپرستى به عهده شان گذارده شود از حد تجاوز مى كنند. در برابر هر حقّى باطلى در برابر هر دليل قاطعى شبهه اى، براى هر زنده اى قاتلى، براى هر درى كليدى و براى هر شبى چراغى تهيّه كرده اند، با اظهار يأس و بى رغبتى مى خواهند به مطامع خويش برسند تا بازار خود را گرم سازند و كالاهاى خويش را به فروش برسانند. سخن مى گويند ولى باطل خود را شبيه حق جلوه مى دهند. توصيف مى كنند ولى با آراستن ظاهر راه فريب پيش مى گيرند. راه ورود به خواسته خود را آسان و طريق خروج از دام خويش را تنگ و پر پيچ و خم جلوه مى دهند. آنها دار و دسته شيطانند و شراره هاى آتش دوزخ (خداوند مى فرمايد:) «آنان حزب شيطانند و بدانيد حزب شيطان در زيانند».(1)

خطبه 195

اشاره

كه در آن پس از ستايش خدا و ثنا بر پيامبر صلى الله عليه و آله مردم را اندرز مى دهد

ستايش خدا

حمد و ستايش مخصوص خداوندى است كه از آثار قدرت و جلال كبرياييش آن قدر آشكار ساخته كه چشم عقلها از عجايب قدرتش در حيرت فرو رفته و انديشه هاى بلند انسانها را از شناختن كنه صفاتش بازداشته است.

شهادتين

از روى ايمان و يقين و اخلاص و اعتقاد گواهى مى دهم كه معبودى جز خداوند يكتا نيست، و نيز شهادت مى دهم كه محمّد صلى الله عليه و آله بنده و فرستاده اوست. وى را هنگامى فرستاد كه نشانه هاى هدايت به كهنگى گراييده و جاده هاى دين محو و نابود شده بود،


1- سوره مجادله، آيه 19.

ص: 480

ص: 481

او حق را آشكار ساخت و مردم را نصيحت نمود و آنها را به سوى رشد و كمال، هدايت كرد و فرمان ميانه روى و عدالت داد، درود بر او و خاندانش باد.

پند و اندرز

اى بندگان خدا! آگاه باشيد خداوند شما را بيهوده نيافريده و مهمل و بدون سرپرست نگذاشته، از مقدار و اندازه نعمتش بر شما آگاه و احسان و نيكى خود را بر شما احصا فرموده است، بنابراين از او درخواست پيروزى بر دشمن و رستگارى كنيد، دست نياز را به سوى او دراز و عطا و بخشش را تنها از او بخواهيد، قطعاً ميان شما و او حجابى نيست و درى بين او و شما بسته نشده است. او در همه جا؛ در هر لحظه و هر ساعت و با هر كس- از جنّ و انس- همراه است.

عطا و بخشش از قدرت و داراييش نمى كاهد و سائلان نعمتش را تمام نمى كنند و عطا شدگان از خزائنش كم نمى كنند. توجه به يك شخص وى را از ديگرى غافل نمى سازد و شنيدن صدايى او را از شنيدن صداى ديگر باز نمى دارد، عطا و بخشش وى به كسى مانع از سلب نعمت از ديگرى نمى شود، غضبش او را از رحمت باز نمى دارد و رحمتش او را از كيفر و عذاب غافل نمى سازد، پنهان بودنش (از چشمها) مانع از آشكار بودنش (در پيشگاه عقل به خاطر آثارش) نيست و ظاهر بودنش (در نزد خرد) وى را از پنهان بودن (از چشمها) جدا نمى سازد، نزديك است در عين حال دور، بلند مرتبه است و در همين حال نزديك، آشكار است و پنهان، پنهان است و آشكار، از همه حساب مى كشد و كسى از او حساب نتواند خواست.

موجودات را با (نياز) به فكر و انديشه نيافريده و از آنان به خاطر خستگى و تعب كمك نخواسته است.

اى بندگان خدا! شما را به تقوا سفارش مى كنم، كه زمام و مهار انسان و عبادات او و قوام زندگى پر سعادت به تقواست، پس به وسيله هاى مطمئن متمسّك شويد و به تقواى حقيقى چنگ زنيد كه شما را به سر منزل آرامش و منزلگاههاى پر وسعت و قلعه هاى محكم و سراهاى عزّت مى رساند (اين مراحل سعادت را روزى به انسان مى بخشد كه) «چشمها در آن روز خيره مى شود و از حركت باز مى ايستد».(1) همه جا در نظر انسان تاريك و گلّه هاى شتر (بهترين ثروت عرب) و مال و اموال فراموش مى گردند، در «صور» دميده مى شود، قلبها از كار مى افتد، زبانها بند مى آيد، كوههاى بلند و سنگهاى محكم به هم مى خورند آن چنان كه قسمتهاى سخت و محكم درهم ريخته، نرم مى شوند و همچون سراب به نظر مى آيند، جاى آنها چنان صاف و همواره مى گردد كه گويا كوهى وجود نداشته است، (در آن روز نه شفيعى است كه شفاعت كند و نه دوستى كه سودى بخشد و نه عذر موجّهى كه كيفر را بر طرف سازد.


1- سوره ابراهيم، آيه 42.

ص: 482

ص: 483

خطبه 196

بعثت پيامبر

هنگامى پيامبر صلى الله عليه و آله را مبعوث ساخت كه نه نشانه اى (از دين) بر پا و نه چراغ هدايتى روشن و نه طريق حقّى آشكار بود!

موعظه به زهد و پارسايى

اى بندگان خدا! شما را به تقوا توصيه مى كنم و از دنيا برحذر مى دارم؛ زيرا دنيا سراى ناپايدار و جايگاه سختى و مشقّت است، ساكنانش مسافر و مقيمانش مجبور به جدايى از آن هستند.

دنيا همچون كشتى است كه در دل درياها بادهاى تند و شديد آن را مضطرب مى سازد، اهل خود را هميشه در اضطراب و ناراحتى قرار مى دهد، (سر نشينان آن) بعضى غرق شده و هلاك گرديده اند و برخى در ميان امواج در حال نجاتند؛ بادها آنها را از اين سو به آن سو مى برند و در جاهاى هولناك قرار مى دهند. امّا آنها كه هلاك شده اند باز يافتنشان ممكن نيست و آنان كه نجات يافته اند نيز در شرف هلاكند.

اى بندگان خدا! از هم اكنون (به هوش باشيد و) اعمال صالح انجام دهيد در حالى كه هنوز زبانها آزاد، بدن ها سالم، اعضا و جوارح آماده، محلّ رفت و آمد وسيع و مجال بسيار است، (به هوش باشيد) پيش از آن كه فرصت از دست برود و مرگ فرا رسد، آمدن مرگ را مسلّم و تحقّق يافته شماريد، نه آن كه منتظر آن باشيد (كه در عمل سستى و تأخير كنيد).

خطبه 197

كه در آن موقعيّت خويش و لزوم اطاعت فرمانش را تأكيد مى كند

اصحاب و ياران محمّد صلى الله عليه و آله كه حافظان و نگهداران اسرار او هستند، به خوبى مى دانند كه من حتّى يك لحظه به معارضه با (احكام و دستورات) خدا

ص: 484

ص: 485

و پيامبر برنخاسته ام، بلكه با در كف گذاشتن جان خود، در صحنه هاى نبردى كه شجاعان قدمهايشان مى لرزيد و پشت كرده فرار مى كردند با حضرتش مواسات و همراهى كردم و اين شجاعتى است كه خداوند مرا به آن اكرام فرموده است.

رسول خدا صلى الله عليه و آله در حالى كه سرش بر سينه ام قرار داشت، قبض روح گرديد و جانش در دستم جريان پيدا كرد، پس آن را به چهره كشيدم.

من متصدّى غسل آن حضرت صلى الله عليه و آله بودم و فرشتگان مرا يارى مى كردند (گويى) در و ديوار و صحن خانه اش به ضجّه درآمده بودند.

گروهى (از فرشتگان) به زمين مى آمدند و گروهى به آسمان مى رفتند؛ گوش من از صداى آهسته آنان كه بر آن حضرت نماز مى خواندند خالى نمى شد، تا آن گاه كه او را در ضريحش به خاك سپرديم.

بنابراين چه كسى به آن حضرت به هنگام حيات و مرگ از من سزاوارتر است؟ با بينش خويش به سوى جهاد به سرعت حركت كنيد، بايد نيّت شما در صحنه جهاد، عملتان را تصديق كند؛ سوگند به آن كسى كه جز او آفريدگار و معبودى نيست من در جاده حق قرار دارم و آنها (مخالفان) در لغزشگاه باطل! مى گويم آنچه را كه مى شنويد! و براى خود و شما از خداوند درخواست مغفرت و آمرزش مى كنم!

خطبه 198

اشاره

كه در مورد احاطه علم خداوند به تمام جزئيّات و تشويق به تقوا و برترى اسلام

و قرآن ايراد فرموده است.

(خداوند) از صداى نعره حيوانات وحشى در كوهها و بيابانها، گناه و معصيت بندگان در خلوتگاهها؛ آمد و شد و حركت ماهيان در اقيانوسهاى ژرف و تلاطم امواج آب در اثر وزش تندبادها (از همه اينها) آگاه است.

و گواهى مى دهم كه «محمّد صلى الله عليه و آله» برگزيده خدا، سفير وحى و رسول رحمت اوست.

توصيه به پرهيزكارى

امّابعد، من شما را به ترس از خدايى توصيه مى كنم كه آفرينشتان را آغاز كرده و به سوى او بازگشت مى كنيد،

ص: 486

ص: 487

همان خدايى كه خواسته هاى شما را برمى آورد، آخرين نقطه اميد و ميل شما اوست؛ راه راست و معتدل شما به او ختم مى شود و به هنگام ترس و فزع تنها پناهگاهتان او مى باشد.

تقوا و ترس از خدا، داروى بيماريهاى قلوب، بينايى دلها، شفاى آلام جسمانى؛ صلاح و مرهم زخمهاى جانها، پاكيزه كننده آلودگى ارواح؛ جلاى نابينايى چشمهاى شماست ...

(تقوا) امنيّت در برابر ناآراميها و اضطرابها و روشنايى تيرگيهاى شماست.

بنابراين اطاعت خداوند را جامه زيرين قرار دهيد، نه رويين، بلكه آن را داخل بدن و زير پوست نه جامه زيرين، بلكه بالاتر از آن؛ آن را با اعضا و جوارح و قلب خويش بياميزيد.

اطاعت او را امير و فرمانده امور خود، راه ورود به آبگاه (زندگى)، شفيع براى رسيدن به خواسته ها، سپر براى روز اضطراب، چراغ داخل قبرها، آرامش براى وحشتهاى طولانى و راه گشايش براى لحظات سخت و مشكل زندگى خود قرار دهيد! زيرا اطاعت خداوند وسيله نگهدارنده اى است از حوادث هلاك كننده و از وحشتگاههايى كه انتظار آن را داريد و از حرارت آتشهاى برافروخته شده. آن كس كه دست به دامن تقوا زند، شدايد و سختى ها پس از نزديك شدن از وى دور گردند؛ تلخيها شيرين، امواج ناراحتيهاى متراكم از هم گشوده، مشكلات پى در پى و خسته كننده آسان، مجد و عظمت و بزرگواريهاى از دست رفته همچون باران دانه درشت بر او فرو بارند، رحمت قطع شده خداوند به او عطف توجّه كند، نعمتها پس از فرو نشستن به جوشش آيند و بركات كم شده، به فراوانى بر او ببارند.

بنابراين از خداوندى بترسيد كه با پند و اندرزش به شما سود بخشيده، به وسيله رسالتش شما را اندرز داده و با نعمتش بر شما منّت گذارده؛ خويشتن را براى پرستش او خاضع سازيد و با انجام وظايف؛ حقّ اطاعتش را به جا آوريد.

فضيلت اسلام

سپس (آگاه باشيد) اسلام آيينى است كه خداوند براى خويشتن انتخاب فرموده وآن را با ديد علم خويش آماده ساخته (و سخت به آن اهتمام ورزيده است) وبهترين مخلوقش (يعنى محمّد صلى الله عليه و آله) را براى تبليغ آن برگزيده است، پايه هاى آن را بر محبّت خويش قرار داده و اديان و مذاهب ... را با عزّت و قدرت اسلام ضعيف نموده، مذاهب و ملّتهاى ديگر را با اعتلاى آن پايين قرار داد و با احترام و نفوذ آن دشمنانش را خوار گردانيد و با نصرت و يارى آن مخالفان سر سختش را مخذول كرد و با نيرومند ساختنش اركان ضلالت را درهم كوبيد

ص: 488

ص: 489

و تشنگان را از چشمه زلال آن سيراب ساخت و آبگاهش را پر آب كرد.

(خداوند) اسلام را طورى قرار داده كه هرگز پيوندهايش شكسته نشود؛ حلقه هايش گسسته نگردد، اساس و ريشه اش ويرانى نپذيرد، در پايه هايش زوال راه نيابد، درخت وجودش بركنده نشود، مدّتش پايان نگيرد، قوانينش غبار كهنگى به خود راه ندهد، شاخه هايش قطع نگردد، ضيق و تنگى در راههايش يافت نشود، سهولت آن دشوارى نپذيرد، تيرگى در روشناييش به چشم نخورد و در طريق مستقيمش كژى راه نيابد، ستونش پيچيدگى نبيند و در جاده هاى وسيع آن لغزندگى نباشد، در چراغهايش خاموشى و در شيرينيش تلخى پيدا نشود.

بنابراين آيين اسلام ستونهايى است كه خداوند آن را در اعماق حق استوار ساخته، اساسها و پى هاى آن را ثابت قرار داده و چشمه سارهايى است كه آب آن فوران مى كند، چراغهايى است كه شعله هاى آن برافروخته شده، منار هدايتى است كه مسافران راه حق به آن اقتدا مى كنند، پرچمهايى است كه براى راهنمايى پويندگان (راه خدا) نصب گرديده و آبگاههايى است كه واردان آن سيراب مى شوند.

خداوند منتهاى خشنودى خود، بزرگترين ستونهايش (يعنى عبادت) و قلّه بلند اطاعتش (يعنى جهاد) را در آن قرار داده است. بنابراين اسلام در پيشگاه خداوند داراى اركانى مطمئن، بنايى بلند مرتبه، دليلى درخشنده، شعله هاى روشنى بخش، برهانى نيرومند و مناره هاى بلند پايه است كه ستيز و معارضه با آن امكان پذير نيست، پس آن را گرامى داريد، از آن تبعيّت كنيد؛ حقّ آن را ادا نماييد و آن را در جايگاه مناسب و شايسته خود قرار دهيد و آن چنان كه هست آن را بپذيريد.

پيامبر اعظم صلى الله عليه و آله

خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را هنگامى به حق مبعوث ساخت كه ... دنيا به پايان يافتن نزديك شده، نشانه هاى آخرت روى آور گرديده، رونق آن پس از روشنايى به ظلمت گراييده و اهل خويش را از ناراحتى سر پا نگهداشته بود، بسترش ناهموار و آماده زوال و نابودى بود، مدّتش پايان مى گرفت و علامتهاى زوالش نزديك مى شد. اهلش در حال نابودى، حلقه زندگى در آن شكسته، اسبابش از هم گسيخته، پرچمهايش كهنه و پوسيده، پرده هايش دريده و عمر طولانى آن به كوتاهى گراييده بود.

(در اين هنگام) خداوند وى را ابلاغ كننده رسالتش، افتخار آفرين براى امّتش، باران بهارى براى تشنگان اهل زمانش؛ سربلندى براى پيروانش و مايه شرف براى ياران و انصارش قرار داد.

ص: 490

ص: 491

قرآن كريم

سپس كتاب آسمانى يعنى قرآن را بر او نازل فرمود، نورى كه خاموشى ندارد، چراغى كه افروختگى آن زوال نپذيرد، دريايى كه اعماقش را درك نتوان نمود، راهى كه گمراهى در آن وجود ندارد، شعاعى كه روشنى آن تيرگى نگيرد، فرقان و جدا كننده حق از باطلى كه درخشش دليلش به خاموشى نگرايد، بنيانى كه اركان آن منهدم نگردد، بهبود بخشى كه با وجود آن، بيماريها وحشت نياورد، قدرتى كه ياورانش شكست ندارند و حقّى كه مددكارانش خذلان نبينند.

قرآن معدن ايمان است و مركز آن، چشمه سارهاى دانش است و درياهاى آن، منابع عدالت است و غديرهاى آن، پايه هاى اسلام است و بنيان آن، نهرهاى زلال حق است و سرزمينهاى مطمئن آن، دريايى است كه بهره گيران تشنه كام، آبش را تمام نتوانند كشيد، و چشمه هايى است كه استفاده كنندگان از آن كم نتوانند كرد، محلّ برداشت آبى است كه هر چه از آن برگيرند كم نمى شود، منازلى است كه مسافران، راه آن را گم نمى كنند، نشانه هايى است كه از چشم سير كنندگان پنهان نمى ماند و كوهسارى است كه (ديده رهگذران را به خود متوجّه ساخته) از آن نمى گذرند.

خداوند اين قرآن را فرو نشاننده عطش دانشمندان، باران بهارى براى قلب درك كنندگان و جاده وسيع براى صالحان قرار داده است. قرآن دارويى است كه پس از آن بيمارى باقى نمى ماند، نورى است كه با آن ظلمتى يافت نمى شود، ريسمانى است كه دستگيره آن مطمئن، پناهگاهى است كه قلّه بلند آن مانع دشمنان، نيرو و قدرتى است براى كسى كه به آن چنگ زند؛ محلّ امنى است براى هر كس كه به آن وارد شود. راهنمايى است براى آن كه به آن اقتدا كند؛ انجام وظيفه اى است براى آن كس كه آن را مذهب خويش برگزيند، برهانى است براى كسى كه به گفته هايش استدلال كند، شاهد و گواهى است براى آن كه از آن سخن بگويد، پيروزى و غلبه است براى افرادى كه با آن استدلال نمايند، نجات دهنده اى است براى كسى كه آن را به كار گيرد، نشانه اى است براى كسى كه حامل آن باشد و به آن عمل كند، مركب راهوارى است براى كسى كه با آن علامتگذارى كند. سپرى است براى آن كس كه لباس رزم بپوشد.

دانشى است براى كسى كه حفظ كند، گفتار پر ارزشى است براى آن كه روايت كند و حكم و فرمانى است براى كسى كه قضاوت به عهده گيرد.

ص: 492

ص: 493

خطبه 199

اشاره

كه همواره يارانش را به آن توصيه مى كرد

موضوع نماز را به خوبى مراعات كنيد محافظت آن را بر عهده گيريد، زياد به آن توجّه كنيد و فراوان نماز بخوانيد و به وسيله آن به خدا تقرّب جوييد، زيرا نماز «به عنوان فريضه واجب در اوقات مختلف شبانه روز بر مؤمنان مقرّر شده است»(1) مگر به پاسخ دوزخيان در برابر اين پرسش كه «چه چيز شما را به دوزخ كشانيده است» گوش فرا نداده ايد كه «مى گويند: ما از نمازگزاران نبوديم ...».(2) نماز گناهان را همچون برگهاى پاييزى مى ريزد، غل و زنجيرهاى معاصى را از گردنها مى گشايد.

پيامبر صلى الله عليه و آله نماز را به چشمه آب گرمى كه بر در خانه كسى باشد و در شبانه روز پنج بار خود را در آن شستسو دهد تشبيه كرده است كه بدون ترديد چرك و آلودگى در بدن چنين كسى باقى نخواهد ماند!

گروهى از مؤمنان كه زينت و متاع اين جهان و چشم روشنى آن يعنى فرزندان و اموال، آنان را به خود مشغول نداشته، حقّ نماز را خوب شناخته اند، خداوند سبحان مى گويد: «مردانى هستند كه تجارت و داد و ستد، آنان را از ياد خدا و برپا داشتن نماز و پرداخت زكات باز نمى دارد».(3) رسول خدا صلى الله عليه و آله بعد از بشارت به بهشت، خويش را در مورد نماز به تعب و مشقّت انداخته بود، زيرا خداوند به او فرموده بود: «خانواده خويش را به نماز فرمان ده و در برابر آن شكيبا باش»،(4) لذا آن حضرت پى در پى اهل بيت خود را به نماز امر مى كرد و خود نيز در انجام آن شكيبايى داشت.

زكات

(و بدانيد كه) زكات همراه نماز مايه تقرّب مسلمانان به خداوند است، بنابراين كسى كه زكات را با طيب خاطر عطا كند، كفّاره (گناهان) او محسوب مى شود و مانع و حاجبى از آتش براى او خواهد بود؛ پس نبايد كسى چشم به دنبال آنچه پرداخته بدوزد و در اداى آن براى خويش مشقّت ببيند، يا به خاطر آن حسرت خورد، زيرا آن كس كه بدون طيب نفس براى دريافت مزد بيشترى آن را بپردازد؛ نسبت به سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله جاهل است و از اجر و ثواب مغبون و در عمل گمراه و بسيار پشيمان خواهد شد.


1- سوره نساء، آيه 103.
2- سوره مدّثّر، آيات 42- / 43.
3- سوره نور، آيه 37.
4- سوره طه، آيه 32.

ص: 494

ص: 495

اداى امانت

سپس (وظيفه الهى هر كس) اداى امانت است، چه اين كه آن كس كه اهل امانت نباشد، هرگز به مقصد نمى رسد (بدانيد) امانت بر آسمانهاى بنا شده، زمينهاى گسترده، كوههاى مرتفع كه از آنها طولانى تر، عريض تر و بلندتر و عظيم تر پيدا نشود، عرضه شد (ولى آنها قدرت تحمّل آن را نيافتند) و اگر قرار بود چيزى به واسطه طول، عرض، قوّت و نيرويى كه دارد از پذيرفتن امانت امتناع ورزد و تكبّر به خرج دهد، حتماً (آسمان، زمين و كوهها) بودند ولى اينها (به خاطر غرور و قدرت خود امتناع نورزيدند بلكه) از كيفر تحمّل و عدم قدرت بر اداى آن وحشت داشتند و آنچه را موجود ناتوانترى، يعنى انسان به آن جاهل بود، درك كردند. قرآن در اين باره مى فرمايد: «انسان ستمگر و نادان بود».(1)

علم خداوند

آنچه را كه بندگان در شب و روز انجام مى دهند، بر خداوند متعال پوشيده نيست، بطور دقيق از اعمال آنها آگاه است و با علم بى پايانش به آنها احاطه دارد، اعضاى شما گواهان او و اندام شما سپاهيان او، ضمير و وجدانتان جاسوسان وى و خلوتهاى شما در برابر او آشكار و عيان است.

خطبه 200

اشاره

كه درباره معاويه ايراد فرموده است

من از همه سياستمدارترم

سوگند به خدا «معاويه» از من سياستمدارتر نيست، امّا او نيرنگ مى زند و مرتكب انواع گناه مى شود، اگر نيرنگ ناپسند و ناشايسته نبود، من سياستمدارترين مردم بودم، ولى هر نيرنگى گناه است و هر گناهى يك نوع كفر است، «در قيامت هر غدّار و مكّارى پرچم خاصّى دارد كه به آن وسيله شناخته مى شود».

به خدا سوگند من با كيد و مكر اغفال نمى شوم و در رويارويى با شدايد ناتوان نمى گردم.


1- سوره احزاب، آيه 72.

ص: 496

ص: 497

خطبه 201

كه در آن توصيه فرموده راه روشن را انتخاب كنيد

اى مردم! در طريق هدايت از كمى طرفداران آن وحشت نكنيد! زيرا مردم در اطراف سفره اى اجتماع كرده اند كه مدّت سيرى آن كوتاه و گرسنگى آن طولانى است.

اى مردم! رضايت و نارضايى (بر عملى) موجب وحدت پاداش و كيفر مردم مى گردد (يعنى؛ عاملان و كسانى كه راضى به آن عملند، در كيفر يا پاداش شريكند) ناقه «ثمود» را يك نفر بيشتر پى نكرد، امّا عذاب و كيفر آن همه قوم ثمود را فرا گرفت، زيرا همه به عمل او راضى بودند، خداوند سبحان مى فرمايد:

«فَعَقَروها فَاصبَحُوا نادِمينَ؛ آن را پى كردند ولى (سرانجام پس از نزول بلا) پشيمان شدند».(1) سرزمين آنان همچون آهن گداخته اى كه در زمين نرم فرو رود، يكباره فريادى بر آورد و فروكش كرد! (و به اين طريق كيفر اعمال خلاف خود را ديدند).

اى مردم! آن كس كه از راه آشكار و جاده واضح برود به آب مى رسد؛ امّا آن كس كه مخالفت كند و از اين طريق منحرف گردد. در حيرت و سرگردانى قرار خواهد گرفت (و تشنه كام جان مى دهد).

خطبه 202

روايت شده كه: اين سخن را امام عليه السلام به هنگام دفن فاطمه عليها السلام سيده زنان جهان ايراد فرموده و گويا با پيامبر صلى الله عليه و آله در كنار قبر او سخن مى گويد

اى رسول خدا! از جانب من و دخترت كه هم اكنون در جوارت فرود آمده و به سرعت به تو ملحق شده است، سلام!

اى پيامبر! از فراق دختر برگزيده و پاكت پيمانه صبرم لبريز شده و طاقتم از دست رفته است، امّا پس از رو به رو شدن با مرگ و رحلت تو هر مصيبتى به من برسد كوچك است. (فراموش نمى كنم) با دست خود، تو را در ميان قبر قرار دادم و هنگام رحلت سرت بر سينه ام بود كه قبض روح شدى؛ «انا لِلّه وَ إنّا إلَيهِ راجِعُون؛ ما از آن خداييم و به سوى او باز مى گرديم».(2) (اى پيامبر!) امانتى كه به من سپرده بودى هم اكنون باز داده شده و گروگان باز پس دادم؛ امّا اندوهم هميشگى است و شبهايم همراه بيدارى!


1- سوره شعراء، آيه 157.
2- سوره بقره، آيه 156.

ص: 498

ص: 499

تا آن دم كه خداوند سر منزل تو را كه در آن اقامت گزيده اى برايم انتخاب كند.

بزودى دخترت تو را آگاه خواهد ساخت كه امّتت در ستم كردن به وى اجتماع كرده بودند؛ سرگذشت وى را از او بى پرده بپرس و چگونگى را از وى خبر گير! وضع اين چنين است در حالى كه هنوز فاصله اى با زمان حيات تو نيفتاده و يادت فراموش نگرديده است!

سلام من به هر دوى شما باد! سلام وداع كننده! نه سلامى كه ناخشنود يا خسته دل باشد، اگر از خدمت تو باز مى گردم از روى ملامت نيست! و اگر در كنار قبرت اقامت گزينم نه به خاطر سوء ظنّى است كه به وعده نيك خدا در مورد صابران دارم!

خطبه 203

كه درباره زهد در دنيا و تشويق به آخرت فرموده است

اى مردم! دنيا سراى گذر است و آخرت خانه قرار و هميشگى! پس از گذرگاه خويش براى سر منزل استقرار خود توشه تهيّه كنيد! و پرده هاى خويش را در پيش كسى كه ازاسرارتان آگاه است ندريد! پيش از اين كه بدنتان از جهان خارج گردد، قلبتان را از آن خارج سازيد! در دنيا آزمايش مى شويد و براى غير از آن آفريده شده ايد. آن دم كه كسى بميرد مردم مى گويند: چه باقى گذاشت؟ ولى فرشتگان مى گويند چه چيز پيش فرستاده؟ خدا پدرتان را رحمت كند! مقدارى از ثروت خويش را از پيش بفرستيد، تا به عنوان قرض (در پيشگاه خدا) برايتان باقى بماند، و همه را مگذاريد كه فريضه سنگينى برايتان خواهد داشت (و آن پاسخگويى روز قيامت است).

خطبه 204

كه همواره اصحاب خويش رابا آن مخاطب مى ساخته است

خدا شما را رحمت كند، آماده حركت شويد كه نداى رحيل و كوچ در ميان شما بلند شده است. علاقه به اقامت در دنيا را كم كنيد!

ص: 500

ص: 501

و با تهيّه زاد و توشه اعمال نيك به سوى آخرت باز گرديد! كه گردنه هاى سخت و دشوار و سر منزلهاى خوفناك در پيش داريد و بايد در آنها فرود آييد و در آن جا توقّف كنيد!

آگاه باشيد! كه فاصله نگاههاى مرگ به شما كوتاه و نزديك است و گويا مرگ چنگالهايش را در جان شما فرو برده، كردارهاى بد، مشكلات زندگى و كژيها و ناروايى ها (شما را غافلگير ساخته مرگ را از شما پنهان داشته اند) بنابراين علايق و وابستگيهاى دنيا را از خويش كم كنيد و كمر خويش را با توشه تقوا محكم ببنديد!

قسمتى از اين سخن قبلًا گذشت ولى با اين روايت تفاوت داشت.

خطبه 205

هنگامى كه «طلحه» و «زبير» پس از بيعت با امام عليه السلام اعتراض كردند كه چرا در امور با آنان مشورت نكرده و از آنها كمك نگرفته است، امام عليه السلام اين سخن را در پاسخ آنها فرمود.

براى امور ناچيزى خشم گرفتيد و خوبيهاى فراوان را ناديده انگاشتيد! آيا ممكن است مرا آگاه سازيد كه شما چه حقّى داشته ايد كه آن را از شما باز داشته ام؟ يا كدام سهم بوده كه من متصرّف شده و بر شما ستم روا داشته ام؟ و يا كدام شكايت و حقّى بوده كه يكى از مسلمانان پيش من آورده و من در برابر (گرفتن و رسيدگى به آن) ضعف نشان داده ام؟ و يا كدام (حق و يا فرمان الهى بوده) كه به آن جاهل و يا راه آن را اشتباه پيموده ام؟

به خدا سوگند! من به خلافت رغبتى نداشتم و به ولايت و زمامدارى شما علاقه اى نشان نمى دادم و اين شما بوديد كه مرا به آن دعوت كرديد و آن را به من تحميل نموديد، و آن گاه كه حكومت و زمامدارى به من رسيد، در كتاب خدا و قوانين او نظر انداختم، هر دستورى كه داده و هر امرى كه فرموده بود، متابعت كردم. به سنّت و روش پيامبر صلى الله عليه و آله توجّه نموده، به آن اقتدا نمودم، لذا هيچ نيازى به حكم و رأى شما و ديگران پيدا نكردم. هنوز حكمى پيش نيامده كه آن را ندانم و نياز به مشورت شما و برادران مسلمان خود پيدا كنم. اگر چنين پيشامدى مى شد از شما و ديگران روى گردان نبودم!

و امّا (اعتراض) شما در مورد اين كه (چرا بين شما و ساير مسلمانان) به تساوى رفتار كرده ام، اين حكمى نبوده كه من به رأى خود صادر كرده وبر طبق خواسته دلم انجام داده باشم، بلكه من و شما مى دانيم،

ص: 502

ص: 503

كه اين همان دستور العملى است كه پيامبر صلى الله عليه و آله آورده و انجام داده است، و در آنچه خداوند سهم بندى آن را مشخّص نموده و فرمان آن را صادر كرده، به شما نيازى نداشتم. پس به خدا سوگند! نه شما و نه ديگرى نمى تواند به من اعتراضى در اين مسأله داشته باشد.

خداوند قلبهاى ما و شما را به سوى حق متوجّه سازد و شكيبايى و استقامت (تحمّل حق) را به ما الهام نمايد!

سپس امام عليه السلام فرمود: خدا رحمت كند آن كس را كه هر گاه حقّى را ببيند، اعانت كند و يا اگر ستمى را مشاهده نمايد، آن را از بين ببرد؛ به يارى صاحب حق بر خيزد (و بر ضدّ ستمگر قيام نمايد!).

خطبه 206

اين سخن را هنگامى فرمود كه شنيد عدّه اى از اصحابش شاميان را در «صفّين» دشنام مى دادند.

من خوش ندارم كه شما دشنام دهنده باشيد! امّا اگر كردارشان را يادآور مى شديد و گمراهيها و كارهاى ناشايسته آنان را بر مى شمرديد به گفتار درست نزديكتر و در اتمام حجّت رساتر بود، شما بايد به جاى دشنام به آنها مى گفتيد:

بار پروردگارا! خون ما و آنها را حفظ كن! بين ما و آنها را اصلاح نما! و آنان را از گمراهى به راه راست هدايت فرما! تا آنان كه جاهلند، حق را بشناسند و كسانى كه ستيزگى و دشمنى با حق مى كنند دست بردارند و باز گردند.

خطبه 207

اين سخن را امام عليه السلام هنگامى فرمود كه در بعضى از روزهاى جنگ «صفّين» مشاهده كرد، فرزندش امام حسن عليه السلام به سوى نبرد به سرعت در حركت است.

اين جوان را به شدّت بگيريد و نگاهش داريد؛ تا (مرگ او) مرا در هم نكوبد. من در مرگ اين دو- حسن

ص: 504

ص: 505

و حسين عليهما السلام- بخل مى ورزم، نكند با مرگ آنها نسل رسول خدا صلى الله عليه و آله قطع گردد!

سيّد رضى رحمه الله مى فرمايد: جمله «أملِكُوا عَنّي هذَا الْغُلامَ» در مرحله اعلاى سخن و از فصيح ترين جمله هاست.

خطبه 208

كه هنگام اضطراب و شورش اصحابش در مورد حكومت ايراد فرموده است.

اى مردم! همواره وضع من و شما آن طور بود كه من دوست مى داشتم تا آن گاه كه نبرد شما را خسته و در هم كوفته ساخت.

سوگند به خدا (اعتراف مى كنم كه) جنگ عدّه اى از شما را (از ما) گرفت و جمعى را باقى گذاشت، امّا (بدانيد) اين نبرد براى دشمنانتان كوبنده تر و خستگى آفرين تر بود!

من ديروز فرمانده و امير بودم، ولى امروز مأمور و فرمانبر شده ام! ديروز نهى كننده و بازدارنده بودم و امروز نهى شده و بازداشته شده ام؛ شما زندگى و بقاى در دنيا را دوست داريد و من نمى توانم شما را به راهى كه دوست نداريد مجبور سازم!

خطبه 209

امام عليه السلام در «بصره» به عيادت «علاءبن زياد حارثى» كه از يارانش بود رفت

و چون چشمش به خانه وسيع او افتاد فرمود:

اين خانه با اين وسعت را در اين دنيا براى چه مى خواهى؟ با اين كه در آخرت به آن نيازمندترى!

آرى، مگر اين كه بخواهى به اين وسيله به آخرت برسى، يعنى مهمانى كنى و مهمانان را در آن گرامى دارى، صله رحم نمايى و بدين وسيله حقوق (لازم خود را) اظهار كرده به مورد خود قرار دهى! كه در اين صورت با اين خانه به آخرت نائل شده اى!

علاء گفت: اى اميرمؤمنان! از برادرم «عاصم بن زياد» پيش تو شكايت مى آورم.

فرمود: مگر چه كرده؟

ص: 506

ص: 507

«علاء» پاسخ داد: عبايى پوشيده و از دنيا كناره گرفته است.

امام عليه السلام فرمود: حاضرش كنيد. هنگامى كه آمد به او فرمود:

اى دشمنك جان خود! شيطان در تو راه يافته و هدف تير او قرا گرفته اى! آيا به خانواده و فرزندانت رحم نمى كنى؟ تو خيال مى كنى خداوند (به ظاهر) طيّبات را بر تو حلال كرده، امّا (در واقع) دوست ندارد كه از آنها استفاده كنى؟! تو در پيشگاه خداوند بى ارزشتر از آنى كه بدين گونه با تو رفتار كند!

«عاصم» گفت: اى اميرمؤمنان! امّا تو خود با اين لباس خشن و آن غذاى ناگوار بسر مى برى (در حالى كه پيشوا و امام ما هستى؟ و بر ما لازم است به تو اقتدا كنيم).

فرمود: واى بر تو! من مثل تو نيستم (وظيفه من غير از شماست) خداوند بر پيشوايان حق و عدالت واجب شمرده كه بر خود سخت گيرند و همچون طبقه ضعيف مردم باشند، تا ندارى فقير او را به هيجان نياورد كه سر از فرمان خداوند بر تابد.

خطبه 210

اشاره

اين سخن را امام در پاسخ كسى فرموده كه از او در مورد احاديث بدعت آور

و روايات گوناگون كه در بين مردم رواج دارد، پرسش نموده است.

آنچه در بين مردم شايع است هم احاديث حق است و هم باطل، هم راست و هم دروغ، هم ناسخ و هم منسوخ، هم عام و هم خاص، هم محكم و هم متشابه، هم احاديثى است كه به خوبى حفظ شده و هم رواياتى كه طبق ظنّ و گمان روايت گرديده است.

در عصر پيامبر صلى الله عليه و آله آن قدر به آن حضرت دروغ بسته شده كه بپا خاسته خطبه خواند و فرمود: «هر كس عمداً به من دروغ ببندد، جايگاه خويش را در آتش جهنّم بايد انتخاب كند!».

(بدان) افرادى كه نقل حديث مى كنند چهار دسته اند و پنجمى نخواهند داشت:

1- منافقان

نخست منافقى كه اظهار ايمان مى كند، نقاب اسلام را به چهره زده، نه از گناه باكى دارد و نه از آن دورى مى كند و عمداً به پيامبر خدا صلى الله عليه و آله دروغ مى بندد. اگر مردم مى دانستند كه اين شخص منافق و دروغگوست از او قبول نمى كردند و تصديقش نمى نمودند، امّا (چون از واقعيّت او آگاه نيستند) مى گويند:

وى از صحابه رسول خدا صلى الله عليه و آله است؛ پيامبر را ديده، از او حديث شنيده و مطالب را از او دريافت كرده است،

ص: 508

ص: 509

به همين دليل به گفته اش ترتيب اثر مى دهند. در حالى كه خداوند شما را از وضع منافقان آن چنان كه بايد آگاه ساخته و چنان كه لازم بوده اوصاف آنان را براى شما بر شمرده است (اين منافقان) پس از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز به زندگى خود ادامه دادند و به پيشوايان گمراه و داعيان دوزخ با دروغ و بهتان تقرّب جستند، پيشوايان گمراه نيز به اينها ولايت و رياست بخشيدند و آنان را حاكم ساختند و برگردن مردم سوار نمودند و به وسيله اينها به خوردن دنيا مشغول شدند؛ مردم هم معمولًا همراه سلاطين و دنيا هستند؛ مگر كسى كه خداوند او را محفوظ دارد. اين يكى از آن چهار گروه.

2- اشتباه كاران

دوّم كسى است كه از رسول خدا صلى الله عليه و آله چيزى شنيده، امّا آن را درست حفظ نكرده، بلكه در آن اشتباه نموده است، ولى عمداً به آن حضرت دروغ نبسته، آنچه در اختيار دارد روايت مى كند و به آن عمل مى نمايد و مى گويد: من از پيامبر صلى الله عليه و آله آن را شنيدم؛ اگر مسلمانان مى دانستند اشتباه كرده از او نمى پذيرفتند؛ خودش هم اگر توجّه پيدا مى كرد كه در آن اشتباه واقع شده، آن را رها مى ساخت و مورد عمل قرار نمى داد.

3- اهل شبهه

سوم كسى است كه شنيده پيامبر صلى الله عليه و آله به چيزى امر فرموده، در حالى كه (اين امر موقّت بوده و) بعداً پيامبر صلى الله عليه و آله از آن نهى نموده و او نهى آن حضرت را نشنيده است.

و يا اين كه شنيده پيامبر خدا از چيزى نهى مى كند، ولى از امرى كه بعداً نموده است بى اطّلاع مانده، اين شخص در حقيقت «منسوخ» را فرا گرفته امّا «ناسخ» را نشنيده و حفظ نكرده است، وى اگر مى دانست، آنچه شنيده نسخ شده است آن را رها مى ساخت و مسلمانان هم اگر مى دانستند نسخ شده آن را ترك مى نمودند.

4- حافظان راستگو

چهارم كسى است كه نه دروغ به خدا بسته و نه بر پيامبرش؛ از خوف خدا و براى تعظيم پيامبر صلى الله عليه و آله دروغ را دشمن مى دارد و نيز در آنچه شنيده اشتباهى برايش پيش نيامده است بلكه آن را با تمام جوانبش حفظ كرده است

ص: 510

ص: 511

و آن چنان كه شنيده، بدون كم و زياد نقل مى كند.

وى ناسخ را حفظ نموده و به آن عمل مى كند و منسوخ را فرا گرفته و از آن دورى مى گزيند.

«خاص» و «عام»، «محكم» و «متشابه» را شناخته و هر كدام را در جاى خويش قرار داده است.

گاهى سخنانى از پيامبر صلى الله عليه و آله صادر مى شده است كه داراى دو جنبه بوده، سخنى جنبه خصوصى دارد و گفتارى جنبه عمومى و آن كس كه مقصود خداوند و منظور پيامبر صلى الله عليه و آله را از آن نمى دانست، مى شنيد و حفظ مى نمود و بدون توجّه به معنا و مقصود و هدف آن، آن را توجيه مى كرد.

اين طور نبود كه همه اصحاب پيامبر صلى الله عليه و آله از او پرسش كنند و استفهام نمايند، تا آن جا كه عدّه اى دوست داشتند، اعرابى و يا سائلى بيايد و از آن حضرت چيزى بپرسد و آنها پاسخ آن را بشنوند (و بهره گيرند) امّا من هر چه از خاطرم مى گذشت از او مى پرسيدم و حفظ مى نمودم.

اين است جهات مختلف مردم در احاديث و علل اختلاف رواياتشان.

خطبه 211

كه درباره شگفتى آفرينش ايراد فرموده است.

و از قدرت و جبروت و بديع لطايف صنعت خداوند اين بود كه از آب درياى ممتد و پرامواج و متراكم كه امواج آن سخت به هم مى خوردند و از آن صداى مهيبى بر مى خاست، موجود خشك و جامدى آفريد، سپس طبقاتى از آن خلقت كرد و پس از پيوستگى آنها را از هم گشود و هفت آسمان را به وجود آورد.

اين آسمانهابه فرمان او برقرار ماندند و در حدّ و اندازه اى كه از طرف خداوند بر ايشان تعيين شده بود، قرار گرفتند و زمينى به وجود آورد كه دريايى عظيم و مسخّر شده (جوّ وسيع و پهناور) آن را به دوش حمل مى كند، در برابر فرمانش خاضع و در برابر هيبتش تسليم است، آبهاى متحرّك آن از ترس او ساكن شد، سپس صخره ها، تپّه ها و كوههاى زمين را آفريد و آنها را در جايگاه خود ثابت نگاهداشت و در قرار گاهشان مستقر ساخت، قلّه هاى كوهها در هوا پيش مى رفت و ريشه آنها در آب رسوخ مى نمود،

ص: 512

ص: 513

كوهها از جاهاى پست و صاف بر آمدگى پيدا مى نمودند و كم كم ارتفاع يافتند و بن آنها در درون و اعماق زمين ريشه دوانيد!

قلّه هاى آنها را به سوى آسمان كشيد و نوك آنها را طولانى ساخت. خداوند اين كوهها را تكيه گاه زمين و ميخهاى نگهدارنده آن گردانيد. پس آن گاه در عين متحرّك بودن آرام گرفت، نكند اهل خويش را در سقوط و اضطراب قرار دهد و يا آنچه را كه حمل كرده فرو اندازد و يا آن را از جاى خويش زايل سازد.

منزّه است آن كس كه زمين را در ميان آن همه امواج ناآرام ثابت نگهداشت و پس از رطوبت جوانبش، آن را خشك ساخت (بارانهاى سيلابى پايان گرفت و خشكيها سر از آب برآوردند) و آن را جايگاه آرام زندگى براى مخلوق خويش گردانيد، بساط زندگى را براى آنان، برروى اقيانوس عظيم و راكدى كه جريان ندارد و ايستاده و سير نمى كند گسترد، تنها بادهاى شديد و تند آن را بر هم مى زند و ابرهاى پر باران آن را به حركت در مى آورد. «در اين امور درس عبرتى است براى كسى كه بترسد» و احساس مسئوليّت در پيشگاه خدا كند (انَّ فى ذلِكَ لَعِبْرَةً لِمَنْ يَخْشى).(1)

خطبه 212

كه همواره با اين سخنان اصحاب خويش را براى جهاد با شاميان بسيج مى نمود

بار پروردگارا! هر كدام از بندگانت كه سخن عادلانه و به دور از ستم و اصلاح كننده و بدون مفسده ما را در دين و دنيا بشنود ولى پس از يارى آيين تو و اعزاز دينت سرباز زند، كندى ورزد و پشت كند؛ ما تو را بر ضدّ او به شهادت مى طلبيم. اى كسى كه بزرگترين شاهدانى و باز تمام آنها را كه در آسمانها و زمين سكونت بخشيده اى به عنوان گواه بر ضدّ او به شهادت دعوت مى كنيم، با اين كه مى دانيم تو ما را از يارى او بى نياز مى سازى و او را به گناهش خواهى گرفت!


1- سوره نازعات، آيه 26.

ص: 514

ص: 515

خطبه 213

كه در آن از مجد و عظمت خداوند سخن به ميان آورده

ستايش مخصوص خداوندى است كه از شباهت به مخلوقات والاتر است و از توصيف واصفان بالاتر، بر همه ناظران و بينايان به وسيله تدبير شگفت آورش آشكار و با جلال و عزّتش از فكر متفكّران پنهان، داناست امّا نه اين كه معلوماتش اكتسابى باشد و بر آن افزوده گردد و نه اين كه از كسى فرا گيرد، تقدير و اندازه جميع امور به دست اوست، بدون اين كه نياز به تفكّر و يا رجوع به ضمير و وجدان داشته باشد، خداوندى كه تاريكيها نمى تواند برايش ستر و پوششى گردد (كه نتواند اشيا را ببيند) و براى ديدن موجودات نياز به استفاده از نور ندارد، شب وى را نمى پوشاند و روز بر او جريان ندارد. نه اشيا را با حس بينايى درك مى كند و نه علم و دانشش از طريق اخبار و آگاهى بدست مى آيد!

قسمت ديگرى از اين خطبه درباره پيامبر صلى الله عليه و آله

او را با نور و روشنايى فرستاد و از ميان مخلوقش برگزيد و بر همه مقدّم داشت؛ پراكندگيها را به وسيله او از بين برد و اتّحاد و الفت ايجاد فرمود (مفاسد را ريشه كن و به جاى آن مصالح گذاشت)، شورشى بر ضدّ زورمندان به دست آن حضرت به وجود آورد (تا همه سر تسليم فرود آوردند) مشكلات و صعوبتها را به وسيله او خاضع و ناهمواريها را به دست وى هموار ساخت، تا آن جا كه ضلالت و گمراهى را از چپ و راست (هرسو) عقب راند.

خطبه 214

اشاره

كه در آن از صفات اصيل پيامبر صلى الله عليه و آله و اوصاف دانشمندان و پند و اندرز به تقوا سخن به ميان آورده

گواهى مى دهم كه خداوند عادل است و دادگر و حاكمى است جدا كننده حق از باطل و نيز گواهى مى دهم كه «محمّد صلى الله عليه و آله» بنده و فرستاده او و سرور مخلوقات است.

هر زمان خدا انسانها را به دو بخش تقسيم كرد، نور وجود آن حضرت را در بهترين آن دو به وديعه نهاد، ناپاك دامنان در او سهمى و فاجران و گناهكاران در او هيچ دخالتى نداشتند.

ص: 516

ص: 517

آگاه باشيد! خداوند براى خير و نيكى، اهلى قرار داده و براى حق، ستون و پايه هايى و براى اطاعت فرمانش نگهدارنده اى، در هر گامى كه در طريق اطاعتش بر مى داريد كمك و ياورى از جانب او تعيين شده كه اين اعانت و كمك بر زبانها جارى و قلبها را ثابت نگه مى دارد؛ كه براى كسى كه بخواهد به آن اكتفا نمايد، كفايت و براى آنان كه شفا بخواهند شفاست!

صفات دانشمندان

آگاه باشيد! كه بندگان خدا، آنها كه علم خداى را حافظند، به مصونيّت او مصون هستند، آنها چشمه هاى علوم خداوند را جارى مى سازند و با «دوستى»، پيوستگى ايجاد مى كنند، با محبّت يكديگر را ملاقات و با ظرفى سيراب سازنده يكديگر را سيراب مى كنند و با رفع تشنگى خارج مى شوند، شكّ و ترديد در آنها راه نمى يابد و غيبت در آنها به سرعت پيش نمى رود، سرشت و اخلاقشان را بر اين وضع پى ريزى نموده، به خاطر خدا با هم دوستند و براى او با هم پيوند رفاقت برقرار مى سازند، اينها نسبت به بقيّه مردم همچون بذرهاى انتخاب شده هستند كه دانه هاى خوب را جهت كاشتن انتخاب و بقيه را رها مى كنند و اين امتياز در اثر خالص ساختن و پاك كردن آنها و به خوبى از عهده امتحان برون آمدن است.

پند و اندرز به تقوا

اين نصيحت را به قيمت قبولش از من بپذيريد (كه جز قبول آن پاداشى از شما نمى طلبم) و از مرگ پيش از رسيدنش بر حذر باشيد، انسان بايد در اين كوتاه مدّت عمرش و اقامت اندكش در اين جايگاه، نظر افكند، تا آن را به منزلگاهى بهتر مبدّل سازد، بايد براى جايى كه وى را مى برند و براى شناسايى خانه ديگرش كوشش كند.

خوشا به حال آن كس كه قلبى سليم دارد؛ از كسى كه هدايتش مى كند اطاعت و از آن كه وى را به پستى مى كشاند دورى جويد، به راه امن و درست با بينايى كسى كه بينايش سازد و اطاعت آن كس كه به هدايت دعوتش كند برسد و به سراى هدايت پيش از آن كه درهايش بسته شود و اسبابش قطع گردد مبادرت ورزد، در توبه را بگشايد و گناه را از بين ببرد، اگر چنين كند بر جادّه حق قرار گرفته و به راه راست و وسيع حق هدايت شده است.

ص: 518

ص: 519

خطبه 215

كه همواره پروردگار را با آن مى خوانده

ستايش ويژه خداوندى است كه مرا بيمار نساخته و مرگم را فرا نرسانده است، به بيماريهاى بدمنظر (و برص) دچار نگردانده و به كيفربدترين اعمالم نرسانده و مرا بلاعقب قرار نداده است، مرتد از دين و منكر پروردگارم ننموده، چنانم نساخته كه از ايمانم وحشت داشته باشم و نيز ديوانه ام نكرده و به كيفر و عذاب ملّتهاى پيشين گرفتارم ننموده است.

شب را به روز آوردم در حالى كه بنده اى مملوكم و در حالى كه به نفس خود ستم نموده ام.

(خداوندا!) حجّت تو بر من تمام و من حجّت و دليلى در برابر تو ندارم. جز آنچه تو مى بخشى نمى توانم چيزى تهيّه كنم و جز اين كه تو مرا نگه مى دارى من قدرت ندارم خويش را از چيزى حفظ كنم.

پروردگارا! به تو پناه مى برم، نكند بى نيازيى كه به من بخشيده اى، سلب گردد و نيازمند گردم و در هدايتت گمراه شوم، در سايه حكومتت بر من ستم شود و با وجود اين كه همه چيز در دست تو است مقهور و مغلوب گردم.

خداوندا! نخستين نعمت گرانبها از نعمتهاى خويش را كه از من مى گيرى جانم قرار ده! و نخستين وديعه اى كه از من باز مى ستانى نعمت جانم از ميان همه نعمتها گردان! (و تا آخر عمر ساير نعمتها را به من ارزانى دار).

بارالها! از اين به تو پناه مى برم كه از گفتارت روى گردانيم! يا به كناره گيرى از آيينت فريفته شويم! و يا اين كه هوا و هوسهاى سركش دل- نه هدايت تو- بر ما چيره گردد!

خطبه 216

اشاره

كه در «صفين» ايراد فرمود

امّا بعد، خداوند براى من بر شما، به واسطه سرپرستى امورتان حقّى قرار داده

ص: 520

ص: 521

و در مقابل، براى شما همانند آن، حقّى برگردن من گذاشته است. بنابراين دايره حق در توصيف و در مرحله سخن از هر چيز وسيع تر است ولى به هنگام عمل كم وسعت ترين دايره هاست. حق به نفع كسى جريان نمى يابد جز اين كه در مقابل برايش «مسئوليّتى» به وجود مى آورد و حق بر زيان كسى جارى نمى شود، جز اين كه به همان اندازه به سود او جريان مى يابد و اگر قرار بود حق به سود كسى جريان يابد و مسئوليّت برايش ايجاد نكند، اين مخصوص خداوند بود، نه مخلوقش و اين به واسطه قدرتش بر بندگان و عدالتش در تمام چيزهايى كه فرمانش بر آنها جريان دارد، خواهد بود، امّا (در عين حال) خداوند حقّ خود را بر بندگان اين قرار داده كه اطاعتش كنند و در برابر، پاداش آنان را حقّى بر خود به طور تفضل چندين برابر قرار داده و حتّى، بيشتر از آن، براى كسانى كه اهلش باشند مقرّر فرموده است.

حقوق زمامداران بر رعيت و به عكس

سپس خداوند از حقوقى كه قرار داده حق بعضى از مردم بر بعضى ديگر است و آن را از هر نظر براى افراد مساوى قرار داده است. بعضى از اين حقوق بعضى ديگر را به دنبال دارد و بعضى از اين حقوق حتماً در پى حقّ ديگرى است. (چنان كه اگر زمامدار مثلًا عدالت نكند حقّ اطاعت ندارد).

از ميان حقوق خداوند بزرگترين حقّى كه فرض شمرده است، حقّ والى و زمامدار بر رعيت و حقّ رعيت بر والى و حاكم است. اين فريضه اى است كه خداوند براى هر يك از زمامداران و رعايا بر ديگرى قرار داده است و آن را نظام الفت و پيوستگى آنان با يكديگر و عزّت و نيرومندى دينشان گردانيده است.

بنابراين رعيت هرگز اصلاح نمى شود، جز با اصلاح شدن واليان و زمامداران، و زمامداران اصلاح نمى گردند جز با رو به راه بودن رعايا؛ پس آن گاه كه رعيت حقّ حكومت را ادا كند و حكومت نيز حقّ رعايا را مراعات نمايد، حق در ميانشان قوى و نيرومند خواهد شد و جاده هاى دين صاف و بى دست انداز مى گردد، نشانه و علامتهاى عدالت اعتدال مى پذيرد و راه و رسمها درست در مجراى خويش به كار مى افتد؛ بدين ترتيب زمان صالح مى شود، به بقاى دولت اميدوار بايد بود و دشمنان مأيوس خواهند شد. امّا آن گاه كه رعيت بر والى خويش چيره گردد و يا رئيس حكومت بر رعايا اجحاف نمايد (نظام بر هم مى خورد و) هماهنگيها از هم مى پاشد، نشانه هاى ستم و جور آشكار خواهد گرديد، دستبرد دربرنامه هاى دينى بسيار مى شود و جاده هاى وسيع سنن و آداب مذهبى متروك خواهد ماند، بر طبق ميل و هوا عمل مى شود و احكام خداوند تعطيل مى گردد و بيماريهاى اخلاقى بسيار خواهد شد. (مردم) از حقوق بزرگى كه تعطيل مى گردد و باطلهاى عظيمى كه رواج مى يابد وحشتى نمى كنند،

ص: 522

ص: 523

در چنين وضعى نيكان خوار و ذليل گردند و اشرار و بدان عزيز و قدرتمند شوند و مجازاتهاى الهى بر بندگان بزرگ مى شود (در حالى كه اين كيفرها را با اعمال خود به وجود آورده اند).

در اين هنگام بر شما لازم است كه يكديگر را بر اداى اين حقوق نصيحت كنيد و به خوبى در انجام آن همكارى نماييد! امّا (در عين حال بدانيد) هيچ كس- گر چه سخت در به دست آوردن خشنودى خداوند حريص باشدو در اين راه آنچه مى تواند تلاش كند- نمى تواند اطاعتى كه شايسته مقام خداوند است انجام دهد. بلى، از حقوق واجب خداوند بر بندگان اين است كه به اندازه توانايى خود در خيرخواهى و نصيحت بندگانش كوشش كنند و در راه برقرارى حق در ميان خود، همكارى نمايند (و نيز توجّه داشته باشيد) هيچ گاه نمى توان كسى را يافت- هر چند مقام و منزلتش در حق، بزرگ باشد و سابقه دار در دين و فضيلت- كه در انجام حقّى كه به عهده دارد نياز به كمك نداشته باشد و همچنين هرگز كسى را نتوان پيدا نمود- هر چند مردم او را كوچك شمارند و با چشم حقارت وى را بنگرند- كه در كمك كردن به حق يا كمك به او در انجام حق از او بى نياز بود.

در اينجا يكى از ياران امام عليه السلام (به پاخاست و) با سخنى طولانى كه در آن فراوان آن حضرت را ستود، به امام پاسخ مثبت داد و اطاعت و شنوايى خويش را در همه حال از دستورات آن حضرت اعلام كرد.

امام عليه السلام در پاسخ فرمود: سزاوار است آن كس كه جلال خداوند در نظرش بزرگ و مقام او در قلبش پر عظمت است همه چيز- به خاطر آن عظمت- جز خداوند در نظرش كوچك جلوه كند و سزاوارترين كسى كه چنين است، آن كس است كه نعمت خداوند بر او بزرگ و مشمول لطف و احسان خاصّ او گرديده، زيرا هر قدر نعمت خدا بر كسى افزونتر گردد، حقّ او (به همان نسبت) بيشتر مى شود.

و (بدانيد) از بدترين حالات زمامداران در پيشگاه صالحان اين است كه گمان برده شود آنها فريفته تفاخر گشته و كارشان شكل برترى جويى به خود گرفته، من از اين ناراحتم كه حتّى در ذهن شما جولان كند كه مدح و ستايش را دوست دارم؛ از شنيدن آن لذّت مى برم. من- بحمد الله- چنين نيستم و اگر (فرضاً) دوست هم مى داشتم، به خاطر خضوع در برابر ذات پر عظمت و كبريايى خدا- كه از همه كس به ثنا و ستايش سزاوارتر است- آن را ترك گفتم.

گاهى مردم ستودن افراد را به خاطر مجاهده ها و تلاشهايشان لازم مى شمرند (و اين براى مردم بى عيب است، امّا من از شما مى خواهم) مرا با سخنان جالب خود نستاييد (و اين كه مى بينيد در راه اجراى فرمان خداوند تلاش مى كنم) براى اين است كه مى خواهم خود را از مسؤوليّت حقوقى كه بر گردنم هست خارج سازم؛ حقوقى كه خداوند و شما بر گردنم داريد و هنوز كاملًا از انجام آنها فراغت نيافته ام و واجباتى كه به جاى نياورده و بايد به مرحله اجرا گذارم.

ص: 524

ص: 525

بنابراين آن گونه كه با زمامداران ستمگر سخن مى گويند با من سخن مگوييد و آن چنان كه در پيشگاه حكّام خشمگين و جبّار خود را جمع و جور مى كنند، در حضور من نباشيد و بطور تصنّعى (و منافقانه) با من رفتار منماييد و هرگز گمان مبريد در مورد حقّى كه به من پيشنهاد كرده ايد، كُندى ورزم (يا ناراحت شوم) و نه اين كه خيال كنيد من درپى بزرگ ساختن خويشتنم، زيرا كسى كه شنيدن حق و يا عرضه داشتن عدالت به او برايش مشكل باشد، عمل به آن براى وى مشكلتر است! با توجّه به اين، از گفتن سخن حق و يا مشورت عدالت آميز، خوددارى مكنيد، زيرا من (شخصاً به عنوان يك انسان) خويشتن را ما فوق آن كه اشتباه كنم نمى دانم و از آن در كارهايم ايمن نيستم، مگر اين كه خداوند مرا حفظ كند چرا كه مالكيّت خداوند بر جان من از خودم بيشتر است. من و شما بندگان مملوك خداوندى هستيم كه جز او پروردگارى نيست، او آن چنان در وجود ما تصرّف دارد كه ما بدان گونه قدرت تصرّف در خويش را نداريم، خداوند ما را از آنچه بوديم خارج ساخت و به صلاح و رستگارى آورد، به جاى ضلالت هدايت بخشيد و پس از نابينايى و كوردلى بصيرت و بينايى عطا كرد.

خطبه 217

كه در شكايت از قريش فرموده است

بار خداوندا! من در برابر قريش و همدستانشان از تو استمداد مى جويم (و به تو شكايت مى آورم) آنها پيوند خويشاونديم را قطع كردند، پيمانه حقّم را واژگونه ساختند و همگى براى مبارزه با من درمورد حقّى كه از همه به آن سزاوارتر بودم، متّفق گشتند و گفتند: «پاره اى از حقوق را بايد بگيرى و پاره اى را بايد صرف نظر كنى (و حقّ خلافت از نوع دوّم است!) اكنون يا با همين غم و اندوه شكيبايى كن و يا با تأسّف بمير»!

من در امر خود نظر افكندم نه ياورى ديدم و نه مدافع و همكارى، مگر اهل بيتم كه مايل نبودم جانشان به خطر بيفتد، بنابراين چشمان پر از خاشاك را بر هم گذاردم و همچون كسى كه استخوان در گلويش گير كرده باشد، آب دهان فرو بردم و با خويشتن دارى و فرو خوردن خشم در امرى كه از حنظل تلختر و از تيزى دم شمشيربراى قلب دردناك تر بود، شكيبايى ورزيدم.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن در اثناى يكى از خطبه هاى پيشين (خطبه 172) گذشت و من به خاطر تفاوت بين دو روايت، آن را تكرار كردم.

ص: 526

ص: 527

خطبه 218

كه درباره كسانى كه براى مبارزه با وى به سوى «بصره» حركت كردند فرموده است

بر مأموران من و خزانه داران بيت المال مسلمانان كه در اختيار من است وارد شدند و در شهرى كه همه مردمش در اطاعت و بيعت من هستند قدم گذاردند؛ وحدت آنها را بر هم زدند و جمعيّت آنها را كه همه با من بودند به شورش واداشتند و بر شيعيان من حمله بردند؛ عدّه اى را از روى خدعه و ناجوانمردانه كشتند و گروهى هم با شهامت دست به شمشير برده استقامت ورزيدند و شديداً با دشمن جنگيدند تا آن كه خداوند را صادقانه ملاقات كردند (و شربت شهادت نوشيدند).

خطبه 219

اين سخن را امام هنگامى فرمود كه از كنار كشته «طلحه بن عبدالله» و

«عبدالرحمان بن عتاب بن اسيد» در روز جنگ جمل عبور نمود

«ابومحمّد» در اين مكان غريب مانده است! سوگند به خدا من نمى خواستم قريش در زير اين آسمان كشته افتاده باشند، انتقام خود را از «بنى عبد مناف» گرفتم (و قصاص خون شيعيان را نمودم) و امّا رؤساى بنى جمح از دست من فرار كردند.

آنها به سوى امرى گردن كشيده بودند كه اهليّت آن را نداشتند و پيش از آن كه به آن برسند گردنهاشان شكسته شد!

ص: 528

ص: 529

خطبه 220

اين سخن در توصيف پوينده راه خداست

عقلش را زنده ساخته و شهواتش را ميرانده است، تا آن جا كه جسمش به لاغرى گراييده و خشونت و غلظت اخلاقش به لطافت تبديل شده، برقى پر نور در وجودش درخشيده و راه هدايت را برايش روشن ساخته و در طريق الهى او را به راه انداخته، همواره در مسير تكامل از بابى به باب ديگر منتقل شده تا به دروازه سلامت و سراى زندگى جاودانى راه يافته و در جايگاه امن و راحت، با آرامش و اعتماد ثابت قدم گرديده است. (اينها همه به خاطر) آن است كه عقل و قلبش را به كار واداشته و پروردگارش را راضى ساخته است.

خطبه 221

اين سخن را پس از تلاوت آيات «الْهيكُمُ التَّكاثُرُ* حَتَّى زُرْتُمُ الْمَقابِرَ»(1) بيان فرمود

شگفتا! چه هدف بسيار دورى! و چه زيارت كنندگان غافلى! و چه افتخار موهوم و رسوايى! به ياد استخوانهاى پوسيده كسانى افتاده اند كه سالهاست خاك شده اند، آن هم چه يادآورى؛ آنها با اين فاصله بسيار به ياد تفاخر به كسانى افتادند (كه هيچ گونه سودى به حالشان نخواهد داشت) آيا به خوابگاه ابدى پدران خويش افتخار مى كنند؟ و يا با شمارش تعداد مردگان و نابود شدگان خود را بسيار مى شمرند؟

(گويى) خواهان بازگشت اجسادى هستند كه تار و پودشان از هم گسيخته و حركاتشان به سكون تبديل يافته، (اين اجساد پوسيده) اگر مايه عبرت باشند، سزاوارتر است تا باعث افتخار! اگر با توجّه به وضع آنان به آستانه تواضع فرود آيند عاقلانه تر است تا آنان را وسيله سر بلندى قرار دهند! (امّا) به آنها با چشمان كم سو نگاه انداختند و در اثر اين كوته بينى در درياى جهل و غرور فرو رفتند.

اگر شرح حال آنان را از عرصه هاى ويران آن ديار و خانه هاى خالى بپرسند، پاسخ خواهند داد: در زمين گم شدند (و بدنهاشان خاك و خاك آنها معلوم نيست در كجا پراكنده و جزء چه موجودى شده است!)، شما نيز بعد از آنان در غرور و جهل قرار گرفته ايد، بر جمجمه آنها قدم مى گذاريد


1- « افزون طلبى( و تفاخر) شما را به خود مشغول داشته( و از خدا غافل نموده) است تا آن جا كه به ديدار قبرها رفتيد« و قبور مردگان خود رابر شمرديد و به آنان افتخار كرديد!»- سوره تكاثر، آيه 1 و 2.

ص: 530

ص: 531

و بر اجساد آنها زراعت مى كنيد و از آنچه باقى گذارده اند مى خوريد و در كهنه خانه هاى آنها سكونت مى گزينيد و روزگاران در فاصله بين شما و آنها بر شما نوحه گرى و زارى مى كند.

آنها پيش از شما به كام مرگ فرو رفتند و براى تعيين آبخورگاه از شما پيشى گرفتند. (آرى) همانها كه داراى مقامهاى عزّت و درجات افتخار بودند، سلاطين بودند و يا رعاياى آنها (پس از مرگ) در درون قبرها خزيدند و زمين بر آنها مسلّط شد، از گوشتشان خورد و از خونهايشان آشاميد؛ در حفره هاى گورستان به صورت جمادى بى رشد و ناپيدا! كه اميد يافت شدن آن هرگز نيست قرار گرفتند. ديگر وقوع حوادث هراس انگيز آنها را به وحشت نمى اندازد و دگرگونيها آنها را محزون نمى سازد، به زلزله ها و اضطراب ها اعتنايى ندارند و به سر و صداهاى شديد گوش فرا نمى دهند، غايبانى هستند كه انتظارشان كشيده نمى شود! و حاضرانى هستند كه حضور نمى يابند! جمع بودند و پراكنده شدند؛ به يكديگر الفت داشتند و جدا گرديدند، اگر اخبارشان به دست فراموشى سپرده شده و ديارشان در سكوت فرو رفته است، بر اثر طول زمان و بُعد محلّ سكونت آنان نيست، بلكه جامى به آنها نوشانده اند كه به جاى سخن گفتن گنگ و به جاى شنوايى كر شدند و حركاتشان به سكون تبديل يافته است و در ديد نخست، پندارى كه افتاده و به خواب رفته اند.

همسايگانى هستند كه با يكديگر انس نمى گيرند، دوستانى هستند كه به ديدار يكديگر نمى روند، پيوندهاى شناسايى در ميان آنها به كهنگى گراييده و اسباب برادرى قطع گرديده؛ همه، با اين كه جمعند تنهايند! و با اين كه دوستند از يكديگر دورند، نه براى شب صبحگاهى مى شناسند و نه براى روز شامگاهى!

شب يا روزى كه رخت سفر مرگ در آن بسته اند براى آنها جاودان شده، خطرات آن جهان را وحشتناك تر از آنچه مى ترسيدند يافتند و نشانه هاى آن را بزرگتر از آنچه در نظر داشتند مشاهده كردند، براى وصول به هر يك از دو نتيجه (بهشت يا دوزخ) تا محلّ قرارگاهشان مهلت داده شده و عالمى از بيم و اميد برايشان فراهم ساخته، اگر مى خواستند آنچه را كه در آن جا مشاهده كرده اند و با چشم ديده اند توصيف كنند، زبانشان عاجز مى ماند!

ولى اگر آثارشان محو شده و اخبارشان منقطع گشته، چشمهاى عبرت گير، آنها را مى نگرد و گوش دل اخبار آنان را مى شنود و با غير زبان سخن (زبان حال) خود حرف مى زنند و مى گويند: چهره هاى خرّم و زيبا پژمرده شده و در حالت عبوسى فرو رفته و اجسام و بد نهايى كه در ناز و نعمت پرورش يافته بود، از هم متلاشى گرديده است،

ص: 532

ص: 533

بر اندام خويش لباس كهنگى پوشيده ايم و تنگى قبر ما را سخت در فشار قرار داده؛ وحشت و ترس را از يكديگر به ارث مى بريم و خانه هاى خاموش (قبر) بر ما فرو ريخته، زيباييهاى اجساد ما را محو كرده و نشانه هاى شناسايى، چهره هاى ما را دگرگون ساخته، اقامت ما در اين خانه هاى وحشتزا طولانى شده، نه از اين مشكلات فرجى يافته ايم و نه از تنگى (قبر) گشايشى. اگر آنها را در نظر خود مجسّم كنيد و يا پرده ها كنار رفته آنان را ببينيد، در حالى كه گوشهاى آنان را حشرات و كرمها خورده و كر شده اند؛ چشمهايشان به جاى سرمه پر از خاك گرديده و فرو رفته اند و زبانهايى كه با سرعت و فصاحت سخن مى گفتند قطعه قطعه گرديده اند، قلبها در سينه ها پس از بيدارى به خاموشى گراييده و در هر يك از اعضاى آنان پوسيدگى تازه اى آشكار گشته و آنها را زشت ساخته و راه آفات به سوى اجسامشان به آسانى گشوده شده است، همه تسليمند، نه دستى براى دفاع دارند و نه قلبى كه به آن جزع كنند. (آرى) هنگامى كه اينان را در نظر مجسّم سازى، قلبهاى پر غم و چشمانى پر خاشاك را مى بينى كه از هر نظر بيچاره اند، همان بيچارگى كه از آنها دور نمى شود و شدّت و اضطرابى كه جلا و روشنى ندارد (و بر طرف نمى گردد).

چقدر زمين اجساد عزيزان خوش سيما را كه در دنيا با غذاهاى لذيذ و رنگين پرورش يافتند و در آغوش ناز و نعمت بزرگ شدند به كام خود فرو برده، همانها كه مى خواستند با سرور و خوشحالى، غمها را از دل بزدايند و به هنگام مصيبت براى از بين نرفتن طراوت زندگى و سرگرميهاى بيهوده آن، به لذّت و خوشى پناه مى بردند و در آن هنگام كه در سايه زندگى (پر ناز و نعمت) غفلت زا، آنها به دنيا و دنيا به آنها مى خنديد، ناگهان روزگار با خارهاى آلام و مصائب، آنان را در هم كوبيد، گذشت روزگار، نيرويشان را درهم ريخت، مرگ از نزديك به آنان نظر افكند و غم و اندوهى كه از آن آگاهى نداشتند با آنها در آميخت، غصّه هاى پنهانى كه حتّى خيال آن را نمى كردند در وجودشان راه يافت و در حالى كه شديداً به سلامت و تندرستى انس داشتند، بيماريها در پيكرشان تولّد يافت، در اين هنگام هراسان، به آنچه پزشكان آنها را عادت داده و آموخته بودند- كه «حرارت را با «برودت» و «برودت» را با «حرارت» تسكين بخشند- روى آوردند، (اما) هيچ حرارتى را با برودت خاموش نساختند جز اين كه حرارت شعله ورتر شد! و هيچ برودتى را (با داروى حرارت) تحريك نكردند جز اين كه برودت را تهييج نمود! و براى اعتدال مزاج به وسيله هيچ دارويى نپرداختند جز اين كه آنها را آماده بيمارى ديگرى نمود، تا آن جا كه تسلّى دهنده اش سست و پرستارش به غفلت گراييد و خاندانش از توصيف بيماريش خسته و ناتوان شدند و از پاسخ سائلان در مورد بيمارى او عاجز ماندند و درباره همان خبر حزن آورى كه از او كتمان مى نمودند، در پيش او به گفتگو پرداختند؛ يكى مى گفت: تا هنگام مرگ به همين وضع باقى است (و با همين بيمارى از دنيا مى رود)، ديگرى آرزوى بازگشت بهبوديش را در دل نزديكانش مى افكند، سوّمى آنان را به شكيبايى در فقدانش دعوت مى كرد

ص: 534

ص: 535

و گذشتگان را به يادشان مى آورد، در همين حال كه وى در شرف سفر مفارقت دنيا و ترك دوستان بود؛ ناگهان عارضه اى گلوگير برايش پيش آمد، كه فهم و دركش در حيرت افتاد و زبانش به خشكى گراييد.

چه وصاياى لازم و مطالب مهمّى كه پاسخ آن ها را مى دانست امّا زبانش از گفتن آنها بازمانده و چه سخنان دردناكى كه مى شنيد و خود را به كرى مى زد: (اين زخم زبانها) يا از شخص بزرگى بود كه او را محترم مى داشته و يا از كوچكى است كه به او ترحّم مى نموده است (خلاصه اين كه) مرگ دشواريهايى دارد كه هراس انگيزتر از آن است كه بتوان در قالب الفاظ ريخت و يا انديشه هاى مردم دنيا بتوانند آنها را درك نمايند!

خطبه 222

كه به هنگام تلاوت اين آيه فرموده

«يُسَبِّحُ لَهُ بالْغُدُوِّ وَ الْاصال رِجالٌ لَاتُلْهيهِمْ تِجارَةٌ وَ لَابَيْعٌ عَنْ ذِكْرِ اللَّهِ»(1)

خداوند متعال ياد خويش را جلاى قلبها قرار داده، كه در اثر آن گوش، پس از سنگينى مى شنود و چشم پس از كم سويى مى بيند و بدين وسيله پس از لجاجت و دشمنى منقاد و رام مى گردد.

خداوند- كه نعمتهايش بزرگ باد- درهر عصر و زمانى همواره بندگانى داشته كه به فكر آنها الهام مى كرده و در وادى عقل و انديشه با آنان سخن مى گفته است. (اين بندگان) با نور بيدارى عقول، چراغ فهم و بينايى را در چشمها، گوشها و دلها روشن مى ساخته اند، انسانها را به ياد روزهاى خاصّ الهى مى انداختند و از مقام عظمت پروردگار آنان را بيم مى دادند، اين افراد به منزله راهنمايان بيابانها بودند، كسانى كه راه مستقيم وسط را پيش گرفته، طريقشان را مى ستودند و آنان را به نجات بشارت مى دادند و افرادى كه به جانب چپ و راست متمايل مى شدند از آنها انتقاد كرده و از هلاكت بيمشان مى دادند، بدين گونه اين بندگان پاك، چراغ آن تاريكيها و راهنماى آن پرتگاهها بودند.

ياد خدا اهلى دارد كه آن را به جاى زرق و برق دنيا برگزيده اند، لذا هيچ تجارت و داد و ستدى آنها را از ياد خدا باز نداشته است. با همين وضع زندگى خود را ادامه مى دهند و غافلان را با فريادهاى باز دارنده خود، متوجّه (كيفر) محرّمات الهى مى كنند، به عدالت فرمان مى دهند و خود به آن عمل مى نمايند،


1- « و صبح و شام در آنها تسبيح او مى گويند. مردانى كه نه تجارت و نه معامله اى آنان را از ياد خدا غافل نمى كند»- سوره نور، آيات 36 و 37.

ص: 536

ص: 537

مردم را از بدى باز مى دارند و خود به گرد آن نمى چرخند، با اين كه در دنيا هستند گويا آن را رها كرده و به آخرت پيوسته اند، از اين رو ماوراى دنيا را مشاهده كرده، گويا از پشت ديوار اين جهان سر برآورده و به جهان برزخيان مى نگرند و اقامت طولانى آن جا را مشاهده مى كنند. و گويا رستاخيز وعده هاى خود را براى آنها عملى ساخته است، آنها اين پرده ها را براى جهانيان كنار زده، حتّى گويا چيزهايى را مى بينند كه ديگران نمى بينند و مطالبى را مى شنوند كه ديگران نمى شنوند. اگر آنان را در پيشگاه عقل خود مجسّم سازيد و مقامات ستوده و مجالس آشكار آنان را بنگريد، مى بينيد كه نامه هاى اعمال خويش را گشوده و براى حسابرسى اعمال خود آماده شده اند، براى حساب هر كار كوچك و بزرگى كه به آن دستور داشته اند و كوتاهى كرده اند و يا از آن نهى شده و مرتكب گرديده اند، سنگينى بار گناهانشان را به دوش گرفته، نمى توانند كمر راست كنند، گريه گلويشان را گرفته و با فرياد مى گريند و گريان با هم گفتگو مى كنند و با صداى بلند در پيشگاه پروردگار خويش در مقام پشيمانى و اعتراف به تقصيرند (آرى اگر آنها را در پيشگاه عقلتان مجسّم كنيد) خواهيد يافت كه آنها نشانه هاى هدايتند و چراغهاى تاريكى، فرشتگان آنان را در ميان گرفته، آرامش بر آنها نازل گرديده، درهاى آسمان برويشان گشوده شده و مقامهاى محترمى برايشان فراهم آمده است؛ مقامى كه خداوند به آن نظر رحمت انداخته آنها را مى نگرد، از سعى و كوشش آنان راضى و موقعيّتشان را مى ستايد. با دعا و نيايش به درگاه خداوند آرامش، عفو و گذشت مى طلبند، اينان گروگانان نيازمندى به فضل و كرم او و اسيران تواضع و فروتنى به عظمت و بزرگوارى او هستند؛ غم و اندوه طولانى قلبشان را مجروح ساخته و گريه هاى بسيار چشمهايشان را به هر درى كه اميدوارى به خدا در آن وجود دارد دستى براى كوبيدن از سوى آنان دراز است؛ از كسى درخواست مى كنند كه سختى و تنگى برايش معنا ندارد و اميدواران را محروم نمى سازد. اكنون به خاطر خود، حساب خويشتن را برس! زيرا ديگران حسابرسى غير از تو دارند.

خطبه 223

اين سخن را به هنگام تلاوت اين آيه فرموده

«يا ايُهَا الْانْسانُ ما غَرَّكَ بِرَبِّكَ الْكَريمِ»(1)

(اين آيه) كوبنده ترين دليل در برابر شنونده و قطع كننده ترين عذر شخص مغرور است! همو كه جهالت و نادانيش او را خوشحال ساخته (مى فرمايد):

اى انسان! چه چيز تو را بر گناه جرأت داده؟ و چه چيز تو را در برابر پروردگارت مغرور ساخته؟ و چه كس تو را بر هلاكت خويشتن علاقه مند نموده است؟


1- « اى انسان! چه چيز تو را در برابر پروردگار كريمت مغرور ساخته است؟»- سوره انفطار، آيه 6.

ص: 538

ص: 539

مگر اين بيمارى تو بهبودى نمى يابد؟ و يا اين خوابت بيدارى ندارد؟ چرا همان گونه كه به ديگرى رحم مى كنى، به خود رحم نمى كنى؟ تو كه هرگاه كسى را در دل آفتاب سوزان بيابى، بر او سايه مى افكنى و هرگاه بيمارى را ببينى كه سخت ناتوان گشته از روى ترحّم و دلسوزى بر او مى گريى، پس چه چيز تو را بر اين بيماريت شكيبايى بخشيده؟ و بر اين مصائبت صبور ساخته؟ و چه چيز تو را از گريه بر خويشتن تسلّا داده؟ در حالى كه هيچ چيز براى تو عزيزتر از خودت نيست و چگونه ترس از فرود آمدن بلا، شب هنگام تو را بيدار نكرده؟ با اين كه در درون معصيت خداوند و گناه غوطه ورى و در زير سلطه و قدرت خداوند قرار دارى!

بيا اين «بيمارى دورى از خدا» را با داروى تصميم و عزم راسخ مداوا كن! و اين خواب غفلتى كه چشمت را فرا گرفته با بيدارى برطرف ساز! بيا مطيع خداوند شو و به ياد او انس گير! خوب تصوّر كن كه به هنگام روى گردانيدنت از خدا، او با دادن نعمت به تو روى مى آورد، به عفو و بخشش خويش دعوتت مى كند و تو را در زير پوشش فضل و بركات خود قرار مى دهد، امّا در عين حال تو همچنان به او پشت كرده و به ديگرى روى مى آورى!

پس چه بلند مرتبه است خداوندى كه با اين قدرت عظيم كريم است! و امّا تو با اين ضعف و حقارت چه بر معصيت او جرأت ورزيده اى، در صورتى كه تو در پناه پرده پوشى او قرار دارى! و در فراخناى فضل و رحمتش در حركتى! امّا او فضل خويش را از تو منع نكرده و پرده گناهانت را ندريده است؛ بلكه حتّى يك چشم برهم زدن از دايره لطفش بيرون نبوده اى؛ يا در نعمتى قرار دارى كه به تو بخشيده، يا در گناهى كه از آن پرده پوشى كرده و يا بلا و مصيبتى كه از تو برطرف ساخته است، بنگر اگر از در اطاعتش در مى آمدى ديگر چگونه بود؟ سوگند به خدا اگر اين وضع بين دو نفر كه در نيرو و توان مساويند وجود داشت تو نخستين حاكمى بودى كه خود بر مذموميّت اخلاق و بدى كردارت حكم مى كردى!

حقّاً بايد بگويم: دنيا مغرورت نساخته و اين تو هستى كه به آن مغرور شده اى! در حالى كه پندهاى فراوانى برايت آشكار نموده و تو را به عدل و انصاف دعوت كرده است!

دنيا به هشدارهايى كه در مورد ريختن بلا به جانت و كاستن از نيرو و قدرتت به تو مى دهد، راستگوتر و وفادارتر است از اين كه به تو دروغ گويد و يا مغرورت سازد، چه بسيار نصيحت كننده و پند دهنده اى است كه نزد تو متّهم است و چه بسيار راستگويانى در مورد دنيا كه تو آنها را دروغگو مى شمارى! اگر از روى شهرهاى ويران شده و خانه هاى درهم فروريخته به شناسايى دنيا بپردازى، آن را يادآورى كننده اى دلسوز و واعظى گويا، همچون دوستى مهربان كه در رسيدن اندوه به تو بخل مى ورزد، خواهى يافت.

(دنيا) چه خوب سرايى است امّا براى آنها كه آن را خانه هميشگى ندانند و چه خوب محلّى است براى كسى كه آن را وطن برنگزيند؛ سعادتمندان به وسيله دنيا، در قيامت كسانى هستند كه امروز از زرق و برق آن فرار مى كنند.

ص: 540

ص: 541

هنگامى كه نفخه صور بدمد و قيامت با تمام حوادث بزرگش محقّق گردد و اهل هر معبدى به آن ملحق و بندگان هر معبودى به او بپيوندند و مطيعان به مطاع خود برسند، در آن هنگام كه نه چشمى بر خلاف حق و عدالت در هوا گشوده و نه قدمى آهسته در زمين جز به حق برداشته شود. پس در آن روز چه دليلهايى كه ابطال نمى گردد و چه عذرهايى كه قطع نمى شود؟! بنابراين در جستجوى چيزى باشيد كه عذر خويش را با آن مدلّل داريدو حجّت و دليل خود را با آن استوار سازيد و آنچه باقى ماندنى است از ميان آنچه باقى نمى ماند انتخاب كنيد و وسيله اى براى سفر (آخرت) آماده نماييد و چشم به جرقّه هاى برق نجات بدوزيد و بار و بنه اين سفر را محكم بر پشت مركبها ببنديد.

خطبه 224

كه در آن از ظلم و ستم تبرّا مى جويد و داستان آهن تفتيده و برادرش عقيل را بازگو مى كند

سوگند به خدا! اگر شب را بر روى خارهاى «سعدان» بيدار بسر برم! و يا در غلها و زنجيرها بسته و كشيده شوم، برايم محبوبتر است از اين كه خدا و رسولش را روز قيامت در حالى ملاقات كنم كه به بعضى از بندگان ستم كرده و چيزى از اموال دنيا را غصب نموده باشم. چگونه به كسى ستم روا دارم، آن هم براى جسمى كه تار و پودش به سرعت به سوى كهنگى پيش مى رود (و از هم مى پاشد) و مدّتهاى طولانى در ميان خاكها مى ماند. سوگند به خدا! «عقيل» برادرم را ديدم كه به شدّت فقير شده بود و از من مى خواست كه يك من از گندمهاى شما را به او ببخشم.

كودكانش را ديدم كه از گرسنگى موهايشان ژوليده و رنگشان بر اثر فقر دگرگون گشته، گويا صورتشان با نيل رنگ شده بود.

«عقيل» باز هم اصرار كرد و چند بار خواسته خود را تكرار نمود، من به او گوش فرا دادم! خيال كرد من دينم را به او مى فروشم! و به دلخواه او قدم بر مى دارم و از راه و رسم خويش دست مى كشم! (امّا من براى بيدارى و هوشياريش) آهنى را در آتش گداختم؛ سپس آن را به بدنش نزديك ساختم، تا با حرارت آن عبرت گيرد، ناله اى همچون بيمارانى كه از شدّت درد مى نالند سر داد و چيزى نمانده بود كه از حرارت آن بسوزد؛ به او گفتم:

هان اى «عقيل!» زنان سوگمند در سوگ تو بگريند! از آهن تفتيده اى كه انسانى آن را به صورت بازيچه سرخ كرده ناله مى كنى! امّا مرا به سوى آتشى مى كشانى كه خداوند جبّار با شعله خشم و غضبش آن را بر افروخته است؟!

ص: 542

ص: 543

تو از اين رنج مى نالى و من از آتش سوزان نالان نشوم؟!

از اين سرگذشت، شگفت آورتر داستان كسى است كه نيمه شب ظرفى سرپوشيده پر از حلواى خوش طعم و لذيذ به در خانه ما آورد، ولى اين حلوا معجونى بود كه من از آن متنفّر شدم، گويا آن را با آب دهان مار يا استفراغش خمير كرده بودند.

به او گفتم: هديه است، يا زكات و يا صدقه؟ كه اين دو بر ما اهل بيت حرام است.

گفت: نه اين است و نه آن، بلكه «هديه» است.

به او گفتم: زنان بچه مرده بر تو گريه كنند! آيا از طريق آيين خدا وارد شده اى كه مرا بفريبى؟ آيا دستگاه ادراكت به هم ريخته؟ يا ديوانه شده اى؟ و يا هذيان مى گويى؟ به خدا سوگند! اگر اقليمهاى هفت گانه با آنچه در زير آسمان هاست به من دهند كه خداوند را با گرفتن پوست جوى از دهان مورچه اى نافرمانى كنم، هرگز نخواهم كرد و اين دنياى شما از برگ جويده اى كه در دهان ملخى باشد، نزد من خوارتر و بى ارزشتر است.

«على» را با نعمتهاى فناپذير و لذّتهاى نابود شدنى دنيا چه كار! از به خواب رفتن عقل و لغزشهاى قبيح به خدا پناه مى بريم و از او يارى مى جوييم.

خطبه 225

كه در آن از خدا مى خواهد از همگان بى نيازش كند

پروردگارا! آبرويم را بى نيازى نگهدار! و شخصيتم را در اثر فقر ساقط مگردان! كه از روزى خواران تو درخواست روزى كنم و از اشخاص پست خواستار عطوفت و بخشش باشم! و به ستودن آن كس كه كمكم مى كند مبتلا گردم! و به مذمّت و بدگويى از آن كه به من نمى بخشد آزمايش شوم! و تو در ماوراى همه اينها سرپرست منى كه ببخشى و يا منع نمايى! و تو بر همه چيز قادرى «إنَّكَ عَلى كُلِّ شَىْ ءٍ قَديرٌ».(1)


1- سوره آل عمران، آيه 26.

ص: 544

ص: 545

خطبه 226

كه در تنفّر از زرق و برق دنيا ايراد فرموده

(دنيا) سرايى است كه بلاها آن را احاطه كرده و به بى وفايى و مكر معروف است، حالاتش يكنواخت نمى ماند و ساكنانش ايمن نيستند.

احوالش گوناگون و حالاتش گذرنده، زندگى در آن مذموم و امنيّت در آن غير ممكن است، اهل آن همواره هدف تيرهاى بلا هستند كه دنيا مرتّباً به سوى آنها پرتاب مى كند و با مرگ نابودشان مى سازد.

اى بندگان خدا! بدانيد شما و آنچه در آن از اين دنيا هستيد در همان راهى قرار داريد كه پيشينيان شما بودند، همانها كه عمرشان از شما طولانى تر، سرزمينشان آبادتر و آثارشان از شما بيشتر بود، ناگاه صداهايشان خاموش، نيروها و حركتهاشان راكد، اجسادشان كهنه، سرزمينشان خالى و آثارشان مندرس گرديد.

قصرهاى بلند و محكم و بساط عيش و پشتيهاى نرم و راحت آنها به سنگ و آجر و لحدهاى گورستان تبديل شد! همين گورهايى كه درگاه آن بر خرابى بنا گذارده شده و با خاك آن را محكم كرده اند، محلّ قبرها به هم نزديك و ساكنان آنها از هم غريب و دور! در ميان محلّه وحشت زدگان و فارغ بالهاى گرفتار و مشغول قرار دارند. با وطنهاى خود انس نمى گيرند و هم چون همسايگان با هم ارتباطى ندارند با اين كه به هم نزديكند و خانه هايشان در كنار هم قرار دارد! چگونه مى توانند با هم ديدار كنند؛ در حالى كه فنا و فرسودگى با سينه خود آنها را در هم كوبيده و سنگ و خاكها آنان را خورده اند.

در پيش خود مجسّم سازيد كه شما نيز مانند آنها خواهيد شد و در گرو همان قبر و در دل همان وديعه گاه قرار خواهيد گرفت. چگونه خواهيد بود آن گاه كه امور پايان پذيرد (و دوران برزخ تمام شود)، مردگان از قبرها بر خيزند «آن جاست كه هر كس از آنچه از پيش فرستاده آگاه مى شود و به سوى خداوند كه مولا و سرپرست حقيقى همگان است، باز مى گردند و افتراها و سخنهاى نابجايى كه در دنيا دستاويزشان بود به دردشان نمى خورد».(1)


1- سوره يونس، آيه 30.

ص: 546

ص: 547

خطبه 227

كه در آن از خداوند تقاضاى هدايت به خير و سعادت مى كند

پروردگارا! تو براى دوستانت مأنوس ترين مونسهايى و براى توكّل كنندگانت بهترين برطرف كننده مشكلاتى. درون دل آنان را مى دانى و از اسرار ضميرشان آگاهى و از اندازه ديد چشمانشان با خبرى.

اسرار آنها برايت مكشوف و قلوبشان به تو متوجّه است و اگر غربت آنان را به وحشت اندازد، ياد تو مونس تنهايى آنهاست و اگر مصائب و مشكلات بر آنان فرو بارد به تو پناه مى آورند، چه اين كه مى دانند زمام امور به دست توست و سرچشمه آنها به فرمان تو!

پروردگارا! اگر از بيان خواسته خود عاجز شوم! و يا در پيدا كردن راه و رسم درخواست خود نابينا گردم، تو مرا بر مصالح خويش راهنمايى كن! و قلبم را به سوى آنچه رشد و صلاح من است، رهبرى فرما كه اين كار از هدايتهاى تو ناشناخته و به دور نيست و برآوردن چنين خواسته هايى براى تو تازگى ندارد.

پروردگارا! با عفو و بخشش خود با من رفتار كن، نه با عدل و دادگريت!

خطبه 228

كه به بعضى از اصحابش اشاره مى كند

خداوند به او خير دهد! كه كژيها را راست كرد و بيماريها را مداوا نمود؛ سنّت را به پاداشت و فتنه را پشت سرگذاشت، با جامه اى پاك و كم عيب از اين جهان رخت بربست و به خير و نيكى آن رسيد، از شرّ و بدى آن رهايى يافت! وظيفه خويش را نسبت به خداوند انجام داد و آن چنان كه بايد از مجازات او مى ترسيد!

خود رفت و مردم را بر سر چند راهى باقى گذاشت كه نه گمراهان در آن هدايت مى يافتند و نه

ص: 548

جويندگان هدايت به يقين راه خويش را پيدا مى كردند.

ص: 549

خطبه 229

پيرامون بيعت مردم با او در امر خلافت

«شريف رضى رحمه الله» مى گويد: نظير اين سخن-/ با تعبيرهاى ديگرى-/ قبلًا گذشت.

شما (براى بيعت) دستم را گشوديد و من بستم. شما آن را به سوى خود كشيديد و من آن را برگرفتم! پس از آن همچون شتران تشنه كه روز وعده آب به آبخورگاه حمله كنند و به يكديگر پهلو زنند به گردم ريختيد! آن چنان كه بند كفشم پاره شد، عبا از دوشم افتاد و ضعيفان پايمان گرديدند!

سرور و خوشحالى مردم آن روز به خاطر بيعت با من، چنان شدّت داشت كه كودكان به وجد آمده و پيران خانه نشين با پاى لرزان خود براى ديدار منظره اين بيعت به راه افتاده بودند، بيماران براى مشاهده بر دوش افراد سوار شده و دوشيزگان نو رسيده (بر اثر عجله و شتاب) بدون نقاب در آن مجمع حاضر شده بودند!

خطبه 230

اشاره

پيرامون مسائل گوناگون

تقوا و ترس از خدا كليد گشايش دروازه هاى راستى و درستى است و ذخيره رستاخيز و سبب آزادى از هرگونه بردگى (شيطان) و نجات از هرگونه هلاكت. در پرتو تقوا، طالبان پيروز و فرار كنندگان رهايى مى يابند و با آن به هر هدف و آرزويى مى توان رسيد!

ارزش عمل

عمل كنيد (تا هنگامى كه) عمل (شما به پيشگاه شما) بالا مى رود و به تو نفع مى بخشد؛

و به دعاهاى شما ترتيب اثر داده مى شود، (عمل كنيد تا زمانى كه) احوال آرام و قلمهاى (فرشتگان براى نوشتن اعمال) در جريان است؛ به انجام اعمال صالح مبادرت ورزيد پيش از آن كه عمرتان پايان يابد، يا بيمارى مانع گردد و يا تير مرگ شما را هدف قرار دهد،

ص: 550

ص: 551

چه اين كه مرگ از بين برنده لذّات شماست و مكدّر كننده تمايلات و فاصله افكن ميان شما و اهدافتان، ديدار كننده اى است دوست نداشتنى! حريفى است مغلوب ناشدنى، جنايتكارى است تعقيب نكردنى! هم اكنون دامهايش بر دست و پاى شما آويخته و ناراحتيها و مشكلاتش شما را احاطه نموده، تيرهايش شما را هدف قرار داده، تسلّطش بر شما عظيم است و حملاتش پى در پى. كمتر ممكن است تيرش به هدف اصابت نكند و ضربه اش كارگر نشود، چقدر نزديك است كه سايه هاى تاريك مرگ و شدّت دردهاى آن و تيرگى بى هوشى ها و شدايد و ظلمت سكرات و تألّمات خروج روح از تن و تاريكى زمان چشم به هم گذاشتن و ناگوارى چشيدن آن شما را فراگيرد. خوب پيش خود مجسّم سازيد كه ناگهان مرگ به شما حمله ور مى شود و شما را حتّى از گفتن سخن آهسته ساكت مى سازد. دوستان مشاورتان را از گردتان پراكنده مى كند، آثارتان را محو و خانه هايتان را معطّل مى گذارد، وارثان شما را بر مى انگيزاند تا ارث شما را تقسيم كنند، اينها يا دوستان خاصّى هستند كه نمى توانند به هنگام مرگ به شما نفعى ببخشند و يا نزديكان غم زده اى كه نمى توانند جلوى مرگ را بگيرند و يا مسروران و شماتت كنندگانى كه از مرگ شما غم به خاطر راه نمى دهند!

تلاش و كوشش

با جدّيّت و كوشش (به انجام اعمال نيك) بپردازيد، براى اين سفر مهيّا و آماده شويد و زاد و توشه از اين منزل، فراوان برگيريد. دنيا شما را مغرور نسازد، چنان كه پيشينيان و امّت هاى گذشته را در اعصار و قرون قبل مغرور ساخت؛ همانها كه شير از پستان دنيا دوشيدند و به غفلتهاى آن گرفتار شدند، مدّت آن را به پايان بردند و تازه هاى آن را كهنه ساختند. ولى سرانجام مسكنهاى آنها گورستان و ثروتهايشان ميراث براى ديگران گرديد. هم اكنون كسى كه نزد آنان برود وى را نمى شناسند و به آنها كه برايشان مى گريند اهميّت نمى دهد و به كسانى كه آنان را مى خوانند پاسخ نمى گويند.

از زرق و برق دنيا برحذر باشيد كه غدّار است و مكّار، فريبنده است و حيله گر، بخشنده اى است منع كننده! پوشنده اى است برهنه سازنده، آرامش آن بى دوام، مشكلاتش بى سرانجام و بلاهايش جاودانى و قطع ناشدنى!

قسمتى ديگر از اين خطبه كه در توصيف زاهدان است.

آنها گروهى از مردم دنيا بودند، امّا اهل آن نبودند يعنى در دنيا بودند امّا همچون كسانى كه در آن نبودند، به آنچه درك مى كردند عمل مى نمودند و از آنچه بايد برحذر باشند، پيشى مى گرفتند، آنها جز با كسانى كه اهل آخرت بودند نشست و برخاست نداشتند، مى ديدند كه دنيا پرستان مرگ اجسادشان را بزرگ مى شمرند، امّا اينها مرگ قلبهاى زندگان را بزرگتر مى دانند!

ص: 552

ص: 553

خطبه 231

كه در «ذى قار» هنگام حركت به سوى «بصره» ايراد فرمود، «واقدى» اين خطبه را

در كتاب «الجمل» آورده است.

پيامبر صلى الله عليه و آله براى انجام فرمان خداوند قيام كرد و رسالتهاى پروردگارش را ابلاغ نمود؛ به وسيله او شكافهاى اجتماعى را پر كرد و فاصله ها را پيوستگى بخشيد و بين خويشاوندان يگانگى برقرار ساخت؛ بعد از آن كه آتش دشمنى در سينه ها و كينه هاى برافروخته در دلها جايگزين شده بود.

خطبه 232

«عبداللّه بن زمعه» كه از شيعيان آن حضرت بود، به هنگام خلافتش نزد امام آمد

و از او درخواست مالى كرد، امام عليه السلام سخنان ذيل را در پاسخش فرمود

اين ثروت نه مال من است و نه از آن تو!؛ غنيمتى است مربوط به مسلمانان كه با شمشيرهاشان به دست آورده اند؛ اگر تو در نبرد همراهشان بوده اى سهمى همچون سهم آنان دارى! وگرنه دستچين آنهابراى غير دهان آنان نخواهد بود!

خطبه 233

اشاره

اين سخن را هنگامى فرمود كه «جعدة بن هبيره» نتوانست در منبر سخن بگويد،

اين سخن درباره فضايل اهل بيت عليهم السلام و اوضاع نابسامان عصر او مى باشد.

آگاه باشيد! زبان پاره گوشتى است از اين پيكر انسان؛ هر گاه آمادگى در انسان نباشد، زبان هم ياراى نطق ندارد

ص: 554

ص: 555

و به هنگام آمادگى، نطق مهلتش نمى دهد، ما فرمانروايان سخنيم و رگ و ريشه آن در ميان ما استوار و محكم شده و شاخه هايش بر ما سايه افكنده است!

فساد زمان

خدا شما را رحمت كند! بدانيد در زمانى قرار گرفته ايد كه گوينده حق در آن كم است و زبان از گفتار راست عاجز و گنگ و حق جويان خوارند؛ مردمش همدم گناه و همگام سهل انگارى، سستى و تنبلى اند، جوانانشان بداخلاق، بزرگسالانشان گنهكار، عالمشان منافق و دوستان در دوستى خيانتكارند. نه كوچكشان بزرگسال را احترام مى كند و نه ثروتمندشان زندگى مستمندانشان را تكفّل مى نمايد.

خطبه 234

ذعلب يمامى از احمد بن قتيبه، از عبداللّه بن يزيد، از مالك بن دحيه نقل مى كند كه: خدمت اميرمؤمنان على عليه السلام بوديم در آن جا سخن از تفاوتهاى مردم به ميان آمد، امام عليه السلام فرمود:

آنچه بين آنها تفاوت به وجود آورده آغاز سرشت آنهاست، چه اين كه آنها از قطعه اى از زمين شور و شيرين، سفت و سست تركيب يافته اند و بر حسب نزديك بودن خاكشان با هم نزديكند و به مقدار فاصله خاكشان با يكديگر متفاوتند، افراد خوش منظر (غالباً) سست عقلند؛ بلند قدان كم همّت، پاكيزه عملان بدمنظرند و كوتاه قدان خوشفكر و عميقند. آنها كه نهادى پاك دارند، اعمال و اخلاقى ناپسند دارند، كسانى كه عقلشان حيران است، افكارشان پراكنده است و سخنوران قوىّ القلب اند.

ص: 556

ص: 557

خطبه 235

اين سخن را هنگامى پيامبر صلى الله عليه و آله را غسل مى داد و او را براى دفن مهيّا مى ساخت فرموده است.

پدر و مادرم فدايت اى پيامبر خدا! با مرگ تو چيزى قطع شد كه با مرگ ديگرى قطع نگشت و آن نبوّت و پيام آوردن و اخبار آسمان بود.

مصيبت تو اين امتياز را دارد كه از ناحيه اى تسلّا دهنده است، يعنى پس از مصيبت تو ديگر مرگها اهميتى ندارد و از سوى ديگر اين يك مصيبت همگانى است كه عموم مردم به خاطر تو در سوگند. اگر نبود كه امر به صبر و شكيبايى فرموده اى و از بى تابى نهى نموده اى آن قدر گريه مى كرديم كه اشكهايمان تمام شود و اين درد جانكاه هميشه برايمان باقى بود و حزن و اندوهمان دائمى و تازه اينها در مصيبت تو كم بود؛ امّا حيف نمى توان مرگ را بازگرداند و آن را دفع نمود.

پدر و ماردم فدايت باد؛ ما را در پيشگاه پروردگارت ياد كن و ما را هرگز فراموش منما!

خطبه 236

كه پيرامون حوادث بعد از هجرت پيامبر صلى الله عليه و آله و ملحق شدنش به آن حضرت بحث مى كند.

خود را در همان راهى قرار دادم كه پيامبر صلى الله عليه و آله رفته بود، همه جا در سراغش بودم و در گذرگاههاى يادش قدم مى زدم تا اين كه به منزلگاه «عَرَج» رسيدم.

اين سخن از يك كلام طولانى از آن حضرت گرفته شده است.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: جمله «فَأطَأُذِكْرَهُ» (در گذرگاههاى ياد او قدم مى زدم) از سخنانى است كه در نهايت ايجاز و اختصار و فصاحت است و منظور امام عليه السلام اين است كه خبر پيامبر صلى الله عليه و آله از ابتداى حركت تا پايان مسير به من داده مى شد، امام از اين معنا با آن كنايه عجيب ياد كرده است.

ص: 558

ص: 559

خطبه 237

كه در آن يارانش را به تسريع مبارزه در برابر شورشيان «جمل» دعوت مى كند.

حال كه در متن زندگى و حيات هستيد به عمل پردازيد، پرونده ها باز، بساط توبه گسترده، فراريان از اطاعت خدا به سوى آن خوانده مى شوند، بدكاران اميد بازگشت و پاك شدن دارند، پيش از آن كه چراغ عمل خاموش گردد، مهلت قطع شود، اجل پايان گيرد و در توبه بسته شود و فرشتگان به آسمان روند (سخت بكوشيد و فرصت را غنيمت بشمريد).

هر انسانى بايد براى خويش از خويشتن و از حياتش براى پس از مرگش، از جهان فانى براى جهان باقى و از اين جايگاه موقّت براى اقامتگاه آخرتش توشه برگيرد و نيز انسان بايد در تمام عمر از خدا بترسد؛ زيرا به او مهلت عمل داده شده است و همچنين انسان بايد نفس سركش را زمام كند و افسار آن را در اختيار گيرد و آن را از طغيان نگاه دارد و از همين راه او را از نافرمانى به اطاعت از خداوند بكشاند.

خطبه 238

كه درباره حكمين و نكوهش شاميان و پيروان معاويه فرموده است

آنها سنگدلان، اوباش و بردگانى اراذلند كه از هر سو گرد آمده اند و از گروههاى مختلف تركيب يافته اند. (اينان) از كسانى هستند كه سزاوار است بفهمند و ادب شوند، آموخته گردند و تربيت شوند، از كسانى هستند كه بايد برايشان قيّم و سرپرستى تعيين كرد و دستشان را گرفت و از تصرّف در اموالشان ممنوع كرد، نه از مهاجران هستند و نه از انصار و نه از آنان كه خانه و زندگى خود را براى مهاجران آماده كرده اند و از جان و دل ايمان را پذيرفتند.

آگاه باشيد! شاميان براى خويش نزديكترين افراد به مقصود و مطلوبشان (عمروعاص) را به حكميّت برگزيده اند

ص: 560

ص: 561

و شما نزديكترين فرد به آنچه دوست نداريد و از آن ناخشنوديد (ابوموسى) را به حكميّت انتخاب كرديد.

سر و كار شما با (امثال) عبداللّه بن قيس است، همان كسى كه ديروز مى گفت: «جنگ فتنه است، بند كمانها را ببريد و شمشيرها را در نيام كنيد!»

اگر راستگوست پس چرا خود بدون اجبار در ميدان نبرد شركت كرد و اگر دروغگوست پس متّهم است.

سينه «عمروعاص» را با مشت گره كرده «عبداللّه بن عباس» بشكنيد و از مهلت روزگار استفاده نماييد و مرزهاى دور اسلام را در اختيار بگيريد.

مگر نمى بينيد شهرهاى شما را ميدان نبرد كرده اند و سرزمين حيات و زندگى شما هدف تير دشمن قرار گرفته است؟!

خطبه 239

كه در آن از آل محمّد صلى الله عليه و آله سخن به ميان آورده است.

آل محمّد صلى الله عليه و آله مايه حيات علم و دانشند و مرگ نادانى، حلمشان شما را از علم و دانششان آگاه مى سازد و ظاهرشان از باطنشان و سكوتشان از حكمت و منطقشان شما را مطّلع مى گرداند، هرگز با حق مخالفت نمى كنند و در آن اختلاف ندارند، آنها اركان اسلامند و پناهگاههاى مردم، به وسيله آنان حق به نصاب خود رسيد و باطل از جايگاه خويش ريشه كن گرديد و زبان باطل از بن بركنده شد.

دين را درك كردند، دركى توأم با فراگيرى و عمل؛ نه تنها شنيدن و نقل كردن! زيرا راويان علم فراوانند و رعايت كنندگان و عمل كنندگان آن كم!

ص: 562

ص: 563

خطبه 240

«عبداللّه بن عباس» به هنگامى كه عثمان در محاصره بود از ناحيه او اين پيام را براى امام عليه السلام آورد كه پيشنهاد مى كرد امام عليه السلام از مدينه خارج شود و به ملك خود در «ينبع» برود، تا مردم شعار خلافت به نام او ندهند! و اين بار دوم بود كه عثمان از آن حضرت چنين درخواستى مى كرد. امام عليه السلام در پاسخ عبداللّه بن عباس فرمود:

اى ابن عباس! عثمان مقصودى جز اين ندارد كه مرا همچون شتر آبكش قرار دهد. گاهى بروم و گاه بازگردم؛ يك بار فرستاد كه از مدينه خارج شوم و باز فرستاد كه بازگردم! و هم اكنون نيز فرستاده است كه بيرون رو! به خدا سوگند من آن قدر از او دفاع كردم كه ترسيدم گناهكار باشم!

خطبه 241

كه در آن اصحابش را به جهاد تشويق فرموده است.

خداوند از شما اداى شكر و سپاس خويش را مى طلبد و فرمان خويش را به دست شما مى سپارد و در اين سراى آزمايش و تمرين در زمانى محدود به شما فرصت مى دهد تا كوشش كنيد و برنده جايزه او (بهشت برين) شويد، بنابراين كمربندها را محكم ببنديد و آماده شويد و دامنها را به كمر زنيد (تا دست و پايتان را نگيرد و مانع تلاش شما نشود) به مقام هاى بلند رسيدن با هوسرانى و لذّت سازگار نيست، بسا خواب ها (ى شب) است كه تصميمهاى روز را از بين برده و تاريكيهاست كه ياد همّتهاى بلند را از خاطرها محو كرده است.

درود خدا بر سيّد و سرور ما محمّد پيامبر امّى و بر خاندانش، چراغهاى روشنى بخش تاريكى ها و رشته هاى محكم الهى و سلام فراوان بر آنها باد!

بدا به حال آن كه- در پيشگاه خداوند- فقرا و مساكين و سائلان و آنها كه از حقّشان محروم مانده اند و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان خصم و شاكى او باشند.

كسى كه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزّه نسازد، درهاى ذلّت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترين خيانت، خيانت به ملّت است و رسواترين تقلّب، تقلّب به پيشوايان مسلمين. والسلام.

ص: 564

ص: 565

نامه هاى اميرمؤمنان على عليه السّلام

نامه 1

به اهل كوفه هنگام حركت از مدينه به سوى بصره

از بنده خدا اميرالمؤمنين (على عليه السلام) به اهل كوفه، گروه ياران شرافتمند و بلندپايگان عرب!

امّا بعد: من از جريان «عثمان» آن چنان شما را آگاهى دهم كه شنيدن آن همچون ديدن باشد. مردم به او عيب گرفتند و طعنه زدند و من يكى از مهاجران بودم كه بيش تر براى رضايتش (در راه خدا) مى كوشيدم و كمتر سرزنشش مى نمودم، ولى «طلحه» و «زبير» آسانترين فشارى كه بر او وارد مى كردند همانند تند راندن شتر بود و خواندن هاى ناراحت كننده (كه هر چه زودتر خسته شود) و از ناحيه «عايشه» نيز (عثمان) بطور ناگهانى مورد غضب قرار گرفت.

سرانجام عدّه اى به تنگ آمدند و او را كشتند و مردم بدون اكراه و اجبار، بلكه با اختيار و رغبت؛ با من بيعت نمودند.

آگاه باشيد! سراى هجرت (مدينه)، اهل خويش را بيرون رانده و آنها هم از آن فاصله گرفته اند؛ (مدينه) همچون ديگى در حال غليان است و فتنه بپا خاسته.

بنابراين به سوى امير و فرمانده خود بشتابيد و به جهاد دشمنان خويش مبادرت ورزيد؛ به خواست خداوند بزرگ.

ص: 566

ص: 567

نامه 2

به اهل كوفه پس از فتح بصره

خداوند به شما اهل اين شهر از ناحيه اهل بيت پيامبرتان جزا و پاداش دهد، به بهترين پاداشى كه به عاملان و مطيعان خود و سپاسگزاران نعمتهايش عطا مى كند، چرا كه شنيديد و اطاعت كرديد، دعوت شديد و اجابت نموديد.

نامه 3

به «شريح بن حارث» قاضى خود

نقل شده «شريح بن حارث» قاضى اميرمؤمنان على عليه السلام در عصر حكومت امام عليه السلام خانه اى براى خود به هشتاد دينار خريد، اين گزارش كه به امام رسيد وى را احضار كرده، به او فرمود:

به من خبر رسيده كه خانه اى به قيمت هشتاد دينار خريده و آن را قباله كرده اى و بر آن شهود و گواه گرفته اى.

«شريح» پاسخ داد: چنين بوده است اى اميرمؤمنان! امام عليه السلام نگاه خشم آلودى به وى كرده، فرمود:

اى «شريح»! بزودى كسى به سراغت خواهد آمد كه نه قباله ات را نگاه مى كند و نه از شهودت مى پرسد، تو را از آن خارج مى كند و تنها تو را به قبرت تحويل مى دهد.

اى «شريح»! بنگر اين خانه را از ثروت غير خود نخريده و يا بهاى آن را از غير مال حلال خود نپرداخته باشى كه هم در دنيا و هم در آخرت خود را زيانكار كرده اى! ...

آگاه باش! اگر هنگام خريد خانه نزد من آمده بودى، نسخه قباله را بدين گونه مى نوشتم كه ديگر در خريدن آن خانه حتّى به بهاى يك درهم يا بيشتر علاقه به خرج ندهى!

ص: 568

ص: 569

نسخه قباله اين است:

«اين چيزى است كه بنده اى ذليل از مرده اى كه آماده كوچ است خريدارى كرده؛ خانه اى از سراى غرور، در محلّه فانى شوندگان و در كوچه هالكان!»

اين خانه به چهار حد منتهى مى گردد:

يك حدّ آن به آفات و بلاها مى خورد، حدّ دوّم به مصائب و حدّ سوّم به هوا و هوس هاى هلاك كننده و حدّ چهارم آن به شيطان اغواگر منتهى مى شود و دَرِ خانه همين جاست.

اين خانه را مغرورِ آرزوها، از كسى كه پس از مدت كوتاهى از اين جهان رخت بر مى بندد؛ به مبلغ خروج از عزّتِ قناعت و دخول در ذلّت دنياپرستى و بدبختى، خريدارى نموده، هرگونه عيب و نقص و كشف خلافى در اين معامله واقع شود به عهده بيمارى بخش اجسام پادشاهان! و گيرنده جان جبّاران و زايل كننده سلطنت فرعون ها- همچون: «كِسْرى ، «قَيْصَر»؛ «تُبَّع» و «حِمْيَر»- مى باشد و كسانى كه مال را گِردآورى كردند و بر آن افزودند و آنها كه بنا كردند و محكم ساختند، طلاكارى نموده و زينت دادند، اندوختند و نگهدارى كردند و به گمان خود براى فرزندان باقى گذاردند، همانها كه همگى به پاى حساب و محلّ ثواب و عقاب رانده مى شوند، يعنى هنگامى كه فرمان داورى قضاوت الهى رسيده باشد «و بيهودگان در آن جا به زيان برسند»!(1) «شاهد» اين قباله عقل است آن گاه كه از تحت تأثير هوا و هوس خارج گردد و از علايق دنيا جان سالم به در برد.

نامه 4

به بعضى از سران سپاهش

اگر (دشمنان) به سايه اطاعت و تسليم بازگردند (مزاحم آنان مشو چرا كه) اين همان است كه ما دوست داريم و اگر حوادث، آنان را مهيّاى اختلاف و عصيان نموده است به كمك مطيعان با عاصيان نبرد كن! و به آنها كه پيرو فرمان تو اند از كسانى كه سستى مى ورزند، خويش را بى نياز ساز كه سست عنصران و آنان كه از جنگ كراهت دارند، عدمشان به ز وجود و نشستن آنها از قيامشان بهتر است!


1- سوره مؤمن، آيه 78.

ص: 570

ص: 571

نامه 5

به «اشعث بن قيس» فرماندار آذربايجان

فرماندارى براى تو وسيله آب و نان نيست، بلكه امانتى است در گردنت، تو نيز بايد مطيع مافوق خود باشى.

درباره رعيت حق ندارى استبداد به خرج دهى! در مورد بيت المال به هيچ كارى جز با احتياط و اطمينان اقدام مكن! بخشى از اموال خدا در اختيار توست و تو يكى از خزانه داران او هستى تا آن را به دست من بسپارى و اميد است من رئيس بدى براى تو نباشم- والسلام.

نامه 6

به معاويه

همان كسانى كه با «ابوبكر»، «عمر» و «عثمان» بيعت كردند، با همان شرايط و كيفيّت با من بيعت نمودند.

بنابراين نه آن كه حاضر بود (هم اكنون) اختيار فسخ دارد و نه آن كه غايب بود اجازه ردّ كردن.

شورا فقط از آنِ مهاجران و انصار است اگر آنها همگى كسى را امام ناميدند خداوند راضى و خشنود است. اگر كسى از فرمان آنها با طعن و بدعت خارج گردد او را به جاى خود مى نشانند و اگر طغيان كند با او پيكار مى كنند، چرا كه از غير طريق مؤمنان تبعيّت كرده و خدا او را در بيراهه رها مى سازد.

اى معاويه! به جانم سوگند اگر با نگاه عقلت بنگرى؛ نه با چشم هوا و هوست، مى يابى كه من از همه در خون «عثمان» مبرّاترم و مى دانى كه من از آن بر كنار بوده ام، جز اين كه بخواهى خيانت كنى و چنين نسبتى را به من بدهى، اكنون كه چنين است هر جنايتى كه مى خواهى بكن- والسلام.

ص: 572

ص: 573

نامه 7

به معاويه

امّا بعد! اندرزهاى پر وصله و رنگارنگ (كه هر قسمتى را از جايى گرفته اى) به همراه نامه تزيين شده ات به من رسيد. آن را با گمراهى هاى خويش مزيّن ساخته اى و با سوء رأيت امضا نموده اى، نامه اى است از مردى كه چشم ندارد تا هدايتش كند و رهبر ندارد تا ارشادش نمايد. هوا و هوس او را به سوى خود دعوت نموده و او اين دعوت را اجابت كرده. گمراهى، افسارش را گرفته و او به دنبالش مى دود به همين دليل هذيان بسيار مى گويد و در گمراهى سرگردان است.

قسمتى ديگر از اين نامه

بيعت يك بار بيش نيست. تجديد نظر در آن راه ندارد و در آن اختيار فسخ نخواهد بود. آن كس كه از اين بيعت سربتابد طعنه زن و عيب جو خوانده مى شود و آن كه درباره قبول و ردّ آن انديشه كند، منافق است.

نامه 8

به «جرير بن عبدالله بجلى» هنگامى كه او را به سوى معاويه فرستاد

امّا بعد! هنگامى كه نامه من به دستت رسيد «معاويه» را به حكم قطعى وادار كن! و به او بگو: براى يك طرفه شدن، عزمش را جزم كند. سپس او را بين جنگ بيرون كننده و يا تسليم دالّ بر عجز و رسواگر مخيّر ساز، اگر جنگ را اختيار كرد به او اعلام جنگ كن! و اگر تسليم شد از او بيعت بگير- والسلام.

ص: 574

ص: 575

نامه 9

به معاويه

قبيله ما (قريش) خواستند پيامبرمان را بكشند و ما را ريشه كن كنند، غم و اندوه را به جان هاى ما ريختند و هر چه مى توانستند بدى درباره ما انجام دادند، ما را از زندگانى خوش و راحت باز داشتند و ترس و خوف را با ما قرين گردانيدند، ما را به پناه بردن به كوه هاى صعب العبور مجبور ساختند و آتش جنگ با ما را روشن نمودند، ولى خداوند اراده نمود كه به وسيله ما شريعتش را نگهدارى كند و با دفاع ما شرّشان را از حريم آن باز دارد. مؤمنان ما، در اين راه (براى نگهدارى پيامبر صلى الله عليه و آله) خواستار ثواب بودند و كافران ما از اصل (خويشاوندى متعصّبانه) دفاع مى نمودند.

امّا ديگران از قريش (از غير تيره ما) كه ايمان مى آوردند از اين ناراحتى ها در امان بودند و اين به وسيله هم پيمانها و يا عشيره هايشان بود كه مورد حمايت قرار مى گرفتند و جان آنها در امان بود.

هرگاه آتش جنگ شعله مى كشيد ...

و مردم حمله مى كردند پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله اهل بيت خود را پيشاپيش لشكر قرار مى داد كه اصحابش از آتش شمشير و نيزه مصون بمانند (لذا) «عبيدة بن حارث» (پسر عموى پيامبر صلى الله عليه و آله) روز «بدر» كشته شد و «حمزه» (عموى آن حضرت) روز «احد» شهيد گشت و «جعفر» (پسرعموى رسول خدا) در «موته» شربت شهادت نوشيد. كسانى هم بودند كه اگر مى خواستم نامشان را مى بردم، كه دوست داشتند همانند آنان شهادت نصيبشان شود، امّا مقدّر بود زنده بمانند و مرگشان به تأخير افتد!

شگفتا! از اين روزگار كه مرا همسنگ كسى قرار داده كه چون من، خدمت به اسلام ننموده و سابقه اى در دين چون سابقه من- كه هيچ كس به مثل آن دسترسى ندارد- پيدا نكرده است، جز اين كه كسى ادّعايى كند كه من نمى شناسم و گمان نمى كنم خداوند نيز چنين كسى را بشناسد (زيرا كسى نيست كه چنان سابقه و خدماتى مثل من داشته باشد) و خدا را در هر حال شكر مى گويم.

و امّا آنچه از من خواسته اى كه قاتلان «عثمان» را به تو بسپارم من در اين باره فكر كردم، ديدم براى من جايز نيست كه آنها را به تو يا به غير تو بسپارم. به جان خودم سوگند اگر دست از گمراهى و اختلاف باز ندارى، بزودى خواهى يافت كه همانها به پيكار و تعقيب تو برخواهند خواست و نوبت آن را نمى دهند كه تو براى دسترسى به آنان زحمت جستجو در خشكى و دريا و كوه و دشت را تحمّل كنى ولى بدان اين جستجويى است كه يافتنش براى تو ناراحت كننده است و ديدارى است كه ملاقات آن تو را خوشحال نخواهد ساخت و سلام بر آنان كه اهل آنند!

ص: 576

ص: 577

نامه 10

به معاويه

چگونه خواهى بود آن گاه كه چادر اين دنيا را كه در آن فرو رفته اى، از سرت برگيرند، همين دنيايى كه با زينتهايش خود را زيبا جلوه داده و با لذّتهايش (دنياپرستان را) فريب داده.

تو را دعوت كرده و اجابتش نموده اى ...

زمامت را كشيده و به دنبالش رفته اى، فرمانت داده اطاعتش كرده اى؛ بزودى تو را وارد ميدانى مى كند كه هيچ سپرى در آن جا نجاتت ندهد، بنابراين از اين امر (حكومت) كناره بگير، آماده حساب شو! و دامن را براى حوادثى كه بر تو نازل شده در هم پيچ! به حاشيه نشينان فرومايه گوش فرا مده! اگر چنين كنى به تو اعلام مى كنم كه خويش را در غفلت قرار داده اى. (بدان) تو از متنعّمانى هستى كه فزونى نعمت تو را طاغى ساخته و شيطان بر تو حكومت پيدا كرده و در راه ساختن تو به آرزوى خود رسيده و همچون روح و خون سراسر وجودت را زير تسلّط آورده است.

اى معاويه! چه زمانى شما رهبران رعيت و فرمانروايان ملّت بوده ايد؟ آن هم بدون سبقت در اسلام و شرافت والاى معنوى؟ پناه بر خدا از اين شقاوت ريشه دار! تو را بر حذر مى دارم از اين كه به غرور آمال و آرزوها ادامه دهى و آشكار و نهانت يكسان نباشد (در ظاهر دم از اسلام مى زنى ولى باطناً در راه شرك گام بر مى دارى).

مرا به جنگ دعوت كرده اى؟ اگر راست مى گويى مردم را كنار بگذار، و خود به مبارزه من بيا! كار به دو لشكر نداشته باش و آنها را از جنگ معاف دار تا معلوم شود گناه بر قلب چه كسى چيره شده و پرده بر چشم چه كسى افتاده است!

من «ابوالحسن» درهم كوبنده جدّ و برادر و دايى تو در روز بدرم!

همان شمشير با من است و با همان قلب پر توان با دشمن روبه رو مى شوم، بدعتى در دين نگذاشته ام و پيامبر جديدى انتخاب نكرده ام. من بر همان راهم كه شما پس از آن كه از آن اطاعت كرديد و با اكراه در آن قدم گذارديد، تركش نموديد.

خيال كردى براى انتقام خون عثمان آمده اى؟ در حالى كه مى دانى ...

خون او كجا (و به دست چه كسى) ريخته شده. اگر راستى طالب خون او هستى از همان جا كه مى دانى طلب كن! گويا تو را مى بينم كه آن چنان از رويارويى در جنگ ضجّه و ناله مى كنى كه شتران زير بارهاى سنگين؛

ص: 578

ص: 579

و تو را مشاهده مى كنم كه با جمعيّت خود از ضربات پى در پى و فرمان حتمى شكست و كشتگانى كه پشتِ سر هم بر روى زمين مى افتند؛ ناله و فرياد برآورده اى و مرا به كتاب خدا دعوت مى كنى، در حالى كه جمعيّت تو كافرند و منكر، يا از جاده حق بركنارند.

نامه 11

به سپاهيانش هنگامى كه آنها را به سوى دشمن فرستاد

هرگاه به دشمن رسيديد و يا او به سراغ شما آمد، لشكرگاه خويش را در پيش تپّه ها و يا دامنه كوه ها و يا كنار نهرها قرار دهيد كه اين وسيله حفاظت و ايمنى شماست و از پيش رو بهتر مى توانيد به دفاع بپردازيد.

هميشه با دشمن از يك سو و يا دو سو (نه بيشتر) بجنگيد، مراقبانى در قلّه كوه ها و روى تپه ها و بلندى ها قرار دهيد! مبادا دشمن از جايى كه محلّ خطر و يا مورد اطمينان است، ناگهان به شما حمله كند.

آگاه باشيد! مقدّمه لشكر چشم هاى لشكرند و چشم هاى مقدّمه طلايه داران و پيشاهنگانند.

از تفرقه و پراكندگى سخت برحذر باشيد، هر كجا فرود آمديد همه با هم فرود آييد و هرگاه كوچ كرديد همه كوچ كنيد و آن گاه كه شب پرده سياهش را بر شما افكند، نيزه داران با نيزه ها دايره اى اطراف لشكر به وجود آورند و خود در ميان آنها استراحت كنيد، امّا خوابتان بايد بسيار سبك و كوتاه باشد، همچون شخصى كه آب را جرعه جرعه مى نوشد و يا مضمضه مى كند!

نامه 12

به «معقل بن قيس رياحى» در آن هنگام كه او را با سه هزار نفر به عنوان

مقدّمه لشكر خويش به سوى شام فرستاد

از خدا بترس، همان خدايى كه به ناچار بايد ملاقاتش كنى و سرانجامى جز حضور در پيشگاهش ندارى، جز با كسى كه با تو بجنگد پيكار مكن،

ص: 580

ص: 581

صبح و عصر حركت كن و هنگام گرمى روز به لشكر استراحت ده؛ در پيمودن راه آرامش به خرج ده! در ابتداى شب كوچ مكن كه خداوند شب را وسيله آرامش قرار داده و آن را براى اقامت و توقّف تعيين كرده، نه كوچ و مسافرت، بنابراين شب هنگام بدنت را آرام كن و مركب ها را نيز آسوده بگذار پس آن گاه كه توقّف نمودى به هنگام سحر يا وقتى كه سپيده دميد، به يارى خدا حركت كن.

هرگاه دشمن را ملاقات كردى، در ميان يارانت قرار گير. نه آن قدر به دشمن نزديك شو كه خيال شود آتش جنگ را تو مى خواهى روشن كنى و نه آن قدر دور بايست كه گمان برده شود از نبرد مى ترسى.

(چنين باش) تا فرمان من به تو برسد (امّا به هوش باش) پيش از آن كه آنها را به صلح و مسالمت و راه خدا دعوت كنى و راه عذرشان را در پيشگاه خداوند ببندى؛ به خاطر عداوت خصوصى با آنها پيكار نكنى.

نامه 13

به دو نفر از سران سپاهش

«مالك بن حارث اشتر» را بر شما و بر آنان كه زير فرمان شما هستند امير ساختم! گوش به فرمانش دهيد و مطيع او باشيد! او را زره و سپر خويش قرار دهيد، چه اين كه او كسى است ...

كه احتمال نمى رود سستى به خرج دهد و لغزش پيدا كند و نيز از اين بيمناك نيستيم كه كندى كند، در جايى كه سرعت لازم است و يا سرعت به خرج دهد در موردى كه كندى سزاوارتر است.

نامه 14

به لشكرش پيش از روبه رو شدن با دشمن در «صفّين»

با آنها نجنگيد تا آنها پيش دستى كنند، چه اين كه شما بحمداللَّه (براى حقّانيّت خود) داراى حجّت و دليل هستيد، و واگذاشتن شما نبرد را

ص: 582

ص: 583

تا آنها شروع كنند، اين حجّت ديگرى است به سود شما و بر زيان آنان.

آن گاه كه به اذن خدا آنان را شكست داديد، فراريان را نكشيد و ناتوان ها را ضربت نزنيد! و مجروحان را به قتل نرسانيد! با اذيّت و آزار زنان را به هيجان نياوريد، گرچه آنها به شما دشنام دهند و متعرّض آبروى شما گردند و به سرانتان بدگويى كنند، زيرا نيروى تحمّل و تعقّل آنها كمتر است و به همين دليل زودتر تحت تأثير واقع مى شوند و به هيجان مى آيند (در زمان پيامبر صلى الله عليه و آله) به ما دستور داده شده بود كه دست از آزار آنها برداريم با اين كه مشرك بودند و حتّى در زمان جاهليّت اگر مردى دست به روى زنى بلند مى كرد و سنگ كوچكى يا چوبى به او مى زد همين باعث ننگ او و فرزندان وى مى شد.

نامه 15

كه همواره به هنگام مقابله با دشمن در ميدان جنگ مى خواند

خداوندا! قلب ها به تو پيوسته، گردن ها به سوى تو كشيده شده و چشم ها به سوى تو خيره و قدم ها در راه تو جابجا گشته و بدن ها كهنه گرديده است.

خداوندا! عداوت اينها آشكار گرديده!

و ديگ هاى كينه شان به جوش آمده! خداوندا! شكايت خود را به سوى تو مى آوريم كه پيامبر از ميان ما رفته، دشمنان ما فراوان و خواسته هايمان پراكنده شده است.

«پروردگارا! درهاى صلح و عدالت را بين ما و بين قوم ما به حق بگشا كه تو بهترين گشايندگانى».(1)

نامه 16

كه همواره هنگام نبرد به اصحابش مى فرمود

از عقب نشينى هايى كه مقدّمه حمله تازه است و از جولانى كه حمله به پشتِ سر دارد ناراحت مشويد! حقّ شمشيرها را ادا كنيد!


1- سوره اعراف، آيه 88.

ص: 584

ص: 585

و جاى در غلطيدن دشمن را مهيّا سازيد، خود را براى زدن سخت ترين نيزه و محكم ترين ضربه شمشير (بر پيكر دشمن خونخوار) به هيجان آوريد. صداى خود را در سينه ها خفه كنيد كه اين در بيرون راندن سستى، نقش مهمّى دارد. سوگند به آن كسى كه دانه را شكافت و انسان را آفريد! دشمنان ما اسلام را نپذيرفته، بلكه در ظاهر تسليم شده اند و كفر را در سينه پنهان داشتند، امّا هنگامى كه ياورانى بر ضدّ اسلام يافتند آنچه را پنهان كرده بودند، آشكار ساختند.

نامه 17

كه در پاسخ «معاويه» نگاشته

امّا اين كه خواسته اى شام را به تو واگذارم! (آگاه باش) من چيزى را كه ديروز از تو منع كردم، امروز به تو نخواهم بخشيد (حكم الهى ديروز با امروز فرق نكرده).

و امّا اين كه نوشته اى جنگ، همه عرب را جز اندكى، به كام خود فرو برده، بدان آن كس كه بر حق بوده، جايگاهش بهشت است و آن كس كه به راه باطل در كام جنگ فرو رفته در آتش است!

اما اين كه ادّعاى مساوى بودن ما در جنگ و نفرات (از تمام جهات كرده اى) چنين نيست، زيرا تو در شك به درجه من در يقين نرسيده اى و اهل شام بر دنيا حريص تر از اهل عراق به آخرت نيستند.

و اما اين كه گفته اى: «ما همه فرزندان عبد مناف هستيم» بلى چنين است! امّا «اميّه» چون «هاشم» و «حرب» چون «عبدالمطلّب» و «ابوسفيان» مانند «ابوطالب» نخواهند بود و هرگز مهاجران چون اسيران آزاد شده نيستند و فرزندان صحيح النسب چون منسوب به پدر و آن كه بر حق است چون كسى كه بر باطل است و مؤمن چون مفسد نخواهند بود و چه بدند آنها كه از پيشينيان خود كه در آتشند تبعيّت مى كنند.

از همه گذشته فضل و برترى نبوّت در اختيار ماست كه با آن عزيزان را ذليل و ذليلان را عزيز و بلند مرتبه ساختيم. و هنگامى كه خدا عرب را فوج فوج به دين خود داخل ساخت و اين امّت به هر حال (از روى اختيار يا اجبار) اسلام را پذيرفت، شما از كسانى بوديد كه به اين دين داخل شديد (امّا اين كار) يا براى دنيا بود و يا از ترس و اين موقعى بود كه سبقت گيرندگان به جهت سبقتشان رستگار شده

ص: 586

ص: 587

و مهاجران نخستين، فضل و برترى خويش را يافته بودند، بنابراين شيطان را از خويش بهره مند و راه او را در وجود خود باز مگذار، والسلام.

نامه 18

به «عبدالله بن عبّاس» فرماندار بصره

بدان «بصره» (امروز) جايگاه ابليس است و محلّ كشتزار فتنه، با اهل آن به نيكى رفتار كن و گِره وحشت و ترس از حكومت را از قلوبشان بگشاى (تا به راه آيند و احساس امنيّت كنند).

بدرفتارى تو با «بنى تميم» و خشونتت با آنها را به من گزارش داده اند؛ طايفه بنى تميم همان ها هستند كه هر گاه مردى نيرومند از دست داده اند، نيرومند ديگرى در ميانشان چشم گشوده است و در نبرد و مبارزه در جاهليّت و در اسلام كسى از آنان پيشى نگرفته است، به علاوه آنها با ما پيوند خويشاوندى نزديك و قرابت دارند كه ما نزد خدا به وسيله صله رحم و پيوند با آنان مأجوريم و با قطع آن مؤاخذيم.

بنابراين اى ابوالعبّاس مدارا كن، اميد است خداوند در مورد آنچه بر زبان ودستت از خير و شرّ جارى شده تو را بيامرزد چرا كه هر دو در اين رفتار شريكيم! و سعى كن كه حسن ظن من نسبت به تو پايدار بماند و نظرم درباره تو دگرگون (و ضعيف) نشود. والسلام

نامه 19

به يكى از فرماندارانش

امّا بعد! دهقانان محلّ فرمانداريت از خشونت، قساوت، تحقير و سنگدلى تو شكايت آورده اند

ص: 588

ص: 589

و من درباره آنها انديشيدم، نه آنان را شايسته نزديك شدن يافتم چرا كه مشركند و نه سزاوار دورى و جفا، چرا كه با آنان پيمان بسته ايم، پس لباسى از نرمش همراه با كمى شدّت براى آنان بپوش، با رفتارى ميان شدّت و نرمش با آنها معامله كن، اعتدال را در رفتار با آنان رعايت نما، نه زياد آنها را نزديك كن و نه زياد دور! ان شاءاللَّه

نامه 20

كه به «زياد بن ابيه» جانشين فرماندارش عبدالله بن عبّاس در «بصره» نوشته است و عبدالله بن عبّاس در آن روزگار فرماندارى «بصره» و «اهواز» و «فارس» و «كرمان» و ديگر نواحى آن جا را از طرف امام عليه السلام عهده دار بود

صادقانه به خداوند، سوگند ياد مى كنم اگر گزارش رسد كه از غنايم و بيت المال مسلمين چيزى كم يا زياد به خيانت برداشته اى، آنچنان بر تو سخت بگيرم كه در زندگى كم بهره و بى نوا و حقير و ضعيف شوى. والسلام

نامه 21

به زياد

اسراف را كنار بگذار و ميانه روى را پيشه كن! از امروز به فكر فردا باش و از اموال دنيا به مقدار ضرورت براى خويش نگاهدار و زيادى را براى روز نيازت از پيش بفرست (و براى قيامت ذخيره كن).

آيا اميد دارى خداوند ثواب متواضعان را به تو دهد در حالى كه در پيشگاهش از متكبّران باشى؟ و آيا طمع دارى كه ثواب انفاق كنندگان را به تو عنايت كند در صورتى كه در زندگى پرنعمت و ناز قرار دارى؟ و مستمندان و بيوه زنان را از آن منع مى كنى؟

بدان انسان به آنچه از پيش فرستاده پاداش داده مى شود و به آنچه قبلًا براى خود نزد خدا ذخيره كرده وارد مى گردد. والسلام

ص: 590

ص: 591

نامه 22

به «عبدالله بن عباس»؛ عبداللَّه بن عباس همواره مى گفت: «پس از سخنان پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله

از هيچ سخنى به اندازه اين سخن سود نبردم»!

امّا بعد! انسان گاهى مسرور مى شود به خاطر رسيدن به چيزى كه هرگز از دستش نمى رفت، و گاهى ناراحت مى شود، به خاطر از دست دادن چيزى كه هرگز به آن نمى رسيد!

از اين رو خوشحالى تو بايد از چيزى باشد كه در طريق آخرت به دست آورده اى و تأسف تو بايد از امورى باشد كه مربوط به آخرت است و از دست داده اى، به آنچه از دنيا مى رسى آن قدر خوشحال مباش! و آنچه از دنيا از دست مى دهى بر آن تأسّف مخور و جزع مكن! همّتت در آن باشد كه پس از مرگ به آن خواهى رسيد!

نامه 23

كه پس از ضربت ابن ملجم ملعون قبل از شهادتش به عنوان وصيّت بيان فرمود

وصيّت من به شما اين است كه به خدا شرك نورزيد! و سنّت محمّد صلى الله عليه و آله را ضايع مگردانيد؛ اين دو ستون دين را استوار برپا داريد! و اين دو چراغ را روشن نگهداريد و ديگر از هيچ ملامت و مذمّتى نترسيد.

من ديروز يار و همنشين شما بودم، امروز باعث عبرت شما و فردا از شما جدا خواهم شد؛ اگر زنده ماندم خود ولىّ خون خويشم و اگر بميرم مرگ ميعاد و قرارگاه من است. اگر عفو كنم، عفو براى من موجب تقرّب به خداست و براى شما نيكى و حسنه است، بنابراين عفو كنيد «آيا دوست نداريد خدا شما را مشمول عفو و آمرزش خويش قرار دهد»؟(1) به خدا سوگند چيزى از نشانه هاى مرگ، ناگهان به من روى نياورده كه من از آن ناخشنود باشم و طلايه اى از آن آشكار نشده كه من آن را زشت بشمارم ...

من نسبت به مرگ همچون كسى هستم كه شب هنگام در جستجوى آب باشد و ناگهان به آن برسد و يا همچون كسى كه گمشده خويش را پيدا كند؛ «و آنچه نزد خداست براى نيكان بهتر است».(2)


1- سوره نور، آيه 32.
2- سوره آل عمران، آيه 198.

ص: 592

ص: 593

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: قسمتى از اين سخن در گذشته در ضمن خطبه ها (كلام 149) گذشته ولى به خاطر اضافه اى كه در اين جا بود آن را تكرار كرديم.

نامه 24

در مورد مصرف اموالش بعد از وفات خويش كه پس از بازگشت از صفّين مرقوم فرموده است.

اين دستورى است كه بنده خدا علىّ بن ابى طالب اميرمؤمنان در مورد چگونگى مصرف اموالش به خاطر خشنودى خدا داده است، تا از اين طريق خداوند وى را قرين رحمت و دمساز بهشت سازد و امنيّت و آرامش در سراى ديگر به او عنايت كند ...

بخشى از آن وصيّت اين است:

سرپرستى آن به عهده حسن بن على است كه به طور شايسته از آن مصرف كند و به طور شايسته از آن انفاق نمايد. اگر براى حسن پيشامدى رخ داد و حسين زنده است، او سرپرستى آن را به عهده گيرد و به جاى وى وظيفه را انجام دهد.

پسران فاطمه همان مقدار سهم از اين مال دارند كه پسران على عليه السلام و اين كه سرپرستى آن را به پسران فاطمه واگذاردم به خاطر خدا و به خاطر تقرّب به رسول اللَّه صلى الله عليه و آله، بزرگداشت حرمت او و احترام پيوند خويشاونديش مى باشد.

و با كسى كه اين اموال در دست اوست شرط مى كنم كه اصل مال را حفظ كند و تنها از ميوه و درآمدش در آن راهى كه به او دستور داده ام انفاق نمايد و از نهال هاى نخل چيزى نفروشد تا همه اين سرزمين يك پارچه زير پوشش نخل قرار گيرد و آباد شود.

و هر كدام از كنيزانم- كه با او همبستر شده ام و- صاحب فرزند يا حامله است، از فروش او به خاطر سهم فرزندش خوددارى شود و اگر فرزندش مرد و او زنده است آزاد باشد، بند بردگى از گردنش برداشته و جزء آزادشدگان قرار گيرد.

ص: 594

ص: 595

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: در سخن امام عليه السلام «وَدِيَّةً» به معناى نهال نخل و جمع آورى «وَدي» (بر وزن على) مى باشد.

و جمله ديگر امام كه «حَتّى تُشْكِلَ ارْضُها غِراساً» فصيح ترين سخن است و منظور اين است كه آنچنان درختان و نهال هاى خرما زمين را بپوشاند كه چهره زمين كاملًا دگرگون شود، به طورى كه هر كس آن را ببيند گمان كند به سرزمين ديگرى گام نهاده است.

نامه 25

به افرادى كه مأمور جمع آورى زكات از طرف او مى شدند

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «ما قسمتى از اين وصيّت را در اين جا آورديم تا معلوم گردد امام عليه السلام همواره اركان حق را بپا مى داشت و فرمان به عدل را صادر مى كرد، در كارهاى كوچك و بزرگ، پرارزش يا كم ارزش».

با تقوا و احساس مسؤوليّت در برابر خداوند يكتا و بى شريك حركت كن و در اين راه هيچ مسلمانى را مترسان! و بر سرزمين او ناخشنود مگذر! بيش از حقّ خداوند در اموالش از او مگير؛ پس آن گاه كه به آبادى قبايل رسيدى، ابتدا در كنار آب فرود آى و داخل خانه هاشان مشو! سپس با آرامش و وقار به سوى آنان برو، تا در ميان آنها قرارگيرى، به آنها سلام كن و از اظهار تحيّت به آنان بخل مورز!

پس از آن به آنان مى گويى: اى بندگان خدا مرا ولىّ خدا و خليفه اش به سوى شما فرستاده تا حقّ خدا را كه در اموالتان است بگيرم؛ آيا در اموال شما حقّى از خدا هست كه آن را به نماينده اش بپردازيد؟ اگر كسى گفت نه، ديگر به او مراجعه مكن و اگر كسى پاسخ داد بلى، همراهش برو؛ امّا نه اين كه او را بترسانى يا تهديد كنى ...

يا بر او سخت گيرى كنى و او را به كار مشكلى مكلّف سازى، هر چه از طلا يا نقره به تو داد بستان و اگر داراى گوسفند يا شتر بود، بدون اذن او داخل مشو، زيرا بيشتر آنها از آنِ اوست و آنگاه كه داخل شدى همچون شخص مسلّط و سخت گير رفتار مكن؛ حيوانى را فرار مده و ناراحت مساز! و در ميان آنها صاحبش را ناراحت مكن!

(به هنگام گرفتن حق خدا) حيوانات را دو قسمت كن و صاحبش را مخيّر ساز كه يك قسمت را انتخاب كند و در انتخابش به او اعتراض مكن!

ص: 596

ص: 597

بعد قسمت باقيمانده را دو نيمه كن و وى را مخيّر ساز يكى را انتخاب كند، باز هم به او در اين گزينش خرده مگير، به همين گونه تقسيم كن تا آن جا كه باقيمانده به اندازه حقّ خداوند باشد، آن گاه حقّ خداوند را بگير. (باز هم مواظب باش) اگر از اين تقسيم پشيمان بود و خواست از نو تقسيم نمايى قبول كن! و حيوانات را به هم مخلوط نما و همچون گذشته آنها را تقسيم كن تا حقّ خداوند باقى بماند و آن را بگيرى.

(فراموش مكن) حيوانات پير و دست و پا شكسته و بيمار و معيوب را به عنوان زكات نپذير و آنها را به غير از كسى كه به دينش اطمينان دارى و نسبت به اموال مسلمانان دلسوز است مسپار، تا آن را به پيشواى مسلمين برساند و در ميان آنها تقسيم كند. چوپانى گوسفندان و شتران را جز به شخص خيرخواه و مهربان و امين و حافظ- كه نه سخت گير است و نه اجحاف گر؛ نه تند مى راند و نه حيوانات را خسته مى كند- مسپار.

سپس هر چه جمع آورى كردى فوراً به سوى ما روانه ساز تا آنها را در مصارفى كه خداوند فرمان داده است، مصرف كنيم و آن گاه كه آن را به دست امين خود براى رساندن به مركز سپردى به او سفارش كن كه بين شتران و نوزادش جدايى نيفكند و شير آن را آنچنان ندوشد كه به بچه اش زيان وارد شود و در سوار شدن بر شتران عدالت را مراعات كند و نيز مراعات شتر خسته و يا زخمى كه سوارى دادن برايش مشكل است بنمايد، آنها را بين راه به غدير آب ببرد و از كناره هاى جاده علف دار به درون جاده بى گياه منحرف نسازد و ساعاتى استراحتشان بدهد ...

و آن گاه كه به آب و علفزار مى رسد، مهلت دهد آب بنوشند و علف بخورند، تا هنگامى كه به ما مى رسند- به اذن خدا- فربه و سرحال باشند، نه خسته و كوفته، تا آنها را طبق كتاب خدا و سنّت پيامبرش صلى الله عليه و آله تقسيم كنيم.

اين برنامه باعث بزرگى پاداش و هدايت تو خواهد شد. ان شاءاللَّه

نامه 26

به بعضى از كارمندانى كه براى گِردآورى زكات مى فرستاده است

او را به تقوا و ترس از خدا در امور پنهانى و اعمال مخفى فرمان مى دهد! در آن جا كه هيچ كس جز خدا شاهد و گواه و احدى غير از او وكيل نمى باشد و نيز به او فرمان داده عملى را آشكارا از اطاعت هاى خدا انجام ندهد كه در پنهانى خلاف آن را انجام مى دهد،

ص: 598

ص: 599

(و بايد بداند) آن كس كه پنهانى و آشكارش، كردار و گفتارش با هم مخالفت نداشته باشد، امانت الهى را ادا كرده و عبادت را خالصانه انجام داده است.

و به او فرمان داده كه با مردم با چهره عبوس روبه رو نشود! آنها را بهتان نزند و به آنها به حساب برترى جويى به خاطر اين كه رئيس است بى اعتنايى نكند، چه اين كه آنها برادران دينى هستند و كمك در استخراج حقوق!

(بدان) براى تو در اين زكات نصيب مشخّص و حقّ معيّنى است و شريكانى از مستمندان و ضعيفان بينوا دارى، همان گونه كه ما حقّ تو را مى دهيم تو هم بايد نسبت به حقوق آنها وفادار باشى؛ اگر چنين نكنى از مردمى خواهى بود كه در رستاخيز بيش از همه دشمن و شكايت كننده دارى ...

بدا به حال آن كه- در پيشگاه خداوند- فقرا و مساكين و سائلان و آنها كه از حقّشان محروم مانده اند و بدهكاران و ورشكستگان و در راه ماندگان خصم و شاكى او باشند.

كسى كه امانت را خوار شمارد و دست به خيانت آلايد و خويشتن و دينش را از آن منزّه نسازد، درهاى ذلّت و رسوايى را در دنيا به روى خود گشوده و در قيامت خوارتر و رسواتر خواهد بود و بزرگترين خيانت؛ خيانت به ملّت است و رسواترين تقلّب، تقلّب به پيشوايان مسلمين. والسلام

نامه 27

به «محمّد بن ابى بكر» هنگامى كه وى را به حكومت مصر منصوب كرد

بالهاى محبّتت را براى آنها بگستر! و پهلوى نرمش و ملايمت را بر زمين بگذار! چهره خويش را براى آنها گشاده دار و تساوى در بين آنها حتّى در نگاههايت را مراعات كن! تا بزرگان كشور در حمايت از آنها طمع نورزند و ضعفا در انجام عدالت از تو مأيوس نشوند، كه خداوند از شما بندگان درباره اعمال كوچك و بزرگ و آشكار و پنهان باز خواست خواهد كرد؛ اگر كيفرتان كند شما استحقاق بيش از آن را داريد و اگر عفوتان كند، او كريم تر است.

اى بندگان خدا! آگاه باشيد كه پرهيزكاران هم از دنياى زودگذر و هم از سراى آخرت بهره گرفتند؛

ص: 600

ص: 601

با اهل دنيا در دنيايشان شركت جستند، در حالى كه اهل دنيا در آخرت با آنها شركت نكردند. در دنيا بهترين مسكن (ساده ترين مسكنها) را برگزيدند و بهترين خوراكها (خوراك ساده و حلال) را تناول كردند، (با همان زندگى ساده و پاك) همان لذّتى را كه متنعّمان از دنيا بردند، نصيبشان شد و هم آنچه جبّاران مستكبر از آن بر گرفتند، بهره آنها گشت (و زندگى ظاهراً محقّرشان لذّتبخش تر از زندگى پر زرق و برق دنيا پرستان بود).

سپس از اين جهان با زاد و توشه اى وافر و به مقصد رساننده و تجارتى پر سود به سوى سفر آخرت شتافتند، لذّت بى علاقگى به دنيا را در دنياى خويش بردند و يقين كردند كه در آخرت همسايگان خدايند، در سرايى كه هر چه تقاضا كنند اجابت مى شود و هيچ گونه لذّتى از آنان دريغ نخواهد شد.

اى بندگان خدا! از مرگ و نزديك بودنش بترسيد، آمادگيهاى لازم را براى آن فراهم سازيد، كه امرى عظيم و جريانى پر اهميّت به همراه مى آورد، يا خيرى به همراه دارد كه هرگز آلوده به شر نيست و يا شرى كه هيچ گاه نيكى با آن نخواهد بود. پس چه كسى از عمل كننده براى بهشت، به بهشت نزديكتر است؟ و كدام كس از عمل كننده براى آتش به آتش و عذاب؟ شما تبعيدشدگان مرگيد! اگر بايستيد دستگيرتان خواهد كرد و اگر از آن فرار كنيد به شما خواهد رسيد، مرگ از سايه شما با شما همراه تر است و به پيشانى شما مهر مرگ زده شده. دنيا پشت سر شما درهم مى پيچد؛ پس بر حذر باشيد از آتشى كه عمقش زياد و حرارتش شديد و عذابش تازه است. جايگاهى است كه رحمت در آن وجود ندارد و گوش به سخن كسى داده نمى شود و ناراحتيها در آن بر طرف نمى گردد.

اگر مى توانيد خوفتان از خداوند شديد باشد و در عين حال به خداوند حسن ظنّ داشته باشيد، چنين كنيد و بين آن دو جمع نماييد، زيرا بنده راستين حسن ظنّش به خداوند به اندازه خوفش از اوست و آن كس كه به خدا حسن ظنّ بيشترى دارد، بايد بيش از همه از مجازات او ترسان باشد. (تا تعادل بين خوف و رجا بر قرار گردد).

اى محمّد بن ابى بكر! بدان كه من تو را سرپرست بزرگترين لشكرم يعنى لشكر مصر نمودم. پس بر تو لازم است كه با خواسته هاى دلت مخالفت كنى و از دينت دفاع نمايى؛ گر چه بيش از يك ساعت از زندگانيت باقى نمانده باشد و هرگز خداوند را به خاطر رضايت احدى از مخلوقش به خشم نياورى، چرا كه خداوند جاى همه كس را مى گيرد و كسى نمى تواند جاى خداوند را بگيرد!

نماز را در اوقات خودش به جاى آر! نه آن كه به هنگام بيكارى در انجامش تعجيل كنى و به هنگام اشتغال به كار آن را تأخير اندازى.

و بدان كه تمام اعمالت تابع نمازت خواهند بود!

ص: 602

ص: 603

قسمتى ديگر از اين عهدنامه

امام هدايت و امام گمراهى و پستى، هيچيگاه مساوى نيستند؛ همچنين دوستدار پيامبر و دشمن او با هم برابر نخواهند بود.

پيامبر صلى الله عليه و آله به من فرمود:

«من بر امّتم نه از مؤمن مى ترسم و نه از مشرك، چرا كه مؤمن ايمانش او را باز مى دارد و مشرك را خداوند به وسيله شركش نابود مى سازد. تنها كسانى كه از شرّشان بر شما مى ترسم آنها هستند كه در دل منافقند و در زبان دانا، سخنانى مى گويند دل پسند ولى اعمالى دارند زشت و ناپسند!».

نامه 28

در پاسخ معاويه

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين از نامه هاى بسيار جالب است.

امّا بعد! نامه ات رسيد، در آن يادآور شده اى كه خداوند محمّد صلى الله عليه و آله را براى دينش برگزيد و با اصحابش وى را تأييد كرد، راستى دنيا چه شگفتيهايى دارد، تو مى خواهى ما را از آنچه خداوند به ما عنايت فرموده آگاه سازى! و از نعمت وجود پيغمبر در ميان ما به ما خبر دهى! تو در اين راه به كسى مى مانى كه خرما به «هجر» مى برد(1) و يا همچون شاگرد تيرانداز كه بخواهد به استادش درس تير اندازى دهد.

و گمان كرده اى كه برترين اشخاص در اسلام فلان و فلانند، مطلبى را يادآور شده اى كه اگر راست باشد، ابداً مربوط به تو نيست ... و اگر دروغ و نادرست باشد زيانى براى تو ندارد، تو را با برتر و غير برتر و رئيس سياسى اسلام و زير دستانش چكار؟ اسيران آزاد شده كفّار جاهليّت و فرزندانشان را با امتيازات بين مهاجران نخستين و ترتيب درجات و تعريف طبقاتشان چه نسبت؟!

هيهات! خود را در صفى قرار مى دهى كه از آن بيگانه اى؛ كار به جايى رسيده كه محكومان حاكم شده اند! اى انسان چرا سر جايت نمى نشينى؟! و چرا از كوتاهى و ناتوانى خويش آگاه نمى شوى؟! و چرا به جاى خودت كه قضا و قدر براى تو تأخير داشته باز نمى گردى؟! غلبه مغلوب و پيروزى پيروزمند (در اسلام) با تو چه ارتباطى دارد؟

تو همان كسى هستى كه همواره در بيابان گمراهى سرگردانى و از راه راست و حدّ اعتدال منحرفى.

مگر نمى بينى-/ نه اين كه بخواهم خبرت دهم،


1- اين ضرب المثل مشابه اين مثل فارسى است:« زيره به كرمان مى برد».

ص: 604

ص: 605

بلكه به عنوان شكر و سپاسگذارى نعمت خداوند مى گويم-/ جمعيّتى از مهاجران و انصار در راه خدا شربت شهادت نوشيدند و هركدام داراى مقام و مرتبتى بودند، امّا هنگامى كه شهيد ما «حمزه» شربت شهادت نوشيد، به او گفته شد سيّدالشّهدا (آقاى شهيدان) و رسول اللّه هنگام نماز بر وى (به جاى پنج تكبير) هفتاد تكبير گفت. و نيز مگر نمى دانى، گروهى دستشان در ميدان جهاد قطع شد كه هركدام مقام و منزلتى دارند، ولى هنگامى كه اين جريان درباره يكى از ما انجام شد، لقب «طيّار» به او دادند و گفته شد:

«در آسمان بهشت با دو بال خود پرواز مى كند»! و اگر نه اين بود كه خداوند نهى كرده كه انسان خويشتن را بستايد فضايل فراوانى را بر مى شمردم كه دلهاى آگاه مؤمنان با آن آشناست و گوشهاى شنوندگان از شنيدن آنها تحاشى ندارد. به هر حال دست از اين سخنها بردار و گمراهان را از خود دور كن! ما ساخته و پرورش يافته و رهين منّت پروردگار خويش هستيم؛ ولى مردم پرورش يافته و تربيت شده مايند، آميزش و اختلاط ما با شما هرگز عزّت هميشگى و عطاهاى ما را بر شما از بين نمى برد ...

ما از طايفه شما همسر گرفتيم و به طايفه شما همسر داديم، همچون اقوام همطراز، در حالى كه شما هرگز در اين پايه نبوديد و چگونه ممكن است چنين باشد، در حالى كه پيغمبر (محمّد صلى الله عليه و آله و سلم) از ماست. و تكذيب كننده (ابوجهل) از شما، اسداللّه (حمزه) از ماست. و اسدالاحلاف (يعنى ابوسفيان جمع كننده و قسم دهنده احزاب براى جنگ با پيامبر) از شما؛ دو سيّد و آقاى جوانان بهشت (حسن و حسين) از ما هستند و كودكان آتش (اولاد مروان يا فرزندان عقبة بن ابى معيط) از شما، بهترين زنان جهان (فاطمه) از ماست و حمّالة الحطب (همسر ابولهب) از شما و چيزهاى فراوان ديگرى از اين قبيل، درباره ما و شما!

دوران اسلام ما به گوش همه رسيده و كارهاى ما در دوران جاهليّت نيز بر كسى مخفى نيست؛ كتاب خدا قرآن آنچه را كه برنشمرديم در يك آيه جمع كرده و نشان داده است و آن گفته خداوند است كه:

«خويشاوندان در كتاب الهى نسبت به يكديگر سزاوارترند».(1) و نيز فرموده است: «شايسته ترين مردم به ابراهيم كسانى هستند كه از او تبعيّت كردند و همچنين اين پيامبر و كسانى كه ايمان آورده اند و خداوند ولىّ و سرپرست مؤمنان است.»(2) پس ما از يك طرف به وسيله قرابت از ديگران سزاوارتريم و از طرف ديگر در اثر اطاعت.

آن روز كه مهاجرين در «سقيفه» با انصار گفتگو كردند، توانستند با ذكر قرابت و خويشاوندى با پيغمبر صلى الله عليه و آله و سلم بر آنها پيروز شوند؛ اگر اين دليل برترى است پس حق با ماست نه با شما و اگر دليل ديگرى دارد، ادّعاى انصار به جاى خود باقى است. گمان برده اى كه من بر تمام خلفا حسد ورزيده ام و بر همه آنها طغيان كرده ام، اگر چنين باشد جنايتى بر تو نرفته است كه از تو عذر خواهى كنم!


1- سوره انفال، آيه 75.
2- سوره اعراف، آيه 3.

ص: 606

ص: 607

و به گفته شاعر «اين نقصى است كه گرد ننگ آن بر تو نمى نشيند»!

و گفته اى كه مرا همچون شتر افسار زدند و كشيدند كه بيعت كنم! ...

عجبا، به خدا سوگند خواسته اى مذمّت كنى و ناخودآگاه مدح و ثنا گفته اى، خواسته اى رسوا كنى ولى رسوا شده اى. اين براى يك مسلمان نقص نيست كه مظلوم واقع شود، مادام كه در دين خود ترديد نداشته باشد و در يقين خود شك نكند و اين خلاصه حجّت و دليل من است حتّى در برابر غير تو؛ من به همين خلاصه و كوتاهى اكتفا كردم كه جاى شرحش نيست!

سپس درباره وضع من با عثمان يادآور شده اى و حقّ توست كه از اين گفتار پاسخ داده شوى، چرا كه از خويشان و بستگانش بودى، حال كدام يك از ما دشمنيش با او شديدتر بود و راه را براى كشندگانش مهيّاتر ساخت؟ آيا كسى كه به ياريش پرداخت و از او خواست كه به جايش بنشيند و دست بكشد؟ و يا كسى كه (عثمان) از او يارى خواست و او تأخير كرد تا مرگ بر سرش هجوم آورد و زندگيش به سرآمد؟

نه، به خدا سوگند «خداوند مانعان از نصرت را خوب مى شناسد و هم آنان كه به برادران خود مى گفتند: به سوى ما آييد و به هنگام ناراحتى جز مقدار كمى به كمك نمى شتافتند».(1) من نمى گويم: در مورد بدعتهايى كه به وجود آورده بود بر او عيب نمى گرفتم، مى گرفتم و از آن عذرخواهى نمى كنم، اگر گناه من هدايت و ارشاد اوست، بسيارند كسانى كه مورد ملامت واقع مى شوند و بى گناهند.

و به گفته شاعر: «گاهى شخص ناصح و خيرخواه از بس اصرار در نصيحت مى كند، مورد تهمت قرار مى گيرد».

و من قصدى «جز اصلاح تا حدّ توانايى ندارم و موفقيّت من تنها به لطف خداست وتوفيق را جز از خداوند نمى خواهم، بر او توكّل كردم و به او بازگشتم».(2) و گفته اى كه نزد تو براى من و اصحابم جز شمشير چيزى نيست؛ راستى مضحك است بعد از آن گريه كردن! ...

كى به ياد دارى و چه وقت بوده كه فرزندان «عبدالمطلب» به دشمن پشت كنند و از شمشير بترسند؟!

«پس كمى صبر كن كه حريفت به ميدان خواهد آمد»!

بزودى آن كس را كه تعقيب مى كنى به تعقيب تو برخواهد خواست و آنچه را كه از آن فرار مى كنى، در نزديكى خود خواهى يافت و من در ميان سپاهى عظيم از


1- سوره احزاب، آيه 18.
2- سوره هود، آيه 88.

ص: 608

ص: 609

مهاجران و انصار و تابعان، به سرعت به سوى تو خواهم آمد، با كسانى كه جمعيّتشان به هم فشرده است، به هنگام حركتشان غبار، آسمان را تيره و تار مى كند؛ لباس شهادت در تن دارند، بهترين ملاقات برايشان ملاقات با پروردگارشان است. همراه اين لشكر فرزندان بدرند و شمشيرهاى هاشمى، كه مى دانى لبه تيز آنها چگونه بر پيكر برادر، دايى، جد و خاندانت قرار گرفت! «وَ ما هِىَ مِنَ الظَّالِمينَ بِبَعيدٍ؛ و اين از ستمگران دور نيست».(1)

نامه 29

به اهل بصره

گسستن ريسمان اتّحاد و پراكندگى شما طورى بود كه خود از آن آگاهيد، من از مجرم شما گذشتم و شمشير از فرارى شما برداشتم و آنان كه به جانب من آمدند پذيرفتم و از تقصيرشان صرف نظر كردم. اگر هم اكنون افكار مهلك و نظريّات ضعيف و فاسد، شما را به مخالفت و ستيزه با من بكشاند، سپاه من آماده و پا در ركابند! و اگر مرا مجبور به حركت به سوى خود سازيد، حمله اى به شما بياورم كه «جنگ جمل» در برابر آن بسيار كوچك باشد، با اين كه به فضايل مطيعان شما عارفم و حقّ ناصحان شما را مى شناسم و هرگز به خاطر متّهمى به شخص بى گناه و خوبى تجاوز روا نمى دارم و هيچ گاه پيمان وفادار را نقض نخواهم كرد.

نامه 30

به معاويه

از خداوند در مورد آنچه در اختيار دارى بترس! و در حقوق خداوند بر خود نظر كن، از معرفت و شناسايى چيزى كه در ندانستن آن معذور نيستى خوددارى مكن،


1- سوره هود، آيه 83.

ص: 610

ص: 611

اطاعت نشانه هاى واضح، راههايى نورانى، طرق واسع و آشكار و سرانجام خواستنى دارد.

هوشمندان در اين راه گام مى نهند و فرومايگان و نابخردان، خويش را از آن منحرف مى سازند. كسى كه از آن روى برتابد از حق رو برتافته و در بيابان حيرت و سرگردانى افتاده است. خدا نعمتش را از او مى گيرد و بلايش را بر او مى فرستد.

زنهار! زنهار! خويشتن را نگاهدار كه خداوند راهى را كه بايد بروى، برايت روشن ساخته، از اين بترس كه زندگيت پايان گيرد، در حالى كه به سوى عاقبت تلخ و زيانبار و منزلگاه كفر مى روى؛ خواسته هاى دلت تو را در درون شر داخل ساخته و در پرتگاه ضلالت و گمراهى انداخته، در مهلكه ها تو را وارد نموده و راهها را بر تو سخت فرو بسته است!

نامه 31

اشاره

به امام حسن مجتبى عليه السلام كه در سرزمين «حاضرين» هنگام بازگشت از «صفّين» به او نوشته است

(اين نامه اى است) از پدرى فانى؛ معترف به سختگيرى زمان، كه آفتاب عمرش رو به غروب است و خواه ناخواه تسليم گذشت دنياست، هم او كه در منزلگاه پيشينيان سكنى گرفته و فردا از آن كوچ خواهد كرد.

به فرزندى آرزومند، آرزومند چيزى كه هرگز به دست نمى آيد و در راهى گام مى نهد كه ديگران در آن گام نهادند و هلاك شدند!

به كسى كه هدف بيماريهاست، گروگان روزگار، در تيررس مصايب، بنده دنيا، بازرگان غرور، بدهكار نابوديها و اسير مرگ، هم پيمان اندوهها، قرين غمها، آماج آفات و بلاها، مغلوب شهوات و جانشين مردگان.

امّا بعد! آگاهى من از پشت كردن دنيا و چيرگى روزگار بر من و روى آوردن آخرت به سويم، مرا از ياد غير خودم بازداشته و تمام اهتمامم را به سوى آخرت جلب كرده است و از آن جا كه به خويشتن مشغولم از غير خودم روى برتافته ام. اين وضع، هوا و هوس مرا كنار زده و نظر خالص و نهايى را براى من آشكار ساخته، لذا مرا به مرحله اى رسانده كه سراسر جدّى است و شوخى در آن راه ندارد و به راستى و صداقتى كشانده كه در آن دروغ نيست.

و چون تو را جزئى از خود، بلكه همه خودم يافتم، آن چنان كه اگر ناراحتى به تو رسد به من رسيده و اگر مرگ دامنت را بگيرد، گويا دامن مرا گرفته،

ص: 612

ص: 613

به اين جهت اهتمام كار تو را اهتمام كار خود يافتم ...

لذا اين نامه را براى تو نوشتم تا تكيه گاه تو باشد، خواه من زنده باشم يا نباشم.

پسرم! تو را به تقوا و التزام به فرمان خدا، آباد كردن قلب و روح با ذكر او و چنگ زدن به ريسمان الهى توصيه مى كنم و چه وسيله اى مى تواند مطمئن تر از رابطه اى كه بين تو و خداست-/ اگر به آن چنگ زنى-/ باشد؟!

قلبت را با موعظه و اندرز زنده كن (و هواى نفست را) با زهد و بى اعتنايى بميران، دل را با يقين نيرومند ساز! و با حكمت و دانش نورانى نما و با ياد مرگ رام كن و آن را به اقرار به فناى دنيا وادار و با نشان دادن فجايع دنيا او را بصير گردان! و از حملات روزگار و زشتيهاى گردش شب و روز بر حذرش دار! اخبار گذشتگان را بر او عرضه نما! و آنچه را كه به پيشينيان رسيده است يادآوريش كن، در ديار و آثار مخروبه آنها گردش نما و درست بنگر آنها چه كرده اند، ببين از كجا منتقل شده اند و در كجا جاى گرفته، فرود آمده اند.

خواهى ديد از ميان دوستان منتقل شده و به ديار غربت بار انداخته اند، گويا طولى نمى كشد كه تو هم همانند يكى از آنها خواهى بود. (بنابراين) منزلگاه آينده خود را اصلاح كن، آخرتت را به دنيايت مفروش و در مورد آنچه نمى دانى سخن مگو، در آنچه موظّف نيستى كسى را مخاطب نساز و در راهى كه ترس گمراهى در آن دارى قدم مگذار! چه اين كه خوددارى نمودن به هنگام بيم از سرگردانى گمراهى، بهتر از آن است كه انسان خود را در مسيرهاى خطرناك بيفكند.

امر به معروف كن تا خود اهل معروف باشى؛ با دست و زبانت منكرات را انكار نما و از كسى كه عمل بد انجام مى دهد به سختى دورى گزين و در راه خدا تا سرحدّ توان تلاش كن و هرگز سرزنش سرزنش گران تو را از تلاش در راه خدا باز ندارد ...

در درياى شدايد و مشكلات در راه حق هرجا كه باشد فرو رو، در دين تفقّه كن! و خويشتن را بر استقامت در برابر مشكلات عادت ده كه شكيبايى در راه حق از اخلاق نيك به شمار مى رود، در تمام كارها خويشتن را به خدا بسپار كه خود را به پناهگاهى مطمئن و نيرومند سپرده اى. به هنگام دعا با اخلاص پروردگارت را بخوان! كه بخشش و حرمان به دست اوست و همواره از خدا بخواه كه آنچه خير و نيك است برايت پيش آورد، در وصيّتم دقّت كن و آن را سرسرى مگير چه اين كه بهترين گفته آن است كه سودمند باشد.

ص: 614

ص: 615

آگاه باش! دانشى كه نفع نبخشد در آن خيرى نيست و دانشى كه سزاوار فراگرفتن نيست سود نمى بخشد.

پسرم! هنگامى كه يافتم به سن پيرى رسيده ام و ديدم قوايم به سستى مى گرايد، به اين وصيّت مبادرت ورزيدم، و فرازهايى از آن را به تو گفتم، مبادا اجلم فرا رسد در حالى كه آنچه را در درون داشته ام برايت بيان نكرده باشم و (لازم ديدم) پيش از آن كه در رأيم نقصانى ايجاد شود همچنان كه در جسمم به وجود آمده، يا پيش از آن كه هوا و هوس و فتنه هاى دنيا بر تو هجوم آورد و همچون مركبى سركش گردى، اين سخنان را با تو بگويم، چرا كه قلب جوان همچون زمين خالى است، هر بذرى در آن پاشيده شود مى پذيرد. بنابراين من در تعليم و ادب تو پيش از آن كه قلبت سخت شود و عقل و فكرت به امور ديگر مشغول گردد مبادرت ورزيدم، تا با تصميم جدّى به استقبال امورى بشتابى كه انديشمندان و اهل تجربه، زحمت دريافتن و آزمون آن را كشيده اند و تو را از تلاش بيشتر و تجربه مجدّد بى نياز ساخته اند، بنابراين آنچه از تجربيّات آنها نصيب ما شده، نصيب تو هم خواهد بود، بلكه شايد پاره اى از آنچه بر ما مخفى مانده (با گذشت زمان) بر تو روشن گردد.

پسرم! درست است كه من به اندازه همه كسانى كه پيش از من مى زيسته اند عمر نكرده ام، امّا در كردار آنها نظر افكنده ام ...

و در اخبارشان تفكّر نمودم و در آثار آنها به سير و سياحت پرداختم تا بدانجا كه همانند يكى از آنها شدم؛ بلكه گويا در اثر آنچه از تاريخ آنان به من رسيده با همه آنها از اوّل تا آخر بوده ام. در نتيجه من قسمت زلال و مصفّاى زندگى آنان را از بخش كدر و تاريك باز شناختم و سود و زيانش را دانستم، از ميان تمام آنها قسمتهاى مهم و برگزيده را برايت خلاصه كردم و از بين همه آنها زيبايش را برايت انتخاب نمودم و مجهولات آن را از تو دور داشتم. لذا همان گونه كه يك پدر مهربان بهترين نيكيها را براى فرزندش مى خواهد من نيز صلاح ديدم كه تو را بدين صورت تربيت كنم. و همّت خود را بر آن گماشتم، زيرا تو در آغاز عمر قرار دارى و روزگارت رو به جلو مى رود، داراى نيّتى سالم و روحى با صفا هستى.

(چنين ديدم) كه در آغاز كتاب خدا را همراه تفسيرش و قوانين اسلام و احكامش و حلال و حرام آن را به تو تعليم دهم، و اين همه توجّه را به تو كردم و غير تو را برنگزيدم آن گاه از اين ترسيدم كه آنچه بر مردم در اثر پيروى هوا و هوس و عقايد باطل مشتبه شده و در آن اختلاف نموده اند، بر تو نيز مشتبه گردد، به همين دليل روشن ساختن اين قسمت هرچند خوشايند تو نباشد، پيش من محبوبتر از آن است كه تو را تسليم امرى سازم كه از هلاكتت ايمن نباشم

ص: 616

ص: 617

و اميدوارم خداوند تو را در طريق رشد و صلاحت توفيق دهد و به مقصودت رهبرى كند، اينك اين وصيّتم را براى تو مى فرستم.

پسرم! بدان محبوبترين چيزى كه از ميان گفته هايم در اين وصيّت نامه به آن تمسّك مى جويى، تقوا و پرهيزكارى است و اكتفا به آنچه خداوند بر تو فرض و واجب شمرده است و نيز حركت در راهى كه پدرانت در گذشته از آن راه رفته اند و صالحان خاندانت آن طريق را پيموده اند، زيرا همان گونه كه تو درباره خويش نظر مى كنى، آنها نيز نظر افكندند و همان گونه كه تو براى صلاح خويش مى انديشى آنها نيز مى انديشيدند ...

آنها پس از فكر و دقّت به اين جا رسيدند كه آنچه را به خوبى شناخته اند بگيرند و آنچه را كه مكلّف نيستند رها سازند و اگر روحت از قبول اين ابا دارد كه تا همانند آنها آگاهى نيابى و اقدام نكنى مى بايست از راه صحيح و براى فهميدن و ياد گرفتن اين راه را بپويى، نه اين كه خود را به شبهات بيفكنى و يا به دشمنى ها تمسّك جويى.

اما پيش از آن كه در طريق آگاهى در اين باره گام نهى، از خداوندت استعانت بجوى و در توفيقت در اين راه رغبت و ميل به خداوند نشان ده! و هرگونه عاملى را كه موجب خلل در افكارت مى شود يا تو را در شبهه مى افكند، يا تو را تسليم گمراهى مى سازد؛ رها ساز.

پس آنگاه كه يقين كردى قلبت صفا يافته و در برابر حق خاضع شده و نظرت تكامل يافته و اراده ات متمركز و تصميمت قاطع و واحد گشته، در آنچه برايت تفسير مى كنم نظر افكن! و اگر آنچه را در اين زمينه دوست مى دارى، برايت فراهم نشد و فراغت خاطر حاصل نكردى، بدان كه در طريقى كه ايمن از سقوط نيستى گام بر مى دارى و در دل تاريكيها قدم مى زنى، چرا كه آن كسى كه در اشتباه يا در حال تحيّر و ترديد است، طالب دين نيست و در چنين موقعى امساك و خوددارى از چنين راههايى بهتر است.

پسرم! در فهم وصيتم دقت نما! بدان مالك مرگ همو مالك حيات است و آفريننده همان كسى است كه مى ميراند و فانى كننده هموست كه، جهان هستى را از نو نظام مى بخشد. همان كسى كه بيمارى مى دهد شفا نيز عطا مى كند، و بدان كه دنيا پابرجا نمى ماند مگر به همان گونه كه خداوند آن را قرار داده است، گاه نعمت و گاه ابتلا و پاداش در رستاخيز، يا آنچه كه او بخواهد و تو نمى دانى.

اگر درباره جهان و حوادثش مشكل و بغرنجى براى تو پيش آمد، آن را بر نادانى خود حمل كن، زيرا تو در نخست جاهل و نادان آفريده شدى و سپس عالم و آگاه گرديدى و چه بسيار است آنچه را كه نمى دانى و فكرت در آن سرگردان و چشمت در آن گمراه مى گردد، امّا پس از مدّتى آن را مى بينى! ...

ص: 618

ص: 619

بنابراين به آن كس كه تو را آفريده و روزيت داده و آنچه لازمه خلقتت بوده به تو بخشيده پناه ببر! و پرستش تو ويژه او باشد، ميل و رغبتت به سوى او و تنها از او بترس.

پسرم! بدان هيچ كس از خدا همچون پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله و سلم خبر نياورده است. بنابراين رهبرى او را بپذير! و در طريق نجات و رستگارى، او را قائد خويش انتخاب كن! من از هيچ اندرزى درباره ات كوتاهى نكرده ام و تو هر قدر هم كوشش كنى و صلاح خويش را در نظر بگيرى مصالح خود را آن اندازه كه من درباره تو تشخيص داده ام تشخيص نخواهى داد!

پسرم! بدان اگر پروردگارت شريكى داشت رسولان او نيز به سوى تو مى آمدند، آثار ملك و قدرتش را مى ديدى و افعال و صفاتش را مى شناختى، امّا او خداوندى است يكتا، همان گونه كه خويش را توصيف كرده است. هيچ كس در ملك و مملكتش قادر به ضديّت با او نيست، هرگز از بين نخواهد رفت، و همواره بوده است، او سر سلسله هستى است بدون اين كه آغازى داشته باشد و آخرين آنهاست بدون اين كه پايانى برايش تصوّر شود؛ بزرگ مرتبه تر از آن است كه ربوبيّتش در احاطه فكر يا ديده قرار گيرد.

حال اين كه حقيقت را شناختى در عمل بكوش! آن چنان كه سزاوار مانند توست در كوچكى قدر منزلت و كمى قدرت و فزونى عجز و نياز شديد به پروردگار است.

در راه طاعتش كوشش نما! از عقوبتش ترسان باش! و از خشمش بيمناك! چرا كه او تو را جز به نيكى امر نكرده و جز از قبح و زشتى باز نداشته است.

فرزندم! من تو را از دنيا و حالات آن و زوال و دگرگونيش آگاه ساختم و از آخرت و آنچه براى اهلش در آن مهيّا شده، مطّلع گردانيدم و درباره هر دو برايت مثلها زدم، تا به وسيله آنها عبرت گيرى و در راه صحيح آن گام نهى! كسانى كه دنيا را خوب آزموده اند، همانند مسافرانى هستند كه در سرمنزلى بى آب و آبادى و پر مشقّت قحطى زده كه قابل ماندن نيست قرار گرفته و قصد كوچ به سوى منزلى پرنعمت و به ناحيه اى كه در آن آسايش و راحتى است، نموده اند (اينها براى رسيدن به آن منزل) مشقّتهاى راه را متحمّل شده اند، فراق دوستان را پذيرفته، سختى مسافرت و غذاهاى ناگوار را با جان و دل قبول نموده اند، تا به خانه وسيع خويش و سرمنزل قرار و آرامش خود گام نهند. لذا از هيچ كدام از اين ناراحتى ها و مشكلات در اين راه احساس درد و رنجى نمى كنند؛ هزينه هاى مصرف شده را غرامت نمى انگارند و هيچ چيز برايشان محبوبتر از آن نيست كه آنان را به منزلشان نزديك و به محلّ آرامششان برساند.

ص: 620

ص: 621

امّا كسانى كه به دنيا مغرور شده اند، همانند مسافرانى هستند كه در منزلى پرنعمت قرار داشته، سپس به آنها اعلام مى شود كه بايد به سوى منزلى خشك و خالى از نعمت حركت كنند، نزد آنان هيچ چيز ناخوشايندتر و ناراحت كننده تر از مفارقت آنچه در آن بوده اند و حركت به سوى ناراحتيهايى كه بايد تحمّل كنند و در آن قرار گيرند، نيست! پسرم! خويشتن را معيار و مقياس قضاوت بين خود و ديگران قرار بده! پس آنچه را كه براى خود دوست مى دارى، براى ديگران دوست دار و آنچه را كه براى خود نمى پسندى، بر ديگران نيز مپسند؛ ستم مكن! همان گونه كه دوست ندارى به تو ستم شود. نيكى كن، همان طور كه دوست دارى نسبت به تو نيكى كنند، براى خويشتن چيزى را زشت بدان كه همان را براى ديگرى قبيح مى شمارى، به همان چيز براى مردم راضى باش كه براى خود مى پسندى، آنچه نمى دانى مگو، اگر چه آنچه مى دانى بسيار اندك باشد! و آنچه را كه دوست ندارى به تو بگويند، به ديگران نيز مگو. بدان كه عجب و غرور، ضدّ صواب و راستى، و آفت عقل است. نهايت كوشش و تلاش را در زندگى داشته باش! (و از آنچه به دست آورده اى انفاق كن) و براى ديگران اندوخته مكن! و آن گاه كه در راه راست هدايت يافتى، در برابر پروردگارت سخت خاضع و خاشع باش.

بدان! راهى بس طولانى و پر مشقّت در پيش دارى و نيز بدان در اين راه از كوشش صحيح، تلاش فراوان، و اندازه گيرى توشه و راحله به مقدار كافى بى نياز نخواهى بود و با توجّه به اين كه بايد در اين راه سبكبار باشى؛ بيش از تاب و تحمّل خود بار بر دوش مگير! كه سنگينى آن براى تو وبال خواهد بود.

و هر گاه نيازمندى را يافتى كه مى تواند زاد و توشه تو را تا رستاخيز بر دوش گيرد و فردا كه به آن نيازمند شوى به تو پس دهد آن را غنيمت بشمار و اين زاد را بر دوش او بگذار و اگر قدرت بر جمع آورى چنين زاد و توشه اى را دارى هر چه بيشتر فراهم ساز و همراه او بفرست، چرا كه ممكن است روزى در جستجوى چنين شخصى برآيى ولى پيدايش نكنى. هنگامى كه بى نياز هستى اگر كسى قرض بخواهد غنيمت بشمار، تا در روز سختى و تنگدستى تو ادا نمايد. بدان كه پيش روى تو گردنه هايى صعب العبور وجود دارد كه (براى عبور از آنها) سبكباران حالشان به مراتب بهتر از سنگين باران است، و كندروان حالشان بسيار بدتر از سرعت كنندگان. بدان كه نزول تو سرانجام يا در بهشت است يا در دوزخ. بنابراين براى خويش پيش از رسيدنت به آن جهان وسايلى مهيّا ساز و منزل را پيش از آمدنت آماده نما، زيرا «پس از مرگ هيچ عذرى پذيرفته نمى شود»

ص: 622

ص: 623

و راه بازگشتى به دنيا وجود ندارد.

بدان! همان كسى كه گنجهاى آسمان ها و زمين را در اختيار دارد به تو اجازه دعا و درخواست را داده است و اجابت آن را نيز تضمين نموده، به تو امر كرده كه از او بخواهى تا به تو عطا كند و از او درخواست رحمت نمايى، تا رحمتش را بر تو فرو فرستد ...

خداوند بين تو و خودش كسى را قرار نداده كه حجاب و فاصله باشد و تو را مجبور نساخته كه به شفيع و واسطه اى پناه ببرى و مانعت نشده كه اگر كار خلافى نمودى، توبه كنى در كيفر تو تعجيل ننموده و در انابه و بازگشت بر تو عيب نگرفته است. در آن جا كه فضاحت و رسوايى سزاوار توست؛ تو را رسوا نساخته و براى بازگشت و قبول توبه شرايط سنگينى قائل نشده است. در جريمه با تو به مناقشه نپرداخته و تو را از رحمتش مأيوس نساخته است بلكه بازگشت تو را از گناه، حسنه و نيكى قرار داده، گناه و بديت را يك و نيكيت را ده به حساب آورده است و در توبه و بازگشت و عذرخواهى را به رويت گشوده است.

پس آن گاه كه ندايش كنى بشنود، آن زمان كه با او نجوا نمايى سخنت را مى داند، پس حاجتت را به سوى او مى برى، و آن چنان كه هستى در پيشگاه او خود را نشان مى دهى. هر گاه بخواهى با او درد دل مى كنى و ناراحتى و مشكلاتت را در برابر او قرار مى دهى، از او در كارهايت استعانت مى جويى و از خزائن رحمتش چيزهايى را مى خواهى كه جز او كسى قادر به اعطاى آن نيست. مانند عمر بيشتر، تندرستى بدن و وسعت روزى.

بار ديگر تأكيد مى كنم كه خداوند كليدهاى خزائنش را در دست تو قرار داده، زيرا به تو اجازه داده كه از او درخواست كنى، بنابراين هر گاه خواستى، مى توانى به وسيله دعا درهاى نعمت خدا را بگشايى و باران رحمت خدا را فرود آورى. امّا هرگز نبايد از تأخير در اجابت دعا مأيوس گردى، زيرا بخشش به اندازه نيّت است.

گاه مى شود كه اجابت به تأخير مى افتد تا اجر و پاداش و عطاى درخواست كننده و آرزومند بيشتر گردد و گاه مى شود كه درخواست مى كنى، امّا اجابت نمى گردد، در حالى كه بهتر از آن به زودى و يا در موعد مقرّرى به تو عنايت خواهد شد و يا اين كه به خاطر چيز بهترى، اين خواسته ات برآورده نمى شود زيرا چه بسا چيزى را مى خواهى كه اگر به تو داده شود موجب نابودى دين تو مى شود. روى اين اصل بايد خواسته تو هميشه چيزى باشد كه جمال و زيباييش برايت باقى و وبال و بديش از تو رخت بر بندد، مال براى تو باقى نمى ماند و تو نيز براى آن باقى نخواهى ماند.

پسرم! بدان تو براى آخرت آفريده شده اى نه براى دنيا! براى فنا نه بقاى در اين جهان! براى مرگ نه براى زندگى!

ص: 624

ص: 625

(و بدان) كه تو در منزلى قرار دارى كه هر آن ممكن است از آن كوچ كنى؛ در منزلى كه بايد زاد و توشه از آن برگيرى تو در طريق آخرتى، تو رانده شده مرگى؛ همان مرگى كه هرگز فرار كننده از آن نجات نمى يابد، و از دست جوينده اش بيرون نمى رود و سرانجام او را مى گيرد. بنابراين از مرگ بر حذر باش! نكند زمانى تو را به چنگ آورد كه در حال بدى باشى و تو پيشتر با خود مى گفتى كه از اين حال توبه خواهى كرد، امّا او ميان تو و توبه ات حائل گردد و اين جا است كه تو خويشتن را به هلاكت انداخته اى.

ياد مرگ

پسرم! بسيار به ياد مرگ باش و به ياد آنچه به سوى آن مى روى و پس از مرگ در آن قرار مى گيرى تا اين كه هنگامى كه مرگ به نزد تو آيد تو خود را از هر جهت مهيّا كرده باشى. نيروى خويش را تقويت و دامن همّت بر كمر زده و آماده باشى، نكند ناگهان بر تو وارد شود و مغلوبت سازد؛ (پسرم) از اين سخت بر حذر باش كه علاقه شديد مردم به دنيا و حمله حريصانه شان به آن تو را مغرور سازد. چرا كه خداوند تو را از وضع دنيا آگاه كرده و دنيا نيز خود از فنا و زوالش تو را خبر داده و بديهاى خود را آشكارا به تو نشان داده است. (بدان) دنيا پرستان همچون سگانى هستند كه بى صبرانه همواره صدا مى كنند و درندگانى كه در پى دريدن يكديگرند بعضى بر بعضى ديگر فرياد مى كشند، زورمندان ضعيفان را مى خورند و بزرگترها كوچكترها را؛ يا همچون چهارپايانى كه گروهى از آنان پاهايشان بسته و گروهى ديگر رها شده اند، راه هاى صحيح را گم كرده و به راههاى نامعلوم گام گذارده اند، در وادى پر از آفات رها شده اند، در سرزمينى شنزار كه حركت در آن به كندى امكان پذير است، نه چوپانى دارند كه آنها را جمع كند و نه كسى كه آنهارا به منزل و چراگاه برساند؛ دنيا آنان را در طريق كورى به راه انداخته و چشمهاشان را از ديدن نشانه هاى هدايت بر بسته؛ در حيرت و سرگردانى دنيا مانده و در نعمتهاى آن غرق گرديده اند، آنها را مالك و پروردگار خويشتن برگزيده اند؛ دنيا آنها را و آنها دنيا را به بازى گرفته و ماوراى آن را فراموش كرده اند.

در تلاش براى دنيا اندازه نگهدار

آرام! كه به زودى تاريكى بر طرف مى شود (و حقيقت آشكار مى گردد) گويا مسافران به سر منزل مقصود رسيده اند. آن كس كه سريع براند به (قافله) ملحق خواهد شد!

پسرم! بدان آن كس كه مركبش شب و روز است، دائماً در حركت است،- هر چند خود را ساكن مى پندارند-

ص: 626

ص: 627

و همواره قطع مسافت مى كند، گر چه ظاهراً متوقّف است.

بدان! بطور مسلّم هرگز به همه آرزوهايت نخواهى رسيد و از اجلت تجاوز نخواهى كرد (بيش از آنچه مقرّر شده عمر نخواهى نمود) و تو در راه همان كسانى هستى كه پيش از تو مى زيسته اند، بنابراين در طريق به دست آوردن دنيا ملايم باش!

و در كسب و كار ميانه روى را پيشه كن (نه حرص داشته باش و نه طمع)، زيرا بسيار شده كه تلاش بى حد در راه دنيا منجر به نابودى اموال گرديده است! چرا كه نه هر تلاشگرى به روزى رسيده و نه هر مدارا كننده اى محروم مى شود. بزرگوارتر از آن باش! كه به پستى تن در دهى- هر چند تو را به مقصودت برساند- زيرا تو نمى توانى در برابر آنچه از آبرو و شخصيّتت در اين راه از دست مى دهى، بهايى به دست آورى، «بنده ديگرى مباش چرا كه خداوند تو را آزاد آفريده»! چه خوبى و آسايشى دارد آن نيكى كه جز با شر و بدى به دست نمى آيد و يا آسايش و راحتى كه جز با مشقّت زياد حاصل نمى شود. نكند مركبهاى طمع با سرعت حركت كنند و تو را به آبشخورهاى مهلكه بيندازند ... اگر توانستى كه بين تو و خداوند، صاحب نعمتى واسطه نباشد انجام ده، زيرا تو قسمت خود را دريافت خواهى كرد و سهمت را خواهى گرفت و مقدار كمى كه از ناحيه خدا برسد محترمانه تر است از مقدار زيادى كه از ناحيه يكى از مخلوقاتش باشد؛ هر چند همه نعمتها از ناحيه اوست.

سفارشهاى گوناگون

تدارك و جبران آنچه بر اثر سكوتت از دست داده اى آسانتر است، از جبران آنچه در اثر سخنت از دست رفته! چرا كه نگهدارى آنچه در ظرف هست با محكم بستن دهانه آن امكان پذير است، و نگهدارى آنچه در دست دارى نزد من محبوبتر است، از درخواست چيزى كه در دست ديگرى است؛ تلخى يأس و نادارى بهتر است از درخواست از مردم. كسب و كار (و ثروت كم) همراه با عفّت و پاكى و درستكارى بهتر است از ثروت فراوان توأم با فجور و گناه. انسان اسرار خويش را بهتر از هر كس ديگر نگهدارى مى كند.

بسيارند كسانى كه بر زيان خود تلاش مى كنند. كسى كه پر حرفى كند حرفهاى بى معنا زياد خواهد زد.

هركس انديشه كند، بينايى خواهد يافت. با نيكوكاران همراه شو كه از آنان خواهى شد. از اهل شرّ و بدى دور شو تا از آنها بر كنار باشى. غذاى حرام بدترين غذاهاست! ستم بر ناتوان بدترين ستم است!.

آن گاه كه رفق و مدارا كردن شدّت به حساب آيد، شدّت، رفق و مدارايى خواهد بود. گاه مى شود كه دارو مايه بيمارى و بيمارى داروى نجات بخش است! چه بسا آن كس كه اهل اندرز نيست، اندرز دهد و آن كس كه از او درخواست نصيحت شده، خدعه به كار برد! از تكيه كردن بر آرزوها بر حذر باش، كه سرمايه احمقان است. عقل، نگهدارى تجربه هاست. بهترين تجربه هايت آن است كه به تو پند دهد.

ص: 628

ص: 629

پيش از آن كه فرصت از دست برود و مايه اندوهت گردد آن را غنيمت بشمار. چنان نيست كه هر كس در جستجو باشد به خواسته اش برسد. و هر غايب و پنهانى باز گردد. از موارد فساد، از بين بردن زاد و توشه و تباه ساختن معاد است. هر كارى سرانجامى دارد؛ به زودى آنچه برايت مقدّر شده به تو خواهد رسيد. هر بازرگانى همواره خود را در مخاطره مى اندازد (تا نتيجه گيرد). بسيار شده كه سرمايه كم، رشدش از سرمايه زياد بيشتر بوده است! ...

نه در كمك كار پست خيرى وجود دارد و نه در دوست متّهم؛ آن گاه كه روزگار در اختيار تو است بهره خود را بگير. هيچ گاه نعمتى را به خاطر اين كه بيشتر به دست آورى به خطر مينداز. از سوار شدن بر مركب سركش لجاجت بر حذر باش.

وظيفه تو در برابر دوستان

در برابر برادرت اين مطالب را بر خود تحمّل كن؛ به هنگام قطع رابطه از ناحيه او، تو پيوند نما و هنگام قهر و دوريش، لطف و نزديكى. و در برابر بخلش، بذل و بخشش، و در زمان دوريش، نزديكى، به هنگام سختگيريش نرمش، به هنگام جرمش قبول عذر، آن چنان كه گويا تو بنده او هستى، و او صاحب نعمت توست. (امّا) بر حذر باش از اين كه آنچه گفته شد در غير محلّش قرار دهى يا درباره كسى كه اهليّت ندارد به انجام رسانى. هرگز دشمن دوست خود را به دوستى مگير! كه با اين كار با دوستت به دشمنى بر خاسته اى. نصيحت خالصانه خود را براى برادرت مهيّا ساز! خواه نيك باشد يا بد؛ خشم را فرو خور كه من جرعه اى شيرين تر و خوش سرانجامتر و لذّت بخشتر از آن نديدم. با كسى كه با تو به خشونت رفتار كند نرمى پيش گير، كه به زودى او در برابر تو نرم خواهد شد. با دشمن خود با فضل و كرم رفتار كن، كه در ميان يكى از دو پيروزى شيرين ترين را برگزيده اى. اگر خواستى پيوند برادرى و رفاقت را ببرى جاى دستى برايش باقى بگذار كه اگر روزى خواست باز گردد و بار ديگر با تو دوست شود، بتواند. كسى كه به تو گمان نيكى برد با (علمت) گمانش را تصديق كن! هيچ گاه به اعتماد رفاقت و يگانگى كه بين تو و برادرت هست، حق او را ضايع مكن! زيرا آن كه حقّش را ضايع مى كنى با تو برادر نخواهد بود. سعى كن خاندانت بدترين افراد نسبت به تو نباشد. به كسى كه با تو علاقه ندارد علاقه مند مباش! نبايد برادرت در قطع پيوند برادرى نيرومندتر از تو در برقرارى پيوند و نه در بدى كردن قويتر از تو در نيكى كردن باشد! ...

ظلم و ستم كسى كه بر تو ستم مى كند زياد بر تو گران نيايد چرا كه در حقيقت به زيان خود و سود تو تلاش مى كند (و سرانجام بر او پيروز خواهى شد) پاداش كسى كه تو را خوشحال مى كند اين نيست كه به او بدى كنى.

ص: 630

ص: 631

پسرم! بدان كه «روزى» بر دو گونه است: يك نوع روزى است كه به جستجوى آن بر مى خيزى و روزى ديگرى است كه به سراغ تو خواهد آمد يعنى اگر تو هم به سويش نروى به سويت مى آيد، چه زشت است خضوع به هنگام نياز و جفا و ستم به هنگام بى نيازى. تنها از دنيا آن مقدار مال تو خواهد بود كه با آن سراى آخرتت را اصلاح كنى. اگر قرار است براى چيزى كه از دستت رفته ناراحت شوى پس براى هرچيزى كه به تو نرسيده نيز ناراحت باش! با آنچه در گذشته ديده و شنيده اى بر آنچه هنوز نيامده است استدلال كن! چرا كه امور شبيه يكديگرند از كسانى مباش كه پند و اندرز به آنها سود نمى بخشد، مگر آن زمان كه سخت در توبيخ او مبالغه كنى، چرا كه عاقلان با اندرز و آداب پند مى پذيرند، امّا چهارپايان با زدن و ادب كردن! همّ و غمها را با نيروى صبر و حسن يقين از خود دور ساز!

كسى كه ميانه روى را ترك كند از راه حق منحرف شده، يار و همنشين در حكم خويشاوند است.

دوست آن است كه در نبود انسان حقّ دوستى را رعايت كند، هوا و هوس شريك كورى است. چه بسا بيگانگانى كه از خويشاوندان نزديكترند و خويشاوندانى كه از هركس دورتر مى باشند!

غريب كسى است كه دوست نداشته باشد. كسى كه از حق تجاوز كند در تنگنا قرار مى گيرد. آن كس كه به ارزش خود اكتفا كند برايش پاينده تر خواهد بود. مطمئن ترين وسيله اى كه مى توانى به آن چنگ بزنى وسيله اى است كه بين تو و خدايت ايجاد رابطه كند. كسى كه به كار تو اهميّت نمى دهد در حقيقت دشمن تو است، گاه مى شود كه نوميدى نوعى وصول به مقصد است! و اين در صورتى است كه طمع موجب هلاكت شود. چنان نيست كه هر عيب پنهانى آشكار شود و همه فرصتها به نتيجه رسد، گاه مى شود كه بينا به خطا مى رود و نابينا به مقصد مى رسد، شرّ و بدى را تأخير افكن زيرا هروقت بخواهى مى توانى انجام دهى! بريدن از جاهل معادل پيوند با عاقل و هوشيار است! ...

كسى كه از مكر روزگار ايمن بماند زمانه به او خيانت خواهد كرد و كسى كه آن را بزرگ بشمارد او را خوار خواهد ساخت. چنين نيست كه هر تيراندازى به هدف بزند. آن گاه كه حكومت تغيير كند و دگرگون شود زمانه نيز دگرگون خواهد شد؛ پيش از حركت به سوى سفر درباره همسفرت جستجو و تحقيق كن و پيش از گرفتن منزل درباره همسايه ات. از گفتن سخنان بى محتوا بر حذر باش گرچه آن را از ديگرى نقل كنى.

سخنى در مورد زنان

از مشاوره با زنان (هوسباز) بپرهيز كه نظريّه آنها ناقص و تصميمشان سست و ناپايدار است

ص: 632

ص: 633

و از طريق حجاب، چشمها و نگاههايشان را باز دار زيرا حجاب و پوشش، آنها را سالمتر و پاكتر نگاه خواهد داشت؛ خارج شدن و بيرون رفتن آنها بدتر از اين نيست كه افراد غير مطمئن را در بين آنان راه دهى. اگر بتوانى كه غير از تو ديگرى را نشناسند اين كار را بكن. به زن، بيش از حدّ خود و امورى كه مربوط به او نيست تحميل مكن! زيرا زن هم چون شاخه گلى است نه قهرمان خشن، احترامش را به حدّى نگهدار كه او را به فكر نيندازد كه براى ديگرى شفاعت كند. برحذر باش از اين كه در غير جايى كه بايد غيرت به خرج داد اظهار غيرت كنى، (كه نشانه سوءظن تو نسبت به او باشد) زيرا اين گونه اظهار بى اعتمادى و سوءظن، زنان پاك را به ناپاكى و بى گناهان را به آلودگى سوق مى دهد.

براى هركدام از خدمت گذارانت كارى معيّن ساز كه او را در قبال آن مسؤول بدانى، چرا كه اين سبب مى شود كارها را به يكديگر وانگذارند، و در خدمتت سستى نكنند. قبيله و عشيره ات را گرامى دار، زيرا آنها پروبال توانَد كه به وسيله آنها پرواز مى كنى و اصل و ريشه توانَد كه به آنها باز مى گردى و دست و نيروى توانَد كه با آن به دشمن حمله مى كنى.

نيايش

دين و دنيايت را نزد خداوند به امانت گذار و از او بهترين مقدّرات را هم اكنون و در آينده، در دنيا و آخرت مسئلت نما! والسلام.

نامه 32

به معاويه

... گروه بسيارى از مردم را به هلاكت افكندى، با گمراهى و ضلالت خويش آنان را فريفتى! و در امواج فتنه و فساد انداختى همان فتنه و فسادى كه تاريكيهايش فراگير است و امواج شبهاتش همه آنها را در كام خود فرو برده و اين سبب شد كه آنها از حق دور شده و به جاهليّت و دوران گذشته رو آورند؛ به قهقرا برگشته و به حسب و نسب و تفاخرات قومى اعتماد كنند.

جز گروهى از روشن ضميران و اهل بصيرت كه از اين راه باز گشته و پس از آن كه تو را شناختند از تو جدا شدند. از همكارى و معاونت تو به سوى خدا فرار كردند و اين به آن خاطر بود كه تو آنها را به كارى صعب و پر مشقّت (نبرد بر ضدّ حق!) واداشتى

ص: 634

ص: 635

و از راه راست منحرفشان ساختى.

اى معاويه! در برابر كارهايت از خدا بترس! و زمامت را از دست شيطان بازگير! كه دنيا از تو بريده و آخرت به تو نزديك است (و پايان عمرت نزديك است). والسلام.

نامه 33

به «قثم بن عبّاس» فرماندار امام عليه السلام در شهر مكّه

امّا بعد! مأمور اطّلاعات من در مغرب (شام) برايم نوشته و مرا آگاه ساخته كه گروهى از مردم «شام» به سوى «حج» گسيل داشته شده اند، گروهى كوردل، ناشنوا و كورديده، كه حق را با باطل مشوب مى سازند و در طريق نافرمانى خالق از مخلوق اطاعت مى كنند، با دادن دين خود، شير از پستان دنيا مى دوشند و آخرت را-/ كه در انتظار نيكان و پاكان است-/ به متاع اين دنيا مى فروشند؛ در حالى كه هر كار نيك نتيجه اش عايد عامل آن مى شود و جزاى شر جز به فاعلش نمى رسد!

بنابراين در مورد آنچه در اختيار دارى (حكومت) سخت قيام كن! قيام شخصى دورانديش و نيرومند، قيام شخصى عاقل و نصيحتگر، قيام كسى كه از سلطان خويش اطاعت مى كند و مطيع فرمان امام و پيشوايش مى باشد، از اين بپرهيز كه عملى انجام دهى كه در برابرش عذربخواهى، نه به هنگام اقبال نعمت مغرور و خوشحال باش و نه به هنگام شدايد سست و ترسو و ضعيف! والسلام.

نامه 34

به «محمّد بن ابوبكر» هنگامى كه در اثر عزلش از فرماندارى «مصر» و قرار دادن «مالك اشتر» به جاى او ناراحت شده بود، و سرانجام «اشتر» در بين راه از دنيا رفت و به آن جا نرسيد.

امّا بعد! به من خبر رسيده كه از فرستادن «اشتر» به سوى فرمانداريت ناراحت شده اى، ولى اين كار را من نه به اين جهت انجام دادم،

ص: 636

ص: 637

كه تو در تلاش و كوششت كندى ورزيده اى و يا براى اين باشد كه جدّيّت بيشترى به خرج دهى، اگر آنچه در اختيارت قرار دارد از تو گرفتم، تو را والى جايى قرار دادم كه هزينه آن بر تو آسانتر و حكومت آن برايت جالبتر است.

آن مردى كه من او را فرماندار «مصر» كرده بودم، مردى بود كه نسبت به ما ناصح و خيرخواه و نسبت به دشمنانمان سختگير و درهم كوبنده بود، خداى او را رحمت كند كه ايّام زندگى خود را كامل كرد، عمر را به پايان برد و مرگ را ملاقات نمود در حالى كه ما از او راضى بوديم؛ خداوند هم نعمت خشنوديش را بر او ارزانى دارد و پاداشش را مضاعف گرداند.

(امّا اكنون) تو براى پيكار با دشمنت سپاه را بيرون آر و طبق بصيرت و فهمت در مبارزه با او حركت كن. دامن جنگ را براى كسى كه با تو مى جنگد به كمر زن و مردم را در راه پروردگارت به مبارزه دعوت كن. از خداوند بسيار يارى بطلب كه مشكلاتت را حل خواهد كرد و در شدايدى كه بر تو نازل مى شود ياريت مى كند-/ إن شاءاللّه.

نامه 35

به «عبداللَّه بن عبّاس» پس از شهادت «محمّدبن ابى بكر»

امّا بعد، «مصر» به دست دشمن گشوده شده و «محمّدبن ابى بكر»-/ كه خدا رحمتش كند-/ به شهادت رسيده. اين مصيبت را به حساب خداوند مى گذاريم و اجر آن را از خدا مسئلت مى داريم، (مصيبت) فرزندى ناصح و كارگزارى تلاشگر و كوشا، شمشيرى برنده و قاطع و ستونى بازدارنده.

من مردم را به ملحق شدن به او و همكاريش تشويق و تحريص كردم و به آنها فرمان دادم كه پيش از وقوع واقعه به فريادش برسند. من آنها را آشكارا و پنهانى، از آغاز تا انجام در حركت به سوى او دعوت كردم. عدّه اى هماهنگى خود را با اكراه اعلام و گروهى بطور دروغين خود را به بيمارى زدند و گروه سوّم افرادى بودند كه براى تنها ماندن (سپاه حق) دست از ياريش كشيدند.

از خداوند تقاضا مى كنم كه براى نجات من از ميان اين گونه افراد فرجى عاجل قرار دهد. به خدا سوگند اگر علاقه و آرزوى من به شهادت به هنگام پيكار با دشمن نبود و خود را براى مرگ در راه خدا آماده نساخته بودم، دوست مى داشتم حتى يك روز با اين مردم روبه رو نشوم و هرگز آنها را ملاقات نكنم!

ص: 638

ص: 639

نامه 36

اين نامه را به عنوان پاسخ به برادرش «عقيل بن ابى طالب» در مورد لشكرى كه به سوى بعضى از دشمنان گسيل داشته، نوشته است

سپاهى انبوه از مسلمانان را به سوى او گسيل داشتم، هنگامى كه اين خبر به او رسيد، دامن فرار را به كمر زد! و با پشيمانى قدم به عقب گذاشت. (ولى) سپاه در بعضى از راهها به او رسيدند و اين هنگامى بود كه خورشيد به غروب نزديك مى شد؛ لحظه اى نبرد بين آنها درگرفت، و اين كار به سرعت انجام شد، اين درست به اندازه توقّف ساعتى بيش نبود و پس از آن كه سخت گلويش فشرده شد، نيمه جانى از معركه به در برد، و اين در حالى بود كه از او رمقى بيش نمانده بود و با سختى تمام نجات يافت ...

قريش را همراه با تلاششان در گمراهى، جولانشان در اختلاف و سركشى آنها در تيه ضلالت واگذار، كه آنها با هم، در نبرد با من همدست شده اند، همان گونه كه پيش از من در مبارزه با رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم هماهنگ و متّحد بودند، كيفر رساننده ها به جاى من قريش را به كيفر رسانند (خدا قريش را به كيفر اعمالشان برساند) آنها پيوند خويشاونديم را بريدند و حكومت فرزند مادرم (پيامبر) را از من سلب كردند. امّا آنچه در مورد جنگ از من پرسيده اى و نظر مرا در اين باره خواسته اى، عقيده من اين است با كسانى كه پيكار با ما را حلال مى شمارند پيكار كنم، تا آن گاه كه خداوند را ملاقات نمايم و در اين راه نه كثرت جمعيّت در اطرافم موجب عزّت و قدرت برايم خواهد شد و نه متفرّق شدن آنان از اطرافم موجب وحشت، هرگز گمان نكنى كه فرزند پدرت-/ اگر چه مردم او را رها كنند-/ به تضرّع و خشوع افتد و يا در برابر ظلم، سستى به خرج دهد و تسليم و راضى شود و نيز گمان مبر، كه (برادرت) زمام خويش را به دست هركس بسپارد يا به اين و آن سوارى دهد، بلكه بدان گونه است كه شاعر قبيله «بنى سليم» گفته است: اگر از من بپرسى: چگونه هستى؟ جواب مى دهم در برابر مشكلات زمان صبور و با استقامتم.

بر من مشقّت بار است كه حزن و اندوهى در چهره ام ديده شود كه موجب شماتت دشمن، يا ناراحتى دوست گردد!

ص: 640

ص: 641

نامه 37

به معاويه

سبحان اللّه! چقدر به هوا و هوسهاى بدعت آميز و سرگردان كننده وابسته اى، آن هم همراه تضييع حقايق و دور افكندن دلايل مطمئن كه مطلوب خداوند است و اتمام كننده حجّت بر بندگانش.

امّا اين كه بسيار به خون عثمان و نسبت به كشندگان او احتجاج مى كنى (به روشنى بايد بگويم:) تو آن جا به يارى عثمان برخاستى كه در حقيقت يارى خودت بود، ولى در آن جا كه تنها يارى عثمان بود؛ دست از يارش برداشتى! والسلام

نامه 38

به مردم «مصر» آن گاه كه «مالك اشتر» را زمامدار آنها ساخت

از بنده خدا «على امير مؤمنان» به سوى مردمى كه خشم و نفرتشان براى خاطر خدا و به خاطر اين بود كه گروهى از فرمانش سربرتافتند و بر روى زمين معصيت او مى شد، حقّ او از بين رفته بود؛ در آن هنگام كه جور و ستم خيمه و سراپرده خود را بر نيك و بد، بر كسانى كه حاضر و مسافر بودند، بر سر همگان افراشته بود، در آن هنگام كه نه معروف و نيكى وجود داشت كه انسان در كنار آن احساس آرامش كند و نه از منكر و زشتى اجتناب مى شد.

امّا بعد! يكى از بندگان خداوند را به سوى شما فرستادم كه به هنگام خوف (مردم از جنگ) خواب به چشم راه نمى دهد، در ساعات ترس و وحشت؛ از دشمن هراس نخواهد داشت و نسبت به بدكاران از شعله آتش سوزنده تر است او «مالك بن حارث» از قبيله «مذحج» است، سخنش را بشنويد و فرمانش را در آن جا كه مطابق حق است اطاعت كنيد، چرا كه او شمشيرى است از شمشيرهاى خدا كه نه تيزيش به كندى مى گرايد و نه ضربتش بى اثر مى گردد. اگر او فرمان بسيج و حركت داد، حركت كنيد

ص: 642

ص: 643

و اگر دستور توقّف داد توقّف نماييد كه او هيچ اقدام، هجوم، عقب نشينى و پيشروى جز به فرمان من نمى كند، من شما را بر خودم مقدّم داشتم كه او را به فرمانداريتان فرستادم؛ او نسبت به شما ناصح و خيرخواه است و نسبت به دشمنانتان سختگير!

نامه 39

به عمروبن عاص

تو دين خود را تابع دنياى كسى قرار داده اى كه گمراهى و ضلالتش آشكار است و پرده اش دريده! افراد با شخصيّت و بزرگوار را در همنشينى با خود لكّه دار مى سازد و انسان حليم و عاقل با معاشرت با او به سفاهت و نادانى مى گرايد. تو گام به جاى قدم او گذاشتى و بخشش او را خواستار گرديدى، همچون سگى كه به دنبال شيرى برود، به چنگال او متّكى شده و منتظر قسمتهاى اضافى شكارش باشد كه به سوى او اندازد (تو با اين كار) دنيا و آخرتت را تباه كرده اى! در حالى كه اگر به حق مى پيوستى آنچه مى خواستى به آن مى رسيدى، (چرا كه استعداد كافى دارى).

اگر خداوند به من امكان دهد و دستم به تو و پسر «ابوسفيان» برسد، كيفر آنچه انجام داده ايد به شما خواهم داد. امّا اگر حوادث به صورتى پيش آمد كه من آن قدرت را نيافتم و شما باقى مانديد، آنچه در پيش داريد و در سراى آخرت براى شما مهيّا شده بدتر است. والسلام

نامه 40

به يكى از فرماندارانش

امّا بعد! درباره تو به من جريانى گزارش شده است، كه اگر انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده اى، امامت را عصيان كرده اى و امانت (فرماندارى) خود را به رسوايى كشيده اى.

به من خبر رسيده كه تو زمينهاى آباد را برهنه و ويران كرده اى و آنچه توانسته اى تصاحب نموده اى.

و از بيت المال كه زير دستت بوده است به خيانت خورده اى، فوراً حساب خويش را برايم بفرست و بدان كه حساب خداوند از حساب مردم سخت تر است! والسلام.

ص: 644

ص: 645

نامه 41

به يكى از فرماندارانش

امّا بعد! من تو را شريك در امانتم (حكومت و زمامدارى) قرار دادم، و تو را صاحب اسرار خود ساختم.

من از ميان خاندان و خويشاوندانم مطمئنتر از تو نيافتم به خاطر مواسات، يارى نمودن و اداى امانتى كه در تو سراغ داشتم، امّا تو همين كه ديدى زمان بر پسر عمويت سخت گرفته و دشمن در نبرد محكم ايستاده، امانت در ميان مردم خوار و بى مقدار شده و اين امّت اختيار را از دست داده و حمايت كننده اى نمى يابد، عهد و پيمانت را نسبت به پسر عمّت دگرگون ساختى و همراه ديگران مفارقت جستى، با كسانى كه دست از ياريش كشيدند هم صدا شدى، و با خائنان، نسبت به او خيانت ورزيدى نه پسر عمّت را يارى كردى و نه حقّ امانت را ادا نمودى. گويا تو جهاد خود را به خاطر خدا انجام نداده اى؛ گويا حجّت و بيّنه اى از طرف پروردگارت دريافت نداشته اى و گويا تو با اين امّت براى تجاوز و غصب دنيايشان حيله و نيرنگ به كار مى بردى و مقصدت اين بود كه اينها را بفريبى و غنايمشان را در اختيارگيرى؛ پس آن گاه كه امكان تشديد خيانت به امّت را پيدا كردى تسريع نمودى، با عجله به جان بيت المال آنها افتادى و آنچه در قدرت داشتى از اموالشان-/ كه براى زنان بيوه و ايتامشان نگهدارى مى شد-/ ربودى! همانند گرگ گرسنه اى كه گوسفند زخمى و استخوان شكسته اى را بربايد! سپس آن را به سوى حجاز با سينه اى گشاده و دل خوش حمل نمودى! بى آن كه در اين كار احساس گناه كنى، بى پدر باد دشمنت! گويا ميراث پدر و مادرت را به سرعت به خانه خود حمل مى كردى، «سبحان اللّه» آيا به معاد ايمان ندارى؟ از بررسى دقيق و سختگيرى حساب در روز قيامت نمى ترسى؟! اى كسى كه در پيش ما از خردمندان به شمار مى آمدى! چگونه خوردنى و آشاميدنى را در دهان فرو مى برى، در حالى كه مى دانى حرام مى خورى و حرام مى آشامى؟ چگونه با اموال ايتام و مساكين و مؤمنان و مجاهدان راه خدا، كنيز مى خرى و زنان را به همسرى مى گيرى؟ (در حالى كه مى دانى) اين اموال را خداوند به آنان اختصاص داده و به وسيله آن مجاهدين، بلاد اسلام را نگهدارى و حفظ مى نمايد! از خدا بترس و اموال اينها را به سويشان بازگردان كه اگر اين كار را نكنى و خداوند به من امكان دهد وظيفه ام را در برابر خدا درباره تو انجام خواهم داد

ص: 646

ص: 647

و با اين شمشيرم كه هيچ كس را با آن نزدم، مگر اين كه داخل دوزخ شد، بر تو خواهم زد ...

به خدا سوگند اگر حسن و حسين اين كار را كرده بودند هيچ پشتيبانى و هواخواهى از ناحيه من دريافت نمى كردند، و در اراده من اثر نمى گذاردند تا آن گاه كه حق را از آنها بستانم و ستمهاى ناروايى را كه انجام داده اند دور سازم؛ به خداوندى كه پروردگار جهانيان است سوگند، اگر (فرضاً) آنچه تو گرفته اى براى من حلال بود، خوشايندم نبود كه آن را ميراث براى بازماندگانم بگذارم. بنابراين دست نگهدار و اندكى انديشه نما! فكر كن به مرحله آخر زندگى رسيده اى، در زير خاكها مدفون گشته اى و اعمالت به تو عرضه شده، در جايى كه ستمگر با صداى بلند نداى حسرت سر مى دهد و كسى كه عمر خود را ضايع ساخته درخواست بازگشت مى كند «ولى راه فرار و چاره مسدود است».(1)

نامه 42

به «عمربن ابوسلمه مخزومى» فرماندار «بحرين» كه بدين وسيله او را بركنار و «نعمان بن عجلان زرقى» را به جايش منصوب فرمود

امّا بعد! من «نعمان بن عجلان زرقى» را فرماندار «بحرين» قرار دادم و اختيار تو را از فرماندارى آن جا برگرفتم؛ بدون اين كه اين كار براى تو مذمّت و يا ملامت در برداشته باشد، چرا كه تو زمامدارى را به نيكى انجام دادى و حقّ امانت را ادا نمودى.

بنابراين به سوى ما حركت كن بى آن كه مورد سوءظن يا ملامت، يا متّهم و يا گناهكار باشى! زيرا من تصميم گرفته ام به سوى ستمگران اهل شام حركت كنم و دوست دارم تو با من باشى، چرا كه تو از كسانى هستى كه من در جهاد با دشمن و برپاداشتن ستونهاى دين از آنها استعانت مى جويم، إن شاءاللّه.


1- سوره ص، آيه 3.

ص: 648

ص: 649

نامه 43

به «مصقلةبن هبيره شيبانى» فرماندار «اردشير خرّه» (يكى از شهرهاى فارس)

به من درباره تو گزارشى رسيده كه اگر درست باشد و اين كار را انجام داده باشى پروردگارت را به خشم آورده و امامت را عصيان كرده اى. (گزارش رسيده) كه تو غنايم مربوط به مسلمانان را كه به وسيله اسلحه و اسبهايشان به دست آمده و خونهايشان در اين راه ريخته شده، در بين افرادى از باديه نشينان قبيله ات-/ كه تو رابرگزيده اند-/ تقسيم مى كنى.

سوگند به كسى كه دانه را در زير خاك شكافت! و روح انسانى را آفريد! اگر اين گزارش درست باشد، تو در نزد من خوار خواهى شد و ارزش و مقدارت كم خواهد بود، حقّ پروردگارت را سبك مشمار و دنيايت را با نابودى دينت اصلاح مكن، كه از زيانكارترين افراد خواهى بود!

آگاه باش! حق مسلمانانى كه نزد من و يا پيش تو هستند در تقسيم اين اموال مساوى است، بايد همه آنها به نزد من آيند و سهميّه خود را از من بگيرند.

نامه 44

به «زيادبن ابيه» و اين هنگامى بود كه به او گزارش رسيد، معاويه مى خواهد با ملحق ساختن زياد به فرزندان ابوسفيان وى را بفريبد (چون در نسب زياد سخن بود)

من اطّلاع يافتم كه معاويه نامه اى برايت نوشته، تا عقلت را بدزدد و عزم و تصميمت را درهم بشكند، از او برحذر باش كه شيطان است. از هر طرف به سراغ انسان مى آيد ...

از پيش رو، پشت سر، از راست و چپ مى آيد تا در حال غفلت، او را تسليم خود سازد و درك و شعورش را بدزدد.

(آرى) ابوسفيان در زمان عمربن خطاب سخنى بيهوده و بدون انديشه از پيش خود

ص: 650

ص: 651

و با تحريكات شيطان مى گفت؛ ولى اين سخن آن قدر بى پايه است كه نه با آن نسب ثابت مى شود و نه استحقاق ميراث مى رود. كسى كه به چنين سخنى متمسّك شود، همچون بيگانه اى است كه در جمع مى خوارگان وارد شود و بخواهد با آنان دم زند كه بالاخره همه آن را كنار مى زنند و از جمع خود منعش مى نمايند و يا همانند ظرفى است كه به بار مركبى بياويزند كه با حركت مركب همواره در تزلزل و اضطراب است. هنگامى كه «زياد» اين نامه را مطالعه كرد گفت: به پروردگار كعبه سوگند كه امام عليه السلام با اين نوشته شهادت بر اين مطلب (كه در دل من بوده) داده است و اين همچنان در قلبش بود تا زمانى كه معاويه او را دعوت به ملحق شدن نمود.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «واغل» كسى است كه براى نوشيدن مى هجوم مى آورد ولى جزو گروه مى خواران نيست، و همواره وى را عقب مى رانند، و «نوط المذبذب» ظرفى است كه در كنار مركب مى آويزند. همواره در حركت است و از اين طرف به آن طرف مى افتد، و هرگاه مركب پشتش را حركت دهد و يا در راه رفتن عجله كند مى لرزد.

نامه 45

به «عثمان بن حنيف انصارى» فرماندار بصره، پس از آن كه به حضرت گزارش داده شد، كه يكى از ثروتمندان بصره وى را به ميهمانى دعوت كرده و او پذيرفته است

امّا بعد! اى پسر حنيف! به من گزارش داده شده كه مردى از متمكّنان اهل «بصره» تو را به خوان ميهمانيش دعوت كرده و تو بسرعت به سوى آن شتافته اى، در حالى كه طعامهاى رنگارنگ و ظرفهاى بزرگ غذا يكى بعد از ديگرى پيش تو قرار داده مى شد. من گمان نمى كردم تو دعوت جمعيّتى را قبول كنى كه نيازمندانشان ممنوع و ثروتمندانشان دعوت شوند. به آنچه مى خورى بنگر (آيا حلال است يا حرام؟). آن گاه آنچه حلال بودنش براى تو مشتبه بود از دهان بينداز و آنچه را يقين به پاكيزگى و حلّيتش دارى تناول كن!

آگاه باش! هر مأمورى امام و پيشوايى دارد كه بايد به او اقتدا كند و از نور دانشش بهره گيرد، بدان امام شما از دنيايش به همين دو جامه كهنه و از غذاها به دو قرص نان اكتفا كرده است، آگاه باش! شما توانايى آن را نداريد كه چنين باشيد، امّا مرا با ورع، تلاش، عفت و پاكى و پيمودن راه صحيح يارى دهيد.

به خدا سوگند! من از دنياى شما طلا و نقره اى نيندوخته ام و از غنايم و ثروتهاى آن مال فراوان ذخيره نكرده ام و براى اين لباس كهنه ام بدلى مهيّا نساخته ام و از زمين آن حتّى يك وجب در اختيار نگرفته ام.

ص: 652

ص: 653

و از اين دنيا بيش از خوراك مختصر و ناچيزى برنگرفته ام. اين دنيا در چشم من بى ارزشتر و خوارتر از دانه تلخى است كه بر شاخه درخت بلوطى برويد.

آرى از ميان آنچه آسمان بر آن سايه افكنده تنها «فدك» در اختيار ما بود كه آن هم گروهى بر آن بخل و حسادت ورزيدند و گروه ديگرى آن را سخاوتمندانه رها كردند (و از دست ما خارج گرديد) و بهترين حاكم خداست.

مرا با «فدك» و غير فدك چكار؟ در حالى كه جايگاه فرداى هركس قبر اوست كه در تاريكى آن آثارش محو و اخبارش ناپديد مى شود. قبر حفره اى است كه هرچه بر وسعت آن افزوده شود و دست حفر كننده بازتر باشد، سرانجام سنگ و كلوخ آن را پر مى كند و جاهاى خالى آن را خاكهاى انباشته مسدود مى نمايد.

من نفس سركش را با تقوا تمرين مى دهم و رام مى سازم، تا در آن روز بزرگ و خوفناك با ايمنى وارد صحنه قيامت شود و در آن جا كه همه مى لغزند او ثابت و بى تزلزل بماند. (فكر نكن من قادر به تحصيل لذّتهاى دنيا نيستم، به خدا سوگند) اگر مى خواستم مى توانستم از عسل مصفّا و مغز اين گندم و بافته هاى اين ابريشم براى خود خوراك و لباس تهيّه كنم.

امّا هيهات كه هوا و هوس بر من غلبه كند و حرص و طمع مرا وادار كند تا طعامهاى لذيذ را برگزينم.

در حالى كه ممكن است در سرزمين «حجاز» يا «يمامه» كسى باشد كه حتّى اميد به دست آوردن يك قرص نان هم نداشته باشد و نه هرگز شكمى سير خورده باشد، آيا من با شكمى سير بخوابم در حالى كه در اطرافم شكمهاى گرسنه و كبدهاى سوزانى باشند؟ و آيا آن چنان باشم كه آن شاعر گفته است.

«اين درد تو را بس كه شب با شكم سير بخوابى، در حالى كه در اطراف تو شكمهايى گرسنه و به پشت چسبيده باشند»!

آيا به همين قناعت كنم كه گفته شود: من اميرمؤمنانم؟ امّا با آنان در سختى هاى روزگار شركت نكنم؟! و پيشوا و مقتدايشان در تلخيهاى زندگى نباشم؟ من آفريده نشدم كه خوردن خوراكيهاى پاكيزه مرا به خود مشغول دارد؛ همچون حيوان پروارى كه تمام همّش، علف است و يا همچون حيوان رها شده اى كه شغلش چريدن و خوردن و پركردن شكم مى باشد، و از سرنوشتى كه در انتظار اوست بى خبر است، آيا بيهوده يا مهمل و عبث آفريده شده ام؟

آيا بايد سررشته دار ريسمان گمراهى باشم؟ و يا در طريق سرگردانى قدم گذارم؟ گويا مى بينم گوينده اى از شما مى گويد:

ص: 654

ص: 655

«هرگاه اين (دو قرص نان) قوت و خوراك فرزند ابوطالب است بايد هم اكنون نيرويش به سستى گراييده باشد و از مبارزه با همتايان و نبرد با شجاعان بازماند».

آگاه باشيد! درختان بيابانى چوبشان محكمتر است، امّا درختان سرسبز كه همواره در كنار آب قرار دارند پوستشان نازكتر (و كم دوامترند)، درختانى كه در بيابان روييده و جز با آب باران سيراب نمى گردند؛ آتششان شعله ورتر و پردوامتر است و من نسبت به پيامبر صلى الله عليه و آله همچون روشنى كه از روشنايى ديگر گرفته شده باشد و همچون ذراع نسبت به بازو هستم (بنابراين روش او را از دست نمى دهم).

به خدا سوگند اگر عرب براى نبرد با من پشت به پشت يكديگر بدهند من به اين نبرد پشت نمى كنم و اگر فرصت دست دهد كه بتوانم آن را مهار كنم به سرعت به سوى آنان خواهم شتافت، و به زودى تلاش خواهم كرد كه زمين را از اين شخص وارونه! و اين جسم كج انديش (معاويه) پاك سازم، تا سنگ و شن از ميان دانه ها خارج شود!

بخش ديگرى از اين نامه كه در پايان آن آمده:

اى دنيا! از من دور شو! افسارت را برگردنت انداختم، تو را رها كردم من از چنگال تو رهايى يافته و از دامهاى تو رسته ام و از لغزشگاههايت دورى گزيده ام.

كجايند پيشينيانى كه با شوخيهايت آنها را مغرور ساختى؟ كجا هستند ملّتهايى كه با زينتها و زخارف خود آنها را فريفتى؟ هان! آنها گروگان گورستانها و هم آغوش لحدها شده اند (اى دنيا!) سوگند به خدا اگر تو شخصى ديدنى و قالبى حسّى بودى، حدود خداوند را در مورد بندگانى كه آنها را با آرزوها فريب داده اى بر تو جارى مى ساختم، و كيفر پروردگار را در مورد ملّتهايى كه آنها را به هلاكت افكندى و قدرتمندانى كه آنها را تسليم مرگ و نابودى نمودى و هدف انواع بلاها قرار دادى در آنجا كه نه راه پس داشتى و نه راه پيش، درباره ات به مرحله اجرا مى گذارم.

هيهات! كسى كه در لغزشگاههاى تو قدم گذارد، سقوط مى كند. كسى كه بر امواج بلاهاى تو سوار گردد غرق مى شود. (امّا) كسى كه از دامهاى تو خود را بركنار دارد پيروز مى گردد. آن كه از دست تو سالم رسته از اين هيچ ناراحت نيست كه معيشت او به تنگى گراييده، چرا كه دنيا در نظر او همچون روزى است كه زمان زوال و پايان گرفتنش فرا رسيده.

از من دور شو! سوگند به خدا! من رام تو نخواهم شد تا مرا خوار سازى و زمام اختيارم را به دست تو نخواهم سپرد كه به هر كجا خواهى ببرى! به خدا سوگند،-/ سوگندى كه تنها مشيّت خداوند را از آن استثنا مى كنم-/ آن چنان نفس خويش را به رياضت وادارم كه به يك قرص نان-/ هرگاه به آن دست يابم-/

ص: 656

ص: 657

كاملًا متمايل و مشتاق شود و به نمك، به جاى خورش قناعت نمايد و آن قدر از چشمهايم اشك بريزم كه همچون چشمه اى خشكيده، ديگر اشكم جارى نگردد. آيا همان گونه كه گوسفندان در بيابان شكم را پر مى كنند و مى خوابند و يا دسته ديگرى از آنها در آغلها از علف سير مى شوند و استراحت مى كنند، «على» هم بايد از اين زاد و توشه بخورد و به استراحت پردازد؟! در اين صورت چشمش روشن باد كه پس از سالها عمر به چهارپايان رها شده و گوسفندانى كه در بيابان مى چرند اقتدا كرده است!

خوشا به حال آن كس كه وظيفه واجبش را نسبت به پروردگارش ادا كرده، سختى و مشكلات را تحمّل نموده، خواب را در شب كنار گذارده، تا آن گاه كه بر او غلبه كند، روى زمين دراز بكشد و دست زير سر بگذارد و استراحت كند، در ميان گروهى باشد كه از خوف معاد، چشمهايشان خواب ندارد، پهلوهايشان براى استراحت در خوابگاهشان قرار نگرفته، همواره لبهايشان به ذكر پروردگار در حركت است، گناهانشان بر اثر استغفار از بين رفته «آنها حزب اللّه اند، آگاه باشيد كه حزب اللّه رستگارانند!».(1) بنابراين اى «پسر حنيف»! از خدا بترس و به همان قرصهاى نان اكتفا كن تا خلاصى تو از آتش جهنّم امكان پذير گردد.

نامه 46

به بعضى از فرماندارانش

امّا بعد، تو از كسانى هستى كه من براى به پا داشتن دين از آنها كمك مى گيرم! سركشى و تكبّر را به وسيله آنان در هم مى كوبم و مرزهايى كه در معرض خطر قرار دارد، به وسيله آنها حفظ مى كنم. بنابراين، تو در مورد آنچه برايت مهم است از خدا استعانت جوى، و شدّت و سختگيرى را با كمى نرمش در هم آميز، در آن جا كه مدارا كردن بهتر است مدارا كن! امّا آن جايى كه جز با شدّت عمل كار از پيش نمى رود، شدّت را به كار بند. پر و بالت را براى مردم بگستر! و با چهره گشاده با آنان روبه رو شو! نرمش را نسبت به آنها نصب العين خود گردان! و در نگاه، اشاره و تحيّت و درود، ميان آنها مساوات را رعايت كن! تا زورمندان و بزرگان كشور در تبعيض و حمايت بى دليل تو طمع نورزند و ضعيفان از عدالت تو مأيوس نگردند. والسلام.


1- سوره مجادله، آيه 22.

ص: 658

ص: 659

نامه 47

به حسن و حسين عليهما السلام هنگامى كه ابن ملجم ملعون آن حضرت را ضربت زد

شما را به تقوا و پرهيزكارى و ترس از خداوند سفارش مى كنم، در پى دنيا پرستى نباشيد گرچه به سراغ شما آيد، و بر آنچه از دنيا از دست مى دهد تأسّف مخوريد! سخن حق بگوييد و براى اجر و پاداش (الهى) كار كنيد. دشمن سرسخت ظالم و ياور و همكار مظلوم باشيد!

من شما و تمام فرزندان و خاندانم و كسانى را كه اين وصيّت نامه ام به آنها مى رسد، به تقوا و ترس از خداوند، نظم امور خود و اصلاح ذات البين، سفارش مى كنم! زيرا من از جدّ شما صلى الله عليه و آله شنيدم كه مى فرمود:

«اصلاح بين مردم از همه نماز و روزه ها برتر است».

خدا را! خدا را! در مورد «يتيمان»، نكند آنها گاهى سير و گاهى گرسنه بمانند، نكند آنها در حضور شما در اثر عدم رسيدگى از بين بروند!

خدا را! خدا را! كه در مورد «همسايگان» خود خوشرفتارى كنيد، چرا كه آنان مورد توصيه و سفارش پيامبر شما هستند. وى همواره نسبت به همسايگان سفارش مى فرمود تا آن جا كه ما گمان برديم به زودى سهميّه اى از ارث برايشان قرار خواهد داد!

خدا را! خدا را! در توجّه به «قرآن»، نكند ديگران در عمل به آن از شما پيشى گيرند.

خدارا! خدارا! در مورد «نماز» چرا كه ستون دين شماست.

خدا را! خدا را! در مورد «خانه پروردگارتان»، تا آن هنگام كه (زنده) هستيد آن را خالى نگذاريد كه اگر خالى گذارده شود، مهلت داده نمى شويد (و بلاى الهى شما را فرو خواهد گرفت).

خدا را! خدا را! در مورد «جهاد» با اموال، جانها و زبانهاى خويش در راه خدا (كه بايد همه اينها را در اين راه به كار گيريد) و بر شما لازم است پيوندهاى دوستى و محبّت را محكم داريد و بذل و بخشش را فراموش نكنيد و از پشت كردن به هم و قطع رابطه بر حذر باشيد.

«امر به معروف و نهى از منكر» را ترك نكنيد كه اشرار بر شما مسلّط مى شوند، سپس هر چه دعا كنيد مستجاب نمى گردد! سپس فرمود: اى نوادگان «عبدالمطلّب»، نكند شما بعد از شهادت من، دست خود را از آستين بيرون آورده و در خون مسلمانان فرو بريد و بگوييد: «اميرمؤمنان كشته شد» (و اين بهانه اى براى خونريزى شود). آگاه باشيد به خاطر من تنها قاتلم را بايد بكشيد. بنگريد! هرگاه من از اين ضربت جهان را بدرود گفتم او را تنها يك ضربت بزنيد، تا ضربتى در برابر ضربتى باشد، اين مرد را مثله نكنيد (گوش و بينى و اعضاى او را نبريد) كه من از رسول خدا صلى الله عليه و آله شنيدم مى فرمود:

«از مثله كردن بپرهيزيد، گر چه نسبت به سگ گزنده باشد!».

ص: 660

ص: 661

نامه 48

به معاويه

ظلم و ستم و كارهاى خلاف حق، انسان را در دين و دنيايش به هلاكت مى اندازد، و نقايص و عيوب او را نزد عيب جويان آشكار مى سازد، من مى دانم كه آنچه از دست رفته به دست نتوانى آورد. گروههايى در مطالبه امرى به ناحق برخاسته اند و در اين راه سوگند ياد كرده اند، خداوند هم اين سوگندشان را تكذيب كرده است.

(اى معاويه) از روزى بر حذر باش كه افرادى كه كارهاى پسنديده انجام داده اند، خوشحالند (و تأسّف مى خورند چون كم عمل كرده اند) و كسانى كه شيطان را زمامدار خود قرار داده اند و با او ستيزه نكرده اند سخت پشيمان مى گردند.

تو ما را به حكم قرآن دعوت كردى، در حالى كه خود اهل قرآن نيستى و ما هم پاسخ مثبت به تو نداديم، بلكه به قرآن پاسخ داديم و حكمش را پذيرفتيم و به آن تن در داديم، والسلام.

نامه 49

به معاويه

امّا بعد! دنيا انسان را به خود مشغول و از غير خود بيگانه مى سازد. دنيا پرستان به چيزى از دنيا نمى رسند، مگر اين كه درى از حرص به رويشان مى گشايد، و آتش عشق آنان تندتر مى گردد.

كسى كه به دنيا برسد هرگز به آنچه دارد قانع نيست، و هرگز آنچه به دست آورده او را از آنچه از دنيا به دست نياورده بى نياز نمى سازد و به دنبال آن فراق و جدايى و پنبه كردن بافته هاست و اگر از آنچه گذشته است عبرت گيرى، آنچه را باقى است حفظ خواهى كرد، والسلام.

ص: 662

ص: 663

نامه 50

به سران سپاهش

از جانب بنده خدا «على بن ابى طالب» اميرمؤمنان به نيروهاى مسلّح و نگهدارنده مرزها!

امّا بعد! حقّى كه بر والى و زمامدار، انجام آن لازم است اين است، فضل و برترى كه به او رسيده و مقام خاصّى كه به او داده شده، نبايد او را نسبت به رعيت دگرگون كند و اين نعمتهايى كه خداوند به او ارزانى داشته، بايد هر چه بيشتر او را به بندگان خدا نزديك و نسبت به برادرانش رئوف و مهربان سازد.

آگاه باشيد! حقّ شما بر من اين است كه جز اسرار جنگى، هيچ سرّى را از شما پنهان نسازم و در امورى كه پيش مى آيد جز حكم الهى كارى بدون مشورت شما انجام ندهم. هيچ حقّى را از شما به تأخير نيندازم، بلكه آن را در وقت و سر رسيدن آن پرداخت كنم. (و نيز حقّ شما بر من اين است كه:) همه شما در پيشگاه من مساوى باشيد.

آن گاه كه اين وظايف را انجام دادم و نعمت خداوند بر شما مسلّم و حقّ اطاعت من بر شما لازم گرديد، موظّفيد كه از فرمان من سرپيچى نكنيد! در كارهايى كه انجام آنها به صلاح و مصلحتى است و سستى و تفريط روا مداريد. در درياهاى شدايد به خاطر حق فرو رويد.

اگر اين وظايف را نسبت به من انجام ندهيد، آن كس كه راه كج برود از همه نزد من خوارتر است.

سپس او را به سختى كيفر مى كنم و هيچ راه فرارى نزد من نخواهد داشت. اين فرمان را از امراى خود بپذيريد و آمادگى خود را در راه اصلاح امورتان در اختيارشان بگذاريد. والسلام.

نامه 51

به كارگزاران بيت المال

اين نامه اى است از بنده خدا على اميرمؤمنان به كارگزاران بيت المال و جمع آورى خراج.

ص: 664

ص: 665

امّا بعد! كسى كه از آنچه به سوى آن در حركت است (قيامت) ترس نداشته باشد، چيزى از پيش براى حفظ خويشتن نمى فرستد، بدانيد آنچه به آن مكلّف شده ايد كم، امّا ثواب آن بسيار است. اگر براى آنچه خداوند از آن نهى كرده يعنى ستم و دشمنى، «عقاب و كيفرى» وجود نداشت، باز براى درك ثواب در اجتناب از آنها، عذرى باقى نمى ماند، خودتان انصاف را نسبت به مردم روا داريد! و در برابر انجام نيازمنديهايشان- كه طبعاً مشكلاتى به همراه دارد- صبر و استقامت به خرج دهيد.

شما خزانه داران رعيت، وكلاى امّت و سفيران ائمّه و پيشوايان هستيد. بر هيچ كس به خاطر نيازمنديش و موقعيّت خود، خشم نگيريد. هيچ كس را از خواسته هاى مشروعش باز مداريد، و به خاطر گرفتن خراج از بدهكار، لباس تابستانى يا زمستانى و مركبى كه با آن به كارهايش مى رسد و نيز برده اش را به فروش نرسانيد، و نيز به خاطر گرفتن درهمى، كسى را تازيانه نزنيد، همچنين براى جمع آورى بيت المال، به مال احدى چه مسلمان و چه غير مسلمانى كه در پناه اسلام است دست نزنيد، مگر اين كه اسب يا اسلحه اى باشد كه براى تجاوز به مسلمانها به كار گرفته مى شود، چرا كه براى مسلمان درست نيست بگذارد چنين مركب يا اسلحه اى در اختيار دشمنان اسلام باشد و در نتيجه آنها نيرومندتر از سپاه اسلام گردند.

از نصيحت و اندرز به خويشتن و از خوشرفتارى با سپاهيان و كمك به رعايا و تقويت دين خداوند خوددارى مكنيد. در راه خداوند آنچه بر شما واجب است انجام دهيد، زيرا كه خداوند از ما و شما خواسته است با كوششهاى خود از او سپاسگزارى كنيم و به مقدار قدرت خود يارى اش نماييم؛ در حالى كه هيچ قدرت و نيرويى جز از ناحيه خداوند بزرگ و بلند مرتبه وجود ندارد: وَ لاقُوّةَ الَّا بِاللَّهِ الْعَلِى الْعَظِيمْ.

نامه 52

به فرمانداران شهرها پيرامون اوقات و معناى نماز

امّا بعد! «نماز ظهر» را تا هنگامى كه خورشيد به اندازه طول خوابگاه گوسفندى (از نصف النهار) گذشته باشد با مردم بخوانيد، و «نماز عصر» را هنگامى برايشان به جا آوريد كه خورشيد هنوز كاملًا زنده و قسمتى از روز باقى است، به گونه اى كه مى توان تا غروب دو فرسخ راه را طى كرد.

ص: 666

ص: 667

«نماز مغرب» را برايشان موقعى انجام دهيد كه روزه دار افطار مى كند و حاجى (از عرفات به جانب مشعر الحرام و از آن جا) به سوى منى حركت مى كند و «نماز عشا» را از هنگامى كه شفق پنهان مى گردد تا يك ثلث از شب، با آنان انجام دهيد. (و امّا) «نماز صبح» را وقتى بايد برايشان بخوانيد كه شخص مى تواند صورت رفيقش را ببيند و او را بشناسد (امّا چگونگى نماز جماعت در زود خواندن و يا طول دادن آن) بايد مانند نمازى باشد كه ناتوانترين مأمومين مى تواند بخواند و هرگز فتنه گر مباشيد (كه با طول دادن نماز و دعاهاى آن افراد را بفريبيد).

نامه 53

اين فرمان را امام عليه السلام براى «مالك اشتر نخعى» به هنگامى كه او را فرماندار «مصر» قرار داد نوشته است، و اين زمانى بود كه وضع زمامدار مصر «محمد بن ابوبكر» درهم ريخته و متزلزل شده بود.

اين فرمان از طولانى ترين و جامع ترين فرمانهاى امام عليه السلام مى باشد.

بسم الله الرحمن الرحيم

اين دستورى است كه بنده خدا على اميرمؤمنان به «مالك بن حارث اشتر» در فرمانش به او صادر فرموده است، و اين فرمان را هنگامى نوشت كه وى را زمامدار و والى كشور مصر قرار داد تا مالياتهاى آن سرزمين را جمع آورى كند، با دشمنان آن كشور بجنگد، به اصلاح اهل آن همّت گمارد و به عمران و آبادى شهرها، قصبات و روستاها و قريه هاى آن بپردازد.

(نخست) او را به تقوا و ترس از خداوند، ايثار و فداكارى در راه اطاعتش و متابعت از آنچه در كتاب خدا (قرآن) به آن امر شده است، فرمان مى دهد: به متابعت اوامرى كه در كتاب الله آمده، فرايض و واجبات و سنّتها، همان دستوراتى كه هيچ كس جز با متابعت آنها روى سعادت نمى بيند و جز با انكار و ضايع ساختن آنها در شقاوت و بدبختى واقع نمى شود به او فرمان مى دهد كه (آيين) خدا را با قلب، دست و زبان يارى كند، چرا كه خداوند متكفّل يارى كسى شده كه او را يارى نمايد و عزّت كسى كه او را عزيز دارد، و نيز به او فرمان مى دهد كه خواسته هاى نابجاى خود را درهم بشكند، و به هنگام وسوسه هاى نفس خويشتن دارى را پيش گيرد زيرا كه «نفس امّاره» همواره انسان را به بدى وادار مى كند، مگر آن كه رحمت الهى شامل حال او شود.

اى مالك! بدان من تو را به سوى كشورى فرستادم كه پيش از تو دولتهاى عادل و ستمگرى بر آن حكومت داشتند،

ص: 668

ص: 669

و مردم به كارهاى تو همان گونه نظر مى كنند كه تو در امور زمامداران پيش از خود، و همان را درباره تو خواهند گفت كه تو درباره آنهامى گفتى.

بدان! افراد شايسته را با آنچه خداوند بر زبان بندگانش درباره آنها جارى مى سازد مى توان شناخت، بنابراين بايد محبوبترين ذخيره در پيش تو عمل صالح باشد، زمام هوا و هوس خويش را در دست گير، و آنچه برايت حلال نيست نسبت به خود بخل روا دار، زيرا بخل نسبت به خويشتن اين است كه راه انصاف را در آنچه محبوب و مكروه توست پيش گيرى. قلب خويش را نسبت به ملّت خود مملوّ از رحمت و محبّت و لطف كن و همچون حيوان درنده اى نسبت به آنان مباش كه خوردن آنان را غنيمت شمارى! زيرا آنها دو گروه بيش نيستند: يا برادران دينى تواند، يا انسانهايى همچون تو، گاه از آنها لغزش و خطا سر مى زند. ناراحتيهايى به آنان عارض مى گردد، به دست آنان عمداً يا بطور اشتباه كارهايى انجام مى شود (در اين موارد) از عفو و گذشت خود آن مقدار به آنها عطا كن، كه دوست دارى خداوند از چشم پوشى و عفوش به تو عنايت كند، زيرا تو مافوق آنها و پيشوايت مافوق تو و خداوند مافوق كسى است كه تو را زمامدار قرار داده است! امور آنان را به تو واگذار كرده و به وسيله آنها تو را آزمايش نموده است. هرگز خود را در مقام نبرد با خدا قرار مده! چرا كه تو تاب كيفر او را ندارى، و از عفو و رحمت او بى نياز نيستى. هرگز از عفو و بخششى كه نموده اى پشيمان مباش، و هيچ گاه از كيفرى كه نموده اى به خود مبال، و نيز هرگز نسبت به كار خشم آلودى كه پيش مى آيد و راه چاره دارد سرعت به خرج مده. مگو من مأمورم (و بر اوضاع مسلّطم)، امر مى كنم و بايد اطاعت شود كه اين موجب دخول فساد در قلب و خرابى و ضعف دين و نزديك شدن تغيير و تحوّل در قدرت است. آن گاه كه در اثر موقعيّت و قدرتى كه در اختيار دارى، كبر و عجب و خود پسندى در تو پديد آيد، به عظمت ملك خداوند كه مافوق تو است و توانايى او در مورد تو بر آنچه كه خود غالب بر آن نيستى نظر افكن! كه اين تو را از آن سركشى پايين مى آورد و آن شدّت و تندى را از تو باز مى دارد و آنچه از دستت رفته است يعنى نيروى عقل و انديشه ات را كه تحت تأثير اين خودپسندى واقع شده، به تو باز مى گرداند.

از همتايى در علوّ و بزرگى با خداوند بر حذر باش! و از تشبّه به او در جبروتش خود را بر كنار دار! چرا كه خداوند هر جبّارى را ذليل و هر فرد خود پسند

ص: 670

ص: 671

و متكبّرى را خوار خواهد ساخت. نسبت به خداوند و نسبت به مردم از جانب خود و از جانب افراد خاصّ خاندانت و از جانب رعايايى كه به آنها علاقه مندى، انصاف به خرج ده! كه اگر چنين نكنى ستم نموده اى! و كسى كه به بندگان خدا ستم كند، خداوند پيش از بندگانش دشمن او خواهد بود، و كسى كه خداوند دشمن او باشد دليلش را باطل مى سازد و با او به جنگ مى پردازد تا دست از ظلم بر دارد يا توبه كند.

(و بدان!) هيچ چيزى در تغيير نعمتهاى خدا و تعجيل انتقام و كيفرش؛ از اصرار بر ستم سريعتر و زودرس تر نيست، چرا كه خداوند دعا و خواسته مظلومان را مى شنود و در كمين ستمگران است.

بايد محبوبترين كارها نزد تو امورى باشند، كه با حقّ و عدالت موافقتر و با رضايت توده مردم هماهنگ تر است؛ چرا كه خشم توده مردم، خشنودى خواص را بى اثر مى سازد، امّا ناخشنودى خاصّان با رضايت عموم، جبران پذير است.

(اين را نيز بدان كه) احدى از رعايا از نظر هزينه زندگى در حالت صلح و آسايش، بر والى سنگين تر و به هنگام بروز مشكلات در اعانت و همكارى كمتر و در اجراى انصاف ناراحت تر و به هنگام درخواست و سؤال پراصرارتر و پس از عطا و بخشش كم سپاس تر و به هنگام منع خواسته ها دير عذر پذيرتر و در ساعات رويارويى با مشكلات كم استقامت تر، از «گروه خواص» نخواهند بود. ولى پايه دين و جمعيّت مسلمانان و ذخيره دفاع از دشمنان تنها «توده ملّت» هستند! بنابراين بايد گوشَت به آنها و ميلت با آنان باشد.

بايد آنها كه نسبت به رعيّت عيبجوترند از تو دورتر و نزد تو مبغوض تر باشند زيرا، مردم عيوبى دارند كه والى در ستر و پوشاندن آن عيوب از همه سزاوارتر است. در صدد مباش كه عيب پنهانى آنها را به دست آورى، بلكه وظيفه تو آن است كه آنچه برايت ظاهر گشته اصلاح كنى و آنچه از تو مخفى است خدا درباره آن حكم مى كند.

بنابراين تا آن جا كه توانايى دارى، عيوب مردم را پنهان ساز! تا خداوند عيوبى را كه دوست دارى براى مردم فاش نشود، مستور دارد. (با برخورد خوب) عقده آنها را كه كينه دارند بگشا و اسباب هر دشمنى و عداوت را از خود قطع كن! و از آنچه برايت روشن نيست تغافل نما! ...

به تصديق سخن چينان تعجيل مكن! زيرا آنان گر چه در لباس ناصحين جلوه گر شوند خيانت مى كنند.

ص: 672

ص: 673

بخيل را در مشورت خود دخالت مده! زيرا كه تو را از احسان منصرف و از تهيدستى و فقر مى ترساند و نيز با افراد ترسو مشورت مكن! زيرا در كارها روحيه ات را تضعيف مى نمايند. همچنين حريص را به مشاورت مگير! كه حرص به ستمگرى را در نظرت زينت مى دهد. (همه آنچه درباره اين افراد گفتم) به خاطر اين است كه بخل و ترس و حرص، غرايز و تمايلات متعدّدى هستند كه جامع آنها سوءظن به خداى بزرگ است.

بدترين وزرا كسانى هستند كه: وزير زمامداران بد و اشرار پيش از تو بوده اند، كسى كه با آن گناهكاران در كارها شركت داشته، نبايد جزو صاحبان سِرّ تو باشد، آنها همكاران گناهكاران و برادران ستمكارانند، در حالى كه تو بهترين جانشين را از ميان مردم به جاى آنها خواهى يافت، از كسانى كه از نظر فكر و نفوذ اجتماعى كمتر از آنها نيستند و در مقابل، بار گناهان آنها را بر دوش ندارند، از كسانى هستند كه با ستمگران در ستمشان همكارى نكرده و در گناه شريك آنان نبوده اند.

اين افراد هزينه شان بر تو سبكتر، همكاريشان با تو بهتر، محبّتشان با تو بيشتر و انس و الفتشان با بيگانگان كمتر است. بنابراين آنها را از خواص و دوستان خود و رازداران خويش قرار ده!

سپس (از ميان اينان) افرادى را كه در گفتن حق از همه صريح تر و در مساعدت و همراهى نسبت به آنچه خداوند براى اوليايش دوست نمى دارد، به تو كمتر كمك مى كند، مقدّم دار، خواه موافق ميل تو باشد يا نه، به اهل ورع و صدق و راستى بپيوند و آنان را طورى تربيت كن كه ستايش بى حد از تو نكنند و تو را نسبت به اعمال نادرستى كه انجام نداده اى تمجيد ننمايند، زيرا مدح و ستايش بيش از حد، عجب و خودپسندى به بار مى آورد و انسان را به كبر و غرور نزديك مى سازد.

هرگز نبايد افراد نيكوكار و بدكار در نظرت مساوى باشند زيرا اين كار سبب مى شود كه افراد نيكوكار در نيكيهايشان بى رغبت شوند و بدكاران در عمل بدشان تشويق گردند، هركدام از اينها را مطابق كارش پاداش ده! بدان كه هيچ وسيله اى براى جلب اعتماد والى، به وفادارى رعيت، بهتر از احسان به آنها و تخفيف هزينه ها بر آنان و عدم اجبارشان به كارى كه وظيفه ندارند نيست، در اين راه آن قدر بكوش تا به وفادارى آنان خوشبين شوى (و بر آنان اعتماد كنى كه) اين خوش بينى بار رنج فراوانى را از دوشت بر مى دارد.

ص: 674

ص: 675

سزاوار است به آنها كه بيشتر مورد احسان تو قرار گرفته و در آزمونها سرافراز شده اند، خوشبين تر باشى و به عكس آنها كه مورد بدرفتارى تو واقع شده و امتحان خوبى نداده اند بدبين تر.

هرگز سنّت پسنديده اى را كه پيشوايان اين امّت به آن عمل كرده اند، و ملّت اسلام به آن انس و الفت گرفته و امور رعيت به وسيله آن اصلاح مى گردد، نقض مكن! و نيز سنّت و روشى كه به اين سنّتهاى گذشته زيان وارد مى سازد احداث منما كه اجر، براى كسى خواهد بود كه آن سنّتها را برقرار كرده و گناهش بر تو كه آنها را نقض نموده اى.

با دانشمندان زياد به گفتگو بنشين و با حكما و انديشمندان نيز بسيار به بحث بپرداز، اين گفتگوها و بحثها بايد درباره امورى باشد كه به وسيله آن وضع كشورت را اصلاح مى كنى و آنچه پيش از تو موجب قوام كار مردم بوده برقرار مى گردد.

(اى مالك) بدان! مردم از گروههاى مختلف تشكيل يافته اند كه هركدام جز به وسيله ديگرى اصلاح و تكميل نمى شوند و هيچ كدام از ديگرى بى نياز نيستند. (اين گروهها عبارتند) از:

«لشكريان خدا»، «نويسندگان عمومى و خصوصى»، «قضات عادل و دادگستر»، «عاملان انصاف و مدارايى» (انتظامات داخلى)، «اهل جزيه و ماليات» اعم از كسانى كه در پناه اسلامند و يا مسلمانند و «تجّار و صنعتگران» و بالاخره «قشر پايين جامعه» يعنى نيازمندان و مستمندان، براى هركدام از اين گروهها خداوند سهمى را مقرّر داشته و در كتاب خدا يا سنّت پيامبر كه به صورت عهد در نزد ما محفوظ است، اين سهم را مشخّص و معيّن ساخته است.

اما «سپاهيان» با اذن پروردگار حافظان و پناهگاه رعيت، زينت زمامداران، عزّت و شوكت دين و راههاى امنيّتند. قوام رعيت جز به وسيله اينان ممكن نيست. از طرفى برقرارى سپاه جز به وسيله خراج (ماليات اسلامى) امكان پذير نمى باشد، زيرا با خراج براى جهاد با دشمن تقويت مى شوند و براى اصلاح خود به آن تكيه مى نمايند، و با آن رفع نيازمنديهاى خويش را مى كنند. سپس اين دو گروه (سپاهيان و ماليات دهندگان) جز با گروه سوّم قوام و پايدارى نمى پذيرند و آنها عبارتند از:

«قضات» و «كارگزاران دولت» و منشى ها، زيرا آنها قرار دادها و معاملات را استحكام مى بخشند، و مالياتها را جمع آورى مى كنند، و در ضبط امور خصوصى و عمومى مورد اعتماد و اطمينان هستند، و اين گروهها بدون «تجّار» و «پيشه وران» و «صنعتگرن» قوامى ندارند،

ص: 676

ص: 677

زيرا آنها وسايل زندگى را جمع آورى مى كنند، و در بازارها عرضه مى نمايند، و وسايل و ابزارى را با دست خود مى سازند كه در امكان ديگران نيست.

سپس «قشر پايين جامعه» نيازمندان و از كار افتادگان هستند كه بايد به آنها مساعدت و كمك نمود و براى هر كدام به خاطر خدا سهمى مقرّر داشت، و نيز هر يك از نيازمندان به مقدار اصلاح كارشان بر والى حق دارند، و هرگز والى از اداى آنچه خداوند او را ملزم به آن ساخته خارج نخواهد شد، جز با اهتمام و كوشش و استعانت از خداوند و مهيّا ساختن خود بر ملازمت حق و شكيبايى و استقامت در برابر آن، خواه بر او سبك باشد يا سنگين.

فرمانده سپاهت را كسى قرار ده كه در پيش تو نسبت به خدا و پيامبر و امام تو خيرخواه تر از همه و پاكدلتر و عاقلتر باشد ...

از كسانى كه دير خشم مى گيرند و عذرپذيرترند؛ نسبت به ضعفا رئوف و مهربان و در مقابل زورمندان قوى و پرقدرت، از كسانى كه مشكلات آنها را از جاى به در نمى برد و ضعف و نرمش آنها را از كار باز نمى دارد.

سپس روابط خود را با افراد با شخصيّت و اصيل و خاندانهاى صالح و خوش سابقه برقرار ساز! و پس از آن با مردمان شجاع و سخاوتمند و افراد بزرگوار، چرا كه آنها كانون كرم و مراكز نيكى هستند.

آن گاه از آنان آن گونه تفقّد كن كه پدر و مادر از فرزندشان تفقّد و دلجويى مى كنند، و هرگز نبايد چيزى را كه به وسيله آن آنها را نيرو مى بخشى، در نظر تو بزرگ آيد، و نيز نبايد لطف و محبّتى كه با بررسى وضع آنها مى نمايى هرچند اندك باشد، خرد و حقير بشمارى، زيرا همين لطف و محبّتهاى كم آنان را وادار به خيرخواهى و حسن ظن نسبت به تو مى كند. هرگز از بررسى جزئيّات امور آنها به خاطر انجام كارهاى بزرگ ايشان، چشم مپوش! زيرا همين الطاف و محبّتهاى جزئى جايى براى خود دارد كه از آن بهره بردارى مى كنند و كارهاى بزرگ نيز موقعيّتى دارد كه خود را از آن بى نياز نمى دانند.

برگزيده ترين فرماندهان لشكر تو بايد كسانى باشند كه در كمك به سپاهيان بيش از همه مواسات كنند، و از امكانات خود بيشتر به آنان كمك نمايند، به حدّى كه هم نفرات سربازان و هم كسانى كه تحت تكفّل آنها هستند اداره شوند. بطورى كه همه آنها تنها به يك چيز بينديشند و آن جهاد با دشمن است، محبّت ومهربانى تو نسبت به آنان قلبهايشان را به تو متوجّه مى سازد، (بدان) برترين چيزى كه موجب روشنايى چشم زمامداران مى شود، برقرارى عدالت در همه بلاد و آشكار شدن علاقه رعايا نسبت به آنهاست.

ص: 678

ص: 679

امّا مودّت و محبّت آنان جز با پاكى دلهايشان نسبت به واليان آشكار نمى گردد، و خيرخواهى آنها در صورتى مفيد است كه با ميل خود گرداگرد زمامداران را بگيرند و حكومت آنها برايشان سنگينى نكند و طولانى شدن مدّت زمامداريشان براى اين رعايا ناگوار نباشد. ميدان اميد سران سپاهت را توسعه بخش و پى در پى آنها را تشويق كن! و كارهاى مهمّى كه انجام داده اند برشمار. زيرا يادآورى كارهاى نيك آنها شجاعانشان را به حركت بيشتر، وادار مى كند، و آنان را كه در كار كندى مى ورزند به كار تشويق مى نمايد، إن شاء اللّه.

سپس بايد زحمات هركدام از آنها را به دقّت بدانى، و هرگز زحمت و تلاش كسى از آنان را به ديگرى نسبت ندهى، و ارزش خدمت او را كمتر از آنچه هست به حساب نياورى و از سوى ديگر شرافت و آبروى كسى موجب اين نشود كه كار كوچكش را بزرگ بشمارى، و همچنين حقارت و كوچكى كسى موجب نگردد كه خدمت پر ارجش را كوچك به حساب آورى. مشكلاتى كه در احكام برايت پيش مى آيد و امورى كه بر تو مشتبه مى شود، به خدا و پيامبرش ارجاع ده، چرا كه خداوند بزرگ به گروهى كه علاقه داشته ارشادشان كند فرموده: «اى كسانى كه ايمان آورده ايد اطاعت خداوند كنيد و اطاعت پيامبرش و اطاعت اولى الامرى كه از خود شما هستند و اگر در چيزى نزاع كرديد آن را به خدا و رسولش باز گردانيد».(1) بازگرداندن چيزى به خداوند، متمسّك شدن به قرآن كريم و يافتن دستور از آيات محكم آن است و بازگرداندن به پيامبر صلى الله عليه و آله، همان تمسّك به سنّت قطعى و مورد اتّفاق آن حضرت است.

سپس از ميان مردم، برترين فرد، در نزد خود را براى قضاوت برگزين از كسانى كه مراجعه فراوان، آنها را در تنگنا قرار ندهد، و برخورد مخالفان با يكديگر او را به خشم و كج خلقى وا ندارد. در اشتباهاتش پافشارى نكند، و بازگشت به حق، هنگامى كه براى آنها روشن شد، بر آنها سخت نباشد. طمع را از دل بيرون كرده و در فهم مطالب به اندك تحقيق بدون بررسى لازم اكتفا نكند، از كسانى كه در شبهات از همه محتاطتر و دريافتن و تمسّك به حجّت و دليل از همه مصرتر باشد. با مراجعه مكرّر شكايت كنندگان، كمتر خسته شود و در كشف امور شكيباتر و به هنگام آشكار شدن حق در فصل خصومت از همه قاطعتر باشد. از كسانى كه ستايش فراوان آنها را فريب ندهد و تمجيدهاى بسيار، آنان را متمايل به جانب مدح كننده نسازد؛ البتّه اين افراد بسيار كمند. آن گاه با جدّيّت هرچه بيشتر قضاوتهاى قاضى خويش را بررسى كن و در بذل و بخشش به او سفره سخاوتت را بگستر، آنچنان كه نيازمنديش از بين برود و حاجت و نيازى به مردم پيدا نكند و از نظر منزلت و مقام آن قدر مقامش را نزد خودت بالا ببر كه هيچ كدام از ياران نزديكت، به نفوذ در او طمع نكند، و از توطئه اين گونه افراد در نزد تو در امان باشد، (و بداند كه موقعيّتش از او بالاتر نيست كه بخواهد از او شكايتى بكند).

در آنچه گفتم با دقّت بنگر! چرا كه اين دين اسير


1- سوره نساء، آيه 59.

ص: 680

ص: 681

دست اشرار و وسيله هوسرانى و دنياطلبى گروهى بوده است.

سپس در كارهاى كارمندانت بنگر! و آنها را با آزمايش و امتحان به كار وادار! و از روى ميل و استبداد آنها را به كارى واندار، زيرا استبداد و تسليم تمايل شدن، كانونى از شعبه هاى جور و خيانت است، و از ميان آنها افرادى را كه با تجربه تر و پاكتر و پيشگام تر در اسلامند برگزين، زيرا اخلاق آنها بهتر و خانواده آنها پاكتر و همچنين كم طمعتر و در سنجش عواقب كارها بيناترند.

سپس حقوق كافى به آنها بده زيرا اين كار آنها را در اصلاح خويش تقويت مى كند و از خيانت در اموالى كه زير دست آنهاست بى نياز مى سازد.

به علاوه اين حجّتى در برابر آنهاست، اگر از دستورات سرپيچى كنند يا در امانت خيانت ورزند، سپس با فرستادن مأموران مخفى راستگو و باوفا، كارهاى آنان را زير نظر بگير! زيرا بازرسى مداوم پنهانى، سبب مى شود كه آنها به امانت دارى و مدارا كردن به زير دستان ترغيب شوند! اعوان و انصار خويش را سخت زير نظر بگير، اگر يكى از آنها دست به خيانت زد و مأموران سرّى تو متّفقاً چنين گزارشى را دادند، به همين مقدار از شهادت قناعت كن، و او را زير تازيانه كيفر بگير! و به مقدار خيانتى كه انجام داده او را كيفر نما! سپس وى را در مقام خوارى و مذلّت بنشان! و نشانه خيانت را بر او بنه! و گردنبند ننگ و تهمت را به گردنش بيفكن! (و او را به جامعه چنان معرّفى كن كه عبرت ديگران گردد).

«خراج» و «ماليات» را دقيقاً زير نظر بگير! به گونه اى كه صلاح ماليات دهندگان باشد. زيرا در بهبودى وضع ماليات و بهبودى حال ماليات دهندگان، بهبودى حال ديگران نيز نهفته است. و هرگز ديگران به صلاح و آسايش نمى رسند، جز اين كه خراج دهندگان در صلاح و بهبودى به سر برند؛ چرا كه مردم همه، عيال و نانخور خراج و خراجگزاران هستند. بايد كوشش تو در آبادى زمين بيش از كوشش در جمع آورى خراج باشد، زيرا كه خراج جز با آبادانى به دست نمى آيد.

و آن كس كه بخواهد ماليات را بدون عمران و آبادانى مطالبه كند، شهرها را خراب و بندگان خدا را نابود مى سازد، و حكومتش بيش از مدّت كمى دوام نخواهد داشت. اگر رعايا از سنگينى ماليات و يا رسيدن آفات، يا خشك شدن آب چشمه ها و يا كمى باران و يا دگرگونى زمين در اثر آب گرفتن و فساد بذرها و يا تشنگى بسيار براى زراعت و فاسد شدن آن به تو شكايت آورند، ماليات را به مقدارى كه حال آنها بهبود يابد تخفيف ده و هرگز اين تخفيف بر تو گران نيايد، زيرا كه آن ذخيره و گنجينه اى است كه آنها بالاخره آن را در عمران و آبادى كشورت بكار مى بندند

ص: 682

ص: 683

و موجب عمران سرزمينهاى تو و زينت حكومت و رياست تو خواهد بود و از تو بخوبى ستايش مى كنند و در گسترش عدالت از ناحيه تو با خرسندى سخن مى گويند، و تو نيز خود در اين ميان مسرور و شادمان خواهى بود. بعلاوه تو مى دانى با تقويت آنها از طريق توسعه ذخيره اى كه برايشان نهاده اى اعتماد كنى، و نيز مى توانى با اين عمل كه آنها را به عدالت و مهربانى عادت داده اى، به آنان مطمئن باشى؛ چرا كه گاهى براى تو گرفتاريهايى پيش مى آيد كه بايد بر آنها تكيه كنى، و در اين حال آنها با طيب خاطر، پذيرا خواهند شد و عمران و آبادى تحمّل همه اينها را دارد و امّا ويرانى زمين تنها به اين علّت است كه كشاورزان و صاحبان زمين فقير مى شوند و بيچارگى و فقر آنها به خاطر آن است كه زمامداران به جمع اموال مى پردازند و نسبت به بقاى حكومتشان بدگمانند و از تاريخ زمامداران گذشته عبرت نمى گيرند.

سپس در وضع منشيان و كارمندانت دقّت كن و كارهايت را به بهترين آنها بسپار و نامه هاى سرّى و نقشه ها و طرحهاى مخفى خود را در اختيار كسى بگذار كه داراى اساسى ترين اصول اخلاقى باشد! از كسانى كه موقعيّت و مقام، آنها را مست و مغرور نسازد كه در حضور بزرگان و سران مردم، نسبت به تو مخالفت و گستاخى كنند و در اثر غفلت، در رساندن نامه هاى كارمندانت، به تو و گرفتن جوابهاى صحيحش از تو، كوتاهى ننمايند، خواه در امورى باشد كه از طرف تو دريافت مى دارند و يا از سوى تو مى بخشند، بايد قراردادهايى كه براى تو تنظيم مى كنند سست و آسيب پذير نباشد و هرگاه قراردادى به زيان تو باشد از يافتن راه حل عاجز نمانند، و نسبت به ارزش و منزلت خويش، در كارها ناآگاه و بى اطّلاع نباشند كه شخص ناآگاه، از منزلت خويش، از ارزش و مقام ديگرى ناآگاهتر خواهد بود.

سپس در انتخاب اين منشيان هرگز به فراست و خوش بينى و خوش گمانى خود تكيه مكن، چرا كه مردان زرنگ، طريقه جلب نظر و خوش بينى زمامداران را با ظاهر سازى و تظاهر به خوش خدمتى خوب مى دانند، در حالى كه در ماوراى اين ظاهر جالب هيچ گونه امانت دارى و خيرخواهى وجود ندارد. بلكه آنها را از طريق پستهايى كه براى حكومتهاى صالح پيش از تو داشته اند بيازماى.

بنابراين بر كسانى اعتماد كن كه در ميان مردم خوش سابقه تر و در امانتدارى معروفترند و اين خود دليل آن است كه تو براى خدا و كسانى كه والى بر آنان هستى خير خواه مى باشى، بايد براى هر نوعى از كارها يك رئيس انتخاب كنى! رئيسى كه كارهاى مهم، وى را مغلوب و درمانده نسازد و كثرت كارها او را پريشان و خسته نكند و به خوبى بايد بدانى هر عيبى در منشيان تو يافت شود- كه تو از آن بى خبر باشى- شخصاً مسؤول آن خواهى بود! ...

ص: 684

ص: 685

به تجّار و صاحبان صنايع توصيه كن! و آنها را به خير و نيكى سفارش نما (و در اين توصيه بين) بازرگانانى كه در شهر و يا ده هستند (و داراى مركز ثابت و تجارتخانه اند) و آنها كه سيّار و در گردشند و نيز صنعتگرانى كه با نيروى جسمانى خويش به كار صنعت مى پردازند، تفاوت مگذار! چرا كه آنها منابع اصلى منافع و اسباب آسايش جامعه به شمار مى روند، آنها هستند كه از سرزمينهاى دوردست، از پرتگاهها و كوهستانها، خشكيها و درياها و سرزمينهاى هموار و ناهموار، موادّ مورد نياز را گرد مى آورند، از مناطقى كه عموم مردم با آن سر و كارى ندارند و جرأت رفتن به آن سامان را نمى كنند؛ (توجّه داشته باش) بازرگانان و پيشه وران و صنعتگران مردمى سالمند و از نيرنگ و شورش آنها بيمى نيست، آنها صلح دوست و آرامش طلبند. امّا بايد از وضع آنان، چه آنها كه در مركز فرماندارى تو زندگى مى كنند و چه آنها كه در گوشه و كنار هستند جستجو و بازرسى كنى؛ ولى بدان با همه آنچه گفتم در ميان آنها گروهى تنگ نظر و بخيل آن هم به صورت قبيح و زشت آن مى باشند، كه همواره در پى احتكار موادّ مورد نياز مردم و تسلّط يافتن بر تمام معاملات هستند! و اين موجب زيان توده مردم و عيب و ننگ بر زمامداران است.

بنابراين از احتكار بشدّت جلوگيرى كن كه رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم از آن منع فرمود. بايد معاملات با شرايط آسان صورت گيرد، با موازين عدل و نرخهايى كه نه به فروشنده زيان رساند و نه به خريدار! و هرگاه كسى پس از نهى تو دست به احتكار زد او را كيفر كن! و در مجازات او بكوش ولى اين مجازات نبايد بيش از حد باشد. خدا را! خدا را! در مورد طبقه پايين، آنها كه راه چاره ندارند يعنى مستمندان و نيازمندان و تهيدستان و از كار افتادگان، در اين طبقه هم كسانى هستند كه دست سؤال دارند و هم افرادى كه بايد به آنها بدون پرسش، بخشش شود؛ بنابراين به آنچه خداوند در مورد آنان به تو دستور داده عمل نما! قسمتى از بيت المال و قسمتى از غلّات خالصه جات اسلامى را در هر محل به آنها اختصاص ده و بدان آنها كه دورند به مقدار كسانى كه نزديكند سهم دارند و بايد حقّ همه آنها را مراعات كنى، بنابراين هرگز نبايد سرمستى زمامدارى تو را به خود مشغول سازد، (و به آنها رسيدگى نكنى) چرا كه هرگز به خاطر كارهاى فراوان و مهمّى كه انجام مى دهى، از انجام نشدن كارهاى كوچك معذور نيستى! نبايد دل از آنها برگيرى و چهره به روى آنها درهم كشى! در امور آنها كه به تو دسترسى ندارند و مردم به ديده تحقير به آنها مى نگرند بررسى كن و براى اين كار فرد مورد اطمينانى را كه خدا ترس و متواضع باشد برگزين، تا وضع آنان را به تو گزارش دهد، سپس با آن گروه بطورى رفتار كن كه به هنگام ملاقات پروردگار عذرت پذيرفته باشد، چرا كه از ميان رعايا اين گروه از همه به احقاق حق محتاج ترند، و بايد در اداى حقّ تمام افراد در پيشگاه خداوند عذر و دليل داشته باشى.

درباره يتيمان و پيران از كار افتاده كه هيچ راه چاره اى ندارند و نمى توانند دست نياز خود را به سوى مردم دراز كنند، بررسى كن؛

ص: 686

ص: 687

البتّه اين كار بر زمامداران سنگين است! ولى حق، همه اش سنگين است! و گاهى خداوند آن را بر اقوامى سبك مى سازد، اقوامى كه طالب عاقبت نيكند و خويش را به استقامت و بردبارى عادت داده و به راستى وعده هاى خداوند اطمينان دارند.

براى مراجعان خود وقتى مقرّر كن كه به نياز آنها شخصاً رسيدگى كنى! مجلس عمومى و همگانى براى آنها تشكيل ده و درهاى آن را به روى هيچ كس نبند و به خاطر خداوندى كه تو را آفريده تواضع كن و لشكريان و محافظان و پاسبانان را از اين مجلس دور ساز! تا هركس با صراحت و بدون ترس و لكنت، سخنان خود را با تو بگويد؛ زيرا من بارها از رسول خدا صلى الله عليه و آله اين سخن را شنيدم: «ملّتى كه حقّ ضعيفان از زورمندان در ميان آنان با صراحت گرفته نشود، هرگز پاك و پاكيزه نمى شود و روى سعادت نمى بيند» سپس خشونت و كندى آنها را در سخن تحمّل كن، در مورد آنها هيچ گونه محدوديّت و استكبار روا مدار كه خداوند به واسطه اين كار، رحمت واسعش را بر تو گسترش خواهد داد و موجب ثواب اطاعت او براى تو خواهد شد. آنچه مى بخشى به گونه اى ببخش كه گوارا باشد (بى منّت و بى خشونت)، و خوددارى از بخشش را با لطف و معذرت خواهى توأم كن!

بدان قسمتى از كارها است كه شخصاً بايد آنها را انجام دهى، (و نبايد به ديگران واگذار كنى)، از جمله: پاسخ دادن به كار گزاران دولت مى باشد، در آن جا كه منشيان و دفترداران از پاسخ عاجزند، و ديگر برآوردن نيازهاى مردم است در همان روز كه احتياجات گزارش مى شود و پاسخ آنها براى همكارانت مشكل و دردسر مى آفريند. (بهوش باش!) كار هر روز را در همان روز انجام ده، زيرا هر روز كارى مخصوص به خود دارد. بايد بهترين اوقات و بهترين ساعات عمرت را براى خلوت با خدا قرار دهى! هرچند، اگر نيّت خالص داشته باشى و امور رعايا روبه راه شود همه كارهايت عبادت و براى خداست.

از جمله كارهايى كه مخصوصاً بايد با اخلاص انجام دهى اقامه فرايض است كه ويژه ذات پاك اوست. بنابراين از بدنت شب و روز در اختيار فرمان خدا بگذار! و آنچه موجب تقرّب تو به خداوند مى شود، بطور كامل و بدون نقص و عيب به انجام رسان، اگر چه خستگى جسمى و ناراحتى پيدا كنى، و هنگامى كه به نماز جماعت براى مردم مى ايستى بايد نمازت نه نفرت آور و نه تضييع كننده باشد (نه آن قدر آن را طول بده كه موجب تنفّر مأمومين شود و نه آن قدر سريع كه نماز را ضايع كنى)، چرا كه در بين مردمى كه با تو به نماز ايستاده اند، هم بيمار وجود دارد و هم افرادى كه كارهاى فورى دارند؛ من از رسول خدا صلى الله عليه و آله به هنگامى كه مرا به سوى «يمن» فرستاد پرسيدم: چگونه با آنان نماز بخوانم؟ در پاسخ فرمود: «نمازى بخوان همچون نمازى كه ناتوان ترين آنها مى خواند

ص: 688

ص: 689

و نسبت به مؤمنان رحيم و مهربان باش!»

هيچ گاه خود را زمانى طولانى از رعيت پنهان مدار! چرا كه دور بودن زمامداران از چشم رعايا خود موجب نوعى محدوديّت و بى اطّلاعى نسبت به امور مملكت است و اين چهره پنهان داشتن زمامداران، آگاهى آنها را از مسائل نهانى قطع مى كند.

در نتيجه، بزرگ در نزد آنان كوچك و كوچك بزرگ، كار نيك زشت و كار بد نيكو شمرده شده و حق با باطل آميخته مى شود. چرا كه زمامدار به هر حال بشر است و امورى كه از او پنهان است نمى داند. از طرفى حق هميشه علامت مشخّصى ندارد تا بشود راست را از دروغ تشخيص داد، از اين گذشته تو از دو حال خارج نيستى، يا مردى هستى كه خود را آماده جانبازى در راه حق ساخته اى؟ بنابر اين از چه خود را پنهان مى دارى، آيا نسبت به حقّ واجبى كه بايد بپردازى، يا كار نيكى كه بايد انجام دهى؟! يا مردى هستى بخيل و تنگ نظر، در اين صورت، مردم چون تو را ببينند مأيوس مى شوند و از حاجت خواستن صرف نظر مى كنند! به علاوه بيشتر حوايج مراجعان براى تو چندان زحمتى ندارد، از قبيل شكايت از ستمى، يا درخواست انصاف در داد و ستدى.

سپس بدان براى زمامدار، خاصّان و صاحبان اسرارى است كه خود خواه و دست درازند و در داد و ستد، با مردم عدالت و انصاف را رعايت نمى كنند؛ ريشه ستم آنان را با قطع وسايل از بيخ بركن! و به هيچ يك از اطرافيان و بستگان خود زمينى از اراضى مسلمانان وامگذار و بايد طمع نكنند كه قرار دادى به سود آنها منعقد سازى كه مايه ضرر ساير مردم باشد؛ خواه در آبيارى و يا عمل مشترك ديگر، بطورى كه هزينه هاى آن را بر ديگران تحميل كنند كه در اين صورت سودش براى آنهاست و عيب و ننگش براى تو در دنيا و آخرت.

حق را درباره آنها كه خواهان حقّند چه خويشاوند و چه بيگانه، رعايت كن و دراين باره صابر باش و به حساب خدا بگذار! (وپاداش اين كار را از او بخواه) هرچند اين كار، موجب فشار برياران نزديكت شود و سنگينى اين راه را به خاطر سرانجام ستوده آن تحمّل كن و هرگاه رعايا نسبت به تو گمان بد ببرند، افشاگرى كن! و عذر خويش را در مورد آنچه موجب بدبينى شده آشكارا باآنان در ميان گذار و با صراحت آنها را از خود برطرف ساز،

ص: 690

ص: 691

چه اين كه اين گونه صراحت، موجب تربيت اخلاقى تو و ارفاق و ملاطفت براى رعيت است و اين بيان عذر، تو را به مقصودت در وادار ساختن آنها به حق مى رساند.

هرگز صلحى را كه از جانب دشمن پيشنهاد مى شود و رضاى خدا در آن است رد مكن، كه در صلح براى سپاهت آسايش و تجديد نيرو و براى خودت آرامش از همّ و غمها و براى كشورت امنيّت است، امّا زنهار! زنهار! سخت از دشمنت پس از بستن پيمان صلح بر حذر باش! چرا كه دشمن گاهى نزديك مى شود كه غافلگير سازد، بنابراين دور انديشى را بكار گير و در اين موارد روح خوشبينى را كنار بگذار، اگر پيمانى بين تو و دشمنت بسته شد و يا تعهّد پناه دادن را به او دادى، جامه وفا را بر عهد خويش بپوشان و تعهّدات خود را محترم بشمار! و جان خود را سپر تعهّدات خويش قرار ده! زيرا هيچ يك از فرايض الهى نيست كه همچون وفاى به عهد و پيمان، مردم جهان- با تمام اختلافاتى كه در آرا و خواسته ها دارند- نسبت به آن، اين چنين اتّفاق نظر داشته باشند، حتّى مشركان زمان جاهليّت، علاوه بر مسلمانان، آن را مراعات مى كردند، چرا كه عواقب سوء پيمان شكنى را آزموده بودند. بنابراين هرگز پيمان شكنى مكن و در عهد خود خيانت روا مدار و دشمنت را مفريب، زيرا غير از شخص جاهل و شقى، كسى گستاخى بر خداوند را روا نمى دارد. خداوند عهد و پيمانى را كه با نام او منعقد مى شود با رحمت خود مايه آسايش بندگان و حريم امنى برايشان قرار داده تا به آن پناه برند و براى انجام كارهاى خود به جوار او متمسّك شوند. بنابراين، فساد، خيانت و فريب، در عهد و پيمان راه ندارد، هرگز پيمانى را مبند كه در تعبيرات آن جاى گفتگو باقى بماند و بعد از تأكيد و عبارات محكم، عبارات سست و قابل توجيه به كار مبر (كه اثر آن را خنثى مى كند). هرگز نبايد قرار گرفتن در تنگنا به خاطر الزامهاى الهى پيمانها تو را وادار سازد كه براى فسخ آن از راه ناحق اقدام كنى، زيرا شكيبايى تو در تنگناى پيمانها كه اميد گشايش و پيروزى در عاقبت آن دارى، بهتر است از پيمان شكنى و خيانتى كه از مجازات آن مى ترسى، همان پيمان شكنى كه موجب مسؤوليّتى از ناحيه خداوند مى گردد كه نه در دنيا و نه در آخرت نتوانى پاسخگوى آن باشى.

زنهار! از ريختن خون به ناحق بپرهيز، زيرا هيچ چيز در نزديك ساختن كيفر انتقام، بزرگ ساختن مجازات، سرعت زوال نعمت و پايان بخشيدن به زمامدارى، همچون ريختن خون ناحق نيست و خداوند سبحان در دادگاه قيامت قبل از هر چيز در ميان بندگان خود، در مورد خونهايى كه ريخته شده دادرسى خواهد كرد.

ص: 692

ص: 693

بنابراين زمامداريت را با ريختن خون حرام تقويت مكن. چرا كه آن را تضعيف و سست مى كند، بلكه بنياد آن را مى كند و آن را به ديگران منتقل مى نمايد، و هيچ گونه عذرى نزد خدا و نزد من در قتل عمد پذيرفته نيست، چرا كه كيفر آن قصاص است، و اگر به قتل خطا مبتلا گشتى و شمشير و تازيانه و دستت به ناروا كسى را كيفر كرد- چون ممكن است با يك مشت و بيشتر قتلى واقع گردد- مبادا غرور زمامدارى مانع از آن شود كه حقّ اولياى مقتول را بپردازى و رضايت آنها را جلب كنى!

خويشتن را از خودپسندى بركنار دار و نسبت به نقاط قوّت خويش خودبين مباش. مبادا تملّق را دوست بدارى زيرا كه آن مطمئن ترين فرصت براى شيطان است، تا نيكوكارى نيكان را محو و نابود سازد.

از منّت بر رعيّت به هنگام احسان، بپرهيز و بيش از آنچه انجام داده اى كار خود را بزرگ مشمار و از اين كه به آنها وعده دهى و سپس تخلّف كنى بر حذر باش، زيرا منّت، احسان را باطل مى سازد و بزرگ شمردن خدمت، نور حق را مى برد و خلف وعده، موجب خشم خدا و خلق است، خداوند مى فرمايد: «اين موجب خشم بزرگ نزد خداست كه بگوييد چيزى (كارى) را كه انجام نمى دهيد».(1) از عجله در مورد كارهايى كه وقتشان نرسيده، يا سستى در كارهايى كه امكان عمل آن فراهم شده، يا لجاجت در امورى كه مبهم است، يا سستى در كارها هنگامى كه واضح و روشن است برحذر باش! و هر امرى را در جاى خويش و هر كارى را به موقع خود انجام ده.

از امتياز خواهى براى خود در آنچه مردم در آن مساوى هستند بپرهيز و از تغافل از آنچه مربوط به توست و براى همه روشن است بر حذر باش؛ چرا كه به هر حال نسبت به آن در برابر مردم مسؤولى و بزودى پرده از روى كارهايت بركنار مى رود و انتقام مظلوم از تو گرفته مى شود. باد دماغت را فرو بنشان، حدّت و شدّت و قدرت دست و تيزى زبانت را در اختيار خود گير! و براى جلوگيرى از اين كار، مخصوصاً توجّه به زبانت داشته باش كه (سخنى بدون فكر نگويى) و نيز در به كار بستن قدرت تأخير انداز تا خشمت فرو نشيند و مالك خويشتن گردى؛ هرگز حاكم بر خويشتن نخواهى بود جز اين كه فراوان به ياد قيامت و بازگشت به سوى پروردگار باشى!


1- سوره صف، آيه 3.

ص: 694

ص: 695

بر تو واجب است كه همواره به ياد حكومتهاى عادلانِ پيش از خود باشى، همچنين توجّه خود را بر روشهاى خوب يا اثرى كه از پيامبرمان صلى الله عليه و آله و سلم رسيده و يا فريضه اى كه در كتاب خداوند آمده معطوف دار، به خطوطى از حكومت كه در روش من مشاهده كرده اى، اقتدا كن و براى پيروى از اين عهد نامه كه با آن حجّت خود را بر تو تمام ساخته ام، تلاش و كوشش نما! كه اگر نفس سركش بر تو چيره شود؛ عذرى نزد من نداشته باشى. من از خداوند بزرگ با آن رحمت وسيع و قدرت عظيمش بر انجام تمام خواسته ها، مسألت دارم كه، من و تو را موفّق دارد تا رضاى او را جلب نماييم و كارى كنيم كه نزد او و خلقش معذور باشيم، همراه با مدح و ثناى نيك در ميان بندگان و آثار خوب در شهرها و تماميّت نعمت و فزونى شخصيّت در پيشگاه او و نيز از او مسئلت دارم كه زندگى من و تو را با «سعادت و شهادت» پايان بخشد.

«كه ما همه به سوى او باز مى گرديم»(1) و سلام و درود، بر پيامبر خدا صلى الله عليه و آله و سلم و دودمان پاكش باد، سلامى فراوان و بسيار، والسلام.

نامه 54

اين نامه را امام عليه السلام همراه «عمران بن حصين خزاعى» براى «طلحه» و «زبير» فرستاد و «ابو جعفر اسكافى» در كتاب «مقامات» در بخش فضايل اميرمؤمنان عليه السلام آن را آورده است.

امّا بعد! شما مى دانيد- گرچه كتمان مى كنيد- كه من به دنبال مردم نرفتم، آنها به سراغ من آمدند. من دست بيعت را به سوى آنان نگشودم، آنها با اصرار زياد با من بيعت كردند، و شما دو نفر هم از كسانى بوديد كه مرا خواستيد و با من بيعت كرديد (حقيقت اين است و شما نيز به خوبى آگاهيد كه) عموم مردم با من به خاطر زور و يا متاع دنيا بيعت ننمودند ...

حال شما دو نفر اگر از روى ميل با من بيعت نموده ايد بايد برگرديد و فوراً در پيشگاه خداوند توبه كنيد، و اگر از روى اكراه و نارضايى بوده، يعنى در قلب خود به اين امر راضى نبوده ايد، شما با دست خود اين راه را براى من گشوده و بيعت مرا به گردن خود ثابت كرده ايد؛ زيرا اطاعت خويش را آشكار و نارضايى خويش را پنهان داشته ايد، (و در كارى كه هيچ اجبارى نباشد، ادّعاى اين كه در دل از بيعت خود راضى نبوده ايد، پذيرفته نيست) به جان خودم سوگند! شما از ساير مهاجران سزاوارتر به تقيّه و كتمان عقيده نيستيد (زيرا هيچ كس در آن روز مجبور به اطاعت از من نبود)


1- سوره بقره، آيه 156.

ص: 696

ص: 697

هرگاه از آغاز كناره گيرى كرده بوديد كار شما آسانتر بود تا اين كه نخست بيعت كنيد و بعد به بهانه اى سرباز زنيد.

شما پنداشته ايد كه من قاتل «عثمان» هستم، بياييد تا ميان من و شما كسانى حكم كنند كه هم اكنون در «مدينه» اند؛ نه به طرفدارى من برخاسته اند و نه به طرفدارى از شما. سپس هركس به اندازه جرمى كه در اين حادثه داشته، بايد مسؤوليّت آن را بپذيرد. اى دو پيرمرد و اى كسانى كه زمام امور عدّه اى را به دست گرفته ايد! از رأى و نظريه خود بازگرديد، چرا كه الآن بازگشت شما از اين راه خلاف، تنها موجب ننگ است (آن هم به عقيده شما) ولى ادامه اين راه، هم ننگ و هم آتش دوزخ را براى شما فراهم مى سازد! والسلام.

نامه 55

به معاويه

امّا بعد! خداوند سبحان دنيا را مقدّمه اى براى ما بعد از آن (آخرت) قرار داده و اهل دنيا را در بوته امتحان در آورده، تا روشن شود كدام يك بهتر عمل مى كنند، ما براى دنيا آفريده نشده ايم و تنها براى كوشش و تلاش در آن مأمور نگشته ايم؛ ما در دنيا آمده ايم تا به وسيله آن آزمايش شويم، خداوند مرا به تو و تو را به وسيله من در معرض امتحان در آورده و يكى از ما را حجّت بر ديگرى ساخته. تو به دنيا رو آوردى و تفسير قرآن را بر خلاف حق، وسيله رسيدن به دنيا ساختى و مرا در برابر چيزى مؤاخذه مى كنى كه دست و زبانم هرگز به آن آلوده نشده؛ (اشاره به قتل عثمان است) تو و اهل شام آن را دست آويز كرده ايد و به من نسبت داده اى تا آن جا كه عالمان شما جاهلانتان را و آنها كه سركارند از كار افتادگان شما را به آن تشويق مى كنند.

از خدا بترس! و با شيطان كه در رام كردنت مى كوشد ستيزه كن! و روى خويش را به سوى آخرت كه راه من و توست بگردان و بترس از آن كه خداوند تو را به زودى به يك بلاى كوبنده كه ريشه ات را بزند و دنباله ات را قطع كند دچار سازد، من براى تو سوگند ياد مى كنم، سوگندى كه تخلّف ندارد، بر اين كه اگر (خداوند من و تو را در ميدان نبرد گرد آورد و) مقدّرات، من و تو را به پيكار با يكديگر كشاند، آن قدر در برابر تو بمانم «تا خداوند ميان ما حكم فرمايد كه او بهترين حاكمان است»(1) (اشاره به اين كه از دست من نجات نخواهى يافت).


1- سوره اعراف، آيه 87.

ص: 698

ص: 699

نامه 56

به «شريح بن هانى» زمانى كه وى را به عنوان فرماندهى لشكر به سوى شام فرستاد

در هر صبح و شام به ياد خدا باش و از خدا بترس، از دنياى فريب دهنده بر خويشتن خائف باش و در هيچ حال از آن ايمن مباش، بدان اگر خويشتن را از بسيارى از چيزهايى كه دوست مى دارى به خاطر ترس از ناراحتيهاى آن باز ندارى، هوا و هوسها تو را به زيانهاى فراوانى خواهند رساند، بنابراين در برابر هوسهاى سركش مانع و رادع و به هنگام خشم و غضب بر نفس خويش، شكننده و غالب باش!

نامه 57

به «اهل كوفه»، هنگام حركت از «مدينه» به سوى «بصره»

امّا بعد! من از اين سرزمين و قبيله ام خارج شدم، در حالى كه از دو حال بيرون نيست يا ستمكارم و يا مظلوم، يا متجاوزم و يا بر من تجاوز رفته است، لذا من به تمام كسانى كه نامه ام به آنها مى رسد به خاطر خدا تأكيد مى كنم، فوراً به سوى من حركت كنند تا اگر نيكوكارم ياريم دهند و اگر گناهكارم مانع كار من شوند. (اين سخن را امام عليه السلام در اينجا براى اين خاطر به مردم كوفه گفت كه سمپاشيها را خنثى كند و بر آنها اتمام حجّت نمايد كه در هر حال به سوى او بروند و در ميدان «جمل» حاضر شوند).

ص: 700

ص: 701

نامه 58

كه به اهالى شهرها نوشته و جريان «صفّين» را بيان داشته است

آغاز كار اين بود كه ما با اهل شام روبه رو شديم و ظاهر حال اين بود كه پروردگار ما يكى، پيامبرمان يكى و در دعوت به اسلام متّحديم؛ نه ما از آنها خواستار بيش از ايمان به خدا و تصديق پيامبر بوديم و نه آنها از ما! ما در همه جهت يكى بوديم، تنها اختلاف در مورد «خون عثمان» بود. در حالى كه ما از آن برى بوديم و دست ما به آن آلوده نشده بود! ما گفتيم بياييد امروز با فرو نشاندن آتش فتنه و آرام ساختن مردم، چيزى را درمان كنيم كه پس از اين به دست نخواهد آمد، تا آن كه امر خلافت محكم و جمعيّت مسلمانها متّحد گردد و قدرت پيدا كنيم كه حق را در جاى خود قرار دهيم؛ امّا آنها پاسخ دادند: ما اين درد را با دشمنى و زور، مداوا خواهيم كرد، (آرى) آنها سرباز زدند تا جنگ بالهايش را گشود و در ميدان ثابت و مستقر گرديد، شعله هايش بالا گرفت و قوى و نيرومند شد.

هنگامى كه دندان جنگ در بدن ما و آنها فرو نشست و چنگالهايش در وجود ما و آنها قرار گرفت، پاسخ آنچه ما آنان را به سوى آن دعوت مى كرديم دادند و حاضر به گفتگو شدند. ما نيز درخواست آنها را پذيرفتيم. (با اين كه مى دانستيم باز هم، آنها براى دست يافتن به حق تن به اين كار نداده اند، بلكه قصد فريب دارند) با سرعت به آن پاسخ داديم تا حجّت بر آنها روشن شود و عذرشان قطع گردد، پس هركس از آنها پايبند به اين پيشنهاد شود، خداوند او را از هلاكت نجات داده و كسى كه لجاجت كند و پافشارى نمايد معلوم گردد، پيمان شكنى است كه خدا پرده بر قلبش افكنده و بدبختى حكومت خودكامگان بر سر او سايه انداخته است.

نامه 59

به «اسودبن قطبه» رئيس سپاه «حلوان» (از ايالات فارس)

امّا بعد! زمامدار اگر دنبال هوا و هوسهاى پى در پى خويش باشد، غالباً او را از عدالت باز مى دارد؛

ص: 702

ص: 703

بنابراين امور مردم از نظر حقوق بايد نزد تو مساوى باشد، چرا كه هيچ گاه جور و ستم جانشين عدالت نخواهد شد، از آنچه براى خود نمى پسندى اجتناب كن و نفس خويش را در برابر آنچه خداوند بر تو واجب ساخته به اميد ثوابش و همچنين از ترس كيفرش به خضوع و تسليم وادار!

و بدان كه دنيا سراى آزمايش است كه هركس ساعتى در آن فراغت يابد و دست از كار بكشد، همين ساعت بيكارى موجب حسرت و پشيمانى او در قيامت خواهد شد، و بدان كه هيچ چيز تو را از حق بى نياز نخواهد ساخت.

از جمله حقوقى كه بر تو فرض و واجب است كنترل هوسهاى خويش، مواظبت رعايا و رسيدگى توأم با تلاش به كارهاى آنهاست. در اين راه آنچه از منافع عايد تو مى شود، براى تو از مشكلات و ناراحتيهايى كه متحمّل مى گردى، به مراتب سودمندتر است، والسلام.

نامه 60

به فرمانداران و بخشداران شهرهايى كه لشكر از آنها عبور مى كند

فرمانى است از ناحيه بنده خدا على اميرمؤمنان به تمام كارگزاران خراج و فرمانداران شهرستانهايى كه سپاه از منطقه آنها گذر مى كند.

امّا بعد! من سپاهيانى را براى نبرد بسيج كردم كه با خواست خدا از آباديهاى شما مى گذرند و آنها را به آنچه خداوند بر آنها واجب كرده، توصيه نموده ام. به آنان گفته ام كه از آزار مردم و ايجاد ناراحتيها و مشكلات خوددارى كنند و من بدين وسيله در برابر شما و كسانى كه در پناه شما هستند از مشكلاتى كه سپاهيان به وجود مى آورند از خود رفع مسؤوليّت مى كنم، (كه آنها حقّ رساندن هيچ گونه زيان را به كسى ندارند) جز اين كه آنها سخت گرسنه شوند و راهى براى سير كردن خود نيابند.

بنابراين اگر كسى از آنها، چيزى را از روى ستم از افراد گرفت، وظيفه داريد او را در برابر عملش كيفر كنيد. (و شما را نيز توصيه مى كنم كه) جلوى زيانهاى اشرار و بى خردان منطقه خود را نسبت به سپاهيان بگيريد، و جز در آن موارد كه استثنا كردم متعرّض آنان نشويد. من خود پشت سر سپاه در حركتم. شكايات خود را پيش من آوريد، در آن مواردى كه آنها بر شما چيره شده اند و شما قدرت دفع آن را جز با كمك خداوند و من نداريد به من مراجعه كنيد، كه من به كمك خداوند آن را تغيير مى دهم و دگرگون مى سازم، إن شاءاللّه.

ص: 704

ص: 705

نامه 61

به «كميل بن زياد نخعى» فرماندار «هيت» (از آباديهاى كشور عراق) امام در اين نامه او را ملامت مى كند كه چرا با لشكريان غارتگر دشمن كه از آن منطقه عبور كرده اند مقابله نكرده است

امّا بعد! سستى انسان در انجام آنچه بر عهده او گذارده شده و اصرار بر انجام آنچه در وظيفه او نيست، يك ناتوانى روشن و نظريّه باطل و هلاك كننده است؛ تو به اهل «قر قيسا» حمله كرده اى ولى مرزهايى كه حفظش را بر عهده تو گذارده ايم بى دفاع رها ساخته اى، اين كار، يك فكر نادرست و بيهوده است. تو در حقيقت پلى شده اى براى دشمنانى كه مى خواهند بر دوستانت دست غارت بگشايند، نه بازوى توانايى دارى، نه هيبت و ترسى در دل دشمن ايجاد مى كنى! نه مرزى را حفظ مى كنى و نه شوكت دشمنى را درهم مى شكنى، نه اهل شهر و ديارت را كفايت مى كنى و از آنان به خوبى دفاع مى نمايى و نه امير و پيشوايت را از دخالت در آن جا بى نياز مى سازى!

نامه 62

كه همراه «مالك اشتر» براى اهل مصر فرستاد، زمانى كه استاندارى آن جا را به او واگذار نمود

امّا بعد! خداوند سبحان محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را فرستاد تا بيم دهنده جهانيان و گواه و حافظ آيين انبياى او باشد. چون او- كه درود بر او باد- از جهان رخت بربست، مسلمانان درباره امارت و خلافت بعد از او به منازعه برخاستند. به خدا سوگند هرگز فكر نمى كردم و به خاطرم خطور نمى كرد، كه عرب بعد از پيامبر، امر امامت و رهبرى را از اهل بيت او بگردانند (و در جاى ديگر قرار دهند و باور نمى كردم) آنها آن را از من دور سازند!

تنها چيزى كه مرا ناراحت كرد اجتماع مردم اطراف فلان بود كه با او بيعت كنند، دست بر روى دست گذاردم تا اين كه با چشم خود ديدم گروهى از اسلام بازگشته و مى خواهند دين محمّد صلى الله عليه و آله و سلم را نابود سازند.

(در اين جا بود) كه ترسيدم اگر اسلام و اهلش را يارى نكنم بايد شاهد نابودى و شكاف در اسلام باشم

ص: 706

ص: 707

كه مصيبت آن براى من از رها ساختن خلافت و حكومت بر شما بزرگتر بود، چرا كه اين بهره دوران كوتاه زندگى دنياست، كه زايل و تمام مى شود. همان طور كه «سراب» تمام مى شود و يا همچون ابرهايى كه از هم مى پاشند، پس براى دفع اين حوادث بپا خاستم تا باطل از ميان رفت و نابود شد و دين پابرجا و محكم گرديد.

قسمتى ديگر از اين نامه

به خدا سوگند اگر من تنها با آنها (دشمنان) رو به رو شوم، در حالى كه آنها تمام روى زمين را پر كرده باشند نمى ترسم و باكى ندارم؛ من آن گمراهى را كه آنها در آن هستند و هدايتى را كه خودم بر آن هستم با چشم خود مى بينم و با يقين به پروردگارم پابرجا مى باشم! من مشتاق ملاقات پروردگارم هستم، و به پاداشش اميدوار و چشم انتظارم، ولى از اين اندوهناكم كه سرپرستى حكومت اين امّت به دست اين بى خردان و نابكاران افتد. بيت المال را به غارت ببرند، آزادى بندگان خدا را سلب كنند و آنها را برده خويش سازند، با صالحان نبرد كنند و فاسقان را همدستان خود قرار دهند.

در اين گروه بعضى هستند كه شراب نوشيده و حد بر او جارى شده و برخى از آنان اسلام را نپذيرفتند تا براى آنها عطايى تعيين گردد و اگر به خاطر اين جهات نبود، اين اندازه شما را براى قيام و نهضت تشويق نمى كردم و به سستى در كار سرزنش و توبيخ نمى نمودم، و در گرد آورى و تشويقتان نمى كوشيدم، و اگر ابا و سستى مى نموديد رهايتان مى ساختم.

آيا نمى بينيد اطراف شما را گرفته اند و شهرهاى شما را گرفته اند و شهرهاى شما را تحت تسلّط خود درآورده اند؟ آيا نمى بينيد كشورهاى شما تسخير شده و شهرهاى شما به ميدان جنگ تبديل گشته است؟

- خداى شما را رحمت كند- براى نبرد با دشمن كوچ كنيد، شانه از زير بار نبرد تهى نكنيد و سستى و تنبلى به خود راه ندهيد كه زير دست خواهيد شد و تن به ذلّت و خوارى خواهيد داد و بهره زندگى شما از همه پست تر خواهد بود، برادر جنگ هميشه بيدار است و آن كس كه بخوابد، دشمن از تعقيب او نخواهد خفت، والسلام.

ص: 708

ص: 709

نامه 63

اين نامه را امام عليه السلام به «ابو موسى اشعرى» فرماندار كوفه به هنگامى نوشت، كه به او خبر رسيد ابو موسى اهل كوفه را از حركت بسوى آن حضرت براى جنگ جمل بازداشته است

از بنده خدا على اميرمؤمنان به «عبداللّه بن قيس» (ابو موسى اشعرى).

امّا بعد، سخنى از تو به من گزارش داده اند كه هم به سود توست و هم به زيان تو! هنگامى كه فرستاده من بر تو وارد مى شود، فوراً دامن بر كمر زن و كمربندت را محكم ببند و از خانه ات بيرون آى، از كسانى كه با تو هستند دعوت نما، اگر حق را يافتى و تصميم خود را گرفتى، آنها را به سوى ما بفرست و اگر سستى را پيشه كردى از مقام خود دور شو! به خدا سوگند! هر كجا و هرچه باشى، به سراغت خواهند آمد، دست از تو برنخواهند داشت و رهايت نخواهند ساخت تا گوشت و استخوان وتر و خشكت را به هم درآميزند. (اين كار را انجام ده پيش از آن كه) در بازنشستگى و بركناريت تعجيل گردد و از آنچه پيش روى تو هست همان گونه خواهى ترسيد كه از پشت سر، (آن چنان بر تو سخت گيرند كه سراسر وجودت را خوف و ترس فرا گيرد و در دنيا همان قدر وحشت زده خواهى شد كه در آخرت) اين حادثه آن چنان كه فكر مى كنى كوچك و ساده نيست، بلكه حادثه بسيار بزرگى است كه بايد بر مركبش سوار شد و مشكلات و سختيهايش را هموار ساخت، و كوههاى ناصافش را صاف نمود.

پس انديشه خود را بكارگير! و مالك كار خويش باش و بهره و نصيبت را درياب و اگر براى تو خوشايند نيست كنار رو، بدون كاميابى و رسيدگى به راه رستگارى. اگر تو خواب باشى ديگران وظيفه ات را انجام خواهند داد و آن چنان به دست فراموشى سپرده شوى كه نگويند فلانى كجا است؟ به خدا سوگند اين راه، حق است و به دست مرد حق انجام مى گردد، و من باكى ندارم كه خدانشناسان چكار مى كنند، والسلام.

نامه 64

در پاسخ معاويه

امّا بعد، ما و شما همان طورى كه يادآورى نموده اى، گرد هم جمع و با هم انس داشتيم، ولى در گذشته از هم جدا شديم، زيرا ما ايمان آورديم و شما به كفر خود باقى مانديد، امروز هم ما به راه راست مى رويم و شما پيرامون فتنه هستيد. آنها كه از گروه شما اسلام را پذيرا شدند از روى ميل نبود؛

ص: 710

ص: 711

بلكه در حالى بود كه همه بزرگان عرب در برابر رسول خدا صلى الله عليه و آله و سلم تسليم شدند و در حزب او در آمدند.

نوشته بودى كه من، «طلحه» و «زبير» را كشته و «عايشه» را تبعيد كرده ام و در «كوفه» و «بصره» اقامت گزيده ام! اين مربوط به تو نيست و لزومى ندارد عذر آن را از تو بخواهم (اين تنها مربوط به امّت اسلامى و من است كه اميرمؤمنانم).

تو يادآور شده بودى كه با گروهى از «مهاجران» و «انصار» به مقابله با من خواهى شتافت (كدام مهاجر و كدام انصار؟) هجرت از آن روزى كه برادرت (يزيد بن ابوسفيان روز فتح مكّه) اسير شد، پايان يافت. با اين حال اگر در اين ملاقات شتاب دارى، دست نگهدار، زيرا اگر من به ديدار تو آيم سزاوارتر است. چرا كه خداوند مرا به سوى تو فرستاده كه از تو انتقام بگيرم! و اگر تو با من ديدار كنى چنان است كه شاعر «بنى اسد» گفته:

«به استقبال تندباد تابستانى مى شتابند كه آنها را با سنگريزه ها و ميان غبار و تخته سنگها درهم مى كوبد».

نزد من همان شمشيرى است كه بر پيكر جدّ و دايى و برادرت (يكجا در ميدان بدر) كوبيدم!

به خدا سوگند من مى دانم تو مردى بى خرد و پوشيده دل هستى، و سزاوار است درباره تو گفته شود:

به نردبانى بالا رفته اى كه تو را به پرتگاه خطرناكى كشانده كه به زيان توست نه به سود تو، زيرا به كسى مى مانى، كه غير گمشده خود را مى جويد و گوسفندان ديگرى را مى چراند.

مقامى را مى طلبى كه نه سزاوار آن هستى و نه در كانون آن قرار دارى، چقدر بين كردار و گفتارت فاصله است؟! و چقدر با عموها و دايى هاى بت پرستت شباهت دارى؟! همانها كه شقاوت و تمنّاى باطل وادارشان ساخت كه «محمّد صلى الله عليه و آله» را انكار كنند و همان گونه كه مى دانى با او ستيزه كردند تا به خاك و خون غلطيدند و نتوانستند از خود دفاع كنند و نه از زخم شمشيرها كه ميدان نبرد از آن خالى نيست و سستى با آن نمى سازد، خود را حفظ نمايند.

تو درباره قاتلان «عثمان» زياد حرف زدى، بيا نخست همچون ساير مسلمانان با من بيعت كن، سپس درباره آنها طرح شكايت نما تا من طبق حكم خداوند ميان تو و آنها داورى كنم، امّا آنچه را تو مى خواهى، مانند فريب دادن طفل است، كه بخواهند وى را از شير بگيرند و سلام به آنها كه لياقت دارند!

ص: 712

ص: 713

نامه 65

به معاويه

امّا بعد! زمان آن فرا رسيده كه از مشاهده امور با چشم صحيح بهره مند گردى؛ تو با ادّعاهاى باطل همان راه نياكان خود را مى پيمايى ...

خود را در دروغ و فريب مى افكنى، آنچه بالاتر از شأن توست به خود نسبت مى دهى و به آنچه نمى رسى و از تو منع شده دست مى افكنى، همه اين كارها به خاطر فرار از زير بار حق و انكار كردن آنچه از گوشت و خون براى تو لازمتر است، مى باشد (يعنى ايمان و بيعت با امام معصوم) همان چيزى كه گوش تو شنيده و به خوبى از آن آگاهى. آيا بعد از روشن شدن راه حق، جز گمراهى آشكار، چيزى هست؟

و آيا بعد از بيان واضح، چيزى جز مغلطه اندازى و اشتباه كارى تصوّر مى شود؟ از اشتباه اندازى و غلط كاريها بپرهيز! زيرا از دير زمانى فتنه، پرده هاى سياه خود را گسترده و با تاريكى خود ديده هايى را نابينا كرده است.

نامه اى از تو به من رسيده كه سراسر آن پشت هم اندازى بود؛ در آن از صلح و خيرخواهى خبرى نبود. در اساطير و سخنان افسانه اى هيچ اثرى از دانش و بردبارى به چشم نمى خورد؛ تو همچون كسى هستى كه در زمين سست و صعب العبور گام گذارده و يا همچون كسى كه در تاريكى دخمه هاى زيرزمينى راه خود را گم مى كند. تو مى خواهى به نقطه اى برسى كه از مرتبه ات بسيار برتر و نشانه هايش از تو دور است و عقابان بلند پرواز را ياراى پرواز به آن نيست؛ چرا كه در اوج ستارگان آسمان همچون «عيّوق» است!

پناه به خدا كه تو بعد از من، سرپرست مسلمانان براى جلب منفعت يا دفع ضرر گردى، يا من در اين باره براى تو نسبت به يك تن از آنان قرار داد و تعهّدى امضا كنم.

از هم اكنون خود را درياب و براى خويشتن چاره انديش، زيرا اگر كوتاهى كنى و براى كوبيدنت بندگان خدا بپاخيزند، درهاى چاره به رويت بسته خواهد شد و چيزى كه امروز از تو مورد قبول است فردا نخواهند پذيرفت، والسلام.

ص: 714

ص: 715

نامه 66

به «عبداللّه بن عباس»، اين نامه به صورت ديگرى نيز قبلًا آمده است

امّا بعد! بسيار مى شود كه انسان از يافتن چيزى كه هرگز از او فوت نمى شد، خشنود مى گردد (و به عكس) از فوت منفعتى كه هرگز نصيب او نمى گرديد، اندوهناك مى شود! از اين رو مواظب باش كه بهترين و برترين چيز نزد تو رسيدن به لذّات دنيا و يا انتقام از دشمن نباشد؛ بلكه بايد بهترين امور نزد تو خاموش كردن آتش باطل و يا زنده كردن حق باشد، تنها به چيزى كه از پيش فرستاده اى خوشحال باش و تأسّفت، از آن چيزى كه به جاى مى گذارى و بايد تمام همّ تو معطوف به جهان پس از مرگ باشد.

نامه 67

به «قثم بن عباس» فرماندار مكّه

امّا بعد! در اقامه حج، مردم را راهنما باش و روزهاى خدا را به ياد آنها آر، صبح و عصر براى رسيدگى به امور آنان بنشين، به كسانى كه پرسشى دارند پاسخ ده! جاهلان را بياموز و با دانشمندان مذاكره كن، در بين تو و مردم بايد واسطه و سفيرى جز زبانت و حاجب و پرده اى جز چهره ات نباشد؛ افرادى كه با تو كار دارند از ملاقات با خود محروم مساز! اگر آنها را در ابتدا از در خانه ات برانند حلّ مشكلشان بعداً جبران آن را نخواهد كرد.

اموالى كه در نزد تو گرد آمده و مربوط به خداست، به دقّت در مصرف آن بنگر و آن را مصرف عيالمندان و گرسنگان كسانى كه در محل هستند بكن ...

آن چنان كه بطور صحيح به دست فقرا و نيازمندان برسد و مازاد آن را نزد ما بفرست تا بين كسانى كه در اين جا هستند، تقسيم كنيم.

ص: 716

ص: 717

به مردم «مكّه» دستور ده تا از كسانى كه در اين شهر مسكن مى گزينند اجاره بها نگيرند، زيرا خداوند مى فرمايد:

«در اين سرزمين كسانى كه مقيم هستند و آنها كه از بيرون مى آيند مساويند» (سَواءً الْعاكِفُ فيهِ وَالْبادِ).(1) منظور از «عاكف» كسى است كه مقيم در آن جاست و از «بادى» كسى كه از نقاط ديگر به قصد حج به مكه مى آيد. خداوند ما و شما را توفيق انجام اعمال نيك كه موجب رضا و محبّت اوست عنايت كند، والسلام.

نامه 68

به «سلمان فارسى» (ره) پيش از خلافتش

امّا بعد! دنيا به «مار» مى ماند، ظاهرش نرم و زيبا، ولى زهرى كشنده در درون دارد! بنابراين از هر چيز دنيا كه توجّه تو را جلب مى كند، اعراض كن؛ زيرا به زودى از تو جدا خواهد شد و جز مدّت كمى مصاحب تو نخواهد بود، همّ و غمّ آن را از خود بنه، چرا كه يقين به فراق و دگرگونى حالات آن دارى، آن گاه كه به آن سخت انس گرفتى، در همان حال به شدّت از آن برحذر باش! زيرا در همان زمان كه انسان در آن به خوشحالى مطمئن مى شود، او را به طرف محذور و مشكلات مى فرستد، و هر زمان كه به آن سخت انس مى گيرد او را در وحشت و هراس قرار خواهد داد، والسلام.

نامه 69

به «حارث همدانى»

به ريسمان قرآن چنگ زن و از آن اندرز بخواه، حلالش را حلال به شمار و حرامش را حرام؛ آنچه از حقايق زندگى پيشينيان در قرآن آمده است تصديق كن، از (حوادث) گذشته دنيا براى باقيمانده آن عبرت گير، چرا كه بعضى از آن شبيه بعضى ديگر است،


1- سوره حج، آيه 25.

ص: 718

ص: 719

و پايان آن به آغازش ملحق مى گردد، امّا تمام آن گذرا و ناپايدار است.

نام خدا را بزرگ شمار و جز به حق از او نام مبر، بسيار زياد به ياد مرگ و عالم بعد از آن باش. هرگز آرزوى مرگ مكن مگر با شرايط مورد اعتماد، (به اين شرط كه خود را اهل نجات بدانى). از هر عملى كه صاحبش را خشنود سازد و عموم مسلمانان را ناپسند آيد بر حذر باش و از هر كارى كه پنهانى انجام مى شود و در ظاهر از آن شرم دارى پرهيز كن! از اعمالى كه اگر از كننده اش پرسش شود انكار مى كند و يا پوزش مى طلبد اجتناب نما؛ آبروى خود را هدف تيرهاى سخنان مردم قرار مده و تمام آنچه را مى شنوى براى مردم بازگو مكن (چرا كه راست و دروغ با هم مخلوط است) و اين تو را به دروغ آلوده مى كند، و نيز تمام آنچه را براى تو نقل مى كند تكذيب منما؛ زيرا اين براى نادانى تو بس است.

خشمت را فرو خور، به هنگام قدرت گذشت پيشه كن و هنگام خشم بردبارى. آن گاه كه حكومت در دست توست عفو و مدارا كن تا عاقبت خوب براى تو باشد. هر نعمتى كه خداوند به تو داد نيكو دار و هيچ نعمتى از نعمتهاى خدا را ضايع و تباه مساز! و بايد اثر نعمتهايى كه خدا به تو داده در تو ديده شود.

بدان! برترين مؤمنان كسانى هستند كه خود، خاندان و اموالشان را در راه خدا تقديم كنند و از همه در اين راه پيشگام تر باشند ...

زيرا هرچه از كارهاى خير را پيش فرستى براى تو ذخيره خواهد شد، و آنچه باقى گذارى خيرش براى ديگران خواهد بود. از يارانى كه در فكر و نظر ضعيفند و عمل آنها ناشايسته است برحذر باش! زيرا مقياس سنجش شخصيّت هركس را يارانش تشكيل مى دهند، در شهرهاى بزرگ مسكن گزين، زيرا آنجا مركز اجتماع مسلمانان است، و از اقامتگاههايى كه اهل غفلت و جفا هستند و ياران مطيع خدا در آن كمند بپرهيز، فكرت را به چيزى مشغول دار كه از آن بهره مى برى، از نشستن در مراكز عمومى در بازارها بپرهيز، زيرا آن جا محلّ حضور شيطان و انگيزش فتنه هاست. به افراد پايين تر از خود بيشتر توجّه داشته باش، كه اين خود شكر برترى تو بر آنهاست.

در روز «جمعه» پيش از اداى نماز مسافرت مكن، مگر براى جهاد در راه خدا و يا در كارى كه براستى معذور هستى. در تمام اعمالت مطيع فرمان خدا باش! زيرا اطاعت فرمان خدا از هر كارى بهتر است. در بجا آوردن عبادت نفس خود را بفريب و آن را رام ساز و خويشتن را بر آن مجبور منما! بلكه بكوش آن را توأم با نشاط و در وقت فراغت انجام دهى، مگر فرايضى كه بر تو حتم است و به هر حال بايد آنها را به انجام رسانى و تعهّد خود را به موقع ادا كنى

ص: 720

ص: 721

و بترس از آن كه مرگ گريبانت را بگيرد و تو از خدايت فرار كرده و در طلب دنيا باشى، از همنشينى بدان بپرهيز كه بدى، بدى آرد، خداى را محترم شمار و تعظيم نما و دوستان خدا را دوست بدار، و از خشم برحذر باش كه آن لشكرى بزرگ از لشكريان ابليس است، والسلام.

نامه 70

به «سهل بن حنيف» فرماندار «مدينه» درباره گروهى از مردم مدينه كه به معاويه ملحق شده بودند

امّا بعد! به من خبر رسيده كه افرادى از قلمرو تو مخفيانه به «معاويه» پيوسته اند، بر اين تعداد كه از دست داده اى و از كمك آنان بى بهره مانده اى افسوس مخور، براى آنها همين گمراهى بس، كه از هدايت و حق به سوى كوردلى و جهل شتافته اند و اين براى تو مايه آرامش خاطر است.

آنها دنيا پرستانى هستند كه با سرعت به آن روى آورده اند در حالى كه عدالت را به خوبى شناخته و ديده و گزارش آن را شنيده اند و به خاطر سپرده و دانسته اند كه همه مردم در نزد ما و در آيين حكومت ما حقوق برابر دارند، آنها از اين برابرى به سوى خودخواهى و تبعيض و منفعت طلبى گريخته اند. دور باشند از رحمت خدا!

به خدا سوگند! آنها از ستم نگريخته اند و به عدل روى نياورده اند، و ما اميدواريم كه در اين راه خداوند مشكلات را بر ما آسان سازد، و سختيها را هموار! إن شاءاللّه، والسلام.

ص: 722

ص: 723

نامه 71

به «منذربن جارود عبدى» كه در بعضى از كارهاى فرماندارى خويش خيانت كرده بود

امّا بعد! شايستگى پدرت مرا نسبت به تو گرفتار خوش بينى ساخت و گمان كردم كه تو هم پيرو هدايت و شيوه او هستى و از راه او مى روى. ناگهان به من خبر دادند كه تو در پيروى از هوا و هوس فروگذار نمى كنى! و براى آخرتت ذخيره اى باقى نگذاشته اى. دنيايت را با ويرانى آخرت آباد مى سازى، و پيوند با خويشاوندانت را به قيمت قطع دينت برقرار مى كنى. اگر آنچه از تو به من رسيده درست باشد، شتر (باركش) خانواده ات و بند كفشت از تو بهتر است! و كسى كه همچون تو باشد شايستگى اين را دارد كه حفظ مرزى را به او بسپارند و نه كارى كه به وسيله او اجرا شود، يا قدرش را بالا برند و يا در امانتى شريكش سازند و يا در جمع آورى حقوق بيت المال به او اعتماد كنند، به مجرّد رسيدن اين نامه به سوى من حركت كن، إن شاءاللّه.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «منذربن جارود» همان كسى است كه اميرمؤمنان عليه السلام درباره اش فرمود: «او آدم متكبّرى است پى در پى به اين طرف و آن طرفش مى نگرد، همچون متكبّران گام بر مى دارد و مواظب است بر كفشش گرد و غبار ننشيند»!

نامه 72

به عبداللّه بن عباس

امّا بعد! تو بر اجل و سرآمدت پيشى نمى گيرى! و آنچه روزى تو نيست قسمت تو نمى گردد. بدان دنيا دو روز است: روزى به سود تو و روزى به زيانت، دنيا خانه متغيّر و پرتحوّلى است. آنچه از منافع قسمت توست به سراغ تو مى آيد، هرچند ضعيف باشى و آنچه هم بر زيان توست گريبانت را مى گيرد هرچند قوى باشى و قدرت دفع آن را نخواهى داشت!

ص: 724

ص: 725

نامه 73

به معاويه

امّا بعد! من در اين كه مكرّر گوش به نامه هاى تو فرا داده و پاسخ نوشته ام خود را تخطئه و سرزنش مى نمايم. در آن هنگام كه تو از من خواسته هايى (همچون حكومت شام) دارى و مرتباً نامه نگارى مى كنى، به كسى مى مانى كه به خواب سنگينى فرو رفته و خوابهاى دروغينش او را تكذيب مى كنند و يا همچون شخص سرگردان و ايستاده اى كه ايستادن برايش سخت است و نمى داند كه آينده به سود اوست يا به زيانش. گرچه تو آن شخص نيستى، امّا شبيه او هستى.

به خدا سوگند! اگر نبود علاقه به باقى ماندن مؤمنان پاكدل، ضربه هاى كوبنده اى از من به تو مى رسيد كه استخوانت را خرد و گوشتت را آب كند.

بدان كه شيطان تو را از اين كه به كارهاى خوب بپردازى باز داشته، (و نمى گذارد) به اندرزها گوش فرا دهى. سلام بر آنها كه شايسته سلامند!

نامه 74

كه براى قبيله «ربيعه» و «يمن» تنظيم فرموده و از خط «هشام بن كلبى» نقل شده است.

اين پيمانى است كه اهل «يمن» شهريان و بيابان نشينهاى آنها و «ربيعه» اعمّ از شهرنشين و بيابانى بر آن اتّفاق كرده اند، كه قانون قرآن را پايبند باشند و به سوى آن دعوت كنند و به آن امر نمايند، و هركس آنها را به قرآن دعوت و امر نمود، به او پاسخ مثبت دهند، آن را به هيچ بهايى نفروشند و چيزى را به جاى آن نپذيرند و متّحد باشند بر ضد كسى كه آن را ترك كند و به مخالفت با آن برخيزند، و ياور يكديگر باشند. همه يك صدا، هرگز پيمان خويش را به خاطر گِله بعضى و يا خشم كسى و يا خوار شمردن و يا دشنام دادن به يكديگر، نشكنند.

ص: 726

ص: 727

بر اين عهد و پيمان حاضران و غايبان، دانايان و غير دانايان، بردباران و نابردباران آنها پايبندند و به آن احترام مى گذارند.

آنها با اين پيمان در برابر خداوند متعهّد و مسؤولند «انَّ عَهْدَ اللّهِ كانَ مَسْؤُلًا؛ پيمان الهى مورد بازخواست قرار خواهد گرفت».(1) اين عهدنامه را على بن ابى طالب نوشته است.

نامه 75

كه در آغاز بيعت به «معاويه» نوشته

اين نامه را «واقدى» در كتاب «الجمل» آورده است

از بنده خدا اميرمؤمنان به «معاويه» فرزند «ابوسفيان».

امّا بعد! از اتمام حجّتم درباره شما و اعراضم از شما به خوبى آگاهى دارى. تا آنچه شدنى بود واقع شد و چاره اى جز اين نبود. اين داستان سر دراز دارد و سخن فراوان است. گذشته، گذشت و آينده روى آورده است. (سخن درباره اينها را فعلًا بگذار) اكنون تو مأمورى از تمام كسانى كه در آنجا هستند بيعت بگيرى و با گروهى از يارانت به سوى من بشتاب، والسلام.

نامه 76

به «عبداللّه بن عباس» هنگامى كه وى را به فرماندارى «بصره» منصوب فرمود

با چهره اى باز در مجلس خود با مردم رو به رو شو! و با حكم و قضاوت (عادلانه) آنها را بنگر، از خشم و غضب، سخت دورى كن كه انگيزه اى است از شيطان.

بدان آنچه تو را به خدا نزديك مى سازد از دوزخ دور مى كند و آنچه تو را از خدا دور مى كند به آتش نزديك مى نمايد.


1- سوره احزاب، آيه 15.

ص: 728

ص: 729

نامه 77

به «عبداللّه بن عبّاس» هنگامى كه وى را براى گفتگو نزد «خوارج» فرستاد

با آيات قرآن با آنها محاجه نكن؛ چرا كه قرآن (براى اين لجوجان) تاب معانى مختلف و امكان تفسيرهاى گوناگون دارد، تو چيزى مى گويى و آنها چيز ديگر (و سخن بجايى نمى رسد)، لكن با سنّت پيامبر صلى الله عليه و آله با آنها بحث نما! كه در برابر آن پاسخى نخواهند يافت (و مجبور به تسليمند).

نامه 78

به ابوموسى اشعرى در جواب نامه او درباره حكمين

اين نامه را «سعيدبن يحيى اموى» در كتاب «المغازى» آورده است

بسيارى از مردم از بهره زيادى كه ممكن بود (در اثر تهذيب نفس در آخرت نصيب آنها گردد) بازماندند. به دنيا روى آوردند و از سر هواى نفس سخن نگفتند و اين كار باعث تعجّب من گرديده كه اقوامى خودپسند در آن گرد آمده اند، من مى خواهم زخم درون آنها را مداوا كنم، چرا كه مى ترسم مزمن و غير قابل علاج گردد (ولى آنها مانع مى شوند).

بدان! هيچ كس نسبت به وحدت، اتّحاد، الفت و همزيستى امّت محمّد صلى الله عليه و آله از من حريصتر و كوشاتر نيست. من در اين كار پاداش نيك و سرانجام شايسته را از خدا مى طلبم، و به آنچه تعهّد كرده ام وفادارم، هرچند تو از آن شايستگى كه به هنگام رفتن از نزد من داشتى، تغيير پيدا كرده باشى.

بدبخت كسى است كه از عقل و تجربه اى كه نصيب او شده محروم ماند و من از اين كسى كه سخن بيهوده مى گويد متنفّرم. و از اين كه كارى را كه خدا آن را اصلاح كرده برهم زنم بيزارم، آنچه را نمى دانى رها كن، زيرا كه اشرار مردم، شايعات زشت و سخنان نادرست (درباره من) از گوشه و كنار به تو مى رسانند، والسلام.

ص: 730

ص: 731

نامه 79

به فرماندهان لشكر هنگامى كه زمام خلافت را به دست گرفت

امّا بعد! هلاكت و بدبختى كسانى كه پيش از شما بودند به دو دليل بود: نخست اين كه آنها مردم را از حق بازداشتند؛ لذا ناچار شدند حقّ خويش را (از طريق رشوه و راههاى نادرست از ايشان) خريدارى كنند.

ديگر اين كه آنها مردم را به باطل سوق دادند و آنان از آن پيروى كردند.

پايان بخش نامه ها

ص: 732

ص: 733

حكمت هاى اميرمؤمنان على عليه السّلام

اشاره

امام عليه السلام فرمود:

1- در فتنه ها همچون شتر كم سنّ و سال باش! نه پشتى كه سوار شوند و نه پستانى كه بدوشند.

2- هركس «طمع» در درون داشته باشد خود را حقير كرده، و كسى كه ناراحتيهايش را فاش كند به ذلّت خويش راضى شده، و كسى كه زبانش را بر خود امير كند شخصيّت خود را تحقير و پايمال كرده است.

3- «بخل» ننگ است و «ترس» نقصان و «فقر» شخص زيرك را از بيان دليلش گنگ مى سازد، و شخصى كه فقير است در شهرش نيز غريب است.

4- «ناتوانى» آفت است، و «شكيبايى» شجاعت، و «زهد» ثروت و «تقوا» سپر و بهترين همنشين، «رضايت» و خشنودى است.

5- «علم» ميراث گرانبهايى است و «آداب» لباس فاخر و زينتى است و كهنگى ناپذير و «فكر» آيينه اى است صاف.

6- «سينه شخص عاقل» صندوق اسرار اوست و «خوشرويى» دام محبّت است و «تحمّل ناراحتى ها» قبر عيوب است.

و نقل شده كه در اين باره نيز چنين فرموده است:

سؤال و پرسش وسيله پوشاندن عيبها است، و آن كس كه از خود راضى باشد خشمگين بر او زياد خواهد بود.

ص: 734

ص: 735

7- «صدقه» و كمك به نيازمندان داروى مؤثّرى است، و اعمال بندگان در اين دنيا، نصب العين آنها در آخرت خواهد بود.

8- تعجّب كنيد از اين انسان كه با يك قطعه پيه مى بيند؛ با قطعه گوشتى سخن مى گويد، و با استخوانى مى شنود و از شكافى نفس مى كشد! (و اين كارهاى بزرگ و حياتى را با اين وسايل كوچك انجام مى دهد).

9- هنگامى كه دنيا به كسى رو كند نيكيهاى غير او را به او عاريت مى دهد و هنگامى كه دنيا به كسى پشت كند، نيكيها و افتخاراتش را از او سلب مى نمايد.

10- با مردم آنچنان معاشرت كنيد كه اگر بميريد بر مرگ شما اشك ريزند و اگر زنده بمانيد به شما عشق ورزند.

11- هنگامى كه بر دشمنت پيروز شدى عفو را شكرانه اين پيروزى قرار ده!

12- عاجزترين مردم كسى است كه از به دست آوردن دوست عاجز بماند و از او عاجزتر كسى است كه دوستان دست آورده را از دست بدهد!

13- هنگامى كه مقدّمات نعمتها به شما مى رسد دنباله آن را به واسطه كمى شكرگزارى از خود دور نسازيد.

14- كسى كه نزديكانش او را رها سازند، آنها كه دورند او را مى برند (و ياريش مى كنند.)

15- هر شخص گرفتارى را نمى توان سرزنش كرد (چه بسا بى تقصير باشد).

16- امور، تسليم تقديرها است تا آنجا كه گاه مرگ انسان در تدبير و هوشيارى اوست.

17- از امام عليه السلام درباره اين گفتار پيامبر صلى الله عليه و آله سؤال شد كه فرموده است: «موهاى سفيد را تغيير دهيد و خود را شبيه يهود نكنيد».

امام عليه السلام فرمود: اين سخن پيامبر صلى الله عليه و آله زمانى فرمود كه پيروان اسلام كم بودند، امّا امروز كه اسلام توسعه يافته و امنيّت حكمفرماست هر كسى مختار است (كه اين كار را بكند يا نكند).

ص: 736

ص: 737

18- درباره كسانى كه از نبرد كردن همراه او خوددارى كردند فرمود:

حق را تنها گذاشتند و باطل را يارى نكردند.

19- كسى كه در مسير آرزوها بشتابد در مرگ خواهد افتاد.

20- از لغزشهاى مردم نيك و با شخصيّت چشم پوشى كنيد چرا كه هيچ يك از آنها لغزش نمى كند، مگر اين كه دست خدا به دست اوست و او را بلند مى نمايد.

21- ترس با يأس مقرون شده و كم رويى با محروميّت و فرصتها مى گذرد همچون عبور ابرها، بنابراين فرصتهاى نيك را غنيمت بشماريد.

22- ما را حقّى است كه اگر به ما داده شود (آزاديم) و الّا در عقب شتر، سوار خواهيم شد (و همچون اسيران خواهيم بود) هرچند زمانى طولانى بر اين حال بگذرد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين از سخنان لطيف و فصيح امام عليه السلام است و معناى آن اين است كه اگر حق ما به ما داده نشود، همچون افراد خوار و كم ارزش خواهيم بود. و اين بدان جهت است كسى كه در رديف انسان سوار مى شود در قسمت آخر مركب سوار خواهد بود، همچون برده و اسير و امثال آنها.

23- كسى كه عملش او را كند سازد. نسبش او را سرعت نخواهد بخشيد.

24- از جمله كفّاره هاى گناهان بزرگ، به فرياد مصيبت زدگان رسيدن و تسلّى دادن به رنجيدگان است.

25- اى فرزند آدم هنگامى كه ببينى پروردگارت پى در پى نعمتهايش را بر تو مى فرستد، در حالى كه تو معصيت او را مى كنى، بترس (كه مجازات سنگينى در انتظار توست!).

26- كسى چيزى را در دل پنهان نمى كند مگر اين كه در سخنانى كه از دهان او مى پرد و در چهره و قيافه اش آشكار مى گردد.

27- با بيماريت راه برو، مادامى كه با تو راه مى رود (تا زمانى كه فشار شديد نياورده بگذار خود بدن بدون نياز طبيب و دارو آن را دفع كند).

28- برترين زهد مخفى داشتن زهد است.

29- هنگامى كه تو عقب مى روى و مرگ به جلو مى آيد، چه زود با يكديگر ملاقات خواهيد كرد!

30- (از خدا) بترس! (از خدا) بترس! به خدا سوگند آن قدر پرده پوشى كرده كه گويى آمرزيده است.

ص: 738

ص: 739

31- درباره «ايمان» از آن حضرت سؤال شده در پاسخ فرمود:

ايمان بر چهار پايه استوار است.

بر «صبر»، «يقين»، «عدالت» و «جهاد»؛

«صبر» بر چهار شعبه تقسيم مى شود: بر اشتياق، ترس و مواظبت زهد و انتظار. كسى كه مشتاق بهشت باشد از شهوات و تمايلات سركش بركنار مى رود و آن كس كه از آتش جهنّم بيمناك باشد از محرّمات دورى مى گزيند، كسى كه در دنيا زاهد باشد مصيبتها را ناچيز مى شمرد و آن كس كه منتظر مرگ باشد براى انجام اعمال نيك سرعت مى گيرد.

«يقين» نيز بر چهار قسمت است: بر بينش در هوشيارى و زيركى، رسيدن به دقايق حكمت، پند گرفتن از عبرتها و توجّه به روش پيشينيان، كسى كه هوشيار و بينا باشد حكمت و دقايق امور برايش روشن شد عبرت فرا مى گيرد و كسى كه درس عبرت فرا گيرد گويا هميشه با گذشتگان بوده است.

«عدالت» نيز چهار شعبه دارد: دقّت در فهم، غور در علم و دانش، قضاوت صحيح و حلم و بردبارى ثابت و پابرجا. بنابراين آن كس كه خوب بفهمد، به اعماق دانش آگاهى پيدا مى كند و كسى كه به عمق علم برسد سيراب از سرچشمه احكام باز مى گردد، و آن كس كه حلم و بردبارى داشته باشد، در كار خود تفريط و كوتاهى نمى كند و در ميان مردم با آبرومندى و ستودگى زندگى خواهد كرد.

«جهاد» نيز چهار شعبه دارد: امر به معروف، نهى از منكر، صدق و راستى در معركه نبرد و كينه و دشمنى با فاسقان، آن كسى كه امر به معروف كند پشت مؤمنان را محكم كرده و كسى كه نهى از منكر نمايد بينى كافران را بر خاك ماليده و هركس در معركه نبرد صادقانه بايستد وظيفه اش را انجام داده و آن كسى كه فاسقان را دشمن دارد و به خاطر خدا خشم گيرد، خداوند به خاطر او خشم و غضب مى كند و او را در روز قيامت خشنود مى سازد.

«كفر» نيز بر چهار پايه قرار دارد: دنبال اوهام رفتن به گمان كنجكاوى از اسرار، جنگ و ستيز با مردم؛ انحراف از حقّ و دور شدن از هدايت و پيروى از هوا و هوس، آن كس كه به دنبال اوهام و جستجوى اسرار ديگران برود به حقّ باز نمى گردد و كسى كه در اثر جهل به نزاع و ستيز برخيزد همواره از شناخت حقّ محروم خواهد ماند و كسى كه از راه حقّ منحرف شود و به دنبال هوسها برود نيكى در نزد او بد و بدى در پيش او خوب جلوه مى كند و گرفتار مستى گمراهى مى گردد و آن كس كه به عناد و لجاج پردازد، راهها برايش پر از سنگ و ناهموار، و كارها بر او سخت و پيچيده مى شوند و در تنگنا قرار مى گيرد.

ص: 740

ص: 741

«شك» نيز بر چهار شعبه است: بر «مراء و جدال»، «ترس و وحشت»، «ترديد»، و «خودباختگى» آن كس كه «مجادله» و لجاجت در بحث را عادت خويش قرار بدهد، هرگز از تاريكى شكّ به روشنايى يقين گام نمى نهد، هركس از آينده بترسد به قهقرا بر مى گردد و آن كس كه در ترديد و دو دلى باشد و نتواند تصميم بگيرد زير سم شيطانها له خواهد شد و آن كس كه در برابر وسايلى كه هلاكت دنيا و آخرت در آن است خودباخته شود، در هر دو جهان هلاك خواهد شد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: سخن امام عليه السلام هنوز دنباله داشت كه ما براى طولانى نشدن و خارج نشدن از منظور در اين باب- كه جمع آورى سخنان كوتاه امام است- از بقيّه صرف نظر كرديم.

32- كسى كه كار نيك انجام مى دهد خودش از آن كار بهتر است و انجام دهنده كار شر، از آن كار بدتر است، (چرا كه آنچه در دل دارند بيش از آن است كه انجام مى دهند).

33- سخاوتمند باش، ولى اسراف كننده مباش. در زندگى حسابگر باش ولى سختگير مباش.

34- بهترين غنا و بى نيازى، ترك آرزوهاست.

35- كسى كه در انجام كارهايى كه مردم ناخوش دارند، سرعت داشته باشد مردم درباره او آنچه كه نمى دانند مى گويند (و نسبتهاى ناروا به او مى دهند).

36- كسى كه آرزويش را طولانى كند عملش را بد خواهد كرد.

37- اين سخن را امام عليه السلام هنگامى فرمود كه در مسير حركتش به شام كدخدايان شهر انبار با او ملاقات كردند، و به خاطر احترام به امام عليه السلام از مركب پياده شدند و با سرعت به سوى او شتافتند (و مراسمى كه نشانه ذلّت در برابر امرا بود انجام دادند.

امام عليه السلام فرمود: اين چه كارى بود كه شما كرديد؟

عرض كردند: اين آدابى است كه ما اميران خود را با آن بزرگ مى داريم.

امام عليه السلام فرمود: به خدا سوگند با اين عمل زمامداران شما بهره مند نمى شوند و شما با اين كار در دنيا مشقّت بر خود هموار مى سازيد، و در قيامت بدبخت خواهيد بود، و چه زيانبار است مشقّتى كه پشت سر آن مجازات الهى باشد، و چه پرسود است آرامشى كه با آن امان از عذاب دوزخ باشد.

38- امام عليه السلام اين سخنان را به فرزندش حسن عليه السلام فرمود:

فرزندم! چهار چيز و چهار چيز را از من داشته باش! كه با آن هر كارى بكنى به تو زيان نخواهد رسيد:

بالاترين سرمايه ها عقل است، بزرگترين فقر حماقت است، بدترين تنهايى و وحشت، خودبينى است، و برترين حسب و نسب اخلاق نيك است.

ص: 742

ص: 743

فرزندم! برحذر باش از دوستى با احمقى كه مى خواهد به تو منفعت برساند، زيان مى رساند.

برحذر باش از دوستى بخيل، چرا كه به هنگام شديدترين حاجت تو را رها مى سازد. برحذر باش از دوستى با انسان فاجر و فاسق، چرا كه تو را به چيز كمى مى فروشد.

برحذر باش از دوستى دروغگو چرا كه او مثل سراب است، دور را در نظر تو نزديك و نزديك را در نظر تو دور مى سازد!

39- كارهاى مستحب اگر به واجبات زيان رساند موجب قرب خدا نمى شود.

40- زبان عاقل در پشت قلب او قرار دارد و قلب احمق پشت زبان اوست.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين از مطالب شگفت انگيز و پرارزش است و منظور اين است كه عاقل زبانش را رها نمى سازد در سخن گفتن، مگر بعد از مشورت و فكر و سنجش، ولى احمق حرفها و سخنانى كه از زبانش مى پرد قبل از مراجعه به فكر و دقّت و انديشه است. بنابراين گويا زبان عاقل تابع و پشت قلب اوست و قلب احمق تابع زبانش مى باشد.

41- همين معنا به عبارت ديگر از آن حضرت نقل شده است:

قلب احمق در دهان اوست، و زبان عاقل در قلب او! و معناى هر دو يكى است.

42- حضرت به يكى از يارانش هنگامى كه بيمار شده بود فرمود:

خداوند اين درد و ناراحتى تو را باعث از بين رفتن گناهانت قرار داده، زيرا بيمارى پاداشى ندارد و لكن گناهان را از ميان مى برد و آنها را همچون برگ درختان مى ريزد، اجر و پاداش تنها در گفتار به زبان و عمل با اعضا است و خداوند سبحان كسانى را كه بخواهد از بندگانش به خاطر صدق نيّت و باطن پاك داخل بهشت مى كند (و از طريق تفضّل با آنها رفتار مى نمايد).

شريف رضى رحمه الله مى گويد: من مى گويم آنچه امام عليه السلام فرموده درست است. بيمارى اجر و پاداش ندارد، چرا كه بيمارى از قبيل چيزهايى است كه استحقاق عوض دارد، زيرا عوض استحقاق بر چيزى است كه در قبال فعل خداوند نسبت به عبد باشد، مانند بيماريها و امثال آن و امّا اجر و ثواب در برابر كارى است كه بنده انجام مى دهد. بنابراين بين اين دو فرق است كه امام عليه السلام با آن علم ثاقب و نظريّه رساى خود آن را بيان فرموده.

43- امام عليه السلام درباره خباب ابن ارت فرمود: خداى خباب بن ارت را رحمت كند. او از روى ميل اسلام آورد

ص: 744

ص: 745

و از روى اطاعت خدا هجرت كرد. و به زندگى ساده قناعت نمود، و از خدا خشنود و در تمام دوران زندگى مجاهد بود.

44- خوشا به حال كسى كه به ياد معاد باشد، و براى روز حساب عمل كند، و به مقدار كفايت قناعت نمايد، و از خدا راضى باشد.

45- اگر با اين شمشيرم بر بينى مؤمن بزنم كه مرا دشمن بدارد، دشمن نخواهد داشت، و اگر تمام دنيا را در گلوى منافق بريزم كه مرا دوست بدارد؛ دوست نخواهد داشت!

و اين به خاطر آن است كه مقدّر شده و بر زبان پيامبر امّى (درس نخوانده) گذشته كه فرمود: «اى على! هيچ مؤمنى تو را دشمن نمى دارد و هيچ منافقى تو را دوست نخواهد داشت»!

46- كار بدى كه تو را ناراحت (و پشيمان) مى سازد، نزد خدا بهتر از كار نيكى است كه تو را مغرور مى سازد!

47- ارزش و مقام هركس به اندازه همّت اوست، و صداقت هركس به اندازه شخصيّت و جوانمردى اوست، و شجاعت هركس به اندازه زهد و بى اعتنايى او (به ارزشهاى مادّى) است، و عفّت هركس به اندازه غيرت اوست.

48- پيروزى در پرتو تدبير و احتياط است، و تدبير و احتياط به تفكّر است، و تفكّر صحيح به نگهدارى اسرار است.

49- بپرهيزيد از حمله بزرگوار، به هنگام نياز و گرسنگى، و از حمله انسان پست به هنگام سيرى.

50- دلهاى انسانها همچون حيوانات وحشى است، هركس از راه محبّت وارد شود، با او الفت مى گيرند.

51- عيب تو پنهان است مادامى كه دنيا رو به سوى توست.

52- شايسته ترين مردم به عفو قادرترين آنها به مجازات است.

53- سخاوت آن است كه ابتدايى (و بدون درخواست) باشد و امّا آنچه در برابر تقاضا داده مى شود، از روى حيا و براى دفع مذمّت است.

54- هيچ «ثروتى» چون «عقل» و هيچ «فقرى» چون «جهل»، هيچ «ميراثى» چون «ادب» نيست، و هيچ «پشتيبانى» چون «مشورت» نخواهد بود.

55- «صبر» بر دو گونه است: صبر در انجام كار خوبى كه دوست ندارى، و صبر بر ترك كار بدى كه دوست دارى.

ص: 746

ص: 747

56- «بى نيازى» در غربت «وطن» است، و «نيازمندى» در وطن «غربت» است (زيرا انسان بى نياز هركجا باشد، وسايل برايش فراهم و افراد دورش را مى گيرند، ولى نيازمند، اقوام و بستگان نيز رهايش مى كنند).

57- قناعت مالى است كه هرگز تمام نمى شود.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين كلام از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نقل شده است.

58- مال و ثروت مادّه اصلى همه شهوات است.

59- كسى كه تو را بترساند (از چيزى كه خطرناك است)، همچون كسى است كه تو را بشارت مى دهد (به چيزى كه مايه سرور و خوشحالى است).

60- زبان درنده اى است كه اگر رهايش كنى دندان مى گيرد.

61- زن عقربى است كه نيش زدن او شيرين است.

62- هنگامى كه تحيّتى به تو گويند، به صورتى بهتر از آن پاسخ گوى و هنگامى كه هديه اى براى تو فرستند، آن را به بهتر از آن مقابله كن، ولى با اين حال فضيلت از آن كسى است كه ابتدا كرده است!

63- شفاعت كننده بال و پر طلب كننده است.

64- اهل دنيا همچون سوارانى هستند كه آنها را مى برند، و آنها در خوابند.

65- از دست دادن دوستان غربت است.

66- از دست رفتن حاجت بهتر از آن است كه از نااهل طلب كنى.

67- از بخشش كم، حيا مكن زيرا محروم ساختن، از آن هم كمتر است!

68- خويشتن دارى زينت فقر است و شكرگزارى زينت بى نيازى است.

69- وقتى آنچه را مى خواهى انجام نگيرد، اهميّت ندارد، هركس كه مى خواهى باش.

70- هميشه جاهل يا افراط گر و تجاوزكار، و يا كندرو و تفريط كننده است.

71- هنگامى كه عقل انسان كامل مى شود، سخنش كم مى شود.

72- روزگار بدنها را كهنه و آرزوها را نو مى كند، مرگ را نزديك

ص: 748

ص: 749

و خواسته ها را دور مى سازد، كسى كه به آن برسد سخت خسته مى شود. كسى كه به آن نرسد رنج مى برد!

73- كسى كه خود را در مقام پيشوايى و امام مردم قرار مى دهد، بايد پيش از آن كه به تعليم ديگران بپردازد، به تعليم خويش بپردازد و بايد تأديب كردن او به عملش پيش از تأديب كردن به زبانش باشد.

كسى كه معلّم و ادب كننده خويشتن است؛ به احترام سزاوارتر است از كسى كه معلّم و مربّى مردم است.

74- نفسهاى انسان گامهاى او به سوى مرگ است.

75- هرچيز كه شمرده شود سرانجام پايان مى گيرد، و آنچه در انتظار وجودش هستى، سرانجام فرا مى رسد.

76- كارها هنگامى كه مشتبه شوند آخرشان را با اولشان مى سنجند (سالى كه نكوست از بهارش پيداست).

77- نقل شده كه «ضراربن حمزه ضبائى» (كه از ياران امام عليه السلام بود) بر معاويه وارد شد.

معاويه از او خواست كه حالات اميرمؤمنان على عليه السلام را براى او شرح دهد.

«ضرار» در پاسخ گفت: گواهى مى دهم كه او را در بعضى از مواقف عبادتش ديدم، به هنگامى كه شب، پرده تاريكى خود را فرو افكنده بود. او در محراب ايستاده، و محاسنش را گرفته همچون انسان مارگزيده به خود مى پيچيد و در تب و تاب بود، و همچون انسان محزون و غمگين گريه مى كرد و مى گفت:

اى دنيا! اى دنيا! از من دور شو! خود را به من عرضه مى كنى؟ يا اشتياق خود را به من نشان مى دهى، مى خواهى مرا به شوق آورى؟! هرگز آن زمان كه تو در من نفوذ كنى فرا نرسد. هيهات! دور شو! ديگرى را فريب ده! من نيازى به تو ندارم. من تو را سه طلاقه كرده ام كه رجوعى در آن نيست. زندگى تو كوتاه، موقعيّت تو كم و آرزوى تو پست است.

آه از كمى زاد و توشه و طولانى بودن راه و دورى سفر و عظمت مقصد.

78- سخن ذيل را امام عليه السلام در پاسخ آن مرد شامى فرمود كه از او پرسيد آيا مسير ما به سوى شام به قضا و قدر خداوند است؟

«البتّه اين سخن طولانى بوده كه قسمتى از آن برگزيده شد».

واى بر تو (اى مرد شامى كه گمان مى كنى قضا و قدر به معناى اجبار است) گويا تو گمان كردى قضاى لازم و قدر حتمى را. اگر چنين بود ثواب و عقاب و وعده و وعيد الهى بيهوده بود؛ خداوند سبحان بندگان خود را امر كرده و مخيّر ساخته

ص: 750

ص: 751

و نهى كرده و برحذر داشته و تكاليف آسانى بر دوش آنان گذارده، هرگز تكليف سنگينى نكرده و در برابر كار كم پاداش زياد قرار داده و هيچ گاه كسى از روى اجبار او را معصيت نكرده و اطاعت از روى اكراه نبوده، و پيامبران را بيهوده نفرستاده و كتب آسمانى را براى بندگان عبث نازل نكرده است، آسمانها و زمين و آنچه در ميان آنهاست را باطل و بى هدف نيافريده، «اين گمان كسانى است كه كافرند، واى بر كافران از آتش دوزخ».(1) 79- حكمت و دانش را فراگير از هرجا كه باشد؛ چرا كه حكمت گاهى در سينه منافق است وآرام نمى گيرد تا اين كه خارج شود و در كنار دوستانش در سينه مؤمن جاى گيرد!

80- گفتار حكمت آميز، گمشده مؤمن است پس حكمت را بگير هرچند از اهل نفاق باشد.

81- قيمت و ارزش هركس به اندازه كارى است كه به خوبى مى تواند انجام دهد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين از كلماتى است كه قيمتى براى آن تصوّر نمى شود و هيچ حكمتى هم وزن آن نيست و هيچ سخنى به آن نمى رسد.

82- شما را به پنج چيز سفارش مى كنم كه اگر براى تحصيل آن شتران راهوار را سوار شويد و در اطراف بيابانها گردش كنيد سزاوار است. (كنايه از اين كه هرقدر زحمت براى آن بكشيد بجا است).

جز به خدا اميد نداشته باشيد و جز از گناهانتان نترسيد و اگر از چيزى سؤال كنند كه نمى دانيد حيا نكنيد و بگوييد: نمى دانيم و اگر چيزى را نمى دانيد از فرا گرفتن آن خجالت نكشيد.

صبر و استقامت را در هر كار پيشه كنيد، چرا كه صبر نسبت به ايمان همچون سر است در مقابل تن، تن بى سر فايده ندارد و صبر بى ايمان نيز بى نتيجه است.

83- امام به مردى كه در ثناخوانى بر او افراط كرد، ولى در دل امام را متّهم مى نمود فرمود: من كمتر از آن هستم كه مى گويى و بالاتر از آنم كه در دل دارى!

84- باقيماندگان شمشير (آنها كه پس از يك جنگ خونين براى حفظ عقيده و ايمان و استقلال و شرف باقى مى مانند) دوام و بقايشان زيادتر و فرزندانشان بيشتر است.

85- كسى كه جمله «نمى دانم» را ترك كند خود را به كشتن خواهد داد. (اظهار اطّلاع در همه چيز سبب گمراهى و گمراه ساختن مايه هلاكت دنيا و آخرت خواهد شد).

86- رأى و تدبير پير، نزد من بهتر از استقامت جوان (در ميدان جنگ) است و در روايت ديگرى آمده است: «از جنگ جويى جوان».


1- سوره انبياء، آيه 27.

ص: 752

ص: 753

87- تعجّب مى كنم از كسى كه نوميد مى شود در حالى كه استغفار با اوست.

88- امام باقر عليه السلام از جدّش اميرمؤمنان على عليه السلام چنين نقل مى كند كه فرمود:

در روى زمين دو امان و وسيله نجات از عذاب الهى بود كه يكى از آنها برداشته شد، دوّمى را دريابيد و به آن چنگ زنيد.

امّا امانى كه برداشته شد رسول اللَّه صلى الله عليه و آله بود و امّا امانى كه باقى مانده استغفار است، خداوند تعالى مى فرمايد؛ «خداوند آنها را عذاب نمى كند تا تو در ميانشان هستى و خداوند آنها را هرگز عذاب نمى كند در حالى كه استغفار مى كنند».(1) سيّد رضى رحمه الله مى گويد: كه اين يك نمونه از بهترين استفاده ها و لطيفترين استنباطها از آيات قرآن است.

89- كسى كه ميان خود و خدا را اصلاح كند، خداوند ميان او و مردم را اصلاح خواهد نمود و كسى كه امر آخرتش را اصلاح كند خدا امر دنيايش را اصلاح خواهد كرد و كسى كه از درون جانش واعظى داشته باشد، خداوند حافظى براى او قرار خواهد داد.

90- فقيه عامل و كامل آن كسى است كه مردم را از رحمت الهى نوميد نكند و از لطف و محبّت او مأيوس نسازد و از نقشه ها و مجازاتهاى غافلگيرانه او ايمن ننمايد.

91- اين قلبها خسته و افسرده مى شوند همچون بدنها؛ براى رفع ملالت آنها لطايف حكمت آميز زيبا و جالب انتخاب كنيد.

92- پست ترين دانشها آن است كه تنها روى زبان متوقّف شود و برترين دانشها آن است كه در اعضا و اركان بدن آشكار گردد.

93- هيچ يك از شما نگويد «خداوندا! به تو پناه مى برم از امتحان شدن»، زيرا هيچ كس نيست مگر اين كه امتحانى دارد، ولى كسى كه مى خواهد به خدا پناه ببرد از امتحانات گمراه كننده به خدا پناه برد، زيرا خداوند سبحان مى گويد: «بدانيد كه اموال و اولاد شما مايه امتحان شما هستند».(2) و معناى اين سخن آن است كه خداوند مردم را به اموال و اولادشان آزمايش مى كند؛ تا آن كس كه از روزيش خشمگين است از آن كس كه شاكر و راضى است شناخته شود؛ هرچند خداوند سبحان از مردم به خودشان آگاهتر است،


1- سوره اعراف، آيه 164.
2- سوره انفال، آيه 28.

ص: 754

ص: 755

ولى اين به خاطر آن است كه افعالى كه با آن استحقاق ثواب و عقاب پيدا مى كنند ظاهر گردد؛ زيرا بعضى از مردم (مثلًا) پسر را دوست دارند و فرزندان دختر را ناخوش دارند و بعضى افزايش مال را مى خواهند و از نقصان مال ناراحتند.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: و اين از تفاسير عميق و پيچيده اى است كه از آن حضرت شنيده شده.

94- از امام سؤال شد، خوبى و خوشبختى در چيست؟ فرمود:

خوبى و خوشبختى در اين نيست كه مالت فراوان و فرزندانت زياد شوند، خوشبختى آن است كه علمت افزون گردد و حلمت زياد شود و با پرستش پروردگار به مردم مباهات كنى و اگر نيكى كنى شكر خدا به جاى آورى و اگر بدى كنى استغفار كنى. دنيا فقط براى دو كس خوب است: كسى كه گناهانى كرده و مى خواهد با توبه جبران كند، و كسى كه با سرعت به كارهاى نيك مشغول است.

95- عملى كه توأم با تقوا باشد كم نيست (هرچند به نظر ناچيز آيد) چگونه كم خواهد بود عملى كه مقبول درگاه خداست؟

96- نزديكترين و شايسته ترين مردم به پيامبران آنها هستند كه از همه به تعليمات آنان آگاهترند، سپس امام عليه السلام اين آيه را تلاوت فرمود:

«شايسته ترين و نزديكترين مردم به ابراهيم، آنها هستند كه از او پيروى كردند واين پيامبر و مؤمنان به اين پيامبر».(1) سپس فرمود: دوست محمّد صلى الله عليه و آله كسى است كه از خدا اطاعت كند هرچند پيوند نسبى او دور باشد و دشمن محمّد صلى الله عليه و آله كسى است كه معصيت خدا كند هرچند قرابت او نزديك باشد.

97- امام عليه السلام صداى يكى از خوارج را شنيد كه نماز شب مى خواند و قرآن تلاوت مى كرد؛ فرمود:

خواب توأم با يقين و ايمان، بهتر است از نماز با شك!

98- اخبارى را كه مى شنويد پيرامون آن تفكّر كنيد، تفكّرى براى عمل، نه تفكّر براى روايت، زيرا راويان علم بسيارند و عمل كنندگان به آن كم!

99- امام عليه السلام شنيد مردى مى گويد «انّا للّه وَ انّا الَيْه راجعُونَ» فرمود:

اين كه مى گوييم «إنّا للّه» اقرار مى كنيم كه ما مملوك خدا هستيم، و اين كه مى گوييم «وَ إنّا إلَيْه راجعُونَ» اقرار مى كنيم كه همه سرانجام از دنيا مى رويم.

100- امام عليه السلام در برابر گروهى كه او را ستودند فرمود: خداوندا! تو نسبت به من از خودم آگاهترى


1- سوره آل عمران، آيه 68.

ص: 756

ص: 757

و من آگاهتر به خودم از آنها هستم. خداوندا! ما را بهتر از آنچه آنها گمان مى كنند قرار ده و آنچه را نمى دانند بر ما ببخش.

101- انجام حوايج مردم كامل نمى شود مگر به سه چيز: كوچك شمردنش تا خود بزرگ گردد و مكتوم داشتنش تا خود آشكار شود و تعجيل در آن تا گوارا باشد.

102- زمانى بر مردم فرا مى رسد كه مقرّب نمى گردد مگر حيله گر و سخن چين و جالب شمرده نشود مگر فاجر، و ضعيف شمرده نمى شود مگر افراد با انصاف، در آن زمان كمك به نيازمندان خسارت و ضرر محسوب مى شود و صله رحم منّت، و عبادت وسيله برترى جويى بر مردم.

در آن زمان حكومت به شوراى زنان و فرمانروايى كودكان و تدبير خواجه هاست!

103- لباس كهنه و وصله دارى بر اندام امام عليه السلام بود كسى درباره آن سؤال كرد؛ فرمود: قلب به خاطر آن خضوع مى كند و نفس سركش با آن رام مى شود و مؤمنان به آن اقتدا مى كنند (و سرمشق مى گيرند).

دنيا و آخرت دو دشمن مختلف و دو جاده جداگانه اند كسى كه دنيا را دوست دارد و به آن عشق مى ورزد آخرت را دشمن مى دارد و با آن عداوت مى كند و اين دو همچون مشرق و مغربند و انسان همچون كسى كه ميان اين دو راه مى رود هر زمان به يكى نزديك شود از ديگرى دور مى گردد، و اين دو همچون دو «هوو» هستند! (كه معمولًا ناسازگارند).

104- از نوف بكالى نقل شده كه گفت در يكى از شبها امام عليه السلام را ديدم براى عبادت از بستر خود خارج شده بود نگاهى بر ستارگان آسمان افكند.

سپس به من فرمود: اى نوف! خواب هستى يا بيدار!

عرض كردم بيدارم، فرمود:

اى نوف! خوشا به حال زاهدان در دنيا و راغبان در آخرت؛ آنها كه زمين را فرش قرار دادند و خاك آن را بستر و آبش را عطر و قرآن را همچون لباس زيرين و دعا را لباس رويين. سپس دنيا را بر روش «مسيح» طى كردند.

اى نوف! داوود عليه السلام در چنين ساعتى از خواب برخاست، و گفت: اين همان ساعتى است كه

ص: 758

ص: 759

هيچ بنده اى در آن دعا نمى كند جز اين كه مستجاب خواهد شد، مگر آن كه مأمور جمع ماليات براى حاكم ظالم، يا جاسوس مخفى او و يا مأمور انتظامى! و يا صاحب طنبور و يا طبّال (مطرب) بوده باشد.

105- خداوند فرايضى بر شما واجب كرده است آنها را ضايع نكنيد و حدود و مرزهايى را براى شما تعيين كرده از آن تجاوز نكنيد و از چيزهايى شما را نهى كرده حرمت آنها را نگاه داريد و از امورى ساكت شده نه به خاطر فراموش كارى (بلكه به خاطر مصالحى) پس خود را در مورد آنها به زحمت نيفكنيد.

106- مردم چيزى از امور دينشان را براى اصلاح دنيايشان ترك نمى كنند مگر اين كه خداوند زيانبارتر از آن را به روى آنها خواهد گشود.

107- چه بسيارند دانشمندانى كه جهلشان آنها را كشته در حالى كه علمشان با آنهاست. امّا به حالشان سودى نمى دهد.

108- در درون سينه انسان قطعه گوشتى آويخته است كه عجيب ترين اعضاى وجود اوست، و آن قلب اوست، و اين شگرفى به خاطر آن است كه انگيزه هايى از حكمت و ضدّ آن در آن جمع است. هرگاه آرزوها در آن ظاهر شود، طمع او را ذليل خواهد كرد و هنگامى كه طمع در او به هيجان آيد، حرص او را هلاك مى كند و هنگامى كه يأس مالك او گردد، تأسّف او را از پاى در مى آورد و هرگاه غضب بر او مستولى شود، خشمش فزونى مى گيرد و هرگاه از چيزى راضى شود، جانب احتياط را از دست مى دهد و اگر ترس بر او غالب شود، احتياط كارى او را به خود مشغول مى دارد و هرگاه كار او آسان گردد، در غفلت و بى خبرى فرو مى رود، اگر مالى بيابد بى نيازى او را به طغيان وا مى دارد و اگر مصيبتى به او برسد، بى تابى او را رسوا مى كند و اگر فقر دامنش را بگيرد، مشكلات او را به خود مشغول مى دارد و اگر گرسنگى پيدا كند، از ناتوانى زمينگير مى شود و اگر پرخورى كند شكم پرى او را به رنج انداخته راه نفس را بر او مى بندد و بطور كلّى هرگونه كمبود به او زيان مى رساند و هرگونه زيادى او را فاسد مى سازد.

109- ما جايگاه ميانه و حدّ وسط هستيم، عقب افتادگان بايد به ما ملحق شوند و تندروان غلوّ كننده بايد به سوى ما باز گردند.

110- فرمان خدا را تنها كسى مى تواند اجرا كند كه سازشكار نباشد و به روش اهل باطل عمل نكند

ص: 760

ص: 761

و پيرو فرمان طمع نگردد.

111- به هنگام بازگشت از صفّين «سهل بن حنيف انصارى» كه همراه امام عليه السلام بود در كوفه از دنيا رفت و او از محبوبترين مردم نزد امام عليه السلام بود.

امام عليه السلام (در زمينه بى وفايى دنيا و از دست دادن سريع عزيزان) فرمود:

حتّى اگر كوهى مرا دوست بدارد از هم مى شكافد و فرو مى ريزد!

شريف رضى رحمه الله مى گويد: معناى اين سخن آن است كه شدايد و مصايب بسرعت به سراغ او مى آيد و اين سرنوشت تنها در انتظار پرهيزكاران و برگزيدگان و خوبان است، و اين همانند سخن زير است كه از امام عليه السلام نقل شده:

112- هركس ما اهل بيت را دوست دارد بايد چادر فقر را مهيّا سازد (و آماده انواع محروميّتها و فشار ستمكاران گردد).

113- هيچ مالى پر درآمدتر از عقل نيست، هيچ تنهايى وحشتناكتر از خودبينى نيست. هيچ عقل و درايتى همچون عاقبت انديشى نيست، هيچ بزرگوارى همچون تقوا نيست، هيچ همنشينى همچون حسن خلق نيست، هيچ ميراثى همچون ادب نيست، هيچ رهبرى همچون توفيق نيست، هيچ تجارتى همچون عمل صالح نيست، هيچ سودى همچون پاداش الهى نيست، هيچ پارسايى همچون پرهيز از شبهات نيست، هيچ زهدى همچون بى اعتنايى به حرام نيست، هيچ علمى همچون تفكّر نيست، هيچ عبادتى همچون اداى فرايض و واجبات نيست، هيچ ايمانى همانند حيا و صبر نيست، هيچ سابقه شخصيّتى چون تواضع نيست، هيچ شرافتى چون علم نيست، هيچ عزّتى چون حلم نيست و نه هيچ پشتيبانى مطمئنتر از مشورت!

114- هنگامى كه صلاح و نيكى بر زمان و مردم زمان گسترش يابد؛ در اين حال اگر كسى گمان بد به ديگرى ببرد كه از او گناهى ظاهر نشده به او ستم كرده است! و هنگامى كه فساد بر زمان و اهل زمان مستولى شود، هر كسى گمان خوب به ديگرى ببرد خود را فريب داده است.

115- كسى به آن حضرت عرض كرد حال شما چطور است؟

امام عليه السلام فرمود: چگونه خواهد بود حال كسى كه با بقاى خود فانى مى شود و با سلامت خود بيمار مى گردد، و از آن راهى كه خود را در امان مى بيند مرگش فرا مى رسد!

116- چه بسيارند كسانى كه به وسيله نعمت غافلگير مى شوند و به خاطر پرده پوشى خدا بر گناهانشان مغرور مى گردند

ص: 762

ص: 763

و بر اثر تعريف و تمجيد از آنان فريب مى خورند و خداوند هيچكس را به چيزى مانند «مهلت دادن» آزمايش نكرده است.

117- دو كس در مورد من هلاك شدند: دوست غلوّ كننده و دشمن بدخواه!

118- از دست دادن فرصت غم انگيز است.

119- مَثَل دنيا مانند مار است كه زير دست انسان نرم و ملايم، ولى سمّ كشنده در درون آن مى باشد، نادان بى خبر به آن علاقه پيدا مى كند و هوشمند عاقل از آن بر حذر مى شود.

120- از امام عليه السلام درباره قريش سؤال شد، فرمود: «امّا طايفه بنى مخزوم» گل قبيله قريشند؛ دوست داريم كه با مردانشان هم سخن شويم و با زنانشان ازدواج كنيم و امّا «طايفه بنى عبد شمس» از همه بد انديش تر و بخيل ترند.

و امّا ما «طايفه بنى هاشم» از همه آنها نسبت به آنچه در دست داريم بخشنده تريم و به هنگام بذل جان از همه سخاوتمندتريم، آنها پر جمعيّت تر و مكّارتر و زشت ترند و ما فصيحتر و دلسوزتر و زيباتريم.

121- اين دو عمل با هم تفاوت بسيار دارند: عملى كه لذّتش مى رود و عواقب بد آن مى ماند و عملى كه زحمتش مى رود و اجر و پاداش آن باقى مى ماند.

122- امام عليه السلام در تشييع جنازه اى شركت كرده بود. صداى خنده مردى را شنيد، فرمود:

گويى مرگ در دنيا بر غير ما نوشته شده و گويى حق بر غير ما واجب گشته و گويى اين مردگانى را كه مى بينيم مسافرانى هستند كه به زودى به سوى ما باز مى گردند آنها را در قبرشان مى گذاريم و ميراث آنها را مى خوريم، گويى بعد از آنها جاودانيم ما هر واعظ و اندرز دهنده اى را فراموش كرده ايم و هدف مصايب سنگين و آفاتى كه هر اصل و فرع را نابود مى كند، قرار گرفته ايم.

123- خوشا به حال كسى كه در نزد خود كوچك (و در نظر مردم بزرگ و عزيز) است و كسب و كار او پاك و حلال و باطن او صالح و شايسته و اخلاق او نيك است و اضافه مال خود را در راه خدا انفاق مى كند؛ سخنان زائد و بى جا نمى گويد و آزار او به مردم نمى رسد؛ سنّت و روش پيامبر صلى الله عليه و آله براى او كافى است، (به همين دليل) بدعتى در دين خدا نمى گذارد.

سيد رضى رحمه الله مى گويد: بعضى اين سخن را به پيامبر صلى الله عليه و آله نسبت مى دهند و همچنين گفتار قبل (اشاره به حديث 122 است).

ص: 764

ص: 765

124- غيرت زن كفر است و غيرت مرد ايمان. (اشاره به اين كه زن اگر حسادت به همسر ديگر شوهرش بورزد، مخالفت با فرمان خدا كرده است، و مخالفت و حسادت مرد نسبت به گام نهادن مرد بيگانه در زندگى خانوادگيش اطاعت و فرمان خداست.)

125- اسلام را چنان تفسير مى كنم كه هيچ كس پيش از من آن را چنين تفسيرى نكرده باشد، اسلام همان تسليم است (تسليم در برابر فرمان خدا) و تسليم همان يقين است (چرا كه تسليم بدون ايمان و يقين ممكن نيست) و يقين همان تصديق است (چرا كه تا علم و تصديق حاصل نشود، يقين حاصل نمى شود) و تصديق همان اقرار است (چرا كه تصديق در درون قلب كافى نيست و بايد آن را افشا كرد) و اقرار همان احساس مسؤوليّت است (چرا كه بدون آن لفظى است بى معنا) و احساس مسؤوليّت همان عمل است (چرا كه نتيجه احساس مسؤوليّت عمل مى باشد).

126- تعجّب مى كنم از بخيل، كه به استقبال فقرى مى رود كه از آن گريخته است و غنايى را از دست مى دهد كه خواهان آن است، در دنيا همچون فقيران زندگى مى كند، امّا در آخرت بايد همچون اغنيا حساب پس دهد.

و تعجّب مى كنم از متكبّرى كه ديروز نطفه اى بى ارزش بود و فردا مردار گنديده اى است، و تعجّب مى كنم از كسى كه در خدا شك مى كند، در حالى كه او خلق خدا را مى بيند، و تعجّب مى كنم از كسى كه مرگ را فراموش مى كند با اين كه مردگان را مى بيند، و تعجّب مى كنم از كسى كه انكار جهان ديگر مى كند در حالى كه جهان نخست را مى بيند، و تعجّب مى كنم از كسى كه دار فانى را آباد مى كند و دار باقى را به دست فراموشى مى سپارد.

127- كسى كه در عمل كوتاهى كند، به اندوه گرفتار مى شود و خداوند به كسى كه در مال و جانش نصيبى براى خدا نيست، اعتنايى ندارد.

128- بپرهيزيد از سرما در آغازش (در پاييز) و استقبال كنيد از آن در آخرش (نزديك بهار) زيرا در بدنها همان مى كند كه با درختان مى كند. در آغاز خشك مى كند و در آخر برگ مى آورد.

129- بزرگى خالق نزد تو، مخلوق را در چشمت كوچك مى كند.

130- امام عليه السلام از ميدان «صفّين» باز مى گشت. به قبرستانى كه پشت دروازه كوفه بود رسيد، رو به طرف قبرستان كرده فرمود:

اى ساكنان خانه هاى وحشتناك و مكانهاى خالى و قبرهاى تاريك! اى خاك نشينان! اى غريبان! اى تنهايان! اى وحشت زدگان! شما در اين راه بر ما پيش قدم شديد و ما نيز به شما ملحق خواهيم شد. (اگر از اخبار دنيا بپرسيد به شما مى گويم:)

امّا خانه هايتان را ديگران ساكن شدند، همسرانتان به ازدواج افراد ديگر در آمدند و اموالتان تقسيم شد، اين خبرى است كه در نزد ماست، در نزد شما چه خبر؟

ص: 766

ص: 767

سپس رو به اصحابش كرد، فرمود: هرگاه به آنها اجازه سخن داده مى شد، به شما خبر مى دادند كه:

«بهترين زاد و توشه در سفر آخرت پرهيزكارى است».(1) 131- امام عليه السلام از كسى شنيد مذمّت دنيا مى كند، فرمود: اى كسى كه نكوهش دنيا مى كنى در حالى كه تو خود به غرور دنيا گرفتار شده اى و فريفته باطلهاى آن هستى، آيا تو خود مغرور به دنيا هستى و سپس مذمّت آن مى كنى؟ تو از جرم دنيا شكايت دارى يا دنيا بايد از جرم تو شكايت كند؟ كى دنيا تو را گول زده و چه موقع تو را فريب داده است؟ آيا به محلّ سقوط پدرانت در دامن فنا، يا به خوابگاه مادرانت در زير خاك تو را فريب داده؟ چه اندازه با دست خود بيماران را پرستارى كردى؟! در كنار بستر آنها مراقب آنان بودى، درخواست شفاى آنها را نمودى و از طبيبان براى آنها دارو خواهش كردى در آن روزهايى كه داروى تو به حال آنان سودى نداشت و گريه تو فايده اى نمى كرد! ترس و وحشت تو به درد هيچ يك از آنها نخورد و كوششهايت براى آنها نتيجه اى نداشت و به مطلوب خود نرسيدى و تو قادر بر دفاع از آنها نبودى. دنيا خودش را با اين وضع براى تو مجسّم ساخته و با قربانگاههاى ديگران قربانگاه تو را.

اين دنيا جايگاه صدق و راستى است براى آن كس كه با آن به راستى رفتار كند و خانه تندرستى است براى آن كس كه از آن چيزى بفهمد و سراى بى نيازى است براى آن كس كه از آن توشه برگيرد و محلّ اندرز است براى آن كه از آن اندرز گيرد. مسجد دوستان خداست و نمازگاه فرشتگان پروردگار و محلّ نزول وحى الهى و تجارتخانه اولياى حق، آنها در اين جا رحمت خدا را به دست آوردند و بهشت را سود خود قرار داده اند.

چه كسى دنيا را نكوهش مى كند، در حالى كه جدايى خود را اعلام داشته، فراق خود را با صداى بلند خبر داده و مرگ خود و اهلش را بيان كرده است، پس دنيا با نمونه هايى از بلاها به آنها نشان داد كه اين امر در حقّ آنها نيز امكان پذير است، با سرور و خوشحاليش دلهايشان را به سرور متوجّه ساخت؛ گاه هنگام عصر در عافيت است و به هنگام صبح مصيبت، گاه تشويق مى كند و گاه مى ترساند، گاه تخويف مى كند و گاه بر حذر مى دارد! و به همين جهت در صبحگاهان ندامت و پشيمانى، گروهى آن را مذمّت مى كنند و گروهى ديگر در قيامت آن را مدح مى نمايند، همان گروهى كه دنيا به آنها تذكّر داد و آنان متذكّر شدند، براى آنها سخن گفت آنها تصديقش كردند و اندرز داد و آنها پذيرا شدند.

132- خداوند فرشته اى دارد كه همه روز بانك مى زند: بزاييد براى مرگ و گرد آوريد براى فنا و بنا كنيد براى ويران شدن. (يعنى سرانجام كار جهان چنين است و هيچ چيز پايدار نمى ماند).

133- دنيا دار گذر است نه دار اقامت و مردم در آن دو گروهند:


1- سوره بقره، آيه 197.

ص: 768

ص: 769

گروهى كه خود را فروختند و خويش را هلاك كردند و گروهى كه خود را خريدند و آزاد كردند.

134- دوست انسان، دوست او نخواهد بود مگر اين كه برادرش را در سه حالت فراموش نكند: به هنگامى كه دنيا به او پشت كرده و به هنگامى كه غايب است و پس از مرگش!

135- كسى كه توفيق چهار چيز پيدا كند، از چهار چيز محروم نخواهد شد: كسى كه توفيق دعا بيابد از اجابت محروم نمى گردد، كسى كه توفيق توبه پيدا كند از قبول محروم نمى شود و كسى كه توفيق استغفار بيابد از آمرزش محروم نمى گردد و كسى كه توفيق شكر گزارى پيدا كند از فزونى روزى محروم نخواهد شد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: قرآن اين گفته را تصديق مى كند، چرا كه در مورد دعا مى فرمايد:

«بخوانيد مرا تا اجابت كنم شما را»(1) و راجع به «استغفار» مى گويد: «آن كس كه مرتكب عمل زشتى شود و يا به خود ستم كند سپس از خدا طلب آمرزش كند خداوند را آمرزنده و مهربان خواهد يافت»(2) و درباره «شكر» فرمود: «اگر سپاسگذارى كنيد نعمت را بر شما افزون خواهم كرد»(3) و درباره «توبه» گفته است: «توبه تنها درباره كسانى است كه كار بدى را از روى جهالت انجام مى دهند و سپس به زودى توبه مى كنند خداوند توبه چنين اشخاصى را مى پذيرد و خداوند دانا و حكيم است».(4) 136- نماز موجب تقرّب هر پرهيزكار است و حج، جهاد هر ضعيفى است و براى هر چيز زكاتى است و زكات بدن روزه است و جهاد زن، شوهر دارى شايسته است.

137- روزى را به وسيله صدقه فرود آوريد!

138- كسى كه يقين به پاداش داشته باشد در بخشش، سخاوت به خرج مى دهد.

139- كمك به اندازه نياز (و تقاضا) نازل مى شود.

140- كسى كه در خرج كردن ميانه روى كند هرگز نيازمند نخواهد شد.

141- كمى زن و فرزند يكى از دو آسايش است. (يعنى اگر درآمد كافى ندارد حدّاقل، عائله اش كم باشد راحت تر است).

142- دوستى و محبّت نيمى از عقل است.

143- غصّه و اندوه نصف پيرى است.

144- صبر و شكيبايى به اندازه مصيبت نازل مى شود، كسى كه دستش را (به عنوان بى تابى و ناشكرى)


1- سوره بقره، آيه 60.
2- سوره نساء، آيه 110.
3- سوره ابراهيم، آيه 7.
4- سوره نساء، آيه 17.

ص: 770

ص: 771

به هنگام مصيبت بر زانو زند اجر او ضايع مى شود (و پاداشى بر مصيبت نخواهد داشت).

145- چه بسيار روزه دارانى كه از روزه خود جز گرسنگى و تشنگى بهره اى نمى برند و چه بسيار شب زنده دارانى كه از قيام شبانه خود جز بى خوابى و خستگى ثمره اى نمى گيرند، چه نيك است خواب هوشمندان و افطارشان!

146- ايمانتان را با صدقه حفظ كنيد و اموالتان را با زكات نگهداريد و امواج بلا را با دعا دور سازيد.

147- از سخنان امام به كميل بن زياد نخعى

كميل بن زياد مى گويد: امير مؤمنان على بن ابى طالب عليه السلام دست مرا گرفت و مرا به سوى قبرستان كوفه برد، هنگامى كه به صحرا رسيديم آه پردردى كشيد و فرمود:

اى كميل بن زياد اين دلها همانند ظرفهاست، كه بهترين آنها ظرفى است كه حفظ و نگهداريش بيشتر باشد، بنابراين آنچه را براى تو مى گويم از من حفظ كن.

مردم سه گروهند: اوّل علماى الهى، دوّم دانش طلبانى كه در راه نجات دنبال تحصيل علمند و سوّم احمقان بى سر و پا كه دنبال هر صدايى مى دوند و با هر بادى حركت مى كنند! همانها كه با نور علم روشن نشده اند و به ستون محكمى پناه نبرده اند.

اى كميل! علم بهتر از مال است: علم تو را پاسدارى مى كند ولى تو بايد مال را حفظ كنى، مال با انفاق كم مى شود ولى علم با انفاق افزون مى گردد؛ دست پروردگان مال به مجرّد زوال مال از بين مى روند؛ (ولى شاگردان علم پايدارند).

اى كميل بن زياد! شناخت علم، آيينى است كه با آن جزا داده مى شود، به وسيله آن انسان در دوران حيات اطاعت فرمان خدا مى كند، و بعد از وفات نام نيك از او مى ماند و علم حاكم است و مال محكوم!

اى كميل! ثروت اندوزان مرده اند، در حالى كه ظاهراً در صف زندگانند؛ ولى دانشمندان تا دنيا برقرار است زنده اند، خود آنها از ميان مردم بيرون رفته اند، ولى چهره آنان در آيينه دلها نقش شده است.

(بدان) در اين جا علم فراوانى است،- با دستش اشاره به سينه مباركش كرد- اگر افراد لايقى مى يافتم، به آنها تعليم مى دادم. آرى، تنها كسى را مى يابم كه زود درك مى كند ولى (از نظر تقوا) قابل اطمينان نيست! دين را وسيله دنيا قرار مى دهد

ص: 772

ص: 773

و از نعمت خدا بر ضدّ بندگانش استفاده مى كند و از دلايل الهى بر ضدّ اولياى حق كمك مى گيرد.

يا كسى كه مطيع حاملان حق است امّا بصيرتى ندارد، با نخستين شبهه و ايراد، شك در دل او پيدا مى شود، بدان نه اين به درد مى خورد و نه آن.

يا كسى كه اسير لذّت است و در چنگال شهوات گرفتار است، و يا كسى كه حريص به جمع و ذخيره مال است، اينها از رهبران دين نيستند و شبيه ترين موجودات به آنها چهار پايان هستند كه براى چرا رها شده اند! آرى اين چنين علم با مرگ حاملانش مى ميرد (چون افرادى را كه لايق آن باشند نمى يابند كه به آنان تعليم دهند).

آرى؛ هرگز روى زمين خالى نمى شود از كسى كه به حجّت الهى قيام كند، خواه ظاهر باشد و آشكار و يا ترسان و پنهان! تا دلايل الهى و نشانه هاى روشن او باطل نگردد، ولى آنها چند نفرند و كجا هستند؟

به خدا سوگند آنها تعدادشان كم و قدر و مقامشان نزد خدا بسيار است.

خداوند به واسطه آنها حجّتها و دلايلش را حفظ مى كند تا به افرادى كه نظير آنها هستند بسپارند و بذر آن را در قلب افرادى شبيه خود بيفشانند.

علم و دانش با حقيقت و بصيرت به آنها روى آورده و روح يقين را لمس كرده اند و آنچه دنيا پرستان هوسباز مشكل مى شمرند، بر آنها آسان است.

آنها به آنچه جاهلان از آن وحشت دارند انس گرفته اند، در دنيا با بدنهايى زندگى مى كنند كه ارواحشان به جهان بالا پيوند دارد.

آنها خلفاى الهى در زمينند و دعوت كنندگان به دين خدا.

آه، آه، چقدر اشتياق ديدار آنها را دارم. اى كميل (همين قدر كافى است) هر وقت مى خواهى باز گرد!

148-/ انسان زير زبان خود پنهان است (تا مرد سخن نگفته باشد عيب و هنرش نهفته باشد).

149-/ آن كس كه قدر خود را نشناخت هلاك شد.

150-/ امام عليه السلام در پاسخ كسى كه تقاضاى موعظه كرد، فرمود:

از كسانى مباش كه بدون عمل، اميد سعادت آخرت را دارند و توبه را با آرزوهاى دراز تأخير مى اندازند، درباره دنيا همچون زاهدان سخن مى گويند، ولى همچون دنيا پرستان عمل مى كنند، هرگاه چيزى از دنيا به او برسد سير نمى شود و اگر نرسد قانع نخواهد شد، از شكر آنچه به او داده شده عاجز است، ولى باز هم فزونى مى طلبد، ديگران را از كار بد نهى مى كند، امّا خود نهى نمى پذيرد،

ص: 774

ص: 775

به ديگران امر مى كند امّا خودش عمل نمى كند؛ نيكان را دوست مى دارد امّا عمل آنها را انجام نمى دهد؛ گنهكاران را دشمن مى دارد امّا خود يكى از آنهاست، مرگ را به خاطر زيادى گناهانش مكروه مى شمارد، امّا خود به آنچه مرگ را به خاطر آن ناخوش مى دارد ادامه مى دهد؛ اگر بيمار شود پشيمان مى گردد و اگر تندرست باشد احساس امنيّت مى كند و به لهو مى پردازد، به هنگام سلامت خودخواه و مغرور است و به هنگام گرفتارى نااميد. اگر بلايى به او برسد همچون بيچارگان دعا مى كند و اگر آسايش و وسعت به او برسد همچون مغروران از خداى روى مى گرداند.

نفسش او را در امور دنيا به انجام آنچه گمان دارد وادار مى كند، ولى در امور آخرت به آنچه يقين دارد اعتنا نمى كند! بر ديگران به كمتر از گناه خود مى ترسد و براى خويش بيشتر از آنچه عمل كرده اميد دارد.

اگر بى نياز شود مغرور و مفتون مى گردد و اگر فقير شود نوميد و سست مى شود.

در عمل كوتاهى مى كند و در سؤال مبالغه، هرگاه شهوتى بر او عارض شود گناه را جلو مى اندازد و توبه را به تأخير! و اگر محنتى به او برسد دستورات دين را (در زمينه صبر و شكيبايى) به كلّى از دست مى دهد؛ عبرت آموختن را توصيف مى كند ولى خود عبرت نمى گيرد؛ موعظه بسيار مى كند امّا خود موعظه نمى پذيرد، سخن بسيار مى گويد امّا عمل كم مى كند.

براى دنياى فانى كوشش فراوان دارد ولى براى آخرت باقى مسامحه كار است. غنيمت را غرامت مى بيند و غرامت را غنيمت (آنچه در راه خدا انفاق مى كند، در نظر او غرامت است و آنچه در راه معصيت خرج مى كند غنيمت!)، از مرگ مى ترسد ولى فرصتها را از دست مى دهد؛ از ديگران معصيتهاى كوچك را بزرگ مى شمارد در حالى كه بزرگتر از آن را از خود ناچيز به حساب مى آورد، طاعتى را كه اگر ديگران انجام دهند، كوچك مى شمرد از خودش بزرگ مى داند. او به مردم ايراد مى گيرد امّا با خودش مجامله مى كند، لهو و لعب با ثروتمندان نزد او از ذكر خدا با فقيران محبوبتر است! به نفع خود بر زبان ديگران حكم مى كند امّا هرگز به زبان خود به نفع ديگران حكم نمى كند؛ ديگران را هدايت مى كند و خود را گمراه مى سازد. مردم از او اطاعت مى كنند و او مخالفت مى ورزد، حق خود را مى گيرد ولى حقّ ديگران را نمى پردازد، از مردم در آنچه معصيت خدا نيست مى ترسد، ولى از خدا در ستم كردن بر مردم نمى ترسد.

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: اگر در اين كتاب جز اين كلام نبود براى اندرز و موعظه و بينايى بينندگان و عبرت ناظران انديشمند كافى بود.

151- براى هركس سرانجامى است شيرين يا تلخ.

152- هر چيزى كه روى مى آورد، روزى پشت مى كند و چيزى كه پشت مى كند، گويى هرگز نبوده است!

153- شخص صبور پيروزى را از دست نخواهد داد، هرچند طول بكشد.

ص: 776

ص: 777

154- آن كس كه به كار جمعيّتى راضى باشد، همچون كسى است كه در آن كار با آنها دخالت دارد، منتها آن كس كه در كار باطل دخالت دارد دو گناه مى كند: گناه عمل و گناه رضايت.

155- به عهد و پيمانها وفادار باشيد، مخصوصاً هنگامى كه طرف شما افراد باشخصيّت و وفادار به عهد باشند.

156- لازم است از كسى اطاعت كنيد كه از نشناختن او معذور نيستيد. (يعنى از خداوند قادر متعال كه شناختش بر همه فرض است).

157- چهره حقيقت به شما نشان داده شده است، اگر چشم بينا داشته باشيد، وسايل هدايت در اختيار شماست، اگر اهل هدايت باشيد و صداى حق در گوش شماست، اگر گوش شنوا داشته باشيد.

158- برادرت را (به هنگام خطا كارى) به وسيله نيكى سرزنش كن! و شرّ او را از طريق بخشش كردن دور ساز.

159- كسى كه خود را در مواضع تهمت قرار دهد، نبايد آن كس را كه به او سوءظن پيدا مى كند سرزنش نمايد.

160- آنها كه دستشان به حكومت مى رسد (غالباً) استبداد به خرج مى دهند.

161- كسى كه استبداد رأى داشته باشد هلاك مى شود، و هركس با مردان بزرگ مشورت كند در عقل و دانش آنها شركت مى جويد.

162- كسى كه رازش را بپوشاند، اختيارش هميشه در دست اوست.

163- فقر مرگ بزرگ است.

164- آن كسى كه حقّ «حق ناشناسى» را ادا كند، (گويى) او را پرستش كرده (و برده اوست).

165- اطاعت مخلوق در معصيت خالق روا نيست، (هرگز به خاطر اطاعت مخلوق معصيت خالق مكن).

166- براى انسان عيب نيست كه حقّش تأخير افتد؛ عيب آن است كه چيزى را كه حقّش نيست بگيرد.

167- خودپسندى مانع بزرگ ترقّى است.

168- آخرت نزديك است و توقّف در دنيا كوتاه.

169- صبح براى آنها كه دو چشم باز دارند روشن است (كنايه از اين كه حق براى آنها كه اهل تحقيق و فكر هستند آشكار مى باشد).

170- ترك گناه آسانتر از تقاضاى توبه است.

ص: 778

ص: 779

171- بسيار مى شود كه يك وعده غذا (غذاى نامناسب) جلوى وعده هاى متعدّد غذا را مى گيرد!

172- مردم دشمن چيزى هستند كه نمى دانند.

173- كسى كه از افكار ديگران استقبال كند موارد خطا را مى شناسد (يعنى با مشورت به اشتباه نمى افتد).

174- كسى كه نيزه خشم را به خاطر خدا تيز كند، توانايى بر كشتن سردمداران كفر پيدا مى كند!

175- هنگامى كه از چيزى زياد مى ترسى خود را در آن بيفكن! كه (گاه) آن ترس از خود آن چيز سخت سعه صدر است!

176- وسيله رياست سخت تر است!

177- گنهكار را به وسيله پاداش دادن به نيكوكار تنبيه كن.

178- قلب خود را از كينه ديگران پاك كن، تا قلب آنها از كينه تو پاك شود.

179- لجاجت، فكر و رأى انسان را سست مى كند.

180- طمع بردگى جاويدان است.

181- ثمره تفريط و كوتاهى پشيمانى است و ثمره دورانديشى سلامت.

182- خاموش ماندن از گفتار حكمت آميز بد است، همان گونه كه سخن گفتن نابخردانه!

183- هميشه از دو مكتب مختلف، يكى ضلالت و گمراهى است.

184- از آن زمان كه حق به من نشان داده شد، هرگز در آن شك نكردم.

185- هرگز دروغ نگفته ام و هيچ گاه دروغ به من گفته نشده (آنچه پيامبر به من فرموده راست و درست بوده است)، هرگز گمراه نبودم و هرگز كسى به وسيله من گمراه نشد.

186- ستمگرى كه ابتدا به ظلم مى كند، فرداى قيامت دستش را از پشيمانى به دندان مى گزد!

187- كوچ كردن (از دنيا) نزديك است!

188- آن كس كه صورت خود را در برابر حق قرار دهد (و به مقابله و مبارزه برخيزد) هلاك مى شود.

189- كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد، بى تابى او را از پاى در مى آورد!

ص: 780

ص: 781

190- عجبا! آيا خلافت با همنشينى پيامبر صلى الله عليه و آله و خويشاوندى حاصل مى شود؟

سيّد رضى رحمه الله مى گويد: از آن حضرت شعرى در همين زمينه نقل شده است (خطاب به خليفه اوّل).

اگر تو از طريق شورا مالك امور مردم شدى. اين چه شورايى است كه طرفهاى مشورت (امثال من) غايب بودند؟

و اگر از طريق قرابت با پيامبر صلى الله عليه و آله در برابر مخالفانت استدلال كردى ديگران از تو به پيامبر صلى الله عليه و آله نزديكتر و سزاوارترند!

191- انسان در دنيا هدفى است كه تيرهاى مرگ همواره به سوى او نشانه مى روند، ثروتى است كه مصايب در مصادره آن سبقت مى جويند. همراه هر جرعه اى از آب زندگى گلوگير شدنى است و با هر لقمه اى غصّه ها (و استخوانى!)

انسان به نعمتى دست نمى يابد جز با فراق ديگرى، و هيچ روزى از زندگيش فرا نمى رسد جز اين كه روز ديگرى از ايّام حياتش كاهش يافته. بنابراين ما اعوان و انصار مرگيم و جانمان هدف هلاكت. از كجا مى توانيم اميد به بقا داشته باشيم، در حالى كه اين شب و روز هنوز مقامى را بالا نبرده كه به سرعت در انهدام آن مى كوشند و جمعها را پراكنده مى سازند.

192- اى فرزند آدم! هرچه بيش از مقدار خوراكت به دست آورى خزانه دار ديگران خواهى بود.

193- براى دلهاى آدميان علاقه و اقبال، و گاهى تنفّر و ادبار است. هنگامى كه مى خواهيد كارى را انجام دهيد از طريق علاقه و اشتياق اشخاص وارد شويد، زيرا هنگامى كه قلب را مجبور بر كارى كنيد، نابينا مى شويد.

194- چه موقع من آتش خشمم را فرو نشانم؟ ...

آيا در موقعى كه عاجز از انتقامم كه به من گفته شود. اگر صبر مى كردى تا توانا شوى بهتر بود، يا در موقعى كه قادر بر انتقامم كه به من گفته مى شود، اگر عفو كنى بهتر است؟

195- امام عليه السلام از كنار مزبله اى عبور كرد، فرمود: اين همان است كه بخيلان به آن بخل ورزيدند!

در روايت ديگرى چنين نقل شده كه امام عليه السلام پس از مشاهده مزبله اى فرمود: اين همان چيزى است كه ديروز شما بر سر تصاحب آن با هم رقابت داشتيد!

196- آنچه از مال تو از دست رود و مايه پند و عبرت گردد، در حقيقت از دست نرفته است!

197- اين دلها همانند تن ها خسته و افسرده مى شوند؛ در اين حال نكته هاى زيبا و نشاطانگيز براى آنها انتخاب كنيد.

198- امام عليه السلام هنگامى كه گفتار خوارج را شنيد كه مى گفتند: «لا حُكْمَ إِلَّا لِلّهِ»

(حكومت مخصوص خداست) فرمود: اين سخن حقّى است كه از آن هدف باطلى دارند.

ص: 782

ص: 783

199- در تعريف اوباش از مردم فرمود:

«آنها كسانى هستند كه هرگاه هماهنگ گردند، غالب شوند و هنگامى كه پراكنده شوند شناخته نشوند».

و گفته شده كه امام فرمود: «آنها كسانى هستند كه هرگاه متّحد شوند، زيان رسانند و هنگامى كه متفرّق گردند، سود به بار خواهند آورد».

گفته شد: زيان اتّحاد آنها را دانستيم. منفعت پراكندگيشان چيست؟ فرمود:

پيشه وران و اهل كسب به كارهاى خود باز مى گردند و مردم از تلاش آنها سود مى برند، بنّا به كار خود مى پردازد، بافنده مشغول بافندگى و نانوا به پخت نان اشتغال پيدا مى كند.

200- جنايتكارى را به خدمتش آوردند. و عده اى اوباش همراه او بودند، فرمود: درود بر شما نباشد، اى كسانى كه چهره هاى شما جز به هنگام بديها ديده نمى شود.

201- همراه هر انسانى دو فرشته است كه وى را محافظت مى كنند، ولى هنگامى كه مقدّرات فرا رسد او را رها مى سازند. اجل و مدّت زندگى، خود سپرى است حافظ و نگاهدار!

202- هنگامى كه «طلحه» و «زبير» به امام عليه السلام گفتند: با تو بيعت مى كنيم به اين شرط كه در حكومت شريك باشيم، فرمود: نه، شما شريك در تقويت و كمك و يار و ياور به هنگام ناتوانى و سختيها و مشكلات باشيد.

203- اى مردم! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى بگوييد مى شنود، اگر پنهان داريد مى داند، و آماده براى مرگى باشيد كه اگر از آن فرار كنيد، به شما دست مى يابد. اگر بايستيد شما را مى گيرد، و اگر فراموشش كنيد، شما را فراموش نخواهد كرد.

204- به خاطر ناسپاسى افراد، از كار نيك مضايقه نكنيد، چرا كه در عوض گاهى كسى از تو سپاسگزارى مى كند كه از عمل نيكت بهره اى نبرده، و چه بسا همين تعداد شكرگزارى، اثرش بيش از ناسپاسى افراد ناسپاس است «و خداوند نيكوكاران را دوست مى دارد».(1) 205- هر ظرفى با ريختن چيزى در آن از وسعت فراگيريش كاسته مى شود، مگر پيمانه علم، كه هر چه از دانش در آن جاى دهى وسعتش افزون مى گردد.

206- نخستين نتيجه اى كه شخص حليم از حلم خود مى برد اين است كه مردم در برابر جاهل و نادان از او حمايت خواهند كرد.

207- اگر «حليم» نيستى، خود را به «حلم» و بردبارى بزن، زيرا كم شده كسى خود را شبيه قومى كند


1- سوره مائده، آيه 93.

ص: 784

ص: 785

و از آنان به شمار نيايد.

208- كسى كه به حساب خودش برسد، سود مى برد و كسى كه از خويش غفلت كند زيان مى بيند، كسى كه (از خدا) بترسد ايمنى مى يابد، كسى كه عبرت گيرد بينا مى شود و كسى كه بينا گردد مى فهمد و آن كس كه فهم دارد دانا مى شود.

209- دنيا پس از چموشى- همچون شترى كه از دادن شير به دوشنده اش خوددارى مى كند و براى بچه اش نگه مى دارد-/ به ما روى مى آورد.

سپس آن حضرت به دنبال اين سخن اين آيه را تلاوت كرد:

«مى خواهيم بر مستضعفين زمين منّت گذاريم و آنها را پيشوايان زمين و وارثان آن قرار دهيم».(1) 210- از خدا بترسيد، ترسيدن كسى كه دامن خود را براى اطاعت خدا به كمر زده، سخت مى كوشد و در اين فاصله حيات و زندگى به سرعت در راه گام بر مى دارد و از ترس اعمال بدش به سوى مغفرت خداوند رو مى آورد، در بازگشت به عالم آخرت و سرانجام زندگى و عاقبت كار مى انديشد.

211- سخاوت، حافظ آبروهاست و حلم دهان بند سفيهان، عفو، زكات پيروزى است و دورى و فراموشى، كيفر پيمان شكنان است. مشورت، چشم هدايت است و آن كس كه به رأى خود قناعت كند خود را به خطر افكنده، صبر و استقامت با مصايب مى جنگد، بى تابى به (ناملايمات) زمان كمك مى كند؛ برترين بى نيازى ترك آرزوهاست.

چه بسيار عقلها كه اسيرند و هوا و هوسها، امير و سلطان بر آنها، نگهدارى تجربه بخشى از موفّقيّت است، دوستى، خويشاوندى اكتسابى است، بر انسان بدون پشتكار و زود رنج تكيه مكن!

212- خودپسندى، دشمن عقل و يكى از حسودان نسبت به آن است.

213- (مشكلات را تحمّل كن) و چشم خود را بر خاشاك و رنجها فرو بند تا هميشه راضى باشى.

214- كسى كه ساقه درخت وجودش نرم است، شاخه هايش فراوان است (كنايه از اين كه افراد متواضع و با محبّت دوستان فراوان دارند).

215- اختلاف، تصميم گيرى را نابود مى كند.

216- كسى كه به نوايى مى رسد طغيان مى كند.

217- در دگرگونى احوال، جوهر مردان شناخته مى شود.


1- سوره قصص، آيه 5.

ص: 786

ص: 787

218- حسادت نسبت به دوست، دليل بيمارى دوستى است.

219- قربانگاه عقلها غالباً در پرتو طمعهاست.

220- داورى در حقّ افراد مورد اطمينان، با تكيه بر گمان، از عدالت دور است.

221- بدترين توشه براى آخرت ستم بر بندگان خداست.

222- تغافل يكى از بهترين كارهاى كريمان است، (اشاره به اين كه از بسيارى از كارهايى كه بر ضدّ شخص آنهاست چشم پوشى مى كنند).

223- كسى كه لباس حيا او را بپوشاند، مردم عيب او را نمى بينند.

224- كثرت سكوت موجب ابهت و بزرگى است و انصاف مايه فزونى دوستان، با بذل و بخشش قدر انسان بالا مى رود و با تواضع نعمت كامل مى شود و با پذيرش هزينه ها بزرگى تثبيت مى گردد و روش عادلانه، مخالفان را مقهور مى سازد و با حلم و بردبارى در برابر سفيهان، ياوران انسان فزونى مى يابند.

225- از غفلت حسودان نسبت به سلامتى تن خويش در شگفتم، (چرا كه حسد انسان را بيمار مى سازد).

226- طمعكار در بند ذلّت گرفتار است.

227- از امام عليه السلام درباره تفسير ايمان سؤال شد، فرمود:

ايمان شناخت با قلب (عقل)، اقرار به زبان و عمل با اعضا و جوارح است.

228- كسى كه به خاطر دنيا محزون باشد، از قضاى الهى ناخشنود است و آن كس كه از مصيبتى كه به او رسيده شكايت كند، شكايت پروردگارش را كرده؛ كسى كه نزد ثروتمندى رود و به خاطر ثروتش در برابر او تواضع كند دو سوّم دينش از دست رفته و كسى كه قرآن بخواند و پس از مرگ وارد آتش گردد از كسانى بوده كه آيات خدا را استهزا مى كرده، و آن كس كه قلبش سخت با حبّ دنيا پيوند خورده باشد، اين سه حالت او را رها نخواهد كرد: اندوه دايم، حرصى كه هرگز او را ترك نگويد و آرزويى كه به آن نخواهد رسيد.

229- ملك قناعت و نعمت حسن خلق، براى انسان كافى است.

و از امام عليه السلام در تفسير اين آيه سؤال شد:

ص: 788

ص: 789

«فَلَنُحْيِيَنَّهُ حَيوةً طَيِّبَةً؛ او را حيات طيّب و پاكيزه خواهيم بخشيد» فرمود: زندگى پاكيزه قناعت است.

230- با كسى كه روزى به او روى آورده شريك شويد كه براى بى نيازى مؤثّرتر و در روى آورى بهره سزاوارتر است.

231- امام عليه السلام در تفسير آيه «انَ اللّهَ يَأمُرُ بِالْعَدْلِ وَالْاحْسانِ؛ خداوند به عدل و احسان فرمان مى دهد»(1) فرمود:

«عدالت» حقّ مردم را دادن و «احسان» بخشش بيشتر است.

232- كسى كه با دست كوتاه ببخشد، با دست بلند به او بخشيده مى شود.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: معنى سخن اين است كه: آنچه انسان از اموال خود در راه خير و نيكى انفاق مى كند- هرچند كم باشد- خداوند جزا و پاداش او را بسيار مى دهد.

و منظور از «دو دست» در اين جا، دو نعمت است كه امام عليه السلام بين نعمت پروردگار و نعمت از ناحيه انسان را با كوتاهى و بلندى فرق گذاشته. نعمت و بخشش از ناحيه بنده را كوتاه و آن كه از ناحيه خداوند است، بلند قرار داده و اين بدان جهت است كه نعمت خدا هميشگى و چند برابر نعمت مخلوق است، چرا كه نعمت خداوند اصل و اساس تمام نعمتهاست، بنابراين تمام نعمت ها به نعمت هاى خدا باز مى گردد و از آن سرچشمه مى گيرد.

233- امام عليه السلام به فرزندش حسن عليه السلام چنين فرمود:

كسى را به مبارزه دعوت مكن و اگر تو را به مبارزه بطلبند، اجابت كن چرا كه دعوت كننده به مبارزه ياغى و ستمكار است و ياغى و ستمكار در هر حال مغلوب است.

234- خصلتهاى نيك زنان، خصلتهاى بد مردان است. (اين خصلتها عبارتند از:) تكبّر، ترس و بخل.

هرگاه زنى متكبّر باشد، بيگانه را به خود راه نمى دهد و اگر بخيل باشد مال خود و همسرش را حفظ مى كند، و زنى كه ترسو باشد از هرچيزى كه به آبروى او صدمه بزند مى ترسد و فاصله مى گيرد.

235- به امام عليه السلام گفته شد: «عاقل» را برايمان توصيف كن! فرمود:

عاقل كسى است كه هر چيز را در جاى خود قرار مى دهد.

عرض شد: «جاهل» را توصيف بفرماييد! فرمود: توصيف كردم!

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور اين است: جاهل كسى است كه اشيا (كارها) را در جاى خود قرار نمى دهد. بنابراين ترك اين توصيف


1- سوره نحل، آيه 90.

ص: 790

ص: 791

گويا توصيف جاهل است چرا كه آن برخلاف عاقل مى باشد.

236- به خدا سوگند! اين دنياى شما در نظر من، از استخوان خنزيرى كه در دست شخص جذامى باشد پست تر است.

237- گروهى خدا را از روى رغبت و ميل (به بهشت) پرستش مى كنند، اين عبادت تجّار است و گروهى او را از روى ترس مى پرستند، اين عبادت بردگان است و گروهى خدا را به خاطر شكر نعمتها (و اين كه شايسته عبادت است) مى پرستند، اين عبادت آزادگان است.

238- زن همه اش بد است و بدتر از آن، اين كه وجود او لازم است. (بديهى است اين اشاره به زنان بى بند و بار و فاقد تعهّد و ايمان است وگرنه على عليه السلام در سخنانش بارها از زنان پاك و با ايمان مدح و تمجيد كرده است).

239- آن كس كه از سستى اطاعت كند، حقوق افراد را ضايع مى سازد و كسى كه از گفته سخن چين پيروى كند، دوستى براى خود باقى نمى گذارد.

240- سنگ غصبى در بناى خانه، گروگان ويرانى آن است.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن از پيامبر صلى الله عليه و آله نيز نقل شده است و در اين كه سخن اين دو بزرگوار شبيه هم مى باشد، هيچ جاى شگفتى نيست. براى اين كه هر دو از يك جا سرچشمه گرفته است.

241- روز انتقام مظلوم از ظالم شديدتر است از روز ستم كردن ظالم بر مظلوم.

242- تقوا و پرهيزكارى پيشه كن، اگرچه كم باشد. ميان خود و خدا پرده اى قرار ده گرچه نازك باشد.

243- هنگامى كه پاسخها زياد و درهم شوند، حق مخفى مى ماند.

244- خداوند در هر نعمتى حقّى دارد. كسى كه حقّش را ادا كند، نعمت او را افزون كند و كسى كه كوتاهى كند، نعمت را در خطر زوال قرار مى دهد.

245- هنگامى كه توانايى و قدرت بر چيزى پيدا شد، علاقه به آن كم مى شود.

246- از فرار و رميدن نعمتها برحذر باشيد كه هر فرارى باز نمى گردد.

247- كرم و محبّت از خويشاوندى برتر است.

ص: 792

ص: 793

248- كسى كه به تو گمان نيكى برد، گمانش را (عملًا) تصديق كن.

249- برترين اعمال آن است كه در عين عدم تمايل، خويشتن را بر آن وادار كنى.

250- خداوند را به وسيله فسخ شدن تصميمها، گشوده شدن گرهها و نقص اراده ها شناختم.

251- تلخى دنيا شيرينى آخرت و شيرينى دنيا تلخى آخرت است.

252- خداوند «ايمان» را به خاطر تطهير دل از شرك واجب فرمود و «نماز» را براى پاك شدن از كبر، «زكات» را سبب روزى، «روزه» را آزمايشى براى اخلاص بندگان، «حج» را وسيله نزديكى مسلمانان، «جهاد» را براى سربلندى اسلام، «امر به معروف» را به خاطر اصلاح توده مردم، «نهى از منكر» را براى بازداشتن بى خردان، «صله رحم» را براى كثرت نفرات، «قصاص» را براى حفاظت خونها، «اقامه حدود» را براى بزرگداشت محرّمات الهى و «ترك شرب خمر» را براى حفظ و سلامت عقل، «دورى از دزدى» را براى حفظ عفّت (دستها) و «ترك زنا» را براى حفظ نسبها، «ترك لواط» را به خاطر افزايش نسل و «شهادت و گواهى» را براى اظهار حق در برابر انكارها، «ترك دروغ» را به خاطر احترام راستى، و «سلام» را به عنوان تأمين از خوف و خطر، «امانت» را براى نظام امّت و «اطاعت و فرمانبردارى» (از ولىّ امر مسلمين) را براى تعظيم مقام پيشوا.

253- امام عليه السلام كراراً مى فرمود: هرگاه خواستيد ظالمى را سوگند دهيد، اين گونه سوگند دهيد: «از حول و قوّه خدا برى است» (اگر فلان كار را انجام داده باشد) چرا كه اگر اين قسم را به دروغ ياد كند مجازات او به سرعت فرا مى رسد، امّا اگر چنين سوگند ياد كند «به خدايى كه جز او خدايى نيست» (اين كار را نكرده ام) در كيفرش تعجيل نمى شود، چرا كه خدا را به يگانگى ياد كرده است.

254- اى فرزند آدم! تو خود وصىّ خويش در اموال و ثروتت باش! امروز به گونه اى در آن عمل كن كه مى خواهى بعد از تو (طبق وصيّتت) عمل كنند.

255- تند خويى نوعى جنون و ديوانگى است، چرا كه صاحبش پشيمان مى شود و اگر پشيمان نشود دليل آن است كه جنونش مستحكم است.

ص: 794

ص: 795

256- تندرستى مولود كمى حسادت است.

257- به «كميل بن زياد نخعى» فرمود: اى كميل! خاندانت را فرمان ده كه روزها در كسب فضايل و مكارم بكوشند و شبها در انجام حوايج مردمى كه خوابند تلاش كنند.

سوگند به كسى كه تمام صداها را مى شنود هركس سرور و خوشحالى در قلبى ايجاد كند، خداوند از آن سرور، برايش لطفى مى آفريند كه هرگاه مصيبتى بر او نازل شود، اين لطف همچون آب به سوى آن سرازير مى شود، تا آن مصيبت را از وى دور سازد، همان گونه كه ساربان شتر غريب را از گلّه دور مى سازد.

258- آن گاه كه فقير و نيازمند شديد، با خداوند به وسيله صدقه تجارت كنيد.

259- وفادارى در برابر پيمان شكنان، پيمان شكنى در پيشگاه خدا و پيمان شكنى با آنان وفادارى در نزد خداست.

260- چه بسيارند گنهكارانى كه خدا به آنها احسان مى كند، احسانى كه مقدّمه هلاكت و شدّت عذاب آنهاست، و چه بسيارند كسانى كه به خاطر خطاپوشى مغرور مى شوند و بر اثر ذكر خير مردم مفتون مى گردند. در حالى كه خداوند هيچ كس را به آزمايش، همچون مهلت دادن آزمون نكرده است.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن سابقاً (حكمت 116) گذشت جز اين كه در اين جا اضافه اى مفيد وجود دارد.

ص: 796

ص: 797

گزيده اى از سخنان دشوار امام على عليه السلام كه نيازمند تفسير است

اشاره

در اين جا فصل كوتاهى است كه شامل نُه جمله از كلمات قصار امام عليه السلام مى باشد و علّت جدا ساختن اين چند جمله از بقيّه اين است كه نياز بيشترى به تفسير و بيان داشته است. و پس از آن باز مى گرديم به ادامه كلمات قصار.

1-/ و در ضمن گفتار آن حضرت آمده است

هنگامى كه وضع بدين منوال شد، پيشواى دين (خشم گيرد) و آمادگى خود را اعلام مى كند. در اين موقع (مؤمنان) به سرعت اطرافش جمع گردند همان گونه كه ابرهاى پاييزى.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور از «يعسوب» آقاى بزرگى است كه در آن روز سرپرست امور مردم است و «قزع» قطعه هاى ابرى است كه آب در آنها نيست (و لذا با سرعت بر صفحه آسمان مى دوند و جمع مى شوند.) به نظر مى رسد كه اين جمله اشاره به قيام مهدى (عج) و گرد آمدن يارانش بوده باشد، همان گونه كه ابن ابى الحديد استنباط كرده است.

2-/ و در ضمن سخنان آن حضرت آمده

اين سخنران ماهر و زبردست.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور از اين سخن، اين است كه او در سخنرانى سخت ماهر است و كسى كه در لحن يا طريقى حركت مى كند، او را شحشح مى گويند و در غير اين دو موضع شحشح به شخص بخيل و خسيس اطلاق مى شود.

3-/ و در گفتار آن حضرت آمده

خصومت و دشمنى مهلكه هايى در بر دارد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور امام از «قحم» مهلكه هاست، زيرا خصومت و دشمنى هلاكت و تلف را در اغلب موارد همراه دارد و از اين باب است كه گفته مى شود: «قحمة الاعراب» كه منظور اين است سختى و گرسنگى به آنها مى رسد به گونه اى كه اموالشان پايان مى گيرد و معناى «تقحم» نيز همين است. البتّه در مورد معناى اين جمله وجه ديگرى نيز گفته شده و آن اين كه خشكسالى روستاييان را از سرزمين خود به مناطق سبز و آباد مى كشد.

4-/ و در سخنان آن حضرت آمده

زنان هنگامى كه به حدّ كمال رسيدند، خويشاوندان پدرى مقدّمند.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور از نص آخرين درجه هرچيز است؛ مانند «نص» در سير كه به معنى آخرين مرحله توانايى مركب است. هنگامى كه مى گوييم: «نَصَصْتُ الرَّجُلِ عَنِ الْامْرِ» منظور اين است، آن قدر سؤال از كسى بشود كه آنچه در آن زمينه مى داند بيان كند، بنابراين «نص الحقائق» به معناى رسيدن به مرحله بلوغ است كه همان پايان دوره كودكى است. اين جمله از فصيحترين كنايات و شگفت آورترين آنها در اين مورد است.

ص: 798

ص: 799

منظور امام اين است هنگامى كه زنان به اين مرحله برسند «عصبه» يعنى مردان خويشاوند پدرى كه محرم آنان هستند، مانند برادر و عمو به حمايت آنها سزاوارتر از مادرند. و همچنين در انتخاب همسر براى آنها.

و منظور از حقاق مخالفت و درگيرى مادر با عصبه؛ اين در مورد زن است به طورى كه هركدام به ديگرى مى گويد: من از تو احقّ هستم. گفته مى شود: «حاقَقْتُهُ حِقاقاً» يعنى با او به جدال برخاستم، و گفته شده: مقصود از «نَصُّ الْحِقاق» رشد عقلى است يعنى به مرحله اى برسد كه حقوق و احكام درباره او اجرا شود. امّا آن كس كه نصّ الحقائق نقل نموده منظورش از حقايق جمع «حقيقت» است. اين بود تفسيرى كه «ابو عبيد قاسم بن سلام» براى اين جمله كرده است، امّا نظر من اين است كه منظور از «نصّ الحقاق» اين است كه زن به مرحله اى برسد كه جايز باشد تزويج كند و اختياردار حقوق خود شود؛ اين در حقيقت تشبيه به «حقاق» در شتر است (طبق عادت عرب كه همه چيز را به شتر تشبيه مى كند) چرا كه «حقاق» جمع «حقه و حق» به معناى شترى است كه سه سالش تمام است و آماده بهره بردارى است. «حقائق» نيز جمع «حقه» است، بنابراين هر دو تعبير به يك معنا باز مى گردد. هرچند معناى دوّم صحيح تر به نظر مى رسد.

5-/ و در گفته ديگرى از آن حضرت مى خوانيم

«ايمان» نخست به صورت نقطه سفيد و درخشانى در دل آشكار مى شود و هر اندازه كه ايمان افزايش يابد، سفيدى آن نقطه گسترش مى يابد.

«لمظه» همچون نقطه سفيد و امثال آن است كه از همين باب گفته شده است: «فرس المظ» اسب المظ يعنى اسبى كه بر لبش نقطه سفيدى وجود داشته باشد.

6-/ و در گفته هاى آن حضرت آمده است

هرگاه انسان طلبى از كسى دارد كه نمى داند مى پردازد يا خير، واجب است پس از وصول زكات آن را بپردازد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: بنابراين «دين ظنون» آن است كه طلبكار نمى داند آيا مى تواند از بدهكار وصول كند يا نه. گويا طلبكار در حال ظنّ و گمان است، گاهى اميد دارد كه بتواند آن را بستاند و گاهى نه، اين از فصيحترين سخنان است. همچنين هر كارى طالب آن هستى و نمى دانى در چه موضعى نسبت به آن خواهى بود، آن را «ظنون» گويند. و گفته اعشى شاعر عرب از همين باب است آن جا كه مى گويد: «چاهى كه معلوم نيست آب دارد يا نه و از محلّى كه باران گير باشد دور است، نمى شود آن را همچون فرات، كه پر از آب است و كشتى و شناگر، ماهى را از پا در مى آورد؛ قرار داد».

«جد» چاه قديمى بيابانى را گويند و ظنون آن است كه معلوم نيست آب دارد يا نه.

7-/ در يكى از سخنانش آمده

هنگامى كه سپاهى را براى فرستادن به جنگ مشايعت مى كرد، فرمود: تا آن جا كه مى توانيد از زنان دورى جوييد.

ص: 800

ص: 801

شريف رضى رحمه الله مى گويد: معناى اين سخن اين است كه از ياد زنان و توجّه دل به آنها در هنگام جنگ اعراض كنيد و از نزديكى با آنان امتناع ورزيد، چه اين كه كار با زنان حميّت را سست و در تصميم خلل ايجاد مى نمايد و از حركت سريع و كوشش در جنگ باز مى دارد.

هركس كه از چيزى امتناع ورزد گفته مى شود «عذب عنه» و «عاذب» و «عذوب» به معناى كسى است كه از خوردن و آشاميدن امتناع مى ورزد.

8-/ و در ضمن يكى از سخنان آن حضرت آمده

(مسلمان هنگامى كه دست به عمل پستى نزده) همچون مسابقه دهنده ماهرى مى ماند كه منتظر است در همان دوره اوّل ببرد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور از «ياسرون» كسانى هستند كه به وسيله پيكانهاى تير بر سر شتر نحر شده بخت آزمايى مى كنند، و «فالج» كسى است كه پيروز شده است. گفته مى شود «فلج عليهم و فلجهم» يعنى بر آنها پيروز شد و لذا در بعضى «رجز» ها مى خوانيم كه از پيروزمند تعبير به «فالج» شده است.

9-/ و در ضمن سخنان آن حضرت آمده است

هرگاه آتش جنگ سخت شعله ور مى شد، ما به رسول خدا صلى الله عليه و آله پناه مى برديم. و در آن ساعت هيچ يك از ما به دشمن از او نزديكتر نبود.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: معناى اين سخن اين است كه وقتى ترس از دشمن بزرگ مى نمود و جنگ به گونه اى مى شد كه گويا جنگجويان را مى خواهد در كام خود فرو برد؛ مسلمانان به پيامبر پناهنده مى شدند تا رسول خدا شخصاً به نبرد پردازد و خداوند به وسيله او نصرت و پيروزى را بر آنان نازل فرمايد و در سايه آن حضرت ايمن گردند.

امّا جمله «اذَا احْمَرَّ الْبَأسُ» كنايه از شدّت كارزار است. در اين باره سخنان متعدّدى گفته شده كه بهترين آنها اين است كه امام عليه السلام داغى جنگ را به شعله هاى سوزان آتش تشبيه كرده است و از چيزهايى كه اين نظر را تقويت مى كند سخن پيامبر در جنگ حنين است. وى هنگامى كه نبرد سخت و شمشير زدن مردم را در جنگ «هوازن» مشاهده كرد، فرمود: «الْانَ حَمْىَ الْوَطيسُ؛ اكنون تنور جنگ داغ شد»؛ «وطيس» تنور آتش است. بنابراين رسول خدا صلى الله عليه و آله داغى و گرمى جنگ را به افروختگى و شدّت شعله ورى آتش تشبيه فرموده است.

اين بخش (كلمات پيچيده محتاج به تفسير) پايان پذيرفت و ما به روش و سبك خود در اين باره باز مى گرديم.

261- هنگامى كه خبر حمله ياران معاويه بر «انبار» و غارت كردن آن جا را شنيد شخصاً پياده به طرف «نخيله» (منزلگاهى در نزديكى كوفه) حركت كرد، مردم خود را به او رساندند و عرض كردند، اى اميرمؤمنان! ما به جاى تو از عهده آنان بر خواهيم آمد، امام فرمود: شما از عهده مشكلات خودتان بر نمى آييد چگونه مشكل ديگران را از من دفع مى كنيد؟ رعاياى پيشين از ستم فرمانروايان خود شكايت داشتند، امّا من امروز از ستم رعيتم شكايت دارم، گويا من پيروم و آنها زمامدار؛ من فرمانبر و محكومم و آنها فرمانده و حاكم.

ص: 802

ص: 803

هنگامى كه اين گفته را امام در ضمن يك سخن طولانى- كه قسمت برگزيده اى از آن در ضمن خطبه ها گذشت- فرمود، دو نفر از اصحابش جلو آمدند. يكى از آنها عرض كرد: من جز اختيار خود و برادرم را ندارم، امر فرما تا اطاعت كنيم؛ امام فرمود:

شما دو نفر در برابر آنچه من مى خواهم (كه بسيج يك سپاه است) چه كارى مى توانيد انجام دهيد.

262- مى گويند: «حارث بن حوط» خدمت امام آمده عرض كرد: فكر مى كنى من گمان دارم اصحاب جمل (لشگر طلحه و زبير آتش افروزان جنگ در بصره) گمراهند (نه، گمراه نيستند).

امام در پاسخ فرمود: اى حارث، تو به زيرت نگاه كرده اى و به بالاى سرت نظر نيفكنده اى، لذا در تحيّر فرو رفتى (و ندانستى كدام جانب را اختيار كنى)، تو حق را نشناختى تا كسى كه حق را اخذ نموده بشناسى، و نيز باطل را هم نشناخته اى تا كسانى را كه طرفدار آن هستند بشناسى.

حارث گفت: بنابراين من نيز همراه «سعيد بن مالك و عبداللّه بن عمر» كناره گيرى مى كنم (و بى طرف مى مانم) امام فرمود:

«سعيد» و «عبداللّه بن عمر» نه حق را يارى كردند و نه باطل را خوار ساختند.

263- همنشين سلطان، چون كسى است كه بر شير سوار شده، ديگران به مقام او غبطه مى خورند، ولى خود مى داند در چه وضع خطرناكى قرار گرفته است.

264- نسبت به بازماندگان ديگران خوش رفتارى كنيد تا نسبت به بازماندگان شما همين گونه رفتار كنند.

265- سخن حكما و دانشمندان اگر درست باشد، داروى (شفا بخش) است و اگر نادرست و خطا باشد درد و بيمارى (مهلك) است.

266- كسى از آن حضرت خواست تا ايمان را برايش توصيف كند. امام فرمود: فردا نزد من بيا تا در حضور جمعيّت تو را از آن آگاه سازم، كه اگر گفته ام را فراموش كنى، ديگرى برايت حفظ و نگهدارى كند، چرا كه سخن همچون شتر فرارى است كه بعضى آن را پيدا مى كنند و بعضى آن را نمى يابند.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: امّا اصل پاسخ امام را به اين شخص سابقاً (در كلام 31) تحت عنوان «الإيمان على أربع شعب:» (أربع دعائم) آورديم.

ص: 804

ص: 805

267- اى فرزند آدم! غم و اندوه روزى را كه نيامده، بر آن روز كه در آن هستى تحميل مكن! چرا كه اگر از عمرت باشد، روزيت را خداوند در آن روز مى دهد (و اگر نباشد اندوه چرا؟).

268- دوست خود را در حدّ اعتدال دوست بدار، چرا كه ممكن است روزى دشمنت گردد (و نيز) دشمنت را در همين حد دشمن دار، زيرا ممكن است روزى دوست تو شود.

269- مردم در دنيا دو گروهند: گروهى به خاطر دنيا تلاش مى كنند و دنيايشان آنان را از آخرتشان بازداشته، نسبت به بازماندگان خود از فقر وحشت دارند، ولى از فقر (معنوى اخروى) خويش را در امان مى دانند؛ لذا عمر خود را در راه منافع ديگران فانى مى سازند.

گروهى ديگر: به خاطر آنچه بعد از دنياست كوشش مى كنند، امّا سهم آنها از دنيا بدون عمل به آن ها مى رسد؛ آنها هر دو بهره (بهره دنيا و بهره آخرت) را با هم مى برند و هر دو سرا را با هم مالك مى شوند.

در درگاه خداوند آبرومند خواهند بود، به گونه اى كه هرچه را بخواهند خداوند از آنها دريغ نمى دارد.

270- مى گويند: در ايّام خلافت عمر بن خطّاب، در نزد او از زيورهاى كعبه و كثرت آن سخن به ميان آمد، گروهى گفتند:

اگر آن را مى گرفتى و با آن لشگرهاى مسلمين را مجهّز مى ساختى، اجرش بزرگتر بوده، «كعبه» زيور و زينت براى چه مى خواهد؟ «عمر» نيز تصميم گرفت كه چنين كند و در اين باره از اميرمؤمنان على عليه السلام سؤال نمود.

آن حضرت در پاسخ فرمود:

اين قرآن بر پيامبر صلى الله عليه و آله نازل شد در حالى كه چهار نوع مال وجود داشت: «اموال مسلمانان» كه آنها را طبق دستور قرآن بين ورثه تقسيم فرمود، «فيى ء» كه آن را بر مستحقّان آن بخش نمود، «خمس» كه آن را در مورد خود قرار داد و «صدقات» كه آنها را نيز در مواردش صرف كرد، و در آن هنگام زيورهاى «كعبه» بر آن بود و خداوند آن را بر همان حال گذاشت، نه اين كه از روى فراموشى آن را گذاشته باشد و وجودش بر او مخفى باشد. بنابراين تو هم آن را بر همان حال كه خدا و پيامبرش آن را قرار داده اند باقى گذار.

«عمر» گفت: «اگر تو نبودى رسوا مى شديم» و زيورهاى كعبه را به حال خود واگذاشت.

271- مى گويند: دو نفر را خدمت آن حضرت آوردند كه از بيت المال سرقت كرده بودند؛ يكى از اين دو برده بيت المال و ديگرى برده مردم بود.

ص: 806

ص: 807

امام فرمود: امّا اين يكى (برده بيت المال) خودش مال خداست و حدّى بر او نيست، قسمتى از مال خداوند، قسمت ديگر را خورده و امّا آن ديگرى بايد به شدّت حد بر او جارى شود.

پس دستش را قطع نمود.

272- اگر گامهايم استوار ماند و از اين فتنه ها خلاص گردم امورى را تغيير خواهم داد (و بدعتهايى را كه گذارده اند از ميان خواهم برد).

273- يقين بدانيد كه خداوند براى بنده- اگر چه بسيار چاره جو، سخت كوش و در طرح و نقشه نيرومند باشد- بيش از آنچه در كتابش مقدّر شده، قرار نداده است و ناتوانى بنده و كمى چاره جويى وى موجب نمى شود، كه آن چه برايش مقرّر گشته به او نرسد. كسى كه از اين حقيقت آگاه باشد و به آن عمل نمايد از همه كس در جلب منفعت، آسايش و راحتيش بيشتر است. امّا كسى كه اين واقعيّت را نداند و در آن ترديد داشته باشد از همه مردم گرفتارتر و زيانكارتر است.

چه بسيارند افرادى كه مشمول نعمت خداوند قرار گرفته اند، امّا اين نعمت مقدّمه بلا و هلاكت برايشان محسوب مى گردد و چه بسيارند افرادى كه در بلا و سختى قرار دارند، امّا اين وسيله اى براى آزمايش و تكامل آنهاست، بنابراين اى كسى كه مى خواهى از اين گفته بهره گيرى (و اى شنونده!) بر سپاس و شكر نعمتها بيفزا واز سرعت و شتاب در به دست آوردن دنيا بكاه، و هنگامى كه به پايان روزى رسيدى، توقّف كن!

274- علم خويشتن را جهل و يقينتان را شك قرار ندهيد (يعنى) آن گاه كه عالم و آگاه شديد عمل كنيد و زمانى كه يقين كرديد اقدام نماييد.

275- طمع (آدمى را) بر سرچشمه آب وارد مى كند، بدون اين كه او را سيراب كرده باز مى گرداند؛ ضامنى است كه وفا نمى كند؛ بسيار شده كه نوشنده آب پيش از آن كه سيراب شود گلوگير شده. به هر مقدار ارزش چيزى كه براى به دست آوردنش سر و دست شكسته مى شود، بيشتر باشد، به همان قدر مصيبت از دست دادنش زيادتر است؛ آرزوها چشم دلها را كور مى كند. بهره و سود به سوى كسى مى آيد كه دنبالش نرود.

276- بار پروردگارا! به تو پناه مى برم! از اين كه ظاهرم را در چشمها نيكو جلوه دهى و باطنم را در پيشگاهت زشت سازى. بخواهم به وسيله تمام اعمالى كه تو از آن خوب آگاهى، خوشبينى و احترامات مردم را براى خود حفظ و نگهدارى كنم، و ظاهر خوبم را براى مردم آشكار كنم و اعمال بدم را فقط تو بدانى تا به بندگانت نزديك گردم و از رضا و خشنودى تو دور!

277- نه، سوگند به كسى كه ما را در بقاياى شب تار نگهداشت، شبى كه لبخند سپيده دمش از روزى روشن خبر مى دهد كه چنين و چنان نبوده است (هدف از ذكر اين عبارت بيان طرز جالب سوگند امام است).

ص: 808

ص: 809

278- كار كمى كه با نشاط آن را تداوم دهى اميدوار كننده تر است از كار زياد و خسته كننده.

279- هنگامى كه نافله ها (و مستحبّات) به فرائض و واجبات زيان رسانند، آنها را ترك گوييد.

280- كسى كه دورى سفر آخرت را به خاطر داشته باشد، خود را مهيّا مى سازد.

281- تفكّر و انديشه همچون ديدن با چشم نيست، چرا كه گاهى چشم به صاحبش دروغ مى گويد ولى عقل سليم نسبت به كسى كه از او راهنمايى بخواهد غشّ و خيانت نمى كند.

282- بين شما و موعظه پرده اى از غفلت وجود دارد (و آن پرده شهوات و هوسهاست).

283- (شما چگونه جمعيّتى هستيد كه) نادانهايتان همچنان در عمل (بدون بصيرت) مى افزايند و دانشمندانتان كوتاهى مى كنند (عملها فاقد علم و علمها بى عمل است).

284- علم و آگاهى، عذر افرادى را كه بهانه مى تراشند و از مسؤوليّت شانه خالى مى كنند، قطع كرده است.

285- آنها كه زمانشان پايان گرفته خواهان مهلتند و آنها كه مهلت دارند، تعلّل مى ورزند و كوتاهى مى كنند.

286- تا كنون مردم به هيچ چيز «آفرين بر او» نگفته اند، مگر اين كه سرانجام روزگار، روز بدى از براى او فراهم ساخته.

287- از امام عليه السلام درباره قضا و قدر سؤال شد؛ فرمود: راه تاريكى است در آن گام ننهيد، درياى ژرفى است، در آن وارد نشويد و سرّ الهى است، براى شكافتن آن خود را به زحمت نيندازيد.

288- هرگاه خداوند بنده اى را بر اثر گناهانش پست بشمرد، علم و دانش را از او منع مى كند.

289-/ در گذشته يك برادر خدايى (و دينى) داشتم (كه توصيفش چنين بود): آنچه او را در نظرم بزرگ جلوه مى داد، كوچكى دنيا در نظر او بود. او از تحت حكومت شكمش خارج شده بود؛ آنچه نمى يافت اشتهايش را نداشت و از آنچه مى يافت زياد مصرف نمى كرد. اكثر اوقات زندگيش ساكت بود. اگر سخن مى گفت بر گويندگان چيره بود و عطش پرسش كنندگان را فرو مى نشاند.

ضعيف و مستضعف بود. اگر كارى جدّى به ميان مى آمد، همچون شير بيشه مى خروشيد و مانند مار بيابانى به حركت مى آمد. پيش از حضور در محكمه قضاوت دليل اقامه نمى كرد. هيچ كس را نسبت به كارش- در آن جا كه امكان داشت عذرى داشته باشد- قبل از استماع عذرش ملامت نمى نمود.

ص: 810

ص: 811

از هيچ دردى جز هنگام بهبودى شكايت نمى كرد. سخنى را مى گفت كه خود انجام مى داد و چيزى كه عمل نمى كرد نمى گفت. اگر در سخن گفتن مغلوب مى شد در سكوت، كسى بر او غلبه نمى يافت. بر شنيدن حريصتر بود تا گفتن. هرگاه دو كار برايش پيش مى آمد، مى انديشيد كه كدام به هوا و هوس نزديكتر است، با آن مخالفت مى ورزيد. بر شما باد با داشتن اين اخلاق نيك، از يكديگر در داشتن آنها سبقت گيريد و اگر قدرت انجام همه آن ها را نداريد، بدانيد انجام كمى از آن بهتر از ترك بسيار است.

290- حتّى اگر خداوند تهديد به عذاب در برابر عصيان نكرده بود، واجب بود به پاس نعمتهايش نافرمانى نشود.

291- امام در تسليت به «اشعث بن قيس» در مرگ فرزندش چنين فرمود:

«اى اشعث!» اگر بر فرزندت محزون شوى اين به خاطر مقام پدرى شايسته است، و اگر صبر و شكيبايى پيشه كنى، خداوند به جاى هر مصيبتى عوضى قرار مى دهد.

اى اشعث! اگر صبر كنى مقدّرات بر تو جارى مى شود و تو پاداش خواهى داشت و اگر ناشكيبايى و بيتابى كنى، باز هم مقدّرات مسير خود را طى مى كند و وزر و گناه بر تو خواهد بود.

اى اشعث! فرزندت تو را مسرور ساخت در حالى كه آزمايش و فتنه بر تو بود و او تو را محزون ساخت در حالى كه براى تو ثواب و رحمت است.

292- امام عليه السلام هنگامى كه پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله را مى خواست به خاك بسپارد، كنار قبر، فرمود:

صبر و شكيبايى جميل و زيباست، ولى نه در مورد (مرگ) تو و بيتابى زشت و قبيح است، امّا نه بر فراق تو. مصيبت مرگ تو سخت بزرگ و سنگين است و هر مصيبتى پيش از تو و بعد از تو در برابر آن كوچك و حقير است.

293- با احمق معاشرت و مصاحبت مكن! كه كارهاى احمقانه اش را برايت زيبا جلوه مى دهد و دوست دارد تو مثل او باشى.

294- از امام عليه السلام درباره فاصله ميان مشرق و مغرب سؤال شد، در پاسخ فرمود:

مسير يك روز خورشيد!!

295- دوستانت سه گروه و دشمنانت نيز سه گروهند، امّا دوستانت: دوستت و دوست دوستت و دشمن دشمنت. امّا دشمنانت: دشمنت و دشمن دوستت و دوست دشمنت مى باشند.

ص: 812

ص: 813

296- امام عليه السلام مردى را ديد كه بر ضدّ دشمن سعايت مى كند، امّا از طريقى كه به خودش ضرر مى زند، به او فرمود:

تو همچون كسى هستى كه نيزه بر خود مى زند تا كسى را كه پشت سرش سوار است بكشد.

297- درسهاى عبرت چه بسيارند و عبرت گير كم!

298- كسى كه در دشمنى با دشمنان افراط كند گنهكار است و كسى كه كوتاهى كند بر خود ستم كرده و كسى كه با ديگران به دشمنى برخيزد، توانايى ندارد حقّ تقوا را رعايت كند.

299- گناهى كه بعد از آن مهلت دو ركعت نماز برايم باشد، مهم نيست، چرا كه در اين نماز عفو و عافيت را از خدا مى طلبم (و توبه خواهم كرد).

300- از امام عليه السلام پرسيدند: خداوند چگونه به حساب اين همه مخلوق مى رسد؟ فرمود:

همان گونه كه آنها را با آن كثرت روزى مى دهد.

پرسيده شد: چگونه به حساب آنها رسيدگى مى كند و حال اين كه او را نمى بينند؟

فرمود:

همان گونه كه آنها را روزى مى دهد و او را نمى بينند.

301- فرستاده تو نماينده عقل توست و نامه تو گوياترين سخنگوى تو!

302- آن كس كه شديداً به بلا مبتلاست، محتاجتر به دعا نيست، از كسى كه مبتلا نيست ولى هر لحظه انتظار آن را مى كشد.

303- مردم فرزندان دنيا هستند و هيچ كس را بر محبّت مادرش نمى توان ملامت كرد.

304- مستمند فرستاده خداست. كسى كه از او دريغ دارد از خدا دريغ داشته و كسى كه به او عطا و بخشش كند به خدا عطا كرده.

305- انسان غيرتمند هرگز زنا نمى كند (و كارى را كه در مورد كسان خود دوست نمى دارد در حقّ ديگران روا نخواهد داشت).

306- اجل و سرنوشت قطعى، براى حفاظت انسان كافى است (يعنى تا عمر به پايان نرسد هيچ حادثه اى او را از پاى در نمى آورد).

307- آدم داغدار خواب و آسايش دارد، امّا كسى كه مالش را ربوده اند خواب ندارد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: معناى سخن بالا اين است كه انسان بر قتل فرزندان ممكن است صبر كند، امّا در سلب و ربودن اموالش صبر نمى نمايد.

ص: 814

ص: 815

308- دوستى ميان پدران خويشاوندى ميان فرزندان است، و خويشاوندى به دوستى نيازمندتر است تا دوستى به خويشاوندى (يعنى هنگامى كه پدران با هم دوست صميمى باشند، گويى فرزندانشان خويشاوندند و خويشاوندان آن گاه خويشاوند محسوب مى شوند كه دوست باشند).

309- از حدس و گمان افراد با ايمان برحذر باشيد، چرا كه خداوند حق را بر زبان آنها قرار داده است.

310- هيچ كس در ادّعاى ايمان صادق نيست مگر زمانى كه به آنچه نزد خداست مطمئنتر از آنچه نزد اوست باشد (تا جايى كه آنچه را دارد مى دهد تا به آنچه نزد خداست برسد).

311- هنگامى كه امام عليه السلام وارد بصره شد «انس بن مالك» را خواست تا نزد «طلحه» و «زبير» برود و آنچه را كه از پيامبر صلى الله عليه و آله درباره آنها شنيده به آنها يادآورى كند.

انس از اين مأموريّت سرپيچى كرد و به خدمت امام عليه السلام آمد و گفت: من آن را فراموش كرده ام؛ امام فرمود:

اگر دروغ مى گويى، خداوند سرت را به سفيدى روشنى مبتلا كند كه عمامه آن را نتواند پوشانيد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور امام بيمارى «برص» است، چيزى نگذشت كه لكّه هاى سفيد برص در چهره انس آشكار گشت و از آن پس هيچ كس او را بى نقاب نمى ديد.

312- دلهاى آدميان گاهى پرنشاطند و گاه بى نشاط، آن گاه كه پر نشاطند آنها را به انجام مستحبّات نيز وادار كنيد و آن گاه كه بى نشاطند، تنها به انجام فرائض و واجبات قناعت جوييد.

313- در قرآن، اخبار پيشينيان و مسير حوادث آينده و حكم و دستور بين شما آمده است.

314-/ سنگ را از همان جا كه آمده باز گردانيد، چرا كه شرّ و بدى را جز با بدى نمى توان رفع نمود.

315- به دبير و نويسنده اش «عبداللّه بن ابى رافع» فرمود: مركّب دواتت را با گذاردن ليقه در آن تنظيم كن و نوك قلمت را طولانى نما، بين سطرها فاصله بينداز و فاصله بين حروف را كم كن كه اين به جلوه و زيبايى خط مى افزايد.

316- من يعسوب و پيشواى مؤمنانم و مال و ثروت، يعسوب بدكاران.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: معناى اين سخن اين است كه مؤمنان از من تبعيّت مى كنند و بدكاران و فاجران از مال. همان گونه كه زنبوران عسل از رئيس خود تبعيّت مى نمايند.

317- بعضى از يهوديان با آن حضرت گفتند: هنوز پيامبرتان را دفن نكرده بوديد كه درباره اش اختلاف نموديد.

ص: 816

ص: 817

امام در پاسخ فرمود: ما در مورد آنچه از (وصاياى) او رسيده اختلاف كرديم نه درباره خودش، امّا شما پس از گذشتن از دريا هنوز پاهايتان نخشكيده بود كه به پيامبر خود گفتيد: «براى ما هم بتى بساز همان گونه كه اين قوم بت پرست، بتهايى دارند و او فرمود: شما مردمى نادان هستيد».(1) 318- از امام سؤال شد، به چه وسيله در ميدان نبرد بر همتايان خود غالب آمدى؟ فرمود:

من با هيچ كس روبرو نشدم جز اين كه مرا بر ضدّ خودش كمك كرد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اشاره به اين مى كند كه هيبتش در دل ها جاى گرفته بود و مبارزان مقهور هيبت او مى شدند.

319- به «محمّد بن حنفيّه» فرزندش فرمود:

فرزندم! از فقر بر تو مى ترسم از آن به خدا پناه ببر! چرا كه فقر دين انسان را ناقص و عقل و انديشه او را مشوّش و مردم را نسبت به او و او را نسبت به مردم بدبين مى سازد.

320- امام به كسى كه از آن حضرت مسأله پيچيده اى را پرسيد؛ فرمود:

همواره براى كسب آگاهى، پرسش كن نه براى بهانه جويى و توليد دردسر، چرا كه نادانِ آماده يادگيرى، شبيه عالم است، و عالم و دانشمند خلافگو همچون نادانى است كه بهانه جو و ناراحت كننده است.

321- ابن عبّاس نظر خود را به عنوان يك مشاور در مسأله اى به محضر امام بيان كرد، امّا امام با عقيده او موافقت نكرد و فرمود: تو حق دارى نظر مشورتى خود را به من بگويى و من روى آن بينديشم و تصميم نهايى بگيرم، امّا اگر بر خلاف نظر تو تصميم گرفتم، بايد از من اطاعت كنى! (اشاره به اين كه مشاوران تنها حقّ اظهار نظر دارند نه اين كه نظرات خود را بر رهبرشان تحميل كنند).

322- نقل شده هنگامى كه امام از صفّين بازگشت و به كوفه وارد شد، از محلّه قبيله شباميين عبور فرمود، مشاهده كرد كه، زنان بر كشتگان صفّين مى گريند «حرب بن شرحبيل شبامى» كه از سران آن قبيله بود، به حضور آن حضرت رسيد. امام به او فرمود: آيا زنان شما آن طور كه مى شنوم بر شما چيره شده اند؟ آيا آنها را از اين ناله ها باز نمى داريد؟ «حرب» پياده همراه امام حركت مى كرد، در حالى كه آن حضرت سوار بود، به او فرمود: بازگرد چرا كه پياده حركت كردن شخصى مانند تو در ركاب مثل من، مايه فتنه و غرور بر والى و ذلّت و خوارى براى مؤمن است.

323- امام عليه السلام روز جنگ نهروان هنگامى كه از كنار كشتگان خوارج، مى گذشت، فرمود:

بدا به حال شما! آن كس كه شما را فريب داد به شما ضرر زد. به امام عليه السلام عرض شد اى امير مؤمنان چه كسى آنها را فريب داد؟ فرمود: شيطان گمراه گر و نفس امّاره آنها را به وسيله آرزوها فريفت، راه گناه را بر آنها گشود، نويد پيروزى به آنها داد و آنها را به جهنّم فرستاد.


1- سوره اعراف، آيه 138.

ص: 818

ص: 819

324- از معصيت خدا در خلوتگاهها بپرهيزيد، چرا كه همو شاهد و همو حاكم و دادرس است.

325- زمانى كه خبر شهادت محمّد بن ابى بكر به امام عليه السلام رسيد فرمود:

اندوه ما بر او به اندازه شادى شاميان است، چرا كه آنها دشمنى را از دست دادند و ما دوستى را.

326- عمرى كه خداوند بر فرزندان آدم در آن اتمام حجّت مى كند و عذرش را مى پذيرد، شصت سال است.

327- كسى كه با توسّل به گناه پيروز شود، پيروز نيست و كسى كه با ستم غلبه كند، در واقع مغلوب است.

328- خداوند سبحان غذا و نياز نيازمندان را در اموال ثروتمندان معيّن كرده، پس هيچ فقيرى گرسنه نمى ماند، مگر به واسطه اين كه ثروتمندان از حقّ آنان بهره مند شده اند و خداوند آنها را به خاطر اين عمل مؤاخذه خواهد كرد، (بنابراين هميشه وجود فقير و محروم در يك جامعه دليل بر جنايت ثروتمندان آن است).

329- بى نيازى از عذر خواهى، بهتر است تا عذر صادقانه و مقبول (يعنى اگر گناه نكنى و عذر نخواهى بهتر از آن است كه مرتكب گناه شوى و عذرت پذيرفته شود).

330- كمترين حقّى كه براى خدا رعايتش لازم است اين كه با استمداد از نعمتهايش نافرمانيش نكنيد.

331- خداوند سبحان طاعت خود را غنيمت زيركان قرار داده، آن جا كه هوسبازان ناتوان، كوتاه مى آيند.

332- سلطان (و حاكم عادل) پاسدار الهى در زمين اوست.

333- و در توصيف مؤمن چنين فرمود: مؤمن شاديش در چهره و اندوهش در درون قلب اوست، سينه اش از هرچيز گشاده تر و هوسهاى نفسانيش از هر چيز خوارتر است. بلند پروازى را ناخوش دارد و رياكارى را دشمن مى شمرد، اندوهش طولانى و همّتش بلند است؛ سكوتش زياد و تمام وقتش مشغول است؛ شكرگزار، شكيبا و ژرف انديش است؛ رشته دوستى را محترم مى شمارد ولى بزودى با كسى پيوند دوستى برقرار نمى سازد؛ اخلاقش ملايم و برخوردش توأم با نرمش است، دلش از سنگ خارا محكمتر و در پيشگاه خدا از برده ذليلتر است.

334- اگر انسان سرآمد زندگى و عاقبت كارش را مى ديد، آرزوها و غرورش را دشمن مى شمرد.

335- هر انسانى در اموالش دو شريك دارد: وارث و حوادث.

336- كسى كه از او درخواستى شده تا وعده نداده، آزاد است (و پس از وعده دادن در گرو وعده خويش است).

337- هر آن كه مردم را دعوت كند، ولى خود عمل نكند، همچون تيرانداز بدون كمان است.

ص: 820

ص: 821

338- دانش دو قسم است: فطرى و شنيدنى، دانش شنيدنى (اكتسابى) سودى ندهد، مگر آن كه هماهنگ با فطرى باشد.

339- رأى صائب همراه قدرت و حكومت است، با آن مى آيد و با آن مى رود. (اشاره به اين كه تا قدرت در دست نباشد، رأى صائب نتيجه اى ندارد و يا اين كه زمانى كه قدرت در دست انسان است، هر چه بگويد تصديقش مى كنند و با زوال آن تكذيب.)

340- خويشتندارى، زينت فقر است و سپاسگزارى زينت غنا و توانگرى.

341- روز اجراى عدل بر ستمگر سخت تر است از روز ظلم ستمگر بر مظلوم.

342- برترين بى نيازى آن است كه از آنچه در دست مردم است، چشم بپوشى و مأيوس باشى.

343- گفتار آدميان نگهدارى مى گردد و باطن اشخاص آزموده مى شود، «و هركس در گرو كردار خويش است».(1) مردم همگى در نقصان و عيبند، جز كسى كه خدايش نگه داشته است؛ پرسش كنندگان آنها در صدد بهانه جويى و آزارند و پاسخ دهندگان توجيه گر و ناحساب گو، حتى برترين آنها از نظر فكر و انديشه به خاطر حبّ و بغض از رأى خود باز مى گردد و با استقامت ترين آنها با يك نگاه و يا يك كلمه دگرگون مى شود.

344- اى مردم از خدا بترسيد! چه بسيار آرزومندانى كه به آرزوى خويش نمى رسند و چه بسيار سازندگانى كه در آنچه ساخته اند، سكونت نمى كنند، چه بسيارند جمع آورى كنندگانى كه بزودى اندوخته هاى خود را ترك مى گويند و شايد از طريق باطل جمع آورى كرده و با حق آن را نپرداخته، از راه حرام به آن رسيده و گناهش را بر دوش كشيده و وزر آن بر اوست، با افسوس و دريغ بر پروردگار خويش وارد مى شود، «هم دنيا را از دست داده و هم آخرت را و اين است زيان آشكار».(2) 345- توانايى نداشتن بر گناه، خود نوعى عصمت است (ولى با عصمتى كه به هنگام توانايى حاصل مى شود، فرق بسيار دارد).

346- آبرويت جامد است، درخواست و تقاضا، آن را (آب كرده) مى چكاند، ببين نزد كه آن را مى ريزى.

347- ستايش بيش از استحقاق، تملّق است و كمتر از استحقاق، درماندگى است يا حسد.

348- سخت ترين گناهان آن است كه صاحبش آن را كوچك بشمرد.


1- سوره مدثر، آيه 38.
2- سوره حج، آيه 11.

ص: 822

ص: 823

349- هركس به عيب خود بنگرد او را از عيبجويى ديگران باز مى دارد و هركس به آنچه خدا روزيش داده راضى شود، بر آنچه از دست داده، اندوهناك نشود و آن كس كه تيغ ستم بركشد با آن كشته مى شود و كسى كه بى مقدمه به سراغ كارهاى سخت برود هلاك مى گردد و هركس خود را در گردابهاى خطرناك بيفكند غرق مى شود و هركس در موارد سوءظن گام بگذارد متّهم مى گردد.

و آن كس كه زياد سخن مى گويد زياد اشتباه مى كند و آن كس كه زياد اشتباه كند حيايش كم مى شود و كسى كه حيايش كم شد پارساييش نقصان مى گيرد و كسى كه پارساييش نقصان گيرد قلبش مى ميرد و كسى كه قلبش بميرد، داخل دوزخ مى شود.

و آن كس كه به عيوب مردم بنگرد و آن را بد شمرد، ولى براى خويش آن را خوب بداند، احمق واقعى است و قناعت سرمايه اى است فناناپذير و كسى كه فراوان ياد مرگ كند، به اندكى از دنيا راضى مى شود و هركس بداند گفتارش جزء اعمال او محسوب مى شود، سخن كم مى گويد مگر در آن جا كه مربوط به اوست.

350- مردان ستمگر سه نشانه دارند: با نافرمانى به مافوق خود ستم مى كنندو با قهر و غلبه به زير دستان خويش ظلم روا مى دارند و پشتيبان ستمگرانند.

351- چون سختيها به آخرين درجه شدّت برسد، فرج نزديك است و در آن هنگام كه حلقه هاى بلا تنگ شود، نوبت راحتى و آسايش فرا مى رسد.

352- امام عليه السلام به يكى از يارانش فرمود:

اكثر وقت خود را به خانواده و فرزندان (و تأمين زندگى آنها) اختصاص مده، زيرا آنها اگر از دوستان خدا باشند، خداوند دوستان خود را رها نمى سازد و اگر از دشمنان خدا هستند، چرا تمام همّ خويش را صرف دشمنان خدا مى كنى؟

353- بزرگترين عيب آن است كه آنچه خود داراى آن هستى بر ديگران عيب بشمارى.

354- در حضور امام عليه السلام كسى به ديگرى با اين عبارت تبريك نوزاد گفت: «قدم اين نوزاد قهرمان و يكّه سوار مبارك باد» امام فرمود:

اين گونه مگو! لكن بگو: شكر بخشنده را بگذار و بخشوده شده بر تو مبارك باد، اميدوارم بزرگ شود و از نيكوكاريش بهره گيرى.

355- يكى از كارگزاران حكومت امام خانه مهمّى ساخت به او فرمود:

سكّه هاى طلا و نقره سر و كلّه خود را نشان داده اند اين ساختمان مى گويد تو مردى ثروتمند و غنى هستى.

ص: 824

ص: 825

356- از امام پرسيدند: اگر در خانه شخصى را بر رويش ببندند و او را در همان جا، زندانى كنند، روزيش از كجا مى رسد؟ فرمود:

از همان جا كه مرگش به سراغش مى آيد.

357- امام به بازماندگان ميّتى چنين تسليت گفت:

اين امر آغازش با شما نبوده و به شما نيز پايان نخواهد يافت. اين رفيق و دوست شما گاهى مسافرت مى رفت، اكنون نيز او را در بعضى از سفرها بدانيد. اگر از سفر آمد بسيار خوب وگرنه شما به سوى او خواهيد رفت.

358- اى مردم! بايد خداوند شما را به هنگام نعمت، خائف ببيند، همان گونه كه از نقمت شما را ترسان مى بيند، زيرا كسى كه خدا به او نعمت وسيعى دهد و آن را استدراج (مقدّمه مجازات تدريجى) نشمرد، از امر خوفناكى خود را ايمن دانسته و به عكس، آن كس كه خدا بر او تنگ گيرد و آن را آزمايش (و مقدّمه تكامل) نداند، پاداش اميد بخشى را از دست داده است.

359- و فرمود: اى اسيران طمع و خواهش هاى نفس، كوتاه آييد و باز ايستيد، زيرا افراد متمايل به دنيا را جز حوادث سخت و صداى برخورد دندان هاى حوادث به خود نياورد، اى مردم خود عهده دار تربيت نفس خويش باشيد و آن را از كشش عادتها باز داريد.

360- هر سخنى كه از دهان كسى خارج شد، تا احتمال درستى و نيكى در آن مى يابى، حمل بر فساد مكن.

361- هرگاه نيازى به درگاه حق دارى با صلوات بر پيامبر صلى الله عليه و آله شروع كن، سپس حاجتت را بخواه زيرا خداوند كريمتر از آن است كه دو حاجت، يكى را قبول و ديگرى را رد كند.

362- كسى كه به آبروى خود علاقه مند است بايد بحثهاى لجاجت آميز را با مردم ترك كند.

363- از نادانى شخص، عجله كردن پيش از امكان و از دست دادن امكانات و سستى نمودن پس از فرصت است.

364- از آنچه تحقّق نايافته بحث مكن، چرا كه در آنچه واقع شده به اندازه كافى جاى بحث و گفتگو و سؤال و جواب وجود دارد.

ص: 826

ص: 827

365- فكر، آيينه شفّاف و درخشنده اى است و حوادث عبرت انگيز، بيم دهنده و اندرزگو است و براى تأديب خويشتن همين بس كه از آنچه براى ديگران نمى پسندى بپرهيزى.

366- علم از عمل جدا نيست و هركس براستى عالم باشد عمل مى كند، چرا كه علم عمل را بانك مى زند و به سوى خود مى خواند، اگر اجابت كرد مى ماند و الّا كوچ مى كند.

367- اى مردم! كالاى دنيا همچون گياهان خشكيده وبا خيز است؛ از چنين چراگاهى دورى گزينيد؛ دل كندن از آن لذّتبخش تر است تا دلبستن و اعتماد بر آن و استفاده از آن به مقدار لازم بهتر است از جمع و انباشتن آن. آن كس كه فراوان از آن گرد آورد، محكوم به فقر و نيازمندى گردد؛ و هر كس از آن بى نيازى گزيد، به آسايش و راحتيش كمك شده است.

كسى كه زيور و زينتهاى دنيا به چشمش شگفت انگيز آيد، نابينايى قلب به دنبال خواهد داشت. و آن كس كه عشق آن به دل گرفت، درونش پر از غم و اندوه شد و اين اندوهها همچنان در قلبش در حركت خواهند بود، اندوهى پيوسته و غمى حزن آفرين، تا آن جا كه نفسش پايان گيرد، به گوشه اى افتاده رگهاى حياتش قطع گردد، نابوديش در پيشگاه خداوند بى اهميّت و افكندنش به قبر بر دوستانش آسان باشد.

ولى انسان مؤمن به دنيا با چشم عبرت مى نگرد، از لذايذ آن به مقدار ضرورت بهره مى گيرد و آهنگ دلرباى آن را با گوش بغض و دشمنى مى شنود. هرگاه گفته شود فلانى توانگر شد مى گويد: بى خير و بى نوا گرديد، اگر از فكر بقا خوشحال شود، از انديشه فنا محزون مى گردد.

اين حال دنياى آنان است و هنوز روزى كه در آن متحيّر و سرگردان خواهند بود، فرا نرسيده است.

368- خداوند سبحان ثواب را بر اطاعتش و كيفر و عقاب را بر معصيتش مقرّر داشته، تا بندگانش را از نقمت و خشمش باز دارد و آنها را به سوى بهشتش سوق دهد.

369- بر مردم روزگارى خواهد آمد كه در بين آنان از قرآن جز خطوطش و از اسلام جز نامش باقى نماند. مساجدشان در آن زمان از جهت بنا و ساختمان آباد، امّا از جهت هدايت خراب، ساكنان و آباد كنندگان آن بدترين مردم روى زمينند، فتنه و فساد از آنان بر مى خيزد و خطاها در آنها لانه مى كند. آن كس كه از فتنه ها كناره گيرى كرده او را به آن باز مى گردانند و هركسى كه از آنجا مانده، به سوى آن سوقش مى دهند.

خداوند سبحان مى فرمايد: به ذاتم سوگند! بر آنان فتنه اى برانگيزم كه عاقل و بردبار در آن حيران ماند، و هم اكنون اين كار انجام شده، و ما از خداوند خواستاريم كه از لغزش غفلتهاى ما در گذرد.

ص: 828

ص: 829

370- مى گويند: امام عليه السلام كمتر بر منبر قرار مى گرفت، مگر اين كه قبل از خطبه اين سخن را مى فرمود:

اى مردم! از خدا بترسيد! هيچ كس بيهوده و عبث آفريده نشده كه به لهو و بازى پردازد و سر خود رها نگرديده تا به كارهاى لغو و بى ارزش مشغول شود، دنياى دلپسندش، جاى آخرتى كه با بدنگرى، زشت در نظرش جلوه كرده است، نگيرد؛ آن مغرورى كه به دنيا ظفر يافته بلند همّت تر از آن كسى نيست كه به كمترين سهم از آخرت دست پيدا كرده است.

371- شرافتى برتر از اسلام، عزتى عزيزتر از تقوا، بازدارنده ترى بهتر از ورع، شفيعى با نفوذتراز توبه، گنجى بى نيازكننده تر از قناعت و هيچ چيزى براى نابودى فقر بهتر از رضا به مقدار حاجت نيست، آن كس كه به مقدار نياز اكتفا كند، به آسايش و راحتى دست يافته و وسعت و آرامش را به دست آورده است.

دنيا پرستى كليد رنج و بلا و مركب تعب و ناراحتى است. حرص، تكبّر و حسد، دواعى و انگيزه هاى فرو رفتن در گناهان است و بدكارى، جامع تمام عيبهاست.

372- امام به جابربن عبداللّه انصارى فرمود:

اى جابر! اركان دين و دنيا بر چهار چيز استوار است: عالم و دانشمندى كه علم خود را به كار گيرد، نادانى كه از فراگيرى سرباز نزند، سخاوتمندى كه در كار نيك بخل نورزد و نيازمندى كه آخرتش را به دنيا نفروشد.

پس هرگاه عالم علمش را ضايع كند (و به آن عمل ننمايد) جاهل از فراگيرى علم خوددارى مى كند و زمانى كه بى نيازان از نيكى بخل ورزند، نيازمندان آخرت را به دنيا مى فروشند.

اى جابر! كسى كه نعمت فراوان خداوند به او روى آورد نياز مردم به او بسيار خواهد بود، در اين حال آن كس كه وظيفه خود را در برابر اين نعمتهاى خداداد انجام دهد، به دوام و بقاى نعمت خويش كمك كرده است و آن كس كه چنين نكند آنها را در معرض زوال و نابودى قرا داده.

373- ابن جرير طبرى در تاريخ خود آورده كه عبدالرحمن بن ابى ليلى فقيه- همان كسى كه براى مبارزه با حجّاج به كمك ابن اشعث برخاست- در سخنانى كه براى تشويق مردم بر جهاد ايراد كرد، چنين گفته: من از على- كه خداوند درجاتش را در ميان صالحان بالا برد و ثواب شهيدان و صدّيقان را به او عنايت كند- در روزى كه با شاميان روبه رو شديم شنيدم كه مى فرمود:

ص: 830

ص: 831

اى مؤمنان! هركس ظلم و ستمى را مشاهده كند و يا كار زشتى كه مردم را به سوى آن مى خوانند، اگر تنها به قلبش آن را انكار كند، سلامت را اختيار كرده است و گناهى بر او نيست (به شرط اين كه بيشتر از آن نتواند) و آن كس كه با زبان و بيان به مبارزه برخيزد، پاداش الهى خواهد داشت و مقامش برتر از گروه نخست است و آن كس كه با شمشير براى بزرگداشت نام خدا و سرنگونى ظالمان به مبارزه برخيزد او به راه هدايت راه يافته و بر جاده حقيقى گام گذارده و نور يقين در قلبش تابيده است.

374- در سخن ديگرى از آن حضرت كه در همين معناست چنين آمده:

گروهى از مردم با دست و زبان و قلب به مبارزه با منكرات بر مى خيزند، آنها تمام خصلتهاى نيك را بطور كامل در خود جمع كرده اند، گروهى ديگر تنها با زبان و قلب به مبارزه بر مى خيزند امّا با دست نه؛ اينها به دو خصلت نيك، تمسّك جسته اند و يكى را از دست داده اند، گروهى ديگر تنها با قلبشان مبارزه مى كنند و امّا مبارزه با دست و زبان را ترك كرده اند، اين گروه بهترين خصلتها را از اين سه، ترك گفته و تنها يكى را گرفته اند و گروهى ديگر، نه با زبان و نه قلب و نه با دست با منكرات مبارزه نمى كنند، اينها در حقيقت مردگان زنده نمايند.

(بدانيد) تمام اعمال نيك و حتّى جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منكر همچون قطره اى است در مقابل يك درياى پهناور، (بدانيد) امر به معروف و نهى از منكر نه مرگ كسى را نزديك مى كنند و نه از روزى كسى مى كاهند و امّا از همه اينها مهمتر سخنى است كه براى دفاع از عدالت در برابر پيشواى ستمگرى گفته مى شود.

375- ابو جحيفه مى گويد: از اميرمؤمنان عليه السلام شنيدم مى فرمود:

نخستين چيزى كه از جهاد از شما مى گيرند جهاد با دست است، سپس با زبان و بعد با دل، آن كس كه حتّى با قلبش به طرفدارى با نيكيها و مبارزه با منكرات برنخيزد، قلبش واژگونه مى شود بالاى آن پايين و پايين آن بالا (يعنى حسّ تشخيص نيك و بد را از دست مى دهد و آنها را وارونه تشخيص خواهد داد چون چنين عادت كرده است.)

376- حق، سنگين امّا گواراست، و باطل سبك امّا بلاخيز و مرگ آور.

377- براى بهترين افراد اين امّت نبايد از عذاب الهى ايمن باشيد، چرا كه خداوند مى فرمايد: «از مجازات الهى هيچ كس جز زيانكاران احساس امنيّت نمى كنند»(1) و براى بدترين اين امّت نبايد از رحمت خداوند مأيوس گرديد زيرا خداوند مى فرمايد: «از رحمت خداوند جز كافران مأيوس نمى شوند».(2)


1- سوره اعراف، آيه 90.
2- سوره يوسف، آيه 88.

ص: 832

ص: 833

378- بخل جامع تمام عيبهاست و اين افسارى است كه انسان را به سوى هر بدى مى كشاند.

379- اى فرزند آدم! روزى دو گونه است: يكى آن كه تو در جستجوى آن هستى و ديگر آن كه تو را مى جويد كه اگر به دنبال آن نروى به سراغ تو مى آيد. بنابراين فكر و اندوه سال آينده را بر فكر و اندوه امروز اضافه مكن! كه رسيدگى به مشكلات هر روز براى آن روز كافى است، اگر سال آينده جزء عمرت باشد، خداوند هر روز تازه، روزى تازه مى دهد و اگر از عمرت نيست، چرا غم و اندوه چيزى بخورى كه مربوط به تو نيست.

(بدان) كسى پيش از تو به روزى تو نمى رسد و آن را از دست تو بيرون نتواند آورد و آنچه براى تو مقدّر شده، هرگز تأخير نخواهد كرد.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن در همين باب (تحت شماره 267) گذشت ولى چون در اين جا واضحتر و مشروحتر بود، آن را بر اساس روشى كه در آغاز كتاب تذكّر داديم، آورديم:

380- بسيار بودند كسانى كه در آغاز روز زنده بودند، امّا روز را به پايان نبردند و چه بسا كسانى كه در آغاز شب زندگيشان مورد غبطه مردم بود، امّا پايان همان شب، عزاداران به سوگشان نشستند.

381- سخن؛ مادام كه نگفته اى در اختيار توست امّا همين كه از دهان خارج شد، تو در اختيار آن خواهى بود، بنابراين زبانت را همچون طلا و نقره ات، نگهدار زيرا بسيار شده كه يك كلمه نعمت بزرگى را از انسان سلب كرده و يا بلا و دردسرى مهم فراهم ساخته است.

382- آنچه نمى دانى مگو! بلكه همه آنچه را كه مى دانى نيز مگو، زيرا خداوند بر اعضا و جوارح تو واجباتى قرار داده كه در قيامت از آنها بازخواست خواهد كرد (اشاره به اين كه بعضى از سخنان اظهارش ممكن است مفسده آفرين و يا افشاى اسرار مؤمنى باشد).

383- از آن بر حذر باش كه خداوند تو را نزد معصيتهايش حاضر ببيند و نزد طاعات غايب، كه از زيانكاران خواهى بود، اگر (قرار است) قدرتمند باشى، بر اطاعت خداوند قوى باش و اگر بنا است ضعيف و ناتوان باشى در برابر معصيت پروردگار ضعيف و ناتوان باش.

384- اعتماد به دنيا با توجّه به آنچه با چشم خود (از تحوّلات آن) مشاهده مى كنى، جهل و نادانى است و كوتاهى در حسن عمل با اين كه اطمينان به پاداش دارى غبن و خسارت است و اطمينان به هركس، قبل از آزمايش و امتحان او دليل عجز و ناتوانى توست.

385- براى پستى دنيا (دنياى پر زرق و برق فريبنده) همين بس، كه تنها محلّ معصيت خدا

ص: 834

آن جاست و براى رسيدن به پاداش خدا راهى جز ترك آن نيست.

ص: 835

386- آن كس كه در تلاش چيزى باشد يا به همه آن و يا لااقل به قسمتى از آن دست خواهد يافت.

387- آن خوبى و نيكى كه جهنّم به دنبال داشته باشد، در حقيقت خوبى نيست و آن بدى و مشكلى كه بهشت در پشت سرش باشد بدى محسوب نمى شود.

هر نعمتى در برابر بهشت حقير و كوچك است و هر بلا و رنجى در برابر جهنّم عافيت و تندرستى.

388- آگاه باشيد! فقر يكى از بلاهاست و بدتر از آن بيمارى بدن است و از آن بدتر بيمارى قلب است.

بدانيد كه تقواى قلب، دليل صحّت بدن خواهد بود (منظور امام از بيمارى قلب فساد اخلاق و انحراف عقيده است).

389- كسى كه عملش او را عقب اندازد نسبش او را پيش نخواهد برد.

و در روايت ديگرى آمده: آن كس كه ارزشهاى شخصى ندارد ارزش پدران و نياكان او را سود نخواهد داد.

390- انسان مؤمن ساعات زندگى خود را به سه بخش تقسيم مى كند: قسمتى را صرف مناجات با پروردگارش مى نمايد، قسمت ديگرى را در طريق اصلاح معاش و زندگيش به كار مى گيرد و قسمت سوّم را براى بهره گيرى از لذّتهاى حلال و دلپسند مى پردازد، و براى شخص عاقل درست نيست كه حركتش جز در يكى از اين سه جهت باشد: براى اصلاح امور زندگى، يا در راه آخرت و يا در لذّت غيرحرام.

391- در دنيا زاهد و آزاده باش تا خداوند چشم تو را نسبت به عيوب آن بينا سازد و غافل مباش كه مراقب تواند.

392- سخن بگوييد تا شناخته شويد، چرا كه انسان در زير زبان خود پنهان است.

393- از دنيا همان قدر بگير كه به تو مى رسد و آنچه از تو رو گردانده به دنبالش مشتاب و اگر چنين نمى كنى لااقل تلاش معقولانه و مشروع كن!

394- چه بسيار سخنهايى كه از اعمال قدرت مؤثّرتر است.

395- به هر مقدار كه قناعت كنى كافى است.

(اين همه ترغيب امام به قناعت و زهد و بى اعتنايى به دنيا ظاهراً به خاطر اين بوده كه در آن عصر به دنبال فتوحات اسلامى و افزايش سريع درآمدها يك روح دنيا پرستى و مسابقه در تجمّل طلبى در ميان مردم پيدا شده بوده است كه منشأ انواع بدبختيهاى مردم و مردن روح آزادگى مى شده وگرنه تلاش سازنده و منطقى براى پيشرفت امور زندگى و اقتصادى هرگز ممنوع نيست).

396- مرگ آرى امّا تن دادن به پستى هرگز، قناعت به كم، آرى ولى دست نياز به سوى ديگرى دراز كردن نه، آن كس كه با احترام و تلاش صحيح چيزى به او نرسد، با كوششهاى نا صحيح چيزى به او نخواهد رسيد. دنيا دو روز است: روزى به سود توست و روزى به زيان تو، آن روز كه به سود توست به خوشگذرانى و غرور مپرداز، و زمانى كه به زيان تو بود شكيبا باش.

397- مشك عطر خوبى است حملش سبك و عطرش بسيار خوشبو!

ص: 836

ص: 837

398- تفاخر را كنار بگذار، تكبّر را فرو ريز و به ياد قبرت باش!

399- فرزند بر پدر حقّى دارد و پدر نيز بر فرزند حقّى. حقّ پدر بر فرزندان اين است كه در همه چيز جز در معصيت خدا اطاعتش كند، و حقّ فرزند بر پدر آن كه نام نيك برايش انتخاب كند، تربيتش را خوب و قرآن را تعليمش دهد.

400- چشم زخم حق است و توسّل به نيروهاى غير طبيعى حق است، سحر حق است فال نيك حق است.

امّا فال بد حق نيست، واگيرى (خرافى) حق نيست، بوى خوش و عسل و سوارى و نگاه به سبزه، حرز و نگهبان (و مايه قوّت و نشاط است).

401- هماهنگى با اخلاق و رسوم مردم در موارد مشروع مايه امنيّت از دشمنى و كينه هاى آنان است.

402- امام به يكى از افراد كه در حضورش سخن نامناسب و كوچكى گفت، فرمود: پيش از پر در آوردن، پرواز كردى و هنوز بالغ نشده به بانگ آمدى.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: منظور از «شكير» در اين جا نخستين پرهايى است كه بر بال پرنده مى رويد، پيش از آن كه قوى و محكم شود و «سقب» شتر نابالغ است و شتر معمولًا پيش از رسيدن به بلوغ، آن فرياد مخصوص را سر نمى دهد.

403- كسى كه به كارهاى مختلف بپردازد، نقشه ها و پيش بينيهايش به جايى نمى رسد.

404- در پاسخ اين سؤال كه معناى «لا حَوْل وَ لا قُوَّةَ إلّابِاللَّه» چيست؟ فرمود:

ما با خداوند و در عرض مالكيّت او مالك چيزى نيستيم و مالك نمى شويم جز آنچه او تمليك ما كرده باشد، پس هر گاه نيرو و قدرت يا مالى را به ما بخشد ما را مكلّف به وظايفى ساخته، در حالى كه خود او از ما نسبت به آن سزاوارتر است و هر گاه آن را از ما بگيرد، تكليفش را از ما برداشته است.

405- امام متوجّه شد «عمّار بن ياسر» با «مغيرة بن شعبه» بحث مى كند و پاسخ او را مى دهد، به او فرمود:

«اى عمّار! او را رها كن، چرا كه او از دين به مقدارى اخذ كرده كه به دنيا نزديكش سازد، و عمداً حق را بر خود مشتبه ساخته، تا شبهات را بهانه لغزشها و خلافهايش قرار دهد.

ص: 838

ص: 839

406- چه خوب است تواضع و فروتنى ثروتمندان در برابر فقرا براى رسيدن به پاداش الهى و از ان بهتر بى اعتنايى و تكبّر مستمندان در برابر اغنيا به خاطر تكيه به خداست.

407- خداوند عقل را در وجود كسى وديعه ننهاده، جز اين كه روزى به وسيله آن او را نجات خواهد داد.

408- آن كس كه با حق گلاويز شود حق او را بر زمين خواهد كوبيد.

409- قلب، كتاب ديده است.

410- پرهيزكارى رئيس اخلاق و صفات پسنديده است.

411- لبه تيز زبانت را بر ضدّ كسى كه سخن بر زبانت نهاده به كار مگير، همچنين بلاغت سخنت را بر ضدّ كسى كه فنّ سخنورى به تو آموخته صرف مكن!

412- در تأديب خويشتن همين بس كه از آنچه بر ديگران نمى پسندى اجتناب ورزى.

413- يا شكيبايى آزادگان داشته باش وگرنه همچون جاهلان بى خبر خود را به فراموشى زن.

414- و در خبر ديگرى آمده كه امام به اشعث بن قيس به عنوان تسليت فرزندش فرمود:

يا همچون مردان بزرگوار شكيبايى كن وگرنه همچون بهايم خود را به غفلت زن.

415- امام در توصيف دنيا فرموده است:

مغرور مى كند و زيان مى رساند و مى گذرد. خداوند نه دادن آن را به عنوان پاداش دوستانش پذيرفته و نه گرفتن آن را به عنوان كيفر دشمنانش. اهل دنيا همچون كاروانى هستند كه هنوز رحل اقامت نينداخته اند، قافله سالار فرياد مى زند (كوچ كنيد و آنها كوچ مى كنند).

416- به فرزندش امام حسن عليه السلام فرمود: چيزى از دنيا بعد از خود باقى مگذار، زيرا آنچه باقى مى گذارى براى يكى از دو كس خواهد بود، يا شخصى است كه آن را در اطاعت خداوند صرف مى كند و سعادتمند مى گردد به همان چيزى كه تو به خاطر آن شقاوت يافته اى و يا شخصى است كه آن را در معصيت خداوند به كار مى گيرد و به وسيله آنچه تو براى او اندوخته اى، شقاوتمند مى شود. بنابراين تو معاون او در گناه بوده اى. هيچ كدام از اين دو، لياقت ندارند كه تو آنها را بر خود مقدّم دارى.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين سخن به گونه ديگرى نيز نقل شده و آن اين است كه:

ص: 840

ص: 841

امّا بعد! آنچه از دنيا هم اكنون در اختيار تو است، قبلًا در دست ديگرى بوده و بعد از تو نيز به ديگران مى رسد، تو اموال را براى يكى از دو كس گرد مى آورى: يكى آن كه در اطاعت خداوند مصرف مى كند و سعادتمنديش به چيزى خواهد بود كه تو با آن شقاوتمند شدى و ديگرى آن كه آن را در طريق نافرمانى خداوند به كار مى اندازد كه اين موجب شقاوت تو خواهد بود، به خاطر آنچه براى او جمع كرده اى، و هيچ كدام از اين دو كس اهليّت آن را ندارند كه تو آنان را بر خود مقدّم دارى و نه اين كه بار او را بر دوش بكشى؛ بنابراين براى گذشتگان رحمت خدا و براى بازماندگان رزق پروردگار را طلب كن!

417- كسى در حضور امام عليه السلام از روى غفلت و بى خبرى گفت استغفراللّه امام فرمود: مادرت بر تو بگريد، آيا مى دانى استغفار يعنى چه؟ استغفار مقام بلند مرتبگان است و آن يك كلمه است، امّا شش معنا و مرحله دارد: نخست پشيمانى از گذشته، دوّم تصميم بر ترك هميشگى در آينده، سوّم اين كه حقوقى را كه از مردم ضايع كرده اى به آنها بازگردانى، بطورى كه هنگام ملاقات پروردگار حقّى بر تو نباشد، چهارم اين كه هر واجبى كه از تو فوت شده، حقّ آن را به جاى آورى (قضا كنى)، پنجم آن كه گوشتهايى كه در اثر حرام بر اندامت روييده، با اندوه بر گناه آب كنى تا چيزى از آن باقى نماند و گوشت تازه به جاى آن برويد، و ششم آن كه به همان اندازه كه شيرينى معصيت و گناه را چشيدى زحمت طاعت را نيز بچشى، پس از انجام اين مراحل مى گويى: «اسْتَغْفِرُاللّه».

418- حلم و بردبارى، قوم و عشيره است.

419- بيچاره فرزند آدم! سرآمد زندگيش نامعلوم، علل بيماريش ناپيدا، كردارش در جايى محفوظ، پشه او را مى آزارد، گلوگيرى آب و يا غذايى او را مى كشد و عرق، او را متعفّن و بدبو مى سازد.

420- نقل شده است كه آن حضرت در ميان اصحابش نشسته بود، زن صاحب جمالى از آن جا عبور كرد، چشم حاضران به آن زن افتاد، امام عليه السلام فرمود:

چشمان اين مردان سخت در طلب است و اين مايه تحريك و هيجان است، بنابراين هرگاه يكى از شما نگاهش به زن صاحب جمالى افتاد، با همسر خود آميزش كند چرا كه اين زنى است همچون آن.

ص: 842

ص: 843

يكى از خوارج كه حاضر بود گفت: «خداوند اين كافر را بكشد چقدر دانا و فقيه است!» اصحاب از جاى پريدند كه او را به قتل برسانند ولى امام فرمود:

آرام! جواب دشنام دشنام است و يا گذشت از گناه، (نه اعدام).

421- آن مقدار از عقلت تو را كفايت مى كند، كه راههاى گمراهى را از راه سعادت برايت واضح سازد.

422- كار نيك را انجام دهيد و هيچ مقدار از آن را كم مشماريد، چرا كه كوچك آن بزرگ و كمش بسيار است و نبايد هيچ كدام از شما بگويد، فلان كس در انجام كار خير از من سزاوارتر است، كه به خدا سوگند چنين خواهد شد، زيرا خوب و بد را اهلى است كه هرگاه كه آن را واگذاريد، ديگران به جاى شما انجام مى دهند.

423- آن كس كه درونش را اصلاح كند، خداوند ظاهرش را اصلاح مى نمايد و هركس براى دينش كار كند، خداوند دنيايش را كفايت مى كند، و آن كس كه ميان خود و خدايش را نيكو گرداند خداوند رابطه بين او و مردم را نيكو خواهد كرد.

424- حلم پرده اى است پوشنده و عقل شمشيرى است برنده، بنابراين عيوب اخلاقيت را با حلم بپوشان و هوسهاى سركشت را با عقلت بكش!

425- خداوند بندگانى دارد كه نعمتهاى خاصّى به آنها بخشيده تا ديگر بندگان از آن بهره گيرند، به همين جهت مادام كه از اين نعمتها بذل مى كنند، خدا آن را در دستشان ثابت مى دارد، امّا هنگامى كه بخل ورزند، از آنها مى گيرد و به ديگران مى دهد.

426- شايسته نيست كه انسان به دو خصلت اطمينان پيدا كند: سلامت و ثروت، چرا كه ديده شده انسان تندرست، ناگاه بيمار و شخص ثروتمند يك باره فقير و مستمند شده است.

427- كسى كه حاجت خود را نزد مؤمنى برد، گويا نزد خدا برده و كسى كه نزد كافرى برد، گويى از خدايش شكايت كرده است.

428- امام در يكى از عيدها فرمود: امروز تنها روز عيد كسانى است كه روزه آنها مقبول درگاه خدا و عبادتهاى شبانه آنان مورد پذيرش او قرار گرفته و هر روز در آن نافرمانى خدا نشود، آن روز عيد است (و هر روز كه گناه نكنى، روز عيد توست).

429- بزرگترين حسرتها در روز قيامت، حسرت شخصى است كه ثروتى را از راه حرام به دست آورده

ص: 844

ص: 845

و آن را براى كسى به ارث گذاشته كه در راه خدا انفاق كرده است و خدا به خاطر اين مال او را داخل بهشت و شخص اوّل را به خاطر همان وارد جهنّم گردانيده است.

430- زيانمندترين مردم در معاملات و نوميدترين آنها در تلاش و سعى، كسى است كه خويشتن را در راه به دست آوردن مال فرسوده كرده ولى مقدّرات او را در رسيدن به خواسته اش يارى نكرده اند. از دنيا با حسرت آن بيرون رفته و در آخرت با گناه آن گام نهاده است.

431- روزى بر دو گونه است: يكى آن كه انسان را مى جويدو ديگرى آن كه انسان آن را مى جويد.

كسى كه دنيا را طلب كند، مرگ او را مى طلبد تا او را از دنيا خارج سازد و كسى كه طالب آخرت است دنيا در طلب او بر مى آيد تا روزى كامل خود را از آن برگيرد.

432- دوستان خدا كسانى هستند كه به باطن دنيا مى نگرند، زمانى كه مردم به ظاهر آن نگاه مى كنند و به آينده آن مشغولند در حالى كه مردم به امروز آن سرگرمند و لذا امورى را كه مى ترسند سرانجام قاتل آنها باشد، از ميان مى برند و آنچه را مى دانند عاقبت آنها را ترك مى گويد به دست فراموشى مى سپرند؛ آنچه را ديگران بسيار مى بينند، كم مى شمارند و رسيدن به آن را از دست دادن محسوب مى كنند، دشمنند با آنچه دنيا پرستان صلحند و صلحند با آنچه آنها دشمنند.

قرآن به وسيله آنها فهميده مى شود و آنها نيز به وسيله قرآن مى فهمند، قرآن به وسيله آن ها برپا است، همان گونه كه آنها به وسيله قرآن نيز برپا هستند؛ بالاتر از اميد خود، اميدى نمى بينند و برتر از آنچه مى ترسند، مايه ترسى سراغ ندارند (اشاره به خشنودى و خشم پروردگار است).

433- پيوسته از قطع لذّتها و بقاى مسؤوليّتهاى آن ياد كنيد.

434- آزمايش كن تا دشمنش دارى! (يعنى بسيار مى شود كه ظاهر اشخاص جلب توجّه مى كند، امّا پس از آزمايش مورد نفرت قرار مى گيرند).

شريف رضى رحمه الله مى گويد: بعضى اين سخن را از پيامبر صلى الله عليه و آله مى دانند، ولى آنچه تقويت مى كند كه اين سخن از اميرمؤمنان است، جريانى است كه «ثعلب» از «ابن اعرابى» نقل كرده كه مأمون گفته: اگر نه اين بود كه على عليه السلام فرموده: «اخْبُرْ تَقْللِه» من مى گفتم «اقْلِه تَخْبُر» (دشمنش بدار تا او را بيازمايى».

435- چنين نيست كه خداوند در شكر را بر بنده اى بگشايد، ولى در فزونى را بر او ببندد،

ص: 846

ص: 847

و همچنين امكان ندارد كه باب دعا را بر كسى بگشايد و در اجابت را بر رويش ببندد و ممكن نيست در توبه را به روى كسى باز كند و در آمرزش را به رويش مسدود سازد.

436- شايسته ترين مردم به كرم و بزرگوارى، كسى است كه بزرگواران به واسطه او شناخته شوند (معرّف بزرگواران، خود بايد بزرگوارتر باشد).

437- از امام عليه السلام پرسيدند از اين دو كدام برترند: عدالت؛ يا سخاوت؟ فرمود:

عدالت هرچيز را در جاى خود قرار مى دهد، ولى سخاوت آن را از مسيرش فراتر مى برد: عدالت، قانونى همگانى است، ولى سخاوت جنبه خصوصى دارد، بنابراين عدالت شريفتر و برتر است.

438- مردم دشمن آنند كه نمى دانند.

439- تمام زهد در دو جمله از قرآن آمده است. خداوند مى فرمايد: «تا بر گذشته تأسّف مخوريد و نسبت به آينده شاد و دلبند نباشيد».(1) بنابراين آن كس كه غم گذشته نمى خورد و نسبت به آينده شاد و دلبند نيست هر دو جانب زهد را در اختيار گرفته (اشاره به اين كه حقيقت زهد ترك وابستگيها و اسارتها در چنگال گذشته و آينده است).

440- بسا خوابهاى شب كه تصميمهاى روز را از بين برده (اشاره به اين كه با گذشت يك شب گاهى انسان تغيير عقيده مى دهد).

441- پستهاى مهم، ميدان مسابقه و آزمايش مردان است (اين جاست كه كفالت و استعداد و مديريّت و صدق و امانت افراد آشكار مى شود).

442- هيچ شهرى براى تو شايسته تر از شهرى ديگر نيست. بهترين شهرها شهرى است كه تو را پذيرا شود (و وسايل پيشرفت تو را فراهم سازد).

443- هنگامى كه خبر شهادت «مالك اشتر» رحمةاللّه عليه به امام عليه السلام رسيد، فرمود:

مالك، امّا چه مالكى! به خدا سوگند اگر كوه بود، يكتا بود و اگر سنگ بود، سرسخت و محكم بود، هيچ مركبى نمى توانست از كوهسار وجودش بالا رود و هيچ پرنده اى به اوج آن راه نمى يافت.

شريف رضى رحمه الله مى فرمايد: «فند» به كوه تك و تنها گفته مى شود.

444- كار كم امّا مستمرّ و پرنشاط بهتر از كار بسيار و ملالت آور (و موقّت) است.

445- هرگاه در انسانى خوى و خصلت برازنده اى باشد، انتظار همانندهايش را نيز داشته باشيد.

446- امام در سخنى كه بين او و غالب بن صعصعه، پدر «فرزدق» ردّ و بدل شده چنين فرمود:


1- سوره حديد، آيه 23.

ص: 848

ص: 849

شتران فراوانت چه شدند؟

عرض كرد اى اميرمؤمنان! حقوق واجب (زكات) آنها را پراكنده ساخت! امام فرمود: اين بهترين راه مصرف آنها بود.

447- آن كس كه بدون آگاهى (از احكام اسلام) به تجارت پردازد، در ربا غوطه ور خواهد شد.

448- كسى كه مصايب كوچك را بزرگ شمارد، خداوند او را به مصيبتهاى بزرگ مبتلا مى سازد.

449- كسى كه براى خود شخصيّت قائل است، شهواتش در پيش او خوار و ذليل خواهند بود. (اشاره به اين كه تسليم هوا و هوس شدن شخصيّت انسان را خرد مى كند).

450- هر شوخى كه انسان مى كند مقدارى از عقل خود را با آن از دست مى دهد (اشاره به افراط و زياده روى در مزاح است وگرنه مزاح به صورت معتدل، نه تنها مذموم نيست بلكه پيشوايان اسلام خود آن را انجام مى دادند).

451- بى ميلى تو نسبت به آن كس كه به تو علاقه مند است، دليل كمى بهره تو در دوستى است و تمايل تو نسبت به كسى كه بى اعتناست سبب خوارى توست.

452- غنا و فقر آن گاه آشكار مى شود كه اعمال ما بر خدا عرضه شود.

453- «زبير» همواره از ما اهل بيت بود تا آن زمان كه فرزند شومش عبداللّه نشو و نما كرد.

454- انسان را با تكبّر چكار؟ در آغاز نطفه بود و سرانجام مردارى است. نه مى تواند به خود روزى دهد و نه مرگ را از خود براند.

455- از امام پرسيدند: برترين شعراى عرب كيست؟

فرمود:

شاعران همه يك روش نداشتند و در يك مسير به مسابقه نپرداخته اند تا پيشگام آنها مشخّص شود و اگر به ناچار بايد به اين سؤال پاسخ داد، بايد گفت: آن سلطان گمراه، يعنى «امرء القيس» بر همه مقدّم است.

456- آيا آزاد مردى پيدا مى شود كه اين ته مانده دنيا را به اهلش واگذارد؟ بدانيد جان شما بهايى جز بهشت ندارد، به كمتر از آن نفروشيد.

457- دو گرسنه اند كه هرگز سير نمى شوند: طالب علم و طالب دنيا.

458- ايمان آن است كه راستگويى را در آن جا كه به تو زيان مى رساند، بر دروغ در آن جا كه سود دارد مقدّم دارى، و اين كه گفتارت بيش از عملت نباشدوديگراين كه به هنگام سخن درباره ديگرى از خدا بترسى.

459- مقدّرات بر نقشه و حسابگرى پيروز مى گردد، تا آن جا كه (گاهى) آفت و بلا در تدبير است.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: همين مضمون (در شماره 16) با عبارت ديگرى گذشت.

ص: 850

ص: 851

460- بردبارى و خونسردى (در برابر حوادث) فرزندان دو قلويى هستند كه از همّت بلند متولّد شده اند.

461- غيبت، آخرين كوشش شخص ناتوان است.

462- بسيارند كسانى كه به خاطر تعريف و تمجيد فريب مى خورند.

463- دنيا براى غيرش آفريده شده نه براى خودش (اشاره به اين كه هدف از آفرينش اين جهان تكامل و آمادگى براى زيستن در آن جهان است).

464- بنى اميّه زمان معيّنى مهلت دارند تا به تاخت و تاز خود در آن مشغول باشند و همين كه بين آنها اختلاف افتاد دشمنان كفتار صفتشان آنها را فريب مى دهند و بر آنان پيروز مى گردند.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «مرود» (بر وزن منبر) از مادّه «ارواد» به معناى مهلت است و اين از فصيح ترين تعبيرات است. گويا امام عليه السلام مهلتى را كه آنها براى حكومت دارند، تشبيه به ميدان مسابقه كرده كه مسابقه دهندگان با نظم و ترتيب در يك مسير به سوى هدفى پيش مى روند، امّا هنگامى كه به هدف رسيدند نظام آنها به هم مى خورد.

465- امام عليه السلام در مدح و ستايش انصار فرموده است: به خدا سوگند آنها اسلام را همچون فرزند در دامانشان پرورش دادند، با دستهاى گشاده و پرسخاوت و زبانهاى گويا و منطق كوبنده، با اين كه نياز مادّى به آن نداشتند.

466- چشم، حافظ نشيمنگاه است (اشاره به اين كه هنگامى كه انسان به خواب مى رود وضوى او باطل مى شود).

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين از استعارات شگفت انگيز است. امام نشيمنگاه را به مشك، تشبيه كرده و چشم را به بندى كه سر مشك را به وسيله آن مى بندند، كه هرگاه بند را رها كنند مشك نمى تواند آنچه در آن است نگه دارد. مشهور اين است كه اين سخن از پيامبر صلى الله عليه و آله است ولى عدّه اى آن را از اميرمؤمنان نقل كرده اند، اين را «مبرد» در كتاب «مقتضب» در باب اللفظ بالحروف آورده. و ما در كتاب «مجازات آثار النبويّه» درباره اين استعاره سخن گفته ايم.

467- امام عليه السلام در ضمن يكى از سخنانش فرمود: سرپرستى (الهى)، بر آنها حكومت كرد، حق را برپا داشت و خود بر جاده حق گام بر مى داشت تا آن جا كه دين گلوگاه خود را بر زمين نهاد (اشاره به قيام پيامبر صلى الله عليه و آله و قدرت و سيطره اسلام است، زيرا اين تعبير معمولًا درباره شتر به هنگام استراحت گفته مى شود كه پس از رسيدن به مقصد مى خوابد و گردن خود را بر زمين مى نهد).

468-/ زمانى در پيش است بسيار سخت و گزنده كه ثروتمندان بر آنچه در دست دارند دندان مى فشارند، در حالى كه چنين دستورى به آنها داده نشده است. خداوند سبحان مى فرمايد:

«احسان و بخشش بين خود را فراموش نكنيد».(1) در آن زمان اشرار و بدان را بلند مرتبه و نيكان را خوار مى كنند و مردم بينوا، هستى خود را از روى اضطرار به قيمت كم مى فروشند و متمكّنان از آنها مى خرند، در حالى كه پيامبر صلى الله عليه و آله از چنين معامله اى نهى كرده است.


1- سوره بقره، آيه 237.

ص: 852

ص: 853

469- دو كس در مورد من هلاك خواهند شد: دوست غلوّ كننده و دشمن بهتان زننده دروغگو.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين عبارت همانند عبارت ديگرى است (سخن شماره 117) كه از امام نقل شده است: «هَلَكَ فِىَّ رَجُلانِ: مُحِبُّ غالٍ وَ مُبْغِضٌ قالٍ».

470- از امام درباره توحيد و عدل سؤال كردند، فرمود:

توحيد آن است كه خداى را در وهم و انديشه نياورى و عدل آن است كه او را متّهم نسازى (اشاره به اين كه ذات خدا در انديشه هيچ كس نمى گنجد و او در تقسيم نعمتهايش كاملًا عادل است).

471- نه سكوت از بيان حق، خوب است و نه سخن گفتن با جهل.

472- امام عليه السلام در دعايى كه براى درخواست باران نموده، چنين گفته: بار خداوندا! به وسيله ابرهاى رام، به ما باران عنايت كن نه به وسيله ابرهاى سركش.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: اين از كلمات فصيح و شگفت انگيز است، زيرا امام ابرهاى پر سر و صدا را كه توأم با رعد و برق و صاعقه و طوفان است، تشبيه به شتران سركشى كرده كه بارهاى خود را مى افكنند و سواران خويش را به زمين مى كوبند، ولى ابرهاى خالى از اين هياهو را به شتران رام تشبيه فرموده كه به راحتى مى توان شير آنها را دوشيد و بر آنها سوار شد.

473- به آن حضرت عرض شد: اگر محاسنت را رنگ و خضاب مى كردى بهتر بود در پاسخ فرمود:

خضاب و رنگ بستن زينت است ولى ما عزا داريم (منظور امام وفات پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله بوده است).

474- مجاهد شهيد در راه خدا اجرش بيشتر از كسى نيست كه قدرت بر گناه دارد امّا خويشتندارى مى كند، چنين شخص خويشتندار نزديك است كه فرشته اى از فرشتگان خدا باشد.

475- قناعت، ثروت پايان ناپذير است.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: بعضى اين سخن را از پيامبر صلى الله عليه و آله نقل كرده اند.

476- امام عليه السلام اين سخن را به «زياد بن ابيه» هنگامى كه او را جانشين «عبداللّه بن عبّاس» در منطقه فارس قرار داد، در ضمن يك سخن طولانى كه در زمينه نهى از افزايش خراج و ماليات بيان كرد، فرمود:

عدالت را پيشه كن و از خشونت و سختگيرى بى جا و ستمگرى بپرهيز، چرا كه سختگيرى موجب فرار مردم از منطقه و ظلم و ستم، دعوت به مبارزه مسلّحانه مى كند.

477- بدترين و خطرناك ترين گناه، گناهى است كه انجام دهنده اش آن را كوچك بشمرد.

478- خداوند از جاهلان پيمان فراگيرى علم نگرفته، مگر آن كه قبلًا از دانشمندان، پيمان تعليم دادن گرفته است.

ص: 854

ص: 855

479- بدترين برادران (دوستان) كسى است كه براى پذيرايى او خود را به زحمت بيفكنى.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: تكلّف و تكليف همواره با مشقّت توأم است، بنابراين دوست پر توقّع كه انسان را به تكلّف وا مى دارد، مايه شرّ است پس او شرّ الاخوان محسوب مى شود.

480- به خشم در آوردن و شرمنده ساختن دوست، مقدمه جدايى از اوست.

شريف رضى رحمه الله مى گويد: «حشم» و «احشم» يعنى او را به غضب در آورد و بعضى گفته اند:

يعنى او را شرمنده ساخت و «احتشم» به معناى طلب چنين حالتى است و مسلّماً چنين كارى مقدّمه جدايى است.

شريف رضى در پايان اين باب چنين مى گويد: اين آخرين قسمت از سخنان برگزيده امام اميرمؤمنان على عليه السلام است كه توفيق جمع آورى آن را يافتيم و خداوند سبحان را بر اين كه منّت بر ما گذاشت و چنين توفيقى را مرحمت فرمود، سپاس مى گوييم، توفيق بر گردآورى اين سخنان پراكنده و نزديك ساختن آنها به يكديگر در يك مجموعه.

و ما از آغاز تصميم گرفتيم كه در آخر هر باب صفحات سفيدى را به كتاب ملحق سازيم تا هروقت به كلام تازه اى برخورديم، در آن جاى دهيم و يا هرگاه به تفسير تازه اى درباره سخنان امام دست يافتيم، آن را به اين بحثها ملحق سازيم.

تنها از اللّه توفيق مى طلبيم و بر او تكيه مى كنيم و او ما را كافى است و بهترين سرپرستان است.

و اين در ماه رجب سنه 400 هجرى است. درود خداوند بر سيّد و مولاى ما محمّد صلى الله عليه و آله خاتم پيامبران و هدايت كننده به بهترين راهها و بر خاندان پاك و يارانش باد، كه ستارگان ايمان و يقينند.

پايان

درباره مركز

بسمه تعالی
جَاهِدُواْ بِأَمْوَالِكُمْ وَأَنفُسِكُمْ فِي سَبِيلِ اللّهِ ذَلِكُمْ خَيْرٌ لَّكُمْ إِن كُنتُمْ تَعْلَمُونَ
با اموال و جان های خود، در راه خدا جهاد نمایید، این برای شما بهتر است اگر بدانید.
(توبه : 41)
چند سالی است كه مركز تحقيقات رايانه‌ای قائمیه موفق به توليد نرم‌افزارهای تلفن همراه، كتاب‌خانه‌های ديجيتالی و عرضه آن به صورت رایگان شده است. اين مركز كاملا مردمی بوده و با هدايا و نذورات و موقوفات و تخصيص سهم مبارك امام عليه السلام پشتيباني مي‌شود. براي خدمت رسانی بيشتر شما هم می توانيد در هر كجا كه هستيد به جمع افراد خیرانديش مركز بپيونديد.
آیا می‌دانید هر پولی لایق خرج شدن در راه اهلبیت علیهم السلام نیست؟
و هر شخصی این توفیق را نخواهد داشت؟
به شما تبریک میگوییم.
شماره کارت :
6104-3388-0008-7732
شماره حساب بانک ملت :
9586839652
شماره حساب شبا :
IR390120020000009586839652
به نام : ( موسسه تحقیقات رایانه ای قائمیه)
مبالغ هدیه خود را واریز نمایید.
آدرس دفتر مرکزی:
اصفهان -خیابان عبدالرزاق - بازارچه حاج محمد جعفر آباده ای - کوچه شهید محمد حسن توکلی -پلاک 129/34- طبقه اول
وب سایت: www.ghbook.ir
ایمیل: Info@ghbook.ir
تلفن دفتر مرکزی: 03134490125
دفتر تهران: 88318722 ـ 021
بازرگانی و فروش: 09132000109
امور کاربران: 09132000109